این همان نقدی است که نرگس آبیار از آن استقبال میکند؟⇐منتقد اصولگرا: “نفس” گفتارهای تکراری جریان شبهروشنفکری را بلغور میکند
سینماروزان: تازه ترین فیلم نرگس آبیار با عنوان “نفس” با انبوه فراوان تبلیغات روی پرده رفته است و نرم نرمک نقدهای تفصیلی بر آن ارائه می شود.
به گزارش سینماروزان از جمله این نقدها را محمد حسینی منسوب به جریان اصولگرا در “جوان” منتشر کرده است.
این منتقد در کنار ذکر یک ایراد واقع نگارانه درباره بازه زمانی حیات و ممات کودک مرکزی فیلم که نمیتواند معادل بیرونی داشته باشد به نقد مضمون “نفس” پرداخته و آن را متأثر از گفتارهای تکراری جریان شبه روشنفکری دانسته است.
به نظر می رسد با روند اخیری که نرگس آبیار در پیش گرفته و اعلام برائتی که او از ارزشی بودن داشته است نقد صریحی که یک نویسنده اصولگرا به “نفس” ارائه داده میتواند باب طبع او باشد!
متن کامل نقد این نویسنده اصولگرا را بخوانید:
فمینیسم گیج و دم بریده ایرانی
فيلم سينمايي نفسگير “نفس” از آن دسته فيلمهايي است كه به حسب شيوه روايت ميتواند تا ابد امتداد پيدا كند بدون اينكه كارگردان نيازي به كات كردن و اتمام ماجرا را در سر بپروراند.
فيلمي كه با اتمام آن مخاطب نفس راحتي ميكشد يا به تعبير شاذتر بالاخره صدام به دادش ميرسد و اين ديكتاتور وحشي در جايي به كار او میآید. به شهادت رسيدن بهار اجازه امتداد روايت خطي بيمورد را از كارگردان ميگيرد.
نرگس آبيار در اين فيلم ظاهراً بنا دارد حد نصاب جديدي از نقطه پايان را به مخاطب خود و به طريق اولي به سينما بياموزد؛ فيلمي بدون نوسان و نقاط بحراني، كشش و كنش مورد نياز يك كار سينمايي كه بنا به ادعاي كارگردان خود داستان داشته و قوارهمند است. يك روايت خطي بيپايان از اكنون يك كودك ايراني كه در ميان سالهاي 1356 تا 1360 روايت ميگردد.
عدم رشد کودک فیلم در گذر زمان
اين تاريخ ادعايي توسط كارگردان زماني مطرح ميگردد كه پرسشهاي فراواني در باب عدم رشد كودك فيلم در جريان گذر زمان مطرح ميشود و كارگردان براي خاموش كردن ابهام مورد نظر بينندگان اين تاريخ را به عنوان سالهاي جاري در فيلم اعلام ميكند در حالي كه در خود اثر هيچ دلالتي مبني بر زمانهاي اعلامي وجود ندارد.
از طرفي با توجه به اينكه كودك داستان فيلم سينمايي نفس در يك منطقه مسكوني مورد اصابت بمب قرار ميگيرد با يك نگاه اجمالي به تاريخ جنگ و بمباران مناطق مسكوني كه به جنگ شهرها شهرت يافت خواهيم ديد كه تاريخ آغاز بمبارانها با تاريخ اعلامي كارگردان محترم قدري تفاوت دارد. جنگ شهرها از سال 63 آغاز شد و مقاطع مختلف آن در هشت مرحله قابل تقسيمبندي ميباشد كه اجمالاً عبارت است از:
1- مرحله اول 1363(1985): اين مرحله از سوم اسفند 1363 شمسي آغاز شد و تا هفدهم فروردين 1364 يعني بهمدت يكماهونيم ادامه يافت. در اين مدت 29 شهر و چندين روستاي ايران 118 بار مورد اصابت بمبها و موشكهاي عراقي قرار گرفت و حاصل آن 1227 نفر شهيد و 4682 نفر مجروح و خسارات ملي فراوان بود.
