1

بعد از تاخت و تاز رسانه‌های اصولگرا، حالا حمله رسانه اصلاح‌طلب به پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران⇐«هزارپا» معلول معلولیت فرهنگ ماست و ناشی از سرخوردگیهای این سالها!/در سکانس‌هایی، از «گنج قارون»سیامک یاسمی کپی کرده و در سکانس‌هایی دیگر از «کما»ی پویافیلم!/این فیلمفارسی معلول به‌مراتب از «خانم دلش موتور می‌خواد» هم خطرناک‌تر است!/آیا اگر کسی به غیر از ابوالحسن داوودی از عبارت «برو یه جای دیگه بزن» در دیالوگهایش استفاده می‌کرد باز به راحتی مجوز می‌گرفت؟؟/کارگردان، فیزیک نعیمه نظام‌دوست را مورد تمسخر قرار داده و بازیگر چاره‌ای جز تن‌دادن به این حقارت ندارد!

سینماروزان: این خاصیت اغلب رسانه های اصولگراست که نویسندگانش حتی اگر در خلوت خویش عاشقان پروپاقرص فیلمفارسی باشند و یک شب بدون جویدن یکی از فیلمفارسیها به رختخواب نروند اما آشکارا نه فقط مدام به فیلمفارسی فحش میدهند بلکه رویه ای تهاجمی با محصولات سرگرمی ساز سینمای ایران دارند.

«هزارپا» از جملات کمدیهای سرگرمی ساز ماههای اخیر سینمای ماست که علیرغم فروش بالا از همان ابتدای اکران با تهاجم این رسانه ها مواجه شد و جملگی بر آن تاختند اما حتی یکی از این رسانه ها هم نیامد بگوید چرا مخاطبان مشتاق تماشای فیلمی هستند که آنها به آن میتازند و محصولات متبوع جریان آنها که اتفاقا کلی هم هزینه شان میشود نمیتوانند حتی به اندازه نیمی از «هزارپا» مشتری داشته باشند.

این رویه رسانه های اصولگراست که حین نگارش، خط و ربط سیاسی را ارجح میدانند بر هر چیز اما اینکه رسانه اصلاح طلب «شرق» هم بعد از رکوردشکنی «هزارپا» در یادداشتی سراسر انتقاد به آن بتازد قابل تأمل است و اینکه در گذر از میانه دهه نود چقدر رسانه های چپ و راست همپوشانی دارند.

متن یادداشت «شرق» را بخوانید:

یک: دوستان منتقدم از «چیزی» که دیده‌ام و نمی‌دانم چیست، اما خوب می‌دانم که «فیلم» نیست، بسیار تعریف کرده بودند. به تماشایش که نشستم، هیچ ندیدم جز یک‌سری شوخی‌های جنسی مصور که به‌جای تابوشکنی – که اصلا هم رویکرد بدی نیست- بی‌اخلاقی و بی‌فرهنگی را ترویج می‌دهد. دروغی هم نیست که بگویم هیچ‌کس از شوخی‌هایش به خنده نیفتاد که تقریبا همه در حال قهقهه بودند؛ اما آیا صرفا «خنده» معیاری است برای ارزش‌گذاری یک اثر کمدی؟ آقای کارگردانش و نویسندگان نه‌تنها خلاقیتی در بیان حرف‌های تابوشکنانه به خرج نداده‌ بودند که از وضعیت اجتماعی و فرهنگی خاص ایران امروز تا می‌توانستند سوءاستفاده کردند و البته تمام تقصیرها گردن آنها نیست که وقتی دولتمردان و دولتمندان سفت‌وسخت بگیرند، روزی آثارش از یک جایی بیرون خواهد زد و کجا بهتر از حوزه فرهنگ امروز ما! چنین می‌شود که سرتاسر «هزارپا» را یک مشت جملات عریان و غیرنمایشی جنسی دربر گرفته و خنده‌ها نیز نشان از سرخوردگی‌های این تماشاچيان بی‌گناه دارد؛ تماشاچياني که استقبالش از سینما را در هیچ تحلیل جامعه‌شناختی‌ای نمی‌توان دریافت که پُرشدن سالن‌ها نه به‌خاطر «عطاران» و کلیشه سوپراستار و نه به علت شناخت قبلی از کارنامه کارگردانِ فجربُرده است. «مردم» صرفا می‌روند سینما تا دمی خودشان را و شرایط‌شان را فراموش کنند؛ اما – در مورد «هزارپا» و آثار نظیرش- نمی‌دانند با ورود به سالن تاریک، به کجا پرتاب می‌شوند و در مدت دو ساعت، اثر کاری می‌کند با آنها که فحش‌های رکیک رایج کوچه و خیابان نمی‌کند. «هزارپا» معلولِ معلولیت فرهنگ دهه 90 ایران است؛ فیلمی است مروج بی‌فرهنگی و رده‌بندی سنی‌اش (عدم نمایش برای افراد زیر 15 سال) نیز یک رویکرد تبلیغاتی است و مخاطبان اصلی‌اش هم همان «تین‌ایجر»ها هستند. برگردم به واژه – این روزها گره‌گشای- «مردم». کدام مردم؟ مگر در سطح پایتخت چند سالن و با چه ظرفیتی وجود دارد که روزانه از پس «مردم» برآید؟ چندبار شنیده‌اید «مردم» به دلیل «سولدآوت»های زودهنگام مانده باشند پشت درهای بسته سینما؟ «مردم» واژه‌ای است که تهیه‌کنندگان برای توجیه کیفیت فیلم سطح‌ پایینشان از آن استفاده می‌کنند وگرنه «هزارپا» هم مانند دیگر آثار سینمای ایران، مخاطبانی دارد – نسبت به جمعیت کشور- معدود. مسئله اما این است که اگر وضعیت اجتماعی مساعد بود، آیا باز هم تماشاگران به بی‌فرهنگی‌های جاری در اثر می‌خندیدند؟

یک‌ونیم: یک سؤال: چطور دیالوگ‌های فیلم – که همگی با قسمت خاصی از آناتومی انسان سروکار دارد- مجوز نمایش می‌گیرد، اما «دلم می‌خواد برقصم» توقیف می‌شود و در انتها به «دلم می‌خواد» تغییرنام می‌دهد؟ یعنی رقصیدن از فعل‌های رایج در «هزارپا» خطرناک‌تر است؟

