1

ادعای “کیهان”: قطع همکاری دائمی صداوسیما با افرادی که جشنواره‌های فجر را تحریم کرده‌اند

سینماروزان: ترکشهای تحریم جشنواره فجر توسط شماری از چهره‌ها همچنان ادامه دارد و حتی یادداشت حامیانه امثال شهاب حسینی نسبت به جشنواره هم بیش از آن که عامل همدلی شود زمینه‌ای شده برای آن که برخی حامیان کیمیایی، بخش پایانی این یادداشت را طعنه به کیمیایی پنداشته و بر درستی تحریم توسط استادشان کیمیایی اصرار ورزند.

در این اوضاع “کیهان” مدعی شده صداوسیما قصد دارد افرادی که جشنواره‌های فجر را تحریم کرده‌اند، ممنوع‌الفعالیت کند.

“کیهان” نوشته است: شنیده شده که صداوسیما بنا دارد تا با افرادی که رسانه ملی یا جشنواره‌های فجر را برای فضاسازی سیاسی تحریم کرده‌اند، برای همیشه قطع همکاری کند. در نتیجه برخی از این افراد، به طور آشکار یا پنهانی، ابراز پشیمانی کرده‌اند. از جمله، بعضی از داوران جشنواره هنرهای تجسمی فجر که قبلا به نشانه اعتراض، از این جشنواره انصراف داده بودند قصد بازگشت به این رویداد را دارند. همچنین برخی از گروه‌های تئاتری که از جشنواره تئاتر فجر کنار کشیده بودند، اعلام کرده‌اند که پشیمان هستند.




پرسش رسانه اصلاح‌طلب: چرا حاتمی‌کیا هم مثل کیمیایی از جشنواره انصراف نمی‌دهد؟؟

سینماروزان: بختک “انصراف” بر پیکر جشنواره سی و هشتم فجر افتاده و بعد از مسعود کیمیایی که با فیلمی به سرمایه و تهیه دیگران(!) از جشنواره انصراف داد، شماری از بازیگرانی که برخی در جشنواره فیلم داشتند و برخی هم مدتهاست فیلمی در جشنواره نداشته‌اند، در حال انصراف از جشنواره‌اند.

روزنامه اصلاح‌طلب “شرق” در یادداشتی با مرور رفتار کیمیایی، از ابراهیم حاتمی‌کیا که با فیلم “خروج” از محصولات سازمان ارزشی اوج به جشنواره آمده خواسته که جشنواره را تحریم کند.

“شرق” نوشت: مسعود کیمیایی بدون خودنمایی، با بیان احساس درونی‌اش نسبت به درگذشت تعداد کثیری از هموطنان ایرانی در فاجعه سقوط هواپیمای اوکراینی و همچنین شرایط بد معیشتی مردم در این اوضاع و احوال، از حضورش در جشنواره فیلم فجر اعلام انصراف و به همان مردم تکیه می‌کند. این نقطه انتخاب دلخواه یک فیلم‌ساز باتجربه در ۷۹سالگی است. او درست مثل قهرمانان فیلم‌هایش، ترجیح می‌دهد در این شرایط حساس موضعی به نفع مردم داشته باشد. آیا همین انتظار را از فیلم‌سازی دیگر مثل حاتمی‌کیا در جایگاه قرص و محکم نزد مسئولان نباید داشت که از جشنواره انصراف دهد؟ او که بلد بود قهرمانان قابل باوری در «مهاجر» و «دیده‌بان» خلق کند و سیر تاریخی- اجتماعی بعدی این قهرمانان گمنامش را در دوره‌ای دیگر در «آژانس شیشه‌ای»، «موج مرده» و «بادیگارد» به نمایش گذاشت، او که با «آژانس شیشه‌ای» و «ارتفاع پست» نشان داده دغدغه عدالت اجتماعی دارد، چرا در این شرایط سکوت می‌کند و نسبت به این وضعیت معترض نمی‌شود؟؟




انصراف مسعود کیمیایی از جشنواره فجر با فیلمی که سرمایه‌اش تمام و کمال از جیب دیگری است!! +فیلم⇔راهی بهتر برای همدردی نبود رییس؟!

سینماروزان: مسعود کیمیایی به‌بهانه روزگار سخت مردم و تسلیت به مسافران پرواز اوکراین از این گفته که دلش نمی‌خواهد فیلم اخیرش “خون شد” در جشنواره فجر باشد!

اگر “خون شد” فیلمی بود که کیمیایی آن را به تهیه‌کنندگی خودش و با سرمایه شخصی تولید می‌کرد این انصراف، منطقی می‌نمود ولی وقتی تهیه‌کننده فیلم جواد نوروزبیگی است و سرمایه تولید “خون شد” را محمدصادق رنجکشان فراهم کرده، این انصراف چه کارکردی می‌تواند داشته باشد؟؟

مسعود کیمیایی کارگردانی است که حتی بعد از حوادث۸۸ هم نه تنها جشنواره را تحریم نکرد که به تهیه‌کنندگی خودش فیلم “جرم” را ساخت و در جشنواره هم حضور به‌هم رسانید ولی حالا که تهیه‌کننده فیلم، دیگری است و سرمایه‌گذارش، یکی دیگر، یاد مردم افتاده و دم از انصراف می‌زند؟؟

نیک آن بود که کیمیایی ابتدا سرمایه تولید را پس می‌داد و سپس تهیه‌کنندگی را به خودش منتقل می‌نمود و آن گاه به فکر بیرون کشیدن فیلم خودش-و نه فیلم دیگران- از جشنواره می‌افتاد!

فیلم حرفهای کیمیایی را ابنجا ببینید.




پولاد کیمیایی با حمله به منفعت‌طلبان سینمایی-سیاسی بیان داشت⇐ ۱۷۰ سالن به “مطرب” داده‌اند و فقط ۳۳ سالن به “معکوس”!/”مطرب” اصلاً در لیست اکران پاییز نبود ولی چون دردانه‌ برخی از آقایان بود به یک باره روی پرده رفت!/فضا را بسته‌اند که راهی نباشد جز ساختن “مطرب” یا تولید فیلم ارگانی!؟/با این همه بریز و بپاش در سینما، هنوز نمی‌توانیم به‌طور همزمان دو ماشین در حال حرکت را نشان دهیم!/هفت میلیارد صرف “متری شش و نیم” شد ولی در دوگانگی باقی ماند!!/اصلاح‌طلب‌ها، آدم‌هایی‌اند که در ظاهر از خیلی مسائل نان می‌خورند اما از خیلی‌ها تندروتر و بدترند!!/روحانی به هنگام انتخابات از تمام هنرمندان استفاده‌اش را کرد ولی وقتی به قدرت رسید زد زیر تمام وعده‌هایش!

سینماروزان: پولاد آقازاده مسعود کیمیایی این روزها اولین فیلمش در مقام کارگردان با نام “معکوس” را روی پرده دارد؛ فیلمی در ژانر ماجراجویانه که با تمرکز بر پدیده ماشین‌بازی تولید شده.

پولاد سعی زیادی کرده که یک فیلم استاندارد بسازد ولی محدودیت‌هایش در اکران باعث شده به فروش مطلوبی نرسد. پولاد با انتقاد از تبعیضات اکران به “تسنیم”  گفت: من کارگردان جوانی بودم و این سینما قدر نمی‌داند و به ما انگیزه نمی‌دهد کار بعدی را شروع کنیم؛ چرا که فقط 33 سینما “معکوس” را نشان می‌دهند و 170 سینما هم به “مطرب” اختصاص داده شده است. قرار بود “مسخره باز” را در گروه اول نشان دهند و بعد از آن فیلم من را جایگزین کنند ولی به یک باره “مطرب” را سرگروه کردند. این نوع اکران کردن اجحاف به امثال فیلم “معکوس” است. معلوم نیست چه کسی قضاوت می‌کند این فیلم خوب است یا بد و چنین سانس‌ها و وضعیت اکرانی را به آن فیلم اختصاص دهید.

کیمیایی تصریح کرد: فیلم “مطرب” اصلاً در لیست اکران پاییز نبوده ولی چون دردانه‌ای برخی از آقایان بوده خواستند الان این فیلم اکران شود. این رویه‌ها به برخی از فیلم‌ها لطمه می‌زند و آنها را نابود می‌کند. واقعاً با چه امیدی باید فیلم ساخت و از طرفی حال مردم خوب نیست از آلودگی هوا، بیکاری، گرانی، سختی و مشکلات؛ فضا را بسته اند و یا باید مطرب ساخت، فیلمی که فاقد ارزش‌های سینمایی است و صرفاً برای این ساخته شده که بیخودی مردم را بخنداند و یا باید فیلم دولتی و نهادی و ارگانی ساخت که آن هم داستان‌های خودش را دارد. با این تفاسیر در سینمای مستقل این طور کارها از بین می‌روند و به آنها اهمیت داده نمی‌شود.

وی افزود: من تجربه بازیگری در کارهای پیچیده و سخت داشتم و برای اولین بار آمدم در سینما و مخاطب را در معرض کار جدید، متفاوت و چالشی جذاب بگذارم. وقتی در شب پلانی بارندگی توأمان با مسابقه ورزشی را می‌بینند شاید ندانند باید چندین تانکر آب و در نبود امکانات جدید و تکنولوژی‌های لازم سینمایی، چقدر کارگردان مراقبت کند تا مخاطب شاهد و ناظر این موقعیت باورپذیر باشد. هنوز هم با این امکانات و بریز بپاشها ، دو ماشین در حرکت را نمی‌توانیم همزمان نشان دهیم و باید به فکر آوردن تکنیک‌های جدید سینمایی باشیم نه اینکه در اختیار برخی قرار بگیرد و بس.

وی با اشاره به سینمای تنبلی که ادای روشنفکری درمی‌آورد، خاطرنشان کرد: من فکر می‌کنم سینمای ما در لاک خودش رفته، تنبل است و ادای روشنفکری درمی‌آورد. چون نمی‌تواند کار بزرگتری انجام دهد می‌ترسد سراغ کارهای جدید، متفاوت و ژانرهای متنوع برود. به همین خاطر است در این سینما، ژانرهای پلیسی، وحشت و تاریخی نمی‌بینیم. افتادیم به جان فضایی که ادای روشنفکری دربیاورد.

