1

این عطش از کجا نشأت گرفته؟⇐بعد از تلاشهای کارگردان فیلم ۳ارگانی قتل موسی خیابانی برای فیلمسازی درباره قاچاق زنان⇐حالا رونمایی از مستند «انقلاب جنسی» آقازاده شمقدری+فیلم⇔پرسش: چرا به‌جای این مضامین دستمالی‌شده به سراغ گورخواب‌ها نمی‌روند؟/چرا رشد حبابی آقازادگان ناقل «ژن خوب» و چگونگی سوءاستفاده‌های هزاران میلیاردی در سینمای ایران واکاوی نمی‌شود؟

سینماروزان/حامد مظفری: جاذبه پرداخت به مضامین اروتیک هرچند در ظاهر به فیلمسازان موسوم به روشنفکر نسبت داده میشود اما در این سالها کم نداشته‌ایم فیلمسازانی که در ابتدا نماد ارزشگرایی معرفی شده‌اند اما در نهایت به سراغ مضامین به زعم خودشان ملتهب اروتیک رفته اند.

از محسن مخملباف که با «توبه نصوح» شروع کرد و به «جنسیت و فلسفه» رسید تا مسعود ده‌نمکی که بعد از سالها روزنامه نگاری در رسانه‌های مدعی ارزشها با «فقر و فحشا» وارد کار فیلمسازی شد و چند سال بعدش «رسوایی» را با محوریت زندگی یک روسپی ساخت با لوگویی به‌اشتراک یک کفش پاشنه بلند قرمزرنگ؛ شاید با تاثیرپذیری از «مالنا»ی جوزپه تورناتوره.

یکی از سروصداهایی که اخیرا به پا شد هم از سوی محمدحسین مهدویان کارگردان فیلم 3ارگانی قتل موسی خیابانی با نام «ماجرای نیمروز» بود. این کارگردان که بخاطر تغییر پایان‌بندی فیلمش و حذف اسدالله لاجوردی از خانه فتح شده موسی خیابانی با انتقاد مواجه شده به گلایه از این پرداخته بود که چرا به او پروانه ساخت فیلمنامه تازه‌اش را نمی‌دهند؟

مضمون فیلمنامه چه بود؟ قاچاق زنان!! بله، مضمون قاچاق زنان نه مثلا در دهه هفتاد بلکه در دهه نود و در روزگاری که نه قاچاق زنان بلکه ورود توریست جنسی به برخی از شهرهای خاص کشور است که انتقادات صریح شهروندان و مقامات محلی را به دنبال داشته(!) شده است مضمون مطلوب فیلمسازی محصول ارگانهای ارزشی.

مضمونی که فارغ از دستمالی شده بودن توسط یکی مثل اصغر هاشمی در «نگین» و سالها پیشتر از وی توسط مجید مجیدی در «بدوک» از این حیث که نشان دهنده تغییر فاز سریع یکی از افتخارات سالیان اخیر جریان ارزشی از تولیدات ارگانی به سمت محصولی با پیرنگ سوءاستفاده جنسی از زنان است، عجیب به نظر می‌رسد.

جدا از آن که یک دلیل ناگفته عدم صدور پروانه ساخت برای چنین محصولی هم نه سوژه دستمالی شده که درخواست شورایعالی تهیه‌کنندگان در جلوگیری از ورود بی‌رویه جوانان و یکی مثل مهدویان به فاز تهیه کنندگی بود و عنقریب است که فیلم با حضور تهیه‌کننده فیلم 3ارگانی به تولید برسد، پرسش اصلی بر سر تغییر فاز سریع یک نماد افتخارآفرینی ارزشی به مسیریست کاملا پیش بینی‌پذیر.

به تازگی فیلمی از حسین شمقدری آقازاده جواد شمقدری با عنوان «انقلاب جنسی» هم در فضای ویدیوی درخواستی عرضه شده؛ مستندی که تیزرش پر شده از ارجاعات جنسی! برای دیدن تیزر اینجا را ببینید.

البته این ارجاعات به مانند تمامی موارد این چنینی به بهانه آسیب شناسی ولنگاری جنسی بوده؛ بهانه ای که باعث شده این آقازاده به برخی از کشورهای قرارگرفته در رأس بیزنس جنسی نیز سری بزند و لبخند به لب هم به مناطق 18+ شهرها رفته و هم از شهروندان درباره تجربیات جنسی آنها بپرسد.

