1

در تازه‌ترین گفتگوی بهمن فرمان‌آرا بیان شد⇐ از علاقه به “لانتوری” تا ساخت سریال اقتباسی برای شبکه خانگی، تغییر نام فیلم جدیدش به “زندان ما”، ذکر تفاوتهای میان دلواپسان و اصلاح‌طلبان و…

سینماژورنال: بهمن فرمان آرا کارگردان 75 ساله سینمای ایران همچنان با ذوق و شوق فعالیت خود به عنوان کارگردان را ادامه می دهد.

به گزارش سینماژورنال به غیر از یک فیلم آماده اکران به نام “دلم میخواد برقصم” یا “دلم میخواد” فرمان آرا در تازه ترین گفتگویش که با “اعتماد” انجام شده از برنامه های دیگرش برای کار هم گفته است؛ از فیلم تازه اش “زندان ما” و از علاقه اش به ساخت سریالی برای شبکه خانگی با اقتباس از رمان “داستان جاوید” اسماعیل فصیح.

فرمان آرا در این گفتگو از علاقه خود به پیگیری فعالیتهای فیلمسازان جوان سخن گفته است و همچنین لذتی که از تماشای “لانتوری” و “ابد…” برده است. او البته کوشیده شائبه هایی که درباره حمایت وزارت فرهنگ پهلوی از او وجود داشته را هم رد کرده و از این بگوید که در آن دوران هم محبوب سیستم حکومتی نبوده است!

متن کامل گفتگوی فرمان آرا را بخوانید:

با فيلمنامه تازه‌تان شروع كنيم، «هم صحبتي با جنون» كه براي پروانه ساخت ارايه كرديد.
البته اسمش عوض شده و الان نامش «زندان ما» شده است، فيلم‌نامه را براي دريافت مجوز ساخت به وزارت ارشاد ارايه كرده‌ايم و منتظريم بعد از دريافت پروانه ساخت مراحل ديگر را آغاز كنيم.تصميم اوليه براين است كه فيلم را  از نيمه‌آبان ماه در شمال كليد بزنيم.
از وضعيت اصلاحي‌هاي احتمالي‌اش خبر داريد؟
اصلاحيه‌اي ندارد.
آيا اين فيلم، اثر ديگري از سه‌گانه زندگي است؟
اصلا اين‌گونه فكر نمي‌كنم. اين دسته‌بندي‌ها ساخته و پرداخته روزنامه‌نگاران و منتقدان است. در وهله اول هر موضوعي كه برايش وقت مي‌گذارم و آن را كار مي‌كنم، بايد برايم جالب باشد و توجهم را جلب كند. اين فيلم شايد به فيلم‌هاي قبل از «دلم مي‌خواد» شباهت داشته باشد و بيشتر در روال آنهاست.
يعني يك كار اجتماعي و…
بله. هر چه را درباره مشكلات و گرفتاري‌هاي اجتماع مطرح مي‌كنيم، حتي خوشي‌ها، مسائلي اجتماعي است و فقط ديدگاه‌ها با هم فرق مي‌كند. من نه به قصد جايزه فيلم مي‌سازم، نه به قصد اينكه پوز كسي را بزنم. اصلا در سن و سال من تنها انگيزه‌ام براي زندگي، كار كردن است و به همين دليل سرسختانه به دنبال اين هستم كه كار كنم.
وضعيت فيلم قبلي‌تان «دلم مي‌خواد» چگونه است؟ مشكل اكرانش حل شد؟
پروانه نمايش گرفته است و احتمالا بعد از جشنواره فجر نمايش داده مي‌شود چون فعلا ماه محرم و صفر را در پيش داريم ولي در حال حاضر برنامه بر اين است كه فيلم بعد از جشنواره فجر اكران شود.
ظاهرا سرمايه‌گذار فيلم عوض شد و…
انتخاب كسي كه اسمش به نام تهيه‌كننده مطرح شده بود، از اشتباهات بزرگ زندگي من بود چون برحسب پيشنهاد دوستان كه او را فرد خوبي معرفي كرده بودند، با وي همكاري كردم ولي نمي‌خواهم وارد جزييات بشوم صرفا به اين دليل كه دو سالي كه اكران فيلم به تعويق افتاد، فكر مي‌كنم آدم‌هاي ديگري پشت اين ماجرا بودند و براي اكران فيلم مشكل درست كردند ولي اينها برايم مطرح نيست چون نمي‌خواهم با كسي مسابقه محبوبيت بگذارم.
در روند كاري‌تان به ويژه در خارج از كشور، به عنوان تهيه‌كننده و سرمايه‌گذار فعاليت زيادي داشته‌ايد و در ساخت فيلم‌هاي مهمي در تاريخ سينما مشاركت داشته‌ايد اما چرا در داخل كشور، كمتر فيلم‌هاي خودتان را تهيه كرده‌ايد؟
فيلم‌هايم را تهيه مي‌كنم اما سرمايه‌گذارش شخص ديگري است چون اگر شما موضوعي يا يك خط داستاني را نتوانيد به دو نفر بفروشيد، به ديگران هم نمي‌توانيد بفروشيد! من تهيه‌كننده كارهايم هستم صرفا به اين دليل كه كنترل هنري‌ كار دستم باشد ولي اين‌گونه نيست كسي بخواهد كارم را تهيه كند و بعد در انتخاب هنرپيشه و ديگر عوامل اعمال نظر كند. هرگز چنين نبوده و نخواهد بود. بنابراين سرمايه‌گذار حضور دارد و هميشه هم كساني هستند كه به سرمايه‌گذاري علاقه‌مند باشند و به اين شيوه كار مي‌كنيم.
يعني هميشه اين آزادي عمل را داريد كه آن‌طور كه دوست داريد، كار كنيد؟
اصلا به غير از اين نمي‌شود كار كرد. ساخت فيلم قبلي همزمان با اوج مريضي‌ام بود. بيماري ورم رگ‌هاي مغز كه دو سال درگيرش بودم و به پيشنهاد يكي، دو تا از دوستان اين آقا را، با اينكه هيچ شناختي از او نداشتم، به عنوان تهيه‌كننده قبول كردم. سرمايه‌گذار را خودم معرفي كرده بودم. همزمان با آن نمايش «مردي براي تمام فصول» را اجرا كردم و شب آخر اجرا فكر مي‌كردم استراحتي يك هفته‌اي خواهم داشت و بعد از آن قصد سفر داشتم اما از صبح روز بعدش، ديگر نمي‌توانستم راه بروم و ويلچر به ويلچر به تورنتو رسيدم. ديدم فقط به انگيزه كار، مي‌توانم ادامه حيات دهم. گرفتاري مالي ندارم، زندگي‌ام خوب است اما اگر كار نكنم، هيچ انگيزه‌اي ندارم كه صبح از خواب بيدار شوم. گاهي دوستان مي‌گويند ٧٥ سالت است كمي استراحت كن و از اين گونه حرف‌ها اما از سر يكي، دو كاري كه در اوج مريضي‌ام بود، به من ثابت شد واقعا بايد كار كنم تا دليلي داشته باشم كه صبح از خواب بيدار شوم. اين مساله من است. كمتر جايي مي‌روم. در كمتر برنامه‌اي شركت مي‌كنم ولي پيگير كار فيلمسازان جوان هستم. كارهاي‌شان را مي‌بينم. در مورد كارهاي خودم چون تمام اعضاي گروهم حرفه‌اي هستند، نسبت به پرداخت دستمزدشان حساسيت دارم ولي تهيه‌كنندگان معمول، در بسياري اوقات به موقع دستمزد گروه را نمي‌دهند درحالي كه من علاقه‌مندم اين روال وجود داشته باشد و به همين دليل كنترل كارها را در دست مي‌گيرم. مثلا در فيلم قبلي‌ام، چندين نفر از جمله خود من دستمزدشان پرداخت نشد با اينكه از اول طي كردم كه بايد دستمزد همه پرداخت شود. ممكن است من براي زندگي روزمره‌ام اين پول را لازم نداشته باشم ولي خيلي از اعضاي گروهي كه با هم كار مي‌كنيم، بايد براي گذران زندگي دستمزدشان را بگيرند. اصلا چه دليلي دارد كه افراد كار كنند و پول نگيرند؟! اگر گذشته كاري مرا هم ببينيد، حتي يك نفر را پيدا نمي‌كنيد كه بگويد با من كار كرده و دستمزد نگرفته است. يعني اين انضباط كاري وجود دارد. به مقام و منزلت حرفه‌اي‌ اعضاي گروهم كه همگي حرفه‌اي هستند، كاري ندارم ولي به هر حال به دستمزدشان نياز دارند به همين جهت در فيلم بعدي هم، خودم تهيه‌كننده اجرايي هستم و سرمايه‌گذار شخص ديگري است.

