1

ادعای تهیه‌کننده‌ای که اصغر فرهادی را به سینما آورد و حالا میخواهد تولید فیلم قرآنی کارگردان «یک خانواده محترم» را انجام دهد⇐گرفتاری‌های «یک خانواده محترم» به‌ تهیه‌‌کننده و سرمایه‌گذار آن برمی‌گردد

سینماروزان: مسعود بخشی کارگردانی که اولین ساخته سینمایی اش «یک خانواده محترم» دچار حواشی عجیب و غریبی شد و کار تا جایی پیش رفت که سرمایه گذار فیلم که سیمافیلم بود از این محصول اعلام برائت کرد و فقط محمد آفریده تهیه کننده فیلم حمایت خود را از بخشی ادامه داد، به تازگی پروانه ساخت فیلمنامه ای با عنوان «یلدا» را گرفته است.

به گزارش سینماروزان تهیه کنندگی «یلدا» را ایرج تقی پور انجام خواهد داد؛ تهیه کننده ای که «رقص در غبار» و «شهر زیبا» دو فیلم ابتدایی اصغر فرهادی را تهیه کرده بود.

ایرج تقی پور با اشاره به مضمون «یلدا» به «مهر» گفت: موضوع اصلی این فیلم درباره کظم غیظ و کسانی است که می توانند بر عصبانیت خود مسلط شوند و ما بر اساس یک آموزه قرآنی این فیلم را می‌سازیم که داستان اصلی آن درباره ۲ زن است که به دلایلی رو در روی هم قرار می گیرند.

وی افزود: موضوع اصلی «یلدا» درباره عفو و گذشت است و امیدواریم با تأمین سرمایه بتوانیم اوایل تابستان شروع به فیلمبرداری کنیم و تا پایان تابستان ضبط آن را به پایان برسانیم. البته من چند سالی است که فیلم نساخته ام از همین رو تأمین سرمایه برایم کمی کار سختی شده است اما امیدوارم این مساله مرتفع شود.

این تهیه کننده عنوان کرد: در حال حاضر مشغول رایزنی با برخی از بازیگران هستیم زیرا برای ایفای نقش های «یلدا» چند بازیگر شناخته شده در نظر داریم که آنها این روزها مشغول کار هستند. این را هم باید عنوان کنم که تمام فیلمبرداری «یلدا» در تهران انجام می شود.

تقی پور درباره اینکه فیلم قبلی مسعود بخشی با عنوان «یک خانواده محترم» فیلم حاشیه‌داری شد، گفت: مسعود بخشی یک کارگردان کاربلد و کارآمد است که اگر فیلم قبلی او دچار گرفتاری هایی شد به نظر من دلیل اصلی آن شکست به تهیه کننده و سرمایه گذار برمی‌گردد زیر آنها بودند که دقت کافی را به کار نبستند.

وی اظهار کرد: من در جریان ریز ماجرای اثر قبلی مسعود بخشی هستم و می دانم اگر کسی در این میان کوتاهی کرده است سرمایه گذار و تهیه کننده «یک خانواده محترم» بوده اند زیرا کارگردان درست همان چیزی را که در سناریو نوشته بوده به اجرا درآورده و هیچ تغییری در سناریو نداده است، بنابراین تهیه کننده و سرمایه گذار باید از اول متوجه می شدند که این سناریو به کجا می رسد و باید تصمیم درستی می گرفتند.

تقی پور بیان کرد: قرار نیست مسعود بخشی تا ابد تاوان آن فیلم را بدهد. البته اگر او فیلمساز معاند بود اصلا نباید اجازه کار به او می دادیم ولی او یک کارگردان جوان است و تا الان به اندازه کافی تاوان این کار را داده است و من مطمئن هستم که او هیچ ضدیتی با نظام و ارزش‌ها ندارد.

وی در پایان تاکید کرد: من معتقدم موضوع اصلی سینما پرداختن به دغدغه های اصلی بشر است، گرچه سینما جنبه سرگرمی و تفریح دارد ولی هسته اصلی آن همین دغدغه های انسانی است، موضوع اصلی «یلدا» هم درباره تولد و مرگ است و امیدواریم با عنایت به آیات قرآن و توجه به مفاهیم دینی، فیلمی دوست داشتنی و مورد پسند ارایه دهیم.




۱۴سال بعد از تولید و ورشکستگی دارنده رایت ویدیویی فیلم⇐عرضه دی.وی.دی نخستین فیلم اصغر فرهادی در شبکه خانگی+عکس

سینماروزان: اصغر فرهادی بعد از تجربیاتی که در نگارش و کارگردانی سریالهایی مانند “روزگار جوانی” و “داستان یک شهر” داشت در ابتدای دهه هشتاد  با تهیه کنندگی ایرج تقی پور نخستین فیلمش با عنوان “رقص در غبار” را ساخت.