اگر بدانیم حسین شمقدری پیشتر سازنده مستندهایی کاملا ارزشمدارانه درباره مثلا فرار مغزها بوده است رویکرد او به سمت اروتیسم عجیب به نظر میرسد.

ماجرا چیست؟ چرا دوز چرخش به سمت مضامین جنسی در میان طیفی که نماد سینمای ارزشی معرفی می‌شوند زیاد است؟ چرا امثال حسین شمقدری و محمدحسین مهدویان زودتر از حد تصور آسیب شناسی درباره موضوعات مطلوب ارگانهایی که کلی خرجشان کرده‌اند را رها کرده و وارد مسیری می‌شوند کاملا در تعارض با مضامین قبلی؟

اگر حتی تا یک دهه قبل می‌شد تابوشکنی درباره چنین موضوعاتی را دلیل رویکرد مثبت اینان دانست این روزها دیگر حرف زدن از تابوشکنی جنسی هم به عنوان دلیل فیلمسازی به بهانه آسیب شناسی جنسی، سرکار گذاشتن مخاطب است!

چون نه تنها به واسطه گشایش فضا در شبکه های اجتماعی ماهانه کلی مستند و فیلم کوتاه درباره چنین موضوعاتی در فضای مجازی منتشر میشود بلکه مثلا جوانان سفرکرده به فلان شهر تایلند یا بهمان منطقه قرمزرنگ(!) هلند هم ویدیوهای تجربیات حضور خود در این شهر را در فضای مجازی بازنشر میکنند و به این ترتیب تقریبا هیچ خط قرمزی باقی نمی ماند.

خط قرمز روز چیست؟

اختلاف طبقاتی روبه گسترش در جامعه و پدیده هایی مانند آقازادگان ناقل «ژن خوب» و تسهیلات هزاران میلیاردی واریزی به جیب اختلاسگران که تابلوترین معلولشان گورخوابی است! همان گورخوابی که باعث نامه‌نگاری اصغرها می‌شود اما کوچکترین محصول آسیب‌شناسانه‌ای پیرامون آن در سینمای ایران تولید نمی‌شود. چرا؟

در این سالها مدام ملت از گرفتاریهای اقتصادی و در عین حال سوءاستفاده های چندهزارمیلیاردی گلایه کرده اند؛ اما واکنش سینمای ایران در ورود به آن کاملا منفعلانه است. آیا در توافقی نانوشته، چپ و راست افراطی قید ورود به آن را زده اند؟ اگر این گونه است باید گفت زنده باد امتداد فیلمسازی درباره آسیب شناسی جنسی و قاچاق زنان!




پس از اکران نوروزی فیلمی ۳ارگانی درباره قتل دست راست رجوی⇐سریال ماه رمضان تلویزیون هم به ماجراهای گروهک رجوی رسید!+توضیحات کارگردان این سریال و گلایه از اینکه چرا بودجه‌اش از «علی‌البدل» کمتر بوده!

سینماروزان: بعد از روی پرده رفتن فیلم 3ارگانی «ماجرای نیمروز» که روایتی ارائه میدهد از قتل موسی خیابانی از سرکردگان منافقین در بهترین موعد اکران یعنی نوروز حالا سریالی با مضمون منافقین با نام «نفس» در کنداکتور پخش رمضان امسال قرار گرفت.

به گزارش سینماروزان جلیل سامان سازنده سریالهای «پروانه» و «ارمغان تاریکی» سریال «نفس» را ساخته است. سامان در گفتگویی که با جواد محرمی در «جوان» داشته در کنار صحبت درباره ویژگیهای اثرش و از جمله کمبودهای بودجه  از روی آنتن رفتن آن در رمضان خبر داده است.

متن گفتگوی جلیل سامان را بخوانید:

ين سومين مجموعهاي است که شما با دستمايه قرار دادن سازمان منافقين توليد ميکنيد. دليل گرايش شما به توليد اثر با اين موضوع به چه چيزي برميگردد؟

البته موضوع سريالهاي من بيش از اينکه سازمان منافقين باشد به هويت انساني و اخلاق و تفکر ميپردازد. وجوه انساني منحصر به يک سازمان يا دوره بهخصوص نيست، ممکن است به يک ضعف شخصيتي بپردازيم که يک مدير فعلي دولتي را هم شامل بشود. بنابراين داستان درباره سازمان منافقين نيست درباره مشترکات انساني است. رويدادهاي اين سازمان و افرادي که به دام آن افتادند و داستانهايي که براي آنها خلق شده، داراي جنبههاي نمايشي قوي هستند، مثلاً وقتي بحث اسلحه و مبارزه پيش ميآيد دست شما براي خلق موقعيت خيلي باز ميشود.

