1

کیهان گزارش داد⇐اعتراف کاهانی به حقوق‌بگیری از فارابی و مرکز گسترش!!+فهرستی از تمام بهره‌مندی‌های ارگانی این فیلمساز

سینماروزان/نسترن حسینی: روزنامه اصولگرای کیهان در گزارشی مدعی شده که عبدالرضا کاهانی به حقوق‌بگیری خود از ارگانهای سینمایی دولتی اعتراف کرده.

روزنامه کیهان درعین حال فهرستی از بهره‌مندی‌های ارگانی این فیلمساز را منتشر کرده.

متن گزارش روزنامه کیهان را بخوانید:

عبدالرضا کاهانی در گفت‌و‌گویی با رادیو فردا (رسانه دولتی آمریکا) اعتراف کرد که در یک دوران، وی حقوق‌بگیر بنیاد فارابی بوده‌اما حقوق‌بگیر بنیاد فارابی لزوما سانسورچی نیست!

او گفت که از اواخر دهه ۷۰ در بنیاد فارابی کار می‌کرده و مدتی هم حقوق‌بگیر «مرکز دولتی گسترش سینمای مستند و تجربی» بوده است.

به جز این اعتراف که البته قبلا توسط «مجتبی جباری» (از سرمایه‌گذاران فیلم «وقت داریم حالا») نیز افشاء شده بود، آنچه کاهانی در مصاحبه با رادیوی دولت آمریکا بیان داشته تقریبا همان مطالبی است که دو سال پیش در گفت‌و‌گوی با رسانه آل‌سعود (ایران اینترنشنال) اظهار کرده بود.

از جمله این توّهم که انگار همه در ایران از وزارت ارشاد گرفته تا همکارانش توطئه کرده بودند که وی فیلم نسازد! و یا اینکه علیرغم بهره‌مندی‌های بسیار از منابع دولتی، همچنان مدعی است که در ایران فیلمسازی مستقل بوده و خودش منابع مالی فیلم هایش را تامین می‌کرده است!

کاهانی در همان ابتدای حضور در فارابی و با استفاده از نفوذ خود در شورای بررسی فیلمنامه‌های این بنیاد، فیلمنامه بسیار ضعیف(؟؟!!) «سفر به شرق» را نوشت ولی به علت عدم تجربه او، آن را به سید مهدی برقعی سپردند.

اما تقریبا برای همه فیلم‌هایی که ساخت، از بودجه دولتی استفاده کرد، به خصوص در دولت‌های نهم و دهم که اساسا فیلمسازی خود را از آن سالها شروع کرد و 8 فیلم از 12 فیلم عمرش را در همان دوران جلوی دوربین برد.

از جمله فیلم «آدم» در سال 1385 به عنوان نخستین فیلم بلندش که نیمی از سرمایه فیلم را از همان مرکز دولتی گسترش سینمای مستند و تجربی (که حقوق‌بگیرش بود)، تامین کرد و بقیه را از فارابی و موسسه رسانه‌های تصویری و غیره.

فیلم دوم و سومش یعنی «آنجا» و «بیست» را هم با سرمایه مرکز گسترش و فارابی ساخت که برای فیلم «بیست»، او را به روی فرش قرمز جوایز جشنواره فیلم فجر هم بردند و چند جایزه از جمله بهترین کارگردانی را نیز به او دادند.

کاهانی حتی از نیروی انتظامی هم برای ساخت فیلم «اسب حیوان نجیبی است» پول گرفت که بعد از اطلاع از ابتذال فیلم، نیروی انتظامی نیز از وی شکایت کرد!

بالاخره کاهانی پس از استفاده از بودجه‌های دولتی تصمیم گرفت با سرمایه‌گذاری خصوصی فیلم بسازد و از همین روی فیلم «وقت داریم حالا» را ساخت که به دلیل صحنه‌های مستهجن، پروانه نمایش دریافت نکرد و به همین علت هم سرمایه‌گذار فیلم از وی به خاطر اهمال در حفظ بودجه فیلم، شکایت کرد.




تازه‌ترین اظهارات عبدالرضا کاهانی که با حکم حکومتی رییس معزول، پروانه ساخت «ارادتمند…» را گرفت⇐ من فیلم‌ساز موردعلاقه مدیران نیستم!!!/چقدر درباره مادران پاك و پدران موجه فیلم بسازیم؟! بس نیست؟!/چقدر در مورد فرزندان‌مان به تماشاگر واقعی دروغ بگوییم؟/ از چه می‌ترسیم؟! از واقعیت موجود؟!/ در فیلم ندیده من «کاندوم» هم یافت کرده‌اند/می‌توانید پیش از انتخابات بگویید مشکل فیلم‌های توقیفی را حل خواهیم کرد و پس از آن حرفتان را تغییر دهید/چرا بارها یک فیلم توقیفی را می‌بینید و منحرف هم نمی‌شوید اما نگرانید مردم با یک بار تماشای آن فاسد شوند؟!/همه با هم به اندرزگو و قیطریه برویم و ببینیم فیلم من از واقعیت دور است یا شما چشمتان را روی واقعیت بسته‌اید؟/آمادگی دارم فیلمنامه مصوب «ارادتمند…» دوباره و با حضور و نظارت همه مميزان مقیم مرکز و البته به شرط اکران قطعی بسازم

سینماروزان: عبدالرضا کاهانی هرچند در دولت محمود احمدی نژاد بظاهر کارگردانی معترض به وضع موجود نشان میداد اما این شانس را داشت که در آن دولت فیلمهایش هم در جشنواره های فجر به نمایش درآید و هم اکرانهای خوبی داشته باشد. البته که مهمترین جایزه سینمایی وطنی که سیمرغ فجر باشد هم در دولت اول محمود به فیلم «بیست» او رسید.

بر این اساس حمایت او از حسن روحانی رییس دولتهای یازدهم و دوازدهم این پیش بینی را ایجاد میکرد که فیلمهایش بدون کمترین مشکل وارد جشنواره شده و اکران شود و او هم دست از اعتراضات دنباله دار بردارد اما جز یک فیلمش «استراحت مطلق» که در دولت یازدهم روی پرده رفت دو فیلم دیگرش «وقت داریم حالا» و «ارادتمند…» که اولی در فرانسه ساخته شده و دومی در ایران نه تنها راهی به جشنواره ها نیافته اند که حتی نتوانسته اند به اکران برسند.

در این بین «ارادتمند…» که گفته میشد علیرغم مخالفت شورای پروانه ساخت سینمایی با دستور مستقیم رییس معزول سینما مجوز تولید گرفته تا اینجا کاملا توقیف شده است.

عبدالرضا کاهانی به تازگی در نوشتاری سعی کرده به صریحترین شکل ممکن اعتراض خود را به این روند اعلام کند.

