1

ذوق‌زدگی خبر شبکه اول سیما از یک رکوردزنی سینمایی

سینماژورنال: بعضا اتفاقاتی را در رسانه ملی می‌بینی که وقتی بخواهی آنها را توصیف کنی فقط واژه “کم تجربگی” است که به ذهن می‌رسد.

به گزارش سینماژورنال در اخبار مرتبط با رویدادهای سینمایی نیز اغلب این کم‌تجربگی است که هویدا می‌شود.

در تازه ترین مورد بخش خبری ساعت 9 صبح شبکه اول سیما پنجشنبه 30 مهرماه با ارائه آمار فروش فیلم “محمد رسول ا..(ص)” مجیدی از این گفت که این فیلم رکورد فروش قسمت دوم “شهر موشها” را زده است!!!

طبیعی است که حسن نیت تنظیم کننده خبر در برخورد با فیلمی که نام پیامبر مسلمانان را بر خود دارد جای قدردانی دارد اما چرا برای اطلاع رسانی درباره فروش این فیلم این قدر کچ سلیقگی صورت گرفته است؟

واقعا ربط فیلمی که بنا بوده از مقام رحمانی آخرین پیامبر الهی بگوید با فیلمی کودکانه و سراسر شوخی و طنز چیست که در قیاسی مع الفارق نام این دو فیلم کنار هم می آید؟

مگر فیلم مجیدی برای شکستن رکورد “شهر موشها2” ساخته شده؟

 “شهر موشها2” در ژانر خود از استانداردهای بالایی برخوردار است و البته مخاطب پسند هم بوده است ولی مگر فیلم مجیدی برای شکستن رکورد این فیلم ساخته شده که چنین ذوق زده به مقایسه فروش این دو فیلم دست می زنید؟

وقتی چنین قیاس مع الفارقی را می کنید باید به این هم فکر کنید که اگر چندی دیگر یک کمدی اکران شده و رکورد فروش فیلم مجیدی را بزند آن گاه چطور به خبررسانی خواهید پرداخت؟

بهتر است درباره کیفیت برآورده شدن هدف متعالی تولید صحبت کنید

چنان که عوامل و دست اندرکاران تولید “محمد رسول ا..(ص)” بیان کرده اند هدف از تولید این فیلم ایجاد فضایی برای فهم بیشتر از پیامبر مسلمین بوده است و نه رکوردزنی فروش با داشتن دو سرگروه و بیشتر از 100 سینما.

پس آیا بهتر نیست که یک بخش خبری رسمی در رسانه ملی هم درباره کیفیت برآورده شدن همین هدف متعالی تولید صحبت کند؟




مهران مهام: سریال “ویلا” را به کارگردانی مرضیه برومند برای نوروز۹۵ تولید می‌کنیم/سیامک انصاری بازیگر نقش اول این سریال است/شرایط بازگشت رضا عطاران به تلویزیون فراهم شده/به‌زودی نشستی مشترک میان مدیران رسانه ملی و عطاران برگزار خواهیم کرد/انشاءا.. سال آینده اولین سریال عطاران بعد از هشت سال دوری از تلویزیون کلید خواهد خورد

سینماژورنال/مارتا ثناوش: مهران مهام از جمله تهیه کنندگانی است که ژانر کاریش را در مدیوم تلویزیون تعریف کرده و مانند برخی از هم‌سلکان خود نبوده که در روزهای بی پولی از تلویزیون به شبکه خانگی یا سینما برود و در زمان حل مشکلات مالی مجددا به تلویزیون بازگردد.

مهام همه این سالها در تلویزیون بوده و حین حضورش در عرصه تهیه کنندگی تلویزیون و همراهی با شریک سالهای طولانیش ایرج محمدی آثار مخاطب‌پسند فراوانی را هم تهیه کرد.

سریال “ویلا” در مرحله نگارش فیلمنامه ابتدایی

مهران مهام که مدتی است مستقلا به تهیه کنندگی می پردازد این روزها مشغول کار بر روی طرح سریالی است با عنوان “ویلا” که در صورت به نتیجه رسیدن برای نوروز95 تولید می‌شود.

مهام با اشاره به این طرح به سینماژورنال می گوید: طرحی داریم که بناست با حضور مرضیه برومند به تولید برسد. این طرح “ویلا” نام دارد که در حال نگارش فیلمنامه ابتدایی آن هستیم.

وی که پیش از این سریالهایی مانند “کتابفروشی هدهد” و “کارآگاه شمسی و دستیارش مادام” را با همکاری برومند تولید کرده، ادامه می‎‌دهد: مرضیه برومند فعلا به تنهایی بر روی سناریوی اولیه کار می کند و در صورت به نتیجه رسیدن و خلق داستانی جذاب، مقدمات تولید را فراهم خواهیم کرد.

یک روایت شیرین اجتماعی

مهام درباره درونمایه این سریال بیان می دارد: سریال یک روایت شیرین اجتماعی دارد و درست مانند کارهایی مثل “کارآگاه شمسی” یا “آرایشگاه زیبا” است که پیشتر از برومند دیده بودیم. همان نگاه رئالیستی که ترکیب شده با خلق موقعیتهای شیرین و سالم زیربنای قصه را شکل می دهد.

مرضیه برومند
مرضیه برومند

سیامک انصاری نقش اصلی سریال است

این تهیه کننده درباره گروه بازیگران سریال “ویلا” به سینماژورنال بیان می دارد: تا به فیلمنامه نهایی نرسیم وارد پروسه انتخاب بازیگر نخواهیم شد اما با سیامک انصاری برای ایفای نقش اصلی مجموعه صحبت کرده ایم و قرار و مدارمان را گذاشته ایم. احتمالا در انتخاب بازیگران، گروه همیشگی که در این سالها در کنار مرضیه برومند بوده اند نیز به ما کمک خواهند کرد.

مهران مهام پیرامون زمان آغاز پیش تولید “ویلا” می گوید: نمی توان زمان قطعی را تعیین کرد. فعلا مرضیه برومند در حال اتود زدن روی فیلمنامه اش است و منتظریم این اتودها به نتیجه ای قابل قبول برسد تا برای پیش تولید اقدام کنیم.

عطاران باید همه مدیومها را تجربه می کرد

مهام از جمله تهیه کنندگانی است که در سالهای حضور رضا عطاران در تلویزیون با وی همکاریهای خوبی را داشت و شماری از آثار تلویزیونی مطرح عطاران از جمله “خانه بدوش”، “متهم گریخت” و “ترش و شیرین” با حضور محمدی در تیم تولید، ساخته شد.

آخرین کار تلویزیونی عطاران یعنی سریال “بزنگاه” نیز با حضور مهام در تیم تهیه ساخته شد که البته حین پخش با حواشی فراوان هم روبرو شد و البته که بعد از آن حواشی، عطاران عطای کارگردانی در تلویزیون را به لقایش بخشید و به سینما رفت.

مهام اما در گفتگو با سینماژورنال از برنامه اش برای بازگرداندن عطاران به تلویزیون پرده برمی دارد.

وی با اشاره به اینکه در همه این سالهای دوری عطاران از تلویزیون روابطشان مانند قبل صمیمانه بوده بیان می دارد: عطاران رفیق قدیمی من است و اتفاقا خودم بیشتر از هر شخص دیگری کارهای سینمایی او را دنبال کرده ام چون فکر می کنم او بازیگری است که باید همه مدیومها را تجربه کند.

عطاران موافقتش را برای بازگشت به تلویزیون اعلام کرده

وی ادامه می دهد: الان عطاران در نقطه ای قرار گرفته که به نظرم تقریبا تمامی نقشهایی که می شد را در سینما تجربه کرده و می‌تواند به تلویزیون بازگشته و یک سریال خوب دیگر برای رسانه ملی بسازد. این مسأله را با خودش هم مطرح کرده ام و او نیز موافقتش را اعلام کرده است.

رضا عطاران
رضا عطاران

برگزاری نشست میان عطاران و مدیران رسانه ملی

مهرام مهام می افزاید: در حال فراهم آوردن مقدمات بازگشت رضا به تلویزیون هستم. به زودی نشستی را با حضور مدیران رسانه ملی و رضا برگزار خواهیم کرد تا عطاران به خانه اولش که تلویزیون است بازگردد.

این تهیه کننده خاطرنشان می سازد: برنامه ریزی ام این طور است که امسال نشست مشترک میان عطاران و مدیران رسانه ملی را برگزار کنیم و موافقتهای لازم برای ساخت یک سریال را بگیریم و انشاءا.. سال آینده اولین سریال عطاران بعد از هشت سال دوری از تلویزیون کلید بخورد.