اوج فعاليت سازمان منافقين در دهه 60 و 70 رقم خورده و تا حدودي فعاليتهاي اين سازمان بهويژه در سالهاي اخير به دليل اخراج از کشور عراق محدودتر شده است، ولي ما شاهد رشد پرداخت به اين موضوع در سينما و تلويزيون هستيم. برخي معتقدند اين افزايش پرداختن به موضوع ميتواند تا حدودي منجر به هويتبخشي سازمان شود. البته اين انتقاد خيلي دامنهدار و شايعي نيست، ولي به هر حال مطرح است. نظر شما در اينباره چيست؟

اصلاً معتقد نيستم فعاليتهاي سازمان منافقين کمرنگتر شده، بلکه اين سازمان از فاز مسلحانه و تروريستي به فاز جاسوسي انتقال تاکتيک داده است. نکته ديگر اينکه سازمان منافقين آسيبهاي فراوان و جبرانناپذيري به انقلاب اسلامي وارد کرده است. ترور هزاران شهروند ايراني و مقامات عاليرتبه که نميتوان آن را ناديده گرفت و نسلهاي جديد از اين جنايات بيخبر هستند. اين سازمان و جنايات آن بخشي از تاريخ معاصر ما را تشکيل ميدهد. از ويژگيهاي سينما و هنرهاي نمايشي توان پرداختن به واقعيتهاي جامعه است؛ واقعيتهاي تاريخي که اگر خوب شکافته نشود نميتواند براي نسلهاي بعد درسآموز باشد. معتقدم منجلاب سازمان آنقدر آدمهاي زيادي را بلعيده که جاي کار بيشتري هم دارد.

پس قاعدتاً شما در آثارتان به خلق شخصيت زياد اهميت ميدهيد؟

بله همينطور است. براي من بيشتر، ارتباط اين آدمها، تصميمات، زندگي و عشق آنها و خصوصيات مشترک بشري مدنظر بوده است و اين نياز به شخصيتپردازي و نزديک شدن بيشتر به احوالات دروني آدمها دارد.

با اين وجود جنبه اجتماعي آثار شما بيشتر است؟

جنبه اخلاقي و اعتقادي برايم اهميت دارد، البته درام در بستر مسائل اجتماعي خلق ميشود. عشق و تنفر هم به عنوان چاشني همواره جنبه سرگرمي و داستاني را قوت ميبخشد. در انتقال مفاهيم تلاش دارم از شعارزدگي پرهيز کنم و مفاهيم بيشتر در قالب قصه به مخاطب منتقل شود. در واقع حرفهايم را لابهلاي قصههايم ميپيچم.

پژوهش بهطور طبيعي در کارهاي شما اهميت زيادي پيدا ميکند.

بله. چون با يک اثر درباره تاريخ معاصر مواجهيم. سختي کار تاريخ معاصر نسبت به تاريخ کهن اين است که خيليها آن دوره را درک کردهاند و تطابق با واقعيت براي اين آثار خيلي اهميت پيدا ميکند و شما بايد به لحاظ طراحي صحنه و دکور خوب عمل کنيد.

رعايت اين موضوع قاعدتاً هزينه را بالا ميبرد، ولي سريال شما الف ويژه نيست. چطور اين محدوديت بودجه را مديريت ميکنيد؟

سريال «نفس» به لحاظ بودجه الف تعريف نشده، اما کاري که ما انجام داديم به لحاظ کيفيت الف ويژه است. ما سعي کرديم هزينه را کاهش دهيم.

کاهش هزينه در کيفيت کار تأثير منفي نميگذارد؟

ما سعي کرديم اين اتفاق نيفتد. بودجه ما تقريباً نصف سريالي چون عليالبدل تعريف شده است.

اما «عليالبدل» سريالي تاريخي محسوب نميشود.

بله. لابد دلايلي دارد که بايد بودجه آن بيشتر از يک کار تاريخي باشد.

براي کاهش هزينه مجبور نشديد خود را به لوکيشنهاي داخلي محدود کنيد؟

مجبور بوديم، اما شجاعانه تن به خطر داديم. ما موقعيتهاي بيروني زيادي هم داريم. «نفس» در مقايسه با «ارمغان تاريکي» و «پروانه» به لحاظ فضاهاي بيروني پرحجمتر است.

