1

درگذشت بازیگر اصلی «غریبه و مه» بیضایی+عکس

سینماروزان: خسرو شجاع زاده بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر ایران درگذشت.

به گزارش سینماروزان شجاع زاده که متولد بندرترکمن از شهرهای استان گلستان بود هرچند بازی در سینما را با «گاو» داریوش مهرجویی آغاز کرد اما این ایفای نقش جوان اول فیلم «غریبه و مه» بهرام بیضایی بود که تواناییهای او را در کانون توجه قرار داد.

با این حال پس از «غریبه و مه» بخت چندان یار این بازیگر نبود و او نتوانست هیچ گاه موفقیت آن فیلم را تکرار کند.

شجاع زاده که سابقه ایفای نقش در تلویزیون هم داشت در سریالهایی همچون «پدرسالار» و «دبیرستان خضراء» ایفای نقش کرده بود که در این میان ایفای نقش «جمال» پسر مظلوم و کم حرف «اسدا.. خان» در «پدرسالار» بیش از بقیه مورد توجه قرار گرفت.

خسرو شجاع زاده و پروانه معصومی در نمایی از «غریبه و مه»
خسرو شجاع زاده و پروانه معصومی در نمایی از «غریبه و مه»



حمله داماد شهید آوینی به بهرام بیضایی به‌خاطر فرهادی!

سینماروزان: نسبی‌گرایی بهرام بیضایی در پیامی صوتی-حالا چرا پیام صوتی و نه تصویری؟- که برای اصغر فرهادی فرستاده بود و پرهیز او از ذکر حتی یک عبارت مختص «فروشنده» سبب ساز آن شده که حسین معززی نیا داماد شهید مرتضی آوینی که چندین سال سردبیر یک مجله سینمایی وابسته به شهرداری بود، در یادداشتی اجتماعی به شدت به بیضایی انتقاد کند.

به گزارش سینماروزان انتقادات حسین معززی نیا به پیام صوتی نسبیت گرای بیضایی در حالی صورت گرفته که پدر همسر وی شهید آوینی نیز در زمان حیات میانه خوبی با بیضایی نداشت و در جلد دوم «آینه جادو» او را کارگردانی دانسته بود که قدرت نوآوری ندارد و به صراحت نوشته بود «فیلمهای بیضایی جز یک فرمالیسم بسط یافته، چیز دیگری نیستند.» و البته در سوی مقابل بیضایی نیز از طیف او با صفت «سوره نویسان کیهان نشین» نام برده بود.

متن یادداشت داماد شهید آوینی را بخوانید:

یک فایل صوتی منتشر شده، دربردارنده‌ی پیام تبریک «بهرام بیضایی» به «اصغر فرهادی» بابت جایزه‌ی اسکار اخیر. یعنی تیترش این است. در این پیام تبریک سه دقیقه‌ای، استاد ارجمند یادی می‌کند از همه‌ی آن‌ها که در هر جای جهان فیلم ساخته‌اند و جایزه نگرفته‌اند/ یادی می‌کند از هر فیلمسازی که اساسا توانسته فیلمی بسازد و موانع دنیای فیلمسازی در هر نقطه از جهان را جابه‌جا کند/ یادی می‌کند از هر کسی در هر جای دنیا که فیلم خوبی ساخته اما جایزه نگرفته/ یادی می‌کند از بسیاری از نام‌ها بزرگ که تاریخ سینما را ساخته‌اند و جایزه نگرفته‌اند / یادی می‌کند از هر ایرانی که در هر جای جهان تا امروز جایزه‌ای بابت فیلمش گرفته یا خواهد گرفت / یادی می‌کند از بسیاری فیلم‌های خوب که رنگ پخش و پرده به خود ندیده‌اند و سازنده و فیلم به فراموشی سپرده شده و… تا در نهایت نوبت می‌رسد به موضوع اصلی: اصغر فرهادی.

 استاد تبریک می‌گوید به فرهادی بابت نه فقط این جایزه بلکه بابت همه‌ی جایزه‌هایی که در کل زندگی‌اش دریافت کرده و تاکید می‌کند هیچ جایزه‌ای، هیچ ساخته‌ای را بهتر یا بدتر از آن که هست نمی‌کند و برای ایشان فروشنده مثل هر فیلم دیگر فرهادی ستایش سزاوار بوده حتی اگر هیچ جایزه‌ای نبرده باشد!

«این نوع موضع گیری و این نوع دیدن دنیای پیرامون همان چیزی است که این روزها به شدت مد است. همه‌ی آن‌ها که در یک هفته‌ی اخیر به منظور «تحلیل جایزه‌ی فرهادی» حجم عظیمی دری وری در فیس‌بوک و اینستاگرام و توییتر و… منتشر کردند دقیقا همین نوع موضع‌گیری را می‌پسندند. همین نوع حرف زدن که انتقام هر ظلمی را که در هر نقطه از عالم از دوران خشایارشا تا آینده‌ای نامعلوم رخ داده، رخ خواهد داد یا محتمل است رخ دهد بگیری و همه‌ی تذکرات ممکن را به همه‌ی اهل سیاست و فرهنگ و غیره بدهی و در نهایت مشخص نشود داری تبریک می‌گویی یا تسلیت…

اصلا می‌خواهی تبریک بگویی یا نگویی و اصولا داری چه می‌گویی، چون جایگاهت والاتر از آن است که چیزی بگویی و البته والاتر از آن چیزی نگویی، بنابراین همه چیز می‌گویی و در نهایت چیزی نمی‌گویی و مشخص نیست از نظرت جایزه مهم است، نیست، شادباش دارد، ندارد، مهم است، مهم نیست… و درنهایت چی. چون مسائل مهم‌تری وجود دارند که باید بیان شوند. چون تو همیشه باید درباره‌ی مسائل مهم‌تری از آن چه دیگران به آن مشغولند حرف بزنی. چون تو همیشه نگاه ژرف‌تری داری. همیشه عمیق‌تری. نگاهت تاریخی است و معطوف به این لحظه نیست. چشم به گذشته داری و همزمان به آینده. دلت پر از درد است و دغدغه‌ات اکنون نیست. آه، ای روشنفکری ایرانی.




درگذشت همسر سابق پروانه معصومی+عکس

سینماروزان: مسعود معصومی عکاس صنعتی و جزو رفقای سالیان دور بهرام بیضایی درگذشت.

به گزارش سینماروزان مسعود معصومی که ساکن رشت بود حوالی 22.30 پنجشنبه دوازدهم اسفندماه در این شهر شمالی درگذشت.

پروانه معصومی بازیگر زن سینما و تلویزیون، همسر سابق این عکاس بود و از وی فرزندی به نام نیما هم دارد. پروانه معصومی که نام اصلی اش سکینه کبودرآهنگی است نام خانوادگی معصومی را هم از همین همسر سابق الهام گرفته است.

مسعود معصومی متولد 1316 بود و عکاسی آکادمیک را در آلمان آموخته بود. وی علاوه بر سالها فعالیت به عنوان عکاس فنی-هنری، به عنوان مدرس در دانشکده های عکاسی ايران نیز سابقه تدریس داشت.

مسعود معصومی با چند بیماری مختلف مانند نارسایی قلبی، دیابت و کلیه مواجه بود و سرانجام به دلیل ایست قلبی درگذشت.

مسعود معصومی
مسعود معصومی



هفتمین بازیگر «سگ کشی» هم به دیار باقی شتافت+عکس

سینماروزان: در دهه اخیر مواجه شده ایم با درگذشت پیاپی برخی از بازیگران که در «سگ کشی» اثر جاودانه بهرام بیضایی ایفای نقش کرده بودند.

به گزارش سینماروزان امروز هم کاظم افرندنیا بازیگر کاراکتر «افرندی» این فیلم درگذشت. افرندنیا که سابقه ۵ دهه حضور در سینما و تلویزیون را داشت، هفته گذشته به دلیل آنچه پزشکان مشکوک به خون‌ریزی مغزی خواندن اعلام کرده بودند، راهی بیمارستان شد و صبح روز شنبه ۹ بهمن دار فانی را وداع گفت.

«سگ کشی» که نقطه اوج هنرنمایی سینمایی افرندنیا در قالب مدیرعامل شرکتی در آستانه ورشکستگی بود بلحاظ تیم بازیگران اثری پربازیگر به شمار می رود که نزدیک به ۶۰ بازیگر مختلف در آن ایفای نقش کردند. نکته اینجاست که به غیر از مژده شمسایی بازیگر کاراکتر «گلرخ کمالی» بقیه بازیگران تقریبا ایفاگر رلهای مکمل بودند.

جعفر بزرگی که در فیلم هم نقش مردی مرفه را بازی می کرد که درگذشتش در فیلم زمینه ای است برای پیشبرد درام، نخستین بازیگر«سگ کشی» بود که شش سال بعد از ساخت فیلم در سال ۱۳۸۵ درگذشت. جمشید لایق بازیگر نقش پدر کاراکتر اصلی داستان دومین بازیگر مرحوم فیلم بود که در سال ۱۳۸۸ درگذشت. محمود بنفشه خواه بازیگر نقش پدر منشی شرکت ناصر معاصر در سال ۱۳۸۹ درگذشت.

باقر صحرارودی ایفاگر کاراکتر «عیوض» در فیلم چهارمین بازیگری از «سگ کشی» بود که درگذشت. این بازیگر در سال ۹۳ و بعد از مدتی بیماری فوت کرد. عرش پورزارعی بازیگر کاراکتر «دیلاق» دیگر بازیگر این فیلم بود که سال ۱۳۹۵ درگذشت.

کامران باختر بازیگر نقش «سنگستانی» ششمین بازیگری از فیلم بود که خردادماه 95 جان به جان آفرین تسلیم کرد و حالا کاظم افرندنیا که همواره با احترام تمام به همکاری با بیضایی در «سگ کشی» می نگریست هفتمین بازیگر «سگ کشی» بود که درگذشت.

جالب اینجاست که منهای مژده شمسایی و باقر صحرارودی تمامی بازیگران درگذشته و در قید حیات «سگ کشی» با امضای قرارداد سفید در این فیلم ایفای نقش کردند.

کاظم افرندنیا در کنار مهتاب نصیرپور در نمایی از «سگ کشی»
کاظم افرندنیا در کنار مهتاب نصیرپور در نمایی از «سگ کشی»




رضا داودنژاد ادعای «کیهان» را تکذیب کرد⇐«وقتی همه خوابیم» محصول کامل سینمای مستقل ایران است و کاملا در بخش خصوصی تولید شده است آن هم با بودجه ای حدود ۶۰۰ میلیون تومان

سینماروزان: روزنامه «کیهان» امروز ادعایی را درباره تولید آخرین فیلم بهرام بیضایی «وقتی همه خوابیم» با حمایت نهادهای امنیتی منتشر کرد.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماروزان این ادعا در شرایطی طرح شد که چه زمان تولید و چه بعدتر این حضور سرمایه گذاری از بخش خصوصی به عنوان تأمین کننده اصلی بودجه این فیلم بود که مورد توجه قرار گرفته بود.

رضا داودنژاد مجری طرح «وقتی همه خوابیم» که شرایط حضور این سرمایه گذار جهت تولید فیلم را فراهم آورده بود با تکذیب ادعای روزنامه مذکور به سینماروزان گفت: آنچه درباره حمایت نهادهای امنیتی گفته اند بی اساس است. برای اینکه سرمایه گذار اصلی این فیلم شخصی حقیقی است به نام محمود شجاعی از دوستان نزدیک من. ایشان بیزنسمنی است که علاقه داشت به فعالیت در سینما و دقیقا 300 میلیون تومان پول برای این کار آماده کرده بود.

داودنژاد ادامه داد: من برای اینکه شرایط حضور وی در سینما را فراهم کنم او را نزد پدرم بردم و این پدرم بود که از ایشان پرسید علاقه دارد با بهرام بیضایی کار کند یا نه و دوستم که پیشتر با بیضایی آشنا بود ابراز علاقه کرد. خیلی زود شرایط همکاری پیش آمد و البته هم من و هم پدرم و هم بهرام بیضایی به ایشان قول دادیم که سرمایه اش هدر نخواهد رفت.

رضا داودنژاد درباره روند تولید این فیلم بیان داشت: «وقتی همه خوابیم» را با همان 300 میلیون کلید زدیم ولی هزینه تولید به دلیل تعدد لوکیشن و دکورهای خاصی که نیاز فیلمنامه بود کمی بیش از این مقدار شد و حدود 300 میلیون تومان کسری آوردیم. این کسری با قرض و چکهایی که پدر و بیضایی کشیدند تأمین شد.

این بازیگر که سابقه تهیه کنندگی هم دارد با اشاره به بازگشت سرمایه «وقتی همه خوابیم» به سینماروزان اظهار داشت: بهرام بیضایی مدام نگران بود که مبادا سرمایه این جوان بازنگردد و دائم هم پدر به ایشان می گفت چون نیت ات خیر است مطمئنا اتفاق بدی نمی‌افتد. خوشبختانه بعد از اکران در جشنواره فجر، فیلم توانست در نوروز روی پرده برود و اکرانی منطقی داشته باشد. در خردادماه هم نسخه خانگی فیلم عرضه شد که اقبال به آن مثبت بود و در نهایت نه تنها سرمایه محمود شجاعی بازگشت بلکه همه چکها هم پاس شد و مقداری سود هم برای سرمایه گذار باقی ماند.

