1

بدهی فارابی را بده و این همه متلک نشنو!

سینماروزان: اینکه در تازه‌ترین دوره شورای صنفی نمایش، تمامی اعضا به مرتضی شایسته رأی داده‌اند تا رییس شود و محسن امیریوسفی فقط یک رأی آورده و آن هم رأی خودش به خودش، به کنار.

اینکه محسن امیریوسفی با سابقه ساخت فقط 3 فیلم(!) و بدون هر گونه تجربه در مقوله اکران یا سینماداری، ناگهان در دولت دوم اعتدال از شورای صنفی نمایش سربرآورده و به ریاست شورا رسیده، به کنار!

اینکه امیریوسفی تا زمانی که در شورا بود کلمه ای درباره «دولتی» بودن شورا حرف نزد و تازه وقتی در دوره جدید شورا فقط یک رأی آورد(!) و نتوانست رییس شود، تازه یادش افتاد شورا، دولتی است، به کنار!

اینکه اساسا بخش عمده اعضای شورای صنفی نمایش در سالهای اخیر تمام انتقادات به شورا از باب انفعال دربرابر تبعیض در اکران تا تخلفات سینماداران و پخش کنندگان را فقط با دو جمله پاسخ میدادند و آن هم اینکه «شورا فقط دفتری است برای ثبت قرارداد و هیچ گونه مسئولیت نظارتی ندارد» و حالا رییس دو سال اخیر شورا، ابراز نگرانی کرده از دولتی شدن شورایی که تنها کارش ثبت قرارداد بوده هم به کنار!!

آنچه الان حول امیریوسفی جریان دارد ماجرای بدهیش به فارابی است و اینکه چرا بدهی را پس نمیدهد تا خیال خود را راحت کند؟

باز با اینکه اصلا فارابی و نهادهایی مانند مرکز گسترش یا انجمن سینمای جوان راه افتاده اند تا از تولیدات فیلمسازان ایرانی حمایت کنند کاری نداریم!

الان محسن امیریوسفی با این پرسش مواجه است که چرا بدهی فارابی را نمیدهد؟؟

اینکه فارابی میلیاردها تومان فقط بودجه پشتیبانی و جاری میگیرد که به فیلمسازان کمک کند اظهرمن الشمس است و بارها در این باره در سینماروزان نوشته‌ایم ولی فارابی دو جور از فیلمها حمایت میکند که یکی اش پرداخت وام است و او که وام میگیرد متعهد میشود که وام را برگرداند.

چرا امیریوسفی وام فارابی را برنمیگرداند تا هر رفتار و گفتاری از ایشان از کشاندن پای بهروز وثوقی به فیلم اکران شده‌اش تا رأی نیاوردن در دوره جدید شورای صنفی نمایش به این وام گره بخورد و حتی از یک مدیر بلندپایه سازمان هم متلک بشنود؟

درست است که محسن امیریوسفی بیشتر از فیلمسازی، به جوسازی حول آثارش مسلط است ولی انگ عدم پرداخت بدهی فارابی نه فقط باعث میشود که جوسازیها به ثمر نرسد بلکه آب را هم به گلدان فارابی میریزد که به دلیل قرار گرفتن یک ژن خوب سیاسی در راس‌اش به لحاظ عملکرد در یکی از پرتعارض‌ترین ادوار خود به سر می‌برد.

برای امیریوسفی که ظاهرا دولتی شدن شورای صنفی نمایشی که جز ثبت قرارداد ازش برنمی‌آمد را -البته بعد از خلع از ریاست-برنمی‌تابد خوب نیست انگ بدهکاری به مهمترین ارگان دولتی سینما را در کارنامه داشته باشد.

بدهی فارابی را بده و این همه متلک نشنو! یادت هم باشد انتقاد از دولتی شدن برای هر که آب داشته باشد برای آنها که در انتخابات92 در فهرست حامیان رییس‌ دولت فعلی بودند، نه تنها آب ندارد که باعث سوءتفاهماتی می‌گردد از باب انشعاب از دولت فعلی و راهنما زدن برای دولت بعدی در ماههای پایانی دولت فعلی!!




یک پخش‌کننده سینما متذکر شد⇐اکران آنلاین بدون به‌رسمیت شناختن کپی‌رایت و مقابله با قاچاق به جایی نمی‌رسد/وقتی شبکه‌های ماهواره‌ای و کانال‌های تلگرام و سایت‌های مختلف بی هرگونه ممانعت فیلمها را پخش می‌کنند معلوم است که سودآوری اکران آنلاین به شدت پایین می‌آید!

سینماروزان: همان طور که قاچاق فیزیکی محصولات، کمر شبکه خانگی را شکست و تیراژهای میلیونی محصولات خانگی را به زیر هزار رساند و زمینه را گشود برای اتکای شرکتهای شبکه خانگی به سرمایه‌گذاران مشکوک، فعالیت قاچاقچیان در فضای مجازی هم سودآوری محصولات در سامانه‌های ویدیوی درخواستی را به شدت تنزل داده.

به راه افتادن کجدارومریز اکران آنلاین در دوران تعطیلی کرونایی سینماها هم بدون مقابله با مافیای قاچاقی که از اینترنت تا ماهواره را دربرگرفته به سودآوری نخواهد رسید.

امیرحسین حیدری مدیر موسسه پخش نمایش‌گستران با اشاره به راه‌اندازی اکران آنلاین به ایلنا گفت: اکران آنلاین هم یک فرصت و هم یک تهدید برای سینماست.
اکران آنلاین می‌تواند به چرخه اکران و تولید فیلم در سینمای ما کمک کند چراکه هرچقدر رقبا در زمینه اکران بیشتر باشند، استانداردها بالاتر رفته و قطعا من به عنوان یک شرکت پخش کننده سعی می‌کنم تا کارم را در زمینه پخش جدی‌تر و باشیوه‌های مدرن‌تر جلو ببرم. همچنین در این شرایط که رقابت جدی‌تری به وجود آمده، سینمادارها نیز تلاش می‌کنند تا خدمات بهتری ارائه دهند. به عنوان مثال در تبلیغات به فیلم‌ها کمک کنند و حتی شاید بتوانند میزان پورسانت‌های خود از فروش فیلم را کمتر کنند تا این اتفاق رقابتی‌تر شود.

حیدری درباره مشکلات اکران آنلاین بیان داشت: از نظر زیرساختی زمان می‌برد تا سامانه‌های وی.او.دی جا بیفتند و به خانه‌های مردم راه پیدا کنند، زیرساخت‌های اکران آنلاین هم به مرور زمان شکل می‌گیرد. واقعیت این است که نزدیک به ۸۰ درصد مردم نمی‌توانند فیلم‌های وی‌او‌دی‌ها را در اسکرین(صفحه نمایش) تلویزیون تماشا کنند و به نوعی در تبلت، لب‌تاب و گوشی‌های موبایل فیلم‌ها را می‌بینند. به نوعی برخی سواد کمتری برای استفاده از این قابلیت دارند و برخی دیگر نیز از چنین امکاناتی برخوردار نیستند و نمی‌توانند از قابلیت دیدن فیلم‌ها در تلویزیون بهره ببرند. برای این کار یا احتیاج به دیوایس‌های خاصی است که بتوانند لب‌تاب، تبلت یا موبایلشان را به تلویزیون وصل کنند یا باید تلویزیون سیستم‌عامل داری داشته باشند که به وسیله آن بتواند فیلم‌ها را مستقیم از تلویزیون تماشا کنند.

مدیر پخش نمایش‌گستران با اشاره به معضل قاچاق محصولات هنری گفت: واقعیت این است که اکران آنلاین بدون به‌رسمیت شناختن کپی‌رایت و مقابله با قاچاق به جایی نمی‌رسد. اگر میخواهیم اکران آنلاین به سودآوری برسد باید قانون کپی رایت را جدی بگیریم. این وسط نهادهای امنیتی همچون قوه قضائیه، حراست ارشاد، ستاد صیانت از آثار هنری و وزارت ارتباطات ‌باید دست به دست هم دهند تا مجازات قاچاق بیشتر شود.

امیرحسین حیدری تاکید کرد: وقتی شبکه‌های ماهواره‌ای و کانال‌های تلگرام و سایت‌های مختلف بی‌هرگونه ممانعت فیلمها را پخش می‌کنند معلوم است که سودآوری اکران آنلاین به شدت پایین می‌آید! ما باید جلوی دانلود یوتیوب، کانال‌های تلگرامی و باقی ماجراها در فضای وب و اینترنت را بگیریم و نگذاریم شبکه‌های ماهواره‌ای فیلم‌ها را رایگان و مفت پخش کنند. اگر می‌خواهیم اکران آنلاین به جایی برسد فقط یک راه داریم و آن هم به رسمیت شناختن کپی رایت. اگر کپی‌رایت را به رسمیت بشناسیم و آن را جدی بگیریم، می‌توانیم سودآوری اکران آنلاین را افزایش دهیم.




توضیحات معاون نظارت درباره اتفاقات جلسه اخیر شورای صنفی نمایش⇐تمام اعضای شورا به جز محسن امیریوسفی به مرتضی شایسته رای دادند!/به‌مجرد اینکه شایسته رای آورد، امیریوسفی مدعی شد نماینده کانون کارگردانان نیست!!/امیریوسفی حدود دو ساعت و بیست دقیقه در شورا حضور داشت، در تمام مراحل رای گیری شرکت کرد و حتی رای هم داد ولی وقتی رای نیاورد تازه مدعی شد نماینده کارگردانان نیست!/ اگر امیریوسفی نماینده کانون کارگردانان نبود اصلا چرا در رای‌گیری شرکت کرد؟/امیدوارم امیریوسفی برای پنهان کردن برخی حواشی مالی خود، این جنجال‌ها را به پا نکرده باشد!

سینماروزان: انتخابات دوره تازه شورای صنفی نمایش با ریاست مرتضی شایسته و حذف محسن امیریوسفی از ریاست همراه بود؛ حذفی که با واکنش امیریوسفی و طرح ادعا درباره اینکه نماینده کارگردانان نبوده، همراه بوده است.

اینکه چرا محسن امیریوسفی قبل از حضور در جلسه شورای صنفی نمایش از این نگفته که نماینده کارگردانان است و در انتخابات شرکت کرده و بعد تازه یادش افتاده، نماینده کارگردانان نیست به‌شدت پرسش‌برانگیز شده به‌خصوص که اخیرا ماجرای بدهی امیریوسفی به فارابی هم درکانون توجه قرار گرفته بود.

محمدمهدی طباطبایی‌نژاد نظارت سینما درباره اتفاقات جلسه اخیر شورا به مهر گفت: جلسه امروز به منظور تقدیر و تشکر از اعضای سابق و شروع به کار اعضای جدید این شورا برگزار شد. از قبل هم این موضوع را به صنوف مختلف اعلام کرده بودیم. صنوف هم نمایندگان خود را کتبا معرفی کرده بودند، به جز ۲ صنف؛ یکی تهیه‌کنندگان و دیگری کانون کارگردانان.

وی افزود: درباره تهیه‌کنندگان که ما اصلا با آن‌ها نامه‌نگاری نکرده بودیم چون جامعیت صنفی ندارند و ما شورای عالی تهیه‌کنندگان، انجمن تهیه‌کنندگان مستقل و… را داریم اما صنف واحد تهیه‌کنندگان نداریم. در نظام‌نامه اکران هم آمده است که تا زمانی که جامعیت صنفی وجود نداشته باشد، معاون ارزشیابی، کارشناس مربوطه را از آن صنف انتخاب می‌کند. تا زمانی که جامعیت صنفی به وجود بیاید و یک صنف بتواند نماینده خود را معرفی کند. از این منظر طبیعتا انجمن صنفی تهیه‌کنندگان نیاز به معرفی نماینده نداشت و ما هم مکاتبه‌ای نکرده بودیم. خود من محمدحسین فرحبخش را بعنوان نماینده انتخاب کردم چون در قانون هم عنوان شده که معاون ارزشیابی می‌تواند این کار را بکند.

طباطبایی‌نژاد ادامه داد: درباره صنف کارگردانان هم از قبل به امیریوسفی سپرده بودیم که نماینده خود را معرفی کنند. ایشان معرفی نکردند و خودشان به‌عنوان نماینده در جلسه حاضر شدند تا جایی که محمدرضا فرجی اعلام کردند، امیریوسفی نماینده کانون کارگردانان است. من هم حکم ایشان را در کنار احکام اعضای دیگر که قرار بود در جلسه حضور داشته باشند، آماده کردم.