دو: «هزارپا» از همان فرمول «فیلمفارسی» استفاده می‌کند؛ فرمولی نام‌آشنا که الگوهای بعد از انقلاب آن «نان، عشق و موتور1000» (از آقای کارگردان) و «کُما» – به‌عنوان اصیل‌ترین فیلمفارسی بعد از انقلاب- هستند. بگذارید پیش از نتیجه‌گیری درباره جایگاه فیلمفارسی «هزارپا» این نکته را یادآوری کنم که بخش مهمی از ساختمان فیلمفارسی را صحنه‌های غالبا رقص‌هاي بی‌ارتباط با داستان و صرفا برای دگرگون‌سازی احوال تماشاگر تشکیل می‌داد که پس از انقلاب و با حذف این صحنه‌ها از فیلمفارسی‌های جدید، سینما با «چیزی» ابتر، ناقص و معلول طرف بود و حالا دقت در «هزارپا» موجب این نتیجه‌گیری – و این سرخوردگی- می‌شود که سینمای بعد از انقلاب، پس از حدود 40 سال از ساخت «فیلمفارسی»های معلول، و پس از حدود 15 سال از ساخته‌شدن «نان، عشق…» و «کما» (آرش معیریان) همچنان طبق همان فرمول پیشین پیش می‌رود تا این جایی که برخی صحنه‌ها را می‌توان با فیلم‌ها مطابقت داد؛ مثلا کلیشه مرد فقیر و دختر پولدار و عشقی که سروکله‌اش در نیمه دوم فیلم پیدا می‌شود، پیش از این در «گنج قارون» رواج داشته و در دو اثر نام‌برده نیز، داستان اصلی را تشکیل می‌دهد.
یا مثلا صحنه رقص «عطاران» و «عزتی» که -بی‌ارتباط با پیرنگ داستانی- جایگزین حرکات موزون در فيلم‌هاي گذشته شده است، از همان فرمول پس از انقلابی رقص «گلزار» و «حیایی» در «کما» الگوبرداری می‌کند. به قول «سعید عقیقی»: «قانون بقای فیلمفارسی مثل قانون بقای ماده و انرژی است: از بین نمی‌رود و نابود نمی‌شود، فقط شکلش تغییر می‌کند». ضمن اینکه نبود صحنه‌های بی‌ربط مغازله و رقص‌های زائد -که لااقل هرچه بود، مروج بی‌اخلاقی نبود و صرفا یک عمل کاملا عادی اما نامربوط به داستان را به معرض نمایش می‌گذاشت- جای خود را به دیالوگ‌های مردانه ضدزن داده است؛ بنابراین این «فیلمفارسی»های معلول به‌مراتب از «خانم دلش موتور می‌خواد» خطرناک‌تر هستند و «هزارپا» نیز یکی مثل همین‌هاست.

دوونیم: سؤالی دیگر: آیا هرکسی می‌تواند فیلم‌نامه‌ای مثل «هزارپا» را به ارشاد ارائه دهد و مطمئن باشد که با پروانه ساخت مواجه می‌شود؟ اینکه وزارت ارشاد به این فیلم پروانه ساخت داده، اصلا بد نیست، و وظیفه آن وزارت، صدور پروانه‌ها است. اما اگر این رویکرد، شامل همه اهالی سینما  شود و اکران فیلم‌ها معلول مسائل پشت پرده نباشد. آیا همه می‌توانند چنین دیالوگی را که یکی به دیگری می‌گوید: «بزنم؟» و دیگری می‌گوید: «تو چرا همه‌ش می‌خوای بزنی؟ برو یه جای دیگه بزن!»، وارد متن‌شان کنند و آبی از آب هم تکان نخورد؟ قطعا چنین نیست. برای تابوشکنی هم باید در دسته آشناها قرار گرفت. حالا می‌شود یکی از مهم‌ترین علت‌های اضمحلال کمدی در سینمای ایران و تقلیلش به دیالوگ‌های عمدتا عریان جنسی را دریافت: وقتی تابوها را خود ساکنان وزارت ارشاد به وجود آورده‌اند و خود نیز کارگردان تابوشکن پرورش می‌دهند، وضعیت بهتر از این نمی‌شود.

سه: متن «هزارپا» دارای یک قصه ساده است که به دلیل ناتوانی در بسط‌دادن نویسندگان (!) چند موقعیت مختلف و با لحن‌هایی متفاوت وارد داستان شده. «رضا‌هزارپا» می‌خواهد دوباره از پای مصنوعی‌اش پول دربیاورد و این‌بار عملیات کلاه‌برداری پیچیده‌تر است و گیر یک خانم سخت‌گیر (با بازی بی‌رمقِ بازیگرش: سارا بهرامی) افتاده. این قصه‌ای است که می‌توانست موقعیت‌های جذابی تولید کند؛ اگر یک نویسنده کاربلد در میان بود و  موقعیت‌های فرعی حول روایت داستان اصلی ایجاد مزاحمت نمی‌کرد و اگر لحن غالب را مخدوش نمی‌کرد‌. مثلا قضیه کیف ربوده‌شده چه بود؟ چه داخل کیف بود که موجب این همه همهمه و هیاهو شد؟ نکند کیف «مک‌گافین» ِ آقای کارگردانش بوده؟ این وسط «مجاهدین» چه‌کاره بودند؟ چرا و به چه جرمی «منصور» (جواد عزتی) در انتها بازداشت شد؟ تمرکز کارگردان بر ماشین «دایی‌کامران» چه تأثیری در قصه اصلی داشت؟ درواقع تقریبا همه موقعیت‌های فرعی را می‌توان حذف کرد بی‌آنکه لطمه‌ای به داستانِ کوتاه اصلی وارد شود: قضیه خرید و فروش مشروبات الکلی، رابطه مادر «منصور» (شهره لرستانی) و «دایی‌کامران»، حسادت پسرعموی «الهام» (سپند امیرسلیمانی) نسبت به «رضا‌هزارپا»، عشق خانم «کمالی» (نعیمه نظام‌دوست) به «رضا» و… همگی قابل حذف هستند. مشکل اصلی متن مخدوش «هزارپا»، نبود یک پیرنگ است. اگر متن دارای یک پیرنگ درست بود، موقعیت‌های فرعی- و متناسب با پیرنگ اصلی- از خلال آن بیرون کشیده می‌شد؛ اما متن بیش از حد ناشیانه نوشته شده و حاصلش موقعیت‌های متضاد فراوان است که در یک مؤلفه با هم اشتراک دارند: رفتارها و حرف‌های جنسی سطح پایین و عصبیت من جایی به اوج رسید که دیدم آقای کارگردانش با «نعیمه نظام‌دوست» همان کاری را کرده که «رضا عطاران» با «سوسن پرور»؛ یعنی یک بازیگر را به سبب فیزیک یا چهره‌اش مورد تمسخر قرار می‌دهند و بازیگر هم چاره‌ای  جز تن‌دادن به این حقارت ندارد. 

سه‌ونیم: «هزارپا» فارغ از ارزش‌های سینمایی، اثری است که به‌وضوح نشان می‌دهد ساکنان وزارت ارشاد هیچ آیین‌نامه‌ای و  معیاری برای سانسور و توقیف فیلم‌ها ندارند؛ مگر حواشی پشت پرده و تفاوت‌های آشنا میان نزديكان و غيرنزديكان. هرچند پیش از نمایش این «چیز» هم با این معیارها آشنا بودیم، اما «هزارپا» دوباره -و این‌بار به‌صراحت- موضع ارشاد را عیان کرد، ضمن آنکه «هزارپا» مدام  بیماری فرهنگی و اجتماعی ایران امروز را یادآوری می‌کند؛ یک بیماری همه‌گیر که ناشی از سرخوردگی‌های این سال‌هاست و حالا در بستری از كاري سطح پايين، برون‌ریزی می‌کند و می‌خنداند. «هزارپا» معلول معلولیت فرهنگ ماست و همه‌چیز هست جز یک اثر سینمایی؛ یک فیلم. 




