1

برندسازی کسب و کار ۴۸ ساعته «خانه ما»!

 

سینماروزان/احسان هوشیارگر: دکتر عادل پیغامی اقتصاددان گفت: مستند مسابقه «خانه ما» یک نخ تسبیح و یک شبکه عصبی مهم دارد که همان مهارتی است که منتقل می کند و اسم وسیع آن سواد مالی است که به خصوص در غریزی ترین رکن آن که مدیریت هزینه واندکی هم مدیریت کسب درآمد ورود کرده است.

نشست نقد و بررسی مستند مسابقه «خانه ما» از منظر کارآفرینی و سواد مالی با حضور سازندگان این مسابقه و به میزبانی مرکز نوآوری دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد.

در ابتدای این نشست دکتر عادل پیغامی اقتصاددان و مشاور علمی مستند مسابقه «خانه ما» با اشاره به اینکه این مستند مسابقه تجربه‌ای جدید در این حوزه است گفت:: مستند مسابقه «خانه ما» به نظر بنده و از دیدگاه یک بیننده اولین کاری است که از صدا وسیما پخش می شود که ویژگی‌های مستند بودن و واقع گرایی را دارا می باشد و پیش از این مشابه آن را نداشتیم مخصوصا که این مسابقه توانسته با بخشی از مهارت های زندگی عجین شود.

وی ادامه داد: این مسابقه را می‌‍توان از جهات مختلف به عنوان یک الگوی ایرانی اسلامی نام برد که نمونه ای است که کاملا با مولفه ها و مصادیق ایرانی با رعایت تمام ابعاد فرهنگی ارزشی اسلامی که ما در کشورمان داریم همخوانی دارد.

پیغامی با تاکید براینکه «خانه ما» می تواند به یک الگو در جوامع اسلامی تبدیل شود گفت :فکر می کنم ما در این عرصه خیلی کم کار کرده‌ایم تا این نمونه را چه به لحاظ فرم و چه به لحاظ محتوا تحلیل کنیم وآن را در قالب مقالات و در قالب انواع رسانه های علمی تبدیل کنیم تا به یک نمونه در جهان اسلام شود و همچنین می توان آن را با برنامه های مشابهش در برخی کشورهای خارجی مقایسه کرد تا مشخص شود ما چه ویژگیهای متمایز و برجسته ای داریم و در کجاها ضعف داریم و باید تقویت شویم.

وی گفت: در نهایت به نظر من مستند مسابقه «خانه ما» را باید از حیث یک پدیده و اتفاق نگاه کرد و تا الان در مراکز علمی هم نسبت به آن کم توجهی شده است و باید بیشتر از اینها به آن پرداخته شود.

خانواده محوری مولفه ایرانی اسلامی موجود در مستند مسابقه «خانه ما» است

مشاور علمی مسابقه «خانه ما» با ذکر این نکته که خانواده محوری در این مستند مسابقه از مولفه‌های مهم ایرانی اسلامی موجود در این مسابقه است گفت: همانطور که می‌دانید تزریق برخی مسائل در قالب فرم یک مستند مسابقه بسیار سخت است به خصوص اینکه در دیگر کشورهای خارجی به خصوص کشورهای غربی خیلی از ایده‌ها و ارزش‌های شان را نمی‌توانید در قالب رسانه‌ای ارائه کنند.

پیغامی یکی دیگر از مولفه های موجود در این مستند مسابقه را مشارکت بین نسلی خواند و گفت: شما می‌توانید خیلی نرم و زیرپوستی مشارکت بین نسلی را واقعگرایانه در مستند مسابقه «خانه ما» ببینید .مشارکت بین نسلی سازنده و موثر که به راحتی در رسانه ها نمی‌توانید ببینید.

وی ادامه داد: تقریبا تمامی رسانه ها و تمامی مکتوبات علمی ذهن ما را به سمت شکاف نسلی و عدم امکان تفاهم سوق می دهند اما در مستند مسابقه ما شاهد هستیم بدون این که شعار دهد کاملا یک تنه در فضای رسانه ای نشان داده که شکاف نسلی چگونه می تواند مکمل هم باشد و حتی این شکاف برداشته شود و تفاوت ها و تمایزها مکمل هم باشند.

پیغامی با اشاره به خلق موقعیتهای واقعی در مستند مسابقه «خانه ما» بیان کرد: این موقعیت های واقعی فضایی را ایجاد کرده است که کمک کند بیننده خود را در موقعیت های شرکت کنندگان شبیه سازی کند چون خانواده های شرکت کننده از قبل در مورد کارهایی که در این مسابقه انجام میدهند آموزشی ندیده اند.
وی در ادامه عنوان داشت : همچنین از دیگر ویژگیهای این مسابقه می توان به تنوع و تکثری که در آن وجود دارد اشاره کرد که ما در مسابقه میبینیم از قشرهای مختلف مثل کارمند،بازاری یا بازنشسته در این مسابقه حضور دارند و از جغرافیای سراسر کشورو اقوام مختلف از شمالی ترین نقطه تا جنوبی ترین نقطه کشور شرکت کننده این مسابقه هستند.

پیغامی با اشاره به ساخت فصل دهم این مسابقه در روزگار شیوع کرونا گفت : دوران کرونا نشان داد که سازندگان این برنامه چقدر انعطاف و خلاقیت بالایی دارند چرا که کرونا به راحتی می توانست تولید این برنامه را متوقف کند اما سازندگان توانستند بدون اینکه ریتم مسابقه به این دلیل دچار اختلال شود با وجود محدودیت ها توانستند این کار را پیش ببرند.

سواد مالی، نخ تسبیج مهم مستند مسابقه «خانه ما» است

این اقتصاددان در پایان سخنانش در بخش اول این نشست با اشاره به آموزش و ترویج سواد مالی در خانواده ها بیان کرد:مستند مسابقه «خانه ما» یک نخ تسبیح و یک شبکه عصبی مهم دارد که همان مهارتی است که منتقل می کند و اسم وسیع آن سواد مالی است که به خصوص در غریزی ترین رکن آن که مدیریت هزینه واندکی هم مدیریت کسب درآمد ورود کرده است که مزیت رقابتی این مسابقه است که خانواده های شرکت کننده را در هزینه های زندگی به چالش می کشد و در قاب تلویزیون انواع سبکهای مدیریتی در هزینه ها را به بیننده نشان می دهد.

تولید دو مقاله پژوهشی و یک پایان نامه دانشگاهی با موضوع مستند مسابقه «خانه ما»

در ادامه این جلسه دکتر علی اصغر سعدآبادی رییس مرکز نوآوری دانشگاه شهید بهشتی با اشاره به اینکه در پارک علم و فناوری دو مقاله پژوهشی در مورد کسب و کارهای خانوادگی با الگو گیری از مستند مسابقه «خانه ما» در حال نگارش است گفت : این مقالات به نقاط ضعف و قوت این برنامه در حوزه کسب و کارهای خانوادگی می پردازد و دانشجویی هم موضوع پایان نامه خود را به تحلیل موضوعی مستند مسابقه «خانه ما» اختصاص داده است.همچنین در پارک علم وفناوری دانشگاه شهید بهشتی دپارتمانی ایجاد شده که در حوزه کسب و کارهای خانوادگی فعالیت می کند و یکی از الگوهای آن مسابقه خانه ما است.
سعدآبادی با اشاره یکی از شرکت کنندگان فصل دهم مستند مسابقه «خانه ما» که اقدام به شبکه سازی برای کسب و کار خانگی خود می‌کند بیان داشت: این اتفاق خیلی جذابی بود که می تواند یک الگوی موفق باشد که اگر در کسب و کارهای شرکت کنندگان در مسابقه آورده شود می تواند باعث موفقیت بیشتر شرکت کنندگان در کسب وکارشان باشد.

