1

صدور پروانه بین‌المللی #قاتل_و_وحشی! 

سینماروزان/کیوان بهارلویی: در ادامه صدور پروانه فیلم‌های توقیفی دولت قبل توسط دولت سیزدهم، پروانه نمایش بین‌المللی #قاتل_و_وحشی صادر شد تا استارتی باشد برای حل مشکل اکران داخل فیلم در آینده نزدیک.

 

روح الله سهرابی مدیرکل نظارت بر عرضه و‌ نمایش سازمان سینمایی با اعلام خبر صدور مجوز نمایش بین‌المللی فیلم سینمایی «قاتل و وحشی» گفت: فیلم سینمایی «قاتل و وحشی» که از سال ۱۳۹۸ به دلیل مسائل مربوط به نوع پوشش بازیگر زن در وضعیت بلاتکلیفی قرار داشت، نهایتا با تدبیر رئیس سازمان سینمایی و همکاری تهیه کننده و‌ کارگردان فیلم در اعمال اصلاحات و مساعدت شورای پروانه نمایش سینمایی، فعلا برای نمایش خارج از ایران مجوز گرفت.

 

سهرابی افزود: اگر چه مضمون فیلم دارای فضایی ملتهب و خشن بوده و مخاطب خاصی را جلب خواهد کرد، اما وحشت و‌ خشونت حاکم بر فیلم، علت عدم نمایش این اثر نبوده و تنها تصاویر بازیگر زن با موی تراشیده این امکان را از اثر سلب کرده است‌.

 

وی با اشاره به مسبوق به سابقه بودن حضور زن با موی تراشیده در تعدادی از آثار سینمایی همچون «سرب» ، «زندان زنان» ، «شیفتگی» و غیره خاطر نشان کرد: با وجود اینکه در گذشته چنین اتفاقی در برخی آثار رخ داده است اما به دلیل حساسیت‌های مختلف، تاکنون از نمایش این فیلم جلوگیری شده بود با این وجود شورای پروانه نمایش سینمایی با اکران بین‌الملل «قاتل و وحشی» موافقت کرد و از این پس تهیه‌کننده اثر مجاز به نمایش این فیلم در خارج از کشور خواهد بود.

 

 




واکنش خواننده لس‌آنجلسی به توقیف “قاتل و وحشی”+عکس

سینماروزان/نسترن حسینی: نخستین شماره نشریه تحلیلی-راهبردی “گزارش یک” منتشر شد.

“گزارش یک” گفتگویی اختصاصی با شهیار قنبری ترانه‌سرای پرآوازه ایرانی دارد؛ مصاحبه‌ای تکان‌دهنده پر از صراحت کلام و در عین حال نظرات بی‌پرده درباره ممیزی.

شهیار قنبری ترانه‌سرا و خواننده مقیم لس‌آنجلس در بخشی از گفتگوی خود به مجله گزارش یک گفته است: گوینده‌ی سخنی که می‌گوید ما فیلمی را به دلیلِ نمایان بودنِ گوشِ بازیگر{اشاره به لیلا حاتمی در «قاتل و وحشی»} کنار گذاشته‌ایم، هرکه هست، مهم نیست چه کسی ا‌ست، از شهیار قنبری گرفته تا عیسی مسیح، هرکسی که هست، او انسانِ بی هوشی‌ست و نباید اصلاً در جایگاهی باشد که بخواهد قضاوت بکند.

پرونده ویژه سوسن تسلیمی با حضور سینماگرانی همچون حسین محجوب، علی ژکان، سیامک اطلسی، محمدعلی نجفی و اصغر رفیعی‌جم ، همراه گفتگویی جذاب با سوسن تسلیمی که در آن از عشق به بازگشت گفته است، از جمله مطالب خواندنی مجله “گزارش یک” است.

پرونده ویژه جشنواره فجر۳۹ و صفحات ویژه رضا بیک‌ایمان‌وردی و پرونده شجاع‌دل با حضور مسعود ده‌نمکی، از دیگر مطالب نشریه است.

نشریه “گزارش یک” با مدیرمسوولی محمدصادق عابدینی و سردبیری علیرضا انصاری منتشر شده است. حامد مظفری دبیر تحریریه است و غفور پورغفور مدیر هنری نشریه است. سیدرضا اورنگ و محمد شاکری نیز معاونان تحریریه این نشریه هستند.

برای مطالعه این نشریه میتوانید به اینجا مراجعه کنید.

مجله+گزارش+یک
مجله+گزارش+یک

مجله+گزارش+یک
مجله+گزارش+یک




لیلا حاتمی شصت دقیقه با سر تراشیده!!؟؟+عکس

سینماروزان: “قاتل و وحشی” به‌عنوان تنها فیلم توقیفی جشنواره سی و نهم فجر، داستان مادری است اسیر یک باند مخوف!

در خلاصه داستان این فیلم آمده است: “زیبا”، مهیای عروسی دخترش می‌شود که بطور اتفاقی اسیر یک باند گانگستری مخوف میشود. او سعی می‌کند از این بند خود را رها کند. وقت زیادی ندارد، چون دخترش نیز بی‌خبر از همه‌چیز عازم همان‌جاست و این اتفاقی است که نباید بیفتد. «زیبا»، برای نجات خود و دخترش می‌جنگد…
حمید نعمت‌الله مضمون اصلی فیلم خود را مقابله‌ی خیر و شر عنوان کرد و گفت که در واقع این یک فیلم حماسی است.
لیلا حاتمی با سری تراشیده جلوه ای متفاوت به بخش عمده فیلم “قاتل و وحشی” داده است.

امین حیایی، شهرام حقیقت‌دوست، ستاره اسکندرى، عزت‌الله رمضانی‌فر، شهرام قائدى، سام‌نوری و …، و با تهیه‌کنندگی حمید نعمت‌الله و محمدصادق رنج‌کشان دیگر بازیگران این فیلمند.

لیلا حاتمی با گریم "قاتل و وحشی"
لیلا حاتمی با گریم “قاتل و وحشی”

 




نعمت الله پروانه ساخت «قاتل و وحشی» را گرفت+صدور یک پروانه برای سازنده «دبیرستان» و «پایگاه جهنمی»  

سینماروزان: شورای صدور پروانه ساخت در جلسه اخیر با تولید دو فیلمنامه موافقت کرد.

به گزارش سینماروزان حمید نعمت الله که زمانی دستیار کیمیایی بود به تاسی از مسعود کیمیایی و “قاتل اهلی”اش(؟؟) پروانه ساخت فیلمنامه “قاتل و وحشی” را گرفته است به تهیه کنندگی خودش!!

اکبر صادقی کارگردان قدیمی که در دهه شصت فیلمهایی مثل “دبیرستان”, “بالاش” و “پایگاه جهنمی” را ساخته بود نیز پروانه ساخت “دارآباد” را گرفته به کارگردانی آقازاده اش افشین.

فهرست پروانه های صادره به شرح زیر است:

__”قاتل و وحشی” به تهیه‌کنندگی و کارگردانی و نویسندگی حمید نعمت الله در ژانر اجتماعی
— “دارآباد” به تهیه‌کنندگی اکبر صادقی ،کارگردانی  افشین صادقی و نویسندگی علی اصغری در ژانر اجتماعی




حمید نعمت‌الله «قاتل و وحشی» را با لیلا حاتمی می‌سازد

سینماروزان: حمید نعمت الله و لیلا حاتمی برای سومین بار در فیلم «قاتل و وحشی» با هم همکاری می کنند.

حمید نعمت الله به تازگی برای ششمین فیلم سینمایی اش درخواست پروانه ساخت داده و قصد دارد فیلم تازه اش را با نام «قاتل و وحشی» جلوی دوربین ببرد.

تا کنون حضور لیلا حاتمی در این فیلم قطعی شده و حمید نعمت الله برای آغاز پیش تولید در انتظار صدور پروانه ساخت است.

«قاتل و وحشی» هم اکنون در مرحله بازنویسی فیلمنامه است و قرار است اواسط پاییز جلوی دوربین برود.

«بی پولی» و «رگ خواب» دو فیلمیست که نعمت الله پیشتر با بازی لیلا حاتمی ساخته بود.




بعد از تجربیات نه چندان موفق سینمایی⇐هادی مقدم‌دوست هم سریال‌ساز شد

سینماروزان: هادی مقدم دوست نویسنده ای که نامش را اغلب کنار نام حمید نعمت الله شنیده ایم و سابقه کارگردانیش به اپیزودی از فیلم دیده نشده «ملاقات» برمیگردد بعد از ساخت یک فیلم مستقل به نام «سر به مهر» با حمایت تصویرشهر و اپیزودی از فیلم «هیهات» از محصولات سازمان هنری-رسانه ای اوج که هیچ کدام توجه چندانی را از سوی مخاطبان موجب نشدند حالا اولین سریال خود را میسازد.

به گزارش سینماروزان به مانند اغلب کارهایی که نام مقدم دوست به عنوان نویسنده آنها آمده سریال «سرباز» که بناست او کارگردانیش کند به تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی از تهیه کنندگان پرکار سالهای اخیر رسانه ملی تولید خواهد شد.

سرباز که در نگارش آن نعمت الله هم کنار مقدم دوست بوده در ۴۰ قسمت ۴۵ دقیقه ای قرار است به روی آنتن برود و حکایت پزشک وظیفه‌ای به نام یحیی و همسرش یلدا و رفقای هم خدمتی‌اش است … با نگاهی عاشقانه و حماسی!

مشخص نیست مقدم دوست بعد از کارگردانیهای سینمایی اش که هیچ یک فراگیر نشدند خواهد توانست سریالی جذاب بسازد یا نه؟ او پیشتر به عنوان نویسنده در کنار حمید نعمت الله سریال «وضعیت سفید» را نوشته بود که در زمان خود جلب توجه کرد؛ اما تفاوت آنجا بود که کارگردانی «وضعیت سفید» را نعمت الله انجام داده بود اما در «سرباز» خود مقدم دوست است که باید کارگردانی کند.




حمید نعمت‌الله که بیشترین سابقه همکاریش با تهیه‌کنندگان مطبوع سیستم بوده بیان داشت⇐در سینمای ایران تهیه‌کنندگانی حضور دارند که جایشان در ساختمان‌سازی و بیزنس‌های دیگر است!/مسئولان سینمایی ما آدمهای عوامی هستند؛ یک دوره مدیر خط تولید سایپا هستند و یک دوره هم به سینما می‌آیند!/یک کشور چگونه و تا کی باید معطل سوءاستفاده دوقطبی اصلاح‌طلب-اصولگرا از واقعیت باشد؟

سینماروزان: حمید نعمت الله کارگردانی که سال قبل عاشقانه «رگ خواب» را روی پرده داشت و امسال هم فیلمی به نام «شعله ور» را در مسیر اکران دارد کمتر پیش آمده که به انتقاد از مشکلات موجود در سینمای ایران بپردازد با این حال این کارگردان که بیشترین سابقه همکاریش با تهیه کنندگانی مطبوع سیستم بوده در گفتگو با «نقد سینما» هم از حضور تهیه کنندگان بی ربط به سینما گلایه کرده و هم از مدیرانی که شرایط حضور چنین تهیه کنندگانی را در سینما فراهم میکنند.

