1

تيتر «کيهان» درباره کارگردان فيلم ۳ارگاني «ماجراي نيمروز» که علاقه زیادی به دوربین سوپر۱۶ و لرزندان مدام آن دارد⇐از شعبان بي‌مخ‌ها مي‌ترسد!!!

سينماروزان: طفره رفتن جعفر پناهي از اعطاي جايزه به محمدحسین مهدویان کارگردان فیلم 3ارگانی «ماجراي نيمروز» در یک محفل مرتبط با خانه سینما و تلاش ناکام مهدویان براي دلجويي از پناهی(اینجا را بخوانید) هرچند با انتقاد برخي رسانه هاي اصولگرا از پناهي مواجه شده اما روزنامه «کيهان» در تحليلي قابل تأمل از اين گفته که چرا کارگردان جوان «ماجراي نيمروز» که در آثارش علاقه زیادی به کار با دوربین سوپر16 و لرزاندن مدام آن دارد، بايد به دنبال دلجويي از فیلمساز سطح پایینی باشد که به او توهين کرده است.

متن گزارش «کيهان» را بخوانيد:

کارگردان «ماجرای نیمروز» از شعبان بی‌مخ‌ها می‌ترسد!

موفقيت جديد کارگردان «ماجراي نيمروز» براي او عواقبي را در پي داشته است و اين فيلمساز جوان را درگير حاشيه‌هايي کرده است.

برخورد طلبکارانه يک فيلمساز درجه سه که بيشتر به پادويي براي محافل ضدايراني مشهور است تا هنرمندي، در جشن انجمن منتقدان با اين فيلمساز، شروع ماجرا بود. ماجرايي که به زعم بسياري، تلاش براي فشار آوردن بر مهدويان براي دست برداشتن از ساخت فيلم‌هاي انقلابي است. براي افرادي که دشمني و مخالفتشان با مردم و اين انقلاب بر همه آشکار است، طبيعي است که موفقيت يک فيلم مردمي و انقلابي باعث آزار آنها شود. به خصوص اگر سازنده اين فيلم، يک کارگردان جوان باشد. جو ايجاد شده در پيرامون مهدويان، براي بسياري ديگر از هنرمندان مستقل و متعهد آشناست. وابستگان به جريان‌هاي سياسي ضدمردمي و نان‌خورهاي آن سوي مرزها، همواره مأموريت داشته‌اند که هنرمنداني که با آنها همراه نبوده‌اند را تنبيه و دلسرد کنند. آنها آن‌قدر فشار را ادامه مي‌دهند تا هنرمنداني که به زعم آنها غيرخودي هستند را از مسيري که در پيش گرفته‌اند پشيمان کنند!

به طور طبيعي، دلجويي و تواضع در برابر چنين جريان‌هايي که ادامه دهنده راه شعبان بي‌مخ‌ها هستند، کمک به آنهاست. جاي شگفتي است که محمدحسين مهدويان در برابر فيلمساز سطح پاييني که براي جلب توجه محافل ضدايراني دست به هر نمايشي مي‌زند، تواضع به خرج مي‌دهد و طوري رفتار مي‌کند که گويي قصد دلجويي از وي را دارد. آن هم در شرايطي که  تمام مخاطبان فيلم‌هاي جعفر پناهي به اندازه  يکي از فيلم‌هاي مهدويان  هم نبوده است و اصلا سطح آثار اين دو کارگردان قابل مقايسه نيست.

قطعا مهدويان و فيلم‌هاي او مديون انقلاب هستند و اگر اعتبار و محبوبيتي براي اين آثار ايجاد شده بيشتر به خاطر اين بوده که محور آنها قهرمانان انقلاب بوده‌اند. بايد ديد مواجهه کارگردان «ماجراي نيمروز» با وارثان شعبان بي‌مخ به کجا خواهد رسيد؟ آيا مهدويان با شجاعت از هويت انقلابي آثارش دفاع مي‌کند يا اسير فضاسازي شبه روشنفکرهاي فراري از مردم مي‌شود؟




در یک محفل سینمایی رخ داد⇐طفره جعفر پناهی از اهدای جایزه به فیلم ۳ارگانی «ماجرای نیمروز»!!+فیلم

سینماروزان: محمدحسین مهدویان کارگردان فیلم 3ارگانی «ماجرای نیمروز» که برای تولید آن از فارابی تا حوزه هنری و تصویرشهر وابسته به شهرداری بودجه گذاشتند اگرچه برآمده از ارگانهایی ارزشی همچون روایت فتح و سازمان اوج است ولی در ماههای اخیر سعی کرده ظاهری انتلکت از خود به جای بگذارد.

شاید اگر در جریان جشن انجمنی موسوم به منتقدان خانه سینما او جایزه اش را از جعفر پناهی که یکی از سران جریان سینمای انتلکت‌مآبانه جشنواره‌ای است دریافت میکرد همه چیز آن گونه که مهدویان میخواست پیش میرفت اما نشد آنچه باید بشود.

جعفر پناهی بنا بود به همراه رخشان بنی اعتماد و محسن امیریوسفی جوایز بهترین کارگردانی را بدهد و پناهی احتمالا آگاه به اینکه جایزه اصلی به “رگ خواب” حمید نعمت الله میرسد به سمت سن رفت اما به محض اینکه متوجه شد دیپلم افتخاری هم باید اهدا شود به مهدویان کارگردان فیلم 3ارگانی «ماجرای نیمروز» ترجیح داد روی سن نباشد.

پناهی در مسیر بازگشت به میان حضار، با پادرمیانی دست اندرکاران این محفل برای بازگشت مواجه شد اما زیر بار نرفت و آن قدر تعلل کرد تا مهدویان جایزه اش را گرفته و به میان حضار برود و تازه آن زمان بود که پناهی روی سن رفت تا جایزه نعمت الله را بدهد.

جالب آن که مهدویان بعد از گرفتن جایزه به سمت پناهی رفت تا به نوعی با او در یک قاب قرار گیرد اما پناهی باز هم زیربار نرفت…

پناهی البته قبل از اعطای جایزه نعمت الله دلیل این کار خود را چنین بیان کرد: فیلم دولتی بسازند و صدها سینما بگیرند اما فقط یک سینما به ما دهند!

برای دیدن طفره جعفر پناهی از اهدای جایزه به صاحب فیلم 3ارگانی اینجا ببینید.




طعنه‌‌های تند مریلا زارعی به کارگردان فیلم ۳ارگانی؟⇐وقتی مغز متفکر ندارد دیوار جشنواره می‌شود دیوار طویله!!!/بهای بیش از اندازه به نیروی تازه‌نفس فاجعه به بار می‌آورد

سینماروزان: مریلا زارعی که  این روزها با فیلم «زیر سقف دودی» روی پرده است با این فیلم در جشنواره سی و پنجم فجر هم حضور داشت و البته در روندی که قدری غریب می نمود توانست به طور مشترک با لیلا حاتمی برای «رگ خواب» سیمرغ بهترین بازیگری زن این جشنواره را تصاحب کند.

به گزارش سینماروزان حواشی هیأت داوران جشنواره سی و پنجم از نادیده گرفتن برخی آثار متفاوت در اعلام نام کاندیداها و بها دادن به آثاری که حتی خط داستانی آنها هم کاملا کپی برداری بود و البته اشتراکی شدن سیمرغ بازیگری زن، موجب شد در آن زمان محمدحسین مهدویان کارگردان فیلم 3ارگانی «ماجرای نیمروز» در متنی اجتماعی با تشکر از همکاران خود بنویسد: سیمرغ کیلویی چند… همه جا حرف شماست… برید خدا رو شکر کنید که حرف شما از روی دیوار این {…} رفت تا همون‌جایی که باید بره.

پیش درآمد متن مهدویان که اشاره داشت به متنی منسوب به جلال آل احمد درباره نگارش روی «دیوار طویله اورازان» موجب شد بسیاری بر ادبیات این کارگردان و قیاسی که میان طویله با سیمرغ انجام داده بتازند.

البته که در نهایت با تعبیری که تهیه کننده این فیلم «تدبیر رییس سازمان سینمایی»(!) قلمدادش کرد، فیلم 3ارگانی «ماجرای نیمروز» نه فقط سیمرغ بهترین فیلم جشنواره را گرفت بلکه سیمرغ از نگاه ملی را هم تصاحب کرد تا مهدویان دیگر نه فقط از سیمرغ کیلویی و دیوار طویله نگوید بلکه به هنگام اکران نیز هم در تیزر و هم در پوستر فیلمش بر اهمیت این سیمرغها تأکید کند.

حالا 5 ماه بعد از اظهارنظر مهدویان، مریلا زارعی در خلال گفتگویی تفصیلی با «اعتماد» و درباره نقش فیلمسازان جوان در ایجاد فضای متشتت سینما طعنه تندی زده به رفتار مهدویان.

زارعی گفته است: شخصا اعتقادم بر اصالت زمان و تجربه است. يعني از نظر من فيلمسازي كه سال‌ها كار كرده و در اين مسير بارها زمين خورده و دوباره برخاسته و شروع كرده، نقد شده و تشويق شده، بي‌مهري ديده و در ادامه طعم مهرباني را هم چشيده، فيلم خوب ساخته و گاهي هم فيلم بد، بسيار قابل اعتنا و اعتمادتر از بعضي از فيلمسازان تازه‌نفس هستند ولو اينكه آثار اين روزهاي‌شان به درخشاني و تاثيرگذاري آثار سال‌هاي نخستين فعاليت‌شان نباشد. چرا؟ به دليل اينكه نيروهاي جواني كه به اين عرصه وارد مي‌شوند مخصوصا در سال‌هاي اخير به علت مناسبات حاكم بسيار آسان‌تر به صندلي كارگرداني تكيه مي‌زنند و چون مسير طي‌شده با زحمت كمتري توام بوده براي نگه داشتن آن بهاي زيادي را نمي‌پردازند.

این بازیگر ادامه داده است: يعني همان عدم احساس مسووليت در قبال يك گروه بزرگ كه سال‌هاست سلانه‌سلانه حركت كرد و راه را براي جوانان بي‌خطر كرده‌اند به همين دليل با وجود اينكه معتقدم جوان‌ها بايد ورود كنند و بايد از جسارت و نبوغ‌شان در جوان شدن اين هنر بهره برند تصور مي‌كنم بايد سكان در دست يك مغز متفكر و فردي مدير و مدبر باشد. فردي كه بتواند اين فكر و نيروي جوان را در مسير درست به جريان بيندازد. وقتي اين مغز متفكر وجود ندارد يا اگر هست، ضعيف عمل مي‌كند، يك فيلمساز جوان در كنار گروهي جوان اثري را به نتيجه مي‌رساند قطعا انتظار دارد با محاسبات متصور شده كه از بي‌تجربگي ناشي مي‌شود چشم‌اندازي را ترسيم كند كه وقتي به اين نتايج نمي‌رسد يا معترض مي‌شود يا سرخورده در اين هنگام است كه ديوار جشنواره‌اش مي‌شود ديوار طويله و چه بسا در تخيل ايشان تمام زحمت‌كشان سينما مي‌شوند ساكن كارونسرا و…

زارعی که در سالهای اخیر در آثار مختلف ابراهیم حاتمی کیا از «دعوت» تا «گزارش یک جشن» و «چ» و «بادیگارد» حضور داشته خاطرنشان ساخته است: اين آفت سينماست. وگرنه خامي در نزديك شدن به موضوعات خاص و برانگيختن حساسيت‌ها و مسدود كردن مسير براي ديگر فيلمسازان چيزي است كه علاج دارد. آفت واقعي در سينما بهايي است كه به نيروي مستعد و نابغه و جوان تازه‌وارد داده مي‌شود كه چون مديريت نشده تبديل به بي‌احترامي به افرادي مي‌شود كه با شرايطي دشوار سال‌ها چراغ اين سينما را روشن نگه داشته‌اند. بهاي بيش از اندازه به نيروي تازه‌نفس به هر نيتي كه انجام مي‌شود اگر ظرفيتش تعريف نشده باشد فاجعه به بار مي‌آورد. حكايت آن عزيز مي‌شود كه نام فرزندش را «رستم» نهاد ولي بعد خودش هم جرات نكرد صدايش بزند رستم!




واکنش یک مدیر سازمان ارزشی اوج به طعنه‌های کارگردان «ایستاده در غبار»⇐تو بعد از «ایستاده در غبار» شدی «محمدحسین مهدویان»ی که همه دوستت دارند!!!/هر چه گفتیم برادر حسین! بیا قربانت برویم، بیا دور سرت بگردیم، نیامدی که نیامدی!!!/این چندمین بار بود که ما را رنجاندی!!!

سینماروزان: به تازگی نسخه تلویزیونی «ایستاده در غبار» اولین فیلم بلند محمدحسین مهدویان که با حمایت سازمان هنری-رسانه ای اوج به تولید رسید روی آنتن رفته است.

