1

نشست نقد و بررسی مستند «چشمان اورسن ولز» مطرح شد: ولز فیلمسازی اهل آمریکا که آمریکایی نبود

سینماروزان/روح‌الله نشیبا: مستند «چشمان اورسن ولز» به کارگردانی مارک کوزینز در چهارمین روز از رویداد «سینما پرتره» عصر روز سه‌شنبه ۲4مرداد به نمایش درآمد و پس از اکران این فیلم، نشست نقد و بررسی و تحلیل با حضور فرزاد موتمن و احمد الستی به عنوان کارشناسان مهمان و امیر قادری کارشناس و مجری نشست در پردیس سینمایی ملت برگزار شد.

احمد الستی، پژوهشگر سینما و مترجم استاد دانشگاه در ابتدای این نشست گفت: ولز مشهور بود که از عمق میدان در تصاویر استفاده می‌کند. قبل از ولز کارگردانانی بودند که از عمق میدان استفاده کرده بودند اما ولز تا جایی که امکان داشت بازیگران را نزدیک دوربین کرد و بک‌گراند را در آخر تصویر قرار داد. رابطه بین چیدمانی که در نقاشی‌های خود داشت در فیلم‌هایش هم آمد. ولز‌ کلوزاپ‌های خود را دراماتیزه کرد.

این پژوهشگر افزود: کارگردانان دیگر تمام دکور فیلم‌هایشان را در سطح دید(eye level) می‌چیدند اما ولز‌ از سطح پایین یا بالا استفاده می‌کند. یکی از ویژگی‌های خاص اورسن ولز‌ این است که برای اولین بار کلوز‌آپ‌های زاویه بالا(high angle) و زاویه پایین(low angle) استفاده می‌کند و تا قبل از آن کسی به فکر استفاده از چنین نماهایی نبوده است.

این استاد دانشگاه با تاکید بر اینکه “سینمای ولز‌، سینمای حرکات عجیبی بود” گفت: او در دومین فیلم خود حرکت دوربین و رفت و آمد بازیگران که به صورت موزون وارد یا خارج از صحنه می‌شوند را به تصویر می‌کشد در حالی که سینمای هالیوود دوست نداشت بازیگران از کادر خارج شوند و کارهایی که ولز‌ کرد اتفاق جدیدی بود. این‌ نماها و زیبایی‌شناسی در آن سال‌های سینما، غیرمعمول بوده است. او بسیار دوست داشت که اگر از کرین‌آپ استفاده می‌کند توام با مقدار زیادی حرکات افقی باشد در حالی که دوربین عمودی بالا می‌‌رود.
این کارشناس سینما با اشاره به اینکه “ولز صاحب زیبایی‌شناسی و نگاه خاص خودش شده بود” بیان کرد: ولز بخش‌هایی از سینمای اکسپرسیونیسم را به سینمای آمریکا کشاند.‌ از اسپات‌لایت‌ و همچنین از کنتراست‌های بالا استفاده کرده است. او استاد استفاده از پرتره‌ بود همانطور که در نقاشی‌هایش هم هست. تمام نقاشی‌ها و آثار این هنرمند در سال ۲۰۱۹ تبدیل به کتاب و چاپ شده‌اند. برای ۵ دهه فیلم او بهترین فیلم تاریخ سینما شناخته شده و انبوه تحقیقاتی که درباره او شده و کتاب‌هایی که از او چاپ شده نشان دهنده اهمیت‌ این فیلمساز است.

وی در ادامه با بیان اینکه ولز سختی‌های فروانی در طول زندگی پشت سر گذاشت، توضیح داد: تعداد فیلم‌هایی که ولز ناتمام گذاشت بسیار بیشتر از فیلم‌هایی بود که تمام کرد و علت آن دردسرهایی است که با کمپانی‌ها داشت. او می‌خواست نوآوری داشته باشد ولی با او همراهی نمی‌شد. آنچه که می‌دانیم این است که او شبی سکته می‌کند و در حال کار کردن این اتفاق می‎افتد و صبح روز بعد راننده‌‌اش متوجه این اتفاق می‌شود. او از دست بلاهایی که به سرش آوردند برید و خسته شد‌.

الستی در بخش دیگری از صحبت‌های خود درباره زندگی شخصی این هنرمند گفت: او در پایان عمرش به پیش دخترش رفت زیرا حتی توانایی گذران زندگی خود را نداشت. دوستانش به او کمک کردند که میراثی برای دخترانش به جا بگذارد. زندگی خصوصی ولز نقاط عجیبی دارد و از کودکی او را نابغه می‌دانستند.

در ادامه، فرزاد موتمن دیگر کارشناس حاضر در این نشست با تاکید بر اینکه “ولز یک فیلمسازآمریکایی بود اما آمریکایی نبود” توضیح داد: تجربه‌گرایی او هنوز تاثیر می‌گذارد و برای دیگران الگو است اما در دوره خودش تلاش‌هایی برای کم فروغ جلوه دادن کارهایش انجام شد و حتی هنوز هم ادامه دارد. ولز‌ برای بدنه رسمی سینمای هالیوود‌ هم فیلم ساخت و موفق هم شد. اما علی رغم همه اینها سعی شد از او شخصیتی‌ پرمدعا‌ و کارخراب کن جلوه داده شود.
او افزود: کارنامه سینمایی ولز برای چند دهه ادامه داشته و همیشه مبارزه کرده تا حق کنترل بر فیلم‌های خود را به دست بیاورد. این درگیری‌ها منجر به مخدوش کردن باند صوتی فیلم‌ها، خرابکاری و… و در نهایت ناتمام ماندن کارهایش شده است. این موضوعات از او کاراکتری می‌سازد که همه به او علاقه‌مند و درباره او کنجکاو می‌شوند. نکته جالب این است که در بین فیلم‌های او اثری هم درباره کیارستمی هست.
او درباره شیوه فیلمسازی ولز توضیح می‌دهد: یک نمای باز بسیار افراطی یا کرین‌ها و زاویه بالا(high angle) و زاویه پایین(low angle) از ویژگی‌های اصلی کار او بوده است. این‌ها نشان می‌دهد او از واقعیت‌گرایی نفرت داشته و می‌خواسته نگاه متفاوت داشته باشد.

موتمن افزود: ما ولز‌ را به عنوان فعال سیاسی نمی‌شناسیم. او لیبرال است و مانند هر فرد دیگری دیدگاه‌هایی دارد اما از طرف دیگر متمرکزتر شدن بر اینکه او سیاسی است لزوما درست نیست بلکه اگر او اعتراضی هم به نژادپرستی و رفتار بد با سیاه‌پوستان می‌کند کاری است که همه هنرمندان وظیفه دارند و باید انجام دهند.
این کارشناس با اشاره به شیوه‌های خاص فیلمبرداری ولز، گفت: او از شیوه دیپ فوکوس استفاده می‌کند و قاب‌هایش پر از اطلاعات است و هیچگاه خالی نیست اما بر عکس نقاشی‌های او روی کاغذ مینیمال است. شاید بتوانیم به این شکل این را توجیه کنیم که او در فیلم‌هایش حرف‌های پیچیده‌ای به ما نمی‌زند. او بسیار فرمالیست‌ است و یک داستان‌گوی مردم پسند نیست به همین دلیل است که اقتباس‌های او از «مکبث» بیشتر بر مبنای فرم است تا کاراکتر.