بهمن فرمان آرا
بهمن فرمان آرا

اشاره كرديد بيشترين انگيزه زندگي‌تان كار كردن است. جزو هنرمنداني بوديد كه با وجود حضور كمرنگ‌تان در مجامع دولتي، در ديدار آقاي رييس‌جمهوري با هنرمندان كه سال ٩٢ در تالار وحدت برگزار شد، حضور يافتيد. ظاهرا آن زمان همه هنرمندان اميدوار شده بودند شرايط كار هنري در دولت تدبير و اميد تغيير مي‌كند. با توجه به اينكه در اين دوره يك فيلم ساختيد، وضعيت فيلمسازي را در دولت آقاي روحاني چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
فيلمسازي اصولا كار مشكلي است چون پول زيادي مي‌خواهد و خيلي المان‌هاي مختلف بايد فراهم شود تا اثري شكل بگيرد. اينكه در اين دوره آيا از رفتار يا حمايتي كه نسبت به فيلمسازان شده، راضي هستيم يا نه، بايد بگويم شخصا اهل شكايت نيستم چون كاري كه ما انجام مي‌دهيم، به عوامل بسياري وابسته است درحالي كه نويسنده يا نقاش خودشان هستند و كاغذشان، مجسمه‌ساز، موزيسين، خودشان هستند و يك ابزار كار اما وقتي به سينما و تئاتر مي‌رسيم، بايد گروهي را جمع كنيد تا با حضور آنان، تجسم فكرتان را در آن اثر هنري ببينيد. برخلاف اينكه مردم مي‌پندارند ساخت فيلم، ساده است- كار ما اين است كه اين كار ساده به نظر بيايد- ولي بي‌نهايت كار مشكلي است. البته اجراي تئاتر از بسياري جهات آسان‌تر است صرفا چون اول، وسط و آخر كار به ترتيب انجام مي‌شود اما در سينما اين روال وجود ندارد. به طور مثال در فيلم «يه بوس كوچولو» مرگ آقاي مشايخي را روز اول گرفتيم و بعد از شمال به كردستان رفتيم و مرگ آقاي كيانيان را گرفتيم. يعني دو صحنه نهايي را در ٥ روز اول گرفتيم. بعد به اصفهان و آرامگاه كوروش رفتيم. در آخرين مرحله به آپارتمان آمديم درحالي كه آغاز فيلم در آپارتمان است. اين تكه تكه كار كردن، نيازمند نوعي سازماندهي است كه اگر درست انجام نشود، ساخت فيلم ممكن نيست. ضمن اينكه گاه مي‌بينيم كساني‌كه وظايفي بر آنان محول شده است، در آخرين لحظه مي‌گويند فلان وسيله پيدا نشده است! مثلا سر فيلم «دلم مي‌خواد» از اول گفتم استريت جاكت مي‌خواهم كه در ديوانه خانه‌ها ديوانه‌ها را با آن مي‌بندند. زمان فيلمبرداري سكانس مربوط به اين بخش، آتش نشاني و پليس و… آمده بودند سر فيلمبرداري و صحنه شلوغ بود اما زمان كار گفتند در ايران استريت جاكت پيدا نمي‌شود! آن روز تنها روزي بود كه كار را تعطيل كردم و عجيب بود كه ٢ ساعت بعد گفتند پيدا شده! در حالي كه از سه ماه قبل گفته بودم چنين وسيله‌اي نياز داريم. اين فقط به ضرر كار شد چون باعث شد با وجود حضور همه اعضاي گروه، ناچار شويم كار را تعطيل كنيم. بنابراين سازماندهي در سينما كار سختي است. قصد دفاع از مسوولان اين دوره از وزير تا مقامات بعدي را ندارم اما فرق اصلاح‌طلبان با دلواپسان اين است كه آنها هر كاري دل‌شان مي‌خواست، مي‌كردند. اينها هر كاري كه دل‌شان مي‌خواهد بكنند، از ترس دلواپسان بيشتر از بقيه ملاحظه مي‌كنند. من اين را درك مي‌كنم كه ما از نظر فرهنگي هنوز ملوك‌الطوايفي داريم. شخصي در مشهد مي‌تواند جلوي يكسري از فعاليت‌ها را بگيرد يا در اروميه ممكن است شلاق بخوريد براي فيلمي كه در تهران جايزه گرفته! همه اينها باعث مي‌شود كار مشكل‌تر شود. به همين جهت سازماندهي و كنترل اجرايش مهم است تا وقتي وارد كار مي‌شويد، طبق برنامه‌ريزي‌تان پيش برويد. هرگز فيلمي نساخته‌ام و تهيه نكرده‌ام كه طبق برنامه‌ريزي انجام شده، فيلمبرداري‌اش بيش از ٣٥ جلسه طول بكشد چه در همكاري با عباس كيارستمي يا محمدرضا اصلاني و… چون اگر اين كار سازماندهي نداشته باشد، كار، انجام‌شدني نيست حتي اگر سرمايه بانك ملي را در آن بريزيد! بماند كه در خيلي از پروژه‌ها تا ساعت ٣ صبح برنامه‌ريزي مي‌كنند كه فردا چه كنند! اما در كل، اين حرفه، اين گونه كار كردن را برنمي‌تابد. در حال حاضر جوانان مستعدي هستند و كار مي‌كنند.
يعني از شرايط فعلي راضي هستيد؟
گيرم كه بگويم از اين وضعيت راضي نيستم ولي اين آدم‌ها خيلي افراد بهتري هستند براي اينكه با آنها گفت‌وگو كنيم. هرچند همان اشكالات اصلاح‌طلبان را دارند كه دايم به پشت‌سرشان نگاه مي‌كنند. در دوره قبل زماني كه «قلاده‌هاي طلا» را ساختند، از چه كسي پرسيدند چقدر پول و چگونه خرج كنيم؟ ساختند و اكران هم كردند و پايش هم ايستادند و هيچ اتفاقي هم نيفتاد چون مردم فقط ناراحتي‌شان را با نديدن آن فيلم نشان دادند. قرار نيست براي اكران يك فيلم تظاهرات شود كه چرا فيلم فلاني نمايش داده شده يا نشده. اما الان نگاه كنيد چند فيلم هست كه اكران شده و بعد از سه روز از روي پرده برداشته شده است؟! همين فيلم من، خيلي راحت مي‌توانست مشكلش حل شود ولي دو سال طول كشيد و من تقريبا درباره اين اشكالات هيچ صحبتي نكردم درحالي كه مي‌توانستم بگويم چرا مي‌خواهيد از فيلمي كه كل زمانش ٩٣ دقيقه است، ١٠ دقيقه‌ را هم كم كنيد؟! بهانه اكران نشدن فيلم، همين ١٠ دقيقه بود! اما دست آخر هم همان فيلمي كه من ساخته‌ام با يكسري اصلاحات جزيي، پروانه نمايش گرفت. من تا جايي كه ماهيت فيلم عوض نشود، با اصلاحيه‌ها كنار مي‌آيم ولي هيچ دليلي نمي‌بينم كه مثلا «لانتوري» چند وقت منتظر بماند كه براي اكرانش تصميم‌گيري شود چون فيلم خوب و درجه يكي است كه موضوع مهمي را هم مطرح مي‌كند ولي اين ملوك‌الطوايفي فرهنگي، باعث شده اين گرفتاري‌ها پيش بيايد و تصميم‌گيري‌ها در يكجا نباشد. در اين وضعيت هر كس ساز خود را مي‌زند. من قبل از انقلاب هرگز محبوب سيستم حكومتي نبوده‌ام و بعد از انقلاب هم ماجرا به همين شكل است چون فيلمسازي براي من يك كار دلي است. اگر «شازده احتجاب» را كه فيلمي درباره سلطنت است، در اوج قدرت سلطنت ساختم، به اين دليل است كه كاري را كه دلم مي‌خواهد، انجام مي‌دهم و خيلي برايم مهم نيست جايي دعوت شوم يا نه. مي‌دانم بسازبفروشي آسان‌تر است و با آن بيشتر هم پول در مي‌آوري ولي كار فيلمسازي را دوست دارم و مي‌دانم سختي‌اش هم جزو كار است. به جوانان هم مي‌گويم اگر پوست‌تان كلفت نيست هرچقدر هم كه استعداد داشته باشيد، به درد اين كار نمي‌خوريد چون در مسير شما، بستري از رز نيست شايد فقط خار گل رز باشد و از آغاز بايد بدانيد هيچ كس شما را كمك يا تشويق نمي‌كند. بي‌نهايت استعداد جوان داريم. بعد از ديدن فيلم «ابد‌و‌يك‌‌روز» خودم با سعيد روستايي تماس گرفتم و با او صحبت كردم. ما اين آدم‌هاي بااستعداد را داريم البته وظيفه دستگاه اين نيست كه خرج ما را بدهد بلكه همين قدر كه سنگ در راه توليد نيندازد، كافي است. هركسي هم كه موفق مي‌شود، مورد حمله‌هاي بسيار زيادي قرار مي‌گيرد. چگونه است كه اگر كسي پل ناامن و غيراستانداردي بسازد كه روي سر مردم خراب شود، در جرايد و مطبوعات به اختصار نامش را منتشر مي‌كنند همچنان‌كه در مورد هرچه به سياست مربوط شود، هم اجازه حرف زدن نداريد اما درباره اهالي سينما و ورزش به جرايد اجازه مي‌دهند هرچه دوست دارند، بگويند. در دوره قبل اين گونه بود و در اين دوره نيز چنين است كه اين دو گروه مصون نيستند.