به گزارش سینماروزان با این حال مهدویان واکنشی مثبت به پخش نسخه تلویزیونی فیلمش نشان نداده و در متنی اجتماعی و طعنه آلود نوشته است: خیلی‌ها می‌پرسند چرا حرفی از نسخهٔ سریال «ایستاده در غبار» نزدم؟ پاسخ‌اش خیلی ساده است. چیزی که هنوز خودم ندیده‌ام را به کسی توصیه نمی‌کنم. نه اینکه نگذاشته باشند که ببینم. نه. خودم ترجیح دادم نبینم. «ایستاده در غبار» برای من‌‌ همان فیلم صد و چهار دقیقه‌ای است که در سینما‌ها اکران شد. این سریال براساس یک توافق قدیمی آماده شد و من هم به دلایلی باید تن درمی‌دادم. چاره‌ای نبود. الان هم واقعا درست نمی‌دانم این نسخهٔ نادیده اصلا خوب از آب درآمده است یا نه. اما حتی با فرض این‌که عالی هم از آب درآمده باشد باز علاقه‌ای به دیدن‌اش ندارم. ایستاده در غبار از نگاه من‌‌ همان فیلم سینمایی یکصد و چهار دقیقه‌ای است که گفتم. این فیلم نسخهٔ دیگری ندارد.

این لحن محمدحسین مهدویان که ورود حرفه‌ای خویش به عرصه سینما را مرهون حمایت سازمان هنری-رسانه‌ای اوج از تولید فیلم «ایستاده در غبار» است به مذاق محمد ذوقی مدیر روابط عمومی سازمان اوج خوش نیامده و او با انتشار متنی جواب او را داده است:

متن جوابیه ذوقی را بخوانید:

مهدویان عزیز سلام!

متنت را که دیدم می خواستم تماس بگیرم که با هم بنشینیم،چایی بخوریم و گپی بزنیم. ولی از صبح خیلی‌ها سئوال کرده‌اند از من درباره ی پست اخیرت، و این چندمین بار بود که پست گذاشتی برایمان و ما را رنجاندی و سئوالات خلق الله را به سوی‌مان گسیل داشتی.این بار هم مثل خیلی اتفاق های دیگر بهترین راه سکوت است.

ولی چند خطی از برادر کوچکت:

حاج احمد مرد جهاد و عمل بود. درست همانطور که تو با ذوق و شوق بعد از۲سال تحقیق درباره ش گفتی و ما کیفور شدیم. و از خدایمان بود که کسی بیاید و یک کاری سینمایی بکند برای حاج احمد. بدون حرف و ادعا، این بار عمل، برای اولین بار در این سی و چند سالِ نبودن حاج احمد.

و بعد از آن‌همه تحقیق، مستند و… اهل فن، درباره این شیر مرد جهاد و بعد از پژوهش‌های خودت و باتجربه‌ای که از «آخرین روزهای زمستان» داشتی، گفتی بهترین راه برای روایت این‌همه تحقیق، یک سینمایی و یک سریال است. ما با هم نشستیم. گفتی که سینمایی بسازیم، و بعد که دیده شد تازه سریال را پخش کنیم. و ما با هم حرف زدیم، و از همه مهمتر به هم تعهد دادیم که یک فیلم سینمایی و یک مینی سریال درباره حاج احمد تولید کنیم. ما هم به سیاق بقیه برنامه هایمان به صداوسیما “تعهد” دادیم که یک سریال جذاب به نام «ایستاده در غبار» برایتان کنار گذاشته ایم. و البته که برایم عجیب بود که در مورد تهیه سریال گفته بودی: «من هم به دلایلی باید تن در می دادم!»

حالا خدا خواست و تو بعد از «ایستاده در غبار» شدی «محمدحسین مهدویان»ی که همه سینما مثل ما دوستت دارند. و بعد که در مورد سریال حرف زدیم، تو لابد تصمیمت عوض شد یا هرچه، و نیامدی پای سریال. هر چه گفتیم برادر حسین! بیا قربانت برویم، بیا دور سرت بگردیم، نیامدی که نیامدی. بر خلاف آن تعهد!

و سالگرد ربایش حاج احمد نزدیک بود و کم کم داشت آشِ خوش رنگ و لعاب «ایستاده در غبار» از دهن می‌افتاد، خب چه انتظاری از ما داری؛ جز این که بعد از این همه مماشات، یا علی بگوییم و سریال را برسانیم؟ سریالی که تعهد تو بود که حالا دلت نمی‌خواست باشد.

آخر مَشتی! مگر خودت نبودی که خط اصلی تدوین سریال را دادی؟ کسی دخالتی در بخش بندی سریال و گرفتن راش های سریال داشته جز خودت؟! از روی بخش های جدید سریال هم معلوم است که به نیت یک مینی سریال و یک سینمایی ضبط کرده بودی.

البته هنوز هم دیر نشده رفیق جان!

ما همچنان بر عهد خود هستیم. خدای ما بعد از سیمرغ های جشنواره هم خدای «اوفوا بالعهد» است. تو دوست دیرین مایی. اگر فرصت کردی بنشینیم و سریال را ببینیم و گپ بزنیم و کیف کنیم از دیدن و شنیدن حاج احمد.

 




همراهی کارگردان فیلم ۳ارگانی با مدیرعامل خانه هنرمندان+عکس

سینماروزان: محمدحسین مهدویان که فیلم اولش «ایستاده در غبار» را با حمایت سازمان هنری-رسانه ای اوج و فیلم دومش «ماجرای نیمروز» را با حمایت سه ارگان مختلف از حوزه هنری گرفته تا فارابی و تصویرشهر ساخت این روزها مشغول ساخت مستندی به نام «ترور سرچشمه» است.

به گزارش سینماروزان «ترور سرچشمه» هم به مانند دیگر آثار مهدویان محصولی ارگانی است که بودجه اش را مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی داده و جالبتر اینجاست که مجید رجبی‌معمار مدیرعامل خانه هنرمندان به عنوان تهیه کننده آن حضور دارد!!!

رجبی معمار که بعد از مجید سرسنگی، مدیریت خانه هنرمندان وابسته به شهرداری را برعهده گرفته پیشتر سابقه مدیریت یا حضور در هیأت مدیره موسسه روايت فتح، انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس، انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس و شهرك سينمايي دفاع مقدس و همچنين بنياد حفظ آثار و ارزش هاي دفاع مقدس را برعهده داشته است.

رجبی معمار به هنگام حضور در روایت فتح از تولید یکی از آثار مناقشه برانگیز حاتمی کیا با نام «موج مرده»که برخی آن را دارای اشارات مستقیم به زندگی یکی از فرماندهان جنگ می دانستند، حمایت کرده بود. حمایتی که البته به بروز پاره ای اختلاف میان حاتمی کیا و رجبی معمار منجر شد و در جریان همان درگیری بود که حاتمی کیا طرف مقابل را «درجه دار» خواند.

حالا رجبی معمار با سرمایه مرکز گسترش، به عنوان تهیه کننده حقیقی، «ترور سرچشمه» را در مسیر تولید دارد. «ترور سرچشمه» به ماجرای بمب گذاری در دفتر حزب جمهوری در 30 خرداد 1360 می پردازد و مهدویان و گروه تولید «ترور سرچشمه» این روزها در خانه ای قدیمی در مرکز شهر مشغول ضبط تصاویر مربوط به این فیلم هستند.

او در این خانه پذیرای بازماندگان آن بمب گذاری است و سعی می کند از خلال گفتگوهای آنها به جزییات رویداد برسد. از جمله بازماندگانی که مقابل دوربین مهدویان نشسته اند سیدجلال ساداتیان برادر بزرگتر سیدجمال تهیه کننده سینماست؛ تهیه کننده ای که اخیرا مدیریت پردیس مگاپارس متعلق به صندوق ذخیره فرهنگیان را برعهده گرفت.

ترور سرچشمه
یکی از لوکیشنهای اصلی «ترور سرچشمه»
ترور سرچشمه
محمدحسین مهدویان در پشت صحنه «ترور سرچشمه»



کارگردان فیلم ۳ارگانی قتل موسی خیابانی؛ سازنده فیلم انتخاباتی حسن روحانی؟

سینماروزان: در حالی که تهیه کننده فیلم 3ارگانی قتل موسی خیابانی یعنی «ماجرای نیمروز» به نماینده محمدباقر قالیباف در انتخابات بدل شده است محمدحسین مهدویان کارگردان این فیلم 3ارگانی روز گذشته حمایت خود را از حسن روحانی اعلام کرد.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماروزان در همین راستا گویا یکی از فیلمهای تبلیغاتی حسن روحانی در انتخابات پیش رو را نیز مهدویان ساخته است.

مهدویان در ساعات گذشته بخشی از کلیپ پایانی این فیلم را در شبکه های احتماعی به اشتراک گذاشته و از مخاطبان خواسته فیلم کامل را از رسانه ملی تماشا کنند.

اینکه مهدویان که به غیر از سریال «آخرین روزهای زمستان» که برای تلویزیون تولید شده فیلم اولش «ایستاده در غبار» را با حمایت سازمان هنری-رسانه ای اوج و فیلم دومش «ماجرای نیمروز» را با حمایت 3 ارگان مختلف از حوزه هنری تا فارابی و البته تصویرشهر وابسته به شهرداری تولید کرده به حمایت از روحانی دست زده جالب و البته پرسش برانگیز به نظر می رسد.

جالب از این جهت که ارگانهای حامی مهدویان در فیلمسازی اغلب به حمایت از رقبای روحانی پرداخته‌اند و مهدویان که حضورش در سینما مرهون اوج است به سراغ روحانی رفته!

و پرسش برانگیز از دو جهت؛ اول آن که آیا به مانند حسین دهباشی که با عقبه ای خاص فیلم انتخاباتی 92 روحانی را ساخت و مدتی بعد در طیف مقابل وی قرار گرفته، چنین عاقبتی در انتظار مهدویان هم هست؟

دوم آن که در میان همه فیلمسازانی که مدیران تدبیر مدام بر همراهی آنها تاکید کرده اند چرا کارگردانی که محصول جریان سیاسی مقابل است فیلم تبلیغاتی روحانی را ساخته؟ کسی جرات این کار را پیدا نکرده یا دستورالعمل سازمانی خاصی بر حضور مهدویان تاکید داشته؟




چرا این کارگردان جوان به‌جای تأسی از تهیه‌کننده فیلم ۳ارگانی‌اش، روحانی را به قالیباف ترجیح داد؟؟+عکس

سینماروزان: جدی تر شدن فعالیتهای انتخاباتی کاندیداهای مختلف منجر به راه اندازی گروههای تلگرامی برای اعلام حمایت از کاندیداها شده است.

به گزارش سینماروزان از جمله این گروهها، «دوباره ایران» نام دارد و به جمع آوری امضاء برای حمایت از حسن روحانی اختصاص دارد.

جالب است که یکی از افرادی که در این گروه حمایت خود را از حسن روحانی اعلام کرده محمدحسین مهدویان است یعنی کارگردان فیلم 3ارگانی «ماجرای نیمروز» که برای تولید آن از حوزه هنری تا فارابی و البته تصویرشهر وابسته به شهرداری بودجه گذاشتند.

فارغ از حمایت شهرداری از تولید فیلم مهدویان، تهیه کننده این فیلم محمود رضوی هم به نماینده شهردار در انتخابات بدل شده و سعی زیادی دارد که با شعارهایی خاص برای وی رأی جمع کند.

در این شرایط چرا مهدویان به سراغ حمایت از شهردار نرفته؟ آیا مهدویان که لااقل به واسطه همکاری با رضوی باید از وی شناخت داشته باشد هم شعارهای متکی بر کلیدواژه «درصد» که از سوی کاندیدای متبوع رضوی بیان میشود را باور ندارد؟ یا شاید او هم متوجه شده رشد حبابی و بی تکیه بر استعداد و تجربه در هر حیطه‌ای، زودتر از حد تصور، فرودی با شیب تند را به دنبال خواهد داشت؟

اعلام حمایت مهدویان از روحانی
اعلام حمایت مهدویان از روحانی



این روزها همه به بازیگر احمد متوسلیان نقش می‌دهند⇐از فیلمهای با مضمون فرزندکُشی(؟!) تا فیلمهای مینی‌مال/از حاتمی‌کیا تا جلیل سامان!+عکس

سینماروزان: هادی حجازی فر بازیگری که بعد از ایفای نقش احمد متوسلیان در «ایستاده در غبار» یکی از نقشهای محوری «ماجرای نیمروز» را هم برعهده گرفت این روزها جزو پرکارترین بازیگران سینمای ایران است.

به گزارش سینماروزان به غیر از «دارکوب» بهروز شعیبی که پرسشهایی درباره مضمون مربتط با اعتیاد و فرزندکشی درباره آن طرح شده و «آستیگمات» مجیدرضا مصطفوی که ملودرامی است متأثر از سینمای مینی‌مال، ابراهیم حاتمی کیا هم نقشی محوری در فیلم تازه خود که مرتبط با گروههای تکفیری است به حجازی فر داده است.

