1

عباس کیارستمی هم در قطعه هنرمندان دفن نخواهد شد

سینماژورنال: در هفته ابتدایی ماه مبارک رمضان 95 حبیب محبیان خواننده سرشناس موسیقی پاپ را از دست دادیم و در انتهای این ماه عباس کیارستمی کارگردان سرشناس سینما.

به گزارش سینماژورنال در این بین خانواده حبیب مایل بودند که او را از مقابل تالار وحدت تشییع کنند و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا دفن کنند اما مدیران هنری ارشاد نتوانستند شرایط انجام این خواسته را فراهم آورند و در نهایت حبیب در شمال تشییع شد و در همان جا دفن شد.

حالا عباس کیارستمی تنها ایرانی برنده نخل طلای کن هم در بهشت زهرا و قطعه هنرمندان دفن نخواهد شد؛ البته این خواسته خودش بوده است.

كيارستمي بنا بر وصيتش در لواسان به خاك سپرده مي شود. پيكر کیارستمی جمعه هجدهم تیرماه به تهران می‌رسد و بعد از تشییع از مقابل موزه سینما، در قبرستان ترك‌مزرعه لواسان آرام خواهد گرفت.




ماجرای توصیه حبیب به یک ترانه‌سرای داخلی درباره سیاوش قمیشی…

سینماژورنال: سه هفته بعد از درگذشت حبیب همچنان اظهارنظرات مختلف پیرامون این خواننده است که جلب توجه می‌کند.

به گزارش سینماژورنال تازه ترین اظهارنظر از آن یغما گلرویی ترانه سرای وطنی است که در گفتگو با “تجربه” خاطره ای جالب از اولین دیدار خود با حبیب بیان کرده است؛ دیداری که در آن حبیب توصیه‌ای کرده بود به یغما درباره یک خواننده لس‌آنجلسی.

یغما گلرویی گفت: اول بار زمانی او را دیدم که تازه چند ماه بود به ایران برگشته بود و خیلی امیدوارانه میگفت، قول داده اند تا چند ماه دیگر در استادیوم آزادی کنسرت برگزار کنم.

گلرویی ادامه داد: ما که اینجا زندگی کرده بودیم می دانستیم این وعده ها چقدر دروغین است…پس ترجیح دادم به جای اظهارنظر منفی سکوت کنم. تازه ایشان به من گفتند شما که مثلا با سیاوش قمیشی کار کردی، به او هم بگو بیاید!!!

این ترانه سرا خاطرنشان ساخت: من هم در پاسخ ایشان گفتم من هیچ وقت این کار را نمی کنم که به کسی بگویم برگردد چون به وعده متولیان فرهنگی نمی شود اعتماد کرد.

گلرویی درباره توصیه خودش به حبیب هم چنین گفت: به ایشان گفتم من در مورد کنسرت شک دارم اما امیدوارم لااقل برای انتشار آلبوم مجوز دهند. به هر حال سعی کردم در آن روزها زیاد انرژی منفی ندهم.




بعد از رونمايي از نامه حبيب، نامه كيارستمي به احمدي‌نژاد بازنشر شد

سینماژورنال: بعد از مرگ حبیب محبیان خواننده پاپ نامه ای منسوب به وی که خطاب به محمود احمدی نژاد نوشته بود منتشر شد.(اینجا و اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماژورنال حالا و بعد از درگذشت عباس کیارستمی نامه ای که او حدودا یک دهه قبل خطاب به احمدی نژاد نوشته بود بازنشر شده است.

نامه موردنظر را کیارستمی در جریان رقابتهای انتخاباتی سال 84 و زمانی نوشت که جامعه وارد دوقطبی احمدی نژاد-هاشمی رفسنجانی شده بود.

کیارستمی در این نامه با اشاره به اینکه احمدی نژاد را بیشتر از رقیب انتخاباتیش دوست دارد از این گفته که رایش را به احمدی نژاد نمی دهد!

متن نامه کیارستمی خطاب به احمدی نژاد را بخوانید:

پسرم بیسکوییتش را به من نداد

پسم وقتی ۵ساله بود روزی مشغول خوردن بیسکویت بود، دوستی از او بیسکویت خواست و من هم از او خواستم که بیسکویتی به من بدهد. اما بهمن یک بیسکویت بیش‌تر نداشت. بلاتکلیف به هر دوی ما نگاه کرد که تنها بیسکویتش را به کدام یک از ما دهد. دوست من مشکل را ساده کرد و به او گفت: “بیسکویت را به کسی بده که بیش‌تر دوستش داری.”

بهمن نگاهی به هر دوی ما انداخت و به من گفت: ” بابا من تو را بیش‌تر دوست دارم اما دلم می‌خواهد بیسکویتم را به او بدهم.” هنوز نمی‌دانم آن روز، آن بیست چند سال پیش در ذهن پسر ۵ساله‌ام چه گذشت که بیسکویتش را به آن دیگری داد، که کم‌تر از من دوستش می‌داشت. ولی من دلیلی دارم که چرا رأی‌ام را به دیگری خواهم داد.

تو را بیشتر دوست دارم

آقای احمدی‌نژاد، برای من دلایل بسیار ساده‌ای وجود دارد که تو را بیش‌تر از او دوست دارم. تو برای من یادآور سال ۵۷ هستی. در آن زمان اخلاق، آرمان و از خودگذشتگی برای تغییر زندگی مردم مفاهیمی انتزاعی نبودند؛

چیزهای طبیعی و جزییاتی زنده از روحیه و عملکرد میلیون‌ها جوان معتقد و سالم و راستگویی بودند که می‌خواستند از انقلاب فرصتی فراهم آورند تا طبقه‌ی محروم جامعه شرایط بهتری برای زندگی داشته باشند. بعد از بیست و چند سال نگاه که می‌کنم به وضوح آن اعتراض را همراه با افسردگی درونی تو را درک می‌کنم.

تو مای سال 57 را زنده می کنی

تو هم‌چنان بی‌دروغ «ما»ی سال ۵۷ را زنده می‌کنی. من تو را دوست دارم چون نمی‌توانم به خودم راست نگویم که می‌دانم آن‌چه می‌گویی راست می‌گویی. این واقعیت است که در جهان کنونی قله‌های ثروت با دست‌اندازی به پله‌های قدرت جایی برای رشد مردم باقی نمی‌گذارند.