امیر قادری کارشناس و مجری این نشست نیز گفت: ولز یک پدیده است و شخصیت مهمی است اما این ستایشی که از او می‌شود نه تنها شایسته او نیست بلکه دیگر کارگردانان را در سایه خودش قرار می‌‌دهد. نه تنها برای فیلم «همشهری کین» بلکه برای ولز نیز در تاریخ سینما زیادی از حد پرداخته شده است.
وی با انتقاد از برخی ویژگی‌های او بیان کرد: او یک سری میزانسن‌های تکرار شونده دارد که مخاطب در یک جایی می‌گوید دیگر بس است و من متوجه منظورت شده‌ام و مخاطب از این بیانگرایی ولز خسته می‌شود.
این کارشناس افزود: ولز برای خودش برندسازی می‌کند و خود را تبدیل به ستاره‌ای میکند که استودیوهای فیلمسازی نمی‌گذارند او کارش را انجام دهد ولی من به این امر اعتقادی ندارم و به نظرم درست نیست. با این حال او برای من یک شاهکار دارد و «نشانی از شر» بسیار درخشان است.
این رویداد به نمایش مستندهای جذاب و دیدنی درباره‌ی سینماگران بزرگ تاریخ سینما اختصاص دارد و تا پنجشنبه از ساعت ۱۹ این مستندها به نمایش در خواهند آمد. پس از نمایش فیلم، نشست نقد و بررسی اثر، در کنارِ گفت‌وگو درباره‌ی چهره‌ی سینمایی مورد بحث برگزار می‌شود.

در این رویداد فیلم‌های مستندِ کمیابِ «فلینی هرگز پایان نمی‌یابد» به کارگردانی یوجینو کاپوچو، مستند «جانگو و جانگو – سرجو کوربوچی» به کارگردانی لوکا رنا مستند، «روح پیتر سلرز» به کارگردانی پیتر مداک و مستند «چشمان اورسن ولز» به کارگردانی مارک کوزینز به نمایش درآمدند و در روزهای آینده مستند «لینچ- اوز» به کارگردانی الکساندر او فیلیپ و مستند «فورمن در برابر فورمن» به کارگردانی هلنا ترشتیکوا و یاکوب هینا با زیرنویس فارسی، به نمایش در می‌آیند.

فریدون جیرانی، بهروز افخمی، احمد الستی، فرزاد موتمن و علیرضا رئیسیان به عنوان کارشناسان مهمان در این نشست‌ها حضور خواهند یافت.
امروز در پنجمین روز از رویداد «سینما پرتره» مستند «فورمن در برابر فورمن» به کارگردانی هلنا ترشتیکوا و یاکوب هینا با حضور علیرضا رئیسیان به عنوان کارشناس مهمان نمایش داده خواهد شد.
این رویداد توسط گروه سینمایی هنر و تجربه و با همکاری مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی، جشنواره سینماحقیقت، وبسایتِ کافه سینما و پردیس سینمایی ملت برگزار می‌شود.




در نشست مستند «جانگو و جانگو» تاکید شد: «سفر سنگ» مسعود کیمیایی تحت تاثیر وسترن ایتالیایی ساخته شده است 

سینماروزان/مهدی فلاح صابر: فیلم «جانگو و جانگو – سرجو کوربوچی» به کارگردانی لوکا رنا در دومین روز از رویداد «سینما پرتره» عصر روز یکشنبه 22 مرداد به نمایش درآمد و پس از اکران این فیلم، نشست نقد و بررسی و تحلیلی با حضور امیر قادری کارشناس نشست و علی زادمهر میزبان در پردیس سینمایی ملت برگزار شد.

 

امیر قادری در ابتدای نشست با تاکید بر اینکه “قابل مطالعه‌ترین و جدی‌ترین جریان سینمای اصلی دنیا به جز سینمای هالیوود و هند، سینمای ایتالیا در این دو دهه است” بیان کرد: یکی از دلایلی که من از اقتصاد سینما دفاع می‌کنم این است که هر وقت می‌بینید که جریان سینمای اصلی در حال نفس کشیدن و پیشرفت است اتفاقاً تجربیات بیشتری شکل می‌گیرد. همانطور که در آن دو دهه سینمای ایتالیا توانست فیلمسازان زیادی را تربیت کند.

 

او ادامه داد: از اوایل دهه شصت میلادی ساخت و نمایش  فیلم‌های وسترن اسپاگتی شروع می‌شود و افراد جدیدی معرفی و معتبر می‌شوند اما تماشاگرها استقبال چندانی از آن نمی‌کردند. سرجیو لئونه‌ امروز برای خود یک غول بزرگ است و می‌بینید که اسپیلبرگ درباره او صحبت می‌کند و بر مد و موسیقی تاثیر دارد و خود یک ژانر جدید ایجاد کرد اما در زمان خودش اصلا مورد توجه نبود.

 

این کارشناس درباره ویژگی‌های سبک ایتالیایی وسترن‌ها توضیح داد: فیلم‌های وسترن اسپاگتی می‌توانستند خشونت بیشتری داشته باشند و در آن زمان در سینمای آمریکا خشونت کمتر بود و بی‌پردگی بیشتری نسبت به سینمای آمریکا داشت. سینمای کمدی رمانتیک ایتالیا هم نسبت به ژانرهای دیگر بی‌پردگی بیشتری پیدا کردند. متاسفانه به وسترن اسپاگتی بی‌توجهی شد و جدی گرفته نشدند.

 

قادری با اشاره به آثار تارانتینو معتقد است: تارانتینو را به این خاطر تحسین می‌کنم که فیلم‌های بازاری را می‌گیرد اما سطح آنها را به شدت بالا می‌برد و ارتقا می‌دهد. او نه فقط به لحاظ اجرایی سطح را بالا می‌برد بلکه در سطح زیر متن هم ارتقاء می‌دهد و این کار علاقه شخصی او بوده است. تارانتینو در این فیلم می‌گوید کوربوچی تغییر زیادی در دوران فیملسازی و در نهایت در فیلم‌هایش ایجاد می‌کند.

 

وی درباره حضور نداشتن ستاره‌های معروف دنیا در آثار ایتالیایی، بیان کرد: سینمای ایتالیا بازاری بود برای آخر دوران کاری خیلی از ستاره‌های مشهور آمریکا و البته مواردی برعکس آن هم داریم که هنوز بازیگران مشهوری نبودند. لئونه و دیگر کارگردانان ایتالیایی بازیگران معروفی را می‌خواستند برای فیلم‌هایشان اما آنها نمی‌آمدند. با این وجود در این بین کسی مثل کلینت ایستوود‌ می‌آید و کارش را از اینجا شروع می‌کند. البته برای کوربوچی بازیگران معروف زیادی از اروپا کار می‌کنند.

 

این کارشناس سینما با اشاره به تفاوت آثار آمریکایی و ایتالیایی و ارتباط آن با سینمای ایران گفت: ملودرام ایتالیایی، کمدی ایتالیایی، حادثه‌ای‌ها و پلیسی‌ها تاثیر زیادی بر فیلم‌های ایرانی داشتند. اما به دلیل اینکه شهرت سینمای ایتالیا زیاد نبوده به این موضوع پرداخته نشده است و فیلمسازان آن را پنهان کردند و مثلا فیلم «سفر سنگ» به نظر می‌رسد بیشتر از آنکه از وسترن آمریکایی تاثیر گرفته باشد از وسترن ایتالیایی تاثیر پذیرفته است.

 

این کارشناس سینما در بخش دیگری درباره شناخته شدن و به وجود آمدن وسترن اسپاگتی بیان کرد: لئونه و کوربوچی با وسترن‌ها و ارزش‌های جان فورد‌ بزرگ می‌شوند اما وسترن اسپاگتی کاملا از آن فاصله می‌گیرد.

 

بر اساس این گزارش این رویداد، به نمایش مستندهای جذاب و دیدنی درباره‌ی سینماگران بزرگ تاریخ سینما اختصاص دارد و تا پنجشنبه از ساعت ۱۹ این مستندها به نمایش در خواهند آمد. پس از نمایش فیلم، نشست نقد و بررسی اثر، در کنارِ گفت‌وگو درباره‌ی چهره‌ی سینمایی مورد بحث برگزار می‌شود.