رضا داودنژاد در پایان گفته های خود تأکید کرد: «وقتی همه خوابیم» محصول کاملا سینمای مستقل ایران است و کاملا در بخش خصوصی تولید شده است آن هم با بودجه ای حدودا 600 میلیون تومان.

رضا داوودنژاد
رضا داودنژاد




یک ادعای تازه از سوی «کیهان»⇐بیضایی فیلم آخرش را با حمایت نهادهای امنیتی ساخته بود!

سینماروزان: نقدی که چند هفته قبل روزنامه اصولگرای «کیهان» به بهرام بیضایی علیرغم مهاجرت او از ایران روا داشته در هفته های اخیر هم پیگیری شده است.

به گزارش سینماروزان تازه ترین نقدی که این روزنامه به بیضایی وارد آورده امروز یکشنبه 12 دی ماه در این روزنامه منتشر شده و جای جای این نقد هم ادعاهایی طرح شده درباره مورد حمایت بودن بیضایی که به اعتقاد این رسانه از پهلوی تا دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشته است.

فارغ از اینکه «کیهان» نام یکی از فیلمهای بیضایی «چریکه تارا» را به غلط «چریکه و تارا» قلمداد کرده این ادعا که او فیلم آخرش «وقتی همه خوابیم» را با حمایت نهادهای امنیتی ساخته هم جالب به نظر می رسد.

تازه ترین متن «کیهان» درباره بیضایی را بخوانید:

هفته گذشته مراسم جشن تولد بهرام بیضایی (کارگردان فراری از ایران) در غیاب وی و توسط عده‌ای از طرفدارانش در تئاتر شهر برگزار شد. در همان روز وب سایت «گویا نیوز» (وابسته به سازمان CIA) در گزارش مفصلی به بزرگداشت و تجلیل از بیضایی پرداخت و او را «مرد شماره یک تئاتر ایران» خواند که به دلیل «دگراندیشی» و «ناملایمات» وادار به مهاجرت شده است! (البته وب سایت «گویا نیوز» چندی پیش نیز گزارشی ویدئویی از اجرای آخرین نمایش بیضایی به نام «طربنامه» منتشر کرد)
این درحالی است که بیضایی علیرغم تمامی تفکرات به اصطلاح «دگراندیشانه» و وابستگی‌هایش به رژیم پهلوی، متاسفانه در دولت‌های مختلف سال‌های پس از جنگ تحمیلی همواره هدف حمایت قرار داشته و اغلب فیلم هایش با پول بیت‌المال که توسط مراکزی همچون «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» و یا «بنیاد سینمایی فارابی» تامین گردیده؛ جلوی دوربین رفت. آخرین فیلم وی تحت عنوان «وقتی همه خوابیم»که به نابسامانی‌ها درون سینمای ایران می‌پرداخت در سال 1387 با حمایت برخی نهادهای امنیتی در دولت نهم ساخته شد و در جشنواره فیلم فجر همان سال ضمن نامزدی برای پنج جایزه (از جمله فیلم و کارگردانی) دو سیمرغ بلورین نیز دریافت کرد. اما طرفه آنکه شبه روشنفکران در مقابل فیلم یاد شده موضع گرفته و با عبارات و عناوینی بیضایی را خطاب کردند که از نظر وی ناشایست و توهین تلقی شد و گفته می‌شود همین رنجش باعث فرار او از ایران گردید!
اما اینک پس از شش سال که بیضایی بنابر تلاش«عباس میلانی» (یکی از وابستگان سرویس‌های جاسوسی و اطلاعاتی ایالات متحده آمریکا و کارمند موسسه صهیونیستی «هوور») به این کشور رفته و مشغول کار شده، از جمله در همین گزارش وب سایت «گویا نیوز» مدعی شده‌اند وی به دلیل تبعیض‌ها و محدویت‌هایی که برایش ایجاد کردند، ناگزیر از فرار به آمریکا بوده است!
اگرچه وابستگی بیضایی به محافل معلوم‌الحال غربی و طاغوتی موضوع جدیدی نبوده و وی در رژیم شاه ضمن اینکه از سوی دفتر مخصوص فرح پهلوی بورسیه شد، با حکم فرح و همچنین شخص محمدرضا پهلوی، مسئولیت برخی مراکز به اصطلاح فرهنگی طاغوت مانند عضویت در هیئت امنای موسسات آموزش عالی، هیئت مدیره موزه آبگینه و سفالینه‌های ایران و همچنین فرهنگسرای نوبهار را عهده دار بود. او فیلم «غریبه و مه» را برای استودیو «سینما تئاتر رکس» متعلق به برادران رشیدیان از جاسوسان پیشانی سفید انگلیس ساخت و فیلم «کلاغ» را هم در «شرکت گسترش صنایع سینمای ایران» یا «فیتیسی» متعلق به اشرف پهلوی و شوهرش مهدی بوشهری‌پور جلوی دوربین برد.
نکته قابل توجه آنکه در اوج مبارزات مردم مسلمان ایران علیه رژیم شاه، طبق اسناد ساواک، بیضایی برای ساخت فیلم «چریکه و تارا»(؟)طی نامه‌ای به دفتر فرح پهلوی، تقاضای لباس و نیروی نظامی می‌کند که در این رابطه فرح دستور می‌دهد تا «مراتب به تیمسار ازهاری منعکس شده که در این دو مورد کمک نمایند…» ازهاری رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران و رئیس دولت نظامی شاه بود که مسئولیت بسیاری از کشتارهای مردم ایران را در روزهای اوج نهضت از جمله ایام محرم 57 برعهده داشت. یعنی قرار می‌شود همان فرمانده‌ای که به دستور او مردم را سرکوب کردند و در کوچه و خیابان به رگبار گلوله می‌بستند به همراه برخی افراد تحت امرش برای ساخت فیلم جناب بیضایی نیز همکاری کند.




مژده شمسایی به بهانه تولد بیضایی از مادرش گفت، از یک دختر جوان شیرازی و از ممنوعیتی که پزشکان برای بیضایی وضع کرد‌ه‌اند

سینماروزان: 5 دی ماه سالروز تولد بهرام بیضایی است که هفت سالی می شود ایران را ترک کرده و به استنفورد ایالات متحده رفته و در دانشگاه استنفورد هم تدریس می کند و هم می نویسد هم نمایشهایی از “جانا و بلادور” و “ارداویراف نامه” تا “طرب نامه” را روی صحنه می برد.

به گزارش سینماروزان همزمان با تولد بیضایی همسرش مژده شمسایی دلنوشته ای را خطاب به وی برای “شرق” نوشته است؛ دلنوشته ای که با ذکر خاطره ای از مادر بیضایی آغاز می شود و به اوضاع و احوال این روزهای بیضایی می رسد که به توصیه پزشکان نباید هیچ روزنامه ای بخواند و با قدردانی از دوستداران بیضایی ادامه می یابد؛ دوستدارانی که در نقاط مختلف ایران پراکنده اند.

متن دلنوشته مژده شمسایی را بخوانید:

تولدت مبارك بهرامْ پسر

داستان به‌دنياآمدنت را بارها مادرت برايم تعريف كرده بود. شايد به بهانه‌ى من اين خاطره‌ى خوش را با خودش مرور و انگار در زمان سفر مى‌كرد. برق چشمانش و شوروشعف كلامش نشان از رضايت و غرورِ داشتن فرزندى چون تو بود. مى‌گفت و مى‌گفت تا مى‌رسيد به آنجا كه عموهايت از آران كاشان آمده بودند.

اينجا كه مى‌رسيد شادى در دلش غنج مى‌زد، مى‌خنديد و صدايش مى‌لرزيد وقتى مى‌گفت يكى از عموها با ديدن تو در گهواره درجا گفته بوده: «بهرامْ پسر كه زاده‌ى شير استى» و ديگرى ادامه داده: «پيداست ز عارضش جهانگير استى» و ناگهان سكوت مى‌كرد، بغض راه گلويش را مى‌بست، با پشت خميده دو دسته‌ى صندلى‌اش را مى‌گرفت و جلو مى‌آمد و خَم‌تر مى‌شد تا دستمال سفيدش كه به دقت چهارلا شده بود را از روى ميز بردارد و چشمانش را پاك كند.

سالهاست نه روزنامه میخوانی و نه اخبار گوش میدهی
قرار است اين يادداشت به مناسبت تولدت در روزنامه‌اى چاپ شود كه هرگز نمى‌خوانى. سال‌هاست به سفارش پزشك روزنامه نمى‌خوانى و اخبار گوش نمى‌دهى. از آن زمان كه ناتوانى از تغيير اخبار ناگوار روحت را بيمار كرده بود. پس ناچارم يادداشت را خودم برايت بخوانم همچنان‌كه اخبار ديگر را گهگاه و جسته‌وگريخته برايت نقل مى‌كنم. يكى از ده خبر بدى را كه با همه‌ى تلخى خيال مى‌كنم بهتر است بدانى. اغلب اخبار بد را تند مى‌گويم و مى‌گذرم و سعى مى‌كنم لابلاى حرف‌ها و خبرهاى ديگر زهرش گرفته شود تا كمتر اذيت شوى. گرچه كوشش بيهوده‌اى است و بعد خودم را سرزنش مى‌كنم كه ديگر نمى‌گويم و اين تكرار مى‌شود و تكرار مى‌شود چون انگار اخبار بد تمامى ندارد. ولى زادروز تو جزو اخبار خوش است.

براى خيلى‌ها كه تو را از نزديك مى‌شناسند و آنها كه به‌واسطه‌ى كارهايت به تو نزديك شده و دوستدارت شده‌اند. آنها كه پيام‌ها و تلفن‌هاى پرمهرِ تبريك‌شان از چند روز پيش‌تر تا چند روز پس‌تر از پنج دى مى‌رسد. آنها كه وقتى زودتر زنگ مى‌زنند مى‌گويند مى‌دانيم ترافيكِ تلفن اين روزها سنگين است براى همين زودتر زنگ زديم. مثل تبريك‌هاى سال نو از راه‌هاى دور كه اغلب پيش از تحويل سال گفته مى‌شود. و تو كه هرچه مى‌گذرد سخت‌تر و كمتر از ميز كارت جدا مى‌شوى و با مشغله‌ى كار زمان را گم مى‌كنى با اولين تلفن يا پيام مى‌پرسي «مگر دى شده است؟ چرا يادشان مانده؟»

زادروزت ستایش خرد است

جانِ من چطور يادشان برود كه زادروز تو براى خيلى‌ها چون من ستايش خرد است و انديشه. تقدير كوشايى و ممارست است. جشن پژوهش و جستجو است. تحسين بالندگى و شكوفايى است. زادروزت يادآور داستان آقاى حكمتىِ رگبار است و افسانه‌ى تارا. يادآور سفر دو پسربچه است براى يافتن پدر و مادرى نداشته و حقيقت و مرد دانا. يادآور هشتمين سفر سندباد است و پهلوان‌اكبر. يادآور طومار شيخ شرزين است و كارنامه‌ى بندار بيدخش. يادآور ليلا دختر ادريس است و افرا. يادآور مسافرانى است كه قرار است آينه‌اى را بياورند براى عروسي و سرگذشت آيت در غريبه و مه. يادآور عيار تنهاست و دنياى مطبوعاتى آقاى اسرارى. يادآور خاطرات هنرپيشه‌ى نقش دوم است و سهراب‌كشى. يادآور باشو است و وقتى همه خوابيم. يادآور مصائب استاد نويد ماكان است و همسرش مهندس رخشيد فرزين. يادآور آينه‌هاى روبرو است و اشغال. يادآور آرش است و مجلس قربانى سنمار. يادآور ديوان بلخ است و كلاغ. يادآور پرده خانه است و مرگ يزدگرد. يادآور شب هزارويكم است و سگ‌كشى. يادآور فتحنامه‌ى كلات است و ندبه. مگر مى‌شود اينها را فراموش كرد؟

مگر مى‌شود ادبيات نمايشى و سينما و تاتر ايران را بدون اين آثار تصور كرد؟ مگر مى‌شود پژوهش نمايش در ايران را از ياد برد يا هزار افسان كجاست را؟ اين يادداشت قرار بود شخصى باشد؛ از طرف من به تو اما مى‌خواهم چند تن را در اين شادباشِ به تو شريك كنم.