متن یادداشت کاهانی را بخوانید:

از من خواسته شده بود و تصمیم هم گرفته بودم برای اولین‌بار سکوت کنم. مقاومت خوبی هم داشتم اما انگار سرنوشت فیلم‌های من با شکایت و نگارش نامه‌های معترضانه گره خورده است. بسیاری از حرف‌ها را می‌توان نشنید اما برخی را حتما باید جواب داد. راه دور و عدم دسترسی به تیم جدید مدیریت سینما و مطلع‌کردن آنها از گذشته پیچیده و تلخ فیلم، برای دستیابی به یک تصمیم هوشمندانه هم مزید بر علت شد تا این یادداشت مفصل نگاشته شود.
حدود هشت سال پیش وقتی مدیران وقت وزارت ارشاد به فقر موجود در فیلم «هیچ» اعتراض کردند، با خود فکر می‌کردم شناخت آنها از جغرافیا محدود است و حتما پایین‌تر از انقلاب را به جا نمی‌آورند. بر این باور بودم یادشان رفته دولت متبوعشان با شعار فقرزدایی روی کار آمده است. سال پیش هم وقتی با اعتراض همه‌جانبه مدیران وقت وزارت ارشاد علیه فیلم «ارادتمند نازنین بهاره تینا» مواجه شدم، در اتفاقی مشابه، گمان کردم آنها هم شناختی از جغرافیا ندارند و البته این گروه خلاف چیزی که وانمود می‌کنند، بالاتر از انقلاب را نمی‌شناسند.

حالا فکر می‌کنم اگر مثل بعضی‌ها قدری موقعیت‌طلب و زمان‌شناس بودم، باید فیلم «هیچ» را سال گذشته و فیلم «ارادتمند نازنین بهاره تینا» را هشت سال پیش می‌ساختم و حتما ستایش هم می‌شدم. مشکل از آنجا ناشی می‌شود که من فیلم‌ساز موردعلاقه مدیران نیستم و نباید هم باشم و اتفاقا به جغرافیای کشورم اشراف دارم. می‌دانم آدم‌های فیلم «هیچ» درحال‌حاضر در چه وضعی به سر می‌برند و قطعا شخصیت‌های فیلم «ارادتمند نازنین بهاره تینا» چنان به سرعت در حال تغییرند که همین فیلم به‌زودی برایشان اثری مضحک خواهد شد. شخصیت‌های این فیلم آدم‌های اطراف ما هستند که اصرار به حذف و ندیدنشان داریم! چقدر درباره مادران پاك و پدران موجه فیلم بسازیم؟! بس نیست؟! چقدر در مورد فرزندان‌مان به تماشاگر واقعی دروغ بگوییم؟ این همه پنهان‌کاری به چه کار ما می‌آید؟ کنارگذاشتن واقعیت‌ها چه دردی از ما درمان می‌کند؟ اصلی‌ترین مشکل من هنگام ساخت فیلم «ارادتمند نازنین بهاره تینا» چشم‌پوشي خودخواسته از واقعيت بود که البته باز هم فایده‌ای نداشت. فیلم توقیف شد و حالا غبطه می‌خورم که ای ‌کاش لااقل تمام فیلم‌نامه‌ای که مجوز گرفته بود را می‌ساختم. وقتی سیاست از فرهنگ مستعمره بسازد، نتیجه‌اش همین می‌شود. برای همین هر هفته اخباری از توقیف و مميزي به گوشمان می‌رسد.
یکی از بزرگ‌ترین مشکلات فیلم‌سازی فاصله اجتماع با فیلم‌های شبه‌واقعی است. فیلم‌ساز اجازه نمایش واقعیت را ندارد و هر لحظه فاصله‌اش با مردم بیشتر می‌شود. فیلم‌های واقع‌گرایانه و اجتماعی برای تماشاگر خنده‌دار شده است. از چه می‌ترسیم؟! از واقعیت موجود؟! مردم که بر واقعیت اشراف دارند و بسیار هم جلوتر از فیلم‌ها و مدیران هستند. ما حتی تحمل نمایش فیلمی مانند «وقت داریم حالا» را هم نداریم! فیلمی که اساسا به جامعه فرانسه می‌پردازد و من در مهاجرت به این کشور آن را ساختم. چرا این فیلم را نمایش نمی‌دهید؟ مشکل این فیلم دقیقا چیست؟ گمان می‌کنید مردم فیلم نمی‌بینند و ممکن است فیلمی مانند «وقت داریم حالا» که با رعایت موازین و قوانین پخش در ایران ساخته شده آنها را متعجب کند؟

نزدیک به چهار سال از ساخت این فیلم می‌گذرد و چند مدیر سینمایی عوض شده اما هنوز جواب روشنی به من داده نشده است. من این فیلم‌ها را چون عاشق سینما هستم که نمی‌سازم! شما لابد دوست دارید واقعیت‌ها را ببینید و به روی خودتان نیاورید. نتیجه‌اش هم بشود جامعه متظاهرانه با رفتارهای متظاهرانه. من اما سعی می‌کنم با مردم صادق باشم حتی اگر دوستم نداشته باشند. من وظیفه دارم مردم و حال فعلی آنها را درک کنم و نمی‌توانم به سیاست‌های عقب‌مانده و قوانین کهنه آفرین بگویم.

شما  می‌توانید و قدرتش را هم دارید که فیلم را به بایگانی بسپارید اما نمی‌توانید من را به دروغگویی متهم کنید. می‌توانید فیلم را از لیست تولیدات سالانه سینمای ایران حذف کنید اما نمی‌توانید منکر هستی فیلم شوید. می‌توانید نمایش‌های فستیوالی و خارجی فیلم را مانند چند فیلم دیگرم ممنوع اعلام کنید اما نمی‌توانید ثابت کنید فیلم فقط برای خارجی‌ها ساخته شده است. می‌توانید بگویید که کاهانی فیلم‌نامه‌ای به وزارت ارشاد ارائه نکرده اما نمی‌توانید فیلم‌نامه کامل و بارها خوانده‌شده من را در آرشیو وزارت ارشاد نبینید.

می‌توانید برای فرار از برخی‌ها خلاف واقع بگویید که فیلم با فیلم‌نامه متفاوت است اما نمی‌توانید این دو را با هم مقایسه نکنید. می‌توانید تقصیر را گردن دیگران بیندازید و اعلام کنید فیلم با حکم خاص ساخته شده اما چرا حکم را نشان نمی‌دهید؟ چون ايمان داريد اين واژه برازنده برخي كارگردان‌ها است؛ کارگردان‌هایی که روزبه‌روز به تعدادشان اضافه می‌شود و البته آنها هم مدلی جدید از بشر هستند. مدلی که هم مميزي می‌کند و هم ادعا دارد از مميزي متنفر است. هم فیلم دولتی می‌سازد و هم داعیه استقلال دارد. هم جایزه می‌خواهد و هم از جایزه بدش می‌آید. اینها نوعی از موجودات جدید محسوب می‌شوند که در همه دولت‌ها و مجامع هم حضور دارند.