به گزارش سینماروزان و به نقل از “نمایش خانگی” فیلم “رقص در غبار” هرچند در بیست و یکمین جشنواره فیلم فجر حضور داشت و البته توجه منتقدان را به خود جلب کرد اما در اکران چنان که باید دیده نشد و این نادیده ماندن ماند و ماند تا اشتهاری که فرهادی با “درباره الی” و “جدایی…” کسب کرد که اسباب رجعت مخاطبان به کارنامه وی و دیده شدن اولین فیلم وی را فراهم کرد.

نسخه خانگی “رقص در غبار” سالها پیش از این توسط موسسه جوانه پویا در فرمت وی.سی.دی به شبکه خانگی عرضه شده بود و البته همان نسخه نیز در سایتهای غیرمجاز اینترنتی فراوان آپلود شده بود.

با این حال ۱۴ سال بعد از تولید و بعد از ورشکستگی جوانه پویا و واگذاری عناوین آن به موسسات دیگر، به تازگی نسخه تازه ای از “رقص در غبار” در فرمت دی.وی.دی از سوی موسسه قرن بیست و یک با پخش هنراول به شبکه خانگی عرضه شده است.

فرامرز قریبیان، باران کوثری و یوسف خداپرست بازیگران “رقص در غبار” هستند و فیلم داستان عشق عجیب و غریب پسری جوان به دختری با مادر بدنام(!!!) را به تصویر می کشید؛ عشقی با پایان ترازیک که پای یک پیرمرد مارگیر را هم به ماجرا باز می کند.

رقص در غبار
رقص در غبار



برآمده از یادداشت امیر قادری بر “فروشنده”⇐ از “درباره الی…” به بعد، فرهادی، عکس ثابت خودش را به جریانات سیاسی فروخت و پذیرفت که پرچم یک گروه باشد

سینماژورنال: امیر قادری روزنامه نگار و منتقد سینما که مدیریت سایه “کافه سینما” را برعهده دارد در بخشی از یادداشت بلندبالایی که بر “فروشنده” اصغر فرهادی نوشته اشاره جالبی داشته است به تغییر مسیر فیلمسازی این کارگردان بعد از موفقیت “درباره الی”!

به گزارش سینماژورنال در این بخش از نقد 6 بندی قادری که به نظر می‌رسد می‌تواند ناظری باشد به رفتار فرهادی در قبال حواشی اخیری که پیرامون “فروشنده” و “یالثارات” پیش آمده به این مسأله اشاره شده که تبدیل شدن فرهادی به نمادی از یک جریان سیاسی خاص جلوی پیشرفت او را گرفت.

متن کامل یادداشت قادری را بخوانید:

ماکارونی خوشمزه و چادر سیاه

1- خود فیلم مهم “فروشنده” است یا حواشی‌اش؟ قرار است نقد فیلم بنویسیم یا رفع سوءتفاهم کنیم؟ این نوشته چه قدرش ممکن است به سینما مربوط باشد؟ یا به سیاست؟ یا حتی به اجتماع؟ چه قدر، از زمان “درباره الی…”؟ مسئله‌اش هم خود اصغر فرهادی است. مسیری که انتخاب کرد تا در آن رشد کند. قبل‌اش فکر می‌کردم در این مسیر، قربانی سینماست. حالا می‌بینم متاسفانه خودش شده است.

2- بحث‌ای در این نیست که “فروشنده” از خیلی از محصولات سالانه سینمای ما بهتر است. چه به لحاظ فیلمنامه، و چه استانداردهای تولید. اما فرهادی استعداد بزرگ سینمای ما بود. “درباره الی…” را برای اولین بار بهمن سال 87 دیدم. قبل‌اش، و از زمان “شهر زیبا”، با هم سلام و علیک و نشست و برخاست داشتیم. و فیلم به فیلم، دیده بودم که چطور پیشرفت می‌کند. ایرادی که به فیلم قبلی‌اش گرفته می‌شد، نه فقط در فیلم بعدی‌اش نبود، که همان نقطه ضعف، مثلا در ریتم یا بازی بازیگران، به نقطه قوت فیلم بعدی‌اش تبدیل می‌شد. با این وجود شب اولین اکران “درباره الی…” تکان خوردیم. غیرمنتظره بود. یادم هست روزنامه را که داشت می‌رفت زیر چاپ، نگه داشتم تا همان شب بنویسم که “درباره الی…” بهترین فیلم سال 1387 سینمای ایران نیست، یکی از بهترین فیلم‌ها در مقیاس سال 2008 سینمای دنیاست. تعریفی که لااقل در همه دوران نقد نوشتن تا امروز، برای فیلم ایرانی دیگری به ذهن‌ام نرسیده. گذر زمان درباره آن فیلم و این فیلمساز، نشان داد که حق با من بود.

