1

روایت فرزاد موتمن از حال نزار مطبوعات شبه‌روشنفکر⇐تیراژ بالای یک ماهنامه در دهه ۶۰ ناشی از محدودیتهای آن دوران بود!/در روزگار ما روزنامه‌ها در حد نیازمندیها مورد توجهند!!/مردم، نقد فیلم نمی‌خوانند بلکه نقد فیلم را فقط خود سینمایی‌ها می‌خوانند!!!/نقدنویسی به سمت زردنویسی رفته!!/مخاطبان امروز علاقه‌ای به نقد فیلم ندارند!/منتقدان به کمدی‌سازی اعتراض می‌کنند و ملت صف می‌بندند برای تماشای این کمدی‌ها!!

سینماروزان: فاصله گرفتن برخی جریانات رسانه‌ای شبه روشنفکر از مخاطبان سبب‌ساز آن شده که در سالهای اخیر و با افزایش حجم رسانه‌های شفاف‌گو، روزبروز از دامنه مخاطبان این رسانه‌ها هم کم شود با این حال چنین رسانه هایی همچنان و با رخنه کردن در محافل متصل به بیت المال، به دنبال کسب درآمدند.

فرزاد موتمن کارگردانی که در کارنامه اش همه جور فیلمی به چشم میخورد با اشاره به بی اهمیت بودن نقدهای چنین رسانه هایی برای بدنه مخاطبان به «ایسنا» گفت: از آنجایی که جامعه ما بافت و فرم ندارد، در کشورمان روزنامه و مطبوعات اصولا کم خوانده می شوند. اگرچه در دهه شصت برخی از مجلات سینمایی ما تیراژ خوبی داشتند. مثلا یک ماهنامه خاص، تیراژ هشتاد هزار نسخه ای داشت که نسبت به دوران خود بد نیست اما به نظر می رسد که این تیراژ، بیشتر ماحصل محدودیت هایی است که در دهه شصت وجود داشت و فیلم ها بدون اینکه تجاری باشند، خوب می فروختند. مثلا فیلم «خانه دوست کجاست» مرحوم کیارستمی هم در گیشه با استقبال مواجه می شد.

موتمن ادامه داد: در دهه شصت در قیاس با امروز، این همه شبکه تلویزیونی و ماهواره ای و دی وی دی و …نبود و در کنار سینما و شبکه های محدود تلویزیونی، یک ویدیو بود که به سختی مجوز حضور پیدا کرد و خب در چنین وضعیتی یک مجله سینمایی مورد استقبال زیاد مردم بود. ولی در شرایط فعلی می بینیم که تیراژ خیلی پایین تر است. روزنامه ها در حد نیازمندی ها مورد توجه مردم است. پس می توان گفت که مردم نقد فیلم نمی خوانند بلکه نقد فیلم را خود ما سینمایی ها و مطبوعاتی ها میخوانیم. درحالی که نقد فیلم در آمریکا خیلی تاثیرگذار و تعیین کننده است. چراکه وقتی نیویورک تایمز، واشنگتن پست، شیکاگو ریدر که رزنبام هم در آن نقد می نویسد، نقدی را منتشر می کند، اگر نقد منفی باشد، می تواند در گیشه فیلم تاثیر به شدت منفی بگذارد. سالها پیش در یک مصاحبه ای با یکی از منتقدین نیویورک تایمز خواندم که در قراردادش ذکر شده بوده که حق ندارد در لس آنجلس زندگی کند. حق ندارد در هالیوود خانه ای داشته باشد. حق ندارد با تهیه کنندگان و کارگردانان ارتباط مالی و مسافرتی داشته باشد. علتش این است که آنجا نقد یک فیلم روی فروش تاثیر بسیاری دارد. به همین خاطر منتقدینی که آنجا اعتبار زیادی کسب می کنند، عشق فیلمهای نابی هستند. آدمهایی مثل پائولین کی، رزنبام، دادلی اندرو، کالین مک کی و خیلی های دیگر که تاثیرگذار هستند. اینها بینش سینمایی مخاطب را جهت می دهند.

این کارگردان خاطرنشان ساخت: در ایران این اتفاق نمی افتد. بخاطر اینکه اساسا چنین علاقه ای به نقد وجود ندارد. الان در کشور ما منتقدها این همه دارند به ساخت کمدی های سطح پایین اعتراض می کنند اما می بینید که مردم اهمیتی نمی  دهند و همین فیلم ها را در سالن های سینما می بینند. چون محیط پیرامون شان غمگین تر و عصبی تر از این حرف هاست که بخواهند فیلم های جدی را در سینما دنبال کنند و فقط به قصد کمی خندیدن به سینما میروند و حرف منتقدان هم تاثیری روی مردم ندارد. در نتیجه متاسفانه نقدنویسی ما در خیلی از مواقع به خصوص در فضای مجازی به طرف نوعی زردنویسی رفته است.




