1

عاق شدن سام درخشانی به‌خاطر همکاری با دوبرادرون!؟

سینماروزان: سام درخشانی بازیگری که در سالهای اخیر درکنار پژمان جمشیدی با کمدی‌هایی مثل “خوب بد جلف” و “تگزاس” دیده شده اخیرا مجری‌گری را هم در مسابقه “ایران” تجربه می‌کند.

مسابقه “ایران” را هاشم رضایت تهیه کرده و سعید رضایت اخوی هاشم هم کارگردانیش را برعهده داشته است!

سام درخشانی با اشاره به ضبط “ایران” حین شیوع کرونا به جام‌جم گفت: حین ضبط روزانه با بیست نفر به شکل مستقیم ارتباط داشتم و درچنین شرایطی با وجود همسر و فرزند کوچک به منزل می‌رفتم و ممکن بود آنها را هم در معرض ابتلا قرار دهم.

درخشانی ادامه داد: مادرم وقتی متوجه شد در روزهای کرونایی سر کار می‌روم درابتدا با گریه کردن خواست منصرفم کند و بعد به التماس افتاد و درنهایت کار به عاق کردن رسید ولی کاری بود که استارت خورده بود و باید به انتها می‌رسید.

سام درخشانی درباره انتقادات به اجرایش بیان کرد: بخش عمده نقدها بخاطر حضور من بود. هرچند حضور سلبریتی باعث می‌شد برنامه زودتر دیده شود ولی به هر حال انتقادات هم بود ولی این اولین و آخرین اجرایم است و چون نام برنامه “ایران” بود، پذیرفتم و دیگر هم به فکر اجرا نخواهم بود.




شش سال بعد از حسین فرحبخش، حالا رضا کیانیان به خاتمی نامه نوشته است!!!⇔این بار پای مشروبات الکلی در میان است!!!

سینماروزان: شش سال بعد از زمانی که حسین فرحبخش در واکنش به توقیف فیلم «زندگی خصوصی» در نامه ای به احمد خاتمی امام جمعه تهران، موضع گیری تند وی درباره فیلمش را ناشی از داده های نادرست دانست، حالا رضا کیانیان بازیگر ایرانی نامه ای به احمد خاتمی نوشته است.

به گزارش سینماروزان بهانه رضا کیانیان برای نامه نگاری به احمد خاتمی، موضع گیری خاتمی پیرامون مقاله‌ای به قلم عباس عبدی منتشره در روزنامه دولتی ایران است. خاتمی گفته بود: در روزنامه‌ای که از بودجه بیت‌المال تغذیه می‌کند می‌نویسند، چون این مشروبات الکلی قلابی بلای جان مردم شده، پس شما بیایید مانند زمان طاغوت مشروبات الکلی را آزاد کنید؛ این یعنی عبور از اسلام!

کیانیان با تأکید بر اینکه خودش مخالف مصرف مشروبات الکلی است نوشت: آقای خاتمی امام جمعه تهران! آیا خبر دارید ایران یکی از کشور هاییست که بالاترین مصرف سرانه مشروبات الکلی را دارد؟ آیا میدانید این همه مشروب الکلی از کجا تأمین می شود؟ در ایران فقط مشروبات الکلی دست ساز مصرف نمی شود، بلکه حجم بالایی از مصرف داخلی از خارج وارد میشود و این واردات آنقدر زیاد است که در اکثر نقاط ایران ، هر کجا و هر لحظه ای که اراده کنید در اختیارتان قرار می گیرد؟ فقط کافی است تلفن کنید و برایتان بیاورند درب خانه! آیا می دانید این مشروبات الکلی خارجی، در این حجم زیاد چگونه وارد ایران می شود؟ ‌آیا می دانید چون این مشروبات قاچاق هستند، سوءاستفاده کنندگان زیادی مشروبات تقلبی می سازند و در اختیار مصرف کننده قرار می دهند؟ و همین مشروبات تقلبی ، باعث کوری و مرگ و میر های فراوانی می شود؟

این بازیگر ادامه داد: آیا می دانید مصرف سرانه مخدر های طبیعی و شیمیایی آنقدر بالاست که حتی به دبستان ها هم رسیده است؟ آیا می دانید این همه مواد مخدر از کجا تامین می شود؟ آیا به نظر شما مصرف مواد مخدر مثل شیشه و هرویین و گل و ال اس دی و کوکایین و… خانمان برانداز ترند یا مشروبات الکلی؟ من از مصرف الکل حمایت نمی کنم اما با مصرف مواد مخدر با تمام وجود مخالفم. شما حتما به فیلم هایی که وزارت کشور و وزارت اطلاعات از بلاهایی که مصرف مواد مخدر به سر این مردم مظلوم آورده و میاورد در اختیار دارند دسترسی دارید. اگر ندیده اید خواهش می کنم حتما ببینید.آیا تا به حال در نماز جمعه ازین معضلات بحثی به میان آورده اید؟ آیا تا به حال به آسیب شناسی این معضلات کمک کرده اید؟

رضا کیانیان خاطرنشان ساخت: شما به گونه ای در مورد کشور ایران صحبت می کنید که انگار یک کشور خیالی ست! در ایران واقعی مثل همه کشور های دیگر جهان، چه بخواهید و چه نخواهید این مواد مصرف می شوند اما کشور های دیگر صورت مسأله را پاک نمی کنند. بلکه با واقعیات کشور به شکل واقعی رو برو می شوند. آسیب شناسی می کنند و راه حل پیدا می کنند. موضوع مشروبات الکلی هم مثل همه مشکلات فقط با ندیده گرفتن حل نمی شود. فرض کنیم روزنامه ایران هم به این موضوع اشاره نکرد. و هیأت نظارت بر مطبوعات روزنامه ایران را توقیف کرد، آیا مشکل حل می شود؟ دیگر کسی مشروب نمی خورد؟ دیگر مشروب قاچاق در آن حجم زیاد وارد کشور نمی شود؟ دیگر مشروب تقلبی ساخته نمی شود و مصرف کنندگان این محصولات تقلبی کور نمی شوند و نمی میرند؟ یا این که بر عکس واردات بیشتر میشود و محصولات تقلبی فراوان تر می شود و کوری و مرگ و میر فرا گیر تر می شود؟




فقط ساعاتی بعد از حذف از اسکار، یاد وطن کرد؟؟!!⇐اصغر فرهادی: برای من بسیار حیاتی است که در ایران فیلم بسازم!

سینماروزان: اصغر فرهادی بعد از اسکاری که در بحبوحه منازعات ضدایرانی ترامپ گرفت امید زیادی داشت که فیلم «همه میدانند» که در اسپانیا هم ساخته راحتتر از حد تصور راهی اسکار شود ولی زهی خیال باطل که اسپانیا فیلم «قهرمانان» ساخته «خاویر فِسِر»مادریدی را به «همه میدانند»فرهادی ترجیح داد.

جالب اینکه فقط ساعاتی بعد از انتشار خبر حذف اصغر از اسکار این کارگردان ایرانی در گفتگو با نشریه کانادایی «لاناسیون» از علاقه به بازگشت به ایران و فیلمسازی مجدد در وطن گفته است!!! به گزارش «سینمادیلی» فرهادی بیان داشت: نمی‌خواهم وارد فرآیند ساختن یک فیلم در ایران و یک فیلم در خارج شوم. از سوی دیگر، به گشتن دور دنیا مثل وودی آلن هم علاقه ندارم. آنچه می‌دانم اینکه به احتمال زیاد فیلم بعدی‌ام در ایران مقابل دوربین می‌رود.

این کارگردان ادامه داد: برای من بسیار مهم و بهتر بگویم حیاتی است که نه تنها در ایران فیلم بسازم، بلکه آنها را در ایران به نمایش بگذارم. از آنجا که پیشینه همه ما یکی است، واکنش تماشاگران بسیار به احساس من نزدیک است. تجربه کار کردن در فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلف را دوست دارم اما جوهره و ذات من همیشه ایرانی می‌ماند.

آیا اعتراف فرهادی به اینکه لازم است باز در ایران فیلم بسازد معنایی دارد جز آن که اصغر فقط در دل مناسبات داخلی است که می‌تواند همواره بر صدر نشسته و هر زمان فیلم ساخت بی توجه به کیفیت رقبا، راهی اسکار شود؟؟

آیا انصافا اگر با پیدا کردن تبصره و تک ماده همین «همه میدانند» به عنوان محصول مشترک ایران و اسپانیا معرفی میشد، هیأت انتخاب ایرانی فیلم برای اسکار جرأت میکردند فیلمی جز آن را برای اسکار بفرستند؟؟




تازه‌ترین خروجی شورای صنفی نمایش⇐اکران «داش آکل» و «آخرین بار کی سحرو دیدی؟» از همین هفته+حذف فیلم ارگانی «راه رفتن روی سیم» بعد از شکست سنگین در اکران

سینماروزان: در تازه ترین جلسه شورای صنفی نمایش مقرر شد دو فیلم تازه روی پرده بروند.

به گزارش سینماروزان فیلم سینمایی «داش آکل» ساخته محمدرضا عرب گرگانی در گروه ایران به جای فیلم ارگانی «راه رفتن روی سیم» به کارگردانی احمدرضا معتمدی که شکستی سنگین در اکران خورده و فیلم سینمایی «آخرین بار کی سحر را دیدی» به کارگردانی فرزاد موتمن در گروه زندگی به جای «کاتیوشا» ساخته علی عطشانی از چهارشنبه ۷ شهریور ماه روی پرده برود.

اکران «راه رفتن روی سیم» و «کاتیوشا» در زیرگروه ادامه می یابد و با توجه به اینکه بقیه فیلم ها کف فروششان را حفظ کرده اند همچنان روی پرده باقی می مانند.