به هر حال هميشه كساني كه كار فرهنگي و هنري مي‌كنند، گويي بي‌پشت و پناه هستند…
اصولا همين‌طور است. اگر نويسنده مي‌شويد، بايد بدانيد هميشه زندگي‌تان سخت است چون در كشوري زندگي مي‌كنيم كه در گذشته جمعيتش ٣٠ ميليون بود اما تيراژ كتاب ٢ هزار تا بود. فقط «دايي جان ناپلئون» و «سووشون» دو كتابي بودند كه تيراژشان بيشتر بود. الان هم كه بيشتر از هفتاد ميليون نفر هستيم، تيراژ كتاب هزار تا شده! پس نويسنده قرار است چگونه زندگي كند؟! بنابراين مي‌بينيد هركه به دنبال كار فرهنگي مي‌رود، قبول كرده بابك زنجاني نباشد! چون اگر آن امكانات را مي‌گيري، در مقابلش بايد تاواني بدهي يا نمادي مي‌شوي براي بقيه. بنابراين اگر كار فرهنگي را دوست داري، بايد پوستت كلفت باشد.
اگر فيلمسازي شغل و منبع درآمدتان بود، فكر مي‌كنيد همچنان مي‌توانست براي‌تان كاري دلي باشد؟
هميشه دلي بوده. مثلا در «شازده احتجاب» هم دستمزدي كه گرفتم ٢٠ هزار تومان بود. آن زمان كارمند تلويزيون بودم و ماهي ٤ هزار تومان حقوقم بود و با همسر و ٣ تا بچه زندگي مي‌كرديم. اگر وضع مالي‌ام خوب است، به خاطر پدر خدابيامرزم است وگرنه بارها گفته‌ام اگر دستمزدهايي را كه در سينما گرفتم، جمع كنم، روي هم رفته، مخارج يك قبر در بهشت زهرا مي‌شد! ولي خدا را شكر كه هنوز آدم‌هايي هستند كه براي ساخت فيلم سرمايه‌گذاري مي‌كنند و باز هم خدا را شكر كه ما هنوز جان كار كردن داريم و كار مي‌كنيم درحالي كه مي‌شود روي سرسره پيشكسوتي نشست و همه جا هم بود و بيخودي هم به آدم بگويند استاد!استاد! بعضي‌ها با همين وضعيت زندگي مي‌كنند اما من در اين شيوه، هيچ معني‌اي نمي‌بينم. من در كار كردن، معني مي‌بينم.
گفته بوديد دوست داريد فيلمي بسازيد درباره اينكه خودتان كانديداي رياست‌جمهوري شويد…
(مي‌خندد) هرگز! در هيچ زماني جاه‌طلبي سياسي نداشتم. آن صحبت هم به عنوان يك جوك بود چون همه كانديدا شده بودند، من هم به شوخي گفتم ما هم براي تفريح كانديدا شويم! به جز زماني كه به عنوان كارگردان استخدام تلويزيون شده بودم، شغل دولتي نداشته‌ام. در هيچ منصبي نمي‌توانم خوشحال باشم چون هر منصبي، به يكسري مسائل وصل است مثل اينكه بايد با افراد خاصي كار كنيد. پيش از انقلاب به من پيشنهاد كردند رييس تلويزيون شيراز شوم كه قبول نكردم چون دوست داشتم فيلمساز باشم. از عهده آن كار بر مي‌آمدم و مي‌توانستم رييس تلويزيون شيراز باشم چون ١٤ سال مديرعامل شركت نساجي بوده‌ام ولي اگر شما رييس تلويزيون شيراز شويد، حتما بايد با رييس ساواك آنجا هم گفت‌وگو كنيد و حتما به شما مسائلي را گوشزد مي‌كنند و من اصلا اين كارهاي كثيف را دوست ندارم و در كتم نمي‌رود. يك بار مي‌خواهيم زندگي كنيم پس چرا بايد خود را به مديريت‌ها‌ آلوده كنيم؟! به همين جهت در هيچ زماني در عمرم چنين آرزوهايي نداشته‌ام. اگر جاه‌طلبي هم داشته‌ام، فقط در مورد سينما بوده وگرنه اينكه شغلي داشته باشم يا مسوول جايي باشم و…، اينها در كتم نمي‌رود چون دستوربگير خوبي نيستم و هرگز هم نبوده‌ام ولي اگر منصبي را قبول كنيد، حتما ناچاريد دستوراتي را كه از بالا مي‌آيد، بپذيريد اما من در كلاس ٥٤ نفري دبيرستان «هدف» اگر قرار بود دعوا شود از ٥٣ نفر ديگر كتك مي‌خوردم چون ريقونه بودم اما مبصر كلاس بودم! غير از پدرم كه هميشه احترامش را داشته‌ام آن هم نه به اين معني كه درباره مسائل با او بحث نكنم اما هميشه حرمتش را نگه داشته‌ام.
اين شوقي كه براي كار كردن داريد، شامل تئاتر هم مي‌شود يا به همان اجراي نمايش «مردي براي تمام فصول» اكتفا مي‌كنيد؟
بستگي به نمايشنامه دارد. ١٠ سال براي اجراي «مردي براي تمام فصول» دويدم تا اجازه كار دادند كه خدا را شكر موفق بود و هر شب با استقبال تماشاگران روبه‌رو شد و در گيشه فروش خوبي داشت. آنچه در تئاتر برايم مساله است، اين است كه مدت زماني درگير تمرين هستيد و بعد نمايش روي صحنه مي‌رود اما بعد از هر تعداد اجرا، تمام مي‌شود و چيزي از آن باقي نمي‌ماند. الان هم نمايشنامه‌اي هست كه بخواهم آن را كار كنم اما چون دوست ندارم هيچ كاري را ناتمام بگذارم، بايد ببينم اين انرژي را كه براي كار دارم، چگونه مصرف كنم. مي‌توانم با همين انرژي سالي دو فيلم بسازم ولي يك تئاتر اجرا كنم. به جز اينها يك سريال هم هست براي شبكه نمايش خانگي. به هر حال بايد به وقت و انرژي‌ام نگاه كنم چون ديگر ٢٠ سال‌مان كه نيست!
ولي اصلا به شما نمي‌آيد سريال بسازيد، هرچند براي نمايش خانگي است…
حقوق يكي از كتاب‌هاي اسماعيل فصيح را خريده‌ام «داستان جاويد» كه ٢٤ اپيزود مي‌شود و براي نمايش خانگي است. اگر شرايط فراهم شود، آن را مي‌سازم. زماني مي‌خواستم با اقتباس از آن، يك فيلم سينمايي بسازم ولي حجم داستان براي يك فيلم سينمايي زياد است. ديگر نه سينماها طرفدار فيلم‌هاي سه چهار ساعته هستند و نه تماشاگران. فقط هم اينها نيست. مي‌خواهم مستند هم بسازم. فقط مي‌خواهم كار كنم. برنامه استراحت ندارم.
فيلم مستند؟
بله، ولي الان نمي‌خواهم درباره موضوعاتش بگويم. در آن چهار سالي كه كار نكردم، مستند «كنسرتي كه اجرا نشد» را درباره پرويز ياحقي ساختم و «ننه دلاور ما» را درباره سيمين بهبهاني كه تمام شده است. نمايشنامه نوشتم و يك كتاب هم ترجمه كردم درباره كارگرداني نوشته سيدني لومت كه چاپ شد. مدلم طوري نيست كه بيكار بمانم و روز را به شب برسانم ولي بايد ديد چقدر انرژي دارم!
اقتباس ادبي در سينماي ما كمتر رخ مي‌دهد. البته شما جزو فيلمسازاني هستيد كه به اين مقوله توجه داشته‌ايد و«شازده احتجاب» و «سايه‌هاي بلند باد» را بر اساس آثار هوشنگ گلشيري ساخته‌ايد اما چرا در سينماي ما داستان‌هاي خوب در اقتباس‌هاي سينمايي، كمتر مورد استفاده قرار مي‌گيرند؟
تهيه‌كننده! چون او مي‌گويد سر و ته داستان را عوض كن! چرا به نويسنده داستان پول بدهيم؟! بارها و بارها اين جمله را شنيده‌ام. چرا مي‌خواهي داستان گلي ترقي را بسازي و به او پول بدهي؟! بعد مي‌بينيم كساني كه نمي‌توانند انشاي معمولي «علم بهتر است يا ثروت؟» را بنويسند، فيلمنامه مي‌نويسند و عجب است كه همان‌ها فيلم هم مي‌شود! بارها گفته‌ام داستان‌هاي بسيار خوبي هست كه خود من به هنگام خواندن‌شان، ذهنم با آنها مي‌رود و علاقه‌مند به ساخت آنها مي‌شوم ولي هيچ كس سراغي نمي‌گيرد. هيچ‌كس به اندازه كافي نمي‌خواند. ما متعلق به نسلي هستيم كه تلويزيون نبود و راديو سه ساعت در شبانه‌روز برنامه داشت. دريچه ما به دنيا از طريق خواندن بود. تا ١٦ سالگي همينگوي، فاكنر و… را خوانده بوديم چون تفريح‌مان همين بود اما الان از هر صد تا آدم در هر حرفه‌اي، درصد بيشتري تفريح‌شان كندي كراش است نه شعر يا رمان. گويي هيچ‌كس از خواندن يك شعر ناب يا رمان تازه، به شوق نمي‌آيد ولي خود من اوج كيفم، خواندن شعر يا رماني جديد است.