 

در این رویداد فیلم‌های مستندِ کمیابِ «فلینی هرگز پایان نمی‌یابد» به کارگردانی یوجینو کاپوچو، مستند «جانگو و جانگو – سرجو کوربوچی» به کارگردانی لوکا رنا به نمایش درآمدند و در روزهای آینده مستند «روح پیتر سلرز» به کارگردانی پیتر مداک، مستند «لینچ- اوز» به کارگردانی الکساندر او فیلیپ، مستند «فورمن در برابر فورمن» به کارگردانی هلنا ترشتیکوا و یاکوب هینا و مستند «چشمان اورسن ولز» به کارگردانی مارک کوزینز با زیرنویس فارسی، به نمایش در می‌آیند.

فریدون جیرانی، بهروز افخمی، احمد الستی، فرزاد موتمن و علیرضا رئیسیان به عنوان کارشناسان مهمان در این نشست‌ها حضور خواهند یافت.

امروز در سومین روز از رویداد «سینما پرتره»، مستند «روح پیتر سلرز» به کارگردانی پیتر مداک با حضور بهروز افخمی به عنوان کارشناس مهمان نمایش داده خواهد شد.

این رویداد توسط گروه سینمایی هنر و تجربه و با همکاری مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی، جشنواره سینماحقیقت، وبسایتِ کافه سینما و پردیس سینمایی ملت برگزار می‌شود.

 

 




نمایش فیلمی درباره فلینی با حضور فریدون جیرانی و امیر قادری

سینماروزان/مهدی فلاح صابر: مستند “فلینی هرگز پایان نمی‌یابد” توسط گروه سینمایی هنرو تجربه به نمایش در می‌آید.

روز شنبه ۲۱ مرداد در اولین روز رویداد “سینما، پرتره” مستند فلینی هرگز پایان نمی‌یابد به کارگردانی یوجینو کاپوچو از ساعت ۱۹ در پردیس سینمایی ملت به نمایش در می‌آید.

پس از نمایش فیلم، با حضور فریدون جیرانی و امیر قادری نشست تحلیلی درباره این مستند و همچنین سینمایی فدریکو فلینی برگزار می‌شود.

حضور در این مراسم آزاد و رایگان است و علاقمندان برای ثبت‌نام در این رویداد و حضور رایگان می‌توانند به آدرس https://honartajrobeh.ir/club/
مراجعه کنند.

فلینی هرگز پایان نمی‌یابد به کارگردانی یوجینو کاپوچو ساخته شده است.

کاپوچو در این مستند، آشنایی‌اش با فلینی در جوانی  را بازسازی می‌کند و این که چطور بعدتر، پس از اتمام تحصیلاتش در مرکز فیلمبرداری تجربی، با یکدیگر در صحنه‌ی فیلم جینجر و فرد همکاری کردند. این فیلم جشنواره‌ فیلم ونیز، ۲۰۱۹، جایزه‌ کلاسیک ونیز برای بهترین مستند درباره‌ی سینما را به دست آورد.

این رویداد با همکاری مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، جشنواره سینما حقیقت، پردیس سینمایی ملت، سایت کافه سینما برگزار می‌شود.




امیر قادری: اسکار و کن در حال کپی‌برداری از جشنواره‌های فجر هستند!

سینماروزان: اغلب جشنواره‌ها به بازار مکاره‌ای برای گروه‌های مختلف تبدیل شده‌اند و نقش گروه‌های صاحب سرمایه و صاحب قدرت سیاسی دارد در جشنواره‌ها بیشتر می‌شود.

#امیر_قادری منتقد سینما با بیان مطلب فوق در شبکه دوی سیما گفت: فیلم برخی کارگردان‌ها در جشنواره‌های جهانی به‌خاطر آنکه فلان پیام را ارائه می‌کند جایزه می‌گیرد و شاید از منظر ارزش هنری حرفی برای گفتن نداشته باشد ولی به خاطر همان پیام خاص، کاندیدا شده و جایزه می‌گیرد.

این منتقد ادامه داد: این جشنواره‌های جهانی یا مراسم اسکار ناخواسته مدل سینمای دهه ۶۰ خودمان را تکرار می‌کنند. در دهه ۶۰ می‌گفتند این فیلم به خاطر توجه به ارزش‌ها جایزه جشنواره فجر می‌گیرد. الان کن و اسکار هم باید چنین چیزی را در ابتدای هر جایزه اضافه کنند چون واقعا بارها دیده شده فیلمی اساسا ویژگی سینمایی خاصی ندارد و فقط به خاطر همان مضمون خاص یا اشاره‌ای که به سوژه‌ای خاص داشته، جایزه می‌گیرد.

امیر قادری: اسکار و کن در حال کپی‌برداری برداری از فجر دهه شصت هستند؟
امیر قادری: اسکار و کن در حال کپی‌برداری برداری از فجر دهه شصت هستند؟




یک منتقد باسابقه مطرح کرد⇐بخش بین‌الملل بعد از جدایی از جشنواره فجر نه فیلم قابل ذکری ارائه داد و نه بازار فیلمش دستاورد داشت و درنهایت بدل شد به محفلی برای تقسیم بودجه!/وقتی سینماگران مطرح داخلی هم فیلمشان را به محفل بین‌الملل نمیدادند دیگر حرف زدن از درجه الف این محفل، چه دردی را دوا می‌کند؟/محفل بین‌الملل نه مخاطب چندانی داشت و نه مهمان تراز اولی و کار را با سلبریتی‌های درجه سه و چهار تلویزیونی و عکسبرداری از آنها به انتها می‌رساند! /وقتی لایو اختتامیه محفل بین‌الملل فقط چند ده نفر مخاطب دارد چه کاریست برگزاری جداگانه بین‌الملل؟/در شرایط فعلی بهترین تصمیم ادغام بین‌الملل در فجر بود

سینماروزان: در شرایط فعلی بهترین تصمیم ادغام بین‌الملل در فجر بود بلکه با برگزاری یکپارچه قدری از تلفات بودجه کم شود.

امیر قادری منتقد باسابقه و مدیر رسانه مستقل کافه‌سینما با بیان مطلب فوق گفت: در کشور ما کلی جشنواره بی‌فایده و بی‌دلیل برگزار شده و می‌شود. جشنواره‌هایی که بیشتر بهانه هستند برای بهره‌وری از بودجه اقتصاد مرکزی و تقسیم کردن میان محدودی فرد. در این شرایط اولین وظیفه جشنواره که نفوذ در میان جامعه و تاثیرگذاری بر بدنه مخاطب و نفود در بازار هنر و پرزنت آثار است، فراموش می‌شود. جشنواره برگزار می‌کنند تا بهانه‌ای برای خرج بودجه باشد.

قادری ادامه داد: مثل هر چیز فیک و جعلی این جشنواره‌ها از نظر کیفی، مدام آب می‌روند و آنچه می‌ماند همان تقسیم پول میان خودیهاست‌. مثلا جشنواره کودک که ابتدای کار چیز دیگری بود و می‌شد رویش حساب باز کرد، حالا محفلی شده برای تقسیم پول.

این منتقد سینما با اشاره به برگزاری جداگانه بین‌الملل فجر بیان داشت: بخش بین‌الملل بعد از جدایی از جشنواره فجر نه فیلم قابل ذکری ارائه داد، نه بازار فیلمش دستاورد داشت، نه مهمان معتبری در آن حضور یافت و درنهایت بدل شد به محفلی دیگر برای تقسیم بودجه.

امیر قادری افزود: اگر برگزارکنندگان این جشنواره‌ها را ردیابی کنیم از حلقه مدیریتی تا تیم اطلاع‌رسانی و حتی تدارکات، همه افرادی ثابت و تکراری بوده‌اند که مدام از این جشنواره‌ها، دستمزد خوبی به جیب زدند.