در این میان، آقای احمدی‌نژاد اما چیزی وجود دارد که تو را در دنیای ۲۰۰۵ ما وصله‌ی ناجور می‌کند. پس اکنون با کمال تأسف تو تنها به درد آن می‌خوری که از دنیایی چنین آرمان‌باخته و بازیگر، افسرده شوی. دنیایی که در ۲۷ سال ساخته شده است و ما هم جزیی از این دنیا هستیم. دنیا شرایط دشواری برای برای بازی راستگویان آفریده است اما هم‌جنسان قادرند دست یکدیگر را بخوانند و…

دوست عزیز، به‌سادگی بگویم ما نمی‌توانیم خود را در سال ۵۷ متوقف کنیم. دیگر آن آن باورها از زندگی واقعی رخت بربسته است و در معادلات سخت کنونی، ما تنها تصمیم‌گیرندگان بازی کنونی نیستیم.

تو درست‌تر از آن و اصولگراتر از آن هستی که بتوانی در بازی پیچیده‌ی سیاستگذاران آلوده به قدرت بازی کنی، پس به قول مدرس ” اکنون کسی لازم است که قاعده‌های بازی این جهان را آموخته باشد.”

او را کمتر از تو دوست دارم

برای همین من رأی‌ام را به کسی می‌دهم که او را کم‌تر از تو دوست دارم اما کسی توانمندتر از تو در درک واقعیت‌های امروز زندگی است. همه‌ی امیدم آن است که او لااقل این‌بار با عطف به آرای تو بداند هنوز مردم محروم ما چشم به راه‌اند.

پس گوشه‌چشمی به طبقه‌ی محروم داشته باشد و به سلامت اداره‌ی جامعه بها دهد. دوست عزیز من، تا کنون دو بار رأی داده‌ام و هر دو بار پشیمان. این بار با آمادگی بیش‌تر بار دیگر پای صندوق رأی خواهم رفت و اما رآی‌ام را به دیگری خواهم داد که او را به اندازه‌ی تو دوست نمی‌دارم. روزگار غریبی است برادر!




تنها سه هفته بعد از مرگ⇐صدای حبیب در استادیوم آزادی پخش شد

سینماژورنال: هرچند حبیب نتوانست در زمان حیاتش مجوز برگزاری کنسرت در داخل را دریافت کند و حتی بعد از درگذشتش شرایط دفن اش در قطعه هنرمندان فراهم نشد اما به فاصله کوتاهی بعد از درگذشتش یکی از قطعاتش در استادیوم آزادی پخش شد.

به گزارش سینماژورنال شنبه شب دوازدهم مردادماه و در تايم استراحت بازی واليبال ايران – ايتاليا از بلندگوي ورزشگاه ترانه اي از زنده ياد حبيب محبيان پخش شد كه با ابراز احساسات و تشويق تماشاگران همراه بود.

“محكوم” از ترانه هاي سالهای اخیر حبيب، قطعه اي بود كه در ورزشگاه آزادي پخش شد؛ همان قطعه ای که سمیر زند در آن با حبیب همخوانی کرده بود و البته که بعدتر حبیب از این همخوانی با گلایه یاد کرده بود.(اینجا را بخوانید)

دردناک آن که حبیب در زمان بازگشت به ایران از این گفته بود که در صورت دریافت مجوز کنسرت در استادیوم یکصدهزارنفری آزادی می تواند چند شبانه روز این استادیوم را مملو از جمعیت کند اما افسوس که تا زنده بود صدایش از استادیوم آزادی پخش نشد و بعد از مرگش صدایش در آزادی پیچید؛ البته نه در استادیوم صدهزارنفری فوتبال که در استادیوم 12 هزارنفری والیبال!




محمد فرزند حبیب همه چیز را گفت⇐از آگاهی قبلی نسبت به مرگ حبیب و پیگیری مجازات او که عکسهای حبیب در سردخانه را منتشر کرد تا قولهای مسئولین برای ساخت مقبره‌ای در شأن حبیب و…

سینماژورنال: سال‌ها است که حرف‌های زیادی برای گفتن دارد ولی کمتر حاضر به گفت‌وگو و مصاحبه می‌شد و همین باعث شده خیلی‌ها از او به عنوان مخزن اسرار حبیب در همه این سال‌ها یاد کنند.

به گزارش سینماژورنال و به نقل از “موسیقی ما” محمد محبیان پسر «حبیب» یک هفته‌ای است که وارد ایران شده و حضور پرخبرش در مراسم هفتمین روز درگذشت «حبیب» باعث شد بسیاری از رسانه‌ها نسبت به حضورش در ایران واکنش نشان دهند.

اما محمد در سکوت کامل و در کنار مادرش روزهای سخت و دردناکی را گذراند تا با رد شدن از ده روز نخست پرواز ابدی پدرش، حالا حرف‌هایش کلید پرسش‌های زیادی باشد. بدون‌شک وقتی «حبیب» در گفت‌وگوها و آثارش از محمد به عنوان «تموم دنیای بابا…» یاد می‌کند، حتماً ناگفته‌های زیادی را می‌توان از حرف‌های محمد فهمید و با کمی دقت در صحبت‌هایش، متوجه بسیاری از اتفاقات و ماجراهایی شد که در همه این سال‌ها حبیب زندگی‌اش را با آنها گذرانده است.

  • …بگذار از رابطه‌ات با «حبیب» شروع کنیم. رابطه شما کلاً چگونه بود؟

…رابطه ما رابطه پدر و پسری بود. پدر و پسر بودیم دیگر. رفیق بودیم، دوست بودیم و همکار بودیم. حبیب دوست داشت من را مسخره کند و ادای من را در بیاورد. خیلی بامزه و شوخ بود و شوخی زیادی می‌کرد. پدر خوبی بود، انسان خوبی بود، پاک بود. به نظرم خوب موقعی رفت؛ چیز عجیبی است این‌گونه بگویم ولی خدا را شکر.

  •  گفته شده «حبیب» در کار و روابط اجتماعی‌اش خیلی جدی بود. ولی ظاهرا این موضوع حداقل درباره تو که پسرش بودی، صدق نمی‌کرد.

جدی بود ولی همه کسانی که از نزدیک او را می‌شناختند، هر دو طرف را می‌دیدند؛ هم جدی و هم شوخ‌طبعی.

  •  کمی به عقب برگردیم. صحبتی که این روزها و پس از درگذشت پدرت مطرح شده است. می‌خواهم درباره تاریخ و محل دقیق تولد حبیب صحبت کنی. بیوگرافی‌هایی که از حبیب منتشر شده، متناقض است و می‌خواهم مشخصات صحیح حبیب را برای اولین‌بار به ما بگویی.