ساخت فصل دهم با وجود کرونا فصل ویژه‌ای بود

در بخش دیگر این نشست احسان عمادی نویسنده مستند مسابقه «خانه ما» اظهار داشت: ما در ساخت هر برنامه‌ای شاید ایده‌ها و نظریه‌هایی توی ذهن خود داشته باشیم که بعضی وقت‌ها به دلیل پیچیدگی تبدیل کردن آنها به یک محصول رسانه‌ای که جذابیت هم داشته باشد امکان پذیر نباشد بنابراین انتقال همه مفاهیم مدنظرمان در مسابقه خانه ما ممکن نبود.
وی با اشاره به فصل دهم مستند مسابقه «خانه ما» که در شرایط کرونا ساخته شد بیان داشت: فصل دهم با وجود کرونا فصل ویژه‌ای بود که فرم خاصی را می‌طلبید که ما در فصل‌های قبلی آن را تجربه نکرده بودیم مثلا بخش زیادی از گفتگوهای خانواده ها به صورت مجازی انجام می‌شد وهر خانواده در یک شهر بود و محدودیت‌های ناشی از کرونا دست و پای تیم سازنده را برای پیاده کردن چالش‌ها بسته بود.
عمادی با اشاره به چالش کسب و کار در مستند مسابقه خانه ما اظهار داشت مهمترین بخش این چالش محدودیت زمانی و هزینه ای بوده که به خانواده ها در قالب مسابقه می دهیم که این محدودیت ها به دلیل اینکه خانواده ها قبلا کسب و کار خانوادگی نداشتند کار را برای آنها سخت می کرد.

نباید به سمت ساخت یک برنامه صرف اقتصادی برویم

مهدی جبین شناس کارگردان مستند مسابقه خانه ما در ادامه این نشست در مورد چگونگی ساختار و محتوای این مسابقه برای ساخت فصل های بعدی اظهار داشت : معتقدم باید برای ساخت فصل بعدی این مسابقه تغییراتی ایجاد شود اما اسکلت و ساختار آن به همین شکل بماند،همانطور که اعتقاد دارم نخ اصلی و موضوع این مسابقه مدیریت مالی در خانواده است ولی باید توجه داشته باشیم که به این سمت نرویم که بخواهیم صرفا یک برنامه تخصصی اقتصادی بسازیم.
وی ادامه داد : برای آموزش مفاهیم اقتصاد و سواد مالی در خانواده ها باید به شکل هنرمندانه و جذابی این برنامه را پیش برد تا تبدیل به یک برنامه صرف در زمینه آموزش مباحث اقتصادی نشود.

تحلیل+مسابقه+خانه+ما
تحلیل+مسابقه+خانه+ما

ایده کسب و کار 48 ساعته «خانه ما» را می توان برند کرد

در بخش دوم این نشست دکتر عادل پیغامی اظهار داشت : در زمینه کسب و کارهای خانگی ما هنوز در این مسابقه خیلی نمونه ها را نشان نداده ایم و می توانیم موقعیتهای و چالش های جدیدی را در این برنامه ایجاد کنیم.
وی ادامه داد : ما می توانیم در فصل های بعدی به سمت خانواده هایی برویم که پیشینه و اسمی در کسب و کار دارند اما خوب همین گمنام بودن خانواده ها در مسابقه ویژگی متمایز این مسابقه است.
پیغامی با اشاره به ایده کسب و کار 48 ساعته که شرکت کنندگان مسابقه خانه ما در آن به کسب درآمد می پردازند اظهار داشت: می توان این ایده را برند و تکثیرجهانی کرد اما این ایده را می توان در قالب برنامه ای دیگر آموزش داد و به ابعاد مختلف آن پرداخت.

می توان در صفحات اجتماعی «خانه ما» به آموزش کسب و کارهای خانگی پرداخت

در ادامه دکتر سعدآبادی با اشاره به این که می توان در صفحات مستند مسابقه خانه ما در شبکه های اجتماعی می توان به آموزش کسب و کارهای خانگی پرداخت اظهار داشت: می توان در امتداد این مسابقه و کنار کسب و کارهایی که خانواده های شرکت کننده انجام می دهند و بینندگان الگو می گیرند،کسب و کارهای دیگری را در صفحات شبکه های اجتماعی این برنامه به مخاطبان آموزش داد.

«خانه ما» توانست مهارت‌هایی را در خانواده‌ها شکوفا کند تا از آنها درآمدزایی کنند

احسان عمادی نویسنده این برنامه در بخش دوم این نشست در مورد کسب و کارهایی که خانواده های شرکت کننده در مسابقه انجام می دهند گفت: در بعضی خانواده ها شاهد بودم کسب و کارهایی که در طول مسابقه راه اندازی کرده اند را بعد از مسابقه ادامه و حتی توسعه داده اند واین نشان می دهد این برنامه توانسته کمک کند تا خانواده ها مهارتهایی را در خود ببینند که بتوانند از آن درآمدزایی کنند.

وی ادامه داد: شاید تا امروز به این فکر نکردیم به این مسابقه به چشم یک برنامه تخصصی اقتصادی نگاه بکنیم اما از این بعد می توان این موضوعات را هم در آن پر رنگ تر کردو مثلا کل کسب و کار را در مسابقه نشان دهیم.

در پایان این نشست مهدی جبین شناس کارگردان مستند مسابقه خانه ما اظهار داشت: ما همیشه در ابتدای هر فصل به ایده های جدید فکر می کنیم و این جلسات همفکری باعث می شود تا بتوانیم به خلق ایده های جدید برسیم و امیدوارم این جلسات ادامه دار باشد.

 




ماجرای سفر پیمان قاسم‌خانی و کمال تبریزی به تایلند و قال گذاشتن گروه تولید یک سریال پرمخاطب

سینماروزان: پیمان قاسم خانی نویسنده ای که نخستین تجربه کارگردانیش «خوب بد جلف» نوروز اکران شد و اخیرا هم وارد شبکه خانگی شده است قبل از آن که وارد تلویزیون شود از اوایل دهه هفتاد در سینما به عنوان نویسنده فعالیت داشت ولی از اواخر دهه هفتاد فعالیتهای تلویزیونی اش آن قدر شد که چند سالی از سینما دور افتاد.

به گزارش سینماروزان یکی از موفق ترین سریالهایی که قاسم خانی در نگارش آن نقش داشت سریالی بود با نام «خانه ما» که توسط مسعود کرامتی بازیگر-کارگردان ساخته شده بود.