عطاران و مدیری بدانند که در تلویزیون از دستمزدهای آن چنانی سینما و شبکه خانگی خبری نیست

مهام البته به نکته جالبی هم درباره محدودیتهای مالی این سالها که سدّ راه بازگشت چهره هایی چون عطاران و مدیری به تلویزیون بوده اشاره می کند. وی به سینماژورنال می گوید: در سینما و شبکه خانگی سرمایه گذارانی هستند که به عشق یک عکس یادگاری گرفتن با فلان هنرپیشه کلی هزینه می‌کنند و همین می‌شود که دستمزدهای بالایی هم به بازیگران پیشنهاد کنند.

وی ادامه می دهد: بدیهی است که در تلویزیون از چنین دستمزدهایی خبری نیست و چهره هایی چون عطاران و مدیری هم وقتی می‌خواهند در تلویزیون کار کنند باید این محدودیت را قبول کنند. چرا؟ چون آنها هر چه دارند از تلویزیون است. تلویزیون بود که شرایط رشد و اشتهار آنها را فراهم کرد و حالا آنها هم در بازگشت به تلویزیون باید شرایط مالی خاص و محدودیتهای رسانه ملی را رعایت کنند.

این تهیه کننده تأکید می کند: البته که محدودیت مالی به معنای این نیست که آنها رایگان برای رسانه ملی سریال بسازند اما باید با چارچوبهای مالی تلویزیون کنار بیایند که با شعور و درکی که در این چهره ها سراغ دارم قطعا با این مسأله کنار خواهند آمد.




انتقاد صریح تهیه کننده “شهر موشها۲” از بی توجهی به فیلمش در جشن خانه سینما

سینماژورنال: منیژه حکمت تهیه کننده و کارگردان سینما در یادداشتی با انتقاد از آن‌چه بی‌توجهی به فیلم «شهر موشها2» در جشن سینمای ایران توصیف کرده، به این جشن پرداخت.

به گزارش سینماژورنال تهیه کننده «شهرموشها2» در یادداشتش با عنوان «آقایان، حافظه‌تان را از دست داده‌اید؟» که برای انتشار به “ایسنا” سپرده شده، به برخی ویژگیهای اثرش اشاره کرده و به گلایه از بی توجهی جشنهای روز ملی سینما و البته جشن خانه سینما به این فیلم پرداخته است.

سینماژورنال متن کامل یادداشت حکمت را ارائه می دهد:

هفته گذشته بدنه‌ی سینما مملکت تمام هم و غم خود را گذاشت تا روز ملی سینما را جشن بگیرند و از فعالان این عرصه که طی سال گذشته برای هنر پرمخاطب سینما زحمت کشیده‌اند، قدردانی کند. سنت پسندیده‌ای که هر سال بیلان بزرگی برای سازمان سینمایی و خانه سینما و نهادهای مشابه به همراه دارد. انواع و اقسام مراسمی که گزارشی مبسوط و پرطمطراق از پوشش رسانه‌ای و فعالیت‌های گروه‌های اجرایی ثمره‌ی آن است، گزارش‌هایی که بودجه می‌آورد و امتیاز و غیره.

اما واقعا مهمترین اتفاق سینمای ایران طی سال گذشته چه بود؟ آیا جز این بود که مناسبات اقتصادی سینمای ایران به‌واسطه اکران یک فیلم تحول پیدا کرد؟ جز این بود که اکران «شهرموشها» افق‌هایی را برای اقتصاد سینمای ایران ترسیم کرد که تهیه‌کنندگان و مدیرانش تا پیش از آن تصورش را هم نداشتند؟ آیا جز این بود که فیلمی در ژانر سینمای کودک توانست رکوردهایی را ثبت کند که حالا حالاها توان دست یافتنش نه در بخش خصوصی بلکه در تولیدات حمایتی سینمای ایران هم سخت امکان‌پذیر است؟

شکی نیست که فرآیند تعاملی مخاطب – فیلم در سینمای ایران پس از اکران «شهرموشها» وارد فصل تازه‌ای شد. استفاده خلاق و استراتژیک و هدفمند از روش‌های روز مارکتینگ، روابط‌عمومی و تبلیغات در پروژه شهرموشها نشان داد که سینما نیز در مملکت ما می‌تواند به‌مانند هر محصول دیگری با شناخت بازار، برنامه‌ریزی درست تبلیغاتی و مدیریت کسب‌وکار همراه شود که حاصل آن موفقیت در بازار هدف خواهد بود.

این تاثیرگذاری به حدی بود که گردانندگان جشنواره فجر را مجبور کرد تا جایزه‌ای برای تلاش بی‌مانند تیم روابط عمومی و تبلیغات «شهرموشها» طراحی و به جمع سیمرغ‌های بلورین اضافه کنند. اهدای سیمرغ بلورین بهترین مدیریت تبلیغات و اطلاع‌رسانی و پنج دیپلم افتخار به این تیم موید عملکرد خیره‌کننده‌ی بی‌چون و چرای گروه روابط عمومی و تبلیغات «شهرموشها» بود. سوال اساسی اینجاست، اگر این جایزه سال گذشته به عملکرد تبلیغاتی «شهرموشها» اختصاص یافته، امسال چه کسی چنین کارنامه‌ای دارد که این جایزه را از آن خود کند؟

موفقیت «شهر موشها» حاصل تلاش گروه بزرگی از نیروهای جوان خلاق و کارشناس در حوزه روابط‌عمومی، تبلیغات، مارکتینگ و مدیریت کسب و کار بود که قریب به دوسال همگام با تیم تولید فیلم فعالیت کردند. فعالیتی که نه تنها ثمره‌اش ثبت یک رکورد سخت‌ دست‌یافتنی بود بلکه کارگاهی بود برای همه سینماگران تا بیاموزند چطور تولیدات خود را در چارچوب تکنیک‌های نوین مارکتینگ و تبلیغات قرار دهند. تلاشی که ثمره آن تغییر مرز تصورات اقتصادی برای یک پروژه سینمایی بود. کشاندن هزاران نفر از مردمی که سالی به دوازده ماه روی صندلی سینما نمی‌نشینند به سینماها. بودند افرادی که بیش از ۵ سال بود پا به سینما نگذاشته بودند اما برای تماشای شهرموشها در صف‌های طویل تهیه بلیت ایستادند. سینماهای بسیاری در شهرستان‌های دور به واسطه این اکران فیلم زنده شد. سینماهایی که گرد و خاک تعطیلی‌شان به این سادگی‌ها پاک نمی‌شد. بیش از هزار نفر در کنار اکران فیلم مشغول به کار شدند. از تولیدکنندگان عروسک و اسباب‌بازی و لوازم التحریر گرفته تا فروشندگان آنها. از ستادهای پخش و تبلیغات فیلم در شهرستان‌ها گرفته تا خرده فروش‌هایی که در سالن‌های انتظار چراغ دکه‌هایشان را دوباره روشن کردند. آیا همه اینها را نمی‌توان مصداقی برای مهمترین اتفاق سینمای ایران دانست؟

اما کجای جشن‌های روز ملی سینما نامی از شهر موشها برده شد؟ کجای آمارها و موفقیت‌های سینمای ایران در سال ۹۳ اشاره‌ای به تاثیرگذاری شهرموشها شد؟ کدامیک از اعضای تیم شهرموشها به این‌دست مراسم دعوت شدند؟ در کدام سخنرانی مسوولان و متولیان سینمای ایران اشاره‌ای به نقش فیلم سینمایی شهرموشها در تغییر معیارهای اقتصادی سینمای ایران شد؟

انصاف را فراموش کرده‌ایم یا منافعی در خطر است که باید تیم‌های مستقلی که خود را به جریان‌های چپ و راست سینما نمی‌بندد، حذف شوند. آیا سینما ملک شخصی افراد خاصی است که درش فقط برای عزیزدردانه‌هایش باز میشود؟

خانم‌ها و آقایانی که بر مصدر سینما نشسته‌اید و تعیین تکلیف می‌کنید، اگر حافظه‌تان ضعیف است، اگر مناسبات دست‌و پایتان را بسته‌ است، اگر منافع‌تان به خطر می‌افتد، بدانید که سینمایی که شما از آن دم می‌زنید، اگر در سالی که گذشت نفس تازه‌ای کشید، به واسطه زحمت گروهی بود که مهمان سینما بودند. حافظه‌تان کمک نمی‌کند؟ از کودک‌تان بپرسید در سال‌های گذشته کدام بار رغبت کرده به سینما برود و از شما خواسته او را برای تماشای فیلمی ایرانی (عروسکی و مختص کودک و نوجوان) به سینما ببرید؟




سرمایه‌گذار ۷۰ درصدی پروژه خبر داد: “شهر موشها۲” سه‌شنبه به شبکه خانگی می‌آید/آغاز برنامه‌ریزی‌ها برای تولید “شهر موشها۳”

سینماژورنال: نسخه نمایش خانگی “شهر موش ها 2” ساخته مرضیه برومند، سه شنبه آینده 23 تیرماه 94 در آستانه عید سعید فطر، با حمایت بانک گردشگری در شبکه نمایش خانگی توزیع خواهد شد.

