1

خاطره نگاری جواد مجابی از کوفته برنجی هایی که سیمین بهبهانی برای او، دولت آبادی و سپانلو پخت!!!

سینماروزان: 29 آبان ماه سالروز تولد محمدعلی سپانلوی فقید موجب شده جواد مجابی مترجم در یادداشتی به ذکر خیر او بپردازد.

به گزارش سینماروزان در بخشی از این یادداشت که برای “اعتماد” نگاشته شده، جواد مجابی آورده است: يك بار با سپانلو و دولت‌آبادي خانه سيمين بهبهاني بوديم و موقع ناهار شد اما ما بايد براي برگزاري يك جلسه كانون نویسندگان آنجا را ترك مي‌كرديم. سيمين اصرار داشت ناهار بمانيد چون كوفته برنجي پخته است و دوست دارد ما بچشيم. وقتي ديد ما بعدا عازم خانه سپانلو هستيم 3 تا كوفته با نان سنگك در قابلمه‌اي همراه ما كرد.

مجابی ادامه داد: به خانه سپانلو رسيديم و 3 نفري در آشپزخانه كوچك آن خانه كوچه سرو نشستيم و با همان غذاي اندك سر كرديم. يكي از ما گفت: اين‌ كه هيچ حكومتي نمي‌تواند ادباي ايران را رهين منت خود و وابسته كند اين است كه هيچ يك از ما زياده‌خواه نيستيم و به ازاي خدمت يك عمرمان هيچ توقعي از هيچ كس نداريم. شكم‌‌مان را به نان و پنير عادت ‌داده‌ايم. 3 نفر با دو سه لقمه غذاي دوستي سير مي‌شوند. چه نيازي به ديدار اين و آن دارند.




شاعر لب‌دوخته جشنواره حقیقت را تحریم کرد!+عکس

سینماژورنال: مستند 107 دقیقه ای “فرخی یزدی” سومین مستند بلند هومن ظریف که مروری دارد بر زندگی فرخی یزدی شاعر لب‌دوخته ایرانی، برای دهمین دوره جشنواره بین‌المللی سینمای مستند موسوم به سینماحقیقت، فرم فراخوان را پُر نخواهد کرد.

به گزارش سینماژورنال گمانه‌زنی‌ها حکایت از آن دارد دلیل عدم حضور این مستند در جشنواره حقیقت به خاطر ناملایماتی بوده که حین تولید اثر گریبانگیر هومن ظریف کارگردان آن شد به خصوص که مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی بانی برگزاری جشنواره سینماحقیقت نه به هنگام تولید فیلم و نه بعد از تولید آن، هیچ حمایتی از مستند “فرخی یزدی” نکرده است.

 مستند “فرخی یزدی” به تهیه کنندگی و کارگردانی هومن ظریف، نریشن مسعود رایگان، پژوهش حسین مسرت، موسیقی گروه خورشید سیاه و خوشنویسیِ سیدمهدی علوی و آواز علی شیرازی و مشاوره کارگردانی اسماعیل جعفری، در 29 تیرماه روز سه شنبه ساعت 18 در خانه هنرمندان برای نخستین بار روی پرده خواهد رفت.

 در این مستند محمدعلی اسلامی ندوشن، پرویز کلانتری، حسین مسرت، انور خامه‌ای، محمدعلی سپانلو، علی دهباشی، ادیب برومند، سید جلال ویژگان، محمود رشیقی فیروزآبادی، سهیل محمودی، سیامک قوام، محمدرضا موحدی، بیژن نفیسی، ناصرالدین حسن‌زاده و رضا سخندان(عموزاده فرخی یزدی)و علیرضا پورامید درباره فرخی یزدی سخن گفته‌اند.

چهارمین فیلم هومن ظریف به نام “پیرنیا باغبان گلها” همچنان مراحل پژوهش و جمع آوری اسناد خود را طی می کند.

فرخی یزدی
نمایی از پشت صحنه “فرخی یزدی”



تبدیل خانه “شاعر تهران” به کافی‌شاپ!!!

 سینماژورنال: محمدعلی سپانلو شاعر و مترجم ایرانی که به “شاعر تهران” شهره است اردیبهشت ماه امسال بعد از مدتی ابتلا به سرطان ریه درگذشت و در قطعه نام آوران بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

به گزارش سینماژورنال و به نقل از “شرق” در گردهمایی سالروز تولد این شاعر که 29 آبان برگزار شد کامران عدل عکاس ایرانی و از رفقای سپانلو پیشنهاد داد برای زنده‌نگه‌داشتن یاد محمدعلی سپانلو خانه او به کافه تبدیل شود!!