2- مرحله دوم 1364 (1985): اين مرحله از 5 خرداد تا 24 خرداد 1364 ادامه يافت و طي آن 27 شهر و چندين روستا، 105 بار مورد اصابت قرار گرفت، كه تلفات آن شامل 570 نفر شهيد و 1332 نفر مجروح و خسارات فراوان مالي بود.
3- مرحله سوم 1365(1987): اين مرحله مقارن عملياتهاي كربلاي 4 و 5 يعني بهطور تقريبي از 19/10/1365 آغاز شد و تا ساعت 12 روز پنجشنبه سي ام بهمن 1365 به مدت 42 روز ادامه يافت. در اين مرحله 66 شهر، بخش و تعدادي روستا مورد حمله موشكي و هوايي قرار گرفت. تعداد بمبارانها 236 بار و تعداد موشكهاي شليك شده عراقي 28 فروند بود. آمار شهدا 3050 نفر و آمار مجروحين 11163 نفر در اين دوره ميباشد. لازم به يادآوري است كه در اين مدت هشت موشك نيز از سوي ايران به شهر بغداد شليك شد. بهعلاوه در اين مرحله به مدت دو روز يعني روزهاي 27 و 28 بهمن 1365 جنگ شهرها متوقف گرديد. بعد از اين مرحله، قطع دو هفتهاي جنگ شهرها از سوي صدام حسين اعلام گرديد. در تاريخ 10/12/1365، بيانيه دبير كل سازمان ملل متحد در مورد توقف جنگ شهرها صادر گرديد. رياست جمهوري اسلامي ايران در پيام نوروزي خود در سال 1366 در مورد اين مرحله از جنگ شهرها گفت: «جنگ شهرها و بمباران وحشيانه وسيعتر با اينكه سابقه داشت هرگز به وسعت و به سياهي و دهشتباري سال گذشته نبود… مردم عمق دشمني و خصومت دشمنان را حس كردند و جبهه جنگ به اعماق شهرها كشيده شد…» البته بهرغم درخواستهاي مكرر جمهوري اسلامي ايران و برخي از مجامع و دولتها در سراسر جهان و نيز بيانيه دبير كل سازمان ملل متحد جنگ شهرها بعد از اين مرحله از تاريخ 18/1/1366 مجدداً بهصورت منقطع آغاز گرديد.
4- مرحله چهارم (بهار و تابستان 1366): اين مرحله در تاريخ 18/1/1366 و همزمان با عمليات كربلاي 8 شروع شد و به ويژه در طول عملياتهاي كربلاي 9، 10 و فتح 5 الي 7 و نصر يك تا 4 ادامه يافت. در اين مرحله جنگ شهرها به داخل خاك كردستان عراق نيز كشيده شد و نظاميان عراق، مردم در حال قيام شهرهاي موصل، سيد صادق و. . . را با حملات هوايي به خاك و خون كشيدند. همچنين در اين مرحله جنگ نفتكشها و جنگ شيميايي به اوج خود رسيد. اين مرحله از جنگ شهرها بهصورت مقطعي و غير يكنواخت تا اوايل شهريور 1366 ادامه يافت.
5- مرحله پنجم (پاييز 1366): اين مرحله از جنگ شهرها در تاريخ 18/6/1366 و در آستانه سفر دكوئيار دبير كل سازمان ملل متحد به تهران – و در واقع براي وادار كردن ايران به پذيرش قطعنامه 598 شوراي امنيت سازمان متحد – شروع شد و با شدت و حدت بيشتري نسبت به مراحل سابق ادامه يافت. شايد بتوان پايان اين مرحله از جنگ شهرها را حملات هواپيماهاي عراقي به نيروگاه بوشهر در تاريخ 27/8/1366 دانست. از اين زمان تا اوايل اسفند ماه 1366، جنگ شهرها از شدت چنداني برخوردار نبود.