 

 




بهمن فرمان‌آرا: دولت این قدرت را دارد که از تهیه‌کننده‌ “دلم میخواد” بپرسد این اعمال یعنی چه؟!

سینماژورنال: «من هم کور نیستم و مشکلات را می‌بینم.» بهمن فرمان آرا در ٧٤ سالگی ‌این را می‌گوید، چندروز بعد از بازگشت از سفری به آلمان که رفت زانویش را عمل کرد و سرپا و سرحال بازگشت.

به گزارش سینماژورنال فرمان آرا  معتقد است جز امیدواری راه ‌دیگری برای ادامه نیست. امیرحسین رسائل در “شرق” اول قرار بود گفت‌وگویی داشته باشد با او درباره علل بلاتکلیفی نمایش آخرین ساخته‌اش.

قرار بود بگوید در این دو سال بر او و فیلمش چه گذشته است. قرار بود بگوید تهیه‌کننده جوان و بی‌تجربه ‌چگونه حاصل زحمات گروهی از سینماگران ایران را معطل نگه داشته است. اما این‌طور نشد. گفت روز قبل از گفت‌وگو، عباس گنجوی به وقت دیدار او را منصرف کرد از گفتن این حرف‌ها؛ بیا راجع ‌به گذشته حرف نزنیم. بیا از آینده بگوییم. ‌

فرمان آرا در این گفتگو هم از تهیه کننده “دلم میخواد” گلایه کرده است و هم از برنامه های آینده اش گفته است؛ از جمله این برنامه ها پروژه ای سینمایی است با نام “چشمه امید” و همین طور اقتباس یک سری از داستانهای اسماعیل فصیح.

سینماژورنال متن کامل گفتگوی فرمان آرا را ارائه می دهد.

