1

بیضایی و تقوایی را حذف کردند چون نمی‌شد چیزی را به آنها تحمیل کرد!/در اولین جلسه پیش‌تولید #چای_تلخ گفتم نمی‌شود برای تقوایی شرط و شروط گذاشت و نتیجه‌اش را هم دیدیم که چه شد؟/همان طور که نمی‌خواستند #روز_واقعه را بیضایی بسازد ترجیح دادند کپی چای تلخ را هم یک تلویزیونی‌ساز بسازد تا افتخارش برای تقوایی و بیضایی نباشد ولی برعکس شد!/بیضایی سالها پیش میخواست با پارسا پیروزفر یک کمدی بسازد اما نگذاشتند و حالا می‌بینیم که همان بازیگر جور آثار روتین پلتفرمی را می‌کشد!/چرا نگذاشتند با وجود تامین سرمایه در بخش خصوصی، بیضایی  فیلمنامه‌هایی تاریخی مثل “دیباچه نوین شاهنامه” یا “تاریخ سری سلطان در آبسکون” یا “پرده نئی” را بسازد؟/طبیعی است که بیضایی اگر آن آثار تاریخی را میساخت دیگر نمی‌توانستند کپی‌کنندگان حریم سلطانی را به عنوان تاریخی‌ساز قالب کنند!/به جایی رسیده‌ایم که ارگان های حامی تولید اصلا برایشان کسوت، مهم نیست و افتخار می‌کنند به تولید فله‌ای کارگردان و اخیرا تهیه‌کننده!/انبوه تولیدات سفارشی ریشه دارد در همین تولید تهیه‌کننده و کارگردان فله‌ای!/مدیر فرهنگی آگاه باید جایگاه خاصی برای دانشمندان سینما قائل باشد و از خواسته های آنها واهمه نداشته باشد!

سینماروزان/احمد محمداسماعیلی: سینما با بزرگانش معنا و مفهوم می گیرد و این بزرگان سینما هستند که با امضای شخصیشان پای فیلمی که خلق کرده اند باعث اعتبار و وجهی سینمای یک کشور می‌شوند. اینگمار برگمان با آثار خاصش شد نماد سینمای سوئد. فیلم های سرخوشانه و جذاب فلینی شد نماد ایتالیا و فیلم های خاص و مفهومی گدار و ملویل شد نماد سینمای فرانسه و…. در سینمای ایران هم پنج شش نماد و نشانه هستند که متاسفانه در سال‌های اخیر یا به حاشیه رانده شدند مثل ناصر تقوایی و یا جلای وطن کردند مثل بهرام بیضایی و البته همین انزوا بود که سطح کیفی سینما و تئاتر و تلویزیون را به موازات هم کاهش داد.

محسن اورنگ از دستیار کارگردانان و مدیران تولید باسابقه سینما و تلويزيون با بیان مطلب فوق به سینماروزان گفت: در هر سیستم و جریان هنری و فرهنگی پوست اندازی و جایگزینی تا حدودی طبیعی است و این تغییر نسل اجتناب ناپذیر است ولی متاسفانه نسل خالق سینمای ایران کامل و بایسته نتوانستند تجربیات و دانششان را به نسل بعد به خصوص در قالب تولید فیلم های ماندگار ارائه کنند.

وی ادامه داد: متاسفانه امثال بیضایی و تقوایی در اوج دوران کاریشان گرفتار بدبینی مدیران شدند و ساخت فیلمهایشان بارها به تعویق افتاد و یا با عدم تولید روبه رو شد. معتقدم به شایستگی نتوانستیم از دانش و هنر فیلمسازی این بزرگان بهره ببریم. در مقطع فعلی هم سن و سال اغلب این بزرگان بالای هفتاد سال است و شرایط تداوم فیلمسازی برایشان دشوار به نظر می رسد به خصوص که ارگان های حامی تولید هم اصلا برایشان کسوت، مهم نیست و افتخار می‌کنند به تولید فله ای کارگردان و اخیرا تهیه‌کننده!

محسن اورنگ که در پیش تولید دو پروژه ناتمام چای تلخ ناصر تقوایی و چه کسی رئیس را کشت بهرام بیضایی حضور داشته، درباره نقش مدیران بادانش برای جلب بزرگان سینما گفت: مدیر فرهنگی باید جایگاه خاصی برای دانشمندان سینما قائل باشد و از خواسته های آنها واهمه نداشته باشد. خواسته های این بزرگان به نظرم معقول و در چارچوب حرفه ای و تفکرات خودشان در حوزه فیلمسازی بوده و در نتیجه اگر خارج از تفکراتشان به آنها امر و نهی بشود تا فلان کار را انجام دهند و یا بهمان کار را انجام ندهند طبیعی است که رفتاری غلط است چون آنها طفیلی نیستند و زیر بار چنین شرایطی نمی روند.

وی ادامه داد: بگذارید ساده و مصداقی بحث کنم. موقعی که داریوش مهرجویی قبول کرد در تفکراتش تغییراتی بدهد حاصلش شد نارنجی پوش یا آسمان محبوب که چون کاملا در چارچوب تفکراتش نبودند فیلم های موفقی از کار در نیامدند در نقطه مقابل بهرام بیضایی به چنین خواسته هایی تن نداد و جلای وطن کرد. ناصر تقوایی هم به این شکل دچار چالش شد و منزوی گشت‌. خسرو سینایی هم در اواخر عمر بارها شاهد بودم قصد داشت فیلم مورد علاقه اش -قطار لهستانی- را بسازد اما امکانات و سرمایه در اختیارش قرار نگرفت و پیشنهاد ساخت کاری مطابق با سیاست های خودشان را دادند که تبدیل شد به یک مستند توریستی و به عنوان سینماگری که کنار این چهره ها تلمذ کردم بسیار متاسفم که دوران طلایی یک نسل پویا و متفکر و صاحب سبک بدون خروجی مشهود در سینما سپری شد.
محسن اورنگ که سابقه همکاری با حمید جبلی، رضا ژیان، رفیع پیتز، علیرضا رییسیان، سامان مقدم، اصغر هاشمی، عباس رافعی و… را در کارنامه دارد، درباره اثرات فقدان تهیه کننده حرفه ای در ایجاد چنین وضعیتی گفت: از اواسط دهه هشتاد کم کم تهیه کنندگانی وارد سینما شدند که اصلا تجربه و توان مدیریت ساخت فیلم را به صورت حرفه ای و استاندارد نداشتند و دلیلش هم معطوف است به ورود سرمایه هایی که برخی از سرمایه گذاران با خودشان به سینما تزریق کردند و تهیه کنندگان حرفه ای هم برای اینکه با پول خودش ریسک نکند، رفتند به سمت استفاده از این سرمایه های خصوصی. برآیند این رویه باعث شد تعدادی فیلمساز جوان و کم تجربه و بدون شناخت درست با این سرمایه گذاران رابطه بگیرند و فیلم های ناموفقی ساخته شد. در این فرآیند کم کم تهیه کنندگان حرفه ای مثل هارون یشایایی یا هاشم سبوکی منزوی و برخی مثل محمد مهدی دادگو تن به مهاجرت دادند.

او افزود: کار به جایی رسیده که الان بالای نود درصد تهیه کنندگان سینما حضورشان جنبه  ظاهری دارد و سرمایه را از جایی دیگر تهیه می کنند. انبوه تولیدات سفارشی ریشه دارد در همین تولید تهیه‌کننده و کارگردان فله‌ای. سینماگران بسیار باتجربه که نتوانستند با این جو و فضا کار کنند یا به صورت محدود کارشان را ادامه می دهند یا کلا قید فیلمسازی را زدند که خودش جلوی پیشرفت و نوزایی را می‌گیرد. نتیجه اش هم اینکه خیلی از فیلمسازان و تهیه کنندگان این سالها دارای تفکرات مستقل نیستند و فیلمهایشان رویکرد سفارشی دارد و فیلم سفارشی هم ضریب موفقیتش زیر بیست درصد است. چند تا از کارگران های با تجربه و بزرگ که توانستند فیلم سازی را ادامه بدهند تغییر ماهیت دادند و چیز دیگری ساختند و برخی مثل مسعود کیمیایی به زحمت توانستند لااقل برخی از تفکرات خود را وارد تولید کنند ولی باز همچنان با آثار کالت دهه های قبل خود مقایسه شده و نقد می‌شوند.

کارگردان فیلم “پیشنهاد بی شرمانه به نقاش مرده”، اظهار داشت: سینمای ایران ذات مستقلی ندارد و کاملا وابسته  به دولت و نهادهای زیر مجموعه است در نتیجه بروز چنین اتفاقاتی طبیعی است. کارگردانی که فیلم‌های کمدی بخارست و تگزاس را می سازد سابقه طولانی در تمام عرصه های سینمایی دارد ولی شرایط او را به چنین سمتی نزدیک می کند که ناگزیر است تن دهد به تجاری سازی تا حذف نشود.

محسن اورنگ: بیضایی و تقوایی را حذف کردند تا کارگردان فله ای تولید کنند
محسن اورنگ: بیضایی و تقوایی را حذف کردند تا کارگردان فله ای تولید کنند

اورنگ با اشاره به تجربه حضور در پیش تولید چای تلخ تقوایی بیان داشت: وقتی برای حضور در چای تلخ به دفتر سبحان فیلم به تهیه کنندگی سعید حاجی میری و مدیریت تولید محمدحسن نجم دعوت شدم قرار بود من هم به عنوان برنامه ریز و دستیار اول کارگردان با ناصر تقوایی همکاری کنم و بی تعارف و بلافاصله پس از خواندن فیلم نامه و با اشرافی که به سبک فیلمسازی تقوایی داشتم در مورد بر آورد مدت زمان فیلمبرداری  که تهیه کننده از من سوال کرد پاسخ دادم نمی شود زمان مشخصی را تعیین کرد. استدلال هم کردم که تقوایی در کارش دقت دارد و بودجه مناسب وعدم زمان مشخص برای خاتمه فیلمبردای و آزادی عمل می‌خواهد و طبیعی بود که تهیه‌کننده هم کاملا حق داشت نتواند با این رویه کنار آید چون سرمایه گذاشته بود. در اولین جلسه پیش‌تولید #چای_تلخ گفتم نمی‌شود برای تقوایی شرط و شروط گذاشت و نتیجه‌ شرط و شروط را هم دیدیم که چه شد؟ متاسفانه بعد از دو ماه پیش تولید و حتی مقادیری فیلمبرداری، همان گونه که پیش بینی کردم تولید به خاطر مسائلی که اشاره کردم متوقف شد و متاسفانه فیلمنامه‌ای که می‌توانست بعد از باشو.‌‌.‌.ی بیضایی، نگاهی تازه به جنگ باشد تولید نشد و بعدها سرقت هم شد و تبدیل شد به یک اثر سفارشی با انبوهی بازیگر تلویزیونی و البته جایزه باران شد! نتیجه؟ همان طور که نمی‌خواستند روز واقعه را بیضایی بسازد ترجیح دادند کپی چای تلخ را هم یک تلویزیونی‌ساز بسازد تا افتخارش برای تقوایی و بیضایی نباشد ولی برعکس شد و همچنان روز واقعه را به بیضایی منتسب میکنند و بحث درباره سرقت چای تلخ به قوت خود باقیست‌.

او ادامه داد: بهرام بیضایی هم فیلمهایش زمان طولانی و البته استاندارد در بحث فیلمبرداری داشت و البته مثل فیلم موفق سگ کشی بازگشت سرمایه هم داشت چون در پیش تولید اولیه آن کار هم بودم و دیدم تقریبا تمام بازیگران-به غیر از باقر صحرارودی و یکی دو نفر دیگر-قرارداد سفید بستند و این، خودش یک آورده مالی بالا برای تهیه‌کننده و سرمایه گذار بود.
فیلمهای بیضایی هزینه های تولید بالایی داشت و البته در انتها با یک شاهکار و فیلم ماندگار مواجه بودیم و حالا هم هزینه های میلیاردی می‌کنند برای تولید ولی نتیجه اش شده انبوه آثار آپارتمانی مینی مال یا کپی آثار لاتین که هیجان را در قمه کشی می بینند‌.

اورنگ گفت:  هر کدام از فیلم نامه های بیضایی حتی روی کاغذ پتانسیل یک اثر درجه یک و با کیفیت را دارد و یادم می آید سالها قبل وقتی میخواست یک کمدی به اسم “چه کسی رییس را کشت” تولید کند، در همان پیش تولید گفت باید پارسا پیروزفر یکی از نقشهای اصلی باشد آن هم زمانی که پارسا هنوز در سینما چندان دیده نشده بود ولی بیضایی دریافته بود او چهره ای به شدت سینمایی دارد و کمک می‌کند به نوزایی صنعت بازیگری و در عین حال بازگشت‌ سرمایه و ثمره آن پیش بینی را امروز می بینیم که پارسا یک تنه جور ضعف دراماتیک سریالهای لمپنی و فیلمهای جاهلانه را می‌کشد. بیضایی سالها پیش میخواست با پارسا پیروزفر یک کمدی بسازد اما نگذاشتند و حالا می‌بینیم که همان بازیگر جور آثار روتین را می‌کشد!
محسن اورنگ تاکید کرد: بارها شاهد بودم که بیضایی حتی خودش سرمایه تولید را هم جور کرده بود ولی باز  اجازه ساخت فیلمنامه هایی تاریخی مثل “دیباچه نوین شاهنامه” یا “تاریخ سری سلطان در آبسکون” یا “پرده نئی” را به او ندادند و فقط تازه بعد از مهاجرت بود که گفتند بیضایی می‌تواند “اشغال” را بسازد ولی خود بیضایی در زمان حضورش در ایران نتوانست این فیلم را بسازد و اینکه تازه بعد از هجرت، بگویند می‌تواند بسازد به هر حال امید واهی است و کدام عاقلی است که زندگی آرام و آکادمیک ولو در غربت را رها کند و به امید سراب، برگردد. طبیعی است که بیضایی اگر آن آثار تاریخی را میساخت دیگر نمی‌توانستند کپی‌کنندگان حریم سلطانی را به عنوان تاریخی‌ساز قالب کنند!

محسن اورنگ در پایان خاطرنشان ساخت: البته نباید این نکته را هم از یاد ببریم که بالاخره شکوفایی بیضایی و تقوایی و سینایی و حتی کیمیایی در دو دهه ابتدای انقلاب رقم خورد و فیلمهایی مثل مسافران، شاید وقتی دیگر، سگ کشی، ناخدا خورشید، سرب، دندان مار، ضیافت و عروس آتش خلق شد که تا تاریخ باقی است باقی خواهند ماند و مخاطبان درباره آنها حرف خواهند زد‌.




مرگ نویسنده‌ی میرزا کوچک خانِ تقوایی

سینماروزان/مهدی فلاح‌صابر: احمد احرار روزنامه‌نگار و نویسنده ایرانی در ۸۸ سالگی در پاریس درگذشت.

احمد احرار متولد سال ۱۳۱۳، فعالیت مطبوعاتی و روزنامه‌نگاری را در اوایل دهه سی آغاز کرد. وی چندین سال خبرنگار پارلمانی روزنامه اطلاعات بود.

احرار در سال‌های بعد سردبیری اطلاعات و همچنین مجله معروف جوانان را بر عهده گرفت و در عین حال کتاب هایی را به چاپ رساند. احرار بعد از پیروزی انقلاب به پاریس مهاجرت کرد و تا زمان فوت در پاریس سکونت داشت.

اژدها، افسانه شجاعان، بهار و خون افیون، شاهین سپید، شیطان سبز و ملکه ی خون آشام ازجمله آثار داستانی احرار هستند. احرار همچنین نگارنده داستان #مردی_از_جنگل با محوریت زندگی میرزا کوچک خان بود.

ناصر تقوایی وقتی بعد از موفقیت اقتباس سریالی از دایی جان ناپلئون به سراغ ساخت سریالی دیگر برای تلویزیون رفت تصمیم گرفت سریال میرزا کوچک خان را با اقتباس از کتاب مردی از جنگل احمد احرار بسازد. تقوایی فیلمنامه خود را هم نوشت و علیرغم استارت تولید در نهایت از کارگردانی سریال کنار رفت تا بهروز افخمی از راه برسد و بشود کارگردان میرزا کوچک خان و به سبک خودش سریال را تمام کند.

درگذشت احمد احرار نویسنده مردی از جنگل
درگذشت احمد احرار نویسنده مردی از جنگل

 




دلنوشته محمود کلاری در زادروز ناصر تقوایی⇐همکاری با کیمیایی را رد کردم تا بتوانم با تقوایی کار کنم!/تقوایی، فقط به آنچه در ذهنش ساخته و پرداخته بود، مي‌انديشید!/براي تقوایی اصلا مهم نبود كه عوامل فيلم را آرام آرام خسته و بي‌انگيزه كند!/حتی فوت برادر هم نتوانست تقوایی را از مسیرش بازدارد!/یک روز با خيال راحت اعلام کرد که فيلمبرداري را تعطیل و سال آینده، ادامه می‌دهیم/فارابي، تقوايي را تهدید کرد که دوربين را تحويل دهد ولی…

سینماروزان: محمود کلاری فیلمبردار ایرانی در زادروز ناصر تقوایی،  دلنوشته‌ای درباره این کارگردان ایرانی نوشته که در روزنامه اعتماد منتشر شده.