نعمت الله که بیش از همه با محمدرضا شفیعی تهیه کننده مطبوع مدیران تلویزیون و سعید سعدی تهیه کننده مطبوع ارگانها و نهادهای مختلف از فارابی تا انجمن سینمای دفاع مقدس همکاری داشته درباره آفت حضور تهیه کنندگان بی ربط در سینمای ایران گفت: در سینمای ایران آدمهایی دارند کار میکنند که جایشان اینجا نیست؛ به ویژه در مورد تهیه‌کنندگان. اینها سرمایه‌گزارانی برای عرصه های مطمئن تر مثل ساختمان سازی، خرید و فروش دلار و انواع بیزنس های دیگر هستند که درصد اطمینان در آن خیلی بالاست و معمولا در آنها نیاز به ریسکهای پرخطر هست.

این کارگردان با اشاره به عیار کیفی پایین مدیران سینمایی گفت: مسئولان سینمایی ما متأسفانه آدمهای عوامی هستند. بندگان خدا یک دوره مدیر خط تولید سایپا و مدیرعامل ذوب آهن هستند و یک دوره هم منتقل میشوند به مدیریتهای فرهنگی و سینمایی. طبیعیست که متفکر نیستند و انتظاری هم از آنها نمیرود.

حمید نعمت الله با اشاره به رسوخ سیاسی بازی به سینمای ایران اظهار داشت: در سینما چیزهایی می بینیم که حقیقت ندارد. انگار همه داریم از واقعیت سوءاستفاده جناحی و حزبی می کنیم و هرچه به نفع ماست وجود دارد و هرچه به ضررمان است نمی‌بینیم. این اصرار به شدت عجیبی که در ایران روی دوقطبی اصلاح طلب-اصولگرا میشود به همه چیز کار دارد. سوال اینجاست که پس مردم ایران این وسط چه میشوند؟ و یک ملت و کشور با این جمعیت چگونه و تا کی باید معطل سوءاستفاده‌های این جریانها از واقعیت باشد؟




«شعله‌ور»⇐حدیث نفس حمید نعمت‌الله و آقازاده‌اش بامداد یا ذکر مصائب امین حیایی و فرزندش دارا؟/«آینه عبرت» بدون محمود دینی!/خبری از داش‌مشدی‌گری نیست؛ تریاکی‌ها کاملا اهریمنی هستند!!

سینماروزان/محمد شاکری:

مثبت: تصویربرداری روزبه رایگا چه زمانی که در تهران است و روی خشکی چه زمانی که در بلوچستان است و در دل کویر چه زمانی که زیر آب میرود و در دل غواصی.

مثبت: امین حیایی ارتباط پدر-فرزندی را خوب درآورده شاید به خاطر اینکه بخشهایی از درام به شدت شبیه است به زندگی اولش! پارتنر هم که دارا فرزندش است که با دل و جان خود واقعی و آنچه در دل زندگی بیرونی برایش رخ داده را ایفا کرده. به ماجرای متادون بازی که میرسیم انگار تجربیات شخصی است که غالب میشود و همه چیز به سمت شخصی شدن پیش می‌رود به خصوص وقتی چالش روابط پدر-فرزندی مدام بر سر پدر کوبیده می‌شود! آیا این حدیث نفس حمید نعمت الله و فرزندش بامداد است؟

مثبت: شجاعت خروج از تهران و نشان دادن تصاویر بکر سینمایی از استان سیستان و بلوچستان اقدام قابل تقدیر سازندگان فیلم است اما…

منفی: مشخص نیست چرا عقب‌مانده‌ترین مناطق بلوچستان به نمایش در میاید. انگار فیلم ساز دوست دارد همان نگاه عقب افتاده و خطرناک را از جنوب شرق ایران تصویر کند؟!

منفی: فیلم دوپارگی نویسندگان را به وضوح نشان میدهد؛ در نماهایی شاهد حضور نعمت‌الله هستیم و در سکانسهای دیگری «سر به مهر» مقدم دوست را به یاد می‌آوریم.

منفی: همکاری دوباره حمید نعمت‌الله و هادی مقدم‌دوست یک قدم رو به عقب یا حداقل یک درجا برای این زوج سینمایی است! چون اساسا جز یک طرح با هیچ سناریویی مواجه نیستیم.

منفی: نعمت الله با حداقل بار داستانی «شعله ور» را پیش برده و بیشتر دل داده به موقعیتهای مختلفی که پیش روی کاراکترها پیش می آید. برای همین است که در اوج بحران هم این مثل «هر چه کنی به خود کنی» است که بر نماها مستولی میشود درست به مانند «آینه عبرت»؛ منتها تفاوت اینجاست که در اینجا محمود دینی به عنوان رفیق بی کلک شخصیت معتاد حضور ندارد.

منفی: اهریمنی نشان دادن کاراکتر معتاد آن هم معتاد به تریاک! ار ابتدای فیلم وجود دارد و مدام دوزش بالا میرود تا انتهای فیلم که با یک موجود کاملا اهریمنی مواجه میشویم که در بروز نامردی هیچ کس جلودارش نیست! این تصویرسازی با داش مشدی گردی که از مصرف کنندگان تریاک در ذهن داریم فرسنگها فاصله دارد!

منفی: پای «شعله ور» هم نام «توسعه اقتصاد هنر آتیه» منسوب به صندوق اعتباری هنر به عنوان سرمایه گزار آمده و هم فارابی! این یک تناقض با ادعاهای تهیه کننده ایست که مدام مدعی فعالیت در بخش خصوصی است.

 دیالوگ:
–همه بدبختیات تقصیر منه!این پسرت خوبه؛ کلاهبردار اعظم!
–نیروهای خوب همه تو شهرستانن!!
–این روزا دختر خوب و پسر خوب بابا و مامام بودن جواب نمیده!!
–خسته شدم از بس دویدم! باید استراحت کنم! باید از پله ها بالا برم

پلان:
سکانس به عمق زدن نوید و نجات در آستانه مرگ توسط الگوی غواصی.

کاراکتر:
یک پسر دهه هفتادی به نام «نوید» با بازی دارا حیایی که صدالبته به واسطه پدرش امین حیایی وارد کار شده اما نقشش که خیلی شباهت دارد به خود واقعیش را درست ایفا کرده.




پرسشهای یک منتقد پیشکسوت درباره محفلی موسوم به جشن منتقدان خانه سینما⇐آیا برگزاری این دورهمی به نام کلی منقدان، سوءاستفاده از جایگاه نقد و منقد نیست؟/چطور است نام آثار تهیه‌کننده‌ای سابقا گریمور همواره در میان برگزیدگان این دورهمی دیده می‌شود؟!/چه کرده‌اید که امثال تهمینه میلانی شما را به استقلال دعوت می‌کنند؟

سینماروزان: تازه ترین جشن انجمنی موسوم به منتقدان خانه سینما در حالی برگزار شد که بیشتر از خود این جشن محفلی، این انتقادات جمشید مشایخی به عزت الله انتظامی و بایکوت صاحبان فیلم 3ارگانی از سوی جعفر پناهی به هنگام اعطای جوایز بود که مورد توجه قرار گرفت.

با این حال جبار آذین منتقد و مدرس پیشکسوت سینمای ایران که خود از موسسان این انجمن بوده و در این سالها مدام درباره دور افتادن انجمن از اهداف اصلی هشدار داده، با نگارش یادداشتی تأمل برانگیز پرسشهایی طرح کرده درباره این جشن، اهداف برگزارکنندگان و به خصوص چینش جوایز آن.

از جمله پرسشهای آذین درباره سوءاستفاده از نام نقد و منتقد در چنین محفلی بوده است و پرسشی دیگر ناظر به برنده شدن مدام آثاری مختلف از تهیه کننده ای سابقا گریمور در این جشن!!!

آذین به مانند همه این سالها پرسشهایی کلیدی هم طرح کرده در چرایی فاصله بعیدی که میان این انجمن و رسانه ها و منتقدان مستقل افتاده و البته به خروجی این انجمن که در یک جشن و توزیع کارت جشنواره خلاصه شده ایراد وارد نموده است.

متن یادداشت جبار آذین را بخوانید:

انجمن موسوم به منتقدان و نویسندگان خانه سینما یازدهمین دورهمی خود را هم با عنوان جشن منتقدان ونویسندگان سینمایی ایران برگزار و به برگزیده هایش جوایزی اهدا کرد.

نکته کلیدی و مهم در این ارتباط این است که انجمن مذکور به عنوان یک صنف ذاتا فرهنگی و سینمایی سالها است که از مسیر اصلی خود که یاری و همراهی سینمای ایران، حمایت و پاسداری از حریم و حرمت نقد و منقد و منافع صنفی و اجتماعی حتی اعضای خود است به دور افتاده و برخلاف نگاه و اهداف بنیانگذاران خود که درپی ایجاد تشکلی مستقل،متعهد ومردمی بودند،تبدیل به گروهی وابسته شده که از سوی خانه سینما و در واقع سازمان سینمایی و دولت ارتزاق مالی واجرایی می کند.

 انجمن مذکور، دورهمی خود را به غلط و با سوءاستفاده از مقام و منزلت منقد و نقد با عنوان جشن منتقدان برگزار می‌کند، درصورتی که انجمن یادشده تنها دربرگیرنده گروهی از منتقدان و بیشتر خبرنگاران است و منتقدان و رسانه های مستقل با آن همکاری ندارند. آیا حلقه بالادستی این انجمن هیچ گاه از خود پرسیده‌اند که چرا فاصله میان آنها و رسانه‌ها و منتقدان مستقل هر سال بیشتر از قبل شده است؟؟؟

این انجمن، تشکلی کاملا وابسته و در واقع انجمن منتقدان وابسته به خانه سینما است که خود ده ها و بلکه صدها مشکل با بدنه صنفی خویش دارد و نه انجمن منتقدان سینمای کشور و براین اساس آیا برگزاری دورهمی آن به نام کلی منقدان، درست است و سوءاستفاده از جایگاه نقد و منقد نیست؟

گرچه بسیاری از اعضای انجمن از همکاران و فعالان عرصه رسانه و سینما و همگی دوستانی قابل احترام اند، ولی حضور آنها با کجروی ها و عملکردهای طیفی از راهبران انجمن که ازموقعیت و امکانات و تسهیلات انجمن در مسیری غیر از صنف وسینما و رسانه استفاده می کند، درمعرض لطمه  و آسیب حیثیتی، شغلی و اجتماعی قراردارد.

در هر حال جامعه منقدان کشور، خانواده ای گسترده و قابل احترام است و انجمن منتقدان خانه سینما فقط جماعتی از آن را شامل می‌شود. انجمن موسوم به منتقدان سالها است که  حتی به وظایف صنفی و فرهنگی خود به درستی عمل نکرده و تمام خروجی آن در برگزاری دورهمی سالیانه در قالب جشنی که صدها مسأله وحاشیه دارد و البته گرفتن کارت یک جشن پاره بزرگتر ازخود(!) خلاصه شده است. چرا تمامی خروجی محفل موسوم به منتقدان خانه سینما خلاصه شده به برگزاری جشن و توزیع کارت جشنواره؟

این به اصطلاح جشن، تنها یک دورهمی است که یازدهمین دوره خود را درادامه راه دوره های قبل و با همان اهداف، روش ها و خطاها و مسائل حاشیه ای پیشینیان برگزار کرد و باز هم نشان داد که در حوزه نقد و سینما و رسانه حرفی برای گفتن ندارد و البته پرسشهایی پررنگ را هم بر جای گذاشت؛ مثلا اینکه چطور است در سالهای اخیر نام آثار تهیه‌کننده‌ای سابقا گریمور همواره  در میان برگزیدگان جشن دیده می‌شود؟ عین همین پرسش وجود دارد درباره آثار کارگردانی که سالها پیش نقشی هنروری به یکی از رئوس بالادستی انجمن داده بود و در سالهای بعد اغلب ساخته‌هایش در میان برگزیدگان جشن بود!