از دختر جوان شیرازی که با پدرش در حافظیه تولدت را جشن می گیرد تا…

دختر جوان شيرازى كه هرسال پنج ديماه با پدرش به حافظيه‌ى شيراز مى‌رود با كتابى از تو و ديوان حافظ و با پدرش تولدت را اينچنين جشن مى‌گيرند. گروه جوانانى كه در خراسان گرد هم مى‌آيند و نمايشنامه‌اى از تو را مى‌خوانند و تحليل مى‌كنند و پنج دى بر كيك تولد برايت شمع روشن مى‌كنند. جوانى كه هرسال از كهگيلويه پيام تبريك مى‌فرستد و آن ديگرى از اهواز كه دوستدار تاتر است. آنكه از تبريز پيام مى‌فرستد و مى‌گويد بارهاوبارها آثار تو را خواندن، زندگى‌اش را زيرورو كرده. و آنها كه در كوه و در ديگر جاها نوشته‌هاى تو را مى‌خوانند. شاگردانى كه بخت شركت در كلاس‌هايت را داشته‌اند و اكنون در گوشه‌وكنار جهان خودشان را مديون آموزه‌هاى تو مى‌دانند. و آنها كه به‌واسطه‌ى آثارت در دلْ خود را شاگرد و وامدار تو مى‌دانند. آنها كه همكارى با تو را نقطه‌ى طلايى كارنامه‌ى هنرى‌شان مى‌دانند و آنها كه آرزو داشتند با تو كار كنند و نشد كه بشود.

و همچنين البته شريك مى‌كنم نيلوفر و نگار و نياسان فرزندانت را. نازنينم خوشا به حال تو كه در زمانه‌ى تلخى‌ها و زشتى‌ها، كينه‌ها و نفرت‌ها، خشم‌ها و انتقام‌گرفتن‌ها، زادروزت بهانه‌اى است براى شادى. خوشا به حال تو كه در دل بيشمارى از مردمان سرزمينت به نيكى جاى دارى و سربلندى كه همواره ارزش‌هاى انسانى را پاس داشته‌اى و جز بزرگى و سرفرازى سرزمينت و مردمانش نخواستى و عمر در اين راه گذاشته‌اى.  حالا مى‌توانم خيال كنم كه مادرت در آن چنددقيقه سكوت به چه فكر مى‌كرد…  تولدت مبارك بهرامْ پسر!




بیضایی با “سفر شب” می‌آید

سینماروزان: در روزهاي اخير دوستداران بهرام بيضايي به دليل هجمه‌اي كه روزنامه كيهان در مورد اين هنرمند داشته است، غمگين و خشمگين هستند اما در كنار اين خبر غم‌انگيز، خبري خوشحال‌كننده هم در راه است؛ چاپ كتاب تازه‌اي از بيضايي.

به گزارش سینماروزان و به نقل از “اعتماد”  شش سال از سفر بهرام بيضايي به خارج از كشور مي‌گذرد و حالا ناشر هميشگي كتاب‌هاي او خبر مي‌دهد كه كتاب تازه‌اي از اين هنرمند و پژوهشگر منتشر مي‌شود.  شهلا لاهيجي، مدير انتشارات «روشنگران و مطالعات زنان» كه به تازگي از سفر خارج از كشور بازگشته است، خبر مي‌دهد كه در جريان اين سفر، كتاب تازه‌اي از بهرام بيضايي را آورده تا در انتشارات «روشنگران و مطالعات زنان» منتشر كند.

سفری که در شب می گذرد…

لاهيجي درباره اين كتاب مي‌گويد: «سفر شب» فيلمنامه‌اي است از آقاي بيضايي كه براي نخستين بار منتشر مي‌شود. آقاي بيضايي اين فيلمنامه‌ را سال‌ها قبل نوشته و داستان آن درباره سفري است كه در طول يك شب انجام مي‌شود و طي آن اتفاقاتي رخ مي‌دهد.

لاهيجي بهتر مي‌داند ارايه توضيحات جزيي درباره اين كتاب را به آينده موكول كند و درباره زمان احتمالي انتشار آن مي‌گويد: «اميدوارم اين كتاب پيش از سال نو منتشر شود. البته لازم است آقاي بيضايي آن را بازنگري كند تا نسخه نهايي كتاب، بدون هيچ مشكلي منتشر شود.»

اجرای “فتح نامه کلات” در آمریکا

اما اين تنها خبر لاهيجي درباره آثار بيضايي نيست. نمايشنامه مشهور «فتح نامه كلات» بهرام  بيضايي به زبان انگليسي ترجمه و منتشر شده و لاهيجي احتمال مي‌دهد كه شايد بيضايي اين نمايشنامه را در امريكا به انگليسي اجرا كند.

اين نمايشنامه كه جزو آثار ستايش شده بيضايي است، با ترجمه منوچهر انور منتشر شده است. همان مترجمي كه ١٩ سال پيش، ديگر نمايشنامه بيضايي «مرگ يزدگرد» را به انگليسي ترجمه كرده بود. بيضايي آن زمان از منوچهر انور خواست تا براي نسخه سينمايي «مرگ يزدگرد» زيرنويس انگليسي بگذارد و بعدتر هم قرار شد اين ترجمه از محدوده زيرنويس فراتر برود و به ترجمه كاملي از نمايشنامه تبديل شود و اينچنين بود كه بعد از چند ويرايش، نمايشنامه «مرگ يزدگرد» به زبان انگليسي ترجمه شد و همين نسخه ترجمه شده از سوي انتشارات «روشنگران و مطالعات زنان» منتشر شد.

«مرگ يزدگرد» بعدتر در انگلستان و به زبان انگليسي اجرا شد. ترجمه اين نمايشنامه در انگلستان اجراي موفقي داشت و آن گونه كه انور گفته است از روي اين ترجمه، به تازگي «مرگ يزدگرد» را به فرانسه هم برگردانده‌اند.

  انور براي ترجمه نمايشنامه «فتح نامه كلات» كه در قياس با «مرگ يزدگرد» اثر دشوارتري هم به شمار مي‌رود، با بيضايي به توافق رسيد كه بعضي جملات، ويرايش و حذف يا اضافه شود. بر همين اساس در مواردي بعضي از ديالوگ‌ها جابه‌جا و بعضي گفتارهاي طولاني هم كوتاه‌تر شد اما به گفته او، هيچ صحنه‌اي به تمامي حذف نشده است. اين كتاب شهريور امسال منتشر شد.

«فتح نامه كلات» هرچند يكي از درخشان‌ترين آثار بيضايي است اما تاكنون اجراي صحنه‌اي نشده است و برخي معتقدند اجراي اين نمايشنامه به دليل پيچيدگي‌هايش، كار بسيار دشواري است. سال‌ها پيش دكتر علي رفيعي علاقه‌مند بود اين نمايشنامه را به صحنه بياورد اما به دليل برخي مشكلات، اين موضوع منتفي شد. 

سفری که به اقامت منجر شد

بهرام بيضايي كه كمتر از يك ماه ديگر شمع تولد هفتاد و هشتمين سالگي‌اش را خاموش مي‌كند، شش سال پيش به دعوت دانشگاه استنفورد امريكا براي برگزاري يك دوره آموزشي به اين كشور سفر كرد. شايد آن زمان در ميان علاقه‌مندان او كمتر كسي تصور مي‌كرد اين سفر اين اندازه طولاني شود اما ظاهرا هنوز خبري از بازگشت اين هنرمند نيست. 

او در امريكا روزهاي شلوغي دارد؛ نمايش‌هاي «گزارش ارداويراف»، «گزارش آرش»، «طرب‌نامه» و «جانا و بلا دور» را با گروهي از بازيگران ايراني در امريكا به صحنه برده است. همچنين بعد از سفر او كتاب «هزار افسان كجاست» كه اثري پژوهشي درباره هزار و يك شب است، از سوي انتشارات «روشنگران و مطالعات زنان» منتشر شده است. 

 




اصغر رفیعی‌جم: چند سال دیگر باید منتظر می‌شدم تا بیضایی فیلم بسازد؟/برای ۹ فیلمنامه بیضایی قرارداد بستم اما فقط ۳ فیلم به تولید رسید!/در “یتیم‌خانه ایران” با مولف کاری نداشتم؛ به دنبال تصویرسازی تاریخی استاندارد بودم/اگر هنرپیشه‌هایی شناخته‌شده‌تر در “یتیم‌خانه…” حضور می‌یافتند شاید با یک “زنده باد زاپاتا” مواجه بودیم!/حتی آنها که ژست روشنفکرانه می‌گیرند بارها با بودجه نهادهای خاص کار کرده‌اند/ وقتی یک هنرپیشه بین ۱۰۰ تا ۳۰۰ میلیون تومان می‌گیرد این حق ماست که حداقل ۱۰ درصد او دستمزد بگیریم/آدمهای بی‌ربط شده‌اند مدیران سینمای ایران!/این مدیران هم بالای ۷۰ درصد سینماگران را نمی‌شناسند

سینماروزان/حامد مظفری: اصغر رفیعی جم فعالیت سینمایی خود را با عکاسی آغاز کرد ولی زودتر از حد تصور به سمت فیلمبرداری کشیده شد و از اواخر دهه 50 به عنوان فیلمبردار و از اواسط دهه 60 هم به عنوان مدیر فیلمبرداری در سینمای ایران مشغول به کار شد.

رفیعی جم سابقه همکاری با کارگردانان مختلفی را داشته است؛ از بهرام بیضایی و مسعود کیمیایی گرفته تا علیرضا داوودنژاد، سیروس الوند، امیر قویدل و واروژ کریم مسیحی. رفیعی جم سابقه تهیه کنندگی هم در کارنامه دارد و از جمله “غیرمنتظره” محمدهادی کریمی و “خانه عنکبوت” داوودنژاد را تهیه کرده است با این حال علیرغم ارائه حد بالایی از استانداردهای فیلمبرداری در سالهای اخیر کم کارتر شده است.

یکی از دلایل کم کاری رفیعی جم درگیری او در پروژه های مختلف و البته ناتمامی مانند “لبه پرتگاه”، “مقصد” و “اشغال” بود که بنا بود با حضور بهرام بیضایی به عنوان کارگردان تولید شود اما در نهایت به دلایل مختلف هیچ کدام به نتیجه نرسید. رفیعی جم این روزها “یتیم خانه ایران” را به عنوان مدیر فیلمبرداری روی پرده دارد؛ فیلمی که از استانداردهای تصویری بالایی برخوردار است اما به یک دلیل عمده که شاید عقبه کارگردان در ساخت “قلاده های طلا” باشد در جلب مخاطب موفق نبوده است.

اینکه رفیعی جم که بیش از همه به خاطر رفاقت سالیان با بیضایی شناخته می شود مدیریت تصویربرداری فیلمی را پذیرفته که کارگردان “قلاده های طلا” آن را ساخته پرسش ابتدایی سینماروزان از این فیلمبردار بود. رفیعی جم با نگاهی منطقی در این باره گفت: دلیل قبول “یتیم خانه ایران” فیلمنامه خاص و متفاوت این کار بود. فیلمنامه ای که به دستم رسید به زمانی خاص برمی گشت و داستانی در صد سال قبل را روایت می کرد و فضاسازی هایی را می طلبید که در سینمای ایران رویاست.

کاری به مولف نداشتم و به دنبال تصویرسازی تاریخی درست جلوی دوربین بودم

وی ادامه داد: ما در سینمای ایران ژانر تاریخی به شکل استاندارد نداشته ایم. فقط در تلویزیون سریالهای تاریخی دارم که آنها هم استانداردهای بالایی ندارند. با این پیشینه من در برابر پیشنهاد فیلمی قرار گرفتم که بنا بود تصویرسازی تاریخی متفاوتی داشته باشد. راحتتان کنم کاری به مولف نداشتم و به دنبال تصویرسازی تاریخی درست جلوی دوربین بودم و پیشنهاد را پذیرفتم. از آن سو کار عقبه سیاسی خاصی نداشت و بیشتر واقعه نگاری تاریخی بود و دلیلی نداشت که بخواهم به خاطر عقبه سیاسی کارگردان ردش کنم.

این فیلمبردار 66 ساله با اشاره به ساختار غیرصنعتی سینمای ایران خاطرنشان ساخت: اینجا هالیوود نیست که اگر یک پروژه خوب را رد کردیم و رزومه پر و پیمانی هم داشتیم بلافاصله یک کار هم اندازه قبلی پیشنهاد شود. اینجا ایران است و تولید چنین فیلمهایی هر ده سال یک بار هم شاید رخ ندهد و طبیعی است من تا ابد زنده نیستم که فرصت تجربه داشته باشم و بدیهی بود که “یتیم خانه ایران” وسوسه ام کند به تجربه ژانر تاریخی.

“یتیم خانه…” کاملا با دوربین دیجیتال فیلمبرداری شد اما خیلی ها فکر می کنند نگاتیو گرفته ایم

اصغر رفیعی جم که پیشتر و در “پرده آخر” واروژ کریم مسیحی هم ژانر تاریخی را تجربه کرده با اشاره به گستردگی لوکیشنهای “یتیم خانه ایران” به سینماروزان گفت: در “پرده آخر” بازه زمانی قاجار را تجربه کردیم اما در آنجا به دلایل مختلف که یکی اش کمبود بودجه بود لوکیشنهایمان محدود و بیشتر داخلی بود اما “یتیم خانه…” بضاعت مالی مناسبی برای طراحی و اجرای لوکیشنهای بیرونی داشت و من هم سعی کردم تصاویری را ضبط کنم که تا سالها در سینمای ایران بماند.

