1

اظهارات بازیگر “مسافران” در زادروز بهرام بیضایی⇐همه سال‌هايي كه بیضایی نرفته بود با او و انبوه طرح‌هاي پيشنهادي‌اش چه كرديم؟؟/حالا كه رفته چه پيشنهاد باوركردني بهتري براي بیضایی داريم جز اينكه باز هم برگردد پشت همان درهاي بسته بنشيند؟!/هیچ کس {در دولت اعتدال} پاي عملي‌كردن دعوت‌ به‌ بازگشت بیضایی نايستاد!/وقتي حتي توان هضم فيلمنامه “اشغال” -که برای سي، چهل سال پيش است را هم ندارند- چطور توقع دارند بیضایی آنها و دعوت‌شان را جدي بگيرد؟؟/آقايان هنوز ياد نگرفته‌اند كه با هنرمندی مثل بیضایی از موضع رييس حرف نزنند!!

سینماروزان: بیش از ده سال است که بهرام بیضایی ایران را ترک کرده و به ایالات متحده مهاجرت نموده و در دانشگاه استنفورد به تدریس و اجرا می‌پردازد.

به گزارش سینماروزان زادروز بیضایی موجب شده حمید امجد بازیگر “مسافران” مخاطب پرسش روزنامه اعتماد در چرایی عدم بازگشت بیضایی به ایران قرار گیرد؟

حمید امجد درباره هیاهوی تبلیغاتی دولت اول اعتدال حول بازگرداندن بهرام بیضایی به ایران بیان داشت: حتي اگر نيت خيري پشت آن دعوت‌های ابتدایی دولت اعتدال از بیضایی نهفته بوده باشد، نه هیچ کس براي تسهيل فعاليت ايشان بعد از آن بازگشت فكري كرده بود نه هیچ کس پاي عملي‌كردن آن دعوت‌به‌كار مي‌ايستاد و البته اينها هم با اين دولت آغاز نشد.

امجد که تنها تجربه کارگردانی سینمایی‌اش “آزمایشگاه” در دولت دوم احمدی‌نژاد رقم خورد، ادامه داد: در دوره دوم احمدي‌نژاد هم يك‌باره شايعه كردند آقاي بيضايي قرار است برگردد و فيلم «اشغال» را بسازد. بعد كه پرسيده شد آيا كساني كه چنين شايعه‌اي راه انداخته‌اند اصلا آن فيلمنامه را خوانده‌اند و با هيچ‌ قسمتي از آن مشكل نداشته‌اند، جواب آمد كه البته نخوانده‌اند ولي خلاصه‌اي از آن را شنيده‌اند و خب بر‌اساس همان شنيده‌ها قسمت‌هايي از فيلمنامه البته بايد حذف شود يا تغيير كند!

بازیگر “مسافران” افزود: نمي‌دانم تلخ‌ترين بخش اين نوع مديريت فرهنگي اين است كه وقتي حتي تحمل و توان هضم فيلمنامه سي، چهل سال پيش نويسنده را هم ندارند چطور توقع دارند نويسنده‌اي كه كوشيده امروز سي، چهل سال جلوتر از زمان نوشتن «اشغال» باشد آنها و دعوت‌شان را جدي بگيرد؟

حمید امجد تاکید کرد: يا اين بخش قضيه كه وقتي دانه‌پاشيدن‌شان هم با خط‌ونشان‌كشيدن براي حذف (آن‌هم در فيلمنامه‌اي كه خودشان انتخابش كرده‌اند نه فيلمنامه‌اي كه نويسنده با اصرار به آنها داده باشد) همراه است، بعدا قرار است با نويسنده و اثرش چه‌كار كنند، يا اين بخش كه حتي براي استفاده سياسي يا هر قصد ديگر خودشان هم كه شده، يكي‌شان حوصله ندارد بنشيند يك فيلمنامه آماده بارها چاپ‌شده را يك‌بار از سر ‌تا ته بخواند! شايد هم بدترين بخش قضيه اين باشد كه آقايان ياد نگرفته بودند كه با هنرمندی مثل بیضایی از موضع رييس حرف نزنند؛ مي‌شد از هنرمندي كه داري دعوتش مي‌كني بپرسي او چه طرحي براي اجرا پيشنهاد مي‌كند، نه اينكه اثري از چند دهه قبلش را، بدون پرسيدن نظر خودش و حتي بدون خواندن و فهميدن نظر واقعي و نهايي خودت، انتخاب و اعلام كني، آن‌هم با شرط چندين حذف و تغيير! خب… نمونه «اشغال» فقط يك مثال بود از انبوه دفعاتي كه لابه‌لاي منع‌ها و مسدودكردن‌ها، مثلا براي كار از هنرمند دعوت به عمل مي‌آمد.