6- مرحله ششم (اسفند 1366): مرحله ششم جنگ شهرها در تاريخ 8/12/1366 و با بمباران شديد شهر تهران و حومه آن شروع شد. در تاريخ 10/12/1366 ايران با پرتاب موشك به بغداد به بمبارانهاي شديد عراق پاسخ داد و يك روز بعد از آن، يعني روز 11/12/1366 عراق نيز حملات موشكي خود را به تهران شروع كرد. در تاريخ 18/12/1366 شدت جنگ شهرها در اين مرحله به حدي بود كه اتحاد شوروي از شوراي امنيت درخواست كرد براي جلوگيري از جنگ اقدام كند. اين مرحله از جنگ شهرها در روز 22/12/1366 متوقف شد.
7- مرحله هفتم (اواخر اسفند 66 و اوايل فروردين 1367): مرحله هفتم جنگ شهرها با شدت بيشتري در تاريخ 23/12/1366 آغاز شد و تا يازدهم فروردين 1367 ادامه يافت.
در 2 فروردين 1367 عراق اعلام كرد كه 106 موشك عليه شهرهاي ايران شليك كرده است… در هفتم فروردين 1367 نيز ايران مطرح ساخت كه عراق از موشكهاي جديدي استفاده كرده است و اين امر موجب تقويت اين خبر شد كه عراق از موشكهاي «اي اس 12» استفاده ميكند. در تاريخ 15/12/1367 نيز دبير كل سازمان ملل متحد از ايران و عراق خواست كه از ادامه و از سرگيري جنگ شهرها خودداري كنند. لازم به يادآوري است كه قطع جنگ شهرها در اين مرحله از سوي عراق و بهخاطر ديدار نخست وزير تركيه از آن كشور صورت گرفت.
8- مرحله پاياني جنگ شهرها: آخرين مرحله از جنگ شهرها در تاريخ بيست و يكم فروردين ماه 1367 از سوي عراق شروع شد و تا تاريخ 31/1/1367 (20 آوريل 1988) ادامه يافت. عراق در اول ارديبهشت 1367 (21 آوريل 1988) آتشبس يكجانبهاي را ظاهراً به اصرار مجاهدين خلق اعلام كرد و بدينسان جنگ شهرها به مفهوم خاص آن، پايان يافت. تا اين زمان عراق بين 190 تا 200 فروند موشك به سوي شهرهاي ايران و ايران نيز نزديك به 50 فروند موشك به سوي شهرهاي عراق شليك كردند و در اين ميان نزديك به 100 موشك عراقي در شهر تهران فرود آمد كه تمام آنها به مناطق مسكوني و پرجمعيت اصابت كرد.
لازم به يادآوري است كه آخرين حمله عراق مقارن ساعت 11:20 روز 14/2/1367 به حريم هوايي شيراز، پالايشگاه و پتروشيمي اين شهر صورت گرفت ولي با توجه به اعلام قطعي پايان جنگ شهرها در تاريخ 1/2/1367، اين مورد مرحلهاي جديد در جنگ شهرها محسوب نشد. راديو اسرائيل طي گزارش مفصلي در مورد اين حمله گفت:
مقامات آگاه بغداد بهطور غيررسمي ميگويند كه بمبارانهاي امروز را نبايد تجديد جنگ شهرها تلقي كرد زيرا هدفهاي بمباران شده تأسيسات اقتصادي بوده كه آتش بس در جنگ شهرها اين تأسيسات را شامل نميگردد.
با اين حساب در صورتي كه بپذيريم محل زندگي بهار دختر بچه راوي داستان خانه غربتيها در تهران و محل تخليه شده ببري خان است بايد به اين نكته توجه داشت كه بمباران و موشكباران تهران به شهادت تاريخنگاران جنگ از سال 66 آغاز شده است. و حتي اگر بنا به فرض قبول كنيم كه اين مورد بمباران تهران از موارد نادر ابتداي جنگ شهرها بوده باز هم تاريخ اسفند ماه سال 63 را خواهيم داشت كه به احتساب تاريخ اعلامي در فيلم يعني شش سالگي بهار در سال 56 بايد بهار را در انتهاي فيلم يك نوجوان 13 يا 14 ساله تصور كرد كه اين مهم اتفاق نميافتد و در طول فيلم تا انتها بهار همچنان همان دختر بچه شش يا هفت ساله ابتداي فيلم است.
