1

درگذشت رضا داوودنژاد؛ پسر بانمک سینمای دهه هشتاد و عامل تولید فیلم آخر بیضایی!

سینماروزان/حامد مظفری: رضا داوود نژاد بازیگر سینما و تلویزیون ایران در ۴۴ سالگی و به علت عفونت خون ناشی از پیوند کبد درگذشت.

رضا داوودنژاد در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹ در تهران زاده شد. پدرش علیرضا داوودنژاد کارگردان بود و پدر، عامل ورود وی بود به دنیای بازیگری.

رضا داوودنژاد شش ساله بود که با فیلم “بی پناه” ساخته پدرش وارد سینما شد و وقتی ۱۸ساله بود با بازی در فیلم “مصائب شیرین” باز هم ساخته پدرش، شناخته شد. به دنبال آن داوودنژاد در عین حضور در کارهای مختلف پدر -“هوو”، “تیغ زن”، “مرهم”، “کلاس هنرپیشگی”، “فراری” و “مصائب شیرین۲”-به عنوان بازیگری بانمک و شیرین در پروژه های مختلف سینمایی و تلویزیونی نیز ایفای نقش نمود‌‌.

سریال‌های “پشت کنکوری ها”، “باغچه مینو”، “زندگی به شرط خنده”، “نون و ریحون” و “پنچری” ازجمله آثار تلویزیونی رضا داوودنژاد بود.

“چپ دست”، “نیش زنبور”، “زنها شگفت انگیزند”، “همه چی آرومه” و “کنسرت روی آب” از کارهای سینمایی داوودنژاد هستند.

او یک خواهر به‌نام زهرا داوودنژاد دارد که بازیگر است و یک برادر. رضا داوودنژاد همسر غزل بدیعی (خواهر عسل بدیعی) بود.

درگذشت رضا داوودنژاد
درگذشت رضا داوودنژاد

رضا داوودنژاد در کارهای متاخر پدرش به غیر از بازیگری، تجربیات تولید هم داشت و در عین حال عامل تولید فیلم آخر بهرام بیضایی “وقتی همه خوابیم” به شمار می‌رود.
بعد از آن که بیضایی نتوانست فیلم در فیلم “لبه پرتگاه” را با حمید اعتباریان به تولید برساند، این رضا داوودنژاد بود که یکی از رفقای خود-محمود شجاعی- را با واسطه‌ی پدر به بیضایی معرفی کرد تا بشود سرمایه گذار تولید “وقتی همه خوابیم”؛ فيلمي که تصویری تکان‌دهنده و تلخ از پشت صحنه سینمای ایران ارائه داده بود و البته در ساختار و متن بی شباهت هم نبود به همان فیلم ساخته‌نشده‌ی “لبه پرتگاه”.(اینجا را بخوانید)




«فراری»⇔بی‌پروایی دهه هفتادی، مضرات عاقبت اندیشی، پورشه زردرنگ پسر قلعه‌نویی و آقازاده‌ای که در کنار نامزد دوستش(!) به مرگ بوسه می‌زند

سینماروزان: فروردین 94 بود که خبر تصادف مرگبار یک پورشه زردرنگ در خیابان شریعتی در رسانه ها منتشر شد؛ تصادفی که در آن یک دختر و پسر جوان به کام مرگ رفتند. مدتی بعد از تصادف خبر رسید که پورشه متعلق به هوتن آقازاده امیر قلعه نویی چهره سرشناس فوتبال ایران بوده است. با این حال هوتن قلعه نویی از این گفت که مدتی پیش از تصادف خودرویش را به یکی از دوستان صمیمی اش فروخته بود!

مدتی بعدتر پدر راننده پورشه زردرنگ در گفتگویی از این گفت که فرزندش، پورشه را از نامزد دوستش به امانت گرفته و قصد رساندن نامزد دوستش به خانه اش را داشته(!) که درگیر سانحه تصادف شده است.