مادر من تبریزی است و پدرم هم تبریز را خیلی دوست داشت. فکر کنم مدتی از خدمت سربازی‌اش را هم در رضائیه (ارومیه) گذرانده بود و آن‌جا را خیلی دوست داشت. وقتی مردم از او می‌پرسیدند همشهری ما هستی، می‌گفت بله و «نه» نمی‌گفت. خوزستانی‌ها می‌‌‌‌‌‌گفتند تو اهل خوزستانی؟ می‌گفت بله. ولی اصالت حبیب برای شمال تبریز است. محل تولدش را هم همه‌جا اشتباه می‌گویند. خود من هم مصاحبه‌ای داشتم و در آن توضیح دادم. محل تولد حبیب در شمیران تهران بود. تاریخ تولدش هم سال 47 میلادی است که می‌شود 1326 شمسی. این تولد واقعی‌اش است. همه‌جا تولدش را اشتباه می‌گفتند ولی حبیب با این مشکلی نداشت. می‌خندید و می‌گفت من را جوان‌تر کرده‌اند.

  • خبر درگذشت «حبیب» چطور به شما رسید و از کجا متوجه شدی؟ چه کسی جزئیات را به تو گفت و کلاً اتفاق‌ها و عکس‌العمل‌های خودت را در آن لحظه به ما بگو.

من 4 صبح بیدار شدم و به تلفنم نگاه کردم و خواستم ببینم ساعت چند است. دیدم 4 صبح است و 4 مسیج تسلیت دارم. از آنجا می‌دانستم که یک اتفاقی افتاده است. به اینترنت سر زدم و از آنجا متوجه شدم.

  •  بعدش طبیعتاً با ایران تماس داشتی. درست است؟

بعدش به مادرم زنگ زدم. یک نفر دیگر گوشی را برداشت و بعد مادرم گوشی را گرفت. گفتم بابا رفت؟ گفت آره. من هم بهش گفتم عیب ندارد، خواست خدا بود و نگران نباش.

  •  حبیب همیشه در مصاحبه‌هایش درباره اعتقادات تو و پایبند بودن تو به یک سری اصول اخلاقی خیلی صحبت می‌کرد و می‌گفت محمد بسیار انسان معتقدی است و حتی قرآن می‌خواند. این صحبت‌ها خیلی در رسانه‌ها بازتاب پیدا کرد. دوست دارم کمی واضح‌تر درباره اعتقادات درونی خودت صحبت کنی.

اسلامی که من یاد گرفتم و خدایی که شناختم، از طریق خودم است و بر اساس شناخت خودم در زندگی و آمریکا است. اسلام هم مثل دین‌های دیگر راهی است به سمت خدا و من با اسلام بهتر می‌توانم این راه را تجربه کنم. همین.

  • این که اسمت محمد است، بالاخره خودش تأثیر داشته. درست است؟

بله، قطعاً همین‌طور است.

  • در مورد اعتقادات پدر هم بگو.

پدرم آگاه بود و همیشه اسم خدا روی زبانش بود و آگاهانه خدا را می‌پرستید.

  •  نکته این‌جا است که وقتی یک خواننده‌ در یک شبکه تلویزیونی در آمریکا می‌آید و از خدا صحبت می‌کند، خیلی فرق دارد با کسی که در ایران است و از خدا می‌گوید. آن خیلی بیشتر به چشم می‌آید و نشان می‌دهد یک اعتقاد بسیار عمیق قلبی وجود دارد.

خدا برای همه است. برای آمریکایی‌ها، برای ایرانی‌ها و همه. دنیا سیاه و سفید نیست که کافرها آن‌طرف باشند و این را فقط خدا می‌داند. همه ما فقط با خوبی و صداقت این راه را برای خدا می‌رویم؛ زندگی را تجربه می‌کنیم و سعی می‌کنیم انسان بهتری باشیم و خوب از این دنیا برویم.

  • هیچ‌وقت به تو گفته بود که چرا اسم تو را محمد گذاشته؟

این اسم را مادرم انتخاب کرد و آن را دوست داشت. آن موقع فرهاد هم آهنگ «محمد» را خوانده بود و مادرم آن را خیلی دوست داشت و اسم من را «محمد» گذاشتند.

  •  یعنی بر اساس ترانه‌ای که فرهاد مهراد خوانده، اسم تو انتخاب شده؟

بله، این ماجرا درانتخاب اسم من تأثیر داشت.

  •  این را در مصاحبه‌های قبلی‌ات هیچ‌جا نگفته بودی و نکته جالبی است. کمی هم درباره ماجراهای خودت و آمدنت به ایران بگو. تو تا به حال سه بار به ایران آمده‌ای و یک عمل جراحی هم در ایران داشتی. نوع روایت این عمل جراحی‌ات و آمد و رفتن‌ات به ایران هم نقل محافل رسانه‌ای بود و چند روایت مختلف درباره آن عنوان می‌شد. اصل ماجرا چه بود؟

من اولین باری که به ایران آمدم، برای کار در دوبی بودم و به خاطر ناراحتی قلبی‌ای که از بچگی داشتم، باید عمل می‌شدم. الان می‌گویم شاید آن مریضی چیز خوبی بود و خیر بود که جریان قلب را فهمیدیم. قلب من بزرگ شده بود، قلب وقتی حجم زیادی کار می‌کند، بزرگ می‌شود و دریچه‌ام در آستانه از بین رفتن بود. چون در بچگی هم آسیب دیده بود. قلبم بزرگ‌تر شده بود. بعد از عمل اولم، دومین عمل هم در ایران انجام شد و پس از استراحت بعد از عمل، من از ایران رفتم.

  • بخشی از سوال من را جواب ندادی. سوالم این بود که در سال‌هایی که حبیب و مادرتان در ایران بودند، نوع رابطه شما و خانواده چگونه بود؟ فقط ارتباط تلفنی بود یا در کشورهای مجاور همدیگر را می‌دیدید؟

چند بار به ایران آمدم و می‌دیدمش، اما ایران ماندن آسان نبود. بعد من تصمیم گرفتم بروم و آمریکا بمانم؛ پاسپورت ایرانی‌ام هم دیگر باطل شده بود. 5 سال بود که پدر و مادرم را ندیده بودم و قرار شد همین یکی دو هفته دیگر همدیگر را در ترکیه ببینیم. من سوغاتی‌هایم را گرفته بودم و آنها هم سوغاتی‌هایشان را گرفته بودند و قرار بود در استانبول همدیگر را ببینیم که این اتفاق افتاد.