 ‌ به‌نظر بهمن فرمان‌آرا، درکل اوضاع تغییر کرده است؟
شکل ظاهری‎اش، بله. آدم‎ها معقول‎تر هستند؛ با شما درست صحبت می‎کنند. فیلم‎نامه‎تان را می‎خوانند اما در عمل گرفتاری اصلی ما پابرجاست؛ یعنی مثلا برای یک فیلم در تهران می‎توانی جایزه بگیری و در ارومیه، برای همان فیلم، تنبیه شوی. در این صورت دولت مرکزی هیچ کنترلی بر این اوضاع ندارد تا حمایت کند. این مسئله همیشه کار ما را مشکل کرده است. پروانه ساخت می‎گیریم، دو، سه میلیارد هزینه‌ ساخت فیلمت می‎شود. همه کارهای آن را انجام می‎دهی و ناگهان گروهی خارج از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می‎گویند فیلم اکران نشود. با این مثال یاد خاطره‎ای از سینما میهن میدان حسن‎آباد می‎افتم؛ هر کسی فیلم را نمی‎پسندید جلو پروژکتور می‎ایستاد تا پخش نشود. حالا آن فیلم ممیزی خاصی هم نداشت و فیلم دیگری پخش می‎کردند. هنوز با این همه علاقه دولت به مسائل فرهنگی، باز هم گروه‎های فشار اجازه نمی‎دهند؛ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی چهارپنجم زمانش را وقف بازی‎های دفاعی این‎چنینی می‎کند. لبه تیز این شمشیر هم به سوی سینماست. معمولا گالری‎ها این گرفتاری را ندارند. کتاب هم هنوز این مسئله را دارد. سینما، مثل کتابی که چاپ می‎شود، موجودی زنده است. از تئاتر هم بگوییم، من «مردی برای تمام فصول» را کار کردم، بعد از اجرای آن فقط بروشورهایش ماند. حتی آن ویدئو هم احساس آن نمایش را نمی‎‎رساند. چرا رخشان بنی‎اعتماد نباید فیلمی که می‎خواهد بسازد؟ ایشان زن مهمی برای جامعه هستند. فیلم‌ساز مهمی هستند. برخی چه واهمه‎ای از ما دارند که نمی‎گذارند ما راحت کار کنیم؟
‌مثال مشخص‎تری بزنم. در همان سال اول ریاست‌جمهوری، آقای روحانی از اهالی فرهنگ و هنر دعوت کردند و در ردیف اصلی میهمان‎ها، شما و آقای محمود دولت‎آبادی نشسته بودید که بازتاب‎های متفاوت و بسیاری در جامعه داشت. خیلی جالب است که الان دو سال از آن واقعه می‎گذرد اما نه تکلیف کتاب «کلنل» روشن شده است و نه تکلیف فیلم شما. بخواهیم شفاف توضیح دهیم، باید بگوییم شما و آقای دولت‎آبادی به این جمع رفتید و به دعوت رئیس‌جمهور پاسخ دادید اما پشتیبانی‌ای اتفاق نیفتاد. آیا دولتمردان نگران نیستند اهالی فرهنگ و سرشناسی مثل شما  پس از این از دولت حمایت نکند؟
درست است. من با احتیاط درباره این مسائل صحبت می‎کنم چون می‎بینم مشکلات مدیریتی انگشت‎شمار نیست. ما هم جزئی از آن هستیم. درست است من در سینما هستم، اما از مسائل دوروبرم هم اطلاع دارم؛ بحران آب، تورم و …، درنتیجه وقتی در ابتدای دولت حرف از تدبیر و امید شد، ما امیدش را برای خودمان پررنگ کردیم؛ چون بدون امید از خواب هم نمی‎شود بیدار شد. اما به‌علت اتفاقات هشت سال قبل، چاله‎ای به‌وجود آمده که باید پر شود. کار من همدردی با دولت نیست؛ چیزی که می‎خواهم، بدون دغدغه کار انجام‌دادن است. در اکران فیلم‎ها پارتی‎بازی نباشد و سیاست وزارت ارشاد درباره کارها شفاف باشد. ما اینجا زندگی می‎کنیم و علیه مملکت کاری نمی‎کنیم. برخی هر مسئله اجتماعی را سیاه‎نمایی قلمداد می‎کنند، درحالی‎که این‎طور نیست! پس تمام کارهای مهرجویی، سیاه‎نمایی است؟ نه. شما داری شمایی از مملکت و زندگی دوروبرمان را نشان می‎دهی. اگر ما نتوانیم اینها را نشان دهیم، چه چیزی نشان دهیم؟ تجربه کردیم و دیدیم فیلم‎های تبلیغات سیاسی بدون استثنا شکست خورده‌اند.
به جایی هم می‎رسیم که کارگردانی را کلی تشویق و تأیید کرده‎اید و همین کارگردان، فیلمی به نام «رستأخیر» می‎سازد. مجوزش را چطور گرفت؟ چطور ساخته شد؟ چطور پول گرفت؟ بدون توجه به هیچ‎کدام از اینها؛ ناگهان می‎گویید پرونده «رستاخیز» بسته است، اکرانش ممنوع! بر فرض چون دولت هستید، بتوانید زیانش را هم بدهید.
‌ بله در مواردی اتفاق افتاده است که خسارات سرمایه‎گذار را داده‎اند. از نمایش «به رنگ ارغوان» به دستور وزیر اطلاعات درجشنواره بیست‌وسوم فجر جلوگیری شد و در همان سال هم به طور غیررسمی اعلام شد زیان تهیه‌کننده پرداخت می‌شود. جالب اینکه دولت که تغییر کرد، در جشنواره فجر بیست‌وهشتم، به رنگ ارغوان جایزه بهترین فیلم را دریافت کرد و فیلمی که در یک دولت با نظر عالی‌ترین مقام امنیتی کشور توقیف شد، در دولت بعدی در برنامه اکران نوروز یعنی اسفند ٨٨ به نمایش عمومی درآمد.
ولی به‌واقع پنج‌سال از زندگی فیلم‌ساز حرام شده است. یا در مورد رستاخیز می‌گویند ما نمی‎توانیم شمایل معصوم را نشان دهیم! خب، این تصمیم را زمانی که فیلم‌نامه را می‌خواندند یا هنگام صدور پروانه نمایش می‌شد اعلام کرد. البته این فقط در کشور ما رایج نیست. زمانی‎که در آمریکا بودم، شرکتمان فیلمی به نام «آخرین وسوسه مسیح» را ساخت. نمایش آن هرقدر هم درآمدزایی کرد هزینه حفاظت تماشاچیان را داد؛ با پلیس و چک‌کردن‎های اضافه! درنهایت نمایش آن متوقف شد برای اینکه فردی از متعصبان جنوب آمریکا، با این نگرش که نباید مسیح را نشان داد، با کامیون صف گیشه را زیر گرفت و چهار نفر کشته شدند.
‌ سؤال اینجاست چون این متعصب‎ها وجود دارند، آیا باید جلو نمایش فیلم را گرفت؟
