1

آیین جن‌گیری؛ منشأ خلق موسیقی “اژدها…”+عکس

سینماژورنال: “اژدها وارد میشود” از جمله فیلمهای روی پرده است که یک محصول سینمایی تمام عیار به شمار می‌رود.

به گزارش سینماژورنال فیلم نه تنها قابهای استاندارد و خوش رنگی دارد بلکه طراحی صحنه متمایز کار و در کنار آن تأکید بر نقش فانتزی‌سازی به عنوان عاملی برای کشش مخاطب باعث شده با محصول جذابی روبرو باشیم.

در “اژدها…” موسیقی متن هم جایگاه ویژه ای دارد و تقریبا از همان ابتدای فیلم این موسیقی کوبنده و پرهیاهوی کریستوف رضاعی آهنگساز توانای ایرانی-فرانسوی است که باعث ایجاد نوعی حس رعب و وحشت می‌شود.

کریستوف رضاعی در گفتگویی با “اعتماد” از نقش آواهای ریتمیکی که در جنوب ایران و در مراسمی موسوم به آیین “زار” به کار گرفته می شود در خلق موسیقی “اژدها…” سخن گفته است.

آیین زار نوعی مراسم جن گیری به شمار می‌رود؛ در باور باورمندان به آیین زار٬ برخی از انسان‌ها، توسط نیروهای نامرئی که به عنوان باد(جن) شناخته می‌شوند تسخیر می شوند. این بادها شخصیت‌های گوناگونی دارند، و بیماری و افسردگی و روان پریشی شخص تسخیر شده را موجب می‌شوند و آیین زار برای درمان آن‌ها برپا می‌شود.

برگزارکنندگان مراسم یا آیین زار با نواختن طبل‌ها، دهل‌ها و یا دمام‌هایشان، افراد را به یک شوریدگی جذبه‌گونه دچار می‌سازند.

جالب است کریستوف رضاعی که از مادری فرانسوی متولد شده است این چنین یکی از موسیقی های آیینی ایران را برای ساخت موسیقی متن اثری پرهیجان به کار می برد.

متن کامل گفته های رضاعی درباره موسیقی “اژدها…” را بخوانید:

چطور شد كه موسيقي فيلم اژدها وارد‌مي‌شود را در چنين فضاي متفاوتي (الكترونيك) ساختيد؟ چه مدت روي ساختش كار كرديد؟
اين فيلم براي من تجربه متفاوت و شيريني بود و من وارد يك نوع كار صوتي شدم كه طول كشيد تا آن را به درستي درك كنم. فكر مي‌كنم در اين شكل از كار كه قراراست ما انتخاب صدا داشته باشيم و آنها را كنار هم بچينيم؛ بسيار زمان زيادي نياز است. خوشبختانه ماني حقيقي هم به من اين فرصت را داد و توانستم به تدريج كار را پيش ببرم. ‪ يكي ديگر از مسائلي كه باعث طولاني شدن ساخت موسيقي اين فيلم شد؛ انرژي بالاي خود موسيقي است. البته كساني كه حرفه‌اي مشغول كار با موسيقي الكترونيك هستند، مي‌توانند روزي چندين ساعت مشغول كار باشند اما من توانايي كار روزانه با مدت زياد را نداشتم و واقعا بعد از مدتي ذهن بسيار خسته مي‌شود‪. ‬


‪ ‬‬علاوه بر اينكه مي‌گوييد موسيقي اين فيلم تجربه تازه‌اي براي خودتان بوده؛ من فكر مي‌كنم اساسا موسيقي فيلم “اژدها وارد‌مي‌شود” از جمله تجربيات بسيار مدرن موسيقي ايران است. شايد تلفيق فضاهاي موسيقي جنوب ايران با موسيقي الكترونيك يكي از اله‌مان‌هايي باشد كه موسيقي اين فيلم را متمايز مي‌كند. كمي درباره تلفيق اين دو فضا بگوييد‪. ‬
‬‬بياييد روي هدف موسيقي الكترونيك متمركز شويم. موسيقي الكترونيكي كه سمت فضاهايي مي‌رود كه مخاطب را در يك خلسه قرار مي‌دهد؛ پيوند مشتركي با موسيقي جنوب ايران دارد. ما سال‌هاست كه در موسيقي جنوب‌مان در كنار موسيقي، همين فضاهاي ذكر و خلسه را داريم. در مراسم‌هاي زار هم ما تكرار ريتمي را مي‌شنويم كه به تدريج تاثير عجيبي بر وجودتان مي‌گذارد ‪ اين ريتم جادويي است و تاثير مستقيم بر تنفس شما، قلب شما و حتي سلول‌هاي بدن‌تان دارد. من فكر مي‌كنم پيوند موسيقي الكترونيك غربي و موسيقي جنوب ايران كه به ظاهر بسيار از هم دور هستند اما در واقع هدف‌هاي مشتركي دارند بسيار جالب است‪. ‬

تصویری منسوب به آیین زار
تصویری منسوب به آیین زار


چه شد كه به اين فضا رسيديد و موسيقي الكترونيك و جنوب ايران به چنين آميختگي رسيد؟
‬‬اين تجربه براي من و ماني حقيقي چندان دور از تجربه فيلم «آبادان» نبود. اما در فيلم آبادان، ما طي نخستين صحبت‌ها براي‌مان واضح بود كه بايد به فضاي موسيقي الكترونيك برسيم چرا كه اين فيلم در تهران مدرن شكل مي‌گرفت و فقط تيتر آن آبادان بود. طبيعتا تهران را با ريتم‌ها و تنش‌هايش مي‌توان با چنين فضايي نشان داد. اما درباره اژدها وارد مي‌شود فضا اين گونه نبود‪. ‬
همان طور كه موريكونه مي‌گويد كه من هم معتقدم ارتباط ميان كارگردان و آهنگساز با فيلم اول، شكل نمي‌گيرد و اين پروسه زمانبر است تا فضاهاي ذهني به هم نزديك شود. در فيلم “اژدها وارد مي‌شود” سكانسي بود كه كاراكترها دور آتش، ساز مي‌زنند. من پيشنهاد دادم يكي از سازها زنبورك باشد كه بعد فهميدم زنبورك در اين فيلم اساسا سمبل مرگ است و در نقاط ديگري هم شنيده مي‌شود و پس از شنيده شدنش يك نفر مي‌ميرد. اين نخستين مواجهه من با فيلم بود بعد از آن تا اتمام فيلمبرداري من هيچ چيز از فيلم نداشتم و نهايتا چيزي بيشتر از رافكات دريافت كردم تا موسيقي آن را بسازم‪. ‬ماني حقيقي آلبومي از گروه «ناين اينچ نيلز» به من داد و گفت كه چنين فضايي مي‌خواهد. درواقع اين آلبوم باعث نزديك شدن فضاي ذهني ما شد اما اين شروع كابوس من بود تا چيزي بسازم كه هم شبيه به ناين اينچ‌نيلز نباشد و هم فضايي شبيه به آن بسازد‪. ‬


به نظرتان نقش موسيقي در اين فيلم چيست؟
‪ ‬‬موسيقي كه براي اين فيلم ساخته شده قرار است اضطراب ايجاد كند و دايما اين خطر را گوشزد مي‌كند كه قرار است اتفاقي بيفتد. درواقع ما به فضاهاي تاريك و سنگيني نياز داشتيم تا اين حالت خطر را ايجاد كند. بسياري از صحنه‌هاي اين فيلم، ديالوگ‌هاي ساده‌اي است كه وقتي موسيقي روي آن مي‌آيد به طور كلي فضا تغيير مي‌كند‪. ‬
اژدها وارد مي‌شود، كلك بزرگي است و مخاطب دايما فكر مي‌كند آيا آنچه مي‌بيند واقعيت دارد يا نه. همين مساله قرار است با موسيقي نيز پوشش داده شود. يعني گاهي با هيجانش؛ تعليقي ايجاد كند‪. ‬


آيا قصد داريد موسيقي اين فيلم را منتشر كنيد؟
تلاش من بر اين است كه موسيقي فيلم اژدها وارد‌مي‌شود به زودي منتشر شود. اين آلبوم توسط نشر‌ميم منتشر خواهد شد‪. ‬

کریستوف رضاعی
کریستوف رضاعی



ابراز علاقه فرامرز قریبیان برای تحقق ایده پدر مانی حقیقی

سینماژورنال: قاسم هاشمی نژاد نویسنده ایرانی که یکی دو فیلمنامه مانند “راه و بیراه” سیامک شایقی را هم در کارنامه داشت یک ماه قبل درگذشت.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماژورنال هاشمی نژاد رمانی پلیسی به نام “فیل در تاریکی” داشت که جزو آثار خواندنی این ژانر در ادبیات ایران به شمار می‌رود و زمانی نعمت حقیقی فیلمبردار برجسته سینمای ایران، همکار سالیان سینماگرانی چون مسعود کیمیایی و پدر مانی حقیقی تصمیم گرفت آن را بسازد.

نعمت حقیقی می خواست یک درام پلیسی با اقتباس از این رمان به عنوان فیلم اولش بسازد و البته بنا بود فرامرز قریبیان نقش اصلی اش را بازی کند و چهره هایی چون حسن جوهرچی نیز با این فیلم به سینمای ایران معرفی شوند اما علیرغم آغاز فیلمبرداری و تصویربرداری بیشتر از ۳۰ دقیقه از اثر اما کار به نهایت در میانه کار متوقف ماند و بعدتر به گونه ای متفاوت توسط عباس رافعی تکمیل شد.

هنوز هم دلم می خواهد این کتاب فیلم شود

فرامرز قریبیان که از دیرباز علاقه خاصی به ژانر جنایی داشته و آخرین ساخته اش “گناهکاران” هم یک درام جنایی خوش ساخت بود در تازه ترین اظهارنظرش در شب فیلمنامه نویسان از علاقه اش برای ساخت فیلمی براساس رمان “فیل در تاریکی” سخن گفته است.

قریبیان گفت: کتاب «فیل در تاریکی» این نویسنده اولین کتاب پلیسی ای است که در ایران نوشته شده و لهجه‌های مختلفی داخل آن است. کاری که بسیار خوب نوشته شده و به همین دلیل نعمت حقیقی پس از سالها فیلم‌برداری تصمیم گرفت با این فیلمنامه رو به کارگردانی آورد.

وی افزود: اما متأسفانه به دلیل اختلاف با تلویزیون 15 دقیقه از این فیلم، فیلمبرداری نشده باقی ماند که بعدها توسط شخص دیگری به پایان رسید اما کار دیگری شد.

این بازیگر بااخلاق خاطرنشان ساخت: هنوز هم دلم می‌خواهد این کتاب تبدیل به فیلم شود و دوست دارم خودم و یا شخص دیگری آن را بسازد.البته دیگر سن ام برای بازی در نقش داخل داستان مناسب نیست.




مانی حقیقی “اژدها…” را “خزعبل” خواند و “…آلبالو” را “پفک نمکی”!

سینماژورنال: مانی حقیقی کارگردانی که این روزها “اژدها وارد میشود” را در اکران دوم نوروزی دارد به واسطه ارائه روایتی فانتزی در فیلمش با فرم مستند به شدت مورد سوءتفاهم قرار گرفته است.