بازپخش این سریال از شبکه «آیفیلم» موجب شده است مسعود کرامتی به ذکر خاطراتی از بدقولی پیمان قاسم خانی در نگارش این سریال بپردازد گویا طراح اصلی داستان «خانه ما» مصطفی خرقه پوش تدوینگر سینما بوده است که بنا بوده با همراهی پیمان قاسم‌خانی داستان را امتداد دهد اما کرامتی به «همشهری جوان» گفته که پیمان از جایی به بعد سفر به تایلند با کمال تبریزی را ترجیح داده و آنها را قال گذاشته است.

کرامتی می گوید: پیمان قاسم‌خانی بنا بود در نویسندگی به مصطفی خرقه‌پوش کمک کند اما مصطفی از همان ابتدا ناگهان کنار کشید و رفت و از آن زمان قرار شد پیمان قاسم‌خانی سرپرست نویسندگان باشد و متنها را بنویسد اما بدقولیهایی کرد و باعث شد شادمهر راستین و حتی سروش صحت چند قسمتی برای ما بنویسند.

وی ادامه می‌دهد: بدقولیهای پیمان قاسم خانی باعث شد که حتی احمد حامد مجری طرح سریال هم نویسنده شود. قاسم‌خانی متنها را نمی‌آورد البته بدلیل جوانی و خامی شاید پذیرش موقعیت سرپرست نویسندگان برایش جانیفتاده بود.

مسعود کرامتی می‌افزاید: بعد از رفتن خرقه پوش و شروع فیلمبرداری ما یازده قسمت نوشته شده داشتیم و از جایی به بعد خاطرم است کمال تبریزی بنا بود فیلمی در تایلند بسازد و پیمان قاسم‌خانی در آن بازی کند. این گونه بود که وسط کار پیمان به مالزی و تایلند رفت البته با این تعهد که در نبودش متن را برایمان بفرستد. اگر شما یک ورق از آن متن را دیدید ما هم دیدیم!!!




درددلهای صادقانه مسعود کرامتي⇐یك خاطره بسيار چرك از تلويزيون دارم/تلویزیون بر تیزر ۵۰ ثانیه‌ای روغن موتور «بهران» نزدیک به ۱۲ مورد اصلاحیه زد!!!/وقتی متن‌هاي «شهر موش ها» آمد، به نظرم كار بيهوده و بي‌مزه‌اي بود كه حرف چنداني براي گفتن نداشت/ملاقلی‌پور گمان داشت من از آن دسته آدم‌هاي روشنفكر ليسانسه‌ام كه ادا و اصول خودم را دارم/نبود سانسور باعث رشد سینمای کودک دهه ۶۰ شد/«بادکنک سفید» را تازه بعد از بازگشت از کن تحویل گرفتند/سریال آخرم نابود شد

سینماروزان: مسعود کرامتی از جمله فارغ التحصیلان تئاتر است که قرارگیری در کانون تحولات پس از پیروزی انتقلاب اسلامی موجب شد به سمت تلویزیون و بعدتر سینما کشیده شود.

به گزارش سینماروزان کرامتی از آن دسته تئاتریهایی است که از بازیگری تا کارگردانی را از سینما تا تلویزیون تجربه کرد و آثاری را ساخت مانند سریال «خانه ما» یا فیلم «پاتال و آرزوهای کوچک» که به نوبه خود خاطره انگیزند.

این بازیگر-کارگردان که در سالهای اخیر کم کارتر از گذشته شده است در گفتگویی تفصیلی با «اعتماد» کوشیده به مرور کارنامه هنری خویش در برهه های زمانی مختلف بپردازد.

متن کامل گفتگوی کرامتی را بخوانید:

در اين سال‌ها نشان داديد تمايل چنداني به نمايش خودتان نداريد، اين مساله تعمدي است يا شرايط كاري شما را به اين سمت و سو كشانده است؟

اصولا تمايل چنداني به نمايش خودم ندارم. شايد دليل عمده‌اش اين است كه در طول سال‌هاي گذشته طرح‌ها و ايده‌هايي داشتم كه به نتيجه نرسيد و همه‌چيز سخت شد. هر طرح و ايده‌اي كه داشتم نتوانستم به اجرا برسانم و به همين خاطر چه در عرصه كارگرداني و چه بازيگري به آدمي تبديل شدم كه منتظر پيشنهاد ديگران است. شما وقتي منتظر پيشنهاد ديگران مي‌مانيد، يكسري پيشنهادات درهم سراغ‌تان مي‌آيد. واقعيت اين است كه من هم نمي‌توانم هر كاري را بپذيرم و براي خودم خط قرمزهايي دارم كه وارد هر حيطه‌اي نشوم.

در دانشگاه هنرهاي نمايشي خوانديد، براي ورود به عرصه تئاتر اين رشته را انتخاب كرديد يا تحصيل در اين رشته براي‌تان جذابيت داشت؟

من سال ٥٦ يعني قبل از انقلاب، وارد دانشگاه شدم و به قطعيت و شدت هم تئاتر را دوست داشتم. اين را هم بگويم كه واقعا قبل از انقلاب براي ما و خيلي از دوستان‌مان، تئاتر خيلي جدي‌تر از حالا بود و شأن و اعتبار ويژه‌اي داشت.
در واقع شهرت به معناي رايج در سينما، در حيطه تئاتر اتفاق نمي‌افتاد و شأن و اعتبار تئاتر اصلا قابل مقايسه با سينما نبود. همان زمان در سينما انگشت‌شمار آدم‌هايي بودند كه فيلم‌هاي خاص و نويي مي‌ساختند، اما عمده فعاليت‌هاي تئاتري‌ها اعتبار داشت (منظورم اعتبار فرهنگي است). آن روزها بيشتر كساني كه در سينما كار مي‌كردند ربطي به تئاتر نداشتند. پس از آن، متاسفانه همه اين تعاريف به هم ريخت. به نوعي جايگاه و شأن اجتماعي و اعتبار خيلي از مفاهيم و فعاليت‌ها كه اتفاقا فرهنگ و اخلاق هم شامل آنها مي‌شود، در ظرف عجيب و غريبي ريخته شد و حالا تركيب و ملغمه‌اي از همه اين مفاهيم باقي مانده است. در اين ميان از اعتبار تئاتر هم كورسويي بيشتر باقي نمانده است. با اين همه امروز وقتي درباره تئاتر حرف مي‌زنيم، برخي براي اين هنر اعتبار فرهنگي قايلند اما واقعيت جامعه ما اين است كه تلويزيون و سينما در آن نقش پر رنگ‌تري دارند.

هم دوره‌هاي‌تان آن روزها در دانشگاه چه كساني بودند؟

با يكي دو سال اختلاف، آتيلاپسياني، علي عمراني، رويا تيموريان، مسعود رايگان، گوهر خيرانديش و حسن پورشيرازي و خيلي‌هاي ديگر كه بعد از گذشت اين همه سال به صورت دقيق در خاطرم نيست.

به نظر مي‌رسد نسلي كه آن روزها تئاتر را به صورت حرفه‌اي تجربه مي‌كردند، موفق‌تر از نسل جوان تئاتر در اين روزها هستند.