خیر، نباید جلو نمایش فیلم گرفته شود. سیاست وزارت ارشاد باید آن‎قدر شفاف باشد که بتواند باقدرت بگوید من مجوز ساخت و پروانه ساخت داده‎ام و پایش می‎ایستم. تا کی می‎خواهیم تاوان این را دهیم که مثلا عده‎ای از دیوار راست بالا می‎روند و ما تا پنج سال بعدتر می‎خواهیم ثابت کنیم که جزء آنها نبوده‌ایم. با تحت‌نظرگرفتن این مسائل این روزها، باز هم سالن سینما ساخته می‎شود. در سال‎های اخیر هم در مراکز بزرگ تجاری سینماهای متعددی ساخته شده. باید به فیلم‎های خارجی هم اجازه نمایش داد. هرکسی که می‎گوید سینمای ایران بسته می‎شود؛ نه، این‎طور نیست. مگر قبل انقلاب نبود؟ کی سینما تعطیل شد؟ هم موفق‎تر بود و هم موج نو سینمای ایران مربوط به آن زمان است.
الان به جایی رسیدیم که می‎خواهیم به بازار جهانی برویم. حالا چرا فیلم‎های بازار جهانی را در اینجا نمایش ندهیم؟ تا من هم مجبور نشوم برای درست‌کردن یک افکت خاص هشت، نه ماه صبر کنم. باید قبول کنیم این صنعت را ما از آنها گرفته‎ایم. من موافق ساخت مدرسه عالی سینمایی ایران توسط دولت هستم ولی وقتی استعدادهای درجه یکی وجود دارند یا افراد فراموش‌شده‌ای که از قبل هم در سینما بوده‎اند و حالا به دلیل کهولت سن جلو دوربین نمی‎روند، خب دوباره از آنها استفاده کنیم. وقتی می‎خواهیم یک فیلم بزرگ بسازیم می‎گویم فلانی نه و فلانی نه، درحالی‎که اینها خوب هستند. ما همیشه در حال درست‌کردن مسائل مختلف هستیم اما درنهایت همین مسائل انگار وارد قیفی می‎شوند که از طرفی گروه‎ها به آن فشار می‎آورند.
‌ تا پیش از انقلاب نظارت بر سینما بر عهده یک اداره کل بود که بعد از انقلاب تبدیل به معاونت و الان هم سازمان شده، درکنار آن هم یک شورای‌عالی سینما داریم که همواره درخواست شرکت رئیس‌جمهور در جلسات آن از سوی ریاست این سازمان در دولت قبلی و کنونی مطرح بوده است . با وجود این همه طول و عرض که قائدتا به دنبال اهمیت‌بخشی به سینماست، شاهدیم هر گوشه این سازمان که می‎رویم، از این معاونت کلیدی و اداره کل تخصصی تا بنیادهای زیرمجموعه، همه در مشکلات بسیار دست‌وپا می‌زنند. با این واقعیات امیدواری شما ازکجا نشئت می‌گیرد؟
من ٧٤ سال دارم. با توجه به تجربیات شخصی و حرفه‎ای‌ام، که حاصل بیش از ٤٠ سال کار مداوم است، در زندگی دیدگاهی پیدا کرده‌ام که ناامیدی جز منفی‎بافی، افسردگی، و ناراحتی چیزی نمی‎آورد. من هم کور نیستم و مشکلات را می‎‎بینم. در نظر بگیرید شش سال از اکران «خاک آشنا» می‎گذرد اما هنوز پروانه نمایش خانگی ندارد. باید توجه کرد منبع درآمد سینما از کجاست. چرا می‎گوییم مثلا اگر یک میلیون هزینه ساخت فیلمی شده، باید سه میلیون تومان فروش کند تا خرجش را دربیاورد؟ پخش آن، تبلیغات، هزینه سینما و … است که باید تأمین شوند.
نرخ جهانی، ٣٣ درصد از هر دلار آمریکاست اما آمریکایی‎ها ویدئو، پخش خانگی و … هم دارند. درنتیجه بعضی از فیلم‎ها که در سینما پخش موفقی نداشته‌اند، با این فروش‎ها به سودشان می‎رسند حتی با سود بیشتری از سینما. تلویزیون هم که فیلم‎های ایرانی را نشان نمی‎‎دهد و معمولا ترجیح می‎دهند عصر جمعه فیلم‎های درجه هشتم را نشان دهند. چرا به تهیه‎کننده‌ای که فیلم‌اش چند سال پیش اکران شده اجازه پخش در تلویزیون نمی‌دهند، مگر اینکه نامه محرمانه برایش نوشته باشد؟ مگر ما از هم جدا هستیم؟ من که انتظار تعریف و تمجید از فلان روزنامه ندارم؛ نه آن را می‎خرم، نه توجهی می‎کنم. ولی صداوسیما متعلق به ملت ایران است، بودجه‎اش را از مردم ایران می‎گیرد، متعلق به هنر ایران است. چطور هنری مثل فیلم را از آن حذف می‎کنید؛ فیلم‎هایی که هر کدام در سینمای ایران تولید می‎شود از مجموع تله‌فیلم‌هایی که سیمافیلم یا شبکه‌ها می‌سازند، بهتر است.‎
‌ درگیری صداوسیما با سینمای ایران ریشه‌دار است. بعد از چند بار عوض‌شدن تیم اجرائی و سردبیر و مجری  برنامه «٧» -که هرکدام بنا به قاعده، مورد تأیید مدیران بودند –  خانم بنی‎اعتماد را هم‌زمان با اکران فیلمش دعوت کردند اما رئیس شبکه گفته است این برنامه از خطی که برای سینما درنظر داشتیم، خارج شده است. پس برنامه «٧» هم نمی‎تواند به همه فیلم‎های مجوزدار و در حال اکران بپردازد.
گرفتاری اصلی ما این است که در مملکتی زندگی می‎کنیم که عده‎ای از ابتدا تافته‌جدابافته هستند. صداوسیما خواستار این است که ما آن را گوش دهیم و ببینیم، پس اگر مردم جِم تی‌وی و من‌وتو را تماشا می‎کنند، از بی‎کفایتی مدیران داخلی است. همه ترجیح می‎دهند زندگی خودشان را در تلویزیون ببینند، نه سلطان ترکیه را. خب وقتی نیاز مردم از صداوسیما تأمین نشود، معلوم است فیلم‎های آنها پررنگ‎تر می‎شود. حتی اقتصاد ترکیه هم سود می‎کند که دوبله می‎گذارد و چه و چه؛ بنابراین تلویزیون ایران بیننده‎اش را از دست می‎‎‎دهد. اگر رخشان بنی‎اعتماد از خط سینمایی ایران خارج است، پس هرکسی که سرش به تنش می‎ارزد هم خارج است.
‌ کارشناسان اقتصادی می‎گویند سرمایه‎گذارهای خارجی وقتی به ایران بیایند سردرگم می‎شوند. در فرهنگ هم همین است؛ درواقع بعد از هشت سال و اتفاقاتی که در دولت قبل افتاد، جوایزی که پس دادید و نامه‎هایی که نوشتید، بازگشت شما به سینما مانند ورود سرمایه‎گذار خارجی بود؛ انگار فردی را از جای دیگری بیاوری. الان امکان نمایش فیلمتان به هر دلیلی وجود ندارد. باز انگیزه دارید کار تازه شروع کنید؟