قابل توجه سینمادارانی که قیمت بلیت را به ۱۲ هزارتومان رساندند⇐مخالفت فردین با گران شدن بلیت سینما+فیلم

سینماروزان: در روزهایی که شورای صنفی نمایش به مانند هر سال توپ گرانی قیمت بلیت سینماها را به زمین وزارت ارشاد انداخته است و از آن سو پردیسهای سینمایی و برخی سینماها هنوز چیزی از سوی ارشاد اعلام نشده قیمت بلیت را به 12 هزار تومان رسانده اند بازخوانی بخشی از گفته های فردین درباره افزایش قیمت بلیت جالب به نظر می رسد.

در یکی از فیلمهای بازمانده از فردین که از طریق سامانه «تماشا» بازنشر شده، فردین نزدیک به نیم قرن قبل در نشستی با حضور دست اندرکاران سینمای آن دوران گفته بود: دولت میگوید ما از شما فیلم خوب و سرویس خوب میخواهیم که به مردم دهید. دولت میگوید کار خوب بکن، درآمد داشته باشد و مالیات هم بده ولی با درنظر گرفتن هزینه های زندگی مردم حق دارند که سینما یعنی تنها تفریح سالمشان گران نشود و ما هم نمیخواهیم قیمت بلیت گران شود!!

در میان سینماگران روزگار ما چند چهره شناخته شده وجود دارند که فقط به اندازه نصف فردین محبوبیت داشته باشند و در روزهایی که زمزمه گرانی قیمت بلیت شنیده میشود با آن مخالفت کرده باشند؟

جالب است که سینماگران ما از سیاست گرفته تا محیط زیست نظر میدهند اما درباره گرانی مداوم و هر ساله قیمت بلیت انگار نه انگار! حتی جایزه بگیران و فیلمساز اسکاری سینمای ما نیز در این باره کمترین واکنشی نشان نمی دهند! چرا؟

برای دیدن فیلم گفته های فردین اینجا را ببینید.




مرگ دوبلور زری خوشکام در «هزاردستان» و فروزان در «گنج قارون»+عکس

سینماروزان: مهین کسمایی دوبلور پیشکسوت بعد از مدتها بیماری پنجشنبه ۱۲ اسفندماه در آمریکا درگذشت.

به گزارش سینماروزان مهین کسمایی چند سالی می شد که از ایران مهاجرت کرده و در آمریکا زندگی می کرد.

مهین کسمایی برادرزاده علی کسمایی بود که به پدر دوبله ایران ملقب است.

وی در سال ۱۳۱۷ در رشت متولد شد و سال ۱۳۳۱ کار خود را در حوزه دوبله آغاز کرد.

کسمایی دوبلور بازیگرانی همچون «ادری هیپبورن»، «دایان کیتون»، «الیزابت تیلور»، «ماریا شل» و «شرلی مک لین» بود.

دوبلوری نقش عروس «خان مظفر» با بازی زری خوشکام در «هزاردستان» و دوبلوری فریماه فرجامی در فیلم «مادر» و دوبلوری فروزان در «گنج قارون» از آثار ماندگار کسمایی در حیطه محصولات داخلی است.

مهین کسمایی در کنار عمویش علی کسمایی
مهین کسمایی در کنار عمویش علی کسمایی




چرا فردین “مالک اشتر” نشد؟ خودش نخواست یا نگذاشتند؟

سینماروزان: محمدعلی فردین بازیگر محبوب سینما از جمله بازیگرانی بود که بعد از انقلاب ممنوع الفعالیت شد.

به گزارش سینماروزان در برهه های زمانی مختلف کارگردانان مختلفی به دنبال فراهم آوردن شرایط بازگشت به سینمای او بودند اما هیچ کدام نتوانستند مجوز این کار را بگیرند.

فاطمه پاقلعه نژاد روزنامه نگار “تماشاگران امروز” به تازگی گزارشی را ارائه داده درباره چرایی عدم ایفای نقش مالک اشتر سریال “امام علی(ع)” توسط فردین.

در این باره بهزاد فراهانی گفته است که فردین خودش بازی در این نقش را قبول نکرده اما تهیه کننده “امام علی(ع)” نداشتن مجوز کار را دلیل این امر اعلام کرده است.

روایت اول: خودش نخواست
فراهانی گفته است: من با داوود میرباقری نزد فردین رفتیم تا نقش مالک اشتر را بازی کنند اما ایشان نپذیرفت و گفت من هنرپیشه ای هستم که مردم مرا با این عصا و رقص دوست دارند، شما از من می خواهید مالک اشتر شوم که شمایلی از امام علی(ع) است؟ با این کار من همان فردین سابق را هم خراب می کنم. این درست همان جوابی است که آذر شیوا داد.

روایت دوم: نگذاشتند
اما محمد بیک زاده تهیه کننده امام علی(ع) در این باره گفته است: برای این سراغ فردین رفتیم که چهره خیلی زیبایی داشتند و در اجتماع به فتوت و جوانمردی شهره بودند…من بسیار مایل بودم فردین وارد کار شود و اتفاقا فردین هم پذیرفت و حتی این جمله را گفتند که مثل اینکه خدا می خواهد مرا عاقبت به خیر کند ولی در آن زمان ارشاد به ایشان مجوز فعالیت نداد.
این تهیه کننده ادامه داده است: ما در آن زمان مجوز کار خیلی ها را گرفتیم؛ مجوز فخری خوروش را گرفتیم و برای کار دیگری هم برای داود رشیدی مجوز گرفتیم اما هم ارشاد و هم تلویزیون با فعالیت فردین مخالف بودند.

خواهر فردین چه می گوید؟
جمیله فردین خواهر فردین درباره دو روایت از حضور فردین در نقش مالک بیان داشته است: فکر کنم جملات بهزاد فراهانی صحیح تر باشد؛ البته این جملات هم صددرصد نیست ولی آنچه من می دانم و شاهدش بودم همیشه مخالف حضور فردین بودند.

وی افزوده است: فردین را مکتوب ممنوع الکار نکرده بودند اما او هم ممنوع الکار بود هم ممنوع التصویر هم ممنوع المعامله و هم ممنوع الخروج و تا مدتی اجازه نمی دادند از کشور خارج شود.




روایت عروس فردین از شب قبل از فوت فردین، شرط خاص فردین برای بازی در نقش “تختی” و…

سینماژورنال: حدودا پانزده سال بعد از درگذشت محمدعلی فردین همچنان تا صحبت از سینما می شود بسیاری از مخاطبان ایرانی او را به عنوان بازیگری محبوب برای تمام دوران قلمداد می کنند.

به گزارش سینماژورنال فردین نه فقط در سینما که در زندگی شخصی و مراودات اجتماعی هم شخصیتی سمپاتیک بود و همین است که همچنان درباره میراثش بحث می شود.