نقد عملکردهای این انجمن و به خصوص چینش شبهه برانگیز جوایز آن که حتی صدای تهمینه میلانی را هم درآورد به معنای نفی حضور و تلاش اعضای صادق و صمیمی آن که به هر علت در آن فعالیت دارند نیست که نمایشگر صدمات و لطمات وابستگی، انحراف و منافع محوری گروهی از حلقه بالادستی است که همراه خود انجمن را به ترکستان می برد.

تهمینه میلانی اوضاع انجمن یاد شده را دقیق دیده و در دورهمی یازدهم  آن، کاملا درست گفت که منقدان باید مستقل باشند!  و در واقع مسأله اصلی جامعه منقدان و موضع اصلی منقدان راستین همین  است. منقدان باید مستقل، صادق، شجاع ،منصف، متعهد و مردمی باشند،نه وابسته،قلم فروش و بازیچه خط و خطوط سیاسی وجناحی. چرا انجمن باید به جایی رسیده که باید امثال تهمینه میلانی آن را به استقلال دعوت کنند؟ چه کرده اید که امثال میلانی باید بیایند و شما را به استقلال که در نفس نقد است دعوت کنند؟

اهالی هنر وسینما و رسانه باید میان منقدان مستقل و مدعیان و انتقادگران فیلم و سینما تفاوت قائل شوند و برای جامعه روشنگری کنند که جامعه منقدان با انجمن منتقدان خانه سینما فرق دارد و این انجمن صرفا در برگیرنده عده‌ای بلحاظ کیفی معدود از فعالان سینمایی نوشتاری و نقد است و عملکردهای آن، عملکرد جامعه منقدان کشور نیست و در بسیاری موارد به دلیل وابستگی مالی و سیاسی، اقدامهایش با  اهداف صنفی و فرهنگی اهالی نقد مغایر و حتی گاه مخالف حرکت سینماگران مستقل و سینما و فرهنگ و ادبیات مردمی است.

دورهمی یازدهم انجمن وابسته خانه سینما هم برگزارشد، با ده ها اما و اگر و مسأله و اختلاف و سوءتفاهم ،بدون آنکه دروضع و حال و بهبود و ارتقای سینما، نقد، منقدان و رساته ها ،کمترین نقش و تأثیر را داشته باشد.

جبار آذین
جبار آذین



حمایت «کیهان» از «رگ خواب»حمید نعمت‌الله⇐صدای دل انگیز تپش امید

سینماروزان: آخرین ساخته اکران شده حمید نعمت الله با نام «رگ خواب» هرچند در مضمون بکر و دست اول به نظر نمیرسد اما در برهوت اجراهای قوی حتی از سوژه های بکر، نعمت الله توانسته با اجرایی متفاوت و تعلیق برانگیز «رگ خواب» را به فیلمی بدل کند که در آستانه رقم فروش 4میلیارد قرار گرفته است.

به گزارش سینماروزان روزنامه اصولگرای «کیهان» که کمتر پیش می آید از آثار سینمایی-جز آن دسته از آثار موسوم به ارزشی-حمایت کند در تحلیلی مثبت بر «رگ خواب» آن را به مثابه صدای دل انگیز تپش امید برای مخاطب دانسته است.

متن تحلیل «کیهان» را بخوانید:

در فیلم «رگ خواب» مینا -شحصیت اصلی- تصمیم خود را می‌گیرد: «دیگر برای فکر نکردن به موانع و مصائب و مشقت‌های زندگی، پلک‌ها را نمی‌بندد و به دنیای خواب و بی‌خبری پناه نمی‌برد. بلکه ترجیح می‌دهد؛ بیدار بماند و با هر آنچه آزار دهنده است و با هرچه حکم بلیه دارد، شجاعانه روبرو شود!»
این اتفاق و تصمیم کوچکی نیست!
بر عکس یک تصور غالب؛ شجاعت به عنوان بن مایه غلبه بر ترس و یک سبب و خود جلوه‌ای از قدرت، ماهیت اکتسابی هم دارد. دستیابی به فضیلت شجاعت، که به تعبیری، در دو سوی آن رذیلت «جبن» و «تهور و گستاخی» خودنمایی می‌کند، برای هر فردی از ابنای بشر میسر است. اولین گام برای نایل شدن بدین گوهر؛ همانا مواجهه با خطر، مانع، اندوه و مصیبت است.
مولای متقیان حضرت امام علی (ع) راهکاری برای غلبه بر ترس بیان می‌فرمایند که از آن می‌توان ، شیوه رسیدن به شجاعت را فهم کرد و برگرفت و به صحنه عمل آورد.
آن امام همام تاکید می‌کنند:
«إذا هِبتَ أمراً فَقَع فیهِ فإنَّ شِدَّهًَْ تَوَقّیهِ أعظَمُ مِمّا تَخافُ مِنهُ»
-«هرگاه از کاری ترسیدی؛ خود را در آن بینداز زیرا ترس از آن کار، بزرگتر از خود آن است.»(حکمت 175 نهج‌البلاغه)
مینا موجودی ترسو بوده و درکی از شجاعت نداشته است. چون خود را قوی نمی‌پنداشته و میان خود با ویژگی «اعتماد به نفس» قرابتی احساس نمی‌کرده است.
این زن در کودکی، پدر و مادری شایسته را تجربه نکرده است. علم پزشکی می‌گوید؛«علاقه‌مندی کودک به مزه کردن و یا بلعیدن «خاک» – میل و دلمشغولی شدید مینا در کودکی – ناشی از کم‌خونی است. علتی که سبب‌ساز تاخیرات فکری و فیزیکی است.»
مزه مزه کردن خاک، بازیابی دیرهنگام خویشتن و حس زبونی و…عوارض تاخیرات یاد شده است.
پدر مینا دخترش را بابت بلعیدن خاک شماتت می‌کرده اما به ناآگاهی و از روی غفلت، در پی به علت عارضه و درمان نبوده است. در واقع مینا پیش از اینکه قربانی عوارض جسمانی و روانی شود، به دلیل استضعاف فکری والدین، پا به مسلخ «ضعف و زبونی و ترس و اضمحلال درونی» می‌گذارد.
او به حدی زبون و ناتوان در طراحی نقشه زندگی و چینش مهره‌های موثر در حیات خود است که به دمیدن نسیمی مرعوب و اسیر می‌شود و در اندک مدتی به شکلی کودکانه فریب را می‌پذیرد و بازیچه هوس و ابزار مطامع پلید «این و آن» قرار می‌گیرد.
او به همان سادگی که در درست کردن ساندویچ همبرگر و تسلط بر مهارت و حرفه‌ای ساده مستأصل می‌شود، در مدیریت رفتار فردی، اظهار محبت به طرف مقابل، تابع و تسلیم مهلت زمانی می‌گردد و دوست داشته شدن از طرف دیگری را، غیرقابل باور و شبیه یک معجزه بزرگ قلمداد می‌کند.
بنابراین؛ او نیازمند «شجاعت» ، نیازمند «شناختن خود و رسیدن به اعتماد به نفس» و «قوی شدن» برای فرار از دام مرعوبیت و دوری از اسارت در چنبره خواست و رفتار دیگران است. او نیازمند رویارویی است؛ نبرد با موانع طبیعی زندگی، دشواری معیشت،- و گاه – انسان نمایانی که لذت را در استعمار فکری و جسمی دیگران مجسم کرده‌اند.
مینا، دچار تاخیرات فکری و جسمانی است و باید هر چه زودتر خود را به واقعیت «خود و زندگی» برساند.
متارکه با همسری در افتاده به وادی اعتیاد، ابزار شدن برای مردی بوالهوس، حس سربارگی در مقابل دوستی هر چند صمیمی، نهایت دلزدگی از ناتوانی و ترس ویرانگر و در نهایت مرگ پدر به عنوان تنها تکیه‌گاه ذهنی، موقعیت‌ها و حوادثی است که شخصیت اول فیلم را در جایگاه درست یک انتخاب بزرگ قرار می‌دهد: انتخاب دستیابی به شجاعت!
جالب است که تولد دوباره مینا به سبب دست یازیدن به انتخابی بزرگ، پس از مرگ آخرین تکیه‌گاه– همان طور که اشاره شد- ذهنی‌اش رقم می‌خورد. در واقع او با از دست دادن پدر و ملجاء واپسین، دیگر چاره‌ای جز «بر آمدن و بر شدگی» نمی‌یابد!
حمید نعمت‌الله، اگرچه در این فیلم خود، لحن تلخی دارد که برای مخاطب نازک‌طبع آزاردهنده است اما، هیچ گاه روایت او و همسر نویسنده‌اش، تباهی محتوم را تصویر نمی‌کند. در رگ خواب، مخاطب صدای دل انگیز تپش امید را می‌شنود و راه نجات را به روشنی می‌بیند. هر چند شخصیت اول داستان، پس از پشت سر گذاشتن آواری از مصائب، در لحظات واپسین فیلم، تصمیم بزرگ زندگی‌اش را با مخاطب در میان بگذارد و باعث می‌شود که نفسی راحت بکشیم.




سوءاستفاده «۲۰٫۳۰» از حمید نعمت‌الله برای حقنه یک دیدگاه خاص؟؟؟+فیلم و گلایه تند نعمت الله از این سوءاستفاده

سینماروزان: همین دو هفته قبل بود که رییس صداوسیما از رویکرد منفی “20.30” و درگیری آن با حواشی انتقاد کرده و از این گفته بود که این برنامه به دور از سیاه نمایی باید به سمت خبررسانی با چاشنی طنز برود.

این اظهارات این نیاز را ایجاد میکرد که این بخش خبری برای مدتی کوتاه هم که شده قضاوتهای یکطرفه را کناری نهد و واقع بینانه تر به نقد سینما بپردازد.

با این حال پنجشنبه شب به بهانه انتقاد معدودی نماینده مجلس از دو فیلم “مادر قلب اتمی” و “اکسیدان” بخش خبری “20.30” سعی کرد موضعی کاملا منفی نسبت به این دو داشته و حتی از مجلس بخواهد که برای جلوگیری از ادامه اکران چنین آثاری وارد فاز قانونگزاری شود!!!

با این حال به پایان رساندن این بخش خبری با سخنانی از حمید نعمت الله که نه در گفتگو با “20.30” و به بهانه نامه نمایندگان بلکه به بهانه فیلمش “رگ خواب” و در گفتگو با شبکه “آیفیلم” انجام شده بود تعجب برانگیز می نمود.

نعمت الله در جایی از گفتگویش با آیفیلم در خلال صحبت درباره “رگ خواب” به انتقاد از جریانی خاص در سینما که جنس کثیف و بنجل به مخاطب میدهد پرداخته بود بدون آن که نامی از فیلمی خاص ببرد.

آیا قرار دادن این گفته ها کنار نامه نمایندگان در اعتراض به “اکسیدان” و “مادر قلب…” سوءاستفاده نیست؟ دست اندرکاران “20.30” میتوانستند درباره نامه موردنظر مستقیما با نعمت الله یا هر سینماگر دیگری گفتگو کنند و تندترین نظرات در این باره را هم منعکس کنند پس چرا تنبلانه ترین و دمده ترین روش را برای حقنه دیدگاه خویش انتخاب نمودند؟

برای دیدن فیلم “20.30” اینجا را کلیک کنید.