به گزارش سینماروزان امجد خاطرنشان ساخت: سوال جدي‌تر، از همه دريغ‌گويان درباره رفتن آقاي بيضايي و كاركردنش دور از وطن خود، مي‌تواند اين باشد كه همه سال‌هايي كه او نرفته بود با او و انبوه طرح‌هاي پيشنهادي‌اش چه كرديم و حالا كه رفته چه پيشنهاد باوركردني بهتري برايش داريم جز اينكه باز هم برگردد پشت همان درهاي بسته منتظر بنشيند؟




چرا بيضايي دو متن کاملا متضاد را در استنفورد روی صحنه برد؟⇔ناشر رسمی بیضایی پاسخ داد

سینماژورنال: بهرام بیضایی در یک سال گذشته دو نمایشنامه یکی نمایش دینی-آیینی “ارداویراف نامه” و دیگری یک نمایش شوخ و شنگ و مضحکه‌مانند به نام “طرب نامه” را در دانشگاه استنفورد که شش سالی است در آنجا مشغول تدریس است روی صحنه برد.

به گزارش سینماژورنال شهلا لاهیجی مدیر انتشارات روشنگران(ناشر رسمی آثار بیضایی در ایران) در یادداشتی که برای “اعتماد” نوشته، چرایی اجرای دو نمایش متضاد توسط این مولف تمام عیار سینما و تئاتر ایران را طرح کرده است.

به اعتقاد لاهیجی مروری بر وضعیت زنان در برهه های زمانی مختلف دلیل این تضاد بوده است.

سینماژورنال متن کامل یادداشت لاهیجی را ارائه می دهد:

سفر به دنیای مردگان در “ارداویراف نامه”

سال گذشته دو متن مهم و اجرانشده در ايران از استاد بيضايي به دليل عدم موافقت نهاد مربوط به ادبيات نمايشي در دانشگاه استنفورد كاليفرنيا روي صحنه رفت. هر دو اثر به صورت روخواني با تلفيقي از حركت.

هر دو اثر با استقبال كم‌نظير ايرانيان و غيرايرانيان مقيم ايالت كاليفرنيا و حتي ايالات مجاور روبه‌رو شد. «ارداويراف‌نامه» كه يك اثر باستاني است و مانده از دوران حكومت ساسانيان در ايران كه در نهايت به سقوط حكومت ساساني و سلطه چندين قرن اعراب بر ايران شد.
قرن‌ها پيش از آنكه دانته كتاب سه‌جلدي خود به نام «دوزخ، برزخ و بهشت» را بنويسد، يك موبد «زرتشتي مغان» از سوي موبد موبدان ماموريت يافت كه به جهان زيرين رود و از احوال مردگان خبر آورد. البته آنگونه كه در كتاب ارداويراف‌نامه آمده، انگيزه واگذاري چنين ماموريتي به يك مرد دين از گروه مغان به دليل بي‌باورشدن مردمان آداب آن بود و براي موبدان به منزله زنگ خطر.

اين ماموريت براي اين بود و آن كس كه مي‌رود خبر وضعيت بد جهان زيرين را براي ايجاد خوف در دل‌بندگان اهورامزدا بياورد كه كم‌تر به خطا روند و بيشتر سر اطاعت فرود آورند، به ويژه زنان كه طبق گفته‌هاي ناشي از «بنگ» و «شراب» ارداويراف بيشترين شكنجه‌شوندگان در جهان مردگان يا رستاخيز جماعت زنان بودند كه گوش به فرمان شوهر نداده و سر ناسازگاري داشته‌اند.