حدس بزنید بعد از بازگشت بهروز وثوقی به ایران چه اتفاقی رخ خواهد داد؟⇐همکاری با سازمان ارزشی متمول و توزیع بلیتهای نذری برای رونق فیلم ارگانی بهروز؟/حضور در یک فیلم هنری شبه‌روشنفکرانه که نه راهی به کن دارد و نه راهی به فجر؟/حضور در ورسیون‌های پاستوریزه «ماه عسل» و «همسفر» و «ممل آمریکایی» که مافیا بهشان سانس نمی‌دهد؟/همراهی با پولشویان فعال در شبکه خانگی برای بخور و بخوابی چندفصلی؟/قبول پیشنهاد گروه معارف برای بازی در سریال مناسبتی و در پرسوناژ آموزشگاه‌داری(!!) که مدام اغفال می‌شود؟/شکایت کیفری علیه بهروز از سوی همه آنها که برای همبازی شدن با وی قرارداد «سفید امضاء» بسته بودند؟ یا …؟

سینماروزان/ورتا چمانی: از آنجایی که فرض محال، محال نیست و بسیاری از محال‎ها به راحتی ممکن شده و خواننده‎ی زیرزمینی که پرونده‎ی محکومیت داشته ناگهان از عرشه ناوشکن سردرآورده، پس بعید نیست که بهروزوثوقی هم به ناگاه در عرصه‎ی سینمای ایران ظهوری نو و جدید بیابد، از این رو بد نیست بدون هر گونه تحلیلی درباره بدی یا خوبی این امر احتمالات بعد از ورود بهروز به ایران را بررسی کنیم.

اول. بهروز وثوقی به ایران آمده، حکم چهل ساله‎ی دادگاه انقلاب لغو شده، سینما فرهنگ به او که مالک اصلی‎اش است باز گردانده شده و بنیاد سینمایی فارابی بابت سه دهه استفاده از سینما به عنوان مالک، پول‎هایی را که به دست آورده و حاصل کرده، به بهروز برگردانده است، حالا بهروز مانده و حضورش بر پرده نقره‎ای که مشکلات سینما و اصناف وابسته به آن دیگر کامل حل شود. باز این فرض را هم می‎پذیریم که دوبلورهای فیلم‎های معروف او جواب مثبت داده و او را تنها نگذاشته باشند، چرا که بهروز وثوقی یا همان خلیل وثوقی با صدای خودش و ته لهجه‎ی دلنشین آذری هرگز نمی‎تواند خاطرات فیلم‎های پس از قیصر خود را برای مخاطبانی که او را با تلاش فراوان به کشور باز گردانده، تکرار کند، بهروز بدون آن دوبلورها، عملاً دیگر بهروز نیست، همان طور که سعید راد وقتی با صدای خویش برگشت عملاً از بازار حرفه‎ای سینما خواهد خط خورد.
حالا بهروز و دوبلورش آماده‎ی حضور بر روی پرده‎اند و اولین شنیده‎ها حاکی از آن است که سازمان ارزشی متمول به سراغ بهروز رفته، بهروز در این مرحله بهروز «تنگسیر» است و شاید تلویزیون هم مدام تنگسیر را نشان دهد تا همه نقش ضد استبدادی بهروز را ببینند، حالا زارممد آماده‎ی ایفای نقشی در قالب یکی از سرداران ملی یا محلی مبارز خواهد بود، از کلنل پسیان تا یکی از مبارزان تنگستانی، تا ستارخان و باقرخان و شیرعلیمردان خان و … البته شنیده خواهد شد سازمان ارزشی به همه‎ی شروط مالی بهروز احترام گذاشته و پذیرفته و بهروز هم سه جلد کتاب خاطرات از نوع خاطرات ارتشبد سابق فردوست یا احمد علی انصاری نوشته و از فسادخانواده‎ی شاه مخلوع به‎خصوص همشیره‎ی همزادش پرده‎ها برداشته است.
فیلم به فجر می‎آید، بهروز کاندیدا می‎شود و البته سیمرغ را نمی‎گیرد چون هنوز خودی خودی محسوب نمی‎شود، فیلم با بلیت‎های نذری و پروژه‎های نذر فرهنگی و پیش‎خریدهای ارگانی فروش نسبتاً قابل قبولی پیدا می‎کند و بهروز بعد آن باز به انتظار یک بیگ پروداکشن ارگانی دیگر می‎ماند و به نقش دوم‎های فیلم‎های ارگانی حمایتی دیگر تبدیل می‎شود، اتفاقی مشابه که سعید راد هم با «دوئل» آن را تجربه کرد.

دوم. بهروز به ایران آمده و پروژه‎ی تطهیرسازی بخاطر تازه بودن داغ تتلو و کلیپ‎هایی از  بهروز در فیلم‎های غیر ضد استعماری(!) اش که توسط مخالفان که بخشی از رقبا هم پنهانی در این جبهه قرار گرفته‎اند، پخش شده، سازمان ارزشی و ارگانیها علیرغم میل قلبی و قبلی نمی‎توانند پای بهروز را به یک پروژه‎ی ارگانی باز کنند و بهروز در یک فیلم هنری بازی می‎کند، فیلمی که ارگانی نیست ولی از آن طرف نمی‎تواند جسورانه هم باشد چرا که سازندگانش همه‎ی جسارتشان را در آوردن و استفاده از بهروز خرج کرده‎اند و بهروز هم لااقل در فیلم اول نمی‎تواند در پوزیشنِ منتقد ظاهر شود و به خط قرمزها نزدیک شود، پس حاصل یک فیلم هنری خنثی است نه این طرف نه آن طرف که نه فجر را دارد نه فستیوال کن را، فیلم در نوبت اکران قرار می‎گیرد و در بدترین شرایط آب و هوایی و تقویمی در سالن‎های معدودی به نمایش در می‎آید، بهروز طفلک باید در اکران‎های مردمی مگامال و زندگی و ماندانا شرکت کند و به مانند نو ستاره‎ای که در شروع اکران فیلم‎هایش از یازده شب تا پنج صبح سلفی می‎اندازد چنین ریاضت‎هایی را به جان بخرد، در ضمن مدام به نفر اول و دوم و سوم فیلمیران هم زنگ بزند و سکانس‎های بهتر یا فوق‎العاده درخواست کند. در این مرحله ایشان آقای وثوقی هستند و با این نام مورد خطاب قرار می‎گیرند و چشم چشم به آقای وثوقی گفته می‎شود اما عملاً سانسی تعلق نمی‎گیرد. فروش فیلم پایین یا در بهترین شکل متوسط است، پس هواداران کجایند، انبوه هواداران بهروز را با «تنگسیر» نمی‎شناسند و فیلم‎های تجاری ترش را دوست دارند، در ضمن بهروزی که پیک نمی‎زند، چاقو نمی‎کشد، دعوا نمی‎کند و برای رهایی از تاریکی، لامپ‎ها را روشن نمی‎کند را دوست ندارند، آنها می‎خواهند بهروز «هاوآریو» شان را بر روی پرده خوب کند و خلاصه همان بهروزی شود که بود، وگرنه این بهروز شده کپی همه‎ی آنهایی که در طی این چهار دهه به هوای بهروز شدن آمدند و بهروز نشدند هیچ، سرانجام مختار شدند که بروند یا بمانند و سرانجام هم رفتند.

حالا بهروز هم به این نتیجه رسیده به کارهای تجاری‎اش باز گردد، حالا نه در حد «دالاهو» یا «صد کیلو داماد»، ولی چیزی در مایه‎ی «ماه عسل» و «همسفر» بد نیستند و می‎توانند انتظارات را برآورند، فیلم ساخته می‎شود، اما آن فیلم‎ها هنوز بیننده‎ی بیشتری به نسبت این ورژن‎ها دارد، چرا که بهروز جوان است، پارتنرهایش هم از خودش جوانتر و عشق و عاشقی و مزه ریختن حسابی بهشان می‎آید و اصولاً با ورژن‎های به قول مخاطب پاستوریزه فرق می‎کند، فیلم اکران می‎شود، حالا او بهروز خان و بهروز جان است که چشم چشم می‎شنود و شاید این بار چند سکانس هم اضافه کنند، اما چند فیلم که ارگانها، آقازاده‎ها، رانتی اختلاسی‎ها و … در آن حضور دارند روی پرده است و یک فیلم کاملاً بخش خصوصی که اتفاقاً از روی یک فیلم قدیمی رونویسی شده و همه‎ی کمدین‎های حال آن زمان در آن حضوری باحال دارند و می‎زنند و می‎رقصند و انواع شوخی‎های لفظی و یدی در آن در جریان است. فیلم بهروزخان در جدول نهایی پایان سال در رتبه‎ای که شایسته‎ی اوست قرار نمی‎گیرد.

سوم. بهروز وسوسه می‎شود با رانتی-اختلاسی‎-پولشویان کار کند! اما همه‎ی آنهایی که خون آریایی در رگ دارند به او تذکر می‎دهند، کانالهای تلگرامی، اینستاگرامی راجع به آقازاده‎های گرامی به بهروزخان هشدارهای لازم را می‎دهند، بهروز مانده که چه کند، فیلم بازی نکردن یک مشکل بود و حال فیلم بازی کردن هزار مشکل، او باید برگردد به دنیای هنری که ویژه‎ی خودش باشد و مثلاً با یک فیلمساز جوان، فیلمی چون «قیصر» را به لحاظ کارکرد سینمایی از وجوه مختلف هنری و اقتصادی و جریان‎سازی، بسازد. آنچه بهروز می‎خواهد چیزی است که خود می‎داند چیست و از این رو او باید سرمایه‎ی فیلمش را هم خودش تأمین کند. در  این مرحله هنوز می‎تواند بهروز خان باشد و البته بهروز هم هست.