کلاری در این دلنوشته در کنار شرح چگونگی تولید “ای ایران” از وسواس بالایی تقوایی در کارکردانی حرف زده؛ وسواسی که حتی با تهدیدات فارابی، کاهش نیافت.

متن دلنوشته محمود کلاری را به نقل از روزنامه اعتماد بخوانید:

ناصر تقوايي از نظرمن فيلمسازي كمال‌گراست فراتر ازآن شكل مرسومي كه در سينما مي‌بينيم، كارگرداني به‌غايت منحصر به فرد، حساس، ريزبين و نكته‌سنج كه كارنامه محدودش خود گواهي بر اين مدعاست؛ به گمانم مهم‌ترين دليلي كه طي اين سال‌ها تهيه‌كننده‌اي جرات و جسارت نداشته براي توليد اثري از او پيشقدم شود به همين وسواس بالاي او مربوط مي‌شود؛ چون همه به حساسيت بيش ازحد او حين فيلم ساختن آگاه هستند و اين ويژگي به نظر من با آنچه ما از سينما به‌طور معمول سراغ داريم هيچ غرابتي ندارد و اين خصلت اساسي ناصرتقوايي است كه او را از ديگر فيلمسازان متمايز و آثار او را متفاوت مي‌كند.

با اينكه فقط يك فيلم افتخار همكاري با ناصر را داشتم (اي ايران) اما حقيقتا خاطرات بسيار فراموش ناشدني از اين تجربه در ذهنم نقش بسته كه بعد از گذشت 30 سال محال است بتوانم آن را فراموش كنم! اصلا مگر مي‌شود روزهاي سخت «اي ايران» را فراموش كرد؟ آنجا بود كه فهميدم تقوايي به معناي واقعي و ديوانه‌وار، عاشق سينما و همچنين ادبيات است.

ما طي دو سال در دو نوبت (جمعا نزديك 6 ماه) به ماسوله رفتيم و دراين مدت هم كار كرديم و هم زندگي اما از نوع بسيار سختش . «اي ايران» در دهكده آن زمان كوچك و بدون امكانات ماسوله كه در انتهاي يك جاده ناهموار و بن‌بست قرار داشت، فيلمبرداري مي‌شد كه جاده آسفالت نداشت و هر وسيله نقليه‌اي نمي‌توانست به اين روستا رفت وآمد كند، امكانات آن زمان هم مثل امروز نبود و اصلا محلي براي اقامت گروه نبود. ما در مهمانسرايي نيمه‌ساز منزل كرده بوديم كه هيچ وسيله گرمايشي نداشت، سال‌هايي كه شرايط جنگ بر كشور حاكم بود و در هر زمينه‌اي با كمبودهاي زيادي روبه‌رو بوديم و به سختي امكانات زندگي فراهم مي‌شد، لذا اداره كردن و تهيه امكانات توليد براي اين گروه حدودا 30 نفره در آن روستا بسيار دشوار بود.

يادم مي‌آيد مرحله اول فيلمبرداري در سال اول، آن‌قدر طولاني شد كه فصل را از دست داديم، 70 روز فيلمبرداري كرده بوديم و از آنجايي كه در منطقه كوهستاني به‌سر مي‌برديم هوا زودتر از پيش‌بيني‌ها سرد و برگ درختان دگرگون شد و همين تغييرات با پلان‌هاي ما در روزهاي آخر تابستان همخواني نداشت.با بارندگي‌هاي شديد مواجه شده بوديم وهمين باعث كند شدن كار مي‌شد و ناصر تقوايي هم با آن كمال‌گرايي خاص خودش، به هر آنچه با انديشه‌هايش نزديكي نداشت به هيچ عنوان رضايت نمي‌داد.يك روز با خيال راحت و بدون دلشوره و ابايي اعلام كرد كار را متوقف مي‌كنيم و سال آينده ادامه كار را خواهيم گرفت و اين براي من كه تازه وارد سينما شده بودم عجيب مي‌آمد.

يادم مي‌آيد در اين فاصله زماني توقف يكساله من دو فيلم «مادر»ازمرحوم علي حاتمي و «ريحانه »عليرضا رييسيان را فيلمبرداري كردم و پيشنهاد فيلمبرداري «دندان مار» از جانب كيميايي به من شد كه به مرحله دوم فيلمبرداري «اي ايران»به ماسوله دعوت شديم. آن لحظه حس عجيبي داشتم كه همكاري با كيميايي را از دست ندهم و از طرفي دلم با بقيه فيلمبرداري فيلم «اي ايران» بود. حس آزار‌دهنده‌اي نداشتم اما به هرجهت تجربه همكاري با كيميايي را ازدست دادم، خصوصا اينكه «دندان مار» فيلم قابل توجهي شد.

قطعا نظير اين اتفاق براي ديگر عوامل فيلم هم افتاده بود كه آنها نيز چشم‌پوشي كردند و ادامه همكاري را پذيرفتند مثل اكبر عبدي كه دراين فاصله زماني در فيلم «مادر» بازي كرد و از كارهاي ماندگار او در بازيگري شد و من شك ندارم كه پيشنهادات ديگري هم داشت كه به خاطر همزماني با بخش دوم فيلمبرداري ‌اي ايران نپذيرفت.

درباره وسواس‌هاي ظريف وموشكافانه و گاها افراطي تقوايي بايد بگويم كه او در طول كار، فقط به آنچه در ذهنش ساخته و پرداخته بود، مي‌انديشيد و برايش اصلا مهم نبودكه عوامل فيلم را آرام آرام خسته و بي‌انگيزه كند وبعد از مدتي آن انگيزه و شوق و ذوق آغازين را ازدست بدهند، اين نوع فيلمسازي تقوايي براي من حداقل درآن زمان مسبوق به سابقه نبود، فيلمسازي با اين حد از كمال‌گرايي كه به شكلي وسواس‌گونه از چيزهاي كوچك و ظاهرا كم‌اهميت نمي‌گذرد و فارغ از تمام تبعات ناشي از اين روش، كار را به كندي و فرساينده پيش مي‌برد.

ناصر تقوایی+محمود کلاری
ناصر تقوایی+محمود کلاری

حتي خاطرم مي‌آيد حين فيلمبرداري، برادر ايشان در كويت مرحوم شدند وقتي خبر به ماسوله رسيد (از طريق يك تلفن‌خانه قديمي) ما براي شام جمع شده بوديم . من مامور شدم اين خبر را به تقوايي بدهم. با احتياط بسيار زياد و با مقدمه‌اي دلجويانه آن واقعه را به تقوايي منتقل كردم، طبيعتا همه انتظار داشتيم حداقل او براي چند روزي كار را تعطيل كند تا به انتقال جسد برادرش و مراسم خاكسپاري بپردازد، ولي او روي بالكن رفت و‌ سيگاري كشيد و بعد با چهره‌اي افسرده و بسيار غمگين آمد و با همان شيفتگي و دقت هميشگي چگونگي فيلمبرداري سكانس روز بعد را تشريح كرد. اين واكنش براي من و همه سوال‌برانگيز بود كه واقعا او چگونه مي‌تواند به همه‌چيز در مقابله و مقايسه با فيلمش بي اعتنا باشد؟! شيفتگي و عشق ديوانه‌وار او به سينما همه را متعجب مي‌كرد چون تقوايي واقعا عجيب و منحصر به‌فرد است.

«اي ايران» را در شرايط سخت ودرهفته‌هاي آخر بسيار سرد فيلمبرداري مي‌كرديم، برف زيادي باريده بود و همه جا يخبندان بود. روزگاري بود كه سوخت هم به راحتي پيدا نمي‌شد. يادم مي‌آيد آن دوران با حميدجبلي هم‌اتاق بوديم وهيچ وسيله گرمايشي نداشتيم ضمنا برق هم قطع مي‌شد. دو تخت چوبي براي استراحت در اتاق داشتيم. ما تخته‌هاي زير تشك تخت‌هاي‌مان را ازآن جدا مي‌كرديم، بيرون از اتاق مي‌سوزانديم و بعد زغالش را مي‌آورديم داخل اتاق تا خودمان را كمي گرم كنيم و بتوانيم بخوابيم.
تهيه‌كننده اول فيلم «اي ايران» آقاي سلطان‌زاده بود كه همان مرحله اول فيلمبرداري پروژه را ترك كرد، بعد بخشي از مسووليت توليد و تهيه كار را بنياد فارابي و بخشي را خود ناصر تقوايي برعهده گرفتند. خاطرم هست آن زمان با وضعيت بحراني عجيب و غريب و بسيار دشواري روبه‌رو بوديم.

همان زمان بود كه فارابي به ما اعلام كرد بايد ظرف چند روز دوربين و لوازم فيلمبرداري را تحويل دهيم، چون دوربين بايد به فيلم كيانوش عياري براي ساخت فيلمش تحويل داده مي‌شد. به من پيغام دادند در صورت عدم تحويل دوربين در تاريخ تعيين شده از آن پس اجاره دوربين را خودت بايد متقبل شوي؟ من با تقوايي صحبت كردم و به او گفتم: «ما بايد ظرف تاريخ تعيين شده دوربين را به بنياد فارابي تحويل دهيم، اگر تحويل ندهيم تهديد كرده‌اند كه مي‌آيند وخودشان دوربين را مي‌برند.» ناصر كمي فكر كرد و بسيار جدي گفت: «به آنها بگو وقتي مي‌آيند دوربين را ببرند چند حلقه نگاتيو هم با خودشان بياورند؟!» براي چند ثانيه متحير نگاهش كردم، انگار حرف‌هايم رانشنيده بود يا بهتر بگويم مطلقا تهديد فارابي را جدي نگرفته بود! فارابي مي‌خواست با اين ترفند تقوايي را مجبور كند تا به كارش سرعت ببخشد اما ظاهرا نمي‌دانست او اصلا به اين ترفندها كمترين توجهي نمي‌كند.

من از همكاري با تقوايي بسيار لذت بردم، كارگاه آموزشي بسيار سختي راتجربه كردم و از همه ظرايف و حساسيت‌ها و حتي وسواس‌هاي تاحدي بيمارگونه‌اش بسيار آموختم و يادگرفتم. كار با تقوايي بيش از حد جذاب و دوست داشتني بود. لجبازي‌هاي سر‌سختانه او مرا سر شوق و به هيجان مي‌آورد،‌اي كاش تقوايي فيلم‌هاي بيشتري مي‌ساخت و اين امكان فراهم مي‌شد تا بازهم دركنار او قرار بگيرم و از شيوه بسيار سخت و منحصربه‌فرد و خلاقانه فيلمسازي‌اش لذت ببرم.




سعید راد مدعی شد⇐اگر اشاره ناصر تقوایی و برای بازی در “زنگی و رومی” نبود، اصلا به ایران برنمی‌گشتم!

سینماروزان: در اوایل دهه هشتاد ناصر تقوایی به‌دنبال تولید فیلمی با نام “زنگی و رومی” بود؛ فیلمی که بنا بود حسن جلایر(تهیه‌کننده “سفیر”) آن را تولید کند ولی به‌دلایل مختلف به سرانجام نرسید.

به گزارش سینماروزان “زنگی و رومی” زمینه ای تاریخی داشت و داستان آن در زمان حضور انگلیسیها در جنوب می گذشت. فیلم در آن زمان بنا بود با حضور  فرامرز قریبیان، سعید راد، هدیه تهرانی و شاهد احمدلو ساخته شود اما این فیلم مدتی کوتاه بعد از آغاز فیلمبرداری و ضبط نزدیک به ۲۰ دقیقه، متوقف شد.

هرچند سعید راد بعد از توقف “زنگی و رومی” توانست با بیگ‌پروداکشن “دوئل”احمدرضا درویش به سینما بازگردد ولی همچنان حسرت عدم تولید “زنگی و رومی” با اوست چنان که به اعتماد گفت: شايد اگر اشاره استاد تقوايي براي ايفاي نقش در فيلم آخرشان(“زنگی و رومی”) نبود اصلا مساله بازگشت به كشور چندان برايم مطرح نمي‌شد. همواره افسوس مي‌خورم كه حسادت‌ها و كارشكني‌ها و بي‌معرفتي‌ها در جريان ساخت آن فيلم به قدري زياد شد كه در نهايت جلوي ساخت فيلم را گرفت. فكر مي‌كردم مسوولان و دست‌اندركاران فرهنگ و هنر مملكت آنقدر هوش داشته باشند كه اجازه ندهند، سنگ‌اندازي‌ها سد راه اين كارگردان قدر سينماي ما شود. مگر ما چه تعداد كارگردان داشته و داريم كه سينماي ايران را ساختند و دگرگون كردند؟ اين افراد زحمت كشيدند كه بعدها علي‌ حاتمي‌ها، عباس كيارستمي‌ها و جعفر پناهي‌ها آمدند.

به گزارش سینماروزان سعید راد که در فیلمهایی مثل “نفرین” و “صادق کرده” با تقوایی همکاری داشته، ادامه داد: البته يك مساله جدي هم وجود داشت؛ اينكه بعضي كارگردانان مثل تقوایی اين طور نبودند كه منتظر بمانند، ببينند نظرات رسمي چيست و بخواهند مطابق خواست آن عمل كنند. اتفاقا مشكلات امروز سينماي ما ناشي از چنين روحياتي است. در مرحله بعد هم تغييرات تكنولوژيك شرايط و شمايل متفاوت توليد را به وجود آورد؛ با تمام اين تفاسير هيچ‌وقت نبايد يك چيز را فراموش كنيم اينكه هميشه بايد براي ناصر تقوايي كلاه از سر ‌برداريم.

راد تاکید کرد: متاسفم که وضعيت به سمت و سويي پيش رفته كه بعضي چهره‌هاي افتخارآفرين سينماي ما مانند امير نادري و بهرام بيضايي به غربت رفتند، ناصر تقوايي هم يكي از آنان بود كه به شيوه خودش غربت‌نشين شد و نتوانست کار کند. اين دردي است كه سينماي ايران سال‌ها به آن مبتلاست.




یک منتقد قدیمی هشدار داد⇐تقوايي اين روزها حال خوشي ندارد!/می‌دانم چه کسی مانع تدریسش شد!!/پیش از آن که برای تقوایی اتفاقی بیفتد به سراغش بروید!

سینماروزان: نزدیک دو دهه است که ناصر تقوایی نتوانسته فیلم بلندی بسازد، مدتهاست هیچ جایی در کرسی‌های دانشگاهی ندارد و سالهاست هیچ نوشته‌ای از او به صورت رسمی منتشر نشده است با این حال ناصر تقوایی، زنده است و نفس می‌کشد و علیرغم همه بی‌توجهی‌ها به زندگی در انزوای خویش ادامه می‌دهد.

احمد طالبی‌نژاد منتقد سینما با مرور اوضاع این سالهای تقوایی، هشدارهایی نگران‌کننده داده درباره عاقبت بی‌توجهی به تقوایی.

متن یادداشت طالبی‌نژاد را بخوانید:

مي‌خواهيم درباره ناصر تقوايي صحبت كنيم؛ فيلمساز، كارگردان و مولف كه سينما و تلويزيون ايران به او مديون است. اما از كدام ناصر تقوايي صحبت كنيم؟
از سازنده «آرامش در حضور ديگران»، « نفرين»، «ناخدا خورشيد» و سريال جاودانه «دايي‌جان ناپلئون» يا ناصر تقوايي داستان‌نويس، مدرس سينما و ادبيات. يا ناصر تقوايي عزلت‌گزيني كه تمام درها را به روي خود بسته يا به رويش بسته‌اند. اينكه چه كسي مقصر عزلت‌نشيني ناصر تقوايي است بحث مفصلي مي‌طلبد، مردي كه مي‌توانست به عنوان يكي از خلاق‌ترين و آگاه‌ترين هنرمندان اين مملكت همچنان در كار ساختن و نوشتن باشد اما گرفتاري‌هايي كه براي خودش درست كرد يا برايش درست كردند او را از متن جامعه جدا كرده است.
گرچه درست نيست به اين صراحت بگويم اما بگذاريد، بگويم اين روزها ناصر تقوايي حال خوشي ندارد چون حال خوش از خلق كردن و كار كردن ناشي مي‌شود. ناصر تقوايي الان هيچ كاري نمي‌كند مگر اينكه اطرافيانش مدعي باشند او مي‌نويسد، بله او سال‌هاست كه مي‌نويسد اما براي كشوي ميز و نوشته‌هايش را انبار مي‌كند.
سال‌هاست كه تقوايي حتي تدريس هم نمي‌كند و شاگردان و مشتاقانش را از اين نعمت بزرگ محروم كرده است. اما پرسش اينجاست كه چه كسي مانع تدريس او شد؟ آن‌كس كه مورد‌نظر من است خودش مي‌داند چرايش را از خود او بپرسيد. تقوايي به عنوان معلم فيلمنامه‌نويسي و سينما يكي از بهترين‌ها بود اما اين گنج بزرگ در كنج خانه پنهان شده و كسي به او دسترسي ندارد. 
امروز ديگر خيلي‌ها از تقوايي نااميد شده‌اند اما با وجود همه نشدن‌ها و بيهودگي‌ها كه همه هم‌نسلانش را فرا گرفته، ناصر تقوايي در ذهن نسل ما يعني نسل بعد از خودش همچنان تقوايي خلاق و تاثيرگذاري است كه كم فيلم ساخته ولي به قول خودش فيلم بد نساخته است.
كاري كه برخي از هم‌نسلانش كردند و براي بقا، فيلم بد ساخته‌اند ولي تقوايي براي بقا فيلم بد نساخت.
در واقع غرور جنوبي‌اش به او اجازه نداد، فيلم بد بسازد. او كه به قول خودش از مرحله جنيني با سينما آشنا بوده، حرمت سينما را مثل يك امامزاده معتبر نگه داشت و مخدوش نكرد. گرچه ممكن است به مرور زمان ناصر تقوايي از يادها برود كه گمان نمي‌كنم چنين اتفاق بدي بيفتد اما سريال «دايي‌جان ناپلئون» و فيلم «ناخدا خورشيد» او براي جاودانه كردن نام اين فيلمساز در يادها و كتاب‌ها و دل‌ها كفايت مي‌كند.
ما عادت نكرده‌ايم پيش از آنكه اتفاقي بيفتد به داد آدم‌ها برسيم. اگر خداي ناكرده فردا روزي فرا برسد كه براي تقوايي اتفاقي بيفتد، آن وقت است كه همه آه و فغان‌شان بلند مي‌شود پس بايد پيش از آنكه دير شود و برایش اتفاقی بیفتد به سراغش بروید تا اين گنج از نهانخانه به درآيد. 




