1

ادعاهای احمد میراحسان در یادداشتی به بهانه کمدی پرمخاطب «مطرب»⇐همه «روشنفکران»(؟!) غربگرای ما در فیلم عامیانه ساختن، مقلّد معکوس مسعود ده‌نمکی هستند!!/هر قدر ده‌نمکی در نفی قواعد داستانگویی کلاسیک، روان و سلیس است، این حضرات روشنفکر(؟!) دچار سرهم‌بندی هستند/ده‌نمکی را بخاطر شکستن ساختار سیدفیلد به صلابه کشیدند ولی حالا خودشان در حال تقلید از ده‌نمکی هستند!/همان قدر که دلم برای گوگوش می‌سوخت(!) حالا دلم برای پرستویی می‌سوزد!/پرستویی هم مثل گوگوش همان مدل ادغام نقش و بازیگر در جاری شدن از فضای فیلم به درون فضای زندگی و جامعه را پی گرفته!

سینماروزان: پیشتازی کمدی «مطرب» در صدر آمار فروش سینماها ادامه دارد و هرچقدر که منتقدان درباره ضعفهای ساختاری فیلم گفته اند ولی مخاطبان به فیلم روی خوش نشان داده‌اند و میروند که فیلم را سی میلیاردی کنند.

احمد میراحسان منتقد سینما در یادداشتی انتقادی، کمدی «مطرب» را مجالی کرده است برای نقد کارنامه بازیگری این سالهای پرویز پرستویی.

متن یادداشت میراحسان را بخوانید:

ظاهراً «مطرب» بنا به جریان دفاع از سینمای عامه پسند که زمانی موسوم به فیلم فارسی بود، ساخته شده است. این نگرش ، رویکرد عامه را به فیلم ، سند درستی آن وانمود می کند . از این منظر گنج قارون ، شاهکاری در سینمای ایران است .حتی از این زاویه دید هم مطرب فیلمی دچار سردرگمی است. زیرا این «مردم» آن «مردم» نیستند و ذائقه جامعه توده ای ایرانی که از آغاسی و سوسن لذت می برد با ذائقه طبقه متوسط متفاوت است.

اما فیلم در پس داستان کهنه مطرب انواع نگرش‌ها غربگرا را گنجانده که باب طبع طبقه متوسط امروزی است. بهرحال قصدم واکاوی فیلم مطرب و مشکلات آن نیست می خواهم درباره مطرب بمثابه فیلم پرستویی، نه فیلم کیایی بنویسم.

اگر قصدم گفتگو از شکاف ها و شکافتن فیلم و ساختار زدایی و شل کردن پیچ و مهره های مطرب بود و اشاره به «ابتذال» عیان ، که شگرد فیلم است، فیلمی که به داستان کلاسیک اهمیتی نمی دهد و صرف قهرمان پردازی احساساتی، هدف آن است، مسیر دیگری را طی می کردم. اگر نیت، بررسی ساختی و فکری این فیلم بود البته می نوشتم که چگونه «روشنفکران» غربگرای ما در سینما با تفسیر تازه از ارزش و روش فیلم عامیانه ساختن ، رویکرد به اصول تازه ای را طبق ذائقه فیلم های فارسی اسبق در ساخت و پاخت روایتی شلخته و بی اعتناء به قواعد هالیوودی داستانگویی و متکی به کولاژهای داستان قهرمان محور کار، بنا نهاده اند و همه شان  مقلّد معکوس مسعود ده نمکی هستند ! اما هر قدر ده نمکی روان و سلیس است در نفی قواعد داستانگویی کلاسیک در سینمای عامه گرا، این حضرات دچار سر هم بندی هستند . در سینمای پس از انقلاب این مسعود ده نمکی بود که به سود محتوایی انقلابی و دینی عرفانی و اخلاق گرا و آرمان خواه ، دگم ساختار سیدفیلدی را شکست و همه به عنوان کاری مبتذل او را به صلّابه کشیدند ، زیرا در حقیقت  خشمگین از موفقیت او در دفاع از آرمان انقلاب اسلامی بودند ، اما حالا خودشان آن تخطی های ساختاری را به سود ترویج نگرش نولیبرالی برای جذب عوام به کار می گیرند . با محتوای شدیداً ضد انقلاب اسلامی و عمیقاً غرب گرا .

اما حقیقت آن است که مباحث زیبا شناسی ستایش ابتذال یا معنای تازه ستایش از سینمای عامه پسند در این نوشته ، مورد نظرم نیست بلکه سقوط، در مغاک ادغام نقش بازیگر در نقش خارج  از فیلم در این  نوشته مهم ترین انگیزه برای نوشتن است . یعنی قصد دارم درباره مطرب بمثابه فیلم پرستویی بنویسم ، بمثابه  «ادغام پرستویی و مطرب»! یعنی فیلم مطرب در ارتباط با کیایی ، رابطه منطقی فیلم کارگردانی  را دارد با استتیک مطرب ! اما در ارتباط با پرستویی دارای وجهی نمادین است. مطرب فیلم پرستویی است! از زوایای گوناگون ! اینکه چرا مطرب فیلم پر اشتباه و گرد آمده از بلبشویی است نولیبرالیسم که شبیه بلبشوی مدیریت سیاسی وا داده نولیبرالی درون است و همه چیز سر هم بندی شده تا غیظ و نیش و نفرت ایجاد کند علیه مهمترین تحرک ملی در ایران برای رهایی از نولیبرالیسم و بردگی سلطه جهانی سرمایه داری بین المللی بس ارتجاعی شده از سوی انقلاب اسلامی و … اینها حرف دیگری است . در این نوشته من با پرستویی کار دارم. آن را پدیده ایده زیبایی شناسانه ی کارگردان درباره ارزش ساختن فیلم عامه پسند ایرانی موضوع دیگری است!

پرویز پرستویی چه اش شده ! پاره ای او را بازگشته به واقعیت پنهان نگه داشته اش تفسیر می کنند، پاره ای معتقدند او مبتذل شده، پاره‌ای شجاعت او را در همرنگی با زمانه می ستانید، پاره ای می‌گویند او آدم فرصت طلبی است هم از آخور خورده و هم از تو بره ،پاره ای او را خود بزرگ بین متوهم و حتی خائن به آرمان برادر شهیدش و انقلاب اسلامی و فریفته وسوسه  شیطان بزرگ و زینا و قدرت و سیطره طاغوت عصر می‌داند که با نقاب اعتراض، این گرایش همرنگی فاوست گونه با مفیتسوفلس را پوشانده است و به ارزشهای ژرف انسانی و آرمانی  خیانت کرده و خود را به توسعه غربگرا و افکار مادی و ضد دینی آن فروخته تا در پیری  هم ، همچنان شهره بماند. پاره‌ای  اذیت‌های نهادهای رسمی حکومت، توقعات آنان را عامل ابتذال او معرفی می‌کنند ، پاره ای اعتقاد دارند فساد قدرتمندان و خائنان به خون  شهداء که حالا جیب خود را می‌انبارند وزیر و وکیل و رئیس خائن‌اند ، او را آزرده کرده و همه مفاهیم اخلاقی و مذهبی اثر را بیاد داده، عده‌ای همه اینها را بهانه می‌دانند برای آن که قید بندگی و بردگی  نفس و شیطان را که وسوسه  درونی هر آدمی  است تا گمراهش کند ، به گردن بگیرد و … بویژه آدم مشهور که از عبودیت خالص باز می ماند و غرق دنیا می شود و … و به جای توجه خالص به خدا ، بت های گوناگون و بهانه‌های  رنگارنگ او را با خود می برد …

از تمام این تفسیر ها ، من درباره پرستویی ، همان تأویلی را می پسندم که زمانی درباره فائقه آتشین نوشتم و هوشنگ اسدی و نوشابه امیری آن را به او دادند تا بخواند زیرا دوران گزارش فیلم بود و آنها احتیاط می کردند نوشته ام را منتشر کنند و البته  خانم بازیگر تحمل تأویل خود را نداشت. و نمی‌دید که مفتخر شده به نقش یکّه بازیگری یا شاید دانش کافی در فهم این وجه نمایشی خودش را کم داشت ! پرستویی همان مدل ادغام نقش و بازیگر در جاری شدن از فضای فیلم به درون فضای زندگی و جامعه طی چهل ساله پس از انقلاب اسلامی است .

من کاری به سینماگران فاقد هر باور و ایمان و عروسک های خیمه بازی نولیبرالیسم و اربابان شیطانی و جهانی تمدن مدرن ندارم . دلم برای پرستویی می سوزد؛ همانقدر که برای گوگوش !

فعلاً و امروز او برآیند آن روحیه سرخورده کسانی از انقلاب اسلامی است ،که از آن می گسلند. او معترض خشمگین است . اما محتوای حقیقی این گسست چیست ؟ و این اعتراض و خشم رو به خدا دارد یا پشت به خدا ؟

در چند سال اخیر و بالاخره با مطرب ، ما شاهد بازگشت او به گذشته‌ایم که می خواهد نزد «همگان» آبرومند باشد. و در حیطه زیبایی شناسی تفسیر تازه‌ای ارائه دهد علیه آن ارزش‌هایی که انقلاب از آن دفاع می کرد و به سود آن چه که مردودش می داشت ، و حالا آن چیز حلال، حرامی است به اسم مطربی !