این رورنامه‌نگار تاکید کرد: همه سینمادوستان ایرانی علاقه دارند یک جشنواره مطرح بین‌المللی در تهران برگزار شود ولی بین‌الملل فجر با وجود وعده‌ها نه فیلم مهمی ارائه کرد، نه مهمان معتبری و نه مخاطب چندانی داشت به گونه‌ای که کار را با سلبریتی‌های درجه سه و چهار عمدتا تلویزیونی و عکسبرداری از آنها به انتها می‌رساند! در این شرایط چه فایده‌ای دارد برگزاری جداگانه بین‌الملل؟ وقتی لایو اختتامیه بین‌الملل فقط چند ده نفر مخاطب دارد چه کاریست برگزاری جداگانه بین‌الملل فجر؟

امیر قادری خاطرنشان ساخت: برای راستی آزمایی حرفه‌ای ماجرا، کافیست فهرست برگزارکنندگان بین‌الملل فجر یا فهرست آثار یا فهرست مهمانان را مرور کنیم و در عین حال دستمزد مدیران و معاونان و دست‌اندرکاران این محفل را منتشر کنند تا همه چیز دستمان بیاید.

قادری بیان داشت: باز هم می‌گویم آرزوی همه ما برگزاری یک جشنواره واقعا جهانی در تهران است ولی به شرط حضور مهمانان معتبر و فیلم‌های مطرح و پیدا کردن بازار برای محصولات داخلی بواسطه این جشنواره نه اینکه فقط جشنواره‌ای برگزار شود و پولی توزیع شود میان پنجاه نفر آدم خاص!! وقتی سینماگران مطرح داخلی هم فیلمشان را به بین‌الملل فجر نمیدادند دیگر حرف زدن از درجه الف محفل بین‌الملل واقعا چه دردی را دوا می‌کند؟

امیر قادری با تایید ادغام بین‌الملل در فجر اظهار داشت: در شرایط فعلی بهترین تصمیم ادغام بین‌الملل در فجر بود بلکه با برگزاری یکپارچه قدری از تلفات بودجه کم شود. انشاءالله روزی برسد که جشنواره‌بازی از این حالت محفلی خارج شود و تحریم‌ها دست از سر ما بردارد بلکه آن روز بتوانیم به مدد بخش خصوصیِ واقعی یک جشنواره واقعا جهانی در ایران برگزار کنیم!




انتقاد تهمینه میلانی از روشنفکرنمایان⇐لباس عجق وجق می‌پوشند، پیپ می‌کشند و دوروبرشان پر از زن و مشروب است!

سینماروزان: تهمینه میلانی کارگردان زن سینمای ایران که در همه این سالها کوشیده فیلمهایش را بسازد و درست یا نادرست پای اعتقادات خویش بایستد به تازگی در گفتگویی که با امیر قادری در «اکس سینما» داشته به صراحت به انتقاد از روشنفکرنمایان ایرانی پرداخته است.

به گزارش سینماروزان تهمینه میلانی گفت: در سینما همه روشنفکر نیستند. روشنفکر در سینما داریم، اما روشنفکرنما فراوان داریم. بقیه هم اغلب تکنیسین هستند، کار فکری نمی‌کنند. یادتان باشد روشنفکری ایرانی بحثی است که روی آن باید مطالعه جدی شود.

این کارگردان سینما در ادامه اشاره کرد: من از بچگی مجذوب بسیاری از روشنفکران ایرانی بودم که  زیر بیست سال همه آنان برای من فرو ریختند. چون با همه آشنا شدم و دیدم من تصوری دیگری داشتم و آنان چیزی نبودند که  از دور می‌دیدم. اما با مطالعات مختصری که داشتم فهمیدم روشنفکری حاصل جامعه ما نبود. سیر رشد روشنفکری در ایران مثل اروپا نبوده است. ما روشنفکر وارداتی داشتیم. یعنی در یک دوره ای مردم ثروتمند شدند و راه به اروپادر دوره قاجار باز شد.

خالق آثاری همچون «نیمه پنهان» و «دو زن» در ادامه افزود: افرادی به عنوان دانشجو به اروپا رفتند و به عنوان روشنفکر بازگشتند. بعد با خودشان تفکر را نیاوردند یک نوع ظاهر روشنفکری را با خودشان آوردند. یعنی اینجا دیدند خواهر و مادرشان توی چادر هستند اما خانمها در اروپا دست می‌دهند لباس‌های شیک می‌پوشند و روشنفکران این ظواهر را با خودشان آوردند. روشنفکران ما تصور می‌کردند که اگر دور و برشان پر از زن و مشروب باشد روشنفکرند، اگر مشروب بخورند، روشنفکرند. این روشنفکری نیست تعریف این کلمه داخل آن مستتر است.

میلانی در مورد تعریف صحیح روشنفکری بیان داشت: روشنفکر کسی است که روشن فکر می‌کند و نور می‌اندازد به جای تاریک؛ تا مردم درون تاریکی را کشف کنند. ما تعریف مان از روشنفکری این است که طرف کتاب دست بگیرد، پیپ بکشد و لباس عجق وجق بپوشد و موهایش را دم اسبی ببندد. طرف پیش خودش تصور می‌کند روشنفکر است. در ایران ما بیشتر ظواهر روشنفکری را می‌بنیم تا خود روشنفکری را.




برآمده از یادداشت امیر قادری بر “فروشنده”⇐ از “درباره الی…” به بعد، فرهادی، عکس ثابت خودش را به جریانات سیاسی فروخت و پذیرفت که پرچم یک گروه باشد

سینماژورنال: امیر قادری روزنامه نگار و منتقد سینما که مدیریت سایه “کافه سینما” را برعهده دارد در بخشی از یادداشت بلندبالایی که بر “فروشنده” اصغر فرهادی نوشته اشاره جالبی داشته است به تغییر مسیر فیلمسازی این کارگردان بعد از موفقیت “درباره الی”!

به گزارش سینماژورنال در این بخش از نقد 6 بندی قادری که به نظر می‌رسد می‌تواند ناظری باشد به رفتار فرهادی در قبال حواشی اخیری که پیرامون “فروشنده” و “یالثارات” پیش آمده به این مسأله اشاره شده که تبدیل شدن فرهادی به نمادی از یک جریان سیاسی خاص جلوی پیشرفت او را گرفت.

متن کامل یادداشت قادری را بخوانید:

ماکارونی خوشمزه و چادر سیاه

1- خود فیلم مهم “فروشنده” است یا حواشی‌اش؟ قرار است نقد فیلم بنویسیم یا رفع سوءتفاهم کنیم؟ این نوشته چه قدرش ممکن است به سینما مربوط باشد؟ یا به سیاست؟ یا حتی به اجتماع؟ چه قدر، از زمان “درباره الی…”؟ مسئله‌اش هم خود اصغر فرهادی است. مسیری که انتخاب کرد تا در آن رشد کند. قبل‌اش فکر می‌کردم در این مسیر، قربانی سینماست. حالا می‌بینم متاسفانه خودش شده است.