به تازگی نیز خبر رسیده سریال «نفس» جلیل سامان در قسمتهای انتهایی خود از حضور حجازی فر در نقشی ویژه سود می برد؛ این نخستین حضور تلویزیونی حجازی فر است آن هم در سریالی با درونمایه تاریخ انقلاب که بناست رمضان امسال روی آنتن برود.

«نفس» که همراه با «ارمغان تاریکی» و «پروانه» یک سه گانه را تشکیل می دهد درباره جوانی پر شر و شور است که در بحبوحه وقایع انقلاب رازی در زندگی اش فاش می شود؛ او برای رسیدن به حقیقت حوادث پیچیده ای را پشت سرمی گذارد.

مسعود رایگان، ژاله صامتی، علیرضا کمالی، بهناز جعفری، احسان امانی، شهاب شادابی، هادی عامل هاشمی، پژمان جمشیدی با معرفی ساناز سعیدی و با حضور فاطمه گودرزی، هدایت هاشمی، داریوش فرهنگ، معصومه قاسمی پور، سودابه بیضایی، رامین راستاد، قربان نجفی بازیگران اصلی سریال «نفس» هستند.
هادی حجازی فر
هادی حجازی فر



اندر احوالات کارگردان «متغیرالبیان» یک فیلم «۳ارگانی»⇐اخوی! یا حرف نزن یا پای حرفت بایست! از آنهایی بیاموز که روی پاهای خود ایستادند و نه بر شانه ارگانهای متصل به منابع عمومی!

سینماروزان: اینکه کارگردان جوان یک فیلم «3ارگانی» سه شنبه صبح به انتقاد از داوری جشنواره می پردازد و تیتر «سیمرغ کیلویی چند؟» را به رسانه ها می دهد و چند ساعت بعد یعنی سه شنبه عصر در مراسم تجلیل از نامزدها شرکت می کند و لبخند بر لب هدیه زرین اش را می گیرد و چهارشنبه صبح نیز تلویحا بحاطر انتقادات روز قبلش از هیات داوران عذرخواهی می کند چه معنایی دارد جز تذبذب؟

این تذبذب اگر از کارگردانی رخ می داد که با فیلمی در نقد نفاق و دورویی در جشنواره حاضر نبود باز هضمش راحتتر بود اما از او که منافقان را در شمایل زامبی ها تصویر کرده، انتظار این بود که لااقل یک شبانه روز بر دیدگاههایش بایستد.

این رفتار دوگانه را باید در تعامل با دو اتفاق مورد سنجش قرار داد؛  اول حمایت همه جانبه ای که از حوزه هنری تا فارابی و تصویرشهر نثار فیلم این کارگردان «متغیرالبیا» شده و دوم انصراف سه سینماگر به نامهای محسن نصراللهی، مسعود سلامی و منیر قیدی از نامزدی جشنواره بخاطر اعتراض به روند داوری و البته ایستادگی بر این انصراف.

مرور بر رزومه این سه سینماگر بیانگر فعالیت بلندمدت آنها در کف سینما و پله پله بالا آمدن است.

همین حرکت تدریجی در متن سینما و تلاش برای دوری از آلودگیهای ارگانی بوده که باعث شده امثال مسعود سلامی در واکنشهای خود ثابت قدم تر باشند از کارگردانی که فقط در تولید دو فیلم حضور پررنگ چهار ارگان متنفذ را کنار خود داشته!

شاید اگر این کارگردان هم در بدنه سینما و روی پاهایش رشد می کرد و نه بر شانه بودجه های ارگانی، یاد می گرفت که یا نباید اظهارنظری صریح کند یا وقتی اظهارنظر می کند پای حرف خود بایستد.




«ماجرای نیمروز»⇐به دنبال دوست‌دختر سابق در میان زامبی‌ها!!!

سینماروزان/مهدی فلاح‌صابر: حالا و با تولید «ماجرای نیمروز» مشخص شد علاقه‌ای که محمدحسین مهدویان در «آخرین روزهای زمستان» و «ایستاده در غبار» برای مستندنمایی تاریخ با حداقل درام نشان داده بود اتفاقی نیست و او قرار است همچنان این مسیر را ادامه دهد.

تصویرسازی تازه مهدویان در «ماجرای نیمروز» برخلاف دو کار قبلی نقائص خود را هم دارد و گافهای طراحی صحنه در بازسازی زمانی خرداد تا بهمن 1360 حتی با لنز تله و دوربین سوپر16 و فلور کردن بک گراند تصویری هم هویداست؛ از منقش بودن پرچم کشورمان به 22 «الله اکبر» که تازه از اواخر دهه 60 به پرچم راه یافت تا مشاهده شیشه های آب معدنی در یخچال یک ساندویچی و حتی کرکره‌های برقی یکی دو تا مغازه در نماهای بیرونی، نارنجی پوش بودن رفتگر که در آن زمان هنوز متداول نبود و البته تأکید بر این جمله امام(ره) که «شهدا در قهقه مستانه شان  در شادی وصلشان عندربهم یرزقونند» بدون توجه به بازه زمانی جمله که چند سال بعد است!

با این حال کفه بازسازی تصویری تنها وجه فیلم است که می توان به آن پناه برد. چرا؟ چون از یک طرف گافهای آشکار آثار تاریخی تلویزیونی را ندارد و از سوی دیگر روایتی که مهدویان از تاریخ و آن هم تاریخ نفاق ارائه می دهد بیش از حد ویکی پدیایی و فاقد هر گونه اندیشه است و حتی تلاشهایی که او متأثر از «سیانور» برای ایجاد مایه‌های عاشقانه جعلی در روایت ایجاد کرده نه تنها بار دراماتیک و مغز فیلم را عیان نکرده که همچون وصله ای نچسب بر پیکره یک مستندنمایی است!

اینکه در فیلم یک مأمور اطلاعاتی سپاه با بازی مهرداد صدیقیان را در قد و قامت یک عاشق دلخسته می‌بینیم که همراه گروه ضربت خانه به خانه نه به دنبال موسی خیابانی که به دنبال نجات دوست‌دختر سابق است به شدت سوءتفاهم برانگیز است.

اینکه همه تلاشهای مأموران اطلاعاتی برای کشف دست راست مسعود رجوی تا زمان اعتراف یکی از دستگیرشدگان منافقین که شش ماهی وقت تلف می کند تا تواب شود و به حرف بیاید ابتر می‌ماند و فیلم وقتی به پایان می‌رسد و فتح وقتی به دست می‌آید که این منافق آدرس سه خانه تیمی در خردمند، پاسداران و زعفرانیه را به بازجویان خود می‌دهد چه معنایی دارد جز آن که مأموران اطلاعاتی عملا شش ماه تمام وقت تلف کرده بودند!

ژورنال تفاوت دارد با سینما

تاریخ نگاری مستندنمای «ماجرای نیمروز» شاید برای محصولی ژورنالیستی که بناست اتفاقات یک برهه خاص را در اختیار علاقمندان تاریخ قرار دهد خیلی هم خوبباشد اما چنین محصولی را می توان با تصاویر آرشیوی به جا مانده از آن روزگار به گونه ای واقع گرایانه تر هم ساخت و نیازی به صرف بودجه هنگفت و همراهی سه ارگان  فارابی، حوزه هنری و تصویرشهر برای آن بازسازی نیست؛ تازه اگر در بازسازی مان به دلیل عدم توانایی طراحی صحنه، جرأت نمایش هلی شات که هیچ حتی یک اکستریم لانگ شات از درگیریهای خیابانی آن روزگار و ترورها را هم نداشته باشیم که اصلا فلسفه بازسازی زیر سوال می رود؛ فقط کافیست نمای درگیری جلوی دانشگاه را مقایسه کنیم با تصویرسازی نماهای ابتدایی تسخیر سفارت در «آرگو» تا همه چیز دستمان بیاید!

منافقان در قامت زامبی ها

اصلی ترین عنصری که فیلمی درباره خط نفاق و ماجرای التقاط می بایست داشته باشد واکاوی اندیشه های شکل دهنده التقاط است تا افکار قطب مقابل که به عنوان مبارز با نفاق بناست در قامت قهرمان تجلی پیدا کند منطق داشته باشد. نمی توان انتظار داشت مخاطب دهه هفتادی که فیلم را می‌بیند همان داده‌ها و اطلاعات آنهایی را داشته باشد که در دهه 60 زیسته و از نزدیک با رفتارهای افراطی این گروهک روبرو بوده‌اند.

این شناخت هم به دست نمی آید مگر با تمرکز درام بر لااقل یکی از هسته های بالادستی منافقان و مثلا خود موسی خیابانی! جز این باشد سرنوشت فیلم می شود سرنوشت فیلمهایی که ظهور گروهی زامبی یا خون آشام را در منطقه ای شهری به تصویر می کشند و این ظهور است که اتحاد گروهی از آدمیان در برابر زامبی ها را موجب می شود. زامبی ها ذاتا خونخوار هستند و هیچ توجیه منطقی بر رفتار غریزی خود ندارند! آیا منافقان هم زامبی بودند؟ و بی‌ توجیه آن ترورها را به راه انداختند؟؟؟ «ماجرای نیمروز» درباره اندیشه های شکل گیری التقاط ولو به صورت اختصار هم چیزی نمی گوید تا صرفا زامبی بودن منافقان به چشم بیاید.

هیچ کجای فیلم مهدویان درباره ریشه های رفتارهایی که منافقان را به سمت التقاط و ایستادن روبروی خلقی که مدام سنگش را به سینه می زدند داده ای ارائه نشده و از ابتدا تا پایان فقط با افعالی که از آنها سرمی زند به عنوان محرکی مواجهیم که عاملی می شود تا از زبان تیپ مأموری به نام «کمال» با بازی هادی حجازی‌فر مدام بشنویم «بریم بریزیم و بزنیم»!

نه کمیته نشان داده می‌شود و نه لاجوردی!

از این فقدان اندیشه دراماتیک در فیلم که بگذریم می رسیم به تعارضات موجود در واقعه نگاری مستندنمای فیلم با اسناد به جا مانده از اتفاقات خرداد تا بهمن 60.

نخست اینکه بر اساس اسناد و فیلم موجود، در جریان درگیری برای قتل موسی خیابانی نیروهای کمیته انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران بصورت مشترک حضور داشتند که در فیلم اشاره ای به کمیته انقلاب نمیشود.

دوم اینکه در جریان کشف خانه تیمی موسی خیابانی و درگیری مسلحانه زعفرانیه نامی از اطلاعات مردمی برده نشده که طبق اسناد منتشره و همچنین فیلم گفتگوی اسدالله لاجوردی دادستان وقت، این مکان با اطلاعات مردمی و پیگیری کمیته انقلاب اسلامی و سپاه کشف شده است.

سوم اینکه بعد از عملیات منجر به کشته شدن موسی خیابانی، سپاه پاسداران در اطلاعیه خود اعلام میکند که موسی خیابانی با اصابت دو گلوله مجروح میشود و با خوردن سیانور به زندگی خود پایان میدهد و ابدا چنین نکته ای در فیلم مشهود نیست.

چهارم اینکه در سکانس پایانی میبینیم که کاراکتر «کمال» که مدام دنبال رفتن و زدن بود(!) فرزند خردسال مسعود رجوی و اشرف ربیعی را می‌یابد و در آغوش میگیرد و با آن کودک بر بالای جنازه خیابانی و دیگر کشته شدگان حاضر میشود؛ در حالی که در فیلم واقعی این حادثه که در فضای مجازی هم موجود است این اسدالله لاجوردی است که کودک را بغل کرده و بر سر اجساد حاضر می‌شود؛ اینکه مهدویان در «ماجرای نیمروز» لاجوری را در نماهای دیگر نشان می دهد اما در نمای پایانی با جا زدن «کمال» به جای وی واقعیت را تحریف می کند چه دلیلی داشته؟




در تولید فیلم تازه تهیه‌کننده جوان «پادری» همه حضور بهم رسانیدند⇐از حوزه هنری گرفته تا فارابی و تصویرشهر وابسته به شهرداری!+عکس

سینماروزان: تهیه کننده جوان فیلمهایی مانند «دلبری» و سریالهایی مانند «پادری» سعی زیادی کرد که به هنگام تولید فیلم تازه اش «ماجرای نیمروز» از استقلال عملکرد و تولید در بخش خصوصی سخن گوید و حتی در میانه های مسیر تولید نیز اخباری منتشر شد مبنی بر تعطیلی پروژه به دلیل محدودیت مالی!!!