کامران عدل در ابتدای صحبت‌هایش با بیان اینکه نه شاعر است نه متخصص شعر، گفت: «اولین‌بار مدیا کاشیگر، سپانلو را به خانه‌ام آورد و آن شب با صدای خنده او آشنا شدم؛ صدایی که هیچ‌وقت آن را فراموش نکردم. دیشب اتفاقی افتاد که مجبور شدم متن دیگری برای سخنرانی در اینجا بنویسم و یادآوری کنم مشکل ما کجاست».

یونسکو گفت می توانیم برادرت را در 5 متری مقبره بایزید دفت کنیم اما اداره میراث گفت امکان ندارد
او سپس به ذکر روایتی از درگذشت شهریار عدل که یکی از باستان‌شناسان مطرح ایرانی است، پرداخت: «بردارم چهار ماه قبل فوت کرد. همان شب از یونسکو به من زنگ زدند و گفتند باید او را در هرکجای محوطه بایزید بسطامی که می‌گویید، دفن کنیم. برای اینکه ببینم چقدر جدی هستند گفتم باید در ١٠سانتی‌متری مقبره او برادرم را دفن کنند و آنها گفتند می‌توانند در فاصله پنج‌متری این کار را انجام دهند اما اداره میراث گفت این امکان وجود ندارد و باید ثبت شود و… وقتی گفتم خود یونسکو این پیشنهاد را داده است، آنها پنج مکان را در این محوطه پیشنهاد کردند که بهترین مکان در نزدیکی توالت عمومی بود».

من گفتم الان بگویید برادرم را کجا چال کنم؟
او در شرح این ماجرا اظهار کرد: «بعد از آن به من گفتند او را در برج طغرل دفن می‌کنند اما باید در هیأت دولت تصمیم‌گیری شود که این موضوع رد شد. صبح روز تشییع پیکرش که از مقابل موزه ایران باستان بود، همه شروع به تعریف از کارهایش کردند تا اینکه نوبت به من رسید. من گفتم الان بگویید برادرم را کجا چال کنم؟ شهریار نوه خواجه‌عبدالله انصاری در هرات است و اگر اجازه ندهید، او را به هرات می‌برم.»

سازمانی که قرار بود خانه را بخرد پول ندارد

وی ادامه داد: «مجلس به هم ریخت و موقعیت‌ها عوض شد. گفتند همه چیز درست می‌شود و حتی برایش موزه درست می‌کنیم و… هفته پیش که درباره تبدیل خانه شهریار عدل به موزه صحبت می‌کردم گفتند سازمانی که قرار بود خانه را بخرد، پول ندارد و فرش را از زیر پای ما کشیدند».

چرا خانه سپانلو را کافه نکنیم؟
عدل سپس موضوع را به خانه سپانلو ربط داد: «من درباره خانه سپانلو هم پرس‌وجو کردم و گفتند قرار بوده موزه شود. همه اینها حرف است. کسی به این مسائل اهمیت نمی‌دهد. خانه سپانلو خرجی ندارد که بخواهد به موزه تبدیل شود. »

وی خاطرنشان ساخت: «سپانلو نه به‌عنوان یک شاعر بلکه به‌عنوان یکی از سمبل‌های این مملکت است. از وقتي صادق هدایت برای کافه‌رفتنش محبوب شده، می‌توان این موضوع را در مورد سپانلو هم تعمیم داد. چرا خانه او را کافه نکنیم؟ لااقل یادش همیشه میان ما خواهد بود».

 




ماجرای درگیری محمدعلی سپانلو و عزت‌ا.. انتظامی در پشت صحنه فیلم علی حاتمی

سینماژورنال: محمدعلی سپانلو شاعر تازه درگذشته بلحاظ کلامی آدمی صریح بود و معمولا در گفتگوهایی که با رسانه ها داشت بی پرده پوشی حرف می زد.

به گزارش سینماژورنال همین صراحت بود که او را واداشت بعد از آن که مسعود کیمیایی به فانتزی سازی درباره ماجرای مرگ فروغ فرخزاد پرداخت به صراحت او را به چالش کشیده و سخنانش را غیرمنطقی بداند.

