1

ادعاي بازيگري كه خودرا شبيه “الويس پريسلي” مي‌داند⇐ الويس به شدت ضد رژيم پهلوي بود؛ مداركش هم موجود است+عکس

سینماژورنال: حسام نواب صفوی بازیگری که در هفته های اخیر به واسطه انتقاداتی که از شبکه “فارسی وان” انجام داده حاشیه ساز بوده است(اینجا و اینجا را بخوانید) در تازه ترین مطلب اجتماعی اش یک خواننده راک آمریکایی را دشمن محمدرضا پهلوی دانسته است!

به گزارش سینماژورنال نواب صفوی که بسیاری شباهت ظاهری او و الویس پریسلی را باعث اشتهارش دانسته اند با انتشار تصویری اجتماعی از انگشتری که محمدرضا پهلوی به الویس پریسلی هدیه داده، الویس را مخالف رژیم پهلوی دانسته است.

متن کامل نوشته اجتماعی نواب‌صفوی را در ادامه بخوانید:

هدیه 32000 دلاری شاه به الویس

هدیه ای از طرف شاه ایران به سلطان راک اند رول الویس پریسلی این انگشتر طلا  نمایانگر نشان سلطنتی تاج و لنگر نیروی دریایی شاهنشاهی پهلوی هست ارزش تقریبی 32000 دلار.
این انگشتر توسط شاه ایران به الویس هدیه داده شده بود. الویس این انگشتر را سالیان زیادی در دست داشت تا اینکه بخاطر خشم از اقدامات سیاسی شاه آن را کنار گذاشت. بالاخره مدركي بسيار معتبر پيدا شد به اعتراض به سياستهاي پهلوي كه هديه او را به كناري انداخت و با توجه به محبوبيت او بسياري از مردم دنيا عليه سياستهاي شاه  دشمن شدند پس ميشود گفت  الويس توانسته شاه ايران را بي اعتبار كند  پس شايد او را يكي از معترضين رژيم پهلوي دانست و اگر عمر او اجازه ميداد با توجه با مخالفتهاي با كارتر در صف انقلابييون ايران قرار ميگرفت. اي كاش بود و پيروزي مردم را ميديد.

توجه: اين  يك جريان واقعي و تمامي مدارك آن هست من اصلا به پهلوي كاري ندارم مهم اين بوده الويس ضد پهلوي بوده اين واقعا مدركش هست.

این انگشتر توسط شاه ایران به الویس هدیه داده شده بود. الویس این انگشتر را سالیان زیادی در دست داشت تا اینکه بخاطر خشم از اقدامات سیاسی شاه آن را کنار گذاشت. مادربزرگ الویس مینی میا  صاحب آن انگشتر شد….

پی نوشت سینماژورنال: آنچه در بالا آمد عین متنی است که نواب صفوی در صفحه اجتماعی خود به اشتراک گذارده است و اگر مشکل انشایی در متن دیده می‌شود به‌خاطر پرهیز از عدم تغییر متن نوشته ایشان است.

انگشتر الویس
این تصویری از انگشتر الویس است که ضمیمه متن اجتماعی نواب صفوی شده است



بازیگر پیشکسوت آثار کمدی دو نقش “خر” و “مگس” را ایفا می‌کند

سینماژورنال: سیروس ابراهیم‌زاده، بازیگری که از ١٨ سالگی در سال ١٣٣٤ تئاتر را با زنده‌یاد مصطفی اسکویی در تئاتر آناهیتا، که امروز سینمای گلریز است، آغاز کرده درباره تأسیس تئاتر آناهیتا می‌گوید: «این سالن که در خیابان یوسف‌آباد واقع شده، سالن تئاتری بود که شاگردان کلاس اسکویی  آن را ساختند و در بنایی و کارگری آن شرکت داشتند و ما کارگری کردیم تا آن سالن ساخته شد».

به گزارش سینماژورنال از سال ١٣٣٦ خودش کارگردانی تئاتر را شروع کرد و بعدها در نمایشی از داوود رشیدی با نام «پیروزی در شیکاگو» به سالن اصلی تئاتر شهر آمد. او درباره این نمایش نیز می‌گوید: «در این تئاتر برای اولین‌بار موسیقی زنده روی صحنه اجرا می‌شد. زنده‌یاد بابک بیات برای آن موسیقی ساخت و علیرضا عصار برای آن نمایش ساکسیفون می‌زد. مرتضی ممیز هم طراح صحنه بود و حسین سرشار هم قرار بود در آن بازی کند که متأسفانه به دلیل ابتلا به آلزایمر نتوانست و با اشک و آه کار را ول کرد».
ابراهیم‌زاده حضور در سینما را با علی حاتمی آغاز کرد، اول در «ستارخان» و سپس در «کمال‌الملک» به ایفای نقش پرداخت و پس از آن با کارگردان‌هایی همچون سامان مقدم و محمدرضا هنرمند همکاری کرد.

ابراهیم زاده در تازه ترین گفتگویش که با “شرق” انجام شده درباره حال و احوالات این روزهایش صحبت کرده‌است.

