1

همسر سابق مهرجویی درباره همه چیز سخن گفت⇐از سفر به سرزمین رمبو و تولید پردردسر «هامون» تا تراشیدن موهای گلشیفته، ماجرای جنایی یک چاه‌کن و روزهای پس از طلاق

سینماروزان: فریار جواهریان همسر سابق داریوش مهرجویی در ٩ اثر از داریوش مهرجویی در مقام طراحی صحنه و در یک اثر هم در مقام طراح لباس کار کرده است. جواهریان در خراسان متولد و در فرانسه بزرگ شده است.

به گزارش سینماروزان و به نقل از «شرق» جواهریان تحصیلات آکادمیک خود را در آمریکا و در دانشگاه‌های تگزاس در آستین، ام‌آي‌تي و هاروارد به پایان رساند و پس از بازگشت به ایران اقدام به راه‌اندازی یک دفتر معماری و مطالعه در زمینه باغ ایرانی کرد.

١٧ آذر سالروز تولد مهرجویی بود و جواهریان به مناسبت هفتادوهشتمین سال تولد این فیلم‌ساز درباره سالهای همراهی با او سخن گفت.

  فکر می‌کنم اولین تجربه شما با جناب مهرجویی، فیلم «سفر به سرزمین آرتور رمبو» باشد که ما در ایران آن را ندیده‌ایم. چگونه تجربه‌ای است؟
بله، یک ساعت فیلم برای تلویزیون فرانسه است که اتفاقا می‌خواستند با مرحوم ساعدی کار کنند که در یک کافه می‌گذشت و در آنجا شخصیت‌هایی می‌آیند و می‌روند. تلویزیون فرانسه از چهارتا خارجی خواست که راجع‌ به فرهنگ فرانسه کار کنند و رویکردشان این بود که نگاه شما به فرانسه چیست؟! روی آن کار نشد و نشد… خلاصه دچار وضعیت بحرانی بودیم و من از آنجا که از بچگی در فرانسه بزرگ شده بودم و به شخصیت آرتور رمبو ارادت داشتم و می‌دانستم که او شاعر فرانسوی است که به فلسفه اشراق و به شرق علاقه‌مند و سال‌ها در عدن (یمن) زندگی کرده بود، به داریوش پیشنهاد کردم که بیا مثل یک مستند کار کن، او قبلا هم درباره الموت مستندی ساخته و در آن زندگی حسن صباح را بازسازی کرده بود و در آنجا عده زيادي روشنفکر رفته و درباره‌اش نظر داده بودند. حالا هم تصمیم بر این شد که این آدم‌های روشنفکر درباره رمبو صحبت کنند و درکل نسبتا فیلم جمع‌وجور، ساده و خوبی شد و از همان‌جا کار من هم به‌عنوان طراح صحنه آغاز شد. بعد هم اجاره‌نشین‌ها در سال ٦٥ اتفاق افتاد.
  این طراح‌شدن، انتخاب شما یا پیشنهاد جناب مهرجویی بود؟
انتخاب من نبود، چون من آدم نسبتا خجالتی‌اي هستم و خیلی زیاد میل ندارم که خودم را جلو بیندازم و اسمم را به‌عنوان سناریست و طراح صحنه بگذارند. بیشتر دوست دارم آن پشت‌ها در سایه کارم را بکنم، ولی چون «اجاره‌نشین‌ها» درباره ساختمان بود و به حرفه من ربط داشت، من راحت‌تر می‌توانستم آن را کار کنم. همچنین می‌توانستم راجع ‌به لباس‌ها کمک بدهم و درمجموع فیلم‌سازی برایم مثل یک ماجرای خانوادگی بود، چون بعدها هم کارگردان‌هاي مختلف به‌عنوان طراح صحنه به سراغم آمدند؛ به آنها گفتم که من به‌خاطر شوهرم و خانواده‌ام این کار را کرده‌ام. این درست مثل آشپزی است که در خانه می‌کنم و سعی می‌کنم که غذای خوشمزه‌ای بپزم و غذایم هرگز نسوزد، همچنین بدمزه درنیاید. من دیگر آشپز حرفه‌ای نیستم که بخواهم در بیرون از خانه در رستوران کار کنم یا برای خودم رستورانی داشته باشم. بنابراین به دنبال چسبانیدن اسمی نبوده‌ام، اما درهرحال کارم مهم بوده است و آنچه در توان داشته‌ام انجام داده‌ام و داریوش هم خیلی راضی بود و از نظر دیگران بی‌خبرم!
  حساس‌ترین کارتان در کنار مهرجویی کدام است؟