2- بحث‌ای در این نیست که “فروشنده” از خیلی از محصولات سالانه سینمای ما بهتر است. چه به لحاظ فیلمنامه، و چه استانداردهای تولید. اما فرهادی استعداد بزرگ سینمای ما بود. “درباره الی…” را برای اولین بار بهمن سال 87 دیدم. قبل‌اش، و از زمان “شهر زیبا”، با هم سلام و علیک و نشست و برخاست داشتیم. و فیلم به فیلم، دیده بودم که چطور پیشرفت می‌کند. ایرادی که به فیلم قبلی‌اش گرفته می‌شد، نه فقط در فیلم بعدی‌اش نبود، که همان نقطه ضعف، مثلا در ریتم یا بازی بازیگران، به نقطه قوت فیلم بعدی‌اش تبدیل می‌شد. با این وجود شب اولین اکران “درباره الی…” تکان خوردیم. غیرمنتظره بود. یادم هست روزنامه را که داشت می‌رفت زیر چاپ، نگه داشتم تا همان شب بنویسم که “درباره الی…” بهترین فیلم سال 1387 سینمای ایران نیست، یکی از بهترین فیلم‌ها در مقیاس سال 2008 سینمای دنیاست. تعریفی که لااقل در همه دوران نقد نوشتن تا امروز، برای فیلم ایرانی دیگری به ذهن‌ام نرسیده. گذر زمان درباره آن فیلم و این فیلمساز، نشان داد که حق با من بود.

3- اما آن چه را که باید از مسیر فرهادی، این جا بنویسم، می‌گذارم برای بخش آخر مقاله. الان قطع می‌کنیم به زمان حال. به فیلم “فروشنده”. که به هر حال بهانه نوشتن این یادداشت است. با تصاویر پیش‌پاافتاده آغازین‌اش از تشک خواب زن و مرد زیر دیوار ترک خورده خانه زوج اصلی داستان. و یک مقدمه بسیار طولانی حوصله‌سربر، برای کاشتن اطلاعات مورد نظر فیلمساز در دل قصه. پیش بردن فیلم به شیوه جدول کلمات متقاطع تا به نتیجه مورد نظر فیلمساز برسد. در قصه‌ها، این “شخصیت”‌ها هستند که بار سنگین نگاه نویسنده/مهندس کار را، از دوش تماشاگر برمی‌دارند. در داستان‌های خوب و فیلم‌های خوب، به نظرمان می‌رسد این شخصیت‌های قصه هستند که ماجرا را جلو می‌برند و نه ذهن نویسنده. (در شاهکارها، واقعا همین طوری است!) اما در فیلم‌های فرهادی، از “جدایی” به بعد، این شخصیت‌ها مثل موجودات مفلوکی هستند، در ذهن و دست خالق قاهر، که برای رسیدن به نتیجه نهایی، این ور و آن ور پرده، دست و پا می‌زنند؛ تا این که بالاخره کاراکتر، و البته بیننده، در سکانس‌های “بازجو”یی آخر، گیر بیفتد! (فیلم‌های اخیر فرهادی را که می‌بینم، یاد ارسن ولز/ هری لایم شاهکار “مرد سوم” می‌افتم. جایی که از بالای چرخ و فلک، به مردم روی زمین به عنوان چند نقطه کوچولو نگاه می‌کرد –که سوژه کارش بودند و از آن جا برایش مثل نقطه به نظر می‌رسیدند.) در فروشنده چون تعداد شخصیت‌های داستان زیاد نیست (زن قصه به کنار، عملا دو تا شخصیت داریم)، فرهادی برای این که بتواند به زمان لازم برای کاشتن نشانه‌ها و اطلاعات مورد نظرش دست پیدا کند، اجرای تئاتر “مرگ یک فروشنده” آرتور میلر را به ماجرا اضافه می‌کند، که ربط درستی به خط اصلی قصه پیدا نمی‌کند. و تعدادی نما و سکانس از بچه‌های گروه تئاتر و بچه‌های مدرسه شهاب حسینی؛ همان ماجرای فیلم “گاو” و این‌ها. [شاید به همین دلیل است که مجموعه سکانس‌های مربوط به این دو بخش، یعنی مراوده گروه تئاتر و همچنین بچه‌های سرکلاس مدرسه، ضعیف‌ترین بخش‌های فیلم را تشکیل می‌دهند] تا بتواند در لا و لوی این‌ها، نشانه‌هایی را که می‌خواهد در فیلم بکارد، از پیش چشم تماشاگر گم کند و بدنه داستان حجیم‌تر شود. اما خوب که نگاه می‌کنی، همه چیز برای رسیدن به نیم ساعت پایانی است. همه چیز «چیده» شده، زیر نگاه خالق قاهر، تا به نقطه نهایی برسد. این که این روزها همه دارند گیر می‌دهند به ریزه‌کاری‌ها و گاف‌های داستان “فروشنده”، به همین خاطر است. چون که همین پیچ‌های روایتی، در دل جدول کلمات متقاطع مذکور، بیشترین چیزی است که فیلم در اختیارشان می‌گذارد. اما الان، نوشتن درباره این گاف‌ها -که چرا فلان شخص در فلان لحظه، فلان حرکت غیرمنطقی را انجام داده، تنها به این دلیل که در نیم ساعت پایانی، منجر به فلان کنش تاثیرگذار شود- بحث ما نیست. فیلم یک مشکل بسیار بزرگ‌تر دارد. این بار چیزی که فرهادی برای رسیدن به غافلگیری‌ها (و نه ابهام‌ها)ی نهایی، از مای تماشاگر پنهان می‌کند، بخش اصلی داستان است. شما نمی‌توانی با «کنار گذاشتن»، داستانی را که در ذات خودش و در ذهن نویسنده، ابهام ندارد، مدرن کنی.

مثال بزنم. در “درباره الی…” سرنوشت الی/ترانه علیدوستی را نمی‌دیدیم. رفته یا غرق شده؟ معلوم نیست. و این نه یک پنهان‌کاری از سوی نویسنده برای ضربه زدن به تماشاگر در یک سوم پایانی قصه، که یک نطقه ابهام “واقعی” و هنرمندانه بود. تماشاگر آن جا نبود، برای این که نباید می‌بود. حذف این لحظه از ماجرا، انگیزه‌ها و کنش‌های دیگر شخصیت‌های داستان را پیچیده‌تر و جذاب‌تر می‌کرد. اگر الی مرده باشد، آن‌ها از قانون می‌ترسند، اما اگر الی نمرده باشد چه؟ حالا آن‌ها با درون خودشان رو به رو شده‌اند. با نسبت اخلاقی که واقعا با دخترک قصه برقرار کرده‌اند. عدم اطلاع ما از سرنوشت الی، لااقل تا اواخر داستان، که بعد هم درباره‌اش مطمئن نمی‌شویم، ابهامی را به قصه تحمیل می‌کند که تاثیرش را بالاتر می‌برد.
در فیلم‌های بعدی فرهادی، از جمله “فروشنده”، اما ما با پنهان‌کاری و دزدیدن اطلاعات مواجه هستیم که با ذات داستان ناهمساز است. برخلاف آن چه در نگاه اول به نظر می‌رسد، ابهامی در مورد شخصیت‌ها در کار نیست. (شخصیت شهاب حسینی، باید «به مرور» گاو شود)، پس دزدیده شدن سکانس حمام از بیننده، نه فقط همه چیز را به هم می‌ریزد، و از لحاظ قاعده‌ای که نویسنده با تماشاگر گذاشته، یک جور کلاهبرداری دراماتیک است؛ بلکه نشان از بی‌مسئولیتی خالق اثر هم دارد. ما نمی‌دانیم مرد در حمام کاری کرده یا نه، پس نمی‌توانیم درباره واکنش‌های شخصیت اصلی قصه، نظری داشته باشیم. این فرق دارد با مورد “درباره الی…”، که سوال اصلی را مطرح می‌کند: اگر قانون اجتماع درباره مسئولیت مرگ الی و ترس از رو به رو شدن با نامزد دختر نبود، واکنش شخصیت‌ها به نبود الی، چه فرقی می‌کرد؟ در “فروشنده” اما اتفاق افتادن یا نیفتادن تجاوز در داستان، مسیر قصه و نگاه تماشاگر را عوض خواهد کرد. در یک داستان معمایی-جنایی شبیه این، تماشاگر باید از لحظه حذف شده مطلع باشد، تا بتواند درباره شخصیت اصلی قصه “قضاوت” کند. فرهادی از نسبی‌گرایی و عدم قضاوت و گفتگو و پایان باز می‌گوید، در حالی که در نگاه غالب و قاهر او در فیلم‌های اخیرش هیچ کدام از این‌ مفاهیم با فرم‌های داستانی‌شان، محلی از اعراب ندارد. او به عنوان نویسنده، تصمیم‌اش را درباره شخصیت‌ها گرفته، و در چنین داستان جنایی و معمایی، ابهام به زور تحمیل شده به داستانی که ذاتا چندان مدرن نیست، تنها بی‌مسئولیتی نویسنده برای برعهده نگرفتن و نمایش ندادن نتیجه نهایی اقدام شخصیت‌هایش را می‌رساند. چرا شهاب حسینی کار را تمام نکرد؟ اگر در حمام اتفاقی افتاده حق‌اش بود؟ اگر نیفتاده حق‌اش نبود؟ مدرن بودن و نسبی شدن، باید در نگاه نویسنده و ذات داستان باشد، نه به زور پنهان کردن اطلاعات از تماشاگر و تمام کردن فیلم، قبل از پایان داستان.

