1

گزارش لحظه‌به‌لحظه روزنامه اصلاح‌طلب از سرقت “سمفونی نهم” با گوشی روشن در یک سینمای پایتخت ⇐عین آب خوردن داشت از پرده سینما، فیلم می‌گرفت

سینماروزان: مشکل قاچاق فیزیکی-مجازی فیلمهای سینمایی همچنان ادامه دارد و هرازگاه نیز نسخه‌ای پرده‌ای از فیلمهای روی پرده وارد شبکه قاچاق می‌شود و داد سینماگران را به آسمان می‌رساند ولی همچنان نظارتی سختگیرانه برای جلوگیری از این آسیبها لحاظ نمی‌شود.

به تازگی روزنامه اصلاح طلب “اعتماد” گزارشی ارائه داده از سرقت فیلم روی پرده “سمفونی نهم” با گوشی موبایل در یک سینمای پایتخت!!

متن گزارش را بخوانید:

ساعت پنج عصر از پس روزي پركار، با ذهن و جسمي سرشار از خستگي، راهي سينما شدم. براي تماشاي «سمفوني نهم»، فيلم جديد محمدرضا هنرمند. بعد از طي كردن ترافيك سنگين به سينما رسيدم. در لحظات باقيمانده تا شروع فيلم چند تماشاگر به‌طور پراكنده گوشه كنار سالن نشستند. در تاريكي محض سالن فرو رفتيم. هنوز يك ربع از شروع فيلم نگذشته بود كه پسر جوان بلندقدي وارد سالن شد و از لابه‌لاي صندلي‌ها گذشت و دقيقا در صندلي رديف دوم، جلوي من نشست. دوباره توجهم كه براي لحظاتي پرت شده بود، جلب پرده شد. فيلم به سكانس‌هاي مهم و كليدي رسيده بود كه به يك‌باره متوجه روشنايي موبايل جوان شدم كه مشغول ضبط تصاوير فيلم از روي پرده بود. از آنجايي كه صندلي‌هاي سالن سينما شيب‌دار طراحي شده و من هم در رديف آخر و ته سالن نشسته بودم، حركات جوان رديف دوم، به وضوح قابل ديدن بود. حتي مي‌توانستم زمان فيلمي كه مي‌گرفت را از روي ثانيه‌هاي دوربين تلفن همراهش ببينم. تا اينكه زمان فيلمي كه داشت ضبط مي‌كرد از سه دقيقه گذشت و جوان ضبط را قطع كرد. نفس راحتي كشيدم و با خودم گفتم به خير گذشت. اين‌طور تصور كردم كه انگار همين چند لحظه خوشامد او بود. دوباره حواسم را جمع فيلم كردم. هنوز چند دقيقه نگذشته بود كه او دوباره دوربين را بالا برد و شروع به ضبط تصاوير فيلم كرد.

دوباره سكانس‌هاي مهم تاريخي فيلم و لحظه‌هايي كه شخصيت ملك‌الموت (حميد فرخ‌نژاد) روي پرده بود، داشت ضبط مي‌شد. اين روال ادامه داشت و بي‌اغراق نزديك به پنج بار جوان از تصاوير اصلي فيلم، فيلمبرداري كرد. من مدام به اطراف سالن نگاه مي‌كردم تا مسوول كنترل سينما را ببينم و حداقل به او يادآوري كنم تا جلوي اين عمل غيرقانوني جوان را بگيرد اما كسي را نديدم كه نديدم.

وقتي به نتيجه‌اي نرسيدم از كوره در رفتم و به جوانك آرام گفتم: «آقا چرا فيلم مي‌گيري؟» برگشت و در حالي كه چشم‌هايش متعجب بود، نگاه سرزنش‌آميزي به من كرد و گفت: «به شما ربطي داره؟» با اين حال دوربين موبايل را پايين آورد و من همچنان اطراف را نگاه مي‌كردم كه آيا با اين صداي ما كنترل‌چي ضرورت حضور را در سالن حس مي‌كند يا نه؟ ولي باز كسي را نمي‌ديدم. از طرفي كلافه شده بودم كه سكانس‌هاي مهم فيلم را نتوانسته بودم ببينم. با اين حال خدا را شكر كردم از اينكه دوربين جوان خاموش شده بود.