سخت‌ترین کارم «هامون» است که دارای ٦٢ لوکیشن بود و در آن شخصیت‌های متفاوتی حضور داشتند و فیلم از دوره فیلم‌برداری طولانی‌مدتی برخوردار بود و فکر می‌کنم اواخر خرداد یا اوایل تیرماه شروع شد و در دی‌ماه هنوز داشتیم صحنه‌های کنار دریا را فیلم‌برداری می‌کردیم. خوشبختانه این فیلم در سینمای ایرانی خیلی خوب شد.
  اهمیت آن برای خودتان در چیست؟
اهمیتش این بود که من با ژیلا مهرجویی-خواهر مهرجویی- کار کردم و ما در سینمای ایران طراح صحنه و لباس را از هم جدا کردیم و این دوتا حرفه مقوله‌های کاملا متفاوتي با هم هستند. ژیلا هم خیاط خوبی بود و لباس عروسش در «هامون» خیلی قشنگ بود و فکر می‌کنم همکاری من با ژیلا بسیار اهمیت داشت و ما تقریبا رویکرد مدرنی به صحنه و لباس داشتیم و سلیقه‌هایمان اروپایی بود و این نگاه ما را از فکر کاملا کهنه ایرانی دور می‌کرد. بعد از همکاری من و ژیلا دیدیم که در سینمای ایران خیلی‌ها از روی کار ما کپی کرده‌اند و این خودش علامت خوبی بود، وقتی می‌دیدیم که خیلی‌ها مثل ما کار می‌کنند.
  این تأثیرگذاری برایتان جالب بوده است؟
بله.
  بعدا بحث ساخت یک فیلم دیگر به نام «کارآگاه یحیی» پیش آمد که معلوم نیست چه سرنوشتی یافت.  
آن فیلم هرگز ساخته نشده است. فیلم‌نامه‌اش بر اساس یک رمان از رضا جولایی بود که رمانش خیلی عالی است؛ یک ماجرای پلیسی.
  چرا کار نشد؟
فکر کنم هیچ‌گاه بودجه‌اش پیدا نشد و هیچ‌وقت هم نشد… حتی آن را به روسی ترجمه کردیم و به باکو فرستادیم. داریوش دوست داشت در آنجا یا یک جای خیلی سرد و کوهستانی کار شود. این فیلم درباره یک چاه‌کن (مقنی) بود.
  فکر کنم آخرین کارتان با آقای مهرجویی درخت گلابی و در سال ٧٦ بود؟
خیلی «درخت گلابی» را دوست دارم و پیشنهاد من بود که قصه گلی ترقی را فیلم کنیم و ما با گلی و داریوش روی سناریویش خیلی کار کردیم؛ مثلا پیشنهاد من این بود که این دختر همه‌اش سرش پوشیده نباشد، برای همین سرش را تراشیدیم و کلاهی بر سرش گذاشتیم، اما آن خانه‌باغ را خود داریوش در آبعلی پیدا کرد، اما ‌ایده کلاه از من بود.
  بهترین کارتان در میان این کارها هنوز هم کدام است؟
هامون! در آنجا دستیارم معصومه وثوق بود که او هم آرشیتکت و تحصیل‌کرده معماری از پاریس بود و کمتر پیش می‌آید دو آرشیتکت در یک کار در کنار هم برای یک فیلم کار کنند. او آدم با دانش و مطالعه‌ای بود و اطلاعات گسترده‌ای راجع‌ به تمام سبک مبل‌ها داشت و این باعث می‌شد که اطلاعات فوق‌العاده‌ای را به فیلم بدهد.
  چرا بعد از آن با آقای مهرجویی کار نکردید؟
ما از هم جدا شدیم و دیگر همکاری‌مان با هم قطع شد.
  با دیگران چرا کار نکردید؟
طراحی، حرفه من نبود و من این کار را از سر لطف برای شوهرم می‌کردم. اصلا با هیچ‌کس دیگر نمی‌توانستم کار کنم. بعد از جدایی هم شرایط ديگر طوری نبود که با داریوش کار کنم.
  آیا هنوز رابطه‌تان با جناب مهرجویی حفظ شده است؟
بله. رابطه خوبی با هم داریم و هر دو، سه روز به هم زنگ می‌زنیم و هر دو، سه ماه یک‌بار همدیگر را می‌بینیم، چون ما سه فرزند داریم و همچنان با هم در ارتباطیم.
  درباره تولدشان چه حرفی دارید؟
تولدش را تبریک می‌گویم و برایش آرزوی سلامتی، سلامتی، سلامتی و آرامش، آرامش و آرامش… می‌کنم… . داریوش مهرجویی برای این کشور یک سرمایه ملی است و دوست دارم که مسئولان واقعا حواسشان به او باشد و از داریوش تا می‌توانند مراقبت کنند و به نظرم تا مادامی که زنده هستیم باید قدر یکدیگر را بدانیم.