به گزارش سینماژورنال محمدعلی مشکیان مدیرعامل شرکت “هم وطا آریا” که سرمایه گذاری اصلی این فیلم را بر عهده داشته است، با اعلام این خبر افزود: پس از مدت ها انتظار علاقه مندان، نسخه خانگی “شهر موش‌ها 2” در سراسر کشور توزیع و وارد شبکه سینمایی خانگی می شود.

در کنار دی.وی.دی عروسکهای اثر توزیع خواهد شد

مشکیان با اشاره به استقبال بی نظیر مردم از فیلم سینمایی “شهر موش ها 2” در اکران سینمایی آن گفت: کسانی که به هر دلیل فیلم را در سینماها ندیده اند و حتی کسانی که فیلم را در سینماها دیده اند نیز برای تجدید خاطره و در اختیار داشتن همیشگی این فیلم برای تماشای مجدد آن، نسخه خانگی اثر را تهیه خواهند کرد که به همین دلیل استقبال بی نظیر علاقه مندان از نسخه خانگی اثر نیز پیش بینی می شود.

وی از عرضه عروسک های دوست داشتنی و نوستالژیک این فیلم در کنار فروش DVD فیلم در تمامی فروشگاه های سراسر کشور خبر داد و گفت: این عروسک های خاطره انگیز با بهترین کیفیت ممکن در عین توجه به مسایل بهداشتی ایمن تولید شده و در اختیار کودکان عزیز قرار خواهند گرفت.

برنامه ریزی برای تولید قسمت سوم

وی افزود: شرکت «تجارت بین الملل هم وطا آریا» که به نمایندگی از «گروه مالی گردشگری» ، مالکیت 70 درصدی این اثر را بر اساس پروانه مالکیت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در اختیار دارد ، برنامه ریزی های خود را برای تولید قسمت بعدی این اثر یعنی «شهر موش ها 3» آغاز کرده است.




کارگردان “شهر موشها”: در هر دو جناح اصلاح‌طلب و اصولگرا آدم‌های مثبتی دیده‌ام/اصلاح‌طلبان با اصولگرایان همدل شوند

سینماژورنال: مرضیه برومند کارگردانی که سال قبل “شهر موشها2” را روی پرده داشت و البته اکرانی میلیاردی را پیش روی فیلمش دید غالبا در اظهارنظراتش سعی میکند واقع بین باشد.

به گزارش سینماژورنال این کارگردان که سابقه ساخت سریالهایی خاطره انگیز چون “آرایشگاه زیبا” و “هتل مروارید” را در کارنامه دارد در تازه ترین اظهارنظرش که پیرامون اهمیت فعالیت احزاب در ایران انجام شده نیز کوشیده جانب اعتدال را رعایت کند.

برومند با اشاره به اینکه در هر دو جناح سیاسی حاضر در فعالیتهای سیاسی ایران آدمهای مثبت وجود دارند به “شرق” گفته است که راه دوری از آسیب آن است که به سمت همدلی برویم.

سینماژورنال متن کامل گفته های برومند را ارائه می دهد:

فرصت طلبان کارزار سیاسی

آنچه متأسفانه درباره احزاب در ایران می‌بینیم این است که بعضی افراد، احزاب را نه براساس عقیده بلکه براساس منافع گروهی و شخصی انتخاب کرده‌اند. اینها آدم‌های فرصت‌طلب و ظاهرالصلاحی هستند که در همه احزاب و در طول تاریخ وجود داشته و دارند. کشور ما در طول تاریخ از همین افراد ضربه خورده است.

برای آدمهای مومن به عقیده احترام قائلم

من برای آدم‌های مؤمنی که عقیده‌ای دارند و روی اعتقادشان ایستاده‌اند احترام قائلم زیرا این افراد حرف طرف مقابل را می‌شنوند و به عقیده دیگران احترام می‌گذارند، اما کسانی که ادای اعتقادداشتن را درمی‌آورند خطرناک هستند. در حوزه فرهنگ و هنر من در هر دو جناح{اصلاح طلب و اصولگرا} آدم‌های مثبتی دیده‌ام که برای هنر ارزش قائل هستند و کار هنرمندان را پیش می‌برند. به‌همین‌دلیل فکر می‌کنم این آدم‌ها هستند که به ایدئولوژی شخصیت می‌دهند،‌ نه ایدئولوژی حزب به افراد و معتقدم همراهی دو جناح با هم که در هر دو جناح انسان‌های بسیار مثبتی وجود دارد، حتما در همه حوزه‌ها؛ از اقتصاد و فرهنگ گرفته تا دیگر حوزه‌ها تأثیر مثبت دارد چون بیشترین انرژی‌ای که این روزها دارد در کشور تلف می‌شود صرف جدل‌هایی می‌شود که گاهی حتی می‌بینیم حرف دو طرف هم یکی است.

باید اصلاح‌طلبان هم با اصولگرایان همدل شوند

امسال،‌ سال همدلی است؛‌ ما برای این همدلی چه می‌کنیم؟ با هم همدلیم یا نه؟ این را هم بگویم که همه باید با هم همدل باشند، فقط نگوییم اصولگرایان باید با اصلاح‌طلبان همدل باشند. باید اصلاح‌طلبان هم با اصولگرایان همدل شوند. همه باید با هم همدلانه و مادرانه موضوعات و مشکلات را حل کنیم. ای‌کاش خانم‌ها در کشور ما مسئولیت بیشتری برعهده داشتند زیرا به برخی مسائل باید مادرانه‌تر و دلسوزانه‌تر نگاه کرد.




حذف نام معتمدآریا از تیتراژ “آرایشگاه زیبا”!!!

سینماژورنال/محمد افضلی: بازپخش سریال دیدنی “آرایشگاه زیبا” در حالی از شبکه آیفیلم روی آنتن می رود که در یک اقدام غیرمنطقی نام فاطمه معتمدآریا از تیتراژ سریال حذف شده است.

 به گزارش سینماژورنال “آرایشگاه زیبا” ساخته مرضیه برومند از جمله سریالهای پرمخاطبی است که در دهه هفتاد خودشیدی تولید شد.

 در این سریال زندگی یک آرایشگر و مشکلاتی که وی برای انتخاب همسر دارد در فضایی طنازانه به تصویر کشیده شده است.

 تناقضی که واقعا پرسش برانگیز است

رضا بابک بازیگر اصلی این سریال است و معتمدآریا نیز در این سریال نقش زنی مطلقه را بازی میکند که بابک به واسطه آشنایی با فرزندش با وی آشنا شده و در نهایت با او ازدواج می کند.

 تیتراژ این سریال که به صورت انیمیشن طراحی شده است نیز به مانند خود سریال فضایی مفرح دارد با این حال حذف نام معتمدآریا از تیتراژ به شدت عجیب به نظر می رسد.

 مشخص نیست دلیل این حذف چیست؟

معتمدآریا در این سریال هرچند ایفاگر نقش مکمل است اما در پایان بندی سریال نقش محوری دارد و حالا با حذف نام وی از تیتراژ سریال این پرسش به ذهن خطور میکند که آیا درست است بازیگری در سریال حضور داشته باشد اما نامش از تیتراژ حذف شود؟

آرایشگاه زیبا
معتمدآریا و رضا بابک در نمایی از “آرایشگاه زیبا”



بهروز غریب‌پور: با مرضيه برومند دوست هستم اما اعمال او را قبول ندارم!/تخريب تالار حافظ در من هيچ نگراني به وجود نمي‌آورد

سینماژورنال: بهروز غریب پور از چهره های سرشناس تئاتر ماست که علاوه بر اجرای نمایشهایی ماندگار سهمی مناسب در ساخت سالنهای استاندارد نمایشی داشته است.

 به گزارش سینماژورنال غریب پور که در سالهای اخیر اپراهای عروسکی مختلفی را اجرا کرده است جزو معدود چهره های تئاتری است که اغلب کوشیده در اظهارنظرات خویش بجای انداختن تمامی مشکلات تئاتر به گردن مدیران به نقد از خود و همکاران خویش بپردازد.

 غریب پور در تازه ترین گفتگوی خویش که با مهدخت اکرمی و بابک کریمی در “اعتماد” انجام شده نیز به بهانه بررسی کارنامه تئاتر ایران در سال 93 به صراحت از همکارانی گلایه کرده که کارشان فقط ایرادگیری و بهانه جویی از کارنامه های مدیران است.

 به گزارش سینماژورنال این چهره تئاتر در بخشی از گفتگوی خود حضور مرضیه برومند در سمت دبیری جشنواره تئاتر عروسکی را کاملا اشتباه دانسته و از این گفته که برومند در عین اینکه دوست وی است اما سابقه مدیریتی چندانی ندارد.