یک چیز دیگر دوست دارم بگویم که به اول برمی‌گردد که پرسیدید چگونه این خبر را فهمیدید. وقتی این اتفاق افتاد، انگار یک وزنه‌ای را از روی من برداشتند. یعنی هم‌زمان که داغون شده بودم، انگار یک آرامشی هم برایم آمد. چون «حبیب» می‌دانست که این اتفاق می‌افتد. من هم می‌دانستم که این اتفاق می‌افتد و مادرم هم می‌دانست. شب عید نوروز با پدرم صحبتی داشتیم. الان دقیقاً یادم نیست چرا، ولی صحبت به جایی رفت که بهم گفت فوق فوقش یکی دو سال دیگر هستم؛ بعد خودش هم ناراحت شد که چرا این حرف را به من زد؛ چون من در سکوت فرو رفتم و نمی‌دانم چه جوابی دادم. روز بعدش زنگ زد که عید را تبریک بگوید؛ تا خواست تبریک بگوید، زد زیر گریه و اصلاً نتوانست حرف بزند و فکر کنم یک دقیقه فقط گریه کرد. بعد مادرم تلفن را گرفت و گفت نگران نباش. حال پدرت خوب است و فقط یک‌مقدار هیجان‌زده شده. از آن موقع من یک اضطراب وحشتناکی داشتم که یک اتفاقی می‌خواهد بیفتد و مرگ پدر درون ذهنم بود و صددرصد خدا داشت من را برای این روز آماده می‌کرد. این تجربه‌هایی که آدم در زندگی می‌بیند، مثل شعر است و چیزهایی است که هم تلخ است و هم لطیف؛ نمی‌دانم این جمله‌ای که استفاده می‌کنم، درست درمی‌آید یا نه ولی این‌ها علامت‌های خدا بود که آن روزها به سمت من می‌آمد.

محمد محبیان
محمد محبیان
  •  حتماً دیدن آن عکس پدر در سردخانه برای تو ناراحت‌کننده‌ترین بخش این اتفاق بود. برای آن فردی که این عکس را منتشر کرده، حرفی داری؟

دور از اخلاق و انسانیت بود. اگر چیزی در اسلام حرام باشد، همین است که باید مجازات بشود و دنبالش بروند و خودم هم پیگیری می‌کنم.

  •  خودت هم این عکس را دیده‌ای؟

این را نباید اینجا بگویم چون مادرم ناراحت می‌شود. ولی اولین چیزی که من در اینترنت دیدم، همین عکس بود و این خیلی دردناک است.

  •  در مورد سال‌های ابتدایی خروج‌تان به همراه خانواده از ایران صحبت کنید. فکر می‌کنم سن پایینی داشتی. اصلاً از آن زمان خاطره‌ای داری؟

سه چهار سالم بود که از ایران بیرون آمدیم. اول پدرم بیرون آمد و چند ماه بعدش ما آمدیم و در آنکارا او را دیدیم؛ یک سال ترکیه ماندیم. یک سال ایتالیا ماندیم و آخرش رفتیم آمریکا و تمام تلخی‌ها و شیرینی‌های زندگی را با هم تجربه کردیم و همه سختی‌ها را با هم دیدیم. در ایتالیا من شدیداً مریض شده بودم و چند وقت بیمارستان بستری بودم.

  •  خاطره خاصی از آن روزها در ذهنت هست که بخواهی به آن اشاره کنی؟

چیز خاصی الان یادم نیست.

  •  روزهای خوبی در آنجا داشتید؟ احساس غربت نداشتید؟

چون پدرم همیشه احساس غربت داشت و همیشه دوست داشت در وطن باشد، خب طبیعتاً به من هم منتقل می‌شد؛ ولی همه‌جا زمین خدا است و همه‌جا می‌توانی اوکی باشی ولی پدرم همیشه ایران را دوست داشت؛ به‌خصوص سبزی شمال را.

  • کلاً در این سال‌ها بر حبیب چه گذشت و روال زندگی او چه بود؟ دلتنگی‌هایش، خوشحالی‌هایش و…

منظورتان را نمی‌فهمم.

  • حبیب چه دلتنگی‌هایی در ایران داشت؟ روزهایش را در ایران چگونه می‌گذراند؟ آرزوها و دلخوشی‌هایش چه بود؟

حبیب دو آرزو داشت. اول اینکه در ایران و مخصوصاً در شمال زندگی کند. طبیعت شمال را خیلی دوست داشت و آخرش هم در همین‌جا به خاک رفت. دومین آرزویش هم خواست خدا بود و هیچ‌وقت به آن نرسید و الان در جای خیر و بهتری است.

  • در روز تشییع پیکر حبیب عزیز و خاکسپاری‌اش مسئولین بومی مازندران یک‌سری قول‌هایی داده بودند مبنی بر اینکه مثلاً مقبره‌ای برای حبیب ساخته می‌شود که شأن و شخصیت این هنرمند در آن منطقه حفظ شود.

امیدوارم قول‌هایی که مسئولین دادند، انجام شود که جایگاه و شأن حبیب درست حفظ شود. مثلاً مقبره حبیب و نگهداری‌اش، این‌ها قول‌هایی است که به ما داده‌اند و قرار اصلی این بود که ما حبیب را به تهران بیاوریم ولی نشد و ما به قول‌های مسئولین امیدواریم تا شأن و شخصیت حبیب حفظ شود.

  •  سومین جشن سالانه «موسیقی ما» سال گذشته در تهران و تالار وحدت برگزار شد. حبیب برای اولین‌بار در همه سال‌هایی که در ایران بود، روی استیج تالار وحدت آمد و در یک مراسم رسمی که تقریباً اکثر هنرمندان و ستاره‌های موسیقی کشور در آن حضور داشتند، آمد و حرف‌های جالبی هم زد. به هرحال بابا بعد از مدت‌ها روی استیج بود و فکر می‌کنم حداقل برای تو حس و حال خوبی بوده است. خودت چه حسی داشتی، وقتی بابا را در یک مراسم رسمی دیدی؟

هم جدی بودن و هم شوخ‌طبعی‌اش را روی صحنه دیدید. دیدم که راه دارد باز می‌شود و سایت «موسیقی ما» هم کار قشنگی کرد. بالاخره حس خوبی بود. حرف‌های جالبی هم آن‌جا زد و همه را خنداند؛ مثل آن جمله‌اش که گفت: «من بدون گیتارم فلجم» و… این جمله‌اش در جشن «موسیقی ما» هرگز از یادم نمی‌رود.

  •  گفته می‌شود حبیب سال‌های 82-83 هم یک بار به ایران آمده بوده. این ماجرا تا چه حد درست است؟ اتفاقی که هرگز رسانه‌ای هم نشد و حبیب وقتی از ایران خارج شد، در شبکه‌های آن‌سوی آب در این باره حرف زد. از درکه و چلوکبابی که خورده بود و از آن راننده تاکسی که ازش پرسیده بود چه کسی را دوست داری و گفته بود: «آقا حبیب خودمان را» و آخرش گفته بود که من حبیب هستم. درباره این خاطره حبیب و این موضوع چه‌قدر اطلاعات داری؟ تو و مادرت هم در آن سفر با حبیب بودید یا نه؟

نه، آن زمان حبیب تنهایی به ایران آمده بود. شما سال شمسی‌اش را گفتید و من نمی‌دانم ولی سال میلادی آن نود و خورده‌ای بود. یک بار فقط حبیب آمد و دو سه سال بعدش با هم آمدیم. حدود سال 2000.

