1

روایت یک مستندساز از ممنوعیت صدا و تصویر شهیدآوینی در صداوسیما

سینماروزان/علی مزروعی: شاید برای خیلی‌ها باورش سخت باشد، شهیدمرتضی آوینی که در سالهای بعد از شهادتش مدام در رسانه ملی تحسین شده، زمانی نه چندان دور و در دوران حیاتش، دچار ممنوعیت صدا و تصویر در این رسانه بود.

به گزارش سینماروزان مستند «خنجر و شقایق» در اوایل شروع جنگ بوسنی به کوشش تیمی از بچه‌های حوزه هنری همچون نادر طالب‌زاده، حسین بهزاد و رضا برجی و با نریشن‌های مرتضی آوینی تولید شد ولی در ابتدا از رسانه ملی پخش نشد.

رضا برجی در چرایی توقیف مستند “خنجر و شقایق” به روزنامه فرهیختگان گفت: مستند “خنجر و شقایق” به این دلیل پخش نمی‌شد که صدا و تصویر آقای آوینی در صداوسیما ممنوع بود، به خاطر همین قسمت‌هایی از فیلم را که نریشن نداشت به‌عنوان گزارش خبرنگاران اعزامی صداوسیما به بوسنی پخش کردند!

برجی ادامه داد: این دعوای میان مدیران وقت سازمان و آوینی از قبل بود؛ مثلا من خودم در یک حادثه در کردستان قاطرم افتاد داخل آب و عکاس‌های همراه من با تصور اینکه من در آب افتادم و کشته شده‌ام، فاتحه خواندند و رفتند و من سه روز بعد درحالی‌که باتری دوربین را گم کرده بودم، زنده برگشتم و به من می‌گفتند تو باید پول باتری را بدهی.

این مستندساز افزود: در آن زمان یک رقابت کاذبی شکل گرفت و بعضی‌ پیغام می‌گذاشتند و در آن با خطاب قرار دادن آقامرتضی با لقب «کامی» به ایشان اهانت می‌کردند!! الان هم همچنان برخی فیلم‌هایی می‌سازند در معرفی آقامرتضی که واقعا فاجعه است.

برجی بیان داشت: ما برای تولید مستند “خنجر و شقایق” خیلی سختی کشیدیم ولی صداوسیما چهار قسمت از ده قسمتی را که به آنها داده شد، کات زدند و به اسم خودشان منتشر کردند که این منجر به عصبانیت ما شده بود و بعد مسائل و مشکلاتی که در زمان جنگ گاهی عامدانه از طرف سازمان برای بچه‌ها پیش آمده بود، تلنبار شده بود و این اتفاقی که برای این مستند رقم خورد مثل یک جرقه‌ای بود که باعث ترکیدن آن عصبانیت‌ها و ناراحتی‌های تلنبارشده، شد.

این مستندساز تاکید کرد: بچه‌های اورجینال روایت فتح کسانی بودند که در جنگ حضور داشتند، بعد از آن دیگر، کسانی آمدند که جنگ را ندیده بودند. اما مرتضی بود و در جنگ حضور داشت. 