 غریب پوردر جایی دیگر از گفتگوی خویش نیز از این گفته که تعطیلی هیچ کدام از سالنهایی که در اختیار اوست ناراحتش نمی کند چون این توانایی را دارد که در مدتی کوتاه حتی یک سوله را به سالنی آبرومند برای اجرا بدل کند.

 سینماژورنال متن کامل گفتگوی غریب پور را ارائه می دهد:

شما به عنوان كسي كه سال‌ها بر صندلي مديريت نشسته‌ايد و هنرمندي فعال بوده‌ايد به حال تئاتر در سال گذشته مي‌خنديد يا گريه مي‌كنيد؟

سال گذشته هم خنده‌دار بود و هم دردناك. به معناي واقعي يك سال تئاتري را پشت سر گذاشتيم. كمدي و تراژدي در هم ادغام شد. يكي از اتفاقات عجيب و غريب سال گذشته، آمدن آقاي طاهري در راس مركز هنرهاي نمايشي بود. علت انتخاب او مطلقا نبايد از موضع سياسي و دولتي بررسي شود؛ خانواده تئاتر بسيار مقصر بود. آقاي مرادخاني روزهاي اول توقع داشت خانواده تئاتر به او كمك كنند تا مديري در راس مركز هنرهاي نمايشي بگذارد كه به امور اشراف داشته باشد و از سويي خانواده تئاتر هم مدير جديد را قبول داشته باشند. خانه تئاتر تصميم گرفت من را به عنوان مدير اين مركز پيشنهاد كنند كه وقتي با اصرار دوستان مواجه شدم، اعلام كردم با خودم قرار دارم ديگر مديريت نكنم. با اين حال وقتي موضوع جدي‌تر شد، عده‌اي (از خانواده تئاتر) گفتند گزينه‌هاي ديگري دارند. به دليل اختلافي كه در آرا وجود داشت، تصميم بر اين شد كسي خارج از خانواده تئاتر انتخاب شود. وقتي آقاي طاهري مديركل هنرهاي نمايشي شد، با يك موضع‌گيري به ميان اهالي تئاتر آمد كه شايد نتيجه تفرق آرا و يكدست نبودن خواسته‌هاي خانواده تئاتر بود. راه‌حل اين بود كه تدافعي عمل كند. در نتيجه شخصي كه انسان خوش‌طينتي به نظر مي‌رسيد، در عمل تصميم‌هايي گرفت كه به عنوان حادثه‌اي بد در تئاتر به يادگار مي‌ماند و شرايطي پيش آمد كه از ابتداي انقلاب تا امروز بي‌سابقه بود. رشد كمي خانواده تئاتر در اين سه دهه بيش از ظرفيت موجود بوده و هر مديري كه بر مسند مي‌نشيند بايد براي اين امر چاره‌اي پيدا ‌كند. اما به دليل اختصاص بودجه حداقلي، فضاي مد نظر مديران كه آن هم حداقلي بود و متوقعين زياد، لازم بود كسي مشرف به اوضاع چاره‌‌‌انديشي كند. متاسفانه نه آقاي طاهري براي اين كار مناسب بود، نه مشاورانش و نه حتي جامعه تئاتر همتي براي حل اين قضيه داشت. همت اين نيست كه فقط نقد كنيد و دست روي نقاط ضعف بگذاريد. اما شاهد بوديم همه در مقابل يك آدم غيرمتخصص و غيرمشرف متوقع شدند. اتفاقات ناشي از اين بود كه جامعه تئاتري حتي نقاط مطلوب زندگي خودش را تشخيص نداد و نمي‌دهد. در سال ٩٣ با مديريت غيرمتخصص، جامعه متفرق و يك رشته تصميم‌گيري مثل بازسازي تئاتر شهر مواجه شديم كه باعث شد اين سال را سالي عجيب بدانيم. اگر يك تعداد متفكر در خانواده تئاتر مي‌داشتيم كه به وضعيت مطلوب فكر مي‌كردند، اين سال مي‌توانست سال خوبي باشد، اما از آنجايي كه مدعي‌ترين افرادمان هم سود شخصي خودشان را در درجه اول اهميت مي‌دانند، به جايي نخواهيم رسيد. در نهايت بايد گفت سال ٩٣ نشان داد مديريت در تئاتر چه نقش مهمي دارد و تامين بودجه متناسب مثلا چه اندازه در برگزاري با كيفيت جشنواره‌ها نقش ايفا مي‌كند. آنچه در جشنواره تئاتر عروسكي رخ داد مشخص كرد با روندي مواجه هستيم كه به صورت انفرادي پيش مي‌رود نه به صورت جمعي. اهل انصاف مي‌توانند داوري كنند كجا گول خورديم، كجا اشتباه كرديم و كجاها به مسائلي ورود كرديم كه نبايد. سال گذشته آزمايشگاهي از پديده‌هاي غلط بود كه مي‌تواند راه‌حل‌هايي براي مديريت آينده به دست بدهد.

 تحليل‌ موقعيت امروز تئاتر بر عهده چه كساني است و سرچشمه مشكل  از كجاست؟

هنر ما به ظاهر انفرادي نيست و هنر ديالوگ است. اما بين كساني كه در مورد تئاتر و سرنوشتش تصميم‌گيري مي‌كنند، ديالوگي وجود ندارد. اين مساله ناشي از اين است كه زورخانه تئاتر نمي‌رسد مخالفان را به عنوان افراد متمدن دور يك ميز جمع كند. ما هنوز بعد از سال‌ها نتوانسته‌ايم دو هنرمند مخالف را پاي يك ميز گفت‌وگو بنشانيم و بگوييم بدون توهين به يكديگر، نقطه‌نظرهاي‌تان را بگوييد تا به نظر سومي برسيم. وقتي در جامعه هنري كوچكي مثل تئاتر اين اتفاق نمي‌افتد، نه مي‌توانيم از سياستمداران انتظار داشته باشيم و نه حتي مشاغل مختلف. به همين دليل نظر افراد در كلاس‌هاي درس دانشكده‌ها مطرح و به غيبت تبديل مي‌شود كه جز نقد غيرحضوري افراد و تخريب و ترور شخصيت نتيجه‌اي ندارد. در چنين شرايطي اگر كسي موفقيتي كسب كند، دليل موفقيت او ارزيابي نمي‌شود بلكه آن را به اتفاقات بيرون از تئاتر ربط مي‌دهند و نسبت‌هايي مطرح مي‌كنند كه در شأن تئاتر و حتي جامعه نيست. پس تمام تقصيرها بر گردن مديريت دولتي نيست. ضمن اينكه بارها تاكيد كردم اشكال عمده را بايد در وزارت علوم جست‌وجو كنيم چون دانشجو تربيت مي‌كند اما مديري كه قدرت تعامل و گفت‌وگو داشته باشد تربيت نمي‌كند. از اين ديدگاه دولت هم مقصر است. البته فراموش نكنيم معاونت امور هنري اوايل انقلاب بر اجراها اشراف بيشتري داشت اما هرچه گذشت شهرداري‌ و نهادهاي ديگر هم وارد كار شدند؛ بنابراين نمي‌توان جامعه‌اي كه به نحوي پلوراليسم در آن جريان دارد مثل سابق مديريت كرد. اين‌طور نيست كه از ناحيه‌اي دستور بيايد و همه عمل كنند. جامعه حرفه‌اي تئاتر، نه خودش و نه همكاران و نه بالادستي‌ها به فكر راه‌حل نيستند. اما جنبه‌هاي خوب هم وجود دارد. سال قبل سال تثبيت گروه خودمان بود. طي ١٠ سال گذشته، با وجود مشكلات زياد به راه‌مان ادامه داديم و با اين گروه نشان داديم كه در شرايط بد هم مي‌شود ادامه حيات داد. همچنين در سال ٩٣ استعدادهاي جواني به ميدان آمدند و كارهاي قابل قبول ارايه كردند. در مقابل بعضي كارگردان‌‌هاي تثبيت‌شده‌ كارهاي غيرقابل قبول انجام دادند كه اتفاقا بايد آنها را بي‌ملاحظه مورد نقد قرار داد اما مديريت و صنف و رسانه‌اي وجود ندارد كه اينقدر شجاعت داشته باشد. ما با اندوخته‌اي به سال بعد قدم مي‌گذاريم كه خوب نيست. دو جشنواره بد و هول‌زده داشتيم كه مي‌توانست خيلي با كيفيت باشد و نتايج خيلي خوبي همراه بياورد. اين شجاعت را هم نداشتيم كه اصلا جشنواره برگزار نكنيم. در دنيا بسياري از جشنواره‌ها با مسائل مالي و سياستگذاري روبه‌رو مي‌شوند كه پس از مشورت به اين نتيجه مي‌رسند اگر جشنواره يك سال برگزار نشود بهتر است. اما از آنجا كه همه‌چيز در كشور ما تعبير سياسي پيدا مي‌كند، همه مي‌گفتند با آمدن دولت دكتر روحاني، جشنواره‌ها تعطيل شد. بنابراين مسوولان تصميم گرفتند جشنواره با هر كيفيت و تحت هر شرايطي برگزار شود. شما ببينيد براي نخستين بار طي اين سي و چند سال، كاتالوگ تك‌برگي منتشر شد؛ در حالي كه كاتالوگ معني دارد و معرف ديدگاه، چينش و چيدمان و استراتژي يك رويداد است. اين‌ مسائل قابل بررسي هستند. من با مرضيه برومند دوست هستم اما اين اعمال او را قبول ندارم. توانايي‌هاي هنري او را زير سوال نمي‌برم بلكه توانايي‌هاي مديريتي برايم سوال است. اگر من جاي دبير جشنواره بودم مي‌گفتم براي مديريت آمادگي ندارم چون از طرفي درگير پروژه ديگري هستم و از طرفي اين موضوع را نمي‌شناسم. همين‌طور آقاي صالح‌پور كه او را هم دوست دارم و برايش احترام قايلم؛ در اين كار ناتوان بود و جشنواره‌اي برگزار كرد كه خيلي مفيد نبود. با آقاي مرادخاني دوستي دارم و برايش آرزوي موفقيت مي‌كنم اما مي‌گويم گرفتار دو جشنواره شد كه فكرش را نمي‌كرد به اين فضاحت بيفتند. اما آيا دولت مقصر است؟ نه. نبايد اين برداشت سياسي وجود داشته باشد كه دولت مورد اعتراض است. كسي كه مي‌گويد بودجه نداريم، بهتر است اصلا جشنواره‌اي برگزار نكند يا اينقدر بر كميت شركت‌كننده‌ها تاكيد نكند.