3- اما آن چه را که باید از مسیر فرهادی، این جا بنویسم، می‌گذارم برای بخش آخر مقاله. الان قطع می‌کنیم به زمان حال. به فیلم “فروشنده”. که به هر حال بهانه نوشتن این یادداشت است. با تصاویر پیش‌پاافتاده آغازین‌اش از تشک خواب زن و مرد زیر دیوار ترک خورده خانه زوج اصلی داستان. و یک مقدمه بسیار طولانی حوصله‌سربر، برای کاشتن اطلاعات مورد نظر فیلمساز در دل قصه. پیش بردن فیلم به شیوه جدول کلمات متقاطع تا به نتیجه مورد نظر فیلمساز برسد. در قصه‌ها، این “شخصیت”‌ها هستند که بار سنگین نگاه نویسنده/مهندس کار را، از دوش تماشاگر برمی‌دارند. در داستان‌های خوب و فیلم‌های خوب، به نظرمان می‌رسد این شخصیت‌های قصه هستند که ماجرا را جلو می‌برند و نه ذهن نویسنده. (در شاهکارها، واقعا همین طوری است!) اما در فیلم‌های فرهادی، از “جدایی” به بعد، این شخصیت‌ها مثل موجودات مفلوکی هستند، در ذهن و دست خالق قاهر، که برای رسیدن به نتیجه نهایی، این ور و آن ور پرده، دست و پا می‌زنند؛ تا این که بالاخره کاراکتر، و البته بیننده، در سکانس‌های “بازجو”یی آخر، گیر بیفتد! (فیلم‌های اخیر فرهادی را که می‌بینم، یاد ارسن ولز/ هری لایم شاهکار “مرد سوم” می‌افتم. جایی که از بالای چرخ و فلک، به مردم روی زمین به عنوان چند نقطه کوچولو نگاه می‌کرد –که سوژه کارش بودند و از آن جا برایش مثل نقطه به نظر می‌رسیدند.) در فروشنده چون تعداد شخصیت‌های داستان زیاد نیست (زن قصه به کنار، عملا دو تا شخصیت داریم)، فرهادی برای این که بتواند به زمان لازم برای کاشتن نشانه‌ها و اطلاعات مورد نظرش دست پیدا کند، اجرای تئاتر “مرگ یک فروشنده” آرتور میلر را به ماجرا اضافه می‌کند، که ربط درستی به خط اصلی قصه پیدا نمی‌کند. و تعدادی نما و سکانس از بچه‌های گروه تئاتر و بچه‌های مدرسه شهاب حسینی؛ همان ماجرای فیلم “گاو” و این‌ها. [شاید به همین دلیل است که مجموعه سکانس‌های مربوط به این دو بخش، یعنی مراوده گروه تئاتر و همچنین بچه‌های سرکلاس مدرسه، ضعیف‌ترین بخش‌های فیلم را تشکیل می‌دهند] تا بتواند در لا و لوی این‌ها، نشانه‌هایی را که می‌خواهد در فیلم بکارد، از پیش چشم تماشاگر گم کند و بدنه داستان حجیم‌تر شود. اما خوب که نگاه می‌کنی، همه چیز برای رسیدن به نیم ساعت پایانی است. همه چیز «چیده» شده، زیر نگاه خالق قاهر، تا به نقطه نهایی برسد. این که این روزها همه دارند گیر می‌دهند به ریزه‌کاری‌ها و گاف‌های داستان “فروشنده”، به همین خاطر است. چون که همین پیچ‌های روایتی، در دل جدول کلمات متقاطع مذکور، بیشترین چیزی است که فیلم در اختیارشان می‌گذارد. اما الان، نوشتن درباره این گاف‌ها -که چرا فلان شخص در فلان لحظه، فلان حرکت غیرمنطقی را انجام داده، تنها به این دلیل که در نیم ساعت پایانی، منجر به فلان کنش تاثیرگذار شود- بحث ما نیست. فیلم یک مشکل بسیار بزرگ‌تر دارد. این بار چیزی که فرهادی برای رسیدن به غافلگیری‌ها (و نه ابهام‌ها)ی نهایی، از مای تماشاگر پنهان می‌کند، بخش اصلی داستان است. شما نمی‌توانی با «کنار گذاشتن»، داستانی را که در ذات خودش و در ذهن نویسنده، ابهام ندارد، مدرن کنی.