رضا برجی درباره روند ساخت “خنجر و شقایق” گفت: اولین گروهی بودیم که به بوسنی رفتیم و اولین دوربینی بود که وارد شهر ویسوکو و موستار می‌شد. و صحنه‌هایی مثل اذان گفتن و گریه شوق مردم برای ورود ایرانی‌ها را توانستیم ضبط کنیم که در هیچ رسانه دیگری پخش نمی‌شد. بعد از خنجر و شقایق هم تیم‌های دیگری رفتند و تصاویری گرفتند که البته از آن حالت تازگی و طبیعی بودن خارج شده بود، در خنجر و شقایق مردم خودشان بودند و یک انعکاس واقعی از رفتار و صحبت‌های مردم نشان داده شد. یک‌جا در مستند هست که من داخل ماشین دارم یک آوازی را به زبان افغانستانی می‌خوانم و راننده که فارسی بلد نیست، سعی می‌کند با من همخوانی کند و اشک می‌ریزد که دوربین روی آینه جلوی ماشین زوم می‌کند و چشم‌های گریان راننده را نشان می‌دهد و آقامرتضی اینجا یک نریشن خوبی با این مضمون می‌گوید که آیا ما می‌توانستیم کار دیگری جز این چیزی که الان داریم، انجام دهیم یا به‌عنوان یک مثال دیگر وقتی ما رفتیم دیدیم قبل از ما عکس امام را خیلی از مردم داشتند، متعجب شدیم؛ چون هم ما و هم بچه‌های نظامی که اولین‌بار همراه‌مان بودند، به بوسنی رفته بودیم و بعدا با گروهی از ترک‌های مقیم آلمان برخورد کردیم و آنها گفتند زمانی که ما آمدیم مردم با ما ارتباط برقرار نمی‌کردند، برای همین عکس‌های امام را در آلمان چاپ کردیم و با خودمان آوردیم و وقتی مردم دیدند ما از طرفدار‌های امام خمینی هستیم دیگر با ما همکاری می‌کردند.

رضا برجی+شهیدمرتضی آوینی
رضا برجی+شهیدمرتضی آوینی

برجی ادامه داد: همچنین حضور ایرانی‌ها برای اولین‌بار سبب امیدبخشی به مردم و نظامی‌های بوسنی شد و در خنجر و شقایق این مباحث ملموس بود. از طرفی نقش مرتضی آوینی را نمی‌شود نادیده گرفت که خودش به‌طور جدی با خواندن نریشن در متن مستند قرار گرفته بود، به‌طوری‌که بعد‌ها خیلی‌ها فکر می‌کردند او هم با ما در سفر بوسنی بوده و برخی به ما می‌گفتند از خاطرات‌تان با شهید آوینی در سفر بوسنی هم بگویید، درحالی‌که شهید آوینی در بوسنی حضور نداشت. ما آنجا برای اینکه ناراحتی برای مردم اهل‌سنت به وجود نیاید، از مهر استفاده نمی‌کردیم و صرفا جهت اینکه از محل سجده‌مان مطمئن شویم دستمال کاغذی استفاده می‌کردیم و بوسنیایی‌ها هم به تقلید از ما همین کار را انجام می‌دادند. زمانی که وضو می‌گرفتیم، می‌دیدم که آنها هم مشابه ما وضو می‌گرفتند و وقتی می‌پرسیدیم مگر شما اهل‌سنت نیستید؟ می‌گفتند هرکاری که ایرانی‌ها انجام می‌دهند همان درست است. یا بعضی‌ها به تقلید از ما دست باز نماز می‌خواندند و ده‌ها مورد این‌طوری پیش آمده بود که نشان‌دهنده این بود که تا چه حد مردم بوسنی متاثر از ایرانی‌ها هستند. و این را ما در هیچ کشور دیگری ندیدیم و اینها چیز‌هایی بود که تصاویر ضبط‌شده ما در بوسنی را خیلی خاص می‌کرد.

رضا برجی با انتقاد از سیاستمدارانی که نتوانستند رابطه حسنه دو ملت ایران و بوسنی را حفظ کنند، اظهار داشت: یکی از اتفاقات بدی که در کاهش علاقه، موثر بوده است اینکه در سفر مردم دو کشور که مدت‌ها به‌صورت لغو روادید صورت می‌گرفت، ما ویزا را اجباری کردیم و این رفت‌وآمد‌ها کاهش پیدا کرد که بالطبع این کاهش رفت‌وآمد‌ها به‌مرور زمان از آن شدت علاقه هم کم کرد. ولی همچنان این علاقه البته با شدت کمتر وجود دارد و مردم به این گزاره معتقد هستند که اگر ایران نبود کشوری به نام بوسنی نیز وجود نداشت و در مصاحبه‌هایی که با مردم می‌شود از یک بستنی‌فروش تا شخص رئیس‌جمهور بوسنی به آن اذعان می‌کنند که البته دقیقا همین‌طور بود و ورود بچه‌های ایرانی در آنجا رزمنده‌های بوسنی را از حالت پدافندی به آفندی برد.