کسانی هستند که با کینه‌ورزی فضا را تخریب می‌کنند.  کارگردان‌های مميز همان‌ها هستند که فیلم را ندیده قضاوت می‌کنند و براساس شنیده‌هاشان مصاحبه مفصل می‌کنند و درشت‌نمایی! مثلا می‌گویند «فیلم [ارادتمند] در مورد زنانی است که برای مردان له‌له می‌زنند» اینها همان‌ها هستند که حقوق و مزایای مميزان را دریافت می‌کنند اما حاضر نیستند وظیفه‌شان که تماشای فیلم است را به درستی انجام دهند. بنابراین تعجبی ندارد که در فیلم ندیده من «کاندوم» هم یافت کنند و حالا من یک سال است هر کجا می‌روم و به هر فردی می‌رسم  باید جواب پس بدهم که چرا فیلم غیراخلاقی ساخته‌ام!

جالب‌تر آنکه برخی به همین حرف‌های بی‌پایه و اساس استناد کرده و حتی خلاصه داستان فیلم دیده‌نشده را از لابه‌لای همین حرف‌هاي بي‌پايه استخراج می‌کنند. می‌توانید و قدرتش را دارید من را به سکوت دعوت کنید و خودتان درباره فیلم دیده‌نشده مدام گفت‌وگو و جوسازی کنید و از آن یک فیلم ترسناک بسازید. می‌توانید عوامل و سرمایه‌گذاران سینما را به خاطر همکاری با من سرزنش کنید. می‌توانید توصیه کنید بهتر است به فیلم بعدی فکر کنم. می‌توانید پیش از انتخابات بگویید مشکل فیلم‌های توقیفی را حل خواهیم کرد و پس از آن حرفتان را تغییر دهید. می‌توانید فیلم توقیفی را بارها و بارها ببینید و حتی آن را با تیتر «بازبینی وزارت ارشاد» که روی فیلم حک شده، به دوستان و نزدیکانتان برسانید و پز بدهید فیلم را دیده‌اید و با افتخار به آنها هم توصیه کنید، ببینند و کاری کنید که نسخه ناقص فیلم در مجامع دوستانه خودتان دست به دست بچرخد و از همه مهم‌تر با تماشای فیلم نگران منحرف‌شدن خودتان و نزدیکانتان نشوید. چرا بارها یک فیلم توقیفی را می‌بینید و منحرف هم نمی‌شوید اما نگرانید مردم با یک بار تماشای آن فاسد شوند؟!
شما می‌توانید کارهای زیادی انجام دهید و حرف‌های زیادی هم بزنید و این قدرت را دارید که اگر از فیلمم دفاع کنم، نام فیلم‌ساز جنجالی را به من نسبت دهید. رسانه‌های همسو با این تفکر هم که مدت‌هاست تکلیفشان معلوم است و پیداست چه خواهند نوشت! شما به‌وقتش می‌توانید چشمتان را روی وقایع ببندید و وانمود کنید همه چیز عالی است و مشکلی نیست و اصلا بیایید همه با هم برویم شمال و بگوییم به‌به چه هوای خوبی! اما آیا مميز تعهد می‌دهد با لاپوشانی مسائل حل شود؟! آیا موضوعاتی چون اختلاس، مسکن، اخلاق، دروغ و… که به راحتی به دام قیچی مميزي افتاد، بحران سال‌های بعد نشد؟  
از آنجا که مجریان مميزي دچار فقر تحلیل‌ا‌ند، توان خالی‌کردن یک اثر از محتوا را دارند. نگاه ایشان به اثر هنری چون یک مانیفست است. در صورتی که اثر هنری می‌تواند برشی از واقعیت موجود باشد. چقدر این‌ حرف‌ها را تکرار کنیم؟ اینکه فیلم‌ساز مسئله را طرح کند الزاما به دلیل قرابت با آن نیست و این همان مسئله‌ای است که مميز آن را درک نمی‌کند.
مدیران سابق مدعی‌ بودند فیلم «ارادتمند نازنین بهاره ‌تینا» با فیلم‌نامه مصوب تفاوت دارد. فرض می‌کنیم حرف آنها صحیح است. آمادگی دارم همان فیلم‌نامه مصوب در وزارت ارشاد را دوباره و با حضور و نظارت همه مميزان مقیم مرکز و البته به شرط اکران قطعی بسازم. یا همه با هم به اندرزگو و قیطریه برویم و ببینیم فیلم من از واقعیت دور است یا شما چشمتان را روی واقعیت بسته‌اید.




آیا مدیر باسابقه تلویزیون، مهتاب کرامتی را به دومین سیمرغ خود می‌رساند؟+عکس

سینماروزان: هرچند مهتاب کرامتی با ایفای نقش یک زن بدنام در “رستگاری در هشت و بیست دقیقه” کوشیده بود سیمایی متفاوت در کارنامه بازیگری خود به جای بگذارد اما این ایفای نقش در قالب یک زن از طبقه پایین در “بیست” عبدالرضا کاهانی بود که او را به اولین سیمرغش رساند.

به گزارش سینماروزان به اعتقاد بسیاری گریم متفاوت کرامتی در “بیست” که او را از شمایل شیک سابقش جدا کرده بود یکی از اصلی ترین دلایل اعطای سیمرغ بهترین بازیگری مکمل زن به وی بود. با این حال در تمام هفت سال پس از “بیست” و علیرغم حضور کرامتی در کاراکترهایی متنوع از “آدمکش” تا “آلزایمر” و “عصر یخبندان” و “مزارشریف” دیگر سیمرغ به کرامتی نرسید.

سال قبل کرامتی به عنوان مشاور دبیر جشنواره سی و چهارم حضور داشت و شاید به خاطر جلوگیری از هر گونه سوءتفاهم حتی فیلمی به نام “آه ای عبدالحلیم/تیک آف” که تهیه کننده اش بود نیز به جشنواره راه پیدا نکرد.

اما امسال گویا سال مهتاب کرامتی است. چون وی به تازگی در اولین فیلم سینمایی یک مدیر تلویزیون یعنی رحمان سیفی آزاد باز هم کوشیده نقش زنانی سنتی از طبقه پایین اجتماع را ایفا کند.

رحمان سیفی آزاد که سالها مدیر مرکز امور نمایشی سیما بوده است و البته فیلمنامه هایی نظیر “من مادر هستم” و “خواب زده ها” را برای فریدون جیرانی نگاشته است اولین فیلم خود به نام “ماجان” را در حالی جلوی دوربین برده که محمدمهدی عسکرپور به عنوان تهیه کننده کنار وی حضور دارد.

“ماجان” داستان درگیریهای یک زوج با مشکلات پیش روی فرزند خود را روایت می کند و مهتاب کرامتی و فرهاد اصلانی ایفاگر این زوج هستند.

 تصاویر منتشر شده از کرامتی در این فیلم حکایت از حضور وی با گریم زنان سنتی اجتماع را دارد؛ عاملی که شاید سبب ساز آن شود که هم فیلم در جشنواره مورد توجه قرار گیرد و هم کرامتی دومین سیمرغ خود را دشت کند.