مثال بزنم. در “درباره الی…” سرنوشت الی/ترانه علیدوستی را نمی‌دیدیم. رفته یا غرق شده؟ معلوم نیست. و این نه یک پنهان‌کاری از سوی نویسنده برای ضربه زدن به تماشاگر در یک سوم پایانی قصه، که یک نطقه ابهام “واقعی” و هنرمندانه بود. تماشاگر آن جا نبود، برای این که نباید می‌بود. حذف این لحظه از ماجرا، انگیزه‌ها و کنش‌های دیگر شخصیت‌های داستان را پیچیده‌تر و جذاب‌تر می‌کرد. اگر الی مرده باشد، آن‌ها از قانون می‌ترسند، اما اگر الی نمرده باشد چه؟ حالا آن‌ها با درون خودشان رو به رو شده‌اند. با نسبت اخلاقی که واقعا با دخترک قصه برقرار کرده‌اند. عدم اطلاع ما از سرنوشت الی، لااقل تا اواخر داستان، که بعد هم درباره‌اش مطمئن نمی‌شویم، ابهامی را به قصه تحمیل می‌کند که تاثیرش را بالاتر می‌برد.
در فیلم‌های بعدی فرهادی، از جمله “فروشنده”، اما ما با پنهان‌کاری و دزدیدن اطلاعات مواجه هستیم که با ذات داستان ناهمساز است. برخلاف آن چه در نگاه اول به نظر می‌رسد، ابهامی در مورد شخصیت‌ها در کار نیست. (شخصیت شهاب حسینی، باید «به مرور» گاو شود)، پس دزدیده شدن سکانس حمام از بیننده، نه فقط همه چیز را به هم می‌ریزد، و از لحاظ قاعده‌ای که نویسنده با تماشاگر گذاشته، یک جور کلاهبرداری دراماتیک است؛ بلکه نشان از بی‌مسئولیتی خالق اثر هم دارد. ما نمی‌دانیم مرد در حمام کاری کرده یا نه، پس نمی‌توانیم درباره واکنش‌های شخصیت اصلی قصه، نظری داشته باشیم. این فرق دارد با مورد “درباره الی…”، که سوال اصلی را مطرح می‌کند: اگر قانون اجتماع درباره مسئولیت مرگ الی و ترس از رو به رو شدن با نامزد دختر نبود، واکنش شخصیت‌ها به نبود الی، چه فرقی می‌کرد؟ در “فروشنده” اما اتفاق افتادن یا نیفتادن تجاوز در داستان، مسیر قصه و نگاه تماشاگر را عوض خواهد کرد. در یک داستان معمایی-جنایی شبیه این، تماشاگر باید از لحظه حذف شده مطلع باشد، تا بتواند درباره شخصیت اصلی قصه “قضاوت” کند. فرهادی از نسبی‌گرایی و عدم قضاوت و گفتگو و پایان باز می‌گوید، در حالی که در نگاه غالب و قاهر او در فیلم‌های اخیرش هیچ کدام از این‌ مفاهیم با فرم‌های داستانی‌شان، محلی از اعراب ندارد. او به عنوان نویسنده، تصمیم‌اش را درباره شخصیت‌ها گرفته، و در چنین داستان جنایی و معمایی، ابهام به زور تحمیل شده به داستانی که ذاتا چندان مدرن نیست، تنها بی‌مسئولیتی نویسنده برای برعهده نگرفتن و نمایش ندادن نتیجه نهایی اقدام شخصیت‌هایش را می‌رساند. چرا شهاب حسینی کار را تمام نکرد؟ اگر در حمام اتفاقی افتاده حق‌اش بود؟ اگر نیفتاده حق‌اش نبود؟ مدرن بودن و نسبی شدن، باید در نگاه نویسنده و ذات داستان باشد، نه به زور پنهان کردن اطلاعات از تماشاگر و تمام کردن فیلم، قبل از پایان داستان.