ظاهراً پرستویی دارد با بازی عاطفی خود ، معادله ای را بر هم می زند! او یک پدیده بومی، توده‌ای و پوپولیستی را برگزیده که در ابتذال« اصالت » دارد ! و نیز هماهنگ با زیبایی شناسی رایجی است که می‌کوشد با ستایش از ابتذال و عامه پسندی، اثبات کند که در این جلب توده های فرو دست ، هنری بزرگ و اصیل پنهان بوده ،هنری که « مردم » را شاد می‌کند  و از افسردگی فرهنگ حکام رهایی می‌بخشد.

اما حقیقت آن است که این طرب  ، امروز حتی فاقد حقیقت طرب بومی است، بلکه وانموده ای است که این نقش را ایفا می کند و جزیی از سیطره نولیبرالیسمی است که هر عنصر بومی و غیر بومی را به جزیی از جریان فروپاشی  ارزش‌های سبک زندگی اسلامی و تعاریف سنتی و  سنت های  فرهنگ دینی بدل می سازد تا فراتر از بدل کردن ایران به گاو شیر ده سابق ، ریشه های احساس هویت و استقلال بر حسب نگاه دینی را به سود یک نیست انگاری وارداتی  و به سود سیطره سرمایه بین المللی و تروج کفر، بخشکاند. دفاع از آن هنر مطربی امروز تهاته‌اش ختم می شود به نولیبرالیسم غربگرا و ستایش مفلوک نولیبرالیسم ترکیه !!!

برگردیم به پرستویی! بالاخره  دوران « با کدخدا بساز و ده را  بتاز» توهماتی نولیبرالی  فرا رسید  و « پرونده دار » از آب درآمدن برادران یوسف ها ، از مقام منیع ریاست جمهوری تا معاون اول و رئیس مجلس و رئیس قوه قضائیه سابقی  و … یعنی وضعیت احساسی یک آدم پاکباخته  که میکوشد دامنش را از آلودگی قشر ممتاز و نومانکلاتورای انقلاب اسلامی که خائن به خون شهیدان و آرمان امام خمینی (ره) و اذناب نولیبرالیسم و جهان سازی سرمایه داری بغایت ارتجاعی شده بین المللی و ملقب به نفوذی‌های همان دشمنان غدار در پیکره جمهوری اسلامی و بهره‌مندان از اقتصاد نفتی  و ممانعت کنندگان درون حاکمیت از توسعه اقتصاد تولید گرا و مجاهدت تجّار تجارت های فاسد واردات و خام فروشی و قاچاق و خیانت به ایران اند که همه را به ستوه آورده اند. حالا آقای پرستویی، برخلاف آقای بازیگر ، انتظامی، که همواره متانت و استقلال و تعادل خود را حفظ کرد، به بازیگری ادغام شده با نقش در متن زندگی واقعی  و فردی دچار سرگیجه شده، بدل شد و فکر می کند با مطرب و سایت اش دارد  مبارزه می کند علیه قدرت فاسد، اما سوراخ دعا را گم کرده است! چرا که ظرفیت درک پیچیدگی های سیاست مدرنیته متأخره و سیطره نولیبرالیسم و فراپاشی های پست مدرنیستی و وضعیت هولناک آسیای غربی و بار سنگین مسائل خاورمیانه ای که کانون عمل ارتجاع جهانی سلطه خواهی شرق و غرب است و تجلی پیش افتادن  مردم جهان برای نظمی رها از قدرت سلطه جو و کشتارگر و خونریز و وحشی شده مدرن و شیطان بزرگش که شاهزاده ادلسون « صهیونیست » می گرداندش ، همان ابر سرمایه داری یهود که می گوید خانم کلینتون نباشد، آقای ترامپ باشد، در یمن جنگ بپا شود ، در کردستان عراق،سرمایه اسرائیلی غوغا بپا کند و قس علیهذا … پرستویی توان فهم اینها را ندارد پس در زیر نقاب مخالفت با قدرت داخلی  به خدمت سرمایه جهانی  در آمده … و درون نظام داخلی هم نمی تواند حق و باطل را تفکیک کند و جایگاه هر یک را به درستی فهم نماید . پس مهارش به دست شیطان می افتد .

 این است که ذهن ساده ناآقای بازیگر به ابزار بازی جهانی بدل می شود.  طبل از سمت چپ به صدا در می آید تا اعتراض و حمله از سمت راست نقش اش را در هماهنگی  با ترویج  منظر فرهنگی و اعتقادی آمریکا ایفا کند که کارش بر باد دادن ارزشهای بنا نهاده شده انقلاب اسلامی و روایت امام خمینی  (ره) از زندگی در دنیا و سرنوشت اخروی است و توسعه ابتذالی حرام.  ظاهراً مطرب مقوله ای «ملی» است !!! و ربطی به موسیقی غربگرا ندارد !!! یعنی به تنگ آمدن از فساد  داخلی ، او را به تسلیم  برابر فساد بزرگ تر  ترویج آن کشانده و به جای مبارزه  با واقعیت  موجود  فساد ،علیه ارزشهای ضد فساد آرمان دیروزش به پا خاسته و با این  ابتذال به خودش ، به  دیروز خودش دهن کجی می کند و البته  مثل پناهی، فرهادی و در  فرمی دیگر به کاریکاتور « آزادی » خواهی خیمه شب بازی قدرت جهانی شیطان سرمایه  ارتجاعی صهیونیستی  بدل شده است که خصوصاً هنرمندان کم بنیه اما خود بزرگ بین به دام بازی و سناریو آنها می افتند. طرفه آن که در جهان او ، ترکیه نیروی پادو و سرباز خانه ناتو، کعبه آمال می شود !

***

 آیا مشکل است تناسبی و معادله ای را حل کنیم که بین روحیه بخشی از ملت و بویژه طبقه متوسط امروز گسسته از انقلاب اسلامی در دوران انقلابی شدنش، دوران رأی نود و هشت و اندی درصدی  به انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و « بازیگر » ما برقرار شد و سپس در دوران سازندگی و اصلاحات  و بازخوانی انتقادی  انقلاب و دوران جنگ و سپس وانهادگی آرمان انقلاب و کم کم تغییر ارزشها و تمایل به پیروی از نولیبرالیسم ادامه یافت  که اتفاقاً نفوذ این نولیبرالیسم در ساختار حکومت علت اصلی ناکامی‌ها، سستی‌ها و ممانعت‌ها از سر پای خود ایستادن و مبارزه با فساد و ارگانیک قشر ممتاز ، حکومتگر بود و زیر پانهادن حلال و حرام محمدی و جالب آن که در جهان روشنفکران و آقای بازیگر کنونی ، باز سیطره  همان نولیبرالیسم بر ذهن شان و افق آنها است که اعتراض به فسادشان را به کمدی  بدل می کند  و به فیلم مطرب و توبه از دفاع  از ارزشهای انقلاب اسلامی و بازگشت به فرهنگ حرامکاری مبتذل پهلوی که با حرامخواری بطون انباشته از دلارهای نفتی هماهنگی دارد .این حرکت پس پسکی  کمیک که به جای  حس تراژیک به مضحکه ای بدل شده ، بدین سان محصول رابطه ای است بین سینما ، وانموده های سینما و نیز طاغوت عصر و تحولات درون ملت که یک سو پروژه براندازی طبق منافع سرمایه داری متأخر  و جهان مدرن قرار دارد و سر دیگرش مقاومت نیروهای صالحی است که زمان حضرت لوط  و حضرت ابراهیم هم در قومی  یک سره به فساد کشیده تکرار شد و همچنان امروز پس از قرنها بر ارزشهای انقلاب دینی و استقلال، عدالت ، آزادی از قید بردگی فرعون عصر و تفرعن و طغیان طاغوت جهانی و مدرنیت فاسد شده اش و رشد مستقل خدا باورانه و ضد حرام ها پای می فشرند و ایستادگی می کنند و فساد دیگران را بهانه ای برای فساد خویش و گرویدن به شیطان ابتذال بدل نمی سازند بلکه با حاکمیت فساد در همه جلوه هایش  مخالف‌اند و به طی طریق در سیر انتظار حقیقت موعود دل بسته اند و باور دارند !

 حالا می شود هم معنای مطرب و هم معنای پرویز پرستویی و سایت و عمل اجتماعی خارج از فیلم هایش را که با هم تناسب دارد درست ادراک کرد.

و طنین من نه منم نه من منم «فؤاد» را در هستی ابراهیم و و معنای ابراهیم را در تحولات پرستویی ابراهیم حاتمی کیا تا امروز مطالعه کرد و دید در نیمه راه او از حاتمی  کیا هم جدا می شود و من نه منم نه من منم را رمزگشایی نمود. میراث های معرفتی در فرهنگ های بشری وجود داردکه گردآمده در عباراتی است . آیات الهی و راه نمود های اهل عصمت و دانایان ژرفانگر نمونه های متقن اند.یعنی گزاره هایی است که حکم مفتاح را در شناخت آدمی از خود و از دیگران دارد و نیز علت ها و عوامل بیماری انگیزی که روح آدمی را رو به ظلمات و گرفتار سقوط در دوزخ درون می کند و یا مایه تغییر جان به سوی جهان های روشن می شو ، فاش می سازد : شهوات، قدرت ، شهرت ، ثروت ، از نیروهای قهار دنیا و مأوای شیطان است تا آدمی را سرکش ، گرفتار دارالغرور ، و برده ی عجب و خود رأیی و تفرعن و طغیان برابر حقیقت و مسیر رشد و در نتیجه گردن کش علیه کار، بر وفق طاعت و خشنودی الهی  کند . از همین رو گفته اند :

*یا رب مباد که گدا معتبر شود ………………..