مهتاب کرامتی در "ماجان"
مهتاب کرامتی در “ماجان”
مهتاب کرامتی در "ماجان"
مهتاب کرامتی در “ماجان”

 

 




پرویز پرستویی از نقش خود در موارد زیر پرده برداشت⇐معرفی محمد کاسبی به فیلمی با بازی گلشیفته/ معرفی توأمان سرمایه‌گذار و علیرضا خمسه به فیلمی که خمسه را به سیمرغ رساند/ کمک به رویا تیموریان برای برای ورود به بازیگری حرفه ای و…

سینماژورنال: پرویز پرستویی که در اکران نوروزی با “بادیگارد” به سینماها می آید هرگاه که طرف گفتگو قرار می گیرد سعی می‌کند برخی از ناگفته های خویش را بیان کند.

به گزارش سینماژورنال تازه ترین گفتگوی وی که با فرانک آرتا در “شرق” انجام شده نیز کم از این ناگفته ها ندارد؛ از جمله این ناگفته‌ها درباره بازیگران شاخصی است که اول بار توسط او به پروژه ها معرفی شده اند.

معرفی رویا تیموریان به “رعنا”ی میرباقری

پرستویی با اشاره به معرفی رویا تیموریان برای بازی در سریال “رعنا”ی داوود میرباقری می گوید: زمانی که داوود میرباقری می‌خواست سریال «رعنا» را بسازد به من گفت دنبال بازیگری هستم که مردانه مقابل همه مشکلات بایستد. گفتم کسی را می‌شناسم که هم تحصیل‌کرده است و هم در تئاتر فعالیت می‌کند. پیشنهاد دادم او را در یک مجلس ببیند. من معمولا به این‌گونه مجالس می‌گویم، مجالس خواستگاری. اگر خواستید انتخاب می‌کنید وگرنه هرکسی سوی کار خودش می‌رود.

وی ادامه می دهد: به رویا تیموریان زنگ زدم و گفتم ما داریم می‌آییم. (می‌خندد) جالب است ماجرا هم مثل خواستگاری پیش رفت. خانم تیموریان چای به دست داشت از ما پذیرایی می‌کرد که آقای میرباقری گفت خودشه! درنهایت هم خانم تیموریان از خود قابلیت نشان داد و در این سریال خوش درخشید. من هم که جای خانم تیموریان بازی نکردم. فقط نشانی به داوود میرباقری دادم تا کارش پیش برود. البته وقتی این مسائل را مطرح می‌کنم شاید برخی از دوستان دلخور شوند که دارم خودنمایی می‌کنم؛ درصورتی که هدفم تنها کمک‌کردن بوده و هست.

به خانم سرمایه‌گذار گفتم سینما یعنی ظرف یک بار مصرف

پرستویی درباره آشنایی با کاهانی و پیدا کردن سرمایه گذار برای فیلم “بیست” بیان می دارد: قبل از فیلم «بیست» آقای کاهانی را نمی‌شناختم تا اینکه روزی در آبادان در جشنواره دانشجویی حضور داشتم که خانم کرامتی با من تماس گرفت و گفت دوستی داریم به نام رضا کاهانی که قبلا در فیلمی با ایشان همکاری کرده‌ایم. ایشان تمایل دارند با شما کار کنند و از من خواستند موضوع را با شما در میان بگذارم، گفتم مشکلی نیست؛ آقای کاهانی به من زنگ زد. تلفنی به ایشان گفتم فیلم‌نامه را برای من بفرست. بعد از خواندن فیلم‌نامه تماس گرفتم و گفتم در کنار شما هستم، بعد باهم در دفتری قرار گذاشتیم.

این بازیگر ادامه می دهد: آنجا با خانمی برخوردم که ظاهرا سرمایه‌گذار کار بودند. در همان ابتدا خانم از من پرسید شما ناهار چه می‌خورید، گفتم غذایی مختصر؛ ایشان گفت غذا برایم مهم است و نمی‌شود مختصر باشد. بعد میز مفصلی چیدند، همان موقع گفتم با این میز بعید می‌دانم کار را به آخر برسانید! پرسید چطور؟ گفتم سینما یعنی ظرف یک‌بارمصرف، نه این‌همه ریخت‌وپاش! آن جلسه تمام شد.

روز موعود معلوم شد که خانم سرمایه گذار جا زده

پرستویی می افزاید: با آقای کاهانی قرار بعدی را در همان دفتر گذاشتیم. روز موعود فرا رسید؛ ناگهان متوجه شدم با یک فضای وسترن مواجه هستم! دیدم هیچ‌کس نیست. مهران احمدی هم که دستیار آقای کاهانی بود به من گفت شما بفرمایید بنشینید الان آقای کاهانی می‌آیند، بالاخره کاهانی آمد؛ رو به ایشان گفتم، خوبی؟ گفت، خوبم. گفتم، ولی به نظرم خوب نیستی! گفت، طوری نیست. همه‌چیز درست می‌شود! پرسیدم چه مشکلی پیش آمده؟ گفت البته من می‌دانم شما برای این فیلم کار دیگری را رد کرده‌اید، اما ما از شرمندگی شما درمی‌آییم. واقعیت این است که خانم سرمایه‌گذار ما گم شده! هرچه تماس می‌گیرم اصلا خبری نیست. انگار آب شده رفته توی زمین! گفتم، اگر شما سرمایه‌گذار داشته باشید، مشکل حل می‌شود؟ گفت بله. همان موقع با دوستی که همیشه به من لطف دارد تماس گرفتم و درخواست کردم اگر تمایل دارید در کاری حضور داشته باشید، دوست دارم در این فیلم سرمایه‌گذاری کنید. ایشان هم سرمایه‌گذاری کردند و فیلم ساخته شد.

پیشنهاد مهدی هاشمی به “هیچ”

پرویز پرستویی درباره معرفی مهدی هاشمی برای فیلم “هیچ” کاهانی اظهار می دارد: یا برای مثال آقای کاهانی بازی در فیلم «هیچ» را به من پیشنهاد داد، اما گفتم اجازه بدهید من بازی نکنم.، نه اینکه نتوانم این نقش را بازی کنم، بلکه احساس می‌کنم کسی دیگر برای این نقش از من جلو‌تر است، بنابراین آقای مهدی هاشمی را پیشنهاد دادم. وقتی آقای کاهانی با ایشان کار کرد، گفت چه درست به این مسئله نگاه کردید. البته شاید آقای هاشمی تا الان این نکته را نمی‌دانستند، اما فکر کردم حضور ایشان در این فیلم بهتر از من خواهد بود.

پیشنهاد علیرضا خمسه به “بیست”

وی خاطرنشان می سازد: همین‌طور آقای خمسه مدت‌ها بود که در فیلمی کار نکرده بود. آقای کاهانی برای فیلم «بیست» به من گفت برای بازی نقش این مرد که یک دست ندارد و با همسرش یک جا کار می‌کنند و حقوق مشترک می‌گیرند، کسی را سراغ ندارید، گفتم آقای خمسه مناسب است. کاهانی گفت ولی ایشان بیشتر کمدی بازی کرده‌اند. گفتم اگر به چهره آقای خمسه دقیق نگاه کنید غمی در صورتش وجود دارد که برای این نقش مناسب است.