داریوش ارجمند روی آنتن زنده شبکه سه ادعا کرد⇐تقوایی مرا برای بازی در نقش “میرزا کوچک خان” انتخاب کرده بود ولی تقوایی را حذف کردند و افخمی جایگزین شد تا بودجه میلیونی “کوچک جنگلی” به خودشان برسد!/تقوایی سریال طنزی نظیر “دایی جان ناپلئون” ساخته که این همه طناز آمده اند و رفته اند ولی یک سکانس به قوت کار او نساخته اند!

سینماروزان: داریوش ارجمند که این شبها با فصل سوم “ستایش” روی آنتن است از جمله بازیگران رشدکرده در سینمای بعد از انقلاب است که شانس همکاری با بزرگانی نظیر ناصر تقوایی و بهرام بیضایی نیز نصیبش شده است.

داریوش ارجمند به تازگی در گفتگویی زنده با برنامه “سلام صبح بخیر” در شبکه سوم مدعی شده گزینه اصلی تقوایی برای بازی در سریال “کوچک جنگلی” او بوده ولی بخاطر جایگزینی بهروز افخمی بجای تقوایی در نهایت این علیرضا مجلل بوده که بازیگر “کوچک جنگلی” شده!!

ارجمند در خصوص سریال «کوچک جنگلی» تصریح کرد: به آقای تقوایی در کوچک جنگلی خیلی ستم شد. من تازه از فرانسه آمده بودم او هنرپیشه اش را انتخاب کرده بود و مرا که دید همه چیز را بهم ریخت و برای نقش میرزا کوچک خان مرا انتخاب کرد. من یک ساعت یا سه ربع آن کار را هم بازی کردم. آن سریال چیز غریبی بود و خود تقوایی می گفت این وصیت نامه من است. او همه وجودش را برای ساخت کوچک جنگلی جمع کرده بود و فکر می کنم اگر فیلمنامه آن چاپ شود که البته خانم ایشان هم دنبال چاپ این فیلمنامه بود یک کلاس فیلمنامه نویسی و سینما به حساب می آید.

وی در این خصوص که آیا سرعت پایین تقوایی باعث جایگزین کردن بهروز افخمی با وی در آن کار شد، گفت: اصلا بحث کند بودن تقوایی مطرح نبود. عده ای میخواستند خودشان این سریال را بسازند و میگفتند ما که می خواهیم 50 میلیون هزینه کنیم، می خواهیم بچه های خودمان (حزب الله) این را بسازند! من این ها را مفصل در خاطراتمان خواهم نوشت و اگر “کوچک جنگلی”تقوایی ساخته می شد تلویزیون زیر و رو می شد. نمی دانم چرا دیگر او را دعوت به کار نکردند و کاری که او برای سینما و تلویزیون کرده است، از سر این دوستان هم اضافه است.

ارجمند در ابتدا گفت: من با خیلی از بزرگان سینمای ایران کار کرده ام؛ چه جوانان چه اساتید بزرگ که در پیشانی آنها استاد ناصر تقوایی است که بزرگترین افتخار من در طول دوران بازیگری ام، کار «ناخدا خورشید» در خدمت ایشان بود؛ نوع کاری که می کرد و شرف، انسانیت، شعور و سوادی را که داشت هرگز فراموش نمی کنم. متأسفانه شرایط اینگونه است و نگذاشتند یا نشد که تقوایی باز هم کار کند. او سریال تلویزیونی طنزی “دایی جان ناپلئون” ساخت که این همه طناز آمده اند اما یک سکانس به قوت کار او نساخته اند.




دستیار اول علی حاتمی فاش ساخت⇐ناصر تقوایی به علی حاتمی توصیه کرده بود سراغ ساخت فیلم زندگی “تختی” نرود!!/ به تقوایی پیشنهاد شده بود فیلم زندگی “طالقانی” را بسازد ولی وی طفره رفته بود!!!

سینماروزان: علی حاتمی فیلمساز فقید ایرانی آخرین روزهای عمرش و همزمان با شدت گرفتن بیماری سرطانش، درگیر ساخت فیلم “جهان پهلوان…” بود. فیلمی که بنا بود از تختی بگوید ولی حاتمی به آن دنیا نزد تختی رفت و “جهان پهلوان…” هم ناتمام ماند تا اخیرا که یک فیلمساز ارگانی همراستا با تحلیلهای ساواک، فیلمی با تأکید بر خودکشی تختی ساخت و البته کمترین بازخورد مثبتی از مخاطبان دریافت نکرد.

همزمان با سالگرد تولد علی حاتمی، احمد بخشی دستیار اول و برنامه ریز این کارگردان در پروژه های مختلف در گفتگویی با نرگس عاشوری در “ایران” روایتی ارائه داده از توصیه ناصر تقوایی به علی حاتمی برای نرفتن به سمت زندگی تختی!!

بخشی میگوید: حاتمی قصد داشت «ملکه‌های برفی» را درباره سه زن محمدرضاشاه بسازد. با هیچ بازیگری صحبت نکرده بود اما یکی از نقش‌های اصلی برای لیلا بود. ارشاد دستور داده بود که فعلاً برای ساخت این فیلم زود است و باید صبر کند و علی حاتمی هم مشغول «جهان پهلوان تختی» شد.

احمد بخشی با فاش ساختن ماجرای طفره رفتن ناصر تقوایی از تولید فیلم ارگانی “طالقانی” ادامه داد: یک روز ناصر تقوایی به من گفت شنیده‌ام حاتمی قرار است «تختی» را بسازد، به من هم پیشنهاد فیلم زندگی “پدر طالقانی” را داده‌اند که قبول نکرده‌ام، از قول من به علی سلام برسان و بگو سراغ “تختی” و فیلمهای این گونه نرود.

احمد بخشی افزود: قصه ساخت «تختی» هم مفصل است ولی نهایتا انگار روح تختی هم راضی نبود فیلمش ساخته شود و اجل مهلت نداد و علی حاتمی مرحوم شد و هیچ کس هم نتوانست فیلم او را کامل کند.




ناصر تقوایی مدعی شد: نگذاشتند “چای تلخ” ساخته شود و به‌جایش مهدی سجاده چی با کپی برداری از آن “روز سوم” را نوشت!/سجاده چی وقتی ديد که فيلم «چاي تلخ» ساخته نشد تصميم گرفت خودش آن را بازنويسي کند و با تغييراتي، به يک کارگردان بدهد تا ساخته شود که بالاخره ساخته شد!!/ سجاده چی به غیر از همین “روز سوم” که سرشار است از شباهت به فیلمنامه “چای تلخ” کار برجسته ای دارد؟؟؟ ⇔مهدی سجاده چی پاسخ داد: تقوایی زیر لایه ای عمیق از توهمات خفه شده!!!/تقوایی در شبی سرشار از مالیخولیا به من گفت بعد از ساخت “دایی جان ناپلئون”، مأموران ویژه “اینتلجنس سرویس”بریتانیا به ایران آمده اند تا مانع فیلمسازیش شوند!

سینماروزان: حرفهای قابل تأمل ناصر تقوایی فیلمساز شهیر ایرانی در نقد سرقت ایده فیلمنامه های ارژینال در شوراهای تصویبی که از معاونت نظارت تا فارابی و مرکز گسترش و دهها نهاد دیگر وجود دارند وقتی به ذکر مصداق از سرقت فیلمنامه پروژه ناتمام “چای تلخ” رسیده که به اعتقاد تقوایی توسط یکی از نیروهای سالیان شوراهای سینمایی دولتی دزدیده شده و تبدیل به “روز سوم” گشته اسباب یک درگیری لفظی را شکل داده است.

ناصر تقوایی فیلمساز برجسته ایرانی با اشاره به سرقت فیلمنامه ها در شوراهای دولتی به “شرق” گفت: دیگر به هیچ جا فیلمنامه نمیدهم که بخوانند! نگذاشتند فیلمنامه “چای تلخ” ساخته شود و بجایش از فيلمنامه «چاي تلخ» من تاکنون چند بار فيلم ساخته اند. يکي از همان فيلم ها “روز سوم” است که حتي چند جايزه سيمرغ بلورين هم بهش داده اند.

تقوایی ادامه داد: لابد فيلم «روز سوم» را ديده ايد؟ فيلمنامه آن از روي فيلمنامه من نوشته شده است. توسط فردي به نام مهدي سجاده چي. دو شخصيت اصلي آن فيلم يک دختر ايراني و يک افسر جوان عراقي است که هر دو در سراسر فيلم با هم در کشمکش و ستيز هستند.

تقوایی افزود: وقايع فيلم «روز سوم» هم در خرمشهر مي گذرد و پايانش در کنار رودخانه درست مثل “چای تلخ” . همين آقاي «سجاده چي» در شوراهای مختلف مسوول مميزي فيلمنامه ها شده است. آن وقت من بروم فيلمنامه ای دیگر از خودم را بدهم به امثال ايشان تا تصويب کنند؟ ایشان به غیر از همین “روز سوم” که سرشار است از شباهت به فیلمنامه “چای تلخ” کار برجسته ای دارد؟؟؟

تقوایی ادامه داد: يادم مي آيد که اين آقا(سجاده چی) در دوران آقاي محمدعلي زم در جلسات فيلمنامه خواني حوزه هنري حضور پيدا مي کرد. لابد ديده است که فيلم «چاي تلخ» ساخته نشده است. تصميم گرفته خودش آن را بازنويسي کند و با تغييراتي، به يک کارگردان بدهد تا ساخته شود که بالاخره ساخته شد.!!!

مهدی سجاده چی در پاسخ به ناصر تقوایی با لحنی خشن در “اعتماد” نوشت: كاش،‌ اي كاش آقاي تقوايي اين حرف‌ها را در مورد سرقت فيلمنامه “روز سوم” نزده بود، اما حيف كه زده است و تكرار كرده. به نظرم ايشان زير لايه‌اي عميق از توهم و خاطرات سپري شده مدفون مانده و همان جا خفه شده است. ايشان مجوزي مخصوص دارد كه هر چه خواست بگويد و به ديگران هر توهين و افترايي را نسبت دهد. اين مجوز را سابقه درخشان فيلمسازي ايشان در گذشته‌هاي دور صادر كرده و تاريخ انقضا هم ندارد. من ارتباط چنداني با ايشان نداشتم اما خاطره شگفت‌آوري از آقاي تقوايي دارم كه براي نخستين‌بار به آن اشاره مي‌كنم. آشنايي من با آقاي تقوايي در دفتر تهيه‌كننده‌اي به نام حسن جلاير شكل گرفت، جايي كه بنا بود ايشان فيلم “زنگي و رومي” را بسازد كه نشد. فيلمنامه سريال “هفت سنگ” را خوانده بود و پيشنهاداتي داشت.

سجاده چی ادامه داد: سال‌ها بعد، هفده يا هجده سال پيش، در نيمروز تابستاني از جلسه‌اي با هم بيرون آمديم و كمي خيابان‌گردي كرديم. طرف‌هاي عصر هنگام خداحافظي پيشنهاد دادم به خانه من بيايد و شام را مهمان من باشد و اين معامله تا صبحگاه روز بعد ادامه داشت. در تمام اين ساعات طولاني كه همسرم براي احترام مهمان گرانقدر من بيدار مانده بود، ما با حيرت و آشفتگي به سخنان يكي از اسطوره‌هاي ذهني خود گوش مي‌داديم. اساس حرف‌هاي ايشان اين بود كه پس از ساختن سريال دايي جان ناپلئون، اينتليجنس سرويس ماموران ويژه‌اي را به ايران فرستاده تا به هر شكل ممكن مانع فيلمسازي آقاي تقوايي شود، چراكه آنها- انگليسي‌ها- خوب فهميده بودند كه حريف‌شان در ايران كيست. ايشان آنگاه فكت‌هايي از تمام پروژه‌هاي تمام شده و نيمه كاره خود را به عنوان شاهد مدعاي خود ذكر كرد.

سجاده چی افزود: تصاوير آن شب، هولناك، گروتسك و سرشار از ماليخوليا بود و من با حسرت و غصه مي‌ديدم كه چگونه مسخ كافكا ممكن است و چگونه يك فيلمساز نابغه و برجسته به پررنگ‌ترين شخصيت سريال معروفش استحاله پيدا كرده و سكانس‌هايي از سريال “دايي جان ناپلئون” را شاهد بودم كه احتمالا افراد كمي امكان ديدن آنها را داشته‌اند. الان كه دارم اينها را مي‌نويسم، دقيقا نمي‌دانم كه تا چه اندازه با اين نوشته رفتار اخلاقي يا غيراخلاقي بروز داده‌ام همين قدر مي‌دانم كه اگر «من» كوچك‌تري داشتم حتما سكوت مي‌كردم ولي اين همگني احساس خشم و توهين چنانم برآشفته كه مهار تحفظ را كنار گذاشته‌ام. هر چند كه از سوي ديگر عقلا تصور مي‌كنم كه اصل قضيه كوچك‌تر از اين حرف‌هاست. آقاي تقوايي در روزگار تلخي كه سپري مي‌كنيم، گاه كساني را پيدا مي‌كنند تا تلخي و سرخوردگي خويش را در هيبت او تف كند و من هم در مسير آب دهان ايشان قرار گرفته‌ام. همين. شايد مدت‌ها بعد، شبي هنگام خواب به اين واكنش تند خود فكر كنم و پشيماني خواب از من بگيرد و فكر كنم كه تندي من هم از تلخي روزگار بود.




روایت اکبر معززی از چرایی حذف ناصر تقوایی از پروژه «کوچک جنگلی»⇐معاونان محمد هاشمی، حکم اخراج تقوایی را جلویش گذاشتند و یکصدا گفتند: تکبیر!!!

سینماروزان: نزدیک به سه دهه بعد از ساخت و روی آنتن رفتن سریال «کوچک جنگلی» همچنان حرف و حدیث درباره چرایی جدایی ناصر تقوایی از کارگردانی این پروژه و جایگزینی بهروز افخمی پابرجاست.

به گزارش سینماروزان از جمله بازیگران این سریال که بعدها چه در سینما چه در تلویزیون جزو معدود بازیگران مطمئن در ایفای نقشهای مکمل شد اکبر معززی است. معززی که در «کوچک جنگلی» ایفاگر میرزا اسماعیل جنگلی بود در خلال گفتگویی تفصیلی با «تسنیم» روایت خودش را از چرایی جدایی تقوایی از این سریال ارائه داده است.

اکبر معززی درباره ماجرای حذف تقوایی از «کوچک جنگلی» بیان داشت: پایه­‌گذار این سریال بهروز افخمی بود چون در آن زمان در صدا و سیما یک پستی داشت که بهروز باعث و بانی این شد که این سریال راه بیفتد. افخمی خیلی تقوایی را دوست داشت، منتها این عواملی که محمد هاشمی مأمور کرده بود و معاونین آقای هاشمی بودند مانند آقای حاج‌کریم­خان، آقای روستا، آقای فریدزاده، این سه نفر کسانی بودند که اصلاً آنجا در کمپ سریال مستقر بودند و سرکشی می­‌کردند. آنها زیاد رابطۀ خوبی با آقای تقوایی برقرار نکردند، همه می‌­دانند آقای تقوایی آدمی است که مو را از ماست می­‌کِشد، یعنی وقتی فیلم او را نگاه می­‌کنید از هیچ جایی از فیلم نمی­‌توانید ایراد بگیرید. از نظر تکنیکال واقعاً بی‌­نظیر است و من همین الآن هم معتقدم یکی از بهترین کارگردان­های ایران است که نظیرش را نداشتیم.