وی افزود: جلسه که برگزار شد، از اعضای سابق تقدیر کردیم، نظام‌نامه اکران را بررسی کردیم و مورد تایید قرار گرفت و موارد اصلاحی را هم برطرف کردیم و تا اینجا هم آقای امیریوسفی در جلسه حضور داشتند و در بحث‌ها مشارکت می‌کردند. سپس زمان رای‌گیری برای انتخاب رییس شد. در اینجا سوالم از  امیریوسفی این است که اگر ایشان نماینده کانون کارگردانان نبود چرا در رای‌گیری شرکت کرد؟ چرا همان لحظه نگفت که من نماینده کانون کارگردانان نیستم؟ ایشان نشستند در بحث‌ها و رای‌گیری شرکت کردند و از خود و جایگاهشان دفاع کردند تا رای بیاوردند و در نهایت رای‌گیری انجام شد. در واقع خود من رای‌گیری را انجام دادم که رای‌گیری پنهان نبود و علنی بود. از تک تک اعضای جلسه سوال کردم که چه کسی مورد نظرشان است.

این مدیر سینمایی ادامه داد: مدنظر آقای امیریوسفی، گزینه کانون کارگردانان بود که رای نیاورد، دوستان دیگر آقای مرتضی شایسته را انتخاب کردند. در واقع همه به جز آقای امیریوسفی به آقای شایسته رای دادند و مرتضی شایسته با اکثریت قاطع آرا به جز یک رای محسن امیریوسفی، رای آورد. به مجرد اینکه آقای شایسته رای آورد، یعنی به فاصله چند ثانیه، آقای امیریوسفی بلند شد و پاکتی از جیبش دراورد و روی میز من گذاشت که در آن عنوان شده بود ایشان نماینده کانون کارگردانان نیست و آقای رضا درمیشیان است. من تعجب کردم چون ایشان در طول دو ساعت و نیم جلسه حدود دو ساعت و بیست دقیقه حضور داشت. تمام مراحل رای گیری شرکت کرد و رای داد ولی وقتی رای نیاورد پاکت نامه از جیبش درآورد.

معاون ارزشیابی و نظارت سازمان سینمایی اظهار کرد: در واقع ایشان این رندی را می‌کرد که اگر رأی آورد، بگوید خودم نماینده‌ام ولی اگر رأی نیاورد، درمیشیان را به عنوان نماینده معرفی کند و زیر میز بزند. یعنی این اتفاق در نهایت ناراستی و نفاق رخ داد در حالی که ایشان در همان اول جلسه می‌توانست بگوید من نماینده نیستم و پاکت نامه را به من بدهد. اصلا چرا روز گذشته این نامه را نداد که ما درمیشیان را دعوت کنیم؟ ایشان گفته‌اند که نماینده کانون کارگردانان به جلسه دعوت نشده است، در حالی که این یک دروغ آشکار است. پنج دقیقه به پایان جلسه نامه آقای امیریوسفی به دست ما رسید. شاید هم امیریوسفی برای پنهان کردن برخی حواشی مالی خود، این جنجال‌ها را به پا می‌کند؟؟؟ امیدوارم این طور نبوده باشد.

وی در پایان گفت: رفتار شورای صنفی نمایش صد در صد قانونی بوده است، همه اعضا حضور داشتند و آن‌ها بر قانونی بودن جلسه و رای گیری صحه می‌گذارند. رای گیری را خود من انجام دادم و به آقای امیریوسفی گفتم که آیا با انتخاب آقای شایسته موافق است یا خیر که عنوان کرد خیر. اگر ایشان نماینده نیستند چرا در رأی گیری شرکت کردند، مگر نمی‌دانستند نماینده باید در رأی‌گیری شرکت کند؟




روایت حسین فرحبخش از تغییر و تحول در شورای صنفی نمایش⇐امیریوسفی وقتی دید رییس نیست، قید شورا را زد و درمیشیان را جایگزین نمود؟؟!!

سینماروزان: در اولین جلسه شورای صنفی نمایش در دوره جدید و بعد از رای‌گیری این مرتضی شایسته بود که به عنوان رییس انتخاب شد و غلامرضا فرجی هم به‌عنوان نایب‌رییس انتخاب شد.

محمد مهدی طباطبایی نژاد معاون ارزشیابی و نظارت سازمان سینمایی، غلامرضا فرجی و محمدرضا صابری از انجمن سینماداران، مرتضی شایسته از کانون پخش کنندگان، حسین فرحبخش به نمایندگی از تهیه کنندگان و محسن امیریوسفی به نمایندگی از کارگردانان دراین جلسه حاضر بودند.

در این جلسه همچنین سینماهای آزادی و بهمن(متعلق به حوزه)، کورش، مگامال، ماندانا، ایران، و فرهنگ(متعلق به فارابی) به عنوان سرگروه معرفی شدند.

حسین فرحبخش از اعضای حاضر در جلسه درباره کیفیت برگزاری جلسه بیان داشت: در این جلسه علاوه بر بررسی آیین‌نامه جدید اکران و اعمال اصلاحات، مقرر شد آیین‌نامه برای تایید به ریاست سازمان سینمایی ارسال شود.

فرحبخش ادامه داد: انتخابات شورای صنفی نمایش نیز با حضور معاون نظارت سازمان برگزار شد که درنتیجه رای‌گیری، مرتضی شایسته به‌عنوان دبیر و همزمان سخنگو انتخاب شده و غلامرضا فرجی هم نائب‌دبیر گردید.

نماینده تهیه‌کنندگان در شورای صنفی نمایش افزود: در کمال تعجب بعد از پایان شمارش آرا و تعیین مرتضی شایسته به دبیری، دبیر سابق شورا(محسن امیریوسفی) گلایه‌هایی مطرح نموده و درنهایت نامه‌ای را به شورا تحویل نمود مبنی بر اینکه دیگر به شورا نمی‌آید و این رضا درمیشیان است که به‌جای وی به‌عنوان نماینده کارگردانان در شورا حضور خواهد داشت!!

فرحبخش ادامه داد: اینکه فردی که خودش با رای‌گیری دو سال رییس شورا بوده از انتخاب فردی دیگر به‌عنوان رییس در نتیجه انتخابات اخیر شورا گله‌مند باشد چندان با مدعای دوستان درباب دموکراسی و آزاداندیشی همخوانی ندارد! ای کاش وقتی اصول رای‌گیری را می‌پذیریم هم شکست را قبول کنیم و هم پیروزی را!




علیرضا رییسیان روی آنتن زنده بیان داشت⇐از دهه هشتاد به این سو با حلقه‌ای از مدیران و مشاوران ثابت و تکراری در سینما روبروییم!/بخش عمده مدیران سینمایی اصلا تحصیلات یا تجربیات سینمایی ندارند!/این چه وزیر ارشادی است که در فاصله‌ای کوتاه تا پایان عمر دولت، هنوز با صنوف مختلف سینما نشست نگذاشته تا حرفها را بشنود؟؟/ وزیری علاقمند به سینمای قبل از انقلاب(!) بود که روسای خانه سینما را ترغیب کرد به کارگری کردن صنوف!!/بدبختانه حتی کارگری کردن صنوف سینما هم نتوانست مشکل فقدان بیمه بیکاری را حل کند!/دولت ترجیح می‌دهد تهیه‌کنندگان چندتکه باشند چون صنف واحد تهیه‌کنندگان قدرتی پیدا خواهد کرد که جلوی بسیاری از مفاسد مدیریت دولتی را خواهد گرفت!!

سینماروزان: علیرضا رییسیان کارگردان سینما در تازه‌ترین اظهاراتش با صراحت آسیب‌های مدیریت دولتی سینما را برشمرده و خواستار چابک‌سازی سازمان سینمایی برای حل مشکلات شده است.

علیرضا رییسیان روی آنتن زنده سینمامعیار درباره گرفتاریهای کرونایی سینماگران گفت: وظیفه گردانندگان صنفی و مقامات دولتی است که راهکار بدهند برای عبور از ضرر میلیاردی سینماها ولی متاسفانه نه برنامه و نه راهکار و نه چشم‌انداز روشنی برای عبور سینما از بحران کرونا نمی‌بینم و البته این مسبوق به سابقه است.

رییسیان ادامه داد: از دهه هشتاد به این سو با حلقه‌ای از مدیران و مشاوران ثابت و تکراری در سینما روبروییم که کم و بیش در جلو یا در سایه بوده و هستند ولی برنامه‌ای برای پیشرفت سینما نداشته‌اند!!

این کارگردان با نقد اجبار به کارگری کردن صنوف سینما اظهار داشت: با تجربه بیست سال کار صنفی همچنان منطق کارگری شدن صنوف سینما را درک نمی‌کنم و معلوم نیست چرا مدیران خانه سینما صنوف را اجبار کردند به کارگری شدن و ثبت در وزارت کار؟؟ وزارت کار که مشکلات نیروهای خودش را هم نمی‌توانست حل کند حالا می‌خواهد مشکلات صنف سینما را حل کند؟؟

رییسیان افزود: حتی اگر کارگری شدن منجر می‌شد به ایجاد بیمه بیکاری برای سینماگران باز هم از این اتفاق حمایت می‌کردیم ولی بدبختانه حتی کارگری کردن صنوف سینما هم نتوانست مشکل بیمه بیکاری را حل کند.

کارگردان “چهل سالگی” و “دوران عاشقی” خاطرنشان ساخت: اساسا وقتی نهاد صنفی مستقل نداشته باشیم مجبوریم به جای ایستادن روی پای خود مدام به دنبال ارتباط گیری با این شخصیت سیاسی و آن شخصیت سیاسی باشیم و همین می‌شود که یک‌باره وزیری علاقمند به سینمای قبل از انقلاب(!) پیدا می‌شود و روسا را ترغیب می‌کند به کارگری کردن صنوف و بعد وزیری دیگر می‌آید و اصلا گوید چرا کارگری کرده‌اید!!

کارگردان “ریحانه” و “ایستگاه متروک” خاطرنشان ساخت: علیرغم اجبار به کارگری کردن صنوف، هنوز اساسنامه خانه سینما تصویب نشده و رسمیتش قطعی نشده!!

رییسیان تاکید کرد: همه جای دنیا قوانین خاص سندیکاهای هنری را دارند ولی در اینجا چنین قوانینی نداریم و نتیجه اینکه هنوز مشکلات رفاهی اولیه صنف سینما حل نشده! از آن گذشته مگر تاکنون درخواستهای صنف سینما از ارشاد برآورده شده که حالا از وزارت کار گله می‌کنند که چرا برای حل مشکل کاری نمی‌کند؟؟؟

علیرضا رییسیان در چرایی عدم اتحاد صنف تهیه‌کنندگان گفت: تهیه‌کنندگان نخواهند توانست متحد شوند چون اساسا مساله صنوف، مسئولیت‌پذیری تهیه‌کنندگان به‌عنوان رکن اصلی تولید نیست. شما درنظر بگیرید اتحادیه تهیه‌کنندگان هالیوود فقط ده‌ها وکیل و مشاور حقوقی دارند که کوچکترین تخلف در زیرپا گذاشتن مالکیت آثار را پی می‌گیرند ولی اینجا تهیه‌کنندگان به‌دنبال اموری ابتدایی نظیر لابی برای فرستادن نماینده در این شورا و آن کارگروهند.

رییسیان ادامه داد: تا زمانی که درون جریان تهیه‌کنندگی تحول جدی رخ ندهد حتی دولت هم نمی‌تواند صنف واحد تهیه‌کنندگی را شکل دهد. حیدریان خیلی تلاش کرد صنوف را متحد کند ولی نتوانست! البته دولت هم ترجیح می‌دهد تهیه‌کنندگان چندتکه باشند چون صنف واحد تهیه‌کنندگان قدرتی پیدا خواهد کرد که جلوی بسیاری از مفاسد دولتی را می‌گیرد.

این فیلمساز ادامه داد: یکی از ضعفهای مدیریت سینما این است که بخش عمده مدیران سینمایی اصلا تحصیلات یا تجربیات سینمایی ندارند و نتیجه اینکه از تولید تا اکران و جشنواره گرفتار مشکلات فراوانیم و به دنبال آن برنامه‌ریزی برای پیشرفت سینماها ندیده‌ایم و به‌جایش برنامه‌ریزی برای تخریب سینماها را شاهد بوده‌ایم !! آخر این چه وزیر ارشادی است که در فاصله‌ای کوتاه تا پایان عمر دولت، هنوز با صنوف مختلف سینما نشست نگذاشته تا حرفها را بشنود؟؟

رییسیان درباره راه‌حل مشکلات گفت: ساختار سینمایی بسیار عریض و طویل بوده و راهی ندارد جز اینکه هرچه زودتر چابک‌تر و کوچکتر شود. جواد شمقدری اگر سازمان سینمایی راه انداخت برای این بود که سینما را مستقیم ببرد زیرنظر ریاست جمهوری تا بسیاری از گرفت و گیرها حل شود ولی آن ایده، جواب نداد و حالا هم چاره‌ای نیست جز آن که ساختار دولتی سینما را کوچک کنند بلکه با چابک‌سازی بخشی از مشکلات منتج از دیوان‌سالاری حل گردد.