بله اما نكته‌اي كه وجود دارد اين است كه اگر امروز رزومه تك‌تك آن آدم‌هاي حرفه‌اي را در دايره بريزيم، با جزييات نگاه و بالا و پايين كنيم، كارهايي به چشم مي‌خورد كه در شأن‌شان نبوده اما انجام داده‌اند.

يعني مجبور شدند به اين كارها تن بدهند؟

متاسفانه فضا، فضاي غريبي است. اجبار صد در صد، نقش عمده‌اي در پذيرفتن برخي كارها دارد اما يكي از زمينه‌ها و پارامترهايي كه اجبار را به وجود مي‌آورد، مسائل اقتصادي است كه به نوعي ابزار مناسبي براي توجيه كارهاي بدي است كه دوستان مي‌كنند.

اما اگر بخواهيم واقع‌بينانه به اين مساله نگاه كنيم انگار خيلي از هنرمندان هم نسل شما به شرايط پيش آمده در هنر تن داده‌اند و مقاومت و ايستادگي نمي‌كنند.

مي‌دانيد چرا؟ چون نمي‌شود جلوي اين شرايط را گرفت. ما در شرايطي در ايران زندگي مي‌كنيم كه همه‌چيزمان دولتي است و تعارف هم نداريم. چرا اوضاع اقتصادي ما بد است؟ چون پول نفت كم شده است و حالا بايد جامعه به تكاپو بيفتد و راه ديگري براي تامين نيازهاي خود پيدا كند. زماني كه پول نفت چشمگير بود، به اندازه زيادي بريز و بپاش مي‌شد و خيلي وقت‌ها به باد و يغما مي‌رفت. اين پول تا سال‌ها در همه بخش‌هاي جامعه ما تعيين‌كننده بود. بسياري از پروژه‌ها در اين سال‌ها با پول دولت به سرانجام رسيده است. البته كه من آدم متخصصي در اين زمينه نيستم اما كليت ماجرا را مي‌فهمم. حالا تصور كنيد همچنان عرصه فرهنگ و هنر با همان شيوه دولتي مديريت مي‌شود. ممكن است بخش خصوصي در اين سال‌ها فعال شده باشد اما همان هم به يك نهاد دولتي وصل است و در نهايت هنوز دولت تعيين مي‌كند چه كار كنيم و چه كار نكنيم. وجود نظام‌مندي در جامعه مساله‌اي طبيعي است اما ميزان دخالت دولت در همه امور در ديگر كشورهاي دنيا به اين اندازه نيست. شما بهتر از من مي‌دانيد كه در كشور ما فيلم‌هاي مجوزداري ساخته شدند كه امكان اكران براي‌شان فراهم نشده است. يا اينكه فيلمي اكران شده و گروهي آن را از روي پرده پايين كشيدند. چطور مي‌شود در مقابل چنين اتفاقاتي مقاومت كرد؟ همين چيزهايي كه تا امروز به دست آورديم هم از همين مقاومت مي‌آيد و بايد بي‌تعارف بگويم اگر مقاومت‌ها نبود وضعيت فرهنگ و هنر از چيزي كه امروز مي‌بينيد اسفناك‌تر بود.

برگرديم به روزهاي اول كاري‌تان در سينما، نخستين بار با شهر موش‌ها وارد سينما شديد.با توجه به تنوع و پراكندگي موضوعات در كارنامه كاري‌تان، از ابتدا آمده بوديد كه در سينماي كودك كار كنيد؟

«شهر موش‌ها» اتفاق خاصي براي ما بود. ما گروهي بوديم كه «مدرسه موش‌ها» را با همكاري ايرج طهماسب، حميد جبلي، مرضيه برومند، مرحوم كامبيز صميمي مفخم، فاطمه معتمدآريا، راضيه برومند و آزاده پورمختار براي تلويزيون ساختيم و در آن مجموعه من دستيار و عروسك گردان بودم.

پيش از «مدرسه موش‌ها» هم تجربه كار عروسكي داشتيد؟

بله. مرحوم اردشير كشاورزي نخستين بار پيشنهاد همكاري در يك كار عروسكي را داد. به او گفتم كار عروسكي بلد نيستم و همان زمان هم عمده فعاليت و تمركزم در حوزه تئاتر بود. اما خوب در نهايت تصميم گرفتم كار عروسكي را تجربه كنم.

مجبور شديد؟

آن روزها يعني اوايل دهه ٦٠، نظارت بر تئاترها زياد شد. خيلي از متن‌ها را قلع و قمع كردند و تئاتر گرفتار سانسورهاي عجيب و غريب شد. مثلا حتي نمي‌شد اسم برتولت برشت را بياوريم. ما هم به عنوان جوان‌هايي كه تازه كار تئاتر را شروع كرده بوديم، در اين فضا سرخورده شديم. شايد همين سرخوردگي من را به سمت و سوي كار كودك كشاند.

در نهايت پيشنهاد اردشير كشاورزي را پذيرفتيد؟

بله، كار كودك خيلي درگير سانسور نبود و مي‌توانستم با خيال راحت‌تري كار كنم. پيشنهاد او را پذيرفتم و پنج قصه از مثنوي معنوي را با تكنيك سايه بازي در سالن كانون خيابان وزرا روي صحنه برديم، آن روزها دقيقا فروردين ماه سال ٦٠ بود.

اجراي نمايش‌ها در آن دوران كه به طور كامل منتفي نشده بود؟

نه اما محدوديتي كه يكباره در مورد اجراها به وجود آمد به تئاتر خيلي لطمه زد. مي‌توانم بگويم يكي از عوامل پرتاب هنرمندان تئاتر به سينما در آن روزها همين بود. تئاتري‌ها روزهاي اوايل دهه ٦٠ از تئاتر دلزده شدند و دنبال راه‌هاي ديگر رفتند. من هم تئاتر عروسكي را تجربه كردم و ديدم فضا و جهان جالبي دارد. در ادامه با اردشير، كار عروسكي ديگري به نام «كرم شب تاب» را براي تلويزيون ضبط كرديم و بعد هم يك روز خانم برومند با من تماس گرفت و براي حضور در يك كار عروسكي زنده تك قسمتي پيشنهاد همكاري داد. كاري به نام «يك، دو، همه با هم». اين كار با همكاري راضيه برومند، بهرام شاه محمدلو، سعيد پورصميمي، ميترا فتحي و… در واحد نمايش ساخته شد و بعد از آن بلافاصله «مدرسه موش‌ها» را شروع كرديم و من در جمع دوستان واحد نمايش ماندم.

آن موقع فضاي تلويزيون به نسبت سينما و تئاتر بازتر بود؟

نه، كار كودك به خاطر داشتن جهاني متفاوت سخت‌گيري ديگر كارها را نداشت. اتفاقا همان سال‌ها يك خاطره بسيار چرك از تلويزيون دارم كه به خاطر آن هنوز كه هنوز است جرات نمي‌كنم طرحي به تلويزيون ارايه كنم. جرات نكردن به معناي ترسيدن نيست بلكه به معني شيوه برخورد است. برخوردي كه ديوانه‌ام كرده بود. جوري طرح ما را رد كردند كه فكر كردم شانس آورديم ما را زندان نبردند! اتفاقا همان دهه ٦٠ هم در تلويزيون فضاي غريبي بود.

