سینماروزان: «همه میدانند» فیلم تازه اصغر فرهادی که در اسپانیا و با بازیگران اسپانیایی ساخته شده است در ابتدا بنا بود با حضور «پدرو آلمادوار» به عنوان تهیه کننده تولید شود اما آلمادوار از این کار انصراف داد و برادرش هم از عدم درک به عنوان مهمترین سدّراه همکاری حرف زد.(اینجا را بخوانید)
به گزارش سینماروزان «همه میدانند» با حضور کمپانی فرانسوی ممنتوفیلمز و یک کمپانی گمنام اسپانیایی به نام «مورنافیلمز» تولید شده و در افتتاحیه جشنواره کن روی پرده رفته و از سوی رسانههایی مانند «ورایتی» با عبارت «تکراری» و «ضعیفترین فیلم کارنامه سازندهاش» نواخته شده است.
در داخل نیز دو رسانه به لحاظ سیاسی در نقطه مقابل هم یعنی «شرق» و «اعتماد» نیز به شدت به انتقاد از ریتم کند، زمان طولانی و قصه هزاران بار تکرار شده آن پرداخته اند.
ابتدا متن «شرق» درباره «همه میدانند» را بخوانید:
اکثر فیلمسازان شهیر ایرانی که در خارج از کشور مشغول به کار فیلمسازی شدند، نتوانستند از آثاری که در ایران ساختند پیشی بگیرند. هنوز زمانی که بزرگداشتی برای آثار نادری، کیارستمی یا سهراب شهیدثالث برگزار میشود، کسی نمیتواند زیبایی فیلم «سازدهنی» را با «منهتن از روی شماره» یا تأثیرگذاری فیلم «کلوزآپ» را با «کپی برابر اصل» مقایسه کند. شاید در این میان «شهیدثالث» یک استثنا باشد، چون فیلم «در غربت» او دستکمی از «طبیعت بیجان» ندارد، زیرا او حداقل تسلط خوبی بر زبان آلمانی داشت و همچنین «ادبیات و فرهنگ آلمانی» را بهخوبی میشناخت!
فیلم «همه میدانند» فرهادی با ریتمی کند، زمانی طولانی و فیلمنامهای سردرگم به درد همان فیلمهای افتتاحیه جشنوارهها میخورد که معمولا نظر کسی را جلب نمیکنند! طبیعتا هیچ جشنوارهای نمیخواهد که از همان شب اول افتتاحیه بهترین فیلم و برگ برنده خود را رو کند، زیرا سطح توقع مخاطب بالا خواهد رفت.
به همین خاطر اکثر فیلمهای افتتاحیه خارج از مسابقه نمایش داده میشوند که البته در مورد این فیلم چنین اتفاقی نمیافتد. «همه میدانند» حتی نسبت به تجربه دیگر فرهادی؛ یعنی فیلم «گذشته» که در فرانسه کار شده بود، کار ضعیفتری از آب درآمده است. در «گذشته» علی مصفا پیوند فرهادی را با «فرهنگ و خلقوخوی ایرانی» بهخوبی نشان میداد و هسته مرکزی داستان با «مفهوم و تضاد شرق و غرب» پیوند نسبتا خوبی برقرار کرده بود، اما در «همه میدانند» فیلمساز به تجربهای نو دست زده که مشخص است توان بالابردن این وزنه سنگین را نداشته است، زیرا تسلط روی یک فرهنگ بیگانه با نوشتن یک فیلمنامه و مشاهده عکسی در یک گروگانگیری در اسپانیا، کشف فوقالعاده و نویی به حساب نمیآید.