همسر فردین مهری خمارلو بوده و از فردین چهار فرزند به جا مانده است؛ سعید، سیاوش، آمنه و عاطفه. نارملا عین الدین همسر سیاوش فردین و مادر حنا فردین است.

نارملا عین‌الدین عروس محمدعلی فردین به تازگی در گفتگویی با “زندگی ایده آل” نکات جالب و کمتر شنیده شده ای را درباره پدرشوهرش بیان کرده است.

شب قبل از فوت کمتر صحبت می کرد…

عین‌الدین درباره درگذشت فردین می گوید: شب قبل از فوت آقای فردین، شام ‌مهمان خانه‌شان بودیم. همه‌چیز مثل همیشه بود و فقط به نسبت روزهای قبل كمتر صحبت می‌كرد. فردای آن روز حدود ساعت چهار بعدازظهر بچه‌ها را با سیاوش پارك برده بودیم كه برادر همسرم به سیاوش زنگ زد و خیلی ناگهانی اعلام كرد كه پدر فوت شده است. سیاوش شوكه شد. به منزل‌شان رفتیم.

مادرشوهرم برای خوردن قهوه صدایش می کند اما…

وی ادامه داد: مادرشوهرم تعریف كرد كه از ظهر همان روز احساس درد داشت و فكر می‌كرد یك معده‌درد ساده است؛ البته حال عمومی‌اش خوب بوده و فقط دردی خفیف در قفسه سینه احساس می‌كرده است. اورژانس می‌آید و تشخیص می‌دهد كه ممكن است از قلبش باشد. تا اینكه یك قرص نیتروگلیسیرین می‌خورد و می‌خوابد. مادر همسرم مدام به او سر می‌زده و حالش مساعد بوده است تا اینكه برای خوردن قهوه صدایش می‌كند و متوجه می‌شود كه بسیار آرام و بی‌سرو صدا فوت كرده‌ است.

 به شرطی به جای تختی بازی می کنم که کارگردان فیلم خودم باشم

عروس فردین نکته جالبی را هم درباره پیشنهاد بازی در فیلم “جهان پهلوان تختی” که علی حاتمی بنا بود آن را بسازد و در نهایت افخمی آن را کارگردانی کرد بیان نمود. وی گفت: وقتی به آقای فردین پیشنهاد ایفای نقش تختی را دادند، او گفت به جای تختی بازی نمی‌كنم ولی به شرطی این پیشنهاد را قبول می‌كنم كه كارگردان این فیلم خودم باشم.

دو ساعت بعد آن تابلوی سیاه قلم را برایم فرستاد

نارملا عین الدین درباره بهترین خاطره از پدرشوهرش اظهار داشت: بهترین خاطره‌ای كه از پدر همسرم به یاد دارم مربوط به روزی است كه به سینما جمهوری (آن زمان برای آقای فردین بود) رفتم. یك نقاشی سیاه‌قلم از چهره او در دفترشان بود. تا چشمم به این تابلو افتاد به آقای فردین گفتم: این تابلوی سیاه قلم بی‌نظیر است. از من پرسید: از تابلو خوشت آمده؟ گفتم: خیلی زیاد. به خانه برگشتم و دو ساعت بعد پدر همسرم آن تابلوی بزرگ را با وانت برایم فرستاد.




کجایی خسروخان معتضد که ببینی چه بر سر تاریخ می‌آورند؟/آقای “گروه سینمایی تازه تأسیس”! لطفا تاریخ را تحریف نکن!

سینماژورنال/حامد مظفری: اینکه صبح یکی از روزهای ابتدایی هفته صندوق ورودی ایمیلت را باز کنی و با پیامی عجیب از روابط عمومی یک گروه سینمایی تازه تأسیس روبرو شوی که در آن ادعا شده رکورد طولانی ترین زمان نمایش فیلم در تاریخ سینمای ایران متعلق به این گروه است، هم می تواند درس آموز باشد و هم خاطره ساز.

به گزارش سینماژورنال اینکه کمی بعد از آن به سراغ روزنامه سینمایی مطرح کشور رفته و بر روی جلد آن با آگهی بزرگی از  این گروه روبرو شوی که در آن با فونت درشت نوشته شده رکورد طولانی ترین زمان نمایش در تاریخ سینمای ایران متعلق به دو فیلم از محصولات همین گروه تازه تأسیس است هم درس آموز است و هم خاطره ساز.

درس آموز از آن جهت که به هر حال می بینیم همان طور که خسرو معتضد یعنی کسی که تاریخ کشور از اشکانیان تا مصدق از کانال او روایت میشود فرموده اند تحریف تاریخ فقط متعلق به گذشتگان نبوده و در روزگار فعلی هم خیلیها هستند که برای اثبات خویش به تحریف واقعیات تاریخی می پردازند و خاطره ساز از این جهت که در میان انبوهی از هزینه هایی که صرف راه اندازی این گروه شده و البته بازگشت مالی چندانی نداشت حالا برای موجه جلوه دادن این هزینه های بی بازگشت، یک فعل هزینه‌بر دیگر صورت می گیرد.

دست اندرکاران این گروه سینمایی ادعا کرده اند که با اکران 9 ماهه “ماهی و گربه” و اکران 8 ماهه “پرویز” رکورد طولانی ترین زمان نمایش در تاریخ سینمای ایران را شکسته اید اما بدجوری به بیراهه رفته اند.

“سنگام” کجای این رکوردهاست؟

آقای گروه سینمایی تازه تأسیس! نمی دانیم اسم فیلم “سنگام” را شنیده اید یا نه. همان محصول بالیوودی که راج کاپور هم کارگردانش بود و هم تهیه کننده اش و هم در آن ایفای نقش می کرد. این فیلم فقط در سینما همای سابق که در خیابان فردوسی واقع شده بود یک سال تمام روی پرده بود و روزی هشت سانس هم به نمایش درمی آمد.

شاید بگویید “سنگام” فیلم خارجی بود و رکورد شما درباره ایرانیان است.

“گنج قارون” را هم فراموش کردید؟

در میان فیلمهای ایرانی بودند فراوان فیملهای موسوم به فارسی که بیشتر از یک سال روی پرده بودند. مهمتر از همه “گنج قارون” بود که بعد از اکران موفقیت آمیز اولیه اش که بیشتر از شش ماه طول کشید تا چهار سال در اکران نوروزی سینماهای مرکز شهر روی پرده می رفت. از آن گذشته “گنج قارون” تا چند سال به طور مداوم در سینماهای تازه تاسیس شهرستانها هم روی پرده می رفت و ماهها روی پرده می ماند.

یادمان نرود که “گنج قارون” شش ماه در 15 سینما و هر سینما روزی 5 سانس روی پرده می رفت آن هم در تهرانی که جمعیتش حدودا 2 میلیون وو نیم نفر بود!!!

شاید بگویید اینها فیلمفارسی بودند و محصول پیش از انقلاب و رکورد شما درباره فیلمهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است.

“عقابها” و “دادشاه” که دیگر نباید یادتان رفته باشد!