چهارم. فیلم مستقل بهروز که نه ارگانی است نه هنر و تجربه‎ای و نه کپی کاری از فیلم‎های5 دهه‎ی پیش ساخته می‎شود اما فیلم ساخته نشده چوب‎های مختلف در ابعاد و جنس‎های مختلف لای چرخ او جاسازی می‎شود تا او بداند در این چهل سال، این عرصه هم خالی از پدرخوانده‎های پوشالی و مافیای مقوایی نبوده و به قول معروف سینما هم صاحاب دارد.

پنجم. حالا بهروز خسته شده، از گروه معارف برای بازی در یک سریال ماه رمضانی پیشنهاد دارد چون نفر پیش از او که اتفاقا آموزشگاه‌دار هم هست آن قدر توسط شیطان اغفال ‎شد که اسباب مضحکه‎ی عام و خاص فراهم گشت و شیطان رجیم هم از اغفال این فرد خسته شده!! بهروز نمی‎پذیرد چون خاطره‎ی خوبی از اغفال شدن ندارد و بر باعث و بانی آنهایی که او را اغفال کرده و از سانفرانسیسکو به لواسان کشاندند لعنت می‎فرستد.

آخر. حالا بهروز خان، بهروز شده و حرف و حدیث پشت سرش زیاد شده که پول مارو هم نداد، جمله‎ی تکراری که پشت سر بسیاری از بت‎های سابق سینما زده می‎شود، بهروز می‎گوید به خدا همه سفید امضاء کرده بودند و بازی در کنار من و در فیلمی که نام من در آن به عنوان تهیه کننده یا بازیگر بود، برایشان افتخار ابدی به حساب می‎آمد. خودشان اصرار بر حضور داشتند، اما حرف و حدیث‎ها همگی حاکی ازآن است که ما گفتیم سفید امضاء او چرا باور کرد؟ یا قبول کرد؟ مگر وضع مالی‎اش بد است؟ مگر خودش کم دارد، اصلاً بهروز هست که هست، مگر خودش افتخاری بازی می‎کند؟ ما برای آوردنش کم هزینه نداده‎ایم. حالا همه‎ی آن اسرار مگویی که ممکن است واقعیت هم نداشته باشد و زمانی در ابتدای انقلاب بهانه‎ی امثال مخملباف‎ها بود از زبان این جماعت به کرات شنیده می‎شود و پرونده‎ی عکاس مضروب فلان مجله‎ی هفتگی پیش از انقلاب به دست آنها مفتوح می‎شود، حالا سایت‎های سینمایی متعدد بهروز را برای همین دعواها می‎خواهند، او هم جوابی بدهد و افشاگری کن، مخاطب فلان نشریه سینمایی یا فلان روزنامه‎ی سیاسی بالا برود، بهروز آن قدر عصبی و به هم ریخته و پریشان است که دوست دارد یک لحظه چشم باز کند و ببیند همه‎ی اینها یک کابوس است که او از سر گذرانده و درست همین لحظه چشم باز می‎کند و می‎بیند خوشبختانه در سانفرانسیسکو است و با صدای زنگ تلفن یکی از ایران که می‎خواهد او را به ایران باز گرداند بیدار شده است.

بهروز عاقلتر از آن است که با طناب یک عده که خود در کارشان فرومانده‎اند به ته چاه برود، در تمام این سالهای اخیر او دیده که چگونه فیلمسازان نامی حال حاضر به محض اینکه پولی از صدا و سیما و ارگانها به قول خودشان کنده‎اند سریع به ینگه دنیا برده و آنجا برای آتیه خود و خانواده‎شان سرمایه‎گزاری کرده‎اند. در تمام این سالها بازیگران جایزه‌بگیر و موفق را دیده که چه تلاشی برای دوتابعیتی شدن می‎کنند و دریافت تابعیت جایی که بهروز سالهاست در آنجا زندگی می‎کند برایشان تا چه حد از درجه‎ی اهمیت برخوردار است.

بهروز در تمام این سالها نفاق این جمعیت را از نزدیک دیده، آنجا چه می‎کنند و اینجا چه می‎گویند، دیده که رفتار و گفتار و کردار این جماعت تا چه حد مزورانه و پر از دو رویی است، دیده که پشت سر هم چه می‎گویند، دیده که پشت سر مسئولان ذیربطشان چه‎ها می‎گویند، پس حالا بیاید اینجا که چه بشود، با همان جماعتی که بی‎نقاب دیدتشان، اینجا با نقاب وارد گودی شود که میاندارش خود در پی مهاجرت و رفتن است. بهروز که پیش از انقلاب در سودای جهانی شدن رفته و همه‎ی افتخارات وطنی‎اش را چهل سال پیش کسب کرده، اگر متقاضی خارجی داشته باشد حتماً می‎رود و شرکت می‎کند و برای ایرانی‎هایی که بخواهند بدون نقاب و نفاق در آن سو فیلم بسازند و یا نمایش به صحنه ببرند حاضر می‎شود مثل تمام این سالها که در فیلم‎های بسیاری بازی کرده است، که «فصل گرگدن» معروف‎ترین آن است، پس او برای چه باید به جایی بیاید که سالها پیش تمام کرده و از سر گذرانده است. او احتمالاً به مرد فضای مجازی در جریان فروش آخرین فیلم ناصر ملک‎مطیعی که اولین فیلم آن مرحوم در پس از انقلاب بود هم قرارگرفته، فروشی بسیار نازل که اگر همین‎هایی که زیر تابوت او را گرفته بودند برای تماشای فیلمش می‎رفتند، فیلم فروش به مراتب بیشتری به احترام او پیدا کرده بهروز حتماً از اینکه سالها و شاید قریب به یک دهه در سالن مطبوعات جشنوارۀ فجر چه برخوردی با فیلم‎های خالق «قیصر» می‎شود خبر دارد. می‎داند با کارگردان قیصرساز که حضور 4 دقیقه‎ای ملک‎مطیعی در فیلمش در نقش فرمان بیشتر از 89 فیلم دیگری که بازی کرده در یادها می‎ماند، طی این سالها چه کرده‎اند، او خوب می‎داند همانهایی که به پابوس فرمان می‎روند با خالق فرمان چه‎ها که نکردند و چه توهین‎ها روا نداشتند، بچه که نیست بلند شود و بیاید حتی اگر از گزند سیاسیون در امان باشد می‎داند از این سو، از مریدان کور و رفقای طمعکار و کارچاق کن‎های سیاسی که آداب معامله‎گری را خوب بلدند و الحق که سوداگران واقعی مرگ هنر هستند، رهایی نخواهد داشت.

بهروز به دعوت آنهایی که هنوز نتوانسته‎اند فیلم‎های توقیفی خود را به نمایش درآورند و در خلوت حق‎السکوت‎های گران می‎گیرند بلند نمی‎شود بیاید فیلمی بازی کند که کاریکاتوری از «قیصر» باشد یا نسخه‎ی عقیمی از «کندو»، او باید همین لبخند را برای جماعتی که از قبل او می‎خواهند گذشته‎ی خود را تطهیر کنند و وجهه‎ی خود را ترمیم، داشته باشد، لبخندی بزند که یعنی ممنونم، این جزو آداب است، لبخندی که نشانه‎ی هیچ چیزی نیست جز آداب، مانند همان لبخندی که مهماندار هواپیما به شما به عنوان مسافر می‎زند که باید بزند چرا که جزو آداب این کار است و اگر کسی این لبخند را جدی بگیرد، احتمالاً بعد از پرواز و عبور از پای پلکان، از آن بانوی متبسم سابق، کتک مفصلی نوش جان خواهد کرد.

اما در این سو، کسانی بازگشت بهروز را از عالی‎ترین مقام اجرایی کشور درخواست می‎کنند، در یک ژست آزاداندیشانه، که به ناگاه یادشان افتاده بعد از چهل سال، باید بهروز وثوقی و دیگر هنرمندان پیش از انقلاب باز گردند و به کار خویش ادامه دهند، آن هم در سینمایی که سالمندان مجوزدارش نه کار دارند نه بیمه‎ درمانی و نه بازنشستگی، اما درخواست بازگشت در وقت اضافه، آن هم از سوی جماعتی که منتسب به جریان اصلی ممنوع الفعالیت کردن سینماگران پیش از انقلاب‎اند، چه دلیلی می‎تواند داشته باشد؟

بی‎گمان کسی دلش برای بهروز و بقیه‎ای که آن سوی آبها هستند نسوخته و اگر امروز تنها درخواست سینمایی از رئیس جمهور بازگشت بهروز عنوان می‎شود، ریشه در گاف جریانات نو اصول‎گرای فرهنگی یا به عبارت بهتر نوآمدگان عرصه‎ی فرهنگ که خود را ارزشی می‎خوانند، دارد و عکس‎العملی است در برابر عمل اولیه آنها… موضوع بسیار ساده است، پس از مرگ ناصر ملک‎مطیعی کوشندگان نواصول‎گرا، جوانانی که از تتلو تا بازیگران قبل از انقلاب را محمل و بهانه‎ای برای تحقق اهداف خویش می‎پندارند و گمان دارند با تاس آنها می‎توانند جفت شش بیاورند تا مهره‎های سوخته‎ی خود را حرکت دهند، فرصت مغتنمی یافتند تا سوار بر موج احساسات مردمی در سوک این ستاره‎ی سابق، بانیان ممنوع‎الفعالیتی او یعنی رئیس جمهور ممنوع‎التصویر و نخست وزیر دوره‎ی جنگ را حسابی از چشم هواداران این نوع سینما و این بازیگران بیاندازند و به خیال خود با قرار دادن عکس ناصر در حین نماز بر بانیان جنایت کنار گذاشتن او لعنت بفرستند. تا اینجای کار به نفع این نو اصول‎گرایانی که هیچ صبغه و سابقه‎ای از ارزش‎ها به جز نام و نانش ندارند، پیش رفت تا جایی که حتی فیلمسازی که تا نیمه‎ی اول دهه‎ی هشتاد به بازیگران زن پیش از انقلاب نسبت‎های ناسزا می‎داد و من‌جمله همبازی ناصر در فیلم‎های «پل» و «طوقی» را که به سینما بازگشته بود به باد تهمت‎های شنیع بسته بود، برای خراب کردن مخملباف به ستایش از ناصر و لوطی‎گری‎های او پرداخت.