پیشنهاد محمد کاسبی به “دیوار”

این بازیگر با اشاره به فیلم “دیوار” با بازی گلشیفته فراهانی می گوید: یا آقای محمدعلی طالبی، بازی در فیلم «دیوار» را به من پیشنهاد داد، گفتم این نقش برای من نیست، برای آقای کاسبی است.




عبدالرضا کاهانی: مخالفان فیلمهایم کسانی هستند که دوست دارند فحش بدهند و البته فحش نشنوند!/از خوش‌شانسی مجید صالحی بود که “استراحت مطلق” در جشنواره اکران نشد

سینماژورنال: عبدالرضا کاهانی اگر فیلمساز نمی شد قطعا می توانست یک ژورنالیست خوب باشد.

به گزارش سینماژورنال کاهانی هوش بالایی در استفاده از کلمات برای جلب توجه مخاطبان دارد و شاید برای همین است که علیرغم مشکلات ظاهری که بر سر راه تولید و اکران فیلمهایش وجود دارد اما با همین بازی با کلمات می تواند توجهات را به خود جلب کند.

تازه ترین گفتگوی این کارگردان که با “قانون” انجام شده نیز به اندازه کافی جملاتی دارد توجه برانگیز؛

از توجیهات جالبش درباره مقادیر فراوان استفاده از فحش در آثارش گرفته تا خوش شانسی دانستن رد شدن فیلمش توسط دبیرخانه جشنواره سی و سوم فجر.

سینماژورنال متن کامل گفتگوی کاهانی را ارائه می کند.