آذر 94 بود که علیرضا داوودنژاد فیلمبرداری «فراری» را در تهران آغاز کرد؛ فیلمی که در خلاصه داستان آن به ماجرای حضور دختری شهرستانی در پایتخت به هدف سلفی گرفتن با یک فراری اشاره شده بود و ابدا حرفی از آن تصادف مرگبار نزده بود.

بر این مبنا بسیاری انتظار داشتند که فیلم صرفا روایتی باشد از فرار دختران از خانه و غوطه وری در چرکی پایتخت با این حال نمایش «فراری» در جشنواره نشان داد داوودنژاد برای بازنویسی فیلمنامه اش کاملا تحت تأثیر اتفاقات پیرامونی بوده و با قرار دادن یک پایان بندی منکوب کننده در اثر به اتفاقی اشاره کرده که بر سر پورشه زردرنگ افتاده بود!

گره خوردن سرنوشت دو طبقه اقتصادی متضاد

داوودنژاد که در کنار تجربه گرایی این سالهایش از «کلاس هنرپیشگی» گرفته تا «روغن مار» نشان داده علاقه زیادی به ساخت درامهایی کاملا در بطن جامعه و منطبق با حال و اوضاع پیرامونش دارد، در «فراری» از ماجرای فرار دختری دهه هفتادی از خانه اش در شمال آغاز می کند و مطابق انتظار این رویارویی دخترک با آدمهایی مختلف از اجتماع از هم گسیخته پایتخت است که فیلم را پیش می برد اما پایان بندی فیلم و گره خوردن سرنوشت دخترک به سرنوشت آقازاده ای فراری سوار است که بدجوری حس و حال این روزهای اجتماع و تعارضات اقتصادی طبقات را به رخ می کشد.

داوودنژاد می توانست به مانند بسیاری آثار این سالها از مستندهایی مانند «فقر و فحشا» گرفته تا کمدی هایی مانند «زنها فرشته اند» عاقبت دختران فراری را همان عاقبت محتومی بداند که در فیلمفارسیها دیده ایم اما شاید مشاورانی که در بازنویسی فیلمنامه اولیه کامبوزیا پرتوی در کنار داوودنژاد بوده اند موجب شده اند تصویرسازی دخترک دهه هفتادی فراری از خانه به سمت آن کلیشه گرایی کاملا متضاد از اجتماع نرود.

برای همین است که دخترک داستان نه تنها به سادگی گول اغواگران حاضر در ترمینالها را نمی خورد که اتفاقا خیلی خوب هم آنها را جا می گذارد و در جای جای فیلم هم می بینیم که به مانند اغلب دهه هفتادیها بی قید و پروا فقط و فقط به رسیدن به مطلوب خویش که فراری است می اندیشد!

گرفتاریهای ماهواره و فضای مجازی

حتی در این مسیر و بعد از کلی محبت که از سوی راننده ای به نام «نادر» که گویا سابقه جبهه و جنگ هم داشته نثار دخترک می شود، دخترک ماجراجوی داستان که گرفتار GEM و فضای مجازی است، این راننده را قال می گذارد و ابدا هم برایش مهم نیست که چه بر سرش خواهد آمد. این سرخوشی در لحظه و بی توجهی به عاقبت اندیشیِ توصیه شده از سوی نسلهای قبلتر، اصلی ترین ویژگی دهه هفتادیهاست که دخترک «فراری» هم کاملا از آن بهره مند است.

کژی ها و ناراستی های اجتماع هم نه از برخورد صرف میان این دخترک با طیف مختلف آدمیان که از اختلافی ناشی می شود که سودجویی های اقتصادی کلان عامل آن بوده است! آنتاگونیست فیلم داوودنژاد نه آن نمایشگاه دار زنباره است و نه آقازاده ای سوار بر فراری که با همان اولین دیالوگ دختر را متقاعد می کند که برای عیش و نوش با او راهی کرج شود!

آنتاگونیست «فراری» فسادهای اقتصادی کلانی است که در سایه وابستگی بیش از حد کشور به منابع طبیعی ایجاد شده و کار را به جایی رسانده که در جای جای شهر نمایشگاههای اتومبیلی به چشم بخورد که پول خرید یکی از خودروهای آنها به اندازه پول خون صدها انسان است!!