گلایه نعمت الله از سوءاستفاده 20.30

 کارگردان «رگ خواب» در واکنش به این سوءاستفاده نوشت:  متاسفم که از صحبت هایم سوءاستفاده شده است. اول اینکه این مصاحبه مال قبل از زمان اکران فیلم «رگ خواب» بوده و ربطی به امروز و حواشی این روزها ندارد. زمانی که این مصاحبه انجام شد فیلم های مورد بحث این روزها اصلا اکران نشده بودند.

دوم اینکه صحبت های من درباره کلیت سینمای ایران و یک نقد کلان بود، نه اشاره به یک یا چند فیلم خاص.

سوم اینکه از نظر بنده بدترین نوع مدیریت فرهنگی، پایین کشیدن فیلم از پرده های سینماست. این عمل غیر مدنی، تاثیر منفی اش در فضای فرهنگی جامعه بسیار مخرب تر از هر فیلم مبتذل فرضی است. به نظرم اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس اینقدر خودشان را به اذیت و زحمت نیندازند. تشکل ها و جماعت پرتعداد دیگری به تعطیل کردن کنسرت ها و توقیف کتاب و پایین کشیدن فیلم از پرده ها و… مشغول اند!




کارگردان «رگ خواب» باز هم به سراغ تله‌فیلم‌سازی رفت!

سینماروزان: حمید نعمت الله کارگردانی که این روزها رمانس تراژیک «رگ خواب» را روی پرده دارد بار دیگر به سراغ تله فیلم سازی رفته و درگیر ساخت ادامه ای بر مجموعه «بیا از گذشته حرف بزنیم» شده است.

به گزارش سینماروزان «بیا از گذشته…» اولین بار حدودا ده سال قبل در دو قسمت و به تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی و با حضور ثریا قاسمی، مهین شهابی، پوراندخت مهیمن و آزیتا لاچینی تولید شد.

در این مجموعه فیلمها با مادربزرگانی مواجه بودیم که می کوشیدند با کنار هم قرار گرفتن اسباب رهایی زندگی خویش از تکرار را فراهم کنند و حالا در قسمتهای تازه این مجموعه باز هم بناست همان مادربزرگان در بطن کار باشند و اتفاقات مرتبط با مسافرت به شهرهای مختلف  و از جمله بانه، یزد، نیشابور، چالوس درونمایه درام را شکل دهد.

در تولید قسمتهای تازه «بیا از گذشته…» این خود نعمت الله است که به عنوان تهیه کننده در کار حضور دارد و همسرش معصومه بیات هم به سیاق قسمتهای قبلی به عنوان نویسنده حاضر است.

حمید نعمت الله با اعلام این خبر به «فارس» گفت: ماجراهای جذابی برای این حاج خانم ها در گذشته رخ داد و برای مخاطب هم جذاب بود به همین دلیل تلاش کردیم تا با ماجرای جذاب و جالب تولید این فیلم‌ها را ادامه دهیم. نکته مهم‌تر این که ماجرای سه پیرزن است که به شخصیت‌هایی شناخته شده بین مردم تبدیل شده است. در این فیلم ها زیباترین مضامین انسانی، موفق شده حس افتخار به نقاط مختلف ایران و ایرانی بودن را در میان مخاطبان نهادینه کند.




سعید نعمت‌الله نویسنده سریالی که دیالوگهایش از شدت تشابه با آثار کیمیایی خنده‌دار شده بیان کرد⇐احترام تلویزیون است که مرا دنبال خودش می‌کشاند/مرتضی ميرباقري، يكي از دموكرات‌ترين مديران تلويزيون است!/در تلویزیون بخشي به نام نمايش داريم كه يك سري آدم‌هاي باشرف در آن كار مي‌كنند!/به خدا تا حالا مميزي تلویزیون به كارهاي من نخورده است!/طبق آماري كه من دارم «زیر پای مادر» با خانواده‌ها ارتباط برقرار كرده/{با اشاره به توهین بهناز جعفری} اگر من بودم آن اتفاق‌ها نمي‌افتاد چون آدم‌ها يك احساس احترامي برايم قايلند!!!/بهناز اين حرف{شما انگار خماري!} را نزده است. اين حرف‌ها فرمايشات آن داروهايي است كه او مصرف كرده بود/بايد بپذيريم كه رامبد جوان حال مردم را خوب مي‌كند/بخش خصوصی بیشتر از تلویزیون درگیری ممیزی است!/آدمي كه بعدها معلوم شد مفسد اقتصادي است، از من خواست درباره شركت هواپیمایی‌اش برايش فيلمنامه بنويسم!/دوست داشتم قصه عشق عروس به پدر شوهر را بنويسم!!!/ پدرم، ناصر بتول، بود و حسين رمضون‌يخي پسرخاله پدرم بود/ نيمي از فضای مجازی به اشغال اوباش درآمده است/ اوضاع اقتصادي اين روزها نسبت به گذشته خيلي بهتر شده است!

سینماروزان: هرچقدر که حمید نعمت الله  توانسته با در دستور کار قرار دادن تنوع در آثار سینمایی اش و کار کردن در گونه های متنوع مورد توجه قرار گیرد سعید که ده سالی از او کوچکتر است نتوانسته مسیر متنوع و رو به کمالی را در نوشته هایش پی گیرد.

به گزارش سینماروزان افتادن در دایره ای بسته از آدمها که از یک طرف میخواهند کوچه‌بازی به نظر بیایند و از طرف دیگر لقمان(!!) موجب شده سریالهایی که سعید نعمت الله می نویسد به لحاظ دیالوگ تقریبا رونوشتی از یکدیگر باشند.

تازه ترین سریال سعید «زیر پای مادر» که رمضان امسال روی آنتن رفته از شدت تکرار مکررات در این نوع دیالوگ نویسی که به آثار کیمیایی پهلو می زند با انتقادات فراوان روبرو شد. با این حال سعید نعمت الله در تازه ترین گفتگویش که با «اعتماد» انجام شده همچنان از این گفته که سریالش با خانواده ها ارتباط برقرار کرده!

سعید نعمت الله در گفتگوی پیش رو البته به مانند گذشته تا توانسته برای رسانه ملی نوشابه باز کرده و بر فضای مجازی که بازتاب دهنده نقدهای بی سانسور مخاطبان به محصولات نمایشی است تاخته است.

متن کامل گفتگوی سعید نعمت الله را بخوانید:

علاقه‌تان به فيلمنامه‌نويسي آن هم در حوزه مسائل اجتماعي از كجا شكل گرفت؟

هفت ساله بودم كه نخستين قصه‌هاي زندگي‌ام را نوشتم. آن موقع اوضاع خيلي بهتر بود، چون جايي به نام كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان با اساتيد جذاب وجود داشت. همان روزها قصه‌اي نوشتم كه جايزه گرفت. يادم مي‌آيد از مدرسه برمي‌گشتم و كارنامه‌ام را گرفته و رياضي اول ابتدايي را تجديد شده بودم. تجديد شدن برايم مهم نبود و فقط نگران ناراحتي مادرم بودم. خوشحال بودم كه آن روز مي‌خواهم در كانون قصه‌خواني كنم. كارنامه را روي ميز گذاشتم، خانم بهرامي نامي كلاس را مي‌گرداند. (مي‌خندد) خنده‌ام براي اين است كه يادم افتاد آن روزها آدم‌ها چقدر بي‌توقع كار مي‌كردند. در حال قصه خواندن بودم كه خانم بهرامي كارنامه‌ام را از روي ميز برداشت و تجديدي‌ام را ديد. در عالم بچگي مي‌خواستم بدانم عكس‌العملش چيست. كارنامه را كه برداشت، يك پاكت روي ميز گذاشت. پاكتي كه شبيه پروانه بود. قصه‌خواني كه تمام شد، خانم بهرامي گفت رياضي را تجديد آوردي؟ عيبي ندارد عوضش قصه‌ات در منطقه اول شده و اين پروانه هم جايزه‌ات است. جايزه‌ام پروانه طلايي بود كه به محض رسيدن به خانه، به مادرم دادم. او هم به خاطر تجديدي چيزي نگفت، از رتبه آوردنم براي قصه‌خواني خوشحال شد و فقط گفت شهريور قبول شو!

من از كانون پرورش فكري قصه‌نويسي را شروع كردم و جلوتر رفتم. يادم است وقتي در راهنمايي انشا مي‌نوشتم باور نمي‌كردند خودم نوشتم و مي‌گفتند اين انشا كار بزرگترت است. همه علاقه‌ام به داستان هم در راستاي زندگي‌ام و به واسطه برادرم حميد كه ١٠ سالي از من بزرگ‌تر بود، شكل گرفت. يادم است حميد ١٩ ساله بود و من ٩ ساله، مي‌خواست فيلم بسازد و از من خواست برايش بازي كنم. فيلم هشت ميلي‌متري به نام «توپ». حميد نعمت‌الله با همكاري هادي مقدم‌دوست، علي توانا و فيلمبرداري محمدرضا سكوت اين فيلم را ساخت. من در اين فيلم بازي كردم. بعد از «توپ» هم فيلم ديگري به نام «اتفاق آخر» ساخت و در آن هم بازي كردم. به خاطر بازي در اين فيلم در جشنواره‌اي كه در تئاترشهر برگزار مي‌شد، جايزه بهترين بازيگر را گرفتم! آن موقع جايزه نقدي‌ام را گرفتند و به جاي آن آرشيو مجلات فيلم و دنياي ورزشي را به من هديه دادند. اتفاقا اين جايزه را بيشتر دوست داشتم. بعد از آن هميشه مي‌گفتم خدايا من دوست دارم نويسنده باشم. ديپلمم را گرفتم و فصل دانشگاه شد، دنبال برپا كردن مقدمات دانشگاه بودم تا اينكه يكي از دوستان شاعرم به نام صمد، دستم را گرفت و مرا برد به تاريكخانه مادرش. مادرش عكاس بود؛ كتابخانه‌ بزرگي هم در همان تاريكخانه بود. صمد به من گفت سعيد دانشگاه اينجاست. اگر شوق آن طرف را داري برو اما دانشگاه واقعي اين كتاب‌هاست. اينجاست كه مي‌تواني يك چيزهايي را ياد بگيري. او مرا از رفتن به دانشگاه منصرف كرد و واقعا كتاب‌ها و نوارهايش برايم دانشگاه بود. بعد از آن هم مدام مي‌نوشتم.

يعني از همان ابتدا درآمدتان از نوشتن بود؟

آن موقع دفتر مونتاژي داشتم كه درآمد خوبي داشت، يعني جزو جوان‌هاي پولدار آن دوران بودم.

تدوين مي‌كرديد؟

كار تدوين و فروش فيلم آن هم به صورت يواشكي! فيلم‌هاي غيرمجاز بيرون مي‌داديم و چون آن موقع بيشتر فيلم‌ها غيرمجاز بود! يك روز به اين نتيجه رسيدم چون درآمدم از جاي ديگري است، اگر سراغ نوشتن بروم برايم اتفاق بدي نمي‌افتد.

حميد نعمت‌الله در معرفي‌تان به دنياي سينما نقش داشت؟ چون نخستين فيلمنامه‌تان سينمايي بود؟

حميد آدم سرسختي است و اهل معرفي كردن كسي نيست، من هم هيچ‌وقت از او نخواستم اين كار را بكند. خودم يك تنه تلاش كردم و خدا هم كمك كرد و توانستم شروع كنم به نوشتن. «حوالي اتوبان» نخستين كار سينمايي بود كه فيلمنامه‌اش را نوشتم و قبل از آن هم يكي، دو تله‌فيلم براي تلويزيون نوشته بودم. بعد از آن سريالي نوشتم كه كارگردان آن را خوب نساخت و اسمم را از تيتراژ درآوردم. بعد هم همزمان «رستگاران» را نوشتم.