کیمیایی به لزوم راه‌اندازی جریان سوم سینما اشاره کرد و گفت: باید در کنار این جریان‌های موجود، جریان سومی راه بیفتد که سینما به سراغ کارهای جذاب برود و ژانر پلیسی عالی بسازیم معمایی و بار پژوهشی جامعی داشته باشد. من “متری شیش و نیم” را دیدم که می‌خواست این راه را برود و هزینه 7 میلیاردی هم صرف کرد ولی در دوگانگی باقی ماند!! نمی‌خواهم بگویم فیلم خوبی نبود اما به نظر من اسلوب ژانر پلیسی را رعایت نکرد و نکته‌ای که باید به عنوان گرامر اصلی فیلم مطرح می‌شد این بود که پلیسی اکتشافی انجام می‌دهد و تلاش می‌کند به آن آدم برسد و به تدریج این کشف و شهود به منصه ظهور می‌رسد اما در مدیریت صحنه‌های بعد، سرسری با این کشف و شهود برخورد می‌شود. ما که دلمان برای شخصیت نوید محمدزاده در قصه سوخت و حتی مخاطب با خودش می‌گوید چرا باید اعدام شود؟ اما این آن نتیجه مطلوب نیست، چرا که این شخصیت باعث بیچاره کردن عده کثیری در جامعه بوده است و فیلم در دوگانگی می‌ماند.

پولاد کیمیایی در پاسخ به این سوال که چرا برخی بازیگران و چهره‌های معروف در حوزه‌های مختلف هنری در جریانات سیاسی بازی دخالت می‌کنند، توضیح داد: برای ما هنرمندان همیشه این شکلی است که اگر حرفی نزنیم محکوم به سکوت و نبودن در کنار مردم می‌شویم و اگر حرفی بزنیم هم می‌گویند سلبریتی‌ها گفته‌اند! به هر حال اتفاقات اخیر، تلخ بوده است. در زمان انتخابات من شخصاً از آقای روحانی حمایت کردم؛ شاید بپرسید چرا حمایت کردم؟ عاشق چشم و ابرو و لبخند زیبای ایشان نبودم؟ ایشان آمد وعده‌هایی داد و گفت ما داریم برجامی را پیش می‌بریم که قرار است آزادی بیان بیشتری را در جامعه شکل دهد و من به عنوان جوان انقلاب که سال 1359 بدنیا آمدم و همه‌چیز را تا الان درک کرده‌ام و اگر از من سوال کنید من تمام این سال‌ها در کنار دیدگاه اصلاح‌طلبی بودم، نه اصلاح‌طلب‌ها! اصلاح‌طلب‌هایی که الان هستند متأسفانه آدم‌هایی‌اند که در ظاهر از خیلی مسائل نان می‌خورند اما از خیلی‌ها تندروتر و بدترند.

پولاد اضافه کرد: دیدیم آقای روحانی آمده و می‌گویند از تفکری نو نمایندگی می‌کند و می‌گوید من کلیدی دارم و می‌خواهم تدبیر و امیدی راه بیندازم. ما هم آمدیم از ایشان حمایت کردیم و ایشان رأی آورد؛ جامعه ما الان چهار سال است جریانی راه انداخته‌اند که هر روز می‌نویسند و می‌گویند شما باعث شدید! اگر ما اعتقاد به قانون جمهوری اسلامی داشته باشیم شورای نگهبانی دارد که صلاحیت ایشان را به عنوان رئیس‌جمهور اعلام کرده‌اند. چرا برای ما هشتک درست می‌کنند سلبریتی بی‌سواد و همه‌جا می‌زنید. چرا در جاهایی که لازم است از ظرفیت هنرمندان استفاده می‌کنید؟ حتی آقای روحانی هم همین کار را کرد و از تمام هنرمندان استفاده‌اش را کرد و وقتی به قدرت رسید زد زیر تمام وعده‌هایش.




ادعای بازیگر “معمای شاه”⇐مافیای نفت نگذاشت کیمیایی، فیلم دفاع مقدسی بسازد!

سینماروزان: در روزهایی که مسعود کیمیایی فیلمبرداری تازه ترین فیلمش “خون شد” را با حمایت سرمایه‌گذار چندفیلمه پشت سر گذاشته است، یک بازیگر قدیمی ادعایی را طرح کرده درباره تلاشهای ناکام کیمیایی برای تولید یک فیلم دفاع مقدسی.

رسول توکلی ایفاگر نقش شهید مطهری در سریال “معمای شاه” با اشاره به نگارش طرح فیلم “به شرط عشق” برای کیمیایی به “تسنیم” گفت: مسعود کیمیایی طرحی به‌نام «به‌شرط عشق» را قرار بود قبل از «خون شد» کار کند اما به‌خاطر عدم حمایت، بستر ساخت و تولید «به‌شرط عشق» فراهم نشد.

ایفاگر کاراکتر خبرنگار در “تاراج” ادامه داد: «به‌شرط عشق» به جنگ تحمیلی و حمله عراق در سال ۶۲ به چاه نوروز شماره ۳ برمی‌گردد. مسعود کیمیایی این طرح را با اشتیاق توسعه داد ولی نگذاشتند کار به تولید برسد.

این بازیگر با اشاره به علاقه کیمیایی برای ساخت این فیلم جنگی افزود: جالب است بدانید که وقتی با کیمیایی درباره ایجاد شرایط تولید فیلم صحبت کردم فکر نمی‌کردم رغبتی نشان دهد، اما نه‌ تنها استقبال کرد بلکه خودش گفت «این صریح‌ترین سناریویی بود که با من ارتباط برقرار کرد.» می‌دانید که کیمیایی کارگردانی است که طرح دیگران را نمی‌سازد، افسوس وزارت نفت و مافیایش نگذاشتند به هر دلیلی این کار محقق نشد ولی دست‌بردار نیستیم و دنبال این هستیم که نهاد‌هایی که در این زمینه وظیفه دارند اسپانسر شوند.




پولاد کیمیایی که به‌دلیل اغتشاشات اخیر اکران فیلم اولش به تعویق افتاد، بیان کرد⇐بعد از ۲۵ سال حضور در سينما، هنوز از من می‌پرسند که اگر پدرت نبود چه‌کاره مي‌شدی؟/بسياري از دوستان پدر از اینکه من در “خون شد” نیستم، ناراحتند ولی خودم از این موضوع، ناراضی نیستم!/چرا گلزار باید در سالنی کنسرت بگذارد که لایق محمدرضا شجریان است؟؟/چرا مردم برای این اشتباه، پول خرج می‌کنند؟

سینماروزان: اولین فیلم پولاد کیمیایی در مقام کارگردان با عنوان “معکوس” بنا بود از ۲۹ آبان روی پرده برود ولی به دلیل اغتشاشات منتج از گرانی بنزین، هنوز این فیلم روی پرده نرفته است.

پولاد کیمیایی که در فیلم تازه پدر “خون شد” که با حمایت یک سرمایه‌گذار چندفیلمه تولید می‌شود هم حضور ندارد با گلایه از اینکه همچنان برخی هویت مستقل او را باور ندارند به “شرق” گفت: بعد از 25 سال حضور در سينما برخي هنوز من را نپذيرفته‌اند. هنوز گاهي اولين سؤالي که از من پرسيده مي‌شود اين است که اگر پدرت نبود چه‌کاره مي‌شدي؟

پولاد کیمیایی ادامه داد: وقتي پدر ساخت «خون شد» را آغاز کرد، بسياري از اينکه من در اين فيلم حضور ندارم، تعجب کردند. هرچند تقدير اين‌گونه پيش رفت که من در اين فيلم حضور نداشته باشم. اما خودم از اين موضوع ناراضي نيستم. بسياري از دوستان پدر که در اين فيلم باز با او همکاري مي‌کنند، از اينکه من در فيلم حضور ندارم، ناراحت‌اند. برخي هم دوست داشتند مثل سابق من هم نقشي در فيلم پدر داشته باشم. اما الان به اين فکر مي‌کنم بسياري از موضوعات را مي‌توان ناديده گرفت و با انرژي بيشتري به هدف فکر و تلاش کرد.

آقازاده کیمیایی با نقد تناقضات جامعه گفت: جامعه ما عصبي است. کسي تو را به انجام کاري تشويق نمي‌کند! چرا هميشه نکات منفي يک کار را پررنگ مي‌کنيم؟ اگر کاري انجام داده باشي که محسنات و مضراتي داشته باشد، برخي درست روي نقاط ضعف دست مي‌گذارند. عجيب است همه ما که سال‌ها تلاش کرديم به جايگاهي که دوست داريم برسيم، هميشه با موانعي روبه‌رو هستيم. بخشي از اين مسير صرف تلاشت مي‌شود و بخشي ديگر مبارزه با انرژي‌هاي منفي که اطرافت هست. دعوا در سينما واقعا سر چيست؟

پولاد با اشاره به ماجرای برگزاری کنسرت گلزار در یک سالن مجلل در آمریکا بیان داشت: آدمي مثل محمدرضا گلزار گناهي ندارد. او در خارج از ايران در سالني کنسرت اجرا مي‌کند که اگر کسي لايق حضور در آنجا باشد، قطعا شخصي در قامت محمد‌رضا شجريان است. از طرفي، مخاطب هم متوجه نيست به چه دليل براي اين کنسرت بليت خريده است؟ براي صداي او؟ ديدن چهره او يا لذت‌بردن از موسيقي؟ از همه بدتر مردم براي اين اشتباه، پول خرج مي‌کنند. به‌مرور اين سليقه در جامعه تزريق مي‌شود و عام‌گرايي بسط بيشتري پيدا مي‌کند. متأسفانه اینجا به محض قد علم‌‌کردن بيشتر دشمن پيدا مي‌کني و دامنه تخريب‌کردنت بيشتر مي‌شود. جنگيدن با اين موانع روز‌به‌روز بيشتر خسته‌ات مي‌کند.




سنگ تمام جواد نوروزبیگی-که دو فیلم مختلف را با حمایت رنجکشان تولید میکند-برای این سرمایه‌گذار چندفیلمه⇐از افرادي که براي سينما زحمت مي‌کشند، تقدير کنيم!!/رنجکشان، سينما را شروع کرده است و به درستي ادامه مي‌دهد!!/همه به فکر بازگشت سرمایه‌اند ولی رنجکشان از فیلم خوب صحبت می‌کند!!!/اگر رنجکشان نبود فیلم کیمیایی ساخته نمی‌شد!!

سینماروزان: محمدصادق رنجکشان از جمله سرمایه‌گذاران جدیدالورود به سینماست که در مدت کوتاه حضورش در سینما چندین پروژه مختلف را حمایت کرده و به همین خاطر به سرمایه‌گذار چندفیلمه شهره شده.

رنجکشان این روزها نیز همزمان سه پروژه “خون شد”مسعود کیمیایی، “عنکبوت”ابراهیم ایرج‌زاد و “شنای پروانه”محمد کارت را در مسیر تولید دارد و عجبا که تهیه‌کنندگی دو پروژه اول را همزمان با هم جواد نوروزبیگی برعهده گرفته(!!) و تهیه‌کننده پروژه سوم هم رسول صدرعاملی از شرکای فیلمیران است!!

نوروزبیگی که زمانی با حمایت بانک پاسارگاد چند فیلم و ازجمله “…دیه گو مارادونا”، “اعترافات ذهن خطرناک من” و “بهمن” را تولید کرده بود و زمانی دیگر با حمایت یکی از آقازادگان صنف جواهرفروشان فیلم “سلام بمبئی” را تهیه کرده بود حالا به حمایت از سرمایه‌گذار چندفیلمه‌ای پرداخته که حمایتی مستقیم دارد از تولید دو فیلم تازه ایشان!!