سپانلو در یکی از آخرین گفتگوهای مفصلش درباره فعالیتهای سینمایی اش سخن گفته بود. جالب اینجاست که در این گفتگو هم وی به بیان نکاتی پرداخته بود که سالیان سال است اغلب اهالی سینمای ما جرأت بیان آن را ندارند و مدام درباره اش پرده پوشی می کنند.

یکی از نکات جالب این گفتگو که با “تماشاگران امروز” انجام شده بود این بود که سپانلو با اشاره به همکاری با پروژه “ستارخان” علی حاتمی کاملا صریح به درگیری اش با عزت ا.. انتظامی در پشت صحنه فیلم اشاره کرده بود.

علی حاتمی بچه خوبی بود

سپانلو گفته بود: من یک تکه در “ستارخان” بازی کردم و تازه آنجا بود که دیدم کارگردانها چه حوصله ای دارند. من حوصله خراب شدن و این چیزها را ندارم. علی حاتمی واقعا بچه خوبی بود.

انتظامی بابت کیفیت غذا به حاتمی اعتراض کرد اما حاتمی دستش را بوسید

وی ادامه داده بود: یک جایی بود در این فیلم “ستارخان” که عزت ا.. انتظامی به علی حاتمی بابت کیفیت غذا اعتراض کرد اما علی حاتمی دستش را بوسید. من اگر جای حاتمی بودم نمی توانستم این کار را بکنم.

من هیچ کاره بودم اما انتظامی از ما می ترسید

به گزارش سینماژورنال سپانلو افزوده بود: من بخاطر این ماجرا با انتظامی دعوا کردم و گفتم یعنی چه که تو این طوری برخورد میکنی. من هیچ کاره بودم و خیلی جوانتر بودم از انتظامی اما به احترام اعتبار ادبی من و اینکه سمبل نسل جوان بودم از ما می ترسیدند.

ستارخان
ستارخان



چه چیز دل مهربان محمدعلی سپانلو را سخت آزار داد؟

سینماژورنال: دکتر محمدهادی کریمی که فارغ از تجربیات سالیان اخیرش در حوزه های فیملنامه نویسی و کارگردانی سالها پیش از این روزنامه نگاری پیشرو بود و نشریاتی چون “تصویر روز” و “سینماجهان” را هدایت می کرد به درخواست “ایلنا” درگذشت محمدعلی سپانلو را بهانه ای کرده برای یک تک نگاری خواندنی.

 به گزارش سینماژورنال کریمی که یکی از فیلمنامه های متفاوتش با نام “رخساره” از حضور سپانلو به عنوان بازیگر بهره برده است، در این تک نگاری بجای اینکه به سبک دیگران درباره تواناییهای ادبی سپانلو تکرار مکررات کند درباره بخشی کمتر دیده شده از سپانلو که نگرانیهایش درباره کودکان جنگ بود سخن گفته است.

 کریمی در این تک نگاری به صراحت از کشتار و قتل عام کودکان در جنگهای مختلف به عنوان بزرگترین فاجعه ای نام برده که دل سپانلو را سخت آزرده کرده است!

 سینماژورنال متن کامل این یادداشت را ارائه می کند:

 دوست داشتن متن را بهانه کرد…

پانزده سال پیش استاد محمدعلی سپانلو در فیلمی که متنش را نوشته بودم در قالب یک استاد شاعر ظاهر شد. دوست داشتن متن را حتی اگر آن‌چنان که از سر لطف می‌گفت هم نبود، بهانه کرد تا جادوی ارقامی که آنهم بهانه‌اش بود شکل بگیرد و زنگ تنفسی خارج از زیست همیشگی ادیبانه‌اش را، در فضای سینما، باز با گذشت یک پانزده سال از فیلم قبلی‌اش، بگذراند.

 از او فروتنی آموختند

قلندروار و‌‌ رها آمد تا فقط کمی فضا عوض کند و از همیشه‌هایی که تکراری و ملال‌آور شده بودند دور شود، اما همین برای گروه سازندهٔ آن فیلم فرصتی مغتنم بود که از او، فروتنی واقعی و اصیل را بیاموزند و خوش بودن در لحظه و مرگ آگاه بودن حقیقی و به دور از شعار و ریاکاری را در هنرمندی که یکسره بر تعلقات اعتباری بی‌اعتنا بود، ببینند.

