1

تازه ترین حرفها و درددلهای بهرام بیضایی⇐”مرگ یزدگرد” و “چریکه تارا” توقیف شدند فقط برای اینکه کاراکتر کنشگر هر دو یک زن بود!!/ به “روز واقعه” ۷۳ مورد اصلاحیه زدند که من آن را نسازم ولی شخص دیگری آمد و شاید به امید که این جماعت را قانع کند به سراغ ساختش رفت!!/یک آهنگر را به زور در “روز واقعه” تپاندند و درنهایت یک فیلم عربی ازش درآوردند که انگاری لبنان آن را ساخته و نه ایران!!/تحسین میکنم آنها را که جهنمی درست کردند زیرپای آنها که “باشو…” را ساختند برای ادای دین به آوارگان جنگ!/این نقل قول که من به سعید امامی گفتم از من و امثال من گذشته، دروغ محض است!/من هزار سال بعد از مرگم هم فکر نمیکنم که از ما گذشته و غلط میکنم بچه های ایران را به سانسورچیان که دشمنان مایند بسپارم!/از آن فیلمساز[کیمیایی؟] میخواهم جملات ظاهرفریب را به نقل از من تکرار نکند و نگذارد که بیشتر بگویم!/بزرگترین کتاب سیاسی تمام ادوار “شاهنامه” است چون نشان میدهد چگونه در تاریخ ایران مدام آدمهایی با وعده اصلاح و عدالت و بهبود آمده اند ولی بعد از مدتی همه چیز را به گند کشیده اند!!/حالم به هم میخورد از یادآوری سانسوری که با آن مواجه بودیم. به چه حقی ما را سانسور کردند؟ به چه حقی فکر کردند مرکز جهانند؟!/سانسور چنان بلایی سرم آورده که فکر میکنم همان گریه روز تولدم هم از سانسور بوده! /سانسور از دل جامعه آمده و جامعه است که این سانسور را موجب شده چون هیچ سانسوری خودبخود رخ نمیدهد!!/خیلی بد است که برخی هنرمندان مدام میگویند سانسور همه جا هست و کاریش نمیشود کرد! این جماعت کمک میکنند به بودن سانسور و امتیازاتی در قبالش میگیرند ولی درنهایت جامعه را عقب نگه میدارند!!/ نمیخواستم از ایران بیرون بیایم ولی آن همه دروغ، آن هم از جانب همکاران نزدیک واقعا قابل تحمل نبود!/حتی برای فرزندانم در مدرسه مشکل درست کردند فقط به خاطر اینکه من، پدرشان بودم!/حق من است که در وطن کار کنم! حق هر ایرانی است که در وطن کار کند! شما چکاره هستید که میگویید نباید امثال ما کار کنیم؟/اگر همه، هیچ نمیدانستیم امیدی نبود ولی چون بیشتر از قبل، میدانیم، میتوان امیدوار بود به شکوفایی!

سینماروزان: بیشتر از ده سال از آخرین فیلمی که بهرام بیضایی در وطن ساخت میگذرد.

به گزارش سینماروزان آخرین فیلم بیضایی “وقتی همه خوابیم” نقدی تند بر مناسبات پشت پرده سینمای ایران بود و بعد از آن هرچند بیضایی تلاشهایی کرد برای تولید “مقصد” و “اشغال” ولی درنهایت از ایران مهاجرت کرد و این مهاجرت تا امروز ادامه داشته است.

بهرام بیضایی در سالهای هجرت هم نوشته و هم چندین نمایش اجرا کرده ولی همچنان حسرت وطن در دلش است چنان که در گفتگویی تازه به علاء محسنی بیان داشت: حق من است که در وطن کار کنم. حق هر ایرانی است که در وطن کار کند. شما چکاره هستید که میگویید نباید امثال ما کار کنیم حالم به هم میخورد از یادآوری سانسوری که با آن مواجه بودیم. به چه حقی ما را سانسور کردند؟ به چه حقی فکر کردند مرکز جهانند؟

