1

از ملاقات رازآلود سعيد امامی با مسعود کیمیایی تا اعتراض سامان مقدم و…!؟/خاطره‌نگاری یک روزنامه‌نگار درباره حیطه‌ای که کیمیایی آن را #آتش خواند

سینماروزان: سالها بعد از حرف و حدیث های حول تولید فیلم #سلطان به سفارش(؟) سعید امامی و در دورانی که تولید پروژه‌های با مضمون امنیتی در سینما و تلویزیون بسیار باب شده است، مهرداد حجتی روزنامه‌نگاري که زمانی درباره آن ماجرا، مسعود کیمیایی را طرف پرسش قرار داده بود، خاطره‌نگاری شخصی خویش از ماجرا را ارائه داده.

متن یادداشت مهرداد حجتی در روزنامه اعتماد را بخوانید:

«سعيد امامي حيطه آتش است و شما از هر طرف به اين حيطه نزديك شويد، آن آتش، دامان شما را مي‌گيرد و كسي كه در آن تاريخ آن آتش را روشن كرد، خيلي آگاهانه اين كار را كرد. خيلي دانسته اين كار را كرد. بعد‌ها فهميدم كه من در اين ماجرا تنها نبودم بلكه خيلي‌هاي ديگر هم بودند؛ خيلي از هنرمندان سينما، از تئا‌تر، از نقاشي و ادبيات… بله، من تنها نبودم. خيلي‌ها را براي آن ماجراي سعيد امامي آماده كرده بود… عرض كردم كه آن حيطه، حيطه آتش است. اجازه بدهيد ما از كنارش رد شويم».

و همينجا گفت‌وگوي ما به پايان رسيده بود. حالش بد شده بود! يا لااقل اينگونه به نظر مي‌رسيد كه حالش بد شده است.بلافاصله از جا برخاسته بود و‌ با يك عذرخواهي گذرا، اتاق را ترك كرده بود. اصراري به انجام گفت‌وگو نداشتم. گفت‌وگو به درخواست خودش، در دفتر روزنامه «بنيان» انجام شده بود. چند روز بعد كه گفت‌وگو براي چاپ آماده شده بود روزنامه توقيف شده بود. او اصرار به چاپ گفت‌وگو در «بنيان» داشت اما حالا كه توقيف شده بود بهتر بود خودش براي انتشارش تصميم بگيرد و او از ميان همه نشريات، روزنامه  «نوروز» را انتخاب كرده بود. روزنامه ارگان حزب مشاركت كه پس از توقيف روزنامه «مشاركت» روانه دكه‌ها شده بود. من هم متن تايپ شده و آماده را به شوراي سردبيري «نوروز» سپردم كه اكثرشان از دوستان من بودند. گروهي كه پيش از دوم خرداد ۷۶ در روزنامه «سلام»  فعاليت مي‌كردند و حالا در ارگان حزب، مشغول به كار بودند. محسن ميردامادي، بهروز گرانپايه، كريم ارغنده‌پور و گروهي از روزنامه‌نگاراني كه برخي سابقه طولاني‌تري در روزنامه‌نگاري داشتند. نظير بهروز گرانپايه، كه از قديمي‌هاي روزنامه همشهري بود. فرداي آن بخش نخست گفت‌وگو منتشر شده بود. تيرماه ۱۳۷۹ بود. تابستاني داغ، كه با انتشار آن گفت‌وگو داغ‌تر هم شد.

[سینماروزان: البته تیرماه ۷۹ تاریخی بوده که مسعود کیمیایی به همراه فائقه آتشین در کانادا اقامت داشته و بر این مبنا تاریخ گفتگو احتمالا اشتباه درج شده]

جزييات سفر پر سر وصداي كيميايي و گوگوش كه دو سال از آن‌گذشته بود، حالا در روزنامه در دسترس همگان قرار گرفته بود. كيميايي به نكاتي از آن سفر اشاره كرده بود كه پيشتر از آن هرگز در هيچ رسانه‌اي بيان نشده بود. او به دو مرد جوان اشاره كرده بود كه از ابتدا در برنامه‌ريزي براي آن سفر در كنار آنها بوده‌اند همان‌هايي كه در زمان پرواز به اروپا نام‌شان به يك‌باره تغيير كرده بود! كيميايي همچنين گفته بود آن دو به اين شرط گوگوش را از راه قانوني خارج كرده بودند كه نخستين قرارداد كنسرتش را آنها به سود خود ببندند. نكته‌اي كه بعدها گوگوش به آن اشاره كرده بود. گوگوش گفته بود تا يك سال پس از خروج از كشور درآمد حاصل از كنسرت‌هايش به جيب افراد غير مي‌رفته است و او با زحمت امور خود را مي‌گذرانده است! اما واقعيت اين است كه سفر آن زوج، كيميايي و گوگوش نزديك به دو سال طول كشيده بود و در زمان بستن قرارداد هر دو حضور داشته‌اند. پس از آن هم مقدمات بازگشت كيميايي فراهم شده بود و گوگوش هم از او جدا شده بود.
اما اين همه مضمون آن مصاحبه نبود. كيميايي به فشار رسانه‌هاي لس‌آنجلسي هم اشاره كرده بود. آن روزها هنوز از بي‌بي‌سي فارسي و ايران‌اينترنشنال خبري نبود. دور تلويزيون‌هاي فارسي‌زبان هم دست لس‌آنجلس‌نشين‌ها افتاده بود. گروه‌هاي سياسي سلطنت‌طلب و يا گروه‌هاي سوداگر سرگرمي‌ساز. كيميايي گفته بود در تمام مدت اقامتش در امريكا زير فشار براي تن دادن به مصاحبه بوده است. حتي يكي از شبكه‌ها، به‌شدت به او تاخته بود و او را متهم به همكاري با دستگاه اطلاعاتي جمهوري اسلامي كرده بود. اشاره آنها به ماجراي سعيد امامي بود كه پيشتر در مطبوعات پر تيراژ داخلي منتشر شده بود. ماجرايي كه از سوي كيميايي با سكوت روبه‌رو شده بود .حالا اما شهيار قنبري در آن شبكه اين موضوع را تازه كرده بود. او كارنامه هنري او را نيز زير سوال برده بود و همين كيميايي را خشمگين كرده بود. به همين خاطر هم اصرار كرده بود در مصاحبه‌اش با من، به آن اتهام‌ها پاسخ دهد. او البته به جدايي‌اش از گوگوش هيچ اشاره‌اي نكرده بود. فقط گفته بود كه او ترجيح داده است چند وقتي در آنجا بماند! او از اينكه توانسته بود در برابر فشار رسانه‌هاي لس‌آنجلسی تاب بياورد و با هيچ‌يك، گفت‌وگويي انجام ندهد، بسيار خوشحال بود. اما خوشحالي او ديري نپاييده بود وقتي كه سخن سعيد امامي پيش آمده بود. همان حرفي كه موجب پريشاني او شده بود و پس از پاسخي سراسيمه از جا برخاسته بود و اتاق را ترك كرده بود.