درست است که هنر سینما مرزی ندارد، اما بهسادگی نیز نمیتوان «ردیفهای سهتار میرزاعبدالله» را با «گیتار اسپانیایی» درهم آمیخت تا به یک تجربه مشترک فرهنگی رسید. زمانی این امر میسر میشود که هر دو زبان و فرهنگ بهخوبی شناخته شوند. درواقع «همه میدانند» فرهادی حکم فیلم «آرایشگر سیبری» میخالکوف را پیدا کرده است. «نیکیتا میخالکوف» هم بعد از گرفتن اسکار دست به تجربه مشترک با بازیگران وقت هالیوود؛ «جولیا اورموند» و «ریچارد هریس»، میزند و زمانی که با فیلم «آرایشگر سیبری» در افتتاحیه جشنواره کن ۱۹۹۹ شرکت میکند، با اینکه فیلم خوشساختی از آب درآمده بود، اما نقدهای زیادی به فیلم شد که «مشخص نیست کارگردان روی کدام صندلی نشسته است! «آمریکا یا روسیه؟». اما نقطه قوت آن فیلم این بود که حداقل ۹۰ درصد داستان در روسیه میگذشت! اما فرهادی با اعتمادبهنفس بالایی سراغ وزنهای میرود که نمیتواند از پس آن بهخوبی برآید یا اینکه نظام فکری خود را نتوانسته زنده و پویا سازماندهی کند تا جوهره درام انتقال یابد و به همین خاطر مخاطب قادر نیست که با چشم و گوش شخصیتها به این درام خیره شود. حضور زوج «پنهلوپه کروز» و «خاویر باردم» طبیعتا طرفداران زیادی را به سالن سینما میکشاند و ممکن است فیلم فروش بدی نیز نداشته باشد، اما این فیلم در کارنامه فرهادی کار قابلتأملی بهشمار نمیآید!
تصویرسازی و رنگولعاب فیلم خیلی خوب است، سکانس افتتاحیه فیلم را «هایده صفییاری»، تدوینگر ثابت کارهای او، با تواناییهای خوبی در مونتاژ نشان داده است. سکانس معرفی ساعتی در کلیسا که میبینیم در روند فیلم «پرندهها» از شکاف ریز آن به بیرون میگریزند از تأثیرگذاری خوبی برخوردار است، همچنین سکانس عروسی با پلانهای بسته و عکسالعمل خوب آدمها به موقعیتها ریتم خوبی در کار پیدا کرده است. پایان فیلم و شستوشوی خیابان و مجسمهای در میدان شهر پیوند خوبی در تدوین با مفهوم افشای حقیقت برقرار کرده، ولی فرهادی در کارگردانی و انتقال داستان به کالبد شخصیتها خوب عمل نکرده، زیرا عمل برانگیزنده درام که عروسی را به عزا تبدیل میکند در این فیلم باورپذیر نشده و ستیز شخصیتها حول محوری ثابت شکل نمیگیرد و تغییر ناگهانی شخصیتها با بحران جدیدی که «چه کسی پدر واقعی این دختر است» باعث شده پیوند درام با مخاطب به مسیر دیگری برود و در انتها موضوع و ژانر فیلم که آدمربایی است به فراموشی سپرده شود! زیرا ریتم حاصله از تمپوی درونی هیجانبرانگیزی برخوردار نیست تا مخاطب را با خود درگیر کند و فیلم با توجه به فیلمبرداری و فضاسازی خوب آن فیلمنامه خوبی ندارد و این در حالی است که در کارهای قبلی فرهادی بهندرت چنین مشکلاتی در کارگردانی دیده میشود و او حداقل در روایت داستان همیشه خوب عمل کرده است. به نظر میرسد که ادامه فیلمسازی برای کارگردانان شهیر ما در ایران همیشه تجربه بهتری را برای آنها رقم زده است، مگر آنکه اسباب سفر مهیا باشد.
⇓⇓⇓
حالا متن «کیهان» درباره «همه میدانند» را بخوانید:
ماجرای فیلم «همه میدانند»، قصه هزاران بار تکرار شده عشقی قدیمی و آدم دزدی و باجگیری است که این بار با شکل و شمایلی ضد مذهبی نیز ترکیب شده و مثل فیلم قبلی فرهادی، آش درهم جوشی بهوجود آورده که یک سوم اولش یک ساز میزند و دو سوم بقیهاش سازی دیگر که اصلا ربطی به آن یک سوم ابتدایی ندارد و فرهادی همچنان در کشاکش سفارشیسازی، گیج و گنگ در میان سینمای تعلیق و شوک و تهماندههای تصورات به اصطلاح هنری از سینما دست و پا زده است!