بیضایی با مرور دردسرهای تولید فیلم در ایران و با اشاره به “باشو…” بیان داشت: تحسین میکنم آنها را که جهنمی درست کردند زیرپای آنها که فیلمی ساختند برای ادای دین به آوارگان جنگ؟؟ اگر نمیشد “باشو…” هم ساخت، پس چه میشد کرد؟
 

بیضایی ادامه داد: وقتی به کلی همه عوامل درگیر “باشو…” آواره شدیم تازه فهمیدیم که اوضاع از چه قرار است؟ از فیلمبردار باشو تا سوسن تسلیمی بازیگرش و البته عدنان عفراویان بازیگر کودک فیلم که به موقع دیده نشد تا زندگیش بدتر شود از آنچه که بود.

بهرام بیضایی با گلایه از آنها که نگذاشتند “روز واقعه” را خودش بسازد اظهار داشت: به “روز واقعه” 73 مورد اصلاحیه زدند که من آن را نسازم ولی شخص دیگری آمد و شاید به امید که این جماعت را قانع کند به سراغ ساختش رفت ولی نشد آنچه باید میشد.

بیضایی افزود: یک آهنگر را به زور در “روز واقعه” تپاندند و درنهایت یک فیلم عربی ازش درآوردند که انگاری لبنان آن را ساخته و نه ایران و ایرانی!

بیضایی با اشاره به شمه هایی دیگر از سانسوری که با آن دست به گریبان بوده بیان داشت: تک تک صفحات نمایش “سهراب کشی” را خط کشیدند و کشیدند و کشیدند تا اجرا نشود! سهراب کشی مگر چه داشت که آن همه ممیزی بدان وارد شد؟

این فیلمساز کهنسال تاکید کرد: سانسور چنان بلایی سرم آورده که فکر میکنم همان گریه روز تولدم هم از سانسور بوده! سانسور از دل جامعه آمده و جامعه است که این سانسور را موجب شده چون هیچ سانسوری خودبخود رخ نمیدهد.

بیضایی ادامه داد: خیلی بد است که برخی هنرمندان مدام میگویند سانسور همه جا هست و کاریش نمیشود کرد! اینها کمک میکنند به بودن سانسور و امتیازاتی هم در قبالش میگیرند ولی عشق به عقب ماندگی این جماعت غیرقابل بخشش است چون جامعه را عقب نگه میدارند.
بیضایی گفت: چرا “مرگ یزدگرد” و “چریکه تارا” توقیف شدند؟ فقط برای اینکه کاراکتر کنشگر هر دو یک زن بود.

به گزارش سینماروزان بهرام بیضایی که فیلمنامه ای با عنوان “دیباچه نوین شاهنامه” را با محوریت زندگی تراژیک فردوسی نوشته است درباره “شاهنامه” اظهار داشت: بزرگترین کتاب سیاسی تمام ادوار “شاهنامه” است چون نشان میدهد چگونه در تاریخ ایران مدام آدمهایی با وعده اصلاح و عدالت و بهبود آمده اند ولی بعد از مدتی همه چیز را به گند کشیده اند و به نظرم زیر این استبداد هدایت مادران و زنان است که همچنان ایران را نگه داشته؛ درست نظیر همین کاری که “شهرزاد” در “هزار و یک شب” میکند.

دیدار دهه هفتادی گروهی از فیلمسازان و ازجمله بهرام بیضایی و مسعود کیمیایی با سعید امامی و نقل قولهای کیمیایی از این دیدار از جمله موارد مناقشه برانگیز همه این سالها بوده است.

به گزارش سینماروزان در نقل قول کیمیایی از آن دیدار این طور آمده که بیضایی با لحنی اندرزگویانه خطاب به امامی گفته که حداقل به فکر بچه های ایران باشد چون دیگر از امثال او گذشته که به فکر آینده باشند!

بیضایی با رد روایت کیمیایی از دیدار با سعید امامی گفت: این نقل قول که من به سعید امامی گفتم از من و امثال من گذشته، دروغ محض است! من هزار سال بعد از مرگم هم فکر نمیکنم که از ما گذشته و غلط میکنم بچه های ایران را به سانسورچیان که دشمنان مایند بسپارم! مگر نه اینکه همینها نبودند که باعث مهاجرت بچه های ایران شدند. از آن فیلمساز[کیمیایی؟] میخواهم جملات ظاهرفریب را به نقل از من تکرار نکند و نگذارد که بیشتر بگویم!