اگر حمايت حميد نعمت‌الله را نداشتيد، چطور توانستيد وارد جمع سينمايي‌ها شويد و «حوالي اتوبان» را بنويسيد؟

دفتري بود كه در آن يك سري فيلم براي پليس ساخته مي‌شد و خروجي‌اش جايي هم پخش نمي‌شد. فيلم‌هايي كه فقط به خلاف‌هاي پليس معطوف بود و براي آموزش به نيروهاي پليس ساخته مي‌شد. حميد در آن دفتر همكاري مي‌كرد. يك‌بار از من خواستند فيلمنامه‌اي كه آدم باسابقه و اسم و رسم‌داري نوشته بود، بازنويسي كنم. بعد از موفقيت بازنويسي آن فيلمنامه با من قرارداد بستند. اين شد بهانه ورود من. بعد از «حوالي اتوبان» و سريال «رستگاران»، فيلمنامه سينمايي «طاووس‌هاي بي‌پر» را نوشتم كه كار خيلي عجيبي بود چون همه اسم‌شان را به عنوان فيلمنامه‌نويس پاي آن كار زدند!

«طاووس‌هاي بي‌پر» كار جواد مزدآبادي بود؟

بله متاسفانه و خيلي از بازيگران آن كار به واسطه فيلمنامه جذب شده بودند. بعد از اين فيلم به واسطه اشتراك ذهني‌اي كه با يكي دو نفر از نزديكانم داشتم، متوجه شدم مديوم تلويزيون برايم خيلي جذاب است.

مديوم تلويزيون چه جذابيتي براي‌تان دارد؟

مديوم بامزه‌اي است. سال‌ها پيش كه مثل حالا ماهيچه قلبم ضعيف نبود، داشتم جايي مي‌رفتم و مجبور بودم چهار طبقه را با پله بالا بروم. به هر پاگردي كه مي‌رسيدم بعضي از ديالوگ‌هاي فيلمنامه‌هايم را از داخل خانه‌ها مي‌شنيدم. اين ارتباط با مخاطب هميشه برايم جذاب است. نكته ديگر اين است برخلاف آنچه هميشه مي‌گويند كه تلويزيون زياد دچار مميزي و سانسور مي‌شود، اتفاقا بخش خصوصي خيلي بيشتر درگير اين مميزي است. مي‌دانيد چرا؟ چون در بخش خصوصي سرمايه‌گذاري شخصي حاكم است و مدام مي‌خواهند تو را به آنچه خودشان تمايل دارند معطوف كنند. بخش خصوصي مدام به گيشه فكر مي‌كند.

از كجا به اين نتيجه رسيديد؟ تجربه شخصي‌تان است يا از دور قضاوت مي‌كنيد؟

در سه ساله اخير، پيشنهادهاي زيادي از شبكه نمايش خانگي با اسپانسرهاي معروف داشتم. آدمي كه بعدها معلوم شد مفسد اقتصادي است، يك روز سر صحنه يكي از كارهاي ما آمد. او شركت هواپيمايي داشت و مي‌خواست من درباره آن شركت برايش فيلمنامه بنويسم و او هم اسپانسر شود. من به او گفتم شما پولداري و من نمي‌توانم با شما كار كنم چون ذهنيت ما خيلي با هم متفاوت است. همين چيزها را ديدم كه مي‌گويم امنيت تلويزيون خيلي بيشتر است. سريال «لبخند رخساره» از ابتدا تا انتها ١٠ ثانيه هم مميزي نشد. يك‌بار به ما نگفتند چرا فلان بازيگر يا فلان آدم را آورديد! تلويزيون براي من خيلي جذاب است و به واسطه اين مديوم مي‌توانم با مردم ارتباط برقرار كنم. حميد هم همين حس را به تلويزيون دارد. او بعد از آخرين فيلم سينمايي‌اش، دوباره سراغ ساخت تله فيلم آمده است.

علاقه و پايبندي شما به تلويزيون به اين دليل نيست كه يك سري الزامات اين مديوم را خوب شناختيد؟ به نظر مي‌رسد بعد از اين همه كار مي‌دانيد نبايد سمت چه چيزهايي برويد.

مگر سيروس مقدم الزامات تلويزيون را خوب نمي‌شناسد؟ مگر يك كاري به نام «تا ثريا» از او پخش نشد كه پنج قسمتش را حذف كردند؟ مساله شناخت الزامات نيست. من در خانه‌ام قانوني دارم كه هر كس وارد مي‌شود بايد كفش‌هايش را دربياورد، حالا بعضي‌ها چندقدم هم با كفش داخل آمده‌اند. حكايت كار ما در تلويزيون همين است. ما براي همين چندقدم و رسيدن به اين موقعيت به‌قدر كافي جنگيده‌ايم. بارها شده از يك پروژه انصراف دادم. زماني تو مجبوري كار كني تا نيازهاي مالي‌ات مرتفع شود. خدا رو شكر من نياز مالي ندارم. يعني دارم، همه‌مان داريم، اما ياد گرفتم با چيزهايي كه دارم زندگي كنم. بخش مالي ماجرا من را به سمت تلويزيون سوق نمي‌دهد. اين احترام است كه من را دنبال يك پروژه مي‌كشاند.

احترامي كه از آن حرف مي‌زنيد، يعني چه؟

يعني معني ناظر كيفي در كارهاي ما عوض مي‌شود و فضايي به وجود مي‌آيد كه اين آدم‌ها به برادر و دوست تبديل مي‌شوند. خيلي از ناظر كيفي‌ها هم اينطور نيستند. البته اين را هم بگويم تكليف ما از همان روز اول با تلويزيون روشن است، يعني همه‌چيز را حل مي‌كنيم. من با خيلي از مديران كار كردم و آنها هيچ‌وقت حرف منطقي را رد نكردند. خيلي‌ها به من مي‌گويند نگو من با تلويزيون مشكل سياسي دارم، اما من مي‌گويم كه با تلويزيون مشكل سياسي دارم ولي مي‌توانم با بخش نمايش آن كار كنم. خوشبختانه همه آدم‌هايي هم كه ما با آنها كار كرديم آدم‌هاي دموكراتي هستند، همين آقاي ميرباقري، يكي از دموكرات‌ترين مديران تلويزيون است.

يعني تا اينجا هيچ كدام از فيلمنامه‌هاي شما در تلويزيون دچار مميزي و سانسور نشده است؟

همه نزديكانم كه تعدادشان هم زياد نيست، من را مي‌شناسند و مي‌دانند به ماندن تحت هر شرايطي تن نمي‌دهم. دست به قهر كردنم و رفتنم خيلي خوب است! ماجرا اين نيست كه بنشينم و وقتم را صرف مميزي‌هاي تلويزيون كنم، به خدا تا حالا مميزي به كارهاي من نخورده است! من آن چيزي كه خواستم را نوشتم. بله شايد دوست داشته باشم يك روزي قصه عشق عروسي به پدر شوهرش را بنويسم! اگر سوييس بودم حتما مي‌نوشتم، اما مي‌دانم اينجا نمي‌شود سراغ چنين داستاني رفت! به همين خاطر با صراحت مي‌گويم تمام آثاري كه از من پخش شده، در مجموع ١٠ دقيقه‌اش هم درنيامده است.

نگفتيد دغدغه‌تان نسبت به مسائل اجتماعي از كجا شكل گرفت؟

من تهراني‌ام و هيچ‌وقت در زندگي‌ام شهرستان نداشته‌ام. بچه‌ها تابستان‌ها كه تعطيل مي‌شدند هميشه جايي داشتند كه بروند اما من جايي نداشتم و زياد در كوچه و خيابان مي‌گشتم. از خانه‌مان كه سمت وحيديه بود تا ميدان انقلاب مي‌رفتم و كتابفروشي‌هاي راسته انقلاب را خيلي دوست داشتم. يادم است فيلمنامه «كاغذ بي‌خط» ناصر تقوايي را حد فاصل انقلاب تا وحيديه تمام كردم. خلاصه كه خيلي چرخيدم و خيلي آفتاب تهران خورده‌ام. خاستگاهم اما طبقه متوسط است، متوسط به لحاظ اقتصادي يك ذره پايين و به لحاظ فرهنگي رو به بالا.

امروز كه با اين شرايط زندگي نمي‌كنيد!

حالا خانه‌ام سعادت‌آباد است اما خاستگاهم هنوز جاهايي است كه از آنها خاطره دارم. من آدم تا خرخره احساساتي هستم. هنوز خواب خانه مادرم را مي‌بينم. اينكه كسي بخواهد گذشته‌اش را ترك كند، بهاي سنگيني دارد و من نمي‌خواهم اين بها را پرداخت كنم.

به نظرم علاقه‌تان به گذشته باعث شده در خلق شخصيت‌هاي فيلمنامه‌هاي‌تان ايده‌آل‌گرا شويد.

ممكن است آدم ايده‌آل‌گرايي باشم اما اين اتفاق با ديد و سليقه خودم افتاده است. من به عنوان يك انسان افكار خودم را دارم. وقتي فيلمنامه‌اي به من سفارش داده مي‌شود، من بايد آن را بنويسم. شما كه نمي‌توانيد اين فيلمنامه را بنويسيد چون به شما سفارش نداده‌اند. همانطوركه من نمي‌توانم افكار شما را بنويسم چون يا نمي‌دانم چيست يا اين افكار را بلد نيستم. من آن چيزي كه بلد هستم و فكر مي‌كنم درست است، بايد بنويسم. اتفاقا من خيلي كم تخيل مي‌كنم و بيشتر مي‌بينم. ما در جامعه‌اي زندگي مي‌كنيم كه متاسفانه يا خوشبختانه در آن خيابان به خيابان تا زانو در سوژه فرو مي‌رويد. هر كسي هم يك مدل از اين سوژه‌ها را انتخاب مي‌كند. يكي مدل رئال‌تري را انتخاب مي‌كند و يكي مثل من واقعيتي را انتخاب مي‌كند و در عين حال در روايت داستانش به غلو كه از اصول نمايش است پايبند مي‌ماند. اما در مورد آرمان‌گرايي بايد بگويم، آرمان‌گرايي مطلق براي من خانواده‌ و وطنم است؛ وطني كه با اعتقادات خودم منطبق است. بعد از آنها مي‌توانم بقيه چيزها را ببينم و درك كنم.

اين پايبندي‌تان به خانواده باعث مي‌شود هميشه داستان سه نسل مختلف را به صورت همزمان و موازي در فيلمنامه‌هاي‌تان دنبال كنيد؟

از آنجايي كه عمر طولاني ندارم، دلم مي‌خواهد هر سه نسل را با خودم داشته باشم. از طرفي فكر مي‌كنم نسل امروز از آرمان‌هايي كه در ذهن من بود، فاصله گرفته است. بله، كار نمايش سرگرم كردن مردم است و هيچ رسالت ديگري به جز اين ندارد. حالا در اين داستان‌هاي سرگرم‌كننده تو مي‌تواني حرف‌هايي پيدا كني كه مخاطب آن را بشنود. من شرايط معلم شدن ندارم و به همين خاطر تجربيات زندگي‌ام را در فيلمنامه‌هايم مي‌آورم. آرمانگرايي من فالاچي‌وار نيست، ناهنجاري نيست. اين را هم بگويم كه از نظر من آرمان‌گرايي با كمال‌گرايي فرق دارد. من آدم كمال‌گرايي نيستم مگر در مورد دخترم. من درباره خانواده و وطنم آرمانگرا هستم. وطنم را هم تيم ملي فوتبال نمي‌بينم. يعني اين چيزها نمي‌تواند خيلي خوشحالم كند. انتخابات مي‌تواند خوشحالم كند، اينكه مردم به دانايي مي‌رسند و از بي‌تفاوتي خارج مي‌شوند و راي مي‌دهند، برايم خيلي دل‌انگيز است.