  •  پس قبل از اینکه حبیب کلاً به ایران بیاید، دو بار دیگر در آن سال‌ها آمده بود. باز هم همان حال و هوای ایران او را مجاب کرد که برگردد؟

آن موقع فقط آمدیم که فامیل را ببینیم و من ایران را ببینم که این همه سال در موردش شنیده بودم. به عنوان مسافر آمده بودیم و خوش گذشت؛ بیشتر در تبریز ماندیم و پیش فامیل مادرم روزهای خوبی بود.

  •  مردم در مراسم حبیب سنگ تمام گذاشتند و در غیاب مدیران و مسئولین دولتی، حضور پرشور مردم ثابت کرد که حبیب هنرمندی مردمی و محبوب است. حالا که این روزها گذشته، شاید تو تنها کسی باشی که می‌توانی درباره این حضور مردم و ابراز لطف و همدردی‌شان حرف بزنی.

حبیب همیشه شما را دوست داشت. حبیب همیشه برای شما می‌خواند. حبیب صدای شما بود. حبیب فریاد شما بود و هست. حبیب جاودان شد و همیشه ماند. نمی‌دانم چگونه بگویم. می‌دانید؟ فقط دل‌مان تنگ می‌شود؛ همه ما این راه را می‌رویم و همه به سوی آن یکی برمی‌گردیم که از او آمده‌ایم ولی دل‌مان تنگ می‌شود.

  •  هنرمند همیشه با آثارش زنده است و در قلب تاریخ می‌ماند و آثارش نسل به نسل و سینه به سینه منتقل می‌شود. در چنین روزی که نخستین گفت‌وگوی رسمی تو در ایران انجام می‌شود، اگر قرار باشد یکی از آثار حبیب را بخوانی، آن اثر کدام است؟

دوست داشتم چند خط شعر خرچنگ‌های مردابی را بخوانم ولی داستان حبیب با «مرد تنهای شب» شروع شد؛ «من مرد تنهای شبم/ مهر خموشی بر لبم/ تنها و غمگین رفته‌ام. کوله‌بارم را بسته‌ام/ تنهای تنها/ بی‌فکر فردا/ تنها و بی‌فردا منم…»

  • ممنون که وقتت را به ما دادی. حرفی مانده‌؟

حبیب با «مرد تنها» آمد و مرد تنها رفت ولی در دل‌مان تنها نیست…




داریوش ارجمند: نحوه برخورد دستگاههای فرهنگی با فوت “حبیب” مصداق بارز ولنگاری فرهنگی است

سینماژورنال: حبیب محبیان در حالی دو هفته قبل درگذشت که نه اجازه تشییع او از مقابل تالار وحدت داده شد و نه حتی یک مزار در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به وی اختصاص داده شد.

به گزارش سینماژورنال انفعال وزارت ارشاد در این باره با انتقاد اغلب رسانه های مستقل مواجه شد و حالا داریوش ارجمند نیز این برخورد با یک هنرمند درگذشته را به چالش کشیده است.

داریوش ارجمند بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون در گفتگویی که به بهانه مصادیق “ولنگاری فرهنگی” با “برنا” انجام شده نحوه برخورد دستگاههای فرهنگی و بخصوص خانه موسیقی با فوت حبیب را مصداق بارز ولنگاری فرهنگی دانست.

این بازیگر در تعریف “ولنگاری فرهنگی” گفت: ولنگاری فرهنگی یعنی بی توجهی به هویت ایرانی و اعتقاد اسلامی، ایرانی، متاسفانه آنقدر به مباحث فرهنگی آسان نگاه می کنند که همین امر سبب شده، شرایطی به وجود بیاید که از ولنگاری فرهنگی حرف میزنیم.

وی در همین رابطه افزود: مگر ولنگاری معماری در این مملکت وجود ندارد؟ مگر ولنگاری موسیقی در این سرزمین دیده نمی‌شود؟ چرا باید حبیب محبیان در روستایی در شمال کشور غریبانه خاک شود؟ خواننده‌ای که قطعاتی از شاعران بزرگ تاریخ کهن این سرزمین را خوانده است. چرا خانه موسیقی در ایران نتواند مراسمی در شأن نام آن مرحوم بگیرد؟ نحوه برخورد با فوت حبیب محبیان خودش مصداق بارز ولنگاری فرهنگی است.

وی با اشاره به اینکه امثال داریوش ارجمند نباید برای رهایی از ولنگاری فرهنگی راهکاری بیابند، گفت: سیاستگذاران فرهنگی و کنترلچی های فرهنگی باید درصدد مبارزه با ولنگاری فرهنگی باشند.

آن قدر در زمینه فرهنگی بد عمل کرده ایم که هشدار می گیریم

بازیگر” ناخدا خورشید” و “سگ کشی” با اعلام اینکه تمایلی ندارد در خصوص ولنگاری فرهنگی صحبت کند گفت: می توانم در خصوص سفارش نقش ها و پول هایی که صرف خرید نقش ها می شود، صحبت کنم. آن کسی که در مورد ولنگاری فرهنگی حرف زده براساس مطالعه از صدها گزارش بوده است، چرا نمی گویند در دفاع مقدس یا مسائل هسته‌‌ای ولنگاری داریم؟ پس در این زمینه آنقدر بد عمل کرده‌ایم که هشدارهای لازم را دریافت می‌کنیم.

سینمای شریف چه شد؟
ارجمند با اعلام اینکه به ارقام نباید توجه کنیم، گفت: اینکه من ۵۰ فیلم بازی کردم یا ۲۰ فیلم ساختم و حتی اینکه فروش فیلم من از ۲۰ میلیارد تومان گذشته است، صورت مسئله را پاک نمی کند، سینمای شریف دهه ۷۰ که تقوایی، مهرجویی، واروژ کریم مسیحی فیلم می ساختند، چه شد؟ چه بلایی سر آن آمد؟ نظامی گری در جهان از تیروکمان به ساخت بمب اتم رسیده است، این مسئله یعنی که تکنولوژی پیشرفت کرده است. ولی آیا انسانیت افراد هم بیشتر شده است؟

داریوش ارجمند
داریوش ارجمند



تصویر نامه عجیب حبیب به احمدی‌نژاد بالاخره منتشر شد+عکس

سینماژورنال: در حالی که روز گذشته خبرگزاری “فارس” متن نامه حبیب به احمدی نژاد در آذر 88 که در آن درخواست بازگشت به وطن کرده بود را منتشر نمود؛ سینماژورنال در کنار انعکاس متن این نامه از چرایی انتشار این نامه بدون الصاق تصویر اصل آن گفت(اینجا را بخوانید) و حالا خبرگزاری فارس اصل نامه را هم منتشر نموده است.