واکنش مهدی فخیم‌زاده به طرح پرسش سینماروزان در چرایی پاک کردن انتقاد از دولت روحانی⇐ده‌ها کامنت آمد که ترسیدی؟ ترساندنت ؟ تهدیدت کردن؟ بهت گفتن بردار؟/صفحه اینستاگرام بنده به آش شله قلمکار تبدیل شده بود در نتیجه تصمیم گرفتم که پاک کنم/پروژه «مشت در وقت اضافه» سه ماه پیش کلا منتفی شد/نه فارابی و نه هیچ یک از مراکز سینمایی قولی به من نداده!

سینماروزان: طرح پرسشی از سینماروزان در چرایی پاک شدن متن انتقادی مهدی فخیم زاده از حسن روحانی و طرح سوال درباره ارتباط این پاک شدن با وعده حمایت از سوی فارابی(اینجا را بخوانید) با واکنش مهدی فخیم‌زاده مواجه شد.

مهدی فخیم‌زاده با ارسال یادداشتی برای سینماروزان به صراحت از این گفته که نه از فارابی و نه از هیچ کدام از مراکز سینمایی دولتی یا غیردولتی قولی به او داده نشده که به خاطرش متنش را پاک کند؛ او دلیل پاک شدن متن را صرفا انبوه کامنتهای متناقضی دانسته که نثار صفحه اجتماعیش شده است.

متن یادداشت مهدی فخیم زاده برای سینماروزان را بخوانید:

سلام. نه والله! نه فارابی و نه هیچیک از مراکز سینمایی دولتی و غیردولتی با بنده تماسی نگرفته‌اند و هیچ قولی ردو بدل نشده. بنده سابقه‌ام در سینما مشخص است و نشان میدهد که به قول آن سیاستمدار بزرگ «نه فندق دارم که به کسی بدهم و نه دندان فندق شکستن دارم.»

پروژه «مشت در وقت اضافه» سه ماه پیش کلا منتفی شد و بنده خیال دارم آن قدر صبر کنم تا سرمایه‌گذار و تهیه کننده‌ای در بخش خصوصی پیداکنم و یا فرجی پیش بیاید و شخصا بتوانم سرمایه ساختش را فراهم سازم.

ازاین گذشته من تغییری در مواضعم ندادم؛ من در متن اول فقط یک کلمه نوشته بودم و فکر می‌کردم همین یک کلمه از طرف آدمی مثل من با سوابق کاری مشخص، برای خواننده کافی است که دریابد از چه پشیمانم. من که سیاستمدار و عضو حزب و جناح دسته و گروه خاصی نبودم جامعه شناس و اقتصاددان هم نیستم پس وقتی می‌گویم پشیمانم مشخص است که معنی اش چیست، معنیش اینست که از اوضاع فرهنگی و اختصاصا سینما ناراضی هستم.

اما به محض اینکه مطلب انتشار پیدا کرد هرکسی از ظن خود یار ما شد. یکی میگفت چرا پشیمانی؟ یکی میگفت اصلا بیخود از اول حمایت کردی! دیگری عقیده داشت که اصولا نباید در انتخابات شرکت میکردی و نفر بعد معترض بود که چرا به جای روحانی از فلان کاندیدا حمایت نکردی و الی اخر…

البته تعدادشان به نسبت کسانی که تائید میکردند اندک بود ولی به هر حال بودند و صفحه اینستاگرام بنده به آش شله قلمکار تبدیل شده بود در نتیجه تصمیم گرفتم که پاک کنم و همان مطلب را با توضیح و تفصیل و تفکیک جایگاه خودم در جامعه و سینما جایگزین سازم.

جالب این بود که در همان چند لحظه جایگزینی، ده ها کامنت آمد که ترسیدی؟ ترساندنت ؟ تهدیدت کردن؟ بهت گفتن بردار؟ در حالیکه هیچکدام از اینها نبود.

خود من این تصمیم را گرفته بودم و هیچ گونه مداخله و تماسی در کار نبود.

به هرحال چاره ای نیست؛ این شرایط فعلی جامعه ماست؛ ما به همه چیز معترضیم و به همه کس با شک و تردید و بدبینی نگاه میکنیم!امیدوارم این دوره نیز به سر آید و همه امور به روال طبیعی خودش باز گردد. انشاءالله.




دایره واژگان فراستی دردسری تازه ساخت⇐مصونیت آهنین آقای منتقد و ادبیاتی که تکثیر می‌شود

سینماروزان/اسماعیل بهزاد: اینکه عده ای سعی می کنند مسعود فراستی را به عنوان منتقدی بی اخلاق، پرخاشگر، غیرمنطقی و هتاک جا بیاندازند و خود فراستی هم بیشترین خوراک را به آنها می دهد مسئله عجیبی به نظر می رسد.