بیضایی درباره علت مهاجرت به آمریکا گفت: نمیخواستم از ایران بیرون بیایم ولی آن همه دروغ آن هم از جانب همکاران نزدیک واقعا قابل تحمل نبود!!! متاسفانه کسانی که میخواستند بظاهر جامعه را عوض کنند با ویرانی فرهنگ همکاری میکردند و این واقعا برخورنده بود.
بیضایی ادامه داد: من قید کار را چندین بار زدم و هر بار می نشستم در خانه و میگفتم گور پدر کار و فقط مینویسم! و اصلا التماس نمیکنم برای فیلمسازی ولی بعد از مدتی خودشان دنبال من میفرستادند که با وعده کار مرا در دست اندازهای تازه بیندازند! حق من است که در وطن کار کنم. حق هر ایرانی است که در وطن کار کند. شما چکاره هستید که میگویید نباید امثال ما کار کنیم؟

بیضایی افزود: همان زمانی که دخترانم نگار و نیلوفر از ایران رفتند هم در مدرسه دچار مشکل بودند فقط بخاطر اینکه فرزندان من بودند. همان طور که فرزند سوم ام نیاسان هم در دوران مدرسه بخاطر پدرش گرفتار مشکل بود. یک دلیل مهاجرتم نیاسان بود.

به گزارش سینماروزان این فیلمساز تاکید کرد: هنوز در ایرانم و دارم مینویسم و حالا هم مشغول سر و سامان دادن به کارهایی هستم که آنجا ممکن نبود. مثلا هیچگاه فکرنمیکردم بتوانم “چهارراه” یا “طرب نامه” یا “گزارش ارداویرف” را روی صحنه ببرم ولی در اینجا شد.

بهرام بیضایی درباره دورنمایش نسبت به آینده و احتمال بازگشت به وطن گفت: متاسفانه چون امید هست فکر میکنم چراکه نه؟؟!! اگر همه، هیچ نمیدانستیم امیدی نبود ولی چون بیشتر از قبل، میدانیم، میتوان امیدوار بود به شکوفایی!

بهرام بیضایی

 

 




اولین حرفهای علیرضا خمسه بعد از غائله کانادا و حذف از “پایتخت۶″⇐فکر نمیکردم بیضایی آدم بزرگی باشد و علاقه ای نداشتم در “مرگ یزدگرد” بازی کنم!!/مهرجویی پیشنهاد بازی در “اجاره نشینها” را داد ولی فخرالدین انوار مخالفت کرد!!/بیش از سی سال است که منتظرم انوار بهم زنگ بزند و دلیل ممنوع الفعالیت شدنم را بگوید!!!/کیانوش عیاری شخصا اجازه بازی من در “روز باشکوه” را از انوار گرفت/بخاطر بازی بد بازیگر مقابل، بیضایی پلانهای مرا از “شاید وقتی دیگر” حذف کرد!/ “معجزه خنده” را خودم نوشتم ولی یدالله صمدی علاقه داشت آن را بسازد!/میرباقری براساس “معجزه خنده” نمایش “عشق آباد” را روی صحنه برد

سینماروزان: مدتی کوتاه بعد از غائله استندآپی که علیرضا خمسه در کانادا اجرا کرد و به دنبالش حذف قطعی از سریال “پایتخت6” خمسه در گفتگویی تفصیلی شرکت کرده و درباره همه چیز حرف زده بجز غائله استندآپ و حذف از “پایتخت6”.