“یتیم خانه ایران” برخلاف بسیاری از فیلمهای تاریخ معاصر سالهای اخیر که با نگاتیو گرفته می شوند به صورت کاملا دیجیتال تصویربرداری شده اما توانایی رفیعی جم باعث خلق قابهای کاملا ملموسی شده است. این فیلمبردار درباره این وجه کارش اظهار داشت: فیلمبرداری کاملا دیجیتال بود چون فکر می کنم اتفاقا با ابزار مدرن بهتر می توان حتی تاریخی ترین قابها را خلق کرد ولی دقت بالایی در نورپردازی و انتخاب لنز به خرج دادم و شرایطی را فراهم آوردم که حتی همکارانم هم به شک افتادند کار را با دوربین نگاتیو گرفته ایم یا دیجیتال.

حتی آنها که ژستهای روشنفکرانه می گیرند هم با بودجه نهادهای خاص کار کرده اند…

رفیعی جم در پاسخ به این سوال که آیا از طعنه های برخی همکارانش که در محافل خصوصی او را به واسطه همکاری با کارگردان “قلاده های طلا” نقد کرده اند گلایه ندارد اظهار داشت: اگر در ساختار سینمای صنعتی قرار داشتیم و دایره انتخابها گسترده بود این طعنه ها کاربردی بود اما وقتی می بینیم حتی آنها که ژستهای روشنفکرانه می گیرند هم با بودجه نهادهای خاص کار کرده اند دیگر من که هیچ وقت اهل این اداها نبوده ام تکلیفم مشخص است.

وی ادامه داد: کم نداشته ایم سینماگران اصلاح طلب که با همکاری اصولگرایان فیلم تولید کرده اند و بالعکس. من نظرم این است که وارد کردن این بازیهای سیاسی به سینما کار را خراب می کند. همین “یتیم خانه ایران” پتانسیل این را داشت که همراهی قاطبه اهالی سینما را برانگیزد تا به کمک تولید یک فیلم خوب تاریخی بیایند. چه بسا اگر هنرپیشه هایی شناخته شده تر در فیلم حضور می یافتند شاید با یک “زنده باد زاپاتا” مواجه بودیم! حالا هم فیلم قابل قبولی پیش روی مان است و آنها که بهتر بلدند فیلم تاریخی بسازند حتما وارد گود شوند و بهترش را بسازند.

چقدر باید منتظر می ماندم تا بیضایی بتواند کاری را تولید کند؟

وقتی به رفیعی جم گفتیم شاید دلیل برخی طعنه ها این باشد که او رفیق سالیان بهرام بیضایی بوده و برای همین قرار گرفتنش کنار ابوالقاسم طالبی غریب می نماید، وی با اندکی مکث گفت: هنوز هم رفیق بیضایی هستم و همین الان هم بیضایی بخواهد فیلمی را کلید بزند قرارداد سفید می بندم اما پرسشم این است که چقدر باید منتظر می ماندم تا بیضایی بتواند کاری را تولید کند؟ من برای 9 فیلمنامه بیضایی قرارداد بستم اما فقط 3 فیلم به تولید رسید!!! همین مدیران فعلی که مرتب از بهبود اوضاع می گویند برای بیضایی چه کردند جز وعده دادن؟

اصغر رفیعی جم در پشت صحنه "یتیم خانه ایران"
اصغر رفیعی جم در پشت صحنه “یتیم خانه ایران”

وقتی یک هنرپیشه بین 100 تا 300 میلیون تومان می گیرد این حق ماست که حداقل 10 درصد او دستمزد بگیریم

این فیلمبردار پیشکسوت در سالهای اخیر کم کارتر از قبل شده است و در هفت سال اخیر نیز به جز “یتیم خانه ایران” فقط در یک فیلم دیگر با نام “گذر موقت” به عنوان مدیر فیلمبرداری حضور داشته است؛ شاید به خاطر حضور یکی از اعضای گروه بیضایی یعنی افشین هاشمی در قامت کارگردان “گذر موقت”.

رفیعی جم در پاسخ به این پرسش سینماروزان که آیا بالا بودن دستمزد پیشکسوتی همچون او باعث کاهش فعالیت شده است یا سختگیری در قبول فیلمنامه اظهار داشت: نه فقط سختگیر نیستم که اتفاقا آدم پولکی هم نیستم. من فکر می کنم آدم اگر کار نکند مریض می شود و باید به داشته ها بسنده کرد و حتی از یک پروژه متوسط هم محصولی بالای متوسط بیرون کشید. دلیل اصلی بیکاری نسل من ورود دستیارانی مبتدی است که به رایگان به عنوان فیلمبردار وارد پروژه ها می شوند و همین که اسمشان در تیتراژ بیاید قانعشان می کند. وقتی طرف می آید و مجانی کار می کند تا رزومه درست کند طبیعی است که برای امثال رفیعی جم کار نمی ماند.

وی در تشریح رقم دستمزد فیلمبرداران نسل خود گفت: وقتی یک هنرپیشه بین 100 تا 300 میلیون تومان می گیرد این حق ماست که حداقل 10 درصد دستمزد او را بگیریم و این رقم زیادی نیست.

آدمهای بی ربط شده اند مدیران سینمای ایران!

رفیعی جم با اشاره به مشکلات مدیریتی سینما که سالهاست وجود دارد خاطرنشان ساخت: اینکه دستیار دوی فیلمبردار می آید و با دوربین عروسی فیلم می گیرد و اسمش هم به عنوان مدیر فیلمبرداری در تیتراژ می آید، نتیجه سوءمدیریت در سینماست. هرچند وقت یک بار آدمهای بی ربط می آیند مدیر سینما می شوند و خیالتان را راحت کنم این مدیران هم بیشتر از 70 درصد آدمهای سینما را نمی شناسند. من 45 سال است در سینمای ایران حضور دارم و به جرأت می گویم مدیران سیاسی که وارد سینما می شوند ابدا نه سینما را می شناسند و نه پیشکسوتان را و نهایتا 4 بازیگر را می شناسند و 4 کارگردان را. با این وضع معلوم است که از داشته های انسانی مان نمی توانیم در سینما استفاده کنیم.

این فیلمبردار پیشکسوت خاطرنشان ساخت: همین مدیران سیاسی هستند که می آیند و مدرسه ای به نام مدرسه ملی سینما راه می اندازند اما بزرگان سینمای ایران در کرسی های تدریس این مدرسه جایی ندارند.

وی ادامه داد: البته شخصا علاقه ای به تدریس در سیستم آموزشی فعلی ندارم و این حرفها را نمی زنم که فردا روزی از من دعوت کنند برای تدریس اما حرفم این است مدیری که هنوز نفهمیده سینمای ایران هر چه داشته باشد کمبود مدرسه و دانشکده و ورکشاپ ندارد چرا باید اصلا مدیریت در سینما را قبول کند!؟




اظهارات کم و بیش غریب کارگردان فیلم توقیفی “خانه دختر” و سریال تلویزیونی در حال پخش “هشت و نیم”⇐محدودیت‌های تلویزیون کمتر از سینماست/تلویزیون تمام قد پشت کارگردانش می‌ایستد اما سینما اندازه این حرفها هم نیست/تلویزیون ما با همه گرفتاری‌ها، هنوز روی پای خودش ایستاده است/میرباقری وقتی میخواهد برای تلویزیون سریال خانوادگی بسازد، برادرش این کار را انجام می‌دهد/”۵۰ کیلو آلبالو” نیاز به بازنویسی داشت تا یک هجو به تمام معنا ایجاد شود

سینماروزان: شهرام شاه حسینی کارگردان جوان سینمای ایران که بعد از توقیف “خانه دختر” سر از تلویزیون درآورد و دو سریال “همه چیز آنجاست” و “هشت و نیم” را برای رسانه ملی ساخت در تازه ترین گفتگویش که با بهناز شیربانی در “شرق” انجام شده با نگاهی حامیانه درباره رسانه ملی صحبت کرده است.

به گزارش سینماروزان شاه حسینی که به نظر می رسد توقیف “خانه دختر” حسابی دلخورش کرده چنان در حمایت از رسانه ملی سنگ تمام گذاشته که علیرغم مشکلات مالی گریبانگیر رسانه ملی در سالهای اخیر که اسباب وابستگی بیشتر آن به بودجه های دولتی را فراهم کرده شاه حسینی از این گفته که تلویزیون روی پای خودش ایستاده است!

شاه حسینی در این گفتگو دلایلی را هم درباره عدم ساخت “50 کیلو آلبالو” بیان کرده است؛ دلایلی که برخلاف آنچه پیشتر منعکس شده بود مربوط به ممنوعیت همکاری او با تهیه کننده “خانه دختر” مربوط نمی شود.

بخشهای خواندنی گفته های شهرام شاه حسینی را بخوانید:

تلویزیون پشت کارگردانش می ایستد اما سینما، نه

من با روندی که تلویزیون طی کرده است، غریبه نیستم، هرچند به نظرم محدودیت‌های تلویزیون کمتر از سینماست، حداقل تمام‌قد پشت کارگردان مجموعه‌اش می‌ایستد، سر وقت کارها پخش می‌شود و… اما سینمای ما اندازه این حرف‌ها هم نیست، مدیران فرهنگی ما حتی سرشان را بلند نمی‌کنند که از مجوز ساخت فیلم‌شان حمایت کنند. مقصودم فیلم توقیف‌شده‌ام نیست، درباره «خانه پدری» یا «مادر قلب اتمی» و… می‌گویم، حتی نمی‌توانند پای فیلم «رستاخیز» بایستند.

میرباقری وقتی میخواهد برای تلویزیون سریال خانوادگی بسازد، برادرش این کار را انجام می دهد

نیروهای جوان و تازه‌ای وارد کار شده‌اند و خون تازه‌ای به هنر و سینما تزریق شده است، در این صورت است که مثلا داوود میرباقری اگر می‌خواهد برای تلویزیون کاری بسازد حتما باید یک اثر فاخر باشد و به این صورت وارد تلویزیون شود و زمانی که می‌خواهد سریال خانوادگی بسازد، برادرش این کار را انجام می‌دهد و خودش به عنوان تهیه‌کننده فعالیت می‌کند، پس این افراد از تلویزیون دور نیستند و کار می‌کنند، احتمالا خودشان را در حد و اندازه تلویزیون نمی‌بینند و بزرگ‌تر می‌دانند و اینکه تلویزیون دیگر جای آنها نیست. مقصودم استاد میرباقری نیست، درمجموع می‌گویم نیروهای جوان و بااستعدادی وارد کار شده‌اند که سینما و تلویزیون دوست دارد با آنها همکاری کند، آنها دستمزد کمتری می‌گیرند و بیشتر کار می‌کنند و جسور‌تر و حرف‌گوش‌کن‌تر هستند. درنتیجه برای تلویزیون گزینه‌های بهتری هستند.

با بزرگان کارکردن سخت است و می‌دانیم خواسته‌هایی دارند که باید برای آنها فراهم شود و شرایط اقتصادی تلویزیون این اجازه را نمی‌دهد. مدیوم شبکه نمایش خانگی اتفاق جذابی است و برای تلویزیون تلنگری است که به خودش بیاید و با قصه‌های کمی جسور‌تر بتواند بیننده بیشتری داشته باشد؛ قصه‌هایی که بیننده را بیشتر جذب کند. بااین‌حال، تلویزیون ما با همه گرفتاری‌ها از جوانب دیگر هنوز روی پای خودش ایستاده است.

مشکلات مالی باعث شد به موقع آغاز نکنم

برخلاف آن که می‌گویید سینما را از سن کمی شروع کردم، تصور می‌کنم خیلی دیر این کار را انجام دادم. لازم نبود ١٠ سال دستیاری کنم برای اینکه فیلم‌ساز شوم، می‌توانستم بعد از دستیاری آقای بیضایی، فیلم‌ساز شوم ولی مسائل مالی و اینکه باید برای فیلم اول بودجه‌ای فراهم می‌شد، این اجازه را به من نداد. دوران سختی را پشت‌سر گذاشتم برای آدمی مثل من که حتما باید کار می‌کرد تا زندگی بگذراند باید دستیاری می‌کردم و این پروسه طولانی شد. حالم از این بابت از خودم خوب نیست.

“کلاغ پر” فیلم بدی نیست اما همکاری با فرحبخش فوق العاده است

علاوه بر اینکه تصور می‌کنم در کارنامه‌ام فیلم «زن‌ها فرشته‌اند» فیلم بدی نیست، ولی «کلاغ‌پر» فیلم بدی است و نباید می‌ساختم یا فیلم «آقای هفت‌رنگ» که فیلم خوبی نشد. البته سوءتفاهم نشود، قصدم اظهار پشیمانی نیست، مقصودم مسیری است که باعث می‌شود از خودم راضی نباشم، در صورتی که همکاری با آقای فرحبخش برای من فوق‌العاده است و دوست دارم بار دیگر این تجربه را داشته باشم. من از چیز دیگری صحبت می‌کنم، اصلا خودم را آدم هنرمندی نمی‌بینم که اگر «آقای هفت‌رنگ» را نمی‌ساختم باید یک کار عجیب‌وغریب هنری می‌ساختم، منظورم جنس کاری است که باید می‌کردم و نکردم؛ چیزی که بیننده هم از آن لذت ببرد. وقتی هر کاری را شخص دیگری هم می‌تواند انجام دهد، پس تو آرتیست نیستی و من کاری را انجام دادم که دیگری هم می‌توانست انجام دهد. بنابراین از نظر خودم روند کاری‌ای که طی کردم راضی‌کننده نیست حتی با وجود ساخت «خانه دختر». سنم هم بالا می‌رود و احساس خوبی از جایی که ایستاده‌ام ندارم. همه تلاشم را می‌کنم مایه آبروریزی خودم نباشم. بیشتر دوست دارم بدانم کجا ایستاده‌ام و چه می‌کنم و مهم نیست دیگران چه تصوری درباره من دارند.