او چند روز پيش از آن، در يك شب برفي [سینماروزان: اگر تاریخ اولیه تیر ۷۹ بوده پس چند روز پیش نمیتوانسته یک شب برفی احتمالا زمستانی باشد]

به خانه من در سعادت‌آباد آمده بود تا از تمايلش براي گفت‌وگويي بي‌پرده خبر دهد! او از نفوذ روزنامه‌هاي پر تيراژ اصلاح‌طلب آگاه بود و از اعتبار هيات تحريريه روزنامه بنيان هم اطلاع داشت. هيات تحريريه‌اي كه تراز روزنامه‌نگاري را به‌شدت بالا برده بود. مسعود بهنود، عليرضا علوي‌تبار، حميدرضا جلايي‌پور، سعيد ليلاز، عيسي سحرخيز، سعيد رضوي فقيه، عبدالعلي رضايي، احمدستاري، سعيد درودي، ابراهيم نبوي، محسن اشرفي و تعدادي ديگر كه همه پس از توقيف بنيان، راهي، سواي يكديگر برگزيدند. دو تن از آنها هم، آن روزنامه آخرين تجربه مطبوعاتي‌شان در ايران بود و مدتي بعد براي هميشه از كشور خارج شدند. مسعود بهنود و ابراهيم نبوي. چند نفر هم بعدها راهي زندان شدند كه از آن ميان، مدت حبس سحرخيز بيش از بقيه بود. درون سرويس‌هاي آن روزنامه، افرادي همچون اكبر منتجبي، سحر نمازيخواه، روزبه بولهري و سپيده زرين‌پناه و سام فرزانه و افشين هاشمي حضور داشتند كه از اين ميان زرين‌پناه، سام فرزانه و افشين هاشمي با سرويس فرهنگ، هنر، ادبيات و انديشه كه مسووليتش با من بود كار مي‌كردند. به عنوان دبير اين بخش، حجم قابل توجهي از صفحات در دست من بود و همين مسووليت مرا سنگين كرده بود. در آن روزها گروهي از چهره‌هاي سرشناس هم، به عنوان يادداشت‌نويس با من همكاري مي‌كردند كه همان يادداشت‌ها هم وزن صفحات را بالا برده بود.

حالا كيميايي با درك درستي از موقعيت آن روزنامه، در آن شب برفي به سراغ من آمده بود تا او را در اطلاع‌رساني از آنچه مد نظر داشت ياري كنم. اما همان شب به او گفتم، مصاحبه با مديريت من پيش خواهد رفت و گفت‌وگو با او را در صورتي كه مايل است به همه پرسش‌هاي من پاسخ دهد، مي‌پذيرم. او پذيرفت اما به قولش پايبند نماند. او گويا آنچه را كه مي‌خواست در بخش نخست گفت‌وگو به دست آورده بود و در بزنگاهي كه گفت‌وگو به بخش مهمش رسيده بود با اظهار ناراحتي ميز مصاحبه را ترك كرده بود. صبح روز انتشار بخش دوم همان گفت‌وگو كه با تيتر جنجالي «سعيد امامي حيطه آتش است» منتشر شده بود.
موبايل من زنگ خورد و فردي در آن‌سوي خط خود را «سامان مقدم» معرفي كرده بود. او كه بسيار برافروخته بود مدعي بود مسعود كيميايي درآن مصاحبه او را خائن به خود معرفي كرده است! همان دستيار جواني كه نمك خورده بود و نمكدان شكسته بود. منظورش، لو دادن ماجراي حضور سعيد امامي سر صحنه يكي از فيلم‌ها بود. فيلم «ضيافت» كه داستان يك مامور اطلاعاتي را در كنار دوستان قديمي همكلاسي‌اش بازگو مي‌كند! او پشت تلفن گفت چرا خائن خطاب شده است ؟ در حالي كه آن ماجرا را لو نداده است.

از ملاقات رازآلود سعيد امامی با مسعود کیمیایی تا اعتراض سامان مقدم و...!؟/خاطره‌نگاری یک روزنامه‌نگار درباره حیطه‌ای که کیمیایی آن را #آتش خواند
از ملاقات رازآلود سعيد امامی با مسعود کیمیایی تا اعتراض سامان مقدم و…!؟/خاطره‌نگاری یک روزنامه‌نگار درباره حیطه‌ای که کیمیایی آن را #آتش خوانده بود

اما حالا كه كيميايي بي‌اشاره به نام، از يك دستيار خائن ياد كرده است، به خود اجازه مي‌دهد كه بگويد؛ سعيد امامي را پشت صحنه فيلم ديده است. با همان مشخصاتي كه كيميايي از آن ياد كرده بود. «مردي عينكي با باراني آبي»، كسي كه به شكل مرموز يك گوشه مي‌ايستاده است تا فيلمبرداري به پايان برسد. او فقط با كيميايي حرف مي‌زد. كسي هم، جز كيميايي او را نمي‌شناخت. كيميايي، بعدها گفته بود، او را در هتلي در شمال تهران ديده بود و او از پروژه سينمايي با كيميايي حرف زده بود. پروژه‌اي كه چندي بعد ساخته شده بود. حالا هم كه موضوع افشا شده بود، كيميايي چندان راغب به توضيح بيشتر نشده بود.گويا هنوز با آن موضوع كنار نيامده بود. افكار عمومي هم به آن حساس شده بود. خصوصا علاقه‌مندان به سينما كه حالا به ديده‌اي ديگر به او مي‌نگريستند. پرسشي كه بعدها مكرر در ميان حرف‌ها بيان شده بود، اين بود كه چرا جز او، ‌سعيد امامي سر هيچ پروژه ديگري از فيلمساز ديگري حاضر نشده بود؟ چرا هيچ شاهدي او را با فيلمساز ديگري نديده بود ؟ پرسشي كه بعدها هم كيميايي هرگز به آن پاسخ نداده بود. او نيز همچون همان موضوع، داستان زندگي راز‌آلود خود را جلو برده بود. داستاني كه گاه از فيلم‌هايش جذاب‌تر پيش رفته بود!
تجربه آن گفت‌وگو، اما تجربه نخست نبود. پيش از آن كيميايي يكي دوباري ميهمان من در روزنامه  «آفتاب امروز» شده بود. يك‌بار هم در تحريريه روزنامه او را ميان اعضاي تحريريه نشانده بودم تا اينچنين احساس صميميت كند. خبر رابطه پنهاني او با سعيد امامي تازه منتشر شده بود و او به‌شدت منزوي شده بود. و همين سبب شده بود تا با او از در رواداري و مدارا وارد شوم تا بتواند به زندگي عادي‌اش بازگردد. پس از افشاي آن ماجرا، فشار افكار عمومي به قدري بود كه او تا مدت‌ها از نظرها دور مانده بود. ديگر حال و روز مناسبي نداشت. اين را «شمس‌الواعظين» سردبير «عصرآزادگان» نوشته بود. او كيميايي را در خيابان ديده بود و از گله‌مندي او به همان روزنامه خبر داده بود. از اينكه زندگي او را بهم ريخته بود و حال او را هم پريشان كرده بود. منظورش انتشار همان خبر به قلم خبرنگار همان روزنامه بود. بدتر اينكه فرزند رفيق صميمي كيميايي، فرزند سعيد مطلبي آن خبر را درز داده بود. كسي كه به گفته كيميايي روي زانوهاي او بزرگ شده بود. شمس‌الواعظين در آن يادداشت از اندوه خود و از پشيماني خود حرف زده بود. از اينكه پس از آن ديدار گذرا، وجدانش به درد آمده بود و حالا درصدد جبران برآمده بود.
من هم با توجه به آن ظلمي كه به او رفته بود، قصد دلجويي از او را داشتم. آنهم در روزنامه‌اي كه يكي از شاخص‌ترين روزنامه‌هاي عصر خود بود. او هربار به دفتر روزنامه، نزد من مي‌آمد، براي ناهار او را نگاه مي‌داشتم تا فرصت فراخ‌تري براي گفت‌وگوي صميمي با هم داشته باشيم. اما ناهار و گفت‌وگوي صريح و بي‌پرده آن روز تيرماه ۱۳۷۹،[این تاریخ نمی‌تواند تاربخ گفتگو باشد چون کیمیایی در این تاریخ در کانادا بوده] چندان مطلوب پيش نرفت. شايد از نگاه من، نه او. چون او پس از طرح موضوعات مورد نظرش، ماجراي سفر پر راز و رمز دوساله‌اش به اروپا و امريكا با گوگوش و تبليغ رمان تازه‌اش جسدهاي شيشه‌اي، گويا به خواسته‌اش از آن گفت‌وگو رسيده بود و ديگر نيازي به پاسخگويي به پرسش‌هاي چالش‌برانگيز من در خصوص ماجراهاي پر راز و رمز ديگر نظير سعيد امامي نبود. او در تمامي ديدارها از خود رفتاري صميمي نشان داده بود. رفتار كسي كه در جايگاهي غير از كيميايي بزرگ نشسته بود.




