1

مرور بخش‌هایی از اظهارات ساموئل خاچکیان در آخرین گفتگوی تخصصی پیش از مرگ⇐فکر نمی‌کنم حتی دو فیلم از هیچکاک را هم به‌طور کامل دیده باشم!!/به عقیده‌ من محسن مخملباف، یک فیلم‌ساز فوق‌العاده است!/بخشی اعظم از تولیدات بعد از انقلاب، آشکارا از سینمای پیش از انقلاب تأثیر گرفته‌اند!

سینماروزان: ساموئل خاچکیان اگر زنده بود، ۲۹مهرماه امسال، ۹۶ ساله می‌شد ولی شانزده سال قبل و بعد از مدتها ابتلا به آلزایمر درگذشت درحالی که ردپایی پررنگ از خویش در تاریخ سینمای ایران به جای گذاشت و زودتر از آن که سینمای کدر جشنواره‌پسند رونق گیرد با ساخت فانتزی-کمدی “شب نشینی در جهنم” نامزد خرس طلای برلین شده بود!

مرور بخش‌هایی از آخرین گفتگوی تخصصی خاچکیان که سه سال پیش از مرگش با امید نجوان در “فیلم” انجام شده بود، نکاتی قابل تامل دارد.

ساموئل خاچکیان با رد تاثیرپذیری از هیچکاک بیان داشت: سال‌ها قبل سازمانی به نام «شما و مطبوعات» بریده‌ نشریات و جراید را برای مشترکانش می‌فرستاد. من هم مشترک آن مجموعه‌ها بودم و تعدادی از آن‌ها را تا امروز نگه داشته‌ام. در آن بریده جراید، نقد فیلم‌های من هم بود. وقتی آن‌ها را مطالعه می‌کردم متوجه شدم اکثر منتقدان نوشته‌اند ساموئل خاچیکیان از فیلم‌های آلفرد هیچکاک یا سینمای پلیسی آمریکا تقلید کرده است. در حالی که من فکر نمی‌کنم از هیچکاک حتی دو فیلم را به طور کامل دیده باشم؛ مثلاً “طلسم‌شده” را هیچکاک ساخته؟ ولی من تا مدتها این را نمیدانستم! اتفاقاً معتقدم فیلم‌ساز باید خلاق باشد. فیلم‌سازی که تأثیر بگیرد فیلم‌ساز نیست، مقلد است.

خاچکیان با اشاره به مساله تفاوت محصول باکیفیت با محصول مطلوب مخاطب که همچنان در سینمای ایران مشاهده می‌شود، گفت: تماشاگران ما خوراک تصویری می‌خواهند و در عین حال خطرناک‌ترین عنصر در کارِ فیلم‌سازی به شمار می‌روند؛ چون زمانی فیلمی که حرفی برای گفتن ندارد خوب فروش می‌کند و زمانی دیگر فیلمی پرهزینه با استقبال مواجه نمی‌شود!

خاچکیان درباره سطح کارگردانی در سینمای ایران بیان داشت: کارگردانِ خوب، کم نداریم. کسانی مثل محسن مخملباف که به عقیده‌ من یک فیلم‌ساز فوق‌العاده است.

ساموئل خاچکیان با تایید تقلید بخشی از سینمای پس از انقلاب از سینمای موسوم به فیلمفارسی، گفت: قبول دارم که تماشاگران امروز سینما مخاطبان سینمای دیروز نیستند. سینمای ایران قدمتی طولانی دارد ولی تماشاگران آن نشان داده‌اند که فهم و درک خوبی دارند. اغلب از آثار ضعیف انتقاد می‌کنند و به استقبال فیلم‌های خوب می‌روند. البته ناگفته نماند که بخشی اعظم از تولیدات سال‌های اخیر آشکارا از سینمای پیش از انقلاب تأثیر گرفته‌اند؛ فقط موضوع عوض شده و رنگ‌ولعاب تازه‌ای یافته است.