چرا ارشاد پشت “خانه دختر” نایستاد

درباره فیلم «خانه دختر» اکران‌شدن یا نشدن آن، جنگ زیادی به‌پا شد و از زوایای مختلف از جانب سازندگان، مخالفان و موافقانش به آن پرداخته شد. وزارت ارشاد هم کاملا در سکوت مطلق بود. موضع وزارت ارشاد در مقابل فیلمی که به آن پروانه ساخت داده کاملا عجیب است، اینکه حتی اگر قرار است فیلمی توقیف شود، این کار را باید خودش انجام دهد، نه ارگان یا نهاد دیگری. چرا پشت فیلم نمی‌ایستد؟ حداقل یک‌بار اعلام کند من مجوز فیلم را صادر کرده‌ام و الان صلاح می‌دانم توقیف باشد. بگذریم، قطعا در طول این مدت بسیاری مثل من از این کشمکش‌های بی‌مورد خسته شده‌اند. نمی‌دانم اگر فیلم اکران می‌شد چه تأثیری در ادامه کارم داشت، اما موافقم قطعا دیدن حاصل زحمات یک گروه، جذاب و جالب است و من هم دوست داشتم با تماشاگرانش این فیلم را ببینم. اما از این جهت که بعد از ساخت این فیلم تهیه‌کنندگان سینما چه نگاهی به من دارند که آیا فیلم‌ساز خوبی شده‌ام یا نه و آیا این فیلم نقطه مهمی در کارنامه من هست یا خیر؟ برایم مهم نبود و نیست. مهم‌ترین اتفاق خودم بودم و همه اتفاقات اطرافم را دیدم و همه‌چیز تغییر کرد.

“50 کیلو آلبالو” نیاز به بازنویسی داشت
از تجربه‌کردن ژانرهای مختلف لذت می‌برم، فیلم‌نامه «پنجاه کیلو آلبالو» از نظر من نیاز به بازنویسی داشت. اما تهیه‌کننده دوست داشت همان قصه ساخته شود. اختلاف نظر ما درباره فیلم‌نامه زیاد بود و به‌همین‌دلیل از ساختش منصرف شدم و تصمیم گرفته شد شخص دیگری فیلم را بسازد. اما اصولا به ژانر خاصی پایبند نیستم، مثل اینکه مدت‌هاست دوست دارم یک فیلم فانتزی بسازم.

یک هجو به تمام معنا مدنظرم بود با دنیایی متناقض و احمقانه
متأسفانه فیلم “50 کیلو آلبالو” را ندیدم و نمی‌توانم بگویم الان چطور است و قطعا در اولین فرصت خواهم دید اما یک هجو به تمام معنا برای ساخت این فیلم مدنظرم بود؛ فیلمی که خیلی زود تماشاگر را وارد دنیای متناقض و احمقانه کند، دنیایي که هیچ منطقی ندارد و قائل به زمان و مکان نیست. قصه به من اجازه چنین کارهایی را نمی‌داد، مگر اینکه بازنویسی می‌شد و همه‌چیز دقیق نوشته می‌شد که متأسفانه اتفاق نیفتاد.




تازه‌ترین اظهارات حامد بهداد بازیگری⇐از همکاری با بیضایی فرار کردم/هر بار رویا نونهالی می‌آمد بالای سرم و صدایم می‌کرد به هق‌هق می‌افتادم/در آن دوره{هشت سال احمدی‌نژاد} معدل پنهان‌کاری و دروغ زیاد بود اما الان هم اوضاع خیلی تغییر نکرده!/هیچ گاه علیه مردم در فیلمی بازی نکردم/ تلويزيون مخاطبش را از د‌ست د‌اد‌ه است؛هيچ سريالي تماشا نمي‌شود‌؛ هيچ فيلمي د‌يد‌ه نمي‌شود‌؛ همه‌چيز مانند‌ كم آبي و خشكسالي‌مان شد‌ه است!

سینماروزان: حامد بهداد بازیگری که این روزها درام عاشقانه “نیمه شب اتفاق افتاد” را روی پرده دارد و فیلمش حتی با وجود کمبود امکانات تبلیغاتی محیطی و تیزرهای تلویزیونی فروشی نزدیک به یک میلیارد داشته است در تازه ترین گفتگویش که با “اعتماد” انجام شده است برخی آرا و نظرات خود درباره تحولات سیاسی-اجتماعی را بیان کرده است.

به گزارش سینماروزان بهداد در این گفتگو درباره روند کاری کارنامه اش نیز به صراحت حرف زده است؛ مثلا فرار کردن از همکاری با بهرام بیضایی در “لبه پرتگاه” یا قبول کردن نقشی با گریمی غریب در “شبانه روز” کیوان علیمحمدی-امید بنکدار.

فرازهای خواندنی گفتگوی بهداد را بخوانید:

به عنوان بازيگري كه سال‌ها د‌ر اين عرصه حضور د‌ارد‌، ‌چقد‌ر د‌ر انتخاب نقش‌هاي متفاوت د‌ل به د‌ريا مي‌زنيد‌ يا اصلا د‌ر اين كار محافظه‌كاري د‌اريد‌ يا نه؟
گاهي اوقات پيش آمد‌ه نقشي را قبول كرد‌ه و فكر كرد‌ه‌ام، جسارت لازم است. گاهي اوقات هم فكر كرد‌ه‌ام بايد‌ احتياط كنم و به نحوي از زير نقش د‌ر رفته‌ام. مثلا فيلم «لبه پرتگاه» بهرام بيضايي لوكيشني كه انتخاب كرد‌ه بود‌ را د‌وست ند‌اشتم، ولي بعد‌ فهميد‌م كه كار من هم خيلي سخت است، براي همين از اين نقش فرار كرد‌م. من با آقاي بيضايي و جهان نمايش‌اش ارتباط برقرار نكرد‌م و فكر كرد‌م نمي‌توانم كاري كه ايشان مي‌خواهد‌ را انجام د‌هم يا ترسيد‌م ايشان من را به عنوان يك بازيگر كم هوش قضاوت كند‌. اينها به هر حال ترس‌هاي بازيگران است و با آنكه اين فيلم تا جايي پيش رفته بود‌ اما پيشنهاد‌ را رد‌ كرد‌م. ولي د‌ر فيلم «شبانه روز» كيوان عليمحمد‌ي و اميد‌ بنكد‌ار، نقش يك نقاش را بازي كرد‌م كه نقش متفاوتي بود‌. واقعيت اين است كه د‌ر جهان نمايش وقتي مي‌خواهي از يك اعتد‌ال و زبان رئاليسم عبور كني و به حد‌ي كه خود‌ نمايش هم قبلا اين كار را انجام د‌اد‌ه است، شما د‌ست به هر عمل غير متعارف هم كه بزني زيباست، اما گاهي اوقات شما با رئاليسمي مواجه هستيد‌ كه آن رئاليسم كار را خيلي سخت و مشكل مي‌كند‌. من اين سختي را سر كار «سد‌ معبر» محسن قرايي چشيد‌م.

خانم تینا پاكروان مي‌گفتند‌ كه د‌ر يكي از صحنه‌هاي فيلم “نیمه شب اتفاق افتاد”، شما به‌شد‌ت احساساتي مي‌شد‌يد‌ و نمي‌توانستيد‌ نقش‌تان را ايفا كنيد‌ به اين د‌ليل بارها كات شد‌؛ چرا آن صحنه بازي كرد‌نش براي‌تان سخت بود‌؟

آن صحنه‌اي كه رويا نونهالي بالاي سرم مي‌آمد‌ و صد‌ايم مي‌كرد‌، حسين ماد‌ر، ‌حسين جان، من د‌ر آن لحظه بايد‌ نقش مرد‌ن را ايفا مي‌كرد‌م و نبايد‌ تكان مي‌خورد‌م ولي خانم نونهالي آنقد‌ر اين را زيبا بازي مي‌كرد‌ من نمي‌توانستم خود‌م را كنترل كنم. خواهش كرد‌م كه از خانم نونهالي پلاني جد‌اگانه بگيرند‌ و از من جد‌ا. ما هفت يا هشت بار اين صحنه را گرفتيم هر بار خانم نونهالي مي‌آمد‌ بالاي سرم و صد‌ايم مي‌كرد‌ به هق هق مي‌افتاد‌م و نمي‌توانستم. ولي واقعيتش شايد‌ اين باشد‌ كه همه ما د‌ر جامعه مذهبي بزرگ شد‌ه‌ايم. قصه‌هايي ما را با خود‌ برد‌ه است. من  د‌ر اين صحنه ياد‌ قصه‌هايي مي‌افتاد‌م كه شنيد‌ه بود‌م. از تصاويري كه جلوي چشمم مي‌آمد‌ منقلب مي‌شد‌م. اين موضوع من را اذيت مي‌كرد‌ و نمي‌توانستم تمركز كنم.

د‌ر هشت سال د‌ولت گذشته تعد‌اد‌ي از كارگرد‌ان‌هاي شاخص سينما كمتر امكان كار فيلمسازي پيد‌ا كرد‌ند‌ به خاطر همين برخي بازيگران معتقد‌ند‌ كه با كار نكرد‌ن آنها، فرصت بازي د‌ر نقش‌هاي خاصي از آنها گرفته شد‌. اين موضوع آيا براي شما هم صد‌ق مي‌كند‌؟

شاهد‌ بيكاري خيلي از همكارانم د‌ر آن هشت سال بود‌م ولي من كار كرد‌ه‌ام. شايد‌ بعضي از كارها را نبايد‌ بازي مي‌كرد‌م. شايد‌ نبايد‌ د‌ست به تغيير روند‌ طبيعي هر كار بزني. يكسري گاهي كم‌كار و يكسري گاهي پر كار هستند‌؛ ولي د‌ر اين هشت سال كم‌كاري بعضي از همكاران من به خاطر ساخته نشد‌ن بعضي از فيلم‌ها نبود‌ه است د‌لايل د‌يگري د‌اشته است. به هر حال د‌ر آن هشت سال فكر مي‌كنم ما تغييراتي را از آن د‌وره د‌اشته‌ايم؛ مثلا افزايش ساخت فيلم‌هاي اجتماعي حاصل همين د‌وران است. مثل «جد‌ايي ناد‌ر از سيمين»، ‌مثل «سعاد‌ت آباد‌» و. ..  به نظر من د‌ر آن د‌وره، معد‌ل پنهانكاري و د‌روغ زياد‌ بود‌ و هنوز غبارش با ما هست. تعريف هر كسي از اخلاق يك چيز است، اما اخلاق بايد‌ از بالا محافظت شود‌ تا به مرد‌م برسد‌ و اگر اين اتفاق نيفتد‌ مرد‌م گمراه و بيراه مي‌شوند‌. هنوز هم اينها را مي‌بينيم. د‌ر اين د‌وره هم مي‌بينيم كه خيلي اوضاع تغييري نكرد‌ه است. اگر هم تغيير رخ د‌اد‌ه آنقد‌ر محسوس نيست؛ تفاوت عجيبي بين اين سال‌ها و آن د‌وره نمي‌بينيم يا اگر هم هست بايد‌ خيلي بيشتر از اين باشد‌ تا به چشم بيايد‌. ما اين توقع را د‌اريم.

ناگزيري براي شما نبود‌ه كه د‌ر آن د‌وران د‌ر فيلمي بازي كنيد‌؟
نه؛ گمان نمي‌كنم. من د‌ر كارنامه‌ام فيلمي وجود‌ ند‌ارد‌ كه ناگزير از بازي كرد‌ن د‌ر آن بود‌ه باشم. هر كاري بازي كرد‌م د‌ليلي برايش د‌اشتم؛ يا د‌ليلش مالي بود‌ه يا نقش را د‌وست د‌اشته‌ام يا فيلمنامه را مي‌پسند‌يد‌م يا اينكه به كارگرد‌ان آن علاقه د‌اشتم. اما اينكه شرفم را گرو بگذارم و ناگزير باشم فيلمي را بازي كنم، هيچ‌وقت اين طور نبود‌ه است. د‌ر د‌وران بازيگري‌ام هيچ‌وقت اين طور نبود‌ه كه عليه مرد‌م فيلمي را بازي كنم. هيچ‌وقت نخواسته‌ام فيلمي را بازي كنم كه مرد‌م د‌وست ند‌اشته باشند‌.