دقايق پاياني فيلم بود كه مراقب سالن براي اينكه مسير خروج را به تماشاگران نشان دهد وارد سالن شد و در رديف اول كنار من ايستاد. بلافاصله اشاره كردم كه اين جوان از پرده فيلم مي‌گيرد. تعجب كرد و كمي هم عصباني شد و تا انتهاي فيلم كنار صندلي‌ها ايستاد.

بالاخره فيلم تمام شد و تيتراژ فيلم بالا آمد و من كه از فرط خستگي ذهني و جسمي و از سر عصبانيت نتوانسته بودم در آرامش فيلم ببينم از سالن خارج شدم تا حداقل نفس راحتي بكشم. از پله برقي پايين مي‌آمدم كه صداي بلندي مرا به خودش متوجه كرد. برگشتم و ديدم همان جوان دست به دوربين است. با لحني عصبي گفت: «خانوم شما چه كاره بودي كه به طرف گفتي من از پرده فيلم مي‌گيرم؟» خسته بودم، عصبي و كلافه هم شده بودم. با صداي بلند گفتم: «من خبرنگارم. بيا با هم برويم حراست تا ببينيم كار كي غلط بوده.» جوان يقه كاپشن خود را بالا كشيد و رفت.

وقتي از سالن سينما خارج شدم، ساعت از هشت شب هم گذشته بود. با مرور اين اتفاقي كه در سالن سينما برايم افتاده بود نامه سراسر تاسف‌بار كارگردان و تهيه‌كننده فيلم «سرخپوست» مقابل چشمانم بود. آنها در آن نامه از مسوولان خواهش كرده بودند جلوي قاچاق فيلم‌ها را بگيرند. در آن لحظه دلم مي‌خواست به آنها بگويم كه با چشمان خودم ديدم كه چگونه سرمايه و تلاش صدها نفر اهالي سينما به يغما مي‌رود و كسي نيست جلوي آن را بگيرد.

دوستي به طنز در توييتر نوشته بود: يكي از خطير‌ترين وظايف كنترل‌چي‌هاي سينما در دهه شصت راه رفتن در سالن نمايش و تاباندن نور چراغ قوه بين صندلي‌ها بود. وقت تاباندن نور كنترل‌چي جوري راه مي‌رفت كه انگار فاتح لنينگراد است، اما چرا چنين مراقب‌هايي در حال حاضر در سالن‌هاي سينما ديده نمي‌شود؟ قبول دارم اين نوع كنترل خيلي ابتدايي و متحجرانه است، در عين اينكه اصلا اجازه نمي‌دهد آدم فيلم را تماشا كند ولي چطور ممكن است در غياب هر نوع نظارتي آدم‌ها به راحتي از پرده فيلمبرداري كرده و همه جا پخش كنند و در عين حال آب هم از آب تكان نخورد.




ماجرای یک سرقت مشکوک از خانه منتقد-تهیه‌کننده مرحوم سینمای ایران+گفته‌های همسر این تهیه‌کننده درباره فقدان امنیت حتی داخل خانه!!!

سینماروزان: یک سال و دو ماه و چهار روز بعد از درگذشت علی معلم منتقد صریح اللهجه و تهیه کننده سینمای ایران، خانه اش مورد سرقتی مشکوک قرار گرفت و اغلب وسایل قیمتی اش سرقت شد آن هم در شرایطی که درست سر کوچه محل زندگی همسر و فرزندان این منتقد نگهبان حضور دارد!