معززی ادامه داد: این چیزهایی که می­‌گویم از زبان تقوایی بوده و از زبانِ آقای افخمی و نعمت حقیقی بوده است. من نمی­‌خواهم وارد جزئیات شوم، راحت و پوست‌کَنده به این صورت بود که آقای تقوایی دید حاج‌کریم­خان و آقای فریدزاده و آقای روستا با او سازگار نیستند، یعنی از نوع کار او خوششان نمی‌­آمد، در حالی که همان زمان هم یکی از بهترین کارگردان­های ایران محسوب می­‌شد، آقای تقوایی گفت “من می­‌خواهم بروم تهران پیش آقای محمد هاشمی (برادر آقای رفسنجانی)، مدیر صدا و سیما و تکلیفم را مشخص کنم”. آقای تقوایی خسته شده بود و می­‌گفت “اینها چرا این‌قدر اذیت می­‌کنند؟ می‌گویند باید روزی 5 یا 10 دقیقه فیلم بگیری؟!”، آقای تقوایی اصلاً اهلِ این حرفها نیست که روزی 10 دقیقه فیلم بگیرد، ممکن است روزی 3 دقیقه فیلم بگیرد اما 3 دقیقۀ مفیدِ کاملِ بی‌‌نقص. در هیچ کاری ما ندیدیم آقای تقوایی عجله داشته باشد، کار را با انضباط انجام می­‌داد، منتها اینها می­‌گفتند “این یک سریال است این‌همه کار؟”. من نمی­‌خواهم توهینی بکنم و من از هیچ آدمی بدم نمی­‌آید ولی آدم­های کارکُشته­‌ای در این زمینه نبودند، واِلّا این حرف را نمی‌­گفتند، من معتقدم هیچ کسی سر جای خودش نیست، یکی مهندس است دارد کار مکانیکی می­‌کند، یکی مکانیک است دارد مدیریت می­‌کند، الآن هم همین‌طوری است، آن زمان هم همین‌طور بود. آن کسانی که باید می­‌آمدند نظارت می­‌کردند حتماً باید آگاهی­‌شان در سطح سینما و هنر حداقل در سطح آقای تقوایی باشد، اما اینها آگاه نبودند، اینها فقط فیلم­‌های آقای تقوایی را می­‌دیدند و از فیلم‌­های آقای تقوایی خوششان می­‌آمد، لذت می­‌بردند آقای افخمی شیفتۀ آقای تقوایی بود اصلاً شاید الگوی آقای افخمی آقای تقوایی باشد.

معززی افزود: تقوایی برای صحبت با محمد هاشمی به تهران می‌­آید، اما قبل از او حاج‌کریم­خان و آقای فریدزاده و آقای روستا می‌­آیند پیش آقای هاشمی ــ اینها را از زبان آقای تقوایی می­‌گویم ــ گفت “من را بردند داخل اتاقی یک کاغذ گذاشتند جلوی من که حکم اخراجم بود و سه‌تایی یکصدا گفتند: «تکبیر، الله ­اکبر»، گفت: “من هم بلند شدم آمدم بیرون”. بعد از آن قضیه آقای حقیقی (نعمت) رفت سراغش، گفت: “نه”، هر کسی رفت، گفت: “نه، نمی­‌کنم”. تا اینکه آقای افخمی مجبور شد سراغ ایشان برود، چون او تعهد داده بود و این کار را راه انداخته بود و همت کرده بود این کار راه بیفتد، به‌خاطر آقای تقوایی هم این کار را کرده بود. این را از زبانِ آقای افخمی می‌­گویم، که “رفتیم درِ خانۀ آقای تقوایی”، گویا با آقای حقیقی رفتند، گُل گرفتند و رفتند. آقای تقوایی هم استقبال کرده و بهروزم هم گفته، “آقای تقوایی، من تعهد دادم، شما آبروی من را نبرید، برای من بد می‌­شود.”، می­‌گوید “من دیگر سر آن کار نمی‌­روم”، البته اگر آن کار را با من کرده بودند من هم دیگر سر آن کار نمی‌رفتم، حکم را بگذارند جلوی آدم بعد بگوید تکبیر و صلوات بفرستند، واقعاً آقای تقوایی شخصیتی نیست که در چنین جایگاهی قرار بگیرد! واقعاً آدم دلش کباب می­‌شود.

این بازیگر با اشاره به حضور افخمی در کارگردانی «کوچک جنگلی» بیان داشت: آقای افخمی می­‌گوید: “آقای تقوایی، من چه کنم؟ اگر شما نیایید من مجبورم خودم این کار را بکنم، برای اینکه تعهد دادم”، آقای تقوایی می‌گوید “خوب، انجام بده، سناریو دست شماست، برو بساز، من نمی­‌آیم”. کلِ قضیه به این صورت بود که ما هنوز در کمپ رشت مستقر بودیم و کسی نیامد، حالا ما هنوز آقای افخمی را نمی‌­شناسیم، گفتند “یک جوانی است، ان‌شاءالله می­‌آید و شما او را می­‌بینید”. بعد از اینکه آقای افخمی آمد ما همه را جمع کردیم نشستیم، آن کمپ ما هم یک باغِ بزرگی بود، زیر یک درختی نشستیم و آنجا من با آقای افخمی آشنا شدم و او شد کارگردان پروژه ولی در کار من می­‌دیدم بعضی از سکانس­­‌ها را آقای افخمی نمی‌­گیرد یا طور دیگری می­‌گیرد، از او پرسیدم “بهروز جان، من این سناریو را 10 بار خواندم، چرا این سکانس را همان‌طوری نگرفتی؟” گفت “اکبر، آن‌طوری که  تقوایی نوشته بود فقط خود تقوایی می­‌توانست بگیرد، من نمی‌­توانستم آن‌طوری بگیرم، فقط کارِ خودش بود که آن را آن‌طوری در بیاورد، من نمی­‌توانستم آن‌طوری دربیاورم، این‌طوری از عهدۀ من برمی­‌آمد”!!!




متعاقب آن که معاون هنری ارشاد، نشان هنری‌اش را پس داد⇐آیا مدیرعامل ۱۵شغله هم نشان درجه یکش(!) را پس می‌دهد؟

سینماروزان: شک و شبهه های وارده به نشان درجه یک هنری مجتبی حسینی معاون هنری ارشاد و طرح این پرسش که وی، خودش برای خودش نشان درجه یک صادر کرده سبب ساز آن شد که این معاون ارشاد در رفتاری معقول در نامه ای به ارشاد، نشانش را پس دهد تا پس از واگذاری مسئولیت معاونت هنری، مجددا ارزیابیهای لازم برای بررسی صلاحیت وی انجام شود.(اینجا و اینجا را بخوانید)
به گزارش سینماروزان در میان سینماگرانی که در دولت اعتدال نشان هنری گرفته اند هم با یک چهره آشنا به نام منوچهر شاهسواری روبروییم. شاهسواری که در ماههای اخیر و بعد از تصدیگری مدیرعاملی خانه سینما نزدیک به 15مسئولیت یکجا را برعهده داشته است از جمله سینماگرانی است که از دولت اول حسن روحانی نشان درجه یک(!) گرفته است!
اینکه او چگونه با کارنامه ای تنک در عرصه تهیه کنندگی و در شرایطی که تعداد فیلمهای سینمایی تهیه شده توسط وی به ده عنوان هم نمیرسد توانسته کنار امثال کیمیایی و مهرجویی و تقوایی قرار گرفته و حائز دریافت نشان درجه یک هنری معادل دکترا شود، جای سوال دارد؟
مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی و ناصر تقوایی بعد از نیم قرن فعالیت حرفه ای تازه در دولت اعتدال به چنین نشانی دست یافته اند اما شاهسواری بعد از فعالیتی چندساله در حیطه دستیار کارگردانی و تهیه‌کنندگی و در حالی که هیچ کدام از آثارش عنصر جریان‌سازی در سینما را نداشته‌اند حائز نشان درجه یک شده است!چرا؟؟!!



ناصر تقوایی در گفتگویی تازه بیان داشت⇐زندگیم برعکس است!/سینمای ایران را کمتر دنبال می‌کنم!/احوالم از وقتي متولد شدم هم بهتر است!!!

سینماروزان: سي‌وششمين جشنواره فيلم فجر شنبه ١٤ بهمن با پاسداشت و قدرداني از يك عمر فعاليت هنري سه چهره شناخته شده سينماي ايران آغاز به كار كرد.

به گزارش سینماروزان و به نقل از «اعتماد» احسان كرمي كه اجراي مراسم افتتاحيه را برعهده داشت براي سلامتي جمعي از هنرمندان سينما آرزوي سلامت و بهروزي كرد و در ادامه هم نوبت به اكبر عبدي رسيد تا از چهره‌هايي همچون ناصر تقوايي، عزت‌الله انتظامي، جمشيد مشايخي، شهلا رياحي، محمدعلي كشاورز و احمد پژمان ياد و براي آنها آرزوي سلامت كند. هنرمنداني كه با نگاهي گذرا متوجه سال‌ها غيبت‌شان از به‌اصطلاح مهم‌ترين رويداد سينمايي كشور خواهيم شد و در ميان اين اسامي غيبت ناخداي سينماي ايران قطعا يك خسران جدي است.

اظهارنظرها پيرامون سلامت ناصر تقوايي در مراسم افتتاحيه جشنواره فيلم فجر نگراني‌هايي در پي داشت كه موجب شد براي دريافت اطلاعات بيشتر از احوال اين روزهاي كارگردان صاحب سبك سينماي ايران با او تماس بگيريم؛ تماسي كه با خنده‌هاي از ته قلب كارگردان «آرامش در حضور ديگران» همراه بود و او تا پايان گپ و گفت كوتاه‌مان چند بار تاكيد كرد كه حالش بسيار خوب است: اين روزها احوالم از وقتي متولد شدم هم بهتر است اما…!

حالا چندسالي است كه آرزوي مواجهه با يكي ديگر از تجربه‌هاي تصويري‌ اين كارگردان به دل دوستداران سينما مانده است. به ويژه كه با آغاز دو پروژه «چاي تلخ» و «زنگي و رومي» بذر اميد در دل‌ها كاشته شد اما هر دو تجربه در نهايت نيمه‌كاره باقي ماند. به اين ترتيب ١٦ سال از اكران آخرين ساخته ناصر تقوايي – كاغذ بي‌خط ١٣٨٠- مي‌گذرد. ١٦ سالي كه هر يك سالش مي‌توانست براي سينماي ايران غنيمت باشد، اگر شرايط فعاليت هنري و آموزشي براي هنرمندان صاحب‌سبك و آزمون پس‌داده فراهم مي‌شد. تقوايي مي‌گويد: مدتي قبل يك دوره‌ آموزشي سينمايي براي بچه‌ها برگزار كردم و مدتي است مشغول گردآوري مطالب آن دوره آموزشي براي انتشار هستم. 

اما آيا شرايط انتشار اين مجموعه‌ها فراهم مي‌شود؟

تقوايي در پاسخ به اين پرسش كه آيا سينماي اين روزهاي ايران را دنبال مي‌كند يا نه مي‌گويد: سينماي ايران را كمتر دنبال مي‌كنم چون فيلم‌هاي چندان با كيفيتي ساخته نمي‌شوند و به نظرم آخرين كارگردان خوبي كه با آثارش مواجه شدم، اصغر فرهادي است.

سي‌وششمين جشنواره فيلم فجر آغاز به كار كرد اما بهتر نبود به‌جاي آرزوي سلامت اندكي به تسهيل فعاليت فرهنگي – هنري بزرگان سينما فكر مي‌كرديم؟

ناصر تقوايي ناخواسته به تمام اين نگراني‌ها پاسخ روشني مي‌دهد: زندگي‌ام برعكس است ديگر؛ از پيري به جواني حركت مي‌كنم، خلاصه كه احوالم خيلي خوب است.

 




نگاه رسانه اصلاح‌طلب به اوضاع فرهنگ و هنر⇐بیضایی رفته تعطیلات و تقوایی رفته تعمیرات/ر.اعتمادی و فهیمه رحیمی را با ادای گلشیری و بهرنگی به خورد ملت می‌دهند/منتهای تأثیرگذاری بازیگران، شده است افتتاح رستوران زنجیره‌ای!

سینماروزان: غلبه تظاهرات روشنفکرانه بر سیر و سلوک بخشی از جامعه فرهنگی موجب شده است که تشخیص سره از ناسره برای مخاطب تازه‌کار دشوارتر شود.

به گزارش سینماروزان این تظاهرات و تلاش برای منگنه کردن خود به جریانی که اصالت وجودی ات در نقطه مقابل آن است موجب شده روزنامه اصلاح طلب «شرق» در یادداشتی طنازانه به آن بتازد.

متن این یادداشت طنازانه را بخوانید:

من و شما هم کاسبیم

از ما ‌پرسیدند چرا رسانه‌ها این‌طوری شدند و انتشار یا عدم انتشارشان فرقی نمی‌کند؟
جواب ما این است که چی الان فرق می‌کند؟ مثلا قدیم یک فیلم بیضایی یا تقوایی درمی‌آمد، یک اتفاق محسوب می‌شد. الان بیضایی رفته تعطیلات و تقوایی رفته تعمیرات و خبری نیست. اینها هم که الان فیلم می‌سازند ٩٠ درصد ما را فیلم می‌کنند تا بودجه بگیرند یا روی پرده ادای روشنفکری درمی‌آورند، اما پشت پرده مشغول ساخت‌وپاخت هستند.
کتاب هم همین شده. قدیم ادبیات مسئولیت اجتماعی بود. الان تقریبا همان ر. اعتمادی، و فهیمه رحیمی و دانیل استیل را می‌نویسند منتها نویسنده‌ها ادای گلشیری و بهرنگی و گلسرخی را درمی‌آورند، اما مرتب بررس‌ها را لایک می‌کنند که یک‌موقع کتابشان توی ارشاد مشکل پیدا نکند.  توی ورزش هم همین بوده. توی فوتبال مثلا حجازی و اینها یک‌موقع اسطوره مردم بودند و اخلاق یاد می‌دادند. الان ورزشکارها مدل فشن مردم هستند و نهایتا مدل مو یاد می‌دهند.  یک‌موقع قهرمانان کشتی و اینا مثل تختی نماد پهلوانی بودند و به‌خاطر مردم جلوی مسئولان بلند هم نمی‌شدند. الان یا کاندیدای شورای شهر و مجلس می‌شوند یا توی میهمانی مسئولان شرکت می‌کنند شاید تهش چیزی بماند. 
یک‌موقع بازیگران چهره مؤثر اجتماعی بودند. الان بیشترین تأثیری که می‌گذارند این است که رستوران زنجیره‌ای باز می‌کنند و جای ته‌دیگ، ته‌سیر می‌گذارند.  یا خوانندگان و نوازندگان یک‌موقع اهل فعالیت‌های اجتماعی و مردمی بودند. الان نهایتا توی پینت‌بال مبارزه می‌کنند و حبس‌دمشان عالی است.  حالا با این اوصاف که هیچی مثل قدیم نیست، شما توقع دارید روزنامه‌ها و روزنامه‌نگاران مثل قدیم باشند؟ شما خودت مثل قدیم‌هایی؟ جان عالمی راستش را می‌گویی؟
ما که می‌گوییم الان همه در یک بنگاه خیلی‌خیلی بزرگ زندگی می‌کنیم و همه کاسبیم و فروشنده. هم خودمان را می‌فروشیم هم کارمان را هم آرمان و آرزوهایمان را. فقط الان مسئله قیمت است. یکی زودتر می‌فروشد، یکی دیرتر. یکی ارزان‌تر، یکی گران‌تر. حالا بعضی‌ها البته بلدند خریدوفروششان را هم طوری نشان بدهند که انگار دارند «هزینه» می‌کنند.
خب حالا که سر صحبت باز شد بگویید ببینم آرمان‌ها و کلمه‌های من را می‌خرید چند؟ خودتان چی؟ چی دارید و می‌فروشید خودتان را چند؟
(البته بلانسبت شما مردم و مسئولان! بهتان برنخورد! ما فقط خودمان را گفتیم). 




پرسش همسر ناصر تقوایی⇐چرا ارشاد به موسسه تقوایی مجوز نداد؟؟؟

سینماروزان: علیرغم همه وعده و وعیدهای مدیران فرهنگی دولت یازدهم و به ویژه رییس معزول سینما ناصر تقوایی در دولت یازدهم هم نتوانست فیلمی بسازد.

به گزارش سینماروزان در این شرایط حداقل حمایتی که باید از این فیلمساز پیشکسوت صورت می گرفت فراهم آوردن تسهیلات لازم برای ثب موسسه فرهنگ-هنری تقوایی بود.

ناصر تقوایی، همسرش مرضیه وفامهر به همراه برخی فعالان هنری و فرهنگی هیات موسس موسسه فرهنگی هنری ناصر تقوایی را تشکیل می‌دهند و دو سال است که به دنبال دریافت مجوز این موسسه از ارشاد هستند اما کاری از پیش نبرده اند.

مرضیه وفامهر با اشاره به این ماجرا گفت: بعد از تصویب اساسنامه و صدور استعلام‌های مورد نیاز و انجام همه کارهای عوامل و هیات مدیره، موسسه فرهنگی هنری ناصر تقوایی ثبت شرکت‌ها شد. وقتی ثبت شرکت انجام می‌گیرد فقط می‌ماند پروانه‌ موسسه که از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی صادر می‌شود اما درباره موسسه هنری تقوایی این اتفاق نیفتاده و دو سال است این موسسه بلاتکلیف مانده است.

وفامهر با بیان اینکه «به‌رغم پیگیری‌های ما هنوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به طور رسمی جوابی نداده است» گفت:  من حتی تلاش کردم که این خواسته را به آقای وزیر منتقل کنم و نامه‌ای دادم که دوستانشان به دست‌شان برسانند اما نمی‌دانم که این نامه به دست آقای صالحی‌امیری رسیده یا نه؟

این فیلمساز و بازیگر خاطرنشان کرد: می‌خواستم از وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت بگیرم و راجع به این موضوع با ایشان صحبت کنم چون مقدار زیادی از کارهای آقای تقوایی هست که باید منتشر شود و آقای تقوایی این وکالت را به من داده که پیگر کارهایشان باشم. برای من مهم است که هرچه سریع‌تر این اقدامات را انجام دهم اما متاسفانه دو سال است که در این مرحله مانده‌ایم. می‌دانید که وقتی از مرحله صدور پروانه موسسه از سوی وزارت ارشاد بگذریم، کارهای بعدی آن بسیار سنگین است.