به گزارش سینماژورنال بسیاری از منتقدان محصول جریان سینمایی دهه 60 بدون اینکه بتوانند از فیلم ایراد تکنیکی بگیرند بر وجه دروغ بودن متن فیلم “اژدها…” تأکید کرده اند و همین را عاملی نموده اند برای تکفیر حقیقی؛ بی توجه به اینکه یکی از اهداف سینما حقیقی جلوه دادن فانتزی است.

مانی حقیقی که از جشنواره به این سود مرتب درباره این فیلم طرف سوال قرار می گرفت بالاخره در گفتگویی با “شرق” به صراحت اعتراف کرده به فانتزی بودن روایت فیلم و حتی جایی از گفتگو داستان فیلمش را “خزعبل” خوانده است. البته که حقیقی دلیل خود را برای ارائه دادن “خزعبل” در قالب واقعیت به مخاطب را سنجش میزان خرافه‌گرایی مخاطبان دانسته است.

از آن طرف حقیقی درباره “50 کیلو آلبالو” فیلم پرفروشی که در اکران نوروزی روی پرده داشته هم به صراحت از تلاش برای تولید یک فیلم “توخالی” حرف زده؛ او ابایی نداشته از اینکه فیلمش را به مانند “پفک نمکی” بداند.

سینماژورنال متن کامل گفتگوی حقیقی را ارائه می دهد:

 «اژدها وارد می‌شود» پیش از هرگونه تحلیل ارزش‌گذارانه، فیلمی عجیب است. ظاهر فیلم نشان می‌دهد که فیلم‌ساز قصد داشته با ژانرهای مختلف سینمایی داستان خود را روایت کند. اما به مرور تماشاگر گویی ناخودآگاه متوجه می‌شود که فیلم فقط به اتفاقات تاریخی و بازی‌های فرمال و… محدود نمی‌شود. این ایده چگونه شکل گرفت؟
جواب به این سؤال همیشه دشوار است، چون آدم هیچ‌وقت دقیقا نمی‌داند ایده‌هایش از چه سرچشمه‌هایی تراوش می‌کند. به همین دلیل شاید بدترین آدمی که می‌تواند این سؤال را پاسخ بدهد، شخصی است که کار را ساخته. بااین‌حال به نظرم می‌رسد داستان این فیلم چند سرمنشأ داشت. از سال‌ها قبل دو طرح مختلف داشتم که دائم در ذهنم بازی می‌کردند، تا اینکه با هم تلاقی کردند و من متوجه شدم اینها در حقیقت یک فیلمند. یکی در مورد یک گروه فیلم‌سازی بود که سفارش گرفتند از مراحل مختلف استخراج یک مجسمه قدیمی در شهری باستانی در کویر فیلم تهیه کنند، اما به دلایلی یک روز دیر می‌رسیدند و با بقایای ماجرای استخراج مواجه می‌شوند! احتمالا فیلم هنری بی‌مزه‌ای می‌شد. طرح دیگری هم داشتم درباره مار بزرگی که زیر قبرستان کهنه‌ای زندگی می‌کرد و هربار در آن قبرستان مرده‌ای دفن می‌شد، مار حرکت می‌کرد تا جسد را بخورد و قبرستان را می‌لرزاند و اهالی ده را که نمی‌دانستند ماجرا چیست به وحشت می‌انداخت. این طرح هم احتمالا چیزی بهتر از یک فیلم علمی-تخیلی معمولی نمی‌شد. ولی ترکیب این دو ناگهان به نظرم خیال‌انگیز و جذاب شد. از طرف دیگر هم هوس کرده بودم فیلمی ماجراجویانه ‌یا به قول سینمادارها «حادثه‌ای» بسازم؛ اکشنی که حال‌وهوایش متعلق به خودم باشد، نه پیرو قواعد رایج هالیوود. فیلمی که از ساختنش لذت ببرم و تابع قوانین ژانر مشخصی نباشد. متوجه شدم اگر قصه فیلم در زمان گذشته رخ دهد، واکنش‌ها به آن متفاوت خواهند بود و راحت‌تر می‌توانم آن را مال خودم کنم.
چرا؟
وقتی فیلمی درباره تهران معاصر می‌سازید، از فیلم استنباط‌‌های دست‌کاری‌شده سیاسی خواهند کرد. نمی‌خواستم فیلم فقط یک لایه داشته باشد و به یک معنای آشکار سطحی تقلیل یابد. مهم‌تر اینکه نمی‌خواستم تماشاگر با فضاهای فیلم مأنوس باشد. به نظرم رسید که اگر داستان در گذشته نه‌چندان‌دور اتفاق بیفتد، شاید بتواند از برداشت‌های دم‌دستی رها شود. البته اشتباه می‌کردم و قابلیت‌های منتقدان سطحی‌نگر را دست‌کم گرفته بودم! این را هم اضافه کنم که ایده مستندبودن ماجرا هم از همین زاویه به ذهنم رسید.
به همین دلیل سراغ افرادی همچون سعید حجاریان و صادق زیباکلام رفتید که با توجه به اعتبارشان، در سندیت حرف فیلمتان جای اماواگری باقی نماند؟
دقیقا.
به نظرم موقعیت خطیری به وجود آمده. چون اتفاق تاریخی در فیلم واقعی نبود. با وجود مطلع‌بودن از این موضوع، چگونه حاضر شدند همکاری کنند؟
به‌راحتی. همه‌شان بدون هیچ دغدغه‌ای حاضر شدند در این کار مشارکت کنند و حتی لحظه‌ای هم تردید نکردند. البته ظاهرا صادق زیباکلام بعدا از تصمیمش پشیمان شده. قانع‌کردن او بیشتر از دیگران وقت گرفت، ولی وقتی پذیرفت، کارش را بسیار خوب انجام داد و بازی‌اش حقیقتا درخشان بود.
دست‌کم خانم لیلی گلستان که حرف ایشان در عرصه هنرهای تجسمی قابل‌استناد است و قطعا نیت شما را می‌دانستند چگونه حضور‌یافتن در فیلم را پذیرفتند؟
همه نیت من را به‌خوبی می‌دانستند، اما قانع‌کردن مادرم از همه آسان‌تر بود. درواقع او بود که باید مرا قانع می‌کرد، که کرد!
در بیان مونولوگ‌ها، آیا هر یک از راویان از خود سخنی به آن اضافه کردند یا اینکه وابسته به دیالوگ‌های شما بودند؟
به همه کسانی که در بخش‌های مستند فیلم بازی کردند، کلیات ماجرا را توضیح دادم؛ اینکه اسم شخصیت‌هایی که می‌خواهیم وانمود کنیم واقعی‌اند و می‌خواهیم بگوییم این کارها را کرده‌اند و شما قرار است این نکات را درباره آنها بگویید. همگی بداهه صحبت کردند و به نظرم عالی بودند و بسیار قانع‌کننده؛ در حد ترسناکی قانع‌کننده!
غافلگیری بزرگی بود! چون خودم هم در ابتدا واقعا باور کردم که دارید بخشی از تاریخ ایران را روایت می‌کنید! نکته جالب این است که دهه ٤٠ را وارد داستان کردید؛ همان سالی که فیلم «خشت و آینه» به کارگردانی ابراهیم گلستان ساخته شد. آن فیلم واقعیات تلخ جامعه روز را هنرمندانه به نمایش گذاشت. اما سال‌ها بعد نوه آن فیلم‌ساز در فیلمی با واقعیت شوخی کرد. فکر کنم تنها کسی هستید که در کمال جرئت توانستید با پدربزرگ‌تان شوخی کنید. چگونه این درهم‌آمیختگی واقعیت و خیال را به‌نفع واقع‌نمایی فیلم به کار بستید؟
قرار این بود که ما قصه‌ای کاملا غیرواقعی و غیرقابل‌باور را تعریف کنیم، با این ادعا که شخصیت‌های فیلم کاملا واقعی‌اند. نکته اصلی این بود که قصه، ‌به‌خودی‌خود، ‌کاملا غیرقابل‌باور باشد، ‌ولی حضور کارشناسان واقعی و شناخته‌شده ادعای ما را که قصه واقعی است موجه جلوه بدهد. به همین دلیل درباره اژدهایی صحبت کردیم که از قبرستانی در قشم استخراج و به تهران منتقل شده؛ نکته‌ای که قاعدتا هیچ‌کس نباید لحظه‌ای باورش کند.
یا اینکه یک مرد هندی داخل چاهی می‌افتد و اژدها را می‌بیند و وقتی از چاه بیرون می‌آید شروع می‌کند به آلمانی حرف‌زدن! واقعا قصدتان از این کار چه بود که موضوعی کاملا غیرواقعی را در بسته‌بندی خوش‌آب‌و‌رنگی به نام واقعیت به مخاطب تقدیم کنید؟ حتی در ابتدای فیلم نوشته‌اید «براساس یک داستان واقعی».
دقیقا همین‌جاست که تنشی جذاب ایجاد می‌شود.
تنش میان چه کسی و چه چیزی؟
تنش میان ایمان و عقل تماشاگر، میان غریزه تماشاگر و شعورش. فیلم دو ذهنیت را روبه‌روی هم قرار می‌دهد؛ حجاریان و زیباکلام و گلستان ادعا می‌کنند که فلان اتفاق واقعا رخ داده، ولی شعور تماشاگر به او نهیب می‌زند که چنین چیزی غیرممکن است. تماشاگر باید بین این دو انتخاب کند.
با این نگاه فیلم کاملا ارجاعات امروزی هم دارد؟
روایت فیلم همان‌طور که گفتم مستقیما به شرایط کنونی اشاره نمی‌کند. ولی به‌هرحال فیلم در زمان حال ساخته شده و در زمان حال دیده و فهمیده می‌شود.
دراین‌صورت تماشاگر در موضع ضعف قرار می‌گیرد؛ چون اطلاعات تاریخی‌اش کم است؟
تماشاگر با فضا آشنا نیست و وقتی کارشناس معتبری ادعا می‌کند که فلان اتفاق واقعا رخ داده، احتمال اینکه باور کند زیاد است. فرض کنید من از آلاسکا برگشته‌ام و ادعا می‌کنم آنجا اژدهایی دیدم که رنگش صورتی بود. جایی از ذهن‌تان شاید بخواهد این حرف را باور کند. دست‌کم از خودتان می‌پرسید، من که آلاسکا نرفته‌ام، نکند دارد راست می‌گوید؟ اما اگر می‌‌گفتم امروز صبح در تقاطع خیابان کریمخان و حافظ، اژدهایی صورتی دیدم، شما راحت می‌گویید طرف دارد چرت می‌گوید. بی‌شک برای هر دو مورد استثناهایی وجود دارد. من دارم درباره امکانات کلی صحبت می‌کنم.
اما فیلم مملو از آدرس‌های اشتباه است. آیا علتش ایجاد همین تنشی است که دنبالش بودید؟
ما تلاش کردیم داستان تا حدی غامض و پیچیده شود که باورکردنش غیرممکن باشد و تماشاگر بگوید نمی‌توانم حرف این کارشناسان و مورخانی را که روی صحت این داستان تأکید دارند، بپذیرم. امید این بود که چنین اتفاقی بیفتد! امید این بود که تماشاگر با استناد به عقل خودش مشروعیت کارشناسان و در واقع مشروعیت سازنده فیلم را زیر سؤال ببرد و بفهمد که وارد یک بازی پلید شده و از این درک لذت ببرد. در واقع ما آزمایشگاهی را شکل دادیم که ببینیم چند درصد از مردم این داستان را باور می‌کنند یا نمی‌کنند.
پس سعی کردید به بخش روان‌شناسی فرهنگی ایران نزدیک‌تر شوید تا جامعه‌شناسی آن؟
بیایید انتزاعی صحبت نکنیم. در جشنواره فجر یک روز فیلم در سینما آزادی اکران شد. بعد از پایان فیلم، چند جوان دانشجو پیش من آمدند و پرسیدند: «آقای حقیقی این اژدها الان کجاست؟ آیا هنوز زنده است؟ و اگر مرده کجا دفن شده؟» تصورش را بکنید! دانشجوی مملکت در قرن بیست‌ویکم از من پرسید آقا این اژدها کجاست؟ کاملا قبول کرده بود که اژدهایی وجود دارد و حالا آمده بود تا از من آدرسش را بپرسد!
البته حوادثی که در این ١٠ سال اخیر در جامعه ما گذشت، کمتر از باورپذیری دانشجویان درباره اژدها نبود!
منظور من هم همین است. آدم خوش‌بین و ساده‌دلی مثل من انتظار ندارد فردی تحصیل‌کرده و باشعور که در سالن سینمای جشنواره فجر، فیلم می‌بیند، تا این حد آمادگی پذیرفتن چنین خزعبلی را داشته باشد! اینجاست که فیلم کارش را انجام می‌دهد.
 شاید باید بپذیرید که فیلم را نفهمیده‌اند؟
فهمیدن ندارد. این سویه از فیلم اتفاقا خیلی ساده است. اژدها؟ زیر قبرستانی در قشم؟ فیلم من در واقع یک دستگاه خرافه‌سنج است.
 فیلم درعین‌سادگی، پیچش‌هایی دارد که آدم متحیر می‌شود که قبول کند یا نکند و مهم‌تر اینکه بابِ تفاسیر و تأویل را بازگذاشته‌اید. دوست دارم بدانم واکنش آقای حجاریان بعد از اینکه متوجه شد اصل خواسته شما چیست، چه بود؟
آقای حجاریان با علاقه زیاد گوش می‌کرد که داستان فیلم درباره چیست و من قرار است چه کار کنم. کاملا متوجه بود که دارم از ایشان دعوت می‌کنم رسما و عمدا دروغ بگوید. توضیحاتم را که دادم لبخند زد و گفت: «خیلی جالب است. کی فیلم‌برداری کنیم؟»
به‌همین‌دلیل می‌گویند دروغ هرچه بزرگ‌تر باشد، باورپذیرتر است؟!
در واقع کارکرد حجاریان و زیباکلام و گلستان در فیلم این بود که دروغ را آن‌قدر بزرگ کنند که مو، لای درزش نرود. ولی به همان اندازه هم‌ کدهایی در فیلم وجود دارد که کاملا نشان می‌دهد که ماجرا نمی‌تواند راست باشد. ایجاد این تعادل نکته مهمی بود. اصرار داشتم که وجه خیالی و افسانه‌ای و غیرقابل‌باور فیلم آن‌قدر زیاد شود که تماشاگر از خود بپرسد مگر می‌شود همه اینها واقعی باشد! می‌خواستم ببینم تا چه اندازه می‌شود این تعادل را در فیلم نگه داشت.
حالا به قول معروف از نظر شما این نگاه مقبول افتاد؟
واقعیت این است که تعداد کسانی که داستان را دربست باور کردند از انتظار من بسیار بیشتر بود. گروه دیگری هم هستند که ماجرا را باور نکرده‌اند ولی درعین‌حال متوجه بازی هم نشده‌اند و من را متهم به جعل و تحریف تاریخ کرده‌اند! این گروه حتی از گروه اول هم برای من شگفت‌انگیزترند!
البته کسانی که با تاریخ سینما آشنا هستند، شاهد چنین نمونه‌هایی بوده‌اند. نظرم این است که درنهایت می‌توان از فیلم شما تعابیر استعاری داشت؟ به‌همین‌دلیل برخی‌ها اسم آن را فریبکاری گذاشتند!
حتی اگر فریبکاری است، این فریبکاری می‌خواهد مخاطب را به یک آگاهی برساند و نه به حماقت.
یکی از امتیازات فیلم حضور بازیگران و به‌ویژه امیر جدیدی بود. به نظر می‌رسد سوپراستار آینده سینمای ایران باشد؟
امیدوارم.
چرا لوکیشن فیلم را قشم انتخاب کردید؟
چون جغرافیای وهم‌آلودی دارد و فضایش مثل خواب می‌ماند. می‌خواستم توهم، جادو و عناصر متافیزیکی را در فیلم جاری کنم؛ عناصری که منطق و عقل تماشاگر را به بازی بگیرد و او را اغوا، ‌گیج، خواب و هیپنوتیزم کند.
با توجه به کارهایتان به نظر می‌رسد که به طنز گرایش زیادی دارید. چرا؟ درحالی‌که در جامعه ما چندان کسی از طنز و کاریکاتور استقبال نمی‌کند! و قضیه جایی پیچیده‌تر می‌شود که اگر شخصیت‌های معاصر و زنده را دستمایه طنز قرار دهیم، دیگر عاقبت خوشی نخواهید داشت!
من تصور می‌کنم کمتر از همکاران دیگرم نگران عواقب این بخش از کارم هستم. همان‌قدر که با طنز گزنده می‌توانم فیلم بسازم یا صحبت کنم، می‌پذیرم که با همین لحن با من صحبت شود. قواعد بازی را می‌پذیرم و ناراحت نمی‌شوم.
واقعا ناراحت نمی‌شوید؟
اگر ناراحت می‌‌شدم که اصلا به این شکل وارد چنین فضایی نمی‌شدم. احساس می‌کنم استفاده از مطایبه و انواع و اقسام طنز، درهایی را باز می‌کند که از طریق آنها می‌توان کارهای جدید و حرف‌هایی را مطرح کرد که با شکل عبوس و بداخلاقی که در کشور ما رایج است، امکان‌پذیر نیست. طنز ابزار بیشتری برای طرح مسائل در اختیارم می‌گذارد. چندصدایی طنز موجب می‌شود حرف‌ها به یک چیز واحد شفاف و دقیق تقلیل داده نشود.
به عبارت دقیق فرار از دُگماتیسم؟
بله، طنز یکی از راه‌های اصلی برای فرار از جزم‌اندیشی و تحجر است. در فرهنگ ما رندی و کنایه سابقه شکوهمندی دارد؛ اما بدبختانه همیشه با تعارف و پنهان‌کاری و مصلحت‌اندیشی همراه بوده. شوخی همیشه فضا را چندلایه و امکانات معنایی را تکثیر می‌کند. درست است که تا حدودی فضا را انتزاعی مي‌كند ولی در‌عین‌حال درها را باز می‌کند. ضمن اینکه اصولا فضا بیش‌از‌حد عبوس است و دلیل ندارد همه این قدر خودشان را جدی بگیرند! یادمان باشد که ما در کشور خیام زندگی می‌کنیم. جدی‌نگرفتن و رها‌بودن در ذات فرهنگ ماست و روی دیگر سکه، تحجر و جزم‌اندیشی است.
آیا می‌شود این طنز را در راستای تحصیلات شما در زمینه فلسفه دانست؟
نمی‌دانم! چیزی نیست که درباره‌اش فکر کرده باشم. خودآگاه نیست. من این‌جوری هستم. تصمیم نگرفته‌ام این‌طور باشم.
جالب است در مستند «مهرجویی: کارنامه ٤٠ساله» چنین طنزی را در روابط آدم‌های بزرگی مثل داریوش شایگان، مهرجویی و گلی ترقی به نمایش گذاشتید و حتی اظهارنظرات منتقدان نسبت به یکدیگر خیلی صریح و البته طنزآمیز بود.
داریوش شایگان، داریوش مهرجویی، گلی ترقی، شاهرخ مسکوب، نادر نادرپور، هریک در جایگاه خود کارهای مهمی کرده و تمامی‌شان هم با شیطنت و خنده و طنز خاص خود به زندگی نگاه کرده‌اند. من می‌دانم که آدم‌ها هرچقدر راحت‌تر، شوخ‌طبع‌تر و سبک‌تر باشند، بزرگ‌ترند و هرچه سعی ‌کنند خودشان را جدی و عبوس نشان دهند، حقیرتر.
برسیم به فیلم «٥٠ کیلو آلبالو». من فیلم را دیدم و در لحظه هم کلی خندیدم؛ اما برایم این سؤال مطرح شد که چرا این فیلم کمدی، این‌قدر رو است. چرا مانی حقیقی چنین فیلمی ساخته؟!
دلایلش متعدد است؛ ولی دلیل اصلی‌اش طبعا این است که دلم خواست. دلم خواست ببینم قادرم چنین فیلمی بسازم یا نه. چالش اصلی در ساختن یک فیلم کمدی عام‌پسند در شرایط فعلی ما این است که موفق شوی تا حد امکان فیلم را از آنچه «محتوا» نامیده می‌شود، خالی کنی. وقتی قرار است فیلم با بیشترین تعداد مخاطب ارتباط برقرار کند، همه قوانین بازی تغییر می‌کنند و تو حالا در جست‌وجوی کوچک‌ترین مخرج مشترکی؛ یعنی دیگر معلوم نیست دقیقا‌ داری با کی حرف می‌زنی و باید با زبانی صحبت کنی که هرکس از در وارد شد، زبانت را بفهمد. این برای من چالش بسیار بزرگی محسوب می‌شد. لازم بود فیلم را کاملا از خودم خالی کنم. جایی برای لحن شخصی، ‌سلیقه شخصی و دغدغه‌های شخصی اصلا وجود نداشت. تصمیم گرفتم معادل سینمایی «پفک نمکی» را بسازم؛ چیزی خالی از معنا، خالی از هویت، خالی از سلیقه. به نظر کار آسانی می‌آید؛ ولی فوق‌العاده کار پیچیده و عجیبی بود؛ بنابراین مایه تعجب نیست وقتی همه می‌گویند «ساختن این فیلم از تو بعید بود!» هدف این بود که تا حد امکان از خودم دور بشوم و ببینم تا کجا می‌توانم بروم. در چنین شرایطی نمی‌شود هم خدا را خواست و هم خرما را. نمی‌توان هم به سلیقه عموم مردم فکر کرد و هم به سلیقه شخصی چسبید.
همان‌طور که نمی‌شود هم از خوردن پفک‌نمکی لذت برد و هم به فکر تغذیه سالم بود. باید انتخاب کنی و تا آخرش بروی. اگر سعی کنی یک ملت را بخندانی و درعین‌حال خودت را به سلایق شخصی خودت محدود کنی، معمولا صاحب فیلمی گنگ و بلاتکلیف می‌شوی. بی‌شک استثناهایی وجود دارند؛ ولی هدف من تخریب کامل خودم بود به نفع عام‌پسند‌کردن فیلم. قانونی که برای خودم چیدم، این بود که همه چیز را فدای سلیقه عام کنم. نتیجه‌اش شده فیلمی که به نظرم مناسب گروه سنی ١٤ تا ٢٠ سال است و تا این لحظه بیشتر از ١٠ ‌میلیارد تومان فروخته و در‌عین‌حال موجب شده به اندازه یک عمر کار حرفه‌ای در سینما فحش بخورم! به نظرم معامله خطیر و جالبی بود!
یعنی فروش خوب فیلم را مهم‌ترین دستاورد فیلم می‌دانید؟
برای اینکه فضا را برای شما ملموس کنم، این را می‌گویم: ١٠ میلیارد تومان فروش یعنی استادیوم آزادی را ١٠ بار از تماشاگر پر کنید. این تعداد مخاطب اصلا شوخی نیست. من می‌خواستم روبه‌روشدن با این تعداد مخاطب را یک ‌بار هم که شده تجربه کنم. سهم من از فروش این فیلم بسیار ناچیز است. بحث سود مالی نیست، هر چند آن هم جذاب است. بحث حس خوب خنداندن این تعداد آدم است. دستاورد فیلم این است که لحظه به لحظه‌اش طراحی و مهندسی شده اما به نظر می‌آید هیچ فکری درمورد آن نشده و همه را سر صحنه برده‌ایم و رقصانده‌ایم و فیلم گرفته‌ایم! من جدلی با کسی ندارم، اما اگر واقعا ساختن چنین فیلمی این قدر سهل‌الوصول و آسان است چرا همه فیلم‌ها این‌گونه فروش ندارند؟! من جواب این سؤال را به خوبی می‌دانم، چون به دقت رویش کار کرده و آن را ساخته‌ام. ولی به نظرم دیگران باید این سؤال را به شکل جدی‌تری از خود بپرسند و در گام اول، که واکنش به توخالی‌بودن فیلم است، متوقف نشوند. به شما اطمینان می‌دهم که ماجرا پیچیده‌تر از این حرف‌هاست.
جدیدا همه دوست دارند مدل اصغر فرهادی فیلم بسازند!
خب اشتباه می‌کنند. این چیزها به این سادگی که فکر می‌کنند به دست نمی‌آید. به همین دلیل مایلم منتقدان سؤال من را جواب دهند. وقتی می‌پرسم چرا فیلم فروش خوبی داشت، پاسخ می‌دهند به دلیل موفقیت برجام یا به دلیل پیروزی مردم در انتخابات مجلس یا به دلیل موفقیت دولت آقای روحانی در دو سال گذشته است. اما هیچ‌کس نمی‌گوید لابد این فیلم چیزی دارد که در فیلم‌های مشابه دوروبرش نیست. این مهم است و وظیفه منتقد این است که توضیح دهد دلیلش چیست. به نظرم «مستهجن» این است که منتقد با یک جمله که «فیلم ارزش نقدشدن ندارد»، زحمت تحلیل را از سر خودش باز ‌کند. واقعیت این است که هیچ فیلمی نیست که قابل تحلیل نباشد. مهم است که قابلیت تحلیل چنین فیلمی را داشته باشی. فیلمی که تا این حد سطحی و سبک است و درعین‌حال تا این حد مورد استقبال مخاطب قرار گرفته، ابزار جدیدی برای تحلیل می‌طلبد، ابزاری که در دسترس هرکس نیست.
از نظر شما چرا فیلم پرفروش شد؟
به دلیل زحمات بسیار زیادی که کشیده شد تا فیلم از محتوا خالی و کاملا سطحی بشود. ما جلسه می‌گذاشتیم که فلان شوخی را با اینکه خیلی خنده‌دار است حذف کنیم چون پیچیده است و ممکن است همه متوجه طنز آن نشوند و فیلم را با وسواس تقلیل دادیم به محصولی کاملا سطحی که مدنظرمان بود. من اصلا نمی‌گویم «٥٠ کیلو آلبالو » یک فیلم خوب هست یا نیست. کاملا واضح است که فیلمی «خوب» به معنای رایجش نیست. اصلا قرار نیست فیلم خوبی باشد. قرار است تونلی باشد که شما از یک طرف واردش شوی و از طرف دیگر خارج شوی و کمی سبک‌تر باشی و لبخند بزنی، همین و در این امر اصلا تردیدی نیست که فیلم برای اکثریت قریب‌به‌اتفاق مردم همین کارکرد را داشته. بنابراین «٥٠کیلو آلبالو» برای من یک تجربه بود. به خودم گفتم مانی آیا می‌توانی چیزی بنویسی و بسازی که تعداد زیادی آدم فیلمت را ببینند و بخندند و فردا با دوستان دیگر دوباره بیایند و ببینند و بخندند و پس فردا با دوستان بیشتری دوباره همین کار را بکنند؟ و معلوم شد که بله، ‌خیلی خوب می‌توانم این کار را بکنم! چون همان‌طور که می‌دانید معنای فروش بالای هفت، هشت‌ میلیارد تومان در سینمای ایران این است که اکثر مردم فیلم را بیشتر از یک‌بار یا حتی دو بار دیده‌اند.
خب جامعه زیادی محتوازده شده، شما هم اساسا هر نوع ‌گیردادن را در این فیلم ممنوع کردید؟
درست است. از حمله‌کردن و متلک‌گفتن و دست‌انداختن پرهیز کردم. نمی‌خواستم کمدی گزنده یا سیاه بسازم. همان‌طور که می‌دانید، بسیاری از کمدی‌های روشنفکری ما کمدی‌های گزنده‌ای هستند. رضا کاهانی دوست عزیز من است و اغلب فیلم‌هایش پر از نیش، کنایه و اعتراض است و اغلب هم خیلی خوب از آب در آمده و محبوب هم بوده‌ است. من می‌خواستم راه دیگری بروم.
البته با اینکه به کسی‌گیر ندادید، دانشجویان عدالت‌خواه دانشگاه امام صادق (ع) برای این فیلم پیاله آلبالوی فاسد را به آقای ایوبی، رئیس سازمان سینمایی اهدا کردند. نظرتان چیست؟
ما به کسی‌گیر ندادیم تا همه بتوانند به ما ‌گیر بدهند و الحق که دادند. دمشان گرم. مملکت آزاد است و همه حق دارند نظرشان را بگویند. به‌هرحال تضارب آرا یکی از ارکان دموکراسی است. همه آزادند تا نظر بدهند. اما در حین نظردادن بد نیست متوجه باشند قرار بوده فیلم چه نقشی بازی کند و چه کارکردی داشته باشد. از طرف دیگر تردید ندارم یکی از مشکلات اصلی مخالفان فیلم این است که من آن را ساخته‌ام. به شما قول می‌دهم اگر سازنده فیلم من نبودم یا با نام مستعار فیلم را ساخته بودم این‌قدر اتفاقات عجیب و غریب برایش رخ نمی‌داد! «روشنفکرها» احساس می‌کنند که یکی از هم‌قطارانشان به آنها خیانت کرده و به صفوف دشمن پیوسته، «فیلمفارسی‌سازها» هم فکر می‌کنند که یک نفر از صفوف دشمن به پایگاهشان رخنه کرده، «دلواپس‌ها» هم که کلا دلواپس هستند و برایشان زیاد فرقی نمی‌کند که من چه کاری کرده‌ام. بازی کاملا به هم ریخته! اما واقعیت این است که همین اتفاقات است که فضا را برای من لذت‌بخش کرده. هم از میزان فروش فیلم کیف می‌کنم و هم از خواندن نقدهای عصبی و نامه‌های اعتراضی. اتفاق جالب و جدیدی افتاده. راستش فضای پیرامون فیلم از خود فیلم هم مسرت‌بخش‌تر شده!
به نظرم شوخی‌تان با فیلمفارسی و فیلم نیست، در جهان ِ«نخلستان هوس» نقطه اوج فیلم بود.
خودم هم خیلی دوستش دارم. بازی افسانه بایگان معرکه است!
نظرتان درباره اینکه نشریه‌ای، خانواده شما را متهم به جاسوسی کرده، چیست؟
نظرم این است که بعد از تعطیلی نشریه «گل آقا» خلأ بزرگی در فضای مطبوعات فکاهی به وجود آمد که خوشبختانه همکاران شما در آن نشریه درصدد پر‌کردن آن هستند.