متلک‌پرانی به سعید امامی در فیلمنامه “ماهی” نوشته بهرام بیضایی!+عکس

سینماروزان/حامد مظفری: تازه‌ترین اثر منتشره بهرام بیضایی با عنوان “ماهی” را باید واکنشی مستقیم به ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای دانست.

به گزارش سینماروزان، روایت “ماهی” با مرور فیلمهایی که یک روسپی(با نام ماهی) از مشتریانش ضبط کرده، شروع می‌شود؛ مشتریانی که از بازاری متشرع تا روزنامه‌نگار پرسودا و ورزشکار گرفتار غم فراق تا هنرمندی با نام سارنگ آزرده(!!) را دربرمی‌گیرد.

گره اصلی درام زمانی شکل می‌گیرد که یک مامور امنیتی با نام غضنفرپور(اژدرپور) در پی هنرمند مجسمه‌ساز، سرراه روسپی(ماهی) سبز می‌شود. غضنفرپور به‌ظاهر با روسپی ازدواج می‌کند ولی درواقع ماهی را طعمه قلاب کرده تا به شکار اصلی که همان هنرمند معترض است، برسد.

اینکه غضنفرپور(اژدرپور) برای رسیدن به شکار اصلی، قتل‌هایی زنجیره‌ای ترتیب می‌دهد، این گمان را شکل می‌دهد که “ماهی” واکنش بیضایی است به ماجرای سعید امامی(اسلامی) و قتل‌های زنجیره‌ای ؟؟ به خصوص علاقه بالایی ‌که غضنفرپور(اژدرپور) به تماشای فیلم(!) از نوع آماتوری دارد یادآور علاقمندی(!) سعید امامی(اسلامی) به سینما است.

بیضایی، پایان‌بندی “ماهی” را با حذف غضنفرپور توسط نزدیک‌ترین همکارانش شکل می‌دهد و در عین حال رستگاری هنرمند معترض(آزرده) از دامن روسپی رقم می‌خورد که ورای ماجرای امامی بی‌شباهت به “رستگاری در هشت و بیست دقیقه” هم نیست.

استفاده بیضایی از واژه “آزرده” برای نام‌گذاری هنرمند معترض و آزارهای پیاپی مامور امنیتی علیه او- که خودش مدعیست اشتباهی گرفته شده- ورای تعریض به “مرد عوضی”، می‌تواند بازتابی باشد از دردسرهای وارده بر همه هنرمندانی که بعد از سالها همچنان دلخورند از ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای.

فکر نگارش “ماهی” چنان که بیضایی خود گفته پاییز۸۲ در پشت صحنه اجرای نمایش “شب هزار و یکم” به سرش زد. فیلمنامه “ماهی” اول بار سال ۸۳ نگاشته شده یعنی مدتی کوتاه بعد از تولید و اکران طوفانی “سگ‌کشی” و تقریبا همزمان با نگارش نمایشنامه “مجلس شبیه‌خوانی در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین”.

تابستان ۸۴ بیضایی توانست “مجلس شبیه…” را که آن هم واکنشی مستقیم به ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای بود در تئاترشهر روی صحنه ببرد ولی “ماهی” آرشیو شد تا تابستان۹۹ که توسط نشربیشه در ایالات متحده چاپ شود.

فیلمنامه #ماهی #بهرام_بیضایی
فیلمنامه #ماهی #بهرام_بیضایی

همزمان با اجرای “مجلس شبیه…” کم‌ نبودند مخاطبانی که شخصیت اصلی را نمادی از ابراهیم زال‌زاده از ناشران گرفتار در قتل‌های زنجیره‌ای و از رفقای بیضایی دانستند.
فروردین۷۶ پیکر کاردآجین‌شده ابراهیم زال‌زاده(پدر پرند زاهدی/بازیگر) در بیابان‌های “یافت‌آباد” یافت شد و حالا در “ماهی” باز این بیابان‌های یافت‌آباد است که قتلگاه می‌شود؛ منتها این بار مامور امنیتی است که در بیابان‌های یافت‌آباد به قتل رسیده و هنرمند(آزرده) رهایی می‌یابد تا شاید بیضایی، تسویه حسابی کرده باشد با عاملان قتل‌های زنجیره‌ای.

“ماهی” در کنار “مجلس شبیه…” دومین واکنش بیضایی به قتل‌های زنجیره‌ای است.
بیضایی در زمان نگارش(۸۳) نتوانست مجوز تولید یا حتی نشر اثر را بگیرد ولی نشر این اثر در سال۹۹ و در آمریکا چرا؟
با توجه به مشمولِ زمان شدن سوژه و نیم‌سوز شدن مضمون، بهتر نبود “ماهی” بسان دیگر آثار اخیر بیضایی در داخل منتشر شود؟
از آن گذشته چرا بیضایی یک دهه بعد از مهاجرت و انبوه تحولاتِ این ده سال، چنین اثری را برای عرضه-آن هم در آمریکا- انتخاب کرده؟؟