انتقاد از حاکمان در “طرب نامه”

نمايش ديگر “طرب‌نامه” بود. طرب‌نامه يك «مضحكه» است، يك «شوخ‌نامه» يا طنز اجتماعي بود كه طنزپردازان هر دوران در انتقاد از حاكمان به صورت في‌البداهه مي‌گفتند و مي‌نوشتند اما از مجازات مصون بودند.

انگیزه بیضایی این بود

انگيزه بيضايي در به صحنه‌آوردن دو متن كاملا متضاد كه يكي ديني ـ آييني ترسناك و «آموزنده» و ديگري شوخ و مضحكه و در عين حال پر از طنزي تلخ، از وضعيت و اشتغال زنان و خصومت آشكار آتشكده با آنان بود.

من كه پس از كتاب ارزشمند «هزار افسان كجاست؟»، كار جديدي جز دو كتاب از درون متون كهن كه قبلا در مجموعه نمايشنامه‌هاي او چاپ شده بود اما خريد آن مجموعه با قيمت گران در توان دانشجويان و دوستداران بيضايي نبود، به چاپش اقدام كرديم. يكي “ضيافت و ميراث” در يك مجلد و ديگري «سلطان مار» كه هرگز به صورت مستقل در روشنگران چاپ نشده بود.

آن سوی دنیا قدرش را می دانند و اینجا از دستش دادیم
بيضايي اكنون ٧٨ ساله است. موهاي سر و ابرويش يكسره سفيد مثل نقره و قلمش همچنان توانا مثل الماس. آن سوي دنيا قدر او را مي‌دانند اما ما در اينجا از دستش داديم.

خوبان خود را از دست می دهیم

سال پيش به تماشاي «فيلمنامه‌خواني روز واقعه»، از مشهورترين متون بيضايي كه به دست و همت آقاي رحمانيان تهيه، تدوين و كارگرداني شده بود، رفتيم. كار فوق‌العاده بود. حاضران از دست‌زدن خسته نمي‌شدند اما من از ديدن موهاي سفيد رحمانيان ترسي ناشناخته به جانم افتاد. ياد موهاي سپيد بيضايي افتادم. خوف به جانم نشست!
زمان مثل برق در گذر است و ما نه خود ديگر مي‌توانستيم بيضايي‌ها و رحمانيان‌هاي ديگري بسازيم و نه اجازه داديم آنها خود بر اين كار همت ورزند. اينگونه بود كه ما بيضايي‌هاي‌مان را از دست داديم. ديگر خوبان‌مان را هم از دست مي‌دهيم، بي‌آن‌كه براي پركردن جاي خالي‌شان نسلي يا گروهي جوان‌تر از ميان شاگردان و پيروان‌شان پرورش داده باشيم.

کتابی که یک سال و چند ماه در ممیزی ماند

يادم مي‌آيد از نخستين كتاب‌هايي كه انتشارات روشنگران منتشر كرد، «سيماي زن در آثار بهرام بيضايي» بود. اين كتاب تقريبا يك سال و چند ماه در مميزي كتاب ماند. بنا بود مسطح چاپ شود اما حروفچيني نمي‌توانست حروفش را بيش از آن حد معطل نگه دارد. براي همين از روي حروفچيني يك كپي برداشت و حروف را جمع كرد.
به كتاب يا راستش را بخواهيد به اين «كتابچه» كه در آن تنها به فيلمنامه‌هاي بيضايي پرداخته بوديم، پس از اين در و آن در زدن‌هاي فراوان دستگيرم شد به فيلمنامه انگ‌هاي مختلفي زده بودند. هميشه متعجب بودم چرا چنين اتفاقي ممكن است براي يك مجموعه فيلمنامه بيفتد.

دلیل فشار را فهمیدم

به خصوص كه آن‌وقت‌ها تازه با بيضايي آشنا شده و شرمگين بودم كه چنين سوالي را از خودش بپرسم اما پس از چند سال كار مداوم با بيضايي و خواندن بيشتر آثارش با بيضايي بيشتر آشنا شدم و دليل فشار بر بيضايي در نمايشنامه‌ها و فيلم‌هايش را دانستم. بيضايي جزو معدود اهالي هنر بود كه در آثارش نقش‌هاي محوري و اصلي را به زنان مي‌داد، آن هم نه زنان جوان و خوش بر و رو، بلكه به زنان ميانسال يا حتي كهنسال كه در حكم پيرسال «خدابانوان» فرهنگ ديرسال اين سرزمين كهن هستند.
در “كلاغ”، “مسافران” و بسياري آثار نوشتاري او اين تمايز به چشم مي‌خورد. ولوله‌اي كه در باب نگاه اسطوره‌اي بيضايي به زنان در ميان دوستان و دشمنان او در گرفته، ناشي از همين گزينش است.