به گزارش سینماژورنال این نامه دو مهر خورده؛ یکی مهر دفتر ریاست جمهوری و دیگری مهر دبیرخانه مرکزی رییس جمهور.

نامه مذکور نه به صورت دستنویس بلکه به صورت تایپ شده نگارش شده ولی در انتهای آن نام حبیب محبیبان و امضای وی آمده است.

در بالای نامه هم پاراف محمود احمدی نژاد به چشم می خورد که خطاب به وزیر ارشاد خواسته که زمینه فعالیت هنری حبیب را فراهم کند.

سینماژورنال ضمن انتشار تصویر این نامه همچنان ادبیات این نامه را ادبیاتی عجیب می داند!

تصویر نامه حبیب به احمدی نژاد
تصویر نامه حبیب به احمدی نژاد



حبيب كجاي ترانه “خرچنگهاي مردابي” را اشتباه خوانده بود؟ ترانه‌سرا توضيح مي‌دهد

سینماژورنال: حبیب از جمله خوانندگانی بود که همواره دقت فراوانی در انتخاب ترانه آثارش به خرج می داد و شاید به همین خاطر بود که قطعاتش در کنار ملودی و تنظیم به واسطه کلام هم مورد توجه قرار می‌گرفتند.

به گزارش سینماژورنال یکی از قطعات ماندگار حبیب “خرچنگهای مردابی” است که برآمده از یکی از غزلهای زیبای محمدعلی بهمنی است. ملودی این آهنگ از خود حبیب است و تنظیم آن را “لو واروژان” برعهده داشته است.

بهمنی به بهانه درگذشت حبیب در گفتگویی که با “صدا” داشته به اشتباهی که حبیب در خواندن یکی از مصراعهای ترانه داشته اشاره کرده است.

16 سال بعد از خواندن قطعه، اشتباهش را متذکر شدم

محمدعلی بهمنی می گوید: حبیب وقتی تصمیم گرفت “کویر باور”(1378) را منتشر کند من ترانه “خرچنگهای مردابی” را در اختیار او قرار دادم و حبیب یک بیت را در ترانه اشتباه خواند و هم وزن و هم آهنگ را خراب کرد. در آن زمان به او دسترسی نداشتم و آهنگ هم در همه جا پخش و فراگیر شد و با همان اجرا به گوش مردم رسید.

وی ادامه می‌دهد: زمانی که حبیب به ایران برگشت و در جشن “موسیقی ما”(1394) شرکت کرد در این جشن برای دقایقی با او همکلام شدم و به او گفتم: «مهربان شعر را چرا این طور خواندی؟» گفت: «مگر غلط است؟» گفتم: «عزیزم اذیتمان نکن. این چیز واضحی است.» ظاهرا او پس از گذشت این همه سال نمی دانست که یکی از مصراعها را اشتباه خوانده است.

“کمالِ دار” را “کمال‌دار” خواند و یک “را” هم اضافه کرد

به گزارش سینماژورنال بهمنی در توضیح اشتباه حبیب بیان می‌دارد: مصرع دوم بیت “رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست” در واقع “کمالِ دار برای منِ کمال پرست” است اما حبیب “کمالِ دار” را “کمال‌دار” خوانده بود و یک را هم اضافه کرده و خوانده بود: “کمال‌دار را برای منِ کمال‌پرست” و هم وزن خراب شده بود و هم با تأکید بر کلمه “کمال” معنی را تغییر داده بود.

موسیقی زیبایی برای “خرچنگها…” ساخت

این شاعر خاطرنشان می‌سازد: در جشن موسیقی ما به حبیب گفتم: «نمیشود تغییرش بدهی؟» که پاسخ داد: این ترانه دیگر در حافظه ها ماندگار شده و قابل تغییر نیست.» من هم به او اصرار نکردم ولی در هر صورت موسیقی زیبایی برای “خرچنگهای مردابی” ساخته بود که از شنیدنش لذت می‌بردم.

کاور آلبوم "کویر باور"
کاور آلبوم “کویر باور”



ماجرای رضا کیانیان، سگ حبیب و یغما گلرویی+عکس

سینماژورنال: صفحات اجتماعی هنرمندان در سالهای اخیر پر از اتفاقات عجیب و غریب بوده است.

به گزارش سینماژورنال از آنجا که هنرمندان اغلب سعی می کنند لااقل روزی یک مطلب اجتماعی در صفحه خود داشته باشند تا خدای نکرده فالوئرهایشان افت نکند برای همین کم ندیده ایم موارد تناقض برانگیزی را که در این صفحات روی داده است.

در مثل مناقشه نیست و حتی اگر کنفوسیوس حکیم هم معاصر ما بود شاید آن قدر خلاقیت نداشت که روزی یک جمله حکیمانه در صفحه اجتماعی خود بگذارد.

 اینکه می بینیم شایعه ای مثل “مرگ سگ حبیب بخاطر دوری از حبیب” محصول دست شایعه پردازان شبکه های اجتماعی از صفحه اجتماعی بازیگری به نام رضا کیانیان سربرمی آورد که کارنامه پرباری داشته و اخیرا درگیر مدیریت در بین الملل فجر هم شده بود کاملا در همین مسیر است؛ یعنی هنرمند فکر می کند مرتب باید صفحه اش را آپدیت کند و در این آپدیت توجه به سطح کیفی متون مورد استفاده کاهش می یابد.

ترانه سرای روشنفکر به داد بازیگر روشنفکر رسید

رضا کیانیان بازیگر سینما و تلویزیون که شایعه مرگ سگ حبیب “بلکی” بخاطر دوری از صاحبش را باور کرده بود و از طریق صفحه اجتماعی خود به خبررسانی آن پرداخته بود، وقتی فهمید این خبر شایعه ای بیش نیست مجبور شد به این واسطه از مخاطبان عذرخواهی کند.

 رضا کیانیان در مطلب اجتماعی اولش از مرگ سگ حبیب بعد از فوت این هنرمند خبر داده بود و این خبر را بهانه ای کرده بود برای آن که از وفای سگها بگوید که تلنگریست به عمق جان!