روایت علی نصیریان از همراهی با فرمان‌آرا در پلاژ لیدوی رامسر

سینماروزان: درياي خزر آرام‌تر از هر روز ديگري است. مرغان دريايي كه در ايام اخير كمتر لب ساحل آمده‌اند، حالا نزديك‌تر از هميشه‌اند. در آسمان نيز، ابرها چنان پراكنده‌اند كه گويي زمستان در واپسين روزهاي دي، بهار را انتظار مي‌كشد. در روزي كه رامسر ميزبان يكي از بزرگان فرهنگ و هنر ايران- علي نصيريان- شده، همه چيز در سكون و آرامش و زيبايي است.

به گزارش سینماروزان و به نقل از «اعتماد» بيست و شش روز از فيلمبرداري «دل ديوانه» نهمين ساخته بهمن فرمان‌آرا در شمال ايران گذشته و در آغاز بيست و هفتمين جلسه فيلمبرداري، روز سه‌شنبه بيست‌و هشتم دي ماه، علي نصيريان ميهمان اين گروه است تا نقش كوتاه اما كليدي خود را ايفا كند. حالا نه خبري از نم و رطوبت است و نه باراني در راه؛ همه چيز در اعتدال كامل است و به سامان.

بناست يكي از سكانس‌هاي پراهميت فيلم تازه فرمان‌آرا با حضور علي نصيريان رقم بخورد. علي نصيريان روز قبل‌ از فيلمبرداري به رامسر رسيده و با فرمان‌آرا كه حالا ديگر نه فقط كارگردان، كه بازيگر نقش مقابل او نيز هست، دورخواني كرده‌اند و پس از تبادل ايده‌ها و پيشنهادات، به نظرات مشترك رسيده و به تحليل نقش پرداخته‌اند. با اينكه حضور نصيريان در اين فيلم كوتاه است، اما نقشي كليدي دارد، او ايفاگر نقش «هوشنگ» است، صميمي‌ترين دوست طاهر.

ایفای نقش دوست یک نویسنده مشهور

وقتي از نصيريان مي‌خواهيم درباره اين نقش توضيحي بدهد، تنها به همين توصيف كوتاه بسنده مي‌كند: «من هرگز عادت ندارم درباره نقش‌هايم توضيحي دهم. فقط مي‌توانم بگويم نقش يكي از دوست‌هاي صميمي طاهر كه نويسنده مشهوريست را بازي مي‌كنم.» اما اين هوشنگ كيست؟ او دوست طاهري است كه حالا ميان توهمات ذهني‌اش سرگردان شده. هوشنگ نيز نويسنده است؛ با خصوصياتي تقريبا مشابه طاهر پر از دلشدگي و شيدايي، پرشور و خستگي‌ناپذير.

جملاتي كه در فيلم نيز از او مي‌شنويم حكايت از همين احوالات دارد: دو نويسنده كه بعد از سال‌ها به هم برسند، از چه حرف خواهند زد؟ نمي‌دانيم و بايد تا زمان اكران منتظر بمانيم اما حرف‌هاي دو نويسنده پس از ديدارِ ساليان، بايد شنيدني باشد. از همين روست كه حرف‌هاي‌شان، مي‌شود يكي از نقاط عطف فيلم و ماجراساز.

فرهنگسازی فرمان آرا زبانزد است

ساعاتي فرمان‌آرا و نصيريان مقابل دوربين فرشاد محمدي قرار مي‌گيرند و ملاقات دو دوست در حوالي پلاژ ليدوي رامسر، جايي در ميان جنگل‌هاي خزان‌ديده، در جوار ساحل نيلگون و آرام خزر رقم مي‌خورد. نصيريان از همين تجربه خيلي كوتاه هم ‌بسيار راضي و مسرور است. وقتي بعد از اتمام كارش از او مي‌پرسيم تجربه همكاري با آقاي فرمان‌آرا در «دل ديوانه» چه‌طور بود؟ بي‌درنگ مي‌گويد: «در «دل ديوانه» تجربه‌اي عالي، هرچند كوتاه داشتم. من پيش‌تر ارادت ويژه‌اي خدمت آقاي فرمان‌آرا داشتم و وقتي با ايشان در همين يكي دو روز كار در «دل ديوانه» بيشتر آشنا شدم، ارادتم نيز بيشتر شد و اين همكاري برايم خيلي مطلوب بود.»

اما عجيب نيست كه بازيگري نامدار همچون علي نصيريان، با كارگرداني درجه يك پيش از اين تجربه همكاري نداشته‌اند و حالا بعد از اين همه سال به هم رسيده‌اند؟ دليل اين تاخير در همكاري را كه مي‌پرسيم، نصيريان پاسخ مي‌گويد: «هرگز پيش نيامده بود. يعني دعوتي از سمت ايشان هرگز نداشتم وگرنه حتما بازي مي‌كردم.» فيلمسازي مثل بهمن فرمان‌آرا چه ويژگي‌اي دارد كه حتي وقتي از بازيگري همچون نصيريان براي بخش كوتاهي از فيلمش دعوت به كار مي‌كند، او اين دعوت را مي‌پذيرد؟

نصيريان مي‌گويد: «هنرمندي مثل بهمن فرمان‌آرا، هنرمند فرهنگساز است. من به خاطر فرهنگ و منش اوست كه دعوتش را- هرچه كه باشد، حتي كوتاه- مي‌پذيرم. شخصيت، پرسوناليته و فرهنگي كه او دارد، كارهايي كه پيش از اين براي هنر و فرهنگ اين مملكت كرده است، همه و همه چنان احترام‌آميز هستند كه مرا وادار مي‌كند تا دعوتش را هرچه كه باشد بپذيرم. من براي منزلت و جايگاه او چنان احترام قائلم كه دعوت او را با كمال ميل مي‌پذيرم، حتي وقتي اين دعوت براي يك سكانس كوتاه است، من خودم را موظف مي‌دانم كه حتما تمكين كنم براي اينكه به قدري اين فرد براي من و نه فقط براي من، كه براي جامعه من ارزشمند است كه بي‌شك از او تمكين مي‌كنم. هميشه خودم را موظف به تمكين از بزرگان مي‌دانم. بهمن فرمان‌آرا مردي بافرهنگ، مطلع، روشنفكر و آگاه است. او به سينما نيز مسلط است و سينما را چنان مي‌شناسند كه هركسي كه ميل و اشتياقي به سينما دارد، از او و خواسته‌اش پيروي مي‌كند، من هم از اين قاعده مستثنا نيستم. نگاه و فرهنگ و طرز فكر او طوري است كه براي من احترام بسياري دارد. اين احترام موجب مي‌شود حتي اگر براي يك نقش كوتاه‌تر از اين هم از من دعوت به كار كنند، من با كمال ميل دعوت‌شان را بپذيرم.»

متاسفانه فرصت همكاري وسيعي با آقاي فرمان‌آرا برايم فراهم نشد

علي نصيريان در سينماي ايران نقش‌هاي ماندگار، كم ايفا نكرده است. او با اغلب كارگردانان بنام سينما و تئاتر سابقه همكاري دارد. ازاو مي‌پرسيم: «شما در سينماي ايران با همه كارگردان‌هاي شاخص كار كرديد، در زمره كارگرداناني كه تجربه همكاري با آنها را داشتيد مثل علي حاتمي، ناصر تقوايي و… بهمن فرمان‌آرا براي‌تان چه جايگاهي دارد؟ تمايز اين شخصيت‌ها براي شما در چيست كه مي‌گوييد حتي براي بازي در يك سكانس كوتاه هم از ايشان تمكين مي‌كنيد؟»

و مي‌شنويم: «متاسفانه فرصت همكاري وسيعي با آقاي فرمان‌آرا برايم فراهم نشد كه به تمام جزييات و نكته‌سنجي‌ها و ظرافت كار ايشان واقف شوم، در حالي كه با كارگردان‌هايي مثل تقوايي و حاتمي و مهرجويي و حتي جوان‌ترها و نسل‌هاي بعدي، همكاري‌هاي طولاني‌تري داشتم و امكان ارزيابي بيشتري برايم وجود داشت. الان نمي‌توانم از تمايز شخصيت آقاي فرمان‌آرا در مقام كارگردان، با ديگر كارگردانان حرف بزنم. اساسا مقايسه هم لزومي ندارد. هركسي در جايگاه خودش، براي من ارزش ويژه خودش را دارد و در اين بين، بهمن فرمان‌آرا نيز برايم جايگاه خيلي ويژه و به خصوصي دارد كه دلايلش را نيز عرض كردم.»

ا




داریوش ارجمند: بسیار دوست دارم نظرات مسعود فراستی را بشنوم/”مختار” را قبول ندارم چون شخصیت سالمی نبوده!/تمام سینمای ایران جمع شدند تا من در “اعتراض” بازی نکنم/در منفی‌ترین نقشی که تاکنون بهرام بیضایی نوشته بازی کردم

سینماروزان: داریوش ارجمند بازیگری که بیش از هر چیز به واسطه ایفای نقش “مالک اشتر” سریال “امام علی(ع)” شناخته می شود شب گذشته 23 مهرماه با حضور در برنامه “هفت” نکات جالبی را درباره کارنامه بازیگری خود بیان کرد.

به گزارش سینماروزان  ارجمند با اشاره به سری سوم برنامه «هفت» گفت: «هفت» از معدود برنامه هایی است که تا این موقع شب بیدار می مانم تا آن را ببینم و بسیار دوست دارم نظریات مسعود فراستی را بشنوم.

وی با بیان آنکه من 4 سال در مشهد شاگرد دکتر شریعتی بودم، افزود: من به همراه همسرم شاگرد اول کلاس های این استاد بودیم. مادرم و دکتر شریعتی از نخستین کسانی بودند که به طور حرفه ای من را برای بازیگری ترغیب کردند.

فریدون جیرانی دستیار من در کارگردانی بود

این بازیگر پیشکسوت ادامه داد: با وجودی که تعصب بسیاری به تئاتر داشتم، با ورود سینما به ایران جذابیت های این حوزه ما را به خود جذب کرد. اولین فیلم خود را با خرید یک دوربین 8 میلیمتری با وام، به نام «هیس» ساختم و جریان سینمای آزاد مشهد را راه اندختیم. فریدون جیرانی آنجا بود و دستیار من در کارگردانی بود. سینمای آزاد، پدر سینمای امروز است و بچه های خوبی از این گروه بیرون آمدند. نظیر مهدی صباغ زاده ولی بهترین شان فریدون جیرانی است! من وقتی از پاریس برگشتم، جیرانی مرا حیرت زده کرد. هرچند دو فیلم اول جیرانی بد بود و او دیر اوج گرفت.

وی ادامه داد: صحنه تئاتر مثل پل صراط می ماند برای یک بازیگر! تا زمانی که از این پل عبور نکند نمی تواند به سینما برسد.

شهرهای مذهبی همیشه در هنر پیشرو بوده اند

ارجمند درخصوص آنکه چرا مشهد با این پشتوانه سینمایی تاکنون وارد حوزه جدی تولید فیلم سینمایی نشده است، گفت: مرکزیت تهران همه استعدادها را بلعید! من وقتی تهران آمدم، اداره ارشاد تهران سالن برای تمرین تئاتر ما نداشت. اما ما در مشهد سالن بزرگی برای این کار داشتیم. عجیب است که شهرهای مذهبی همیشه در هنر پیشرو بوده اند! مثلا بااستعدادترین افراد را در قم می دیدید!

همه سینما جمع شدند تا «اعتراض» را بازی نکنم!

بازیگر نقش «مالک اشتر»، درخصوص مافیای بازیگری در سینمای ایران اظهار داشت: اولین کلاس بازیگری تهران، کلاس من بود. اما همان ابتدای دوره با شاگردانم طی می کنم که بنده کسی را به جایی معرفی نمی کنم! بلعکسش نیز نبوده، یعنی کسی را از بازی در جایی ممنوع کنم! ابدا. هرکسی به هر جایی بخواهد برسد باید خود تلاش کند.

ارجمند درخصوص بایکوت خود در سینما افزود: من آدم متوکلی هستم! اصلا برایم مهم نیست. تمام این سینما جمع شدند تا من در “اعتراض” بازی نکنم. من معتقد بودم بر سر هر خوان بنشستم، خدا رزاق بود. معتقدم سینما مثل سایه است. اگر به دنباش بروی، از تو فرار می کند اما اگر راه خودت را بروی، دنبالت می آیند.

کسانی که به دنبال حذف من بودند امروز کجایند؟

وی ادامه داد: کسانی که به دنبال حذف من بودند، امروز کجا هستند؟ بیایند با هم به میان مردم برویم، ببینم چه کسی در قلب مردم جای دارد! من افتخارم این است که نوکر مردمم و به بیان حضرت علی (ع) از روی شانه خود مردم را نگاه نمی کنم! تا زمانی که سینمای این کشور انقدر کوچک است این تنگ نظری ها وجود دارد.

آرزویم بازی در نقش حضرت ابالفضل (ع) بود

این بازیگر ادامه داد: آروزیم بود نقش حضرت ابالفضل (ع) را بازی کنم، چون اعتقاد دارم کسی نیست به اندازه من این مرد عزیز را بشناسد. من با این آقا بزرگ شدم. اما از من گذشت و دیگر نمی توانم بازی کنم. خیلی ها از من می پرسند که در زمان نقش مالک را چگونه بازی کردی که می گویم واقعا به خاطر نمی آورم در آن زمان چه کار می کردم. آن زمان فکر می کردم در دکور جنگ صفین حضرت علی(ع) مرا می بینم.

“مختار” را کلا قبول ندارم چون شخصیت سالمی نبود

ارجمند با اشاره به نپذیرفتن بازی در سریال “مختارنامه” گفت: من شخصیت مختار را کلا قبول ندارم و به همین دلیل، بازی در این سریال را قبول نکردم. مختار شخصیت سالمی در مذهب تشیع نبوده است.

وی با اشاره به اهمیت نقش های یک بازیگر ادامه داد: من اعتقاد دارم هنرپیشه با انتخاب نقش جایگاه خود را در جامعه تعیین می کند. برای همین هیچگاه حاضر نشدم نقش منفی بی خاصیتی را بازی کنم. اگر نقش منفی بازی کردم در جهت خدمت به جامعه بوده است. من در منفی ترین نقشی که تاکنون بهرام بیضایی نوشته بود بازی کردم.

برای فیلم ساختن به سینما آمدم، نه بازیگری!

ارجمند درخصوص کارگردانی در سینما نیز بیان داشت: یک روز سناریویی به وزارت ارشاد پیش آقای جواد فریدزاده بردم. بعد از بازی در فیلم «ناخدا خورشید» دیگر قصد نداشتم فیلم بازی کنم. اما او به من گفت تو برای جمهوری اسلامی فقط باید بازی کنی! نباید بروی فیلمساز شوی یا خوانندگی کنی! اما من واقعا برای ساختن فیلم آمدم نه بازی کردن! و امیدوارم تا پایان عمرم بالاخره فیلم بسازم.

این بازیگر ادامه داد: پسرم در مدرسه سینمایی لندن در انگلیس درس می خواند. او می گفت سر کلاس های ما یک ساعت راجع به «ناخدا خورشید»، ناصر تقوایی و بازی من در این فیلم حرف زدند.

وی درباره سرنوشت فیلم «پیرمرد و دریا» تقوایی نیز گفت: دیگر شرایط برای ساخت این فیلم برای او سخت شد. او «ناخدا خورشید» را زمانی ساخت که بعد از آن سخت گیری ها، فنر فشرده ای شده بود و می ساخت اثبات کند که می تواند بسازد. تقوایی در سینمای ایران یک استثنا است. او باید ادیب، حقوقدان و … می شد




تازه‌ترین گفته‌های حسین فرحبخش درباره مدیریت سینمایی دهه ۶۰⇐در فاصله تیر ۶۲ تا اردیبهشت ۷۳ تعداد ۷۵۰ فیلم بی سر و ته تولید شد؛ از “نار و نی” بگیر تا “نقش عشق” و “آن سوی مه”!!!/ دفتر منوچهر محمدي را با پول فارابي درست كردند/”گربه آوازه‌خوان” براساس “گنج قارون” ساخته شد اما به‌خاطر رفاقت با سازندگان به آن درجه الف دادند/چرا اجازه ندادند در سینمای ایران تهیه‌کننده حرفه‌ای تربیت شود؟/رهبر انقلاب زمان مديريت مهدي كلهر گفتند همه قديمي‌ها بيايند در سينما كار كنند اما اينها نگذاشتند/احمدی‌نژاد وزیر ارشاد وقت را توبیخ کرد که چرا «زندگی خصوصی» را از پرده پایین کشیدند

سینماروزان/الهام نداف: بي پروايي و صراحت از ويژگي‌هاي بارز محمدحسين فرحبخش است. به دليل فعاليت مستمر اين تهيه‌كننده، كسي نمي‌تواند منكر تاثيرگذاري و جريان‌سازي او در سينماي ايران شود، اما اين همه ماجرا نيست.