به گزارش سینماروزان آذر معماریان، ‌همسر علی معلم با اشاره به اینکه دزد مشکوک هر چه شیء قیمتی بوده تاراج کرده به «شرق» گفت: عصر روز پنجشنبه27 اردیبهشت‌، حدود ساعت 5 بعدازظهر همراه فرزندانم از خانه بیرون رفتیم. اخیرا خواهرم عمل جراحی داشته‌اند و درواقع می‌خواستیم از ایشان عیادت کنیم و بعد هم افطاری را در کنار آنها باشیم. حدود ساعت 12 شب به خانه بازگشتیم. به محض اینکه قفل در خانه را باز کردیم، همان دم در، من و پسرم کاملا شوکه شدیم. کل خانه ما زیر‌و‌رو شده بود! تمام وسایل با‌ارزش خانه را با خود برده بودند. حتی این دزدان ماهر با دیلم گاوصندوق را شکسته و طلاهای عروسی و طلاهای مرحوم معلم و خیلی چیزهای دیگر را با خود برده‌اند. واقعا شوکه شدیم.

معماریان در ادامه توضیح داد: نکته جالب این است که سر کوچه ما نگهبان حضور دارد!! حتی همسایه‌ام به من گفت حوالی ساعت 8 شب سایه یک آدم را پشت پنجره اتاق پسرم دیده است!!!

همسر زنده‌یاد علی معلم ادامه داد: بعد از توفان سهمگین زندگی‌ام و مرگ علی معلم عزیز، ‌تازه دو ماهی بود که حالم بهتر شده بود، اما با این پیشامد خیلی بد است که در داخل خانه خودم هم دیگر احساس امنیت نمی‌کنم. آنچه دردناک است همین احساس عدم امنیت است. آدم باید به چه کسی اعتماد کند! واقعا معنای همسایه و نگهبان دیگر چیست؟ انگار همه نسبت به هم بی‌تفاوت شده‌ایم، چنین حسی آزار‌دهنده است وگرنه من می‌دانم که مال دنیا به هیچ‌کس وفا نمی‌کند.




ادعای کارگردان «کوچه ملی»⇐فیلمنامه «سدمعبر» مال من است/حامد بهداد هم در جریان است

سینماروزان: در حالی که اکران “سدمعبر” محسن قرایی در جشنواره با توجه مواجه شده مهرشاد کارخانی کارگردان سینما با نگارش یادداشتی در “بانی فیلم” مدعی شده فیلمنامه اثر، مال اوست.

متن یادداشت کارخانی را بخوانید:

در سال نود و سه با همکاری حمید غلامی فیلمنامه ای با محور مامورین شهرداری با هدف نمایش خشونت و رفتار اجتماعی آنها نوشته و پس از بازنویسی در تاریخ بیست و پنجم آذر نود و سه در بانک فیلمنامه خانه سینما با عنوان “سد معبر” ثبت شد.

بعد از ثبت قراردادی با سرمایه گذار جهت ساخت فیلمنامه منعقد شد. از آنجایی که همزمان شرایط ساخت فیلم “دو لکه ابر”فراهم شد،تصمیم گرفتیم پس از پایان آن ساخت “سد معبر” را آغاز کنیم.اما متاسفانه در این فاصله، بر اساس فیلمنامه “سد معبر” فیلمی با همین عنوان توسط آقای “محسن قرایی” ساخته شد.

با اکران این کار در جشنواره فیلم فجر، تشابهات متعدد فیلم با فیلمنامه ثبت شده ما عیان شد. پیگیری های صورت گرفته از کارگردان تا کنون بی ثمر بوده است و به ناچار جهت روشن شدن موضوع شکایتی تنظیم کرده و از مسئولان وزارت ارشاد در خواست کرده ایم که رسیدگی نمایند.

با اینکه معمولا فیلمنامه در اختیار بازیگران نمی گذارم، استثنائا با توجه به اطمینانی که به حامد بهداد داشتم طرح داستان را با او مطرح کردم و پیشنهاد دادم نقش اول فیلم را بر عهده بگیرد.تعجب می کنم که با وجود آگاهی و شناخت مولف اصلی اثر در فیلم”سد معبر”بازی کرده است.