رامبد جوان اظهار داشت ⇐قرار بود بعد از “طلا”، کمدی “جهان…برقص” را تولید کنیم ولی کف‌گیر به ته‌دیگ خورد!!/دلم قطعا با اكران “طلا” در سينماها بود ولی کرونا نگذاشت!/به‌خاطر قاچاق “طلا” بعد از اکران آنلاین، ضرر کردیم و سرمایه فیلم برنگشت!

سینماروزان: تعطیلی کرونایی سینماها و ورود فیلمها به چرخه اکران آنلاین به‌خاطر یک مرض قدیمی که قاچاق گسترده است به نتیجه روشنی نرسیده.

همان طور که تیراژهای میلیونی لوح فشرده شبکه خانگی به‌خاطر قاچاق به زیر ۵هزار رسیده، قاچاق مجازی هم نفس اکران آنلاین را در همین ابتدای راه گرفته.

رامبد جوان که به‌عنوان تهیه‌کننده فیلم “طلا” را راهی اکران آنلاین کرده به اعتماد گفت: دلم قطعا با اكران فيلم “طلا” در سينماها بود. همه ما عوامل فيلم دوست داشتيم با تماشاگران فيلم‌مان را در سالن سينما ببينيم. اما چه تضميني وجود دارد كه بيماري كرونا به اين زودي از كشور برود و زندگي‌هاي ما به روال عادي بازگردد؟ كرونا شوك بزرگي به همه ما وارد كرد و همه‌ چيز را تغيير داد و ما هم ناچار شدیم به سمت اکران آنلاین برویم.

رامبد جوان با اشاره به قاچاق زودهنگام “طلا” گفت: با توجه به قاچاق فیلم بعد از «اكران آنلاين» ضرر کردیم و واقعا سرمايه اين فيلم برنگشته است و به نظر می‌رسد باید فکری اساسی برای حفظ کپی‌رایت انجام داد.

رامبد جوان درباره فعالیتهای تهیه‌کنندگی‌اش در سالهای اخیر گفت: من و شریکم محمد شايسته قرار گذاشته بوديم كه چهار فيلم در طول يك سال توليد كنيم. «قانون مورفي» به كارگرداني من، «طلا» به كارگرداني پرويز شهبازي، «زيرنظر» به كارگرداني مجيد صالحي و «جهان با من برقص» به كارگرداني سروش صحت. فيلم اول و دوم و سوم را ساختيم. وقتي به فيلم چهارم «جهان با من برقص» رسيديم كفگيرمان به ته ديگ خورد و براي توليد فيلم سروش صحت ديگر پول نداشتيم. از سروش عذرخواهي كرديم و او با محمدرضا تخت‌كشيان(و با سرمایه سجاد خواجه‌علیجانی) فيلمش را ساخت.




درحالی‌که جشنواره‌های جهانی به‌دلیل شیوع کرونا یکی‌یکی تعطیل می‌شوند⇐جشنواره مقاومت، دبیر عوض می‌کند!!!

سینماروزان: شیوع کرونا موجب شده بسیاری از جشنواره‌های مطرح جهانی تعطیل شوند و حتی جشنواره موسوم به جهانی فجر نیز تعطیل شد.

در این شرایط اینکه به ناگاه خبر می‌رسد دبیر جشنواره مقاومت عوض شده، حجمی انبوه از علامت سوال را در ذهن ردیف می‌کند. تازه وقتی مشخص می‌شود این تغییر دبیر به دوشغلگی منجر می‌شود؛ سوالات دوچندان می‌گردد.

محمدیاشار نادری رئیس بنیاد روایت فتح، مهدی عظیمی‌میرآبادی را به عنوان دبیر شانزدهمین جشنواره بین‌المللی فیلم مقاومت برگزیده است.

مهدی عظیمی‌میرآبادی در حال حاضر مدیرعامل انجمن سینمایی انقلاب و دفاع مقدس است و با صدور حکم دبیری جشنواره مقاومت، علنا دوشغله هم‌ شده است!

با این حال ورای حذف محمد خزاعی و انتصاب عظیمی میرآبادی که دوشغلگی را موجب شده اینکه چرا در شرایط کرونایی اخیر باید بر تعویض دبیر جشنواره‌ای که پسوند “بین‌المللی” را یدک می‌کشد تاکید شود واقعا امری غریب است.

کدام جشنواره بین‌المللی در دنیا سراغ دارید که در دل شیوع کرونا به‌جای تعطیلی یا تغییر صورت برگزاری جشنواره از تغییر دبیر خبر داده باشد؟؟؟




شروع عنقریب فعالیت شوراهای پروانه ساخت/متقاضیان پروانه ساخت، مدارک خود را بارگذاری کنند

سینماروزان: تولیدات سینمایی با رعایت دستورالعمل ستاد ملی مبارزه با کرونا ادامه پیدا می کند.
سازمان سینمایی با اعلام خبر فوق از عموم متقاضیان دریافت پروانه ساخت خواسته مدارک خود را در سامانه های مربوطه سازمان بارگذاری کنند تا با شروع عنقریب فعالیت شوراهای پروانه ساخت، روند صدور مجوز صورت گیرد.

سازمان سینمایی تاکید کرده بعد از صدور مجوز، فعالیت تولیدی باید با رعایت پروتکلهای ستاد ملی مبارزه با کرونا صورت گیرد.

متن اطلاعیه سازمان سینمایی را بخوانید:

پیرو اطلاعیه ستاد ملی مبارزه با کرونا مبنی بر امکان آغاز فعالیت‌های تولیدی کشور با رعایت ضوابط بهداشتی اعلام‌شده ستاد و با توجه به آغاز فعالیت آثار نیمه تمام دارای مجوز از این سازمان به‌آگاهی متقاضیان دریافت پروانه ساخت می‌رساند که فعالیت شوراهای بررسی و صدور پروانه ساخت، بزودی آغاز خواهد شد و متقاضیان جدید می‌توانند مدارک مورد نیاز را در سامانه سازمان سینمایی بارگذاری کنند.
ضروری است کلیه فعالیتها براساس ضوابط اعلام‌شده ستاد ملی مبارزه با کرونا درباره واحدهای تولیدی انجام پذیرد و مسئولیت رعایت این ضوابط با تهیه کنندگان است.
ایجاد شرایط برای رعایت دستورالعمل‌ها اعم از موارد مربوط به رفت و آمد گروه و فاصله گذاری حین فعالیت در زمره حقوق همکاران هر پروژه است که اطمینان داریم تهیه کنندگان محترم نسبت به اجرای آنها اهتمام لازم را خواهند داشت. ضمنا در صورتی‌که ضوابط یادشده رعایت نشود هر یک از همکاران می‌توانند مراتب را برای رسیدگی فوری به اداره کل نظارت بر تولید و یا خانه سینما اطلاع دهند تا ضمن رسیدگی، تصمیم درباره ادامه یا توقف فعالیت پروژه مورد نظر صورت پذیرد.




چرا ۳۲درصد درصد مهمانان فصل چهارم “دورهمی”، چهره‌های تکراری بوده‌اند؟؟/چرا برزو ارجمند و پژمان بازغی، مدام به “دورهمی” می‌آیند؟/چرا “دورهمی” جولانگاه خوانندگان کم‌سابقه شده؟

سینماروزان: پیشتر درباره نیاز جدی برنامه “دورهمی” به اتفاقات و ایده‌های تازه، فراوان گفته شده اما علیرغم این گفته‌ها همچنان خبری از تغییر و تحول نیست. حتی مهمانان متفاوت و جذابی که می‌توانستند بار یکنواختی برنامه را کم کنند، دیگر در «دورهمی» دیده نمی‌شوند و این برنامه پیش از  علیرضا افتخاری، میزبان سه مهمان تکراری بوده است.

به گزارش سینماروزان و به نقل از “خراسان” از ابتدای فصل چهارم «دورهمی» هر از گاهی شاهد حضور یک مهمان تکراری در برنامه بوده‌ایم، اما این تکرار در قسمت‌های اخیر برنامه به اوج خود رسیده است. «دورهمی» به ترتیب جمعه 12، چهارشنبه 17 و پنج شنبه 18 اردیبهشت میزبان هنرمندانی مانند میلاد کی‌مرام، پوریا پورسرخ و سیما تیرانداز بوده است که هر سه بازیگر، پیشتر در سال 95 مهمان سری اول این برنامه بوده‌اند. هرچند که محتوای گفت‌وگوها تغییراتی کرده و به طور مثال درباره مسائل شخصی بیشتر سؤال می‌شود یا تست جدید بازیگری مهران مدیری به آن اضافه شده است، اما به طور کلی سبک گفت‌وگو با مدیری و حتی بعضی شوخی‌ها تکراری است و صحبت‌های چندان جدید یا متفاوتی مطرح نشده است. به ویژه این که بعضی چهره‌ها در طول 4-3 سال گذشته چه در زندگی شخصی و چه در زندگی حرفه‌ای خود، تغییر و تحول خاصی نداشته‌اند، بنابراین چهار سال برای این دسته از چهره‌ها زمان کمی به حساب می‌آید و حرف جدیدی برای گفتن ندارند.

تا به حال از مجموع 40 برنامه «دورهمی» که از شب یلدا تا شب گذشته روی آنتن رفته، 13 چهره، حضور تکراری در این برنامه داشته‌اند که این رقم برای 40 قسمت عدد چشمگیری است. غیر از سه چهره‌ای که نام بردیم، شخصیت‌های دیگری مانند علی انصاریان، امید حاجیلی، مهران احمدی، گلاره عباسی، بهنام بانی، پژمان جمشیدی، برزو ارجمند، پژمان بازغی، محمدرضا علیمردانی و سروش صحت نیز در فصل اول «دورهمی» حضور یافته بودند و در سری چهارم برنامه دوباره با مهران مدیری به گفت‌وگو نشستند. با این حساب می‌توان گفت، 32 درصد از مهمانان سری چهارم «دورهمی»، تکراری بوده‌اند.

جالب این جاست که ظاهرا بعضی چهره‌ها پای ثابت مهمانان «دورهمی» هستند، چون تا به حال سه بار در این برنامه حاضر شده‌اند! برزو ارجمند و پژمان بازغی، دو هنرمندی هستند که پیش از فصل چهارم، دو بار دیگر هم به این برنامه دعوت شده بودند. برزو ارجمند که سال 95 مهمان اولین قسمت سری اول برنامه بود، در همان فصل دو بار در برنامه حاضر شد و مدتی پیش، برای سومین بار مهمان «دورهمی» بود. پژمان بازغی هم به جز ویژه‌برنامه یلدایی که سال 98 پخش شد، اولین بار تابستان سال 95 مهمان این برنامه شد و پس از آن برای بار دوم، اسفند سال 96 به همراه همسرش مستانه مهاجر در این برنامه دیده شد.

علاوه بر تکراری بودن چهره‌ها، بعضی از مهمانان برنامه که در سری چهارم برای اولین بار به «دورهمی» آمدند، چهره‌هایی نبوده‎اند که کمتر در برنامه‌های تلویزیونی حاضر شوند به همین دلیل بیشتر شخصیت‌هایی که در این 40 برنامه دیده شده‌اند، مهمانانی نبوده‌اند که مخاطب را غافلگیر کنند و می‌توان علیرضا افتخاری را جزو موارد استثنا دانست. فصل چهارم «دورهمی» تا به حال بیشتر جولانگاه خواننده‌های کم‌سابقه هستند.