حالا بهترین فرصت برای جناحی است که ریشه و عقبه‎شان به همان رئیس جمهور ممنوع‎التصویر باز می‎گردد تا توپ را به زمین نواصول‎گرایانی که پس از کودتا بر اسلاف فرهنگی‎شان در مصادر امور پر از پول و بودجه نشسته‎اند، بیاندازند که بسیار خوب هم انداختند. حالا آنها درخواست بازگشت بهروز را کرده‎اند، و عملاً ضمن اقرار به سکوت و اشتباه خویش از پیله به در آمده‎اند، رئیس جمهور هم در برابر این پیشنهاد لبخند زده، همان لبخندی که یک فروشنده‎ی اجناس حراجی به مشتری می‎زند که اگر خریدار باور کند آن لبخند از سر عشق و عاطفه و علاقه است، کلاه بسیار بزرگتری به جز خریدن اجناس بنجل آف خورده سرش خواهد رفت.

توپ حالا  در زمین رئیس جمهوری است که  نه اثرگذار بر قوه‎ی قضائیه و به‎خصوص دادگاه انقلاب می‎تواند باشد و نه اصولاً تمایلی برای چنین چالش‎هایی با قوای هم عرض خود دارد. نتیجه از قبل مشخص است ، طرفداران همانهایی که امروزه متهمین ردیف اصلی ممنوع‎الفعالیتی بهروز هستند گویی از جانب رهبران خویش چنین درخواستی را برای تجدید فعالیت و حیات سینمایی او طلب می‎کنند و جواب منفی از سوی دستگاه‎ها و افراد ذیربطی و حتی چهره‎های سیاسی نه چندان مربوط با امور سینما، شنیده خواهد شد که نواصولگرایان عجول به آنها وابستگی فکری و ربطی و مالی دارند. این یعنی یک زیرکی تمام عیار ، آنها درخواستهایشان را با یک لایه واسطه از  کسانی می خواهند که تبلیغاتچی هایشان  دونفری را که در پیش نام بردیم مسئول  بگیر و ببند اول انقلاب معرفی کرده اند و ناخواسته بر شاخه نشسته و بن بریده اند، از این رو جای تعجب ندارد بپرسیم چرا این جماعت از شورای شهر کاملا همسو با خود نخواسته که نام حداقل خیابانی را که ملک مطیعی در آن زندگی می کرده به خیابان ملک مطیعی تغییر نام دهد ، چرا که  زمان ، زمان مطالبه گری از جناح مقابل است که  یکدم  به خاطر تسویه حساب سیاسی از ارزشهای انقلابی مورد ادعای خویش کاملا عدول کرد و خواست موج سواری کند.

بهروز وثوقی خوب می‎داند این یک «زدی ضربتی، ضربتی نوش کن» بین جناح هاست که برای مردم هم تازگی دارد، از آن جهت که مورد افشاء، قضایای مالی و اختلاس و رانت نیست، دعوا دیگر رسیده به آنجا که فردین را چه کسی خانه نشین کرد؟ شاید نظاره‎ی همین دعوا بین دو جناح اصلی آن هم بر سر این موضوع شیرینی و حلاوت بیشتری برای بهروز وثوقی از بازگشت به سینمای ورشکسته‎ای دارد که تبدیل به چهارراه حوادثی از نوع اختلاس و زدو بند و ارتشاء و آقا زادگی و رانت‎خواری. تماشای این بازی مهم‎تر از همه‎ی سیمرغ‎هایی است که در یک شب داده می‎شود و فردا صبحش فراموش همه‎ی دنبال کنندگان می گردد،  وگرنه مردم عادی یا همان مخاطب واقعی سینما که مدتهاست به حساب نمی‎آیند.




نگاه یک روزنامه‌نگار اصولگرا به عطش فعالان رسانه‌‌ای اصلاح‌طلب برای کارمندی در رسانه‌های متمول دولتی-شهری⇐رسانه‌های اطلاح‌طلب دارند خالی می‌شوند و اصولگرایان به فکر راه انداختن مرجع رسانه‌ای نیستند

سینماروزان: برخلاف شعارهایی که عموما در موسم انتخابات درباره شفاف سازی در رسانه های اصلاح طلب می‌خوانیم و علیرغم اینکه نگارندگان این شعارها سعی زیادی در معرفی خود به عنوان نیروهای ثابت‌قدم نشان میدهند اما جالب است که بلافاصله بعد از روی کار آمدن دولت همسو کوچ‌های رسانه ای به سمت بنگاههای رسانه ای متمول دولتی را شاهدیم.

به گزارش سینماروزان در این اوضاع است که می بینیم یک مدعی روزنامه نگاری آزاداندیشانه به ناگاه و با کمال میل کارمندی دفتر ریاست جمهوری را می پذیرد و دیگرانی از رسانه های اصلاح طلب عطشی بالا نشان میدهند برای کار در موسسه های متمول «همشهری» و «ایران»!

این آفت به گونه ای غیرمستقیم با واکنش کیوان امجدیان روزنامه نگار اصولگرا مواجه شده است. امجدیان در یادداشتی اجتماعی با اشاراتی سرراست به امثال محمد قوچانی که تبدیل شدن به کارمندان دولت را با روی باز و به صورت هدفمند(!) می پذیرند تعریضی زده است به افت کیفی رسانه‌های قدیمی اصلاح‌طلب که به دلیل مهاجرت نیروهایشان به رسانه های متمول دولتی-شهری روزهای دشواری را درپیش خواهند داشت.

امجدیان البته که یادداشتش را با سوزن به خودی به پایان برده و از کهنسالان اصولگرایان خواسته با تکیه بر نیروهای جوان و باشهامت و در کنارش مستقلهای راستین به فکر راه اندازی مرجع رسانه ای باشند.

متن یادداشت امجدیان را بخوانید:

حالا مدتی است که هر سه چهار روز یک بار خبر مهاجرت یکی از  اهالی حرفه ای رسانه، به گوش میرسد. مهاجرت هدف‌مند و مطابق نقشه. ظاهرا هم  محمد قوچانی این بار فقط قرار است نقش فرمانده رسانه را در جبهه اصلاحات و اعتدال بازی کند یعنی او قدرت جوانترها را پذیرفته و حاضر شده تجربه اش را به تدبیر و شهامت آنها گره بزند تا گروهی دیگر تصمیم بگیرند و او صرفا مسولیتش را تقبل کند. خبرهای این مهاجرت هم بعضی هایش هر دو سه روز یک بار درز میکند و بعضی هاش هم اعلام نمیشود؛ اما هست.

یعنی حالا با قدرت گرفتن اعتدالیون و اصلاح طلبان و تغییر در شورای شهر و شهرداری، از اهالی رسانه ، آنها که کاربلد و حرفه ای هستند، از جاهایی مثل «اعتماد» و «شرق» به جاهای مهمتری مثل «همشهری» و «ایران» میروند.(در این چهارسال پیش رو حتی روزنامه ایران هم دارد احیاء میشود و قرار است قدرت بگیرد!)
آنها می دانند که این چهارساله دوم وقت بازی رسانه هاست. آنها خوب میدانند اعتبار فضای مجازی هم  کم شده و  اعتماد به آن تا میزانی پایین آمده  که حالا دوباره در  مرجعیت رسانه ای قدرت فضای مجازی و رسانه های مکتوب به یک میزان شده است و حتی ممکن است تا انتخابات آینده، کفه ترازو به سمت روزنامه ها سنگینی کند.

متأسفانه همه اینها هم در شرایطی است که اصولگراها هنوز سرگرم موضوعاتی مثل تحلیل چرایی شکست و… هستند.

اگرچه این مهاجرت رسانه ای معلوم میکند جایگاه «همشهری» هنوز به قدری با اعتبار هست که در مقابل «اعتماد» و «شرق» وسوسه کننده باشد و این یعنی یک نمره مثبت برای همشهری دوره قبل. اما آن چه مهمتر است تحلیل چرایی این مهاجرت است.

به نظرم اگر مغز متفکرهای جریان اصولگرایی باهوش باشند، حالا و در دوره شکست دوم و 4سال قبل از آزمون آینده، دقیقا وقت کار رسانه ای است.  آن هم در شرایطی که «اعتماد» و «شرق» و… دارند ضعیف میشوند و می‌شود مرجعیت رسانه را در بزنگاه بعدی در دست گرفت.

حالا وقت راه انداختن مابه‌ازای «اعتماد» و «شرق» برای اصولگراهاست؛ البته بدون کپی کاری و با تکیه بر اسلوب حرفه ای کار رسانه ای. حالا بهترین زمان است! اگر دوباره منش کهنسال اصولگرایان بر تدبیر و شهامت جوانترهای این طیف نچربد و با تجربه‌ترها، به واسطه بی‌اعتمادی به جوانها و مستقلهای راستین شکستی دیگر را به تجربه های قبلی اضافه نکنند.

کیوان امجدیان
کیوان امجدیان



مدیرعامل خانه سینما در واکنش به حوادث تروریستی تهران⇐حضور در مراسم افطار رییس جمهور، دفاع از امنیت ایران است!!!

سینماروزان: در حالی که گمانه زنی می شد حوادث تروریستی امروز تهران به لغو مراسم افطار با هنرمندان رییس جمهور منجر شود اما منوچهر شاهسواری مدیرعامل خانه سینما با ارسال پیامی برای سینماگران، حضور در مراسم افطار را به منزله دفاع از امنیت ایران دانسته است!!!