بعد از سالیان دراز تصمیم به بازکردن دفتر سینمایی گرفتم که این اتفاق با همراهی عباس گنجوی شکل گرفت تا راحت بتوانیم بنشینیم و صحبت کنیم، بدون آنکه مشکلی پیش بیاید. اسمی هم برای این دفتر درنظر نگرفتیم؛ اسمش شده است دفتر عباس و بهمن. می‎خواستیم بتوانیم بدون دردسرهای معمول کار کنیم. فیلم‌نامه تازه‎ای به نام «راز چشمه» دارم که درواقع دو داستان مجزا در کنار هم است. دو خواهر هستند که یکی از آنها را دکترها جواب کرده‎اند و دارد می‎میرد. خواهر بزرگ‎تر بنا بر خواست خواهر کوچک‎تر او را از بیمارستان بیرون می‎آورد و به سمت چشمه‎‎ای می‎روند که در زادگاه پدرشان است. دیگری داستان جوانی است که از خارج آمده و به گمانش پدر و مادرش هردو فوت کرده‎اند. برای او رازی را برملا می‎کنند که مربوط به جدایی پدر و مادرش در سال‌های دور است. بعد از طلاق به دلیل اینکه زنان از حقوق بسیاری محروم‌اند، پدر به مادر می‎گوید دیگر پیدایش نشود و به بچه می‌گوید مادرش مرده است. این آقا هم به سمت آن چشمه به دنبال مادرش به راه می‎افتد. فیلمی جاده‎ای است؛ چون ایران جاهای عجیب و زیبایی دارد که می‎توان آنها را نشان داد. آن چشمه همان امید است! تصمیم گرفته‌ام نگاه مستقیمی به جهان اطرافم داشته باشم؛ دو داستان متفاوت که در مسیر روایت به‌هم برخورد می‎کنند.
‌ بنابراین باید امیدوار باشیم این فیلم در دفتر «عباس و بهمن» تهیه می‎شود؟ فیلم قبلی‎تان هنوز امکان نمایش پیدا نکرده است. به‌نظر خودتان در نمایش‌ندادن فیلم تا به امروز چه مقدار اعمال تهیه‎کننده فیلم دخیل است و به چه میزان مسائل ممیزی‎ باعث این مشکل است ؟ چون هنوز هم رسما مشخص نیست چرا فیلم شما اکران نمی‎شود.
درست است، مسئله اکران‌نشدن فیلم به مسائل ممیزی برنمی‎گردد. اصلاحاتی خواستند و انجام دادیم و آنها چیزهایی نیستند که بخواهد جلو پخش فیلم را بگیرد. نگاهشان مثبت است. مشکلات به تهیه‎کننده برمی‎گردد که غیرحرفه‎ای عمل کرده. ارشاد فهرستی برای تصحیح داد. در کانادا در بیمارستان بستری بودم اما به آقای گنجوی گفتم تغییرات را انجام دهد. حتی مقداری از موسیقی را هم تغییر دادیم. خوشبختانه هر بار که فیلم ساخته‎ام، برای فیلم‎هایم سرمایه‎گذار داشته و دارم. حتی پرداخت‎های عوامل در تک‌تک فیلم‎هایم، چه آنها که به تهیه‎کنندگی خودم بوده  چه آنها که فقط کارگردان بوده‌ام، همه به‌موقع ‎انجام شده و پرداخت‌ها روی روال بوده است. نکته این است که اتفاقا آن عوامل ساده و آدم‌های معمولی که در فیلم هستند، بیشتر به پولشان نیاز دارند. معلوم است نمی‎توان پول سوپراستار را نداد اما در کنارش آن عوامل شناخته‌نشده هم هستند که نیاز بیشتری دارند.
همین اواخر سردبیر یکی از مجلات با من تماس گرفت و گفت آقایی که از شهرستان آمده بوده و در فیلم آخر شما فعالیت داشته، هنوز به دستمزدش نرسیده است. من فقط یک‌روز با آن‌ آقا کار داشتم و با اینکه وظیفه من نبود، بابت یک ‌روز کارش پولی به حسابش پرداخت کردم. بالاخره این فرد نماینده فیلم فرمان‎آرا در آن شهر است و نباید با این مبالغ نگاه‎های دیگری را به سمت خودمان بکشیم و غیرحرفه‎ای عمل کنیم. آنهایی که تعهدی در قبال عواملشان نشان نمی‎دهند، ما و این صنعت را بدنام می‎کنند. برای همین تصمیم قطعی‎مان را برای راه‌انداختن این دفتر گرفتیم. اولین کاری هم که دفتر انجام داده، فیلم مستندی درباره سیمین بهبهانی است به نام «ننه‌دلاور ما». کار میکس و صداگذاری آن هم تمام شده و آماده است؛ روایت خانم بهبهانی از زبان خودش به مدت صد دقیقه.
‌ برنامه‎تان این است جدا از کارگردانی، در تولید و تهیه فیلم هم فعالیت کنید؟
بله. الان مسئله اصلی سینما این است که تهیه‎کنندگان کمی داریم که فیلم‎نامه را بخوانند، بفهمند، حمایت کنند و حتی اگر کارگردان جوانش بخواهد کاری انجام دهد، بگویند به‌صلاحش است یا نیست. من تهیه‎کننده فیلم‎های عباس کیارستمی، بیضایی و دیگران بوده‌ام. اسم من پای آن فیلم‎ها می‎‎رفت. کاری به دکوپاژها و…  نداشتم اما بعضی از اشتباهات معمول جریان سینمای ایران را نمی‌گذاشتیم اتفاق بیفتد؛ «کلاغ»، «گزارش»، «ملکوت» و بقیه، تجربه‎هایی هستند که نشان می‌دهند کار باید حرفه‎ای شروع و تمام و به‌موقع عرضه شود؛ نه اینکه چهار سال در تونل زمان بمانیم. اصلا بیاییم پروانه ساخت را برداریم، بالاخره این فیلم باید اکران شود و شما باید نظارت داشته باشید. نه اینکه به‌ علت نداشتن پروانه نمایش کلا جلو پخش فیلمی گرفته شود که تمام مراحل مجوز فیلم‌نامه و پروانه ساخت را طی کرده است.
‌ زمانی مطرح بود پروانه نشر را هم بردارند؛ به‌نحوی که ناشر بعد از ٣٠ سال تجربه ضوابط نشر خودش صلاحیت داشته باشد و بداند چه کتابی باید منتشر شود. اما این تصمیم هم عملی نشد و دوباره کتاب باید در زمان پخش مجوز بگیرد.
بله، مثل سینما. مهری می‎زنید و هیچ ضمانتی نیست بعد آنکه شما پولت را خرج کرده‎ای. من که نمی‎خواهم پول‎هایم را بیهوده خرج کنم، می‎خواهم فیلمی بسازم که مردم ببینند. «خاک آشنا» هم با حذفیات فراوان دچار همین مشکل شد و دیگر در زمان نمایش حرفش به‌روز نبود. وقتی در آن فیلم می‎گویم نسل شما نکاشته می‎خواهد درو کند و جواب می‎گیرم ما درو هم نمی‎خواهیم بکنیم، درباره ناامیدی بنیادی‎ای صحبت می‎کنم که درش اعتیاد و… هم است. ٦٥ درصد جامعه ‎ما جوان است، آرزو دارد و می‎خواهد کار کند. وقتی می‎بیند یکی با پنج کلاس سواد میلیاردر شده، با خودش می‎گوید چرا بروم در فلان شرکت کار کنم و حقوق‌بگیر شوم و درنهایت حداکثر یک میلیون تومان حقوق بگیرم! آن فیلم در آن زمان حرفش این بود که باید دستتان به این خاک برود تا بتوانید این مملکت را بشناسید.