د‌ر جشنواره فيلم فجر براي نقد‌ و بررسي “نيمه‌شب اتفاق افتاد‌” د‌ر برنامه تلويزيوني سينما ايران حاشيه‌هايي به وجود‌ آمد‌ و شما د‌ر استود‌يوي اين برنامه حاضر نشد‌يد‌. آن زمان اظهار كرد‌يد‌ كه تلويزيون ايران يك رسانه شكست خورد‌ه است؛ آيا همچنان اين اعتقاد‌ را د‌اريد‌ و تصميمي براي همكاري با اين رسانه ند‌اريد‌؟
تلويزيون به نظرم خيلي بد‌تر از آن چيزي است كه آن زمان گفتم. تلويزيون مخاطبش را از د‌ست د‌اد‌ه است. هيچ سريالي تماشا نمي‌شود‌. هيچ فيلمي د‌يد‌ه نمي‌شود‌. همه‌چيز مانند‌ كم آبي و خشكسالي‌مان شد‌ه است.




تازه‌ترین اظهارات واروژ کریم‌مسیحی⇐قصد ساخت فيلمي راجع به دوره “ميرزا كوچك‌خان” داشتم كه جلوي آن را گرفتند/همواره گمان مي‌كنند ما در حال انجام كارهايي هستيم كه كسي نمي‌فهمد!!!/يكي از بازيگران “ترديد” تنها دو روز از قراردادش گذشت و بعد حاضر به ادامه همكاري نبود!

سینماروزان: واروژ کریم مسیحی فقط دو فیلم “پرده آخر” و “تردید” را کارگردانی کرده است اما عقبه او به عنوان یک تدوینگر ماهر و همکاری با چهره هایی نظیر بهرام بیضایی و بهمن فرمان آرا سبب ساز آن شده که جزو چهره های کم‌نظیر سینمای ایران باشد.

به گزارش سینماروزان واروژ کریم مسیحی به تازگی در جلسه نمایش فیلم “پرده آخر” در خانه هنرمندان برخی از تازه‌ترین  نقطه نظرات و درددلهای سینمایی خود را بازگو کرد.

می خواستم از مهدی فتحی استفاده کنم اما…

کریم مسیحی با اشاره به همکاری با جمشید هاشم پور در “پرده آخر” گفت: زماني كه از او دعوت كرديم، گمان نمي‌كردم حاضر شود در ژانري متفاوت ايفاي نقش كند و حتي نظرات متفاوتي نسبت به هم داشتيم. اما همان لحظه اول كه لباس كارآگاه را به تن كرد، او را براي چنين نقشي پسنديدم و از اين انتخاب هم پشيمان نشدم. پيش از اين تصميم داشتيم از مرحوم فتحي در اين نقش استفاده كنيم اما در نهايت هاشم پور را به‌كار گرفتيم.

از مکتبی می آیم که سینما برایش جدی است

كريم مسيحي که بیش ار هر شخص دیگر از بیضایی تأثیر گرفته در این باره بیان داشت: زماني كه با كسي مانند بيضايي همكاري مي‌كنيد، ناچاريد راجع به اسطوره و تاريخ هم فكر و مطالعه كنيد. توضيحاتي كه بيضايي سر صحنه مي‌دهد، از فرهنگي برخوردار است كه بايد زبان آن را بلد باشيد و اين امر نيز نيازمند يادگيري مستمر است. من از مكتبي مي‌آيم كه سينما برايش جدي است، يكي از دلايل كم كاري‌ام در سينما همين مساله است.

يكي از بازيگران «ترديد» تنها دو روز از قراردادش گذشت و بعد حاضر به ادامه همكاري نبود
کریم مسیحی دومین فیلمش “تردید” را با فاصله 17 ساله از فیلم اولش ساخت و البته چندان رضایتی از ساخت این فیلم نداشت. وی درباره این فیلم اظهار داشت: يكي از بازيگران «ترديد» تنها دو روز از قراردادش گذشت و بعد حاضر به ادامه همكاري نبود. من از كار كردن با چنين افرادي ترس دارم.

این کارگردان افزود: از فضاي فعلي سينماي ايران دور هستم و اين فضا و آدم‌هايش را نمي‌شناسم. آن روزها كه «پرده آخر» را مي‌ساختم همه عوامل فيلم همين گونه درگير آن بودند و انرژي مي‌گذاشتند، اما امروز اين كارهاي جمعي و حسن‌نيت‌ها ديده نمي‌شود. الان محتاط شده‌ام و قصد ندارم كيلويي فيلم بسازم؛ اگر شرايط ساخت فيلم مهيا باشد و معيارهاي مدنظرم را برآورده كند، تمام تلاشم را صرف ساخت فيلم مي‌كنم.

قصد ساخت فيلمي راجع به دوره ميرزا كوچك‌خان داشتم كه جلوي آن را گرفتند

در سالهای اخیر كريم مسيحي، شش، هفت طرح هم داشته كه تا پاي توليد و ساخت رفته‌اند اما در نهايت به نتيجه نرسيده‌اند. وی در این باره اظهار داشت: شرايط خاصي را پيش روي ما مي‌گذارند كه حاضر به تن دادن به آنها و زير پا گذاشتن اصول و استانداردهايم نيستم. براي نمونه قصد ساخت فيلمي راجع به دوره ميرزا كوچك‌خان داشتم كه جلوي آن را گرفتند.

وی ادامه داد: همواره گمان مي‌كنند ما در حال انجام كارهايي هستيم كه كسي نمي‌فهمد، در صورتي كه اين گونه نيست و «پرده آخر» هم اين قضيه را ثابت كرد. اهل همين سرزمين هستيم و مي‌خواهيم براي مردم فيلم بسازيم.

 




خالق “سگ کشی” در رستوران هندی+عکس

سینماروزان: 30 شهریور امسال بهرام بیضایی کارگردان و نویسنده سینما و تئاتر ایران وارد هفتمین سال مهاجرت خود از ایران و اقامت در ایالات متحده شد.

به گزارش سینماروزان در یکی از تازه ترین تصاویر منتشره از بیضایی، او و گروه نمایش “طرب نامه” را بعد از یک تمرین نمایشی سخت در رستوران هندی شاه در شهر سانی ویل کالیفرنیا می بینیم.

مژده شمسایی، افشین هاشمی و کیا موسوی از جمله همراهان بیضایی در رستوران هستند.

در تصویر می بینیم که کنار دست بیضایی حتی کوکاکولا هم دیده نمی شود و به آب معدنی بسنده کرده است.

بهرام بیضایی و تیمی نزدیک به ۵۰ بازیگر، خود را آماده شش اجرای بخش دوم نمایش شادی آور “طربنامه” در دهه سوم ماه اکتبر می‌کنند.

این اجراها قرار است در پنج شب از دو هفته متوالی در تالاری در شهر سن خوزه کالیفرنیا روی صحنه برود. بخش نخست این نمایش چند ماه قبل در استنفورد به صحنه رفت.(اینجا را بخوانید)

بیضایی و همکاران در رستوران هندی
بیضایی و همکاران در رستوران هندی




اظهارنظر یک روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب که برادری هم در شورای شهر دارد⇐ اگر آقای وزیر یک مشاور آگاه داشت، درباره چهره‌ای همانند بیضایی چنین داوری‌ نمی‌کرد

سینماروزان: در فاصله کمتر از یک سال مانده تا انتخابات ریاست جمهوری 96 و در روزهایی که شایعه ای درباره برکناری علی جنتی از وزارت ارشاد جزو اخبار پرمخاطب رسانه هاست، رسانه های اصلاح طلب که زمانی تا می توانستند حامی وزیر ارشاد دولت یازدهم بودند هم دست از محافظه کاری برداشته و با صراحت بیشتری به نقد وزیر می پردازند.

به گزارش سینماروزان از جمله چنین نقدهایی در روزنامه “شرق” منتشر شده و ابوالحسن مختاباد که بیشتر او را به عنوان منتقد موسیقی می شناسیم و برادرشان عبدالحسین هم عضو شورای شهر تهران است، در یادداشتی به بهانه اجرای “طرب نامه” بیضایی در ایالات متحده به وزیر تاخته که چرا گفته نمی داند بیضایی در این سن و سال می تواند کاری انجام دهد یا خیر.

متن کامل یادداشت مختاباد را بخوانید:

طربنامه بیضایی و دودی که از کنده بلند می‌شود

ین روزها استاد بهرام بیضایی و تیمی نزدیک به ۵۰ بازیگر زیرنظرش خود را آماده شش اجرای بخش دوم نمایش طربنامه در دهه سوم ماه اکتبر می‌کنند. این اجراها قرار است در پنج شب از دو هفته متوالی در تالاری در شهر سن خوزه روی صحنه برود. بخش نخست این نمایش چند ماه قبل به صحنه رفت و قرار بود که در یکی از شب‌ها نیز اجرای کامل هر دو بخش را شاهد باشیم (در زمانی بیش از هفت ساعت) که هنوز مشخص نیست آیا چنین اتفاقی خواهد افتاد یا اینکه تصمیم بر این است که خلاصه‌ای از نمایش قبلی گفته و به اجرای همان بخش دوم اکتفا شود.
آن‌گونه که نگارنده از گوشه‌وکنار و از برخی بازیگران این نمایش شنیده است، برای چند ماه، شنبه‌ها و یکشنبه‌های هر هفته تمرینات طاقت‌سوزی برای آماده‌شدن این نمایش انجام شده است. این نکته را از این بابت می‌گویم که دیدار از صحنه تمرین هم از قرار برای اغیار (غیر از عوامل نمایش) ناشدنی است. آقای بیضایی نظمی آهنین و انضباطی کمرشکن را بر کار وارد کرده است تا مانند بخش نخست، کاری شسته‌رفته و پاکیزه و درخور کارهای خودش و تئاتر ایرانی بر صحنه بیاید.

وقتی زمینه کار فراهم باشد خلاقیتها شکفته می شود
عمده بازیگران آماتورند، اما همه آنها در کوره تجربه و دانش ناب آقای بیضایی آبدیده شده و صیقل یافته‌اند. جذبه کارکردن با چهره‌ای نادر همانند بیضایی این خستگی طولانی‌مدت را برای همه بازیگران و عوامل، آسان و پذیرفتنی کرده است تا بعدها در تاریخ زندگی خود از چنین تجربه نابی یاد کنند.
در کنار تمامی این عوامل البته نباید همراهی همدلانه و مشفقانه مدیر و حامی این پروژه را نادیده‌ انگاشت که با درک درست از سپهر فکری و فرهنگی هنرمندی در تراز بهرام بیضایی، همت و تلاشی جانانه را فراهم کرده و می‌کند تا او بتواند ایده‌هایش را عملیاتی کند.

اگر وزیر سری به رسانه ها می زد…
تلاش‌های چند سال اخیر استاد بیضایی در منطقه کالیفرنیای شمالی نشان داد که وقتی زمینه‌های کار فراهم باشد، ‌خلاقیت‌ها هم شکفته می‌شوند و آدمی در سن بیضایی هم قوت و انرژی سال‌های جوانی را پیدا می‌کند و کاری می‌کند کارستان. چندی قبل که وزیر محترم ارشاد در پاسخ به پرسشی گفته بودند: «نمی‌دانم آقای بیضایی اصولا می‌تواند در این سن کاری انجام دهد یا نه»، شخص نگارنده که دورادور تلاش‌های استاد بیضایی را در سه سال اخیر دنبال کرده و می‌کنم و تقریبا هر سه نمایشی را که به صحنه برده از نزدیک دیده‌ام، با خود اندیشیدم که اگر آقای وزیر یک مشاور خبیر و آگاه داشت، قطعا درباره چهره‌ای همانند بیضایی چنین داوری‌ نمی‌کرد. حتی اگر سری به سایت‌ها می‌زد و گوشه‌ای از بخش نخست همین نمایش طربنامه را می‌دید یا یکی، دو سخنرانی و پرسش و پاسخ آقای بیضایی را، به قطع و یقین در ارزیابی خود تجدیدنظر می‌کرد و زبان به تحسین آقای بیضایی می‌گشود و تلاش‌هایی که کرده و می‌کند و خواهد کرد.

شاید روزی برسد…
درهرحال بسی دشوار است که در محیطی انگلیسی‌زبان باشی و بتوانی صورت‌بندی کارت را به‌گونه‌ای سامان دهی که در مدت دو هفته پنج اجرای سنگین، اما با کیفیتی مطلوب و مناسب را به صحنه ببری، آن‌هم به زبان فارسی با بازیگرانی آماتور. بیضایی اما این کار را صورت داد و استقبال از بخش نخست نشان داد که او مخاطبان خود را در این منطقه پیدا کرده است. شاید روزی برسد که نمایش بیضایی در این منطقه برای روزهای متمادی بر صحنه باشد.




داریوش ارجمند: بسیار دوست دارم نظرات مسعود فراستی را بشنوم/”مختار” را قبول ندارم چون شخصیت سالمی نبوده!/تمام سینمای ایران جمع شدند تا من در “اعتراض” بازی نکنم/در منفی‌ترین نقشی که تاکنون بهرام بیضایی نوشته بازی کردم

سینماروزان: داریوش ارجمند بازیگری که بیش از هر چیز به واسطه ایفای نقش “مالک اشتر” سریال “امام علی(ع)” شناخته می شود شب گذشته 23 مهرماه با حضور در برنامه “هفت” نکات جالبی را درباره کارنامه بازیگری خود بیان کرد.