ظاهرا مسعود فراستی بدش نمی آید به عنوان منتقدی بداخلاق شناخته شود و برای مبری کردن خود از انگ بداخلاقی نه تنها تلاشی نمی‌کند که خودش نیز پیش دستی کرده و پازل مخالفانش را تکمیل می کند. برای این رفتار فراستی نمی توان هیچ منطقی در نظر گرفت جز اینکه بگوییم منتقد برنامه “هفت” دیده شدن به هر قیمت را شیوه خود ساخته است.

فراستی بدش نمی آید که او را منتقدی افراطی بخوانند، معتقد است همه فیلمها بد هستند، زبانش به سمت مثبت گویی نمی چرخد که مبادا کسی فکر کند دارد مجیز فیلمساز را می گوید یا خدایی نکرده او را روابط عمومی فیلم تلقی کنند اما به خاطر ادبیات فراستی باید نگران بود چون ادبیات او قابلیت تکثیر شدن دارد.

فراستی به واسطه استعمال واژه دیاثت برای فیلمی که به انگیزه های جناحی بخش عمده ای از مردم ایران را احمق و عقب مانده نشان داده بود مورد هجمه سنگین رسانه ای از سوی یک طیف سینمایی قرار گرفت تا حدی که مخالفانش خواهان اخراج او از سیما شدند. منتقد برنامه “هفت” در پاسخ عنوان کرد که واژه دیاثت را از سخنان آیت الله جوادی آملی استفاده کرده است در حالی که سخن آیت الله جوادی ناظر به مذمت یک رویکرد بود و متوجه شخص خاصی نبود اما فراستی به طور مشخص از واژه دیاثت برای انتقاد از یک شخص استفاده کرده بود.

چندی بعد همین واژه سر از یک هفته نامه درآورد و عده ای از سینماگران به خاطر پوشش همسرانشان در یک برنامه سینمایی متهم به بی غیرتی شدند. موجی از اعتراضات در فضای مجازی توسط سینماگران شکل گرفت و بالاخره سردبیر هفته نامه کذایی به خاطر تیتر توهین آمیز نشریه اش تلویحا عذرخواهی کرد.

جارو جنجالها یکی دوماه فضای سینما را به خود مشغول کرده بود،  عده ای نویسنده هتاک را نفوذی شبه‌روشنفکران برای جنجال سازی می‌دانستند اما فارغ از حقیقت پشت پرده ماجرا این ظواهر بود که شاهدان بی طرف را به قضاوت وامی داشت و عاقبت این شد که برنامه “هفت” به طور غیر مستقیم به منشا و خط دهنده بداخلاقی های سینمایی متهم شد هر چند که اصولا هیچ رابطه تشکیلاتی میان نویسندگان نشریه هتاک و عوامل برنامه “هفت” وجود نداشت و بهروز افخمی نیز در برنامه زنده به شدت علیه نویسندگان آن هفته نامه موضع گرفت اما از یاد کسی نرفت که اولین بار این مسعود فراستی بود که روی آنتن زنده یک برنامه سینمایی که به ادعای مجری اش بیننده میلیونی! دارد واژه غیراخلاقی استفاده شد و این ادبیات به نشریه ای دیگر تکثیر شد.

شاید اگر همان زمان و در جریان انتقادها به ادبیات فراستی مدیران سیما منتقد برنامه هفت را توبیخ می کردند یا به او تذکر می دادند ادبیات فراستی الگوی یک روزنامه نگار جاهل نمی شد و جنجال هفته نامه کذایی شکل نمی گرفت. همین بی خیالی باعث می شود که فراستی بر روی ادبیات خود پافشاری کند و خود را در هاله ای آهنین فرض کند و مصونیتی استثنائی برای خود قائل شود.

مسعود فراستی در تازه ترین دست گل ادبی خود با حضور در یک برنامه اینترنتی گفت و گو محور بار دیگرعنان زبان از دست داده و در مواجهه با به چالش کشیده شدن از سوی یک مجری تازه کار باز هم متوسل به بداخلاقی شده است. ظاهرا مجری برنامه اصرار بر این داشته که بگوید فراستی فیلمها را بدون دیدن نقد می کند و اقای منتقد هم به جای اینکه متناسب سن و سال و تجربه اش پاسخ سماجت مجری جویای نام را بدهد به همان ادبیات چاله میدانی متوسل شده و تاسف آور اینکه با ژست آدمهای شجاع به مجری تاکید می کند: «این چیزی که گفتم را هم توی برنامه بزار».

فراستی تلویحا می گوید که من از کسی نمی ترسم و این نترس بودن را برای خود امتیاز قلمداد می کند. ای کاش شجاعت و بی باکی مسعود فراستی در همان محدوده نقد جدی و بی رودربایستی از سینمای شبه‌روشنفکری محدود می شد و به دایره بداخلاقیهای کلامی توسعه نمی‌یافت و نیز ای کاش فراستی به این درک می رسید که فیلمها را با تواضع و فروتنی بیشتری به نقد بنشیند و این بهانه را از شبه‌روشنفکران بگیرد که او صرفا از مخالف خوانی لذت می برد و نقدش دردی از سینما دوا نمی کند.