نگفتيد مجموعه «شهر موش‌ها» چطور به يك فيلم سينمايي تبديل شد؟

همان روزهايي كه «مدرسه موش‌ها» را براي تلويزيون مي‌ساختيم، بنياد تازه تاسيس سينمايي فارابي توليد فيلم را آغاز كرده بود. آن روزها كيانوش عياري، كيومرث پوراحمد و مرحوم جلال مقدم تجربه‌هايي در اين زمينه كسب كرده بودند. در نهايت فارابي به برومند پيشنهاد ساخت نسخه سينمايي «مدرسه موش ها» را داد و من هم وارد سينما شدم.

با اين همه در حوزه كودك خيلي دوام نياورديد، چرا؟

در همان مقطعي كه وارد كار عروسكي شدم، «خونه مادربزرگه» را براي تلويزيون كار كردم. پايان آن مجموعه به نظرم رسيد ما در كار عروسكي هم به جاي جلو رفتن، مدام در حال دست و پا زدنيم. اين بخش جذابيتش را برايم از دست داد. آن موقع، فضا كمي تغيير كرده بود و مي‌توانستم حوزه تلويزيون و سينما را فارغ از كار كودك تجربه كنم. به همين خاطر به واسطه محمدرضا عليقلي، من و رسول ملاقلي‌پور با هم آشنا شديم و فيلم سينمايي «افق» نخستين
همكاري مان شد.

تغيير جهت از كار كودك به سمت و سوي ديگر، كار سختي نبود؟

چرا فكر مي‌كنيد من نمي‌توانستم فضاي فيلم «افق» را درك كنم؟ شايد باورتان نشود، آن موقع كه متن‌هاي مجموعه «شهر موش ها» آمد و براي تمرين با بچه‌ها دور هم جمع شديم، من از همه خداحافظي كردم و گفتم نمي‌توانم اين كار را انجام دهم. به نظرم كار بيهوده و بي‌مزه‌اي بود كه حرف چنداني براي گفتن نداشت. در نهايت گفتند نمي‌خواهد بازي كنيد و به عنوان دستيار با پروژه همكاري كن.

به نظر مي‌رسد به لحاظ روحي آدم جدي و تلخي باشيد!

خودم بايد بگويم؟

خودتان هم مي‌توانيد بگوييد، اما يك تلخي هميشگي همراه‌تان است كه از آن لذت مي‌بريد.

اگر اين مساله را از ديگران بپرسيد بهتر از من مي‌توانند نظر بدهند. اما به طور كلي واقعا بعضي وقت‌ها از شادي بيهوده عصباني مي‌شوم و اصطلاحي هم دارم كه مي‌گويم «چه خبره كه بايد آنقدر شاد باشيم؟» بد نيست نگاهي به دور و برمان بيندازيم و ببينيم هر روز چه اتفاقاتي مي‌افتد. مثلا بعضي وقت‌ها گوينده‌هاي راديو آنچنان در تزريق خوشي بيهوده تلاش مي‌كنند كه اگر نداني فكر مي‌كني صداي‌شان را از كجا براي شنوندگان مخابره مي‌كنند!

اين تلخي ذاتي باعث مي‌شود در ايفاي بعضي نقش‌ها موفق‌تر باشيد، نقش‌هايي كه به خودتان شبيه‌تر است.

به نظرم بازيگري يعني اينكه خودت را بازي كني. منظورم اين نيست كه خودت باشي، يعني هر آنچه به عنوان يك پرسوناژ به من پيشنهاد مي‌شود بايد در نهايت از خودم عبور دهم. به دنبال راهي مي‌گردم كه كاراكتر را به تيپي تبديل و به لحاظ فيزيكي چيزهاي خاصي برايش پيدا و حتي صداسازي كنم. همه اينها از يك دروني بيرون مي‌آيد كه آن درون تويي. مثلا مي‌گويند فلاني بازيگر خوبي نيست چون همه نقش‌ها را شبيه هم بازي مي‌كند اما من مي‌خواهم بگويم اين مساله امري مرسوم و متداول در دنياست. مثلا آل‌پاچينو «سرپيكو» و آل‌پاچينو «پدرخوانده» دو آدم متفاوتند؟ شايد! ولي شما آل‌پاچينو را در هردوي اين كاراكترها مي‌بينيد. مثلا جنس بازي او با كسي مثل داستين هافمن فرق مي‌كند چون او آل‌پاچينو است و خودش ربطي به داستين هافمن ندارد. جنس بازي همان چيزي است كه من روي آن تاكيد مي‌كنم.

با اين ميزان واقع بيني خورديد به پست آدمي احساساتي به نام رسول ملاقلي‌پور كه نوسانات روحي‌اش با شما قابل مقايسه نيست.

ابتدا به ساكن اصلا فكر نمي‌كردم بتوانم با ملاقلي‌پور كار كنم.

نخستين مواجهه‌تان با او چطور بود؟

اصلا خوب نبود. دعوا و بحثي با هم نكرديم اما از او خوشم نيامده بود و بعدها فهميديم هر دو براي هم دافعه‌اي داشتيم. اما بعد از مدتي كه آن هم داستاني براي خودش دارد، طوري ما رفيق شديم كه خودم اصلا باورم نمي‌شد چطور مي‌توانم آنقدر راحت با اين آدم زندگي كنم. وقتي با كسي رفيق مي‌شوي به نوعي زندگي‌ات را از روي ميل و رغبت با او قسمت مي‌كني. ارتباط ميان ما خيلي زياد و عميق شد و ادامه پيدا كرد. بعدها وقتي با هم صميمي‌تر شديم، فهميدم اين آدم صراحت لهجه‌اي دارد و ادا درنمي‌آورد و خودش است. در عين حال رفتارش شخصي بود و ممكن بود در برخي مواقع شيوه‌اش مطلوب من نباشد. اما همين كه خودش بود، شخصيتش را براي من دوست‌داشتني كرد. اگر با رفتارش مشكل داشتم، مي‌توانستم به راحتي انتقادم را به او بگويم. اين صراحت لهجه من براي او هم جذاب بود. به من مي‌گفت ابتداي آشنايي‌مان فكر مي‌كرده من از آن دسته آدم‌هاي روشنفكر ليسانسه‌ام كه ادا و اصول خودم را دارم و مي‌خواهم براي او قيافه بگيرم اما در ادامه متوجه شده اين‌طور نيست.