فقط مردم او را به جا آوردند

مسيري كه او رفت، خلاف مسير هر روز بود اما مردم، فقط مردم او را به جا آوردند، تحسين كردند و به استادي‌اش پذيرفتند.

بيضايي امروز در جمع دوستداران و پيروانش غايب است اما هنوز دل دوست‌دارانش براي او و به ياد او مي‌تپد. آرزو مي‌كنم قلب زيباي او ساليان بتپد و دل دوستدارانش همچنان مملو از مهر و تحسين او. بادا كه چنين بادا.




انتقادات عجیب و غریب بازیگر زن “رسوایی” از همه چیز و همه کس؛ از ده‌نمکی گرفته تا فرهادی و فرحبخش و برنامه “هفت”/این بازیگر اکنون در فرانسه اقامت دارد

سینماژورنال: محبوبه بیات بازیگری را از دهه 50 با بازی در “گوزنها”ی مسعود کیمیایی آغاز کرد و در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز تجربه همکاری با کارگردانانی نظیر بهرام بیضایی، علی حاتمی، تهمینه میلانی، محمدعلی سجادی، مهدی صباع زاده و بسیاری دیگر را پشت سر گذاشت.

به گزارش سینماژورنال بیات از دهه 80 به بعد در سینمای ایران کم کارتر شد تا آن که در آخرین حضورهای سینمایی اش نقشهایی کوتاه در “رسوایی” و “هیس! دخترها فریاد نمی زنند” را ایفا کرد.

این بازیگر 66 ساله چند ماهی است که از ایران کوچ کرده و در فرانسه روزگار می گذراند و البته به مانند اغلب بازیگرانی که از ایران مهاجرت می کنند در گفتگوهایش بیشتر نیمه خالی لیوان سینمای ایران را دیده.

وی در تازه ترین گفتگویی که با یکی از رسانه های آن ور آبی انجام شده است نیز خستگی خود از اینکه تلاشهایش در بازیگری به ثمر نرسیده را دلیل اصلی مهاجرتش دانسته و در کنار آن انتقادات عجیب و غریبی را از سینمای ایران، بازیگرانش و کارگردانان مختلف آن مطرح کرده است.

جالب است که بیات در کنار انتقادات فراوان از سینمای ایران از این می گوید که چون سینمای دهه شصت سینمای خوبی بوده او نیز نقش اول فیلمها را بازی می کرده است!!!

سینماژورنال بخشهایی از گفته های محبوبه بیات را در ادامه ارائه می کند:

بازیگران امروزی مردم را کفش خودشان هم حساب نمی کنند

فیلم‌های قبل از انقلاب از یک جاذبه‌هایی برخوردار بودند که فیلم‌های بعد از انقلاب همان جاذبه‌ها را هم ندارند و آن هم “بازیگران خوب” بود. بازیگرانی که سینما را می‌شناختند؛ محبوب بودند و مردم برای‌شان احترام قائل بودند. اما بازیگران امروزی، مردم را کفش خودشان هم حساب نمی‌کنند.

فرحبخش تمام فیلمهای قبل از انقلاب را آداپته می کند

الان هم به هر حال، چهار تا فیلم خوب در سال ساخته می‌شود و بقیه آثار کاملا “تجاری” برای قشر جوان هستند. اما مساله این است که الان مثلا آقای فرح‌بخش تمام قصه‌های فیلم‌های قبل از انقلاب را آداپته و به‌ روز می‌کند و دوباره می‌سازد؛ از فیلم “عروس فرنگی” [به کارگردانی نصرت‌الله وحدت، محصول سال ۱۳۴۳] با بازی خانم پوری بنایی بگیرید تا خیلی موارد دیگر. فیلم‍‌‌های امروزی، در حقیقت همان فیلم‌ها هستند که فقط آداپته شده‌اند؛ خانم‌ها روسری گذشته‌اند و فیلم را دوباره ساخته‌اند. به جای رقص و کافه هم جنگ و جبهه را می‌گذارند