شما خودتان از تغيير جامعه حرف مي‌زنيد و از رسيدن به آگاهي، چطور مي‌شود در اين شرايط از مردم انتظار داشت به سمت سنت‌ها و گذشته‌اي برگردند كه از آن عبور كردند؟ اتفاقي كه شما در فيلمنامه‌هاي‌تان مردم را به آن تشويق مي‌كنيد.

تلويزيون در طول يك سال چند سريال مي‌سازد؟ مثلا اگر بگوييم ٣٠ سريال و ٦٠٠ برنامه تركيبي در طول يك سال با محوريت جوانان ساخته مي‌شود، در اين ميان فيلمنامه‌هايي كه من دو سال يك‌بار مي‌سازم، گم است. همه آنهايي كه اين برنامه‌ها را مي‌سازند، مي‌توانند جامعه را متغير ببينند و من هم در فيلمنامه‌هايم مي‌توانم فلاش‌بك‌هايي به گذشته بزنم. خانواده من اهل مونولوگ بودند. كوچك‌ترها ساعت‌ها پاي حرف بزرگ‌ترها مي‌نشستند و ساعت‌ها به حرف آنها گوش مي‌دادند. به خصوص من كه هفتاد نسلم تهراني بودند. حسين رمضون‌يخي پسرخاله پدرم بود. پدرم، ناصر بتول، يكي از آدم‌هاي بنام بازار تهران و پر از خاطرات جذاب بود. مادرم هم به همين شكل. به غير از خانواده، دارم كساني را كه ساعت‌ها درباره خاطرات‌شان با هم حرف مي‌زنيم. آدم‌هايي كه نمي‌توانم اسم‌شان را بياورم چون شما اجازه چاپ اسم آنها را هم نداريد! من با مرام و مسلك اين آدم‌ها جلو مي‌روم. ميان اين همه برنامه و در شرايطي كه فضاي مجازي همه‌چيز را اشغال كرده است، هر دو سال يك فيلمنامه اين‌چنيني به نظرم اتفاق عجيبي نيست. اين را هم درباره فضاي مجازي بگويم كه نيمي از آن به اشغال اوباش درآمده است. آن اوباشي كه به فلان فوتباليست آرژانتيني و فلان بازيگر كه از نامزد رياست‌جمهوري حمايت كرده، فحش مي‌دهند! من و بهرنگ توفيقي ٣٠، ٤٠ كامنت را از صفحه مجازي‌مان پاك نكرديم. از آنها اسكرين‌شات گرفتيم كه بعدها بگذاريم روي صفحه‌مان و بگوييم اينها منتقد سريال «لبخند رخساره» بودند. هيچ لفظي كمتر از فحش به اموات و ناموس، بچه، مادر، خواهر در اين كامنت‌ها نيست. براي همين مي‌گويم تلويزيون همچنان نجيب‌تر است و تو حيرت مي‌كني چطور اين اوباش به خودشان اجازه اين اظهارات را مي‌دهند. من به دليل خيلي شخصي در فضاي مجازي حضور دارم و مي‌خواهم از خودم يادگاري‌هايي براي دخترم به جا بگذارم.

فكر مي‌كنيد دختر شما، بعدها كه بزرگ‌تر شد، مي‌تواند با دنيايي كه پدرش در فيلمنامه‌هايي كه نوشته، ارتباط برقرار كند؟ او به مناسبات و ايد‌ه‌آ‌ل‌هاي دنياي شما تن مي‌دهد؟

من تلاشم را مي‌كنم. تهش اين مي‌شود كه خوشبختي تنها در اين است كه زندگي را به شيوه خود سپري كني. اين حرف من نيست و بزرگي اين حرف را مي‌گويد. من به او مي‌گويم از اين شيوه زندگي كردن و احترام گذاشتن به بزرگ‌تر، جواب گرفته‌ام. از احترام و عشقي كه به مادرم داشتم لذت بردم و جواب گرفتم. تنها عشقي كه در زندگي‌ام تجربه كردم مادرم و بعد از آن با درجه پايين‌تر دخترم است. مهم اين است من كارم را انجام دهم اما اگر او دنياي مرا نپذيرفت مانعش نمي‌شوم. آنجايي كه سقوط مي‌كند مانعش هستم اما بقيه زندگي‌اش براي خودش است. در مورد همسرم هم همينطور است. از بي‌اهميت‌ترين چيز كه پوشش اوست گرفته تا تفكراتي كه دارد، همه مال خودش است. من ازدواج نكردم كسي را شبيه خودم كنم. مگر من چه هستم كه بخواهم كسي را هم شبيه خودم كنم! او شبيه خودش است و من هم شبيه خودم! آنهايي كه مي‌گويند زن و شوهرها به مرور شبيه هم مي‌شوند درست مي‌گويند، اما من تلاش كردم اين اتفاق نيفتد تا زندگي‌ام راكد نماند.

پررنگ بودن نقش زنان در كارهاي‌تان هم از همين ديدگاه مي‌آيد؟

زنان در جامعه ما احترام ويژه‌اي را كه بايد داشته باشند، ندارند. احترام زن‌ها نه تنها از مردها كمتر نيست، بلكه بايد بيشتر هم باشد. من در جامعه زن‌هايي را مي‌بينم كه درگير انواع و اقسام ظلم‌ها شده‌اند و همچنان فداكارانه ايستاده‌اند. در خانه ما مادرسالاري بود. به معني غليظش نه، اما ياد گرفتيم مادرمان روش خودش را دارد و پدر هم روش خودش را. ياد گرفتيم بخشي از خانواده مي‌تواند مذهبي باشد و بخشي هم مي‌تواند غير‌مذهبي بماند. زن‌ها هميشه نقطه اتكاي فيلم‌هاي من بودند. يادم است مديريت وقت شبكه، زمان پخش «رستگاران» به من مي‌گفت خيلي فمينيستي مي‌نويسي اما من به او گفتم فمينيستي نيست، واقعيت است! در «لبخند رخساره» هم آتنه نامي است كه گذشته‌اي را براي خودش رقم زده است. درست يا غلط به هر حال جبران كردن را بلد است و مي‌خواهد براي پسر همسر سابقش جبران كند. كاري به سياست ندارم، اما مي‌خواهم بدانم همه آنهايي كه براي جنگ رفتند اهداف سياسي داشتند؟! نه! نداشتند. همه مادرهايي كه فرزندان‌شان را به جبهه فرستادند، به جاي خيلي‌ها تاوان دادند! در مملكتي كه زن‌ها پيشتاز فداكاري بودند بايد نصف مردها ارث ببرند! ما در تقسيم ارث خانوادگي‌مان به اين شيوه عمل نكرديم، و همه اندازه هم سهم بردند. اينها اعتقادات شخصي‌ام است و ممكن است بعضي‌هاي‌شان درست و بعضي هم غلط باشند اما من بايد با همين اعتقادها جلو بروم. در «لبخند رخساره» ريشه همه مشكلات آتنه از جايي شروع شد كه شوهرش به او تهمت زد. او ديگر نتوانست زندگي كند. تهمت آدم را پير مي‌كند. من برادري داشتم كه مجروح جنگي بود و آن شبي كه رفت آي‌سي‌يو و فردايش فوت كرد حرف عجيبي به من زد. گفت سعيد اگر روزي زنت را تحقير كردي، آن زن ديگر برايت زن نمي‌شود! مي‌دانست من آن زمان سر پر شر و شوري دارم و اين جمله هميشه در گوشم زنگ مي‌خورد. اين را هم بگويم كه گاهي دلم براي گذشته و دوران جنگ تنگ مي‌شود چون به نظرم آدم‌هاي جنگ خيلي مهربان‌تر از آدم‌هاي صلح بودند.

شما از مهرباني حرف مي‌زنيد در حالي كه شخصيت‌هاي سريال «زير پاي مادر» همه‌شان از ابتدا تا انتها با خشم دروني زندگي مي‌كنند.

چون در يك جامعه عصباني و خشمناك زندگي مي‌كنند. در يك بازي فوتبال بازنده و برنده چنان تو را درگير خشونت مي‌كنند، كه حيرت مي‌كني. در انتخابات بخش بازنده بلايي سر برنده مي‌آورد آن هم با مشت‌هاي گره كرده كه تو مي‌ماني! در اين مملكت سر يك جاي پارك آدم مي‌ميرد. من هر روز در خيابان دعوا مي‌بينم. آدم‌ها با همين اعصاب خراب به خانه مي‌روند و براي اعضاي خانواده‌شان تصميم‌گيري مي‌كنند. اين را هم بگويم كه جامعه ما جامعه مونولوگ است. من ساعت‌ها مي‌توانم حرف بزنم و اين ناشي از خودخواهي و بيماري خود فيل‌بيني من است. همين خودخواهي باعث مي‌شود، مجري تلويزيون در يك برنامه بگويد من صداي ملتم! او اين حرف را بر چه اساس مي‌زند؟! همه خودشان را صداي ملت مي‌دانند! جامعه ما عصباني است. حالا تو مي‌خواهي همه مشكلاتت را با يك سريال حل كني؟ مي‌خواهي قيمت دلار را با يك سريال پايين بياوري يا گراني را كم كني؟ هر چند كه اوضاع اقتصادي اين روزها نسبت به گذشته خيلي بهتر شده است. حالا تو جرات داري اين مساله را در فضاي مجازي بنويسي!

چه لزومي دارد اين عصبانيت را در شخصيت‌هاي فيلم ببينيم، همان چيزي كه هميشه از آن فرار مي‌كنيم؟ شايد به همين واسطه مردم به خشونت تشويق شوند!

من بلد نيستم كار ديگري بكنم. ممكن است خيلي‌ها از اين عصبانيت عبور كنند و از آن طنز بسازند، مثل محسن تنابنده و سيروس مقدم كه سريال «پايتخت» را ساختند. من فكر مي‌كنم، تلويزيون مثل يك ويديوكلوبي است كه بايد هر نوع برنامه‌اي در آن باشد. اگر اينطور نيست، ضعف دارد. طبق آماري كه من دارم مي‌دانم «لبخند رخساره» با خانواده‌ها ارتباط برقرار كرده، البته با يك بخشي هم ارتباط برقرار نكرده چون مي‌خواهند بخندند و شادي كنند. پس بايد دنبال اين باشيم چرا امسال در اين ويديوكلوب فيلم طنز نيست. تخصص من اين است اما در اين ويديوكلوب بايد «وضعيت سفيد» و «پايتخت» هم باشد. من به شخصه از اينكه تلويزيون به عقب برگشته و مثل سال‌هاي قبل برنامه‌هاي تركيبي مهمان‌محور و بازيگر‌محور مي‌سازد ناراحتم، اما خب بايد بپذيريم كه رامبد جوان حال مردم را خوب مي‌كند. من مي‌گويم نبايد به اينجا برمي‌گشتيم اما حالا كه برگشتيم دم رامبد جوان گرم! مادر خودم در دوره‌اي افسرده بود و خيلي وقت‌ها با سريال‌هاي مهران مديري مي‌خنديد. من هم به همين خاطر هميشه آقاي مديري را دعا مي‌كردم. اما تلخ بودن هم يك ژانر است. با اين همه انگار امسال ايام سوگواري در تلويزيون بيشتر بود و پدر سريال ما را هم با همين ايام سوگواري درآوردند. اما در كل كسي نبايد توقع داشته باشد برنامه‌هاي تلويزيون مشكلات جامعه وقتي حل مي‌شود كه به دولت به عنوان تداركات‌چي نگاه نشود و اجازه بدهند كارش را كند.