متن پیام شاهسواری را بخوانید:

منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن هنرمندان و اهل فرهنگ ، قلب پرعاطفه تاریخ مقاومت و ایستادگی این ملت بزرگ اند. گزند امروز به ساحت ایران، با سخن اهل فرهنگ و هنرمندان آسایش می یابد. این سهم ناچیز ماست در پهنه گسترده ی تاریخ ایستادگی. حضورمان در مراسم افطار ریاست جمهوری اسلامی ایران دفاع از امنیت ایران است.




برآمده از آمار یک مخاطب سینماروزان⇐قیمت بلیت سینما در ایران براساس الگوی آمریکایی می‌شود کمی بیشتر از هزار تومان!/ و براساس الگوی اروپایی می‌شود کمتر از ۵ هزار تومان!

سینماروزان: افزایش قیمت بلیت سینماهای کشور تا سقف 12 هزار تومان از ابتدای نوروز سبب ساز واکنشهای متفاوتی شده است. برخی از دست اندرکاران سینمای ایران این افزایش قیمت را به نسبت افزایش قیمت سالانه اقلام دیگر طبیعی می‌دانند و برخی نیز معتقدند به اینکه با تثبیت قیمت سینماست که می توان انتظار داشت مخاطب به این مدیوم به عنوان مدیومی مناسب برای ایام فراغت بنگرد و در این شرایط این سوبسید است که برای این تثبیت قیمت می بایست به سمت سینمادار بیاید.

به گزارش سینماروزان متأثر از این تفاوت دیدگاهها یکی از مخاطبان سینماروزان آماری ارائه داده از حداقل دستمزد کارگر در آمریکا و انگلیس و سپس مقایسه ای انجام داده میان نسبت این حداقل دستمزد با قیمت بلیت سینماها در آمریکا وانگلیس.

با تعمیم این نسبتها یه حداقل دستمزد کارگر در ایران و قیمت بلیت سینماهاست که خروجی قابل توجهی شکل می‌گیرد و آن هم اینکه منطبق بر الگوی آمریکایی باید قیمت بلیت سینما در ایران 1250 تومان باشد و منطبق بر الگوی اروپایی حدود 5000 تومان!!

این مقایسه را بخوانید:

۱) دستمزد کارگر در آمریکا برای هر ساعت کاری حدودا ۷ دلار است . ۷دلار *۸ ساعت کار در هر روز * ۳۰ روز کاری = ۱۶۸۰ دلار برای هر ماه = ۶۲۱۶۰۰۰ تومان(6 میلیون و خرده ای)

۲) دستمزد کارگر در انگلستان برای هر ساعت کاری حدودا ۱۰ دلار است. ۱۰ دلار * ۸ ساعت کار در طول یک روز * ۳۰ روز کاری = ۲۴۰۰ دلار = ۱۱۰۴۰۰۰۰ تومان برای یک ماه(11 میلیون و خرده ای)

۳) قیمت بلیط سینما در انگلستان ۳ دلار است یعنی یک هشتصدم دستمزد کارگر!

۴) قیمت بلیط سینما در آمریکا ۸ دلار است یعنی یک دویست و دهم دستمزد کارگر!

⇓⇓⇓نتیجه

اگر بخواهیم قیمت بلیط در سینمای ایران را برمبنای انگلستان حساب کنیم، قیمت بلیط سینما در ایران با توجه به حداقل حقوق کارگر در ایران (ماهی حدودا یک میلیون تومان) می شود ۱۲۵۰ تومان

اگر بخواهیم قیمت بلیط در سینمای ایران را برمبنای آمریکا حساب کنیم قیمت بلیط سینما در ایران با توجه به حداقل حقوق کارگر در ایران (ماهی حدودا یک میلیون تومان) می شود ۴۷۶۰ تومان




واکنش به ضبط چمدان نماینده جشنواره برلین؟⇐فهرست اصلی برلین بدون حضور ایرانیان بسته شد

سینماروزان: فهرست فیلمهای بخش مسابقه جشنواره برلین بدون حضور نماینده ای از سینمای ایران بسته شد تا شاید این عدم حضور ایرانیان را بتوان واکنشی دانست به ضبط چمدان نماینده جشنواره برلین در فرودگاه امام تهران.

به گزارش سینماروزان دو ماه قبل که «آنکه لویکه» به هنگام خروج از ایران در فرودگاه مورد پرسش قرار گرفت و چمدانی شامل برخی فیلمهایی که از ایران می برد توقیف شد شاید بسیاری نمی دانستند این اتفاق چه تأثیری بر حضور ایرانیان در این جشنواره خواهد داشت.

اما حالا با اعلام شدن نام 18 فیلم بخش رقابتی جشنواره برلین می توان راحتتر درباره اثرات آن ضبط چمدان اظهارنظر کرد.

 18 فیلم بخش رقابتی برای کسب جایزه خرس طلا و خرس نقره‌ای جشنواره  برلین از این قرار است:

–«درباره بدن و روح» ساخته «ایلدیکو انیادی» (مجارستان)

–«آنا، عشق من» به کارگردانی «کالین پیتر نتز» (رومانی، آلمان، فرانسه)

–مستند «بویس» ساخته «آندرس ویل» (آلمان)

–«کولو» به کارگردانی «ترسا ویلاورده» (پرتغال، فرانسه)

–«شام» از «اورن موورمان» (آمریکا)

–«خوشبختی» به کارگردانی «آلن گومی» (فرانسه، سنگال، بلژیک، آلمان، لبنان)

–«میهمانی» ساخته «سلی پاتر» (بریتانیا)

–«ردپا» به کارگردانی «آگنیزکا هولاند» (لهستان، آلمان، چک، سوئد، اسلواکی)

–«روی دیگر امید» به کارگردانی «آکی کوریسماکی» (فنلاند)

–«یک زن فوق العاده» از «سباستین للیو» (شیلی، آلمان، آمریکا، اسپانیا)

–«جنگو» ساخته «اتین کومار» (فرانسه)

–انیمیشن «روز خوبی داشته باشید» ساخته «لیو جیان» (چین)

–«در ساحل تنها شب» به کارگردانی «هونگ سانگ سو» (کره جنوبی)

–«شب‌های درخشان» به کارگردانی «توماس آرسلان» (نروژ/آلمان)

–«یواخیم» ساخته «مارسلو گومز» (برزیل/پرتغال)

–«آقای لانگ» از «سابو» (ژاپن، آلمان، هنگ‌کنگ، چین، تایوان)

–«بازگشت به مونتاک» از «وُلکر شلندروف» (آلمان، فرانسه، ایرلند)

–«موش وحشی» ساخته «جوزف هادر» (اتریش).

شش فیلمی که به صورت غیررقابتی به روی پرده می‌روند نیز شامل فیلمهای زیرند:

–«نوار» از «الکس دلا ایگلسیا» (اسپانیا)

–«تصویر آخر» به کارگردانی «اسنلی توچی» (انگلیس/فرانسه)

–«لوگان» به کارگردانی «جیمز منگولد» (آمریکا)

–«قابله» ساخته «مارتین پرووست» (بلژیک/فرانسه)

–«رگ یابی T2» به کارگردانی «دنی بویل» (انگلیس)

–«خانه ویسروی» به کارگردانی «گوریندر گادا» (هند/انگلستان)




تیتر “کیهان”⇐پرهیز مدیر دوتابعیتی سازمان سینمایی از حضور در حراست ارشاد!

سینماروزان: در روزهایی که حضور افراد دوتابعیتی در بسیاری از حیطه ها از سیاست گرفته تا هنر و البته سینما حاشیه ساز شده است “کیهان” خبر داده که یکی از مدیران دوتابعیتی سازمان سینمایی از حضور در حراست ارشاد سرباز زده است.

به گزارش سینماروزان کیهان نوشته است: در حالی که بر اساس قانون مدیران دوتابعیتی باید ازمناصب مدیریتی خلع ید شوند،یکی از مدیران سازمان سینمایی همچنان مشغول به فعالیت است.
این روزنامه اصولگرا ادامه داده است: گفته می‌شود ظرف چند روز گذشته این مدیر دوتابعیتی، از حضور در حراست وزارت ارشاد برای پاسخگویی به برخی مسائل خودداری کرده است.



کلاهبرداری آشکار از علاقمندان موسیقی؟؟⇐”جیپسی کینگز” حضورش در ایران را تکذیب کرد!!!+عکس

سینماژورنال: طی روزهای گذشته دو شرکت «اکسیر نوین» به مدیریت محمدرضا خانزاده و «پرشیا فیلم» به مدیریت شاهرخ بحرالعلومی(فرزند ابراهیم بحرالعلومی منتقد و بازیگر مرحوم سینما) اقدام به برگزاری اجرای زنده یگ گروه موسیقی اسپانیایی کردند و در تبلیغات این کنسرت تمرکز زیادی بر حضور یک نوانده “جیپسی کینگز” در این کنسرت شد و حتی کار به جایی رسید که در شبکه های اجتماعی این کنسرت به نام کنسرت جیپسی کینگز معرفی شد.

به گزارش سینماژورنال و به نقل از “فارس” معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز طی اقدامی بی سابقه سه سانس در دو روز (18، 21 و 23) و یک سانس فوق‌العاده دیگر را به این گروه در تالار وحدت تهران اختصاص داد!

اما واقعیت اینجا بود که این گروه کمترین ربطی به «جیپسی‌کینگز» نداشت و تنها حضور نوازنده ای به نام «پل ریه‌س» از اعضای سابق این گروه سبب ساز آن شد که بسیاری گمان کنند این گروه جیپسی کینگز است که به ایران آمده و بلیت‌های این اجرا  تا سقف 190 هزار تومان به فروش رفت.

نتیجه استعلام

قطعا پیدا کردن اعضای اصلی «جیپسی‌کینگز» کار دشواری نیست و با چند جستجوی ساده اینترنتی می‌توان تمام شجرنامه این گروه را بررسی کرد. از طرفی روز گذشته روزنامه شرق با مدیر برنامه‌های گروه «جیپسی‌کینگز» مکاتبه کرد که در پاسخی که از طریق ایمیل ارسال شده، چنین آمده است: «کنسرتی که اعلام شده است، نشان می دهد که مربوط به پل ریس، یکی از قدیمی ترین برادران و از خانواده ریس است. او عضو سابق جیپسی کینگز است، ولی الان دیگر با ما همکاری نمی کند».