علیرضا خمسه با اشاره به همکاریش با بهرام بیضایی در “مرگ یزدگرد” به “ایسنا” گفت: یک سال و نیمی که در فرانسه بودم بیش از همه چیز دسوابق تئاتری‌ام به من کمک کرد زیرا در آن‌جا همزمان با آدم‌های بزرگی آشنا شدم و با آن‌ها همکاری کردم. وقتی به ایران بازگشتم مهدی هاشمی مرا به بهرام بیضایی معرفی کرد و من فکر می‌کردم او در مقایسه با ایده‌آل‌های من آدم بزرگی نیست، به همین علت به مهدی هاشمی می‌گفتم دوست ندارم با یک آدم معمولی کارم را شروع کنم و او در جواب به من گفت حالا با یک آدم معمولی شروع کن، بعد از آن با آدم‌های بزرگتر هم کار خواهی کرد (می‌خندد). فکر می‌کردم حالا که از فرانسه آمده‌ام باید با آدم‌های درجه یک جهانی کار کنم.

خمسه ادامه داد:
من فکر می‌کردم «مرگ یزدگرد» ضعیف‌ترین کار رزومه من خواهد بود اما الان بعد از ۴۰ سال کار وقتی می‌گویند اگر بخواهی یک کار انتخاب کنی، من می‌گویم «مرگ یزدگرد»، یعنی همچنان درخشان‌ترین کار من است. جالب این است که آن را با اکراه قبول کرده بودم و اگر اصرار مهدی هاشمی نبود احتمالاً در آن بازی نمی‌کردم!!

خمسه افزود: بهرام بیضایی دو سال بعد وقتی می‌خواست فیلم «شاید وقتی دیگر را بسازد» دنبال هنرپیشه‌ای می‌گشت که پانتومیم بلد باشد و این‌گونه بود که یکی از قهرمان‌ها در استودیو تلویزیونی کار می‌کند و در بک‌گراندش یک بازیگر پانتومیم اجرا  می‌کند. پلان‌های زیادی گرفته بودند اما بهرام بیضایی بازی بازیگر مقابل را نپسندیده بود و در نهایت پلان‌های من هم حذف شد. این را دستیار کارگردان بیضایی بعدها به من گفت. در نهایت دو سال پیش که به آمریکا رفته بودم بهرام بیضایی یک کار نمایشی روی صحنه داشت و توفیق تماشای آن تئاتر و ایشان را بعد از ۴۰ سال پیدا کردم.

علیرضا خمسه خاطرنشان کرد: فیلم “مرگ یزدگرد” به دلیل بی‌حجابی بازیگران زنش نمایش پیدا نکرد و زمانی از سینما دنبال من آمدند که از من تئاتر تلویزیونی‌ای پخش شد که در آن محمدعلی کشاورز هم بازی می‌کرد و من در آن درخشیده بودم و بعد از آن آقای مهرجویی دنبال من آمد تا برای فیلم «اجاره‌نشین‌ها» بازی کنم. من بعد از «هوشیار و بیدار» بیشتر شناخته شدم و سیل پیشنهادات سینمایی بود که به من می‌شد.

خمسه با اشاره به مخالفت فخرالدین انوار با بازیش در “اجاره نشینها” بیان داشت: آن زمان آقای فخرالدین انوار معاون سینمایی بود و اجازه نمی‌داد چهره‌های تلویزیونی وارد سینما شوند، به همین دلیل ما به سینما ممنوع‌الورود بودیم. این موضوع را به هیچ‌کس اعلام نمی‌کردند اما اگر کسی می‌رفت و می‌گفت می‌خواهم از این بازیگر استفاده کنم اجازه نمی‌دادند. من این را نمی‌دانستم تا روزی که عبدالله اسکندری (گریمور) به من گفت به دفتر آقای انوار برو و بپرس چرا ممنوع‌الکار هستی؟ من وقتی رفتم با او صحبت کنم منشی به من گفت شماره‌ات را به من بده تا با شما تماس بگیریم. الان بیش از ۳۰ سال است که منتظرم زنگ بزنند.

علیرضا خمسه با اشاره به صدور مجوز بازی برای “روز باشکوه” گفت:  طلسم ممنوع الکاریم زمانی شکسته شد که آقای کیانوش عیاری برای فیلم «روز باشکوه» پیش آقای انوار می‌روند و می‌گویند من از خمسه یک چهره جدید سینمایی می‌سازم و آقای انوار هم در جواب می‌گوید اگر قول می‌دهی این اتفاق بیفتد و نقشی ماندگار باشد من این اجازه را می‌دهم. بنابراین اولین کسی که این اجازه را گرفت آقای کیانوش عیاری بود و به نظرم هم آن فیلم موفق بود.