شما كه گفتيد دچار مميزي نشديد؟

فيلمنامه تغيير نكرد اما پخش آن تغيير كرد. مثلا من سكانس عروسي دارم و قرار است موسيقي متناسب با اين سكانس روي آن گذاشته شود اما به خاطر همزماني با روزهاي سوگواري، موسيقي غمگين روي اين سكانس مي‌گذارند. من گفتم خب سريال را پنج روز پخش نكنيد! اما نپذيرفتند. تازه پخش شبكه يك بهترين ميزان همكاري را با ما كرد. به آنها هم مي‌گويند پنج روز سوگواري است و چاره‌اي ندارد. «لبخند رخساره» اصلا براي ماه رمضان نبود.

در نهايت پخش سريال در روزهاي ماه رمضان كه به نفع شما شد.

اين ششمين كار من است كه در ماه رمضان پخش مي‌شود و بگويم پخش سريال در ماه رمضان هيچ خيري ندارد. اتفاقا حاشيه زياد دارد و همه مي‌خواهند درباره آن نظر ‌دهند. البته صفر تا صد يك پروژه من نيستم. مثلا امسال آقاي زند وكيلي براي سريال ما خواند و من صدايش را خيلي دوست دارم اما انتخاب من نبود.

يعني شما موقع فيلمبرداري سر صحنه نمي‌رويد؟

چرا. برايم اين مهم است چيزي كه نوشتم درست اجرا شود. البته چيزي كه نوشتم وحي منزل نيست. همه نظر مي‌دهند اما آره يا نه نهايي را من مي‌گويم. من زرنگ‌تر و باهوش‌تر از آن هستم كه بخواهم براي كارگردان تعيين تكليف كنم.

اما با هر كارگرداني هم كار نمي‌كنيد.

آن كارگردان بايد به دنياي من نزديك باشد. با كارگردان‌هاي زيادي كار كردم، اما بايد همديگر را بفهميم. اگر همديگر را نفهميم اصلا نيازي به كار كردن نداريم. شما اصلا تصور نكن من از اين كار دنبال پولم. نه گفتن به خيلي‌ها برايم سخت است.

در همين فضايي كه كار مي‌كنيد، چقدر پذيراي نقد هستيد؟

خيلي كم. اولا به خاطر اينكه تو معمولا به اكثريتي كه از كارت رضايت دارند، بيشتر مي‌بالي و در ثاني بيشتر آنهايي كه نقد مي‌كنند را نمي‌شناسي. مثلا اگر حميد از من انتقاد كند يا هادي مقدم‌دوست، چون مي‌شناسم‌شان حرف‌شان را گوش مي‌كنم، اما خيلي از منتقدها را نمي‌شناسم.

اين منتقد گاهي مي‌تواند مخاطب باشد.

مخاطب هميشه حق دارد چون با پول او اين سريال‌ها ساخته مي‌شود. اما اگر همزمان با اين سريال برنامه مورد علاقه او از شبكه ديگري پخش شود عصباني نمي‌شود. من در مقابل مخاطب دستم بالاست.

پس در حالت عادي اگر نقد منصفانه‌اي چه از طرف مخاطب و چه منتقد بشنويد، مي‌پذيريد. چون خيلي‌ها مي‌گويند سعيد نعمت‌الله تحمل شنيدن نقد را ندارد!

تحمل شنيدن نقد از هر كسي را ندارم. گاهي بحث‌هايي مطرح مي‌شود كه اگر منتقد فقط يك‌بار يك كتاب فيملنامه‌نويسي را ورق بزند، جواب سوال‌هايش را پيدا مي‌كند.

خودتان چقدر منتقد كارهاي‌تان هستيد؟

خيلي وقت‌ها. گاهي از نوشتن يك سكانس با همه حساسيت‌هايي كه به خرج مي‌دهم، پشيمان مي‌شوم.

اخيرا اتفاقي در نشست خبري سريال «زير پاي مادر» افتاد كه از قضا درراستاي عصبانيتي است كه در سريال ديده مي‌شود، همان چيزي كه از مواجهه با آن بيزاريم. اين اتفاق را چطور ارزيابي مي‌كنيد؟

ما در كشوري زندگي مي‌كنيم كه ناچاريم سياست‌زده باشيم چون همه حق و حقوق‌مان را نمي‌دهند. در روزهاي پيش از انتخابات مي‌ديديم مشاوران فلان كانديدا به نامزدشان مي‌گفتند فلان تهمتي كه زديم چقدر به راي‌مان اضافه كرده است! جامعه هم به همين سمت گرايش پيدا كرده است. من در آن نشست نبودم اما مي‌دانم جلسه نقد و بررسي نبوده و جلسه‌اي براي خبررساني بوده است. خبرنگارهاي آن جلسه مهمان بودند. اتفاقاتي كه در آن جلسه افتاد نبايد در يك جلسه خبري مي‌افتاد. بعد از آن جلسه پستي را در اينستاگرامم گذاشتم با اين متن كه بهناز جعفري بودن سخت است و به واسطه آن خيلي‌ها به من حمله كردند. ماجرا اين‌طور بود كه كنفرانس خبري تمام شده بود و بهناز شروع مي‌كند به پرخاشگري بدون اينكه بداند جلسه نقد و بررسي نيست. اگر من بودم اين اتفاق‌ها نمي‌افتاد چون اين آدم‌ها يك احساس احترامي برايم قايلند. من دلم مي‌شكند به آقايي با آن سن و سال بگويند شما انگار خماري! اما مي‌خواهم بگويم بهناز اين حرف را نزده است. اين حرف‌ها فرمايشات آن داروهايي است كه او مصرف كرده بود. شما نمي‌دانيد ام‌اس چه معضلاتي دارد. من در پروژه ديدم. به همين خاطر مي‌گويم آن حرف‌ها، فرمايشات قرص‌هاست. من از بي‌ادبي او حمايت نكردم و تا آخر ماجرا هم پايش هستم. اتفاقا پاي كسي هستم كه با او قهرم. اگر از او حمايت نمي‌كردم آن سعيد نعمت‌الله‌ كه خودم مي‌شناسم نبودم. در نهايت عذرخواهي براي ميزبان است. ميزبان مي‌تواند دل شكسته آن آدم را به دست بياورد. من از تهيه‌كننده سريال مي‌خواهم از مهمانان آن نشست دلجويي كند. اما چيزي هم شنيدم كه در آن نشست گفتند ما شما را بهناز جعفري كرديم! اين حرف‌ها هم به نظرم درست نيست. اگر قرار به اين ادعا باشد، تنها خدا مي‌تواند چنين ادعايي كند نه بنده او. الان اگر كار ما پربيننده شده مطبوعات براي ما كاري كردند؟ اگر كردند دمشان گرم، اگر هم نكردند كه هيچ. من فكر مي‌كنم خدا مي‌تواند اين ادعا را كند.

مديوم تلويزيون با سينما فرق دارد. رسانه‌ها مي‌توانند نقش موثري در حوزه سينما داشته باشند اما تلويزيون فقط به اقبال مخاطب بستگي دارد چون كافي است تلويزيون را روشن كنيد.

بله درست است. من هميشه در مورد حميد نعمت‌الله گفته‌ام مطبوعات نقش بسزايي درباره او داشتند. خود حميد يك كاريزماي عجيب و غريبي دارد. يك كمال‌گراي تنبل. اما مطبوعات در مورد آثار تلويزيون هم مي‌توانند موثر باشند.

در همه اين سال‌ها روندي كه داشتيد را دنبال كرديد، چه اتفاقي افتاده كه از ايده‌آل‌هايتان كوتاه نيامديد؟

يكي از همكاران مطبوعاتي شما چند وقت پيش گفت من واقعا به ايمان تو غبطه مي‌خورم. دو چيز در زندگي من وجود دارد كه اجازه نمي‌دهد حالم بد شود. نمي‌خواهم سياستمدار شوم و اصلا چقدر بد است كه آدم سياستمدار شود حتي از نوع خوبش كه آقايان خاتمي و روحاني هستند، پس اين حرف‌ها تبليغاتي نيست! من خدا را وقتي احساس كردم كه از او خواستم مادرم شش‌ماه بيشتر زنده بماند و او شش‌ماه بيشتر زنده ماند! من در زندگي خدا را دارم و همسر و دخترم را. اما دلم براي خيلي چيزها تنگ شده است. چرا بايد آدم‌هاي جنگِ جامعه ما از آدم‌هاي صلحش مهربان‌‌تر باشند؟ خيلي حرف‌ها در دلم است كه نمي‌توانم بزنم چون زندان‌ها به اندازه كافي براي همه جا دارد. روزي كه آقاي روحاني مورد تمسخر قرار گرفت من مورد تمسخر قرار گرفتم چون به او راي دادم. يك چيزي هم درباره تلويزيون وجود دارد كه همه بخش آن را سياست‌زده نكنيم. ما بخشي به نام نمايش داريم كه يك سري آدم‌هاي باشرف در آن كار مي‌كنند و يك سري هم سفارش مي‌گيرند. من هيچ‌وقت سفارش نگرفتم چون سفارش‌پذير نيستم! هر كسي از «لبخند رخساره» خوشش نيامده من قول مي‌دهم در كار بعدي‌ام جبران كنم، اما واقعيتي وجود دارد كه تو نمي‌تواني همه را راضي نگه داري. راضي كردن همه از اعتقادات آدم كم مي‌كند و شدني هم نيست. شايد به همين خاطر از ايده‌‌آل‌هايم كوتاه نمي‌آيم.





ادعای یک مجری همیشه خندان رسانه ملی⇐قرار بود در «بی پولی» نقش باجناق بهرام رادان را بازی کنم اما…

سینماروزان: بهمن هاشمی گوینده و مجری تلویزیون که به همراه دخترش «صبا» در برنامه «فرمول یک» علی ضیاء حاضر شده بود، در کنار صحبت درباره خود و برخوردهایش با مخاطبان و البته گافهایی که داده است درباره علایقش به بازیگری و اینکه بنا بود در «بی پولی» نقش باجناق بهرام رادان را بازی کند حرف زد.

به گزارش سینماروزان هاشمی  در ابتدای سخنانش گفت: من اکبر میرهاشمی هستم ملقب به بهمن هاشمی. ابتدای  دهه ۷۰ که وارد تلویزیون شدم، دوره اجرا ندیده بودم و در تلویزیون هم خودم بودم. نادانسته اجرا کردم و اینگونه جلو آمدم.

این مجری تصریح کرد: من نگذاشتم بین مردم و تلویزیون فاصله ای باشد و صمیمیت برایم مهم بود. شاید دلیل اینکه حالا کمرنگ هستم همین صمیمیت زیاد است.

هاشمی درباره طیف گسترده دوستانش گفت: دوستان زیادی دارم و همه را به یک اندازه دوست دارم و بین فقیر و متمول فرقی نمی گذارم. هرکسی به من می گوید بزن بغل با تو عکس بگیرم می ایستم و عکس می گیرم. البته ممکن است گاهی نشده و کسی رنجیده باشد که عذرخواهی می کنم.