سرعت تحولات در ایران به حدی است که اساسا نمی‎دانیم داریم با کدام جامعه صحبت می‌کنیم، کسی به طور معمول حرف دلش را نمی‎زند. انباشت این محدودیت در طول زمان در درون افراد یا جامعه تبدیل به  حالتی می‌شود که پیش‎بینی‌شدنی نیست.

قبول دارم. به این دلیل هم سال‎های اولیه بعد از انقلاب نمی‎توانستی فیلم بسازی. حوادث و اتفاقات خیلی سریع‎تر از گرفتن پروانه فیلم و باقی کارها بود. «سایه‎های بلند باد» را که در ١٣٥٦ ساختم، در آن دوره مجوز نگرفت. بعد از انقلاب، سه روز اکران شد و دوباره عدم نمایش گرفت. واقعا نمی‎شود با سرعت حوادث پیش رفت.
و در این دوره و زمانه که سرعت تحولات بسیار بیشتر از گذشته است، شما مجددا وارد صنعت سینما شدید؟
صنعت سینما در ایران تعریف اشتباهی دارد. تعریف آن پخش‌کردن تولید است و تنها سینمایی که صنعت دارد، سینمای آمریکاست. مثلا وقتی «جدایی نادر از سیمین» را به آمریکا می‎بری، باید به شرکت سونی بدهی و منتظر صورت‎حسابت باشی. ما که آنجا قدرت پخش نداریم. حتی در همین کشور هم معضل پخش داریم وقتی سر اکران فیلمی که پروانه گرفته مثلا استان کرمان می‎گوید فیلم‎های فلان فرد را پخش نمی‎کنم، چه ربطی به استان دارد؟ ما غیرصنعتی عمل می‎کنیم. قوانین سینمای صنعتی را رعایت نمی‎کنیم.
‌ سال گذشته وقتی مردی برای تمام فصول  را در تالار وحدت روی صحنه بردید، خیلی‎ها فکر کردند فضای فعالیت برای فرمان‎آرا باز شد. اما شما ١٠ سال برای آن پروژه زمان گذاشته بودید و همه‌چیز آماده شکوفایی بود. یا مستندی از آقای یاحقی هم براساس فیلم‌های آرشیو شخصی خودش ساختید که پروسه‌ای بود که ایده‌اش از چندین سال پیش با شما بود. بنابراین روحیات شما را می‎دانم که وقتی می‎خواهید کاری را انجام دهید مدت‌ها روی آن وقت و انرژی می‌گذارید، اما این فعالیت‌ها وقتی به منصه‌ظهور می‌رسد خارج از انتظار مخاطبان  است و مورد استقبال قرار می‌گیرد.
شاید این‌طور باشد. ما در این دفتر داریم سه داستان از آقای فصیح را آماده می‌کنیم که در موقع حیاتشان اجازه دادند ساخته شوند؛ «داستان جاوید»، «زمستان ٦٢» و «باده کهن». هیچ‎کدام در زمان حیاتشان عملی نشد. بعد از فوتشان با اجازه ورثه حقوق تلویزیونی و سینمایی «داستان جاوید» را خریدم که در حال حاضر حق کپی‌رایتش را دارم. در حال حاضر با گروهی نویسنده،‎ به سرپرستی ماهان حیدری، فعالیت می‎کنیم تا سریال «داستان جاوید» آماده شود. هدفم این است داستانی قوی مثل «داستان جاوید» با دکور تهران قدیم و بازیگران خوب آماده شود.
‌ اسماعیل فصیح رمان‎های پرتیراژ و جذابی می‎نوشتند که خوانندگان زیادی چاپ چندم کارهایش را هنوز می‎خرند. با تجربه‌ای که شما در سینمای بین‎المللی دارید و با برخی محدودیت‌های داخلی که در کشور داریم، آیا این سریال می‎تواند در شبکه‎های خارجی پخش شود؟ چه‌کار کنیم این اتفاق برای فیلم‎ها و مجموعه‌های استاندارد ایرانی بیفتد؟
خدابیامرز آقای زورلینی که با هم فیلم «صحرای تاتارها» را ساختیم، در این‌باره به من گفت باید صمیمانه در درون فیلمت ملی باشی تا بین‌المللی شوی . چون فرانسوی‌ها، که فیلم خودشان را دارند، چه زمانی جذب فیلم ما می‎شوند؟ وقتی فیلمی متفاوت، از فرهنگی دیگر را می‎‎بینند. اگر «بینوایان» چندین بار ساخته می‎شود، برای قصه اصیلش است. تمام مردم جهان با آن همذات‎پنداری و همدردی می‎کنند. حتی سریال آمریکایی «فراری» براساس همان داستان است. وقتی این اتفاق بیفتد، می‎توان درباره بازار خارجی فکر کرد.
همان‎طور که الان داریم « بازی‌ تاج‌وتخت» را تماشا می‎کنیم. می‎بینیم در جاهای مختلف دنیا، تلویزیون تولیدات بهتری از سینما می‌سازد، داستان‎گوی بهتری است و نوآوری دارد. مثل «خانه‎ای از ورق» که کارگردان‎های معروفی آن را ساخته‎اند. گرچه قبل‎تر در سینما، تگ‎گویی با دوربین را داشتیم ولی با این سریال، این نوع شیوه بیانی  یک نوآوری در تلویزیون به حساب می‎آید و بر آن تأکید شده تا مخاطب را درگیر شخصیت کند.
یک سال است دارم فکر می‎کنم در این سریال شخصیت جاوید را تا نوجوانی چه کسی بازی کند. تلاش می‎کنم آدم‎های درجه یکی را پیدا کنم تا مخاطب را جذب کند.
‌ گفت‌وگو را با تحلیل شرایط این روزها شروع کردیم و آن را با خبر تمام ‎کنیم. آیا فیلم «دلم می‎خواد» را قبل از به جریان‌افتادن پروژه‌های جدیدتان روی پرده خواهیم دید؟

به جایی رسیدم که دیگر دلم نمی‎خواد! همیشه فکر می‎کنم آدم‎ها می‎آیند و می‎روند و اشتباه می‎کنند. مسئله‎ای نیست، پذیرفته‌ایم. دولت این قدرت را دارد و من فقط دلم می‎خواهد از این آقا، که پروانه تهیه‎کنندگی دارد، بپرسند این اعمال یعنی چی؛ تا این را نپرسند، نمی‎توانم چیزی بگویم.