علیرضا خمسه با اشاره به اینکه دوست داشته خودش کمدی “معجزه خنده” را بسازد بیان داشت: «معجزه خنده» طرح من و بر اساس داستان یکی از دوستان روان‌شناسم بود که سال‌ها در انگلیس تحصیل کرده بود و بعد در امین‌آباد کار می‌کرد. من هم آن‌جا با بیماران، تئاتردرمانی کار می‌کردم. حاصل آن تئاتردرمانی و بودن با دکتر نیک‌رو سبب شد در حوزه هنری فیلمنامه‌ای بنویسیم به نام «معجزه خنده» که آن را بسازیم، اما یدالله صمدی که روحش شاد دوست داشت آن را بسازد و گفتیم او آن را بسازد. او نیز فیلمنامه را به آقای داوود میرباقری داد تا دیالوگ‌نویسی آن را انجام دهد و از دل آن نمایشنامه «عشق‌آباد» هم نوشته شد که من هر دو را هم دوست داشتم.




روایت مهدی هاشمی از ارتباط استیضاح وزیر ارشاد اصلاحات با “روز واقعه” بیضایی

سینماژورنال: مهدی هاشمی بازیگری که نزدیک به چهار دهه قبل و با “مرگ یزدگرد” همکاری با بهرام بیضایی را تجربه کرد سالها بعد در “کارنامه بندار بیدخش” باز هم بازیگری برای بیضایی را دنبال کرد.

به گزارش سینماژورنال مهدی هاشمی در گفتگویی با “شرق” که بهانه اش نمایش فیلم-تئاتر “کارنامه بندار بیدخش” بهرام بیضایی در پردیس چارسو بوده نقبی زده به ماجرای استیضاح وزیر ارشاد دولت اصلاحات که در آن از “روز واقعه” بهرام بیضایی شاهد مثال آورده است.

متن کامل گفتگوی مهدی هاشمی را بخوانید:

 آشنايي شما با بهرام بيضايي چطور اتفاق افتاد؟
وقتي سال ٥٨ آقاي بيضايي مي‌خواستند نمايش «مرگ يزدگرد» را روي صحنه ببرند، دو هفته مانده به اجرا، به دلايلى يكي از بازيگرانشان انصراف دادند. وقتي توسط دوستانم كه همسايه روبه‌رويمان هم بودند (داريوش فرهنگ و سوسن تسليمى) از اين موضوع باخبر شدم، از آنها خواستم به آقاي بيضايي بگويند از من تست بگيرد كه تست گرفتند و من قبول شدم و شبانه‌روزي روي متن كار كردم و خودم را به ديگر بازيگران رساندم. ٤٥ شب در پاييز ٥٨ در سالن چارسو اجرا داشتيم و دوسال بعد هم در تابستان ١٣٦٠ در آران كاشان در آسيايي واقعي «مرگ يزدگرد» فيلم‌برداري شد.
 با توجه به محدوديت‌هايي كه در سال‌هاي دهه ٦٠ براي بهرام بيضايي در تئاتر ايجاد شد، وقتي او پس از ١٨ سال دوري از تئاتر خواست «كارنامه بندار بيدخش» را روي صحنه ببرد، مشكلي براي اجراي آن ايجاد نشد؟
آن زمان رئيس مركز هنرهاي نمايشي حسين سليمي بود كه به فرهيختگي و والايي شهرت داشت. سليمي اصرار می‌کرد حتما پس از سال‌هاي دوري بيضايي از صحنه تئاتر، سرانجام او كار كند. با توجه به اينكه آقاي بيضايي هميشه وقتي تمام شرايط فراهم بود كارش را شروع مي‌كرد، در آن دوران اگر كوشش آقاي سليمي نبود، اي بسا كه «كارنامه بندار بيدخش» هم روي صحنه نمي‌رفت. دولت اصلاحات در تلاش بود حتما بيضايي كار كند. آن‌قدر براي بازگشت بيضايي مصمم بودند كه آقاي مهاجراني، موقع استيضاحشان در مجلس وقت هم در اين‌باره صحبت كردند و از فيلم‌نامه «روز واقعه» بهرام بيضايي به‌عنوان بهترين فيلم‌نامه اسلامي ياد كردند. البته بيضايي راحت تن در نداد تا در فضايي كه تئاتر در مضيقه است كار كند، منتها دولتمردان وقت فضايي ايجاد كردند كه نهايتا اين اتفاق افتاد و «كارنامه بندار بيدخش» اجرا شد.
 وقتي شرايط فراهم شد، چطور آغاز به كار كرديد؟
آقاي بيضايي گفتند بناست اين نمايش‌نامه‌شان را روي صحنه ببرند و وقتي من متن را خواندم، به‌قدري مشكل بود كه بعضي جملات را حتي از روي متن نمي‌توانستم روخواني كنم. از آقاي بيضايي خواهش كردم يك‌بار آن را برايمان بخوانند. من و پرويز پورحسيني به خانه ايشان رفتيم و متن را برايمان خواندند و تازه ما فهميديم با چه متني طرفيم. من فكر مي‌كنم شاملو در شعر و بيضايي در نمايش‌نامه‌نويسي غول‌هاي زبان‌ فارسي‌اند. وقتي با متن «كارنامه بندار بيدخش» مواجه شدم، ديدم كه اين متن شكلي «گوي»وار دارد و سيال است. يعني در اول و وسط و آخر، ماجرا هم‌زمان پيش مي‌رود. روايتي است مثل گوي، كه سياليت دارد، شبيه روايت‌هاي ماركز. كار بيضايي در نمايش‌نامه‌نويسي شاهكار است. او وقتي مي‌خواهد نمايش‌نامه‌اي بنويسد، قبل از اينكه آن را روي كاغذ بياورد، در ذهنش كامل آن را نوشته. در «كارنامه بندار بيدخش» كل تاريخ تئاتر ايران، به شكل يك گوي، در ٥٠ دقيقه‌ جلو چشم تماشاگر، اجرا مي‌شد. در اين نمايش‌نامه هم گوسان‌ها (اولين نمايشگران ايراني)، هم نقالي، هم با هم ‌بازي‌كردن به صورت درام امروز، هم تك‌گفتار مقابل تماشاگر همگي وجود داشت كه با موسيقي ابداعي بيضايي اجرا مي‌شد. ما با آلاتي ابداعي صدا و افكت در صحنه ايجاد مي‌كرديم. در متن اين نمايش، بُندار كه دانشمند و حكيم است، جامي مي‌سازد كه در آن جهان را مي‌توان ديد و آن را در اختيار جمشيد مي‌گذارد و به او مي‌گويد در اين جام مي‌تواني ببيني كجاي جهان افراد مستمند و محتاج هستند، تا به آنها كمك كني، درحالي‌كه شاه‌جمشيد به جام نگاه مي‌كند تا ببيند كجا توطئه‌گر و ياغي و معترضي هست كه درصدد سركوب آن برآيد. نهايتا بُندار وقتي مي‌بيند جمشيد از اين جام سوءاستفاده مي‌كند آن را مي‌شكند.