اگر کمی به حافظه تان فشار بیاورید در همین سینمای بعد از انقلاب اسلامی فیلمهایی را داشتیم مثل “عقابها”ی ساموئل خاچکیان و “دادشاه” حبیب کاووش که از زمان ساختشان در اوایل دهه 60 تا حدودا یک دهه بعد یعنی اوایل دهه 70 در سینماهای مرکز شهر و سالنهای لاله زار روی پرده بودند چون مخاطب داشتند.

آقای گروه سینمایی تازه تأسیس! پس اینکه می گویید رکوردشکنی کرده اید نه تنها درست نیست که یک فانتزی سازی تمام عیار است.

هنروتجربه
تازه ترین آگهی تبلیغاتی “هنروتجربه”

ای کاش از عضو سیاستگذارتان می پرسیدید

آقای گروه سینمایی تازه تأسیس! شما که سردبیر یکی از نشریاتی را که اخیرا برای “گنج قارون” ویژه نامه پر و پیمانی را درآورد در هیات سیاستگذارت داری چرا این چنین بی توجه به عواقب این تحریف تاریخی، رپورتاژ آنها را در اختیار رسانه ها گذاشتی؟ کافی بود از این سردبیر درباره این رکوردشکنی کسب اطلاع کنی تا او به طور کامل در این باره به شما اطلاعات بدهد.

پیشنهادی برای اصلاح این رپورتاژ

آقای گروه سینمایی تازه تأسیس! هنوز هم دیر نشده! برای اینکه این تحریف تاریخی بیشتر از این به چشم نیاید به طراح آگهی هایتان بگویید در انتهای تیتر “رکورد طولانی ترین زمان نمایش در تاریخ سینمای ایران” عبارت “در گروه سینمایی هنروتجربه” را بیاورد و خلاص.

پی نوشت: در بالای آگهی طراحی شده برای این تحریف تاریخی عبارت “سینمای هنروتجربه تقدیم می کند” به چشم می خورد. هر چه فکر کردیم ربط این عبارت که بیشتر برای ترغیب مخاطبان به حضور در یک مراسم خاص مانند تماشای فیلم یا اجرای کنسرت موسیقی به کار می رود با این آگهی را درنیافتیم.




توقیف “گنج قارون” در اداره نظارت طاغوت و رفع توقیف آن با امضای مبدع واژه “فیلمفارسی”!!!

سینماژورنال: شاید بسیاری ندانند که سالها پیش از این و در دهه چهل خورشیدی نیز شورایی موسوم به شورای نظارت و بازبینی وجود داشت.

 به گزارش سینماژورنال شورای نظارت آن زمان نیز به مانند اسلاف خود در دوران معاصر وظیفه بازبینی و نظارت فیلمها را برعهده داشت.

 در زمان ارائه “گنج قارون” به این شورا این پرویز نوری، هوشنگ کاووسی، حسین فرهنگ(نماینده وزارت فرهنگ)، سرهنگ عضدی(نماینده شهربانی) و معینی کرمانشاهی(نماینده وزارت اطلاعات) بودند که در شورا عضویت داشتند و گویا با قاطبه آرا هم رای به توقیف “گنج قارون” دادند.

 هیچ کدام فیلم را نپسندیدیم

پرویز نوری یکی از اعضای آن شورا درباره این اتفاق در “فیلم” می نویسد: “گنج قارون” را به اتفاق اعضای شورا تماشا کردیم و پس از پایان فیلم، سکوت در سالن برقرار شده بود و تقریبا هیچ کدام از ما فیلم را نپسندیده بودیم و آن را کپی یک فیلم هندی یا ترکی می دانستیم.

 کشف ایده های مخرب

وی ادامه می دهد: آنچه غیرقابل تصور بود کشف ایده هایی مخرب در فیلم بود و چیزهایی که نمیشد به سادگی از آن گذشت؛ مثلا در صحنه ای که فردین و ظهوری، آرمان را از غرق شدن نجات می دادند و به خانه محقر خود می آوردند در حالی که میدانستند طرف به زخم معده مبتلاست به او آبگوشت می دادند؛ عملی که نتیجه اش معلوم بود.

 به اتفاق آرا فیلم را رد کردیم

نوری می افزاید: روابط نامعقول جوانک فقیر با دختری از طبقه ثروتمند و همین طور خصومت پدر و پسر با صحنه های آبکی و بی منطق سبب شد که به اتفاق آرا، فیلم را مردود اعلام کنیم. دلایل رد فیلم در صورت جلسه ثبت شد و اعضا آن را امضا کردند.

 خبر شگفت آور این بود که “گنج قارون” اجازه نمایش گرفته است

پرویز نوری درباره ماجرای اکران فیلمی که شورای نظارت توقیفش کرده بود نیز چنین توضیح می دهد: هنوز چند روزی از ماجرای توقیف نگذشته بود که خبری آمد و همه را شگفت زده کرد. خبر شگفت آور این بود که “گنج قارون” اجازه نمایش گرفته است. همگی به حیرت افتادیم.

 هوشنگ کاووسی فقط گفت: گفته اند پروانه اش را بدهید

آن طور که نوری روایت میکند این هوشنگ کاووسی بوده که با فشار نهادهای بالادستی مجوز نمایش “گنج قارون” را صادر کرده و این کاووسی هموست که واژه فیلمفارسی را در سینمای ایران باب کرد! به گزارش سینماژورنال نوری می نویسد: هوشنگ کاووسی مات و مبهوت بی آن که دلیلش را بداند فقط گفت: گفته اند پروانه اش را بدهید.

حتی آبگوشت خوری هم مجوز گرفت

به گزارش سینماژورنال در ادامه ماجرا نوری از کاووسی می پرسد که فیلم با وجود صحنه آبگوشت خوری پروانه گرفته و کاووسی می گوید بله!

البته که همگان می دانیم اتفاقا همین نمای آبگوشت خوری از سوی مخاطبان به شدت مورد اقبال قرار گرفت!

 چرا کاووسی استعفا نداد تا لااقل نام وی پای مجوز فیلم نیاید؟!

به گزارش سینماژورنال نکته اینجاست کاووسی که مبدع واژه “فیلمفارسی” برای تحقیر آثاری از جنس “گنج قارون” بود به توصیه بالادستیها مجوز نمایش فیلم را صادر کرد در صورتی که عقلانی تر راه، استعفا و کنار رفتن از شورای نظارت بود تا نامش پای برگه مجوز نمایش فیلم نیاید.

این واقعه بیش از پیش از فرضیه را به ذهن متبادر می کند که حتی چهره هایی چون هوشنگ کاووسی که مرتب به عنوان چهره هایی مستقل مورد تحسین واقع می شوند نیز حضور در شورایی کاملا حکومتی و تایید نظراتی که بالادستیها به آنان ابلاغ می کرده اند را بر هر چیز دیگر حتی فعالیت در مسیر افکاری که به آن شهره بودند ترجیح می دادند.