با این حال این بازیگر سینما که اخیرا “کفشهایم کو؟” را روی پرده داشت بعد از دریافت اینکه ماجرای مرگ سگ حبیب هم شایعه ای مجازی است از انتشار مطلب قبلی عذر خواست و نوشت: با ببخشيد فراوان. ساعت يك آقاى يغما گلرويى اطلاع دادند كه ماجراى مردن سگ حبيب شايعه است! خانواده مرحوم حبيب اين خبر رو تكذيب كردند و گفتند آن سگ زنده است ولى چيزى نمى خوره. منو ببخشيد براى اين شايعه!

غلبه این حد از روزمرگي و عوام گرايي مطلق در رسانه هاي شخصي خواص هنري معنایی ندارد جز آن که خواص هنوز به قدرت رسانه شخصي كه به مدد شبكه هاي اجتماعي به دست آورده اند، واقف نيستند.

 

مطلب ابتدایی درباره سگ حبیب
مطلب ابتدایی درباره سگ حبیب
مطلب ثانوی درباره سگ حبیب
مطلب ثانوی درباره سگ حبیب



علاقه رییس دولت سابق به خوانندگان لس‌آنجلسی؛ از سیاوش قمیشی تا حبیب؟⇔شایعه یا واقعیت؟

سینماژورنال: طبیعی بود که با مرگ حبیب محبیان خواننده پاپ ایرانی(اینجا و اینجا و اینجا را بخوانید) نام محمود احمدی‌نژاد و یارغارش اسفندیار رحیم‌مشایی هم سر زبانها بیفتد.

به گزارش سینماژورنال به هر حال حبیب محبیان در دوره دوم ریاست جمهوری احمدی‌نژاد و بعد از نگارش نامه‌ای خطاب به رییس دولت دهم خواستار حضور در ایران شد و بعد از مدتی به همراه خانواده‌اش به ایران بازگشت و در رامسر ساکن شد.

در بازگشت حبیب به ایران اسفندیار رحیم‌مشایی مشاور رییس دولت دهم نیز نقشی موثر ایفا کرد و حتی در این باره گفته بود: اینکه یک ایرانی بخواهد فعالیتی در داخل و خارج از کشور داشته باشد، مطابق چارچوب و قوانین آزاد است و مشکلی ندارد. فعالیت هنری در همه بخش‌ها از جمله موسیقی برای همه هنرمندان در داخل و خارج از کشور آزاد است و برگشت به ایران برای کسی مشکلی ندارد.

مدتی بعد از حضور حبیب در ایران، حرف و حدیثهایی پیش آمد درباره علاقه احمدی‌نژاد به صدای حبیب و قطعات او و برخی نیز این شایعه را رواج داده‌اند که “سمیر زند” فرزند آیت‌ا.. خزعلی بوده در هماهنگی با احمدی‌نژاد شرایط بازگشت حبیب را به ایران فراهم کرده! حتی برخی از فانتزی‌سازان از اجرای اختصاصی حبیب برای احمدی‌نژاد گفتند؛ اجرایی بدون ارکستر و با حضور حبیب و فقط یک گیتار که با آن قطعه “مرد تنهای شب” خوانده شده!

این شایعات پس از درگذشت حبیب مجددا داغ شد و حتی از این سخن گفته شد که احمدی‌نژاد به صدای سیاوش قمیشی هم علاقه داشته و بنا بوده وی را به ایران بازگرداند!

در امتداد چنین روندی بود که مشاور رسانه‌ای دولت سابق هم مرتب در این باره مورد سوال واقع شد که آیا احمدی‌نژاد بر سر مزار حبیب حاضر خواهد شد یا نه؟

فانتزی‌سازی‌های کودکانه و تبلیغاتی

 بدیهی بود که طیف نزدیک به احمدی‌نژاد به واسطه تسهیل شرایط ورود حبیب به ایران در دوران احمدی‌نژاد با سوالات این چنینی مواجه شوند اما اینکه در این مسیر بازار فانتزی سازی و شایعه پراکنی آن قدر پررنگ شود که از اجرای کنسرت اختصاصی حبیب برای رییس دولت دهم و علاقمندی او به صدای قمیشی سخن گفته شود بیش از حد کودکانه و تبلیغاتی به نظر می‌رسد.

درست است که رحیم‌مشایی مشاور احمدی‌نژاد بنا بر اندیشه‌های خاصی که داشت از طریق شورای عالی ایرانیان خارج از کشور پیگیر بازگشت برخی از چهره‌های خارج‌نشین و از جمله خوانندگان لس‌آنجلسی به کشور بوده است اما همه فعالیت او در این مسیر جز بازگشت حبیب به ایران ثمری نداشت.

تلاش برای بازگرداندن شادمهر، بیژن مرتضوی و معین

یارغار احمدی‌نژاد علاقه زیادی داشت که شادمهر عقیلی خواننده سفرکرده ایرانی را که در کشور رشد کرده و اوج گرفته بود را هم به ایران بازگرداند ضمن اینکه برخی خوانندگان لس آنجلسی هم با وعده‌های وی به کشور بازگشتند با این حال چون نتوانستند مجوز فعالیت بگیرند قید ماندگاری را زدند.

از جمله این خوانندگان بیژن مرتضوی و نصرت‌ا.. معین بودند که در بازگشت به ایران گمان می‌کردند خیلی زود شرایط فعالیت‌شان هم فراهم خواهد شد اما پس از مدتی چون دریافتند برای فعالیت دوباره در وطن باید سالها صبر کنند و شاید به نتیجه هم نرسند، قید حضور را زدند و به لس‌آنجلس بازگشتند.

شادمهر عقیلی هم به آن قدر از بوروکراسی صورت گرفته بر سر دریافت مجوز آلبومهایش در ماههای آخر حضور در ایران دلزده شده بود که حتی بازگشت به صورت موقت را هم قبول نکرد.

حبیب
حبیب

به گفته‌های خود حبیب رجوع کنید

در چنین شرایطی اینکه مرگ حبیب مجالی شود برای گسترده کردن بازار شایعات درباره علاقه رییس دولت دهم به خوانندگان لس‌آنجلسی و حتی باز کردن پای فرزند یک روحانی در ماجرای بازگشت حبیب، به شدت احمقانه به نظر می‌رسد. به خصوص که حبیب حدودا نه ماه پیش از مرگ گفتگویی تفصیلی با “زندگی ایده آل” کرده بود و درباره بازگشت به وطن کوتاه و گویا حرف زده بود.(اینجا را بخوانید)

حبیب گفته بود: دیدار کوتاهی با مشایی در دفترشان داشتیم. دوستی که نزدیکی به دولت وقت داشت نامه ای تنظیم کرد و پیش احمدی نژاد برد. ایشان هم بلافاصله امضاء کردند و به ارشاد رسید. سه روزه مجوز گرفتم تا بتوانم آلبوم ضبط کنم تا اینکه شخصی که مایل به سرمایه گذاری بود مرا برد پیش آقای مشایی. به چه دلیل نمی دانم. مشایی خواستند مرا ببینند و گفتند اینجا وطن شماست و اگر برگردید خوشحال می شویم. برخوردشان خیلی خوب بود. وقتی فهمیدند تا سال ۶۲ ایران بودم برایشان جالب بود.