روایت کیومرث پوراحمد از شکست «درخت گلابی» بخاطر حذف شکیبایی تا نقش نداشتن در فیلمی که نامش در تیتراژ آن آمده!

سینماروزان: کیومرث پوراحمد کارگردان سینما و تلویزیون که در سالهای اخیر و بعد از «اتوبوس شب» نتوانسته اثری قابل توجه و اقناع کننده بسازد در تیتراژ فیلم «برادرم خسرو» نامش به عنوان مشاور کارگردان آمده است. پوراحمد در گفتگو با «شرق» از این گفته که در تولید این فیلم که احسان بیگلری دستیار سابقش آن را ساخته هیچ نقشی نداشته است.

پوراحمد می گوید: قرار نبود مشاور فیلم باشم اما وقتی در تیتراژ فیلم اسم خودم را به‌عنوان «مشاور کارگردان» دیدم جا خوردم، یادم آمد که وزارت ارشاد از کارگردان‌های فیلم اول می‌خواهد که یک مشاور معرفی کنند. احسان هم از من خواست، من هم قبول کردم درحالی‌که هیچ، مطلقا هیچ نقشی هم در فیلم نداشتم. اسم من در تیتراژ صرفا یک فرمالیته اداری است.

این کارگردان با اشاره به تیم بازیگران «برادرم خسرو» بیان میدارد:  تا جایی که اطلاع دارم،  قرار بود نقش ناصر هاشمی را کسی دیگر{علی مصفا} بازی کند. اما در اجرا ناصر هاشمی لحن دیگری به نقش داد. مثل فیلم «درخت گلابی» داریوش مهرجویی که خسرو شکیبایی انتخاب اولش بود. اما به توافق نرسیدند و همایون ارشادی جایگزین شد و همین باعث شکست آن فیلم درخشان شد. آقای ارشادی بسیار دوست‌داشتنی و محترم است اما… . عباس کیارستمی می‌گفت بازیگران من یکبارمصرف هستند. به گمانم درست می‌گفت. یا دست‌کم برای هر نقشی و در هر فیلمی مناسب نیستند.




واکنش منوچهر محمدی به ادعای مهرجویی⇐مسئول سانسور “درخت گلابی” سیف‌ا.. داد بود

سینماژورنال: انتشار بخشی از گفته های داریوش مهرجویی درباره چگونگی ممیزی “درخت گلابی” توسط منوچهر محمدی به هنگام حضور در معاونت نظارت و ارزشیابی(اینجا را بخوانید) با واکنش منوچهر محمدی مواجه شد.

به گزارش سینماژورنال منوچهر محمدی که سالیان دراز است در سینمای ایران حضور دارد و محصولات مختلفی از جمله “مارمولک”، “من زمین را دوست دارم”، “طلا و مس”، “میم مثل مادر”، “ده رقمی” و “امکان مینا” را تولید کرده در جوابیه‌ای که برای سینماژورنال ارسال کرده به صراحت درباره اتفاقاتی که منجر به حذف چند ثانیه از فیلم “درخت گلابی” شد سخن گفته است.

در این جوابیه نکته ای که بیش از هر چیز اهمیت دارد تأکید محمدی بر سانسور “درخت گلابی” به دستور سیف ا.. داد است.