به گزارش سینماروزان با این حال انتشار اولین پوستر رسمی «ماجرای نیمروز» حکایت از آن دارد که این تهیه کننده جوان نه فقط از حمایتهای شهرداری و سازمان تصویرشهر برخوردار است بلکه در تولید فیلم، بنیاد سینمایی فارابی که در سالهای اخیر مدام از بضاعت اندک اقتصادی خود نالیده و همچنین حوزه هنری به عنوان یکی از متمول ترین ارگانهای متولی تولید محصولات سینمایی حضور دارند!

فارغ از شهرداری که پیشتر حمایت جانانه تبلیغاتی اش را از محصولات این تهیه کننده نشان داده بود و فارابی که مدیرعامل آن چندی قبل  شخصا یادداشتی ستایش آمیز برای یکی از آثار روی پرده این تهیه کننده به نام «خانه ای…» نوشته بود و البته یکی از مدیران فرهنگی این نهاد سناریست «ماجرای نیمروز» است(!) اینکه حالا حوزه هنری که در اکران فیلم قبلی این تهیه کننده «سیانور» با اتهام عدم حمایت از فیلم مواجه بود برای تولید فیلم جدید تهیه کننده حضور بهم رسانیده جالب توجه به نظر می رسد.

 باید صبر کرد و دید فیلمی که مثلث تصویرشهر-فارابی-حوزه هنری را به عنوان حامی مالی داشته و نام آن هم عاریه‌ای از عنوان فیلمی مشهور از «فرد زینه‌مان» است به چگونه محصولی بدل شده و آیا هیأت داوران فجر در برخورد با این فیلم تحت تأثیر حامیان آن قرار می‌گیرند یا مستقل عمل خواهند کرد؟

پوستر «ماجرای نیمروز»
پوستر «ماجرای نیمروز» با لوگوهای تصویرشهر، حوزه هنری و فارابی در پایین پوستر



روایت قتل موسی خیابانی و همسر مسعود رجوی در فیلم تازه محمدحسین مهدویان+عکس

سینماروزان: محمدحسین مهدویان کارگردان جوان “ایستاده در غبار” در آستانه کلید زدن فیلم دومش “ماجرای نیمروز” قرار دارد؛ فیلمی که مهرداد صدیقیان، هادی حجازی فر، بابک حمیدیان، احمد مهرانفر و مهدی پاکدل از جمله بازیگران آن هستند.

به گزارش سینماروزان درباره خلاصه داستان فیلم که مرتبط با اتفاقات بعد از 30 و 31 خرداد 60 و ورود سازمان مجاهدین به فاز نبرد مسلحانه است حرف و حدیث فراوان است و حالا روزنامه “صبح نو” گمانه زنی کرده که این فیلم بخشی از ماجرای کشته شدن موسی خیابانی از سران این سازمان را به تصویر می کشد.

متن کامل گزارش “صبح نو” را بخوانید:

محمدحسین مهدویان کارگردان جوانی که با مستند «آخرین روزهای زمستان» توانایی خود را در کارگردانی نشان داده بود؛ سال گذشته «ایستاده در غبار» را که اثری مستندگونه بود در جشنواره داشت؛ فیلمی که بهترین فیلم جشنواره فجر شد. این کارگردان جوان زودتر از حد تصور پیشنهادات مختلفی را برای ادامه کار دریافت کرد و در یک روند معقول تصمیم گرفت کارگردانی فیلمنامه‌ای با عنوان «ماجرای نیمروز» به تهیه‌کنندگی آقای محمود رضوی را انجام دهد.

«ماجرای نیمروز» هرچند به لحاظ نام‌گذاری شباهتی دارد به وسترنی دهه پنجاهی از «فرد زینه‌مان» با بازی «گری کوپر» و «توماس میچل» اما در واقعیت کمترین شباهت داستانی میان فیلم مهدویان و وسترن زینه‌مان وجود ندارد.

مهدویان در فیلم تازه‌اش سراغ دهه 60 رفته و می‌کوشد التهابات اجتماعی-سیاسی متأثر از تابستان 1360 را روایت کند. هادی حجازیفر که در «ایستاده در غبار» نقش احمد متوسلیان را بازی کرد باز هم در گروه بازیگران مهدویان قرار دارد و مهدی پاکدل و مهرداد صدیقیان دیگر بازیگرانی هستند که حضورشان در این فیلم قطعی شده است. این فیلم برخلاف 2 اثر سابق مهدویان، مستندگونه نیست و فضایی رئال خواهد داشت.

توهم سازمانی که مقابل حاکمیت ایستاد
تابستان 1360 به یک دلیل مهم و آن هم ورود سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به فاز نبرد مسلحانه با مردم و نظام جمهوری اسلامی یکی از پرحادثه‌ترین بخش‌های تاریخ جمهوری اسلامی است. در 30 و 31 خرداد 1360 و بعد از طرح عدم کفایت سیاسی ابوالحسن بنی‌صدر رییس‌جمهور وقت، سازمان مجاهدین خلق -که نوعی توهم نسبت به جایگاه مردمی خود داشت- یک سری تظاهرات و درگیری‌های خیابانی را ساماندهی کرد که منجر به برخورد نیروهای امنیتی شد و در کنار این تظاهرات، سران سازمان با انتشار بیانیه‌ای ورود به فاز مبارزه مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی ایران را اعلام کردند. این ورود به فاز مسلحانه و ترور مقامات مطرح نظام و در کنارش مردمان عادی کوچه و خیابان سبب فاصله‌گذاری فراوان این سازمان با ملت شد به گونه‌ای که در 2دهه بعدتر مجاهدین سابق و منافقین فعلی کاملاً آنچه را با عنوان وجهه ملی از آن یاد می‌کردند از دست دادند.

حالا مهدویان قرار است به نوبه خود بخشی از اتفاقات منتج از ماجراهای 30 خرداد 60 را در «ماجرای نیمروز» روایت کند. در بطن اتفاقات آن زمان مسعود رجوی و موسی خیابانی سرکردگی منافقین را برعهده داشتند و در این بین رجوی زودتر از حد تصور به همراه ابوالحسن بنی صدر فرار را بر قرار ترجیح داد و به پاریس گریخت و موسی خیابانی ناگزیر فرماندهی نظامی منافقین را بر عهده گرفت اما وی نیز سرنوشتی شوم پیدا کرد؛ در ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ نیروهای اطلاعات سپاه پاسداران بعد از چند ماه کار اطلاعاتی، موفق به  کشف محل اختفای مردی شدند که رهبری شاخه داخل ایران سازمان منافقین را بر عهده داشت. نیروهای امنیتی پس از محاصره آن محل که در محله زعفرانیه تهران قرار داشت و چند ساعت درگیری مسلحانه آن را تصرف کردند. در این واقعه ۲۳ نفر از جمله موسی خیابانی که سوار بر خودروی ضدگلوله و به فکر فرار بود، آذر رضایی همسر موسی خیابانی و اشرف ربیعی همسر مسعود رجوی کشته شدند اما پسر خردسال مسعود و اشرف با نام مصطفی رجوی زنده ماند.

گویا بخشی از اتفاقات مربوط به درگیری در خانه تیمی موسی خیابانی و مرگ وی و همراهانش نیز در «ماجرای نیمروز» روایت خواهد شد و به این ترتیب یکی از مهم‌ترین فرازهای تاریخ انقلاب مصور خواهد شد.

موسی خیابانی
موسی خیابانی

خوشبختانه جزو منافقین نیستم
آقای هادی حجازی‌فر که حین همکاری در «ایستاده در غبار» به دوست صمیمی محمدحسین مهدویان بدل شد با اشاره به حضورش در «ماجرای نیمروز» به «صبح نو» گفت: فیلم برخی از وقایع تابستان 60 و اتفاقات پس از آن را روایت خواهد کرد و برخلاف «ایستاده در غبار» که نقش اصلی بودم در اینجا من ایفاگر یکی از کاراکترهای مکمل فیلم هستم. حجازی‌فر درباره اینکه آیا کاراکترش در این فیلم در زمره مجاهدین خلق قرار می‌گیرد یا نیروهای انقلابی بیان داشت: خوشبختانه(!) من جزو مجاهدین نیستم و در قطب مقابل آنها هستم.

فیلمبرداری به‌زودی آغاز می‌شود
این بازیگر با اشاره به اینکه فیلمبرداری «ماجرای نیمروز» ظرف روزهای آینده آغاز خواهد شد خاطرنشان ساخت: تمام تلاش گروه تولید این است که فیلم را به جشنواره برسانند. گروه پشت صحنه تولید «ایستاده در غبار» در اینجا هم هستند و فقط اندکی گروه تقویت شده است و به نظر می‌رسد این همکاری قبلی کمک کند تا محصولی متفاوت خلق شود. این بازیگر درباره اینکه آیا شخصیتی که ایفا خواهد کرد مابه‌ازای بیرونی دارد گفت: نه، فکر نمی‌کنم کاراکترم معادل بیرونی داشته باشد، ضمن اینکه این‌بار به خاطر شباهت به شخصیتی خاص انتخاب نشده‌ام.




روایت “ماجرای نیمروز” مهدویان با مهرداد صدیقیان و هادی حجازی فر

سینماروزان: محمدحسین مهدویان بعد از ساخت “ایستاده در غبار” و موفقیت اثر به سراغ ساخت “ماجرای نیمروز” رفته است.

به گزارش سینماروزان در “ماجرای نیمروز” که با محوریت واقعه نگاری حوادث تابستان 60 و ورود منافقین به فاز مسلحانه ساخته خواهد شد محمود رضوی به عنوان تهیه کننده حاضر است.

آن طور که “باشگاه خبرنگاران” خبر داده قرار است مهرداد صدیقیان و هادی حجازی فر در این فیلم نقش‌آفرینی کنند.

هادی حجازی‌فر پیش از این در فیلم اول مهدویان یعنی «ایستاده در غبار» بازی کرده بود. صدیقیان هم این روزها فیلم دفاع مقدسی “اروند” را روی پرده دارد که فروش خوبی نداشته است.




با همراهی تهیه‌کننده “معراجیها” و “سیانور”⇐کارگردان “ایستاده در غبار” به سراغ تابستان خونین ۶۰ رفت

سینماژورنال: محمدحسین مهدویان کارگردانی که با «ایستاده در غبار» توجهات را به خود جلب کرد، تصمیم گرفته به سراغ دهه 60 رفته و به مرور اتفاقاتی بپردازد که تابستان سال 60 در فضای ملتهب ایران رخ داد.

به گزارش سینماژورنال تهیه کنندگی فیلم تازه مهدویان را محمود رضوی تهیه کننده آثاری همچون “معراجیها” و “سیانور” برعهده دارد و هادی بهروز فیلمبردار «ایستاده در غبار» هم در گروه تولید است.

مهدویان با اشاره به اینکه کارش پاییز امسال کلید خواهد خورد به “تسنیم” گفت: سعی دارم تا مجموعه‌ای از وقایع تابستان سال 1360 را به نمایش بگذارم. هنوز نام مشخصی برای این اثر انتخاب نشده و در هفته‌های آینده نام این فیلم نیز نهایی می‌شود.

مهدویان اضافه کرد: لوکیشنهای تصویربرداری این فیلم که در فضایی شهری روایت می‌شود در تهران است و امیدواریم که تا آذر ماه به پایان برسد.

کارگردان «ایستاده در غبار» تصریح کرد: این اثر کاری کاملا سینمایی است و از فضای مستند فاصله گرفتیم و با تدوین همزمان سعی داریم که در زمان باقی‌مانده کار را به جشنواره برسانیم.

تابستانی پر از حادثه

به گزارش سینماژورنال مهدویان فیلم “تابستان 60” را برای جشنواره آماده می کند و از همین حالا می شود حدس زد که این فیلم می تواند امتدادی باشد بر مسیر تولید آثار سینمایی با محوریت آسیب شناسی رفتار منافقین که از سال پیش و با تولید “امکان مینا” و “سیانور” کلید خورد.

“امکان مینا”ی کمال تبریزی به دلیلی کیفیت پایین فیلمنامه نتوانست مورد توجه قرار گیرد اما “سیانور” بهروز شعیبی به واسطه دقت کارگردان در تصویرسازی درست اتفاقات مربوط به تغییر ایدئولوژی منافقین، مقبول طبع مخاطبان افتاد.

حالا مهدویان می خواهد به سراغ تابستان 60 برود یعنی تابستان خونینی که پس از خرداد 60 و ماجراهای پس از طرح عدم کفایت سیاسی ابوالحسن بنی صدر در مجلس و متعاقب آن ورود منافقین به فاز حمله مسلحانه رقم خورد.

رفتارهای افراطی منافقین در تابستان آن سال که دامنه گسترده ای را دربرگرفت و از ترور آیت ا.. خامنه ای تا بمب گذاری  دفتر حزب جمهوری و به شهادت رسیدن آیت ا.. بهشتی و همراهانش و البته انفجار در دفتر نخست وزیری و شهادت محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر را شامل شد، می تواند زمینه ساز ساخت چندین درام سیاسی-تاریخی پراوج و فرود باشد.