4- به این اضافه کنید که فرهادی در مقام یک روشنفکر، چیزی به دنیای پیشینیان‌اش در سنت روشنفکری ایرانی اضافه نمی‌کند. همان نمایش بیل مکانیکی در ابتدای “فروشنده”، که شهر را حفر می‌کند تا ساختمان‌های تازه‌ای بسازد، و این که: این وسط انسانیت چه می‌شود و انسان واقعا مدرن نشده ایرانی، چرا باید این تغییر را تحمل کند و این حرف‌ها. همان نگاه نابالغانه‌ای که در سال‌های دهه 1340، با ساخت فیلم‌هایی مثل “خشت و آینه” و “گاو”، مانعی در مسیر پیشرفت و گسترش طبقه متوسط شهری ایران ایجاد کرد و پس از مدتی، رنگ و بوی نگاه خاصی از مذهب را هم به خودش زد. روشنفکری سنتی ایران، عوض این که به شکل گرفتن طبقه متوسط در کشور کمک کند، همواره در بزنگاه‌های این تغییر و گسترش جامعه شهری، ایده‌های محافظه‌کارانه خودش را رو کرده است. از جمله این که: «حالا زود است، و اگر شهرها مدرن شوند، آن وقتی شهروندان سنتی مانده را چه کنیم.» و این که: «حالا صبر کنیم تا همه در ذات مدرن و شهری شوند تا بعد، و گرنه نتیجه این گسترش و پیشرفت، فساد خواهد بود.» بعد هم که معمولا نتیجه‌گیری می‌شود: «تا آن موقع، عوض گسترش آگاهی و توسعه امکانات و ایجاد فرصت مالکیت خصوصی برای طبقه متوسط شهری و دادن جسارت به آن‌ها برای رویارویی بالغانه با مشکلات رشد، بگیرید بنشینید و به صحبت‌ها و فتواهای ما صاحبان امکانات، درباره گسترش فساد در شهر، و پاکی مثلا روستا گوش کنید. مدام به عقب برگردید، و با «ریشه»های‌تان آشتی کنید.» و از این قبیل. مثل همیشه، پاک کردن صورت مسئله، عوض تعمیر. فرهادی هم، همین نگاه سالیان سال را در “فروشنده” دنبال می‌کند، با نماهای آن تشک دونفره زیر آن دیوار ترک خورده، و مردی که بلد نیست کراوات‌اش را ببندد. هی می‌بندد و دوباره باز می‌کند. نشانه‌ها برای‌تان آشنا نیست؟ فقط مربوط به فیلم‌های مهم جریان ظاهرا روشنفکری ایران نمی‌شود. در سریال‌های شبانه سیما هم می‌شود دیدش. و جالب این که پس از دهه 1340، این نگاه واپس‌گرایانه در سینمای ما، حالا باز دارد از سوی جریان روشنفکری سنتی ما، در دهه 1390 جان می‌گیرد و تبلیغ می‌شود. دوباره در مسیر عقب انداختن مسیر شکل‌گیری طبقه متوسط شهری. و به همین خاطر از سوی بخش‌هایی از قدرت حاکم تایید می‌شود. آن هم در یکی از بزنگاه‌هایی که طبقه متوسط دوباره متولد می‌شود. فرق‌اش این است که حالا یک بار تجربه‌اش کرده‌ایم. موانع را می‌شناسیم!

5- خب؛ حالا رسیدیم به نقطه مورد نظر. آن بخشی که در بند شماره 2، از روی آن پریدیم و حالا در مسیر نوشته شدن این یادداشت، و پس از گفتن این حرف‌ها، بهتر می‌توانیم به آن بپردازیم. مسیری که اصغر فرهادی بعد از “درباره الی…” طی کرد. مسیر فیلمساز هم مثل فیلم‌هایش، باز مسیر معمول روشنفکری سنتی ایران در دهه‌های گذشته بود. البته با شدت و غلظت بیشتر. گفتیم که فرهادی در فیلم‌ها و مصاحبه‌هایش از نسبیت، پایان باز، عدم قضاوت و اهمیت گفتگو حرف می‌زند. و این دقیقا همان چیزی است که در فیلم‌هایش خبری از آن نیست، و این البته مشکلی ندارد. درباره خیلی از فیلمسازها همین طور است. فقط حرف‌اش را نمی‌زنند. اما اصغر فرهادی چه به عنوان یک فیلمساز و چه به مقام روشنفکر، اشتباه بزرگ‌تری مرتکب شد. از “درباره الی…” به بعد، او عکس ثابت خودش را به جریان‌های سیاسی فروخت. پذیرفت که پرچم یک گروه باشد. و عکس و پرچم هم که قرار نیست تغییر کنند. اصلا نباید تغییر کنند. به همین خاطر عوض این که خودش را، چه در محضر خودش و چه دیگران، در معرض نقد و گفتگو قرار دهد، ارتقا بدهد یا خطر کند؛ در حفظ آن عکس و پرچم کوشید. خواست، گیرم هماهنگ شده با قدرت، نماد یک قبیله باشد. پس در همه این سال‌ها عوض پیشرفت در کارش بعد از “درباره الی…”، حواس‌اش رفت به این که با کی بنشیند، کجا بنشیند، کجا ننشیند، کجا از مایکل بارکر رییس سونی تشکر کند و کجا از ملت ایران. کجا عکس بگیرد، کجا نگیرد. کی نامه بدهد. چه روزی بدهد. برای چه کسی بدهد. برای چه کسی ندهد. اجازه داد که جریان‌های سیاسی، منتقد فیلمش را بکنند دشمن ملت ایران و موافق فیلمش را حامی فلان گروه. رفت سراغ این که با کدام خبرنگار، چه جور مصاحبه‌ای بکند. کدام‌اش خارجی باشد و کدام داخلی. یعنی درست دورترین جا از نقد و گفتگو ایستاد. روشنفکری سنتی ایران هم، طبق معمول، جای این که از گفتگو دفاع کند، از تصویر ثابت دفاع کرد، عوض این که نگاهش را گسترده‌تر کند، سراغ حفظ قبیله رفت، و فرهادی هم به تشخیص خودش، خواست ابزار دست این جریان باشد. او دیگر گفتگو نکرد، پیش از بازجویی، با انگشت نشان داد و متهم کرد. این است که نه تنها در مسیر نوشتن داستان، این طور پسرفت داشت، که به لحاظ بصری هم درجا زد. شرایط تولید بهتر شده، اما ویژگی‌های بصری فیلم در حد “درباره الی…” هم نیست. بله ما هم در این مدل فیلم دوست داریم کارگردانی دیده نشود، اما قرار نیست تلاش برای رسیدن به این نقطه، کمبود سلیقه بصری و اتمسفر سینمایی فیلم را هم جبران کند.