شما در نيشابور متولد شديد و تا 18 سالگي همان جا زندگي كرديد برايم جالب است بدانم نيشابور چه تاثيري بر شخصيت شما گذاشته و چه چيزي در وجود شما ساخت كه با وجود مشكلاتي كه براي اكثر فيلم‌هاي‌تان پيش  می‌آيدشما را مصمم  می‌كنددر راهروهاي وزارت ارشادآنقدربياييدو برويدتامجوزاكران فيلم‌هاي تان رابگيريد؟
آدم‌هاي زيادي درنيشابور هستندكه كاري با راهروهاي ارشادندارند( می‌خندد).تصور می‌کنم چندان فرق نمی‌كنداهل كجاباشيم.همين كه مسئله اي به رگ غيرت‌مان بربخورد كافي است تاواكنش نشان دهيم.تصميماتي كه براي فيلم‌هايم گرفته ام رفتار طبيعي يك انسان دربرابر ظل می‌بوده كه درحقش  می‌شده.اين واكنش‌ها گاهي با پيروزي همراه بوده و گاهی هم باشکست.
  تا به حال در خلوت خودتان به اين مسئله فكر كرديد كه نماينده مردم ايران در سينماي كشور هستيد و حرف همين مردم را می‌زنيد؟اصلا فكر كرده ايد كه درفيلم‌هاي‌تان براي مخاطب نسخه اي بپيچيد؟
(می خندد)مگرانتخابات است که نماینده مردم باشم.چنین ذهنیتی قطعا  می‌توانديك توهم باشد.بهتر است به این چیزها فکر نکنم.عواقب بدي خواهد داشت و ممكن است مسيرم را عوض كند.من فیلمساز را در کنارمردم می‌بینم.نسخه پيچیدن كار از ما بهتران است.تماشاگران بهترين معلمان من هستند و چيزهاي زيادي از آنها ياد  می‌گيرم و از لطف آن‌ها که پیگیر فیلم هایم هستند ممنونم.
  «استراحت مطلق»درمجموعه آثار شما فمينيستي‌ترين فيلمی‌است كه ديده ايم.خودتان اين مسئله را تاييد  می‌كنيد؟
حتما به خاطر داستان فیلم است.هيچگاه تصميم نمی‌گيرم كه مثلا فيلمی‌فمينيستي بسازم.داستان فیلم به زني  می‌پردازد كه درمانده است و قرار است روي پاي خودش بايستد. این موضوع تعابير و برداشت‌هاي فمينيستي را هم در بر می‌گیرد منتها دغدغه خودم اينها نيست.
  ما در فيلم‌هاي شما باجمعي از مردم مواجهيم و تصويري از قهرمان وضد قهرمان به معناي كلاسيكش نمی‌بينيم.يعني مجموعه‌اي از شخصيت‌ها كه در عين حال برايش ما به ازاي بيروني هم پيدا می‌شود. مثل فيلم «اسب حيوان نجيبي است» كه انگار يك جامعه كوچك ايراني را  می‌خواست نشان دهد. همواره هم می‌بینیم يكي از شخصيت‌هاي فيلم تان حالت طبيعي ندارد و دچار نوعي معلوليت يا ضعف فيزيكي و شخصيتي است.خاستگاه اين نوع شخصيت‌ها را چطور تعريف  می‌كنيد و چرا آنها را وارد ماجراي فيلم  می‌كنيد؟
وقتي ما بخواهيم صرفا با تخيلات مان كار كنيم ذهن مان قفل  می‌شودوشخصيت‌هاي فيلم تكراري  می‌شوند.بعد هرفيلمی‌كه  می‌بينيداحساس  می‌كنيد آدم هایش تكراري هستندو وقتي از سينمابيرون  می‌آييد می‌بينيدجامعه آن طور که روی پرده نمایش داده می‌شودنيست و هركسي رنگ وعقيده خودش را دارد.از وقتي اين را احساس كردم تصميم گرفتم به جاي آنكه بيشترفيلم ببينم بيشتر جامعه ام را تماشا كنم.چون در بطن جامعه،هم قصه‌هاي بهتري وجودداردوهم آدم‌هاي متنوع‌تري را  می‌شوددید.تازماني که مشاهدات وارتباطت را ازاجتماع قطع نكني  می‌تواني ايده‌هاي متنوع‌تري را براي شخصيت‌هاي جديدت خلق كني.ضمن آنكه دراين فيلم قهرمان و ضدقهرمان درقالب كلاسيكش وجودنداردچون محتوايش كلاسيك نيست.درمحتواي كلاسيك هميشه پيامی ‌به شيوه ارسطويي اش وجودداردامااينجاچيزي كه داردمطرح  می‌شودارزش نيست بلكه ضدآن است.همین باعث می‌شودکه پیام وآرمان به شیوه معمولش در فیلم‌هاي من وجود نداشته باشد.
  ماهميشه بايك طيفي ازمنتقدان مواجهيم كه به فيلم‌هاي شما حمله  می‌كنندو درتعريف فيلم،تمام شخصيت‌هاي آن را در يك قالب قرار می‌دهند و از آن يك نتيجه‌گيري منفي به مخاطب ارائه  می‌دهند.شما به عنوان مولف اثر آيا اين نوع تحليل‌ها را نتيجه  بدبيني آنها نسبت به خودتان  می‌دانيد يا خودتان هم با اين تعابير هم عقيده هستید؟
فیلمی را نمی شناسم که همه آدم‌ها دوستش داشته باشند.درموردفیلم‌هاي خودم این مسئله شدت بیشتری دارد.مخالفان فیلم‌هاي من معمولا کسانی هستند که دیدگاه‌های کاملا متفاوت بامن دارندو تحمل نگاه دیگران برایشان سخت است. مثلا شخصیت‌هاي فیلم هایم دوست دارندفحش بدهندو مخالفان فیلم هایم معمولا کسانی هستند که یا فحش دوست ندارند و یا دوست دارند خودشان فحش بدهند و البته فحش نشنوند.فکر می‌کنم بهتر است آن‌ها به مخالفت هایشان ادامه دهند و من هم به فیلم هایم. قرار نیست در این دنیای پهناور همه همدیگر را دوست داشته باشند. آن‌ها معمولا همان کسانی هستند که چون تحمل نگاه دیگران را ندارند طوری جوسازی می‌کنند که انگار مردم علاقه‌ای به تماشای فیلم هایم ندارند.نظر افراطی خود را به همه تعمیم می‌دهندو چشمان‌شان را روی واقعیت می‌بندند. آن‌ها بهتر است به دنبال آمار تماشاگران فیلم‌هاي مورد علاقه خودشان باشند و لطفا اجازه دهند من هم از استقبال تماشاگران و ارتباط خوبی که با آن‌ها دارم لذت ببرم. سينما ريشه در آزادي دارد.گمان می‌کنم به حداقل هایی از آزادی رسیده باشیم که لااقل کاری با هم نداشته باشیم.
   در فيلم‌هاي تان هميشه قشرخاصي از طبقه فرودست جامعه را در يك جغرافياي مشخص به تصوير  می‌كشيد.از اين منظر انگار علاقه اي نداريد به طبقه مرفه جامعه نزديك شويد.آيا اين مسئله  می‌تواند ريشه در دوران كودكي شما داشته باشد؟
ممکن است ارتباطي با دوران كودكي ام داشته باشد والبته ممکن است روزي زندگي يك آدم پولداربرايم مسئله بشود كه هنوز نشده است.احساس  می‌كنم طبقات ديگرجامعه بيشتر به من نزديكندو برایم سينمايي تر هستند.انگار دوربين من از پرداخت زندگي قشر مرفه فراري است.
  درمصاحبه‌اي گفته بوديد تاثيرگذارترين  فرد براي كاهاني خود كاهاني است.آيا بايددنبال كاهاني دركاراكترهاي فيلم هايش گشت؟چقدر ازخودشما درروح شخصيت‌هاي آثارتان وجود دارد؟
منظورم این بوده که دوست ندارم تحت تاثیر فیلمسازان بزرگ باشم. از آن‌ها یاد می‌گیرم اما علاقه‌مند نیستم الگویی داشته باشم. من هم شخصیتی دارم و دیدگاهی و می‌خواهم از خودم بگویم نه از دیگران.
  سينماي ايران تبديل به يك سينماي بي‌قهرمان شده است واتفاقا فيلم‌هاي شما هم قهرمان ندارداماكمبودآن احساس نمی‌شود.اين نبود قهرمان را چطوربه تصوير می‌كشيد؟
مبناي فيلم‌هاي من به طور كل خلاف هدف است.يعني آدم‌هاي فيلم‌هاي من هدفي ندارند.قهرمان اولين خصوصيتش اين است كه بايد يك هدفي داشته باشد.چرا آدم‌ها درفيلم«اسب…»سرگردانند؟چون هدفي ندارند.اين دورتسلسل كه درفيلم‌هاي من شاهدش هستيدازاين جهت است كه هدفي وجود ندارد و آدم‌ها در اين دايره گير افتاده اند.درچنين فضايي قهرمان ديگر وجود ندارد و معنايي پيدان می‌كند.