جواد نوروزبيگي درباره سرمايه‌گذار ساخت فيلم اخير مسعود کيميايي با نام “خون شد” به “شرق” گفت: آقاي محمدصادق رنجکشان ازجمله افرادي است که در يک سال اخير حواشي بسياري حول چرايي و چگونگي حضورش در سينما ايجاد شد. اما در اين مدت همه ما متوجه شديم که او يکي از علاقه‌مندان سينما خصوصا سينماي اجتماعي است.

نوروزبیگی ادامه داد: همه ما که در سينما کار مي‌کنيم مي‌دانيم که بسياري از سرمايه‌گذاران به دنبال بازگشت سريع سرمايه‌شان هستند و اکثر آنها بعد از حضور در مقام سرمايه‌گذار به سراغ فيلم کمدي مي‌روند و خواهان همکاري با بازيگران مشخصي هستند که برگشت سرمايه‌شان را تا حد زيادي تضمين کنند. اما آقاي رنجکشان از فيلم خوب صحبت مي‌کند و کيفيت است که برايش اولويت دارد. او انتخاب مي‌کند و اين کار را با وسواس انجام مي‌دهد. اگر حضور آقاي رنجکشان نبود، قطعا فيلم «خون شد»کیمیایی ساخته نمي‌شد. او در اين مدت از بسياري از فيلم‌سازان نسل جوان حمايت کرده و مهم‌تر از آن اين است که سينماي اجتماعي را حمايت مي‌کند.

نوروزبيگي در‌ ادامه تعریف و تمجیدهای خود از رنجکشان اظهار داشت: به نظرم بهتر است به جاي مطرح‌کردن حرف‌هاي تکراري از افرادي که براي سينما زحمت مي‌کشند، تقدير کنيم. يا اگر از آنها سپاسگزاري نمي‌کنيم، دست‌کم ناسزا نگوييم و سکوت کنيم. همه کساني که من را مي‌شناسند مي‌دانند اعتقاد و باوري دارم و تا صحت مسئله‌اي به خودم ثابت نشود به راحتي آن را نمي‌پذيرم. مدتي است کنار آقاي رنجکشان هستم و موضوع شبهه‌داري نديدم. به‌راحتي تهمت‌زدن کار پسنديده‌اي نيست. يک‌سال‌ونيم از ورود آقاي رنجکشان به سينما گذشته است. حاصل اين حرف‌ها چه شد؟ آقاي رنجکشان فيلم نساخته؟ دادگاهي شد؟ او در حال طي‌کردن مسيرش است. او ديگر ميهمان نيست. همکارمان شده. سينما را شروع کرده است و به درستي ادامه مي‌دهد.




در نامه ابراهیم گلستان برای آقازاده احمدرضا احمدی آمد⇐همچنان کیمیایی را آماده‌ترین می‌بینم حتی وقتی در عمل اصرار دارد در یقین من، نقصانی بچپاند!!

سینماروزان: ایفای نقش ماهور آقازاده احمدرضا احمدی در فیلم تازه مسعود کیمیایی “خون شد” که با حمایت محمدصادق رنجکشان سرمایه‌گذار چندفیلمه تولید می‌شود و نامه‌نگاری ماهور احمدی به ابراهیم گلستان بابت این حضور، پاسخ متقابل گلستان را به دنبال داشته است.

ابراهیم گلستان نوشت: به مسعود كيميايي پير  و  ماهور احمدي جوان! مسعود در ذهن و يقين و اطلاع من محكم‌ترين و مستعدترين كسي است كه من مي‌شناسم كه در كار سينماي ايران است. من از همان اول كه اولين كار او را ديدم او را از آماده‌ترين آماده‌ها براي رفتن به راهي كه افتاده بود درش مي‌ديدم. هنوز هم مي‌بينم. هنوز هم – اگر حق داشته باشم كه اميدي به سينماي زنده در ايران داشته باشم- او را به همان صفات مي‌شناسم و مي‌دانم و مي‌خواهم، حتي وقتي كه در عمل اصرار داشته باشد كه در يقين و ايمان من نقصاني بچپاند.

گلستان ادامه داد: و تو هرگز فكر نكن كه اگر منتقدي غيرايراني درباره او چيزی ننوشته باشد ذره‌اي از ارزش و جايي كه مسعود دارد، مي‌شود كه كم شود.هر منتقدي كه ايراني نيست و اهل هر جاي ديگر دنيا باشد لزوما درست‌تر و برجسته‌تر حرف نمي‌زند و نمي‌نويسد و نمي‌انديشد. شعور و قضاوت درست و مقام و جاه به كسي بخشيدن ربطي به نشاني خانه و جلد گذرنامه و نوع خوراك يا خوابي كه دارد ندارد. شعور و شناخت شعور لازم است نه زبان‌بازي به ضد يا به نفع كسي يا چيزي يا كاري. قدر مسعود را بدان كه او خيلي قدر دارد. و به راحتي مي‌تواند بيشتر داشته باشد. 




توضیحات مسعود کیمیایی درباره نقش “قیصر” در شکل‌گیری انقلاب اسلامی+رد شایعه تولید “قیصر۲”

سینماروزان: مسعود کیمیایی نیم قرن بعد از “قیصر” مشغول ساخت فیلمی تازه شده با عنوان “خون شد”؛ فیلمی که به مانند همه فیلمهای یک دهه اخیر کیمیایی باز با “قیصر” مقایسه میشود.

مسعود کیمیایی در گفتگویی تازه درباره “قیصر” با فیلم، پیرامون نقش “قیصر” در شکل گیری انقلاب اسلامی گفت: روزمرگی با خودش، حادثه و تفکر میآورد یعنی دو ماه نگذشته یک جریان دیگری راه میافتد و اتفاق دیگری روی میدهد و مجلس زیرورو میشود. تو چطور میتوانی در سال ۴۷ فیلمی بسازی که در سال ۵۷ جواب دهد؟اینها در بافت اثر است و اگر بافت صحیح باشد با خودش اتفاق میآورد.

کیمیایی پیرامون احتمال تولید قسمت دوم “قیصر” گفت: هیچ فیلمی از خودم یا دیگران را برای دوباره کاری دوست ندارم. ضربه ای به من میخورد و تمام جانم به هم میریزد و میشود یک اثر. اگر این را تکرار کنم جانم به هم میریزد و وقتی جانم به هم میریزد یک تولد دیگر رخ میدهد وگرنه اساس کار، تقلب است.

مسعود کیمیایی با رد ساخت “قیصر۲” یا “ضیافت۲” یا “سرب۲” تاکید کرد: یک کاری کرده ایم و گرفته؛ حالا میخواهیم آن را ادامه دهیم که آن هم بگیرد؟؟ این اصلا هنرمندانه نیست.




به تهیه کنندگی مجری طرح “رحمان۱۴۰۰″(!) ، با حضور بازیگر اصلی “رحمان…”، همراهی بازیگر ده نمکی” و با بودجه سرمایه گذار چندفیلمه(!!)⇐مسعود کیمیایی فیلم تازه اش را کلید زد

سینماروزان: مسعود کیمیایی فیلم تازه‌اش با عنوان «خون شد» را جلوی دوربین برد.

سازنده «قیصر» و «گوزن ها» این روزها فیلمبرداری بیست و نهمین فیلمش را در خیابان‌های تهران آغاز کرده است. علیرضا زرین‌دست در ششمین همکاری‌اش با کیمیایی مدیریت فیلمبرداری «خون شد» را بر عهده دارد.

نکته عجیب درباره فیلم تازه مسعود کیمیایی تهیه کنندگیش توسط جواد نوروزبیگی مجری طرح “رحمان1400” و تأمین بودجه اش توسط محمدصادق رنجکشان سرمایه گذار چندفیلمه جدیدالورود به سینماست!!

محمدصادق رنجکشان علاوه بر سرمایه گذاری به عنوان مجری طرح در این پروژه حضور دارد.

بازیگر اصلی فیلم تازه مسعود کیمیایی هم سعید آقاخانی است یعنی همان بازیگر اصلی “رحمان…”. هومن برق نورد بازیگر اصلی آخرین کار سینمایی مسعود ده نمکی با عنوان “زندانیها” نیز در “خون شد” آقاخانی را همراهی میکند.

سیامک انصاری، لیلا زارع، نسرین مقانلو، سیامک صفری و … دیگر بازیگران فیلم را تشکیل می‌دهند.




مسعود جعفری جوزانی در گفتگویی تفصیلی اظهار داشت⇐كم‌كاري بزرگان سينما نشانگر موفقيت طرح حذفي است كه طي ده سال گذشته بر سينما تحميل شده و همچنان ادامه دارد!/در دورانی هستیم که ناداني و دزدي، فضيلت به حساب مي‌آيد و دانايي جز فقر و نكبت، چيزي عايد صاحبش نمي‌كند!!!/پشت بریز و بپاش میلیاردی برای تولید، پول‌هاي بادآورده و حرام و معمولا دزدي است!!/برای شستشوی ارز فیلمهایشان را در برزيل، هند، اسپانيا و تايلند مي‌سازند!!!/ به جایی رسیده ایم که وزارت ارشاد بر سينما حاكميت ندارد و حاكميت سينماي ايران دربست در دست سرمايه داران است!!

سینماروزان: در سالهای اخیر هرچند حجم میلیاردهای وارده به سینمای ایران بیشتر و بیشتر شده است ولی سهم فیلمسازان کارکشته و قدیمی از این میلیاردها تقریبا نزدیک به صفر بوده است.

اینکه چرا پولهای میلیاردی که از طرق مختلف چه از طریق ارگانهای متصل و چه از طریق صاحبان سرمایه های مشکوک به سینماها میآید به کارکشتگان نمیرسد پرسشی است که مسعود جعفری جوزانی کارگردان قدیمی سینمای ایران در گفتگو با “اعتماد” کوشیده بدان پاسخ دهد.

متن گفتگوی جعفری جوزانی را بخوانید:

چندي پيش مسعود كيميايي در جمعي از كم‌كاري و بي‌حمايتي فيلمسازان قديمي ابراز گلايه كردند. صحبت را از اينجا آغاز كنيم كه چرا اساسا فيلمسازان قديمي و پيشكسوت سينما اين روزها كمتر كار مي‌كنند؟

كم‌كاري بزرگان سينما نشانگر موفقيت طرح حذفي است كه طي ده، بيست سال گذشته بر سينما تحميل شده و همچنان ادامه دارد. طرحي كه طي آن مقرر شده، سينما و فرهنگ را دربست زيرسلطه بي‌رحمانه سرمايه در بياورند. كم‌كاري سينماگران انديشمند، در سينماي موجود هم نشان مي‌دهد كه اجراي اين طرح كاملا موفقيت‌آميز بوده و مجريان، موفق شده‌اند سينما را دربست در اختيار سرمايه نوكيسه‌هايي بگذارند كه جز به سود، به هيچ چيز نمي‌انديشند. خوب به خاطر دارم در جلسه‌اي كه امثال من هم دعوت داشتند، پيشنهاد كه چه عرض كنم، دستور صادر شد كه دفاتر كوچك بايد به هم بپيوندند و كمپاني به وجود بياورند. توضيح دادم كه كمپاني‌هاي فيلمسازي امريكا و هند بر حسب نياز و رشد توليد حاصل شده‌اند نه با دستور و امريه.