این وجه از «فراری» که در فضایی سرگرم کننده و منطبق با عنصر تعلیق و رفت و برگشتهای زمانی میان گذشته و حال خود را نشان داده موجب می شود که مخاطب سرخورده از این تعارض طبقاتی به شدت به فیلم سمپاتی پیدا کند. همان قدر که داوودنژاد در «مرهم» کوشید بلای مخدرهای صنعتی و شیوع آن در میان جوانان را گوشزد کند حالا در «فراری» هم بلای اختلاف طبقاتی است که گوشزد می شود اما آنجا که باید چاره ای بر این بلا اندیشیده شود داوودنژاد ابدا ژست دانای کل را به خود نمی گیرد و با الهام گیری از تصادف مرگبار پورشه زردرنگ گوشی را دست آنها می دهد که مدتهاست علاقه ای به شنیدن ندارند!!!




جشنواره سی و چهارم با Ferrari+عکس

سینماژورنال: علیرضا داوودنژاد این روزها درگیر فیلمبرداری تازه ترین اثر خود “فراری” شده است. این فیلم دو بازیگر اصلی دارد که نقش یکی را محسن تنابنده ایفا می کند و نقش دیگر را ترلان پروانه.

به گزارش سینماژورنال داوودنژاد برای انتخاب بازیگر زن اصلی فیلم یک فراخوان تلگرامی برگزار کرده بود اما در نهایت چون نتوانسته بود گزینه خود را از میان داوطلبان تلگرامی انتخاب کند به استفاده از ترلان پروانه بسنده کرد.

ترلان پروانه بازیگر 17 ساله سینما که پیشتر در آثاری چون “بخاطر پونه” و “شیفت شب” ظاهر شده بود در “فراری” در نقش دختر نوجوانی ظاهر می شود که به عشق سلفی گرفتن با اتومبیلهای مدل بالا به تهران می آید و در تهران ابتدا با یک راننده آژانس با بازی تنابنده برخورد میکند و به دنبال آن نیز با چند آقازاده!

فيلمنامه “فِراري” توسط کامبوزيا پرتوي نوشته شده و محمود کلاري(مدير فيلمبرداري)، ايمان اميدواري(طراح گريم)، پرويز آبنار( صدابردار)، يحيي سپهري شکيب( آهنگساز) و عليرضا علويان(صدا گذار) عوامل پشت صحنه هستند.

سازندگان فيلم طي روزهاي گذشته فرم حضور درجشنواره را پر کرده اند و قصد دارند با انجام تدوين و ساير مراحل فني همزمان با فيلمبرداري “فِراري” را به جشنواره سي و چهارم فيلم فجر برسانند.

رضا داوودنژاد فرزند کارگردان “فراری” که به مانند همه آثار سالیان اخیر پدرش در این اثر هم کنار اوست تصویری اجتماعی از بنری مرتبط با فیلم را منتشر کرده است.

فراری
فراری



فراخوان انتخاب همبازی زن تنابنده در رشت

 سینماژورنال: علیرضا داوودنژاد برای انتخاب یکی از بازیگران اصلی فیلم “فِرارى” عازم شهر رشت می شود.
به گزارش سینماژورنال و به نقل  از “سینما” پیش تولید رسمی این فیلم به تهیه کنندگی جهانگیر کوثری یک هفته ای است که آغاز شده و این روزها داوودنژاد و گروه تولید مشغول بازبینی لوکیشن و انتخاب بازیگران هستند. تنها بازیگر قطعی “فِرارى” محسن تنابنده است.

این درحالی است که تنابنده یک هفته ای است در جلسات دورخوانی و تمرینات فیلم شرکت می کند و قرار است ایفاگر نقشی متفاوت و جدی در “فِرارى” باشد.