بهرام بیضایی+سعید امامی
بهرام بیضایی+سعید امامی




تازه ترین حرفها و درددلهای بهرام بیضایی⇐”مرگ یزدگرد” و “چریکه تارا” توقیف شدند فقط برای اینکه کاراکتر کنشگر هر دو یک زن بود!!/ به “روز واقعه” ۷۳ مورد اصلاحیه زدند که من آن را نسازم ولی شخص دیگری آمد و شاید به امید که این جماعت را قانع کند به سراغ ساختش رفت!!/یک آهنگر را به زور در “روز واقعه” تپاندند و درنهایت یک فیلم عربی ازش درآوردند که انگاری لبنان آن را ساخته و نه ایران!!/تحسین میکنم آنها را که جهنمی درست کردند زیرپای آنها که “باشو…” را ساختند برای ادای دین به آوارگان جنگ!/این نقل قول که من به سعید امامی گفتم از من و امثال من گذشته، دروغ محض است!/من هزار سال بعد از مرگم هم فکر نمیکنم که از ما گذشته و غلط میکنم بچه های ایران را به سانسورچیان که دشمنان مایند بسپارم!/از آن فیلمساز[کیمیایی؟] میخواهم جملات ظاهرفریب را به نقل از من تکرار نکند و نگذارد که بیشتر بگویم!/بزرگترین کتاب سیاسی تمام ادوار “شاهنامه” است چون نشان میدهد چگونه در تاریخ ایران مدام آدمهایی با وعده اصلاح و عدالت و بهبود آمده اند ولی بعد از مدتی همه چیز را به گند کشیده اند!!/حالم به هم میخورد از یادآوری سانسوری که با آن مواجه بودیم. به چه حقی ما را سانسور کردند؟ به چه حقی فکر کردند مرکز جهانند؟!/سانسور چنان بلایی سرم آورده که فکر میکنم همان گریه روز تولدم هم از سانسور بوده! /سانسور از دل جامعه آمده و جامعه است که این سانسور را موجب شده چون هیچ سانسوری خودبخود رخ نمیدهد!!/خیلی بد است که برخی هنرمندان مدام میگویند سانسور همه جا هست و کاریش نمیشود کرد! این جماعت کمک میکنند به بودن سانسور و امتیازاتی در قبالش میگیرند ولی درنهایت جامعه را عقب نگه میدارند!!/ نمیخواستم از ایران بیرون بیایم ولی آن همه دروغ، آن هم از جانب همکاران نزدیک واقعا قابل تحمل نبود!/حتی برای فرزندانم در مدرسه مشکل درست کردند فقط به خاطر اینکه من، پدرشان بودم!/حق من است که در وطن کار کنم! حق هر ایرانی است که در وطن کار کند! شما چکاره هستید که میگویید نباید امثال ما کار کنیم؟/اگر همه، هیچ نمیدانستیم امیدی نبود ولی چون بیشتر از قبل، میدانیم، میتوان امیدوار بود به شکوفایی!

سینماروزان: بیشتر از ده سال از آخرین فیلمی که بهرام بیضایی در وطن ساخت میگذرد.

به گزارش سینماروزان آخرین فیلم بیضایی “وقتی همه خوابیم” نقدی تند بر مناسبات پشت پرده سینمای ایران بود و بعد از آن هرچند بیضایی تلاشهایی کرد برای تولید “مقصد” و “اشغال” ولی درنهایت از ایران مهاجرت کرد و این مهاجرت تا امروز ادامه داشته است.

بهرام بیضایی در سالهای هجرت هم نوشته و هم چندین نمایش اجرا کرده ولی همچنان حسرت وطن در دلش است چنان که در گفتگویی تازه به علاء محسنی بیان داشت: حق من است که در وطن کار کنم. حق هر ایرانی است که در وطن کار کند. شما چکاره هستید که میگویید نباید امثال ما کار کنیم حالم به هم میخورد از یادآوری سانسوری که با آن مواجه بودیم. به چه حقی ما را سانسور کردند؟ به چه حقی فکر کردند مرکز جهانند؟

بیضایی با مرور دردسرهای تولید فیلم در ایران و با اشاره به “باشو…” بیان داشت: تحسین میکنم آنها را که جهنمی درست کردند زیرپای آنها که فیلمی ساختند برای ادای دین به آوارگان جنگ؟؟ اگر نمیشد “باشو…” هم ساخت، پس چه میشد کرد؟
 

بیضایی ادامه داد: وقتی به کلی همه عوامل درگیر “باشو…” آواره شدیم تازه فهمیدیم که اوضاع از چه قرار است؟ از فیلمبردار باشو تا سوسن تسلیمی بازیگرش و البته عدنان عفراویان بازیگر کودک فیلم که به موقع دیده نشد تا زندگیش بدتر شود از آنچه که بود.

بهرام بیضایی با گلایه از آنها که نگذاشتند “روز واقعه” را خودش بسازد اظهار داشت: به “روز واقعه” 73 مورد اصلاحیه زدند که من آن را نسازم ولی شخص دیگری آمد و شاید به امید که این جماعت را قانع کند به سراغ ساختش رفت ولی نشد آنچه باید میشد.

بیضایی افزود: یک آهنگر را به زور در “روز واقعه” تپاندند و درنهایت یک فیلم عربی ازش درآوردند که انگاری لبنان آن را ساخته و نه ایران و ایرانی!

بیضایی با اشاره به شمه هایی دیگر از سانسوری که با آن دست به گریبان بوده بیان داشت: تک تک صفحات نمایش “سهراب کشی” را خط کشیدند و کشیدند و کشیدند تا اجرا نشود! سهراب کشی مگر چه داشت که آن همه ممیزی بدان وارد شد؟

این فیلمساز کهنسال تاکید کرد: سانسور چنان بلایی سرم آورده که فکر میکنم همان گریه روز تولدم هم از سانسور بوده! سانسور از دل جامعه آمده و جامعه است که این سانسور را موجب شده چون هیچ سانسوری خودبخود رخ نمیدهد.

بیضایی ادامه داد: خیلی بد است که برخی هنرمندان مدام میگویند سانسور همه جا هست و کاریش نمیشود کرد! اینها کمک میکنند به بودن سانسور و امتیازاتی هم در قبالش میگیرند ولی عشق به عقب ماندگی این جماعت غیرقابل بخشش است چون جامعه را عقب نگه میدارند.
بیضایی گفت: چرا “مرگ یزدگرد” و “چریکه تارا” توقیف شدند؟ فقط برای اینکه کاراکتر کنشگر هر دو یک زن بود.

به گزارش سینماروزان بهرام بیضایی که فیلمنامه ای با عنوان “دیباچه نوین شاهنامه” را با محوریت زندگی تراژیک فردوسی نوشته است درباره “شاهنامه” اظهار داشت: بزرگترین کتاب سیاسی تمام ادوار “شاهنامه” است چون نشان میدهد چگونه در تاریخ ایران مدام آدمهایی با وعده اصلاح و عدالت و بهبود آمده اند ولی بعد از مدتی همه چیز را به گند کشیده اند و به نظرم زیر این استبداد هدایت مادران و زنان است که همچنان ایران را نگه داشته؛ درست نظیر همین کاری که “شهرزاد” در “هزار و یک شب” میکند.

دیدار دهه هفتادی گروهی از فیلمسازان و ازجمله بهرام بیضایی و مسعود کیمیایی با سعید امامی و نقل قولهای کیمیایی از این دیدار از جمله موارد مناقشه برانگیز همه این سالها بوده است.

به گزارش سینماروزان در نقل قول کیمیایی از آن دیدار این طور آمده که بیضایی با لحنی اندرزگویانه خطاب به امامی گفته که حداقل به فکر بچه های ایران باشد چون دیگر از امثال او گذشته که به فکر آینده باشند!

بیضایی با رد روایت کیمیایی از دیدار با سعید امامی گفت: این نقل قول که من به سعید امامی گفتم از من و امثال من گذشته، دروغ محض است! من هزار سال بعد از مرگم هم فکر نمیکنم که از ما گذشته و غلط میکنم بچه های ایران را به سانسورچیان که دشمنان مایند بسپارم! مگر نه اینکه همینها نبودند که باعث مهاجرت بچه های ایران شدند. از آن فیلمساز[کیمیایی؟] میخواهم جملات ظاهرفریب را به نقل از من تکرار نکند و نگذارد که بیشتر بگویم!