فرزند خالق پرمخاطب‌ترین فیلم بعد از انقلاب⇐ بعد از “عقابها” و “یوزپلنگ”، پدرم را منزوی کردند تا آلزایمر بگیرد و فوت کند!!

سینماروزان: هرچقدر هم کمدیهای موزون و درام‌های پر از رگ گردن(!) بکوشند با ترفندهای مختلف فروش خود را بالا ببرند باز هم به پای مخاطب که می‌رسیم دربرابر “عقابها” کم می‌آورند.

۳۰مهرماه سالگرد درگذشت ساموئل خاچکیان کارگردان “عقابها” است؛ فیلمی که با اکران طولانی مدتش و عبور تعداد مخاطبان از مرز ۸میلیون نفر جایگاهی یکتا را برای خود در سینمای ایران رقم زده است ولی افسوس که کارگردان این فیلم پس از “عقابها”، قدر ندید و به انزوا سوق داده شد.

ادوین خاچکیان فرزند ساموئل خاچکیان با انتقاد از شرایط مدیریتی سینمای ابتدای انقلاب که به انزوای پدرش منجر شد، به “جام جم” گفت: سینما بیرحم است و سینمای ایران با پدرم مهربان نبود. او عمرش را برای سینما گذاشت و فیلمی مثل “عقابها” را ساخت که همچنان پرمخاطب‌ترین فیلم بعد از انقلاب است ولی بعد از “عقابها” و “یوزپلنگ”، بی‌مهری‌ها به پدرم شروع شد.

فرزند خاچکیان ادامه داد: پدر آماده شده بود که پشت سر هم فیلمهای ناب و خوب در ژانرهای مهیج بسازد ولی منزوی و گوشه‌گیرش کردند و برای ساخت فیلمهایش آن قدر اذیتش کردند که بیمار شد.

فرزند خاچکیان خاطرنشان ساخت: برای یک هنرمند بدترین عذاب و برخورد، منزوی کردن و جلوگیری از فعالیت دلخواهش است. پدرم برای سینمای ایران کم نگذاشت ولی آزار و اذیت‌ها و سنگ‌اندازی‌ها در مسیر فیلمسازی موجب شد دچار آلزایمر شود و در نهایت خیلی زود فوت کند.




کتایون امیرابراهیمی یا همان «چل‌گیس» بعد از مدتها سکوتش را شکست و کلی حرف زد⇐باید هر روز صدای دخترانم را بشنوم!/مادرم روس بود و همسرم تحصیلکرده سوئیس و از وابستگان ناصرالدین‌شاه!/ژن روس باعث می‌شود هیچ وقت هیچ چیز را جدی نگیرم/ساموئل خاچکیان ۲۰هزارتومان دستمزدم را به راحتی آب خوردن، خورد! با ۲۰هزارتومان در آن زمان می‌شد یک خانه ویلایی شیک خرید/از شدت بی‌حالی بعد از رسیدن به پاریس، راهی بیمارستان شدم/مهدی میثاقیه-تهیه‌کننده «گوزنها»- خیلی خوش‌حساب بود ولی امثال جمال مجتهدی اصلا خوش‌حساب نبودند/علی حاتمی بعد از ساختن یک تیزر تبلیغاتی برای کارخانه نان ماشینی همسرم، پیشنهاد داد در «حسن کچل» بازی کنم/علی حاتمی خیلی پسر خوبی بود اما امان از بیماری شوم اپیدمیک در جامعه هنری!!/حین تولید سریال «من یک مستأجرم» و به هنگام جمع‌بندی پایانی، اصغر فرهادی سرصحنه می‌آمد

سینماروزان/احمد محمداسماعیلی: کتایون امیر ابراهیمی جزو نسل دوم بازیگران سینمای ایران است که اوج دوران کاریش مصادف با شکل‌گیری موج نوی سینمای ایران در اواخر دهه چهل بود و همگان با دیدن فیلم «حسن کچل» و بازی یک بازیگر چشم سبز که چهره ای شبیه زنان اروپایی داشت از او تعریف کردند؛ چهره امیرابراهیمی بسیارمناسب نقش «چل گیس» داستان حسن کچل بود و همین کاراکتر بود که او را جاودانه ساخت. امیرابراهیمی در کنار بزرگان آن روزگار چه در جلو و چه در پشت دوربین تجربه ها اندوخت. ناصر ملک مطیعی، محمدعلی فردین، بهروز وثوقی، پرویز صیاد و داریوش مهرجویی از جمله همکاران امیرابراهیمی در آن دوران بودند.