انتشار فراخوان انتخاب بازیگر در رشت
مدتی قبل داوودنژاد برای ایفای یکی از نقش های اصلی فیلم فراخوانی در شهر رشت داده بود.
حالا او قرار است به همراه محمود کلاری، محسن تنابنده، کامبوزیا پرتوی و رضا داوودنژاد که مشاور کارگردان پروژه است فردا به رشت برود تا بازیگر شمالی فیلمش را انتخاب کند.
فیلمی که از همین حالا پیش بینی می شود یکی از آثار مهم جشنواره امسال باشد.

پای آقازاده ها هم وسط است
بابک کریمی طراح صحنه و لباس فیلم مدتی است ساخت و ساز دکورهای “فِرارى” را آغاز کرده است. ایمان امیدواری هم طراح چهره پردازی فیلم است.

داستان “فِرارى” درباره دختری شهرستانی است که می خواهد با ماشین های گران قیمت عکس بگیرد اما درگیر ماجراهایی میشود و پای آقازاده ها به داستان باز می شود.
فیلمنامه این فیلم توسط کامبوزیا پرتوی نوشته شده است که این روزها فیلم مجیدی را هم به عنوان سناریست روی پرده دارد.




ابتلای ۱۴ ساله بازیگر جوان سینما به “ام.اس/MS” در حالی که حتی یک مدیر هنری هم سراغی از او نگرفته!+عکس/پدر این بازیگر: ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد…

سینماژورنال/مهدی فلاح‌صابر: سیاوش حکمت‌شعار بازیگری را با فیلم سینمایی “بچه های بد” ساخته علیرضا داوودنژاد آغاز کرد.

او که از دوران نوجوانی با رضا داوودنژاد دوستی دیرینه داشت در رفت آمد با خانواده این کارگردان، به خاطر اندام مناسب، چهره و فیزیک مساعد، توسط علیرضا داوودنژاد برای بازی در این فیلم انتخاب شد.

پس از آن در یک اپیزود از سریال “باران عشق” ساخته احمد امینی و درام سینمایی “غیرمنتظره” محمدهادی کریمی به ایفای نقش پرداخت.

سیاوش حکمت‌شعار در برهه ای از زمان بنا بود در سریال “سفر سبز” محمدحسین لطیفی هم نقش اصلی را بازی کند و محمدرضا شریفی‌نیا در این باره با او صحبت کرده بود و توافقات لازم هم حاصل شده بود اما استقرار گروه تولید در آلمان و دردسرهای دریافت ویزا موجب شد سیاوش به موقع به فیلمبرداری نرسد و در نهایت پارسا پیروزفر که آن موقع 30 ساله بود با گریم نقشی جوانی 20 ساله را بازی کند!!!

پس از آن سیاوش به ناگاه از عرصه سینما و تلویزیون دور افتاد و همین باعث شکل گیری شایعات مختلفی پیرامون وی شد. شایعاتی که از مهاجرت گرفته تا درگیری در اعتیاد را شامل می‌شد.

با این حال پیگیری سینماژورنال حکایت از آن دارد که این بازیگر جوان سالها است به دلیل ابتلا به بیماری ام.اس در بستر بیماری است و در این مدت فقط خانواده و دوستان نزدیک وی هستند که در کنار او قرار دارند و به او سر می‌زنند.

سال 80 بود که بیماری اش آغاز شد

منوچهر حکمت‌شعار پدر سیاوش که در همه این سالها بار اصلی مراقبت از فرزند را برعهده داشته درباره سابقه بیماری فرزند به سینماژورنال می‌گوید: در سال 1380 بود که سیاوش از منزل رضا داوودنژاد  چند مرتبه با من تماس گرفت و خبر داد که حالش زیاد خوب نیست. با نگرانی به آنجا رفتم و در جلوی مجتمع ،سیاوش را بسیار بیحال دیدم و بلافاصله او را به بیمارستان رساندم. او سرگیجه و سردرد شدیدی داشت و قدرت تکلمش ضعیف شده بود.