*در اینجا ، رهایی گدا از گدایی در نظر نیست  و علیه آن دعا نشده ،شاعر گدایی را که اعتبارات دیگری و استغنا ، وحشی ، سرکش ، ظالم ، و خود رأی و نا منصف اش ساخته ، … پرده برداری کرده و از آن برائت جسته است !

ردّ این پدیدار می تواند در میان سیاستمداران یا هنرمندان و تازه به دوران رسیده ها و مردم عوام یا دانشمندان و فرودستان یا فرادستان بی ریشه دنبال شود . این جور آدم ها همه جا هستند و در میان روشنفکران و اهل سینما و پولدارهای بادآورده و صاحبان  شهرت های اغوا کننده از همه جا  بیشتر و در انقلاب اسلامی یک جریان اند که از خدا به شیطان رو کرده اند یا از اول از اذناب شیطان بوده اند  با نقاب اغواگر در صف انقلاب ! با ماهیتی که ربطی به تقوای حقیقی یک مؤمن و گریز از شهوات دنیا نداشته. بله سینما می تواند وانموده هایی را روایت کند که جانشین واقعیت اند . دروغ چیز دیگری است ! وانموده اما بس پیچیده تری در بازنمایی فیلمیک است و ولو یک فیلم مستند می تواند واقعیت تازه ای خلق کند ضد واقعیت ­موجود در زمان و مکان .

گاه فیلم ، و خود کارگردان و خود هنر پیشه یک وانموده ی با هم اند. زمانی فیلم یک وانموده است اما نه بازیگرش در خارج از نقش. فرض کسی فیلمی بسازد که داستانگویی اش عواطف را به سود هیتلر یا عمر سعد تحریک کند ، بدون آن که بازی در نقش هیتلر یا عمر سعد، بازیگر را به تسلیم به فریب فیلم در و وانمایی از هیتلر یا عمر سعد ،کشانده باشد. و بیرون از این فیلم بازیگر، هیتلر یا عمر سعد،همذات شود. یعنی بیرون از این فیلم، بازیگر ، همچنان هیتلر را یک خون ریز نژاد پرست و عمر سعد را یک عالم بی وجدان و دنیاگر بداند و تا سرحد کشتار و خشونت علیه معصومیت ، به دنبال زر و زور می رود و یزیدی می شود .

این مؤخره طولانی ، در پی گفتن یک جمله  به آقای پرستویی است ، وضع خطرناکی دارد و دارد از خودش بی ظرفیتی نشان می دهد ، نه به سبب سیاست بازی  یا اعتراض به فساد که اعتراض به فساد سیاستمداران، شرف است و آبرو نزد خدا و بندگان  مظلوم خدا و مردم اسیر دست قدرت مداران فاسد می شوند و ایستادن در کنار نیروهای صالح که خواهان اداره امور مملکت با عقل و عدالت و تقوی هستند و پیشرفت را در رشد یک جامعه سالم و مدیریت معقول و پاکیزه می دانند .

وضعیت خطرناک پرستویی آن است که به ابتذال، و ناحقیقت و بازی شیطان عصر در غلتد و وارونمایی کند و بیاندیشد با دفاع از امر مبتذل، فحشاء ، جهل عشرت و لشوراگی، و حرامکاری های گذشته دارد از ملت و حقیقت و انسانیت و مظلومیت دفاع می کند . آرایش چهره ی حرامکار، و تشویق حرامکاری ، چه فرق می کند یک قاتل ظالم یا دزد یا یک اهل لهو و لعب حرام، نزد خدا و قرآن و آل الله  (علیهم السلام) به یک اندازه مذموم و دوزخی است.

نولیبرالیسم و کفر جهانی با هزار نقاب روشنفکران و هنرمندان و سیاستمداران را برده خود می کند و حتی با پز انقلابیگری جعلی یا رفرمیسم مدرن گرا و صلح طلب ! زدن یک نقاب  خشمگین از فساد  قدرتمنداران، و در غلتیدن  به فسادی دیگر و پشیمانی از روزگار دفاع از حقیقت یک انقلاب دینی و دهن کجی به خدا و اطاعت خداو انقلاب خدایی، فساد دورویان را بهانه دفاع از فساد  بزرگ تر ، از سوی اهالی طاغوت جهانی  و فرهنگ ضد خدایی جهان مدرن و لهو فحشا اش قرار دادن ، کار مضحکی است ، سر همه را  آدم کلاه بگذارد، حتی سر خو را کلاه بگذارد، نمی تواند سر خدا را کلاه بگذارد که هدایت ها و راه  نمودن هایش مشخص است و عصیان و طغیان و تفرعن و خود رأیی و خود خدا پنداری و مفاهیم دلبخواهانه و باورهای پوچ را جانشین اعتقادات روشن و مبین وانمود کردن تا همرنگ جماعت شوی ، هم نزد صاحبان خرد و مقدم بر آنان نزد رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین (ع)و فرزندان معصوم و ذخایر حق واضح است .

حالا موقعیت در زمانی فیلم مطرب و وضعیت ویژه یک بازیگر  در تناسب با تغییرات طبقه متوسط ایران که کم کم در دیگر اقشار  شیوع می یابد قابل درک است. و اینکه چرا سریال فیلم های دوران توبه آقای پرستویی، از انقلابیگری سینمایی و آثار آرمان گرایانه ، حالا دارد ، دامنه دار می شود که آخرین اش فیلم «مطرب» است . من کاری به کیایی ندارم. برای او ترکیه و اسلام جعلی یک الگو توسعه است!!! من با پرستویی کار دارم  و نولیبرالیسم پان ترکیسم که  به نحو مبتذلی کعبه آمال است در فیلم مطرب و بگویم مطرب را از زوایای گوناگون می توان چفت و  بست اش را باز و ساخت و پاخت اش را تفسیر کرد.

1-مطرب از نظر سازه ، فیلمی با ساخت عوام گرای سرگرم کننده ، از فیلم هایی است که می پندارد رگ خواب تماشاگر ایرانی و سلیقه اش را به دست آورده ، همان طور که مثلاً یک فیلمساز فیلم های عامه پسند هندی می داند . در آن جا منطق سید فیلدی و روایت  داستان سر راست مهم نیست ، نقطه جوش جذابیت در جای دیگری است .

آیا از این منظر فیلم موفق است ؟ مثلاً شبیه گنج قارون ؟با همه تفکر جعلی، فضای بی ریشه، واقع گریزی مبتذل، رویا پردازی ارزان مایه و فریب دهنده و خرفت کردن آدم ها اما موفق در انگشت نهادن به گیجگاه  تماشاگر عام ایرانی و او را با یک قهرمان شیرین و نماد روحیه  عوام و توقعات و ارزش های آنان، که همه مشخصات و باورپذیری خودی بودن اش تام تمام است جلب می کند . (همان طور جذابیت های پاره ی مکمل وزن دلربای آن قهرمان ) واکاوی مطرب از این زاویه دید، کم و کاست های زیاد و سر هم بندی های کم هوشانه و فراوانی را فاش می کند. یعنی هر قدر کارگردان بگوید من تحت نفوذ تئوری رواج یافته . ذائقه «مردم» ایران ، آگاهانه از قصه پردازی، شخصیت پردازی، روایت سه پرده ای، شکل دادن کشمکش های جذاب دست شسته ام و یک راست به سراغ وجوه گیج کننده و جذاب سلیقه ایرانی رفته ام و داستان و  لنگ و وازم را طبق این ذائقه  بر اساس احساسات برانگیزی قهرمان مظلوم و سعادت پایانی اش شکل داده ام ، باز نمی تواند گریبان خود را از پرسش هایی درباره ضعف همین ساخت دهی رها کند .

2- منظر دیگر بررسی مطرب در گروه فیلم هایی است که یک داستان عامه پسند و سطحی را پیش  می کشند تا در پشتش مثلاً نقد منکوب کننده علیه انقلاب اسلامی را نهان سازند ، نقدی که ظاهراً در روایتی جدی امکان  و مجوز نمایش نخواهد یافت .

3- جدا از زوایای متعدد دیگر، یک نظرگاه هم دنبال کردن وانموده های فیلم و بازیگر ، نسبت به رخدادهای زندگی ایرانی است . این زاویه دید برایم انگیزه نوشتن این یادداشت بود .در ذهنم سرنوشت بازیگری عزت الله انتظامی و خسرو شکیبایی و حیات آبرومندشان می خواهد چیزی را به پرستویی یادآوری کند . در این نوشته مایل بودم همین تذکر را ثبت کنم. که کردم. شیطان جنی و انسی و جهان بی ترحم طغیان علیه خدا ، هزار راه برای تبدیل هنرمند و سیاستمداران و روشنفکر و سپس یک قوم به ذنب خود دارد . به قهرمان  بدل کردن یک زندگی سرشار از لشوارگی و ابتذال  رژیم سابق به صورت مبتذل و هندی وار ، جزیی از این ذنب لایغفر است .