امیرابراهیمی از اواخر دهه 50 به بعد کم کارتر شد و بیشتر نظاره گر هنرنمایی همکارانش بود تا اینکه بعد از نزدیک به دو دهه با سریال «بدون شرح» مهدی مظلومی  بار دیگر به دنیای بازیگری بازگشت و در ادامه هم در سریال «کوچهٔ اقاقیا» به کارگردانی رضا عطاران در نقش «گلنسا» دربرابر منوچهر نوذری ایفای نقش کرد.از آن زمان تا به امروز امیرابراهیمی کم و بیش بازیگری را ادامه می دهد و البته حتی کوتاه ترین نقشها را نیز به گونه ای خاطره ساز ایفا میکند. «ورود آقایان ممنوع»، «ارتباط خانوادگی»، «تهران در جستجوی زیبایی»، «زیر هشت» و «بازنده» از جمله آثار کارنامه بازیگری امیرابراهیمی در سالهای اخیر هستند.

در یک عصر خنک با کتایون امیرابراهیمی که به تازگی از سفر شمال کشور بازگشته بود در منزلش قرار گفتگو گذاشتیم و با دیدن آلبوم خانوادگیش و دیدن عکس منحصر به فرد صادق هدایت درکنار پدرش در یکی از تفرجگاههای غرب تهران در دهه بیست به آن دوران پرتاب شدیم. امیرابراهیمی بازیگریست که با ورود به دهه هفتم زندگی همچنان وقار و زیبایی اش را حفظ کرده و با روحیه خوب خاطرات دوران گذشته اش را ورق زد. او دو فرزند دختر دارد که یکی ساکن فرانسه و دیگری ساکن آمریکاست اما همان طور که خودش هم می‌گوید چنان پیوند عاطفی عمیقی با فرزندانش دارد که هر روز باید صدای آنها را بشنود.

بخشهای خواندنی گفتگوی کتایون امیرابراهیمی را با این توضیح بخوانید که متن کامل این گفتگو پیشتر در ماهنامه «دنیای زنان» منتشر شده است:

* آدم نترس و شجاعی به نظر می رسید.

دلیلی برای ترسیدن ندارم! ژن روسی در من از مادرم به ارث رسده است که باعث می شود هیچ وقت هیچ چیزی را جدی نگیرم و حتی موقعی که متوجه بیماریم شدم خیلی راحت با قضیه کنار آمدم.

* مادرتان اهل چه شهری در روسیه بودند؟

 مادرم قفقازی است.

* آیا هنوز هم با فامیل‌تان در قفقاز در ارتباط هستید؟

نه ، خانواده مادرم بعد از انقلاب بلشویکی همه شان به ایران مهاجرت کردند و دیگر در آنجا قوم و خویش نزدیکی نداریم.

* در زندگی از بروز چه مسئله ای بیشتر نارحت می شوید؟

خبر نداشتن از دو دخترم ناراحتم می کند. عاشق دخترانم هستم و با وجود اینکه هر دویشان در خارج از کشور زندگی می کنند باید هر روزصدایشان را بشنوم تا آرامش پیدا کنم.

*  با توجه به علاقه شدیدی که به دخترانتان دارید به چه دلیل در کنارشان زندگی نمی کنید؟

یک سال و نیم پیش برای دیدن دخترم به پاریس رفتم ولی به واسطه ضعف بدنی ناشی از بیماریم بلافاصله بعد از پیاده شدن از هواپیما در بیمارستان بستری شدم و برای همین ترجیح می دهم در خانه ام پذیرای فرزندان باشم یا آن که تلفنی با آنها در تماس باشم.