متلکهای تهیه‌کننده “گنج قارون” به “قیصر”؛ قهرمان چاقوکش را ناجی سینما می‌خوانید

سینماژورنال: سیامک یاسمی تهیه کننده، کارگردان و نویسنده “گنج قارون” سالها پیش از این و در میانه دهه 50 خورشیدی در پاسخ به منتقدانی که فیلمش را آبگوشتی قلمداد می کردند یادداشتی نوشت.

به گزارش سینماژورنال یاسمی در این یادداشت که در روزنامه “کیهان” آن زمان چاپ شده و مجله “فیلم” آن را بازنشر داده سعی کرده بود با بیانی محترمانه از “گنج قارون” دفاع کند و البته در مقابل به انتقاد از کسانی بپردازد که با حمایت از “قیصر” زمینه ترویج چاقوکشی را در جامعه فراهم می کنند.

مشکل تاریخی عدم به رسمیت شناخته شدن جوانان توسط پیشکسوتان

دقت در یادداشت یاسمی بیش از پیش این ایراد تاریخی ما ایرانیان را گوشزد می کند که پیشکسوتان ما هیچ گاه توانایی جوشش و ارتباط برقرار کردن مفید و منطقی با نسل تازه از راه رسیده را ندارند.

یاسمی در پاسخ به انتقادات از “گنج قارون” سعی کرد به انتقاد از “قیصر” مسعود کیمیایی بپردازد در صورتی که اگر نیمه پر لیوان “قیصر” را می دید بدعتی را می گذاشت بر ارتباط بهتر و منطقی تر دو نسل متفاوت فیلمسازی.

سینماژورنال با این امید که بازخوانی گفته های یاسمی عاملی شود برای پند گرفتن سینماگران امروزمان از تاریخ بخشهای کلیدی این یادداشت را ارائه می دهد.

بلندهمتی را تخطئه می کنید و چاقوکشی را رواج می دهید

یاسمی با توصیف قهرمان فیلم خود نوشته بود: قهرمان جوان “گنج قارون” را که با استغنای طبع و بلندهمتی در زندگی به عرق جبین و کد یمین خود متکی بوده و علو همت را به جایی می رساند که گنج قارون پدرش را به هیچ می شمارد و پدری را که بخاطر جمع آوری مال و ثروت از خانواده صرفنظر کرده متنبه می سازد، تخطئه می کنید ولی قهرمان فیلم دیگری را که بی اعتنا به قانون و حقوق مدنی جامعه چاقوکشی می کند و هر کس را که دلش بخواهد بدون محاکمه و قضاوت با وضعی فجیعی به قتل می رساند ناجی یا نجات دهنده سینما می خوانید.

سیامک یاسمی
سیامک یاسمی

از منافع “گنج قارون” مال دار نشدم

این کارگردان شناخته شده سینمای آن دوران با اشاره به اینکه “گنج قارون” برایش سوددهی مالی هنگفتی نداشته خاطرنشان ساخته بود: سیامک یاسمی از منافع “گنج قارون” مال دار نشد بلکه سرمایه گذاران فیلم بردند و فقط بال آن برای سیامک یاسمی باقی ماند. من هر بار به تهیه فیلم با مضامینی دیگر دست زدم و دیگران از “گنج قارون” آن قدر تبلیغ کردند که کار به ابتذال کشید.

جوانی که پیرو شاه مردان است آبدوغ خیاری است و قهرمان چاقوکش راهگشا!؟

سیامک یاسمی در جایی دیگر از یادداشتش “علی بی غم” فیلمش را نمونه ای دانسته بود از شخصیتی که مرید شاه مردان است و نوشته بود: تحسین جوانی که به مصداق “الفقر فخری” پیرو و مرید شاه مردان علی علیه السلام بوده با کار خود و مزد حلال امرار معاش میکند از نظر نقاد محترم آبدوغ خیاری است. به گزارش سینماژورنال وی با اشاره به “قیصر” ادامه داده بود: با این حال قهرمان چاقوکش در فیلمی که از تجاوز به ناموس دیگران مدد می گیرد و قانون شکن بوده و مثل آب خوردن آدم می کشد راهگشای جوانان و ناجی یا منجی سینمایفارسی است.




کارگردان “کلاه پهلوی”: حتی “اخراجی‌ها” نتوانسته رکورد مخاطبان “گنج قارون” را پشت سر بگذارد/پرفروش‌ترین فیلم‌های سینمای ایران اول “گنج قارون” است و بعد “قیصر”!

سینماژورنال: سیدضیاءالدین دری کارگردان سرشناس سینما و تلویزیون ایران اغلب کوشیده بدون محافظه کاری و با صراحت نظراتی که درباره اوضاع سینما و تلویزیون کشور دارد را بیان کند.

به گزارش سینماژورنال این کارگردان که سریالهایی چون “کیف انگلیسی” و “کلاه پهلوی” را در کارنامه دارد در تازه ترین اظهارنظرات خود به انتقاد از کسانی پرداخته که از دروغین بودن آمار فروش فیلمها حرف می زنند.

سیدضیاءالدین دری با نگارش یادداشتی که آن را برای انتشار در اختیار “شهروند” قرار داده است از این گفته که کمتر تهیه کننده ای حاضر است آمار فروش فیلمش را بالا ببرد چون دیر یا زود سروکارش با اداره مالیات می افتد و هر چه فروش بیشتری اعلام کند مالیات بیشتری را برایش لحاظ می کنند.

دری در بخشی از یادداشت خود نیز بی تعارف پرمخاطب ترین فیلمهای ایران را “گنج قارون” و “قیصر” دانسته است؛ اولی ساخته سیامک یاسمی و دومی ساخته مسعود کیمیایی.

اگر به آمار فروش شک دارید با سازمان سینمایی تماس بگیرید

این کارگردان با اشاره به مساله آمارهای نادرست از فروش فیلمها بیان می دارد: اعلام فروش‌های غیرواقعی اتفاق جدیدی در سینمای ایران نیست و سابقه‌ طولانی مدتی دارد. با این حال فکر نمی‌کنم فروش‌ فیلم‌های نوروزی امسال نادرست باشد، چراکه اغلب این فروش‌ها آنلاین هستند و وزارت ارشاد بر آنها نظارت دارد. اگر کسانی به این موضوع شک دارند می‌توانند با سازمان سینمایی تماس بگیرند و از آنها بخواهند تا اطلاعات دقیق‌تری را در اختیارشان بگذارند.

اگر رقم فروش اشتباه بود نباید اختلاف بالا و پایین جدول این قدر زیاد می شد

دری ادامه می دهد: فروش‌هایی که تا به امروز برای فیلم‌های نوروزی اعلام شده بسیار طبیعی است چرا که تا امروز نزدیک به  ٣٢ روز از روی پرده رفتن این فیلم‌ها می‌گذرد و با توجه به این‌که سینما کم رونق است، چنین فروش‌هایی باید درست باشد. اگر این فروش‌ها اشتباه بودند نباید آمار فروش فیلم «روباه» و «طعم شیرین خیال» در مقایسه با فروش فیلم‌های «ایران برگر»،«رخ دیوانه» و «استراحت مطلق» این‌قدر پایین می‌بودند.