نظر شما با نتيجه‌اي هم همراه بود؟

البته كه حرفم به جايي نرسيد، حتي دستور دادند هر شركت توليد و توزيع بايد به يك شركت توليد و يك شركت پخش تغيير كند. گفتيم كه تفكيك پخش از توليد، سبب پيروزي پخش و نابودي تهيه‌كنندگان مي‌شود، فرمودند همين است كه هست. در پي اين تقسيم‌ها مقرر شد كه سينماي ايران را هم از كارگردان محوري به تهيه‌كننده‌محوري تغيير مسير بدهند. عرض كردم، اين عمل سينما را از انديشه تهي مي‌كند و به زودي سينما «ستاره محور» خواهد شد و آنها خواهند بود كه سرمايه سينما را مي‌بلعند. فرمودند، مگر در امريكا كه شما درس خوانده‌ايد سينما اين‌گونه نيست؟ عرض كردم: «چرا، اما ما در اين مملكت، انقلاب كرده‌ايم و سينما در خدمت فرهنگ بايد باشد نه در تسلط مطلق سرمايه.» فرمودند: «نهادها و بنيادها سرمايه در اختيار سينماگران خلاق و انديشمند قرار خواهند داد.» عرض كردم: «برادر، اين‌گونه طرح‌ها قبلا هم امتحان خود را پس داده‌اند و نتيجه‌اي جز رانت‌خواري به بار نخواهد آورد.» فرمودند: «شما نگران نباشيد.»

راستش از اينكه در آن جمع خوشنام، در اقليت و تنها خود را حس مي‌كردم، ترجيح دادم سكوت كنم و حرفي نزدم.

البته آن سال‌ها نرخ توليد فيلم مثل امروز سرسام‌آور نبود.

آن روزها ميانگين توليد يك فيلم سينمايي بين 30 تا 40 ميليون تومان مي‌شد. هيچ دفتري هم بي‌آنكه فيلم توليد كند حق پخش نداشت و اكثريت هم كه دست‌شان به جايي بند نبود، راضي بودند. يادم هست يكي از حضار كه سخت طرفدار سلطه سرمايه بر سينما بود با صداي رسايي كه پيدا بود به آنچه مي‌گويد معتقد است گفت: «مشكل بنيادين سينماي ايران اين است كه توليد فيلم سينمايي ارزان تمام مي‌شود. شرايط امروز ايجاب مي‌كند كه ساخت فيلم زير پانصد ميليون تومان ممكن نباشد، تا هر كس و ناكس سينما را به جولانگاه انديشه‌ورزي تبديل بكند. مردم به سينما مي‌آيند تا تخمه‌شان را بخورند و حال كنند، نه اينكه درس ياد بگيرند و زندگي تكراري خودشان را تماشا كنند.»

البته در اين حرف كه سينما تفريح هم هست همه حضار از جمله من با او هم عقيده بوديم، اما نه اينكه نفس سينمايي را كه به ايجاد سليقه‌هاي نو در جامعه كمك مي‌كند، ببنديم و فقط با استفاده از سليقه نازل و عوام‌زدگي جيب‌هاي خود را پر پول كنيم. به هر حال، آن‌روز گذشت و روزها و ماه‌ها و سال‌هاي ديگر هم پياپي گذشت تا به اين وضعيت نابسامان رسيديم كه در آن، ناداني و دزدي فضيلت به حساب مي‌آيد و دانايي جز فقر و نكبت چيزي عايد صاحبش نمي‌كند.

مشكل اصلي از كجا ناشي مي‌شد؟

به گمان من، مشكلي كه طراحان سلطه سرمايه بر سينما با شرايط آن روز سينماي ايران داشتند بخشي حسادت بود، بخشي نگرش سودجويانه و بخشي نگراني‌هاي سياسي اما عمده آن به منظور دسترسي آسان‌تر و قانوني به بيت‌المال بود. در واقع به دنبال بهانه‌اي بودند تا راحت و قانوني سالن‌ها را در انحصار بگيرند و سينما را از انديشه و انديشمند تهي كنند. واقعيت اين است كه يك گروه كم‌سواد، اما پرنفوذ با وجود مقام‌هايي كه به دست آورده بودند و جايگاه ويژه‌اي كه به آنها داده شده بود، ثروتمندتر شده بودند، از خود مي‌پرسيدند: «چرا با اينكه ما پولدار شده‌ايم، تهيه‌كننده هم شده‌ايم، ولي احترام لازم را در جامعه نمي‌گيريم. مشكل اين جماعت، اين است كه پس از انقلاب سينماگرهايي به اميد ساختن سينماي نويني با خلوص نيت، پيش آمده بودند. سينماگراني بودند كه خود را ادامه سينماي موج نوي پيش از انقلاب مي‌دانستند. گروهي كه عزم كرده بودند سينماي انديشه، سينماي فرهنگ، سينماي بالنده و سينمايي را كه حرفي براي گفتن داشته باشد محور خود قرار دهند. سينمايي كه پيش از انقلاب مهجور بود. مثلا فيلم «گاو» به كارگرداني داريوش مهرجويي ساخته شد و من يادم است در سينما «كاپري» نمايش دادند و تعداد كمي هم به تماشاي آن مي‌نشستند. جالب آنكه كساني كه فيلم‌هاي پيش پا افتاده مي‌ساختند و عوام به تماشاي آنها مي‌نشستند؛ فيلم‌هاي «موج نو» را مسخره مي‌كردند. حتي يكي از به قول خدابيامرز دكتر كاووسي «فيلمفارسي» سازان آن روزها، در مصاحبه‌اي به مسخره گفته بود: «اين فيلم به چه درد مي‌خورد، سرمايه كلي اين فيلم و همه درآمد آن، اندازه غذايي كه سر صحنه فيلم من داده شده است نيست!»

چنين نگاهي به فيلم‌هاي با تفكر در همه ادوار تاريخ ديده مي‌شود.

منظورم اين است كه متر و معيار سنجش اكثريت فيلمسازان جريان اصلي آن زمان در فروش خلاصه مي‌شد و تنها سود بيشتر فضيلت بود. اما جوانان آن نسل دريافته بودند كه فيلم‌هاي موج نو ممكن است تماشاگر كمتري داشته باشد. ولي تماشاگرش كيفيت دارد و تكثير مي‌شود. نسل‌ها گذشت و انديشه موج نو و فيلم‌هاي آنها سينماي عوام‌زده را كنار زد و در واقع موج نو، عرصه را تسخير كرد، فيلم‌هايي همچون؛ «گاو»، «قيصر»، «خداحافظ رفيق»، «رگبار»، «آرامش در حضور ديگران»، «تنگسير» و … آثاري بودند كه هيچ ربطي به سينماي جريان اصلي نداشتند. جريان اصلي سينماي آن زمان، چيز مسخره‌اي در حد يك شو و سيركي بود كه هرچند ديده مي‌شدند، اما زود از ياد مي‌رفتند. ما آن روزها به اين اشاره كرديم و هشدار را داديم ولي گوش نكردند.

به مرور زمان چه اتفاقي افتاد؟

اين بسترسازي كه براي سينماي سرمايه‌محور انجام دادند پيش از اينكه تهيه‌كننده‌محور باشد، ستاره‌محور شد. ستاره‌هاي كم‌سويي كه بازيگران توانايي نبودند، چهره‌هايي داشتند كه اين چهره‌ها به دلايل روز، محبوب واقع مي‌شدند. يك مدي را اعلام مي‌كرد، يك چهره قابل قبول و پذيرفته‌شده‌اي بين مردم است و بس … يواش يواش دستمزد ستاره‌ها را بالا بردند و خيلي آگاهانه و از روي حساب آنها را به صاحبان اصلي سينما تبديل كردند. در حال حاضر، بر عكس دهه هفتاد و هشتاد است. ديگر كسي نمي‌پرسد كه اين فيلم را چه كسي ساخته است، مي‌گويند كه چه كسي بازي كرده است. البته باز هم از مقصدي كه داشتند دور و دورتر شدند و نتوانستند تهيه‌كننده را سازنده فيلم معرفي بكنند. چرا كه اولا بيشتر اين تهيه‌كننده‌ها سواد و شعورش را نداشتند، دوما اينكه تماشاگر اين نوع سينما به دنبال اين نيستند كه چه كسي فيلم را تهيه كرده است.

تماشاگر فيلم‌هاي دم‌دستي فقط به دنبال نام ستاره فيلم مي‌گردد. البته اعتراف مي‌كنم كه بيشتر آدم‌ها در سراسر دنيا، تمايل غير قابل انكاري به فيلم‌هاي ملودرام اشك‌انگيز، تخيلي يا خنده‌دار و ترسناك دارند و بيشتر مضاميني را مي‌پسندند كه براي‌شان آشنا باشد و قبلا سر و ته آن را مي‌دانند. اين تمايل جمعي و فراگير به ابتذال، يك جريان جهاني است كه اهل فرهنگ براي تغيير آن، سخت تلاش كرده و مي‌كنند. البته به نظر مي‌رسد تقاضا براي ديدن كارهاي مبتذل هرگز فروكش نكرده است و توليدكنندگان ابتذال، خود را پيروز مي‌دانند. و هر روز بر تعداد فيلم‌ها و سريال‌هايي كه با احساسات سطحي عوام برمي‌انگيزد و شعور انسان را به بازي مي‌گيرد، افزوده مي‌شود. اما همزمان و به موازات هنرمندان و به‌ويژه سينماگران انديشمند و خلاق، براي تغيير اين وضعيت و ارتقاي سليقه جمعي تلاش مي‌كنند. البته اگر مافياي سرمايه به آنها اجازه كار بدهد. بايد اقرار كنم، خود من و شايد بسياري از سينماگران امروز هم در آغاز عوام‌زده بوده‌اند. بايد اقرار كنم من و دوستانم در نوجواني اصلا نمي‌دانستيم كه يك فيلم كارگردان هم دارد. آن روزها بين ما بچه‌ها مد بود كه اول مي‌پرسيديم چه كسي فيلم را بازي كرده است و بعدش فيلم را مي‌ديديم. مهم نبود كه چه كسي آن را ساخته است. براي اولين بار در ايران، آقاي «ساموئل خاچيكيان» بود كه كارگردان را به امثال من شناساند، بعد از ديدن اولين فيلم او وقتي‌كه در تبليغ روزنامه مي‌نوشت: «ساموئل خاچيكيان تقديم مي‌كند» ديگر نمي‌پرسيديم چه كسي بازي كرده است؟ همه مي‌خواستند به سينما بروند و فيلم «ساموئل خاچيكيان» را ببينند. خدا رحمتش كند؛ اولين كسي بود كه انديشه و نگرش و نگاه كارگرداني را در ايران مطرح كرد.