* میانه تان با مطالعه چطور است؟

عاشق مطالعه کتابهای جنایی از نویسندگانی مثل جورج فلمینگ هستم.

* در کارنامه تان هم یکی دو فیلم پلیسی به چشم می خورد.

بله در فیلمی از ساموئل خاچکیان با عنوان «بوسه بر لب های خونین»  بازی کردم که فیلم جنایی بود و البته ساموئل خاچکیان به راحتی آب خوردن دستمردم را نداد!!!

* آیا اعتراضی برای گرفتن پولتان انجام ندادید.

چرا اعتراض کردم اما مهدی میثاقیه گفت در شأن تونیست که بخواهی بابت این کار جار و جنجال به پا کنی .

* دستمزدتان برای این فیلم چقدر بود؟

بیست هزار تومان بود و با آن می شد در آن زمان یک خانه شیک ویلایی بسیار بزرگ در شمال تهران خرید!

* آیا باز هم پیش آمد که دستمردتان را ندهند؟

نه ، دیگر چنین اتفاقی رخ نداد.

*  آیا در آن دوران هم مثل حالا بین تهیه کنندگان متداول بود که قسط آخر بازیگران را ندهند؟

 پول برخی از بازیگران را می خوردند و نمی دانند. البته تعداد قلیلی تهیه کننده و کارگردان این کارها را انجام می دادند و در مجموع بسیاری هم سروقت تسویه می کردند.

*  کدام تهیه کننده به خوش حسابی معروف بود؟

 مهدی میثاقیه خیلی خوش حساب بود و چکهایی که به عوامل میداد حتی یک روز هم عقب نمی افتاد ولی مثلا جمال مجتهدی خوش حساب نبود و سر فیلم «بده در راه خدا» خیلی بدحسابی کرد.

* بیشترین دستمزدی که در سینما گرفتید چقدر بود؟

 بیست و پنج هزار تومان بیشترین دستمزدی بود که گرفتم. من در حدود شصت فیلم بازی کردم و در بسیاری از آنها هم نقشهای محوری داشتم ولی هیچ گاه به دنبال پول نبودم.

* با کدام کارگردان راحت تر بودید؟

 علی حاتمی کارگردان و انسان خوبی بود.

* آیا آن طوری که در مطبوعات سینمایی در باره سطح کاری علی حاتمی نوشته شده است به عنوان همکار او را مولف دیدید؟

 تا آنجایی که می دانم و در «حسن کچل» تجربه اش کرده ام تمام دیالوگ ها و شعرهای فیلم را خود علی حاتمی سروده بود. یادم می آید سرصحنه می رفت و توی یک اتاق می نشست و می نوشت و ندیدم که در نگارش کسی به او کمک کند. درباره حاتمی باید بگویم که از کار با من راضی بود؛ البته من نمی‌خواهم زیاد از خودم تعریف کنم و سعی کردم در تمامی کارهایم جوری ایفای نقش کنم که کارگردان راضی باشد.  شما پریسا بخت آور را به عنوان یک کارگردان قبول دارید؟ حتی ایشان هم فقط با یک سکانس، عیار کار مرا درک کرد.

* از برخی از همکاران بخت‌آور مثل یکی دو نفر از عوامل «من یک مستأجرم» شنیده ام برخی از صحنه های سریال های ایشان  را همسرش اصغر فرهادی کارگردانی کرده است.

نه ، این طوری نبود. زیاد به حرف های خاله زنکی برخی از عوامل گوش نکنید!!! البته موقع جمع بندی پایانی اصغر فرهادی سر صحنه می آمد و سعی میکرد به همسرش مشاوره دهد ولی این طور نبود که اصغر فرهادی سر صحنه بیاید و به جای همسرش دکوپاژ دهد.