4- به این اضافه کنید که فرهادی در مقام یک روشنفکر، چیزی به دنیای پیشینیان‌اش در سنت روشنفکری ایرانی اضافه نمی‌کند. همان نمایش بیل مکانیکی در ابتدای “فروشنده”، که شهر را حفر می‌کند تا ساختمان‌های تازه‌ای بسازد، و این که: این وسط انسانیت چه می‌شود و انسان واقعا مدرن نشده ایرانی، چرا باید این تغییر را تحمل کند و این حرف‌ها. همان نگاه نابالغانه‌ای که در سال‌های دهه 1340، با ساخت فیلم‌هایی مثل “خشت و آینه” و “گاو”، مانعی در مسیر پیشرفت و گسترش طبقه متوسط شهری ایران ایجاد کرد و پس از مدتی، رنگ و بوی نگاه خاصی از مذهب را هم به خودش زد. روشنفکری سنتی ایران، عوض این که به شکل گرفتن طبقه متوسط در کشور کمک کند، همواره در بزنگاه‌های این تغییر و گسترش جامعه شهری، ایده‌های محافظه‌کارانه خودش را رو کرده است. از جمله این که: «حالا زود است، و اگر شهرها مدرن شوند، آن وقتی شهروندان سنتی مانده را چه کنیم.» و این که: «حالا صبر کنیم تا همه در ذات مدرن و شهری شوند تا بعد، و گرنه نتیجه این گسترش و پیشرفت، فساد خواهد بود.» بعد هم که معمولا نتیجه‌گیری می‌شود: «تا آن موقع، عوض گسترش آگاهی و توسعه امکانات و ایجاد فرصت مالکیت خصوصی برای طبقه متوسط شهری و دادن جسارت به آن‌ها برای رویارویی بالغانه با مشکلات رشد، بگیرید بنشینید و به صحبت‌ها و فتواهای ما صاحبان امکانات، درباره گسترش فساد در شهر، و پاکی مثلا روستا گوش کنید. مدام به عقب برگردید، و با «ریشه»های‌تان آشتی کنید.» و از این قبیل. مثل همیشه، پاک کردن صورت مسئله، عوض تعمیر. فرهادی هم، همین نگاه سالیان سال را در “فروشنده” دنبال می‌کند، با نماهای آن تشک دونفره زیر آن دیوار ترک خورده، و مردی که بلد نیست کراوات‌اش را ببندد. هی می‌بندد و دوباره باز می‌کند. نشانه‌ها برای‌تان آشنا نیست؟ فقط مربوط به فیلم‌های مهم جریان ظاهرا روشنفکری ایران نمی‌شود. در سریال‌های شبانه سیما هم می‌شود دیدش. و جالب این که پس از دهه 1340، این نگاه واپس‌گرایانه در سینمای ما، حالا باز دارد از سوی جریان روشنفکری سنتی ما، در دهه 1390 جان می‌گیرد و تبلیغ می‌شود. دوباره در مسیر عقب انداختن مسیر شکل‌گیری طبقه متوسط شهری. و به همین خاطر از سوی بخش‌هایی از قدرت حاکم تایید می‌شود. آن هم در یکی از بزنگاه‌هایی که طبقه متوسط دوباره متولد می‌شود. فرق‌اش این است که حالا یک بار تجربه‌اش کرده‌ایم. موانع را می‌شناسیم!

5- خب؛ حالا رسیدیم به نقطه مورد نظر. آن بخشی که در بند شماره 2، از روی آن پریدیم و حالا در مسیر نوشته شدن این یادداشت، و پس از گفتن این حرف‌ها، بهتر می‌توانیم به آن بپردازیم. مسیری که اصغر فرهادی بعد از “درباره الی…” طی کرد. مسیر فیلمساز هم مثل فیلم‌هایش، باز مسیر معمول روشنفکری سنتی ایران در دهه‌های گذشته بود. البته با شدت و غلظت بیشتر. گفتیم که فرهادی در فیلم‌ها و مصاحبه‌هایش از نسبیت، پایان باز، عدم قضاوت و اهمیت گفتگو حرف می‌زند. و این دقیقا همان چیزی است که در فیلم‌هایش خبری از آن نیست، و این البته مشکلی ندارد. درباره خیلی از فیلمسازها همین طور است. فقط حرف‌اش را نمی‌زنند. اما اصغر فرهادی چه به عنوان یک فیلمساز و چه به مقام روشنفکر، اشتباه بزرگ‌تری مرتکب شد. از “درباره الی…” به بعد، او عکس ثابت خودش را به جریان‌های سیاسی فروخت. پذیرفت که پرچم یک گروه باشد. و عکس و پرچم هم که قرار نیست تغییر کنند. اصلا نباید تغییر کنند. به همین خاطر عوض این که خودش را، چه در محضر خودش و چه دیگران، در معرض نقد و گفتگو قرار دهد، ارتقا بدهد یا خطر کند؛ در حفظ آن عکس و پرچم کوشید. خواست، گیرم هماهنگ شده با قدرت، نماد یک قبیله باشد. پس در همه این سال‌ها عوض پیشرفت در کارش بعد از “درباره الی…”، حواس‌اش رفت به این که با کی بنشیند، کجا بنشیند، کجا ننشیند، کجا از مایکل بارکر رییس سونی تشکر کند و کجا از ملت ایران. کجا عکس بگیرد، کجا نگیرد. کی نامه بدهد. چه روزی بدهد. برای چه کسی بدهد. برای چه کسی ندهد. اجازه داد که جریان‌های سیاسی، منتقد فیلمش را بکنند دشمن ملت ایران و موافق فیلمش را حامی فلان گروه. رفت سراغ این که با کدام خبرنگار، چه جور مصاحبه‌ای بکند. کدام‌اش خارجی باشد و کدام داخلی. یعنی درست دورترین جا از نقد و گفتگو ایستاد. روشنفکری سنتی ایران هم، طبق معمول، جای این که از گفتگو دفاع کند، از تصویر ثابت دفاع کرد، عوض این که نگاهش را گسترده‌تر کند، سراغ حفظ قبیله رفت، و فرهادی هم به تشخیص خودش، خواست ابزار دست این جریان باشد. او دیگر گفتگو نکرد، پیش از بازجویی، با انگشت نشان داد و متهم کرد. این است که نه تنها در مسیر نوشتن داستان، این طور پسرفت داشت، که به لحاظ بصری هم درجا زد. شرایط تولید بهتر شده، اما ویژگی‌های بصری فیلم در حد “درباره الی…” هم نیست. بله ما هم در این مدل فیلم دوست داریم کارگردانی دیده نشود، اما قرار نیست تلاش برای رسیدن به این نقطه، کمبود سلیقه بصری و اتمسفر سینمایی فیلم را هم جبران کند.