استقبال از دو سريال قبلي شما نسبتاً خوب بود. دليل آن را چه ميدانيد.

نميدانم، حتماً لطف خدا شامل حال ما شده است. من به قصه زياد اهميت ميدهم و دراماتيک بودن کارهايم ميتواند دليل خوبي براي جذب مخاطب باشد.

موضوع خانواده چقدر در کارهاي شما مسئله است؟

خانواده هميشه برايم دغدغه بوده، ولي در «نفس» اين مسئله بيش از ديگر آثارم پررنگ است، چون به هر حال مخاطب آثار ما بچههاي خودمان، دوستانمان و هموطنانمان هستند. اثر نمايشي نبايد صرفاً سرگرمکننده باشد. سرگرمي بستري براي انتقال مفاهيم است.

چقدر به خلق قهرمان اهميت ميدهيد؟

مردم از شخصيتهايي که اهل کنش و عملگرايي هستند خوششان ميآيد و با اين کاراکترها همذاتپنداري ميکنند. اينکه مخاطب با کدام شخصيتها همذاتپنداري ميکند و کدام يک را دوست دارد، نکته مهمي است.

از ميان فيلمهاي داستاني و مستندهايي که در سالهاي اخير درباره سازمان منافقين ساخته شده، کدام يک را بيشتر ميپسنديد و روي شما تأثيرگذار بوده است؟

مستند «نامهاي ناتمام براي دخترم سميه» را کار خوبي ديدم. فيلم «ماجراي نيمروز» هم به نظرم بيشتر وقايعنگاري درباره سازمان منافقين بود و زياد نخواسته بود به شخصيتها نزديک شود.

فکر ميکنيد «نفس» چه زماني روي آنتن برود؟

يک هفته تا 10 روز ديگر کار فيلمبرداري ما طول ميکشد. ظاهراً مسئولان تلويزيون آن را براي ماه رمضان در نظر گرفتهاند.




واکنش مدیرعامل بهمن سبز حوزه هنری به گلایه‌های کارگردان فیلم «۳ارگانی» قتل موسی خیابانی⇐۲۷ سینمای حوزه هنری در ۱۶ استان کشور را در اختیار شما گذاشته‌ایم! کجا دیگر باید فیلمتان را برای نمایش می‌گذاشتیم و نگذاشته‌ایم؟/تمامی بلیتهای دو سانس{کنسرت محمد علیزاده در سینماسپهر ساری} خریداری شده و مبلغ آن به حساب «ماجرای نیمروز» ریخته شده است!!

سینماروزان: هرچند «ماجرای نیمروز» که داستانی درباره قتل موسی خیابانی از سرکردگان منافقین را روایت میکند با حمایت سه ارگان متنفذ تصویرشهر، فارابی و البته حوزه هنری تولید شده است اما محمدحسین مهدویان کارگردان «ماجرای نیمروز» اخیرا به گلایه از مدیران حوزه هنری پرداخته بود که چرا سینماهای کافی در اختیار فیلمش قرار نداده اند.

این گلایه ها با واکنش صریح مدیرعامل موسسه بهمن سبز حوزه هنری مواجه شده که در گفتگو با «تسنیم» از در اختیار گذاشتن حدود 27 سینمای فعال حوزه هنری به «ماجرای نیمروز» سخن گفته و بر این امر تأکید کرده که حتی بلیتهای دو سانس کنسرت محمد علیزاده در سینما سپهر ساری هم خریداری شده و به حساب این فیلم واریز شده است!!!

محمود کاظمی مدیرعامل موسسه بهمن سبز حوزه هنری گفت: ما صحبتهای بسیاری با تهیه‌کننده فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز» داشتیم و قرار نبود این فیلم در سبد اکران نوروزی قرار بگیرد و ما با اکران آن در نوروز مخالف بودیم. اما وقتی در آخرین روزهای سال 95 اعلام شد که این فیلم در نوروز اکران می‌شود، حوزه هنری تمام قد از فیلم «ماجرای نیمروز» حمایت کرد، چرا که بخشی از سهام این فیلم برای خود حوزه هنری است؛ مگر می‌شود حوزه‌هنری در یک فیلمی سهامدار باشد و از آن حمایت نکند.