سرقت مشكوك از دفتر تهيه‌كننده‌اي كه منتقد سینما است!+عکس

سینماژورنال: نمایش “ایستاده در غبار” ساخته محمدحسین مهدویان دیشب در کاخ جشنواره در حالی برگزار شد که علیرغم ساختار مستندی که فیلمساز برای کار درنظرگرفته بود اما تصویرسازیهای بکر از زندگی احمد متوسلیان مورد توجه مخاطبان قرار گرفت.

به گزارش سینماژورنال با این حال همزمان با نمایش این فیلم در کاخ جشنواره شخص یا اشخاصی ناشناس به دفتر علی معلم تهیه کننده سینما و مدیرمسئول “دنیای تصویر” تعرض کردند و علاوه بر تخریب دفتر، بخشی از ابزار موجود در آتلیه مجله را هم سرقت کردند.

در حال تماشای “ایستاده در غبار” بودم که خبر دادند…

علی معلم در گفتگو با سینماژورنال با بیان اینکه در حال تماشای فیلم مهدویان بوده که به ناگاه با وی تماس گرفته اند و از تعرض به دفترش خبر داده اند بیان کرد: مشغول تماشای “ایستاده در غبار” بودم که به ناگاه تعدادی از همسایه های دفتر با من تماس گرفتند و گفتند درب دفتر باز است و من هم خیلی زود خودم را به دفتر رساندم.

وی ادامه داد: وقتی به دفتر رسیدم دیدم که بخشی از وسایل دفتر تخریب شده است. از یک طرف قفل گاو صندوق شکسته شده بود و به آرشیو و هارد دستبرد زدند و از آن طرف بخشی از ابزار آتلیه عکاسی ما و از جمله یک دوربین حرفه ای سرقت شده بود.

دزد موردنظر دزد معقولی نبود

تهیه کننده آثاری چون “ازدواج سبک ایرانی”،”گاوخونی” و “آل” با اشاره به اینکه خودش هم از این سرقت متعجب است به سینماژورنال گفت: دزد موردنظر دزد معقولی نبود چون کامپیوتر و تلویزیون و برخی از ابزار گرانقیمت را به حال خود رها کرده و به سراغ آتلیه رفته است!

متعجبم که چرا چیز گرانقیمتی از دفتر سرقت نشده

علی معلم خاطرنشان ساخت: من چه به عنوان سینماگر و چه به عنوان منتقد سینما هیچ گاه با کسی مسأله شخصی نداشته ام و طبیعی است که سارق نمی توانسته برای دشمنی فردی به سراغ تخریب دفتر کار ما آمده باشد. از آن طرف چون چیز گرانقیمتی از دفتر سرقت نشده این سوال پیش می آید که هدف از تخریب چه بوده است.

وی در پایان گفتگوی خود با سینماژورنال با بیان اینکه در حال پیگیری ماجرای سرقت به طریق قانونی است بیان داشت: نیروی انتظامی را در جریان این تحریب و سرقت قرار داده ایم و آنها نیز در حال پیگیری قضیه هستند.

علی معلم
علی معلم



ماجرای دزدیدن بازیگر سینما و تحویل او به کمپ ترک اعتیاد!

سینماژورنال: عوامل یک پروژه سینمایی با انگیزه‌ای کور کارگردان فیلم را دزدیده و به کمپ ترک اعتیاد غیرمجاز بردند.

به گزارش سینماژورنال و به نقل از “شهروند” این کارگردان که سابقه بازی در فیلم‌های سینمایی پرافتخار(!!!) را نیز در کارنامه هنری‌اش دارد، ٢٧ روز در کمپ ترک اعتیاد حبس بود تا سرانجام خانواده‌اش او را پیدا کردند.
پیش از این نیز یکی از کمدین‌های سرشناس سینمای ایران به این شیوه ربوده شده و در کمپ ترک اعتیاد نگهداری شده بود.