به گزارش سینماروزان  ارجمند با اشاره به سری سوم برنامه «هفت» گفت: «هفت» از معدود برنامه هایی است که تا این موقع شب بیدار می مانم تا آن را ببینم و بسیار دوست دارم نظریات مسعود فراستی را بشنوم.

وی با بیان آنکه من 4 سال در مشهد شاگرد دکتر شریعتی بودم، افزود: من به همراه همسرم شاگرد اول کلاس های این استاد بودیم. مادرم و دکتر شریعتی از نخستین کسانی بودند که به طور حرفه ای من را برای بازیگری ترغیب کردند.

فریدون جیرانی دستیار من در کارگردانی بود

این بازیگر پیشکسوت ادامه داد: با وجودی که تعصب بسیاری به تئاتر داشتم، با ورود سینما به ایران جذابیت های این حوزه ما را به خود جذب کرد. اولین فیلم خود را با خرید یک دوربین 8 میلیمتری با وام، به نام «هیس» ساختم و جریان سینمای آزاد مشهد را راه اندختیم. فریدون جیرانی آنجا بود و دستیار من در کارگردانی بود. سینمای آزاد، پدر سینمای امروز است و بچه های خوبی از این گروه بیرون آمدند. نظیر مهدی صباغ زاده ولی بهترین شان فریدون جیرانی است! من وقتی از پاریس برگشتم، جیرانی مرا حیرت زده کرد. هرچند دو فیلم اول جیرانی بد بود و او دیر اوج گرفت.

وی ادامه داد: صحنه تئاتر مثل پل صراط می ماند برای یک بازیگر! تا زمانی که از این پل عبور نکند نمی تواند به سینما برسد.

شهرهای مذهبی همیشه در هنر پیشرو بوده اند

ارجمند درخصوص آنکه چرا مشهد با این پشتوانه سینمایی تاکنون وارد حوزه جدی تولید فیلم سینمایی نشده است، گفت: مرکزیت تهران همه استعدادها را بلعید! من وقتی تهران آمدم، اداره ارشاد تهران سالن برای تمرین تئاتر ما نداشت. اما ما در مشهد سالن بزرگی برای این کار داشتیم. عجیب است که شهرهای مذهبی همیشه در هنر پیشرو بوده اند! مثلا بااستعدادترین افراد را در قم می دیدید!

همه سینما جمع شدند تا «اعتراض» را بازی نکنم!

بازیگر نقش «مالک اشتر»، درخصوص مافیای بازیگری در سینمای ایران اظهار داشت: اولین کلاس بازیگری تهران، کلاس من بود. اما همان ابتدای دوره با شاگردانم طی می کنم که بنده کسی را به جایی معرفی نمی کنم! بلعکسش نیز نبوده، یعنی کسی را از بازی در جایی ممنوع کنم! ابدا. هرکسی به هر جایی بخواهد برسد باید خود تلاش کند.

ارجمند درخصوص بایکوت خود در سینما افزود: من آدم متوکلی هستم! اصلا برایم مهم نیست. تمام این سینما جمع شدند تا من در “اعتراض” بازی نکنم. من معتقد بودم بر سر هر خوان بنشستم، خدا رزاق بود. معتقدم سینما مثل سایه است. اگر به دنباش بروی، از تو فرار می کند اما اگر راه خودت را بروی، دنبالت می آیند.

کسانی که به دنبال حذف من بودند امروز کجایند؟

وی ادامه داد: کسانی که به دنبال حذف من بودند، امروز کجا هستند؟ بیایند با هم به میان مردم برویم، ببینم چه کسی در قلب مردم جای دارد! من افتخارم این است که نوکر مردمم و به بیان حضرت علی (ع) از روی شانه خود مردم را نگاه نمی کنم! تا زمانی که سینمای این کشور انقدر کوچک است این تنگ نظری ها وجود دارد.

آرزویم بازی در نقش حضرت ابالفضل (ع) بود

این بازیگر ادامه داد: آروزیم بود نقش حضرت ابالفضل (ع) را بازی کنم، چون اعتقاد دارم کسی نیست به اندازه من این مرد عزیز را بشناسد. من با این آقا بزرگ شدم. اما از من گذشت و دیگر نمی توانم بازی کنم. خیلی ها از من می پرسند که در زمان نقش مالک را چگونه بازی کردی که می گویم واقعا به خاطر نمی آورم در آن زمان چه کار می کردم. آن زمان فکر می کردم در دکور جنگ صفین حضرت علی(ع) مرا می بینم.

“مختار” را کلا قبول ندارم چون شخصیت سالمی نبود

ارجمند با اشاره به نپذیرفتن بازی در سریال “مختارنامه” گفت: من شخصیت مختار را کلا قبول ندارم و به همین دلیل، بازی در این سریال را قبول نکردم. مختار شخصیت سالمی در مذهب تشیع نبوده است.

وی با اشاره به اهمیت نقش های یک بازیگر ادامه داد: من اعتقاد دارم هنرپیشه با انتخاب نقش جایگاه خود را در جامعه تعیین می کند. برای همین هیچگاه حاضر نشدم نقش منفی بی خاصیتی را بازی کنم. اگر نقش منفی بازی کردم در جهت خدمت به جامعه بوده است. من در منفی ترین نقشی که تاکنون بهرام بیضایی نوشته بود بازی کردم.

برای فیلم ساختن به سینما آمدم، نه بازیگری!

ارجمند درخصوص کارگردانی در سینما نیز بیان داشت: یک روز سناریویی به وزارت ارشاد پیش آقای جواد فریدزاده بردم. بعد از بازی در فیلم «ناخدا خورشید» دیگر قصد نداشتم فیلم بازی کنم. اما او به من گفت تو برای جمهوری اسلامی فقط باید بازی کنی! نباید بروی فیلمساز شوی یا خوانندگی کنی! اما من واقعا برای ساختن فیلم آمدم نه بازی کردن! و امیدوارم تا پایان عمرم بالاخره فیلم بسازم.

این بازیگر ادامه داد: پسرم در مدرسه سینمایی لندن در انگلیس درس می خواند. او می گفت سر کلاس های ما یک ساعت راجع به «ناخدا خورشید»، ناصر تقوایی و بازی من در این فیلم حرف زدند.

وی درباره سرنوشت فیلم «پیرمرد و دریا» تقوایی نیز گفت: دیگر شرایط برای ساخت این فیلم برای او سخت شد. او «ناخدا خورشید» را زمانی ساخت که بعد از آن سخت گیری ها، فنر فشرده ای شده بود و می ساخت اثبات کند که می تواند بسازد. تقوایی در سینمای ایران یک استثنا است. او باید ادیب، حقوقدان و … می شد




توصیف تلخ بهرام بیضایی از “روز واقعه”اش که خود نتوانست آن را بسازد ⇐شبیه شد به فیلمهایی که بناست از تلویزیون پخش شود

سینماروزان: بهرام بیضایی وقتی در اوایل دهه 60 سناریوی “روز واقعه” را با نام مستعار “ع.سالک” نوشت و به داریوش فرهنگ داد تا به گروه فیلم و سریال شبکه ارائه کند هرگز فکرش را نمی کرد که ده سال بعد جوانی به نام شهرام اسدی که آن زمان تازه از آمریکا بازگشته بود بشود کارگردان این سناریو.

به گزارش سینماروزان شهرام اسدی کوشید در اندازه های خود فیلم استانداردی بسازد و البته هیأت داوران جشنواره سیزدهم فجر که از ابراهیم حاتمی کیا تا خسرو سینایی و جواد شمقدری در آن حاضر بودند با بایکوت نام بیضایی به عنوان سناریست، چهار جایزه بهترین فیلم،موسیقی، طراحی صحنه و چهره پردازی را به این فیلم داد.

اما بیضایی چنان که باید از نتیجه کار اسدی و فیلمی که ساخته شد راضی نبود و آن را اثری تلویزیونی می دانست.

10 کارگردان عوض شد اما نگذاشتند خودم بسازم

بیضایی خودش در سال 88 و مدتی پیش از مهاجرت به ایالات متحده در گفتگویی با جواد طوسی درباره دلیل ساخت فیلم توسط اسدی گفته بود: نگذاشتند خودم بسازم. لااقل ۱۰ کارگردان عوض شد و من تعجب می‌کردم که این همه آدم نمی‌توانند این فیلم را بسازند. حتی گفتند واروژ کریم مسیحی این فیلم را بسازد. خوشحالم می‌شدم اگر او این فیلم را می‌ساخت. حتی اسم آقای محمدرضا اصلانی را آوردند.

وی ادامه داده بود: خیلی‌ها عقیده داشتند که چند جای فیلم را باید عوض کنم، اما من برای عوض کردن نرفتم. به هر حال آقای اسدی مهارتش را داشت که لااقل تعداد جاهایی را که می‌خواستند عوض شود به سه برساند و فیلمی بسازد شبیه فیلم‌هایی که قرار است از تلویزیون پخش شود.

بیضایی تاکید کرده بود: اصلا نمی‌خواهم بگویم راضی هستم یا نه. تمام حرف من این است که من این فیلم را این طور نمی‌دیدم. این فیلم شباهتی به فیلم‌هایی که داشتم، ندارد.

روز واقعه
روز واقعه



چرا “روز واقعه” تنها ماند؟

سینماروزان/نازنین متین‌نیا: «من حقيقت را در زنجير ديدم… من حقيقت را پاره پاره بر خاك ديدم… من حقيقت را برسر نيزه ديدم…»
آنچه مي‌خوانيد، ديالوگ‌هاي پاياني فيلمنامه «روز‌واقعه»، نوشته بهرام بيضايي است. عبدالله، شخصيت اصلي داستان، عصر روز عاشورا به كربلا مي‌رسد و همه آنچه برايش باقي مي‌ماند، روايت حقيقت مسلم، اتفاقي است كه در صحراي كربلا رقم خورده؛ همان كه بيضايي «پاره پاره بر خاك» و «برسرنيزه» مي‌خواندش.

به گزارش سینماروزان و به نقل از “اعتماد” تكان‌دهنده‌تر، ضرب‌تر و تاثيرگذارتر از اين ديالوگ براي نمايش جوهرواقعي كربلا و اتفاقي كه رقم خورد تا اين‌همه سال، حديث آزاد‌گي حسين برجا بماند، در تاريخ ادبيات نمايشي و تصويري ما ثبت نشده. شايد ادعاي بزرگي باشد، اما واقعيت دارد.

دليلش از نمايش «روز واقعه» برپرده سينماها مي‌آيد. از روزگاري كه فيلم اكران شد و در زمان اكران نمي‌توانستي تماشاگري پيدا كني كه از فيلمنامه بيضايي و كارگرداني شهرام اسدي لذت نبرده باشد.

بعد از اكران هم رسانه ملي با تمام مقاومتش در برابر بهرام بيضايي، حداقل سالي يك‌بار به بهانه‌هاي مختلف «روز واقعه» را روي آنتن مي‌آورد و بازهم تماشاگري نيست كه از دوباره ديدن اين فيلم ناراضي باشد. از همه جالب‌تر حضور ديالوگ‌هاي «روز واقعه» در فضاي مجازي است.

راوی اصلی این قصه حالا کجاست؟

در كانال‌هاي تلگرامي با مناسبت و بي‌مناسبت، ديالوگ‌ها هم‌خوان مي‌شود و گاهي هم در توييتر و فيس‌بوك ردپاي آنها را مي‌بيني. انگار نه انگار كه اين‌همه سال از نوشتن اين فيلمنامه و اكران فيلم گذشته و اين نسل جديدي كه واقعا نگرانش هستند و گاهي حتي هشدار «دين‌گريزي‌»اش را مي‌دهند، اينچنين با عصاره حقيقتي كه بهرام بيضايي روايتش كرده، ارتباط مي‌گيرند و «آزادگي» حسين را درك مي‌كنند و به تحسين روايت مي‌كنند… 

همين است كه مي‌شود «روز واقعه» را يكي از متفاوت‌ترين قصه‌هاي عصر تازه از داستان كربلا دانست؛ قصه معاصري كه جان كلام كربلا را روايت مي‌كند و خواننده و تماشاگرش را تحت‌تاثير قرار مي‌دهد.

اما راوي اصلي اين قصه حالا كجاست؟! چرا در سرزميني كه نه صد سال كه قرن‌هاست با مردمانش داستان كربلا را نقل كرده‌اند و حتي براي زنده نگه‌داشتن آن حافظه هنري مانند تعزيه به عصر معاصر كه مي‌رسيم، «روز واقعه» تنها مي‌ماند و اثري ديگر همپاي او پيدا نمي‌كنيم؟! 