برنامه «دورهمی» در  دعوت از مهمانان، علاوه بر چهره‌های جدیدتر که تا به حال به این برنامه نیامده‌اند و کمتر در گفت‌وگوهای تلویزیونی ظاهر می‌شوند، به تنوع در گروه مهمانان هم نیاز دارد. بیشتر مهمانانی که به سری چهارم برنامه «دورهمی» دعوت شده‌اند، بازیگران و پس از آن خوانندگان بوده‌اند، اما به دلیل شیوع کرونا و اقتضای جریان روز، در دو قسمت از برنامه هم شاهد حضور کادر درمان در این برنامه بوده‌ایم. جذابیت تنها در بازیگران و خوانندگان خلاصه نمی‌شود، می‌توان از چهره‌های دیگری مانند ورزشکاران در رشته‌های مختلف، مجریان، آهنگ‌سازان و حتی شخصیت‌های سیاسی، دعوت کرد تا مهران مدیری به سبک خاص خودش گفت‌وگوی جذابی با آن‌ها داشته باشد.




روایت کارگردان “مسخره‌باز” از رفتن به کالبد حسین پناهی و دروغ‌گویی(!) درمحضر نجف دریابندری!

سینماروزان: نیمه اردیبهشت بود که خبر درگذشت نجف دریابندری مترجم و نویسنده ایرانی منتشر شد و به‌دنبال درگذشت نجف هم بسان تمام مرگ‌های این‌چنینی، لشکری از کلمات در رثای او توسط این و آن ردیف شدند و باز مثل همیشه کمتر رثای خالی از نیرنگ را درباره‌اش خواندیم.

همایون غنی‌زاده کارگردان و بازیگر تئاتر که در سالهای اخیر فیلمی تئاترگونه به نام “مسخره‌باز” ساخته در یادداشتی به بهانه‌ درگذشت نجف از اولین و آخرین دیدار با نجف، روایتی صادقانه ارائه داده.

متن یادداشت همایون غنی‌زاده را بخوانید:

فهيمه راستکار دو ليوان تخم ‌شربتي با سکنجبين گذاشت جلوي من و نجف دريابندري و گفت خوش اومدين! خانم راستکار زيبا بود! شيک بود و زيبا. مهربان بود و آرام و بازهم زيبا و شيک. نجف دريابندري اما ساکت بود. ساکت بود و متعجب. به ياد دارم انگشتان دستش که صورت سفيدش را به آنها تکيه داده بود نمي‌دانم چطور تا روي پوست سفيد نرم سر بدون مويش کشيده شده بودند و خسته همان‌جا ولو شده بودند. تازه از راه رسيده بودم و هردوي آنها مهربان لبخند مي‌زدند. روبه‌رويشان سر ظهر تابستان گرم يک نوجوان بي‌نام‌ونشان عرق کرده نشسته بود. هنوز لبخند زيباي آنها مثل نسيم خنکي در سکوت ظهرهاي تابستان، زنده به حافظه‌ام مي‌وزد. فهيمه راستکار کنار مبل دريابندري ايستاده بود با موهاي کوتاه و دامن تيره لخت و بلند. دريابندري هم تي‌شرت نخي روشن ساده‌اي تنش بود و پا روي پايش انداخته بود. هر دو گويي منتظر باشند تا من بالاخره عکس اين قاب دونفره را ثبت کنم در سکوت و بي‌حرکت خيره نگاهم مي‌کردند. نگاهم مي‌کردند که حرف حسابم چيست و دقيقا آنجا چه مي‌خواهم؟ من ۱۸ سالم بود و دو خط اجازه استفاده از ترجمه دريابندري را براي اجراي تئاتر مي‌خواستم. يادم نمي‌رود نگاه نجف دريابندري را. دلش برايم سوخته بود. قسم مي‌خورم. وقتي زنگ زده بودم خواسته بود که مرا ببيند؛ اما حالا که جلويش نشسته بودم بدجور توي ذوقش خورده بود. مي‌دانم. براي اينکه از يک نويسنده بزرگ با ترجمه دريابندري بزرگ کاري روي صحنه ببرم، خيلي بچه بودم. در چشمانش موج مي‌زد کسي که جلويش نشسته با آن چيزي که دلش مي‌خواست يا انتظار داشت جلويش بنشيند، خيلي فرق دارد. اينجا بود که دست‌به‌کار شدم خودي نشان دهم و خودم را ثابت کنم، گفتم فلان کتاب فاکنر با ترجمه شما رو خوندم آقا. عالي بود. خيلي عالي بود. به نظرم رسيد انگشتان روي سرش را بي‌آنکه چشم از زمين بردارد، روي پوست سرش چند ميل حرکت داد. حرکت بيشتر به ماساژ کوچکي مي‌مانست تا خاراندن. گفت بفرمایيد شربتتان را بخوريد. اگر سريال روزي روزگاري را ديده باشيد، حسين پناهي وقتي به‌عنوان دزد تفنگ گرفتار مي‌شود و به جاي خربزه چايي دستش مي‌دهند، در حالتي بيچاره و مفلوک چاي را هورت مي‌کشد! دقيقا همان شکلي بيچاره و مفلوک شربتم را هورت کشيدم! دقيقا عين خود پناهي در روزي روزگاري. من يک‌لاقبا آنجا داشتم چه غلطي مي‌کردم؟! اين سؤال اساسي فکرم را درگير کرده بود که نجف دريابندري پرسيد چي بنويسم؟!

گفتم يک اجازه اجرا از ترجمه!

هيچ ديالوگي نگفت. در چشم برهم‌زدني کاغذي بود و قلمي. چنان مهربانانه و ترحم‌آميز دو خط اجازه ترجمه را برايم نوشت که احساس کردم يک مشکلي وجود دارد. آخر به همين سادگي؟! تحليلم به‌سرعت يک جواب برايم آماده کرد. حقيقت اين بود که احتمالا براي دريابندري بزرگ آن‌قدر موجود غير‌مهم و اتفاقي غيرمهم در اين سر ظهري محسوب مي‌شدم که به «اين مزاحم را هر‌چه مي‌خواهد بدهيم برود» تبديل شده بودم. يک بوي «وقتم را گرفتي بچه» ريزي در سرعت عمل نگارش متن اجازه ترجمه‌اش به مشامم مي‌رسيد. ناگهان احساس کردم نزديک است در آن نيم‌طبقه پر از کتاب بزنم زير گريه. که دريابندري با يک سؤال حياتي به دادم رسيد! شما چند سالتونه؟ منتظرش بودم و چه به‌موقع. اينجا قرار بود برگ برنده‌ام باشد! با اعتمادبه‌نفس گفتم: ۱۸ سال و منتظر ري‌اکشنش ماندم. اما هيچ شگفتي‌اي بعد از اعلام عدد ۱۸ پديدار نشد. مگر نگفتم که در آن سن فاکنرش را خوانده‌ام؟! مگر نه آن بود که در آن ايام پرده‌برداري از سن کمم بعد از معرفي کتاب‌هايي که خوانده بودم برايم به يک مراسم مي‌مانست که تشويق حضار را در پي داشت؟! اما چرا سنم نتوانست حتي خطي هم در صورت دريابندري جابه‌جا کند؟! هرگز! حتي انگشتانش همان لرزش ماساژ مانند پوست سرش را هم متوقف کرده بودند. يک‌باره دوره کردم که روبه‌روي کسي نشسته‌اي که خودش در ۱۸ سالگي فاکنر را ترجمه کرده است بيچاره! و چهار، پنج سال بعدتر هم در زندان، برتراند راسل را بدبخت.

چرا چنين نابغه‌اي بايد از اينکه در ۱۸سالگي يک نفر داستان فاکنر را آن‌هم به فارسي خوانده است تعجب کند؟

من عقب‌افتاده داشتم آنجا چه غلطي مي‌کردم؟ اين را از خودم پرسيدم و يک هورت کوچک ديگر حسين پناهي‌وار از شربتم گرفتم.

پرسيد: درس مي‌خواني؟!

حاضرم قسم بخورم زمان طرح اين سؤال کوچک‌ترين جنبشي در لبان دريابندري پديدار نشد. اين موضوع بي‌علاقگي‌اش را به ادامه مکالمه با من به‌وضوح نشان مي‌داد. شروع کردم در مغزم جست‌وجوکردن براي بهترين جواب. بايد او را به خودم علاقه‌مند کنم. نبايد اين فرصت را از دست مي‌دادم. يک جواب هوشمندانه نياز داشتم. جايي شنيده بودم که خودش در کودکي تحصيل را‌‌ رها کرده بود. چرا؟! چون معلم رياضيات و هندسه‌اش گفته بود: پاشو برو خانه و تکليف رسمت را که مي‌گويي جا گذاشته‌ام بياور. او هم از کلاس رفته بود بيرون که بياورد اما هنوز بعد از ۶۰ ،۷۰ سال برنگشته بود؛ بنابراین گفتم: منم مثل شما به درس علاقه‌اي ندارم. سکوت معناداري حاکم شد و گفت: مثل من؟ به نظرم رسيد دوباره خراب کرده‌ام. دستپاچه جواب دادم: منظورم اين است که… نمي‌دونم درس بخونم يا نه! و اينکه…

خانم راستکار گفت: نه! بخون. چرا نخوني؟

آقاي دريابندري گفت: شربتتون رو ميل کنيد.

و اين‌بار ديگر خود حسين پناهي روزي روزگاري بود که هورت مي‌کشيد.

پرسيد: کجا مي‌خواهي اجرا بروي؟ گفتم: سالن اصلي تئاتر شهر! مثل سگ دروغ گفته بودم و حسين پناهي داشت شربت را تندتند هورت مي‌کشيد.

براي اولين‌بار انگشتان بلند دريابندري همچون لنگري که بعد از سال‌ها از اعماق دريا کشيده شود با حرکتي سنگين و آرام خودشان را از پوست صاف سرش به سمت پيشاني بلندش سر دادند و بعد رسيده‌نرسيده به حوالي پيشاني يک‌باره به سمت دسته مبل پرکشيدند تا کاملا از صورتش دور شوند و بروند پي کارشان. دريابندري گردنش را صاف کرد و کمي در مبل جابه‌جا شد و به من خيره ماند. خيره مثل ولاديمير به هويجش. خيره مثل استراگون به پوتينش. خيره مثل پيرمرد و دريا به شانس بدش که باعث مي‌شد هيچ ماهي‌اي امروز به قلابش گير نکند.

حقيقت اين بود که من را به تئاترشهر حتي براي يک تردد ساده هم راه نمي‌دادند چه برسد به اجرا در سالن اصلي آن.

هربار که مي‌خواستم در تئاترشهر پرسه بزنم اگر مي‌توانستم با کلي دروغ و کلک از سد نگهبان‌هاي جلوي در بگذرم، روز خوب و درخشانم آغاز مي‌شد، چرا‌که بعدش خودم را به بوفه سالن اصلي مي‌رساندم و نزديک تئاتري‌ها مي‌نشستم، مي‌پلکيدم و به مراوداتشان گوش مي‌دادم. عکس‌هاي روي در و ديوار را نگاه مي‌کردم. انتلکت مي‌شدم. خوش‌شانس اگر بودم هنرپيشه يا بازيگر سينما، تلويزيوني چيزي لبخندهاي پي‌درپي‌ام را جواب خشکي مي‌داد و هماي سعادت اگر روي شانه‌ام مي‌نشست با به‌چنگ‌آوردن يک بليت ميهمان اوج موفقيت خودم را جشن مي‌گرفتم. بليت که مي‌آمد ديگر بره‌کشانم بود. مهم نبود چندبار آن تئاتر را ديده باشم يا اصلا چه تئاتري با چه کيفيتي منتظرم است، مهم اين بود که من يک مجوز براي نشستن در سالن تاريک اجرا، ميان بقيه تماشاگران داشتم و خود اين يعني بزرگ‌ترين دستاوردها. صداي پي‌درپي هورت‌هاي حسين پناهي من را دوباره به آن مکان در مقابل نجف دريابندري بازگرداند. هنوز داشت خيره نگاهم مي‌کرد. فکر کردم چه کسي هست که نداند اين روزها سالن اصلي تئاترشهر، حتي به حميد سمندريان‌ها براي اجرا نمي‌رسد. علي رفيعي‌ها هم براي اجرا در سالن اصلي بايد مي‌رفتند و مي‌آمدند و بازهم هيچ. آن‌وقت يک بچه جلوي دريابندري نشسته است و دارد چه مي‌گويد؟! معني اين حرفش چيست؟! هيچ. فقط جارزدن ناشيانه سقف آرزوهاي يک جوانک ۱۸ساله است.