بگذریم از همه عوامل ایجاد نفرت از انقلاب اسلامی ، و هر پدیده وابسته به آن ، تبدیل کردن ترکیه نولیبرال و همدست ناتو و جنایات خاورمیانه ای اش علیه سوریه و کردها به کعبه آمال و هنرمند شکوهمند و اخلاق گرایی ترک را برابر  این زباله های پر از دروغ  و تخطی ایرانی ، به قهرمان  اصلی  بدل کردن و کاپ اخلاق و خرد  به او دادن ! و آن انبوه عیان ستایش خود باختگی یک ملت و وحدت همه عناصر ضد انقلاب در ضدیت با انقلاب. پله های سقوط آدمی از فیلمی افشاگر داعش و ترکیه داعش پرور بپرهیزد تا فیلمی که ترکیه نولیبرال «اسلامی»!!! را بستاند ، پله های  عروج او نیست !

من کاری به سینماگران فاقد هر باور و ایمان و عروسک های خیمه بازی نولیبرالیسم و اربابان شیطانی و جهانی تمدن مدرن ندارم. دلم برای پرستویی می سوزد. همانقدر که برای گوگوش!




تهیه کننده سریال “امام علی” در گفتگویی تفصیلی اظهار داشت⇐مجوز بازی فردین در نقش “مالک” را ندادند و بجایش پیشنهاد دادند یک بدمن سینمای طاغوت این نقش را ایفا کند!!/اگر گوگوش نقش “قطام” را بازی میکرد سرنوشتش عوض میشد!!/به دلایل شخصی برای نقش “مالک” سراغ ایرج قادری نرفتم!/ علی نصیریان، جمشید مشایخی و عزت‌الله انتظامی نمیتوانستند “مالک” باشند چون نگاهشان دوپهلو نبود!!/افسانه بایگان، نیکی کریمی، مرجانه گلچین و حتی فریماه فرجامی نمیتوانستند “قطام” باشند چون بالرین نبودند!!!/ویشکا آسایش برای نقش “قطام” انتخاب شد چون باله بلد بود/داریوش ارجمند اعتراض کرد که دستمزدم کم است و من هم گفتم حرف زیادی بزنی در تیتراژ یک ضمه میگذارم روی الف تا بشوی “مالک اُشتر”!!!/سکانسهایی که دست و پای امام را نشان دادیم کاملا مربوط به مهدی فتحی بود!!/شریفی نیا استاد پیچاندن(!) بود و همین شد که نقش “ولید” را بهش دادیم!!/شریفی نیا در قالب ولید باقی ماند و مونوپل سینمایی شد که آهن فروشان و قالی فروشان تهیه کنندگانش بودند!!

سینماروزان: سریال “امام علی”داوود میرباقری در بازپخش چندباره اش در رمضان امسال همچنان جلب مخاطب کرد و جای خالی سریالهایی همچون خود را بیشتر و بیشتر نشان داد.

محمد بیک زاده تهیه کننده این سریال به بهانه بازپخش سریال با اشاره به تسلطش بر انتخاب بازیگران “امام علی(ع)” به “خبر آنلاین” گفت: تمامی بازیگرهای گروه را من، سیدداوود میرباقری و عبدالله اسکندری انتخاب کردیم. آقای شریفی‌نیا دستیار آقای میرباقری بود و زمان تست گریم به گروه اضافه شد. عبدالله اسکندری او را معرفی کرد. تازه هنوز ایشان برای بازی هم انتخاب نشده بود.

بیک زاده ادامه داد: دنبال بازیگر نقش ولید بودیم و آدم‌های مختلفی آمدند و صحبت کردیم و رد شدند که چون زنده هستند من اسمشان را نمی‌آورم. یک روزی دور هم نشسته بودیم. رضا شریفی‌نیا خیلی شیرین و بامزه و اهل پیچاندن حرف است. قشنگ یک حرف را از یک موضوعی به موضوع دیگری می‌پیچاند. من به شوخی گفتم خود این فلان فلان شده ولید است. من به داوود، داوود به عبدالله… همه به هم نگاه کردیم و عبدالله او را برای تست گریم برد و شد خود خود ولید. حتی بر اساس سیره‌هایی که قیافه ولید را توضیح می‌دهد همین آدم است. دقت کرده باشید همین الان هم از ولید خارج نشده.الان مونوپل سینمای ایران مونوپل رضای شریفی‌نیا است که عیبی هم ندارد. «بیله دیگ، بیله چغندر» این سینما رضا را لازم دارد. شما تیتراژ فیلم‌های آمریکایی را ببینید سه چهارتا تهیه‌کننده دارند و آن کسی که تهیه‌کننده اجرایی است دانش سینما دارد و از هر بخشی از سینما یک مقدار می‌فهمد. اما وقتی در سینمای ما آهن‌فروش سینماگر می‌شود. آجیل‌فروش می‌شود سینماگر، قالی‌فروش تهیه‌کننده می‎شود… این سینما نتیجه‌اش این می‌شود و رضا را لازم دارد. رضا به این سینما اتفاقا خدمت می‌کند.

محمد بیک زاده درباره علاقه اش برای حضور فردین در نقش “مالک اشتر” گفت: ابتدا صحبت فردین شد. البته برای خیلی از نقش‌ها صحبت خیلی از بازیگران قبل از انقلاب شد. آن زمان هم حرف من را خیلی گوش می‌کردند مثل امروز نبود که گوششان را روی حرف ما ببندند. برای خیلی‌ها مجوز بازی گرفتیم اما برای بازی فردین اجازه ندادند. علتش هم خیلی ساده است، ما قهرمان زنده نمی‌خواهیم. فردین برای توده مردم قهرمان بود. فردین را نپذیرفتند ولی علی آزاد را پذیرفتند؛ در حالی که اگر به تصاویر سینمای قبل انقلاب برگردیم فردین سمبل جوانمردی و آزادگی بود و علی آزاد سمبل نامردی و ناجوانمردی!!! علی آزاد هم نقش ابن‌عباس را بازی کرد. فخری خوروش و داوود رشیدی را هم ما پیشنهاد دادیم و مهدی فریدزاده مجوز بازیشان را گرفت. ولی فردین را اجازه ندادند، گوگوش را برای نقش قطام درنظر داشتیم که باز هم مجوز ندادند. اگر موافقت میشد و مجوز میدادند سرنوشت گوگوش عوض میشد ولی موافقت نکردند.

بیک زاده ادامه داد: برای انتخاب بازیگر سراغ ایرج قادری نرفتم. علت شخصی داشت. دلیل اینکه اینها را انتخاب کرده بودیم، این بود که سخت است کار مذهبی ساختن که مردم غیرمذهبی یا کسانی که زیاد با مذهب انس ندارند ببینند. بنابراین باید یک اله مان‌هایی را تعریف می‌کردیم که به واسطه آنها حداقل دو، سه قسمت اول سریال را ببینند بعد خود قصه آنها را جذب کند. در تیتراژ اگر اسم محمدعلی فردین می‌آمد، بدون اینکه ما نیاز به شلنگ تخته انداختن داشته باشیم در قسمت اول مردم پای کار می‌نشستند.  با خود فردین درباره‌اش صحبت کردم. یک گالری فرش در میدان ونک داشت که آنجا رفتم و با او صحبت کردم. او که از همان اول می‌دانست نمی‌گذارند ولی ما کار خودمان را کردیم و اگر هر کس کار خودش را بکند همه کارها درست می‌شود.

بیک زاده در چگونگی انتخاب داریوش ارجمند گفت: داریوش را من از بچگی می‌شناختم. ولی علت انتخابش بیشتر بازی در «ناخدا خورشید» بود. خیلی بازی قَدَری بود. خود جنس بود و الحق و الانصاف بازی‌اش در «ناخدا خورشید» را به همان قوت و قدرت تکرار کرد. ما بعد از این دو کاراکتر بازی‌ای به آن قوت از داریوش ندیدیم. علتش هم این است که کارگردان نتوانسته از او بازی بگیرد. این آدم توانا است. اگر جایی بازی ضعیف از داریوش ببینید مقصر کارگردان است.

بیک زاده در چرایی عدم استفاده از علی نصیریان، جمشید مشایخی و عزت‌الله انتظامی در نقش مالک اظهار داشت: در تصویر چشم‌ها حرف می‌زنند. تو در چشم داریوش گاهی آدم خوب می‌بینی، گاهی آدم بد می‌بینی. تو در چشم داریوش آدم دوگانه‌ای می‌بینی و شخصیت مالک همین است. آدم تند و عصبانی‌ای است و آدم مطیعی است. هر دوی این دو شخصیت باید در چهره این کاراکتر باشد. خشن است که در چهره داریوش هست. آنها هم که اسم بردید بازیگرهای خوبی بودند ولی داریوش می‌توانست مالک باشد و مالک سینمای ایران داریوش است. البته فردین خیلی چهره توانایی بود و ما از مالک به دنبال چنین چیزی بودیم. یک کاریزمایی باید در چهره‌ای می‌بود.