به گزارش سینماروزان و به نقل از “اعتماد” فرحبخش روحيه جنگنده‌اي دارد و به نظر مي‌رسد همزمان با سينما، به دنبال مقابله با جريان‌هايي است كه وجودش را به ضرر سينما مي‌دانند. با اين همه او كار خودش را مي‌كند و تا امروز بي‌وقفه فيلم تهيه كرده و كمتر پيش آمده تغيير رويه بدهد. گفت‌وگوي ما با اين تهيه‌كننده سينما، به بهانه چهارمين تجربه كارگرداني‌اش بود؛ چيزي كه فرحبخش خيلي درباره آن حرف نزد و ترجيح داد، بخشي از تاريخ سينماي ايران را از زاويه نگاه خودش روايت كند.

شما در اين سال‌ها عبارتي را تحت عنوان سينماي دولتي باب كرديد و هر جا كه توانستيد در مذمت اين مساله حرف زديد. سال ٩٢ و از زمان مديريت آقاي ايوبي در سازمان سينمايي، سينماي ايران از توليدات دولتي فاصله گرفته است، اين مدل ايده‌آل شماست؟
دولت در اين سه سال از سينماي دولتي فاصله نگرفته، پولي ندارد كه بخواهد صرف فيلمسازي كند. اگر پول داشت همچنان سينماي ايران دولتي بود. همان موقع كه آقاي ايوبي به سازمان سينمايي آمد، از آنجايي كه با اين حوزه آشنايي نداشت، به او گفتم تمام پولي كه در اختيار داريد به سالن‌سازي بدهيد. سالن‌سازي مثل ساختن پارك مي‌ماند، سالن‌سازي وظيفه هر حكومتي است. فيلمسازي جزو وظايف دولت‌ها نيست اما سالن‌سازي هست. سالن‌سازي مي‌تواند به امنيت اجتماعي مردم كمك كند و آن را بالا ببرد. امنيت اجتماعي كه بالا برود مملكت پيشرفت مي‌كند و مردم مي‌توانند در اين فضا پيشرفت و در نهايت تفكر كنند.

سالن‌سازي چطور مي‌تواند امنيت اجتماعي را بالا ببرد؟
سينما مي‌تواند از طريق سرگرم‌سازي مخاطب جلوي خيلي از بزه و كارهاي خلاف شرع، قانون و عرف در ايران و كشورهاي دنيا را بگيرد. آدمي كه سينما مي‌رود، دو ساعت مدت زمان فيلم و دو ساعت قبل و بعد آن، كار خلاف انجام نمي‌دهد. درعين حال اگر فرهنگي‌تر فكر كنيم، مي‌توانيم مردم را از پاي ماهواره‌ها به سالن‌هاي سينماي جمهوري اسلامي بكشانيم.

در كشور خودمان خيلي‌ها فكر مي‌كنند سينما به تنهايي فساد ايجاد مي‌كند، آن وقت شما مي‌گوييد سينما مي‌تواند جلوي بزه را بگيرد؟!
اين حرف من را ياد يك سخنراني از شهيد مطهري در سال ٥٤ انداخت. آن موقع خودم پاي منبرش بودم و درباره خوارج بحث شد. اين آدم‌هايي كه فكر مي‌كنند سينما فسادآور است، دو دسته هستند، يا احمق‌هايي چون خوارج هستند يا بدون داشتن هيچ اعتقادي با غرض، كاري مي‌كنند كه سينما را از ميان بردارند. در واقع بحث شان نبود سينما به دلايل شخصي است. البته تعداد اين افراد خيلي زياد نيست و ما بيشتر با آدم‌هايي طرف هستيم كه خوارج‌گونه فكر مي‌كنند. البته اين را هم بگويم كه در حال حاضر چنين تفكري كمتر وجود دارد. نه كسي مي‌تواند سينما را از ميان بردارد و نه كسي زير بار اين حرف مي‌رود و اصلا شرايط براي بها دادن به چنين تفكري وجود ندارد. من يك چيزي به شما مي‌گويم كه مديران سينمايي دهه ٦٠ زياد از آن سوءاستفاده مي‌كنند. امام خميني (ره) زماني كه در بهشت زهرا گفتند ما با سينما مخالف نيستيم و با فحشا مخالفيم، كه به نظر من اين جمله را با مشورت شهيد مطهري گفتند، برنامه براندازي سينما برچيده شد. اما اين وسط يك عده سوءاستفاده كردند از سينما لولو ساختند.

روشن بگوييد منظورتان از آن يك عده چه كساني است؟
دهه ٦٠ آقايان از سينما لولو ساختند. من كسي هستم كه از سال ٦١ و قبل از آمدن اين آقايان در سينما فيلم ساخته‌ام.
شما چرا با دوره مديريتي اين آقايان زاويه داريد؟ آمار و ارقام كه موفقيت نسبي كمي و كيفي را در اين دوران نشان مي‌دهد.
اگر منظورتان كميت است كه بايد بگويم ما زمان مديريت اين آقايان سالي ٥٠ فيلم بيشتر نمي‌ساختيم. اتفاقا تنها حسني كه آن دوره دارد، اين است كه تعداد فيلم‌هاي كمي ساخته مي‌شد. اما درباره كيفيت، ما بايد اول معنا كنيم كه سينما چيست. من مي‌دانم شما الان از فيلم‌هايي مثل هامون، ناخدا خورشيد و اجاره‌نشين‌ها حرف مي‌زنيد كه در همان سال‌ها ساخته شد. اما عرض من اين است كه در مدت ١١ سال مديريت اين آقايان ٨٠٠ فيلم توليد شده است.

الان داريد درباره سال‌هاي ميان ٦٢ تا ٧٣ حرف مي‌زنيد؟
بله، اينها تير ٦٢ آمدند و ارديبهشت ٧٣ رفتند. چيزي حدود ١١ سال در سينما فعاليت كردند. ١٠ سال زمان وزارت آقاي خاتمي، يك سال با آقاي لاريجاني و سه، چهار ماه آخر كارشان هم به وزارت آقاي ميرسليم رسيد. من اين تاريخ‌ها را از حفظم. درباره كيفيت بايد بگويم اگر شما بتوانيد بيش از ٣٠ فيلم از ميان ٨٠٠ فيلم ساخته شده نمونه بياوريد كه تا پايان قابل ديدن يا سرگرم‌كننده باشد، من به شما مدال طلا مي‌دهم .

نقد شما به درجه‌بندي‌هاي آن دوران است؟
من بايد به شما بگويم كه چه جنايتي در اين دهه نسبت به سينما شده است. از ميان ٨٠٠ فيلمي كه توليد شد تنها ٥٠، ٦٠ فيلم قابل ديدن و حرف زدن است. مابقي نه تنها قابل ديدن نيست بلكه خنثي و بي‌خاصيت است.

يعني شما مدعي هستيد ٧٥٠ فيلم به درد نخور در آن سال‌ها ساخته شده است؟
بله و اين فيلم‌ها در هيچ دسته‌بندي‌اي قرار نمي‌گيرد. اصلا سر و ته ندارد. شما الان فيلم‌هاي قبل از انقلاب را كه مي‌بينيد، با اينكه خيلي‌هاي‌شان مستهجن است، اما ٩٠ درصدشان را به واسطه داستان داشتن، مي‌شود تا انتها ديد.

چند مثال از فيلم‌هايي كه در آن دوره قابل ديدن نبودند مي‌زنيد؟
«نار و ني»، «نقش عشق»، «آن سوي مه» و الاماشاء‌الله كه مي‌توانم ليستش را براي‌تان دربياورم. آن فيلم‌ها دنبال الگو بودند. مثلا فيلم «گربه آوازه‌خوان» كه به گربه لاته معروف بود، دقيقا بر اساس «گنج قارون» ساخته شده بود اما بر اساس رفاقت از اين فيلم حمايت كردند و به آن درجه كيفي الف دادند. اگر بنده اين فيلم را ساخته بودم حتما ج مي‌گرفت.

شما در آن سال‌ها چند فيلم ساختيد؟
١٧ فيلم.

هيچ كدام‌شان درجه الف نگرفت؟
درجه الف را به من نمي‌دادند چراكه نظرم با آنها مغايرت داشت. فيلم «غريبه» را كه يك فيلم اجتماعي بود به بدترين وجه مجازات كردند و به آن درجه ج دادند.

يعني شما مي‌گوييد اين درجه بندي‌ها بر اساس محتوا نبوده؟
هم بر اساس جبهه‌گيري درباره آدم‌ها بود و هم محتوا. اما مديران سينمايي آن دوران با سينماي داستانگوي قصه‌محور مخالف بودند. به من گفتند اگر مي‌خواهي فيلم‌هاي ديگري مثل «غريبه» بسازي از سينما برو بيرون من نمي‌گذارم اين كار را انجام بدهي. من ١٥ سال با آن مسوول تفاوت سن دارم با اين حال همان زمان گفتم بدان من ريگ ته جويم و شما آب در جوي.

چه كساني؟
اگر نياز شد اسم‌شان را هم مي‌گوييم.

شما رسما منكر مي‌شويد كه ما در دهه ٦٠ سينما داشتيم؟!
ببينيد ما قبل از انقلاب هم فيلم‌هاي خوب داشتيم، مگر شما مي‌توانيد منكر فيلم «خشت و آيينه»، «دايره مينا»، «شب قوزي» و «گوزن»ها بشويد؟ ما اندك فيلم‌هاي خوب داشتيم اما سينماي خوب نداشتيم. ما زماني سينماي خوب داريم كه تعداد فيلم‌هاي رفوزه مان به هفت تا برسد. اما زمان مديريت آقاي انوار سه فيلم نمره ٢٠ مي‌گرفتند و ٤٠ فيلم هم رفوزه مي‌شدند. چون اين دوستان با درام و داستان‌پردازي مشكل داشتند.

به نظر مي‌رسد ناراحتي شما از درجه‌بندي است چون همان فيلم‌هايي كه به عنوان نمونه‌هاي موفق در آن دوران، از آنها نام برديد درام و قصه دارند. همه ناراحتي شما از درجه‌بندي است؟!
مساله من فقط درجه‌بندي نيست. آن موقع بايد سناريو تصويب مي‌شد، سناريو از زمان مديريت سيف‌الله داد به بعد تصويبش برداشته شد. اگر سناريو شما يك مقدار قصه داشت، رد مي‌شد. سناريوي همين فيلم‌هايي هم كه درجه ج به آنها دادند، كلي تغيير كرد. همين فيلم «بگذار زندگي كنم»، شما فكر مي‌كنيد با سناريو اوليه توانست مجوز بگيرد؟!

پس شما چطور توانستيد آن سال‌ها بيش از ١٥ فيلم داستان‌دار بسازيد؟
من آدمي هستم كه مي‌ايستم و مي‌جنگم. من مي‌دانستم اينها توخالي هستند و به همين خاطر جا نزدم. اصلا درجه‌بندي را به خاطر من درست كردند. اينها ديدند فيلم‌هايي مثل «تاراج» و «عقاب‌ها» فروش خوبي دارند و براي محدود كردن اين فيلم‌ها، درجه‌بندي را درست كردند. درجه‌بندي در آن دوره يعني «و تعز من تشاء و تذل من تشاء» بود. خدا مي‌گويد من به هر كس مي‌خواهم عزت و به هر كس مي‌خواهم ذلت مي‌دهم. اگر عقاب‌ها سال ٦٥ بود مطمئن باشيد به آن درجه ج مي‌دادند. مي‌دانيد مجازات داشتن درجه ج چه بود؟ فيلم «بگذار زندگي كنم» را در سينما سعدي شيراز با ١٠٠٠ صندلي اكران كردند و عين ٢١ روز كه فيلم نمايش داشت، سالن پر بود. سر ٢١ روز فيلم را پايين كشيدند و فرداي همان روز «آن سوي مه» را در همان سالن اكران كردند كه روزانه كمتر از هفت نفر مخاطب داشت. به آقايان مي‌گفتم پول جمهوري اسلامي و بچه پابرهنه‌هاي زاهدان را براي ساخت اين فيلم‌ها بدهي، ظلم است. بايد جواب خدا را بدهيد. آقايان مي‌گفتند هر آنچه ما مي‌گوييم بايد بسازيد. مثل تلويزيون. تازه من چنين حرفي را از تلويزيون هم نمي‌توانم بپذيرم چون پول بيت‌المال است اما بالاخره پول دولت و حكم حاكم و مرگ مفاجات.

به «اجاره‌نشين‌ها» هم كه الف دادند!
اينها براي رد گم كردن بود.

مي خواستند به سينما ضربه بزنند؟
نه مي‌خواستند تفكر خودشان را حاكم كنند. اينها اهداف نظام و قانون را پياده نمي‌كردند. گعده‌اي بودند كه دنبال اهداف خودشان بودند. اگر من فيلمساز در جايگاه دولتي مسوول شدم حق ندارم نگاه خودم را در سينما حاكم كنم. من بايد قانون را لحاظ كنم و سياستگذاري را هم منطبق بر قانون انجام دهم. مشخص است روش من و شما با هم متفاوت است. اما وقتي مسوول مي‌شوي نمي‌تواني به دليل اعتقادات شخصي‌ات جلوي كسي را بگيري.مثلا آن موقع اين آقايان مي‌گفتند كدام هنرپيشه‌ها در فيلم‌ها بايد بازي كنند. من فيلم «ماموريت» را سال ١٣٦٥ ساختم.  در اين فيلم آقاي اكبر عبدي براي نخستين بار از تلويزيون به سينما آمد. حالا من به شما مي‌گويم اصلا قرار نبود در اين فيلم عبدي بازي كند، آقاي خمسه قرار بود بازي كند اما ما اسمش را داديم به ارشاد و آقاي [الف] گفت ما اجازه نمي‌دهيم در سينما بازي كنند.

دقيقا همين جمله را گفت؟
بله، دقيقا همين جمله را گفت. شما چه كاره بوديد كه اين حرف را زديد آقاي [الف]؟ تمام بازيگران قبل انقلاب را ممنوع‌الكار كردند. سال گذشته در مراسمي سينمايي به دعوت آقايان جنتي و [الف] حضور داشتم. آقاي ناصر ملك‌مطيعي هم در اين مراسم بود. تمام مديران فرهنگي و هنرمندان سينما دور ميز او را گرفته بودند و با او عكس يادگاري مي‌انداختند. از وزير و وكيل گرفته تا همه آدم‌ها با او عكس مي‌انداختند. يكي از آقايان كه آمد به او گفتم شما ٤٠ سال مبارزه كرديد كه آقاي ملك‌مطيعي نباشد اما الان همه دور او را گرفته‌اند. كجاست آن تفكرات‌تان؟ چرا نتوانستيد جلوي علاقه مردم را بگيريد؟ اين تفكري بود كه آنها به راه انداختند. رهبر انقلاب زمان مديريت آقاي مهدي كلهر گفتند همه قديمي‌ها بيايند در سينما كار كنند اما اينها نگذاشتند. من مدافع اين نيستم كه قديمي‌ها كار كنند يا نكنند من مدافع تنوع تفكر هستم.

دهه ۶۰ كدام سينماگران با شما درباره مديريت فرهنگي  هم نظر بودند؟
من اسفند ٦٦ به آقاي فخيم‌زاده پيشنهاد دادم صنف راه بيندازيم. آن موقع صنفي در كار نبود. ما صنف مجمع توليدكنندگان فيلم‌هاي ايران را كه حالا به جامعه صنفي تبديل شده و خيلي‌ها از آن منشعب شدند، راه انداختيم. من شدم موسس و آقاي فخيم‌زاده را هم آوردم و تيمي درست كرديم. هدف‌مان از تاسيس اين صنف مجمع توليدكنندگان كه حالا به جامعه صنفي تبديل شده ريشه كن كردن آقايان انوار و بهشتي و حذف درجه‌بندي از سينما بود. من مدارك و اسناد اين صنف را هنوز دارم. من، فخيم‌زاده، ناصر تقوايي، فريدون جيراني، غلامرضا موسوي، احمد نجفي و محمدعلي نجفي كه اتفاقا از رفقاي اين آقايان بود، در اين صنف حضور داشتيم. مي‌توانم حتي دعوتنامه‌اش را هم نشان شما بدهم. آن موقع خانه سينمايي وجود نداشت. محل فعلي خانه سينما در كوچه سمنان دفتر ايران فيلم بود. در هيات‌مديره اين صنف كيانوش عياري، مجيد قاري‌زاده، اصغر هاشمي، مهدي صباغ‌زاه، مجيد بهمن‌پور، من و غلامرضا موسوي حضور داشتند و بازرس ما هم فريدون جيراني و آقايي به نام جلالي بود. اينها همه‌شان مخالف سياست‌هاي انوار و بهشتي بودند و هركدام كه حالا مي‌گويند نه، دروغ مي‌گويند. اسنادش موجود است. آقاي فخيم‌زاده هم در خاطراتش اين حرف‌ها را گفته است.