شرح حالسازي خطي و روايت رشد يك انسان در طول زمان نمونههاي متعددي در تاريخ سينما دارد كه شايد بتوان از معروفترين آنها به فيلم پسربچگي (boyhood) ساخته ريچارد لينكليتر در سال 2015 اشاره كرد. فيلمي كه پروسه توليد آن 12 سال طول ميكشد و روايت خطي يك كودك امريكايي تا دوران جواني اوست و نكته جالب فيلم هم همين گذر زمان است كه به صورت واقعي با طول كشيدن پروسه توليد دنبال ميشود و جوان انتهاي فيلم همان پسر بچه ابتداي فيلم است.
بلغور گفتارهای تکراری جریان شبهروشنفکری
ضمن اينكه فيلم پسربچگي در زيرلايه خود به دنبال بيان نوعي سبك زندگي امريكايي براي مخاطبان خود است براي همين فيلم در محيطي سرسبز با چشم اندازهاي فوقالعاده زيباي زندگي شهري آمريكايي روايت ميشود و بهشتواره امريكا را يا همان رؤياي امريكايي را براي مخاطبان خود در سراسر جهان توصيف ميكند. به نحوي كه ميتوان فيلم boyhood را يكي از موفقترين آثار سينماي امريكا در باز نمايي سبك زندگي امريكايي قلمداد كرد؛ هدفي كه سازندگان فيلم به دنبال آن بودهاند ، در حالي كه به نظر ميرسد فيلم نرگس آبيار به جز ايجاد حس نوستالژي ابزارهاي گذشته و حسرت زمان از دست رفته براي مخاطبان همسن كاراكتر دستمايه ديگري ندارد و از اين جهت دست فيلم به شدت خالي و تهي از محتواي مورد نياز است.
فيلم در زيرلايههاي محتوايي خود حرف زيادي براي گفتن ندارد و با چند پلان كممايه شعارگونه همان گفتارهاي تكراري جريان سينماي شبه روشنفكري را بلغور ميكند. به طور مثال در سكانسي از فيلم كه پدر با همان حس سامسون وار از جبهه برگشته و زخمي بر روي تخت بيمارستان افتاده از بچهها بدون هيچ مقدمهاي، انشاوار ميخواهد آرزوهايشان را بيان كنند كه وقتي نوبت به بهار ميرسد او ميگويد آرزو دارم پسر شوم…
فمينيسم دم بريده ايراني
زيرلايهاي ضعيف از فمينيسم دم بريده ايراني كه در سالهاي اخير سينما چونان قارچي سمي رشد كرده و خودش هم واقعاً نميداند چه مطالبهاي دارد و بايد يقه چه كسي را در طول تاريخ يا اكنون ايران بگيرد. اين فمينيسم احمقانه هر چه تاريخ ايران را وا ميكاود به يك ارسطوي يوناني نميرسد كه گفته باشد زن مرد ناكام است و هر چه به اكنون زن ايراني نگاه ميكند نسبت 60 به 40 قبوليها و تحصيلكردگان دانشگاهي را ميبيند. از اين رو گيج و سرگشته همان سخناني را تكرار ميكند كه به قول نيما:
چشمان كه در قضاوت با چشمهاي ديگران
به نظرهاي بيكران
چون طوطياي كه آموخته است حرف
آن گوشها كه هر چه شنيدند گفتهاند
اندر پس شنيده چنان مرده خفتهاند
مهري است حرف به روي زبانشان
مهر فرانسوي روي زبان فمينيستهاي ايراني كه از طرفي گرفتار فيگور روشنفكري خود هستند و از سويي ديگر نميدانند در چه اقليمي زندگي ميكنند و هيچ تحليلي ندارند كه چرا جريانهاي سهگانه فمينيسم در غرب شكل گرفت، غربي كه از زمان ارسطو با همان گزاره جهنمي منتسب به او در گذشته انسان بودن زن برايش محل اشكال بود و امروز با اين شعارهاي تساوي كه از زبان فمينيستهاي نسل سوم نظير بتي فريمن بيان ميشود زن بودن اين انسان را زير سؤال برده است.