خانم راستکار حرکت کرد و نرم از پله‌ها رفت پايين. يعني از دروغم اين‌قدر منزجر شده بود؟ پس اوضاع خيلي خيت بود. نجف دريابندري شروع کرد پايي را که روي آن پايش انداخته بود آرام تاب‌دادن. چنان گند زده بودم که آرزو کردم فرصت داشته باشم تا از اين خفت بجهم. آرزو کردم يک روز ترجمه‌اش را در سالن اصلي اجرا کنم. آرزو کردم در آن روز او را بياورم کنار خانم راستکار در سالن اصلي بنشانم تا اجرايم را ببيند. بگويم يادتان هست آن روز ظهر مزاحمتان شدم آقا؟ اين‌هم اجراي در انتظار گودو در سالن اصلي که گفته بودم. آرزو کردم بتوانم بگويم دروغ نگفته بودم آقا و هزاران آرزوي ديگر براي ترميم آبروي نداشته‌ام در ذهنم صف کشيدند که خانم راستکار با قاشق شربت‌خوري بلندي برگشت و آن را به‌ دستم داد. نمي‌دانم کي قاشق شربتم را انداخته بودم زمين. اين بازگشت مجددا اعتمادبه‌نفسي به من داد. بلافاصله و براي اينکه فضا را عوض کنم گفتم: استراگون راست مي‌گه که بيا هيچ کاري نکنيم خطرش کمتره!

و بلند بلند خنديدم. دريابندري نگاهم کرد و گفت: چي؟

گفتم ترجمه خودتونه ديگه! در انتظار گودو!

گفت: يادم نمي‌آيد من چنين چيزي گفته باشم.

گفتم: شما گفتيد!

گفت: بعيده.

آخرين جرعه شربتم را با حسين پناهي هورت کشيدم و سعي کردم از آن خجالت‌کده‌اي که ساخته بودم بزنم به چاک؛ بنابراین براي حسن ختام جمله‌اي گفتم که راستش هنوز هم به آن معتقدم.

گفتم آقاي دريابندري! شما براي بکت يک شانس در زبان فارسي محسوب مي‌شويد. او شانس آورد که شما نمايش‌نامه‌هايش را ترجمه کرديد.

نگاهم کرد و گفت: خدابيامرز بکت هميشه بدشانس بوده! و اين‌بار خانم راستکار هم نتوانست جلوي خنده‌اش را بگيرد.

با آنکه من آن‌ روز در ۱۸سالگي توانستم از دريابندري اجازه اجرا بگيرم؛ اما از ايجاد ارتباط با او جا ماندم. آن‌روز يک دست‌وپاچلفتي‌اي بودم که هرکاري مي‌کردم روز من باشد، روز من نمي‌شد. آن‌ روز ايجاد يک رابطه خوب با نجف دريابندري جزء آرزوهايي شد که رسيدن به آن را گذاشتم براي روزي بعدتر. روزهاي بهتر.

سال‌ها گذشت و من بالاخره در انتظار گودو را در سالن اصلي توانستم روي صحنه ببرم. اما آن ‌روز ديگر ۳۳ سالم شده بود و اجرايم هم در شهر سروصدايي کوچک کرده بود. خانم فهيمه راستکار زيبا يک سالي بود که ديگر در ميان ما نبودند و آقاي دريابندري در آن ايام تلخ اجازه مجدد اجراي ترجمه‌اش را توسط دوست مشترکي به دستمان رسانده بود. بدون آنکه ديداري به‌دليل کسالتش حاصل شده باشد يا مکالمه تلفني‌اي به بار نشسته باشد. درست نمي‌دانم چه شد و چرا؟ آن ايام هرکاري مي‌کردم نمي‌توانستم دريابندري را بيابم. چندباري تلفن‌هايي ناکام زدم. چندباري ديگر با واسطه براي اجرا دعوتش کردم. دوست داشتم خاطرات ۱۵ سال قبل را زنده کنم و آن را يادش بيندازم و بگويم: به‌دليل پاره‌اي از مشکلات ۱۵ سال دير شده آقا اما خب بالاخره شده و باور بفرمایيد من در آن ظهر تابستان دروغ نگفته بودم و کاش خانم راستکار هم زنده بودند آقا و چه و چه و چه! اما نمي‌شد که نمي‌شد که نمي‌شد. چند باري ديگر سعي کردم پيغام برسانم و هر بار مي‌شنيدم که کمي ناخوش است. امروز فردا امروز فردا و در‌حالي‌که مثل خود گودو انتظارش را مي‌کشيدم، نجف دريابندري را نيافتم که نيافتم. تا اينکه در روز آخر اجراي در انتظار گودو يک خبر به پشت صحنه تئاتر من رسيد. آقاي دريابندري آمده تئاتر شهر. خوشحال شدم اما با ادامه خبر کاملا وارفتم. دريابندري آمده تئاتر شهر اما نيامده سالن اصلي، بلکه رفته است سالن چهارسو و اجرايي ديگر.

دويدم بيابمش اما اجراي چهارسو تمام شده بود و دريابندري هم رفته بود.

آن‌ روز را هم خوب به ياد دارم. توي راهروهاي پايين و پيچ‌درپيچ تئاتر شهر شروع کردم به قدم‌زدن، ديگر هرجاي اين ساختمان که دلم مي‌خواست مي‌توانستم بروم و نگهبان‌ها جلويم را نمي‌گرفتند. بغضم گرفت. به جايي از آرزوهايم که ناقص مانده و از دستم رفته بود خيره شدم. من کماکان همان دروغ‌گوي ۱۸ساله در حافظه دريابندري باقي ماندم. بچه ناداني که فقط بايد چايي‌اش را حسين پناهي‌وار هورت بکشد. نمي‌دانم در آن حضور دريابندري بيخ گوش سالنم و غيب‌شدنش پيامي بود يا نه؟ نمي‌دانم آن‌ روز دريابندري مي‌دانست من همان پسر ۱۵ سال پيش هستم يا نه؟ اما مي‌دانم من براي هميشه از او‌ جا مانده‌ام. من از ايجاد ارتباط با تويي که سراسر تحسينش مي‌کردم، براي هميشه جا ماندم و در آخر نتوانستم از آن خفت بجهم. از آن دروغ بزرگ. از آن دروغ ظهر تابستان.

کاش مرا فراموش کرده باشي نجف دريابندري.




مخالفت صد سینماگر شناخته‌شده با نشو و نمای رانت‌خواری مطبوعاتی(!) در سینما

سینماروزان: انتشار پیش‌نویس نظام‌نامه تهیه‌کنندگی بیش از هر چیز یادآور همان نظام درجه‌بندی مطبوعات بود؛ نظامی مبتنی بر درجه‌بندی رسانه‌ها که در دوران حضور حسین انتظامی در معاونت مطبوعاتی بنیان گذاشته شد و به‌جای آن که به روزنامه‌نگار و خبرنگار مستقلا از رسانه، بها دهد تسهیلات را به مدیران مسئولی ارزانی داشت که بسیاری از آنها در تمام عمر خود حتی ده سرمقاله هم ننوشته بودند!

فقط درنظر بگیرید که‌ قبل از حضور انتظامی در معاونت مطبوعاتی، تمام خبرنگاران بعد از احراز صلاحیت کاملا الکترونیک از طریق سامانه‌ای آنلاین قادر بودند به‌راحتی هم بیمه شوند و هم از تسهیلاتی مثل عیدی یا هدیه روز خبرنگار برخوردار شوند ولی درنتیجه نظام درجه‌بندی انتظامی حتی بیمه شدن خبرنگاران هم گره خورد به خواسته مدیران مسئولی که از هر حربه‌ای استفاده می‌کنند تا خبرنگاران را بیمه نکنند!

بماند که درنتیجه این نظام مطبوعاتی تقریبا هیچ تسهیلات مستقیمی به سمت روزنامه‌نگاران و خبرنگاران نیامد و هرچه یارانه بود به مدیران مسئولی رسید که حائز درجه بالا در نظام درجه‌بندی شده بودند!
یعنی انتظامی حتی به این فکر نیفتاد که کفی از تسهیلات را به تمام رسانه‌های مجاز دهد و فقط درجه‌دارها(!!) بودند که انبوه یارانه‌ها را بردند و رسانه‌های بی‌درجه علیرغم کیفیت بالا هیچ سهمی از یارانه‌ها نداشتند.

آنچه پیش‌نویس نظام‌نامه تهیه‌کنندگی که توسط سازمان سینمایی تحت امر انتظامی ابلاغ شده را پرخطر می‌کند باز همین روند درجه‌بندی است!
در این نظام‌نامه باز امتیازدهی است که ملاک صدور مجوز تهیه‌کنندگی است و در این امتیازدهی هم اموری بی‌ربط همچون سابقه مدیریت(!) و سرمایه‌گذاری هم درشمول کسب امتیاز است!
از این پرخطرتر مستثنا کردن دفاتر تولید درجه یک از دریافت پروانه ساخت است و قرار دادن این دفاتر درجه یک در صدر الویت‌های حمایت دولتی است.

ناگفته پیداست همان طور که درجه‌بندی مطبوعات بخش عمده یارانه را به سمت رسانه‌های ارگانی سرازیر کرد و رسانه‌های مستقل را به محاق برد، این نظام‌نامه تهیه‌کنندگی هم باز بخش عمده رانت‌ها را نصیب دفاتری ارگانی می‌کند که درجه یک قلمداد می‌شوند و درنهایت سینماگران مستقل چنان له خواهند شد که نگو و نپرس.

همین روال غلط بوده که با واکنش صد سینماگر برجسته مواجه شده است. این صد سینماگر در نامه‌ای به حسین انتظامی رییس سازمان سینمایی نسبت به پیش‌نویس منتشرشده از نظامنامه تهیه‌کنندگی سینما اعتراض کرده‌اند. این صد سینماگر با اعلام اینکه این نظامنامه درخدمت سرمایه‌داران رانتی و دولتی و در راستای محدودسازی و دشوار کردن شرایط تولید مستقل است، خواستار بازنگری در آن شده‌اند.

متن نامه این صد سینماگر به شرح زیر است:

جناب آقای دکتر حسین انتظامی
رییس محترم سازمان سینمایی

ما سینماگران ایرانی اعتراض خود را نسبت به پیش نویس «نظامنامه تهیه‌کنندگی فیلم» اعلام می‌داریم.
متاسفانه این نظامنامه بر پایه امکانات و اقتضائات روزآمد سینما طراحی نشده و با نگاهی کهنه نه تنها خارج شدن فناوری‌های تولید و توزیع و نمایش را از انحصارهای مالی و سیاسی در نظر ندارد بلکه برعکس افقی را که پیش روی نسل جدید سینماگران گشوده شده و می‌تواند آن‌ها را در ارتباطی آسان و گسترده با مخاطبان قرار دهد و مردم را به سفارش‌دهندگان و تامین‌کنندگان اصلی سرمایه برای سینمای ایران بدل کند، نادیده گرفته است.
مبنای این نظامنامه حفظ و ایجاد انحصار و رانت برای عده‌ای خاص تحت عنوان راه‌اندازی موسسات فیلمسازی و بسترسازی برای ورود سرمایه‌های مشکوک است.
ما سینماگران معتقدیم سازمان سینمایی وظیفه دارد برخوردی روزآمد، آینده‌نگر و عادلانه با سینما و تمامی تهیه‌کنندگان و فیلمسازان داشته باشد و تقسیم‌بندی آنان بر اساس ثروت و رابطه و قدرت، موجب زوال ویژگی‌های فرهنگی و هنری و سینمایی فیلم‌های ایرانی می‌گردد که این رویکرد عملا به تقویت و بازتولید کلیشه‌های سیاسی و تجاری و حذف فیلمسازان و تهیه‌کنندگان مستقل و بخش خصوصی می‌انجامد. چنین مسیری قطعاً تضعیف و در نهایت سقوط سینمای ایران را در پی خواهد داشت.
ما از شما تقاضا داریم پشتیبان ذوق و تخصص و خلاقیت هنرمندان سینما باشید و نه حامی سرمایه‌داران رانتی و دولتی و محدودسازی و دشوار کردن شرایط تولید.
با سپاس

امضای سینماگران زیر، پای این نامه آمده است:

ابراهیم ابراهیمیان، طهورا ابوالقاسمی، علی ابراهیمی، شاهد احمدلو، احمد احمدی، حبیب اسماعیلی، دانش اقباشاوی، سیروس الوند، خسرو امیرصادقی، محسن امیریوسفی، عباس امینی، روح الله برادری، سمیرا برادری، مجید برزگر، امید بنکدار، بهنام بهزادی، حبیب الله بهمنی، کیومرث پوراحمد، حسن توکل‌نیا، علی توکل نیا، امیرحسین ترابی، مصطفی تقی زاده، علی‌اکبر ثقفی، محسن جاهد، مقصود جباری، مسعود جعفری جوزانی، منیژه حکمت، عزیزالله حمیدنژاد، سعید خانی، ادوین خاچیکیان، اکبر خامین، محسن دامادی، ابوالحسن داودی، علیرضا داوودنژاد، پوران درخشنده، سیدجلال الدین‌دری، رضا درمیشیان، کاظم راست‌گفتار، عباس رافعی، مهدی رحمانی، مسعود ردایی، سیروس رنجبر، علی زمانی عصمتی، علی ژکان، سامان سالور، ساسان سالور، رضا سبحانی، محمدعلی سجادی، کاوه سجادی حسینی، سیدامیر سیدزاده، حجت سیفی، مهدی صباغ زاده، کاوه صباغ زاده، ابوالفضل صفاری، یوسف صمدزاده، بهتاش صناعی‌ها، مرتضی علی عباس میرزایی، محمدرضا عرب، محمد عرب، پدرام علیزاده، سلیمان علی محمد، کیوان علیمحمدی، مهدی فخیم زاده، مهرداد فرید، بایرام فضلی، مجید قاری‌زاده، حجت قاسم‌زاده اصل، کامران قدکچیان، رهبر قنبری، مهرشاد کارخانی، بهرام کاظمی، بهمن کامیار، علی کریم، محمدهادی کریمی، بهمن گودرزی، منصور لشکری قوچانی، محمد متوسلانی، قربان محمدپور، علی مصفا، علیرضا معتمدی، خسرو معصومی، نادر مقدس، علی ملاقلی پور، وحید موسائیان، فرزاد موتمن، داود موثقی، فرهاد مهرانفر، تهمینه میلانی، اسماعیل میهن دوست، مهدی نادری، حسن نجفی، محمدعلی نجفی، محمد نشاط، حمید نعمت الله، عباس نظام دوست، نقی نعمتی، اصغر نعیمی، برزو نیک نژاد، سعید هاشمی و افشین هاشمی.




ای کاش هیات مدیره دائم‌الاختلاف خانه سینما از جامعه صنفی تهیه‌کنندگان یا کانون کارگردانان بیاموزند

سینماروزان: انعکاس خبر، شایعه، پچ‌پچه و زمزمه از درگیری‌ها و اختلافات درونی هیات مدیره خانه سینما از حد گذشته و هفته‌ای نیست که خبری درباره درگیری میان اعضای هیات مدیره نشنویم.

اگر این اختلافات زمینه‌ای می‌شد برای اصلاح و رسیدن به اجماع بر سر اصول اولیه‌ای که خانه سینما برایش بنا شد، ایرادی نداشت ولی وقتی می‌بینیم که نزدیک به سه سال بعد از روی کار آمدن این هیات مدیره، همچنان تنها خروجی محسوس هیات مدیره، درگیری و اختلاف و متلک‌پرانی اعضا به یکدیگر است واقعا باید گریست به حال خانه سینمایی که چنین هیات مدیره‌ای دارد.

هیات مدیره‌ای که بعد از ماهها اختلاف و درگیری هنوز نتوانسته بر سر اصول ابتدایی و مثلا ارائه تسهیلات به تمام اعضای صنف، به توافق برسد واقعا بود و نبودش چه فایده‌ای دارد؟؟ چرا به‌خاطر همین بلای کرونا هم که شده اعضای هیات مدیره فقط برای یک بار کنار هم قرار نمی‌گیرند و تشریک مساعی نمی‌کنند برای برداشتن باری از دوش تمام اعضای صنف؟

سه سال است که هیات مدیره خانه سینما منفعلانه نظاره‌گر حذف هزاران سینماگر از فهرست عیدی میلیاردی ارشاد است و سه سال است که هیات مدیره خانه سینما درباره بی‌کفایتی‌های بیمه تکمیلی درمان سینماگران، منفعل است و سه سال است که هیات مدیره خانه سینما دست روی دست گذاشته و حتی به‌دنبال ارتقای بیمه تامین اجتماعی اعضا نمی‌رود تا پیشکسوتان خانه با حقوق زیر ۲میلیون، بازنشسته نشوند!

به‌خاطر بحران کرونا هم که شده از هیات مدیره انتظار می‌رفت دست از اختلافات کودکانه بردارد و یک قدم برای کف صنف بردارد نه آن که همچنان فقط بازتاب اخبار درگیری‌ها باشد که بشود مهمترین خروجی هیات مدیره.

در همین روزها رفتارهایی منطقی از دو صنف مهم سینمای ایران دیده‌ایم؛

یکی جامعه صنفی تهیه‌کنندگان به ریاست سیدضیاء هاشمی که کوشیده بی شوآف و هیاهوی رسانه‌ای با رایزنی‌ مستقیم شرایط تخصیص سبدکالا به تمام اعضای صنف خود فراهم کند.
دیگری کانون کارگردانان که با تلاشهای شورای مرکزی خود و ازجمله پوران درخشنده و رضا درمیشیان توانسته بن‌های خرید کالا میان تمام اعضای صنف توزیع کند.

مسیری که جامعه صنفی تهیه‌کنندگان و کانون کارگردانان رفته‌اند مسیر تازه‌ای نیست و سالهاست صنوف و سندیکاهای وطنی مشغول پیمودن این مسیرند ولی بدبختانه آن قدر خانه سینما به‌خاطر اختلافات هیات مدیره گرفتار انحراف معیار شده که سایر صنوف سینما درحسرت رفتار مثبتی هستند که از جامعه صنفی تهیه‌کنندگان و کانون کارگردانان سر زده.

چرا شورای مرکزی جامعه صنفی می‌تواند برای تمام اعضایش تسهیلات بگیرد و هیات مدیره خانه سینما نمی‌تواند؟ چرا شورای مرکزی کانون کارگردانان می‌تواند برای تمام اعضایش حرمت قائل شود و هیات مدیره خانه سینما نمی‌تواند؟؟

پاسخ این است که هرچند اعضای شوراهای مرکزی جامعه صنفی، کانون کارگردانان و هیات مدیره خانه ازمنظر سطح معیشت در یک وضعند ولی شواهد نشان‌دهنده آن است که در کانون و جامعه صنفی، روسایی هستند که غم بینوایان، رخ‌شان را زرد کرده ولی عملکرد اعضای هیات مدیره خانه سینما نشان‌دهنده بی‌خبری یا تظاهر به بی‌خبری از غم بینوایان است! 

سیدضیاء+هاشمی+پوران+درخشنده
پوران درخشنده از هسته مرکزی کانون کارگردانان و سیدضیاء هاشمی رییس جامعه صنفی تهیه کنندگان




بالاخره کرونا، جشنواره هزینه‌زای جهانی(؟) را تعطیل کرد!/امید که بودجه هنگفت جشنواره صرف گرفتاران سینما شود

سینماروزان: جدایی هزینه‌زای بخش بین‌الملل از جشنواره اصلی فجر از همان اوان جدایی با انتقادات بدنه سینما و صنوف کلیدی سینما مواجه بود به خصوص که خیلی زود هم غلبه نوعی رفیق‌بازی در اداره این جشنواره و واردات آقازادگان در حلقه مدیران، لو رفت و انتقادات را دوچندان کرد.

این انتقادات باعث شد حسین انتظامی هم قبل از تصدی ریاست سینما در گفتگویی تلویزیونی به‌صراحت از عمل به درخواست صنوف برای بازگرداندن بین‌الملل به جشنواره اصلی فجر گوید ولی درنهایت نه خواسته انتظامی و صنوف، که شیوع کروناست که باعث شده جشنواره جهانی(؟) فجر تعطیل شود.

محمدمهدی عسکرپور دبیر جشنواره جهانی که در ابتدای شیوع کرونا، جشنواره تحت امرش را به پایگاه مقاومت فرهنگی(!) تشبیه کرده و بر موافقان تعطیلیش تاخته بود با اعلام تعطیلی جشنواره، وعده برگزاری آن در خرداد۱۴۰۰ را داده ولی از یک طرف برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در خرداد۱۴۰۰ و از طرف دیگر نامعلوم بودن زمان پایان کرونا، درصد تحقق این وعده را پایین می‌آورد.

به نظر می‌رسد این تعطیلی جشنواره جهانی بخاطر کرونا سرنوشتی است که درانتظار جشنواره‌هایی همچون کودک، کوتاه و سینماحقیقت و… هم باشد و چه خوب می‌شود که همین تعطیلی جشنواره‌ها عاملی شود برای سوق دادن بودجه‌های آنها به سمت ایجاد تسهیلات رفاهی برای گرفتاران فراوان سینما.




چرا سعید آقاخانی توانست و محسن تنابنده نتوانست؟

سینماروزان/پیمان اسماعیلی: سعید آقاخانی به همراه رضا عطاران جزو نام‌های قابل اعتنا در عرصه سریال‌سازی طنز در سه دهه اخیر هستند و در عیار آنها همین بس که بازپخش چندین‌باره “متهم گریخت” به نویسندگی آقاخانی و کارگردانی عطاران همچنان جزو پرمخاطب‌ترین محتواهای رمضان۹۹ است.

آقاخانی بعد از تجربه موفق فصل نخست “نون.خ” رفت به سمت ساخت فصل دوم سریال و با هوشمندی و با استفاده از بومی‌سازی و بهره‌گیری از پتانسیل بازیگران بومی و کردتبار و تاکید بر لوکیشن‌های زیبای مناطق مختلف کردستان و درآمیختن دردهای مردمان کرد با شیرینی و سادگی زندگی این قوم، خیلی زود توانست به اثرش هویت و کاراکتر بدهد.

سوای موفقیت آقاخانی در خلق موقعیت‌های طنز با استفاده از شگرد جذاب و امتحان پس داده قرار گرفتن آدم‌های خنگ، مشنگ و سربه‌هوا و گیج در موقعیت‌های کمیک، او توانست به ارائه مفاهیم انسانی و اخلاقی در سریالش بپردازد؛ مساله‌ای که در سریالهای این روزهای تلویزیون یا خیلی بااغراق و شعاری بدان پرداخته می‌شود یا اصلا بدان پرداخته نمی‌شود.

دلیل اصلی اینکه “نون_خ۲” توانست هم اشارات اجتماعی خود را داشته باشد و هم طنازی کند ولی “پایتخت۶” نه طعنه‌های سیاسی‌اش درآمد و نه طنازی‌هایش به دل نشست همین حفظ حریم اخلاقیات بود.

پرده‌دری “پایتخت۶” در توهین‌های مداوم کوچکترها به بزرگترها‌، سمپات کردن کاراکتر ریاکار مرکزی داستان و ارائه تصویری شیرین(!) از یک قاچاقچی، ترویج زیاده‌خواهی، تمرکز بر دروغگویی‌های مکرر در بطن داستان سریال که تبدیل به ویژگی شخصیتی تمام آدمها(!) شده و از همه بدتر ادای دین گاه و بیگاه نویسنده تازه‌کار سریال به فیلمفارسی‌های گوگوش آتشین از “ماه عسل” و “همسفر” تا “در امتداد شب” چنان آش شوری ایجاد کرد که حتی دل مخاطبان قدیمی “پایتخت” را زد.

تندروی “پایتخت۶” کاری کرد که برخی سکانسهای دیدنی “نون‌.خ۲” نیز از ترس حاشیه‌سازی گرفتار ممیزی شوند ولی انگاری ممیزان حواسشان نبود آقاخانی بنای سریال خود را بر نمایش خوبی و بدی کنار هم قرار داده و برای همین طعنه‌های تند سریال هم دل‌زننده نمی‌شود.

سعید آقاخانی در “نون.ح۲” با انتخاب روستایی کوچک به عنوان مکان اصلی رخدادهای داستان، تلاش می‌کند در پس ارائه اثری سرگرم کننده و مفرح ، مروج فضائل و خصلتهای نیک و پسندیده اخلاقی باشد ولی نه شعاری و به‌سبک راه‌پیمایی‌ها(!) که کاملا غیرمستقیم و با تحت تاثیر قرار دادن ناخودآگاه مخاطب و همین است که “نون.خ۲” را موفق کرد و “پایتخت۶” را شکست‌خورده.

نورالدین‌خانزاده دربرابر نقی معمولی
نورالدین‌خانزاده دربرابر نقی معمولی




اظهار تعجب علی‌اصغر پورمحمدی از سوء‌ظن‌های مدیران شبکه‌های سه و نسیم نسبت به هم!!