بیک زاده درباره دستمزد بازیگران گفت: بیشترین دستمزد را ارجمند گرفت. قبل از ما کاری انجام داده بود که ۲۵۰ تومان گرفته بود ولی ما با داریوش قرارداد ۱۰۰تومن بستیم که ۵تومن مالیات برمی‌داشتیم، ۹۵تومان می‌دادیم. حتی یادم است داریوش غر زد که من دستمزد قبلی که گرفتم ۲۵۰تومان بود، اقلا یک رقمی بزن که صدتومان رند شود. گفتم خیلی حرف بزنی، اینجا نوشتم مالک اشتر، در تیتراژ یک ضمه می‌گذارم روی الف می‌شوی مالک اُشتر. این تهدید را کردم به شوخی و او گفت هر طور صلاح می‌دانی.

محمد بیک زاده با تایید تأمل بر گزینه هایی همچون افسانه بایگان، نیکی کریمی یا مرجانه گلچین و حتی فریماه فرجامی برای نقش “قطام” بیان داشت: همه اینها گزینه بودند ولی آیا بالرین هم بودند؟ نه!! فائقه آتشین اگر بود، بعد ۲۰سال آمدنش در تصویر فقط اسمش جاذب بیننده بود ولی فن چرخیدن، راه رفتن، حرکت بدن اینها برای ما مهم بود. ویشکا آسایش در انگلیس تحصیل کرده بود و باله بلد بود. عمده‌ترین دلیل انتخابمان همین بود.

بیک زاده درباره سکانسهایی از سریال که دست و پای امام نمایش داده میشود گفت: یک جاهایی در سریال امام علی(ع) دست یا پای حضرت را می‌دیدیم، آنها هم مهدی فتحی بود. چون در سیره‌ها عمروعاص و حضرت علی یک‌طور تصویر شده‌اند. یک جمله معروف امام علی دارد که می‌گوید: عمروعاص یک علی است در طریق باطل. جمله بسیار عجیبی است!




پاسخ شاعر ردّصلاحیت شده اصلاح‌طلب به اجرای مشترک گوگوش-قمیشی⇐تو اون روزا نمی‌خوندی چرا از فقر و بدبختی؟/چرا شیون نمی‌کردی برای کشتن تختی؟

سینماروزان: فائقه آتشین همسر سابق مسعود کیمیایی به تازگی قطعه‌ای با نام «چهل سال» را با همراهی سیاوش قمیشی خواننده لس‌آنجلسی اجرا کرده است. قطعه ای که اجرای آن با انتقاد شدید «کیهان» هم مواجه شده بود.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماروزان به تازگی افشین علاء شاعر و ترانه سرایی که در سال ۱۳۹۲ جزو فهرست اصلاح طلبان در انتخابات شورای اسلامی شهر تهران بود و هم‌اکنون عضو علی‌البدل این شورا می باشد با سرودن ترانه ای که در «کیهان» منتشر شده کوشیده پاسخ قطعه «چهل سال» را بدهد.

در بخشی از ترانه علاء که در آخرین دوره انتخابات مجلس هم نام‌نویسی کرد اما ردّصلاحیت شد چنین آمده است:
سی میلیون جمعیت داشتیم/ همون قدر بشکه‌های نفت
نه جنگ بود و نه تحریمی/ ولی پولا کجا می‌رفت؟
تو جیب ‌اشرف و شاپور/ تو کاخ حضرت والا
بله شادی فراوون بود/ ولی تو فیلم‌فارسی‌ها
تو اون روزا نمی‌خوندی / چرا از فقر و بدبختی؟
چرا شیون نمی‌کردی / برای کشتن تختی؟
به فرضم توی این چل سال / وطن غرق تباهی بود
بپرس از غربیا آیا / مصدق هم سپاهی بود؟!




مهناز افشار بدون اشاره به ماجرای شکایت هلال احمر از شوهرش بیان داشت⇐امسال سال خوبی برایم نبود/برای این جامعه نمی‌شود توضیح داد!/عکس گوگوش را امضاء میکردم و میدادم به پسرهای محل!!!/من یاسین رامین را دوست داشتم و بابت دوست داشتن تاوان دادم

سینماروزان: مهناز افشار بازیگر زن سینمای ایران که در سالهای اخیر به واسطه ازدواج با یاسین رامین فرزند دو معاون محمود احمدی نژاد و بعدتر بازداشت همسرش به واسطه شکایت هلال احمر در کانون حواشی قرار داشت در همه ماههای بازداشت همسرش و حتی اخیرا آزادی وی با سپردن وثیقه میلیاردی تا زمان تشکیل دادگاه، حرفی نزده است.

مهناز افشار در تازه ترین گفتگویش همچنان درباره شکایت هلال احمر از شوهرش چیزی نگفته است و باز هم پاسخگویی را به زمانی دیگر موکول کرده است. این بازیگر البته درباره خوب نبودن حالش در سال اخیر سخن گفته ولی ابدا درباره ارتباط این حال بد با بازداشت همسرش چیزی نگفته است.

مهناز افشار با بیان اینکه اسکار فرهادی حالش را خوب کرده به «آپاراتچی» بیان داشت: دریافت جایزه اسکار بسیار خوشحالم کرد چون امسال سال خوبی نبود؛ اتفاقات بد زیاد داشتیم بخصوص بخاطر درگذشت عباس کیارستمی و بعد حمیده رضوی مستندساز و این اتفاقات باعث شد حال خوبی نداشته باشم!

افشار ادامه داد: با همه خستگی و مسئولیت زندگی حال این روزهایم با حرفه ام محکمتر و آرامتر میشوم برای مقابله با مسائل زندگی شخصی!!!

این بازیگر 39 ساله با اشاره به حواشی زندگی شخصی اش تأکید کرد: با احترام به همه همکاران معتقدم چیزی به اسم زندگی شخصی وجود ندارد چون وقتی عکس بارداریم را منتشر میکنم دیگر نمیتوانم به مخاطب خط بدهم که چه بنویسند. با پرسشهای مخاطبان مسأله ندارم تا جایی که روح مرا زخمی نکند.

وی با نزدیک شدن به مسأله همسرش بیان داشت: وقتی میگویم شما دزدی هیچ کس از جامعه از من نمیخواهد ثابت کنم پس برای این جامعه نمیشود توضیح داد؛ پس راه من سکوت است و اثبات حقیقت در زمان. به وقتش پاسخ خواهم داد.

مهناز افشار درباره ازدواج با آقازاده محمدعلی رامین اظهار داشت: روزی که ازدواج کردم میدانستم با فردی ازدواج میکنم که پدرش عکس مرا با مجله بسته است!!! میدانستم دارم تصمیمی می گیرم که تاوان دارد. روح مرا زخمی کردند و این زخم، مرا ساخت. من صبر کردم؛ من او را دوست داشتم و بابت دوست داشتن تاوان دادم.

عکس گوگوش را به پسرهای محل میدادم

مهناز افشار که در همه این سالها به خاطر شباهت با یک خواننده لس آنجلسی مورد توجه قرار گرفته خاطرنشان ساخت: در دوران دبیرستان عکس خانم گوگوش را امضاء میکردم و میدادم به پسرهای محل. بعدها خود ایشان{گوگوش} را هم دیدم و کلی با هم کیف کردیم!!!

این بازیگر پیرامون شروع کارش و کیفیت پایین آثارش اظهار داشت: در ابتدای کار زیاد قضیه را جدی نمی گرفتم چون سوادم سواد یک دختر 18 ساله بود و ده سالی گذشت تا بتوانم جدی تر شوم و فهمیدم باید دقت کنم.

وی ادامه داد: بعد که کم کم گذشت سعی کردم روند کاریم را بهبود بخشم و به جایی رسیدم که در زمانی که فیلمبرداری نگاتیو بود وقتی ضبط آغاز می‌شد روح خودم به کناری می رفت و می نشست و کاراکتری تازه در من حلول میکرد؛ انگار حال نشئگی برایم ایجاد میشد!!!

معذرتخواهی به خاطر «عشق تعطیل نیست»

افشار که اخیرا درگیر دو کار همزمان یکی سریال خانگی «عاشقانه» و دیگری فیلم «دارکوب» است اظهار داشت: تابحال پیش نیامده بود که همزمان در دو کار باشم چون در شبکه خانگی به جز تجربه ناموفق «عشق تعطیل نیست» نبوده ام اما حالا از یک طرف در «عاشقانه» هستم و از طرف دیگر در «دارکوب». یک معذرت خواهی به خاطر نیمه کاره ماندن «عشق تعطیل نیست» به مخاطبان بدهکارم. در ابتدای کار «عاشقانه» هم نگرانی هایی وجود داشت در این جهت بخصوص که به جز «عشق…» یک مجموعه دیگر با نام «آسپرین» هم دچار این اتفاق شد!!! تنها مجموعه ای که دیدیم کامل پخش شد «شهرزاد» بود!!! سریال ما هم در برهه ای به مشکل خورد اما خوشبختانه حل شد و تا انتها رفت.