گفتم نمی شود اسم باجناق بهرام رادان، بهمن هاشمی باشد!؟

وی درباره تجربه بازیگری گفت: پیشنهاد بازیگری داشته ام. مثلا در فیلم «قلقلک» گزارشگر فوتبال بودم و در «پایتخت» نقش مجری مسابقه را ایفا می کردم. دوست دارم نقش هایی بازی کنم که خودم باشم. برای فیلم «بی پولی» هم از طرف هدایت فیلم برای نقش باجناق بهرام رادان پیشنهاد داشتم اما وقتی گفتند اسم این شخصیت فتح الله است، گفتم نمی شود اسم کاراکتر بهمن هاشمی باشد!؟ گفتند اسم او در فیلمنامه این است و ما ضبط کرده ایم و نمی شود. این شد که در آن فیلم بازی نکردم و نقش به رضا رشیدپور رسید.

 ضیاء در این بخش از هاشمی خواست نظرش را درباره دیگر هاشمی های معروف بگوید که او مهدی هاشمی را عزیز دلم و بهترین بازیگر سینما توصیف کرد اما سیدمهدی هاشمی سرپرست وزارت کشور در دولت نهم، علی هاشمی وزنه بردار، علی هاشمی فرمانده جنگ و سیدضیاء هاشمی استاد دانشگاه را نمی شناخت.

وی در بخش دیگری از سخنانش بیان کرد: مرا با مرتضی حسینی اشتباه می گیرند. ۱۰۰روز با هم در کیش اجرا داشتیم و فکر نمی کردم رابطه مان اینقدر صمیمانه باشد. چون من مجری پرحرفی هستم اجرا در کنار من سخت است.

آن قدر گفتم شبکه دو، شبکه تو، شبکه پنج را هم دو معرفی کردم

این مجری در پاسخ به اینکه آیا تا به حال سوتی داده گفت: سوتی زیاد داده ام. اسم ها را اشتباه گفته ام، حتی شماره شبکه را هم همینطور، مثلا آن قدر شبکه دو را تکرار کرده بودم که یک بار گفتم شبکه دو، شبکه پنج.

هاشمی در پایان سخنانش گفت: مردم با فشردن یک دکمه می توانند ما را از خانه هایشان بیرون کنند اما ممنونیم که ما را به خانه هایشان راه می دهند.

پدری مهربان که اگر عصبانی شود…

صبا دختر این مجری که به همراه پدرش آمده بود، نیز در سخنانی گفت: پدرم خیلی مهربان است اما اگر عصبانی شود دیگر نمی‌شود به چشم های بادامی اش نگاه کرد.

وی در پایان با بیان اینکه دوست دارد مجری شود اما تلاشی برای این موضوع نکرده است، یادآور شد: با پدر نمی شود به سینما رفت. او آنقدر جنب و جوش دارد که نمی تواند ۲ ساعت در سینما بنشیند.




«رگ خواب»⇔الگویی مفید برای فیلمسازی در دوران افزایش بی حد محافظه‌کاری در اداره نظارت

سینماروزان: در دورانی که به دلایل عمدتا سیاسی، نظارت و ارزشیابی ارشاد محافظه کارتر از همه این سالها شده است برد از آن کارگردانانی است که توانایی بالایی در فرم دارند و قادرند تکراری ترین سوژه ها را با ساختاری متفاوت به مخاطب عرضه کنند.

در دوران واهمه از رفتن به سراغ سوژه های دست اول اقتصادی یا ابتر کردن این سوژه ها در آثاری مانند «یک روز بخصوص»، «سارا و آیدا» و حتی «قاتل اهلی»، حمید نعمت ا.. ترجیح داده سوژه ای تکراری را با روایتی تازه به مخاطب عرضه کند.

«رگ خواب» حاصل چنین رویکردی است. به لحاظ متن نه تنها بدعتی در فیلم نعمت ا.. به چشم نمی خورد که اتفاقا همه چیز کاملا کلیشه ای است؛ از ماجرای رکب زدن مرد به زنی که عاشقش شده تا ماجرای روی هم ریختن مرد با زنی میانسال برای ارتقای موقعیت اقتصادی و حتی بارداری ناخواسته زن داستان از مردی که جز لذت زودگذر از او نخواسته و در نهایت بازگشت به محبت ریشه دار خانوادگی.

اینها همه موتیفهای صدها بار تکرار شده ای است که از فیلمفارسی های پهلوی تا سینمای تجاری معاصر مدام بازنشر شده است با این حال نعمت ا.. کوشیده به گونه ای کاملا تازه و خلق معما درباره ماهیت کاراکتر مرد داستان و بردن ماجراها به سمت شک و شبهه های عجیب و غریب مخاطب نسبت به این مرد، کششی را ایجاد کند که تقریبا تا یک سوم پایانی همراه فیلم است.

ریتم پویا و ضرباهنگی که در تکامل با نریشن های کاراکتر زن داستان به اوج می رسد، افتتاحیه خوبی را برای «رگ خواب» رقم زده؛ یک افتتاحیه فست فودی نه به معنای حاضری خوری که به معنای تصاویر شارپی که حین به دام افتادن زن داستان در موقعیت مکانی یک فست فود عرضه می شود. به دنبال آن نیز عاشقانه ای را می بینیم که در ابتدا بناست آرامش بخش باشد اما زودتر از حد تصور ماهیت اهریمنی خود را نشان داده و زن داستان را به مخمصه ای می اندازد که تا گرمخانه هدایتش می کند.

موفقیت فیلم از میانه آن می آید آنجا که نعمت ا.. با یک کارگردانی حساب شده می کوشد تصویرساز نوعی ابهام در ماهیت کاراکتر مرد داستان باشد و همین کنجکاوی درباره ماهیت مرد است که تقریبا تا پایان فیلم کشش لازم برای یک درام دهه نودی را حفظ می کند.

«رگ خواب» فیلمی است برای مخاطب میانه و البته که از همین حالا می شود حدس زد که اکرانی میانه در انتظار آن خواهد بود اما الگویی است ماندگار برای فیلمسازان دوران محافظه کاری.

انفعال در برابر محافظه کاری دستگاه نظارت بدترین نتیجه را برای سینمای ما رقم خواهد زد و سبب ساز نضج یافتن حجمی از فیلمهای سفارشی بی خاصیت در سینما خواهد شد. روشی که نعمت ا.. برگزیده یعنی ارائه قدیمی ترین داستانها با روایت نو می تواند یکی از روشها برای ایستادگی در برابر محافظه کاری باشد و البته الگویی باشد پیش روی جوانترهایی که مدام ممیزی و سانسور را بهانه ای می کنند برای ابتر ماندن سوژه های ملتهب خود.




یک هفته بعد از انصراف دست اندرکاران فیلم ارگانی «امپراطور جهنم» از حضور در جشنواره⇐دست اندرکاران «شعله ور» هم خبر از عدم حضور در جشنواره دادند

سینماروزان: یک هفته بعد از انصراف دست اندرکاران فیلم ارگانی «امپراطور جهنم» از حضور در بخش چشم انداز جشنواره فجر دست اندرکاران «شعله ور» هم اعلام کرده اند که فیلمشان به این بخش از جشنواره نمی رسد.

به گزارش سینماروزان مشاور رسانه ای فیلم سینمایی «شعله ور» با اعلام این خبر افزود: علیرغم تلاش عوامل و پيشرفت ٩٠ درصدی توليد، متاسفانه به علت تمام نشدن فیلمبرداری، این فیلم در سی و پنجمین جشنواره ملی فیلم فجر حضور نخواهد داشت. گروه فیلم سینمایی «شعله ور» ضمن قدردانی از همکاری دبیر جشنواره فیلم فجر، عدم حضور فیلم را در جشنواره اعلام می دارد.

گروه «شعله‌ور» بعد از سه ماه و نیم فیلمبرداری همچنان در شهرستان زابل در استان سیستان و بلوچستان مشغول فیلمبرداری صحنه های پایانی کار می باشند.

«شعله‌ور» به قلم مشترک هادی مقدم دوست و حمید نعمت الله مضمونی اجتماعی دارد و داستان زندگی مردی را روایت می‌کند  که  احساس می‌کند «عددی نشده» است و این احساس او همه‌ی زندگی‌اش را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

امین حیایی، دارا حیایی، زری خوش‌کام، پانته‌آ مهدی نیا، مژگان صابری و بهمن پرورش از بازیگران اصلی این فیلم هستند.

عوامل فیلم سینمایی «شعله‌ور» عبارتند از:

تهیه‌کننده: محمدرضا شفیعی، کارگردان: حمید نعمت‌الله، نویسنده: حمید نعمت‌الله، هادی مقدم دوست، مدیر فیلمبرداری: روزبه رایگا / دستیار اول کارگردان: سعید بیات / مدیر برنامه‌ریزی: داوود باقری / صدابردار: علی عدالت دوست/ طراح گریم: مهرداد میرکیانی / طراح صحنه و لباس: محمدرضا شجاعی/ مدیر تولید: فرشید رئوفی/ جانشین تولید: مرتضی پیر هادی / مدیر صداگذاری: بابک شکیبا، امین شریفی/ آهنگساز: مسعود سخاوت دوست / تدوین گر: مهدی سعدی/ مشاور رسانه‌ای: راضیه جباری /عکاس: امیرحسین شجاعی/ دستیار تهیه‌کننده: سید سجاد طباطبایی / مجری طرح: موسسه فرهنگی هنری وصف صبا.




چرا امین حیایی حس می‌کند در “شعله ور” عددی نشده؟!+عکس

سینماروزان: محمدرضا شفیعی تهیه کننده فیلم سینمایی “هیهات” فرم جشنواره فیلم فجر را برای «شعله ور» پر کرد.

به گزارش سینماروزان تدوین فیلم سینمایی “شعله ور” به کارگردانی حمید نعمت الله همزمان با فیلمبرداری این فیلم توسط مهدی سعدی در حال انجام است.

“شعله ور” فرم حضور در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر را پر کرده و تمام تلاش عوامل حضور در این جشنواره و نمایش این اثر است.

امین حیایی، دارا حیایی ، زری خوشکام و پانته‌آ مهدی نیا  از بازیگران اصلی این پروژه هستند كه تاكنون همگی آنان مقابل دوربین حمید نعمت اله رفته اند.

گفتنی است اولین نمایش «شعله ور» در جشنواره فیلم فجر خواهد بود.

«شعله ور» به قلم مشترک هادی مقدم دوست و حمید نعمت اله مضمونی اجتماعی دارد و داستان زندگی مردی را روایت می کند  که  احساس می کند «عددی نشده» است و این احساس او همه ی زندگی اش را تحت تاثیر قرار می دهد.

عوامل فیلم سینمایی«شعله ور» عبارتند از: تهیه‌کننده: محمدرضا شفیعی، کارگردان: حمید نعمت‌الله، نویسنده: حمید نعمت‌الله، هادی مقدم دوست، مدیر فیلمبرداری: روزبه رایگا / دستیار اول کارگردان: سعید بیات / مدیر برنامه‌ریزی: داوود باقری / صدابردار: علی عدالت دوست/ طراح گریم: مهرداد میرکیانی / طراح صحنه و لباس: محمدرضا شجاعی/ مدیر تولید: فرشید رئوفی/ جانشین تولید: مرتضی پیرهادی / مدیر تدارکات: سعید رضوی / تدوین‌گر: مهدی سعدی/ عکاس: امیرحسین شجاعی/ دستیار تهیه کننده: سید سجاد طباطبایی/ مشاور رسانه‌ای: راضیه جباری / مجری طرح: موسسه فرهنگی هنری وصف صبا.

امین حیایی در نمایی از شعله ور
امین حیایی در نمایی از شعله ور