سیاوش در مدت دو ماه تمام قدرت حرکتی اش را از دست داد

این پدر نگران و صبور ادامه می‌دهد: پزشکان پس از انجام معاینات و آزمایشات متعدد اعلام کردند که سیاوش به بیماری ام.اس/MS دچار شده است. متاسفانه پس از آن بود که سیاوش در مدت دو ماه قدرت حرکتی تمام اعضای بدنش از دست داد و قادر به انجام هیچ کاری نبود و حتی انگشتش را هم نمیتوانست تکان دهد.  تنها کاری که از دست ما برمی آمد انجام دوره‌های درمان مطابق با دستورات پزشکان بود که این دوره های درمانی تا امروز ادامه داشته است که البته فقط تا حدودی موثر بوده است.

بچه های بد
سیاوش حکمت شعار در کنار رضا داوودنژاد در پوستر “بچه های بد”

گلزار هم تلفنی جویای احوالش بود

منوچهر حکمت‌شعار می افزاید: اوایل بیماری هنرمندانی چون بهزاد فراهانی، محمدرضا فروتن، رضا داوودنژاد و شقایق فراهانی از او عیادت می کردند و بهنوش بختیاری و محمدرضا گلزار هم تلفنی جویای احوال او بودند، ولی اینها فقط در آن مقطع بود و پس از آن دیگر کسی سراغی از سیاوش نگرفت.

او تأکید می کند: البته رضا داوودنژاد تا قبل از بیماری خودشان با فرزندم در تماس بود اما از آن بعد ایشان هم به دلیل مشکلات پیش آمده برای خودش نتوانست به عیادت سیاوش بیاید.

هزینه ماهیانه سیاوس به 5 میلیون هم می رسد
وی در ادامه با اشاره به هزینه های سنگین درمان سیاوش بیان می دارد: هزینه ماهیانه درمان و فیزیوتراپی چیزی حدود 3 میلیون تومان است که با در نظر گرفتن هزینه های جانبی شامل رفت و آمد و رژیم غذایی خاص حتی تا 5 میلیون تومان هم میرسد. با اینکه سیاوش بیمه است ولی بیمه تمام هزینه ها را پوشش نمیدهد و قسمت عمده آن را باید خودمان پردخت کنیم.

سیاوش حکمت شعار
سیاوش حکمت شعار در ماههای اخیر

مدیران هنری نه کمکی کردند و نه حتی به عیادت سیاوش آمدند

منوچهر حکمت‌شعار با اشاره به کم لطفی مدیران هنری کشور به وضعیت فرزندش به سینماژورنال می‌گوید: در این یک دهه و نیمی که سیاوش بیمار است نه تنها هیچ کمکی شامل حالمان نشد که حتی یک بار هم نشد برای دلخوشی فرزندمان یکی از این ده ها مدیر به عیادتش بیاید.

سیاوش با واکر و به سختی حرکت می کند
ایشان در خصوص وضعیت کنونی فرزندش می‌افزاید: سیاوش هم اکنون با واکر هم به سختی قادر به حرکت است و یکی از پاهایش تحرکی ندارد.هنوز هم به یاد گذشته و بازیهایش در فیلمهاست و امید دارد که بهبودی خود را بازیافته و فعالیتش را در این عرصه از سر بگیرد.

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
حکمت شعار ضمن تشکر و قدردانی از  سینماژورنال در پیگیری وضعیت سیاوش، صحبتهایش را با این بیت شعر به پایان برد: ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد/در دام مانده باشد صیاد رفته باشد…




رضا داوودنژاد خطاب به پدرش: وقتی بچه پنج ساله را جلوی دوربین می‌گذاری، انتظار خلف بودن نداشته باش

سینماژورنال: رضا داوودنژاد بازیگری که بواسطه پدرش علیرضا داوودنژاد وارد سینما شد و همچنان بیشتر بواسطه کارهای پدر است که شناخته می شود اعتراف جالبی کرده است.