6- فروشنده اما نسبت به چند ساخته اخیر فیلمساز، چند لحظه امیدبخش دارد. باشد که از دوران بازجویی‌های سابق و داستانگوی قاهر فاقد انعطاف فعلی فاصله بگیریم. بازی خوب شهاب حسینی، و مهارت فرهادی در تعیین مسیر زاویه دید سوم شخص در مسیر روایت داستان به کنار، منظورم دو لحظه انسانی است که نمونه‌اش را در فیلم‌های قبلی فیلمساز تماشا نکرده‌ایم. یکی سکانس خوب و چالش‌برانگیز تصمیم برای لذت بردن یا نبردن از ماکارونی خوشمزه سر میز (ما بودیم، می‌خوردیم یا نه؟)، و بعدی [توجه: خطر اسپویل داستان] لحظه ورود همسر پیرمرد با چادر سیاه، که در برابر دوربین باز می‌شود و همسر له شده‌اش را، پس از “وسوسه”، در آغوش می‌گیرد. برای ما، ساختن، و نه انهدام، طبقه متوسط شهری، از همین جا، و از همین لحظه، آغاز می‌شود.

فیلم بعدی اصغر را، به همین دلیل، با علاقه و انتظار خواهم دید.

 

امیر قادری
امیر قادری



پیگیری سینماژورنال از وضعیت تولید پروژه سینمایی تسخیر لانه جاسوسی⇐ تهیه‌کننده: بعد از سه سال زمان و صرف انرژی فراوان از نگارش سناریو جلوتر نرفتیم!!/عافیت‌طلبی مسئولین باعث شده حمایت عملی از تولید چنین پروژه‌هایی صورت نگیرد/به جای ساخت تریلری مهیج می‌خواهیم مخاطبان را به تفکر واداریم که چه چیز باعث شد تحصن چند روزه دانشجویان تبدیل شود به تسخیر سفارت/تحلیل دراماتیک این پروژه، یک تحلیل دائمی است و ربطی به “توافق هسته‌ای” ندارد

سینماژورنال: سه سال بعد از تولید واقعه نگاری هالیوودی “آرگو” از تسخیر سفارت آمریکا موسوم به لانه جاسوسی در سیزدهم آبان 1358 فقط و فقط حجم عمده شعار مدیران فرهنگی درباره پاسخگویی سینمایی به این پروژه است که شنیده شده است.

به گزارش سینماژورنال در این فاصله فقط یک یا دو سینماگر ایرانی بوده اند که به طور جدی برای تصویرسازی واقع گرایانه این اتفاق پیشقدم شده‌اند؛ یکی از این سینماگران ایرج تقی‌پور است.

هنوز از مرحله نگارش سناریو جلوتر نرفته ایم

 تقی‌پور که نخستین تهیه کننده ای بود که استعدادهای اصغر فرهادی را شناخت و تولید دو فیلم ابتدایی او “رقص در غبار” و “شهر زیبا” را برعهده گرفت بیشتر از سه سال است که می‌خواهد درامی سینمایی با عنوان “دیدار در شرمیتوو” را تولید کند. درامی که نام آن برآمده از فرودگاهی به نام “شرمیتوو” در مسکو است و بناست در آن تحلیلی ریشه ای درباره دلایل تسخیر لانه جاسوسی ارائه شود.