  بنابراين نخستين ايراد به خانواده تئاتر بازمي‌گردد.

قطعا. اين خانواده فروپاشيده بزرگ‌تر ندارد. نكته دردناك اين است كه مرجعيت هم از دنياي تئاتر رخت بربسته است. يعني همه تقريبا هم‌سن هستند، همه مدعي هستند، هيچ كس ديگري را قبول ندارد و پيامدهاي خلأ مرجعيت دامنگير مي‌شود. در غرب هم مرجعيت وجود دارد. سيستم مرجع است. اگر فرزند يا برادر رييس‌جمهور يا يك مقام سياسي باشيد هم نمي‌توانيد توصيه نامه اجرا در برادوي بنويسيد چون مرجعيت برادوي وجود دارد. بنابراين وقتي نه مرجعيت صنفي داريم نه فردي، همه سردار هستند و كسي خودش را سرباز نمي‌داند و عملا جنگ را خواهيم باخت. در همه جنگ‌ها هم اين طور است كه وقتي خلأ فرماندهي به وجود مي‌آيد، شكست به دنبال دارد. الان در تئاتر با خلأ فرماندهي مواجه هستيم كه ريشه‌هاي فراواني دارد.

 به نقش اهالي تئاتر در انتخاب آقاي طاهري اشاره كرديد اما معاون امور هنري كه امكان اثرگذاري بيشتري داشت ناديده گرفته شد. همين‌طور نقش نسل قبل در اين اتفاقات چيست؟ چون نسل جديد تئاتر به خوبي از منافع خود حمايت مي‌كند. در حالي كه نسل قديمي‌تر سال گذشته در مطبوعات نوعي بي‌آبرويي بار آورد.

به همين علت مي‌گويم سال ٩٣ سرمايه است. چون اتفاق ناگوار جايي رخ داده كه نقطه اميد بود. حالا نقطه اميد من همان نسلي است كه در حال رشد است و به وجود مي‌آيد. فعلا در شرايطي هستيم كه نسل جديد انديشه گروهي را در دستور كار دارد. فعلا با تضاد منافع مواجه نيست و چنان رسميت پيدا نكرده كه در مقابل جرياني قرار بگيرد و با شجاعت نقد كند. به شرطي كه اين‌ هنرمندان جوان بتوانند استحكام خودشان را به دست بياورند، حتي مي‌توانند آدم‌ها را محاكمه كنند. مي‌خواهم اتفاق دردناكي را تعريف كنم كه به همه پيشينيان ما برمي‌گردد. شايد حدود ١٠ سال پيش براي انتخابات هيات‌مديره خانه تئاتر در سالن اصلي تئاتر شهر جمع شده بوديم. يكي از قديمي‌ترين و تا مقطعي موثرترين تئاتري‌ها، آقاي مصطفي اسكويي هم آنجا بود. همه پيشنهاد كردند مسن‌ترين فرد بر صحنه بيايد. آقاي قنبري را انتخاب كردند كه دوبلور موفقي بود و هيچ‌كس اشاره‌اي به آقاي اسكويي نكرد. البته اين رفتار به دليل اشتباهات اسكويي و دشمن‌تراشي‌هاي خودش بود. او آنقدر مديريت نداشت كه اين نسل را با خودش آشنا كند و فقط گفت حقش را خورده‌اند. اسكويي در مظلوميت تمام كه خودش موجب آن بود از ميان ما رفت در حالي كه زماني تئاتر «آناهيتا» نقطه اميدبخش تئاتر ايران بود. هيچ‌كس دليل صعود و سقوط اين جريان را بررسي نكرد تنها به اين بهانه كه گفتند اسكويي توده‌اي بود؛ در حالي كه اسكويي به اندازه‌اي خودخواه و فردگرا بود كه در حزب جا نمي‌گرفت. وقتي آقاي قنبري بالاي سن رفت، مجبور شد سه ربع در مورد گذشته‌اش توضيح بدهد تا تئاتري‌ها قبولش كنند. اهل تئاتر بايد اين را در نظر مي‌گرفتند كه اسكويي زماني نقطه اميد تئاتر ايران بود. همچنين مي‌دانستم نتيجه بالاي سن رفتن آقاي قنبري از اكثريت افتادن مجمع عمومي خواهد بود. ما اين سنت را داشته‌ايم و داريم كه فقط دست يكديگر را رو كنيم. نقد تئاتر و مشكلاتي كه در جامعه تئاتري وجود دارد فقط متوجه دولت نيست. اين درست كه آقاي مرادخاني در شرايطي مي‌توانست بگويد فلان اتفاق به هر ترتيب بايد بيفتد، ولي نخستين گروهي كه در مقابلش مي‌ايستاد، قطعا همان افرادي بودند كه برگزاري جشنواره براي‌شان منفعت داشت.

 اما به نظر مي‌رسد تئاتر هيچ‌وقت دغدغه آقاي مرادخاني نبوده و نيست. شايد اولويت‌شان تجسمي و موسيقي باشد و تئاتر در مرتبه‌اي پايين‌تر قرار بگيرد. در حالي كه تئاتر سال‌هاي اخير بسيار شكننده‌تر و زخم‌خورده‌تر از موسيقي و تجسمي به نظر مي‌رسد.

چون طي اين سال‌ها در حوزه‌اي كه ايشان هستند، عملا مسائل بسيار خطير در تئاتر اتفاق افتاده است. جامعه موسيقي از يك حاشيه امن نسبي برخوردار است. اگر كسي به نواختن ويولن مسلط باشد، مي‌تواند در آموزشگاه تدريس كند يا در يك استوديو قطعه‌اي بنوازد. اما اگر يك هنرمند تئاتر در گروه نمايشي نباشد، خداي بازيگري هم باشد بي‌معني است. مشكلات خانواده تئاتر به حدي زياد است كه مدير تازه‌وارد وقتي مي‌خواهد سرمايه‌گذاري كند، به سمت چيزي مي‌رود كه گرايش عمومي به آن بيشتر است و مشكلات كمتري در آن به چشم مي‌خورد. نكته ديگر اينكه با وجود افت فراوان در حوزه موسيقي، اما هنرمندان اين عرصه در ميان توده مردم حضور دارند در حالي كه تئاتر اين‌طور نيست. دعواي خانواده تئاتر متعلق به خودشان است؛ در حالي كه دعواي خانواده موسيقي (مثلا براي اصلاح قوانين كپي‌رايت و مميزي) گذشته از اينكه سودِ جمعي دارد به افزايش فروش آلبوم‌ها نيز كمك مي‌كند. قطعا اين گرايش در آقاي مرادخاني چنين علتي دارد. از طرفي تماشاگران و مخاطبان تئاتر اصلا توده مردم نيستند. بنابراين دعواها در يك حلقه كوچك اتفاق مي‌افتد و اگر مديري وارد اين دعوا شود، از پا در مي‌آيد؛ بنابراين ناچار است روش ديگري انتخاب كند. كسي نمي‌گويد علت موفقيت آقاي رحمانيان چيست يا به او آفرين بگويد. زماني آقاي كريستين داويد رهبر اركستر فرهنگسراي بهمن، داستاني تعريف كرد و ‌گفت: «تازه به ايران آمده بودم، به بقالي رفتم، پرسيدند شغلت چيست، گفتم رهبر اركستر سمفونيك هستم. مغازه‌دار گفت، پس مثل سنجري هستيد.» مي‌گفت جا خوردم كه در ذهن يك فروشنده، اركستر سمفونيك يعني سنجري كه اتفاقا خيلي هم درست است. يعني اين فرد شايد نداند تعريف اركستر سمفونيك از نظر علمي چيست اما مي‌داند اركستر ما يك رهبر به اسم حشمت سنجري دارد. زماني بود كه بازاري‌هاي تهران مي‌دانستند تئاتر سودآور است، بنابراين براي تاسيس و راه‌اندازي تالار فردوسي با عبدالحسين نوشين شريك شدند، در حالي كه الان اگر از همان‌ بازاريان سوال كنيد به تماشاي تئاتر علاقه دارند يا خير؟ خواهيد ديد هيچ ارتباطي با اين هنر ندارند. طبيعتا آقاي مرادخاني در سال اول جلوسش بر مديريت بايد از آشوب جامعه كم مي‌كرد اما جامعه آنقدر آشوب‌زده بود كه اين اتفاق نيفتاد. مثلا همين نسل جوان كه مي‌گوييد، اگر يكي از آنها را به سفرهاي خارجي بفرستند و آن يكي را نفرستند و… بعد اين‌چنين از يكديگر حمايت كنند مي‌توانم بگويم نسلي داراي اتفاق نظر و خانواده‌اي مستحكم براي تئاتر به وجود آمده است. اين‌ هنرمندان جوان فعلا دچار اصطكاك منافع نشده‌اند. عبارت «گر به قدرت برسي مست نگردي مردي» اينجا خودش را نشان  مي‌دهد.