حال بايد فمينيست وطني گيج باشد چراكه در طول تاريخ جز اعزاز و اكرام سابقهاي ديگر براي زنان نميتواند پيدا كند . براي همين خودش هم نميداند به چه چيزي اعتراض ميكند و بايد چه مطالبهاي داشته باشد و چرا بايد آرزوي مرد بودن را در سر بپروراند. تخريب نهادهاي بنيادين اعتقادي و مدني جامعه شهري دهههاي 50 و 60 نظير معلمان قرآن خانگي هم از نقاط عطف فيلم است جايي كه بهار به خانه معلمه زن ميرود و در اولين پلان زن وحشتناكي با يك تركه بر دوش را ملاقات ميكند كه مدام بچهها را از مارهاي داخل زير زمين ميترساند و با ترس آنها را مجبور به خواندن فرازهاي سختي از قرآن ميكند كه باعث دلزدگي و ترس بهار از اين موضوع ميگردد.
بهار اسیر دستان سنت
فيلم در نگاه به سنت هم بر قاعده گفته شده در باب فمينيسم عمل ميكند و ننه آقا را نماد سنت خشن و عفن گذشته ميداند كه به نحوي بهار در دستان او اسير است و همواره مجال پرواز خيال را از بهار ميگيرد و بهار براي اينكه بتواند خود و خيال خود را از دست ننه آقا نجات دهد به توالت پناه ميبرد و داستانهايش را در داخل توالت ميخواند. حتي سكانس پاياني كار يعني تاب سواري بهار بعد از عتاب پاياني ننه آقا كه به صورتي نمادين اسلو پخش ميشود و حكايت از نوعي رهايي دارد بيشتر از اينكه رهايي و شهادت كودك را در ذهن تداعي كند نمايش رهايي او از جبر حاكم بر زمان و سنتهاي عفن و پوسيده ننه آقاست.
فيلم به ادعاي كارگردان خود داراي داستان است كه مخاطب بايد زحمت بكشد و در ميان روايت خطي بدون نوسان قصه را از لابهلاي توهمهاي كودكانه بهار پيدا كند. داستاني كه با اين شكل و قواره روايت ميتواند تا ابد ادامه پيدا كند و بايد پرسيد نقطه آغاز، ميانه، عطف و مهمتر از همه اينها پايان فيلم كجاست. و اگر صدام با انداختن بمب و كشتن كودك به داد مخاطب نرسد قصه تا كجا كش خواهد يافت.
سرگردان در كوچههاي افاضات شبهروشنفكري
لغزش نقطه نگاه راوي در طول فيلم به خصوص انتهاي آن و تعدد و پريشاني روايت و عدم انسجام كافي، فيلمبرداري متظاهر كه قصد تحميل تكنيك و خود را به مخاطب دارد و بسياري موارد ديگر در مجموع از «نفس» به عنوان كار سوم كارگردان شيار 143 يك كار كممايه و بيدغدغه ساخته كه بدون مسئله است و كارگردان جوان و بااستعداد كار را در كوچههاي افاضات شبهروشنفكري سرگردان خواهد كرد.
كاري كه بايد منتظر بود شبهروشنفكران سينما هر يك از منظري گوشهاي از آن را به تأويل بنشينند و شطحيات و ترهات خود را به اين بهانه باز هم نثار جان بيرمق سينماي ايران نمايند.