وی درباره برگزاری کنسرت محمد علیزاده یکی از خوانندگان معروف در سینما سپهر ساری به جای اکران دو سانس از فیلم «ماجرای نیمروز» بیان کرد: تمامی بلیتهای این دوسانس خریداری شده و مبلغ آن به حساب این فیلم سینمایی ریخته شده است، بنابراین اجرای کنسرت در سینما سپهر ساری بلامانع بوده است.

کاظمی ادامه داد: چرا این صبحتها درباره سینماهایی که در بخش خصوصی هستند مطرح نمی‌شود؛ بالاخره سینماهای حوزه هنری‌ هم باید درآمدی داشته باشد تا چرخ آنها بچرخد. مگر این سینماها پرسنل ندارد و این پرسنل حقوق نمی‌گیرند. مگر در سال گذشته این حوزه هنری نبود که حدود 7 سینما را در کشور بازسازی کرد و تحویل این جامعه داد. سینماهای حوزه هنری که بودجه‌ای از سوی دولت دریافت نمی‌کند، از خودشان درآورده و خرج خودشان می‌کند. در حال حاضر فیلم «ماجرای نیمروز» در 16 استان کشور 27 سینما از سینما‌های حوزه هنری در اختیار دارد. کجا دیگر باید این فیلم را برای نمایش می‌گذاشتیم و نگذاشته‌ایم؟

وی در پاسخ به صحبتهای کاگردان فیلم «ماجرای نیمروز» مبنی بر این که سالنهای این فیلم نسبت به فیلم‌های دیگر اکران نوروز 96 کمتر است، تصریح کرد: فیلمی مثل «خوب، بد، جلف» اکران خود را از اواخر بهمن‌ماه آغاز کرده است؛ اما فیلم «ماجرای نیمروز» اصلاً قرار نبود اکران شود.ما با فیلمها قرارداد داریم. وقتی فیلمی مانند «خوب،بد، جلف» فروش بسیار خوبی دارد، مسلم است که سانسهای بیشتری در یک سینما از آن خود می‌کند، ولی ما از «ماجرای نیمروز» هم حمایت کردیم و در همان سینماها نیز به آن سانس دادیم. ما در شیراز چهار سالن در اختیار «ماجرای نیمروز» قرار دادیم، چهار سالن کم است؟ می‌گویند که سانسهای کم مخاطب را اختیارشان قرار دادیم، این موضوع صحت ندارد ما وقتی خودمان در فیلم «ماجرای نیمروز» سرمایه گذاری کرده‌ایم، سانسهای کم مخاطب به آن نمی‌دهیم، بهترین سانسهای سینماهای حوزه هنری در حال حاضر در اختیار فیلم «ماجرای نیمروز» است.




بازنشر ترفند فیلم «سه ارگانی» قتل موسی خیابانی؟⇐توقف ناگهانی فیلمبرداری محصول تازه کارگردان فیلم عاشورایی حوزه هنری به دلیل کمبود مالی+عکس

سینماروزان: اینکه در سال اخیر یک فیلم سینمایی به نام «ماجرای نیمروز» در میانه مسیر فیلمبرداری خبر از توقف تولید داد و مدتی بعد دیدیم که کار تولید این فیلم با حضور نه یک ارگان که چند ارگان متصل به منابع عمومی به پایان رسید گویا ترفندی تازه برای جذب حمایت ارگانی را پیش روی تهیه کنندگان قرار داده است.

به گزارش سینماروزان  در مورد «ماجرای نیمروز» چنین پلتیکی را دیدیم و ابتدا اخباری درباره توقف تولید به دلیل مشکلات مالی منتشر شد اما به ناگاه فیلم آماده نمایش شد و مشخص گشت نه یک ارگان که سه ارگان از فارابی گرفته تا حوزه هنری و تصویرشهر وابسته به شهرداری در تولید فیلم شراکت داشته اند و البته که این حضور «سه ارگانی» همراه شد با تخصیص چند سیمرغ به فیلم.

به تازگی خبری رسیده مبنی بر توقف تولید فیلمی به نام «فصل شکار» به دلیل مشکلات مالی؛ فیلمی که نام داریوش یاری را به عنوان کارگردان دارد یعنی همان کارگردانی که پیشتر با حمایت حوزه هنری فیلمی به نام «کربلا جغرافیای یک تاریخ» را ساخته بود که در اکران به زحمت توانسته بود فروش خود را به 10 میلیون تومان(!!!) برساند.

جالب است که بازیگر زن اصلی «فصل شکار» هم محیا دهقانی است یعنی بازیگر زن اصلی «ماجرای نیمروز»!!!