از طرفی جالب این جاست که همزمان با اجرای فردی که خواننده اصلی جیپسی‌ها معرفی شد، گروه واقعی در «نیواورلئان» آمریکا کنسرت داشت! آیا معاونت هنری ارشاد که همکاری بی‌دریغی با دو شرکتی که به نام جیپسی کینگز کنسرت دادند، انجام داد، از این موضوع هم بی‌اطلاع بود؟ آیا مسولانی که تالار وحدت را تمام و کمال در اختیار این شرکت‌ها قرار داده، از این کلاهبرداری محرز بی‌اطلاع بوده‌اند؟

آیا هزینه بلیت بازگردانده خواهد شد؟

حال با محرز شدن سوءاستفاده تبلیغاتی از عنوان گروه و خواننده «جیپسی‌کینگز»، باید منتظر ماند و دید که آیا هزینه بلیت‌های تا سقف 190 هزار تومانی این اجرا به مردم باز خواهد گشت یا خیر. آیا معاونت هنری ارشاد برای اعتماد سازی و بازگشت اعتبار از دست رفته خود، اقدام به برخورد و بازگشت پول‌های مخاطبان خواهد کرد یا خیر؟

اما این موضوع برای اولین بار نیست که اتفاق می‌افتد اردیبهشت سال گذشته نیز خبرهایی از حضور گروه «جیپسی‌کینگز» منتشر شد و مدیر وقت دفتر موسیقی نیز این خبر را تایید کرد اما در ادامه با پیگیری‌هایی که خبرنگاران انجام دادند مشخص شد که از گروه اصلی «جیپسی‌کینگز» خبری نیست و یک گروه دیگر تحت عنوان «جیپسی‌کینگز فمیلی» قصد اجرا در تهران را داشته‌اند!

حال با تمامی این تفاسیر باید منتظر ماند و دید که واکنش دستگاه قضا نسبت به این کلاهبرداری چه خواهد بود؟

نیکلاس ریه س خواننده اصلی جیپسی کینگر
نیکلاس ریه س خواننده اصلی جیپسی کینگر
پاول ریه س نوازنده ای که سالهاست در جیپسی کینگز حضور ندارد
پل ریه‎س نوازنده ای که در جیپسی کینگز حضور ندارد



خبر یک روزنامه اصولگرا⇐بازگشت شبکه‌های “تماشا” و “بازار” با نامهای جدید

سینماژورنال: همین دیروز بود که روزنامه اصولگرای “جوان” از بازگشت شبکه “بازار” خبر داد.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماژورنال حالا روزنامه «صبح نو» که روزنامه نسل سوم اصولگرایان قلمداد می شود در گزارشی تفصیلی درباره مدیران جدید رسانه ملی از بازگشت شبکه های “تماشا” و “بازار” با نامهای جدید خبر داده است.

این روزنامه نوشته است: به زودی بناست دو شبکه جدید با نامهای «کالا» و «ایران» در رسانه ملی به راه بیفتد. «کالا» گویا شبکه ای است که معادل همان شبکه «بازار» است که با آمدن سرافراز در جهت کاهش هزینه های حذف شد و حالا بناست راه بیفتد تا در جهت معرفی کالاهای ایرانی فعالیت کند.

این روزنامه اصولگرا ادامه داده است: «ایران» هم شبکه ای است معادل شبکه «تماشا»یی که پیش از این و در زمان ضرغامی برای پخش گلچین برنامه های استانی راه افتاد و در زمان سرافراز حذف شد. شبکه «ایران» که زمزمه های راه اندازی آن به گوش می رسد شبکه ای است کاملا با خط مشی «تماشا» و برای پخش گلچین برنامه های شبکه های استانی.




روایت بهاره رهنما از ترسناک شدن زنان ایرانی

سینماژورنال: بهاره رهنما بازیگر ایرانی که در سالهای اخیر تجربیاتی در کارگردانی تئاتر هم داشته است در تازه ترین یادداشتی که برای “شرق” نوشته از ترسناک و مصنوعی شدن زنان ایرانی که نتیجه عملهای جراحی زیبایی است گلایه کرده است.

به گزارش سینماژورنال این بازیگر با اشاره به طبیعی و دست نخورده بودن صورت که ویژگی زنانی است که ایشان خارج از ایران زیارتشان کرده اند از این گفته که تلاش برای بیشتر زندگی کردن آن هم به مدد جراحیهای زیبایی امری بیهوده است.

متن کامل یادداشت رهنما را بخوانید:

وا این چشه؟! عین فیلماش مسخره است!

چیز‌هایی هم هست؛ مثلا این خورشید، کودک آن هفته، کفتر پس‌فردا…

به محض اینکه دو قدم از کشور محترم و دوست‌داشتنی مان دور می‌شوم، اگر زیبایی‌ها و نظم و آرامشی در سفری می‌بینم، همه‌اش می‌شود حسرت در دلم که چرا سرزمین من با سابقه فرهنگی چند‌هزار‌ساله از این چیز‌های بدیهی خوب محروم است؟! چیز‌های ساده و حقوق اولیه‌ای که هیچ‌کدام منافاتی هم با اخلاقیات و شرعیات ما ندارد؛ مثل هوای خوب، خیابان‌های تمیز، رانندگی در آرامش، احترام به حقوق شهروندی و شاید ساده‌ترینش «لبخند» که این‌روزها در سرزمین من تبدیل به کار عجیبی شده و من که به عادتی خانوادگی و البته شغلی از سر صبح به آدم و عالم لبخند می‌زنم، با واکنش‌های غریب مردم مواجه می‌شوم و جملاتی می‌شنوم از این قبیل: وا این چشه؟! عین فیلماش مسخره است!

زنانی با سنین مختلف که همه طبیعی اند

 به چی میخندی حالا بگو مام بخندیم؟  بماند که قدمت را که کمی به سمت راست و چپی فراتر از مرزهای وطن می‌چرخانی، اولین زبان بین‌المللی گفت‌وگوی فرهنگی همین لبخند است و بس! اما این‌بار نکته‌ای زنانه، عجیب و البته غم‌انگیز نظرم را به خود جلب کرد. در لابی هتل‌مان، ناچار به انتظاری نیم‌ساعته بودم و از قرار عروسی‌ای در همان هتل برقرار بود و بیشتر مدعوین خانم‌ها بودند.

زنانی با سنین، جثه و لباس‌های مختلف که همگی در یک نکته یکسان بودند و آن طبیعی‌بودنشان بود. تقریبا هیچ دست‌کاری و جراحی بر صورت‌ها به چشم نمی‌خورد و موها، ناخن‌ها و رنگ‌های چشم صورت همه مال خودشان بود. همگی به گمانم از ٢٠ساله تا ٨٠ساله بسیار زیبا و دلنشین بودند. راز این زیبایی همگانی در طبیعی‌بودنشان بود و بس! و حتی پیری و چین‌و‌‌‌چروک‌های صورتشان وقار و شیرینی خاص خودش را داشت!

همه به‌طور ترسناک و مصنوعی…
و من حسرت خوردم که سال‌هاست در سرزمینم به‌ندرت زنی را می‌بینم که با سن‌وسال خودش که هیچ، با طبیعت وجودش در هماهنگی و صلح باشد. این روزها چند زن پیر دوست‌داشتنی دوروبرمان داریم؟ انگار همه به‌طور ترسناک و مصنوعی قرار است در یک زمان فریز شوند و بمانند و بیشتر از زندگی، زندگی کنند که کاری محال است و متأسفم که وقتی با همسفرم که پزشک پوست بود، صحبت می‌کردم، مدعی بود سرانه مصرف لوازم آرایش در ایران تقریبا به اندازه کل خاورمیانه است!

 بیشتر از زندگی نمی‌شود زندگی کرد، باور کن!  یاد شعر سهراب می‌افتم و فکر می‌کنم واقعا چیزهایی هم هست که به‌جز چین‌و‌چروک‌ها باید به آنها دقت کنیم. کودک آن هفته، کفتر پس‌فردا و هنوز نان گندم خوب است و هنوز آب میریزد پایین اسب‌ها می‌نوشند…




روایت پژمان جمشیدی از ناسزاهای علی پروین و کشک بادنجانی که باعث شد به جام‌جهانی نرویم…

سینماژورنال: پژمان جمشیدی یک فوتبالیست بازنشسته است که به واسطه رفاقت با پیمان قاسم خانی و ایفای نقش در سریال “پژمان” از بازیگری سردرآورد اما آن قدر استعداد داشت که بتواند هم از پس ایفای نقش در “پژمان” برآید و هم اینکه بازیگری را ادامه دهد.

به گزارش سینماژورنال جمشیدی این روزها کمدی “50 کیلو آلبالو” را روی پرده دارد که جزو آثار پرفروش اما انتقادبرانگیز سینماهاست. جمشیدی در تازه ترین گفتگویش که با “شرق” انجام شده نکات جالبی را از دوران فوتبالی اش بیان داشته و یکی از این نکات ماجرای غذایی است که تیم ملی فوتبال ایران قبل از بازی با بحرین در رقابتهای مقدماتی جام جهانی 2002 کره و ژاپن صرف کرد.

تیم ملی فوتبال ایران می توانست با پیروزی برابر بحرین به طور مستقیم به جام جهانی صعود کند اما در اتفاقی غیرقابل انتظار با نتیجه 3-1 مغلوب این تیم شد و نتوانست به جام جهانی برود؛ در همان زمان برخی رسانه‌ها از ماجرای غذای مسمومی گفتند که باعث تحلیلی قوای بازیکنان ایرانی شده است.