بد نیست بدانید سالها پیش سیف ا.. داد به همراه منوچهر محمدی و البته منوچهر عسکری‌نسب شرکتی سینمایی به نام سینافیلم را اداره می کردند که این شرکت  بعد از حضور داد و محمدی در پستهای مدیریتی ارشاد تقریبا به حالت تعلیق درآمد. “بازمانده”، “هی جو” و “گربه آوازه خوان” از جمله محصولات سینافیلم بود. سینافیلم در روزگار رونقش برنامه ای با نام “شبکه آفتاب” را هم برای مخاطبان برون مرزی سیما تولید می کرد.

سینماژورنال متن کامل جوابیه منوچهر محمدی را ارائه می دهد:

اگر قصد نبش قبر دارید لطفا این کار را به درستی انجام دهید

سال 1376 بعد از اینکه مرحوم سیف ا.. داد به سمت معاونت سینمایی منصوب شد پس از دو ماه و به اصرار فراوان ده تن از فیلمسازان بزرگ کشور و تقریبا به حالت اجبار و علیرغم میل باطنی مسئولیت اداره نظارت و ارزشیابی را برعهده بنده گذاشتند.

فکر میکنم بسیاری از سینماگران که با تاریخ سینمای ایران آشنا هستند اتفاقات و رویدادهای بعد از مسئولیت اینجانب را به خاطر دارند. نمونه های بارز آن، رفع توقیف فیلمهای “آدم برفی” و “دیدار” که سالها توقیف بودند و همچنین فیلم سینمایی “نرگس” سرکار خانم رخشان بنی اعتماد و همچنین دو فیلم از خانواده مخملباف و ده ها فیلم دیگری که به ناحق به حیطه توقیف درآمده بودند، از توقیف خارج و مجوز نمایش گرفتند.

فیلم “بانو”ی مهرجویی را بعد از شش سال از توقیف درآوردیم

از جمله مهمترین آنها فیلم “بانو” ساخته کارگردان محترم و توانای سینمای ایران جناب آقای داریوش مهرجویی بود و علیرغم اینکه شورای پروانه نمایش اصلاحاتی به آن وارد کرده بود بنده با همراهی آقای مهرجویی و یافتن راه حلهای تکنیکی و فنی توانستیم بدون حذف یک فریم “بانو” را که بیش از شش سال در محاق توقیف بود از توقیف خارج کرده و به نمایش درآوریم.

اما ماجرایی که جناب مهرجویی درباره “درخت گلابی” به آن اشاره کرده است حاوی نکاتی است که لازم می دانم برای روشن شدن بخشی از تاریخ سینما بدان اشاره کنم. ماجرا از این قرار است که در روزهای آغازین جشنواره فجر و شبی که قرار بود فیلم “درخت گلابی” به دفتر جشنواره برسد تا مورد بازبینی واقع شده و اجازه نمایش بگیرد تا ساعت 10 آن شب ما در دفتر جشنواره منتظر ارائه فیلم بودیم که فیلم نرسید.

درگیری حاجی میری و مسعود بهنام مانع حضور در نمایش “درخت گلابی” شد

در همین زمان از دفتر جشنواره خبر رسید که یکی از فیلمهای جشنواره که در حال آماده شدن بود و کارگردانی آن را آقای سعید حاجی میری برعهده داشت در استودیوی بهمن دچار اشکال شده و بین آقای حاجی میری و مرحوم مسعود بهنام درگیری پیش آمده به نحوی که کار صداگذاری و میکس فیلم تعطیل شده است.

به دعوت این دو بزرگوار بنده برای حل مسأله به استودیوی بهمن رفتم و تا پاسی از شب تلاش کردیم مشکل حل شود که متأسفانه میزان اختلاف به حدی بود که هیچ کدام از این دو بزرگوار علاقه ای به ادامه همکاری با هم نداشتند. ناچارا شبانه با آقای محمدحسین حقیقی که آن زمان مسئول استودیوی صدای کانون پرورش فکری کودک و نوجوان بود هماهنگی بعمل آورده و فیلم آقای حاجی میری را به آنجا منتقل کردیم و قرار شد بقیه کارهای فنی فیلم آنجا انجام شود که این ماحرا تا ساعت 4 بامداد به طول انجامید و بعد از آن من به منزل مراجعت کردم.