به کاهانی گفتم آماده ام برای همکاری بعدی

بازیگر «تینا» در فیلم توقیفی «اردتمند…»عبدالرضا کاهانی خاطرنشان ساخت: این گونه توقیفها موانعی است که میتواند انگیزه را بگیرد اما من سخت‌جانم و حتی با کاهانی صحبت کردم و گفتم آماده ام برای همکاری بعدی. حاضرم با سرم محکم بکوبم به سقف و سرم خونین شود اما سقف را بردارم.




گوگوش، بهروز وثوقي، گلشيفته و مجری “من و تو” در صفحه اول “كيهان”+عکس

سینماژورنال: روزنامه اصولگرای “کیهان” هجدهم خردادماه و ذیل تیتر یک خود “فراموشی‌ وعده‌ها در پیچ و خم حاشیه‌ها ” کولاژی از چند تصویر را قرار داده که از جمله آنها تصاویری از محمدرضا شجریان خواننده ایرانی است که در کنار بهروز وثوقی، گلشیفته فراهانی و فائقه آتشین یا همان گوگوش همسر سابق مسعود کیمیایی دیده می شود.

یکی از این تصاویر هم شجریان را کنار صبا خوئی فرزند اسماعیل خوئی شاعر نشان می‌دهد که سابقه مجری گری در “من و تو” را هم داشته است.

به گزارش سینماژورنال آن تیتر و این تصاویر زمینه‌ای است برای گزارشی که در آن کنار هم قرار دادن چند پرده از اتفاقات اخیر کشور و از جمله تلاشها برای رفع توقیف “ربنا” زمینه‌ای شده است برای گلایه از دولت که چرا برای بهبود اوضاع اقتصادی کاری نکرده است.

همه اندوهگینند

در بخشی از این گزارش آمده است:  همه اندوهگینند! از اینکه صدای ملکوتی و نوستالژیک و ملکوتی او مهمان‌سفره‌های افطار مردم نیست، غم بزرگی روح و جانشان را می‌خراشد! مدیر یک شبکه تلویزیونی، از امید و آرزوی خود در قالب احتمال پخش ربنا می‌گوید، روزنامه دولت، بیت‌المال را صرف طراحی پوستر رنگی شجریان و مصاحبه مفصل با او می‌کند. خلاصه به نظر می‌رسد ماه رمضان امسال ایرانیان، مشکلی ندارند، غمی ندارند، سفره‌های افطارشان به راه است، نانشان گرم است و آبشان سرد، دل‌هایشان روشن است و تنها یک غم بزرگ، همه را مکدر کرده و آن نشنیدن صدای استاد آواز ایران است که معنویت را به خانه‌هایشان بیاورد!

در ادامه این گزارش آمده است: اندکی آن سوتر، تصاویر استاد در آغوش زنان و دختران جوان و اجنبی، روی دیوار اتاق و توی گوشی‌های مردم، تصویر مهوع و سخیفی از معنویت استاد را به صورت مخاطب می‌زند! 17 ساعت روزه‌داری برای افطار با صدای کسی که رسما به فسق خود افتخار می‌کند و رسما به اسلام توهین می‌کند و می‌گوید: «اینها هرگز با هنر کنار نمی‌آیند و تجربه 1400 ساله ما این را نشان می‌دهد»! چه آرزوی موهومی برای کسب معنویت از صاحب این صدا!

شهرتی مرهون خالی ماندن میدان؟
در بخشی دیگر از این گزارش می خوانیم: در حالی‌که عدد پدران شرمنده ساکن خانه اول، بر اساس گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی در خوشبینانه‌ترین فرض، به شش میلیون و نیم نفر رسیده و در حالی‌ که هر دقیقه، یک ایرانی بیکار می‌شود و در حالی‌‌که رهبر معظم انقلاب، به عوض همه آنها که خائنانه یا غافلانه، برای مردم کاری نمی‌کنند، ابراز شرمندگی می‌کنند، دولتمردان مشغول بافتن کلاه برای مردمند! آنها بعد از سه سال به دست گرفتن مهم‌ترین شریان‌های سیاسی و مراکز تصمیم‌گیری، به این نتیجه رسیده‌اند که مشکل مملکت و جوانان، نه بیکاری، نه ازدواج و نه هیچ چیز دیگر است! مشکل آنها نشنیدن صدای آواز پیرمردی است که روزگاری نه چندان دور از برج عاج خود گفته بود «من اگر عارق هم بزنم، مردم صف می‌بندند!»

این گزارش افزوده است: این مهم‌ترین دغدغه مردم، اکنون با به صف کردن پیاده نظام رسانه‌ای و مزدوران اجاره‌ای در حال ترویج و تبلیغ است و روز‌به‌روز بیشتر از قبل به مسئله اول بدل می‌شود و شاید بزودی مسئله اول آسیا و حتی جهان شود! همان‌طور که روزگاری رهبر بودائیان، مسئله اول رسانه‌های غربی شده بود! آنها چنان در رثای «ربنا»ی شجریان اشک می‌ریزند و پوستر منقش به لفظ ربنا طراحی می‌کنند که یادشان می‌رود شجریان، خودش چند سال قبل چه گفته بود!؟ او که همه شهرت خود را مرهون دهه اول بعد از پیروزی انقلاب و فرار خوانندگان فاسد پاپ و … آن دوران و در نتیجه خالی بودن میدان از هر نوع موسیقی و صدای دیگری در آن روزگار است و اسم و رسم خود را به خاطر تکرار هزاران باره کارهایش از صدا و سیماست، ناگهان از ناراضی بودنش به خاطر پخش آن آثار سخن به میان آورد و حتی وکیل گرفت و شکایت کرد و…! اکنون اگر کسی خودش قهر کرده و رفته، دلش می‌خواهد برگردد، این همه جنجال و حاشیه برای چیست!؟ زمینه‌سازان و رد گم کن‌ها، آن‌قدر مشغول گریه برای نشنیدن صدای ملکوتی! ربنا در آستانه افطارند که یادشان می‌رود عکس‌های او را در آغوش فلان خواننده بدنام و فلان مجری بد کردار از در و دیوار بردارند، بعد ناله و شکوه کنند! این اما تنها کلاه کلاهبرداران حرفه‌ای نیست!

روی جلد کیهان/18 خرداد 95
روی جلد کیهان/18 خرداد 95

 




ماجرای حضور خوانندگان لس‌آنجلسی در برنامه محمود شهریاری

سینماژورنال: محمود شهریاری از جمله مجریان پرحاشیه رسانه ملی است که در برهه های زمانی مختلف ممنوع الفعالیت شده است.

به گزارش سینماژورنال شهریاری به تازگی با حضور در برنامه “دید در شب” محمدرضا رشیدپور کوشید به بخشی از حواشی منجر به ممنوع الفعالیت شدندش اشاره کند.

جالب اینجاست که دو مورد از این حواشی برآمده از حضور غیرمستقیم خوانندگانی لس آنجلسی در برنامه هایش بوده است!

شهرام شب پره روی خط آمد

محمود شهریاری در جایی از این گفتگو بیان داشت: هر چی سنگ مال پای لنگ. من تهیه کننده برنامه ای بودم به نام “در دست گلی دارم”.  کوروش یغمایی بعد از انقلاب اهنگی به این نام خوانده بودند و ما چقدر تلاش کردیم تا مدیران سازمان اجازه دادند صدای ایشان را به عنوان تیتراژ برنامه استفاده کنیم. برنامه ما یک مسابقه هم داشت که دو نفر همزمان روی خط می آمدند و با هم مسابقه می دادند . اولین برنامه را که شروع کردیم دیدیم پشت خط  شهرام شب پره هستند و خودشان را معرفی کردند. من هم گفتم سلام هنرمند عزیز! ان طرف هم خانومی از لس آنجلس تماس گرفته بود من آمدم از روی قضیه رد شوم شنیدم خانم به همسرش گفت بیا بیا رقیب من شهرام شب پره هست.

وی ادامه داده است: ناظر پخش که هیچ، مدیر پخش هم در استودیو بود. همکار من در اتاق فرمان به او می گوید این شهرام شب پره است مدیر پخش نمی‌شناسد و می گوید هر کس هست پخش کنید. برنامه تمام شدآمدم بیرون دیدم مدیر پخش می گوید مرد حسابی ما حواسمان نبود تو چرا گفتی هنرمند عزیز گفتم چه بگویم خب هنرمند است مردم دوستش دارند. من باید فحش میدادم که چرا امدی روی خط؟

فائقه آتشین فکس فرستاد

شهریاری در جایی دیگر از گفتگوی خود درباره خواندن فکسی منسوب به فائقه آتشین در برنامه اش بیان داشت: ببینید خطوط قرمز سازمان سیال است و مشخص نیست. نظرات مدیران پخش با هم فرق دارد. مدیر یکی از گروه های تلویزیون به من گفت ما که نمی توانیم بگوییم اینجوری اجرا کنید ما باید بگوییم نکنید! شما باید خطوط قرمز را بشکنید تا مخاطب ما بیشتر شود. شب قبل از برنامه من مجری دیگری فکسی از  بهروز وثوقی می خواند و هیچ ایرادی نمی گیرند.