اینکه مهدویان تصمیم گرفته در یک درام بلند همه آن حوادث را پوشش دهد قطعا کار ساده ای نخواهد بود اما عقبه این کارگردان جوان در تولید سریال “آخرین روزهای زمستان” و همین فیلم “ایستاده در غبار” جای امیدواری باقی می گذارد که یک درام تاریخی-سیاسی دست اول با محوریت عواقب انحرافهای رفتاری منافقین تولید شود.




پیشنهاد رسانه اصلاح‌طلب: “ایستاده در غبار” را به بخش مستند اسکار بفرستید⇔این پیشنهاد در شرایطی طرح شده که حتی خالق “ایستاده…” هم مستند بودن آن را نفی کرده!

سینماژورنال: در فاصله کوتاهی که تا معرفی نماینده ایرانی اسکار باقی مانده است یک دوقطبی پیش آمده است در انتخاب نماینده اسکار از میان “فروشنده” اصغر فرهادی یا “ایستاده در غبار” محمدحسین مهدویان.

به گزارش سینماژورنال روزنامه اصلاح طلب “شرق” در گزارشی که به بهانه شکل گیری همین دوقطبی ارائه شده پیشنهاد تازه ای داده و آن هم معرفی “ایستاده در غبار” به عنوان نماینده ای برای حضور در بخش مستند اسکار.

“ایستاده در غبار” مستند است

این رسانه نوشته است: واقعیت این است که در یک قیاس اجمالی میان دو فیلم «فروشنده» و «ایستاده در غبار» به‌راحتی می‌توان گفت که هر دو فیلم واجد ویژگی‌هایی هستند که نه‌تنها یکدیگر را نفی نمی‌کنند؛ ‌بلکه می‌توانند در کنار یکدیگر به‌عنوان دو نمونه مجزا از هنر برخاسته از هنرمندان ایرانی مطرح و بررسی شوند؛ ولی جنس آن دو فرق می‌کند. «فروشنده» فیلمی داستانی و «ایستاده در غبار» فیلمی مستند است.

رسانه مذکور ادامه داده است: از گذشته تاکنون در ایران فقط به طور رسمی فیلم‌های «داستانی» به اسکار معرفی شده‌اند. حالا با توجه به ویژگی‌های فیلم محمدحسین مهدویان، ‌با ابتکار مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، ‌فیلم «ایستاده در غبار» می‌تواند به‌عنوان فیلمي مستند از سینمای ایران به اسکار معرفی شود (البته در این مسیر سازوکارهایی وجود دارد که باید به آن توجه کرد)؛ اما دانستن این نکته می‌تواند پاسخ برخی از سؤال‌ها را بدهد که روند انتخاب و معرفی فیلم‌های «داستانی» و «مستند» از سوی هر کشور خارجی به آکادمی علوم و هنرهای سینمایی متفاوت‌اند که توجه به این نکته، نه‌تنها برخی از مشکلات را مرتفع می‌کند؛ ‌بلکه برای سینمای ایران فرصت مناسبی فراهم خواهد کرد تا شکل‌های مختلف و متعددی از فيلم‌هاي خود را در معرض دید جهانیان قرار دهد.

حتی خالق “ایستاده…” هم مستند بودن آن را نفی کرده

به گزارش سینماژورنال پیشنهاد “شرق” و معرفی کردن “ایستاده در غبار” به عنوان مستند به اسکار در شرایطی رخ داده است که نه تنها در تیتراژ اثر بر ساختگی بودن تمامی تصاویر تأکید شده بلکه محمدحسین مهدویان کارگردان و نویسنده این فیلم نیز در اغلب گفتگوهای خود بر این تأکید کرده که حتی یک نمای مستند هم در فیلم وی وجود ندارد و تمامی آنچه در “ایستاده…” می بینیم تصویرسازی دراماتیکی است که به گونه‌ای مستندنما انجام شده است.

بر این اساس چگونه می توان فیلمی را که حتی خالقش نیز مستند بودن آن را تکذیب کرده به عنوان نماینده مستند به اسکار معرفی کرد؟




“کیهان” ادعای کارگردان متبوع سازمان ارزشی اوج را “نسنجیده” قلمداد کرد+عکس

سینماژورنال: “ایستاده در غبار” از جمله محصولات سازمان هنری-رسانه ای اوج است که نزدیک به دو ماه است روی پرده سینماهاست و در این مدت از همه جور امکانات تبلیغی اعم از تیزر تلویزیونی یا بیلبوردهای محیطی برخوردار بوده است.

به گزارش سینماژورنال این فیلم همچنین از جمله آثار امسال سینمای ایران بوده که رسانه های اصولگرا هم حمایتی صددرصدی از آن داشته اند با این حال اخیرا طرح ادعایی از سوی محمدحسین مهدویان کارگردان این فیلم، باعث شده است برخی از این رسانه ها و از جمله روزنامه “کیهان” وی را مورد انتقاد قرار دهند.

این ادعا عبارت بوده از نبودن مستندات درست و صحیح در رابطه با دانشجو بودن حاج احمد متوسلیان در دانشگاه علم و صنعت.

روزنامه “کیهان” در مطلبی با عنوان “پاسخ به ادعای نسنجیده یک کارگردان” این ادعا را زیر سوال برده است.

سینماژورنال متن کامل گزارش “کیهان” در این باره را ارائه می دهد:

در پی اظهارات اخیر محمدحسین مهدویان کارگردان فیلم «ایستاده در غبار» مبنی بر نبودن مستندات درست و صحیح در رابطه با دانشجو بودن حاج احمد متوسلیان در دانشگاه علم و صنعت، حسین بهزاد و گلعلی بابایی نویسندگان کتاب همپای صاعقه طی نامه‌ای سرگشاده اقدام به پاسخ‌گویی کردند.

در بخشی از این نامه سرگشاده آمده است: «صرف نظر از نوارهای مصاحبه‌ راویان اعزامی دفتر سیاسی وقت سپاه به لشکر 27 با شهید سیدمحمدرضا دستواره – مسئول وقت واحد پرسنلی این یگان و از همرزمان قدیمی متوسلیان، به تاریخ هفتم اردیبهشت 1361 – و یا مصاحبه‌ ایشان با مهندس سیدیوسف کابلی – سومین فرمانده‌ شهید یگان ذوالفقار لشکر 27 و از همرزمان قدیمی متوسّلیان در بهار 1364 – که هر دو بزرگوار در بیان خاطرات خود از متوسّلیان، او را دانشجوی دانشگاه علم و صنعت معرفی کرده بودند، بسیار بجا است به دو سند شنیداری آرشیوی، حاوی بیانات شخص احمد متوسّلیان اشاره کنیم که در نگارش سرگذشت نامه فشرده‌ وی در بخش پایانی «همپای صاعقه»، مستند درست ما در این زمینه بوده‌اند:
الف – احمد متوسّلیان، طی مصاحبه‌ به عمل آمده با وی از سوی راوی اعزامی دفتر سیاسی وقتِ سپاه به مریوان، در آغاز به معرفی خود پرداخته، می‌گوید: «… بسم الله الرحمن الرحیم. من؛ احمد متوسّلیان، فرزند غلام حسین، دانشجوی سال دوم علم و صنعت هستم و مسئول سپاه مریوان.» مدرک: نوار شماره «3399، مصاحبه 1»، مکان: دفتر فرماندهی سپاه ناحیه‌ مریوان، زمان: دوشنبه هجدهم آبان 1360. مأخذ: آرشیو مدارک شنیداری مؤسسه حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سپاه محّمد رسول الله(ص)

ب – احمد متوسّلیان، در فرجام مرحله‌ چهارم عملیات فتح‌المبین، طی مصاحبه به عمل آمده با وی از سوی امیر رزّاق‌زاده؛ راوی اعزامی دفتر سیاسی وقت سپاه به تیپ 27 محمّد رسول‌الله(ص)، در آغاز این گونه خود را معرفی کرده است: «… بسم الله الرحمن الرحیم. من احمد هستم؛ احمد متوسّلیان، فرزند غلام حسین، متولد 1332 تهران، از نظر وضعیت [تحصیلی] خودم، دروس ابتدایی را در مدرسه‌ اسلامی مصطفوی گذراندم و دبیرستان را، در مدرسه‌ اخباریون گذراندم و بعد از آن هم خدمت سربازی را رفتم و انجام دادم، که درجه‌دار وظیفه بودم و بعد از سربازی هم، عرض کنم که وارد دانشگاه شدم و دانشجوی سال دوم بودم، که در زمان رژیم شاه دستگیر شدیم و …» مدرک: نوار فاقد شماره، مصاحبه. مکان: قرارگاه شاوریه؛ سنگر فرماندهی تیپ 27 در عملیات فتح مبین، زمان: چهارشنبه یازدهم.»

ایستاده در غبار محمدحسین مهدویان
محمدحسین مهدویان با عینک آفتابی پشت صحنه “ایستاده در غبار”



در گفتگویی پر از ذکر خیر “اوج” بیان شد⇐انتقاد کارگردان “ایستاده در غبار” از انجمن دفاع مقدس+افشای دلایل رد شدن یک فیلمنامه قهرمان‌محور در دولت یازدهم+ماجرای دستمزد ۵۰۰ هزار تومانی+ابراز ارادت همزمان به حاتمی‌کیا، کیمیایی و مهرجویی+…

سینماژورنال: محمدحسین مهدویان کارگردان درام زندگینامه ای-جنگی “ایستاده در غبار” در مدت اکران فیلمش گفتگوهای فراوانی داشته است اما تازه ترین گفتگویش که با “اعتماد” انجام شده از یک جهت ویژه است.

به گزارش سینماژورنال این ویژگی آن است که او در بخشهای مختلف این گفتگو مرتب ذکر خیر اوج را گفته و برای تشکر از مدیران این سازمان هنری-رسانه ای سنگ تمام گذاشته است.

 مهدویان در مقابل حمایت از اوج به انتقاد از دیگر ارگانهای متولی سینمای جنگ و از همه مهمتر انجمن سینمای دفاع مقدس پرداخته است.

البته که این گفتگوی مهدویان بخشهای خواندنی دیگری هم دارد؛ مثلا جایی که او درباره ردّ شدن فیلمنامه ای با نام “ژنرال” در دولت یازدهم به دلیل وجه قهرمان پردازانه اثر می گوید یا جایی که از ابراز ارادت همزمان به حاتمی‌کیا، مهرجویی و کیمیایی حرف میزند اما شاکله گفتگو می‌تواند سنگ تمام یک کارگردان برای ارگان تأمین کننده بودجه‌اش قلمداد شود.

متن کامل گفتگوی مهدویان با “اعتماد” را بخوانید:

آقاي مهدويان شما با سازمان اوج چه نسبتي داريد؟ اينجا كارمند هستيد؟
خير. من براي اوج در يك سال اخير يك فيلم ساختم و يك ويديوكليپ.
همكاري با سازمان اوج پيشنهاد خودتان بود؟
ايده فيلم ساختن درباره فرماندهان را سه سال پيش سازمان اوج به من داد. آن موقع خيلي تمايل نداشتم چنين فيلمي بسازم.
چرا تمايل نداشتيد؟
چون فكر مي‌كردم فيلم‌هايي با اين موضوع تكرار تجربه مجموعه «آخرين روزهاي زمستان» است. به خاطر همين فيلمنامه ديگري نوشتم اما شوراي پروانه ساخت مجوز نداد.
موضوع فيلمنامه چه بود؟
اين فيلمنامه با عنوان «ژنرال» درباره يك تيمسار زمان شاه بود كه درگير ماجراي انقلاب مي‌شود. به نظر خودم داستان جذابي بود و نگاه متفاوتي به انقلاب داشت.
مشكل‌شان با فيلمنامه چه بود؟
مشكلات متنوعي درباره فضاي فيلم داشتند اما در ‌‌نهايت با قهرمان فيلم مشكل داشتند. مي‌گفتند يك تيمسار ستاد شاهنشاهي نمي‌تواند قهرمان يك فيلم باشد و قهرمان‌تان را عوض كنيد.
چه كسي اين حرف را به شما زد؟
نماينده شوراي پروانه ساخت.
چه سالي؟
اگر اشتباه نكنم سال ۹۲ يا ۹۳ بود. دوستان تازه در شوراي پروانه نمايش مستقر شده بودند و مي‌گفتند نه براي ما خوب است و نه براي خودت كه بعد از «آخرين روزهاي زمستان» چنين فيلمي بسازي.
پس از ساخت «ژنرال» كه نااميد شديد، سراغ «ايستاده در غبار» رفتيد؟
در طول اين مدت در مورد موضوعاتي كه پيشنهاد شده بود پژوهش‌هايي داشتم. از طرفي آن فيلمنامه هم به نتيجه نرسيده بود. يك مقدار كه پژوهش جلو رفت به نظرم آمد از ميان آدم‌هايي كه سازمان اوج پيشنهاد داده بود، احمد متوسليان شخصيت متفاوتي است.
سازمان اوج با توجه به موفقيت شما در مجموعه «آخرين روزهاي زمستان» به شما پيشنهاد فيلمسازي داد؟
اصلا همه‌چيز از «آخرين روزهاي زمستان» شروع شد.
آخرين روزهاي زمستان را چه كسي سرمايه‌گذاري و تهيه كرد؟
شبكه يك. از اين مجموعه يك مستند سينمايي هم درآمد و در جشنواره‌ها روي پرده رفت.
«آخرين روزهاي زمستان» پيشنهاد تلويزيون بود؟
من مجموعه‌اي از رفقا و دوستان را كنار خود دارم كه حبيب‌الله والي‌نژاد (تهيه‌كننده) «ايستاده در غبار» جزو اين مجموعه است. در‌‌ همان مجموعه آقاي والي‌نژاد پيشنهاد داد در خصوص فرماندهان زمان جنگ مستندي بسازيم. من گفتم اگر قرار باشد كاري در اين راستا بكنيم، بايد جدي و با توليدات تلويزيون فرق داشته باشد. او هم قبول كرد و «آخرين روزهاي زمستان» ساخته شد.
بودجه خيلي خوبي هم داشت، در كل براي شما پولساز بود!
من بابت اين فيلم كلي جايزه گرفتم. اگر منظورتان پول خوب است، به جايزه‌ها مربوط مي‌شود. پول‌هايي كه من از جايزه‌هاي آن فيلم گرفتم خيلي بيشتر از دستمزد خودم بود. ما آن فيلم را نسبت به خودش با هزينه كمي ساختيم و هزينه ساخت آن كم‌كم به دست‌مان رسيد.
چقدر براي اين مجموعه ۱۰ قسمتي هزينه شد؟
نزديك به ۶۵۰ ميليون تومان.
به نسبت كارهاي مستند بودجه گراني داشت!
بله. براي همين مي‌گويم بودجه‌اش را كم‌كم جمع كرديم. با يك بودجه خوب براي ساخت يك مجموعه مستند كار را شروع كرديم اما بعد ديديم اين بودجه كم است. براي هر قسمت نزديك به ۶۶ ميليون تومان هزينه شد. آن سال‌ها مستندهاي ۴۰، ۵۰ دقيقه‌اي با ۱۰، ۱۵ ميليون تومان ساخته مي‌شد.
برگرديم به «ايستاده در غبار». زماني كه اوج به شما پيشنهاد همكاري داد نگراني نداشتيد اين پيشنهاد از سوي سازماني است كه سياست‌هاي خاص خودش را دارد؟
چرا، طبيعتا نگران بودم و وقتي فيلمنامه را مي‌نوشتم، فكر مي‌كردم اين فيلمنامه را سازمان اوج نمي‌پذيرد. يك چيزي درون من از متوسليان شكل گرفته بود كه بايد آن را مي‌ساختم و خودم را آماده كرده بودم كه سازمان اوج آن را نپذيرد. راستش بدم نمي‌آمد يكي به من بگويد اين كار را نبايد بكني. چون فيلم پردردسري بود. به همين دليل در نوشتن فيلمنامه هيچ ملاحظه‌اي نكردم اما ماجرا جور ديگري پيش رفت.
اگر با فيلمنامه مخالفت مي‌كردند، دنبال تهيه‌كننده ديگري نمي‌رفتيد؟
نه، براي اينكه عملا تنها جايي كه مي‌توانست از ساخت اين فيلمنامه حمايت كند، سازمان اوج بود.
منظورتان تامين بودجه فيلم است؟
نه فقط اين نيست. طبيعي است كه فيلم جنگي نياز به پول و تامين توپ و تانك دارد. اما من مساله ديگري هم در نظر داشتم. اگر اين فيلمنامه جاي ديگر ساخته مي‌شد قطعا حملات زيادي به آن مي‌شد و مثلا از طرف سپاه پذيرفته نمي‌شد. به سازمان اوج اعتماد وجود دارد و به قول معروف خودي است. ساختن چنين فيلمي در اين سازمان براي ما امنيت بيشتري ايجاد مي‌كرد.
زاويه ديدتان به سازمان اوج خيلي جالب است!
حلقه مفقوده زندگي ما، مرز‌ها و خطوطي است كه بين خودمان و ديگران مي‌كشيم. ما در جامعه‌اي زندگي مي‌كنيم كه چند پاره و چند دسته شده‌ايم و دور از هم افتاده‌ايم و قضاوت‌هايي درباره هم داريم. ما خيلي زود برچسب مي‌زنيم و آدم‌ها را دسته‌بندي مي‌كنيم. در سينما هم وضعيت به همين شكل است. مي‌گوييم سازمان اوج و بعد فكر مي‌كنيم كه اين سازمان كجاست؟ هر مجموعه‌اي را آدم‌هايي اداره مي‌كنند كه مي‌توانيم با آنها گفت‌وگو كنيم. وقتي من فيلمنامه «ايستاده در غبار» را به اوج آوردم آقايان احسان حسني و حبيب‌الله والي‌نژاد آن را خواندند و از من حمايت كردند. آقاي حسني «مديرعامل سازمان اوج» فيلمنامه را خوب فهميد و درباره آن با من حرف زد. او گفت اين احمد متوسليان به روايت شماست. ما فيلمنامه را جاهاي ديگري هم برديم اما هيچ كس مثل آقاي والي‌نژاد و آقاي حسني كنار ما نايستاد. اين فيلمنامه يك مرحله خيلي سخت را از ارديبهشت ۹۳ تا اواسط مردادماه گذراند. بيشترين فشار را اين دو نفر تحمل كردند تا فيلمنامه را به سلامت از دالان تطهير عبور دهند.
به هر حال سازمان اوج به محمدحسين مهدويان، كارگردان «آخرين روزهاي زمستان» پيشنهاد مي‌دهد كه فيلم «ايستاده در غبار» را بسازد. همان طور كه با ابراهيم حاتمي كيا كار مي‌كند. منظورم اين است كه گفتماني كه شما از آن حرف مي‌زنيد نمي‌تواند با فيلمسازان و هنرمندان ديگر ايجاد شود.
شما توقع داريد مثلا كانون پرورش كودكان و نوجوانان به آقاي حاتمي‌كيا سفارش كار بدهد؟ آنجا استراتژي‌هايش مشخص است و براي كودكان فيلم مي‌سازد. اينجا با موضوع جنگ و انقلاب و سبك ايراني اسلامي فيلم مي‌سازند. براي موضوعات تلخ اجتماعي برنامه‌اي ندارد.
منظور من اين نبود، شما از برقراري ارتباط راحت حرف زديد و…
اوج مي‌توانست سفارش ساخت فيلم احمد متوسليان را به خيلي‌ها بدهد، اما اين اتفاق نيفتاد. سبك فيلمسازي من مشخص و معلوم است به كدام نسل تعلق دارم. خيلي از فيلمسازان نسل گذشته، سال‌ها متولي سينماي جنگ بودند و درباره فرماندهان فيلم ساختند. اتفاقا اينكه سازمان اوج به من و آقاي حاتمي‌كيا در يك دوره پيشنهاد فيلمسازي مي‌دهد، به نظرم اتفاق خوبي است. چرا در تمام اين سال‌ها انجمن سينماي دفاع مقدس و حوزه هنري اين كار را نكرده است؟ نمي‌توانيد توقع داشته باشيد اوج به رخشان بني‌اعتماد پيشنهاد ساخت فيلم بدهد.

محمدحسین مهدویان
محمدحسین مهدویان در پشت صحنه “ایستاده در غبار”