بهروز غریب پور
بهروز غریب پور

  نسلي كه امروز رو در روي هم قرار گرفته‌اند، در گذشته هم اين‌طور بودند؟

بله. همان زمان هم افرادي بودند كه با هر هنرمند موفق مشكل داشتند. بعضي‌ها چيزهايي مي‌گفتند كه واقعا باعث دردسر مي‌شد. مثلا گفته بودند من ماهي پنج ميليون تومان حقوق مي‌گيرم و همين مساله براي من مشكلات زيادي به وجود آورد. اينكه كسي مثل آقاي رحمانيان در حوزه كار خودش موفق است، به كسي چه ربطي دارد؟ اين بدبختي ما است كه همه كاسه و كوزه‌ها را سر يك نفر خراب مي‌كنيم. محمد رحمانيان چه گناهي دارد وقتي ديگران تئاتر مي‌گذارند يك صدم او فروش ندارند؟ نسل گذشته از همان اول هم اين‌طور بود. نمايش «بينوايان» افزودن به تئاتر ايران بود يا كاستن از آن؟ ٦٠ بازيگر سرشناس در آن نمايش همكاري داشتند و مورد اقبال عمومي قرار گرفت، هفت ماه روي صحنه بود اما در مقابل يك نفر اعتراض مي‌كرد كه چرا غريب‌پور بايد چنين امكاني داشته باشد.

 به نظر مشكل از آنجا ناشي مي‌شود كه هر يك از اعضاي خانواده سنگ خود را به سينه مي‌زند و تفكر منفعت جمعي در ميان نيست. گاهي به نظر مي‌رسد بين اهالي سينما قدرت تشخيص شرايط و وضعيتي كه در آن قرار دارند به وجود آمده اما چنين بينشي بين اهالي تئاتر (صنف) مشاهده نمي‌شود. يعني شايد در مواقعي كسي كه حتي سررشته‌اي از تئاتر ندارد قادر باشد قواعد بازي را تشخيص دهد اما…

دليل اين است كه سينما تماشاگر و گيشه و تهيه‌كننده دارد. هرقدر هم كه تهمت زد و بند وجود داشته باشد يا حتي زد و‌ بندي هم در ميان باشد، باز هم سناريو است كه مي‌گويد فيلم فروش مي‌كند يا نه.

 بالاخره خانواده تئاتر بايد در راه رسيدن به اين چارچوب‌ها حركتي انجام دهد.

دقيقا. وقتي فردي مثل محمد رحمانيان نمايشي خلق مي‌كند كه فروش دارد، عده‌اي به عنوان مخاطب به من تئاتري هم اضافه خواهند شد. اگر كار من نفوذ داشته باشد و تاثير بگذارد، به ديگران هم كمك مي‌كند. اما بعضي‌ها اين تشخيص را ندارند؛ هرجا و به هر جمعي وارد مي‌شوند همه‌چيز به هم مي‌ريزد. درحالي كه چنين اتفاقي نه به نفع خودشان است نه به نفع جامعه تئاتر. در خانواده تئاتر به دليل اينكه مخاطب محدودي وجود دارد و تا حدودي از وجهه روشنفكري برخوردار است، بعضي افراد براي كسب شأنيت با يكديگر گلاويز مي‌شوند. اما در عمل، آثار جوان‌ها با استقبال روبه‌رو مي‌شود و كارهاي مدعيان استقبالي در پي ندارد. يكي از مهم‌ترين دلايل چنين اتفاقي اين است كه افرادي هنوز عاشقانه كار مي‌كنند. اما متاسفانه عده‌اي دنبال سالن و صندلي رزرو شده از پيش توسط دولت مي‌گردند تا آشنايان خود را بر آن بنشانند و اگر جز اين رخ دهد سالن را به آتش مي‌كشند. جامعه‌اي كه نتواند خودش را نقد و تحليل كند، محكوم به فناست. اگر فكر كنيم بودجه مشكل اصلي است حتي اگر تمام بودجه كشور صرف خانواده تئاتر شود مشكلات حل نخواهد شد. هنرمند تئاتري كه تماشاگر و مخاطب نداشته باشد محكوم به نابودي است. كتابي كه نوشته شود و خواننده نداشته باشد، هيچ ناشري مگر در شرايط خاص و نامعلوم از آن حمايت نمي‌كند.

 در صحبت‌هايتان گفتيد در سالي كه گذشت، كارهاي جوان‌ها با استقبال روبه‌رو شد و نشان داد كار خوب صرف نظر از نام كارگردان و اينكه نمايش كجا اجرا مي‌شود، مخاطب دارد. اين نشان مي‌دهد اگر عواملي دست به دست هم دهد، تئاتر مخاطب خواهد داشت.

اگر نمايش شما مخاطب و طيف گسترده و دايم پيدا كند، به اصطلاح تئاتري‌ها پابليك (عمومي- جمعي) مي‌شود. يكي از درهم‌ريختگي‌هاي موجود اين است كه سالن‌هاي نمايشي ما براي خودشان شخصيت تعيين نكرد‌ه‌اند. سينما عملا كاراكتر و دسته‌بندي الف و ب و ج دارد. در حالي كه ما نمي‌دانيم الان كه مي‌خواهيم در تئاتر شهر يك نمايش تماشا كنيم، بهترين تئاتر موجود كشور است يا نازل‌ترين‌شان. ممكن است جرقه‌اي بزند و يك كار خوب روي صحنه بيايد ولي مديريتي كه به جريان اشراف داشته باشد، نگران گيشه باشد و بگويد نمي‌گذارم فلان نمايش روي صحنه اين سالن اجرا شود وجود ندارد. ما در همان شوراي سياستگذاري تئاتر كشور تصميم گرفتيم كه سالن چهارسو فقط براي آثار ترجمه باشد اما نتيجه همچنان مشخص نيست.

 اين قوانين شرايطي ‌طلب مي‌كند. آيا نبايد تعدد سالن نمايش داشته باشيم كه هر يك را به شيوه اجرايي خاص اختصاص دهيم يا برنامه‌هاي متفاوت  در نظر بگيريم؟

نظر شما را رد مي‌كنم. ٣٠ سال قبل، در دوره آقاي منتظري، آمار گرفتند و در نتيجه مشخص شد ٩٢ سالن در سراسر تهران وجود دارد كه مي‌توان در آنها تئاتر اجرا كرد. وقتي هنرمندي ادعاي كارگرداني دارد، يا نور و صدا و بازيگري مي‌شناسد، حتما بايد بتواند كمي انرژي بگذارد و جايي كه ناشناخته مانده را به تماشاگران و  علاقه‌مندان  تئاتر معرفي كند.

 در سال‌هاي اخير عده‌اي از جوانان بودند كه چنين سالن‌هايي را شناسايي و معرفي كردند.