 موقع اجرا با مخالفت روبه‌رو نشديد و دردسري برايتان ايجاد نشد؟
حتما كساني مخالف بودند منتها در آن روزگار، زورشان نمي‌رسيد كاري كنند. آن سال‌ها آقاي پاكدل رئيس تئاتر شهر بودند و كوشش و حميتشان در ايجاد فضاي امن براي اين اجرا مؤثر بود. بايد از پاكدل بابت مراقبتش از نمايشي كه در مجموعه تحت مديريت او روي صحنه مي‌رفت تشكر كرد. اگر ياوري دولتمردان و مديران وقت نبود، بازگشت دوباره بيضايي به تئاتر ممكن نمي‌شد.
 هنوز هم پس از ١٩ سال ديالوگ‌هاي اين نمايش در خاطرتان هست؟
بله قسمت‌هاي تأثيرگذار اين متن در ذهنم مانده. بيضايي يكي از دو، سه نفر بزرگان معاصر زبان فارسي است. او يكي از بزرگ‌ترين وارثان خدايان زبان فارسي كلاسيك ماست كه در درام- يكي از مشكل‌ترين شكل‌هاي ادبيات- حياتي دوباره و باشكوه رقم زده. وقتي در متون او چند نفر با هم در يك درگيري خشم‌آگين و مبارزه‌طلبانه‌ گرفتار مي‌شوند، با زنده‌ترين و شعله‌ورترين كلمات و عبارات و جملات مواجهيم. هميشه از زبان والاي شكسپير شنيده بودم، اما وقتي ترجمه متونش را ‌خواندم گفتم زبان او آن‌قدر هم كه گفتند شگفت نيست و بعد فهميدم زبان شكسپير در ترجمه ساده شده. وقتي متن بيضايي را ديدم، گفتم حتما تأثير شكسپير هم بر زبان خودش مشابه تأثير بيضايي بر زبان ماست. لذتي كه او از زبان فارسي به ما چشانده مثل لذتي است كه شجريان در اين چند دهه با خواندن اشعار حافظ و مولانا به ما داده است. شجريان و بيضايي و شاملو در اين چند دهه بيشترين لذت هنر والاي ايراني را به من داده‌اند. به‌خاطر وجودشان و معاصربودن با آنها، خوشحالم كه ايراني‌ام. به‌‌خاطر هم‌زباني‌ام با آنها شادم.
 امروز از بيضايي باخبريد؟
مستقيما نه ولي از طريق دوستان از ايشان خبر مي‌گيرم. از كاركردن با آقاي بيضايي سير نمي‌شوم و آرزو دارم بازگردند و باز با هم كار كنيم. مهاجرت بيضايي ضايعه‌اي براي هنر ايران است. وقتي شجريان در هيچ سالني نمي‌خواند و بيضايي هم ايران نيست، يعني ضايعه‌اي براي فرهنگ ما رخ‌ داده. نمي‌دانم چرا به اين روز افتاده‌ايم؛ افسوس مي‌خورم.
 اميدواريد بيضايي بازگردد؟
تا فضا اين‌گونه است، نه. براي بازگشت اين استاد يگانه هنر نمايش اراده‌اي جدي لازم است.
 چرا مدت‌هاست تئاتر بازي نمي‌كنيد؟
زماني كه ما تئاتر كار مي‌كرديم، تورم نبود. با كمترين درآمد زندگي ما مي‌چرخيد و تمرينات اغلب نمايش‌هاي ما چندين‌ماه طول مي‌كشيد و همه تلاش مي‌كرديم اثري درخور تماشا روي صحنه بياوريم. حالا نگاهي به همكاران تئاتري‌ام كه مي‌كنم، اغلب يك‌پا در تلويزيون، يك‌پا در سينما و يك‌پا در تئاتر دارند و با اين تفسير در هيچ‌جايي نايستاده‌اند! من كه حالا در سينما مشغولم، ديگر فرصت نمي‌كنم در تئاتر هم كار كنم، من دوپا بيشتر ندارم و مي‌خواهم هرجا هستم، پايم همان‌جا سفت باشد.