آیا باز هم با پلیتکی روبروییم برای جلب نظر ارگانها جهت حمایت از  پروژه ؟ آیا باز هم بناست مسیر دست اندرکاران آن فیلم «سه ارگانی» درپیش گرفته شود و با این خبرسازیها وجهه مظلومانه گرفته شود برای استفاده از منابع عمومی جهت تولید؟

اگر دست اندرکاران چنین پروژه هایی زیربار پلتیک بودن این خبرسازی ها نروند بلافاصله این پرسش پیش می آید که در سازوکار حرفه ای تولید قاعدتا باید مدیر تولیدی وجود داشته باشد که برآورد مالی لازم برای تولید را از همان پیش تولید در اختیار تهیه کننده گذاشته باشد و در این ساختار اینکه کار به ناگاه در میانه می خوابد معنایی ندارد جز حضور منفعلانه مدیر تولید!!

خبر مربوط به توقف «فصل شکار» را بخوانید: فیلمبرداری فیلم سینمایی فصل شکار به کارگردانی داریوش یاری به دلیل مشکلات مالی متوقف شد. این فیلم سینمایی که تهیه کنندگی آن را علیرضا ابوالقاسمی نژاد برعهده دارد اوایل بهمن ماه سال جاری در اطراف شهر آستانه آغاز شده بود و تاکنون حدود 80 درصد آن انجام گرفته اما به دلیل مشکل مالی متوقف شده است. «فصل شکار» که بدون مشارکت و حمایت مالی از هیچ ارگان دولتی و خصوصی و تنها با بودجه شخصی تهیه کننده تولید می شود، مضمونی اجتماعی دارد و به آسیب هایی که خانواده و اخلاق اجتماعی را تهدید می کنند می پردازد. مهران احمدی، حامد کمیلی و محیا دهقانی بازیگران اصلی این فیلم سینمایی هستند و فیلمنامه آن را داریوش یاری به همراه سارا خسرو آبادی نگاشته اند.

فصل شکار
فصل شکار




«ماجرای نیمروز»⇐به دنبال دوست‌دختر سابق در میان زامبی‌ها!!!

سینماروزان/مهدی فلاح‌صابر: حالا و با تولید «ماجرای نیمروز» مشخص شد علاقه‌ای که محمدحسین مهدویان در «آخرین روزهای زمستان» و «ایستاده در غبار» برای مستندنمایی تاریخ با حداقل درام نشان داده بود اتفاقی نیست و او قرار است همچنان این مسیر را ادامه دهد.

تصویرسازی تازه مهدویان در «ماجرای نیمروز» برخلاف دو کار قبلی نقائص خود را هم دارد و گافهای طراحی صحنه در بازسازی زمانی خرداد تا بهمن 1360 حتی با لنز تله و دوربین سوپر16 و فلور کردن بک گراند تصویری هم هویداست؛ از منقش بودن پرچم کشورمان به 22 «الله اکبر» که تازه از اواخر دهه 60 به پرچم راه یافت تا مشاهده شیشه های آب معدنی در یخچال یک ساندویچی و حتی کرکره‌های برقی یکی دو تا مغازه در نماهای بیرونی، نارنجی پوش بودن رفتگر که در آن زمان هنوز متداول نبود و البته تأکید بر این جمله امام(ره) که «شهدا در قهقه مستانه شان  در شادی وصلشان عندربهم یرزقونند» بدون توجه به بازه زمانی جمله که چند سال بعد است!

با این حال کفه بازسازی تصویری تنها وجه فیلم است که می توان به آن پناه برد. چرا؟ چون از یک طرف گافهای آشکار آثار تاریخی تلویزیونی را ندارد و از سوی دیگر روایتی که مهدویان از تاریخ و آن هم تاریخ نفاق ارائه می دهد بیش از حد ویکی پدیایی و فاقد هر گونه اندیشه است و حتی تلاشهایی که او متأثر از «سیانور» برای ایجاد مایه‌های عاشقانه جعلی در روایت ایجاد کرده نه تنها بار دراماتیک و مغز فیلم را عیان نکرده که همچون وصله ای نچسب بر پیکره یک مستندنمایی است!

اینکه در فیلم یک مأمور اطلاعاتی سپاه با بازی مهرداد صدیقیان را در قد و قامت یک عاشق دلخسته می‌بینیم که همراه گروه ضربت خانه به خانه نه به دنبال موسی خیابانی که به دنبال نجات دوست‌دختر سابق است به شدت سوءتفاهم برانگیز است.