بله و عده‌اي اصلا خبر نداشتند چنين ظرفيت‌‌هايي وجود داشته و مي‌توانست زودتر در خدمت هنرهاي نمايشي قرار بگيرد. اتهام من هم همواره اين بود كه مردم از شمال و جنوب مي‌آمدند به فرهنگسراي بهمن و نمايش «بينوايان» تماشا مي‌كردند كه نمي‌دانم چه ايرادي داشت. حميد پورآذري با عملكرد و تجربه‌هاي مهم خود مخاطباني پيدا كرد؛ تا آنجا كه اگر تصميم بگيرد در بيغوله هم نمايش اجرا كند مخاطب براي ديدن كار بليت مي‌خرد. اين شجاعت مي‌خواهد.

 در حالي كه فرصت داشت نمايشي را در يك سالن حرفه‌اي به صحنه ببرد.

بله. اين هوشمندي او بود. اگر تئاتري باشد كه با مردم ارتباط برقرار كند، در هر نقطه‌اي از پايين تا بالا و شرق و غرب شهر مي‌تواند مخاطب خودش را پيدا كند. اما همه به همين يك تكه جا (مجموعه تئاتر شهر) چسبيده‌اند و بر سر تصاحب آن مدعي هستند. اگر جاي ديگري بروند، فارغ از اسامي، نخستين ارزيابي اين خواهد بود كه اين كار قابل ديدن است يا نه. همه مي‌گويند كدام بيننده حاضر است از تجريش برود جنوب شهر تئاتر تماشا كند؟ اما همه فراموش مي‌كنند جنوب يا شرق تهران هم ساكناني دارد كه مي‌توانند به مخاطبان تئاتر اضافه شوند. يادم هست قرار بود اجرايي در تايوان داشته باشيم، ديدم تالاري كه قرار است در آن اجرا كنيم، تالار ارتش ملي تايوان است. به دبير جشنواره گفتم قرار نيست براي ارتشي‌ها اجرا ‌كنم. پاسخ اين بود كه ارتش ملي تايوان جزيي از مملكت است و زماني كه سالن را احتياج ندارد، در اختيار هنرمندان مي‌گذارد و مردم مي‌توانند از آن استفاده كنند. وقتي سالن و امكانات را ديدم، از قضاوتم متاسف شدم. الان در ايران دبستان‌ها و دانشكده‌هايي از زمان قديم داريم كه مي‌توان از آنها استفاده كرد. زماني در تالار دانشكده هنرهاي زيبا نمايش اجرا مي‌شد حتي تالار مولوي سالن فوق برنامه بود. از اتفاقات خوب سال ٩٣ بود كه عده‌اي تصميم گرفتند در سالن‌هاي غيرمعمول اجرا كنند. اگر گروهي تئاتر عروسكي كار مي‌كند، بايد به مدارس برود، آنجا دل تماشاگر را به دست بياورد و مشهور شود. اين‌طور مي‌توانيد تئاتر حرفه‌اي داشته باشيد كه نيازها را برآورده كند. به اين ترتيب سال ٩٣ مي‌تواند سال ارزيابي منصفانه مدعيان و غيرمدعيان و خلاقيت‌ها در اجرا و كشف مكان‌هاي ناشناخته و پديد آوردن مخاطبان جديد باشد. همين‌طور مروري بر بودن يا نبودن‌ است. اينكه جشنواره باشد يا نباشد و چه جشنواره‌اي بايد باشد. زماني نوشته‌اي از يك نويسنده مشهور در وزارت ارشاد توقيف شد و نويسنده به وزير شكايت كرد. وزير هم طي يك حركت هوشمندانه موافقت خود را با انتشار كتاب اعلام كرد به شرطي كه تيراژ آن كمتر از ٢٠ هزار نسخه نباشد در حالي كه نويسنده مي‌گفت دوهزار نسخه هم زياد است. بنابراين وزير وقت مي‌گويد پس شما به چه مي‌نازيد وقتي شعاع نفوذتان فقط دوهزار نسخه است. عده‌اي از كارگردانان تئاتر هم بايد متوجه باشند مثلا اگر كارشان در تالار وحدت اجرا شود، نمي‌توانند از پس آن بربيايند. گرچه بعضي چنين در نظر مي‌گيرند كه بينِ برگزاري رسيتال پيانو در تالار وحدت و كنار خيابان تفاوت‌ وجود دارد و نگاه مردم متفاوت مي‌شود اما در مواقعي اجراي كنار خيابان انتخاب هوشمندانه‌تري است. در نهايت معتقدم اگر با شجاعت به وضعيت سالي كه گذشت نگاه كنيم راه‌هاي جديدي پيش روي‌مان مي‌گذارد.

 حسين پاكدل در جلسه توديع و معارفه مديركل جديد هنرهاي نمايشي تاكيد كرد اهالي تئاتر را به خودشان نشان دهد، اين يعني كه زمان مماشات گذشته است. فرهاد مهندس‌پور سال گذشته در مراسمي كه كانون كارگردانان خانه تئاتر ترتيب داد در سخناني صريح گفت كه تئاتر ما به معناي واقعي «احمق» شده يعني افرادي مثل شما و عزيزاني كه نام‌شان گذشت همواره معايب را نشان مي‌دهند اما نتيجه چيست؟ آيا قرار است بار ديگر شاهد اشتباهات گذشته باشيم؟ يا مي‌توان انتظار داشت سال ٩٤ توجهي به اين اظهارات صورت بگيرد؟

من سعي مي‌كنم اجازه ندهم آنچه به نظرم عيب خانواده تئاتر است در من وجود داشته باشد. اگر كسي هم گوشزد كند كه كاري خلاف اين هدف انجام داده‌ام، ممنون مي‌شوم. تمام انرژي و نيروي خود را بر اين گذاشته‌ام كه مخاطبي كه به وجود آورده‌ام از بين نبرم. تئاتري كه محل اميد عده‌اي است، از بين نبرم و طردشان نكنم. همين‌طور معتقدم كه جاي كسي را  اشغال  نكرده‌ام.

 مي‌دانيد كه اين نظر شما مخالفاني دارد كه معتقدند بهروز غريب‌پور سالن فردوسي را براي استفاده شخص خودش طراحي كرده است.
از طرفي زمزمه‌هايي مبني بر تخريب تالار حافظ به گوش مي‌رسد و قصد ساخت يك مركز هنري وجود دارد. واكنش شما   چيست؟

تخريب تالار حافظ در من هيچ نگراني به وجود نمي‌آورد چون اگر زنده و سالم باشم بلافاصله جايي ديگر را به محل اجراي نمايش تبديل مي‌كنم. اين صحبت‌ها زياد مطرح مي‌شود اما بايد ببينيم امكاني براي اجرايي شدن خواهد داشت يا خير. زماني نمايش‌هاي «بينوايان» و «كلبه عموتم» در تالار آويني روي صحنه رفت و با استقبال مواجه شد؛ اما خانواده تئاتر هيچ واكنشي نداشت. اين تالار امروز به مركز همايش‌هاي بين‌المللي شهرداري تهران تبديل شده و يك نفر از خانواده تئاتر اعتراضي ندارد. عده‌اي دنبال جاي آباد مي‌گردند كه يك نفر ديگر زحمتش را كشيده باشد و هويت پيدا كرده باشد. زماني كه بعضي نغمه سر دادند فلاني تالار فردوسي را در اختيار خود گرفته به راحتي گفتم بچه‌ها بايد از اينجا كوچ كنيم. من اگر شده ساعت‌ها پشت در اتاق شهردار تهران بنشينم و تقاضا كنم كه يك سوله به من بدهند تا آن را به تالاري مثل فردوسي تبديل كنم، اين كار را انجام مي‌دهم. حتي آمادگي دارم تهران نباشم و مثلا در شيراز پايگاهي ايجاد كنم.

 آيا اين گفته را بايد پيشنهاد به مديران تلقي كنيم؟

در مورد اين موضوع هم فكر كرده‌ام. اگر واقعا عقل‌شان نرسد جايي براي يك گروه تئاتر فراهم كنند، سازه‌اي سيار دارم كه به شهرستان‌ها سفر مي‌كنم و نمايش را به مخاطب نشان مي‌دهم، همه‌چيز ممكن است اتفاق بيفتد. وقتي از خانه هنرمندان بيرون آمدم، عده‌اي كارم را تمام شده مي‌دانستند چون فكر مي‌كردند مديريت است كه مرا بالا كشيده. اما حالا ٥٠ نفر دارم كه عضو گروهم هستند و هزار عروسك دارم كه كسي جرات ندارد به آنها نزديك شود. يعني ديگر فقط با من يك نفر طرف نيستند، بلكه با آدم‌هايي طرف هستند كه جان‌شان را در اين راه گذاشته‌اند. حالا اگر كسي مي‌خواهد يك «آرت سنتر» هفت طبقه درست كند، دستش درد نكند. اما درست نيست اين حركت به معناي تمام شدن
بهروز غريب‌پور تلقي شود. آنقدر شيوه‌هاي گوناگون را آموخته‌ام كه به شيوه ديگر زندگي و كار كنم. كساني كه «بينوايان» را از من گرفتند تا ديگر روي صحنه نباشد، نمي‌دانستند بلدم يك متروكه را آباد كنم. كافي است به بخش خصوصي بگويم بيغوله‌اي به من بدهد و محلي آباد تحويل بگيرد. آن حرف يك حرف تبليغاتي است. جالب است بدانيد هنوز سند پاركينگ به نام وزارت فرهنگ و ارشاد نيست. نخستين نقطه ضعف اين است كه ابتدا بايد سند دريافت كنند بعد سراغ مجوز تخريب و ساخت و… بروند كه تا اين مراحل طي شود، زمان زيادي گذشته است. همچنين به يك بودجه ٣٠٠ ميليارد توماني احتياج دارند كه اميدوارم آقاي مرادخاني چنين بودجه‌اي فراهم كند. اگر توانست چنين كاري انجام دهد، آفرين دارد.

