سینماروزان/حامد مظفری: سالها پیش و در برخوردهایی معدود که با همایون شهنواز داشتم وقتی درباره چرایی کمکاری بعد از گل کردن سریال «دلیران تنگستان» پرسیدم، فقط تلخند ی را شاهد بودم و یکی دو پاراگراف که دلیل اصلی کمکاری همان موفقیت «دلیران تنگستان» در زدن پنبهی استعمار پیر بود.
شهنواز شاید چون خودش هم چندان دل خوشی از بی مهریهای متعاقب «دلیران تنگستان» نداشت، از بیشگویی ابا داشت ولی سکوتهای میان پاراگرافها و نفسهای عمیقش، حکایت داشت از اینکه گرچه پس از «دلیران تنگستان» نتوانست جز یکی دو کار بسازد با این حال از خودش راضی بود که کاری برای وطن کرده.
سیدضیاءالدین دری کلاسیکسازی که خاطرات خوشی با «کیف انگلیسی» و «کلاه پهلوی» برای مخاطبان ساخت، تقریبا تا زمان مرگ، از عواقب رسوایی دریوزگان استعمار مینالید.
در مراودات خودمانی با دری کم پیش نمیآمد که ناگاه در ساعات انتهایی شب تماس میگرفت و تا دم صبح حدیث نفس میکرد و گلایه که هر بار بعد از «کیف انگلیسی» خواسته، کاری انجام دهد با ده ها دست انداز روبرو شده و بعد از «کلاه پهلوی» که دیگر نتوانست هیچ کاری انجام دهد و حتی پروژهی آیینی حضرت زینب(س) که ماهها صرف پژوهش آن کرده بود با وجود تصویب چند باره، به پیش تولید هم نرسید.
دری مردی عیانگو بود و ابایی نداشت که کمکاری خود را به همانهایی نسبت دهد که علاقهای به افشاگریهای «کیف انگلیسی» نداشتند و چنان تاوانی برایش تراشیدند که حتی نتواند درام موزیکال کاملا عامهپسند مرتضی پاشایی را بسازد. وقتی یک بار از او پرسیدم اگر به عقب برگردی و با دانستن این حجم مرارت، باز «کیف انگلیسی» میسازی یا نه؟ او محکم گفت: باج به اجنبی نمیدهم و اتفاقا تندتر میسازم و رسواترشان میکنم.
از «دلیران تنگستان» تا «کیف انگلیسی» گفتیم و از «یتیم خانه ایران»ابوالقاسم طالبی هم باید گفت که حتی نگذاشتند در جشنواره فجر به نمایش درآمد با اینکه ورای آن مفهوم ضداستعماری، حداقل به واسطه فیلمبرداری درخشان اصغر رفیعی جم و آن همه سکانس های ترکیبی رنگارنگ میتوانست برنده سیمرغ شود.
همین چند سال پیش حوزه هنری فیلمی تابوشکن با عنوان «دیدن این فیلم جرم است» را تولید کرد که بسیار همگامِ زمانه، دسیسههای جریان نفوذ را برملا کرد ولی دیدیم که با وجود همراهی حوزه، فیلم مدتها توقیف بود و در نهایت در یکی از بدترین ادوار، اکران شد و هیچ کس هم خبر از رضا زهتابچیان کارگردان آن ندارد، همان طور که محمدرضا شفاه تهیهکننده جوان و جسورش هم دیگر نتوانست سراغ چنین سوژههایی برود.
آنها که قسمت اول سریال «سووشون» را دیدند حتما میدانند که سریال بیشتر از آن که فانتزیسازی پیشه کند سعی کرده بود عین روایت سیمین دانشور از یوسف و تقابلاتش با استعمارگران انگلیسی و مزدوران داخلی آنها را مصور کند -و حالا اگرچه برخی علاقه دارند چهار نمای عاشقانه را پیراهن عثمان کنند -ولی از سرتاپای این نود دقیقهی ابتدایی فقط سیمای مردانهی یوسف-با بازی قابل اعتنای میلاد کیمرام- هویدا بود که میخواهد مثل سرو، آزاده باشد، باج ندهد و چنان که خودش میگوید نشان دهد در آن جغرافیای دهه بیست هم بالاخره یک مرد پیدا میشود که بگوید: نه!باج به اجنبی نمیدهم!

اینکه ساعاتی کوتاه بعد از پخش فقط همین اپیزود، کار از توقیف سریال میگذرد و پلتفرم، فیلتر میشود حتی اگر نخواهیم، ذهن را به سمت همان درونمایه ضدّاستعماری میبرد وگرنه این همه سکانسهای عاشقانهی منشوری از سینما تا شبکه خانگی را دربرگرفته و حتی ممیزی هم نمیخورند چه برسد به توقیف پخشکننده! آیا در نمونههایی کاملا تجربهشده بعد از توقیف «آدم برفی» یا «مارمولک»، تولیدکننده و پخشکننده که یکی از آنها حوزه هنری بود هم تعلیق فعالیت شد؟
شاید یک دلیل اینکه فیلمنامه «اشغال»بهرام بیضایی با وجود چندین بار دریافت موافقت اصولی و حتی اعلام حمایت ارگانهایی مثل فارابی به تولید نرسید، نمادهای فراوان ضدّاستعماری اثر بود اما همان طور که «اشغال» بارها تجدید چاپ شد و هزاران بار خوانده شد و همان طور که از «دلیران تنگستان» و «کیف انگلیسی» تا همان «یتیم خانه ایران» و «دیدن این فیلم جرم است» در نهایت نه یک بار بلکه بارها دیده شدند یعنی اینکه همچنان حتی در ساختار مدیریت کلان هستند ایرانیان مسلمان آزادهای که کمک میکنند به حل مشکل و همان طور که مشکلات «آدم برفی» و «مارمولک» و نظایر آن، حل گردید این بار نیز انشاءالله با تعامل، مشکلات حل شود.