توضیحات مانی حقیقی در چرایی “دو ریالی” خواندن برخی خبرنگاران

سینماژورنال: اسفندماه سال گذشته و بعد از مجادله لفظی میان تعدادی از خبرنگاران و لیلا حاتمی در پشت صحنه “رگ خواب” حمید نعمت ا.. بود که مانی حقیقی با نگارش متنی اجتماعی برخی خبرنگاران را با لفظ “دوریالی” نواخت.

به گزارش سینماژورنال حقیقی حالا به بهانه گفتگو درباره دو فیلم “50 کیلو آلبالو” و “اژدها وارد میشود” از این گفته که منظورش از “دوریالی” خبرنگارانی بوده که سوالاتی خاص را از لیلا حاتمی پرسیده اند بدون اینکه وضعیت روحی او را بسنجند.

توضیحات مانی حقیقی درباره آن ماجرا را به نقل از گفتگوی فرانک آرتا با این کارگردان در “شرق” بخوانید:

 چرا در اظهارنظری در فیس‌بوک، خبرنگاران را با واژه «دوزاری» نواختید؟! بسیاری از همکارانم از شما رنجیده‌اند و معتقدند شما ارزش‌های کاری‌شان را نادیده گرفته‌اید… .
من هنوز سر حرفم هستم و برای حرفم دو دلیل دارم؛ اول اینکه وقتی خبرنگاری حرفه‌ای می‌خواهد با بازیگری سر صحنه فیلم‌برداری گفت‌وگو کند، وظیفه دارد شرایط روحی بازیگر را در نظر بگیرد و با حساسیت کامل نسبت به آن شرایط بحث را پیش ببرد. اگر بازیگر، نقش اول فیلم را دارد و فیلم هم فیلمی سخت و طاقت‌فرساست، این وظیفه حتی خطیرتر می‌شود و اگر آن بازیگر لیلا حاتمی است که حساسیت‌های خاص خودش را نسبت به کارش دارد، ماجرا حتی غامض‌تر و حساس‌تر می‌شود. اگر خبرنگار متوجه شود گفت‌وگو، ‌به هر دلیل، دارد به مشکل بر می‌خورد و بازیگر دارد از شرایط مصاحبه زجر می‌کشد، کاملا بدیهی است که گفت‌وگو باید به وقت دیگری موکول شود. از نظر من واضح است خبرنگار باید با ویژگی‌های خاص بازیگر آشنا باشد و بداند چه سؤال‌هایی منجر به چه نوع واکنش‌هایی در او می‌شود. به عبارت ساده‌تر، ‌خبرنگار باید سوژه‌اش را بشناسد. فرق مصاحبه‌کننده مجرب و آدم ناشی دقیقا در همین جزئیات است. نکته دوم که به نظرم بسیار مهم‌تر است، اینکه اگر گفت‌وگویی به هر دلیلی درست پیش نرفته و کار بالا گرفته و حرف‌های تندی میان طرفین ردوبدل شده، انتشار متن آن گفت‌وگو حاکی از چیزی نیست جز بدخواهی خبرنگار و میل به تخریب شخصیت مصاحبه‌شونده. انتشار فایل صوتی گفت‌وگو هم چیزی نیست جز تشدید همان صفات. معنی چنین کاری فقط این است که ما می‌خواهیم آبروی فلانی را ببریم و در ملأعام تحقیرش یا مثلا ادبش کنیم، ‌او را سر جایش بنشانیم و از این‌دست توهمات. به نظر من انگیزه اصلی پشت چنین حرکتی نوعی حقارت است و هیچ صفتی بهتر از «دوزاری» نمی‌تواند آن را توصیف کند.
واکنش خانم حاتمی را چطور تحلیل می‌کنید؟
من تحلیلی از واکنش خانم حاتمی ندارم جز اینکه بگویم وقتی سؤال‌های مصاحبه‌کننده آن‌قدر ناشیانه و بی‌ربط باشد، هرکسی ممکن است در آن حد برآشفته شود.
اما برخی‌ها معتقدند شما موضوع را به کل جماعت خبرنگار تعمیم دادید. آیا این‌گونه است؟
اصلا چنین چیزی نیست. من شنیده‌ام تعدادی از خبرنگارانی که در آن جمع حضور نداشته‌اند، حرف‌های من را به خودشان گرفته‌اند. بدیهی است که منظور من همه خبرنگاران نبوده. من فقط درباره کسانی که آن سؤال‌های خاص را مطرح کرده بودند، نظر دادم. اگر دیگران داوطلبانه این توصیف را به خودشان نسبت داده‌اند، مشکل از خودشان است.