به گزارش سینماژورنال این بازیگر در جلسه نقد و بررسی فیلم “بی پناه” که در  نشست “مرور سینمای دهه 60” در کنار صحبت درباره چگونگی حضورش در این فیلم در قالب بازیگر کودک نکته جالی را هم درباره سوءاستفاده از شهرتش بیان کرد.

داوودنژاد گفت: بعد از اکران «بی پناه» در سینماها و نمایش چندباره آن در تلویزیون، من معروف شده بودم و از این توجه مردم سوء استفاده می کردم. آن سال ها در مدرسه به رضا بی پناه معروف بودم و خیلی خودم را لوس می کردم. مثلا دوست نداشتم با مداد بنویسم و با خودکار می نوشتم و معلم هم به من گیر نمی داد. تاثیر این فیلم تا سوم – چهارم دبستان برای من ادامه داشت.

وقتی بچه پنج ساله ات را جلوی دوربین می گذاری

جالب است که در جایی دیگر از گفتگو داوودنژاد درباره تاثیری که بازی در پنج سالگی روی آینده کاری اش داشته گفت: اولین بار در حالی جلوی دوربین رفتم که پدرم پشت دوربین بود و فضای صحنه برایم غریبه نبود. برای من که بازیگری را آکادمیک نخوانده ام و به صورت تجربی وارد این حرفه شده ام، این آشنایی با جلو و پشت دوربین در آینده کاری ام بسیار تاثیرگذار بود. یادم هست یک بار پدرم گفت تو خیلی بلا سر من آورده ای، و من گفتم وقتی بچه پنج ساله ات را جلوی دوربین می گذاری، نباید انتظار یک بچه خلف را داشته باشی.

به خاطر بابا گریه کردم و بازیگر شدم

رضا داوودنژاد درباره چگونگی انتخاب برای بازی در فیلم «بی پناه» در سن پنج سالگی گفت: سال های اوج جنگ و بمباران شهرها توسط عراق بود و ما شمال زندگی می کردیم. یک شب زیر کرسی بودیم که پدرم گفت می توانی گریه کنی؟ گفتم چرا؟ گفت به خاطر بابا. من گریه کردم و با همان گریه بازیگر شدم. یک وقت دیدم بندرانزلی هستم و دارم فیلم بازی می کنم. آن بازی کردن در سینما در پنج سالگی همان و این همه ماجرا در زندگی همان.

مواقعی که فیلم های پدرم نمی فروشد، سال به سال فیلم می سازد

وی ادامه داد: دستمزدم برای بازی در فیلم «بی پناه» هر روز یک اسباب بازی بود. آن موقع بابا دیالوگ می گفت و من چون حفظ کردنم خوب بود، دیالوگ ها را بدون اشتباه جلوی دوربین می گفتم. گریه کردنم هم خوب بود. یادم هست برای خانم فرجامی و آقای اکبری عجیب بود که من اینقدر راحت گریه می کنم. البته دلیل این راحت گریه کردن هم این بود که آن زمان، مقطع خاصی در زندگی من بود؛ مادرم تازه فوت شده بود و رابطه پدر و پسری درون فیلم هم متاثر از رابطه من و پدرم در آن زمان بود.

بازیگر فیلم «بی پناه» بیان کرد: این فیلم در زمان خودش فیلم پرفروشی بود و برای همین بود که پدر تا پنج سال فیلم نساخت و بعد «نیاز» را ساخت. اصولا مواقعی که فیلم های پدرم نمی فروشد، سال به سال فیلم می سازد و وقتی می فروشد تا چند سال فیلم نمی سازد.

مردم مرا که می دیدند گریه می کردند

بازیگر فیلم «کلاس هنرپیشگی» با بیان اینکه عکس های زیبایی از آن دوره در ذهنش حک شده است، افزود: قهرمان پروری در فضای آن سال های جامعه کاربرد داشت. زمان جنگ بود و مردم خیلی حساس بودند. یادم هست فیلم در سینما آزادی روی پرده بود و بیشتر مردم با اشک از سالن خارج می شدند و مرا که می دیدند گریه می کردند و دستی بر سرم می کشیدند.