مصداقي‌تر حرف بزنيد آقاي فرحبخش. كلي‌گويي نكنيد. با فيلم‌هاي شما چه كردند؟
الان به شما مي‌گويم. ما فيلم «گردباد» را سال ٦٤ ساختيم. موضوع اين فيلم درباره مسائل اتمي بود. اصلا كسي آن موقع درمورد انرژي اتمي فيلم نمي‌ساخت. يادم مي‌آيد ما را به خاطر اين فيلم بيچاره كردند. ١٠ دقيقه آخر فيلم را كه شخصيت امريكايي كشته مي‌شد، درآوردند و بعد هم به قدكچيان (كارگردان) گفتند ديگر از اين فيلم‌ها نساز. همين اخيرا نسخه كامل اين فيلم از تلويزيون پخش شد و همه آدم‌ها به من زنگ زدند و گفتند از اين فيلم‌ها بساز. فيلمي كه ما بابت آن توبيخ شديم. امروز به من مي‌گويند چرا ديگر فيلم‌هاي ارزشي نمي‌سازي، نمي‌دانند آن موقع چه دماري از ما درآوردند. اينها دنبال «آن سوي مه»، «انار» و… بودند. وجه اصلي سينما در تمام دنيا سرگرمي است، اينها سرگرمي را از دل سينما بيرون كردند. اما از طرفي هم منظور من اين نيست شما فيلمي بسازي كه حرفي براي گفتن نداشته باشد. بارها گفته‌ام دست آن فيلمسازي را بايد بوسيد كه در فيلمش حرف و انديشه دارد اما شما نمي‌تواني جلوي فيلمسازي را كه در فيلمش حرفي ندارد هم بگيري. مردم فيلم‌هاي سرگرم‌كننده را دوست دارند. به نظر من «٥٠ كيلو آلبالو» و «من سالوادور نيستم» كه از اول سال تا حالا فروخته‌اند سينما هستند. مردم نشان دادند كه چه فيلم‌هايي مي‌خواهند. اينها نمي‌گذاشتند اين فيلم‌ها ساخته شود و فقط مي‌گفتند انديشه ما مهم است. شما حق نداري بگويي من انديشه‌ام. من حاضرم ميزگردي با طرفداران اين آقايان و مديريت‌شان در دهه ۶۰ بگذارم. اگر كسي جرات كرد از اينها حمايت كند! امكان ندارد اين اتفاق بيفتد! آقاي اسفندياري خودش مي‌گفت ما ديكتاتورهاي دلسوز هستيم. البته ان‌شا‌ء‌الله يك روزي اين حرف‌ها را مي‌گويم.

يك مقدار از دهه ٦٠ فاصله بگيريم. اين دهه كشور در جنگ بود و…
نه ديگر. در اين رابطه هم دارند به شمايي كه آن دهه را به ياد نداري اطلاعات غلط مي‌دهند.

ما خودمان سره را از ناسره تشخيص مي‌دهيم. اجازه بدهيد…
منظور من چيز ديگري است. اينطوري نبود، شما اگر خواندي و شنيدي ما ديده‌ايم. اتفاقا در آن دهه به دليل جنگ دولت و حكومت كاري به سينما نداشت.

خوب وضعيت نابسامان بود ديگر!
بله، اتفاقا به دليل اينكه مسوولان رده بالاي مملكت مشغول جنگ بودند از اين مشغوليت سوءاستفاده مي‌شد. شما اگر مي‌رفتيد از مقام بالاي وزارت ارشاد شكايت مي‌كرديد كسي اهميتي نمي‌داد. براي آنكه كسي نبود به اين چيزها رسيدگي كند.

دليل ارتباط نزديك شما با آقاي عليخاني چيست؟ تمام فيلم‌هايي كه كارگرداني كرديد به تهيه‌كنندگي آقاي عليخاني است و اين در حالي است كه خودتان ۵۰ فيلم در سينما تهيه كرده‌ايد.
كارگرداني امر مضاعفي نسبت به تهيه‌كنندگي است و آقاي عليخاني اين وظيفه را برعهده مي‌گيرد كه به من كمك كند. من معتقدم تهيه‌كنندگي از كارگرداني مهم‌تر است. سازنده اصلي فيلم تهيه‌كننده است. يكي از كار‌هايي كه كردند اين است كه اجازه ندادند تهيه‌كننده تربيت شود. چون تهيه‌كننده جلوي‌شان مي‌ايستاد. كساني را مي‌آوردند كه جلوي‌شان خنثي باشند. آنها هم چند فيلم مي‌ساختند و مي‌رفتند.

يعني از نظر شما ما الان تهيه‌كننده در سينما نداريم؟
چرا داريم. سيد ضيا هاشمي، منوچهر محمدي، مرتضي شايسته. اينها هم از دهه ٦٠ آمدند. اصلا دفتر آقاي منوچهر محمدي را با پول فارابي درست كردند. پنج، شش فيلم خارجي بهشان دادند و گفتند اينها را اكران كنيد. بعد فيلم‌هاي خارجي افتاد دست اينها.

آقاي فرحبخش اگر دوست داشته باشيد كمي هم به خودتان بپردازيم! شما زماني كه خودتان در مقام تهيه‌كننده قرار مي‌گيريد، به سينماي سرگرمي بيشتر اعتقاد داريد تا وقتي كه قرار است كارگرداني كنيد. واقعا موضوعات اجتماعي دغدغه‌تان است؟
سليقه شخصي من سينماي اجتماعي است چون حس مي‌كنم با قيد سرگرمي يك كارهايي هم مي‌شود كرد. در دوران تهيه‌كنندگي هم اين را نشان دادم. همين فيلم «غريبه» را با دغدغه اجتماعي ساختم و آن زمان كسي فيلم اجتماعي نمي‌ساخت. يا «تكيه بر باد»، «آواز قو»، «شب‌هاي تهران» و «كما». اينها اجتماعي نيستند؟ فيلم «عطش» هم موضوعي اجتماعي داشت كه تا آن زمان مشابهش را نساخته بودند.

فاصله زيادي هم بين فيلم اول و دومي كه كارگرداني كرديد افتاد.
اصلا قرار نبود من «عطش» را بسازم.

چه اتفاقي افتاد؟ فيلمنامه‌اش هم براي پيمان معادي بود؟
طرحش براي من بود. اصلا پيمان معادي را من به سينما آوردم. قبل از اين او در سينما حضور نداشت. سناريوی “عطش” را سعيد اسدي آورده بود و نام ۱۱ نويسنده روي فيلمنامه نوشته شده بود كه يكي‌شان هم پيمان معادي بود. اصلا كسي او را نمي‌شناخت چون شغلش چيز ديگري بود.

چرا قرار نبود شما فيلم را بسازيد؟

اتفاقاتي افتاد كه يكدفعه مجبور شدم فيلم را بسازم. حقيقتا قرار نبود فيلم «زندگي خصوصي» را هم من بسازم. سناريو را خودم سفارش دادم اما با ارشاد كه حرف زدم گفتند يا بايد خودت بسازي يا چند نفر ديگر كه مورد تاييدشان بود.

چه كساني؟
آدم‌هايي كه اعتقادات‌شان به من نزديك بود. اما خودم مسووليتش را پذيرفتم.

ارشاد كه به شما گفت بساز، چرا از فيلم زمان اكران حمايت نكرد و در نهايت فيلم از روي پرده پايين آمد؟
ارشاد كه به من نگفت بساز ما پشتت هستيم! گفت كساني كه از اين مسائل اطلاع ندارند و به آن اعتقاد ندارند، نبايد اين سناريو را بسازند. كساني بايد بسازند كه با موضوع آشنايي و به آن اعتقاد قلبي داشته باشند.

هيچ‌وقت به وزارت ارشاد دولت دهم به خاطر حواشي پيش آمده درباره فيلم «زندگي خصوصي» اعتراض كرديد؟
ما آن موقع اين طرف و آن طرف خيلي اعتراض كرديم. آقاي احمد خاتمي در نماز جمعه دو خطبه عليه من خواند. نامه‌هاي معروف من به او را كه به ياد داريد؟

آن دوره وزارت ارشاد و رييس سازمان سينمايي هم قدرت ايستادگي پشت فيلم را نداشت. چرا به اين مساله معترض نبوديد؟
ببينيد آن فيلم فداي اين شد كه يك جريان‌هايي دولت را بزنند. از رييس‌جمهور گرفته تا مقامات پايين‌تر. اين فيلم فداي اين مساله شد. بحث قدرت داشتن يا نداشتن ارشاد مطرح نبود. اتفاقا از وزير گرفته تا پايين‌تر همه پشت فيلم بودند. ما در يك جلسه‌اي كه آقاي احمدي‌نژاد را ديديم وزير ارشاد وقت را توبيخ كرد كه چرا اين فيلم را از اكران پايين كشيدي. خودشان هم فيلم را ديده بودند و خوش‌شان آمده بود. كسي را از دولت مردان چه اصلاح‌طلب و چه اصولگرا نديديم كه از اين فيلم خوشش نيامده باشد. البته اين را هم بگويم كه من نه اصلاح‌طلب‌ها را قبول دارم و نه اصولگراها را. چون معتقدم اگر كسي پيرو مكتب اهل بيت باشد، نيازي به اين باند بازي‌ها و دروغ‌ها ندارد و ته همه شان حقه بازي است. البته در اين دو گروه انسان‌هاي بسيار شريف، خدوم و خوبي هم هستند كه ما با آنها رفيق هستيم. براي مردم كار كردن خيلي مهم است. به نظر من براي مردم كار كردن از اعتقاد داشتن به نظام هم مهم‌تر است. نظام براي همه ما است. هر كس مي‌گويد نظام فقط براي من است، جلوي‌شان مي‌ايستم. هيچ كس حق ندارد نظام را براي خودش مصادره كند. نظام براي ٨٠ ميليون ايراني و حتي براي ايرانياني كه ايران زندگي نمي‌كنند و نظام را هم قبول هم ندارند، است. نظام از سهم همه مردم ارتزاق مي‌كند. من در فرمايشات رهبري هم اين را ديده‌ام. وقتي ايشان مي‌گويند هر كس به نظام هم اعتقاد ندارد، برود راي بدهد يعني اينكه اين نظام براي كس خاصي نيست.

برگرديم به سينما! به نظرتان ما در حال حاضر سينماي مستقل در كشورمان داريم؟
سينماي مستقل در سه سال اخير به دليل كمتر شدن پول دولتي، در حال شكل‌گيري است. در صحبت‌هايي كه چند وقت پيش با آقاي ايوبي داشتيم او گفت به دنبال اين است از سال آينده ٨٠ درصد بودجه سينما را به سالن‌سازي احتصاص بدهد. گفتم اگر اين كار را كني نامت را در تاريخ ثبت مي‌كني. اگر سالن باشد، سرمايه‌گذار ترغيب مي‌شود و سينماي خصوصي شكل مي‌گيرد. اما سرمايه‌گذاري كه قرار باشد فيلم بسازد و شوراي صنفي و وزارت برايش تصميم بگيرند، چرا اين كار را بكند؟ پولش را مي‌گذارد بانك و سودش را مي‌گيرد. چرا بايد در سينمايي فيلم بسازد كه هزار نفر براي او تصميم مي‌گيرند؟

ظاهرا در گفت‌وگويي عنوان كرده بوديد رضا عطاران ديگر مثل سابق بازيگر پر فروشي نيست.
من اين حرف را تكذيب مي‌كنم. اصلا چنين حرفي را نزدم. اتفاقا به نظرم اگر «آبنبات چوبي» در حال حاضر يك ميليارد و نيم فروخته به خاطر حضور رضا عطاران است. اگر او نبود فيلم ٥٠٠ ميليون تومان هم نمي‌فروخت.

عطاران را آورديد كه فيلم‌تان بفروشد؟
صدر درصد. عطاران را آوردم كه هم به فيلم كمك كند و هم چون مردم او را دوست دارند فيلم ديده شود. من نمي‌دانم اين اراجيف را چه كسي از زبان من نوشته است. بعضي‌ها مي‌گويند «آبنبات چوبي» نفروخته است. چه كسي مي‌گويد اين فيلم نفروخته؟ بر چه اساسي اين حرف را مي‌زند؟ فيلم «آبنبات چوبي» تا از اكران جمع شود، دو ميليارد تومان مي‌فروشد. مي‌دانم برخي منتقدان و مخالفان من اين حرف‌ها را مي‌زنند. اين را هم بگويم اگر «فروشنده» وارد چرخه اكران نمي‌شد، حتما ٧٠٠ ميليون تومان روي فروش «آبنبات چوبي» مي‌رفت. «فروشنده» به فيلم‌هاي دور و برش ضربه زد. عيبي ندارد نوش جانش. من اصلا معترض نيستم و سينما يعني همين.

در تمام اين سال‌ها پشت سرتان حرف و حديث زياد بوده. خيلي‌ها معتقدند شما با فيلم‌هايي كه تهيه كرديد جرياني در سينما راه انداختيد كه به نفع سينما نيست. اين حرف‌ها چقدر باعث شد از مواضع‌تان كوتاه بياييد و مثلا وقتي در مقام كارگردان قرار مي‌گيريد، به سينماي اجتماعي بپردازيد. به نظر مي‌رسد گاهي مي‌خواهيد خودتان را اثبات كنيد.
من سال ٥١ فيلم هشت ميليمتري را ساختم. سال ٦١ كه وارد سينما شدم شرطم براي تهيه‌كنندگي نخستين فيلمم اين بود كه دستيار كارگردان باشم. سيروس الوند كارگردان، اول با اكراه اين شرط را پذيرفت اما در پايان فيلم از من تشكر كرد. يعني ورود من به سينما اصلا براي تهيه‌كنندگي نبود. چنانچه در فيلم «ريشه در خون» هم اسمم را به عنوان تهيه‌كننده نگذاشتم. از بد حادثه به ورطه تهيه‌كنندگي افتادم. اصلا از اول قصدم كارگرداني بود گرچه هرچه جلوتر رفتم فهميدم تهيه‌كننده خيلي مهم‌تر از كارگردان است. پس اين نبوده كه من به خاطر اظهارنظر منتقدان وارد كارگرداني بشوم. در عين حال از سال ٦٦ فيلم اجتماعي ساختم. من حدود ٥٠ فيلم ساختم و مجموع تماشاگران فيلم هايم با مجموع تماشاگران فيلم‌هاي هيچ كس درسينما قابل مقايسه نيست. كسي در سينماي ايران نيست كه فيلم‌هايش اين ميزان تماشاگر داشته باشد. منتقدين هم محترم هستند. اما من مي‌گويم ما منتقد درست و حسابي به تعداد انگشتان دو دست بيشتر نداريم ما بقي همه سياهي‌لشكر هستند. اينها وقتي من را مي‌بينند برخورد چكشي مي‌كنند. من و آقاي عليخاني در پويا فيلم تنها تهيه‌كنندگان جريان‌ساز هستيم. الان هم با صراحت مي‌گويم هيچ نوع كمكي دولتي هم نداريم.

در كارنامه كاري‌تان فيلمي هست كه از كارگرداني يا تهيه‌كنندگي‌اش پشيمان باشيد؟
به هيچ‌وجه. من فيلم بد، متوسط و خوب داشتم اما اگر فيلمي بد شده هرگز قصد نداشتم بد شود. عوامل زحمت‌شان را كشيده‌اند اما خب، فيلم خوبي نشده است. در همه فيلم‌ها قصد و قبله‌ام مردم بودند. نخستين كسي هستم كه بسم‌الله الرحمن الرحيم را در بخش خصوصي در تيتراژ فيلم‌هايم نوشتم. ممكن است بگوييد اين چيزها مهم نيست اما من به آن افتخار مي‌كنم و دنبال عوام‌فريبي هم نيستم. به‌شدت با عوام‌فريبي مساله دارم. پدرم نخستين كتابي كه به من داد سال ٥٣ با نام «تشيع علوي و تشيع صفوي» بود. گفت اگر مي‌خواهي انسان باشي اين كتاب را بخوان و گفت ما همه‌مان تشيع صفوي هستيم. كاش امروز ايشان زنده بود و مي‌ديد تشيع صفوي در مملكت ما چه كار مي‌كند! ما پيرو تشيع علوي هستيم. تشيع علوي با ظاهر‌سازي به‌شدت مخالف است و به عمل و باطن مي‌پردازد.




به‌جای مرثیه‌سرایی بر درگذشتگان⇐زنده بودن را جشن بگيريم

سینماژورنال/نازنین متین‌نیا: چهره خندان داوود رشيدي، شهر را در آغوش گرفته؛ در هر اتوبان و خيابان اصلي كه مي‌روي، يادي از تازه درگذشته دنياي سينما و تئاتر در شهر نشسته. بيلبوردها يا از «آمدم، ديدم و رفتم…» او مي‌گويند يا قطعه‌اي شعر غم‌انگيز در غم فراق رشيدي دارند.

به گزارش سینماژورنال و به نقل از “اعتماد” در شب، اين بيلبوردها بيشتر توجه جلب مي‌كنند؛ زير نور چراغ‌هاي كوچك، مي‌درخشند و به آدم‌ها يادآوري مي‌كنند؛ آدم بزرگي از اهالي هنر از اين شهر رفته است و جاي خالي‌اش هم ديگر پر نمي‌شود. داوود رشيدي، بازيگر بزرگي بود.

هنرمندي همعصر و معاصر ما كه سال‌هاي سال زندگي‌اش را براي دنياي نمايش و بازيگري وقف كرد. بازيگري كه هنوز خاطره نقش‌هايش در ذهن مردم هست و احتمالا باقي هم خواهد ماند. يادآوري شهري از چنين بازيگري، يك قدرداني ساده است.

حضوری که شهروندان را دلزده نمی‌کند
يك نشانه ساده براي نمايش ارزشمندي هنرمندان در شهري كه زندگي در آن پرشتاب و پر از دغدغه است و يك مكث كوتاه اينچنيني، مي‌تواند شهروندان در حال گذر را اندكي دور از زندگي و دغدغه‌هاي معاش كند و اندكي به جهاني ديگر ببرد؛ جهاني كه در آن زندگي والا و ارزشمند، اثرگذاري هنرمند و در خاطره‌ها ماندن، فضيلت است و اين فضيلت بايد يادآوري شود.