اظهارنظر شگفت‌انگیز فرزاد موتمن درباره “۵۰ کیلو آلبالو”

سینماژورنال: کمدی “50 کیلو آلبالو” از جمله آثار اکران نوروزی بود که فروش خوبی را در گیشه داشت با این حال از همان هفته های ابتدایی نمایش با انتقاداتی مواجه شد که تندترین آنها از سوی رسانه های اصولگرا بود.

به گزارش سینماژورنال این انتقادات با حرکت نمادین بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق در اهدای یک پیاله آلبالوی فاسد به حجت ا.. ایوبی رییس سازمان سینمایی به اوج خود رسید.

حالا اما در یک اتفاق دور از انتظار و شگفت انگیز فرزاد موتمن کارگردانی که با آثاری آوانگارد نظیر “شبهای روشن” و “هفت پرده” کار فیلمسازی اش را آغاز کرد با دیدی مثبت به این فیلم نگریسته است.

موتمن که در این سالها همه نوع فیلمی از کمدی مانند “پوپک و مش ماشاا..” گرفته تا اثری جنایی نظیر “آخرین بار کی سحرو دیدی؟” را ساخته است برخلاف بسیاری از منتقدان، نگاهی هوادارانه به “…آلبالو” داشته است.

وی در گفتگو با “سینما” می گوید: وقتی یک فیلم کمدی مثل “50 کیلو آلبالو” می فروشد مایه امیدواری است. من این فیلم را دیدم و بدم هم نیامد. می توانم بگویم سرگرم شدم و در جاهایی هم خندیدیم.

موتمن ادامه می دهد: به نظرم فیلم مانی حقیقی دیوانگی جالبی دارد. از طرف دیگر اما وقتی یک کمدی دیگر که هیچ چیزی ندارد فروش می کند اذیت می شوی و حس می کنی انگار قرار است هر چیزی به نام کمدی به خورد مردم داده شود.




روایت پژمان جمشیدی از ناسزاهای علی پروین و کشک بادنجانی که باعث شد به جام‌جهانی نرویم…

سینماژورنال: پژمان جمشیدی یک فوتبالیست بازنشسته است که به واسطه رفاقت با پیمان قاسم خانی و ایفای نقش در سریال “پژمان” از بازیگری سردرآورد اما آن قدر استعداد داشت که بتواند هم از پس ایفای نقش در “پژمان” برآید و هم اینکه بازیگری را ادامه دهد.

به گزارش سینماژورنال جمشیدی این روزها کمدی “50 کیلو آلبالو” را روی پرده دارد که جزو آثار پرفروش اما انتقادبرانگیز سینماهاست. جمشیدی در تازه ترین گفتگویش که با “شرق” انجام شده نکات جالبی را از دوران فوتبالی اش بیان داشته و یکی از این نکات ماجرای غذایی است که تیم ملی فوتبال ایران قبل از بازی با بحرین در رقابتهای مقدماتی جام جهانی 2002 کره و ژاپن صرف کرد.

تیم ملی فوتبال ایران می توانست با پیروزی برابر بحرین به طور مستقیم به جام جهانی صعود کند اما در اتفاقی غیرقابل انتظار با نتیجه 3-1 مغلوب این تیم شد و نتوانست به جام جهانی برود؛ در همان زمان برخی رسانه‌ها از ماجرای غذای مسمومی گفتند که باعث تحلیلی قوای بازیکنان ایرانی شده است.

اولین نفری بودم که گفتم چرا غذا را در هتل نخوردیم

جمشیدی با اشاره به یکی از بدشانسی هایش که نرفتن به جام جهانی 2002 بود با اشاره به آن شام که برخی آن را “کشک بادنجان” می دانستند بیان می دارد: ولی وقتی به جام‌جهانی 2002 نرفتم واقعا بدشانسی آوردم. مطمئنم ما به دلیل مسائل فوتبال یعنی ورزشی از آن جام حذف نشدیم و هنوز هم بازی بحرین برایم سؤال است.

وی ادامه می دهد: اولین نفری بودم که گفتم چرا غذا را در هتل نخوردیم و می‌توانید آرشیو «خبر ورزشی» را ببینید که اولین نفری بودم که این را گفتم. افتخار نمی‌کنم. اما نمی‌دانم چرا برای کسی عجیب نبود که ما روز بازی در بیرون از هتل غذا خوردیم! سفارت ایران در بحرین هم گفت اینها میهمان ما نبودند.

سرنوشت من و خیلی های دیگر عوض شد

جمشیدی می افزاید: نمی‌خواهم وارد حواشی فوتبال شوم، اما درنهایت ما آن جام‌جهانی را نرفتیم و سرنوشت من و خیلی‌های دیگر را تحت‌تأثیر قرار داد؛ افرادی مانند نیکبخت‌واحدی، مجاهد خضیراوی، حامد کاویانپور و حتی علی کریمی. درست است که علی کریمی دوره بعد به جام‌جهانی رفت، اما اگر در آن سن‌وسال وارد ویترین جهانی فوتبال می‌شدیم، شاید اتفاقات خیلی خوبی برایمان می‌افتاد.

عاشق بلاژویچ هستم
این بازیکن سابق و بازیگر فعلی درباره مربیان خارجی اش می گوید: عاشق بلاژویچ هستم. کلا برایم جالب است هر زمان که مربی خارجی وارد ایران شده بهترین زمان فوتبالی‌ام بوده و به حقم رسیده‌ام اما با مربی ایرانی کمتر. مثلا «دنیزلی» مربی «پاس» شد و من اوج فوتبالم بود با اینکه از «پرسپولیس» خارج شده بودم و بدترین حالت روحی را داشتم، اما یکی از بهترین سال‌های فوتبالم را تجربه کردم.

وی می افزاید: با آقای بلاژویچ در تیم ملی بزرگسالان به آنچه دوست داشتم و فکر می‌کنم حقم بود، رسیدم. با «کردس» آلمانی در تیم ملی امید فیکس بازی کردم. البته بخشی از این اتفاقات ناشی از اشتباهات خودم هم بوده.

ناسزا گفتن علی پروین مانند ارتباط ما با دوستان است!!!

جمشیدی درباره برخوردهای علی پروین با خودش بیان می دارد: بله، {علی پروین} زیاد در رختکن به من توپیدند. ناسزا گفتن آقای پروین مانند ارتباط ما مردها با دوستان‌مان است.

وی ادامه می دهد: اما تنها زمانی که دیدم ایشان واقعا عصبانی شد و از کوره در رفت، بازی پرسپولیس و برق شیراز بود. دو، سه هفته قبل از اینکه قهرمان شویم در آزادی یک بر صفر به برق شیراز باختیم. درست است که همه می‌گویند پرسپولیس آن سال شانس آورد و استقلال به ملوان باخت و قهرمان شد، اما اگر ما آن بازی را به برق شیراز نمی‌باختیم در هفته آخر خیلی چیزها روشن شده بود. آن نتیجه خیلی دور از ذهن بود. به‌همین‌دلیل آن روز آقای پروین من، کاویانپور و فنایی را از همه بیشتر مورد لطف قرار دادند!!

 




ادعای اشکان خطیبی؛ مانی حقیقی دربدر به دنبال بلیت برای حضور در بین الملل فجر!!!

سینماژورنال: اشکان خطیبی بازیگری که این روزها به عنوان مدیر اجرایی کاخ بین الملل فجر مشغول فعالیت است در روز دوم جشنواره ادعای جالب و در عین حال عجیبی را درباره مانی حقیقی بیان کرد.

به گزارش سینماژورنال خطیبی که پیش از آغاز نمایش فیلم “آدمکش” محصول چین و تایوان روی سن رفته بود تا چند کلمه ای حرف بزند از این گفت که مانی حقیقی دربدر دنبال بلیت نمایش “آدمکش” در اولین نمایش جشنواره ای اش بوده است تا آن را ببیند!

ادعای خطیبی در حالی طرح شد که در روز دوم بر سر نمایش این فیلم در چارسو به قدر کفایت صندلی خالی برای علاقمندان وجود داشت و حتی اگر کسی می خواست بعد از آغاز نمایش وارد سالن شود باز هم ظرفیت کافی برای حضور وجود داشت.

از آن گذشته “آدمکش” به مانند بسیاری از آثار بین الملل فجر در زمره فیلمهایی است که نسخه های باکیفیتی از آن از چند ماه قبل در بازار زیرزمینی محصولات سینمایی توزیع شده است و بعید است تماشایش آن قدر دست نیافتنی باشد که دربدر بلیت برای آن باشی.




“اژدها…” وارد گروه زندگی شد

سینماژورنال: با توجه به فروش بالای آثار اکران نوروز شورای صنفی نمایش مقرر کرد اکران فیلمها تا هفته آتی ادامه یابد.

به گزارش سینماژورنال تنها فیلمی که قرارداد اکرانش در جلسه 23 فروردین ماه شورای صنفی نمایش ثبت شد “اژدها وارد میشود” اثر غیرمتعارف مانی حقیقی است.

شورای صنفی نمایش مقرر کرد “اژدها…” بعد از “کفشهایم کو؟” در گروه زندگی روی پرده برود. “اژدها…” که از بازی امیر جدیدی، همایون غنی زاده و احسان گودرزی سود می برد تریلری رازآلود است که داستان خودکشی یک زندانی سیاسی در جزیره ای دورافتاده در جنوب ایران را روایت می کند؛ درست پس از آن که یک کارآگاه برای بررسی ریشه های خودکشی وارد جزیره می شود.