اولین نفری بودم که گفتم چرا غذا را در هتل نخوردیم

جمشیدی با اشاره به یکی از بدشانسی هایش که نرفتن به جام جهانی 2002 بود با اشاره به آن شام که برخی آن را “کشک بادنجان” می دانستند بیان می دارد: ولی وقتی به جام‌جهانی 2002 نرفتم واقعا بدشانسی آوردم. مطمئنم ما به دلیل مسائل فوتبال یعنی ورزشی از آن جام حذف نشدیم و هنوز هم بازی بحرین برایم سؤال است.

وی ادامه می دهد: اولین نفری بودم که گفتم چرا غذا را در هتل نخوردیم و می‌توانید آرشیو «خبر ورزشی» را ببینید که اولین نفری بودم که این را گفتم. افتخار نمی‌کنم. اما نمی‌دانم چرا برای کسی عجیب نبود که ما روز بازی در بیرون از هتل غذا خوردیم! سفارت ایران در بحرین هم گفت اینها میهمان ما نبودند.

سرنوشت من و خیلی های دیگر عوض شد

جمشیدی می افزاید: نمی‌خواهم وارد حواشی فوتبال شوم، اما درنهایت ما آن جام‌جهانی را نرفتیم و سرنوشت من و خیلی‌های دیگر را تحت‌تأثیر قرار داد؛ افرادی مانند نیکبخت‌واحدی، مجاهد خضیراوی، حامد کاویانپور و حتی علی کریمی. درست است که علی کریمی دوره بعد به جام‌جهانی رفت، اما اگر در آن سن‌وسال وارد ویترین جهانی فوتبال می‌شدیم، شاید اتفاقات خیلی خوبی برایمان می‌افتاد.

عاشق بلاژویچ هستم
این بازیکن سابق و بازیگر فعلی درباره مربیان خارجی اش می گوید: عاشق بلاژویچ هستم. کلا برایم جالب است هر زمان که مربی خارجی وارد ایران شده بهترین زمان فوتبالی‌ام بوده و به حقم رسیده‌ام اما با مربی ایرانی کمتر. مثلا «دنیزلی» مربی «پاس» شد و من اوج فوتبالم بود با اینکه از «پرسپولیس» خارج شده بودم و بدترین حالت روحی را داشتم، اما یکی از بهترین سال‌های فوتبالم را تجربه کردم.

وی می افزاید: با آقای بلاژویچ در تیم ملی بزرگسالان به آنچه دوست داشتم و فکر می‌کنم حقم بود، رسیدم. با «کردس» آلمانی در تیم ملی امید فیکس بازی کردم. البته بخشی از این اتفاقات ناشی از اشتباهات خودم هم بوده.

ناسزا گفتن علی پروین مانند ارتباط ما با دوستان است!!!

جمشیدی درباره برخوردهای علی پروین با خودش بیان می دارد: بله، {علی پروین} زیاد در رختکن به من توپیدند. ناسزا گفتن آقای پروین مانند ارتباط ما مردها با دوستان‌مان است.

وی ادامه می دهد: اما تنها زمانی که دیدم ایشان واقعا عصبانی شد و از کوره در رفت، بازی پرسپولیس و برق شیراز بود. دو، سه هفته قبل از اینکه قهرمان شویم در آزادی یک بر صفر به برق شیراز باختیم. درست است که همه می‌گویند پرسپولیس آن سال شانس آورد و استقلال به ملوان باخت و قهرمان شد، اما اگر ما آن بازی را به برق شیراز نمی‌باختیم در هفته آخر خیلی چیزها روشن شده بود. آن نتیجه خیلی دور از ذهن بود. به‌همین‌دلیل آن روز آقای پروین من، کاویانپور و فنایی را از همه بیشتر مورد لطف قرار دادند!!

 




بررسی زمینه‌های همکاری سینمایی میان ایران و روسیه

سینماژورنال: پیرو حضور فیلم سینمایی “آوازهای سرزمین من” به تهیه کنندگی امیرحسین شریفی در یازدهمین فستیوال ارتدکس در روسیه و موفقیت های این تهیه کننده در اخذ سه جایزه از این فستیوال نشستی با حضور ایشان و مسئول بخش فرهنگی سفارت ایران و تعدادی از کارگردانان و تهیه کنندگان روسی از جمله دیمیتری کلیپاتسکی، پن دراکوسکی والری و آقای کامنسکی، به منظور بررسی زمینه های همکاری مشترک در بعد تهیه فیلم سینمایی و سریال و مستند با تم واقعیت های اسلام و زندگی مسلمانان برگزار گردید.

به گزارش سینماژورنال طبق توافق های به عمل آمده با توجه به علاقه مندی طرف های روسی جهت تهیه فیلم های مزبور در ایران، پیشنهادات آنها از طریق سفارت به تهیه کننده ایرانی امیرحسین شریفی و مراجع ذیربط ایرانی جهت هماهنگیهای لازم به منظور اجرای پروژه های مذکور منعکس گردید و دو پروژه با این تهیه کننده به توافق و سرانجام رسید.

امیرحسین شریفی
امیرحسین شریفی در دیدار مربوط به بررسی زمینه های همکاری سینمایی میان ایران و روسیه

 




کيارستمي در سرزمين فيدل كاسترو از روابط تهران واشنگتن مي گويد

سینماژورنال: عباس کیارستمی که این‌روزها در کوبا به سر می‌برد، گفته است محدودیت‌ها به او کمک کرده. کارگاه فیلم‌سازی عباس کیارستمی در کوبا از روز سه‌شنبه، ششم بهمن، در مدرسه فیلم‌سازی و تلویزیون هاوانا برپا شد.

به گزارش سینماژورنال و به نقل از “شرق” این کارگاه به مدت ١٠ روز ادامه خواهد داشت. یک روز پیش از شروع این کارگاه، این کارگردان ایرانی جایزه توماس گوتیرز را که جایزه اتحادیه ملی نویسندگان و هنرمندان کوباست، دریافت کرد. او درحالی این کارگاه را در هاوانا برگزار کرده است که تاکنون دیگر فیلم‌سازان شناخته‌‌شده‌ای مانند فرانسیس کاپولا، جرج لوکاس و اسپایک لی نیز کارگاه فیلم‌سازی در این مدرسه برگزار کرده‌اند.


خبرگزاری اسپانیایی EFE در گزارشی که به مناسبت برگزاری این کارگاه منتشر کرده، آورده است در این کارگاه ٤٥ نفر از ٢٥ کشور دنیا تحت راهنمایی «شاعر سینما» قرار می‌گیرند. این خبرگزاری بیان کرده است تصویرهای کیارستمی متأثر از مطالعات او از شعر فارسی است و تأکید او در این کارگاه، بر رابطه میان خلق‌کردن و کمبود منابع است.


در ادامه این گزارش به نقل از کیارستمی بیان شده است: «محدودیت‌ها شخصا به من کمک کرد» و در بخش دیگری آمده این فیلم‌ساز ایرانی، کیفیت فارغ‌التحصیلان مدرسه فیلم‌سازی و تلویزیون هاوانا را مورد ستایش قرار داده است.

سینما را نمی‌توان آموزش داد
این خبرگزاری اسپانیایی نوشته کیارستمی تأکید کرده است نقش آموزگاران، ابلاغ‌کردن دانش به دانش‌آموزان نیست و درادامه، به نقل از او، افزوده: «سینما را نمی‌توان آموزش داد همچون دیگر هنرها. آموزش هنر نتیجه حس کنجکاوی یا کنکاش است. همه آنچه در کارگاه انجام می‌دهیم، این است که دانش‌آموزان را هدایت کنیم تا جواب سؤال‌هایشان را پیدا کنند».

گرم‌شدن روابط میان آمریکا با ایران و کوبا

همچنین از او درباره گرم‌شدن روابط میان آمریکا با ایران و کوبا سؤال شده که او چنین پاسخ داده است: «این فرایند هنوز بسیار تازه است و برای تحلیل و پیش از اینکه آنها به صحنه نمایش بزرگ‌تری بیایند، به زمان نیاز است». این کارگردان ٧٥ساله بیان کرده است به سمت فیلم‌های کوتاه تجربی که در زمان جوانی و طی دهه ٧٠ میلادی می‌ساخته، بازگشته و خطاب به هنرجویان شرکت‌کننده در این کارگاه گفته است: «اگر من به شما آموزش فیلم‌سازی دهم، شما خودتان را به تکرار آنچه من انجام می‌دهم، محدود می‌کنید. پس هویت شما چه می‌شود؟».

کیارستمی یک نقطه مرجع برای بسیاری از ماست
در بخش دیگری از این گزارش، پابلو لوزانو که از جمهوری دومینیکن در این کارگاه شرکت کرده، چنین گفته است: «کیارستمی یک نقطه مرجع برای بسیاری از ماست. او یک شاعر سینماست. این کارگاه، ما را به مسیری می‌برد که ما با روایت صوتی و تصویری روبه‌رو می‌شویم».

به آمریکای مرکزی سفر کرده
کیارستمی درحالی این روزها به آمریکای مرکزی سفر کرده است که در هفته‌های گذشته نیز سفرهایی به ترکیه و کانادا داشت تا در مراسم افتتاح نمایشگاه‌های عکس خود شرکت کند. نمایشگاهی از عکس‌های دیده‌نشده یا کمتردیده‌شده او دی‌ماه سال جاری در شهر آنکارای ترکیه به نمایش درآمد.

شهریور سال جاری هم با حضور در تورنتو در کشور کانادا، نمایشگاه عکس‌های خود را با عنوان «درهای بی‌کلید» در موزه آقاخان افتتاح کرد. او همچنین از یازدهم دی، جدیدترین آثارش را در گالری «بوم» تهران به تماشا گذاشت؛ همان گالری‌ای که چهارم اسفند ٩١ با مجموعه «سفیدبرفی» این هنرمند افتتاح شد.