رفاقت‌تان باعث شد براي ملاقلي‌پور بازي كنيد؟

شايد يك بخشي از بازي من به رفاقت مان مربوط مي‌شد اما واقعيت اين است كه سر فيلم «افق» اصلا دنبال بازي نبودم و برايم جذاب هم نبود. براي دستياري در آن فيلم من براي رسول يكسري شرط گذاشتم. شاكي شد و گفت تو چه كاره‌اي كه براي من شرط بگذاري، من دستيار توام يا تو دستيار من؟

شروطي كه گذاشتيد چه بود؟

از او خواستم كاملا در جريان دكوپاژ فيلم قرار بگيرم و من با بازيگرها تمرين كنم. در مقابل هر جايي كه راه را اشتباه رفتم، حتي در جمع اشتباهم را گوشزد كند. مي‌خواستم به معني درست كلمه دستيار كارگردان باشم. بعدها فهميدم انتظاراتم در سينماي ايران با معني دستيار در عرف فاصله داشت. اصلا چنين تعريفي از دستيار تا آن روز در سينماي ما وجود نداشت. يك ماه از فيلمبرداري گذشته بود و يك روز من با يكي از بازيگرها صحنه‌اي را تمرين مي‌كردم. مجبور شدم خودم آن صحنه را بازي كنم. رسول اين صحنه را ديد و يكي دو روز بعد گفت تو چرا خودت بازي نمي‌كني؟ «افق» كه تمام شد، هفت، هشت ماه بعد، يك روز قصه «مجنون» را برايم تعريف كرد و نقشي هم براي من در نظر گرفته بود. به نظرم قصه «مجنون» در سينماي آن موقع ما خيلي جسورانه بود. ما در سينماي بعد از انقلاب مشابه اين قصه كمتر داشتيم.

از فيلم «سفر به چزابه» به بعد اما ارتباط كاري شما قطع شد. اين قطع همكاري خودخواسته بود؟

به‌شدت خودخواسته بود. با هم حرف زديم و خداحافظي كرديم.

بعد از آن بود كه تصميم گرفتيد خودتان فيلم بسازيد؟

بله، فيلم «پاتال و آرزوهاي كوچك» را ساختم.

چرا دوباره به فضاي كار كودك برگشتيد؟

من با فضاي كودك پيش از اين ارتباط داشتم و قرار بود فيلمي در اين حوزه بسازم. وقتي «افق» را با رسول ملاقلي‌پور كار كردم، بلافاصله با وحيد نيكخواه‌آزاد يك ميني‌سريال چهار، پنج قسمتي را كار كرديم كه تك‌دوربين بود و دكوپاژ داشت و از شكل و شمايل استوديويي و با كارهاي تلويزيوني آن موقع فاصله داشت. اين سريال زمينه‌اي شد كه نيكخواه به عنوان تهيه‌كننده بخش خصوصي به من اعتماد كند و نخستين فيلمم را بسازم.

آن سال‌ها وضعيت سينماي كودك نسبت به كل سينما، متفاوت بود. فيلم‌هاي خوبي ساخته شد و سينماي كودك حرفي براي گفتن داشت.

فضاي سانسوري كه در تئاتر و سينما بود، در سينماي كودك وجود نداشت. در سينماي كودك فضا بازتر بود. آدم‌هاي بيشتري به سمت اين سينما آمده بودند و مي‌شد كارهايي كرد. مثلا آواز خواندن به اين معنايي كه الان در سينما و تلويزيون وجود دارد، ممنوع بود. شما الان را نگاه نكنيد كه همه سريال‌هاي تلويزيون خواننده دارد، آن موقع از اين خبرها نبود. اما به واسطه فضاي فانتزي و شاد كودكانه، مي‌توانستيم ترانه‌هاي ريتميك را وارد كار كنيم و به نظرم اين امكان در جذب مخاطب و رونق گرفتن سينما موثر بود. شايد همين مساله سبب كوچ خيلي از هنرمندان به سينماي كودك و رونق گرفتن اين حوزه بود. بعد از پايان جنگ و با باز شدن فضا، سينما هم امتيازاتي به دست آورد. برخوردها كمتر و يكسري خط قرمزها دورتر شد و خيلي‌ها به سمت سينما آمدند و سينماي كودك در ادامه از بين رفت.

محدوديت‌هايي كه از آن حرف مي‌زنيد چقدر برآمده از جامعه بود و چقدر تحت‌تاثير مديريت فرهنگي بود؟ به هر حال در آن موقعيت جامعه درگير جنگ بود و حوزه فرهنگ و هنر چندان مورد توجه قرار نمي‌گرفت.

مديريت ما دو نوع است؛ مديريت خرد و مديريت كلان. در واقع مديريت كلان پوست مديران خود را كنده‌اند. مثلا در حال حاضر هر چقدر پنبه معاون وزارت ارشاد را بزنند، كاري از او برنمي‌آيد. در واقع او مقصر نيست اما تحت فشار است. پس منظور من مديريت كلان است. همان دوره سيد محمد بهشتي در بنياد سينمايي فارابي حضور داشت و بهترين دوران سينما را رقم زد. اتفاقا بهشتي از فضاي باز ايجاد شده به خوبي استفاده كرد و تمركزش را بر سينما گذاشت و از آن حمايت كرد. همين حمايت‌ها سبب رشد سينما در آن دوران شد. او مي‌توانست محدوديت‌هايي را كه وجود داشت، اعمال كند اما مثبت عمل كرد و نتايجش هم مشخص است. اصلا سينماي كودك در همان فضاي جنگ رشد كرد. سينماي كودك از سال ٦١ به بعد به صورت كند و پله پله بالا رفت و بعد از پايان جنگ فوران كرد. اين وضعيت تا اواسط دهه ٧٠ ادامه داد و بعد فروكش كرد. آن فوران و جهش هم باعث شد همه به اين سمت و سو هجوم بياورند.

شما هم تحت تاثير همين فضا بوديد؟

بله، شخصا فكر مي‌كنم از همگاني شدن سينماي كودك و شلوغ شدن اين حوزه بد استفاده شد و اين امكان به هرز رفت. در ادامه بعضي از فيلم‌هاي كودك مبتذل شد و به سمتي رفت كه بد و چرك بود.

شما يك دوره‌اي هم موسسه‌اي به نام كارنامك داشتيد، در آنجا چه مي‌كرديد؟

بحث مان تمركز روي تبليغات بود. نخستين كار جدي‌اي كه در اين موسسه صورت گرفت، تيزر روغن موتور بهران بود كه من ساختم. همان اسب معروف. اين تيزر حدود ٥٠ ثانيه بود كه تلويزيون به آن ١٢ مورد اصلاحيه زد. آن موقع نخستين سوالي كه از من كردند اين بود كه اين تبليغ اسب است يا روغن موتور؟ من گفتم شما چه كار داريد، كسي بيرون پول داده و من هم درباره روغن موتور تبليغ ساختم. شعار اين تيزر اين بود: «سرعت، قدرت، اطمينان، با روغن موتور بهران، با بهران بهتر و مطمئن‌تر برانيد» اين تنها نريشن ٥٠ ثانيه بود. بعد هم اين قسمت نريشن از تيزر درآمد. به من گفتند تو مي‌گويي «سرعت، دقت و اطمينان» مگر روغن موتور باعث سرعت مي‌شود؟ جواب من اين بود كه اين فقط يك تبليغ است! اما قانع نشدند و به همراه چهار تا شيهه اسب، همه را حذف كردند. آن موقع تلويزيون خيلي گيرهاي عجيب و غريب داشت. مي‌گفتند در تلويزيون جمهوري اسلامي اصلا قرار نيست دروغ گفته شود.

آن موقع كه اين تيزرها را مي‌ساختيد، آخرين تجربه همكاري‌تان با تلويزيون همان كارهاي عروسكي و مدرسه موش‌ها بود؟

بله، اصلا با تلويزيون كار نكردم تا سال ٧٥ كه «پزشكان» را ساختم. ما سه سريال در دفترمان ساختيم، «پزشكان»، «خانه ما» و «كمين».