به گمان من دليل عقب‌نشيني كارگردانان مطرح همين نكاتي است كه اشاره مي‌كنيد.

بله. توليد و مصرف ابتذال بالا رفته است و بيشتر توليدات سينمايي امروز چيزي شبيه همان شو و سيرك است، مثل فيلم‌هاي هندي است البته مثل فيلم‌هاي هندي نمي‌توانند برقصند و بخوانند؛ در عوض با حرف‌هاي ركيك جبران مي‌كنند. در نتيجه، سينماگر يا بايد تن به اين افتضاح بدهد يا بيكار بماند. واقعيت اين است كه سينماي مافياي سرمايه‌سالار، نه تنها كارگردان‌هاي قديمي بلكه كارگردان‌هاي جديد را هم كه صاحب انديشه هستند نمي‌خواهد.

برگرديم به صحبت‌هاي آقاي كيميايي و اينكه فيلم‌ها ميليارد، ميليارد مي‌فروشند اما فرصت كار براي فيلمسازان قديمي فراهم نمي‌شود. شما چه تحليلي بر اين گفته داريد؟

آقاي كيميايي هم تجربه دارد و هم متفكر است و هم جزو پيشتازان موج نوي سينماي ايران بوده است، يكي از آدم‌هاي درجه يكي است كه متعلق به يك فرهنگ خاص است. كم‌بها و بي‌مغز حرف نمي‌زند. واقعيت را ايشان بهتر از من مي‌داند؛ فيلم‌ها كه ميليارد، ميليارد مي‌فروشند، اين ميليارد، ميلياردي هم كه مي‌گويند حداقل 40 درصدش نمايش است. اينها پول‌هاي بادآورده و حرام و معمولا دزدي است كه توسط عده‌اي وارد سينما مي‌شود، يكي را مي‌گويند «بيت كوين» خريده، يكي را مي‌گويند كه باباش مرده و ارث به او رسيده است. البته يكسري بازي‌هاي سياسي و اقتصادي پشت هر يك از آن است. حتي تعدادي از فيلم‌هاي خيلي پيش پا افتاده را در كشورهاي مختلفي مثل؛ برزيل، هند، اسپانيا و تايلند مي‌سازند كه شست و شوي ارز است. به خاطر اينكه ما نمي‌توانيم ارز رد و بدل بكنيم، پشت پرده اين نوع كارها تا آنجايي كه من اطلاع دارم براي رد و بدل كردن ارز است و فيلمسازي فقط يك بهانه براي توجيه كارشان است. هيچكس هم نمي‌پرسد اين فيلم چه ارزشي داشته است كه در آن كشور يا هر جاي ديگري غير از ايران ساخته شود. كشوري به اين پهناوري و به اين زيبايي كه درباره اكثر اقوام بزرگش حتي يك فيلم هم ساخته نشده است، چطور شده كه اينها نگران چهار نفر آدم فراري هستند كه مثلا در كشورهاي ديگر زندگي مي‌كنند كه زندگي اينها را مي‌آيند مطرح مي‌كنند، فقط به اين بهانه كه بتوانند شست و شوي ارزي بكنند و به خارج بروند و برگردند. فيلم‌هايي هم كه به علت درست و قابل احترامي ميليارد، ميليارد فروش مي‌كنند، به خاطر اين است كه سليقه و نيازهاي موجود جامعه را در نظر گرفته‌اند. متاسفانه سرمايه‌گذاران بيشتر اين فيلم‌ها شخصيت اين كار را ندارند. يعني نه سينما مساله اساسي آنهاست و نه سينماگر كه حالا اگر يك فيلمش هم ميلياردي فروش كرد، آن پول را بياورد و دوباره فيلم بسازد.

يعني مساله اين سرمايه‌گذارها اصلا سينما نيست؟

بله . يك عده از اينها آمده‌اند ستارگاني را كه خودشان ساخته‌اند از نزديك ببينند و يك ارتباطي با آنها برقرار بكنند. كساني هستند كه واسطه‌هاي‌شان براي‌شان شب‌نشيني تشكيل مي‌دهند. ستاره‌ها را مي‌برند كه در تولدشان آواز بخوانند يا در عروسي دخترشان براي آنها برنامه اجرا كنند. بيشتر واسطه‌ها هم حال شب‌نشيني‌هاي نوكيسه‌هايي است كه اين مملكت را به فساد و تباهي مي‌كشند.

به نظر شما چه راهكاري بايد انديشيد؟

خلاصه آنكه پول به سينما بر نمي‌گردد، چون سرمايه‌گذار و تهيه‌كننده نه كلاس اين كار را دارد و نه سواد اين حوزه و نه اصلا سينما برايش مهم است كه فيلمسازهاي قديمي، خوب و شايسته ما كار كنند. اتفاقا امثال اين جماعت، همه تلاش خود را خواهند كرد كه آنها كار نكنند، چون آدم صاحب فكر و انديشه، مزاحم اين موجودات هستند. اينها يك سري نوكر مي‌خواهند، مي‌خواهند كه دنبال‌شان بدوند، براي‌شان چهار تا ستاره بياورند تا در جشن‌هاي‌شان حضور داشته باشند. بيچاره‌ها، ستاره‌ها را در حد مطرب‌هاي قديمي عروسي‌ها مي‌پندارند. واسطه‌ها هم چيزي شبيه دلال‌هاي بنگاه شادماني هستند، اينها تهيه‌كننده نيستند. اينها چهار تا از اين ستاره‌ها را پيش اين سرمايه‌گذارها مي‌برند و برايش قري مي‌ريزند و در آنجا برنامه‌اي اجرا مي‌كنند يا به هر شكلي كه لازم است خوشحال‌شان مي‌كنند كه باز هم يك مزخرفات ديگري بسازند. يعني همه توجه و همه تلاش اين نوع فيلم‌ها به دنبال سود بيشتر و درآمد بيشتر است، حالا چه مشروع و چه نامشروع. طبيعي است كه در اين سينما جا و فرصتي براي فيلمسازان انديشمند به ويژه فيلمسازان قديمي نباشد. با اينكه امروزه مسوولان فرهنگي در وزارت ارشاد و جاهاي ديگر سخت در تلاشند كه فرهنگ و به ويژه فرهنگ در سينما را احيا كنند، بعيد به نظر مي‌رسد كه موفق شوند چرا كه امروز، سينما در سلطه سرمايه است. روزگاري در گذشته گروهي فكر مي‌كردند در حال واگذاري قدرت به سرسپردگان خويشند؛ غافل از اينكه هر سرسپرده‌اي كه صاحب سرمايه شود، خواه ناخواه تابع و سرسپرده سرمايه خواهد شد. به عبارت ديگر، زماني كه قدرت به سرمايه واگذار مي‌شود، بالاجبار تابعي از خصيصه آن خواهد شد، چرا كه سرمايه، همواره در پي امنيت خويش و سود است و در اندك زماني آن سرسپردگان را از اربابان سابق خود جدا و تبديل به بردگان خود خواهد كرد. يك نمونه واقعي قابل لمس، وضعيت اروپا در قضيه برجام است. اين روزها مكرر شنيده مي‌شود كه رهبران و مسوولان عاليرتبه كشورهاي اروپايي به كمپاني‌ها و كارخانه‌هاي كشور خود دستور مي‌دهندكه با كشور ايران، كه در تحريم است، كار بكنند، اما كسي به حرف‌شان گوش نمي‌دهد. به نظر مي‌رسد كه رهبران اروپا تازه دريافته‌اند كه در داخل كشور خودشان هم صاحب قدرت نيستند، چرا كه در اين كشورها قدرت به سرمايه واگذار شده است. سرمايه مي‌آيد حساب مي‌كند؛ مي‌بيند سودي كه از رابطه و داد و ستد با امريكا مي‌برد بيش از سودي است كه در معامله با ايران نصيبش مي‌شود در نتيجه به حرف حاكم خودش گوش نمي‌كند؛ به عبارت ديگر دولت و حكومت در كشور خود بر صاحب سرمايه حاكميت ندارد. همانطور كه وزارت ارشاد، امروز در سينماي ما حاكميت ندارد. امروز حاكميت در سينماي ايران در دست سرمايه است.




تهیه کننده کیمیایی در برابر کیمیایی؟!⇐يكى از مشكلات جامعه، جنسهاى تقلبى در حوزه هنرمندان اين سرزمين است!/بيش از پنجاه ميليارد ثروت دارند و همچون نيازمندان سخن ميگویند!!/ با بودجه كانونهای قدرت و ثروت در برج میلاد تولد ميگيرند و در عین حال از مردم صحبت ميكنند/از عدم حمايت صحبت ميكنند اما يادشان نيست كه چگونه بخش خصوصى را بازيچه اميالشان كردند!!!؟؟؟

سینماروزان: در هفته گذشته و در مراسمی مختلف- از برج میلاد تا باغ فردوس- تولد مسعود کیمیایی خالق آثاری ماندگار از “قیصر” تا “سرب” جشن گرفته شد.

مسعود کیمیایی در خلال برگزاری تولدش از بی توجهی مدیران کنونی به نسل خود و از جمله همکارش داریوش مهرجویی گلایه کرد. این گلایه ها هیچ واکنشی را از سوی مدیران سینمایی به دنبال نداشت.

با این حال منصور لشکری قوچانی تهیه کننده “قاتل اهلی” آخرین فیلم مسعود کیمیایی متعاقب گلایه های این کارگردان، نوشتاری پرتعریض را منتشر کرده استِ

متن نوشتار تهیه کننده “قاتل اهلی” را بخوانید:

  یکى از مشكلات جامعه ما، جنسهاى تقلبى در حوزه هنرمندان اين سرزمين است، آنهايي كه ثروت ، قدرت، هوس، اعتياد يا … لياقت استاد بودن را ازشان ميگيرد و خودشان با افرادى در حاكميت زد و بند ميكنند و…

افراد با استعدادى هستند اما وابسته به كانونهای قدرت و ثروت ميشوند و براى همين در دوران شاه و دولتهاى مختلف، هميشه دعاگوى قدرتها هستند و براى لقمه نانى ميلياردى، از افراد كانون قدرت و ثروت سخن ميگويند و آنها را صاحب درایت میخوانند!!

عجيب است که بيش از پنجاه ميليارد ثروت دارند و همچون نيازمندان سخن ميگويند و جشن تولد در برج ميلاد با بودجه كانونهای قدرت و ثروت ميگيرند و در عین حال از مردم و… صحبت ميكنند.