همان طور كه پيش از رشيدي و در همين تابستان، چهره عباس كيارستمي روي بيلبوردها آمد. كارگردان بزرگي كه جهان سينما را با مرگش عزادار كرد و كمترين نشانه از اين همراهي در عزاداري جمعي، همان بيلبوردهايي بود كه چهره كيارستمي را با اشعارش در شهر پراكنده كرد. كيارستمي نه‌تنها روي بيلبوردها بود كه اگر به در و ديوار شهر نگاه مي‌كرديد، نقشي از او را با اسپري سياه و توسط هنرمندان گرافيتي ايراني، پيدا مي‌كرديد.

اين حضور پررنگ نه‌‌تنها شهروندان را دلزده نمي‌كرد و حالا هم در مورد داوود رشيدي دلزده نمي‌كند كه اتفاقا برعكس، واكنش‌هايي مثبت و خوب به همراه دارد. هردوي اين چهره‌ها براي مردم مهم بودند و حضور آنها روي بيلبوردها رسمي و گرافيتي‌هاي غيررسمي، نمايش همراهي مديران شهري با مردم اين شهر و آنچه دوست دارند، شد.

سوال اینجاست…

اما سوال اينجاست كه آيا مردم اين شهر تنها دوست دارند تصويري از عزيز تازه درگذشته را در شهر و روي بيلبوردها ببينند؟ آيا تنها يادآوري آنكه از دست رفته جايز است و نمي‌شود چهره‌اي ديگر از عالم هنر كه معاصر است و همزمان در عصر ما و در زير آسمان اين شهر نفس مي‌كشد را ببينيم و در زندگي روزمره پردغدغه، لحظه‌اي به او و نقش مهم و تاثيرگذارش فكر كنيم؟ چه مي‌شود اگر اين شهر پر شود از چهره‌هايي كه عمري براي هنر و فرهنگ تلاش كردند و همچنان در حال تاثيرگذاري هستند؟ و…


اين سوال‌ها و سوال‌هايي از اين دست مهم هستند. چون تصور شهري كه تنها به تازه درگذشته‌ها نگاه مي‌كند و مردمان زنده‌اش را فراموش مي‌كند، تصور شهري خاكستري و پرتنش است. مرگ هنرمند و اين آگاهي كه ديگر جاي خالي او پر نمي‌شود براي سرزميني كه قرن‌ پشت قرن چهره‌هاي تاثيرگذار فرهنگي و هنري داشته، دردناك است.

مرگ هنرمند نشانه‌اي از يك پايان تلخ است. اما زندگي هنرمند و زنده بودنش، نمايشي از يك دريچه بزرگ اميدواري است. نمايشي كه مي‌گويد همچنان مي‌شود اميدوار بود و همچنان مي‌شود منتظر خلقي تازه در فرهنگ و هنر ماند. هنرمندي كه زنده است، جان يك جامعه را با زندگي هنري‌اش زنده نگه مي‌دارد و چه خوب است كه اين جان زنده، هر روز و هر لحظه به مردمان اين شهر يادآوري شود. در روزگار معاصر ما و از هر طرف كه به عالم هفت‌گانه هنر نگاه كنيم، چهره‌اي درخور و شايسته براي افتخار پيدا مي‌كنيم.

بیلبوردها را با نمایش زندگان رونق دهیم

در موسيقي شجريان، چكناواريان، فرهاد فخرالديني و… را داريم. در عالم ادبيات محمود دولت‌آبادي، احمدرضا احمدي و… را. دنياي سينما ناصر تقوايي، بهرام بيضايي، رخشان بني‌اعتماد، داريوش مهرجويي و… را در آغوش گرفته. هنرهاي تجسمي حضور سرحال و فعال آيدين آغداشلو، پرويز تناولي و… را تجربه مي‌كند.

دنياي نمايش همچنان علي نصيريان، جمشيد مشايخي، عزت‌الله انتظامي و… را دارد. هركدام از اين چهره‌ها مي‌توانند براي افتخار يك سرزمين كافي باشند، براي غروري كه روح اين سرزمين را زنده نگه مي‌دارد. پس چرا بايد صبر كنيم و دست روي دست بگذاريم و نه به مردم اين شهر نشانه‌اي از حضور آنها بدهيم و نه به آنها بگوييم كه ارزش نقش پررنگ آنها در هنر را مي‌دانيم و از همعصر بودن با آنها خوشحاليم. چرا بيلبوردهاي شهري ما بايد مناسبتي و طرحي از غم داشته باشند؟ اين بيلبوردها مي‌توانند نمايشي ديگر باشند؛ نمايشي از يك حضور پررنگ و زنده و همچنان موثر.

داوود رشیدی
تشییع داوود رشیدی



گلایه‌های تند و تیز باران کوثری از دولت یازدهم، لیست امید و مدیران فرهنگی دولت⇐درباره ما چه فکر کرده‌اید؟/ اگر ما نبودیم رأی نمی‌آوردید/از همان ابتدا می‌گفتید که فرهنگ در الویت شما نیست

سینماژورنال: باران کوثری بازیگری است که در این سالها همواره و در انتخابات مختلف به عنوان هوادار جریان اصلاحات عرض اندام کرده است و البته که جریان سیاسی اصلاحات نیز همواره به قدر کفایت از این بازیگر به نفع خود استفاده کرده است.

به گزارش سینماژورنال کوثری که در انتخابات 92 جزو هواداران حسن روحانی بود در فاصله کمتر از یک سال مانده به انتخابات ریاست جمهوری در گفتگو با فریدون جیرانی در “فیلمنت” به گلایه از سیاستهای فرهنگی دولت و البته لیست امیدی پرداخته که با حمایت هنرمندان به مجلس راه پیدا کرد اما حتی برای حضور در کمیسیون فرهنگی رغبتی از خود نشان نداد.

باران کوثری درباره اوضاع و احوال سیاسی جامعه می گوید: شرایط بهتر شده است اما باز به بن بستهایی می خوریم که فکر می کنیم چقدر می توانی امیدوار باشیم به آینده. وقتی لیست امید که مقدار زیادی از آرایش را به واسطه اهالی فرهنگ و هنر به دست آورده در انتخابات کمیسیونها کمترین علاقه ای برای حضور در کمیسیون فرهنگی نشان نمی دهد واقعا چگونه می شود درباره آنها فکر کرد؟

اگر حمایت اهالی فرهنگ نبود این مقدار رأی برای لیست امید متصور نبود

وی ادامه می دهد: این یک واقعیت است که اگر حمایت اهالی فرهنگ نبود این مقدار رأی برای لیست امید متصور نبود و هیچ کس نمی تواند این را کتمان کند اما وقتی آنها برای حضور در کمیسیون فرهنگی پیشقدم نمی شوند تا باز هم کمیسیون فرهنگی بدل شود به همان چرخه ای که برخی فیلمها اکران نشوند و برخی هم نتوانند کار کنند، این چه معنایی دارد؟ آنها چه فکری می کنند نسبت به من و امثال من؟ حتی توضیح هم نمی دهند که چرا کاندیدا نشده اند؟ این به من برمی خورد و باعث می شود به این فکر بیفتم که آیا اصلا کسی به فرهنگ فکر می کند؟

باران کوثری با اشاره به فیلم توقیفی اش و کم کاری سازمان سینمایی در تسهیل شرایط اکران این فیلم بیان می دارد: آیا کسی در ارشاد هست که پیگیری کند چرا “عصبانی نیستم” هنوز اکران نشده است؟ خب خیلی راحت از همان ابتدا بگویند اهل فرهنگی که از ما حمایت می کنید بدانید که فرهنگ در الویت نیست.

اینکه می گویند تحت فشارند توجیهی برای فرار از پاسخگویی نیست

باران کوثری این روزها “لانتوری” را روی پرده دارد که فروش فوق العاده ای دارد و نوروز هم “کوچه بی نام” را روی پرده داشت که آن هم جزو پروفروشهای سینما بود. به گزارش سینماژورنال باران کوثری در بخشی از گفتگوی خود با اشاره به اوضاع بغرنج اهالی فرهنگ خطاب به مدیران دولت یازدهم اظهار می دارد: به عنوان کسی که هم به این دولت رأی دادم و هم تا جایی که توانستم برایش رأی جمع کردم سخنم این است که مطالبات ما را برآورده کنند. اینکه می گویند تحت فشارند هم توجیه مناسبی نیست. شما خودتان می دانستید که تحت فشارید؛ چه فشار سیاسی چه فشار اقتصادی. قطعا به این فشارها آگاه بودید و بعد پیشقدم شده اید برای کاندیداتوری پس باید به مطالبات ما پاسخ گویید.

باران کوثری درباره مطالبات خود نیز چنین می گوید: اصلی ترین مطالبه من این است؛ یک فیلم اکران نشده به نام “عصبانی نیستم” را به عنوان بازیگر دارم. فیلمی که هم پروانه ساخت دارد و هم پرونه نمایش اما به دلیل فشار از جانب کسانی که در ارشاد نیستند این فیلم را اکران نکردند. چرا؟

اگر بیضایی مطمئن باشد به فضای امن برای فعالیت چرا برنگردد

وی ادامه می دهد: مطالبه دوم ام حمایت از فیلمسازان است. از مادر خودم شروع می کنم که آن قدر خسته شده که نمی خواهد فیلم بسازد. اگر رخشان نمی تواند فیلم بسازد، اگر بیضایی نتواند برگردد فیلم بسازد و اگر تقوایی نتواند فیلم بسازد پس دیگر چه فرقی هست میان این دولت و دولت قبل. اگر بیضایی مطمئن باشد فضای امنی فراهم است برای فعالیت چرا برنگردد؟

خانه سینما باید جوانان را جذب کند

باران کوثری مطالبه خود از خانه سینما را نیز با مکثی چنین بیان می کند: خانه سینما باید کاری کند که جوانترها جذب آن شده و مسئولیتها را در دست بگیرند بلکه اتفاقات بهتری بیفتد.




هم جواد نوروزبیگی و هم مدیرعامل سابق فارابی ادعای پرستویی را تکذیب کردند⇐ “زنگی و رومی” تقوایی مشکل تأمین بودجه نداشت+شرح دلیل اصلی عدم تولید فیلم

سینماژورنال: پرویز پرستویی بازیگر سینمای ایران به تازگی گفتگویی کرده و از تلاشهایش برای تولید پروژه نیمه تمام “زنگی و رومی” ناصر تقوایی در دولت سابق و عدم تولید فیلم به دلیل عدم تأمین بودجه توسط مسئولان وقت فارابی سخن گفت.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماژورنال ادعای طرح شده از سوی پرویز پرستویی سبب ساز آن شد که برای سنجش صحت گفته‌های پرستویی ابتدا به سراغ جواد نوروزبیگی برویم یعنی تهیه کننده‌ای که در آن برهه زمانی قصد داشت با حضور پرستویی کار تولید فیلم را انجام دهد.

جواد نوروزبیگی: مشکل بر سر “چای تلخ” بود

نوروزبیگی که در سالهای اخیر از جمله تهیه کنندگان فعال سینمای ایران بوده است با اشاره به اینکه مسأله “زنگی و رومی” مسأله تأمین بودجه نبوده است به سینماژورنال گفت: ناصر تقوایی یک پروژه نیمه تمام به نام “چای تلخ” داشت که تهیه کنندگی آن را سعید حاجی‌میری برعهده داشت. ناتمام ماندن آن پروژه به بروز اختلافاتی میان تقوایی و حاجی‌میری منجر شد و مسئولان فارابی در آن زمان این طور گفتند که تا مسأله فیلم قبلی تقوایی تمام نشود نمی‌توان شرایط تولید فیلم جدید را فراهم آورد.

نوروزبیگی ادامه داد: از فحوای کلام دوستان این طور برمی‌آمد که می‌خواهند به ما بگویند تقوایی هر وقت “چای تلخ” را تمام کرد می‌تواند بیاید “زنگی و رومی” را به جریان بیندازد و این به نظر سنگ بزرگی به نظر می‌رسید.

مدیرعامل وقت فارابی: “زنگی و رومی” مشکل تأمین بودجه نداشت

احمد میرعلایی مدیرعامل وقت بنیاد سینمایی فارابی نیز به مانند نوروزبیگی عدم تولید “زنگی و رومی” را مسائل بودجه‌ای نمی‌داند و دلیل اصلی عدم تولید آن را مشکلات تقوایی با تهیه کننده فیلم ناتمام “چای تلخ” می‌داند.

میرعلایی با اشاره به اینکه در زمان حضورش در فارابی سعی کرده به همه فیلمسازان به یک اندازه توجه کند به سینماژورنال گفت: جواد نوروزبیگی برای تولید “زنگی و رومی” پیشقدم شد و البته ما نیز سعی کردیم شرایط تولید را فراهم آوریم. تمامی محاسبات اجرایی مربوط به تولید را انجام دادیم و حتی با درنظر گرفتن شرایط جسمی تقوایی این پیشنهاد را طرح کردیم که یک کارگردان اجرایی جوان و باانرژی کنار پروژه قرار گیرد؛ کارگردانی که در خدمت تقوایی باشد و تقوایی هم به عنوان کارگردان اصلی کار از پشت مونیتور کارگردانی را انجام دهد.

میرعلایی ادامه داد: ابدا مشکل بودجه ای برای تولید “زنگی و رومی” در میان نبود و همه چیز آماده تولید بود که به دلیل آن که تقوایی شاکی شخصی داشت کار پیش نرفت… بر سر فیلم “چای تلخ” مشکلاتی میان تقوایی و تهیه کننده آن فیلم سعید حاجی‌میری پیش آمده بود و به همین دلیل تقوایی برای کارگردانی هر پروژه دیگری باید ابتدا رضایت شاکی قبلی را جلب می‌کرد. تا آنجا که من می‌دانم حاجی‌میری هم برای رضایت دادن از تقوایی خواسته بود که یا خودش “چای تلخ” را تمام کند یا آن که به اتمام کار با حضور کارگردانی دیگر رضایت دهد که البته هیچ یک از این دو مورد محقق نشد.

مدیر سابق بنیاد فارابی با بیان اینکه در آن زمان هم به نوروزبیگی پیشنهاد کرده با تعامل میان حاجی میری و تقوایی مشکل را حل کند اما اقدام عملی ندیده است خاطرنشان ساخت: ما از حضور تمامی کارگردانانی که فیلمنامه های خوب برای ارائه داشتند استقبال می کردیم؛ ناصر تقوایی که جای خود دارد و به هر حال ایشان جزو چند چهره برتر سینمای ما بوده و برخلاف آنچه مطرح شده “زنگی و رومی” اصلا مشکل تأمین بودجه نداشت.




ادعای پرویز پرستویی⇐می‌خواستیم “زنگی و رومی” تقوایی را تولید کنیم اما فارابی بودجه نداد

سینماژورنال: پرویز پرستویی که این روزها مشغول بازی در تازه ترین فیلم مسعود کیمیایی “قاتل اهلی” است به تازگی ادعایی طرح کرده درباره تلاش برای تولید پروژه نیمه تمام “زنگی و رومی” ناصر تقوایی.

به گزارش سینماژورنال “زنگی و رومی” در ابتدای دهه هشتاد بنا بود به تهیه کنندگی حسن جلایر تهیه کننده آثاری همچون “سفیر” و “قاعده بازی” تولید شود.

“زنگی و رومی” زمینه ای تاریخی دارد و داستان آن در زمان حضور انگلیسیها در جنوب می گذرد. فیلم در آن زمان بنا بود با حضور  فرامرز قریبیان، سعید راد، هدیه تهرانی و شاهد احمدلو ساخته شود اما این فیلم مدتی کوتاه بعد از آغاز فیلمبرداری و ضبط نزدیک به 20 دقیقه، متوقف شد.

حالا یک دهه و نیم بعد از زمانی که بنا بود فیلم ساخته شود و نشد پرستویی در گفتگو با “شرق” با اشاره به اینکه در دولت دهم قصد داشته با همراهی جواد نوروزبیگی این فیلم را تولید کند اما بودجه کافی به او نداده اند، گفته است: این مسئله به دولت دهم مربوط می‌شد؛ زمانی‌که آقای میرعلایی، مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی بودند. سه ماه دوندگی کردیم درنهایت گفتند برای این فیلم بودجه کافی نداریم!… ناصر تقوایی دوست داشت آن فیلم را بسازد. من واقعا بدون هرگونه خشوع و خضوعی تمایل داشتم جزء عوامل صحنه فیلم باشم و نه به‌عنوان بازیگر؛ ولی نشد.

تقوایی: تهیه کننده “زنگی و رومی” را متوقف کرد

جالب است که تقوایی در هیچ کدام از گفتگوهای تفصیلی خود به چنین ماجرایی اشاره نکرده است و تنها گفته های وی درباره “زنگی و رومی” خاطرات همکاری با حسن جلایر است.

تقوایی درباره دلیل توقف تولید در آن زمان هم چنین گفته است: این پروژه کلی هزینه و وقت صرفش شد و بالاخره تعطیل شد چون تهیه‌کننده‌اش کار را متوقف کرد. حسن جلایر، تهیه‌کننده فیلم از یک جای کار دیگر مایل به ادامه نبود. داستانش مفصل است.