بیضایی درباره علت مهاجرت به آمریکا گفت: نمیخواستم از ایران بیرون بیایم ولی آن همه دروغ آن هم از جانب همکاران نزدیک واقعا قابل تحمل نبود!!! متاسفانه کسانی که میخواستند بظاهر جامعه را عوض کنند با ویرانی فرهنگ همکاری میکردند و این واقعا برخورنده بود.
بیضایی ادامه داد: من قید کار را چندین بار زدم و هر بار می نشستم در خانه و میگفتم گور پدر کار و فقط مینویسم! و اصلا التماس نمیکنم برای فیلمسازی ولی بعد از مدتی خودشان دنبال من میفرستادند که با وعده کار مرا در دست اندازهای تازه بیندازند! حق من است که در وطن کار کنم. حق هر ایرانی است که در وطن کار کند. شما چکاره هستید که میگویید نباید امثال ما کار کنیم؟

بیضایی افزود: همان زمانی که دخترانم نگار و نیلوفر از ایران رفتند هم در مدرسه دچار مشکل بودند فقط بخاطر اینکه فرزندان من بودند. همان طور که فرزند سوم ام نیاسان هم در دوران مدرسه بخاطر پدرش گرفتار مشکل بود. یک دلیل مهاجرتم نیاسان بود.

به گزارش سینماروزان این فیلمساز تاکید کرد: هنوز در ایرانم و دارم مینویسم و حالا هم مشغول سر و سامان دادن به کارهایی هستم که آنجا ممکن نبود. مثلا هیچگاه فکرنمیکردم بتوانم “چهارراه” یا “طرب نامه” یا “گزارش ارداویرف” را روی صحنه ببرم ولی در اینجا شد.

بهرام بیضایی درباره دورنمایش نسبت به آینده و احتمال بازگشت به وطن گفت: متاسفانه چون امید هست فکر میکنم چراکه نه؟؟!! اگر همه، هیچ نمیدانستیم امیدی نبود ولی چون بیشتر از قبل، میدانیم، میتوان امیدوار بود به شکوفایی!

بهرام بیضایی

 

 




دستگیری روح‌الله زم، ده‌نمکی را به یاد داروی نظافت انداخت!!!

سینماروزان: دستگیری روح‌الله زم آقازاده محمدعلی زم از مدیران سالیان حوزه هنری بازتاب‌هایی مختلف در میان رسانه‌های داخلی و خارجی داشته است؛ بازتاب‌هایی که از شوخی تا جدی را شامل می‌شود.

مسعود ده‌نمکی کارگردان سینما با انتشار تصویری از یک برند شناخته‌شده داروی نظافت(!) و تعریض به ماجرای سعید امامی، ابراز امیدواری کرده که با مراقبت نهادهای مسئول، به این دستگیرشده، داروی نظافت خورانده نشود!

ده‌نمکی با هاشتگ کردن روح‌الله زم و آمدنیوز نوشت: وقتی پای مهره های کلیدی پرونده‌های خاص و دستگیری آنها وسط می‌آید انسان ناخودآگاه به یاد داروی مصلحت نظام می افتد که برای لو نرفتن شاه‌مهره‌ها خورده و یا خورانده می‌شود؛ امید آنکه با مراقبت نهادهای مسئول، این اتفاق نیافتد!




دورخیز کیمیایی برای ساخت قسمت دوم فیلمی که با حمایت سعید امامی ساخته شد؟؟!

سینماروزان: 22 سال بعد از ساخت «ضیافت» توسط مسعود کیمیایی این کارگردان از احتمال ساخت قسمت دوم این فیلم سخن گفته است.

به گزارش سینماروزان «ضیافت» در کنار «سلطان» دو فیلمی بودند که شایعات فراوانی درباره حمایت سعید امامی از تولید این فیلمها منتشر شده بود.

سعید امامی معاون امنیتی وزارت اطلاعات در دو دولت هاشمی بود و البته یکی از کاراکترهای مثبت «ضیافت» هم یک نیروی امنیتی با بازی فریبرز عرب نیا است که در بزنگاه به داد یکی از رفقای سابقش می رسد.

مسعود کیمیایی با اشاره به تولید «ضیافت2» به «بانی فیلم» گفت: پیشنهادی شده برای ساخت «ضیافت ۲». قصه همان آدمهاست در ۳۰ سال بعد. اینکه این آدمها چه سرنوشت هایی پیدا کرده و حالا چه کار می کنند محور و چارچوب قصه فیلم را تشکیل خواهد داد.

کیمیایی در مورد ضرورت های ساخت «ضیافت ۲» گفت: این پیشنهادی است که توسط یکی از سرمایه گذاران شده و علاقمندی او به ساخت «ضیافت ۲» ناشی از حس نوستالژیکی است که نسبت به این فیلم دارد.

کیمیایی در حالی از پیشنهاد تولید «ضیافت2» سخن گفته است که اول بار یکی از دستیاران سابق او که در این سالها کمدی های کاباره‌ای(!) میلیاردی می سازد شائبه‌هایی را درباره حمایت سعید امامی از تولید این فیلم مطرح کرد با این حال کیمیایی هیچ گاه این شائبه ها را تأیید نکرد و مدام آن را تکذیب کرد و البته در گفتگوهایش آن دستیار سابق را حسابی نواخت اما شابئه‌ها همچنان باقی ماندند…




هسته مشترک تولید آثار امنیتی سالهای اخیر بالاخره لب به سخن گشود⇐مشوق من برای ورود به سینما «ضیافت» کیمیایی بود/یک چریک قبل از انقلاب و یک رزمنده بعد از انقلاب هستم/اگر می‌خواهیم دیده شویم باید حقیقت{وجود نفوذی در سیستم} را بگوییم

سینماروزان: اگر به تیتراژ آثار امنیتی سالهای اخیر از «تعبیر وارونه یک رویا» فریدون جیرانی تا «روباه» بهروز افخمی، «امکان مینا»ی کمال تبریزی، «بادیگارد» ابراهیم حاتمی کیا، «سیانور» بهروز شعیبی و البته «ماجرای نیمروز» محمدحسین مهدویان نگاهی بیندازیم، فردی به نام «مرتضی اصفهانی» را در قامت سناریست یا مشاور می‌بینیم.

از مرتضی اصفهانی اما نه عکسی در دست است و نه فیلمی از او موجود است و هیچ گاه در نشستهای مرتبط با چنین آثاری، شخصی با این نام حضور نداشته است. اصفهانی اما برای اولین بار به بهانه اکران «ماجرای نیمروز» که با همراهی سه ارگان متنفذ از حوزه هنری و فارابی گرفته تا تصویرشهر وابسته به شهرداری تولید شده پاسخگوی سوالات «صبح نو» از رسانه های نزدیک به ارگانهای شهری بوده است.

البته یادتان نرود که گفتگوی ایشان به صورت کاملا مکتوب(!) و با ارسال پرسشها برایش صورت گرفته و همچنان هیچ تصویری از وی کنار گفتگو منتشر نشده است.

اصفهانی در این گفتگوی مکتوب از تجربه فعالیت‌های چریکی و عملیاتی و جاسوسی و… گفته و اینکه به دنبال آن است تا تجربه پنجاه سال فعالیت خودش را در اختیار فیلمسازان قرار دهد.

جالب است که مرتضی اصفهانی مشوق ورودش به سینما را پروژه «ضیافت» مسعود کیمیایی دانسته است؛ یعنی فیلمی که در کنار «سلطان» به عنوان آثاری شناخته می شود که درباره حضور سعید امامی به عنوان حامی تولید آنها شایعات فراوانی وجود دارد.