از عدم حمايت صحبت ميكنند اما يادشان نيست كه چگونه بخش خصوصى را بازيچه اميالشان كردند !!!؟؟؟ بعنوان مثال هيچوقت مرحوم كيارستمى در زمان حيات در هيچ محفل كانون قدرت و ثروت شركت نكرد اما …. .

اميدوارم مردم ما، افراد نالايق را كه روزى بت شكن بوده اند بت نكنند، و يا بهتر است از خداوند بخواهم كه اين بزرگواران را كمك كند كه آلت دست كانونهای قدرت و ثروت نشوند و بعبارتى اگر بت شده اند ابتدا خود را بشكنند كه لياقت استاد بودن يا بزرگ بودن را دوباره بيابند …” بت شكن و چون بت شدى خود شكن … .




نزدیک به دو دهه پس از حذف خودخواسته از سینما، محمدهاشم سبوکی تهیه کننده درام تاریخی “سرب” لب به سخن گشود⇐بهشتی در چرایی بایکوت “سرب”( به نفع “بایسیکل ران”) گفت اگر روزی اتفاقی برای این مملکت بیفتد مخملباف تفنگ بدست میگیرد و به جنگ می رود اما کیمیایی این کار را نمیکند!!!/ وزارت ارشاد دولت خاتمی به فیلمهایی که در دولت قبل ساخته شده بود درجه جیم میداد!!!/ مهاجرانی هم در پاسخ به انتقادها میگفت مخالفان ما فیلمسازان جیم هستند!!!/علیرغم موافقت بیت رهبری، پخش تیزرهای “مارال” را ممنوع کردند و سالنهایش را گرفتند!!/احمدی نژاد با تولید “بابای ایرانی من” با بازی فرزان دلجو موافقت کرد ولی شمقدری گفت از همایون ارشادی بجای دلجو استفاده کن!!/دولت روحانی وعده صدور مجوز دفتر فیلمسازی ما را داد ولی در عمل اتفاقی نیفتاد!!/تا زدوبند و رانتخواری جمع نشود، سینمای ایران درست نمیشود!

سینماروزان: از جمله تهیه کنندگان دو دهه ابتدای انقلاب اسلامی که فیلمهایی ماندگار هم تولید کرد محمدهاشم سبوکی بود.

در کارنامه سبوکی فیلمهایی مانند “آوار”، “سرب” و “مارال” به چشم میخورد که هر کدام از آنها برای آن که یک سینماگر را نامدار کند کافیست ولی سبوکی با وجود تولید چنین محصولاتی در انتهای دهه هفتاد آن قدر تحت فشار قرار گرفت که شخصا دفتر شیرازفیلم را تعطیل کرد.

سبوکی نزدیک به دو دهه بعد از آن تعطیلی درباره شرایط امروز سینمای ایران به “سینمامعیار” گفت: سینما اگر بخواهد درست شود باید فضای کار برای بخش خصوصی مهیا شده و بساط زد و بند و رانت خواری جمع شود.

سبوکی که در سال ۸۰ در نامه ای اعتراض آمیز به وزیر وقت ارشاد دفتر فیلم سازی خود (شیرازفیلم) را تعطیل کرده بود درباره علت این تصمیم گفت: وقتی سال ۷۹ فیلم “مارال” مورد بی مهری ارشاد و صداوسیما قرار گرفت و با توجه به اتفاقاتی که در سالهای قبل از آن رخ داده بود دیدم امکان  فعالیت بخش خصوصی وجود ندارد و به همین خاطر تصمیم گرفتم شیراز فیلم را تعطیل کنم.

وی در ادامه با انتقاد از بنیاد سینمایی فارابی گفت: من در آن سالها با مجوزی که از ارشاد می گرفتم خودم فیلمهایم را در خارج از کشور به نمایش درمیاوردم و همین باعث شد برخی با من مشکل شخصی پیدا کنند و چوپ لای چرخم بگذارند تا جایی که نه تنها نگذاشتند “مارال” اکران خوبی داشته باشد که حتی تیزرهای آن هم از تلویزیون پخش نشد و سالنهایش مدام کم شد و حتی به نامه ای که من از بیت رهبری( مبنی بر مجاز بودن پخش تیزر) گرفته بودم هم ترتیب اثر ندادند!

وی در خصوص تحصن تهیه کنندگان و فیلمسازان ۹ فیلمی که در بهار۷۷ به درجه جیم فیلم هایشان معترض بودند گفت: من از ابتدا با این مساله مخالف بودم چون چنین طرحی تنها برای فشار آوردن به فیلم ها بود و در آن ایام وزارت ارشاد دولت محمد خاتمی به فیلمهایی که در دولت قبل ساخته شده بود درجه جیم دادند و مهاجرانی هم در پاسخ به انتقادها میگفت: مخالفان ما فیلمسازان جیم هستند! در حالیکه ما هرگز جیم ساز نبودیم!!

محمدهاشم سبوکی خاطرنشان ساخت: به من درجه جیم دادند و من کسی بودم که با صرف هزینه بالا “سرب” را با کیمیایی ساخته بودم، فیلمی که مورد تائید هردو جناح سیاسی کشور بود ولی متأسفانه فیلم در زمان خودش بایکوت شد و حالا ماهی یک بار از تلویزیون پخش میشود!!

سبوکی با اشاره به اتفاقات حول فیلم “سرب” گفت: بعد از بایکوت در جشنواره وقتی پیش بهشتی و انوار رفتم و از نادیده گرفتن فیلم در جشنواره فجر(به نفع “بایسیکل ران”) گله کردم بهشتی به من گفت: اگر روزی اتفاقی برای این مملکت بیفتد مخملباف دوربین اش را زمین می گذارد و تفنگ بدست میگیرد و به جنگ می رود اما کیمیایی این کار را نمیکند!

سبوکی در ادامه درباره فعالیتهایش بعد از تعطیلی شیراز فیلم گفت: بعد از آمدن محمود احمدی نژاد در یکی از سفرهای ایشان به سازمان ملل در آمریکا با او ملاقات کردم که به من گفتند کارهای دولت قبل غیرقانونی بوده و حالا ما آمده ایم و شما بیایید و دفتر فیلمسازی خود را باز کنید که من تصمیم به ساخت فیلم “بابای ایرانی من” گرفتم و قرار بود فرزان دلجو بازیگر آن باشد ولی با وجود موافقت احمدی نژاد با مخالفت محمد حسینی وزیر وقت ارشاد مواجه شدیم و بعد از ۳ جلسه ای که با شمقدری داشتم فهمیدم که اتفاق جدیدی نیفتاده و ادامه این کار وقت تلف کردن است. می گفتند جای دلجو از همایون ارشادی استفاده کن که من قبول نکردم و ساخت آن فیلم هم منتفی شد!!

سبوکی افزود: دوباره در سال ۹۲ در دیدار با حسن روحانی به من وعده دادند که می توانم کار کنم اما وقتی اقدام کردیم دیدم می گوید باید ابتدا درخواست صدور پروانه ساخت بدهی و اگر تائید شد می توانی شیراز فیلم را (که با اختیار خودم در اعتراض به شرایط آن زمان تعطیل کرده بودم) باز کنی.

سبوکی در انتهای حرف های خود در پاسخ به این سوال که آیا هنوز سینما را دوست دارید گفت: من همچنان سینما را دوست دارم و می خواهم کار کنم و فیلم مستقل بسازم، بدون اینکه کسی بخواهد چیزی به من دیکته کند!!




اندر تلاش مسعود کیمیایی برای نگارش بهاریه‌ای آرکاییک‌نما⇐اینجاست که تفاوت بیضایی و کیمیایی مشخص میشود/همان بهتر که استاد هیچ گاه فیلم تاریخی نساخته وگرنه مواجه بودیم با چیزی در مایه‌های محصولات پارس‌فیلم!!

سینماروزان: مسعود کیمیایی که اخیرا عزم کرده پروژه ای با نام «خون شد» را جلوی دوربین ببرد به بهانه آغاز سال نوی خورشیدی بهاریه‌ای نگاشته با عنوان «از تمام هستی جهان رها هستم»؛ اگر کیمیایی با همان سبک لات‌پُرکنی آثارش این بهاریه را می‌نوشت بحثی پیش نمی‌آمد اما کیمیایی تلاش وافری کرده برای نوشتن نوعی بهاریه با آرکاییک‌نمایی.

در بهاریه کیمیایی چنین آمده: «به زمان بهار، به ماه فروردین، همه چیز بوی زندگی می‌دهد و عشق. این تنهایی ماه بویی است که به جان‌کشیدنش خرجی ندارد.به تاریخ کهن، در فروردین، در تالار بزرگ مجلس ملی «انتیستا» در شکوه زنانگی با لباس خیره‌کننده‌ رزم، به حالی که کلاه‌خود فلزی‌اش را زیر بغل دارد، به‌سمت کوروش که بر تخت نشسته، می‌رود. با لبخندی رازبسته، اقتداری ناخسته، تعظیم به مجلسیانِ نوروز که هفته‌ای از آن رفته، ندا می‌دهد:من انتیستا، دختر ارشد آرگونای کشاورز، از خانواده‌ای چرم‌ساز و آهنگر، چرم به لباس جنگ و آهن به نیزه و سُم و سپر، فاتح چهار جنگ و سرباز به خدمت شاه شاهان، کوروش دانا و دلیر، برای برقراری صلح که در کنار پای اسب شما هم جنگیدم و بردباریِ صلح آموختم، از شما درخواست می‌کنم برای سفیر صلح به کشور وسیع لیدیا مرا برگزینید که من سربازی را با عاشقی از شما فرا گرفته‌ام. کوروش سر به زیر دارد و می‌داند دیگران نگاه‌های داننده‌ای دارند. عشق من پارس، زبانم فارس، پیشه‌ام سربازی‌ست. هم ادبِ عشق می‌دانم هم آداب جنگ برای خدمت به صلح، حتی به جنگ خواستارم. بغض کوروش پیداست. شنل تازه‌ فروردینی‌اش را به تن می‌کشد. همه می‌دانند انتیستا برای تحمل‌کردن ازدواج کوروش دوری می‌خواهد و جنگ، که پیداست هراسی از مرگ ندارد.‌کوروش فریاد می‌زند، تو را ای فرمانده که اهورا می‌داند، دوری شما را از آتش و قشون و خاکِ ایران تحمل ندارم و می‌دانم آسمان پارس تا بازگشت شما تا قلبم، تاریک می‌ماند.‌من از غیبت شما بیمناکم، همان که از عشق شما هراسناکم، دانایی خود را در این تصمیم نادانم.‌کائنان، موبدان، سرداران، فرماندهان، خواب‌بانان، شهرداران و قشون‌سازان، گرزوس همه‌ساله به این کشورِ پُردانش، ارمنستان حمله می‌کند. رود قزل‌ایرماق را به‌دست سرزمین خودشان راهیابی کرده‌اند. فرمانده انتیستا می‌داند و مجلسیان با او که وقت بی‌هوده می‌رود، وقت رفتن با فرمانده چهره‌به‌چهره می‌شود. در این ضرب‌دیدگی به‌سمت در بزرگ تالار می‌رود. باز می‌کند. نسیم و بادی چراغ‌های چربی‌‌سوز را خاموش می‌کند. از اعماقش به تاریکی فریاد می‌زند: ای اهورا من کوروش، بنده‌ پارس، قلب و جان شکسته‌ام. هر آنچه قلب کشورگشایم گفت، کردم. کمکِ اهورایی را برای گرانبارگی انتیستا خواهانم. رنج مردانه‌ی شاهانه‌ام عاشقانه است. سرزمین‌های کوچک و بزرگی را به نیکی فتح کرده‌ام. زندانیان بسیاری را آزادی داده‌ام. آزاری به هیچ دین و مذهبی نرسانده‌ام. از تمام هستی جهان رها هستم اما از عشق انتیستا گذر نکرده‌ام. قلب من تا جهان هست از قلب او رها نمی‌شود. اهورا یاری کن مرا که می‌خواهد از جان به در شود، برای بی‌جانی می‌رود. انتیستا در دورتر میان پاشنه‌ در موبدستان ایستاده و گوش سپرده به کوروش است. زنی با لباس سربازی، میان مفرغ‌ها و نقره‌های لباسش می‌گرید و می‌گوید: نیمه‌ گریان من از آن عشق است، چه کوروش خوب می‌دانی که عشق چیست. در این فروردین و بهار یاد تو را تا دیداری دیگر می‌برم، که بهار باشد و نوروز.»