کتایون-امیر-ابراهیمی
کتایون امیرابراهیمی/عکس: حامد ریحانی

* برگردیم سر بحث علی حاتمی…

 علی حاتمی پسر خوبی بود و البته مثل همه آدمها نقاط ضعفی داشت؛ یکی از نقاط ضعف او همان بیماری اپیدمیک در بخشی از جامعه است و امان از این بیماری{…}!! یک نقطه مثبت او توجه به جزییات بود به خصوص در زمینه طراحی صحنه و لباس که از هیچ گاف مختصری هم نمی گذشت.

* میانه همسرتان با بازیگری شما چطور بود. آیا مشکلی نداشت؟

نه، همسرم آدمی فرهنگی بود و یادم هست که در اغلب فیلم هایم سر صحنه می آمد. او تحصیلکرده سوییس بود و نوه معتمد الدوله و از بستگان ظلّ السلطان حاکم اصفهان که پسر ناصرالدین شاه قاجار بود محسوب می شد! علی حاتمی یک تیزر تبلیغاتی درباره کارخانه نان ماشینی همسر من ساخته بود و علی عباسی تهیه‌کننده «حسن کچل» به من گفت علی حاتمی می خواهد فیلم موزیکالی بسازد آیا تو در این فیلم بازی می‌کنی و من هم قبول کردم.

*  به چه نحوی دوست دارید توسط کارگردان ها هدایت شوید؟

من از کارگردان می خواهم توضیح صحنه و بازی  که از من  انتظار دارد را بیان کند  تا من براساس درک خودم از نقش بازی می کنم.

*  آیا دیالوگ ها را سریع حفظ می کنید؟

بخشی از دیالوگهای نقشم را حفظ می کنم و مقداری را بر اساس استنباطم از نقش به آن اضافه می‌کنم.  سر صحنه «من یک مستأجرم» موقعی که پریسا بخت آور این شیوه کاری من را دید کمی نگران شد اما من گفتم اصلا نگران نباش و به من بگو چه چیزی می خواهی ومن برایت بازی می کنم.

*  پریسا بخت‌آور به شما چه جوابی داد؟

گفت بازی کن ببینیم چه کار می کنی و بعد از دیدن بازیم گفت همه چیز دست خودت و تا پایان فیلمبرداری این روش را ادامه دادم.

* بنابراین کارگردان کار بلدی است؟

 من خودم کاربلد هستم ( با خنده). از کارگردانی که مدام بگوید فلان کار را بکن و این طوری بازی کن و یا نکن بدم می آید و قطعا با وی دچار چالش می شوم.

* آیا تا به حال شده اختلاف سلیقه با کارگردانی باعث درگیری لفظی شود؟

 من طوری بازی می کردم که همه مجاب می شدند به من اعتماد کنند.




جمشید هاشم‌پور بالاخره مصاحبه کرد و همه چیز را گفت⇐از چرایی ممنوع‌الکاری در دهه ۶۰ تا نقش کیانوش عیاری در رفع ممنوعیت/از خاطره تلخ همکاری با حاتمی‌کیا تا ناراحتی از بازی در “من دیه‌گو مارادونا هستم” و…

سینماژورنال: جمشید هاشمپور که در دهه‌های شصت و هفتاد یکه‌تاز ایفای نقش در آثاری تجاری بود که وی را در قامت یک ابرقهرمان به تصویر می‌کشیدند در سالهای بعد کوشید تواناییهای بازیگریش را خرج کاراکترهایی کند که به اندازه مخاطبان توجه منتقدان را هم به خود جلب کند با این حال از منظر مخاطب عام همچنان یک جمشید هاشم پور است و یک زینال بندری.

به گزارش سینماژورنال هاشم پور در همه سالهای فعالیت حرفه ای اش در سینما به شدت از گفتگوهای مطبوعاتی گریزان بوده و خیلی انگشت شمار گفتگوهایی از او دیده ایم که در آن به صراحت درباره همه پرسشهای پیرامون کارنامه اش پاسخ گوید. علی معلم تهیه کننده، روزنامه نگار و مدیرمسئول “دنیای تصویر” اما توانسته به بهانه برگزاری بزرگداشت این بازیگر در جشن حافظ گفتگویی تفصیلی با وی ترتیب داده و برای ثبت در تاریخ هم که شده درباره برخی از مناقشه برانگیزترین موضوعات و مثلا همان جریان ممنوع الکاری از وی بپرسد.