این تهیه کننده درباره تازه‌ترین وضعیت تولید این پروژه به سینماژورنال می گوید: بعد از گذشت سه سال زمان و صرف انرژی فراوان برای راه اندازی پروژه هنوز از مرحله نگارش سناریو جلوتر نرفته ایم.

وی در چرایی این وضعیت بیان می‌دارد: پروژه های مذهبی یا پروژه هایی تاریخی مانند این گرفتار وضعیتی هستند که تهیه کننده نمی‌تواند به طور مستقل تولید آنها را به سرانجام برساند چون ریشه های سیاسی کار باعث می‌شود که به سراغ جلب نظر مراجع مختلف بروید. ما نیز سعی کردیم نظر تمامی مراجع مرتبط با سوژه را جلب کنیم و البته فقط در حرف(!) از ما حمایت شد.

حمایتهای لفظی تا دلتان بخواهد صورت می گیرد اما حمایت عملی، نه

 تقی‌پور خاطرنشان می‌سازد: ما برای تولید “دیدار در شرمیتوو” نیاز داشتیم که حتما یکی از ارگانهای متنفذ را پشت سر خود داشته باشیم؛ فارغ از دلایل مالی تولید چنین پروژه ای، حضور یک ارگان متنفذ باعث می شود که به لحاظ سیاسی بتوانیم طوری پیش برویم که پس از تولید دردسرهای تفسیرسازیهای مختلف را نداشته باشیم.

تهیه کننده “مواجهه” و “صندلی خالی” با اشاره به کم لطفی ارگانهای متنفذ بیان می‌دارد: ما در مملکتی زندگی می کنیم که از صدر تا ذیل معتقدند تسخیر سفارت، انقلابی بزرگتر از انقلاب اول بوده است اما وقتی حرف از تولید یک پروژه سینمایی با محوریت آن اتفاق می‌آید حتی یکی از مسئولین دولتی هم برای کمک به ما پا پیش نمی گذارد. البته حمایتهای لفظی تا دلتان بخواهد صورت می گیرد اما حمایت عملی، نه.

وی ادامه می‌دهد: تصمیم داشتیم که بدون مشارکت حداقلی مراجع دولتی کار را پیش نبریم تا مطمئن باشیم خطایی در تولید صورت نمی گیرد.

تقی‌پور بیان می‌دارد: ما به اهمیت استراتژیک پروژه واقف بودیم و برای همین سعی کردیم درباره تولید با مراجع رسمی درگیر در مقوله، رایزنی هایمان را داشته باشیم و نظرشان را جلب کنیم اما از آن سو انتظار این بود که مراجعی که معمولا ذینفع در حمایت از پروژه های این چنینی هستند مانند وزارت ارشاد یا بنیاد سینمایی فارابی و ارگانهای مشابه به ما کمک کنند که متاسفانه هنوز این اتفاق رخ نداده است.

عافیت‌طلبی مسئولین باعث شده حمایت عملی از تولید چنین پروژه‌هایی صورت نگیرد

ایرج تقی‌پور که بیشتر از دو دهه است در سینمای ایران فعالیت دارد درباره اینکه مدیران فرهنگی برخلاف وعده های لفظی در عمل از پروژه ای مرتبط با تسخیر لانه جاسوسی حمایت نمی‌کنند به سینماژورنال می‌گوید: تصورم این است که مسئولین ما گرفتار عافیت طلبی هستند و عافیت طلبی باعث می شود خود را درگیر تولید چنین فیلمهایی نکنند و حمایت عملی از تولید چنین پروژه‌هایی صورت نگیرد. البته اخیرا تحرکاتی از سوی بنیاد فارابی برای حمایت از تولید صورت گرفته که مشخص نیست به نتیجه برسد یا نه.

رسیدن به نسخه نهایی سناریو به سه عامل شرایط زمانی تولید، کارگردان انتخابی و میزان بودجه ای که در اختیار کار قرار می گیرد بستگی دارد

 فرهاد توحیدی فیلمنامه نویسی بود که مسئولیت نگارش فیلمنامه “دیدار در شرمیتوو”  به وی واگذار شده بود. تقی پور در پاسخ به این سوال که آیا نگارش به پایان رسیده است به سینماژورنال می‌گوید: فیلمنامه تقریبا کامل شده است اما رسیدن به نسخه نهایی به سه عامل شرایط زمانی تولید، کارگردان انتخابی و میزان بودجه ای که در اختیار کار قرار می گیرد بستگی دارد.