کیمیایی این بهاریه را نوشته تا بگوید اگر بخواهد تاریخی بنویسد بلد است ولی سبک نوشتارش به سبکتیکین سالور شبیه است و یادآور آثار پارس‌فیلم نظیر «یوسف و زلیخا»، «لیلی و مجنون» و «امیرارسلان نامدار».

کیمیایی به سبک نورسان گونه تاریخی نثرش را شبیه کرده به نثر آثاری که پیشتر در شاه‌آباد(جمهوری) به فروش میرفت؛ کتبی درباب جهانگشایی اسکندر و نادر و چه و چه!! کتبی که بیش از هر چیز هم بر رابطه نادر و اسکندر با سوگلیهایشان تمرکز داشتند و نمیگفتند کسی که میخواهد جهانگشایی کند چگونه صبح تا شبش را به نظربازی میگذراند؟

خداراشکر که ایشان کار تاریخی نمیکند و به همان ظواهر تاریخی مانده وگرنه بعید نبود حاصل دستش صددرجه انتقادبرانگیزتر از امثال «معمای شاه» شود. به نظر میرسد کیمیایی حتی اگر بخواهد فیلم بسازد بهتر است همان فیلمهای متکی بر ادبیات بچه های نیم قرن قبل جنوب شرق تهران را ادامه دهد! 

با همین بهاریه تاریخی‌نمایانه‌ای که کیمیایی نوشته تفاوت میان بهرام بیضایی و مسعود کیمیایی مشخص میشود؛ بیضایی زبان آرکاییک جعلی درست نمیکند بلکه از مصادیق به مفاهیم میرسد و این ناشی از مطالعات گسترده‌ایست که در تاریخ و ادبیات داشته و شاید یک دلیل آن که بیضایی بی واهمه هر آنچه که مینویسد و امکان تولید نمی یابد را بلافاصله منتشر میکند همین عدم توانایی تقلید از کنه محتوایش باشد.

بیضایی چه زمانی که «دیباچه نوین شاهنامه» را از خلال شنیده های تاریخی در باب زندگی پرمرارت ابوالقاسم فردوسی مینگارد و چه آن گاه که «تاریخ سری سلطان در آبسکون» را با قوه تخیل خود در شرح سرانجام فرار سلطان محمد خوارزمشاه به آبسکون مینگارد و چه زمانی که «بانو پشت پرده نئی» را براساس روایتی از هزارویکشب و در نقش تأثیر سلامت روح بر سلامت جسم قلمی میکند از مصداق است که به مفهوم می‌رسد و در این مسیر شخصیت است که بهش گویش مستولی میکند نه پیش فرضیات شنیده شده درباره زبان تاریخی ولی در بهاریه کیمیایی چون مفهومی نبوده پس مصداق هم ادا شده!!




صدور پروانه ساخت برای همکاری خالق «سربداران» با یک «ژن خوب»!!+صدور پروانه ساخت برای کیمیایی و دو نفر دیگر

سینماروزان: شورای پروانه ساخت سینمایی در آخرین جلسه خود برای چهار فیلمنامه پروانه ساخت صادر کرد.

مسعود کیمیایی پروانه ساخت «خون شد» را به تهیه کنندگی خودش گرفته است.

محمدعلی نجفی کارگردان «سربداران» هم پروانه ساخت «خواب شیرین فرهاد» را گرفته براساس سناریویی از میثم هاشمی طبا که برادرزاده مصطفی هاشمی طبا رییس اسبق سازمان تربیت بدنی و از کاندیداهای انتخابات96 است. میثم هاشمی طبا پیشتر فیلمی به نام «نفسهای آرام» را برای شبکه خانگی ساخته بود ولی فیلم هنوز به شبکه خانگی نیامده است.

نجفی در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی فیلمی با نام «جنگ اطهر» را ساخته بود که مصطفی هاشمی طبا از جمله بازیگران آن فیلم بود و همبازی محمدرضا علی پیام یا همان «هالو» در این فیلم. حالا نجفی با سناریوی برادرزاده هاشمی طبا میخواهد فیلم بسازد!!!

فهرست کامل پروژه های پروانه ساخت گرفته به شرح زیر است:

–«خون شد» به تهیه‌کنندگی، کارگردانی و نویسندگی مسعود کیمیایی با موضوع اجتماعی

–«خواب شیرین فرهاد» به تهیه‌کنندگی و کارگردانی محمدعلی نجفی و نویسندگی میثم هاشمی‌طبا با موضوع تاریخی

–«چشم و گوش بسته» به تهیه‌کنندگی امیرحسین آشتیانی‌پور، کارگردانی فرزاد موتمن و نویسندگی هما بذرافشان با موضوع اجتماعی

–«عادل نالدو» به تهیه‌کنندگی پروانه مرزبان، کارگردانی صادق صادق‌دقیقی و نویسندگی عبدالجبار دلدار با موضوع نوجوان




مسعود کیمیایی در زادروز ابراهیم گلستان نوشت⇐خوشا به حال شما كه مي‌داني «قهرمان تمام وقت»، اين روزها دروغ است

سینماروزان: حدودا دو ماه بعد از آن که ابراهیم گلستان زادروز «قیصر» را مجالی کرد برای نگارش دلنوشته ای برای مسعود کیمیایی(اینجا را بخوانید)، کیمیایی هم 26مهر زادروز گلستان را بهانه‌ای کرده برای نگارش یادداشتی در ستایش از ابراهیم گلستان و در خلال این یادداشت تعریضی زده به اوضاع پیرامونی که قهرمانی تمام وقت برایش وجود ندارد.

متن یادداشت کیمیایی را بخوانید:

از ابراهيم گلستان هزارسال مي‌گذرد. يك ساختمان مانده در تاريخ سرزمين من. هيچ تعريفي از او ندارم؛ فقط دانسته‌گي كه برفراز آن ايستاده، يك كهنه پرواز كه غنيمت شعور و فهم است. غمگيني بزرگ كه اگر سزاوار اين جهان ما نباشد… سزاواري است پيوسته به تاريخ فهم.

نقاشان بسياري را ستوده، شاعران بسياري را به شعر رسانده و در كارگاه سينمايي‌اش بسيار آورده. ابراهيم گلستان تنها يك چيز نمي‌داند و آن‌هم خود ستودن است. چون مي‌داند انساني سربرمعرفت، در هيچ ايستگاهي منتظر نمي‌ماند.

جوي ديوار تشنه، مد و مه تا خشت و آيينه و تا… نمي‌دانم تا كجا… ايستاده در فهم.

مرور برزندگي سياسي او، مرور برادبيات او و مرور دست آخر به زندگي او، خيلي از ما را حواس خواهد داد. زندگي سياسي يك‌بار سايه و چادري سياه بر روح ما خواهد كشيد. چادر را پس زدن، طعم آفتاب را چشيدن، اعداد ديگري مي‌خواهد. يك‌بار، خيلي دور گفت: ترست رو به آغوش بگير… از چيزي كه تو آغوشته نمي‌ترسي… روزهاي توفان اعداد نامطلوب است.

خوشا به حال شما كه مي‌داني قهرمان تمام وقت، اين روزها دروغ است… مهم‌تر… هيچ‌وقت شما را نمي‌شود كهنه ديد.




ابراهیم گلستان در آستانه ۵۰ سالگی «قیصر» بیان کرد⇐مسعود کيميايي از برکه‌اي که از لجن داشت پُر مي‌شد، بيرون آمد!!!

سینماروزان: مسعود کیمیایی هرچند یکی از پرکارترین کارگردانان چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی بوده و یکتاترین فیلمسازی که تقریبا در همه ادوار سیاسی فیلم ساخته اما برخی از آثارش نظیر «قیصر» فاصله ای بعید دارند با دیگر ساخته هایش و هوادارانش در این سالها مدام منتظر آن بوده اند که از او «قیصر»ی دیگر ببینند.

ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمسازی که سالهاست در انگلستان زندگی میکند از جمله نخستین تحسین کنندگان «قیصر» بود؛ گلستان به تازگی و در آستانه 50 سالگی «قیصر» اظهاراتی را درباره این فیلم و سازنده اش مطرح کرده است.

متن کامل اظهارات ابراهیم گلستان را بخوانید:

 بزرگي، حاصلِ سليقه و انتخاب و طرفداري ديگران نيست. از کارِ آدم است که مي‌آيد. من بار اول که کار مسعود را ديدم و کسي که مرا به ديدن آن کار کشانده بود، آرزوي كار خودش را داشتم. وقتي کار مسعود را ديدم که فيلم «قيصر» بود، او را در مايه بزرگي، در راه بزرگ‌ترشدن ديدم و اين را همان پنجاه‌سال پيش گفتم و نوشتم.

خط تأکيدي کشيدم زير اين گفته و مايه‌ گفتنِ آن بايد با توجه به دو نکته باشد: الفباي بيان، چيزي که مي‌خواهي بگويي بستگي پيدا مي‌کند به رواج رسمي که دارد، که در وقتِ گفتن آن براي تو رايج‌شده بوده است و تو در قالب آن رسم و رفتار، آنچه رايج است، كه راهي مي‌شوي به گفتن. اما اين همه قضيه نيست. در آن الفبا و در آن رسم، تو چيست كه مي‌خواهي بگويي، تو چه داري که بگويي؟ چيزي که مسعود در فيلم «قيصر» گفته بود، مرا متوجه نوع دريافت و فکر او کرد که تفاوت داشت با‌ ننه من ‌غريبم‌بازي‌هاي قصه‌هايي در تيره‌روزي دخترهاي رعيت يا تيره‌کاري‌هاي پسرهاي ارباب و قس‌علي‌ذلک‌هايي که از اول سال‌هاي 1300به راه افتاده بود و در برداشت‌هاي عمومي بود که به همين برداشت‌هاي عمومي هم حال و هيکل داده بود و از فکرهاي معدود شايد متناسب با فکرهاي محدود عمومي شده بود.