اینکه همه تلاشهای مأموران اطلاعاتی برای کشف دست راست مسعود رجوی تا زمان اعتراف یکی از دستگیرشدگان منافقین که شش ماهی وقت تلف می کند تا تواب شود و به حرف بیاید ابتر می‌ماند و فیلم وقتی به پایان می‌رسد و فتح وقتی به دست می‌آید که این منافق آدرس سه خانه تیمی در خردمند، پاسداران و زعفرانیه را به بازجویان خود می‌دهد چه معنایی دارد جز آن که مأموران اطلاعاتی عملا شش ماه تمام وقت تلف کرده بودند!

ژورنال تفاوت دارد با سینما

تاریخ نگاری مستندنمای «ماجرای نیمروز» شاید برای محصولی ژورنالیستی که بناست اتفاقات یک برهه خاص را در اختیار علاقمندان تاریخ قرار دهد خیلی هم خوبباشد اما چنین محصولی را می توان با تصاویر آرشیوی به جا مانده از آن روزگار به گونه ای واقع گرایانه تر هم ساخت و نیازی به صرف بودجه هنگفت و همراهی سه ارگان  فارابی، حوزه هنری و تصویرشهر برای آن بازسازی نیست؛ تازه اگر در بازسازی مان به دلیل عدم توانایی طراحی صحنه، جرأت نمایش هلی شات که هیچ حتی یک اکستریم لانگ شات از درگیریهای خیابانی آن روزگار و ترورها را هم نداشته باشیم که اصلا فلسفه بازسازی زیر سوال می رود؛ فقط کافیست نمای درگیری جلوی دانشگاه را مقایسه کنیم با تصویرسازی نماهای ابتدایی تسخیر سفارت در «آرگو» تا همه چیز دستمان بیاید!

منافقان در قامت زامبی ها

اصلی ترین عنصری که فیلمی درباره خط نفاق و ماجرای التقاط می بایست داشته باشد واکاوی اندیشه های شکل دهنده التقاط است تا افکار قطب مقابل که به عنوان مبارز با نفاق بناست در قامت قهرمان تجلی پیدا کند منطق داشته باشد. نمی توان انتظار داشت مخاطب دهه هفتادی که فیلم را می‌بیند همان داده‌ها و اطلاعات آنهایی را داشته باشد که در دهه 60 زیسته و از نزدیک با رفتارهای افراطی این گروهک روبرو بوده‌اند.

این شناخت هم به دست نمی آید مگر با تمرکز درام بر لااقل یکی از هسته های بالادستی منافقان و مثلا خود موسی خیابانی! جز این باشد سرنوشت فیلم می شود سرنوشت فیلمهایی که ظهور گروهی زامبی یا خون آشام را در منطقه ای شهری به تصویر می کشند و این ظهور است که اتحاد گروهی از آدمیان در برابر زامبی ها را موجب می شود. زامبی ها ذاتا خونخوار هستند و هیچ توجیه منطقی بر رفتار غریزی خود ندارند! آیا منافقان هم زامبی بودند؟ و بی‌ توجیه آن ترورها را به راه انداختند؟؟؟ «ماجرای نیمروز» درباره اندیشه های شکل گیری التقاط ولو به صورت اختصار هم چیزی نمی گوید تا صرفا زامبی بودن منافقان به چشم بیاید.

هیچ کجای فیلم مهدویان درباره ریشه های رفتارهایی که منافقان را به سمت التقاط و ایستادن روبروی خلقی که مدام سنگش را به سینه می زدند داده ای ارائه نشده و از ابتدا تا پایان فقط با افعالی که از آنها سرمی زند به عنوان محرکی مواجهیم که عاملی می شود تا از زبان تیپ مأموری به نام «کمال» با بازی هادی حجازی‌فر مدام بشنویم «بریم بریزیم و بزنیم»!

نه کمیته نشان داده می‌شود و نه لاجوردی!

از این فقدان اندیشه دراماتیک در فیلم که بگذریم می رسیم به تعارضات موجود در واقعه نگاری مستندنمای فیلم با اسناد به جا مانده از اتفاقات خرداد تا بهمن 60.

نخست اینکه بر اساس اسناد و فیلم موجود، در جریان درگیری برای قتل موسی خیابانی نیروهای کمیته انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران بصورت مشترک حضور داشتند که در فیلم اشاره ای به کمیته انقلاب نمیشود.