سیف ا.. داد تماس گرفت و گفت شما موظفید یک صحنه از “درخت گلابی” را حذف کنید

فردا صبح(روز بعد) وقعی که به سمت اداره حرکت می کردم آقای داد با من تماس گرفتند و گفتند دیشب در غیاب تو فیلم “درخت گلابی” رسید و بازبینی شد و یک صحنه از فیلم دارای اشکال است و شما موظفید این صحنه را از فیلم حذف و بعد اجازه نمایش صادر کنید.

طبیعی بود که دستور آقای داد هم به عنوان دبیر جشنواره و هم به عنوان معاونت سینمایی برای بنده لازم الاجرا بود. طبیعی است که حسب روال همه فیلمها بعد از این اظهارنظر یک صحنه چند ثانیه ای از “درخت گلابی” حذف شود.

تعجب من از این است که جناب مهرجویی چگونه رفع توقیف شش ساله “بانو” را نمی بیند و حذف چند ثانیه ای “درخت گلابی” را که من تصمیم گیر آن نبودم این چنین مطرح می کند.

می دانم انصاف کالای کمیابی است اما خوب است که قدر این کالای کمیاب را بدانیم و اگر قصد نبش قبر داریم همه چیز را با هم بکاویم.




وقتي منوچهر محمدي مسئول سانسور بود⇔خاطره‌اي از داريوش مهرجويي

سینماژورنال: مرور اتفاقاتی که در تاریخ سینما رخ داده است بعضی اوقات مخاطب را با ماجراهایی روبرو می کند به شدت قابل توجه.

به گزارش سینماژورنال از جمله این ماجراها فعالیت سالیان قبل منوچهر محمدی تهیه کننده سینما در اداره نظارت و سانسور بیرحمانه ایست که بر فیلم “درخت گلابی” داریوش مهرجویی وارد کرده است.

شرح این ماجرا از زبان داریوش مهرجویی به نقل از گفتگوی مانی حقیقی با وی در “مهرجویی: کارنامه 40 ساله” بخوانید:

حکایت بی رحمی

حكايت سانسور “درخت گلابي” بعضي از اين آقايان هيات هاي نظارت چنان بي رحم هستند كه زيباترين غنچه دسته گل يك فيلم را در مي آورند، وقتي هم مي پرسي چرا، از آن تعبيرهاي عوضي خودشان تحويل آدم مي دهند.

اين صحنه حذفي در باغ مي گذرد؛ بعد از ظهر است و همه خوابيده اند. محمود نوجوان مي آيد مي نشيند كنار ميم ( پرسوناژ دختر نوحوان فيلم كه رل ان را گلشيفته ي فراهاني بازي مي كرد و بخاطرش از بين الملل فجر جايزه بهترين بازيگر زن را گرفت ) پشت به او خوابيده.

منوچهر محمدی گفت باید این صحنه را حذف کنید

بعد ميم بر مي گردد و كلوزآپ صورتش را داريم كه به خاطر گرماي تابستان چند قطره عرق روي آن نشسته. پنكه اي هم آن گوشه روشن است و دارد مي چرخد. محمود آرام آرام دستش را روي قالي گُل بهي به سمت ميم جلو مي برد.همين. آقاي منوچهر محمدي گفت اين صحنه را بايد حذف كنيد.
يادم مي آيد محمدي آن زمان رئيس نظارت و ارزشيابي بود و سيف الله داد هم معاونت سينمايي وزارت ارشاد. من و فرازمند را خواستند، آن هم بعد از يكي دو نمايش در جشنواره.

بعد خودش با کله افتاد در دل همین ماجراهای سانسور

گويا آقايان فكر كرده بودند اين صحنه خلاف شرع است، در حالي كه پسر دارد روي قالي دست مي كشد و هنوز فرسنگ ها فاصله دارد تا دستش به ميم بخورد! خلاصه گفتند همه اين نماهاي خوابيدن و حركت دست پسر و كلوزآپ هاي بازيگر اصلي را در بياوريد. كلي بحث كرديم و به نتيجه نرسيديم. آخرش آقاي محمدي بلند شد و با تحكم گفت تا وقتي من مسئول نظارت و ارزشيابي ارشاد باشم، نمي گذارم اين صحنه در اين فيلم بماند! و رفت! بعدش هم تهيه كننده “مارمولك” شد و خودش با كله افتاد در دل همين ماجراهاي سانسور و اين را حذف كن و آن را حذف كن!