وی در جایی از گفتگو از این گفته که در کمدی “خرمگس” تازه ترین فیلم محمدرضا هنرمند دو نقش “خر” و “مگس” را ایفا خواهد کرد.

سینماژورنال متن کامل گفته های وی را ارائه می دهد:


تئاتر، دغدغه این روزها
این‌روزها مشغول هستم به دو کار. تلاش می‌کنم سالنی برای ادامه روخوانی نمایش‌نامه کوتاه خودم‌ گیر بیاورم که سوم مردادماه جاری به نام «آشنایی» در تئاتر موزه استاد انتظامی روی صحنه بردم. در این تئاتر شمسی فضل‌الهی، سامان آذین، محمود اکبرشاهی، حمیدرضا حیات، حامد سید، نغمه طوسی و فاطمه عرب‌کرمانی همکاری کردند و دیگر اینکه سخت در تلاش هستم تا تازه‌ترین کتاب خود را از زیر چاپ بیرون بکشم. حدود دو، سه سال پیش ناشر معتبر شیر پاک‌خورده‌ای که اتفاقا از دوستان خانوادگی من است، برای انتشار کتاب علاقه نشان داد و هنوز  زیر چاپ، خاک‌وخل می‌خورد. توضیح دیگر هم اینکه خداوکیلی وزارت محترم ارشاد در تأخیرِ به زیورِ طبع آراسته‌شدن تازه‌ترین کتابچه من (کتاب بسیار لاغر، کم‌برگ و نوا) نقش بازدارنده‌ای نداشته است.
همچنان چارلی چاپلین می‌بینم
فیلمی که به‌تازگی بیشترین تأثیر را بر من گذاشته «دیکتاتور بزرگ» چارلی چاپلین است، با اینکه خود فیلم تازه نیست. این، اثر نابغه بی‌بدیل سینما همچون چشمه‌ای که در بیابان بی‌آب و علف می‌جوشد و غل‌غل آب از آن بیرون می‌زند، هنوز از چشم‌های من در کویر صورتم اشک جاری می‌کند.
قرار است خرمگس باشم
فیلم بعدی سینمایی‌ام اثر محمدرضا هنرمند خواهد بود. خودش جایی گفته است، فلانی در فیلم «خرمگس» هم می‌تواند خر را بازی کند و هم مگس را….
زیارت خاطره‌ها
برای الهام‌گرفتن در فعالیت هنری‌ام اغلب به زیارت کوچه‌باغ‌های خاطره می‌روم…. از جمله به «سرقبرآقا» واقع در جنوب خیابان سیروس قدیم، پایین‌تر از میدان سیداسماعیل.
هنر زندگی‌ است
اگر بخواهم هنر را در یک واژه خلاصه کنم، باید بگویم هنر عبارت است از زندگی، زندگی… و یا خود زندگی هنر است.
در آرزوی مونالیزا
اگر روزی به ثروتی هنگفت دست پیدا کنم، شاهکار هنری‌ که برای خود خریداری می‌کنم، لبخند ژکوند است. به قلم لئوناردو داوینچی.
ناهارخوران خوش‌خوراک
کارگردانی که دوست دارم با او ناهار بخورم، ابراهیم وحیدزاده است. دوست نازنین چهل، پنجاه ساله من، بسیار خوش‌خوراک است ماشاءالله!
مقاله‌ای ننوشتنی
بهترین نقدی که در سال‌های گذشته خوانده‌ام، مقاله «انتقاد از خود» به قلم لاادری است!
ترکه نخوردم
بزرگ‌ترین معلم من خانم معصومی معلم کلاس سوم دبستان غضائری واقع در خیابان فرهنگ تهران قدیم بود که برخلاف رسم آن روزگاران، هرگز ترکه به دست نمی‌گرفت.
وضعم توپ است
بزرگ‌ترین سوءتفاهم درباره من این است که گفته شود فلانی وضعش توپ است!
اصلِ بی‌اصلی
سه اصل مهم برای اینکه در دنیای هنر ماندگار شویم این است که اول صبح زود بیدار شوید، بعد دندان‌های خود را مسواک بزنید، دست‌آخر هم صبحانه کامل میل کنید…!
چهل‌ساله‌ها یادشان هست
اگر در رشته هنری‌ام به عقب برگردم، آرزو می‌کنم (به آواز) «کاش پشت فرمانداری نرفته بودم، رفته بودم گلی نچیده بودم…!» این قطعه‌ای است از ترانه معروف بندری که اسم خواننده‌اش را فراموش کرده‌ام. کسانی که چهل سال به بالا داشته باشند، حتما یادشان هست!
معلم زبان می‌شدم
اگر کسی که حالا هستم، نمی‌شدم معلم زبان انگلیسی دبیرستان‌های پایتخت و حومه بودم. از میدان خراسان و حوالی بگیرید تا برسید به لواسان!
هیچ اتفاقی نیفتاده است
آرزوی زندگی‌ام سربلندی ایران و ایرانی است و جالب‌ترین اتفاقی هم که در این سال‌ها در سینما برایم افتاده این است که هیچ اتفاقی برایم نیفتاده است!