6- فروشنده اما نسبت به چند ساخته اخیر فیلمساز، چند لحظه امیدبخش دارد. باشد که از دوران بازجویی‌های سابق و داستانگوی قاهر فاقد انعطاف فعلی فاصله بگیریم. بازی خوب شهاب حسینی، و مهارت فرهادی در تعیین مسیر زاویه دید سوم شخص در مسیر روایت داستان به کنار، منظورم دو لحظه انسانی است که نمونه‌اش را در فیلم‌های قبلی فیلمساز تماشا نکرده‌ایم. یکی سکانس خوب و چالش‌برانگیز تصمیم برای لذت بردن یا نبردن از ماکارونی خوشمزه سر میز (ما بودیم، می‌خوردیم یا نه؟)، و بعدی [توجه: خطر اسپویل داستان] لحظه ورود همسر پیرمرد با چادر سیاه، که در برابر دوربین باز می‌شود و همسر له شده‌اش را، پس از “وسوسه”، در آغوش می‌گیرد. برای ما، ساختن، و نه انهدام، طبقه متوسط شهری، از همین جا، و از همین لحظه، آغاز می‌شود.

فیلم بعدی اصغر را، به همین دلیل، با علاقه و انتظار خواهم دید.

 

امیر قادری
امیر قادری



این هم میوه‌ای دیگر از باغ رسانه ملی: برگزاری مناظره‌ای با محوریت “فضای مجازی” با حضور مهمانی که کمترین تجربه‌ای در این حیطه نداشته!

سینماژورنال/حامد مظفری: رسانه ملی با حضور تیم مدیریتی جدید و بخصوص حضور علی اصغر پورمحمدی در مقام معاونت سینما سعی زیادی کرده که بخشی از مشکلات گذشته را اصلاح یا بازسازی کند.

به گزارش سینماژورنال از جمله فعالیتهای تیم جدید این بود که بالاخره بعد از مدتها حرف و حدیث به فعالیت برنامه “هفت” با آن مختصات کلیشه و اجرای آماتورگونه پایان داد.

از آن طرف برخی از سریالهایی که با ردیف بودجه های هنگفت اما اله‌مانهای سطحی در مسیر تولید بودند به دلیل ضعف آشکار فیلمنامه هایشان معلق شدند.

در کنار این اقدامات اصلاحی اما در برخی برنامه های سیما همچنان درب بر پاشنه سابق می چرخد و متاسفانه چنان که باید بازنگری لازم در اهداف و مبانی مرتبط با برنامه صورت نمی گیرد.

یکی از نمونه های چنین نگاهی را به تازگی در برنامه ای سینمایی دیدیم که از شبکه خبر روی آنتن رفت؛ در این برنامه با حضور دو مهمان بنا بود درباره مقوله “خبرهای سینمایی در فضای مجازی: ژورنالیسم زرد یا عینی گرایی محض؟” گفتگو صورت گیرد.

فضای مجازی کارشناس ویژه خود را می خواهد

با توجه به اینکه مبحث تخصصی برنامه چنان که گردانندگان آن تعیین کرده بودند معطوف می شد به فضای مجازی انتظار این بود دو مهمانی که برای بحث و بررسی درباره این مبحث حضور یافته اند سابقه فعالیت در این فضا را داشته باشند؛ بخصوص بحث درباره حوزه ای به نام روزنامه نگاری مجازی که کارشناس ویژه خود را می خواهد.

در میان دو مهمان برنامه البته که امیر قادری سوابق کافی در این عرصه دارد و با تکیه بر همین سوابق هم توانست تا حد لزوم درباره نیازهای مخاطبان در فضای مجازی نظر دهد اما رضا درستکار که در برابر قادری نشسته بود و قرار بود نقش اپوزیسیون او را بازی کند متاسفانه به یک دلیل مهم و آن هم نداشتن کمترین سابقه ای در فضای مجازی نتوانست چنان که باید از فرصت برنامه به نفع صدور تئوری در باب بهبود ژورنالیسم مجازی سود جوید.

الزاماتی که حداقل ربط را به فضای مجازی داشت

درستکار تمامی سوابقش در نشریات کاغذی بوده و متاسفانه اظهارنظراتی که درباره ژورنالیسم سینمایی مطرح کرده نیز بیشتر مرتبط بود با حال و هوایی که در چنین نشریاتی وجود دارد. از آن گذشته چون بخش عمده نشریاتی که درستکار با آنها همکاری داشته نشریاتی بوده اند وابسته به ارگانهای مختلف دولتی و شبه دولتی طبیعی بود الزاماتی که او درباره آنها سخن می گفت بیشتر درباره چنین نشریاتی کاربرد داشت؛ نشریاتی که در بهترین حالت و در روزگار ما شاید تیراژشان به 10 هزار نسخه هم نرسد.

اینکه چنین چهره ای که در جای خود می تواند محترم هم باشد اما تجربه ای در فضای مجازی ندارد برای سخن گفتن درباره ژورنالیسم مجازی به رسانه ملی دعوت شود یکی از کج سلیقگیهایی است که مطمئنا برنامه را ابتر می کند.

حتی اگر تهیه کننده اشتباه کرده باشد مهمان نباید دعوت را قبول کند

در این بین اولین اشتباه از آن تهیه کنندگان این برنامه است که بدون دقت در سوابق مهمانان شان آنها را به برنامه دعوت می کنند و سپس از آنها می خواهند درباره موضوعی که کمترین سابقه فعالیتی در آن ندارند سخن گویند.

اشتباه دوم هم از مهمانی سر می زند که موضوع برنامه را می داند و خبر دارد در آن موضوع تجربه ندارد ولی باز هم در برنامه شرکت جسته و البته درباره حیطه ای که تخصص اش نیست، اظهارنظر می کند.

کارشناس کاناپلو در برنامه مرتبط با واترپلو!

البته که دوستان دست اندرکار برنامه می توانستند سوژه برنامه را تغییر داده و لفظ “فضای مجازی” را از آن حذف کرده و با حضور همین مهمان به نتایج دلخواه خود هم برسند اما چنین سوژه ای و چنین مهمانی مصداق بارز کج سلیقگی بود و درست شبیه به اینکه در برنامه ای مختص ورزش واترپلو از کارشناس کاناپلو به عنوان مهمان دعوت به عمل آید!




فهرست مخالفان “هنروتجربه” به‌روایت یکی از سیاستگذاران؛ از مسعود فراستی و مهدی کرم‌‍‌پور تا امیر قادری و حسین فرحبخش

سینماژورنال: گروه سینمایی تازه تاسیس “هنروتجربه” از جمله گروههای سینمایی است که به اندازه موافقان، مخالفان خود را دارد.

به گزارش سینماژورنال هوشنگ گلمکانی روزنامه نگاری که بواسطه ریاست شورای نویسندگان مجله “فیلم” در سالیان گذشته تا می توانست سعی می کرد از پذیرفتن مسئولیت در مناصب دولتی پرهیز کند از ابتدای تاسیس “هنر و تجربه” به عنوان یکی از اعضای شورای سیاستگذاری این نهاد حضور یافته است.

همین حضور باعث شده که این منتقد پیشکسوت مجبور شود در برهه های زمانی مختلف به دفاع از عملکرد این گروه سینمایی بپردازد.

تازه ترین مطلبی که گلمکانی در وبلاگش نوشته هم دفاعیه ای است از “هنروتجربه”.

گلمکانی با تقسیم بندی مخالفان این طرح سینمایی، از یک طرف ادعاهای مخالفان را زیر سوال برده و از طرف دیگر خودش ادعای جالبی را درباره دولتی بودن سیستمهای هنری کشورهای اروپایی و آمریکایی بیان کرده و حتی به نقل از دوستی که نامش را نمی آورد می گوید 95 درصد بودجه تئاتر خصوصی آلمان را دولت می‌پردازد.