چرا فقط به “روز واقعه” می رسیم؟

چرا وقتي به فهرست نگاهي مي‌اندازيم از ميان تمام آنچه مي‌شود به ياد داشت، فقط به «روز واقعه» مي‌رسيم و در فاصله‌اي دورتر يادمان مي‌افتد كه محمد رحمانيان هم يك نمايشنامه نوشت كه هيچ‌وقت اجازه اجرا نداشت و احمدرضا درويش هم «رستاخيز» را  ساخته كه سال‌هاست درگير مجوز است.

مگر نه اينكه بخشي از افتخار يك سرزمين به قصه‌ها و روايت‌هايي است كه عصر به عصر نوشته مي‌شوند تا فرهنگ خود را نه تنها به نسل آينده كه به سرزمين‌هاي ديگر منتقل كنند؟! چرا بايد تمام سهم ما از چنين ميراث‌داري آنقدر اندك و كم باشد.

چطور ممكن است در روزگاري كه همه مي‌خواهند اين ميراث را حفظ و منتقل كنند، در حوزه فرهنگ و هنر، اين‌چنين كم و ناچيز و گاهي البته مانده پشت درهاي مجوز، ميراث‌دار باشيم و يادمان برود، ما اينچنين به تاثيرگذاري فرهنگ و هنر و هنرمندان ايراني بي‌اعتناييم و حواس‌مان نيست كه همچنان كربلا و ميراث «آزاد‌گي» آن را با همان سنتي كه از نسل‌هاي پيشين مانده، مي‌گذرانيم و حواس‌مان نيست كه بايد ميراث‌دار واقعي باشيم.




بهرام بیضایی به بهزاد فراهانی گفت⇐هیچ جای{ایران} نگذاشتند اسم پسرم را در دبیرستان بنویسم!!!

سینماژورنال: 30 شهریورماه امسال که بیاید دقیقا 6 سال از مهاجرت بهرام بیضایی و اقامتش در ایالات متحده برای تدریس در دانشگاه استنفورد می کذرد.

به گزارش سینماژورنال در این مدت و بخصوص بعد از روی کار آمدن دولت یازدهم کم نبودند مدیران سینمایی که ادعا کردند بیضایی می تواند به ایران برگردد و کار کند با این حال بیضایی نه برای کار کردن بلکه حتی برای سر زدن به بستگان هم به وطن بازنگشت.

بهزاد فراهانی از رفقای بیضایی که همچنان خود را شاگرد وی می داند اخیرا در گفتگو با “تماشاگران امروز” به ذکر دیدارش با بیضایی در آمریکا و شرح احوال او پرداخته است.

چه کسی نگذاشت اسم فرزندش را در دبیرستان بنویسد؟

فراهانی با اشاره به درددل با بیضایی بیان داشت: با بیضایی فقط درباره ایران حرف زدیم. می گوید هیچ جا نگذاشتند اسم پسرم را در دبیرستان بنویسم. آوردمش اینجا تا بچه ام درس بخواند. پسرش یکی از نوابغ خوب نسل جوان است و اسمش نیاسان است. مثل پدربزرگش؛ پدر بیضایی شاعری بود به نام ذکایی.

بیضایی در حال تدوین علمیت تخته حوضی است

فراهانی که در “سگ کشی” بیضایی نقش صاحب یک نمایشگاه اتومبیل به نام “خاوری” را بازی کرده بود با اشاره به تلاشهای بیضایی در آکادمیک کردن دانش نمایش تخته حوضی گفت: ما قوانین علمی و مدونی از تئاتر تخت حوضی نداریم…بهرام بیضایی نمایشی نوشته است نردیک به 9 ساعت و خرده ای؛ “طرب نامه” است که به دو بخش تقسیمش کرده. یک بخش که حدود 4 ساعت است و اجرا شده و از آن فیلم گرفته. بخش دیگرش را با 70 بازیگر در حال تمرین است. این بازیگران اکثرا از 300 کیلومتری سانفرانسیکو به آنجا می آیند و تمرین می کنند. همه شان هم ایرانی هستند.

این بازیگر ادامه داد: خیلی از بازیگران نمایش هنرمندند و خیلی هم هم هنرمند نیستند. بیضایی الان در حال تدوین این کار است یعنی دارد علمیت هنر تئاتر تخت حوضی را تثبیت می کند و ضبط می کند برای نسلی که در آینده این کشور می خواهند کار کنند.

#بهرامبیضایی#نیاسانبیضایی#چریکهتارا#افرا#بهزادفراهانی#مژدهشمسایی#سگکشی#

بهرام بیضایی در کنار نیاسان فرزندش
بهرام بیضایی در کنار نیاسان فرزندش



به‌جای مرثیه‌سرایی بر درگذشتگان⇐زنده بودن را جشن بگيريم

سینماژورنال/نازنین متین‌نیا: چهره خندان داوود رشيدي، شهر را در آغوش گرفته؛ در هر اتوبان و خيابان اصلي كه مي‌روي، يادي از تازه درگذشته دنياي سينما و تئاتر در شهر نشسته. بيلبوردها يا از «آمدم، ديدم و رفتم…» او مي‌گويند يا قطعه‌اي شعر غم‌انگيز در غم فراق رشيدي دارند.

به گزارش سینماژورنال و به نقل از “اعتماد” در شب، اين بيلبوردها بيشتر توجه جلب مي‌كنند؛ زير نور چراغ‌هاي كوچك، مي‌درخشند و به آدم‌ها يادآوري مي‌كنند؛ آدم بزرگي از اهالي هنر از اين شهر رفته است و جاي خالي‌اش هم ديگر پر نمي‌شود. داوود رشيدي، بازيگر بزرگي بود.

هنرمندي همعصر و معاصر ما كه سال‌هاي سال زندگي‌اش را براي دنياي نمايش و بازيگري وقف كرد. بازيگري كه هنوز خاطره نقش‌هايش در ذهن مردم هست و احتمالا باقي هم خواهد ماند. يادآوري شهري از چنين بازيگري، يك قدرداني ساده است.

حضوری که شهروندان را دلزده نمی‌کند
يك نشانه ساده براي نمايش ارزشمندي هنرمندان در شهري كه زندگي در آن پرشتاب و پر از دغدغه است و يك مكث كوتاه اينچنيني، مي‌تواند شهروندان در حال گذر را اندكي دور از زندگي و دغدغه‌هاي معاش كند و اندكي به جهاني ديگر ببرد؛ جهاني كه در آن زندگي والا و ارزشمند، اثرگذاري هنرمند و در خاطره‌ها ماندن، فضيلت است و اين فضيلت بايد يادآوري شود.

همان طور كه پيش از رشيدي و در همين تابستان، چهره عباس كيارستمي روي بيلبوردها آمد. كارگردان بزرگي كه جهان سينما را با مرگش عزادار كرد و كمترين نشانه از اين همراهي در عزاداري جمعي، همان بيلبوردهايي بود كه چهره كيارستمي را با اشعارش در شهر پراكنده كرد. كيارستمي نه‌تنها روي بيلبوردها بود كه اگر به در و ديوار شهر نگاه مي‌كرديد، نقشي از او را با اسپري سياه و توسط هنرمندان گرافيتي ايراني، پيدا مي‌كرديد.

اين حضور پررنگ نه‌‌تنها شهروندان را دلزده نمي‌كرد و حالا هم در مورد داوود رشيدي دلزده نمي‌كند كه اتفاقا برعكس، واكنش‌هايي مثبت و خوب به همراه دارد. هردوي اين چهره‌ها براي مردم مهم بودند و حضور آنها روي بيلبوردها رسمي و گرافيتي‌هاي غيررسمي، نمايش همراهي مديران شهري با مردم اين شهر و آنچه دوست دارند، شد.

سوال اینجاست…

اما سوال اينجاست كه آيا مردم اين شهر تنها دوست دارند تصويري از عزيز تازه درگذشته را در شهر و روي بيلبوردها ببينند؟ آيا تنها يادآوري آنكه از دست رفته جايز است و نمي‌شود چهره‌اي ديگر از عالم هنر كه معاصر است و همزمان در عصر ما و در زير آسمان اين شهر نفس مي‌كشد را ببينيم و در زندگي روزمره پردغدغه، لحظه‌اي به او و نقش مهم و تاثيرگذارش فكر كنيم؟ چه مي‌شود اگر اين شهر پر شود از چهره‌هايي كه عمري براي هنر و فرهنگ تلاش كردند و همچنان در حال تاثيرگذاري هستند؟ و…


اين سوال‌ها و سوال‌هايي از اين دست مهم هستند. چون تصور شهري كه تنها به تازه درگذشته‌ها نگاه مي‌كند و مردمان زنده‌اش را فراموش مي‌كند، تصور شهري خاكستري و پرتنش است. مرگ هنرمند و اين آگاهي كه ديگر جاي خالي او پر نمي‌شود براي سرزميني كه قرن‌ پشت قرن چهره‌هاي تاثيرگذار فرهنگي و هنري داشته، دردناك است.

مرگ هنرمند نشانه‌اي از يك پايان تلخ است. اما زندگي هنرمند و زنده بودنش، نمايشي از يك دريچه بزرگ اميدواري است. نمايشي كه مي‌گويد همچنان مي‌شود اميدوار بود و همچنان مي‌شود منتظر خلقي تازه در فرهنگ و هنر ماند. هنرمندي كه زنده است، جان يك جامعه را با زندگي هنري‌اش زنده نگه مي‌دارد و چه خوب است كه اين جان زنده، هر روز و هر لحظه به مردمان اين شهر يادآوري شود. در روزگار معاصر ما و از هر طرف كه به عالم هفت‌گانه هنر نگاه كنيم، چهره‌اي درخور و شايسته براي افتخار پيدا مي‌كنيم.

بیلبوردها را با نمایش زندگان رونق دهیم

در موسيقي شجريان، چكناواريان، فرهاد فخرالديني و… را داريم. در عالم ادبيات محمود دولت‌آبادي، احمدرضا احمدي و… را. دنياي سينما ناصر تقوايي، بهرام بيضايي، رخشان بني‌اعتماد، داريوش مهرجويي و… را در آغوش گرفته. هنرهاي تجسمي حضور سرحال و فعال آيدين آغداشلو، پرويز تناولي و… را تجربه مي‌كند.

دنياي نمايش همچنان علي نصيريان، جمشيد مشايخي، عزت‌الله انتظامي و… را دارد. هركدام از اين چهره‌ها مي‌توانند براي افتخار يك سرزمين كافي باشند، براي غروري كه روح اين سرزمين را زنده نگه مي‌دارد. پس چرا بايد صبر كنيم و دست روي دست بگذاريم و نه به مردم اين شهر نشانه‌اي از حضور آنها بدهيم و نه به آنها بگوييم كه ارزش نقش پررنگ آنها در هنر را مي‌دانيم و از همعصر بودن با آنها خوشحاليم. چرا بيلبوردهاي شهري ما بايد مناسبتي و طرحي از غم داشته باشند؟ اين بيلبوردها مي‌توانند نمايشي ديگر باشند؛ نمايشي از يك حضور پررنگ و زنده و همچنان موثر.

داوود رشیدی
تشییع داوود رشیدی



دست‌نوشته بیضایی برای گوینده “اژدها وارد می‌شود”+عکس

سینماژورنال: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان که ناشر رسمی آثار بهرام بیضایی در ایران است به تازگی ترجمه‌ انگلیسی یکی از نمایشنامه‌‌های به شدت دراماتیک و پرتعلیق این نویسنده با عنوان «فتحنامه‌ی کلات» را منتشر کرده است.

به گزارش سینماژورنال منوچهر انور مترجم و گوینده ای که اخیرا در “اژدها وارد میشود” صدای او را به عنوان راوی داستان “ملکوت” بهرام صادقی شنیدیم به ترجمه “فتحنامه کلات” به زبان انگلیسی مبادرت نموده است.

منوچهر انور که پیشتر «مرگ یزدگرد» بیضایی را نیز به زبان انگلیسی ترجمه‌ کرده بود سعی کرده “فتحنامه کلات” را تا حد ممکن نزدیک به نثر بیضایی به انگلیسی برگرداند.

سپاسگزاری بیضایی از انور

این اتفاق سبب ساز آن شده که بهرام بیضایی هم دست‌نوشته ای را در مقام سپاس برای انور بنگارد. بیضایی نوشته است: دوست و سرور گرامى منوچهر انور ! خوشحالم از رنج بيست ساله به راستى رستيد – از فتحنامه‌ى كلات و وسواس ترجمه! هم سپاسگزار و هم شرمنده منم!  كتاب در آمده را نديده‌ام و همينطور نديده شادباش و خسته نمانيد بر شما!

ورود بانوی اساطیری در کوران درگیری دو خان مغول

به گزارش سینماژورنال “فتحنامه کلات” را بیضایی در ابتدای دهه 60 نوشت و داستان آن درباره درگیری میان دو سردار مغول در منطقه کلات در خراسان کنونی است.

درگیری “توی خان” و “توغان خان” که هر دو با نیرنگ و فریب به دنبال حذف دیگری است در نهایت سرنوشت سومی را برای هر دو رقم می زند؛ به سبک اغلب آثار بیضایی این بانویی اساطیری به نام “آی بانو”ست که از راه رسیده و هر دو را به کنار زده و به فرماندهی کلات می رسد.

منوچهر انور
منوچهر انور