اعتراف مستندساز پیشکسوت نزد یک روحانی؛ در گزینش رسمی “روایت فتح” رد شدم اما سیدمرتضی مرا تأیید کرد

سینماژورنال: همزمان با 20 فروردین سالروز شهادت سیدمرتضی آوینی رسانه های مختلف سعی کردند به سهم خود درباره بازشناسی اندیشه های این شهید فعالیت کنند.

به گزارش سینماژورنال شبکه افق سیما هم به همین مناسب ویژه برنامه ای با نام “در جستجوی حقیقیت” روی آنتن فرستاد.

در این ویژه برنامه، یک روحانی مجری گری را برعهده داشت و می‌کوشید در گفتگو با همکاران شهید آوینی بخشهایی از ناگفته ها درباره این شهید را عیان سازد.

به گزارش سینماژورنال از جمله این همکاران رضا برجی مستندساز پیشکسوت سینما و تلویزیون بود. برجی با اشاره ای به اولین روزی که برای همکاری به “روایت فتح” رفته بود به مورد جالبی اشاره کرد.

یکی از کارمندان مرا رد کرد

برجی گفت: یادم می آید مدتی قبل از پایان جنگ و قبول قطعنامه با مقداری از دستنوشته ها و عکسهایی که حاصل فعالیتم در دفاع مقدس بود به دفتر “روایت فتح” رفتم. در آنجا یکی از کارمندان که مسئول گزینش بود نگاهی به عکسهای من انداخت و خیلی سریع و به طور رسمی ردم کرد.

آوینی کارهایم را بررسی کرد و گفت خیلی خوبه

خالق مستندهای “سالهای گلوله و زنبق” و “مادران صربرنیتسا” ادامه میدهد: می خواستم بیرون بروم که دیدم مردی با طمأنینه خاص در اتاق روبرویی نشسته است. نزدش رفتم و گفتم اینها دستنوشته ها و عکسهای من از حضور در جبهه است. اگر به دردتان می خورد استفاده کنید. او نیز با آرامش به بررسی کارهایم پرداخت و جز “خیلی خوبه…آفرین” از او نشنیدم.

رضا برجی
رضا برجی

به گزارش سینماژورنال وی افزود: وقتی به او که بعدها فهمیدم سیدمرتضی آوینی است از علاقه ام به کار با “روایت فتح” گفتم ایشان گفت فردا اول وقت اینجا باش تا به همراه یک گروه مستدساز برای ضبط یک کار مهم اعزام شوی.

برجی با بیان این مطلب که این پارادوکس رفتاری متعجبش کرده بود خاطرنشان ساخت: به سیدمرتضی گفتم اما گزینش مرا رد کرده است ولی ایشان گفت نگران نباش، باقیش با من. این چنین بود که خیلی راحت وارد گروه شدم و البته تا توانستم از ایشان آموختم.

سیرمرتضی از هر کسی به شما نزدیکتر است

به گزارش سینماژورنال رضا برجی با مخاطب قرار دادن جوانان و نوجوانان روزگار ما گفت: یادتان باشد که سیدمرتضی از هر کس دیگری به شما نزدیکتر است. او زمان حیاتش سعی میکرد با همه به زبان خودشان حرف بزند و همین اسباب محبوبیتش را موجب شد.

وی در پایان گفت: سیرمرتضی ملموس ترین شهید اهل قلم است که میتوان بی واهمه به او نزدیک شد و از محصولاتی که باقی گذاشته به قدر کفایت استفاده کرد.