شریفی نیا علاوه بر اینکه اسم بهروز وثوقی را آورد با او صحبت کرد

وی افزود:  محمدرضا شریفی‌نیا، در برنامه شباهنگام شبکه جام جم برنامه را هر شب یکی از مجریان سازمان اجرا میکردند. شریفی‌نیا علاوه بر اینکه اسم بهروز وثوقی را می‌آورد با او صحبت هم می‌کند. شب بعد من فکس خانم فائقه آتشین را میخوانم اما برای من بد می‌شود. تازه به نام اصلی شان خواندم نه به اسم گوگوش. بعضی ها نمی دانستند فائقه آتشین همان گوگوش است.




برگزیده آکادمی خواننده زن لس‌آنجلسی در تهران چه می‌کند؟!+عکس

سینماژورنال: در سالهای اخیر رفت و آمدهای هنری میان تهران و لس آنجلس مرتب در جریان است.

به گزارش سینماژورنال بعد از حبیب محبیان و سامان کاظمی خوانندگانی که در سالهای اخیر به ایران آمده بودند و سعی کرده اند اقامت در کشور را به حضور در مارکت لس آنجلس ترجیح دهند به تازگی چهره جوانی که در سالهای اخیر بیشتر در آن سوی آبها دیده شده نیز به وطن بازگشته است.

این چهره جوان مهران آتش نام دارد که دو سال قبل در آکادمی موسیقی فائقه آتشین خواننده زن لس آنجلسی که همسر سابق مسعود کیمیایی است شرکت داشت و البته نفر اول آکادمی شد.

مهران آتش که در سالهای دور عضوی از گروه ارکستر مرحوم «ناصر عبداللهی» بود، چند ماهی است که در ایران به سر می‌برد و به تازگی در اینستاگرام‌اش رسماً اعلام کرد که در ایران است.

به خاطر خانواده ام بازگشته ام
مهران آتش درباره دلایل بازگشت‌اش به ایران به “موسیقی ما” گفت: «فقط به خاطر خانواده و کشورم به ایران بازگشته‌ام. ایران سرزمین پدری من است و از حضورم در خاک وطن خوشحالم. همیشه در هر جای دنیا هم که بودم به ایرانی بودن‌ام افتخار می‌کردم و حالا بعد از سالها به آرزویم رسیده‌ام و خوشحالی حضورم در ایران را با هیچ احساسی در دنیا نمی‌توانم مقایسه کنم.»

در این بین سلیم احمدی که مشاور مهران آتش در ایران است و کلیه فعالیت‌های این خواننده تحت مدیریت او پیش می‌رود، درباره حضور این خواننده در ایران گفت: «مهران آتش همیشه در چارچوب‌های فرهنگی و اخلاقی فعالیت کرده و همین بزرگ‌ترین دلیل تصمیم‌اش برای بازگشت به کشور است. فعلاً تا همین حد می‌توانیم اطلاع رسانی کنیم و به زودی جزئیات بیشتری را در اختیار رسانه‌ها قرار می‌دهیم.»

مهران آتش
مهران آتش



استفاده از موسیقی خواننده زن لوس‌آنجلسی در برنامه مناسبتی شبکه سوم سیما!!!

سینماژورنال: هرچند اغلب خوانندگان و موزیسینهای ایرانی که در لوس آنجلس ساکن هستند به عنوان خط قرمز رسانه ملی شناخته میشوند و استفاده از نام یا قطعات باکلام آنها ممنوع است اما هرازگاه موسیقی بدون کلام این خوانندگان را در رسانه ملی شنوا هستیم.

به گزارش سینماژورنال البته برنامه های رادیو شاید به دلیل حساسیت کمتری که در این باره دارند از دیرباز قطعات بی کلام این خوانندگان را پخش کرده و می کنند و کسی هم در این زمینه از آنها ایرادی نمی گیرد.

اما استفاده از چنین قطعاتی دربرنامه های تلویزیونی و آن هم برنامه زنده کمی تابوشکنانه است با این حال شب گذشته و در برنامه مناسبتی نیمه شعبان شبکه سوم سیما موسیقی یکی از آثار متأخر یکی از خوانندگان زن لوس آنجلسی به صورت پس زمینه برنامه پخش شد.

همسر سابق مسعود کیمیایی در پل طبیعت!

در این برنامه که “در انتظار مهتاب” نام داشت و اجرای آن برعهده محمدرضا حسینیان بود موسیقی قطعه ای به نام “باران” از قطعات خواننده ای که سابقا همسر مسعود کیمیایی بود روی آنتن رفت.

این برنامه بصورت زنده از پل طبیعت در منطقه گردشگری عباس آباد روی آنتن می رفت و شاید برای همین کنترل کمتری بر موسیقیهای ارائه شده در آن صورت می گرفت ولی به هر حال استفاده از موسیقی ریتیمیک قطعه “باران” بدجوری جلب توجه می کرد.

“باران” همان قطعه ایست که ملودی آن را فرید زولاند آهنگساز افغان سروده است و تنظیم آن را روما کانیان انجام داده است. ترانه این قطعه هم سروده اردلان سرافراز است که چند سال قبل مجموعه ای از ترانه هایش در قالب آثاری چون “از ریشه تا همیشه” و “سال صفر” در داخل منتشر شده بود.




مامور اطلاعاتی سابق: امیرقاسمی پول فائقه آتشین را خورد/کیمیایی مخالف خروج همسرش از ایران بود/ تمامی تلویزیونهای فارسی زبان خارج بجز “بی.بی.سی” و “صدای آمریکا” تحت نظارت هستند

سینماژورنال: آخرین تصویری که از نیروهای امنیتی در سینمایمان داشته ایم بازمیگردد به “روباه” بهروز افخمی که بناست ظرف چند روز آینده روی پرده برود.

پررنگ ترین تصویری که از یک نیروی اطلاعاتی در سینما دیده ایم نیز به یکی از آثار مهم کارنامه ابراهیم حاتمی کیا یعنی “به رنگ ارغوان” بازمیگردد؛ فیلمی که به دلیل تصویرسازی بی پرده یک نیروی امنیتی چند سالی هم توقیف بود.

به گزارش سینماژورنال فارغ از جذابیت پرداختن به زندگی این ماموران در سینما یا تلویزیون که همواره مخاطبان کنجکاوی فراوان برای تماشای روش زندگی آنان داشته اند چند سالی میشود که درباره ارتباط میان نیروهای امنیتی با اهالی سینما صحبتهایی طرح می شود. دراین میان شاید ارتباطی که سین.الف با تعدادی کارگردان و از جمله مسعود کیمیایی داشته است بیشتر از بقیه رسانه ای شده است.

مهدی الیاسی روزنامه نگار “صدا” کوشیده در گفتگو با اکبر خوش‌کوشک که سابق بر این در وزارت اطلاعات فعالیت داشته در کنار بحث درباره فعالیتهای مفید و موثری که این وزارتخانه برای تامین امنیت کشورمان داشته است درباره نقش این وزارتخانه در فعالیتهای فرهنگی-رسانه ای داخل یا خارج از مرزها هم پرسشهایی را طرح کند.

جمع آوری اطلاعات ضدانقلاب خارج از کشور وظیفه ما بود

اکبر خوش‌کوشک درباره حضور خود در وزارت اطلاعات می گوید: در دهه هفتاد که سعید امامی معاون امنیت وزارت اطلاعات شد من مشاورش در امور خارجی شدم. به گزارش سینماژورنال خوش‌کوشک در توصیف حوزه کاری “امور خارجی” بیان می کند: جمع آوری اطلاعات ضدانقلاب در خارج از کشور وظیفه این حوزه بود. در ضمن به کسانی که قصد بازگشت به کشور را داشتند کمک می کردیم. به آنها پاسپورت می دادیم و راه آنها را برای بازگشت باز گذاشته بودیم.

نوری زاده خیلی با ما همکاری کرد، همچنین شهرام همایون و ضیاء آتابای

وی ادامه می دهد: در خصوص بازگشت افرادی که در خارج از کشور بودند و میخواستند به ایران بازگردند علیرضا نوری زاده خیلی با ما همکاری می کرد. همچنین افرادی مثل شهرام همایون، ضیاء آتابای و غیره.

تمامی تلویزیونهای فارسی زبان خارج تحت نظارت هستند

اکبر خوش‌کوشک با گسترده کردن دامنه بحثش می افزاید: تمام تلویزیونهای فارسی زبان خارج از کشور بجز “بی.بی.سی” و “صدای آمریکا” از همان موقع تحت نظارت جمهوری اسلامی هستند. به ما فحش هم می دهند اما کارهای لازم را هم انجام می دهند یعنی جمهوری اسلامی چنین پتانسیلی دارد که بتواند اینها را جذب کند.

رضا پهلوی گفت اجازه بدهید به ایران برگردم

این مامور امنیتی سابق حتی از رضا پهلوی به عنوان کسی که تحت نظر وی بوده یاد کرده و می گوید: ما با یک واسطه به رضا پهلوی وصل شدیم. رضا پهلوی گفت اجازه بدهید به ایران برگردم. وی برای آمدن به ایران آماده بود اما اطرافیانش منصرفش کردند. الان هم رضا پهلوی در کنترل جمهوری اسلامی است.