مگر میتوان در سیستم کامپیوتری دست برد

این نویسنده و کارگردان که بیشتر از سه دهه است فعالیت هنری دارد می افزاید: شاید تنها مقداری فروش گیشه‌های غیرکامپیوتری روشن نباشد، چراکه آمار این گیشه‌ها با فاصله به دست تهیه‌کنندگان می‌رسد؛ اما به نظرم این فروش‌ها کمتر از آمارهای اعلام شده هم نمی‌تواند باشد، مگر می‌توانند در نظام کامپیوتری دست ببرند؟! در ثانی، فیلم‌های درحال اکران، فروش آنچنانی نداشته‌اند که بخواهیم بگوییم همین‌ هم تقلبی است. بالاترین فروش فیلم در جدول متعلق به «ایران‌ برگر» است که تنها دو‌میلیارد تومان فروخته است و با توجه به بالا رفتن قیمت بلیت‌ها، فروش آنچنانی نیست. هر چند همین هم باعث خوشحالی است. تنها کافی است متوسط بهای بلیت را حساب کنیم تا بتوانیم آمار مخاطبان را در بیاوریم.

سیدضیاءالدین دری
سیدضیاءالدین دری

بالا بردن آمار فروش به ضرر تهیه کنندگان است

به گزارش سینماژورنال دری سپس با اشاره به مساله بالا رفتن دروغین آمار فروش و اثرات آن بر افزایش مالیات می گوید: شاید برخی این بحث‌ها را به خاطرِ آمار فروش فیلم «شهر موش‌ها ٢» به راه می‌‌اندازند، اما آنها باید بدانند که هدف از اعلام فروش بالاتر فیلم، هیچ‌چیزی جز تبلیغات بیشتر نیست. صاحبان و تهیه‌کنندگان باید برای فروش فیلم‌شان تبلیغات کنند و تبلیغ تنها به معنی نصب بنر و پوستر یا پخش تیزر نیست. آنها با اعلام فروش‌های بالاتر مردم را تشویق به تماشای فیلم‌شان می‌کنند. همین که عده‌ای از مردم با خبر شوند یک‌میلیون نفر به تماشای فیلمی رفته‌اند، ترغیب می‌شوند که آن فیلم را ببینند و بعد شاید پانصد‌هزار نفر دیگر به این شیوه به آمار تماشاگران آن فیلم اضافه شود. باور کنید اگر تهیه‌کنندگان بخواهند رقم بسیار بالاتری از آمار فروش واقعی‌شان را اعلام کنند، به ضررشان تمام می‌شود. چون اداره مالیات و دارایی از آنها به همان اندازه که فروش می‌کنند مالیات می‌گیرند.

همیشه قرار نیست یک فیلم رکورد بزند

کارگردان آثاری چون “سینما سینماست” “عشق ممنوع” ادامه می دهد: به نظرم رسانه‌ها هم نباید این موضوع را آنچنان بزرگ کنند و به آن طوری بپردازند که مردم نسبت به صاحبان فیلم‌ها بی‌اعتماد شوند. بالاخره فیلمسازان که نمی‌توانند سر خیابان بایستند و به مردم بگویند  بیایيد فیلم‌ ما را ببینید، چون کسی برای دیدن آن نمی‌‌آید. آنها مجبور هستند با دروغ مصلحتی برای فیلم‌شان تبلیغ کنند. همه‌ اینها برای سینمای ما که شرایط اقتصادی خوبی ندارد، ضروری است. اگر عده‌ای هم به دنبال این هستند که بخواهند رکورد فروش فیلم‌هایشان در گیشه را به رخ هم بکشند و برای همین ثابت کنند که بقیه دروغ می‌گویند تا فروش فیلم خودشان همچنان در صدر باقی بماند، باید بدانند که همیشه قرار نیست یک فیلم رکورد بزند.

پرمخاطب ترین فیلم ایرانی اول “گنج قارون” است و بعد “قیصر”

جالبترین بخش صحبتهای دری جایی است که با اشاره به فیلم مشهور “گنج قارون” بیان میدارد: حتی فیلمی مثل «اخراجی‌ها» هنوز نتوانسته به آمار مخاطبان فیلم «گنج قارون» برسد. پر فروش‌ترین فیلم‌های سینمای ایران اول فیلم «گنج قارون» است و بعد «قیصر» که هنوز هیچ فیلمی به رکورد این دو فیلم دست نیافته است. به گزارش سینماژورنال وی می افزاید: «گنج قارون» در زمانی که تهران تنها دو‌میلیون و دویست نفر جمعیت داشت و قیمت بلیت ١٥ریال بود، نزدیک به پنج‌میلیون تومان فروخت. این فروش در مملکتی اتفاق افتاد که جمعیت آن زمان کشور تنها  ٣٠‌میلیون نفر بود و تعداد سالن‌های سینما بسیار کم بود. این فیلم  ٥‌سال بر روی پرده باقی ماند و نزدیک به  ١٥‌میلیون نفر آن را تماشا کردند. حالا اگر فیلمی مثل «اخراجی‌ها» بخواهد به آمار فروش «گنج قارون» برسد باید‌هزار‌میلیارد تومان فروش داشته باشد.

جعفری جوزانی به شدت از قیمت بالای بلیتها ناراضی است

وی خاطرنشان می سازد: ما باید تمام تلاش‌مان را کنیم تا تعداد مخاطبان فیلم‌هایمان را بالا ببریم نه این‌که بلیت‌های سینما را گران کنیم. مسعود جعفری‌جوزانی بسیار از قیمت بلیت‌ها ناراضی است، او می‌گوید چطور کسی که در شهرستان زندگی می‌کند و یک خانواده چهار نفره دارد و حقوق ناچیزی دریافت می‌کند با بلیت هشت هزارتومانی به سینما برود؟

متوسط قیمت بلیت باید 5 هزار تومان باشد

به گزارش سینماژورنال دری ادامه می دهد: متوسط قیمت بلیت‌های ما پنج‌هزار تومان باشد تا یک میلیون‌نفر به سینما بروند و فیلم‌هایمان پنج‌میلیارد فروش کند. بدین شکل همه از مخاطب گرفته تا تهیه‌کنندگان و سینماداران راضی باشند.

بلیت را برای خانواده دانشجویان نیم بها کنید

کارگردان “لژیون” پیشنهادی هم میدهد به مدیران فرهنگی کشور و می گوید: من می‌خواهم به آقایان جنتی و ایوبی پیشنهاد دهم تا طی طرحی برای دانشجویان بلیت‌های سینما را نیم بهاء کنند. یعنی اگر دانشجو به همراه خانواده‌اش به سینما رفت با ارایه کارت دانشجویی بتواند به تعداد اعضای خانواده‌اش بلیت نیم بهاء تهیه کند. بعد ببینید چه اتفاقی می‌افتد؟!

نباید بلیت را گران کنیم

سیدضیاءالدین دری در پایان خاطرنشان میسازد: ما نباید بلیت را گران کنیم و تاوان سینما نرفتن دیگران را از کسانی بگیریم که هنوز به سینما علاقه‌مند هستند. اینها روش‌های غلط اقتصادی است، چون در اصل مخاطب سینما اول نوجوانان هستند، بعد دانشجویان و بعد جوانان رنج سنی ٣٠سال. ما باید کاری کنیم که اینها به سینما بیایند.