پخش “اژدها…” را نیمروزفیلم به مدیریت مهدی صباغ زاده برعهده دارد.




مسعود فراستی: “۵۰ کیلو آلبالو” فیلم عقب‌افتاده‌ای است/مهران مدیری راه می‌رود و مدام می‌گوید مردم در شمال جوجه سیخ می‌زنند

سینماژورنال: مسعود فراستی منتقد سینما که همچنان با ابراز نظرات غریب خود درباره فیلمها جلب توجه می‌کند شب گذشته در ابتدای حضورش در برنامه “هفت” با طعنه ای به این اشاره کرد آنها که از نقدهای او می نالند منتقد دائمی نقدهایش هستند.

به گزارش سینماژورنال در ادامه برنامه نیز او به صراحت به انتقاد از برنامه “دورهمی” مهران مدیری پرداخت که به دلیل کپی برداری از یک برنامه هندی به نام “شبهای کمدی با کاپل” گلایه مخاطبان را موجب شده است. این منتقد درباره “50 کیلو آلبالو” هم نظر مساعدی نداشت.

وی در  ابتدا درخصوص فیلم های کمدی فعلی روی پرده سینماها گفت: من هنوز «من سالوادور نیستم» را ندیده ام اما «50 کیلو آلبالو» بسیار فیلم بد و عقب افتاده ای است! و فکر می کنم تبلیغات بالای فیلم ها در ایام عید در رسانه های مختلف و فروش بالای آنها، تداوم زیادی نخواهد داشت.

فراستی در ادامه با اشاره به برنامه طنز «دورهمی» مهران مدیری گفت: آقای مهران مدیری – که قبلا موقعیت های طنز خوبی خلق می کرد – جدیدا یک شویی در تلویزیون می گذارد که واقعا هیچی نیست!

وی ادامه داد: مدیری راه می رود بدون آنکه دلیل داشته باشد. مدام می گوید مردم در شمال جوجه سیخ می زنند خب که چی؟ خنده ندارد. اینها فریب است.




اظهارنظر پدربزرگ مانی حقیقی درباره “اژدها…” و ارجاعات آن به “خشت و آینه”+عکس

سینماژورنال: مانی حقیقی حاصل یک ازدواج هنری است. نعمت حقیقی پدرش از جمله فیلمبرداران صاحب سبک ایرانی بود و مادرش لیلی گلستان هم نویسنده و مترجمی است برآمده از خانواده ای هنرمند.

به گزارش سینماژورنال پدربزرگ مادری مانی حقیقی، ابراهیم گلستان است؛ گلستان در کنار نویسندگی سابقه فیلمسازی هم داشت. گلستان سالها پیش دو فیلم بلند داستانی با نامهای “خشت و آینه” و “اسرار گنج دره جنی” هم ساخته بود.

امسال در جشنواره فیلم فجر تازه ترین اثر مانی حقیقی نوه ابراهیم گلستان با نام “اژدها وارد میشود” رونمایی شد. بخشی از این فیلم که می تواند یک تریلر با زمینه های ترسناک قلمداد شود، شکلی مستند دارد و کارگردان در خلال گفتگو با شخصیتهای حقیقی سعی دارد فانتزی خود را به مخاطب بقبولاند.

در این بخش لیلی گلستان مادر مانی حقیقی را می بینیم که جلوی دوربین نشسته و درباره غیبت ناگهانی یکی از عوامل صدای فیلم “خشت و آینه” سخن می‌گوید؛ صدابرداری که گویا همکار ساواک بوده!

اما آیا چنین چیزی واقعیت دارد؟

به گزارش سینماژورنال شاید مهمترین مرجع برای یافتن پاسخ این پرسش ابراهیم گلستان کارگردان “خشت و آینه” باشد اما مسأله اینجاست که گلستان حتی از ساخت “اژدها…” هم خبر ندارد.

ابراهیم گلستان که این روزها در روستایی در حوالی لندن زندگی می کند در پاسخ به این پرسش “فیلم” که هیچ خبر ندارید نوه تان، مانی حقیقی، فیلمساز مطرحی است و در آخرین ساخته سینمایی اش  “اژدها وارد میشوید” اشاره هایی هم به “خشت و آینه” و شما دارد؟

ابراز بی اطلاعی می کند و می گوید: اصلا خبر ندارم. نه از ساخت این فیلم و نه از هیچ چیز دیگر. چون از خودِ مانی هم مدتهاست بی‌خبرم.

البته که گویا اشتیاق و کنجکاوی نسبت به این فیلم از لحن صدایش پیداست. گلستان می گوید سالهاست فیلم ایرانی تماشا نکرده است. وی می گوید: در دهی که من زندگی میکنم سینمایی وجود ندارد و من برای رفتن به سینما باید سفر کنم و به شهری دیگر بروم. تازه در آن سالن هم فیلمهای ایرانی نمایش داده نمیشود.

ابراهیم گلستان
ابراهیم گلستان



بالاخره مانی حقیقی منبع الهام “اژدها…” را فاش کرد+عکس

سینماژورنال: “اژدها وارد میشود” از جمله آثار متفاوت جشنواره سی و چهارم فیلم فجر و یکی از چند فیلم ژانر این جشنواره بود.

به گزارش سینماژورنال اینکه در ابتدای فیلم بر واقعی بودن حوادث آن تأکید شده بود اما در بخشهایی از فیلم فانتزی سازی درباره برخی اتفاقات سیاسی-تاریخی به چشم می خورد سبب ساز آن گشت نقدهایی به سمت فیلم سرازیر شود.

مانی حقیقی در حاشیه جشنواره فیلم برلین گفتگویی را با چند خبرنگار و البته خبرنگار “شرق” درباره “اژدها…” انجام داده است. وی در جایی از این گفتگو به صراحت به منبع الهامش برای نگارش سناریوی این فیلم اشاره کرده است.

در سلمانی نشسته بودم…

مانی حقیقی می گوید: الهام فیلم از منابع مختلفی می‌آید. این فکر ۱۵ یا ۲۰ سال پیش به ذهن من رسید. در سلمانی نشسته بودم و منتظر اصلاح موهایم بودم و خبری را در روزنامه خواندم که راجع به کشف مار بزرگی در گورستانی صحرایی بود. مار همان‌جا زندگی می‌کرد و مردم محل پیدایش کرده بودند و بعد یک پرش ژنتیکی داشت و به حیوان بزرگی تبدیل شده بود.

آخر این مار در قبرستان چه می‌کرده

وی ادامه می دهد: در سلمانی نشسته بودم و این خبر را می‌خواندم و از خودم می‌پرسیدم که آخر این مار در قبرستان چه می‌کرده و این‌جا بود که تخیلم سر به دیوانگی زد. گفتم لابد داشته جسد آدم‌ها را می‌خورده و اصلا شاید به خاطر همین کار زمین‌لرزه شود و خلاصه در این فکرها بودم که داستانی در ذهنم شکل گرفت.

فکر کردم باید دو خط داستانی داشته باشیم

این کارگردان خاطرنشان می سازد: این داستان مدت‌های مدید با من باقی ماند. نمی‌دانستم باید با آن‌ چه‌کار کنم. به نظر می‌رسید یا فیلم علمی – تخیلی است یا یک نوع «فیلم ب» یا فیلمی با موضوع زامبی‌ها. مدت زیادی طول کشید تا فیلم بدل به این چیزی شد که می‌بینید. در طول راه خیلی اتفاق‌ها افتاد. مهم‌ترینش این بود که به این نتیجه رسیدم که نباید داستان خطی ساده‌ای راجع به سه نفر بگویم که به‌دنبال دلیل زمین‌لرزه هستند. فکر کردم باید دو خط داستانی داشته باشیم. یکی دنبال این است که ببیند چه بلایی بر سر این سه نفر آمده و یکی راجع به این سه نفر است که می‌کوشند ببینند چه اتفاقی در گورستان افتاده. وقتی این دو داستان را کنار هم آوردم فهمیدم می‌شود این فیلم را ساخت.

امیر جدیدی و نادر فلاح در نمایی از "اژدها وارد میشود"
امیر جدیدی و نادر فلاح در نمایی از “اژدها وارد میشود”

20 سال قبل در سلمانی های ایران چه مجلاتی قرار داده می شد؟

به گزارش سینماژورنال اتفاقی که حقیقی از الهام در سلمانی در 15 تا 20 سال قبل گفته مخاطب را به زمانی می برد که در مغازه های سلمانی ایران بیشتر نشریاتی مانند “اطلاعات هفتگی” و “جوانان…” قرار داده می شد تا مخاطبان وقت خود را با خواندن پاورقیهای این نشریات بگذرانند.

خوراک این جور نشریات هم پاورقیهای فانتزی و علمی-تخیلی نه چندان مستند است که اتفاقا مخاطب خود را هم دارد. آیا حقیقی از یکی از همان پاورقیهای علمی-تخیلی الهام گرفته است؟

شاید هم حقیقی در نقطه ای غیر از ایران به سلمانی رفته و در صفحه حوادث یک روزنامه صبح چنین ماجرایی را خوانده است که در آن صورت هم دیگر آن ماجرا نمی تواند در ایران مابه ازای حقیقی داشته باشد…




این پرفورمنس، اعتراض بود یا دوربین مخفی برای جشنواره‌های آن طرفی؟+عکس

سینماژورنال: امسال با حضور مهتاب کرامتی به عنوان مشاور دبیر جشنواره و وعده هایی مبنی بر طراحی پوشش متحدالشکل برای پرسنل اجرایی از سوي او كه در پاسخ به سوالي مبني بر نوع مشاوره وي و محتواي مورد مشاوره شنيده مي شد، این امید  به وجود آمده بود که برای پوشش مهمانان حاضر در فرش قرمز هم چاره  اي انديشيده  شده و به جاي طراحي هاي عجيب غريب و حضور “سوپر فشنايزد” جماعت هنرمند  آنها را دعوت به ساده پوشي و احتراز از لباسهاي بالماسكه كنند كه شأن جشنواره اي كه تنها جشنواره مهم داخلي است بيش از اين با رفتار هاي سبكسرانه و خلاف عرف مخدوش نشود.

به گزارش سینماژورنال اما با این حال امسال هم به مانند سالهای قبل از همان افتتاحیه شاهد پوششهای غیرمتعارفی بودیم که بازیگران زن و مرد برای حضور در جشنواره انتخاب کرده بودند.

فرعی ها و سوپرفرعی ها پیشتاز پوشش غیرمتعارف
اغلب این پوششهای عجیب و غریب نیز از آن بازیگران فرعي چه  زن و چه مرد بود؛ فرعي ها و سوپر فرعي هايي که به دعوت همکاران یا ایفای نقشهای  تك سکانسی، مهمان فرش قرمز شده بودند، برای اینکه کیفیت حضور خود را ارتقا دهند(!)  به انتخاب پوششهایی عجیب متشبث شده بودند؛ پوششهایی که قاعدتا جای آنها هر جایی می توانست باشد جز فرش قرمز یک جشنواره رسمی.

البته اصلي هايي كه ماهيتاً فرعي هستند و جايگاه و خاستگاهشان عليرغم نقش هاي اصلي كه به لطائف الحيل دريافت مي كنند همچنان فرعي است هم دست كمي از بقيه نداشتند و اسباب مضحكه عمومي را در شبكه هاي اجتماعي چند صباحي فراهم ساختند.