وی درباره دلایل این اقدامات می گوید: ما در وزارت اطلاعات به دنبال جذب حداکثری کسانی بودیم که از کشور خارج شده بودند. بعد از انقلاب 6 میلیون نفر از کشور خارج شدند. نظر ما این بود که اینها به کشور رفت و آمد کنند. الان هم به اینها شناسنامه می دهند، خدمت سربازی را به اینها می فروشند و کارت پایان خدمت می دهند. الان خیلی ها به کشور می آیند و می روند.

بختیار مخدر مصرف می کرد و مشکلات اخلاقی داشت

خوش‌کوشک پیرامون ماجرای قتل شاپور بختیار هم نکات جالبی را مطرح می کند. وی می گوید: بختیار مواد مخدر مصرف می کرد و مسائل جنسی هم داشت. آقایی به نام بویراحمدی از بستگان بختیار بود. بختیار مسائل اخلاقی خاصی با خانواده بویراحمدی پیدا کرده بود. بویراحمدی با دو نفر از نزدیکانش به بهانه دیدار خانوادگی به خانه بختیار{در فرانسه} می روند. بویراحمدی به همراه دو همراهش مدارک شناسایی شان را به پلیس میدهند و به داخل خانه بختیار می روند. آن طور که پلیس فرانسه گزارش داده بختیار را خفه می کنند و دست و گردنش را می پیچانند. مستخدمش را هم میکشند.

نوری زاده برای ما کار میکرد

اکبر خوش‌کوشک در جایی دیگر از گفتگویش درباره علیرضا نوری زاده که این روزها به عنوان مجری یک تلویزیون ضدانقلاب فعالیت می کند و ارتباطش با قتل فریدون فرخزاد اظهار می دارد: نوری زاده برای ما کار می کرد. بارها در انگلستان، نروژ و عربستان دیدار داشتیم…از آن طرف فرخزاد بعد از مدتی فعالیت در خارج از کشور مشکل روحی پیدا میکند و تصمیم می گیرد به ایران و نزد مادرش برگردد. مادرش هم پیرزنی بود بسیار محترم.

بلیت بازگشت فرخزاد به ایران را نوری زاده تهیه کرد!

اکبر خوش‌کوشک ادامه میدهد: فرخزاد تقاضای بازگشت به ایران کرد و ما گفتیم اگر واقعیست بگذاریم از طریق علیرضا نوری زاده انجام شود. فرخزاد عکس به ما داد و برایش پاسپورت صادر کردیم. پاسپورت و پول را در اختیار نوری زاده قرار دادیم و به او گفتیم پاسپورت و پول را در اختیار فرخزاده قرار دهد. نوری زاده هم برای فرخزاد بلیت تهیه کرد؛ بلیط را هم از هواپیمایی جمهوری اسلامی گرفت. به گزارش سینماژورنال خوش‌کوشک می افزاید: ما تعمدا میخواستیم او از طریق هواپیمایی جمهوری اسلامی و در میان ایرانیها به کشور بازگردد اما ناگهان برای مدت 48 ساعت از نوری زاده خبری نشد. منبعی همطراز نوری زاده را به منزلش فرستادیم. او به آنجا رفت و گفت نوری زاده در خانه است اما درب را باز نمی کند تا اینکه 24 ساعت بعد فهمیدیم سر فرخزاد را بریده اند.

بازگشت فرخزاد برای اپوزیسیون مایه شرمساری بود

این مامور سابق با اشاره به اینکه قتل فرخزاد کار اپوزیسیون نظام بوده است می گوید: تحقیقات وزارت اطلاعات آلمان مشخص کرد کسی که فرخزاد را به قتل رسانده با او دوست بوده و با وی رفت و آمد نزدیک داشته. به هر حال فردی که شومن شناخته شده ای بود از عنوان سیاسی اش که مشاورت فرهنگی رضا پهلوی بود استعفا داده بود و میخواست به ایران برگردد و این برای اپوزیسیون مایه شرمساری و سرشکستگی بود.

قاتل، پارتنر فرخزاد بود

اکبر خوش‌کوشک در پاسخ به این پرسش که با توجه به مساله ای که درباره همجنسگرا بودن فرخزاد مطرح است آیا قاتل همان پارتنر فرخزاد بوده است بیان می دارد: بله اما او برای این کار از سوی افرادی پول گرفت و این کار را انجام داد. او کسی بود که همیشه به خانه فرخزاد می رفت…نوری زاده می داند چه کسی فرخزاد را کشته! آمدن فرخزاد به ایران باعث سرشکستگی اپوزیسیون می شد.

نوری زاده دور خورد

وی می ادامه می دهد: در جریان قتل فرخزاد نوری زاده دور خورد. او باید ببیند به چه کسی ماجرا را گفته و آن فرد به دیگران گفته و قضیه به این شکل درآمد

به فرخزاد گفتیم باید به طور رسمی اعلام کنی که میخواهی برگردی

خوش‌کوشک با اشاره به آخرین کنسرت فرخزاد اضافه می کند: ما به فرخزاد گفتیم اگر میخواهد به ایران برگردد باید بصورت علنی اعلام کند. فرخزاد همراه با مهستی در آلمان در برنامه ای شرکت کرد و در آنجا اعلام کرد میخواهم به ایران برگردم. حاضران او را مسخره کردند و او به منافقین گفت شما حرامزاده هستید. بعد پاسپورتش را از جیبش درآورد و گفت میخواهم به ایران برگردم. به گزارش سینماژورنال خوش‌کوشک در توصیف دلیلش از بازگرداندن فرخزاد به ایران بیان می کند: میخواستیم او را به مهره سوخته بدل کنیم. او در آنجا برایمان مهم بود. در اینجا که اهمیتی نداشت. کسی که به اینجا برگردد را که به رسمیت قبول نداریم. گرچه خودمان کمک می کردیم که برگردند اما نزد افکار عمومی نمی گفتیم که او را به رسمیت می شناسیم. کسی که میخواهد به ایران بازگردد باید در خارج از کشور خودش را بسوزاند.

 کمک کردم تا نوری زاده پدر و مادرش را در سفر حج ببیند

خوش‌کوشک پیرامون اینکه کمک کرده تا نوری زاده بتواند پدر و مادرش را ببیند اظهار می کند: من یک بار نوری زاده را در لندن دیدم. او از من درخواست کرد که بتواند پدر و مادرش را ببیند. من پذیرفتم و به او گفتم تو به عربستان بیا و من هم پدر و مادرت را در قالب سفر حج به عربستان می آورم. نوریزاده به عربستان آمد و یک اتاق به او دادیم و پدر و مادرش را دید. به گزارش سینماژورنال خوش‌کوشک ادامه می دهد: بعد از اینکه او والدینش را دید به او گفتم امیر عبدا.. میخواهد برای کنفرانس اسلامی به ایران بیاید؛ صحت ماجرا را پرس و جو کن. از او پرسیدم چون وی منبع رسمی سعودیها هم هست… او بعد از مدتی خبر آورد که حتما امیر عبدا.. می آید.

نوری زاده میخواست به ایران برگردد

خوش‌کوشک از علاقه نوری زاده برای بازگشت به ایران هم این چنین پرده برمیدارد: گفت میخواهم به ایران برگردم. گفتم کاری ندارد که برگردی. یک نامه بنویس و در آن تقاضای بازگشت کن. نوری زاده یک نامه قشنگ نوشت. این نامه را به ایران آوردم تا این نامه در مسیر قانونی اش قرار گیرد دوم خرداد 76 شد و پرونده از دستم خارج شد و به جای دیگری رفتم.

احمدی نژاد مرا بازنشسته کرد

این مامور امنیتی درباره ماجرای بازنشستگی خود بیان می دارد: من قصد نداشتم بازنشسته شوم اما آقای احمدی نژاد به زور مرا بازنشسته کرد. ایشان از سال 84 که رییس جمهور شد فشار آورد که من بازنشسته شوم. آقای احمدی نژاد برای شهرداری تهران بخاطر پرونده سوآپ نفت در اردبیل رد صلاحیت شده بود بود. آقای ناطق نوری از آقای یونسی میخواهد احمدی نژاد را تایید صلاحیت کند که آقای یونسی ایشان را تایید می کند.

امیرقاسمی پول فائقه آتشین را خورد/کیمیایی مخالف خروج وی از ایران بود

اکبر خوش‌کوشک پیرامون ماجرای خروج فائقه آتشین(گوگوش) همسر سابق مسعود کیمیایی از ایران هم حرفهای جالبی را مطرح می کند. وی می گوید: وزارت اطلاعات همان طور که دنبال این بود کسانی که از کشور خارج شدند به ایران برگردند دنبال این هم بود کسانی هم که در داخل کشور سرشناس و شاخص هستند از کشور خارج شوند. یکی از این افراد گوگوش بود. سعید امامی با مسعود کیمیایی و گوگوش که همسر کیمیایی بود صحبت کرد که گوگوش را بفرستیم خارج اما کیمیایی قبول نکرد. به گزارش سینماژورنال خوش‌کوشک می افزاید: بعد از اینکه سعید امامی از دنیا رفت مسعود کیمیایی موافقت کرد و گوگوش از کشور خارج شد که البته در آمریکا هم گیر علیرضا امیرقاسمی افتاد و وی پول گوگوش را خورد…تصمیم گرفتیم گوگوش از کشور خارج شود تا این طور تبلیغ نشود ایران کشوری بسته است و اینها در ایران زندانی هستند.