  در فيلم‌هاي‌تان ديده ايم كه آدم‌هاتحت يك اتفاق موقت دور خودشان  می‌چرخند.ولي در«استراحت مطلق»با زني مواجهيم كه هدفي دارد و كاري را می‌خواهد به سرانجام برساند.او محور ماجرا است و همه آدم‌هاي ديگر به داستان او وصل  می‌شوند.آيا اين تفكر و فضا سازي را بايد نوعي پيشرفت در آثارتان بدانيم؟
سمیراهم چندان با كاراكترهاي فیلم‌هاي قبلی تفاوت ندارد وفقط رويه ماجرا فرق  می‌كند.ريتم اين فيلم تندتر است و دارد ضد نام فيلم حركت  می‌كند.استراحت مطلق شما را ياد سكون  می‌اندازد اما فيلم سكون ندارد و ريتم فيلم ضد نامش است.نه می‌تواند پیشرفت باشد و نه پسرفت.
  ببینید در«بي خود و بي جهت»يك نقطه شروع داريم و يك نقطه پايان.در«اسب…»هم كاملا مشخص است كه پايان فيلم چه  می‌شود.امادر«استراحت مطلق»دورباطلي از زندگي افراد را نشان  می‌دهيد كه پايان نامشخصي دارد.عمدي در اين نوع پايان‌بندي داشتيد؟
در این جا فیلم با پایان شروع می‌شود. البته اگر بتوانیم اسمش را پایان بگذاریم. در هر صورت با پایانی شروع می‌شود که می‌خواهد بگوید پایان مهم نیست و این که چطور به این پایان می‌رسیم اهمیت دارد. تماشاگر بیشتر درگیر آدم‌هاي فیلم و روابط‌شان می‌شود. آدم‌هاي فیلم‌هاي من به لحاظ مضمونی، شروع نمی شوند که پایان داشته باشند.
  يك مسئله ديگر درباره شما نوع انتخاب بازيگر در آثار شماست.آيا از اين تجربه‌هاي نو نمی‌ترسيد؟كسي از مجيد صالحي انتظارچنين بازي قدرتمند و متفاوتي را نداشت.حتي بازي خوب عليرضا خمسه در فيلم «بيست» هم جزو همين انتخاب‌هاي متفاوت بازيگران در فيلم‌هاي شماست.
همه ما تصویری از هنرپیشه هادرذهن داريم.سعی می‌کنم به آن تصویرهای ذهنی کلیشه‌ای بی تفاوت باشم. آدم‌ها ابعاد مختلفی دارند و قطعا هنرپیشه‌ها هم همین طور.توانایی‌هاي متفاوت هنرپیشه‌ها را زیر نظر می‌گیرم و از بخش‌هاي غیرکلیشه‌ای آن استفاده می‌کنم. در مورد مجید صالحی هم این گونه بود. حتی در مورد کسانی که قبل از این هم با هم کار کرده ایم همین طور است.هنرپیشه زمانی هنرپیشه نیست که تکراری باشد.ازمواردخاص که درتاریخ سینما موجود است ورفته رفته به تیپ‌هاي جذاب ودوست داشتنی تبدیل شده اندبگذریم.
  با اين وجود فكر  می‌كنم اين بد شانسي مجيد صالحي بود كه فيلم در جشنواره فجر اكران نشد. 
به نظرم از خوش شانسی مجید صالحی بود. چیز ارزشمندی را از دست نداده است.
  با اين اوصاف يعني نمی‌خواهيد در دوره‌هاي بعدي جشنواره فجر شركت كنيد؟
نظرم را قبلا گفته ام. دوست دارم به اتفاقات مهم‌تری فکر کنم.
  به اعتقادمن كاهاني يك اصلاح طلب اجتماعي است واين مسئله را درفيلم هايش  می‌توان به وضوح ديد چراكه در ته ذهنش يك جرياني جاري است كه انگارخواهان اصلاح شخصيت‌هاي فيلمش است.شخصيت هايي كه بخشي از اين جامعه هستند.در«بيست»پرستويي تغييردر رفتار و روال زندگي اش را  می‌پذيرد.در اسب…»عطاران درنهايت پول هايش را  می‌بخشدو در«بي‌خودوبي جهت» جواهريان باوضع موجود كنار  می‌آيدو به پيشنهاد ديگران تن  می‌دهد.از اين منظر«استراحت مطلق»هم يك فيلم بانگاهي رو به جلواست كه تغييري را با خود به همراه دارد.نظر خود شما در اين باره چيست؟
از آدم هايي كه  می‌خواهندنشان دهندخيلي  می‌فهمند بيزارم.دوست ندارم ديگران فكر كنند كه  می‌خواهم دانسته هايم را به ديگران انتقال بدهم.به طور كل آد می‌هستم كه خيلي مغرورم و به وقتش هم خيلي متواضعم.البته اينكه كجاوجلوي چه كساني اين رفتارها را دارم هم خيلي مهم است.به همين دلايل من خودم نبايد از ديدگاهم حرف بزنم.بهتر است كه تماشاگر استنباط‌هاي خودش را داشته باشد.هركس يك وظيفه اي دارد.منتقد وظيفه اش فيلم ديدن و نقد كردن است.من وظيفه‌ام فيلم ساختن است.براي همين هرچقدر كه منظورم را توضيح بدهم تاثير درستي نخواهد داشت.چون هر كسي از هر فيلم يك تاثير  می‌پذيرد و ممكن است تاثيري كه شما گرفته ايد با ديگري متفاوت باشد.اين بخش از فيلمسازي را خيلي دوست دارم. فيلم‌هاي من حد وسط ندارد و تا حالا نشده كه بگويند فيلم‌هاي من آثار متوسطي هستند.الان درباره «استراحت‌مطلق» هم اين اتفاق افتاده و عده‌اي  می‌گويند اين فيلم بهترين اثر كاهاني است و عده‌اي هم معتقدند آشغال است.من اين را دوست دارم كه حدوسطي براي فيلم هايم وجود ندارد.اينكه ازكنار فيلم‌هاي من راحت ردن می‌شوند افتخارمن است.
  درباره پايان بندي اين فيلم هم صحبت كنيم.در اين فيلم برخلاف فيلم‌هاي ديگرتان انگار پايان فيلم رها شده است و شايد پايانش  می‌شد سقوط بيشتري داشته باشد.
شما اگر اين پايان بندي را حذف كنيددر ذهن‌تان چه اتفاقي را  می‌توانيد جايگزينش كنيد.اصلا در صورت حذف، معناي استراحت مطلق رنگ  می‌بازد.اين فيلم اصلا پايان ندارد كه بخواهد باز يابسته باشد.فيلم با پايان شروع  می‌شود.ما داريم داستان زني را روايت  می‌كنيم كه شهرستاني است و آن اتفاق اول فیلم برايش  می‌افتد و در طول فيلم بازگشايي  می‌شود كه چرا به اين نقطه رسيده است.اين فيلم كاملا نااميد‌كننده است و من به كساني كه معترضند چرا در فيلم اميدي وجود ندارد حق  می‌دهم.
  كمی‌درباره نحوه طراحي و انتخاب پوستر فيلم‌هاي تان  می‌خواهيم صحبت كنيم.چرا كه در پوستر فيل می‌مثل«اسب حيوان نجيبي است»بازيگران هم عرض يكديگر ديده  می‌شوند اما به طور مثال در پوستر فيلم «بي خودوبي جهت»كاراكترها در يك قالب عمودي قرار  می‌گيرند.آيا اين نوع طراحي را به آثار ديگرتان هم  می‌توان تعميم داد و نقش شما را در انتخاب آن پررنگ ديد؟
نقش بيشتر را طراحان هنري برعهده دارند.من اطلاعات لازم را به آنها  می‌دهم  وهمچنين بركليت كار نظارت  می‌كنم امااين‌طور نيست كه حتما از صفرتاصدپوسترها را به طور كامل خودم زيرنظر داشته باشم.اتفاقا در فيلم‌هاي قديمی‌تري كه ساخته ام  كمتر به اين بخش كار توجه  می‌كردم اما الان سعي  می‌كنم نظارت دقيق تري داشته باشم.ضمن اينكه يك سري از تصاويري را كه در جاهاي مختلف ممكن است ببينيد پوستر اصلي فيلم نيستند و هركسي بنا به استفاده اي كه از آن دارد خودش تصويري را طراحي  می‌كند.مثلا درسايتي  می‌بينيم كه بنري درمعرفي فيلم قرار  می‌گيردكه اصلاپوسترفيلم نيست.البته ماخودمان هم بنا به كاركردپوسترها درمحيط داخلي سينما يا براي اكران فيلم درجشنواره‌هاي داخلي وخارجي پوسترهاي متعددي را منتشر می‌كنيم كه طبيعتا طرح‌هاي متفاوتي را دربر می‌گيرد.
  گفتید تماشاگران را به نوعی معلم خود دانستید و فیلم را با مردم دیدید.
قبلا هم گفته ام که از واکنش‌هاي طبیعی تماشاگران، بیشترین چیزها را یاد می‌گیرم.این نه فروتنی است نه اغراق. آن‌ها بدون منت،بهتر از همه به من یاد می‌دهند که اشکال کارم کجاست.