از آن سو سمیر زند فرزند آیت ا.. خزعلی نه تنها کمترین نقشی در بازگشت وی به ایران نداشت که فقط به واسطه پرداخت رقمی هنگفت توانسته بود شرایط اجرای یک قطعه دوصدایی با وی را فراهم کند.

حبیب حتی از این همکاری هم به شدت دلخور بود و گفته بود: درباره آهنگ “محکوم” باید بگویم شخصی{سمیر زند} به من زنگ زد و گفت اگر اجازه دهید من یک خط با شما بخوانم و من گفتم مخارجش بالاست. وی ابتدا همه شرایط را فراهم کرد و من رفتم و خواندم. اما وی شیطنت کرد و برخلاف ابتدای کار که گفت فقط یک خط می خواند دو سه خط خواند. البته من در عرض ۱۵ دقیقه خوانندگی را یادش دادم و در نهایت آهنگ ضبط شد و یک روز به من زنگ زد و گفت کلی از اساتید به من گفته اند دیگر خودت میتوانی بخوانی اما در نهایت زیر قولش زد و پول مرا تسویه نکرد.

حبیب افزوده بود: من با ایشان{سمیر زند} قرارداد نداشتم و اطمینان کردم. هیچ وقت کلاه سر کسی نگذاشتم و دوست هم ندارم کسی کلاه سرم بگذارد. حضرت علی(ع) می گوید اگر کسی خواست سرت کلاه بگذارد نگذار ولی اگر کسی کلاه سرت گذاشت بدانید که کلاه سر خودش گذاشته. این جوان بعد از آن جریان چند بار پیام داد و عذرخواهی کرد. حتی یک بار از دوبی زنگ زد و من قطع کردم. این آدمها خطرناک هستند.

وقتی حبیب بدون کمترین اشاره به علاقه احمدی‌نژاد به صدایش به صراحت از ماجرای دیدار با یارغار احمدی نژاد حرف زده و از آن شفافتر خواننده آن قطعه دوصدایی را “خطرناک” توصیف کرده دیگر باز کردن پای شایعات و دمیدن در تنور فانتزی سازی چه سودی می‌تواند داشته باشد جز تحریف واقعیت؟

 




حبیب محبیان خواننده “مرد تنهای شب” درگذشت+عکس و متن آخرین گفتگوی تفصیلی

سینماژورنال: حبیب محبیان خواننده پاپی که سالها بعد از زندگی در لس آنجلس هفت سالی می شد که به ایران بازگشته بود و در شمال کشور زندگی می کرد درگذشت.

به گزارش سینماژورنال حبیب صبح جمعه 21 خردادماه به دلیل ایست قلبی در روستای نیاسته کتالم رامسر درگذشت.

زکریا اشک پور سخنگوی مرکز اورژانس مازندران با اعلام این خبر به “مهر” گفت: صبح امروز جمعه در ساعت ۹ و ۱۷ طی تماس با مرکز پیام اورژانس غرب استان مازندران درخواست آمبولانس شد و مورد مأموریت در روستای نیاسته در کتالم رامسر بود.

وی اظهار داشت: پس از اعلام مأموریت بلافاصله، همکاران به محل اعزام شدند و پس از بررسی وضعیت متوجه شدند که متأسفانه ایشان فاقد هرگونه علائم حیاتی و سیانوز کامل و مردمک‌ها گشاد شده بود.

اشک پور افزود: ایشان سابقه مشکل قلبی داشته و اقدامات احیاء متأسفانه مؤثر نبود.

حبیب محبیان
حبیب محبیان

…و بالاخره مرگ در وطن

حبیب در ۴ مهر ۱۳۳۱ در شمیران تهران به‌دنیا آمد. در خانواده او، برادرانش نیز به موسیقی علاقه داشتند اما تنها خود حبیب به موسیقی حرفه‌ای روی آورد.

 دوران نوجوانی حبیب مصادف با پیدایش گروه بیتلز در دهه ۶۰ میلادی اروپا شد و این باعث علاقه بیشتر وی به موسیقی گردید. با پذیرفته شدن در آزمون صداوسیما، زیر نظر مرتضی حنانه به فراگیری اصول و تدابیر آهنگسازی روی آورد. بعدها وی توانست به‌عنوان خواننده در تلویزیون استخدام شود. وی بعد از ۲ سال از استخدام در رادیو و تلویزیون به خدمت سربازی رفت و در آنجا نیز خواننده باشگاه افسران بود.

حبیب در دهه 50 و با خواندن قطعاتی مانند “مرد تنهای شب”، “شهلا” و “مادر” در کانون توجه قرار گرفت. وی بعد از انقلاب اسلامی از ایران مهاجرت کرد و در لس آنجلس ساکن شد و طی بیش از دو دهه حضور در لس آنجلس آلبومهایی مانند “همراز”، “خورشید خانم”، “بزن باران”، “خانه کوچک” و “خداوندا” را عرضه کرده بود.

وی در سال ۱۳۸۸ با نگاشتن نامه‌ای به رئیس جمهور وقت، محمود احمدی‌نژاد، خواستار حضور در کشور شد و با موافقت ضمنی و پذیرفتن رعایت برخی شرایط به همراه خانواده اش به ایران بازگشت و در شمال کشور اقامت کرد.

حبیب سه سال قبل یک قطعه دوصدایی با نام “محکوم” را به‌همراه محمدحسین خزعلی(سمیر زند) اجرا کرد اما بعدها از همراهی با این خواننده جوان ابراز تأسف کرد.

حبیب فرزندی به نام “محمد” داشت که به همراه وی یکی از آلبومهای موفق خود با عنوان “جوونی” را به بازار عرضه کرد.

حبیب در زمان حضور در ایران تلاش زیادی برای کسب مجوز انتشار آلبوم و برگزاری کنسرت انجام داد که هیچ یک به نتیجه نرسید تا در نهایت در خرداد 95 همزمان با ماه رمضان در سن 63 سالگی درگذشت.

بخشهایی از آخرین گفته‌های تفصیلی حبیب را اینجا بخوانید.