تقی‌پور ادامه می‌دهد: فضای سناریو نشان می دهد که چگونه کارگردانی باید آن را بسازد و در این زمینه ما با همایون اسعدیان توافقات لازم را انجام داده ایم و اگر در برهه ای که کار کلید می خورد ایشان درگیر پروژه دیگر باشد باید سراغ گزینه های جایگزین برویم.

محوطه جلوی سفارت در روزهای تسخیر
محوطه جلوی سفارت در روزهای تسخیر

“آرگو” بلحاظ تکنیکی فیلمی فوق العاده درخشان اما بلحاظ محتوایی فوق العاده مزخرف بود

یکی از اصلی ترین وجوه “آرگو” تصویرسازی مستندوار و البته مهیجی بود که در یک ربع ابتدایی آن ارائه شده بود و بدین لحاظ توانسته بود حتی مخاطبان ایرانی را هم تحت تأثیر قرار دهد.

وقتی از تقی پور می پرسیم که آیا “دیدار در شرمیتوو” هم تصویرسازی مهیج منجر به تسخیر سفارت را در خود دارد وی اظهار می‌دارد: اول باید بگویم “آرگو” بلحاظ تکنیکی فیلمی فوق العاده درخشان اما بلحاظ محتوایی فوق العاده مزخرف بود. مشکل “آرگو” این بود که سازندگانش شناختی از ایران و مردم آن نداشتند و فقط می خواستند مخاطبان را به هیجان وادارند.

ماجرای تسخیر سفارت اصلا ماجرای از دیوار بالا رفتن چند دانشجوی جوان نیست بلکه ماجرا ریشه‌دارتر از این حرفهاست

وی ادامه می‌دهد: بن افلک و همراهان آمریکاییش شناختی از مردم ایران نداشتند و طبیعی بود که نتوانند بار محتوایی غنی برای محصولشان تدارک ببینند اما “دیدار در شرمیتوو” کاملا به ریشه های تسخیر سفارت که ذهنیت مردم ایران نسبت به آمریکا است می پردازد.

تقی‌پور در توصیف این فضا بیان می‌دارد: ماجرای تسخیر سفارت اصلا ماجرای از دیوار بالا رفتن چند دانشجوی جوان نیست بلکه ماجرا ریشه دارتر از این حرفهاست و به کودتای آمریکایی 28 مرداد 32 بازمی گردد. بعد از کودتا دولتمردان ایالات متحده چهره ای از خود پیش مردم ایران ساختند به شدت تاریک و همین تصویرسازی ذهنی بود که باعث شد اعتراض دانشجویان منتج شود به تسخیر کامل سفارت.

این سینماگر که آن دوران را کاملا درک کرده می‌افزاید: دانشجویان پیرو خط امام(ره) بنا بود در اعتراض به سیاستهای آمریکا نهایتا چند روز در برابر سفارت تحصن کنند اما اعتراض دانشجویان گره خورد با اعتراض مردمی که می خواستند به دخالتهای سالیان طولانی این کشور در سیاستگذاری مملکتشان واکنش نشان دهند.

ایرج تقی پور
ایرج تقی پور

به جای ساخت تریلر می خواهیم مخاطبان را به تفکر واداریم

تقی‌پور تأکید می‌کند: در “دیدار در شرمیتوو”  ابدا به مانند “آرگو” به دنبال ایجاد هیجان های فانتزی در مخاطب نیستم و بجایش او را به فکر وامیداریم که بیندیشد بر این موضوع که چرا ایرانیان چنین واکنش تندی را علیه آمریکاییان نشان دادند؟

وی خاطرنشان می‌سازد: ما تحلیل ریشه های تسخیر سفارت را تصویرنگاری می کنیم و در یک کلام به جای ساخت تریلر می خواهیم مخاطبان را به تفکر واداریم.

آیا توافق هسته ای به تغییر مسیر فیلمنامه منجر خواهد شد؟

ایرج تقی‌پور پیرامون اینکه آیا فضای سیاسی پیش آمده بعد از توافق هسته‌ای منجر به تغییر مسیر فیلمنامه “دیدار در شرمیتوو” نخواهد شد به سینماژورنال بیان می دارد: امیدوارم این اتفاق نیفتد چون فیلمنامه برمبنای تحلیلی نگاشته شده که یک تحلیل دائمی است درباره اتفاقات منجر به تسخیر سفارت. بر این اساس فکر نمی کنم ماهیت محتوایی اثر تناقضی با فضای سیاسی اخیر داشته باشد. تحلیل دراماتیک ما یک تحلیل دائمی است و ربطی به ماجرای توافق هسته‌ای ندارد.