عبدالرضا کاهانی: پیشنهاد روحانی دانشگاه را قبول نکردم/خیلی از آنها که در حمایت از فلسطین فیلم می‌سازند در شرایط متضاد می‌توانند فیلمی بسازند به نفع اسرائیل!

سینماژورنال: عبدالرضا کاهانی کارگردان سینمای ایران محال است گفتگویی کند و در آن حرف یا سخنی جنجالی مطرح نشود.

به گزارش سینماژورنال این کارگردان که این روزها “استراحت مطلق” را روی پرده دارد در تازه ترین گفتگویش نیز کم سوژه و تیتر در اختیار رسانه ها قرار نداده است.

پیشنهاد روحانی دانشگاه را نپذیرفتم

یکی از این سوژه ها جایی است که او درباره گرفتاری های مالیش حین تلاش برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد سخن گفته است. کاهانی به “هفت صبح” گفته است: فوق لیسانس کارگردانی قبول شده بودم و شرایط مالی خوبی نداشتم، تازه هم ازدواج کرده بودم. دانشگاه مدلهای مختلفی داشت تا با کسانی که پول ندارند راه بیاید.

وی ادامه می دهد: با یک روحانی که مسئول امور فرهنگی دانشگاه بود مشکلم را مطرح کردم و گفتم حتی ممکن است درسم را رها کنم. پیشنهاد داد که بروم برای دانشجویان دوره فوق لیسانس مبانی کارگردانی و بازیگری درس بدهم در حالی که خودم 23 سالم بود. پیشنهاد چشمگیری بود چون قرار بود حقوق این تدریس به حساب فوق لیسانسم گذاشته شود اما قبول نکردم!

کاهانی درباره دلایل این رد پیشنهاد بیان می دارد: احساس می کردم مال آن موقعیت نیستم. آن راه، راه من نیست در حالی که میدیدم خیلی از همکلاسان تلاش میکنند در آن دانشگاه درس بدهند اما من دنبال شغل نبودم و درس را رها کردم.

چیزی که مرا بیشتر از هر چیز رنج می دهد این است که آدمها بی‌شخصیت شوند

کارگردان آثاری چون “هیچ” و “بیخود و بی جهت” در جایی دیگر از گفتگویش طعنه ای می زند به سفارشی سازان و می گوید: چیزی که مرا بیشتر از هر چیز رنج می دهد این است که آدمها بی شخصیت شوند مثلا فیلم بسازند علیه  آمریکا و بعدا فیلم بسازند در حمایت از این کشور.

خیلیها از اینها که در حمایت از فلسطین فیلم می سازند در شرایط متضاد می توانند فیلمی بسازند به نفع اسرائیل

به گزارش سینماژورنال کاهانی در بیانی عجیب می افزاید: خیلیها از اینها که در حمایت از فلسطین فیلم می سازند در شرایط متضاد می توانند فیلمی بسازند به نفع اسرائیل! همیشه فکر میکنم خیلیها که سینه ستبر می کنند و درباره جنگ و سینمای مقاومت و دفاع مقدس که برای ما هم محترم است حرف می زنند ممکن است حاضر باشند علیه آن هم فیلم بسازند. معیار برای آنها پول، دوربین و امکانات است.




فیلمساز مستقل ما کاهانی(!) فیلمساز مستقل آنها “جان فاوریو”/یکی امید می‌دهد و دیگری نومید می‌کند

سینماژورنال/حمید لازمی: فیلم “سرآشپز/ chef” یک فیلم کم خرج و مستقل است؛ کارگردانش جان فاوریو است که تجربه ساخت آثار پرخرج “مرد آهنی” و “کابوی ها علیه بیگانگان” را دارد اما او در “سرآشپز” بازگشته است به سبک خودش.

 به گزارش سینماژورنال فیلم تازه فاوریو به شدت روح بخش و مفرح است. ستارگان خوبی هم دارد که به واسطه رفاقت با کارگردان آمده اند و در فیلم بازی کرده اند؛ از “رابرت داونی جونیور” و “اسکارلت یوهانسون” تا “داستین هافمن”.

داستانگوی انسانی

امکان ندارد با دیدن نحوه پختن های سرآشپز هوس نکنید در لذتش سهیم نباشید. فاوریو در این کار به سراغ سوژه ای دستمالی شده رفته اما خیلی خوب لذت آشپزی را به شما انتقال می دهد.

یادمان نرفته که انیمیشن “راتاتویل” هم به گونه ای مدهوش کننده همین کار را کرده بود اما “سرآشپز” واقعگرایانه تر است.

“سرآشپز” یک فیلم بزرگ اجتماعی است؛ یک داستان گوی ایده آل گرا؛ انسانی و کاملا درک کننده زمانه و اجتماعش. چقدر خوب معضلاتی که در فیلم ارائه میشود را درک می کنیم. حتی ما که در جامعه ای از نوع دیگری زیست می کنیم نیز خیلی خوب از فیلم پند می گیریم.

 به جای نمایش یأس، امید می دهد

دلیل این امر آن است که کارگردان قضاوت نمی کند و فقط سعی دارد خیلی خوب راهکار ارائه دهد.

این همان سینمایی است که خودش را از مسئولیت داشتن نسبت به مخاطب مبرا نمی داند و مثل برخی از شبه روشنفکران ما مرتب نمی گوید هنرمند وظیفه اش فقط نمایش معضلات است و بس.

بجای نمایش یأس که سینمای ما این سالها در آن استاد شده یکی مثل فاوریو می آید و همه محدودیت های دست ساز را در هم می شکنند و قدرت انسان را به نمایش می گذارند؛ انسانی که می تواند دنیایی را با عوض کردن و متحول کردن درونش عوض کند.

 نمونه ایرانیش هم فیلمی بود که همه اش از بدبختی می گفت

به گزارش سینماژورنال در ایران و با همین محوریت فیلمی داشتیم به نام “بیست” ساخته عبدالرضا کاهانی که اتفاقا در زمان خود مطلوب مدیران سینمایی هم بود. آن فیلم داستان رستورانی را می گفت که بیست روز دیگر بسته خواهد شد.

بیست
علیرضا خمسه؛ سرآشپز فیلم “بیست”

رستورانی که همه کارگرهایش بدبخت و بیچاره اند و زندگی شان به یک پاسخ صاحب رستوران بسته است. تنها روزنه امید زندگیشان همین رستوران فکسنی است که مشغول کارند و رونق هم ندارد. هیچ کس هم جرأت تجربه مسیری جدید برای بهبود اوضاع را ندارد تا اینکه خود صاحب رستوران منجی شود…

سرآشپز
جان فاوریو(وسط)؛ سرآشپز فیلم “سرآشپز”

در نقطه مقابل “سرآشپز” است که همه اش چالش، عشق به خانواده، عشق به کار و تخصص، یافتن راه های نو و امتحان کردن تجربه های جدید را به رخ می کشد. درست در امتداد ضرب المثل معروف ایرانی که “خدا گر ز حکمت ببندد دری/ ز رحمت گشاید در دیگری”.

 قهرمانی معمولی که زیر یوغ نمی رود

قهرمان فیلم “کارل کاسپر” که در ساختار درام نمونه یک قهرمان درست اجتماعی محسوب می شود با بازی خود کارگردان نقش آفرینی شده است؛ این قهرمان وقتی با راه بسته ای روبرو می شود و نمی خواهد زیر یوغ صاحب کارش برود معطل نمی ماند. به چنان ریسک بزرگی دست می زند که گذشته راکد مانده اش را نیز دگرگون می کند و خودش را اثبات می کند.

همان ابزار مدرنیته (توئیتر) که او را زمین زد به کمکش شتافته و معروف و مشهور و دوست داشتنی اش می کند و توجهات را به او جلب می کند. این قهرمان معمولی در زمینه کاری خودش پیشروی می کند مرید و پیرو پیدا می کند و کائنات را به خدمت می گیرد، خوشبخت می شود و بهشت برین خود را می سازد. این عین رسالتیست که همه ما داریم و اکثرا غافلیم.

مستقل اما فاخر

فیلم “سرآشپز” را ببینید و متوجه شوید یک فیلم در عین کم خرجی و مستقل بودن چقدر می تواند فاخر و بزرگ باشد و در عین اجتماعی بودن چقدر انسانی و آموزنده و البته سرگرم کننده.