اصفهانی گفته است: «علاقه و سابقه من در تولید مستند است. پس از تولید حدود سه هزار دقیقه مستند وارد کار سینما و تلویزیون شدم ولی هنوز کار اصلی‌ام مستندسازی است. مشوق من برای ورود به سینما آقای کیمیایی بود که با فیلم «ضیافت» آغاز شد و از آقای حاتمی‌کیا آموختم که می‌توان «به رنگ ارغوان» ساخت و همیشه به ایشان مدیونم و برای مشورت «بادیگارد» هم افتخار در کنارشان بودن را دارم. بعدها با «روباه» افخمی، «امکان مینا» از کمال تبریزی، «سیانور» شعیبی و «ماجرای نیمروز»در کنار مهدویان بود.»

متن گفتگوی مکتوب مرتضی اصفهانی را بخوانید:

وقتی در پازل عوامل فیلم قرار می‌گیرید نقش شما چیست؟ مشاوره، تغییر فیلمنامه‌ یا نگارش کامل فیلمنامه؟
همه موارد صحیح است البته دامنه این مشاوره در اجرا، بازی‌ها و حتی لباس و صحنه هم ادامه پیدا می‌کرد.
مشاوره فیلم‌هایی که مضامین امنیتی و جاسوسی و اطلاعاتی دارد در کشور ما از چه اقتضائاتی برخوردار است؟ این ملاحظات در مورد ماجرای نیمروز چطور بود؟
فیلمساز موفق حتماً مشاور خبره داشته. من یک چریک قبل از انقلاب اسلامی و یک رزمنده جمهوری اسلامی هستم. در اطلاعات عملیات ستاد جنگ‌های نامنظم شهید چمران از ایشان آموختم که نقش اطلاعات در جنگ تا چه میزان تأثیرگذار است و با توجه به علاقه‌ای که به فیلمسازی داشتم همیشه همه چیز را در ذهنم ذخیره می‌کردم و حالا تلاش می‌کنم تجارب 50 سال مبارزه را در اختیار کسانی قرار دهم که می‌خواهند فیلم بسازند.
شخصی به نام عباس در مجموعه عوامل مقابله کننده با منافقین است که جاسوس نفوذی است. این شخصیت ما به ازای بیرونی دارد؟ سرنوشتش چه شده است؟
به جز شخصیت حامد، بقیه شخصیت‌ها متناظر تاریخی دارند. داستان عباس هم در تاریخ آمده که پس از فرار ابتدا به فرانسه و سپس به عراق تحت حاکمیت صدام می‌رود و نهایتاً در جریان حمله به ایران (عملیات فروغ) کشته می‌شود.
در فیلم‌های اطلاعاتی عملیاتی 2، سه سال اخیر همیشه نشان می‌دهد یک عامل نفوذی در سیستم وجود دارد. واکنش کسانی که در سیستم هستند نسبت به این بازنمایی چیست؟
خدا را شکر صبر و تحمل داشتند. اگر می‌خواهیم دیده شویم باید حقیقت را بگوییم و اگر نیت سالم سازی داریم باید از ضعف‌هایمان هم بگوییم. زمانی که برای ساخت سریال «پازل» و «تعبیر وارونه یک رؤیا» نزد جناب آقای دکتر صالحی و معاون حفاظتی ایشان در سازمان انرژی اتمی رفتیم تا مجوز بودن نفوذی در تشکیلات تحت امر ایشان را بگیریم مردانه گفتند وقتی خائن را تصویری می‌کنید، دانشمند و قهرمان سازمان انرژی اتمی خوش می‌درخشد.
در میان فیلم‌های چند سال اخیر در سینما و تلویزیون کشور که مضامین امنیتی و جاسوسی و اطلاعاتی دارد کدام یک را از لحاظ ساختار و رعایت ملاحظات بیشتر می‌پسندید؟ فارغ از آنکه خودتان در آن فعالیت داشته‌اید یا نه؟
سریال «تعبیر وارونه یک رویا» از فریدون جیرانی و فیلم سینمایی «روز شیطان» از بهروز افخمی.
چقدر فیلم‌های با مضامین امنیتی و جاسوسی و اطلاعاتی که ساخته کشورهای دیگر است، می‌بینید؟
به اندازه‌ای که وقتم اجازه می‌دهد ولی همیشه در برنامه‌هایم دارم.
بازخوردهایتان از فیلم «ماجرای نیمروز» چگونه بوده است؟
«ماجرای نیمروز» دو جایزه ارزشمند گرفت، اولی فیلم برتر از نگاه مردمی در جریان جشنواره فجر و دومی هم که گفته‌اند نگویید!




تأیید تحلیل یک هفته قبل سینماژورنال با انتشار اولین تصویر رسمی پرستویی در “قاتل اهلی”⇔شباهت ملموس با سعید امامی در کانون توجه+عکس

سینماژورنال: حدودا یک هفته قبل و در جریان مراسم تشییع عباس کیارستمی بود که انتشار تصاویری از پرستویی در شمایلی جدید و شباهت این شمایل با سعید امامی این گمانه سینماژورنال را در پی داشت که پرستویی در فیلم تازه مسعود کیمیایی با عنوان “قاتل اهلی” بناست تصویری باشد از همان سعید امامی که زمانی کیمیایی به خاطر تولید فیلمهای “ضیافت” و “سلطان” با حمایت وی به شدت نقد شد.(اینجا را بخوانید)
به گزارش سینماژورنال حالا اولین تصویر رسمی منتشر شده از پرستویی در “قاتل اهلی” این گمانه را تأیید می کند. این تصویر که پرستویی یا “دکتر جلال سروش” را از نیم رخ نشان می دهد باز هم شباهتهایی ملموس دارد با سعید امامی. فقط کافیست دقت کنیم بر حالت نگاه و قوز بینی تا همه چیز دستمان بیاید.
فیلمبرداری در جاده کرج
فيلمبردارى فيلم سينمايى “قاتل اهلى” به تهیه کنندگی منصور لشکری قوچانی در جاده كرج ادامه دارد.
كارخانه اى در جاده كرج اين روزها ميزبان قاتل اهلى است كه پرويز پرستويى به همراه تعداد زيادى هنرور در اين لوكيشن جلوى دوربين فرشاد محمدى رفته اند.
فيلمبردارى اين فيلم يك هفته اى است در تهران آغاز شده و تاكنون همه بازيگران اصلى جلوى دوربين رفته اند. تهيه كنندگى “قاتل اهلى” را منصور لشكرى قوچانى برعهده دارد دارد و قرار است اولين نمايش آن در جشنواره امسال باشد.
پرویز پرستویی در نمایی از "قاتل اهلی"
پرویز پرستویی در نمایی از “قاتل اهلی”
فهرست عوامل فيلم “قاتل اهلى” عبارتند از:
نويسنده و كارگردان: مسعود كيميايى، مدير فيلمبردارى: فرشاد محمدى، طراح چهره پردازى: ايمان اميدوارى، مدير صدابردارى: ايرج شهزادى، طراح صحنه و لباس: امير حسين حداد، موسيقى: بهزاد عبدى، مدير توليد: بيژن سليم خانى، مشاور كارگردان: زامياد سعدونديان، دستيار اول كارگردان و برنامه ريز: حسين فلاح، عكاس: محمد مهدى دلخواسته، تصويربردار پشت صحنه:جواد بيات، منشى صحنه: شهرزاد مطلق، مدير تداركات: اسماعيل كلبى آبادى، مشاور طراح لباس: غزل آلوسى، گروه كارگردانى: مهران شهرآشوب، سياوش عرفانى، دستيار اول فيلمبردار: بهمن نادياب، نورپرداز: داوود محمدى، گروه فيلمبردارى: آنگينه ايسانيان، حسن لشگرى، اميرحسين واحدى، على نهاردانى، محمدعلى راحت، گروه صحنه و لباس: بهنام جعفرى طادى، على كاظمى، محمدرضا جنيدى، مهدى ابراهيمى، سحر كريمى، گروه صدا: على نعمتى، اميد قربانى، مجريان گريم: رضا باباپور، سمانه مراديان، ميلاد بهارلو، جانشين توليد: اميدقربانى، دستيار تداركات: محمدشاه محمدميراب، گروه خدمات: شهداد اژدرى، اميرنيكومنظرى، تامين هنروران: حميد بخشى نژاد، روابط عمومى: نداپزشك فلاح، نسترن حاجى عرب، مدير امور بازرگانى: مهشيد اهنگرانى، مدير امور رسانه اى: احسان ظلى پور.
بازيگران: پرويز پرستويى، پگاه آهنگرانى، امير جديدى، پرويز پورحسينى، لعيا زنگنه، حميدرضا آذرنگ، اميرحسين رستمى، حميدرضا افشار، رضا رشيد پور، اكبر معززى، سعيد پيردوست، شراره دولت آبادى، هستى محمايى و با حضور ثريا قاسمى.
تهيه كننده: منصورلشكرى قوچانى