قبل از انقلاب به دلایل اخلاقی سینما را رها کردم و “امداد نجات” شدم!

جمشید هاشم پور در ابتدای گفتگو درباره سوابق بازیگری خود در پیش از انقلاب اسلامی بیان می دارد: من قبل از انقلاب در چیزی نزدیک به 10 فیلم بازی کردم اما به دلایلی که شاید بتوانم بگویم بیشتر اخلاقی بود بعد از بازی در آن فیلمها از سینما بیرون آمدم…آن سالها در سازمانی استخدام شدم که کارش امداد و نجات بود. اول یک دوره ای دیدیم و بعد عضو گروه امداد شدیم و کسانی که مثلا در کوه گیر می افتند یا تصادف می کردند یا گرفتار برف و بهمن می شدند را نجات می دادیم. با بیست سال کار در آن سازمان مرا بازنشسته کردند و بعد دیگر چسبیدم به سینما.

بعد از “یوزپلنگ” ممنوع الکار شدم

هاشم‌پور زمانی و در میانه دهه شصت به دلیل شمایل قهرمان پردازانه‌ای که در سینمای آن روزگار ایجاد کرده بود ممنوع الکار شده بود. خودش درباره ماجرای آن ممنوع الکاری بیان می دارد: بعد از فیلم “یوزپلنگ”(1364) ساخته ساموئل خاچکیان بود که ممنوع الکار شدم چون یادم است قبل از فیلم شایعه شده بود که هاشم پور قرار است ممنوع الکار شود و چون قرارداد این فیلم را بسته بودیم سریع کلید زدند و مرا جلوی دوربین بردند. بعد از ممنوع الکاری من اقدامی نکردم و حتی ارشاد هم نرفتم که اصلا چرا ممنوع شدم یا درخواست بدهم ممنوع الکاری ام را لغو کنند.

وی ادامه می‌دهد: حتی کسی به من خبر نداد ممنوع الکار شدم. آن موقع کارگردانها و تهیه کننده‌ها لیست بازیگران شان را می‌بردند ارشاد و به آنها می‌گفتند که هاشم پور فعلا نمی تواند کار کند. دلیل خاص نداشتند فقط گفتند ایشان خیلی دارد پرواز می کند و مطرح می شود.

عیاری ممنوعیت از کاری ام را رفع کرد

جمشید هاشم پور که بعد از “یوزپلنگ” سه سال و چند ماه ممنوع الکار بود تا بازی در “روز باشکوه”(1367) ساخته کیانوش عیاری درباره رفع ممنوعیت از فعالیت خود بیان می دارد: نقشی در “روز باشکوه” بود که در سینمای ایرانی عیاری نتوانست بازیگری را پیدا کند که آناتومی و فرم بدنش به آن کاراکتر بخورد. نقش نماینده اشرف در یکی از استانها بود که باید خیلی ابهت می داشت. بعد عیاری رفت ارشاد و با مسئولان صحبت کرد که چنین پرسوناژی دارم و بازیگری که مدنظرم باشد نمی توانم پیدا کنم. شما هم بس کنید. ایشان به اندازه کافی متنبه شده است! سه سال و چهار ماه برایش بس است. اول گفتند یک ماه دیگر، 20 روز دیگر و خلاصه عیاری آن قدر اصرار کرد تا بالاخره ممنوع الکاری مرا برداشتند.