کارگردان معترض با شمایل مرد فیلی
با این همه اما اعجاب بر انگيز ترين اين حضور ها در اختتامیه جشنواره رخ داد که محمد شیروانی کارگردان همیشه معترض جلوی فرش قرمز منتهی به سالن همایشهای کاخ جشنواره، پرفورمنسی اعتراضی را اجرا کرد؛ آن هم با شمایلی شبیه به “مرد فیل نما”ی دیوید لینچ!

شیروانی سر و صورت خود را درون سازه‌ای ماسک مانند پنهان کرده بود و تنها راه دیداری مخاطب با او از طریق فرو کردن سر درون استوانه‌ای پارچه‌ای و سیاه رنگ بود تا به ادعای خودش امکان گفتگویی دیداری در فضایی خصوصی در باب سینما مقابل دوربینی که روی پیشانی‌اش قرار داشت، فراهم شود.

البته که این پوشش عجیب شیروانی در فرش قرمز اختتامیه‌ فیلم فجر باعث شد تا از ورود شیروانی به سالن همایش های برج میلاد جلوگیری شود ولی مهم برای این کارگردان در کانون توجه قرار گرفتن بود که رخ داد.

جالب است که در قیاسی  عجيب شیروانی با اشاره به دو کارگردانی که در جشنواره فیلم داشته اند و روی فرش قرمز حاضر نشده بودند گفته است: وقتی در خبرها خواندم حاتمی‌کیا و مانی حقیقی حاضر نشدند تا روی فرش قرمز حضور یابند، یکی به دلیل حرام دانستن و دیگری به خاطر سیرک شمردن آن، تصمیم گرفتم به شیوه‌ی خودم در این بالماسکه شرکت کنم.

محمد شیروانی ادامه داده است: این پرفورمنس برایم رسانه‌ای است تا به واسطه‌ آن به وضعیت این سال‌های سینمای ایران،همسان‌سازی و همشکل شدن فیلم‌ها، توقیف یا عدم اکران تولیدهای متفاوت، انتقاد کنم.

این هم از فیلمساز معترض ما

به گزارش سینماژورنال همه جای دنیا هنرمندان معترض، اعتراض خود را در محصول هنری خویش عرضه می کنند و اینجا کارگردان معترض ما با پوشش مرد فیلی(!) می کوشد انتقاد خود را به گوش مدیران برساند!!!

فیلمسازی با دوربین روی پیشانی؟؟؟
شاید هم اين فيلمساز با اين روش دست به يك فيلمسازي ارزان و بي حاشيه براي جشنواره هاي متعدد آن سوي آبها زده و به كمك دوربيني كه روي پيشاني داشته به سياق دوربين مخفي از مخاطباني كه به پرفورمنس او واكنش نشان داده اند همان موقع تصويربرداري كرده تا سرفرصت از اين راشهاي ارزان بي هزينه يك فيلم معترض پرو پيمان براي آن سو بسازد و از اعتراض به اين سبك پرده برداري كند.

فقط اميدواريم در صورت ساخت اين اثر اعتراضي از بازیگر نقش مأمور حفاظت همان برخورد محترمانه ای را ببینیم که در عالم واقع با این کارگردان لحاظ کرد و نه تصویری اغراق شده و عصبی که خوراک جشنواره های آن وری است!

 

محمد شیروانی با پوشش غیرمتعارفش
محمد شیروانی با پوشش غیرمتعارفش



چرا واکنش مخاطبان به “اژدها وارد می‌شود” دیجیتال است؟/چگونه شد که چپ و راست افراطی در یک نقطه به هم رسیدند؟

سینماژورنال/حامد مظفری: اگر بخواهیم به معرفی محصولاتی از جشنواره فیلم فجر بپردازیم که مصداق بارز سینما هستند قطعا یکی از این آثار “اژدها وارد میشود” مانی حقیقی است.

به گزارش سینماژورنال نه فقط به هنگام نمایش در کاخ جشنواره که به هنگام اکران در سینماهای مردمی نیز “اژدها…” اثری بوده که موضع گیری مخاطبان نسبت به آن کاملا دیجیتال است؛ یعنی مخاطبان نسبت به آن یا صفر هستند یا یک؛ یا از فیلم متنفر شده اند یا عاشق آن هستند.

این واکنش دیجیتال نه می‌تواند نقطه قوت باشد و نه نقطه ضعف اما در چرایی آن می توان طرح پرسش کرد و رفتارشناسی این واکنش را تحلیل کرد.

اصلی‌ترین پاسخی که می‌توان در برابر این رفتار دیجیتال ارائه داد هم یک چیز است؛ عدم آشنایی مخاطب با محصولاتی از سینمای ایران که مصداق واقعی ژانر باشند.

مخاطبی که از محصولی ایرانی انتظار  سینمای ژانر را ندارد

البته که مخاطب روزگار ما به واسطه دسترسی راحت به آثار مطرح سینمای دنیا تقریبا همه جور ژانری از اکشن گرفته تا ماجرایی، جنایی، رازآلود، جنگی و هارور را می‌شناسد و البته هر کدام از این ژانرها نیز در میان مخاطبان ایرانی هواداران خاص خود را دارند اما مشکل مهجور بودن سالیان دراز اغلب این ژانرها در سینمای ایران است.

سالهاست سینمای دلهره‌آور و ژانرهایی چون هارور و رازآلود در سینمای ایران جدی گرفته نمی‌شوند و طبیعی است که مخاطب ایرانی نیز وقتی وارد سالن نمایش فیلمی ایرانی می‌شود انتظار تماشای هر چیزی را دارد به جز اثری دلهره‌آور و آلوده به راز!

اگر “اژدها وارد میشود” با واکنش صفر و صدی مواجه می‌شود یکی از اصلی ترین دلایل آن همین است. مخاطب ایرانی ابدا انتظار ندارد وقتی به تماشای ساخته کارگردانی می‌رود که “کنعان” و “پذیرایی ساده” را ساخته با نوعی سینمای دلهره آور پررمز و راز مواجه شود که تنها از دست دادن 5 دقیقه از زمانش کافیست تا از جریان فیلم عقب بمانی.

همین است که حتی در میان اهالی رسانه هم “اژدها…” با انتقاد برخی مواجه میشود و به راحتی آن را اثری بی سر و ته می‌دانند.

اما “اژدها…” در واقعیت هم سر دارد و هم ته و اثریست که واقعا می توان نام سرگرمی یا entertainment روی آن گذاشت.

مخاطب عادت کرده به تماشای تله‌فیلمهایی که با پول ارگانهای دولتی یا حمایت آقازادگان فعال در شبکه خانگی تولید شده اند

مخاطب روزگار ما به ویژه در همین جشنواره فیلم فجر روزی نبوده که حداقل 3 تله‌فیلم نبیند؛ تله‌فیلمهایی که با دامنه گسترده ای از مضامین از ژستهای شبه‌روشنفکران برای نمایش بدبختیها و مصیبتهای روزافزون گرفته تا ژست فیلم ارزشی ساختن را دربرگرفته‌اند و جالب اینجاست که این دامنه تله‌فیلم سازی هم از یک سو با حمایت مالی برخی از آقازادگان فعال در شبکه خانگی(!) صورت گرفته و از سوی دیگر با حمایت ارگانهایی که ردیف بودجه دولتی دارند برای تولید آثار ارزشی.

مخاطب عادت کرده که به هنگام اکران این تله‌فیلمها از هر جای نمایش که وارد سالن شد می‌تواند اثر را دنبال کند بی آن که در خط کلی داستانی که کارگردان برای روایت برگزیده خللی وارد شود و البته که این مخاطب وقتی فقط چند دقیقه دیرتر وارد سالن نمایش “اژدها…” می‌شود یا بخشی از فیلم را به دلایل مختلف از دست می‌دهد نمی تواند به مانند تله‌فیلمها اثر را دنبال کند و نتیجه این می‌شود که حفره‌هایی در ذهنش شکل می‌گیرد که به جای پر کردن آنها باعث می‌شود با پاک کردن صورت مسأله از “بی سر و ته بودن فیلم” سخن گوید.

پس دو دلیل اصلی واکنشهای صفر و صدی به فیلم حقیقی مستقیما به سطحی گرفتن مدیوم سینما در ایران برمی گردد.

مخاطبی که عادت کرده به تماشای فیلمهای آپارتمانی با محوریت خرده مصائب زناشویی از این فیلم لذت نخواهد برد

طبیعی است مخاطبی که عادت کرده فیلمهای آپارتمانی با محوریت خرده مصائب زناشویی-از نمونه اسکاری‌اش گرفته تا نمونه‌های کاربنی‌اش- را ببیند  وقتی در برابر فیلمی قرار می گیرد که تقطیعی پرکنش و البته رفت و برگشتهای متعدد زمانی دارد و البته که هیچ ربطی هم به خرده مصائب زناشویی ندارد(!) با نوعی گارد به تماشای فیلم بنشیند و نتواند لذت لازم را از آن ببرد. این گارد یادآور همان گاردی است که در برابر اثر رازآلود “بشارت به یک شهروند هزاره سوم” محمدهادی کریمی بسته شد؛ اثری که می کوشید ساختارهای متعارف و مرسوم تلویزیونی شده سينماي ايران را کنار بزند و مقوله  ايمان و اميد را  به بهانه قتل هاي رازآلود يك گروه شیطان پرست در قالب یک درام معماگونه سینمایی به تصویر بکشد.

جالب اينكه نوع روايت و حتي گرافيك تصوير و يكي شدن راوي و بازيگر و دوربين و برداشتن اين فاصله در “اژدها وارد ميشود” به شدت يادآور فيلم “بشارت…” است؛ فيلمي كه عليرغم درونمايه مذهبي اش، بخاطر نمادين ديدن همه اجزاي فيلم توسط منتقدين افراطي جناح راست، مورد حمله قرار گرفت.

امیر جدیدی و نادر فلاح در نمایی از "اژدها وارد میشود"
امیر جدیدی(چپ) و نادر فلاح در نمایی از “اژدها وارد میشود”

مخاطب اصیل سینما “اژدها…” را می بلعد

اما مخاطبی که به سینما می آید تا سنت نیک سینما دیدن را به جای آورد و البته که یکی از اصول اجرای این سنت که دقت بر مولکول به مولکول اثر است را رعایت می‌کند نه تنها از “اژدها…” خوشش می‌آید که خیلی هم کنجکاوانه آن را تا پایان دنبال دنبال می کند.

این مخاطب پلان به پلان فیلم چه نقاطی که اثر وجه گزارشی-ژورنالیستی پیدا می‌کند و چه نقاطی که مایه‌های دلهره آور آن فراوان می شود و چه زمانی که درباره پشت پرده فعالیتهای سیاسی اشاراتی طرح می شود را با دقت مرور می‌کند و البته برایش مهم نیست که ابتدای فیلم نوشته باشد “داستان واقعی است”!