مامور اطلاعاتی سابق: امیرقاسمی پول فائقه آتشین را خورد/کیمیایی مخالف خروج همسرش از ایران بود/ تمامی تلویزیونهای فارسی زبان خارج بجز “بی.بی.سی” و “صدای آمریکا” تحت نظارت هستند

سینماژورنال: آخرین تصویری که از نیروهای امنیتی در سینمایمان داشته ایم بازمیگردد به “روباه” بهروز افخمی که بناست ظرف چند روز آینده روی پرده برود.

پررنگ ترین تصویری که از یک نیروی اطلاعاتی در سینما دیده ایم نیز به یکی از آثار مهم کارنامه ابراهیم حاتمی کیا یعنی “به رنگ ارغوان” بازمیگردد؛ فیلمی که به دلیل تصویرسازی بی پرده یک نیروی امنیتی چند سالی هم توقیف بود.

به گزارش سینماژورنال فارغ از جذابیت پرداختن به زندگی این ماموران در سینما یا تلویزیون که همواره مخاطبان کنجکاوی فراوان برای تماشای روش زندگی آنان داشته اند چند سالی میشود که درباره ارتباط میان نیروهای امنیتی با اهالی سینما صحبتهایی طرح می شود. دراین میان شاید ارتباطی که سین.الف با تعدادی کارگردان و از جمله مسعود کیمیایی داشته است بیشتر از بقیه رسانه ای شده است.

مهدی الیاسی روزنامه نگار “صدا” کوشیده در گفتگو با اکبر خوش‌کوشک که سابق بر این در وزارت اطلاعات فعالیت داشته در کنار بحث درباره فعالیتهای مفید و موثری که این وزارتخانه برای تامین امنیت کشورمان داشته است درباره نقش این وزارتخانه در فعالیتهای فرهنگی-رسانه ای داخل یا خارج از مرزها هم پرسشهایی را طرح کند.

جمع آوری اطلاعات ضدانقلاب خارج از کشور وظیفه ما بود

اکبر خوش‌کوشک درباره حضور خود در وزارت اطلاعات می گوید: در دهه هفتاد که سعید امامی معاون امنیت وزارت اطلاعات شد من مشاورش در امور خارجی شدم. به گزارش سینماژورنال خوش‌کوشک در توصیف حوزه کاری “امور خارجی” بیان می کند: جمع آوری اطلاعات ضدانقلاب در خارج از کشور وظیفه این حوزه بود. در ضمن به کسانی که قصد بازگشت به کشور را داشتند کمک می کردیم. به آنها پاسپورت می دادیم و راه آنها را برای بازگشت باز گذاشته بودیم.

نوری زاده خیلی با ما همکاری کرد، همچنین شهرام همایون و ضیاء آتابای

وی ادامه می دهد: در خصوص بازگشت افرادی که در خارج از کشور بودند و میخواستند به ایران بازگردند علیرضا نوری زاده خیلی با ما همکاری می کرد. همچنین افرادی مثل شهرام همایون، ضیاء آتابای و غیره.

تمامی تلویزیونهای فارسی زبان خارج تحت نظارت هستند

اکبر خوش‌کوشک با گسترده کردن دامنه بحثش می افزاید: تمام تلویزیونهای فارسی زبان خارج از کشور بجز “بی.بی.سی” و “صدای آمریکا” از همان موقع تحت نظارت جمهوری اسلامی هستند. به ما فحش هم می دهند اما کارهای لازم را هم انجام می دهند یعنی جمهوری اسلامی چنین پتانسیلی دارد که بتواند اینها را جذب کند.

رضا پهلوی گفت اجازه بدهید به ایران برگردم

این مامور امنیتی سابق حتی از رضا پهلوی به عنوان کسی که تحت نظر وی بوده یاد کرده و می گوید: ما با یک واسطه به رضا پهلوی وصل شدیم. رضا پهلوی گفت اجازه بدهید به ایران برگردم. وی برای آمدن به ایران آماده بود اما اطرافیانش منصرفش کردند. الان هم رضا پهلوی در کنترل جمهوری اسلامی است.

وی درباره دلایل این اقدامات می گوید: ما در وزارت اطلاعات به دنبال جذب حداکثری کسانی بودیم که از کشور خارج شده بودند. بعد از انقلاب 6 میلیون نفر از کشور خارج شدند. نظر ما این بود که اینها به کشور رفت و آمد کنند. الان هم به اینها شناسنامه می دهند، خدمت سربازی را به اینها می فروشند و کارت پایان خدمت می دهند. الان خیلی ها به کشور می آیند و می روند.

بختیار مخدر مصرف می کرد و مشکلات اخلاقی داشت

خوش‌کوشک پیرامون ماجرای قتل شاپور بختیار هم نکات جالبی را مطرح می کند. وی می گوید: بختیار مواد مخدر مصرف می کرد و مسائل جنسی هم داشت. آقایی به نام بویراحمدی از بستگان بختیار بود. بختیار مسائل اخلاقی خاصی با خانواده بویراحمدی پیدا کرده بود. بویراحمدی با دو نفر از نزدیکانش به بهانه دیدار خانوادگی به خانه بختیار{در فرانسه} می روند. بویراحمدی به همراه دو همراهش مدارک شناسایی شان را به پلیس میدهند و به داخل خانه بختیار می روند. آن طور که پلیس فرانسه گزارش داده بختیار را خفه می کنند و دست و گردنش را می پیچانند. مستخدمش را هم میکشند.

نوری زاده برای ما کار میکرد

اکبر خوش‌کوشک در جایی دیگر از گفتگویش درباره علیرضا نوری زاده که این روزها به عنوان مجری یک تلویزیون ضدانقلاب فعالیت می کند و ارتباطش با قتل فریدون فرخزاد اظهار می دارد: نوری زاده برای ما کار می کرد. بارها در انگلستان، نروژ و عربستان دیدار داشتیم…از آن طرف فرخزاد بعد از مدتی فعالیت در خارج از کشور مشکل روحی پیدا میکند و تصمیم می گیرد به ایران و نزد مادرش برگردد. مادرش هم پیرزنی بود بسیار محترم.