ایشان خودشان فیلم نمی سازد

به نظر من اصلا ایشان{مسعود ده نمکی} خودش فیلم نمی‌سازد بلکه یک فرد دیگری این کار را برایش انجام می‌دهد. به خاطر این‌که وقتی من از آقای ده‌نمکی خواستم که درباره سناریو و نقش با هم صحبت کنیم، ایشان اصلا حرفی برای گفتن نداشت و اصلا نیامد. من حدسم این است که اگر کسی چیزی را نوشته باشد، باید بتواند از آن دفاع کند. مثلا به او گفتم هر فرد لال، حرکات و بازی مخصوص به خودش را دارد؛ چون یک نفر سکته کرده، دیگری لال مادرزاد است و یک نفر دیگر هم شوکه شده؛ وقتی از آقای ده‌نمکی توضیح خواستم، ایشان اصلا جوابی نداشت. در موقع کار هم، چون ایشان اصلا به من توضیحی درباره نقشم نداده بود، به مشکل خوردیم. به من می‌گفت «بازی شما غلط است» و بسیار بد … رفتار می‌کرد. در حالی که تمام وقتش را برای خانم‌های جوان بازیگر می‌گذاشت و نگران بود آنها لنز داشته باشند یا خیر و لنزشان چه رنگی باشد؛ چطور خوشگل‌تر باشند و لباس‌شان چه باشد به خاطر این‌که آن‌ها را برای جلب تماشاگر لازم داشت. آقای ده‌نمکی اصلا سینمایی و هنری فکر نمی‌کند…

در دهه شصت شاهد آثار خوبی بودیم که من هم نقش اول آنها بودم!

در دهه شصت که به نوعی دهه اول انقلاب بود و برخی افراد هنوز روی‌شان باز نشده بود… شاهد تولید آثار خوبی بودیم که من هم نقش اول این فیلم ها بودم. فضای دهه شصت، فضای سینمایی بود اما الان دوباره همان شوها و جلب توجه تماشاگر برای پول درآوردن مطرح است.

اگر کسی از هفت خوان رستم رد نشده باشد نمیتواند در “هفت” حضور پیدا کند

درباره برنامه‌های زنده‌ای که شما در تلویزیون می‌بینید، مثل برنامه “هفت” اگر کسی از هفت‌خان رستم رد نشده باشد، امکان ندارد که بتواند در آن‌ها حضور داشته باشد. مسئولان این برنامه از کسانی دعوت می‌کنند که به قولی “خودی” هستند و اجازه اعتراض دارند؛ امثال من به این برنامه‌ها راه پیدا نمی‌کنند. من در ایران اصلا به برنامه زنده دعوت نمی‌شدم؛ فقط یک بار هم که از دست‌شان در رفته بود و ماه رمضان به یک برنامه زنده رفته بودم، به مجری برنامه گفته بودند این قدر حرف بزند که من اصلا دهنم باز نشد! {می‌خندد} کسانی به برنامه‌های زنده دعوت می‌شوند که از قبل به آنها دیکته شده باشد که باید چه چیزهایی بگویند و چه چیزهایی نگویند.

فرهادی قرار بود بیاید تا گفتگو کنیم اما نمی دانم چه شد که هرگز ایشان را ندیدم

من یادم است اصغر فرهادی هنوز “اصغر فرهادی” نشده بود که یک بار به من زنگ زد و درباره یک متنی با هم صحبت کردیم. من به او گفتم «آقای فرهادی بیا بنشینیم از دید زنانه هم به این قصه نگاه کنیم چون من یک زن و زن آزاده‌ای هستم که ذهنم گسترده‌تر از زنان عادی است». قرار هم شد که بیایند و گفتگو کنیم اما نمی‌دانم چه شد که دیگر هرگز ایشان را ندیدم. بعدها که موفق شدند از موفقیت ایشان خیلی خوشحال شدم چون بسیار آدم باشعور و بافهمی است.