سینماروزان: ساختار تلویزیون هرچند تحت مدیریت واحدی است ولی بارها شده که تفاوت دیدگاهها در ممیزی محصولات تلویزیونی شبکه‌های مختلف، نشان داده که چقدر می‌تواند میان زیرمجموعه‌های تلویزیون تفاوت باشد.

با این حال اینکه یک مدیر باسابقه تلویزیون از سوءظن‌های مدیران شبکه‌های مختلف نسبت به یکدیگر سخن گوید خیلی عجیب است.

علی‌اصغر پورمحمدی مدیر باسابقه سیما در میزگرد شفافیت مالی صداوسیما ضمن اشاره به اینکه رقابت‌های ناسالم، منفی و مخربی میان شبکه‌های تلویزیون به‌وجود آمده است، می‌گوید: نظام سرمایه‌داری بر برنامه‌های تلویزیون حاکم شده است.

علی اصغر پورمحمدی قائم مقام معاون رئیس سازمان صداوسیما در امور سیما به تسنیم گفت: نظام سرمایه‌داری بی‌رحم بر برنامه‌های تلویزیون حاکم شده است. رقابت‌های ناسالم، منفی و مخربی میان شبکه‌ها به‌وجود آمده که برای تلویزیون، سمّ مهلکی است. به همدیگر نگاه می‌کنند، من واقعاً الان از نرخ‌ها خبر ندارم، اما آنچه شنیده‌ام نرخ‌ها خیلی بالا رفته است.

مدیر سابق شبکه سه ادامه داد: هرکس هم الان بخواهد این نرخ‌ها را تعدیل کند یا جلوی پیشروی‌اش را بگیرد، نمی‌تواند.

وی در مورد علت ایجاد چنین رویه‌هایی در صدا و سیما اظهار داشت: وقتی کار به بیرون از سازمان صداوسیما می‌رود، پولش را بازرگانی و حامی مالی، فلان شرکت، توسکا یا اپلیکیشنی خاص می‌دهد، نرخ‌ها به هم می‌ریزد.

پورمحمدی با اشاره به سوءظن‌های مدیران شبکه‌ها نسبت به هم گفت: چندی پیش با مدیر شبکه ۳ (علی فروغی) جلسه داشتم، هنوز کرونا جدی نشده بود، ایشان گلایه کردند که نرخ‌های شبکه نسیم ناعادلانه است و بالا رفته و باعث شده نرخ‌ها به هم بخورد. هفته بعد با مدیر شبکه نسیم (محمد احسانی) صحبت کردم از شبکه ۳ گلایه می‌کرد که نرخ‌ها را به هم زدند.

این مدیر ارشد صدا و سیما خاطر نشان کرد: من شنیده‌ام یک منتقد در برنامه‌ای که پیش از این ۸۰۰ هزار تومان تا یک میلیون تومان دستمزد می‌گرفت الان چند میلیون می‌گیرد که نقد کند. این نرخ واقعی نیست! چرا به او چنین پولی دادند؟ چون می‌گویند اگر این پول را ندهیم او به شبکه رقیب می‌رود. الان از ترس اینکه برود ما چه می‌شویم، این اتفاقات می‌افتد. متأسفانه یکی از اهدافشان این بود که آن شبکه رقیب زمین بخورد.

پورمحمدی در پایان تأکید کرد: همه‌چیز پول نیست، به هر حال باید این‌ها راضی و اقناع بشوند و البته تفاوتی هم بین چهره‌های مشهور و ابرچهره‌ها با افراد عادی وجود دارد، اما به هر حال یک حد و مرزی باید رعایت شود. متأسفانه شنیده‌ام خیلی از شرکت‌های وابسته به سازمان صداوسیما وضعیت مالی خوبی ندارند. من اعتقاد دارم یا باید شرکت نداشته باشیم یا باید اقتصادی باشیم. از طرفی دیگر رابطه دولت با تلویزیون هنوز خوب نیست و ما در دوران‌های مختلف مشکلات اقتصادی و مالی زیادی داشتیم و کماکان هم ادامه دارد، البته الان بیشتر هم شده است. باید هزینه‌های تلویزیون به صورت واقعی دیده شود.




درگذشت بنیانگزار گلرنگ و بانی پردیس پرمخاطب کوروش

سینماروزان: محمد‌ کریم فضلی کارآفرین برتر ایران، بنیانگزار گروه صنعتی گلرنگ و مالک پردیس پرمخاطب کوروش درگذشت.

محمدکریم فضلی متولد هفتم اردیبهشت ۱۳۱۱ بود و از اوایل دهه چهل به صورت منسجم و با تولید مواد شوینده، ابتدا برند پاکشو را بنیان گذاشت و سپس پایه‌گزار برند گلرنگ شد.

دیری نگذشت که برند گلرنگ حیطه‌هایی مختلف از تولید و عرضه مواد بهداشتی- آرایشی تا فروشگاههای همواره تخفیف کوروش و پردیس سینمایی کوروش، گلرنگ‌الکتریک و البته موسسه نمایش خانگی گلرنگ‌رسانه و… را دربرگرفت.

سینماروزان درگذشت محمدکریم فضلی بنیانگزار گروه صنعتی گلرنگ‌ را به خانواده آن مرحوم و عموم همکاران و همراهان تسلیت عرض می‌کند.




تحلیل یک رسانه اصلاح‌طلب بر “طلا”ی پرویز شهبازی⇐تحت تاثير شلختگي‌هاي فيلمفارسي!!/حضور «شيطان رجيم» را مي‌شود در سراسر فیلم حس کرد!/تحول شخصيت‌ها شبيه به باليوودِ قديم است!!/نصيحت‌هاي آيتميك دهه ‌شصتي، دستمايه فيلمنامه‌ شده!/انگار يك پيرمرد خشك بازاري، فيلم را ساخته!/فیلمهای سلحشور و شورجه، فیلمتر است!/وزارت ارشاد دربرابر وزارت ارشاد درون فیلمساز، عددی نیست!

سینماروزان: آخرین فیلم پرویز شهبازی “طلا” به‌جای اکران رسمی از طریق اکران آنلاین به مخاطبان عرضه شده و نقطه نظراتی متفاوت نه نسبت به نحوه عرضه که نسبت به گرفتاری سازنده در تسلسل روایی را موجب شده است.

روزنامه اصلاح‌طلب اعتماد در تحلیلی بر “طلا” به نقد دور باطلی پرداخته که کارگردان را گرفتار ساخته.

متن تحلیل “اعتماد” را بخوانید:

اين طلاي شهبازي است. نوآور و خلاق در چارچوب سست و تنگ كارنامه نوشتاري و تصويري «پرويز شهبازي». مي‌شود احساس كرد يك گام رو به جلو آمده اما خدايي ناكرده توقعات بالا نرود كه اوج خلاقيت فيلمسازش در حذف شخصيت هميشگي «دختر دانشجوي شهرستاني» خلاصه شده و اين ‌بار، خبري انگار از پسران در كمين عفت‌هاي از شهرستان آمده و گرسنگان گرگ ‌صفت ساكن تهران نيست؛ اما همچنان پندها و پيام‌هاي اخلاقي فيلم‌سازش را مي‌توان در تار و پود اثر احساس كرد؛ نصيحت‌هاي اتوبوسي كه جوانان را به ‌جاي كشيدن سيگار به خوردن پسته تشويق مي‌كنند و دوستي‌هاي قبل از ازدواج را معلول فريب شيطان مي‌دانند و نسل جوان را نسلي سركش، دروغ‌گو، بي‌هويت و پُر از احساس گناه تصور(و تصوير) مي‌كنند! جالب اينكه حضور «شيطان رجيم» را مي‌شود توي فيلم‌هاي پرويز شهبازي حس كرد. هر جا جوان هست، سروكله شيطان پيداست. دختري اگر هست در كنار پسري، مقصد و مقصود شيطان است.

انگار يك دُگم، يك پيرمرد خشك بازاري تُپل ‌مُپل كه صبح ناشتايي زده مي‌رفته دم حجره و ظهرها كباب‌خوران با پياز، از پشت دخل، نسل جوان را برانداز مي‌كرده و به خيالش جوان‌ها را شناخته، دارد فيلم مي‌سازد، فيلم‌هايي درباره جوانان. وزارت فرهنگ و ارشاد در برابر وزارت «صرفا ارشاد» درون آقاي روشنفكر(از نظر دوستان منقد) كه عددي نيست! شهبازي يك تنه مقابل اين نسل ايستاده- شايد بي‌آنكه خود بداند- و دارد از پشت دوربين، باورهاي واپس‌گراي خود را نفرت‌پراكني مي‌كند. ساختاري تحت تاثير شلختگي‌هاي فيلمفارسي و فكري نوستيز. مباحث شعاري و بدوي و روايت‌هاي سطحي آثار «پرويز شهبازي» از «نفس عميق» تا «طلا» و تا «خانه دختر» و «سال دوم دانشكده من»(به عنوان نويسنده فيلمنامه)؛ نصيحت‌هاي آيتميك دهه ‌شصتي كه روزگاري از تلويزيون پخش مي‌شد، دستمايه فيلمنامه‌هاي اوست. روابط مخوف و شيطاني قبل از ازدواج، مردان رياكار و زنان ساده كه قرباني سادگي‌شان مي‌شوند يا حتي مرداني كه تن به خيانت داده و يك دختر معصوم را از راه به در مي‌كنند. و از آنجايي كه اين موضوعات بايد به سرانجامي شبيه به پايان همان آيتم‌هاي پندآموز برسد، سرنوشت زنان و مرداني كه روابط آزاد و راديكال دارند به نيستي و ويراني ختم شده كه معمولا پايان كارشان مرگ است و روباه‌هاي مكاري كه به انتظار پينوكيوهاي ساده شهرستاني نشسته تا يك لقمه چپشان كنند نيز دچار سرانجامي شوم مي‌شوند و اين چرخه ادامه‌دار است حتي در «طلاي شهبازي». اين فيلم‌ها فقط يك جمله در تيتراژ كم دارند و اگر پيش از آغاز بر سياهي نوشته مي‌شد:«هر چه كني به خود كني، ‌گر همه نيك و بد كني» لااقل تكليف تماشاگر با اثر معلوم مي‌شد و در مرز بين بدويت ملموس و روشنفكري نامحسوس برآمده از مطبوعات گير نمي‌كرد. در عين حال از منظر سينمايي، چيزي درخور و جنبه‌اي قابل توجه را در آثار شهبازي نمي‌توان يافت كه فن كارگرداني‌اش مشهود باشد.