این پرونده با شکایت این بازیگر و کارگردان در شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران گشوده شد.
پسر جوان که ادعا می‌کرد از داخل خانه‌اش واقع در سعادت‌آباد ربوده شده، حرف‌های تکان‌دهنده‌ای داشت و به بازپرس مدیر روستا گفت: «پنجشنبه اول مردادماه پس از یک هفته سفر از شمال به تهران برگشتم. همان شب  یکی از دوستانم که در فیلمی که من کارگردان آن بودم به عنوان یکی از عوامل فیلم با گروه من همکاری کرده بود و بر سر موارد مالی اختلاف نظر و حساب داشتیم چند بار تماس گرفت و اصرار داشت که من را ببیند. به همین خاطر به او اطلاع دادم که به تهران برگشته‌ام و قرار شد که او هم به خانه‌ام بیاید. ساعت ٤ بعد از ظهر بود که زنگ خانه‌ام را زد  و وارد شد. تعجب کردم چرا که با خودش غذای خانگی و نوشیدنی آورده بود.

می‌گفت:‌ «چون می‌دانستم شما لوبیاپلو دوست دارید به مادرم گفتم برایتان بپزد»، بعد از خوردن غذا بود که  به خواب سنگینی رفتم.
چند ساعت آن‌قدر عمیق خوابم برده بود که تا این سن تجربه‌اش نکرده بودم. بیدار که شدم همکارم هنوز در خانه‌ام بود. احساس گیجی می‌کردم. در همان حال و شرایط جسمی‌ام با هم درباره اختلاف حساب‌هایمان صحبت کردیم.
ساعت یک بامداد بود که خداحافظی کرد و از خانه‌ام بیرون رفت اما چند دقیقه بعد به بهانه این‌که کیفش را جا گذاشته است دوباره زنگ خانه را زد، وقتی  در را باز کردم متوجه شدم ٢ مرد سیاهپوش نیز همراهش هستند. پیش  از این‌که واکنش نشان دهم یکی از آنها جلو آمد و گفت ما پلیس هستیم و باید برای بازجویی شما را به خانه‌ای امن ببریم، اگر می‌خواهید آبروی‌تان حفظ شود، بدون سروصدا با ما بیایید.

شوکه شده بودم و به خاطر آن سرگیجه‌ای که هنوز بعد از خوردن غذا همراهم بود نتوانستم درست تصمیم بگیرم، به همین خاطر با آنها رفتم. من را به خانه‌ای در وردآورد بردند و در یک اتاق حبس کردند.
فردا صبح متوجه شدم آن‌جا یک کمپ ترک اعتیاد غیرمجاز است. راهی برای فرار نداشتم. در این کمپ چند ناشناس من را مورد ضرب و شتم قرار دادند و تلاش کردند تا به خواسته‌های مالی ٢ نفر از همکارانم که در آخرین پروژه سینمایی با آنها کار کرده بودم، تن دهم.
یک بار هم با همین برخوردهای غیرانسانی چند کاغذ که حتی اجازه خواندن آنها را هم به من نداده بودند، مقابلم گذاشتند.  با تهدید، امضا و اثر انگشتم را زیر این برگه‌ها ثبت کردند، تا این‌که پس از تحمل ٢٧ روز حبس در کمپ، خانواده‌ام من را پیدا کردند و از آن‌جا نجاتم دادند.»

با شکایت این بازیگر و کارگردان جوان سینمای ایران تحقیقات برای روشن شدن زوایای مبهم پرونده درحالی آغاز شد که به دستور قاضی مدیرروستا بازپرس شعبه ششم دادسرای جنایی تهران ماموران کلانتری ولنجک برای رازگشایی از این پرونده وارد عمل شدند تا این کمپ ترک اعتیاد غیرمجاز را شناسایی کنند.