چهار فصل

«چهار فصل»، منتخبی از ٣٠ سال عکاسی این هنرمند است که تا ٢٧ اسفند روی دیوارهای گالری بوم می‌ماند. در این نمایشگاه ٢٩ اثر در ابعاد بسیار بزرگ و یک ویدئوآرت ارائه شده که شش مجموعه عکس کیارستمی را دربر می‌گیرد. تا پیش از این، نمایشگاه‌های عکس کیارستمی در ایتالیا، انگلستان، ژاپن، آلمان، چین، موزه هنرهای معاصر تهران و… برپا شده است. کیارستمی سال ٩٢ هم میهمان موزه «ویس بادن» آلمان شده بود. سال گذشته هم در نمایشگاه «نوسنت‌گرایی در هنر معاصر ایران» عکس‌هایی از مجموعه «درهای بی‌کلید» کیارستمی به همراه عکس‌های دوران قاجار بهمن جلالی، آینه‌ها و چلچراغ‌های جمشید بایرامی و عکس‌های سروش میلانی‌زاده از مجموعه «رنسانس بیرون قاب» مورد توجه علاقه‌مندان قرار گرفت.




سينماي ايران پشت ديوار چين

سینماژورنال/محمدصادق عابدینی: گسترش همكاري‌ها ميان ايران و چين و حضور رئيس‌جمهور اين كشور در ايران با امضاي تفاهمنامه‌هاي فرهنگي، مانند همكاري رسانه‌اي همراه بوده است.

حجت‌الله ايوبي، رئيس سازمان سينمايي چند روز پيش از سفر رئيس‌جمهور چين طي گفت‌و‌گو با رسانه‌هاي اين كشور از زمينه‌هاي همكاري دو كشور در حوزه سينما سخن گفت و ابراز اميدواري كرد 2 درصد از سينماهاي چين در اختيار سينماي ايران قرار گيرد.

جاده ابريشم فقط رؤيا بود!
اوايل سال 91 هيئتي از چين به ديدار جواد شمقدري، رئيس وقت سازمان سينمايي آمدند. آن روز‌ها «جدايي نادر از سيمين» حرف اول سينماي ايران و شايد جهان را مي‌زد. چيني‌ها آمده بودند تا با دعوت از شمقدري از وي بخواهند با خودش «جدايي» را به چين بياورد تا اين فيلم در افتتاحيه فستيوال فيلم پكن اكران شود. چيني‌ها كه در بنياد فارابي فيلم سينمايي «راه آبي ابريشم» را ديده بودند به شمقدري پيشنهاد دادند فيلم مشترك ايران و چين با موضوع «جاده ابريشم» ساخته شود. اين پيشنهاد با استقبال رئيس سازمان سينمايي روبه‌رو شد. دو سال پيش از اينكه چيني‌ها شمقدري را در ساختمان وزارت ارشاد ببينند و پيشنهاد ساخت فيلم را به وي بدهند، شمقدري و محمدرضا عباسيان به چين رفته بودند و در شانگهاي به چيني‌ها پيشنهاد همكاري مشترك و مبادلات سينمايي داده بودند. اما نه وعده ايراني‌ها و نه پيشنهاد چيني‌ها هيچ وقت عملي نشد، «جاده ابريشم» هم همچنان به عنوان جاده‌اي تاريخي ماند و به سينما نرسيد.
در اواخر سال 91 زماني كه سي و يكمين جشنواره فيلم فجر به دبيري عباسيان برگزار شد، باز هم ايده همكاري سينمايي ايران و چين مطرح شد. اين بار جشنواره فجر ميزبان چيني‌ها شد. اين كشور به عنوان مهمان ويژه جشنواره فجر 10 فيلم براي نمايش به ايران آورد.
مهمان‌نوازي ايراني‌ها از دوستان چشم‌بادامي هم باعث نشد كه همكاري‌هاي وعده داده شده از مرحله حرف گذشته و به عمل نزديك شود. شمقدري در اواخر دوران رياستش بر سازمان سينمايي سفر ديگري به چين داشت و در آنجا حتي توافق بر سر توليد مشترك نيز به وجود آمد. آن زمان گفته مي‌شد شمقدري مي‌خواهد براي روزهايي كه ديگر رئيس سازمان سينمايي نيست پروژه‌اي بين‌المللي با چيني‌ها شروع كند، شايعه‌اي كه گويا فقط براي خراب كردن وجهه مدير سابق سازمان سينمايي پراكنده شد!
در اين سال‌ها، اما فرانسه مستقل‌ترين و پركارترين سينماي اروپا پيشنهاد‌هايي عملي براي چيني‌ها داشت. فرانسوي‌ها علاوه بر پيشنهاد توليد مشترك فيلم، زمينه را براي حضور فيلم‌هاي فرانسوي در سينماي چين فراهم كردند. اما سينماي چين چه مزيتي دارد كه كشورهايي مانند ايران، فرانسه، ايتاليا، استراليا و كانادا براي حضور در آن علاقه از خودشان نشان داده‌اند؟

چين صاحب هزاران سينما
بعد از سفر شمقدري، حجت‌الله ايوبي هم به عنوان رئيس سازمان سينمايي، به چين سفر كرد. ايوبي از زمان تصدي پست رياست سازمان سينمايي چند بار علاقه خود را براي مشاركت ايران در سينماي چين عنوان كرده بود. وي ابتدا در ديدار سفير چين در ايران خواستار تعلق گرفتن يك بيستم سينماهاي ايران به فيلم‌هاي چيني و يك بيستم سينماهاي چين به سينماي ايران شد. با اين پيشنهاد چيني‌ها حدود 10 سالن سينما و ايراني‌ها حدود هزار و 100 سالن به دست مي‌آوردند. اين پيشنهاد هيچ وقت از سوي چيني‌ها با استقبال روبه‌رو نشد. بعد از آن چين و ايران قرارداد توليد فيلمي با عنوان «راه شائولين» را امضا كردند كه كمدي رزمي به شمار مي‌رود. ايوبي به رسانه‌ها گفت قرارداد اين فيلم توانست هزينه‌هاي برگزاري بخش بين‌الملل جشنواره فيلم فجر را تأمين كند. بعد‌ها ايوبي پيشنهاد يك‌بيستم(4 درصد) را به 2 درصد تقليل داد و از چيني‌ها خواست اجازه حضور 2 درصدي ايران را در چين بدهند. اين پيشنهاد هم فعلاً عملي نشده است، اما هاليوود تنها در يك فقره توانست با فيلم جاذبه در چين فروشي 57 ميليون دلاري را كسب كند. سينماي چين با داشتن 27 هزار سالن سينما و 50 هزار سينماي سيار و جمعيت ميلياردي بازار بزرگي براي سينما به شمار مي‌رود، به طوري كه سال گذشته درآمد سينماي اين كشور از 3 ميليارد دلار نيز گذشت. اين درحالي است كه درآمد سينماي چين در سال 2010 زير 2 ميليارد دلار بوده است. چيني‌ها در طول سال اجازه حضور 20 فيلم خارجي را در سينماهاي كشورشان مي‌دهند و رقابت اصلي براي سهم خواهي از اين ظرفيت ميان امريكا و فرانسه است. فرانسوي‌ها براي سهم‌خواهي بيشتر شروع به توليد فيلم مشترك با چيني‌ها كرده‌اند و پارسال فيلم سينمايي «بلبل» محصول مشترك اين دو كشور به عنوان نماينده چين در اسكار حضور يافت.
فرانسوي‌ها سال گذشته فيلم «لوسي» را در چين اكران كردند. اين فيلم نه‌چندان شاخص توانست در 9 هزار سالن سينماي چين اكران شود و چين را به دومين بازار فيلم‌هاي فرانسوي تبديل كند. فرانسوي‌ها توانستند سال گذشته 520 فيلم را در جهان به نمايش بگذارند و 700ميليون دلار از اين بابت درآمد به دست آورند.

ما چرا به فرانسه نمي‌رسيم؟!
پيشنهاد‌هاي 4 درصدي و 2 درصدي رئيس سازمان سينمايي به چيني‌ها زماني عملي مي‌شود كه سينماي ايران توانايي‌هاي بين‌المللي خود را در سينماي تجاري به نمايش بگذارد. اگر موفقيت جهاني «جدايي» نبود قطعاً چيني‌ها براي حضور اين فيلم در افتتاحيه جشنواره‌شان به ايران سفر نمي‌كردند. سينماي ايران با سينماي تجاري كه بتواند مردم عادي سراسر جهان را به سينماها بكشاند فاصله دارد. زماني كه ما فقط به چيني‌ها درخواست مشاركت مي‌داديم اين فرانسوي‌ها بودند كه گام‌هاي عملي را برداشتند و توانستند سهم خود را از سينماهاي چين به دست آوردند. پخش بين‌المللي كه سينماي فرانسه و امريكا در دست دارد هنوز در كشورمان شكل نگرفته و ايران به غيراز معدود فيلم‌هايي مانند «جدايي» فيلم‌هايي مي‌سازد كه صرفاً مصرف داخلي دارد و حضور بين‌المللي نيز اگر باشد محدود به جشنواره‌هاي خاص است.
تمايل چيني‌ها براي گسترش همكاري با كشورمان مي‌تواند همانطور كه طي قرن‌ها در مسير جاده ابريشم شكل گرفته بود، اين بار در حوزه سينما خود را بروز دهد. به شرط آنكه سينماگران ايراني بدانند كه شهروندان چيني چه فيلم‌هايي را بيشتر مي‌پسندند و اينكه چه موضوعاتي براي يك ميليارد و خرده‌اي چيني جذابيت دارد. حضور هيئت‌هاي اعزامي از چين فرصت خوبي براي آشنايي بيشتر سينماي دو كشور است. آشنايي‌هايي كه به همكاري بينجامد نه مانند ديدار‌هاي قبلي صرفاً به بيان ايده‌هاي بلندپروازانه محدود شود.