 حالا من به بهانهٔ آن فیلم و با اذعان به اینکه دربارهٔ محمدعلی سپانلو باید بزرگان ادبیات و معاریف و مشاهیر این عرصه بنویسند، می‌خواهم نکته‌ای را از سر تاسف بیان کنم.

محمدهادی کریمی
محمدهادی کریمی

 فاجعه ای که دل مهربان سپانلو را سخت آزرد

در اینکه چقدر سوک استاد سپانلو برای اهل فرهنگ و هنر سخت و جانگزاست. تردیدی نیست، اما فاجعهٔ دردآوری که بی‌شک دل مهربان اورا هم سخت آزرده، قتل عام کودکان با بمب و موشک و مین و دیگر وسایل کشتار در جنگ‌های شعله‌ور مذهبی در منطقه‌ای است که به جبر جغرافیا در آن زندگی می‌کنیم. روزانه هزاران هزار کودک بی‌گناه توسط سربازانی که پیکارگران خدا خود را می‌نامند در طی جنگ‌های مقدس کشته می‌شوند و این کودک‌کشی‌های مقدسانه پایانی ظاهراً برای نیرو‌ها و جنود الهی!(یا شیطانی) ندارد.

 خالق یکی از ماناترین شعرها در سوک کودکان کشته شده در بمباران

 این را از آن حیث یادآور شدم که شاعر درگذشتهٔ ما یکی از تاثیرگذار‌ترین و مانا‌ترین شعر‌های ادبیات جدید و معاصرمان را در سوک کودکان کشته شده در بمباران تهران در سال ١٣۶۶ سروده است، شعری ماندگار و ژرف و سوک‌چامه‌ای که مستظهر به اندیشه‌ای کهن و برآمده از یک تاریخ پر از رنج‌های آشکار و نهان جهل مردمان است.

 یادش در ذهنها یحیی است

شعر «نام تمام مردگان یحیی است» که آن را در اندوه از دست دادن سراینده‌اش و صد البته در غم کشتار‌های مقدس کودکان و زنان و بی‌سرپناهان دوباره بخوانیم.

  نام تمام مردگان یحیی است

 نام تمام بچه‌های رفته

 در دفترچه دریاست

 بالای این ساحل

 فراز جنگل خوشگل

 در چشم هر کوکب

 گهواره‌ای بر پاست

 بی‌خود نترس‌ای بچه تنها

 نام تمام مردگان یحیی است

هر شب فراز ساحل باریک

 دریا تماشا می‌کند هم‌بازیانش را

 در متن این آبیچه تاریک

 یک دسته کودک را

 که چون یک خوشه گنجشک

 بر پنج سیم برق

هر شب، گرد می‌آیند

 اسفندیار مرده‌ای (بی‌وزن، مانند حباب کوچک صابون)

 تا می‌نشیند

 شعر می‌خواند

 این پنج تا سیم چه خوشگله

 مثل خطوط حامله

گنجشگ تپل مپل نک می‌زنه به خط سل

 هر شب در این کشور

 ما رفتگان، با برف و بوران بازمی‌گردیم

 در پنجره‌های به دریا باز

 از هیاهو و بانگ چشم‌انداز

 یک رشته گلدان می‌برند از خواب‌های ناز

 ما را تماشا می‌کنند از دور

 که هم‌صدای بچه‌های مرده می‌خوانیم

 آوازمان، در برف پایان زمستانی

 بر آب‌های مرده می‌بارد

 با کودکان مانده در آوار بمباران

در مجلس آواز، مهمانیم

 یک ریز می‌خواند هنوز اسفندیار آن‌سو

 خرگوش و خاکستر شدی‌ای بچه ترسو

 دریای فردا کشتزار ماست

 نام تمام مردگان یحیی است

 آنک دهان‌های به خاموشی فروبسته به‌هم پیوست

 تا یک صدای جمعی زیبا پدید آید

 مجموعه‌ای در جزء جزئش، جام‌هایی که به هم می‌خورد

 آواز گنجشک و بلور وبرف

 آواز کار و زندگی و حرف

 آواز گل‌هایی که در سرما و یخبندان نخواهد مرد

از عاشقان، از حلقه پیوند وبینایی

موسیقی احیای زیبایی

موسیقی جشن تولد‌ها

 آهنگ‌های شهربازی‌ها، نمایش‌ها

 در تار و پود سازهای سیمی و بادی

 شعر جهانگردی و تعطیلی و آزادی

 این همسرایان نامشان یحیی است.