خاطره تلخ همکاری با حاتمی کیا

هاشم‌پور خاطره ای تلخ از همکاری نیمه تمام با ابراهیم حاتمی کیا در “روبان قرمز” دارد؛ همان فیلمی که بسیاری فضای حاکم بر آن را دارای طعنه های مستقیم به عباس کیارستمی می‎‌دانند. به گزارش سینماژورنال هاشم پور درباره این تجربه تلخ بیان می‌دارد: یادم می آید حاتمی‌کیا مرا دعوت کردند برای بازی در “روبان قرمز”. رفتم و حتی قرارداد سفید بستم. تقریبا نزدیک به یک ماه تمرین داشتیم و روخوانی می کردیم و تست می زدیم و رضا کیانیان هم بازیگردان بود. نقش خیلی زیبایی بود و من خیلی علاقمند بودم آن نقش را کار کنم. رزمنده ای جنگ تمام شده ولی هنوز سر پستش است و از جایی که برای ماموریت رفته بود پاسداری می کند…

هاشم‌پور می‌افزاید: مدیر تولید مرحوم ابراهیم اصغرزاده بود؛ یک روز آمد و گفت پرویز پرستویی که سر یک فیلم دیگر بودند کارشان تمام شده و حالا قرار است بیایند سر “روبان قرمز” و این نقش را بازی کنند!!! خلاصه حاتمی کیا نظرشان عوض شد و ما هم خداحافظی کردیم و برگشتیم تهران…بعدها که فیلم را دیدم به نظرم رسید برای آن نقش می شد کارهای دیگری کرد.

جمشید هاشم پور
جمشید هاشم پور

ملاقلی پور گفت تو غلط می کنی در فیلم من بازی نکنی

این بازیگر درباره روزهای بعد از خاطره تلخ با حاتمی کیا می گوید: وقتی داستانم با حاتمی‌کیا به این شکل تمام شد کمی دلگیر و دلسرد بودم و به قول معروف مأیوس و غمگین شدم. دوست داشتم آن نقش را بازی کنم تا اینکه یک روز زنگ خانه مان را زدند. رفتم دم آیفون که ببینم چه کسی پشت در است دید این صدا آمد که من ملاقلی پور هستم. بیا پایین ببینم. بیا بیرون. تو غلط می کنی در فیلم من بازی نکنی. آخر قبلترش به وی گفته بودم حوصله بازی ندارم. خلاصه نشستیم چای خوردیم و همان موقع رفتیم دفتر  و شروع کردیم به تست گریم که شد فیلم “هیوا”.

ناراحتی از بازی در “من دیه گو مارادونا هستم”

جمشید هاشم پور در پاسخ به این سوال که کدام فیلم بوده که از بازی در آن نه تنها پشیمان هستی که بازی در آن ناراحتت کرد بیان می‌دارد:  من سر همه فیلمها انرژی خودم را می گذارم ولی گاهی انتخاب بازیگران شان ضعیف است و آن ضعف به ما هم لطمه می‌زند بخصوص روی من که وسواس خاصی دارم. ما کاری انجام دادیم به نام “من دیگو مارادونا هستم” بهرام توکلی. یک پلان خیلی ساده را 40 برداشت گرفت. این شیوه را نمی پسندم.

هاشم‌پور می افزاید: همه حرفه‌ای و این کاره هستیم. دائم کات می‌دادند. تا 10 روز بعد از آن سر صحنه نرفتم تا بعد خودشان آمدند. گفتم بد است در سینمای ایران بپیچد که یک نمای سه نفره را این همه برداشت گرفته ایم؛ آن قدر پیچیده و سخت و سنگین نبود. هنرپیشه اذیت می شود و از بین می رود. همه حرکات عین ماشین می شود.




افشای نقش همکار BBC در نگارش فیلمنامه پرمخاطب‌ترین فیلم سی و چهار سال اخیر

سینماژورنال: با وجود ساخت آثاری مانند “اخراجیها” و “شهرموشها2” که بلحاظ رقم فروش آمار بالایی را تجربه کرده اند و در صدر جدول فروش سی سال اخیر قرار گرفته اند اما به لحاظ تعداد مخاطب همچنان “عقابها” پرمخاطب ترین فیلم است.