 اما مخالفان سرسختانه بر اين نظر كه چرا يك تالار اپراي عروسكي در اختيار گروه «آران» قرار دارد پافشاري   مي‌كنند؟

تالار حافظ يك چارچوب خالي بود كه قرار بود در عرض ١٠ روز برچيده شود. آن موقع جامعه تئاتري شب‌نامه منتشر مي‌كرد كه غريب‌پور و پارسايي همدست شده‌اند كه سه ميليارد و ٤٠٠ ميليون تومان به جيب بزنند. در صورتي كه من و همسرم شش ماه كار مي‌كرديم، نه قرارداد داشتيم و نه ديناري گرفتيم. اگر كارم را بلد باشم و مورد قبول عده‌اي باشد كه دوستم دارند، اگر در دورافتاده‌ترين نقطه در خارج شهر هم سالني بزنم، مردم مي‌آيند. اگر به همت من نبود، تالار حافظ حتي يك لابي در شان تماشاگران و هنرمندان نداشت. مدعيان حتي حاضر نبودند براي ساخت دستشويي مناسب اقدام كنند.
در سال ٩٣ سالن موزه انتظامي را ساختم كه الان در آن اجرا مي‌كنند. پس مديون كسي نيستم. بسياري از سالن‌هايي كه ساخته‌ام براي ديگران بود. همين سالن ايران‌شهر كه نمي‌گذارند در آن اجرا كنم، اگر نبودم ساخته نمي‌شد. ما حتي پيش از اينكه ساخته شود، تابلوي تماشاخانه ايرانشهر را ساخته بوديم. تالار آويني، ايرانشهر، انتظامي، ناصري، فردوسي، بهمن و ١٢،١٣ سالن ساخته‌ام اما يك ذره جا را به من روا نمي‌بينند. دنبال لقمه چرب و نرم مي‌گردند. خانم بهزادي كه مي‌گفت چرا فقط غريب‌پور بايد در آنجا اجرا كند، براي اجرا به حافظ آمده بود و مي‌گفت ما مثل غريب‌پور مرد اين كارها نيستيم. اما كاش اين حرف را قبلا مي‌گفت. الان ديگر آخرهاي راه هستم. اگر خيلي بخواهم فعال باشم ١٠ سال ديگر است. اما نسلي آنجا به وجود آمده و دارد كار مي‌كند؛ مگر مي‌شود آنها را همين‌طور رها كرد؟

 به حضور در ديگر استان‌ها اشاره كرديد. از تصميم خود براي راه‌اندازي پايگاه اپراي عروسكي در شيراز بگوييد.

بعد از موفقيت‌هايي كه گروه در شيراز داشت، مدتي است به اين فكر افتاده‌ام كه گروه «آران٢» را در استان فارس و در شهر شيراز تاسيس كنم. حتي به محل و امكانات مورد نياز هم فكر شده و اميدوارم شرايطي فراهم شود كه در شيراز اپراي عروسكي دايمي داشته باشيم. رايزني‌هايي هم در اين زمينه انجام گرفته و مطمئنم بعد از پايان اجراي اپراي «سعدي» اين كار را خواهم كرد.

 با تغيير مديريت در تئاتر، چه چشم‌اندازي براي تئاتر رنجيده و زخمي ما در سال ٩٤ مي‌بينيد؟

به آقاي شفيعي پيشنهاد دادم فقط در چاه ايده تئاتر خصوصي نيفتد. آقاي دكتر خبري كه در راديو با او مصاحبه كردم، مي‌گفت ٨٥ درصد خانواده تئاتر با خصوصي شدن تئاتر موافق است. تاثير اين كار هم كاهش هزينه‌هاي دولت به نظر مي‌رسد. اما موضوع ساده است. تئاتر خصوصي يعني همه جوانب هنرهاي نمايشي بايد براي فعاليت‌ خصوصي آماده باشد. امروز كدام بخش خصوصي حاضر است هزار متر از زمين مناسبي كه حداقل متري ١٢ ميليون تومان ارزش دارد خريداري كند؟ هزينه ساخت را بپردازد به تماشاخانه تئاتر تبديل كند تا شاهد شبي يك سئانس اجرا باشد و بعد فكر كند پولش برمي‌گردد؟ اينكه اتاقكي در نقطه‌اي را تبديل به تالار كنيم بحث ديگري است. اما تئاتر خصوصي در دنيا تابع يكسري مقررات است كه بتواند ادامه حيات دهد. حتي در كشوري مثل انگليس كه تماشاگر تئاتر دارد، بايد صاحبان تئاتر از مزيت‌هاي قانوني برخوردار باشند تا مشوق‌شان شود كه سالن تئاتر را نابود نكنند. آمار ٨٥ درصد هم به نظر مريخي مي‌آيد. اگر قرار باشد بودجه دولتي كه هميشه عنوان مي‌شود اندك است حذف شود و خيال خودشان را راحت كنند. پس ديگر مميزي چه معنايي دارد؟ به اين ترتيب دولت بايد نظارت را بردارد. نكته ديگر اينكه تئاتر خصوصي در شرايط خواهد گفت تئاتر صاحب انديشه كه نمايشنامه‌نويس چهار، پنج سال روي متن كار كرده نمي‌خواهم. طراح صحنه و تمرين هم نمي‌خواهم. همين‌طور برويد روي صحنه. اگر مي‌خواهيد الگو و تريبون‌ چنين تئاتري باشد، بفرماييد. هيچ دولتي آنقدر ساده نيست كه اركستر سمفونيك را تعديل كند و انتظار داشته باشد سرود ملي كشورش را يك دسته مطرب بزنند. پس حداقل استفاده اركستر سمفونيك اين است كه در يك مراسم رسمي، سرود آن كشور را طوري اجرا كند كه مايه افتخار مملكت باشد. بگذريم از اينكه چقدر از آثار كلاسيك و غيركلاسيك را مي‌شود با همين اركستر اجرا كرد و به ملودي‌هاي يك كشور زندگي بخشيد، موسيقي را سر پا نگه داشت و به انديشه مملكت كمك كرد. حداقل توقع اين است كه اركستر سمفونيك وجود داشته باشد. بر اساس قاعده‌اي قرن‌هاست كه تئاتر در غرب نوع دولتي، خصوصي و زيرزميني‌ را تجربه مي‌كند و اين‌ انواع تعريف ‌شده‌اند. اگر نخواهيم مدل‌هاي جهاني را الگو قرار دهيم، بايد همه تجربه‌ها را دوباره تكرار كنيم. در مطلبي با عنوان اقتصاد تئاتر اشاره كردم در سال ١٩٩٨ جمعيت فنلاند ٥/٥ ميليون نفر بود اما در همان سال شش ميليون قطعه بليت تئاتر فروخته شد. در حالي كه ٧٥ درصد بودجه تئاتر توسط دولت، موسسات تجاري و صنعتي و ٢٥ درصد آن از فروش بليت تامين شده بود. پس اگر ٦ ميليون تماشاگر تئاتر هم باشد، هنوز اين تماشاخانه نمي‌تواند بودجه‌اش را تامين كند. بنابراين تئاتر خصوصي يك موضوع بسيار حساس است. مي‌گويند اگر دولت پايش را كنار بكشد، تئاتر مي‌تواند خودكفا شود. اما اگر بخواهيد يك نظر دقيق و كارشناسانه بدهيد، با دوهزار صندلي و قيمت هر بليت حداكثر پنج، شش هزار تومان، امكان ندارد و نمي‌شود تمام درآمد صرف يك نمايش شود. بنابراين هر اقتصادداني اين حرف را مي‌زند تصور غلطي از بخش خصوصي و تئاتر خصوصي دارد. نخستين مسال‌هاي كه به آقاي شفيعي مي‌گويم اين است كه تحقيقات كامل را مد نظر قرار دهد، مستدل صحبت كند و در برابر آدم‌هاي خودكامه و مزاحم و مخل تئاتر شجاعت دفاع از نظرش را داشته  باشند.