محمدعلی فردین: بنا بود متوسلانی-گرشا-سپهرنیا در “گنج قارون” بازی کنند!/فیلم در دو هفته اول فروش نمی‌کرد و می‌خواستند از پرده برش دارند/آرزوی رقابت با “سنگام” موجب تولید فیلم شد

سینماژورنال/حمید لازمی: امروز هجدهم فروردین سالروز درگذشت محمدعلی فردین است. بازیگری که هرچند به عنوان یکی از نمادهای سینمایفارسی شناخته میشود اما به اندازه خود نیز در پیشبرد صنعت سینمای ایران و آشنایی مخاطبان با این پدیده نقش داشته است.

 به گزارش سینماژورنال درباره فردین و همقطاران او حرف و حدیث بسیار است و البته که در همه سالهای حیات و پس از مرگش او یکی از نمادهای تقابل مخاطبان عام با طیف باصطلاح روشنفکر سینمای ایران بوده است.

 در پانزدهمین سالگرد درگذشت فردین بد ندیدیم به مرور برخی از نقطه نظرات وی درباره مهمترین فیلم کارنامه سینمایی اش “گنج قارون” بپردازیم؛ فیلمی که بیشتر از نیمی از جمعیت تهران دهه چهل به تماشای آن نشستند و بعدها نیز نسخه های بتامکس و دی.وی.دی آن شرایط تماشای اثر توسط میلیونها مخاطب دیگر را فراهم کرد.

 آرزوی سیامک یاسمی برای رقابت با “سنگام”

فردین در گفتگو با عباس بهارلو در کتاب “سینمای فردین به روایت محمدعلی فردین” از محصولات نشرقطره درباره اینکه چطور شد بعد از “آقای قرن بیستم” در “گنج قارون” باز هم با سیامک یاسمی همکاری کرد می گوید: تماشاگر آن فیلم را دوست داشت. هم از تیپ و هم از آوازهایش خوشش آمد. اینها نظر سیامک را جلب کرد . یک روز سوار اتومبیل سیامک بودیم و از خیابان سعدی رد می شدیم. در سینما سعدی “سنگام” در حال نمایش بود. سیامک که می خواست “گنج قارون” را شروع کند صف بلند سه ردیفه چند صد متری فیلم “سنگام” آه سیامک را از نهادش خارج کرد و گفت: چه می شد فیلمهای ما هم همچین صفی پیدا کند.

 قرار بود مثلث گرشا-متوسلانی-سپهرنیا در “گنج قارون” بازی کنند

جالب است که شکل گیری “گنج قارون” ابتدا بدون حضور فردین بوده است. فردین خود در این باره می گوید: ابتدا “گنج قارون” را روی سه نفری ها ( گرشا، متوسلانی، سپهرنیا) نوشته بود. نمی دانم چه شد آمدند سراغ من. سر دستمزد هم یک ماه کشمکش داشتیم. می خواستند همان دستمزدی را بدهند که سر “قهرمان قهرمانان” و “آقای قرن بیستم” داده بودند. من زیر بار نمی رفتم. دوباره تصمیم گرفتند بروند سراغ آن سه نفر ولی بعد برگشتند پیش من.

محمدعلی فردین

محمدعلی فردین

 از 25 هزارتومان دستمزد رسیدم به 40 هزار تومان

فردین ادامه می دهد: از 25 هزار تومن دستمزد رسیدند به 40 هزار تومن. روی این آخری قرار داد بستیم به علاوه 10 درصد از فروش فیلم. که این ده درصد شد 400 هزار تومن . ده برابر دستمزدم ( بعد از فروش ).

 “گنج قارون” فروش نمیکرد و میخواستند از پرده بردارند

به گزارش سینماژورنال البته که “گنج قارون” در هفته های ابتدایی اصلا فروش خوبی نداشته و همین باعث شده همه تقصیرها را به گردن هم بیندازند. محمدعلی فردین در این باره بیان می دارد: بعد از ساخته شدن “گنج قارون” و اکران آن دو یا سه هفته اول نمایش استقبالی نشد همه ما مایوس شدیم. اصلا فروش نمی کرد. می خواستند حتی فیلم را از پرده بردارند و فیلم دیگری جایگزینش کنند. آمدند و گفتند ده درصدم را چند می فروشم. گفتم 5 هزار تومان و توافق نشد.

سینمای فردین به روایت فردین

سینمای فردین به روایت فردین

 یک دفعه فروش فیلم از “سنگام” هم بیشتر شد

وی می افزاید: دنبال مقصر می گشتیم. سیامک مرا مقصر کرد که چرا بد بازی کردم. من ایرج را که چرا خوب نخوانده. ایرج مرا و سیامک را. اما یک دفعه فروش فیلم از “سنگام” هم بیشتر شد. آمدند سهم مرا تا 20 هزار تومان هم بخرند و من قبول نکردم. حالا که فیلم خوب فروخته بود من بازی خود را عامل فروش فیلم می دانستم. سیامک کارگردانی و تیزهوشی خودش را و ایرج هم صدای خود را عامل جذاب تماشاگر پسندی می دانست.

 دو میلیون نفر از تهران 4 میلیونی فیلم را دیدند

فردین درباره آمار مخاطبانی که “گنج قارون” را دیدند هم می گوید: طبق آمار رسمی سه میلیون و هشتصد هزار تومان با بلیط 15 و 20 ریالی فروش کرد. چیزی حدود 2 میلیون نفر از این فیلم دیدن کردند. بهترین فروش فیلمها آن زمان 500 یا 600 هزار تومان می شد . ..

گنج قارون
فردین و تقی ظهوری در نمایی از “گنج قارون”

 سینمایی که همچنان پیش بینی ناپذیر است

به گزارش سینماژورنال آنچه فردین درباره “گنج قارون” که یکی از نمادهای سینمایفارسی است گفته است همچنان در سینمای ایران جریان دارد. یعنی هنوز هم نمیتوان به راحتی فروش فیلمها را پیش بینی کرد. اینکه این پیش بینی ناپذیری همچنان و بعد از گذشت نیم قرن نقطه اشتراک سینمای دوران جدید و دوران قدیم است می تواند زمینه ای باشد برای تحلیلگران سینمایی.

 پی نوشت: بیست و شش آبان امسال می شود 50 مین سالگرد اکران “گنج قارون”. چه خوب می شد سینمای ایران به احترام فیلم به یاد ماندنی و مردمی “گنج قارون” مراسمی را برگزار کنند.

با اینکه تقی ظهوری و فردین و آرمان و عباس شباویز همگی از دنیا رفته اند ولی می شود از بازمانده این گروه یعنی حسین خواجه امیری (ایرج ) تجلیل به عمل آورد.

چند هفته قبل کیلومترها دورتر برای “اشک ها و لبخند ها” این کار را کردند. چرا ما نکنیم؟