سینماژورنال متن کامل یادداشت گلمکانی را ارائه می دهد:

“هنروتجربه” چه ضرری دارد برای کسی؟

«گروه سینماهای هنر و تجربه» هم شده موضوع مناقشه سر چهارراه. کسی نیست بگوید کل طرحی که بودجه‌اش به اندازه هزینه یک فیلم معمولی است، چه ضرری برای کسی دارد؟ این همه‌سال به مسئولان سینمایی ایراد گرفته می‌شد که حمایت مالی از فیلم‌ها در مرحله تولید فسادآفرین است و باعث می‌شود کسانی با حساب‌سازی رقم بودجه فیلم‌ها را بالاتر از واقعیت نشان بدهند و سودشان را در همان مرحله تولید ببرند و اکران فیلم‌ها هم اصلا اهمیتی برای‌شان نداشته باشد.

به همین دلیل الان صدها فیلم آماده و اکران‌نشده داریم. حالا برای اولین بار، در طرح سینمای هنر و تجربه حمایت دولت در مرحله اکران در قالب کمک به نمایش عمومی فیلم‌هایی که معمولا جایی در برنامه اکران سینمای بدنه ندارند عملی شده.اشکالش چیست؟

آیا اقلیت هیچ اهمیتی ندارد؟

این‌که حدود ٧٠٠ صندلی از کل ١٤٠٠٠ صندلی سینماهای کشور (یعنی فقط ٥ درصد) با حداقل بودجه امکان نمایش عمومی ده‌ها فیلم بلند و کوتاه و مستند را فراهم کرده و اصولا ایجاد تنوع در برنامه اکران عمومی جهت پاسخ‌گویی به نیازهای اقلیتی که فیلم‌های مورد علاقه‌شان را در اکران سینمای بدنه نمی‌یابند چه ایرادی دارد؟ آیا اقلیت هیچ اهمیتی ندارد؟ با استدلال مخالفان، دولت از تئاتر هم نباید حمایتی بکند و می‌دانیم با قطع بودجه دولتی تئاتر، تمامی تئاتر کشور و همه اجراهای روی صحنه به‌کلی تعطیل می‌شود.

هر هفته بین ٥ تا ٦‌هزار تماشاگر

همین چهارتا و نصفی سالن کوچک گروه هنر و تجربه، هر هفته بین ٥ تا ٦‌هزار تماشاگر دارند که خیلی از آنها تماشاگر سینمای بدنه نیستند. به نظر مخالفان، آیا اتفاق فرخنده و مسرورکننده‌ای است که گروه هنر و تجربه وجود نداشته باشد و این چند‌هزار نفر فیلم‌های مورد نظرشان را نبینند؟ همین استدلال را می‌توان در مورد تئاتر هم کرد که آماری از تعداد تماشاگرانش نداریم اما صرفا به این دلیل که تعداد تماشاگران‌شان به اندازه فیلم‌های تجاری پرفروش نیست بهتر است بودجه‌شان قطع و سالن‌ها تعطیل و دل‌های سوخته و نگران و دلواپس خنک شود؟

مخالفان گروه هنر و تجربه چند دسته‌اند با هدف‌ها و نگاه‌ها و منافع مختلف.

امیر قادری؛ نمی داند که ٩٥‌درصد بودجه تئاتر خصوصی آلمان را دولت می‌پردازد

امیر قادری چون اوضاع مملکت و اقتصادش مثل آمریکا نیست با گروه هنر و تجربه مخالف است. او از آمریکایی شدن اوضاع یک وجب پایین نمی‌آید و حتی به الگوی اروپایی هم رضایت نمی‌دهد. می‌گوید باید اقتصادمان مثل آمریکای عزیز آن‌قدر آزاد بشود که ساخت و نمایش این جور فیلم‌ها تابع قانون عرضه و تقاضا باشد، درحالی‌که نمی‌داند در آن‌جا هم برای رونق و تداوم فعالیت‌های فرهنگی خاص، سازوکاری خارج از قانون عرضه و تقاضا وجود دارد و اصولا در همه جای دنیا دولت‌ها به شکل‌های مختلف از کالاهای فرهنگی که مخاطب عام ندارند به شیوه‌های گوناگون حمایت و کمک می‌کنند و چنین فعالیت‌هایی هیچ‌گاه به خودکفایی نمی‌رسند و دولت‌ها همیشه باید بابت آن سوبسید بدهند. همین چند روز پیش آقایی که در آلمان فعالیت تئاتری می‌کند می‌گفت حتی چیزی که در آن کشور به‌عنوان تئاتر خصوصی شناخته می‌شود، ٩٥‌درصد بودجه‌اش را دولت می‌پردازد.

فراستی و کرم پور؛ مخالفت برای مخالفت
به‌هرحال… مسعود فراستی با یک جور استدلال، و مهدی کرم‌پور و دیگران با نگاهی دیگر با گروه هنر و تجربه مخالفت می‌کنند و فارغ از نوع نگاه و استدلال‌ها، به نظر می‌رسد مثل خیلی از موارد دیگر در عرصه فرهنگ و سیاست و اجتماع، فضیلت مخالف‌خوانی در جامعه بیش از هر چیز اهمیت دارد. مخالفت به ما هّوَ مخالفت. مخالفت برای مخالفت. مخالفت برای نمایش درک و شعور بالا. چنین به نظر می‌رسد که در جامعه ما، موافق بودن و تحسین کردن، جایگاه و احترامی ندارد و بیشتر باعث کسر شأن است.

فرح بخش؛ محکی برای ارزیابی هنر و تجربه
اما در این میان نوع مخالفت محمدحسین فرح‌بخش، سینماگر همه‌فن حریف و صاحب‌سبک از همه تماشایی‌تر و استدلال‌هایش شنیدنی‌تر است. استاد فرح‌بخش چند هفته پیش در برنامه تلویزیونی «دو نیم‌ساعت» در شبکه خبر که به همین موضوع اختصاص داشت رودرروی امیرحسین علم‌الهدی مدیر اجرایی گروه هنر و تجربه نشست و هر دو حسابی از خجالت هم درآمدند و مشت‌ومال مفصلی در قالب کلام به هم دادند. در این مناظره جنجالی که خیلی زود متن و تصویرش روی سایت‌های مختلف قرار گرفت، بیشترین کلمه‌ای که ردوبدل شد، کلمه «شارلاتان» بود. علاقه‌مندان کنجکاوی که تماشای این برنامه چهارراهی را از دست داده‌اند می‌توانند برای اطلاع به فضای مجازی مراجعه کنند.

در اینجا فقط یک بخش آموزنده‌اش برای اطلاع مورخان و ناظران و منتقدان نقل می‌شود که استاد فرمودند اصلا کل سینمای پس از انقلاب هنر و تجربه است و حالا عده‌ای شارلاتان برای پول درآوردن و اتلاف بیت‌المال این بساط را به راه انداخته‌اند. البته کل نظرهای استاد شنیدنی و قابل ‌تعمق است و محکی برای ارزیابی هنر و تجربه و اصولا دنیا و مافیها. یادش به خیر استاد بسم‌الله‌خان موسیقیدان نامدار هند در مناظره‌اش با استاد سرآهنگ همتای مشهور افغانی‌اش با تکیه بر عرفان غنی شرقی در ارتباط تنگاتنگی با حرفه‌شان فرمود: «آب را اگر نگه داریم، صرفه‌جویی یا پس‌انداز نمی‌شود؛ می‌گندد. در چنین آبی حتی قورباغه هم نمی‌تواند ابوعطا بخواند چه رسد به دیگران. چون آب راکد که سرپایین و سربالا ندارد.»