در سريال‌سازي چقدر دچار سانسور شديد؟

خيلي زياد نبود. زماني كه «خانه ما» را كار كرديم، مديران وقت شبكه سه از ما حمايت كردند. دراين سريال براي نخستين بار رابطه والدين با بچه‌ها خيلي صميمانه به تصوير كشيده شد. والدين با بچه‌ها شوخي مي‌كردند. در حالي كه پيش از اين سريال، بچه‌ها مدام در مقابل خواسته‌هاي پدر و مادر چشم مي‌گفتند و سرشان پايين بود. اما ما اين فضا را شكستيم و اين هم به واسطه حمايت مديران وقت سريال و مدير وقت شبكه سه آقاي صافي امكان‌پذير شد. اين جو‌سازي وجود داشت كه در اين سريال هيچ كدام از شوونات خانواده رعايت نشده است. يك سال و نيم بعد از «خانه ما»، سريال «كمين» را كار كردم اما بعد كمي از تلويزيون فاصله گرفتم. اما سال ٨١ سريالي به نام «روشنايي‌هاي شهر» ساختم كه به زعم خودم بهترين كارم در سريال‌سازي بود. متاسفانه به قدري با اين سريال بد برخورد و در ساعت نامناسبي پخش شد كه تقريبا هيچ كس آن را نديد. ممكن است «خانه ما» با اقبال عمومي مواجه شده باشد اما «روشنايي‌هاي شهر» جزو سريال‌هايي بود كه دلم برايش مي‌سوزد چون واقعا نابود شد.

چرا اين كار را با «روشنايي‌هاي شهر» كردند؟

زمان پخش سريال با جام جهاني يكي شد. خيلي وقت‌ها آن را پخش نمي‌كردند و به جاي آن فوتبال نشان مي‌دادند. بعضي وقت‌ها ساعت پخش را تغيير مي‌دادند، مثلا من براي اين سريال سه تيزر ساختم. باورتان نمي‌شود، يكي از تيزرهايم فقط تصوير و موسيقي بود و اسم سريال مي‌آمد. چيز ديگري نداشت. اين تيزر را يك بار پخش كردند و بعد جلويش را گرفتند. گفتند چرا كسي در اين تيزر حرف نمي‌زند! تيزر دوم را ساختم و گفتند خوب نيست، سومي را هم ساختم و هر چه مي‌خواستند رعايت كردم، اما گفتند تيزر بايد كمي خنده‌دار و كمدي باشد. جالب اينجاست اين سريال تلخ بود و با مرگ شروع مي‌شد! من هم در نهايت عصباني شدم و گفتم اصلا تيزر نمي‌سازم و نمي‌خواهم پخش كنيد. بعدا در مصاحبه‌اي در شبكه دو خطاب به مديران اين شبكه گفتم آقايان خيلي هم سخت نيست. ما قبلا مي‌خواستيم كانالي عوض كنيم بايد از روي صندلي بلند مي‌شديم و كانال را تغيير مي‌داديم، الان كنترلي وجود دارد و به راحتي مي‌توانيد كانال را عوض كنيد و ببينيد شبكه سه كه شبكه داخلي خودمان هم هست چطور سريال‌هاي‌شان را حمايت مي‌كنند. يادم است جلسه نقد و بررسي اين سريال با حضور اكبر عالمي برگزار شد و او جلوي دوربين گفت وقتي براي نقد اين سريال دعوت شده حتي يك فريم آن را هم نديده بود. در نهايت تلويزيون دي‌وي‌دي‌هاي اين سريال را به دستش رسانده و آنقدر برايش جذاب بود كه ٢٤ قسمت را در دو روز پشت سر هم ديد. او جلوي دوربين گفت من اگر جاي مديريت شبكه دو بودم همين الان اين سريال را پخش مي‌كردم.

با همه اين فعاليت‌ها انتظار مي‌رفت بيشتر از اينها ديده شويد و در سينما و تلويزيون حضور داشته باشيد، اما به نظر مي‌رسد شيوه حركت‌تان آهسته و پيوسته است.

از اين مدل بدم نمي‌آيد اما اگر در يك مقطعي بتوانم چهار نقش خوب در طول يك سال بازي كنم، چراكه نه، اين شيوه را انتخاب مي‌كنم. ديده شدن و حضور هميشه، برايم اولويت نيست. نمي‌خواهم در بورس باشم. من كارم را مي‌كنم و طبيعي است كه عده‌اي مرا ببينند و عده‌اي هم نبينند. خوشبختانه كارهايي كه كردم اكثريت قريب به اتفاق ديده شده است. در حوزه بازيگري حساسيت‌هايي هم دارم چرا كه بالاخره آدم روي پرده است و ديده مي‌شود. فكر مي‌كنم قضاوتي كه مردم دارند خيلي مهم است. دوست دارم همين الان هم اگر قرار است به عنوان بازيگر حتي يك نفر من را بشناسد، آن يك نفر قطعا خاطره خوبي از حضورم در سينما و تلويزيون داشته باشد.

وضعيت بازيگري در اين روزها خلاف چيزي است كه شما مي‌گوييد، يعني هر كس كه بيشتر ادا درمي آورد، بيشتر ديده مي‌شود و مورد توجه منتقدان قرار مي‌گيرد و پيشنهادهايش هم بيشتر است؛ ولو اينكه خودش را در بيشتر آثار تكرار كند.

من خيلي نمي‌توانم در مورد بازيگري اظهارنظر كنم چون خيلي از فيلم‌ها را نديدم. اما در مورد برخي بازيگرها كه مورد توجه قرار مي‌گيرند، مساله اين است كه هر كس راه معمول و متداول را طي كند، پا در مسير كم خطرتري گذاشته و بيشتر مورد توجه قرار مي‌گيرد. آن فرد تا مدت‌ها مي‌تواند در اين شرايط مانور بدهد و تحسين منتقدان را برانگيزد. اما قبول دارم متاسفانه اوضاع نقد ما چندان خوب نيست. شاهد هم دارم. مثلا وقتي كه جعفر پناهي فيلم «بادكنك سفيد» را ساخت من فيلم را در جشنواره كودك آن سال نديدم. هيچ كس فيلم را در آن جشنواره تحويل نگرفت و حتي كانديدا هم نشد و يك نفر هم درباره آن حرف نزد. تا اينكه فيلم به جشنواره كن راه پيدا كرد، انگار مهم‌ترين فيلم تاريخ سينماي ايران ساخته شده است، منتقدان و سينماگران با فيلم نوعي برخورد كردند كه حيرت‌آور بود. پيش از اين هيچ روزنامه و مجله‌اي درباره آن حرف نزده بود. تازه وقتي فيلم برگشت دهن همه آب افتاد. اين وضعيت نقد ما است و امروز هم تفاوتي با آن سال‌ها ندارد.

اگر از مسيري كه تا اينجا طي كرديد برگرديد چه مي‌كنيد؟

نمي دانم واقعا!