به گزارش سینماژورنال “عقابها” در ابتدای دهه 60  حدودا 8 میلیون تومان فروخت و با متوسط قیمت بلیت 4 تومانی حدودا 2 میلیون نفر مخاطب داشت.

کارگردانی “عقابها” را ساموئل خاچکیان برعهده داشت و علی اکبر مزینانی هم تهیه کننده اثر بود. در منابع سینمایی موجود از محمدرضا یوسفی به عنوان نویسنده فیلمنامه اثر نام برده شده ولی گویا مسعود بهنود روزنامه نگاری که این روزها همکار BBC  است و البته در دهه 60 در یکی از آثار علیرضا داوودنژاد با نام “خانه عنکبوت” ایفای نقش کرده بود، در نگارش فیلمنامه “عقابها” وظیفه اصلی را ایفا کرده است.

فخیم زاده: بهنود را در خانه داوودنژاد دیده بودم

فخیم زاده درباره چگونگی این روند در کتاب خاطرات خود آورده است: علی مزینانی فیلمنامه “عقابها” را به من داد و گفت بخوان چون می خواهیم تو نقش اصلی اش را بازی کنی. وقتی فهمیدم کارگردان خاچکیان است توجهم جلب شد. نگاه کردم دیدم نویسنده اش مسعود بهنود است. بهنود را می‌شناختم و با او در خانه داوودنژاد و خانه خودم کلی گپ و گفت داشتیم. به نظرم آدم باسوادی می آمد.

مهدی فخیم زاده در ابتدا و البته منطبق با کتابی با عنوان “چهل و یکمین پرواز” بخشهای مهم و دراماتیک سناریوی اولیه را منسجم کرده و به صورت سکانسهای پیاپی مرتب می کند اما در نهایت از آنجا که واهمه این را داشته که ممکن است بازیش در “عقابها” به قیمت ممنوع الکاریش تمام شود قید بازی در آن را می زند.

عقابها
عقابها

ترسیدم بازی در “عقابها” به قیمت ممنوع الکاری ام تمام شود

وی درباره تردید برای بازی در “عقابها” بیان داشته است: یاد حرفهایی افتادم که در مورد فیلم “فرار” و بازی کردن نقش بسیجی به من گفته بودند. پیش خودم گفتم بازی کردن در آن نقش باعت توقف فیلم شد حال اگر نقش خلبان را بازی کنم چه می شود. بخصوص که آن روزها خلبانها تقدس پیدا کرده بودند و حتی برایشان آهنگ ساخته شده بود.

فخیم زاده در نهایت از مزینانی می خواهد قید او را بزند و همین باعث میشود انگیزه ای برای ادامه کار بر روی سناریو هم نداشته باشد. این بازیگر-کارگردان خاطرنشان ساخته است: بعد از اینکه به مزینانی زنگ زدم و گفتم بازی نمی کنم انگیزه ای برای کار روی فیلمنامه نداشتم. مزینانی هم هر روز تماس می گرفت و می گفت چه شد و بالاخره برای اینکه از دستش خلاص شوم به دستیارم محمدرضا یوسفی گفتم بنشین و برای این صحنه ها دیالوگ بگذار. وقتی تمام شد خودم نگاهی به سناریو انداختم و دادم به مزینانی.

علی اکبر مزینانی: سناریو را به فخیم دادم و بعد از آن هم مسعود بهنود آن را خواند

به گزارش سینماژورنال علی اکبر مزینانی تهیه کننده “عقابها” هم هرچند حضور مسعود بهنود را در تیم نویسندگان تأیید می کند اما درباره ترتیب زمان بندی نگارش جور دیگری قضیه را بیان می کند.

مزینانی به “سینما” می گوید: وقتی سناریوی “عقابها” به دستم رسید مشغول ساخت “فرار” با بازی فخیم زاده بودم. سناریو را به فخیم دادم و نظرش را خواستم و بعد از آن هم مسعود بهنود فیلمنامه را خواند و آخرین بازنویسی را خود ساموئل انجام داد.