قطعا اين توقع را ندارم!
كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان هم به خانم بني‌اعتماد پيشنهاد فيلمسازي نمي‌دهد. هيچ مجموعه و سازمان توليد‌كننده فيلمي به جز فارابي كه وظيفه‌اش حمايت از سينماي ايران است، اين كار را نمي‌كند. ما در ساز و كاري زندگي مي‌كنيم كه فرهنگ در آن دولتي است. تقريبا همه فيلم‌ها حتي فيلمسازان اپوزوسيون دولتي هستند. در اين شرايط سازمان‌هاي دولتي هم براي ساخت فيلم‌ها به وجود مي‌آيد. مثلا سپاه مي‌خواهد بخشي از درآمدهاي خود را صرف توليد فيلم كند. اگر قرار باشد فيلم جنگي ساخته شود بهتر است يكي مثل حاتمي كيا بسازد.
اين حرف به منزله اين است كه اگر قرار باشد به عنوان فيلمساز به فعاليت در سينما ادامه دهيد، حتما بايد سازماني مثل اوج براي حمايت وجود داشته باشد؟
من يكي دو سالي است كه درگير ساخته شدن «ايستاده در غبار» هستم و به سينما نزديك شدم و مي‌توانم به جرات بگويم كمتر از دو الي سه درصد اين سينما خصوصي است. حتي تهيه‌كننده‌هايي كه ژست خصوصي‌سازي مي‌گيرند از پول دولتي استفاده مي‌كنند. تمام پولي كه در سينماي ايران، صرف فيلمسازي مي‌شود از حاكميت است. بعضي از آنها كه پول را خرد خرد از نهادهاي دولتي مي‌گيرند و در آخر هم فيلم را به اسم خودشان تمام مي‌كنند. اين كثيف‌ترين شكل فيلمسازي دولتي است. شما صاحب كالايي مي‌شوي كه خودت پولش را نداده‌اي.
البته اين كار را هنر مي‌دانند. هنر جذب سرمايه!
خيلي چيز‌ها در اين مملكت هنر است. (مي‌خندد) يك مدل ديگر اينكه تهيه‌كننده‌ها بخشي از فيلم را شريك مي‌شوند. مثلا ۷۰ درصد را از دولت مي‌گيرند و قرار است ۳۰ درصد را خودشان هزينه كنند، اما فيلم را با‌‌ همان پول دولت جمع مي‌كنند. در واقع صاحب ۳۰ درصد فيلم مي‌شوند بدون اينكه پولي خرج كرده باشند. يك شيوه ديگر هم وجود دارد و آن اينكه تهيه‌كننده كل پولش را از جاي ديگر مي‌گيرد. در سيستمي كه همه‌چيز دولتي است، اين صادقانه‌ترين شيوه فيلمسازي است. من زمان دانشجويي طرفدار سينماي آزاد و هاليوود بودم اما زماني كه ديدم تا زير چانه‌مان در اقتصاد دولتي فرو رفته‌ايم فهميدم چيزي خارج از دولت وجود ندارد. در همه حوزه‌ها همين روال را داريم. مثلا رسانه‌هاي ما هم دولتي هستند. ما خبرگزاري آزاد نداريم. در اين كشور پايه و اساس همه‌چيز بعد از انقلاب، دولتي ريخته شده و در اين ميان تهيه‌كننده‌ها با هم دعواي زرگري دارند. او مي‌گويد تو پولت را از اينجا گرفتي و آن يكي مي‌گويد تو از فلان نهاد گرفته‌اي.
يعني براي‌تان مهم نيست كدام نهاد و سازمان به فيلمي كه مي‌خواهيد بسازيد بودجه مي‌دهد؟
در اين شرايط من به عنوان فيلمساز به اينكه پول يك فيلمي از كجا مي‌آيد فكر نمي‌كنم. من وظيفه دارم سرمايه فيلمم را تامين كنم. هر فيلمسازي وقتي فيلمنامه‌اي در دست دارد فكر مي‌كند اگر الان اين فيلم را نسازد چيزي از تاريخ بشريت كم خواهد شد. در نتيجه ساخت فيلم برايش اهميت دارد. او ديگر نه به فروش فكر مي‌كند و نه مخاطب. من براي ساخت «ايستاده در غبار» همه تلاشم را كردم كه يك اتفاق بيفتد و يك اتفاقي هم در سينما نيفتاد. يك اثري كه بايد توليد مي‌شد توليد شد و جلوي اثري كه نبايد توليد مي‌شد هم گرفتم. در اقتصاد آزاد تو موظفي اثري كه بايد توليد شود، توليد كني اما ما در سينماي ايران وظيفه داريم بودجه‌هايي كه خرج فيلمسازي مي‌شود، صرف ساخت فيلم خوب كنيم.  حاكميت در طول يك سال، مبلغي نزديك ۶۰ ميليارد تومان را به طرق مختلف وارد سينما مي‌كند اين پول بايد دست فيلمساز خوب برسد. اين پول به هر حال خرج مي‌شود و اگر عده‌اي با اين پيش فرض كه ما اين پول‌ها را استفاده نمي‌كنيم، سمت اين بودجه‌ها نروند، ما شاهد ساخت فيلم‌هاي ضعيف خواهيم بود.
البته اين مساله به تمايل حاكميت براي توليد فيلم‌هاي خوب هم بستگي دارد.
حاكميت هم اگر اين صلاحيت و تشخيص را نداشته باشد، فيلمساز مي‌تواند اين كار را بكند.
شما چه كاري كرديد؟ به فيلمسازان ديگر هم ياد بدهيد!
به نظر مي‌آيد بخشي از حاكميت به بخشي از فيلمسازان بي‌اعتماد شده است. ما برخي از ژست‌ها را بايد كنار بگذاريم. تجربه من در سازمان اوج نشان مي‌دهد خيلي از فيلمسازان با تعامل درست در سازمان اوج مي‌توانند تجربه فيلمسازي را داشته باشند و عكس اين مطلب هم صادق است. ما وقتي با هم ديالوگ برقرار مي‌كنيم، مي‌فهميم اشتراكات‌مان زياد است. مشكل اينجاست كه ما تنها روي موارد اختلاف پافشاري مي‌كنيم. البته من فكر مي‌كنم اين گفتمان در حال شكل‌گيري است. در نسل ما اين اتفاق در حال افتادن است. ما نسلي هستيم كه نه كسي از هم كشته‌ايم و نه از دو حزب سياسي مختلف بوده‌ايم. زمانه ما، صف‌بندي‌هاي سياسي وجود نداشت. در نتيجه راحت‌تر با هم كنار مي‌آييم. دوره خوبي شروع شده و مي‌تواند ادامه‌دار هم باشد.
شما نان خوش فكري‌تان را مي‌خوريد كه الان در سينما هستيد يا اينكه با رانت توانستيد «ايستاده در غبار» را بسازيد؟
من وابستگي به جايي ندارم و سوابقم مشخص است. اتفاقي كه در «آخرين روزهاي زمستان» افتاد از ارتباط من و آقاي والي‌نژاد شكل گرفت. او تهيه‌كننده نخستين مستندي بود كه توليد كردم.
خوب در نخستين فيلم‌تان چطور با آقاي والي‌نژاد آشنا شديد؟
من يك فيلم مستند به نام «استخوان‌هاي لاي زخم» به تهيه‌كنندگي ايشان ساختم و اتفاقا نخستين‌بار كه من را ديد گفت اگر مي‌خواهي در سينما فعاليت كني، بايد سنگ به شكمت ببندي. دستمزد من سر آن فيلم ۵۰۰ هزار تومان بود.
به لحاظ اعتقادي و تفكري به آقاي والي‌نژاد نزديك بوديد؟
هم نزديك و هم علاقه‌مند به موضوعات جنگ و تاريخ معاصر بودم. اما اين دليل همكاري ما نبود. من دوستي در دانشگاه داشتم به نام اردلان عاشوري. او رفت و آمدي در روايت فتح داشت. مسوول دفتر مستند و تجربه در آنجا شد. اردلان فيلم پايان نامه‌ام را ديد و خيلي خوشش آمد و گفت بيا فيلم مستند براي روايت فتح بساز. من را به والي‌نژاد معرفي كرد. نخستين فيلمي كه ساختم مورد توجه قرار گرفت. آن موقع حسين معززي نيا در اكران خصوصي فيلم را ديد و گفت اين فيلم خيلي فوق‌العاده و پر از نبوغ و خلاقيت است. البته آن فيلم هيچ‌وقت از تلويزيون پخش نشد و به خاطر لحني كه داشت توقيف شد. اما اين تعريف‌ها باعث شد من اعتماد به نفس پيدا كنم و همكاري با آقاي والي‌نژاد را ادامه دادم. تا اينكه سال ۸۷ آقاي والي‌نژاد به من پيشنهاد داد يك فيلم درباره حسن باقري كه قبل از آن هم درباره‌اش حرف مي‌زديم، بسازم. آن موقع فيلمي را براي پايان نامه كار‌شناسي ارشد با روش داكيودرام آماده مي‌كردم. از‌‌ همان موقع يك جاه‌طلبي‌اي با من همراه بود. همين الان هم مي‌خواهم يك افق ديگر را فتح كنم. به آقاي والي‌نژاد گفتم بيا يك داكيو درام كار كنيم. گفت يعني چه؟ توضيحاتي دادم. آن زمان تجربياتي در حوزه تلويزيون شده بود اما كار دو ژانري خيلي جدي گرفته نمي‌شد. والي‌نژاد به من اعتماد پيدا كرد. البته او كلا به جوان‌ها اعتماد مي‌كند. بعضي وقت‌ها نتيجه مي‌دهد و بعضي وقت‌ها هم نه. من چهار سال زندگي‌ام را درگير «آخرين روزهاي زمستان» بودم.
زماني كه مي‌خواستيد از داكيو درام در «ايستاده در غبار» استفاده كنيد، نگران نبوديد كه خودتان را تكرار مي‌كنيد و اينكه ممكن است اين شيوه در سينماي ايران مخاطب جذب نكند؟
يكي از دلايلي كه ابتدا نمي‌خواستم «ايستاده در غبار» را بسازم، افتادن به ورطه تكرار بود. اما دو تفاوت در اين كار ديدم. يكي اينكه احمد متوسليان با حسن باقري خيلي فرق دارد. باقري شمايل يك آدم با هوش را دارد و كهن الگوهاي قهرماني در سينماست. اما متوسليان هيجاني و عصبي است و گاهي تصميمات اشتباه مي‌گيرد. مي‌توانستم از متوسليان كليشه‌زدايي كنم و چهره‌ واقعي‌اش را نشان بدهم. در روايت شيوه داستان‌پردازي «آخرين روزهاي زمستان» را گرفتم و بيشتر شبيه زندگي‌اش كردم. فرم ساختاري را وارد فرم روايي كردم. به همين دليل نريشن را حذف كردم.
فيلمنامه اوليه اين فيلم چقدر دستكاري شد و تغيير كرد؟
يكي از واقعيت‌هايي كه در «ژنرال» با آن مواجه شدم اين بود كه بايد ميزان سرسختي‌ات را با فيلمنامه پيدا كني. اينها واقعيت است. بايد بفهمي ماهيت و جوهره فيلمنامه‌ات چه چيزي است و بعد بايد بتواني تعامل كني. در ارشاد هم وضعيت همين است. بايد تعامل كني و يك چيزهايي را ملاحظه كني. اما بايد مراقب باشي كه فيلمنامه جوهرش را از دست ندهد.
اما در مورد «ايستاده در غبار» شما با چند سازمان و نهاد رو به رو بوديد، ارشاد، سازمان اوج، نهادهاي متولي سينماي جنگ و از همه مهم‌تر خانواده احمد متوسليان.
اين بخش سخت ماجرا بود. سازمان اوج كه براي من هميشه در دفتر آقاي والي‌نژاد و آقاي حسني خلاصه مي‌شود و اصلا نمي‌دانم اين سازمان چه كار مي‌كند و كارهاي ديگرش چيست. اين دو نفر با من همراه بودند. منصفانه نيست نگويم اگر اين دو نفر نبودند اين فيلم ساخته نمي‌شد. ما مشكلاتي داشتيم كه اين دو نفر حل مي‌كردند.
فيلمنامه را دست‌شان مي‌گرفتند و رضايت سازمان‌ها و نهادهاي متولي جنگ تحميلي را مي‌گرفتند؟!
دقيقا چيزي شبيه اين بود. فيلم ساختن درباره جنگ خيلي سخت است چون صاحب و متولي زياد دارد. يك زماني شما مراجعه مي‌كني به ارشاد و به شما مي‌گويند يا اين فيلم را مي‌تواني بسازي يا نمي‌تواني. اما زماني مي‌شود كه پول فيلمي را يكي مي‌دهد، تاييدش را جاي ديگر مي‌كند و صدور پروانه ساخت و نمايشش هم برعهده سازمان ديگري است. اما اين وسط يكي پيدا مي‌شود و مي‌گويد من كجاي اين فيلم هستم؟ حالا اينجا كه خيلي هم مدعي است رسانه و تشكيلات خودش را دارد و احترام و سوابق. اصلا تشخيص اينكه فيلمنامه يك فيلم را بايد به كدام سازمان‌ها بدهيم، بر عهده اين دوستان بود.

ایستاده در غبار
ایستاده در غبار


در واقع سازمان اوج را سپر بلاي خودتان كرديد؟
اوج سپر بلاي ما شد.
نيت قبلي كه نداشتيد؟!
نه اينها واقعيات است. قبلا وقتي شما مي‌خواستي يك فيلم جنگي بسازي بايد مي‌رفتي با سپاه و سردار روبه‌رو مي‌شدي. من فيلمساز اگر بخواهم با يك سردار حرف بزنم از‌‌ همان ابتدا بازنده‌ام. وقتي در يك سازماني از‌‌ همان جلوي در، كمربند و موبايل من را مي‌گيرند من بازنده‌ام چون آنها من را دنبال خودشان مي‌برند. شكل برگزاري اين جلسات هم خيلي خوب نيست. يك زماني آقاي ملاقلي‌پور و حاتمي كيا طرف مقابل اين افراد هستند، اين كارگردان‌ها هم سوابق نظامي دارند و در جبهه بودند. حالا اگر به اين فيلمسازان بگويند از كجا آمدي، مي‌توانند به طرف مقابل بگويند از‌‌ همان جايي آمدم كه تو آمدي! اما براي من كار سخت است. سازمان‌هايي مثل اوج، ماهيت كارشان فرهنگي است و با مكان نظامي فرق دارند. مواجه بودن با اين سازمان‌ها خيلي بهتر از مواجه شدن با سازمان‌هاي نظامي است. موسساتي چون انجمن دفاع مقدس اصلا براي همين به وجود آمدند. براي اينكه فيلمساز با سازمان‌هاي نظامي مواجه نشود اما در ادامه به جاي خدمت‌رساني به سينماگران، خودشان از صد‌ها نهاد نظارتي بد‌تر شدند. سازمان اوج من را از مواجه با كساني كه ممكن بود من را عصباني كند، نجات داد. يك بار در يكي از اين جلسات شركت كردم و واقعا عصباني شدم چون زبان اين افراد را نمي‌دانستم.
خانواده متوسليان را هم سازمان اوج راضي كرد؟
در اين باره چون مسائل خانوادگي است نمي‌توانم همه جزييات را بگويم. يك بخش كوچكي از خانواده درباره بخش‌هايي از فيلم نقطه نظراتي داشتند و ما هم با آنها وارد تعامل شديم و به نتيجه رسيديم.
فيلمنامه را در اختيار خانواده متوسليان قرار داديد؟
اگر به من بود، فيلمنامه را نمي‌دادم به كسي بخواند. اين كار دليلي ندارد فيلمي را مي‌سازم روايت من از ماجراست. من بايد يك پژوهش خوب داشته باشم و در پژوهش هم از خانواده استفاده كنم كه اين كار را كردم.
از كدام اعضاي خانواده استفاده كرديد؟
برادر بزرگ خانواده و دو تا از خواهر‌ها.
چرا از همه افراد خانواده استفاده نكرديد؟
با دو تا از برادرهاي ديگر هم تماس گرفتيم اما تمايلي به همكاري نداشتند. ما دوست داشتيم همه اعضاي خانواده باشند. يكي دو نفر از اعضاي خانواده هم به نظر مي‌آمد نمي‌توانند كمكي كنند. كلا فيلم ساختن درباره آدم‌هايي كه اطرافيان‌شان زنده‌اند خيلي كار سختي است. هر كدام روايت خودشان را از شخصيت دارند.
خصوصا درباره احمد متوسليان كه هر از گاهي خبرهاي ضد و نقيضي مبني بر زنده ماندن او در رسانه‌ها منتشر مي‌شود.
خدا را شكر آقاي والي‌نژاد اين فيلم را از دالان‌هاي مختلف عبور داد. مانند تركش تير و سنگر ايستاد تا ما فيلم‌مان را بسازيم. اين فيلم را ۱۵ سال پيش در ايران نمي‌شد ساخت. تغييرات پيش آمده عجيب و غريب نيست اما يك قدم به جلوست. يك زماني ما با شلوار جين و پيراهن آستين كوتاه در موسسه «روايت فتح» رفت و آمد داشتيم و براي خيلي‌ها عجيب بود. اصلا اين چيز‌ها در مملكت‌مان مساله بود. اما بعد از گذشت مدت زماني عادي شد. الان براي كمتر كسي اين مسائل مهم است.
اما سوال آخرم در مورد ابراهيم حاتمي‌كياست. به او ارادت خاصي داريد؟
اين چه سوالي است از من مي‌پرسيد؟ (مي‌خندد)
اسمش را زياد مي‌آوريد و در اختتاميه هم بعد از گرفتن سيمرغ از او ياد كرديد.
من اين را به آقاي حاتمي‌كيا هم گفتم. نخستين فيلمي كه از او در سينما ديدم «از كرخه تا راين» بود. آرزوي ما كه سينما را دوست داشتيم و آن دوران فيلم‌هاي او را دنبال مي‌كرديم اين بود كه روزي ابراهيم حاتمي‌كيا شويم. آن موقع دوران اوج اين كارگردان بود. ما با سوداي حاتمي‌كيا شدن وارد سينما شديم. من خيلي به ايشان ارادت دارم و تحت تاثير «ديد‌بان» او هستم. البته به فيلمسازاني چون داريوش مهرجويي و مسعود كيميايي هم ارادت ويژه‌اي دارم.
مشخصا كدام فيلم‌هاي‌شان را دوست داريد؟
«ليلا»ي مهرجويي كه در نوجواني آن را ديدم. كيميايي را هم با فيلم «ضيافت» و «مرسدس» شناختم و خيلي دوست داشتم. البته نخستين فيلمي كه از كيميايي در سينما ديدم «تجارت» بود.
پس چرا فقط از آقاي حاتمي‌كيا در اختتاميه جشنواره فجر نام برديد؟
چون مشخصا ايشان فيلم داشتند. اگر مهرجويي و كيميايي هم فيلم داشتند، اسم آنها را هم مي‌آوردم. هر فيلمسازي دوست دارد يك روز در جشنواره فيلم فجر سيمرغ بگيرد. فكر مي‌كردم روزي كه من سيمرغ مي‌گيرم همه فيلمسازان از حاتمي‌كيا تا مهرجويي و كيميايي و خانم بني‌اعتماد هستند. اما در اختتاميه هيچ كدام از اين افراد حضور نداشتند. اين نمايش تكراري در جشنواره و گرفتن جايزه براي من مهم نبود. حضور اين آدم‌ها برايم اهميت داشت. خوب معلوم بود چرا آقاي حاتمي‌كيا در اختتاميه جشنواره نبود.
گلايه شما به حاتمي كيا بود؟
بخشي از اين گلايه اين بود اما بخش ديگري از گلايه‌ام به ساز و كار اختتاميه جشنواره فيلم فجر بود. در اين اختتاميه فقط آنهايي كه مي‌خواهند جايزه بگيرند حضور دارند. روند دعوت در جشنواره فجر اين‌طور است كه من سال بعد اگر فيلمي نداشته باشم به جشنواره دعوت نمي‌شوم. اين جشنواره بايد يك مناسكي داشته باشد و اگر نداشته باشد جشنواره نيست. يك ليست ۵۰ نفره از سينماگران بايد هر سال با تشريفات و احترام و با خانواده‌هاي‌شان دعوت شوند. مهرجويي و كيميايي هر سال بايد با تشريفات به جشنواره بيايند. همه سينماي ايران و آنچه ما به آن مي‌باليم همين افراد هستند. اعتبار سيمرغ بلورين به اين است كه يك روزي آن را بني‌اعتماد، كيميايي و مهرجويي گرفته است. كساني كه سينماي ايران را با تصوير آنها به ياد مي‌آوريم بايد در اين مراسم باشند. من دنبال مقصر نيستم. اما جشنواره فجر بايد به گونه‌اي اداره شود كه آقايان پوراحمد، تبريزي، موتمن، ميركريمي و… كه حداقل در جشنواره فيلم داشتند، در اختتاميه حضور داشته باشند. ما نمي‌توانيم بگوييم اين عدم حضور هم تقصير تبريزي است و هم حاتمي‌كيا. مقصر شيوه اداره جشنواره فجر است.
از بين كارگردان‌هايي كه نام برديد آقاي حاتمي‌كيا دست به دلخور شدن‌شان خيلي خوب است!
هر كدام از اين افراد يك خصوصيت خلقي دارند. به هر حال تدبير مدير جشنواره بايد اين باشد كه كه اين افراد را با توجه به خصوصيات‌شان دعوت كند. در جشنواره فجر بايد كساني مثل عباس كيارستمي هم باشند. مگر مي‌شود كسي كه اين همه جايزه بين‌المللي و نخل طلاي كن گرفته در مهم‌ترين رويداد سينمايي كشور حضور نداشته باشد؟