روایت گلاب آدينه از بازیگری که از عصبانیت به حد انفجار رسیده بود

سینماژورنال: مسأله چگونگی پرداخت دستمزد در تئاتر همواره یکی از مسائل پرچالش بوده است.

به گزارش سینماژورنال زمانی قرارداد تیپ بود که برای هر بازیگر با توجه به رزومه اش حداقلی از دستمزد را تعیین می کرد اما این روزها بیشتر این دست اندرکاران نمایش ها هستند که با تعامل دستمزد تعیین می کنند.

گلاب آدينه، بازيگر پيش‌كسوت تئاتر كه از سال‌هاي دهه ٥٠ و ٦٠ با نمايش‌هايي چون «مرگ يزدگرد» و «سلطان مار» روي صحنه تئاتر هنرآفريني كرده و اين شب‌ها نيز در نمايش «بيوه‌هاي غمگين سالار جنگ» به ايفاي نقش مي‌پردازد از جمله بازیگرانی است که سعی می کند از همان ابتدا و بی درگیری در تعارفات مرسوم، دستمزد مرسوم خود را برای بازی در یک نمایش تعیین کند.

بهتر است از همان ابتدا تکلیف را روشن کنند

آدینه در پاسخ به اين پرسش كه «باتوجه به سابقه و تجربه شما، فكر مي‌كنيد نحوه پرداخت دستمزد بازيگران در يك گروه تئاتر بايد به چه صورت باشد؟» به “شرق” توضيح مي‌دهد: مثل هر شغل ديگري، به نظر من قبل از هرچيز بهتر است تكليف اعضاي يك گروه نمايشي با خودشان روشن باشد. چون وضعيت تئاتر و مشكلات و كمبودهايش را همه دست‌اندركاران مي‌دانند بنابراين با شروع يك نمايش، هركس دستمزدي را كه براي خودش متصور است، پيشنهاد مي‌دهد و كارگردان مي‌پذيرد يا نمي‌پذيرد و راه دوم اين است كه همگي به معناي واقعي، رفاقتي كار كنند و در انتها هركس سهمي نصيبش شود. بسيار ديده شده عوامل كار مبلغي در ذهنشان هست و حتي پيشنهاداتي مي‌دهند و بعد از اتمام كار وقتى مي‌بينند همكارشان دستمزدى بيشتر گرفته، پشيمان مي‌شوند و اختلاف به وجود مي‌آيد. اگر افراد به كارگردان يا تهيه‌كننده اعتماد ندارند از همان ابتدا نبايد وارد اين بازي شوند. بلاتكليفي آفت است.

کاری با شرایط تولید ندارم و دستمزد خودم را می گیرم
وقتي از آدينه مي‌پــرسيم «شما كدام راه را انتخاب مي‌كنيد؟» پاسخ اين است: به قول ديالوگ نمايشي كه الان در حال اجراي آن هستم (بيوه‌ها…) پرواضح اسـت كــه راه اول را انتــخاب مي‌كنم و كــاري به شرايط توليد و ديگر اعضاي گروه ندارم. من با درنظرگرفتن همه شرايط، دستمزدي براي خودم مشخص مي‌كنم. اگر گروه توانايي پرداخت آن را داشته باشد، حتما همكاري مي‌كنم وگرنه بسيار محترمانه از هم خداحافظي مي‌كنيم. آيا اين بهتر نيست؟» و باز تأكيد مي‌كند: «بلاتكليفي آفت است».

موافق قرارداد تیپ نیستم
اما آدينه با قراردادهاى تيپ كه پيش از اين رايج بود، چقدر موافق است؟ اصلا موافق نيستم چون موارد بسيار زيادي ديده شده كه در اين قراردادها براي افرادي كه چهره‌هاي شناخته‌شده تلويزيون و… هستند استثنائاتي قائل شده‌اند و دستمزدهاي بالاتري نسبت به بقيه اهالى تئاتر به آنها داده شده و در نتيجه ديگران احساس اجحاف و تبعيض كرده‌اند. با توجه به اينكه هر كارگرداني حق دارد از هر چهره‌اي در كارش استفاده كند و وقتي يك چهره شناخته‌شده مي‌آيد، به صرف اينكه اولين حضورش در صحنه است، بعيد به نظر مي‌رسد كه حاضر باشد حداقلِ دستمزدِ قرارداد تيپ را بگيرد؛ كارگردان هم نمي‌تواند به او چنين پيشنهادي كند.

یکی از همکاران از عصبانیت به حد انفجار رسیده بود

وی ادامه می دهد: يادم هست اوايلي كه قرارداد تيپ اجرا شد، يكي از همكارانم وقتي متوجه شد فلان بازيگر، دوبرابر او دستمزد گرفته، باور كنيد از عصبانيت به آستانه انفجار رسيده بود! اين يك نمونه بود كه من ديدم و بعد دعواي مفصلي بين او و كارگردان در گرفت. من فكر مي‌كنم نظير اين پيشامدها در گروه‌ها زياد رخ داده.