دوم اینکه در جریان کشف خانه تیمی موسی خیابانی و درگیری مسلحانه زعفرانیه نامی از اطلاعات مردمی برده نشده که طبق اسناد منتشره و همچنین فیلم گفتگوی اسدالله لاجوردی دادستان وقت، این مکان با اطلاعات مردمی و پیگیری کمیته انقلاب اسلامی و سپاه کشف شده است.

سوم اینکه بعد از عملیات منجر به کشته شدن موسی خیابانی، سپاه پاسداران در اطلاعیه خود اعلام میکند که موسی خیابانی با اصابت دو گلوله مجروح میشود و با خوردن سیانور به زندگی خود پایان میدهد و ابدا چنین نکته ای در فیلم مشهود نیست.

چهارم اینکه در سکانس پایانی میبینیم که کاراکتر «کمال» که مدام دنبال رفتن و زدن بود(!) فرزند خردسال مسعود رجوی و اشرف ربیعی را می‌یابد و در آغوش میگیرد و با آن کودک بر بالای جنازه خیابانی و دیگر کشته شدگان حاضر میشود؛ در حالی که در فیلم واقعی این حادثه که در فضای مجازی هم موجود است این اسدالله لاجوردی است که کودک را بغل کرده و بر سر اجساد حاضر می‌شود؛ اینکه مهدویان در «ماجرای نیمروز» لاجوری را در نماهای دیگر نشان می دهد اما در نمای پایانی با جا زدن «کمال» به جای وی واقعیت را تحریف می کند چه دلیلی داشته؟




اتفاقی عجیب در رسانه ای نزدیک به مقامات شهری⇐یک تهیه‌کننده جوان برای مدیرمسئول این روزنامه تعیین تکلیف می‌کند!/پای موسی خیابانی در میان است!!!

سینماروزان: حدودا دو هفته قبل اختتامیه نمایشگاه مطبوعات را پشت سر گذاشتیم؛ نمایشگاهی که مجالی است برای ارزشگذاری بر مقام اهالی رسانه ولی در همین شرایط شنیدن برخی رفتارهای غیرحرفه ای در رسانه های نوپا نگران کننده به نظر می رسد.

به گزارش سینماروزان و به نقل از “سینماپرس” از جمله این رفتارها در روزنامه ای منسوب به مقامات شهری رخ داده و در نتیجه انتشار گزارشی پیرامون یکی از محصولات سینمایی در مسیر تولید دو خبرنگار رسانه اخراج شده اند!

جالب اینجاست که این محصول سینمایی “ماجرای نیمروز” به تهیه کنندگی جوانی تولید می شود که روابط نزدیکی با یکی از آقازادگان نهادهای شهری دارد و به همین واسطه توانسته در مدت زمانی کوتاه رشدی حبابی هم در سینما داشته باشد.

افشای خط داستانی این محصول که گویا مرتبط با موسی خیابانی از سران منافقین و ماجرای قتل وی است(اینجا را بخوانید) و البته بازنشر آن در رسانه های دیگر، موجبات ناراحتی این تهیه کننده را فراهم کرده و او درخواست حذف محتوا را کرده است و این درخواست هم به سادگی از سوی مدیرمسئول پذیرفته شده است و متن محتوای موردنظر از سایت روزنامه حذف شده است.

با این حال مدیرمسئول به دستور تهیه کننده جوان از خبرنگاران خود خواسته که زمینه حذف محتوا از رسانه های دیگر را هم فراهم کنند و چون خبرنگاران مذکور زیر بار این تصمیم غیرمنطقی نرفته اند، اخراج شده اند.

نکته عجیب درباره این ماجرا آن است که سفارش تولید این گزارش از سوی مقامات مافوق تحریریه به خبرنگاران مذکور اعلام شده و یک هفته ای هم اصرار برای تولید گزارش وجود داشته ولی در نهایت در فشارهای وارده از سوی آن تهیه کننده جوان، مقامات مافوق کمترین مسئولیتی را نپذیرفته اند و ترجیح داده اند تقصیر را بر گردن نیروهای زیردست بیندازند تا به حضور خویش در این رسانه متصل به منابع عمومی ادامه دهند.

این است امتداد نگاه غیرحرفه ای حتی در رسانه هایی که دم از تعلق خاطر به نسل سوم می زنند. رسانه هایی که بخش عمده محتوای تولیدشده آنها گردآوری مطالب دیگران است و در عین حال با معدود نیروهای مولد خویش چنین برخوردهای بدوی می کنند…