بلیت بازگشت فرخزاد به ایران را نوری زاده تهیه کرد!

اکبر خوش‌کوشک ادامه میدهد: فرخزاد تقاضای بازگشت به ایران کرد و ما گفتیم اگر واقعیست بگذاریم از طریق علیرضا نوری زاده انجام شود. فرخزاد عکس به ما داد و برایش پاسپورت صادر کردیم. پاسپورت و پول را در اختیار نوری زاده قرار دادیم و به او گفتیم پاسپورت و پول را در اختیار فرخزاده قرار دهد. نوری زاده هم برای فرخزاد بلیت تهیه کرد؛ بلیط را هم از هواپیمایی جمهوری اسلامی گرفت. به گزارش سینماژورنال خوش‌کوشک می افزاید: ما تعمدا میخواستیم او از طریق هواپیمایی جمهوری اسلامی و در میان ایرانیها به کشور بازگردد اما ناگهان برای مدت 48 ساعت از نوری زاده خبری نشد. منبعی همطراز نوری زاده را به منزلش فرستادیم. او به آنجا رفت و گفت نوری زاده در خانه است اما درب را باز نمی کند تا اینکه 24 ساعت بعد فهمیدیم سر فرخزاد را بریده اند.

بازگشت فرخزاد برای اپوزیسیون مایه شرمساری بود

این مامور سابق با اشاره به اینکه قتل فرخزاد کار اپوزیسیون نظام بوده است می گوید: تحقیقات وزارت اطلاعات آلمان مشخص کرد کسی که فرخزاد را به قتل رسانده با او دوست بوده و با وی رفت و آمد نزدیک داشته. به هر حال فردی که شومن شناخته شده ای بود از عنوان سیاسی اش که مشاورت فرهنگی رضا پهلوی بود استعفا داده بود و میخواست به ایران برگردد و این برای اپوزیسیون مایه شرمساری و سرشکستگی بود.

قاتل، پارتنر فرخزاد بود

اکبر خوش‌کوشک در پاسخ به این پرسش که با توجه به مساله ای که درباره همجنسگرا بودن فرخزاد مطرح است آیا قاتل همان پارتنر فرخزاد بوده است بیان می دارد: بله اما او برای این کار از سوی افرادی پول گرفت و این کار را انجام داد. او کسی بود که همیشه به خانه فرخزاد می رفت…نوری زاده می داند چه کسی فرخزاد را کشته! آمدن فرخزاد به ایران باعث سرشکستگی اپوزیسیون می شد.

نوری زاده دور خورد

وی می ادامه می دهد: در جریان قتل فرخزاد نوری زاده دور خورد. او باید ببیند به چه کسی ماجرا را گفته و آن فرد به دیگران گفته و قضیه به این شکل درآمد

به فرخزاد گفتیم باید به طور رسمی اعلام کنی که میخواهی برگردی

خوش‌کوشک با اشاره به آخرین کنسرت فرخزاد اضافه می کند: ما به فرخزاد گفتیم اگر میخواهد به ایران برگردد باید بصورت علنی اعلام کند. فرخزاد همراه با مهستی در آلمان در برنامه ای شرکت کرد و در آنجا اعلام کرد میخواهم به ایران برگردم. حاضران او را مسخره کردند و او به منافقین گفت شما حرامزاده هستید. بعد پاسپورتش را از جیبش درآورد و گفت میخواهم به ایران برگردم. به گزارش سینماژورنال خوش‌کوشک در توصیف دلیلش از بازگرداندن فرخزاد به ایران بیان می کند: میخواستیم او را به مهره سوخته بدل کنیم. او در آنجا برایمان مهم بود. در اینجا که اهمیتی نداشت. کسی که به اینجا برگردد را که به رسمیت قبول نداریم. گرچه خودمان کمک می کردیم که برگردند اما نزد افکار عمومی نمی گفتیم که او را به رسمیت می شناسیم. کسی که میخواهد به ایران بازگردد باید در خارج از کشور خودش را بسوزاند.

 کمک کردم تا نوری زاده پدر و مادرش را در سفر حج ببیند

خوش‌کوشک پیرامون اینکه کمک کرده تا نوری زاده بتواند پدر و مادرش را ببیند اظهار می کند: من یک بار نوری زاده را در لندن دیدم. او از من درخواست کرد که بتواند پدر و مادرش را ببیند. من پذیرفتم و به او گفتم تو به عربستان بیا و من هم پدر و مادرت را در قالب سفر حج به عربستان می آورم. نوریزاده به عربستان آمد و یک اتاق به او دادیم و پدر و مادرش را دید. به گزارش سینماژورنال خوش‌کوشک ادامه می دهد: بعد از اینکه او والدینش را دید به او گفتم امیر عبدا.. میخواهد برای کنفرانس اسلامی به ایران بیاید؛ صحت ماجرا را پرس و جو کن. از او پرسیدم چون وی منبع رسمی سعودیها هم هست… او بعد از مدتی خبر آورد که حتما امیر عبدا.. می آید.

نوری زاده میخواست به ایران برگردد

خوش‌کوشک از علاقه نوری زاده برای بازگشت به ایران هم این چنین پرده برمیدارد: گفت میخواهم به ایران برگردم. گفتم کاری ندارد که برگردی. یک نامه بنویس و در آن تقاضای بازگشت کن. نوری زاده یک نامه قشنگ نوشت. این نامه را به ایران آوردم تا این نامه در مسیر قانونی اش قرار گیرد دوم خرداد 76 شد و پرونده از دستم خارج شد و به جای دیگری رفتم.

احمدی نژاد مرا بازنشسته کرد

این مامور امنیتی درباره ماجرای بازنشستگی خود بیان می دارد: من قصد نداشتم بازنشسته شوم اما آقای احمدی نژاد به زور مرا بازنشسته کرد. ایشان از سال 84 که رییس جمهور شد فشار آورد که من بازنشسته شوم. آقای احمدی نژاد برای شهرداری تهران بخاطر پرونده سوآپ نفت در اردبیل رد صلاحیت شده بود بود. آقای ناطق نوری از آقای یونسی میخواهد احمدی نژاد را تایید صلاحیت کند که آقای یونسی ایشان را تایید می کند.

امیرقاسمی پول فائقه آتشین را خورد/کیمیایی مخالف خروج وی از ایران بود

اکبر خوش‌کوشک پیرامون ماجرای خروج فائقه آتشین(گوگوش) همسر سابق مسعود کیمیایی از ایران هم حرفهای جالبی را مطرح می کند. وی می گوید: وزارت اطلاعات همان طور که دنبال این بود کسانی که از کشور خارج شدند به ایران برگردند دنبال این هم بود کسانی هم که در داخل کشور سرشناس و شاخص هستند از کشور خارج شوند. یکی از این افراد گوگوش بود. سعید امامی با مسعود کیمیایی و گوگوش که همسر کیمیایی بود صحبت کرد که گوگوش را بفرستیم خارج اما کیمیایی قبول نکرد. به گزارش سینماژورنال خوش‌کوشک می افزاید: بعد از اینکه سعید امامی از دنیا رفت مسعود کیمیایی موافقت کرد و گوگوش از کشور خارج شد که البته در آمریکا هم گیر علیرضا امیرقاسمی افتاد و وی پول گوگوش را خورد…تصمیم گرفتیم گوگوش از کشور خارج شود تا این طور تبلیغ نشود ایران کشوری بسته است و اینها در ایران زندانی هستند.