«قيصرِ» کيميايي به چشم من نقطه نشان‌دهنده زاويه‌اي تازه بود در ديدن و گفتن وضع رايج. «قيصر»، تحسين و بزرگداشت لُمپني نبود، آن‌جور که مي‌خواهند بگويند. بيدارشدنِ حس واکنش پيشِ اجحاف و ظلم و کج‌روي‌هاي رسمي‌شده بود که زير زور رسمي‌بودنشان قبولانده‌شده و رواج‌يافته‌شده بودند. اينکه قانونِ به‌کاررونده‌اي نمانده است که توقع به‌کاررفتنِ آن را داشته باشيم به‌صورتي رسمي و اداري و اجتماعي اين بود، چه‌جور مي‌توان در برابر چنين وضعی واکنش نشان داد. اين نشان‌دهنده توانايي و امکان قضاوت و انتخابِ تو خواهد بود، که اين خود مطلب و موضوع و مايه انتخابِ ديگري است. اين در دنياي واقعيت‌ها در رخت و پوشش‌هاي جور واجور ظاهر مي‌شود که خود نشان مي‌دهد كه قوه فکرِ حاضر و قادر به سنجيدن حاضر دارد، نه به‌دنبال رسم‌هايي رفتن که ريشه‌شان در وضع‌هاي ديگري است با جزئيات مشخص‌کننده ديگر ناموجود، هرچند شبيه آن، اما نه لازم و آماده به‌تطبيق‌گرفتن، يا اوضاع و احوالي که از آن پيش بوده‌‌اند و امروز ديگر نيستند و آنهايي که امروز رفتار و گفتاري مناسب دارند با ديروزي که ديگر نيست، اما در مخيله آنها پنداشته مي‌شود که هست.

مشخص و معلوم است که نبايد و نمي‌توانند هرچه را که مي‌خواهند با طمطراق بگويند و بکوبند. با توپ فوتبالي که بادش در رفته نمي‌شود دريبل کرد يا جوري به آن لگد کوبيد که در هوا قوس بردارد و به گوشه‌اي از دروازه طرف برسد و از آن بگذرد كه دروازه‌بان نتواند جلويش را بگيرد. نه، نمي‌شود. امتحان کن اما حاضر باش كه تماشاگران «هو»ات کنند و دشنام برايت وِل دهند که گندش را درآوردي. مسئله اين است. در لحظه‌هاي بحراني هميشه مسئله اين است. بايد ديد. بايد از پيش ديد. بايد از پيش‌ ببيني. هميشه بايد درست ببيني. هميشه بايد براي درست‌ديدن کوشش داشت، کوشش کرد. براي درست‌ديدن هميشه بايد کوشيد و صبر و تحمل به‌خرج داد. بايدْ ديدن سخت است، اما لازم است، در محيطي که پُر از لجن باشد. لجن در آبِ پاک هم لجن مي‌سازد. نبايد گذاشت.

مسعود کيميايي از برکه‌اي که از لجن داشت پُر مي‌شد، بيرون آمد و خود را از يادبودهاي همان لجن‌ها پاک مي‌کرد که «قيصر» را ساخت. تا مي‌شد خود را از آن ستُرد، پاک مي‌کرد. اگرچه لجن چسبندگي دارد اما انسان آمادگي بيشتري دارد در برخورد به ميل پاک‌شدن يا آلوده‌ماندن. گذارِ زمان به پاک‌کردن کمک مي‌کند، بايد به آن کمک کنيم. حتما، به‌هر صورت. به‌هر‌حال کيميايي خود را کشانده بود بيرون، خود را درآورده بود و قيصر را درآورد از شَر آن لحظه و عواقب آن لحظه‌اي كه آن بركه را بعضي‌ها طي نکردند. هرچند براي شناختن آن بركه كافي است نگاهي به نشريه‌هاي آن روزگار افكندن، وگرنه به شاخه ادامه‌دهنده امروزشان. براي هركس كه در آن بركه بوده است و يا هم‌چنين ندانسته در آن بركه هست، آرزوي فراح و فراح هميشه.




گزارش «کیهان» از اجرای مشترک همسر سابق کیمیایی و خواننده لس‌آنجلسی

سینماروزان: فائقه آتشین همسر سابق مسعود کیمیایی به تازگی قطعه ای با نام «چهل سال» را با همراهی سیاوش قمیشی خواننده لس‌آنجلسی اجرا کرده است.
روزنامه اصولگرای «کیهان» در گزارشی پیرامون این قطعه به مرور سوابق خوانندگان و ترانه سرای آن پرداخته است.
متن گزارش “کیهان” را بخوانید:
رها اعتماد(ی) مجری شبکه بهایی – صهیونیستی «من و تو» که مدت‌ها پیش به جرم کودک آزاری در لندن تحت تعقیب پلیس بود و سابقه ترانه‌دزدی دارد، ترانه‌ای را علیه انقلاب مردم ایران ساخته که توسط دو خواننده فراری اجرا شده است.
فائقه آتشین که سوابق سیاه غیراخلاقی در دوران طاغوت دارد یکی از این خوانندگان است. این خواننده در زمان رژیم ستم‌شاهی و در حمایت از محمدرضا پهلوی و کودتای آمریکایی 28 مرداد نیز برنامه اجرا می‌کرد.
سیاوش قمیشی دیگر خواننده این ترانه نیز از طرف یکی از خوانندگان مبتذل خارج‌نشین متقلب نامیده شده است چرا که اخیراً فاش شد وی به جای اجرای زنده در کنسرت‌هایش به لب‌خوانی می‌پردازد.




داستان فیلم تازه کیمیایی لو رفت⇐روایت زندگی یک مرد ریشه‌دار(!) که یک‌تنه مانع از به هرز رفتن آدمهای بلادیده است

سینماروزان: مسعود کیمیایی بعد از اکران و عرضه «قاتل اهلی» در شبکه نمایش خانگی درگیر دو فیلمنامه بوده است؛ یکی «زخمی» که مایه‌های وسترن دارد و دیگری «عدالت شوم» که یک درام اجتماعی-سیاسی است.

به گزارش سینماروزان جواد طوسی منتقد نزدیک به کیمیایی با اشاره به یکی از تازه ترین دیدارهایش با این کارگردان خط داستانی فیلم تازه او را افشا کرد. طوسی در «اعتماد» نوشت: فرصتي پيش آمد و مسعودخان كيميايي را ديدم و در آن زمان كوتاه قسمتي از فيلم‌نوشت جديدش با نام «عدالت شوم» را چه با‌انگيزه و پرحس و حال برايم خواند. انگار همين فردا مي‌خواهد آن را بسازد و دارد با بازيگرانش در جهت هرچه بهتر ادا كردن ديالوگ‌ها و فرورفتن در نقش محوله سر و كله مي‌زند. اين همه انرژي و شور و شوق از سوي يك فيلمساز كهنه‌كار كه در آستانه ٧٨سالگي قرار دارد، رشك‌برانگيز است.

طوسی درباره فضای «عدالت شوم» آورد: اين فضاسازي بكر اينجايي و روح عميق ملي و دل‌نگراني غيرتمندانه براي استحكام و دوام شيرازه كانون خانواده ستودني است. هنوز ديالوگ، نقش مهم و تعيين‌كننده و پرجاذبه در كار مسعود كيميايي دارد. در عين حالي كه يك رمان خواندني با انبوهي از واژگان و اصطلاحات ناب تهراني برايت تداعي مي‌شود، همزمان موقعيت تصويري و نمايشي فيلمي در حال توليد را نيز در ذهنت مرور مي‌كني. شخصيت مركزي فيلم‌نوشت (فضلي) وام‌گرفته‌شده از رمان آخر كيميايي، «سرودهاي مخالف، اركسترهاي بزرگ ندارند» است.

توصیف طوسی از شخصیت اصلی «عدالت شوم» چنین است: اين آدم رگ و ريشه‌دار و آبديده‌شده در جامعه‌اي ملتهب، همچون يك ناظر نگران و دلسوز تاريخي به دنياي پيرامونش خيره شده و يك‌تنه مانع از به هرز رفتن آدم‌هاي بلا‌‌ديده و هويت‌باخته مي‌شود. باز قهرماني ديگر كه هيچ اصراري به قهرمان شدن ندارد و بيش از همه به حضور كنشگر خود و رسالت اجتماعي‌اش مي‌انديشد.




متعاقب آن که معاون هنری ارشاد، نشان هنری‌اش را پس داد⇐آیا مدیرعامل ۱۵شغله هم نشان درجه یکش(!) را پس می‌دهد؟

سینماروزان: شک و شبهه های وارده به نشان درجه یک هنری مجتبی حسینی معاون هنری ارشاد و طرح این پرسش که وی، خودش برای خودش نشان درجه یک صادر کرده سبب ساز آن شد که این معاون ارشاد در رفتاری معقول در نامه ای به ارشاد، نشانش را پس دهد تا پس از واگذاری مسئولیت معاونت هنری، مجددا ارزیابیهای لازم برای بررسی صلاحیت وی انجام شود.(اینجا و اینجا را بخوانید)
به گزارش سینماروزان در میان سینماگرانی که در دولت اعتدال نشان هنری گرفته اند هم با یک چهره آشنا به نام منوچهر شاهسواری روبروییم. شاهسواری که در ماههای اخیر و بعد از تصدیگری مدیرعاملی خانه سینما نزدیک به 15مسئولیت یکجا را برعهده داشته است از جمله سینماگرانی است که از دولت اول حسن روحانی نشان درجه یک(!) گرفته است!
اینکه او چگونه با کارنامه ای تنک در عرصه تهیه کنندگی و در شرایطی که تعداد فیلمهای سینمایی تهیه شده توسط وی به ده عنوان هم نمیرسد توانسته کنار امثال کیمیایی و مهرجویی و تقوایی قرار گرفته و حائز دریافت نشان درجه یک هنری معادل دکترا شود، جای سوال دارد؟
مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی و ناصر تقوایی بعد از نیم قرن فعالیت حرفه ای تازه در دولت اعتدال به چنین نشانی دست یافته اند اما شاهسواری بعد از فعالیتی چندساله در حیطه دستیار کارگردانی و تهیه‌کنندگی و در حالی که هیچ کدام از آثارش عنصر جریان‌سازی در سینما را نداشته‌اند حائز نشان درجه یک شده است!چرا؟؟!!