ادعای پیگیر پرونده که توسط کارگردان “ایستاده در غبار” تأیید شد⇐احمد متوسلیان با پاسپورت عباس عبدی ربوده شد!

سینماژورنال: اکران فیلم “ایستاده در غبار” مجالی را فراهم کرده برای بازخوانی بخشی از تاریخ؛ بخشی حول و حوش تیر 61 که در آن احمد متوسلیان فرمانده لشکر 27 محمد رسول ا..(ص) که همراه با یک هیأت دیپلماتیک به لبنان رفته بود ربوده شده و تا همین حالا کسی اطلاع دقیقی از سرنوشت وی ندارد.

به گزارش سینماژورنال محمدعلی مهتدی  رئیس وقت دفتر صداوسیما در بیروت که مسئول پیگیری پرونده متوسلیان و همراهانش بوده است به تازگی در نشستی با حضور محمدحسین مهدویان کارگردان “ایستاده…” نکته جالبی را درباره ماجرای عزیمت متوسلیان به بیروت بیان کرده است و آن هم اینکه متوسلیان با پاسپورت عباس عبدی از فعالان دانشجویی حاضر در تسخیر سفارت و بعدتر از روزنامه‌نگاران اصلاح‌طلب به مأموریت شناسایی بی بازگشت رفته است.

حاج احمد با پاسپورت عباس عبدی به بیروت رفت

مهتدی در این باره می گوید: مساله  این بود که حاج احمد با پاسپورت عباس عبدی، مسئول امنیتی سفارت ایران در بیروت رفته بود. او قبل از اینکه محاصره بیروت تکمیل شود به دمشق رفت. حاج احمد پاسپورت دیپلماتیک عباس عبدی را به همراه داشت.

وی ادامه می دهد: خب ایشان را باید چگونه معرفی می‌کردیم؟ برای وزارت خارجه لبنان نوشتم ربوده‌شدگان سید محسن موسوی کاردار ایران، احمد متوسلیان وابسته نظامی سفارت ایران، کاظم اخوان فیلمبردار خبرگزاری جمهوری اسلامی و تقی رستگارمقدم راننده هستند. غافل از اینکه حاج احمد پاسپورت خودش را نداشت و با نام عبدی معرفی شده بود که ما این را بعداً متوجه شدیم و قرار شد اعلام نکنیم.

عبدی گفت حاج احمد پاسپورت مرا گرفت
مهدویان در این باره بیان می دارد: آقای عبدی گفت که حاج احمد لباس نظامی بر تن نداشت و اصلاً قرار بر این بود که به عنوان دیپلمات برود و پاسپورت من را گرفت.

وی می افزاید: من با عبدی صحبت کردم؛ چون وقتی کسی پاسپورت دیپلماتیک همراهش می‌برد چرا باید لباس نظامی داشته باشد که تناقض ایجاد کند. البته تصمیم به رفتن معقول نبود و آقای عبدی گفت که حالا حاج احمد اصرار داشت اما چرا محسن موسوی پذیرفت؟




تأیید رسمی خبر سینماژورنال⇐سانسور “ایستاده در غبار” برای کسب رضایت خانواده متوسلیان

سینماژورنال: روز گذشته در گزارشی درباره سانسور برخی نماهای درام جنگی-زندگینامه ای “ایستاده در غبار” برای جلب نظر خانواده احمد متوسلیان گزارشی منعکس کردیم.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماژورنال چند ساعت بعد از آن گزارش در نشست خبری اکران این فیلم به صراحت بر حذف برخی نماهای فیلم به خاطر گلایه های خانواده متوسیان تأکید شد.

محمدحسین مهدویان کارگردان فیلم با اشاره به اهمیت شخصیت احمد متوسلیان در بحث دفاع مقدس گفت: وقتی فیلم “ایستاده در غبار” تمام شد؛ بعد از جشنواره فیلم فجر جلساتی برگزار کردیم و فیلم توسط خانواده احمد متوسلیان دیده شد.

وی ادامه داد: از ابتدا نیز رویه ما این بود که اگر قرار است فیلم اکران شود باید حتماً خانواده احمد متوسلیان فیلم را تأیید کنند به همین دلیلی بخش‌هایی از فیلم در زمان اکران به خواست خانواده ایشان اصلاح شد.

پیش بینی می شود بخشهایی از “ایستاده در غبار” سانسور شده است که درباره ارتباط سرد میان پدر و احمد تصویرسازی کرده است و همچنین بخشی از نماهایی که خشونت احمد در کوران دفاع مقدس را به نمایش می گذاشت.




اکران نسخه سانسورشده “ایستاده در غبار” برای جلب نظر خانواده احمد متوسلیان؟/کارگردان و تهیه‌کننده پاسخ می‌دهند

سینماژورنال: درام جنگی-زندگینامه ای “ایستاده در غبار” ابتدا بنا بود از ابتدای اردیبهشت ماه اکران شود اما در آستانه اکران به دلایل مختلف از برنامه اکران کنار رفت.

به گزارش سینماژورنال پخش کننده فیلم این تعلیق اکران را به دلیل آن دانست که فیلم قبلی سازمان اوج سرمایه گزار “ایستاده در غبار” یعنی “بادیگارد” فروش خوبی دارد و فعلا نباید پایین بیاید.(اینجا را بخوانید)

تهیه کننده فیلم ادعا کرد که این تعلیق اکران پیش بینی شده بوده و  پلتیکی برای تبلیغ فیلم(اینجا را بخوانید) و در نهایت نیز شنیده هایی طرح شد درباره اعتراض خانواده احمد متوسلیان نسبت به این ماجرا.

امیر متوسلیان برادر کوچکتر احمد متوسلیان تصویرسازی سردی که از رابطه پدر-فرزندی میان احمد و پدرش در فیلم ارائه شده بود را زیر سوال برده بود.(اینجا را بخوانید)

البته که مدتی بعد از طرح گلایه های امیر متوسلیان کارگردان “ایستاده در غبار” به صراحت از همکاری خانواده متوسلیان با گروه سازنده حین پروسه تحقیق سخن گفته و وجود صدای خواهر و یکی دیگر از برادران حاج احمد در این فیلم را شاهدی بر این همکاری دانست.

مهدویان درباره گلایه های امیر متوسلیان به سینماژورنال گفته بود:  بخشهای کودکی و نوجوانی حاج احمد مربوط به دهه های سی و چهل است یعنی زمانی که این برادر کوچکتر اصلا به دنیا نیامده بود. ایشان به هنگام گم شدن حاج احمد متوسلیان فقط ۱۰-۱۱ سال سن داشت و طبیعی بود که برای جمع آوری اطلاعات نمی شد به ایشان رجوع کرد.(اینجا را بخوانید)

سانسور نماهای پدر-فرزندی فیلم

“ایستاده در غبار” از چهارشنبه 19 خردادماه به عنوان یکی از فیلمهای اکران رمضان روی پرده خواهد رفت.

در فاصله کوتاه تا اکران شایعاتی طرح شده درباره سانسور فیلم و کم کردن چند دقیقه از اثر نسبت به نسخه جشنواره ای.

این شایعات حکایت از آن دارند که بخشهایی از فیلم که مورد اعتراض خانواده احمد متوسلیان بوده مورد تعدیل قرار گرفته است.

خانواده متوسلیان به تصویری که “ایستاده در غبار” از پدر خانواده داشته اعتراض کرده بودند؛ به جز گلایه از سردی رابطه احمد و پدر، در این فیلم نکاتی درباره همسر دوم پدر احمد متوسلیان بیان شده و احتمالا همین بخش بوده که باعث اعتراض خانواده متوسلیان شده است.

ایستاده در غبار
نمایی از “ایستاده در غبار”

کارگردان: چند جابجایی سکانس داریم

برای آگاهی از کم و کیف این سانسور به سراغ محمدحسین مهدویان کارگردان “ایستاده در غبار” رفتیم. مهدویان در پاسخ به این سوال که آیا نسخه اکران شده نسبت به نسخه جشنواره ای زمان کمتری دارد به سینماژورنال گفت: مشغول آماده سازی نسخه جدیدمان هستیم و البته که برای بهتر شدن کار چند جابجایی سکانسی داریم.

مهدویان درباره کم و کیف این جابجایی ها چیزی نمی گوید و وقتی پرسش سینماژورنال درباره سانسور نماهای مربوط به پدر احمد متوسلیان را می شنود سعی می‌کند با شوخی و خنده پاسخ به این پرسش را به آینده موکول کند.

تهیه کننده: اجازه بدهید فیلم روی پرده بیاید

از آن سو حبیب ا.. والی نژاد تهیه کننده “ایستاده در غبار” هم با بیان اینکه مشغول کارهای نهایی برای نسخه اکران فیلم است از پاسخگویی در این باره سرباز می‌زند.

او در گفتگو با سینماژورنال به این اکتفا می کند که: اجازه بدهید فیلم روی پرده بیاید و بعد همه با هم دریابیم که چه اتفاقی افتاده است.

نه مهدویان و نه والی نژاد به صراحت حرفی از سانسور نمی زنند اما قرائن حکایت دارند از تعدیل برخی بخشهای فیلمهای به خاطر کسب رضایت خانواده احمد متوسلیان.