دوست نداريد روي يك حوزه بيشتر تمركز كنيد؟

واقعيت اين است كه وقتي من رفتم تئاتر بخوانم انتخابم با يك عمد و ميل و رغبتي همراه بود، حواسم بود مي‌خواهم چه كار كنم. اما در عرصه كارگرداني نتوانستم ذهنيت خودم را بسازم. خيلي طرح‌ها داشتم كه اجازه نگرفتند و من كم كم كارگرداني را رها كردم. اما بازيگري را دوست دارم و وقتي موقعيتي پيش بيايد بدم نمي‌آيد اين حوزه را تجربه كنم. دوست دارم اين تجربه خاص را چه در تئاتر و چه در سينما داشته باشم. اما اگر برگردم هيچ‌كدام از اين كارها را كنار نمي‌گذارم. شايد بخشي از اين ماجرا شخصي است. من خيلي جاها وا دادم و كنار كشيدم. رويم را آن طرف كردم. وقتي طرح و ايده‌اي بردم با نخستين برخورد تندي كه ديدم، پس كشيدم و طرح را كنار گذاشتم. نمي‌دانم اگر برگردم، سماجت بيشتري به خرج مي‌دهم با نه.

 




امتداد انتقادات صریح «کیهان» از رسانه ملی⇐این کارگردان سلطنت‌طلب در تلویزیون چه میکند؟

سینماروزان: درست یک روز بعد از آن که روزنامه اصولگرای «کیهان» به انتقاد از بهروز افخمی و «هفت» پرداخته بود(اینجا را بخوانید) حالا این روزنامه با امتداد انتقادات خود به صراحت از حضور سامان مقدم در قامت سریال ساز نوروزی شبکه دوم گلایه کرده است. «کیهان» که پیشتر هم درباره چرایی حضور کارگردان یک فیلم توقیفی با نام «صد سال به این سالها» در رسانه ملی از مدیران صداوسیما پرسش کرده بود باز هم پرسش خود را تجدید کرده است.

به گزارش سینماروزان «صد سال به این سالها» داستان زنی به نام «ایران» را روایت میکند که آرامش ظاهری زندگیش بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی به هم می خورد!!!

متن گزارش «کیهان» درباره حضور سامان مقدم در رسانه ملی را بخوانید:

کیهان در 19 دی سال جاری، نسبت به به‌کارگیری یک کارگردان سلطنت‌طلب در مرکز امور نمایش سیما هشدار داد و سؤال کرد؛ دلیل انتخاب «س.م» برای ساخت یک سریال سنگین ویژه شبکه دوم سیما چیست؟
متاسفانه خبرهای رسیده حاکی است کارگردان یاد شده کار ساخت سریال هر شبی را به نیمه رسانده است و مدیران مربوطه همچنان در قبال یک سؤال ساده کیهان پاسخی در کف ندارند.
این سکوت نشان می‌دهد؛ در نزد مدیران مربوطه و خاصه مدیری که حکم به استفاده از کارگردان مذکور داده، به‌کارگیری و جولان‌دهی کارگردانی هتاک نسبت به انقلاب اسلامی، مسئله نیست! وگرنه چه دلیلی دارد که با وجود انذار، یک سینماگر هتاک در مقام کارگردانی سریالی هر شبی تکیه بزند؟!
در همان خبر 19 دی تاکید کردیم که با وجود کارگردانان متعهد، چرا باید از فردی بدنام استفاده شود که دوران پهلوی را دوران سرخوشی و دلشادی مردم ایران توصیف می‌کند و دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی را دوران سیاه و سرشار از غم و اندوه و مصیبت؟
فیلم «صد سال به این سال‌ها» به حدی شرم‌آور است که دولت فعلی هم جرات دادن مجوز نمایش بدان را ندارد.
چه اتفاقی افتاده است؛ کارگردانی با وجود اهانت به انقلاب و ستایش حکومت جور و طاغوت، ناگهان محبوب برخی مدیران سیما می‌شود و یا به حدی «حرفه‌ای» تشخیص داده می‌شود که مدیران مربوطه، حرفه‌ای بودن وی را به عدم تعهدش به انقلاب ترجیح می‌دهند؟!
کیهان اغلب مدیران سیما و از جمله دکتر علی عسکری را فردی متدین و انقلابی می‌داند اما این را هم نمی‌پذیرد که برخی از مدیران سطوح میانی،  نسبت به هتک حرمت انقلاب اسلامی، بی‌اعتنا بمانند و راه خود را بروند. مدیریت رسانه ملی باید از مدیران مربوطه دلیل و حجت به‌کارگیری کارگردان درجه سوم و ضدانقلاب را مطالبه کند.
در حالی که رسانه‌های ضدانقلاب نام هنرمندانی را که کوچک‌ترین ارتباطی با جریان‌های ارزشی سینما و تلویزیون داشته باشند سانسور کرده و به ترور شخصیت‌ آنها می‌پردازند در تنها تریبون رسمی دیداری و شنیداری نظام مظلوم جمهوری اسلامی،یک سلطنت‌طلب، پروژه‌ای سنگین را به چنگ می‌آورد و..!




خبر کیهان⇐کارگردان فیلم ضدانقلابی ساخت سریال نوروزی شبکه دو را شروع کرد!!!

سینماروزان: «کارگردان فیلم ضدانقلابی ساخت سریال نوروزی شبکه دو را شروع کرد»؛ این تیتر یکی از اخبار فرهنگی-هنری امروز روزنامه «کیهان» است.

به گزارش سینماروزان این تیتر ذهن را به این سمت می برد که مبادا برخی کارگردانانی که از آنان با عنوان سیاه نما یاد می شود و در سالهای اخیر توانسته اند به واسطه مراودات سیاسی جشنواره های آن طرف شناخته شوند ساخت سریال در تلویزیون را برعهده گرفته اند اما واقعیت چیز دیگری است چون مقصود کیهان سریالی است به نام «خانه ما» و کارگردانی به نام سامان مقدم که موفق ترین آثارش بلحاظ مخاطب، کمدی هایی مانند «مکس» و «نهنگ عنبر» هستند که بخش عمده جذابیت خود را از بشکن و بالابنداز می گیرند!

متن خبر «کیهان» را بخوانید:

به رغم هشدارهای داده شده نسبت به سازنده یک فیلم سلطنت‌طلب، این فیلمساز با حمایت مدیران سیما تولید سریال جدید خود را کلید زد.

سریال «خانه ما» درحالی به کارگردانی سامان مقدم در دست تولید است که وی سابقه ساخت فیلمی با نام «صد سال به این سال‌ها» دارد که به طور صریح و آشکار به تطهیر رژیم پهلوی پرداخته و انقلاب و نظام جمهوری اسلامی را تخطئه کرده است!

نکته قابل تأمل این است که مرکز امور نمایشی سیما، سفارش‌دهنده این سریال است و قرار است به عنوان سریال نوروزی از شبکه دو پخش شود.

کم نبوده‌اند کسانی که با پول بیت‌المال سیاه‌مشق کردند و بعد علیه نظام شدند، مقصر این مسئله نیز مسئولانی هستند که به چنین افرادی مجال پر و بال می‌دهند و فیلمسازان متعهد را پشت چراغ قرمز نگه می‌دارند! کیهان به زودی در گزارشی مستند این مسئله را پیگیری خواهد کرد.