در يك نگاه كلي اگر آثار او با فيلم‌سازان هم‌ترازش مثل مرحوم «فرج‌الله سلحشور» يا «جمال شورجه» مقايسه شود به ‌رغم تمام نظرات مخالف، فيلم‌هاي ديگر هم‌رديف‌هاي شهبازي، فيلم‌تر است و راه ورود بهشان سرراست‌تر و تكليف منقدان نيز معلوم‌تر تا آثار خود او. تازه «شيطان» آن آثار، واقعا شيطان است و اينجا چيزي است شبيه به «شيطونك»!
اتفاق ساده آغازين «طلا» با اجرايي ضعيف از همان لحظه‌هاي نخست پاي خنده را وسط مي‌كشد: رفقا رسيده و نرسيده يادشان مي‌اُفتد، دوربين روشن است و بايد در اين 80 دقيقه، مغازه زد. 4 جوان بي‌آينده لنگ در هوا كه يكي ميان خارج رفتن(معلوم نيست دقيقا كدام خارج؟) و اينجا ماندن و «سوپي» زدن، دومي را انتخاب مي‌كند! (معلوم نيست با چه متر و معياري) و يكي ديگر هم 6 ماه است حقوق نگرفته؛ اما خوب خرج مي‌كند و چندان مشخص نيست هدفش چيست! (هومن سيدي) و سومي 10 سال است كار مي‌كند و اتفاقا حقوق هم مي‌گيرد اما آه در بساط ندارد و چهارمي باباي پول‌دار، زندگي خوب، آينده‌دار با شخصيت، مهربان؛ اما چون اولا زن است و ثانيا جوان و ثالثا دارد در فيلم «پرويز شهبازي» بازي مي‌كند بايد يك‌جوري زندگي‌اش را دستي‌دستي به نابودي بكشاند! از اين روي، چندان عجيب نيست كه نماد مظلوميت زنانه در سينماي ايران- نگار جواهريان- كه در نيمه نخست داستان، شخصيت معقولي دارد و پيش‌قدم در كار خير، ناگهان پيشنهاد دزدي مي‌دهد و مرد غيرتمند داستان كه ثانيه‌اي قبل مي‌گويد:«اگه قرار بود از اين كارا بكنم، الان وضعم اين نبود»، فورا در كسوت دزد در مي‌آيد. 6 ماه كار بي‌مزد را باور كنيم يا دزدي‌تر و تميزش را؟ تحول‌ شخصيت‌ها شبيه به باليوودِ قديم است در «طلاي شهبازي»؛ بي‌درنگ و از پشت درخت! اينكه شخصيت‌ها جان ندارند نيز معلول باور سازنده است نسبت به جوانان و بعيد است برگردد به ناآشنايي به فن فيلمنامه -كه بعد از بيش از ده فيلم‌نامه و 7 فيلم بلند… در واقع در باور آثار فيلمسازش، اينها جوان هستند و خام و «حرف‌گوش‌نكن» و اقداماتشان نيز چندان قابل هضم نيست؛ بنابراين هرچه غيرقابل باور، روشنفكرانه‌تر. همانطور كه دردِ پسرِ پول‌دار «نفس عميق» مشخص نيست، دردِ دختر پول‌دار طلا نيز -و در اين ميان دردِ تمام جواناني كه در فيلم‌هاي سازنده‌اش شلنگ تخته مي‌اندازند! تنها مي‌دانيم اينها جوانانِ گناه‌كارند و فقط به فكر لذت. پسر مي‌پرسد: «شب چيكاره‌اي؟» و دختر -كه باردار است اما هنوز ازدواج نكرده- احساس گناه مي‌كند. تاوان اين گناه را نيز با سقط نكردن و مادر بودن مي‌پردازد كه اين برمي‌گردد به خلاقيت كارگردان در «طلاي خود» كه برخلاف ساير فيلم‌هايش، زنِ گناه‌كارش را سر به نيست نمي‌كند؛ اما مرد همچنان خواهد مُرد و پرسشِ منطقي «چرا پول‌ها را چنين قابل دست‌يابي [و تابلو] توي كيفش مخفي كرد كه اين‌طور به راحتي كشته شود؟» اين‌جا كارساز نيست چون پس از گذشتن از مرز، كشتنش توسط كارگردان كار سختي محسوب مي‌شد! يا بايد «فروتن» باشي و طلافروش يا فروتنانه دلارها را كف دست بگيري و بميري! تنها يك زن اهل روابط خارج از عرف نبود كه بعد مي‌فهميم بيچاره كارگري مي‌كند و ما زود قضاوت كرده‌ايم. تنها يك موسيقي جان‌سوز كم داشت و درختي كه مرد را از پسِ پشتِ خود، متحول سازد! از اين كليشه‌تر؟

اسم فيلم بي‌خود «طلا»ست. رابطه مرد (سيدي) و برادرزاده‌اش (طلا) اصلا شكل نمي‌گيرد. اصلا آدم‌هاي توي فيلم به كسي تعلق خاطر ندارند كه علاقه شخصيت اصلي داستان به يك بچه -كه پنج دقيقه هم در فيلم نيست، ديده شود. دختر پدرش را مي‌كشد و  پدر (پدرِ طلا) فرزندش را ماه به ماه نمي‌بيند و خيالشان هم نيست، حالا عمويي پيدا شود و دلش براي «طلا» بسوزد؟ جوان‌ها جاهل و نادم، كافر و دنباله‌روي شيطان رجيم. آدمِ خوب در فيلم كيست؟ يك پدربزرگِ دل‌نشين داريم كه پاي وامِ نسل جوان را امضا مي‌كند. ضمانت‌شان را مي‌كند. بيچاره دوست‌داشتني. كاش جوان‌ها هم به پاكي اين پدربزرگ بودند، نه؟ اين احتمالا آرزوي كارگردان است كه با نماي درشت چهره شيطان/ شخصيت‌هاي جوان خود را به وقتِ ارتكاب جرم تصوير مي‌كند و آنها را در برزخِ رنگ و لعاب تصويرهاش رها مي‌كند تا مرگ‌شان آينه عبرتي شود براي جوان‌هاي تماشاگر. من اما همچنان معتقدم اين «طلاي شهبازي» است؛ اثري كه مي‌شود تا آخر تماشايش كرد و اگرچه دل‌سرد و خسته سالن را ترك گفت اما لااقل نه شهرستاني دارد، نه تجاوزي، دوخت و دوزي، نه «آهنگراني»  كافري و نه فروتني و نه موسيقي پاپِ سطحي پاياني. به نظر شما اين گامي به جلو براي فيلمسازش نيست؟




پیگیری سینماروزان جواب داد ⇐معرفی رسمی “سمفا” به‌عنوان مرجع خرید بلیت سینماها/تمام سامانه‌های آنلاین بلیت‌فروشی باید زیرمجموعه “سمفا” قرار گیرند

سینماروزان: حدود یک هفته بعد از طرح پرسش سینماروزان در چرایی عدم راه‌اندازی رسمی سامانه سمفا(اینجا را بخوانید) سازمان سینمایی دستور به راه‌اندازی “سمفا” به‌عنوان سامانه مرکزی بلیت‌فروشی داده و مقرر کرده تمام سامانه‌های آنلاین بلیت‌فروشی باید به زیرمجموعه‌های سمفا بدل شوند.

باشگاه خبرنگاران گزارش داده به تازگی سازمان سینمایی، جلسه‌ای با حضور محمدرضا فرجی مدیرکل دفتر نظارت بر عرضه و نمایش فیلم و گروه کارشناسی و برنامه ریزی «سمفا» و کانون پخش کنندگان سینمای ایران با هدف بازگشایی سینما‌ها و مشخص کردن مرجع بلیت فروشی (سمفا) برگزار کرده است.

در این جلسه مقرر شد که چهار مرجع بلیت فروشی کنونی سینما و بخش آنلاین کل سینمای ایران زیرمجموعه «سمفا» قرار بگیرند و قرار شد در جلسه بعدی یعنی چهارشنبه ۱۷ اردیبهشت، نماینده‌های جدید شورای صنفی نمایش مشخص شوند.

«سمفا» همان سامانه‌ای است که در زمان خریداری بلیت‌های سینما توسط مخاطب، سهم‌ سینمادار و تهیه کننده و پخش‌کننده و بخش مالیات آن را در حساب‌های جداگانه واریز می‌کند تا صاحبان آثار در کمترین فاصله نسبت به بلیت‌فروشی به سهم خود برسند.




یک کارگردان سینما مطرح کرد⇐خجالت‌آور است که یک سینماگر محترم به‌خاطر پنج میلیون بدهی به زندان افتاده ولی مدیران سینما حتی در دل کرونا نیز از تعطیلی جشنواره‌های بودجه‌خوار اجتناب نمی‌کنند

سینماروزان: گرفت و گیرهای اقتصادی سینماگران در دوران شیوع کرونا به بالاترین حد خود رسیده و مدیران سینمایی هم به‌جای توزیع مستقیم تسهیلات میان سینماگران همچنان مشغول برگزاری نشست و کارگروه و اخیرا غربال‌گری هستند که چندرغاز تسهیلات را به که بدهند و به که ندهند و مشخص نیست بالاخره چه زمانی بناست کاری کنند که همه اعضای صنوف را دربرگیرد.

محسن محسنی‌نسب کارگردان سینما با انتقاد از انفعال مدیریتی در حمایت از سینماگران به سینماپرس گفت: بی تردید تصمیم لغو جشنواره‌های سینمایی تا پایان سال جاری و توزیع بودجه‌اش میان سینماگران، مهمترین تصمیمی است که مدیران می‌توانند بگیرند و قطعاً کسانی که تمامی درآمدها و رانت‌های‌شان از قبل برگزاری این جشنواره های بودجه بربادده و بی‌خاصیت است جلوی این تصمیم مهم ایستادگی میکنند.

وی ادامه داد: حسین انتظامی باید در ماه ها آخر عمر دولت دوازدهم یک یادگاری خوب از خودشان بگذارند و جلوی این افراد رانت خوار ایستادگی کرده و تصمیمی اتخاذ کنند که به نفع تمامی سینماگران باشد. در حالی که مهمترین رویدادهای سینمایی جهان تعطیل شده اند هیچ معنایی ندارد که ما در این بحران کرونا در کشورمان جشنواره سینمایی برپا کنیم و باید هزینه آن ها در اختیار سینماگران قرار گیرد.

محسنی‌نسب با تأکید بر اینکه در حال حاضر بحران معیشتی زندگی، بخش عمده‌ای از سینماگران را تهدید می‌کند اظهار داشت: من بسیار متأسفم که باید عنوان کنم چندی پیش یکی از سینماگران محترم تنها به خاطر ۵ میلیون تومان پول و درگیری مالی با صاحبخانه اش به زندان افتاده بود و هیچ کس نبود که دستش را بگیرد!! در این وانفسای کرونایی، برگزاری جشنواره‌های سینمایی که هیچ دردی از سینما درمان نمی‌کند چه کارآیی دارد؟ آقایان باید دست این سینماگران بخت‌برگشته را بگیرند.

این سینماگر مطرح سپس با انتقاد جدی از نحوه توزیع ناعادلانه عیدی میان اهالی سینما یادآور شد: سوأل من این است که چرا مانند دوران ریاست شمقدری، عیدی و سبدکالا به تمام سینماگران تعلق نمی‌گیرد؟ در آن دوران عیدی و سبدکالا به همه به صورت عادلانه تعلق میگرفت و حتی افرادی که عضویت هیچ یک از صنوف سینمایی را نداشتند اما از بدنه سینما بودند این هدایا را دریافت می کردند.

وی در همین راستا تصریح کرد: غلط بزرگ دولت یازدهم این بود که بودجه دولتی را به افرادی داد تا به اسم خانه سینما و… برای آن بودجه تصمیم‌گیری کنند! این بودجه برای آنها رانت ها و باندهای متعددی به وجود آورد. اصلاً این روش پرداخت عیدی چه معنایی دارد؟ چرا باید خانه سینما متولی این اتفاق باشد؟ چرا خود رئیس سازمان سینمایی یک لیست از اهالی سینما را در دست نمی‌گیرد و وجه عیدی را به صورت مستقیم و مساوی میان همه تقسیم نمی‌کند؟

کارگردان فیلم های سینمایی «شاخ کرگدن» و «شیرهای جوان» افزود: توزیع عیدی توسط مسئولان خانه سینما برای آن ها یک رانت و ابهت پوشالی می‌سازد. آنها از این پس بر سر سینماگران منت می گذارند که ما به شما پول و عیدی دادیم در صورتی که این پول متعلق به بیت المال و عموم اهالی سینما است و نباید به اسم خانه سینما تمام شود و هیأت مدیره این نهاد برای بودجه بیت‌المال تصمیم بگیرند که به چه کسی برسد و به چی کسی نرسد!

 

 

 




آغاز یک جنگ در بهبهان!+عکس

سینماروزان: فیلمبرداری فیلم  « آ+ وار » در  لوکیشنی واقع در شهرستان بهبهان از توابع استان خوزستان به پایان رسید.
داستان فیلم « آ+ وار » پیرامون انفجار و آغاز یک جنگ می باشد که هستی را در زمین نابود می کند و در خلاصه داستان این فیلم آمده است‌ : وقتی که عدم رعایت در جامعه جان انسان را نشانه میرود ، رحمی نیست ، حتی به جان عزیزترین افراد!!
در این فیلم بازیگرانی همچون مهدی همایون، کبری عبداللهی، فرشته مهربخش، زهرا ملاشاهی، آریا عطایی، اسماعیل قراغانی، حسین شیرعلی، امیرحسین مرادی، محمد مکی، الهام یزدان شناس، فاطمه هاشمی، افشین حسینی، متین همایون، آیلین فیاض فرد ، محمد چهابی و … به ایفای نقش پرداخته اند.
سایر عوامل این فیلم عبارتند از : تهیه کننده و کارگردان: مرتضی قراغانی، نویسنده: حسین محسنی، مدیر فیلمبرداری: رامین عبایی، مدیر برنامه ریزی : مرتضی کوه مسکن، دستیار کارگردان : حسین محسنی، منشی صحنه : رقیه علیرضایی، تدوینگر : رامین عبایی، دستیار تصویر : محمدرضا پالاش، طراح چهره پردازی : نسترن فرخی پور، طراح صحنه : حسین طیبی، صدابردار : مسعود افتخاری، صحنه و لباس : آیدا پژوهش، عکاس : بهروز فتحی پور، طراح پوستر : مالک نژادحسینی، مدیر تولید : سجاد آزادمنش، تدارکات : علیرضا احمدی  و مهدی بخردی نسب

آ+وار
آ+وار