این مخاطب برای لذت بردن از ذات سینما و سرگرم شدن وارد سالن شده و البته چه ریشه اتفاقات فیلمنامه واقعی باشد چه خیالی چون اجرای درست و واقعگرایانه‌ای از یک ماجرای رازآمیز ارائه شده همین برایش کافی است تا از تماشای فیلم حظ وافر ببرد.

پی نوشت: “اژدها وارد میشود” هنوز اتفاقی برایش در برلین نیفتاده نشانه شناسی منتهی الیه راست را موجب شده و دوستان افراطی علیرغم پذیرش اصلاحیه مربوط به حضور مسعود بهنود در اثر می‌کوشند با بیرون کشیدن نمادها و سمبلها، برای ماجراها و شخصیتهای این فیلم مابه ازای بیرونی بتراشند.

البته که دوستان راستی در این بازار مکاره تنها نیستند و شبه‌روشنفکران متعلق به چپ افراطی نیز به دنبال کشیدن نمادهای ذهنی خود هستند! سینماژورنال ضمن خرسندی از اینکه بالاخره در این جشنواره اثری پیدا شد که هر دو گروه چپ و راست را در یک نقطه به هم برساند به مخاطبان توصیه می‌کند بی توجه به این سیاسی‌بازی‌ها به “اژدها…” به عنوان یک هارور-رازآمیز سرگرم کننده بنگرند و لاغیر.




برلين، بهنود و “اژدها…”يي كه وارد فجر مي‌شود؟

سینماژورنال: با معرفی 9 فیلم دیگر از آثار بخش مسابقه شصت و ششمین جشنواره فیلم برلین حالا جمع آثاری که تاکنون به بخش مسابقه این جشنواره راه یافته اند به 15 اثر رسیده است.

به گزارش سینماژورنال در میان 9 فیلمی که امروز دوشنبه 21 دی ماه از سوی این جشنواره برای حضور در بخش مسابقه اصلی معرفی شده اند نام کشورمان ایران هم دیده می شود.

“اژدها وارد میشود” تازه ترین فیلم مانی حقیقی که در روزهای گذشته صحبتهایی درباره ممیزیهایش به دلیل استفاده از تصاویر یک همکار بی.بی.سی شنیده شده بود(اینجا را بخوانید) به بخش مسابقه جشنواره فیلم برلین راه یافته است.

14 رقیب فعلی فیلم مانی حقیقی از کشورهای آمریکا، بوسنی هرزگوین، هلند، فیلیپین، سوئد، انگلیس، سنگاپور، مجارستان، پرتغال، فیلیپین، آلمان، ایتالیا، فرانسه و کانادا هستند.

جالب است که “اژدها وارد میشود” با نام انگلیسی “A Dragon Arrives” وارد بخش مسابقه برلین شده است شاید بخاطر اینکه برگردان کاملتر آن Enter the Dragon یادآور یکی از آثار دهه هفتاد بروس لی بوده و حقیقی نمی خواسته اثرش با آن فیلم مقایسه شود.

فیلم افتتاحیه جشنواره امسال برلین”سلام سزار” برادران کوئن خواهد بود که به نوعی رقیب فیلم حقیقی در بخش مسابقه هم محسوب می شود. ریاست هیأت داوران را هم مریل استریپ بازیگر زن هالیوود برعهده دارد.

با توجه به تاریخ برگزاری جشنواره برلین “اژدها وارد میشود” در صورتی میتواند وارد جشنواره فجر شود که این جشنواره را بومی قلمداد کنیم

رونمایی تمام آثار حاضر در بخش مسابقه جشنواره فیلم برلین در این جشنواره صورت می گیرد.

این جشنواره 11 تا 21 فوریه امسال یعنی 22 بهمن تا 3 اسفند ماه در برلین برگزار می شود و به این ترتیب با توجه به آیین نامه جشنواره برلین قاعدتا فیلم حقیقی نخواهد توانست در جشنواره فجر حاضر باشد و در نتیجه باید منتظر اعلام اثر جایگزین این فیلم در بخش مسابقه جشنواره فجر باشیم.

در سالهای گذشته آثاری مانند “جدایی نادر از سیمین” و “آواز گنجشکها” نیز به طور همزمان در جشنواره های فجر و برلین حضور داشتند ولی با این تفاوت که در آن ادوار جشنواره برلین 5 تا 15 فوریه یعنی 16 تا 26 بهمن برگزار می شد و با قرار دادن اولین نمایش آنها در جشنواره برلین و اکران با چند روز اختلاف در فجر مشکل همزمانی حل می‌شد اما امسال چون اختتامیه فجر برابر است با آغاز جشنواره برلین بعید است بتوان از این روش استفاده کرد.

البته این فرضیه هم پیش روست که با جدا کردن بخش بین الملل از فجر و برگزاری آن در اردیبشهت ماه، به جشنواره فعلی به چشم جشنواره ای محلی نگریسته شود و آن گاه نمایش یا عدم نمایش “اژدها وارد میشود” در فجر به چشم یک اکران خصوصی نگریسته شود و نه اولین رونمایی جهانی.

جشنواره برلین
پوستر جشنواره شصت و ششم برلین

لیست 15 فیلم فعلی برلین

در ادامه لیست 15 فیلمی که تاکنون وارد بخش مسابقه جشنواره برلین شده اند را می بینید:

–سلام، سزار Hail, Caesar/جوئل و اتان کوئن/آمریکا

–بوریس بدون بتریس Boris without Béatrice/دنیس کاتی/کانادا

–نبوغ Genius/میشل گراندج/انگلیس و آلمان

–تنها در برلین Alone in Berlin/وینسنت پرز/آلمان، فرانسه و انگلیس

–مخصوص نیمه شب Midnight Special/جف نیکولز/آمریکا

–روزهای صفر Zero Days/الکس گیبنی/ آمریکا

–نامه هایی از جنگ Letters from War/ایوو اِم.فریرا/پرتغال

–آتش در دریا Fire at Sea/جاینفرانکو روسی/ایتالیا و فرانسه/مستند

–لالایی برای راز غم A Lullaby to the Sorrowful Mystery/لاو دیاز/فیلیپین و سنگاپور

–محله The Commune/توماس وینتربرگ/دانمارک، سوئد و هلند

–اشیاء می آیند Things to Come/میا هانسن لاو/فرانسه و آلمان

–مخلوق17/ Being 17/آندره تچینه/فرانسه

–مرگ در سارایوو Death in Sarajevo/دنیس تانوویچ/فرانسه و بوسنی و هرزگوین

–ایالات متحده عشق United States of Love/توماس واسیلوسکی/مجارستان و سوئد

–اژدها وارد میشود A Dragon Arrives/مانی حقیقی/ایران




همکار بی.بی.سی؛ عامل توقیف یکی از فیلمهای بخش مسابقه جشنواره؟

سینماژورنال: در حالی که اعضای شورای پروانه نمایش این روزها آثار پذیرفته شده در دو بخش اصلی جشنواره فیلم فجر را بازبینی می کنند یکی از رسانه های وابسته به شهرداری خبر از ممیزی یکی از آثار به دلیل حضور مسعود بهنود داده است.

به گزارش سینماژورنال این رسانه “همشهری جوان” است که گزارش داده مانی حقیقی فیلم  “اژدها وارد میشود” را از جشنواره خارج میکند چون در سکانسهایی از فیلم مسعود بهنود دیده می شود.

گویا اعضای شورای پروانه نمایش بعد از تماشای فیلم اعلام کرده  اند که باید سکانس های مربوط به حضور مسعود بهنود از فیلم حذف شود اما حقیقی گفته در صورت حذف از جشنواره کنار می کشد.

همکار سابق داوودنژاد و یک تجربه ناتمام با پوراحمد

به گزارش سینماژورنال مسعود بهنود نویسنده و روزنامه نگاریست که از سال 2002 در لندن زندگی می کند و در این مدت با بی.بی.سی همکاری داشته است.

وی سالها پیش از این و در درام سیاسی “خانه عنکبوت” علیرضا داودنژاد بازی کرده بود.

پیش از این در دهه هفتاد نیز کیومرث پوراحمد قصد ساخت فیلمی با محوریت بخشهایی از زندگی محمدرضا پهلوی را داشت که انتشار اخباری مبنی بر حضور مسعود بهنود به عنوان سناریست کار باعث توقف کار در مرحله پیش تولید شد و بعدتر نیز پوراحمد نتوانست کار را تولید کند.




فیلم اکران نشده مهرجویی در شبکه خانگی+عکس

سینماژورنال: آخرین اثر سینمایی اکران شده داریوش مهرجویی “اشباح” بود که سال گذشته روی پرده رفت و البته اکران چندان مناسبی هم نداشت.

به گزارش سینماژورنال این اثر سینمایی حدودا سه ماه پیش به شبکه نمایش خانگی عرضه شد.

به تازگی اما یکی از آثار اکران نشده داریوش مهرجویی با عنوان “آسمان محبوب” هم به شبکه خانگی عرضه شد.

فیلمی که مهرجویی از گرفتن جایزه اش سرباز زد

“آسمان محبوب” اثری بود که مهرجویی آن را برای سیمافیلم و در فرمت ویدیویی ساخت ولی بعدا به فرمت 35 میلی متری درآمد و البته که در جشنواره بیست و هشتم فجر نیز این فیلم در بخش فیلمهای ویدیویی و بین الملل به نمایش درآمد و مهرجویی به خاطر ساخت آن برنده جایزه ویژه هیأت داوران شد اما مهرجویی که دلش می خواست فیلمش در بخش مسابقه سینمای ایران حاضر باشد از حضور در اختتامیه و دریافت جایزه بین الملل سرباز زد.

نسخه باکیفیت با تیراژ 150 هزار نسخه ای در شبکه خانگی

حالا نسخه ای باکیفیت از این اثر از شنبه 30 آبان در  تیراژ 150 هزار نسخه در شبکه نمایش خانگی توزیع شد.

توزیع این فیلم از طریق موسسه گلرنگ رسانه صورت می گیرد که اخیرا در تیراژی گسترده درام “قصه ها”ی رخشان بنی اعتماد را به شبکه خانگی ارائه کرده بود.(اینجا را بخوانید)

خودکشی پزشک مبتلا به تومور

“آسمان محبوب” داستان زندگی دکتر جوانی به نام شایان است که در اوج موفقیت کاری و اجتماعی‌اش درمی‌یابد مبتلا به تومور مغزی شده‌است. او تصمیم به خودکشی می‌گیرد اما در آخرین لحظه اتفاقی رخ می‌دهد که باعث می‌شود سر از روستایی دورافتاده درآورد و وقایع غیرمترقبه‌ای برایش رقم بخورد.

علی مصفا، لیلا حاتمی، فریده سپاه‌منصور، قربان نجفی و مانی حقیقی بازیگران اصلی “آسمان محبوب” هستند که فضایی مابین رئال و سوررئال می گذرد و مانی حقیقی در آن کاراکتری عجیب و غریب را ایفا کرده است.

آسمان محبوب
آسمان محبوب
آسمان محبوب
آسمان محبوب




ادعای روزنامه اصلاح‌طلب⇐تهیه‌کننده “خانه دختر”، کمدی “٥٠ كيلو آلبالو” ماني حقيقي را به جشنواره فجر نمي‌دهد

سینماژورنال: مانی حقیقی بعد از ایفای نقش در آثاری چون “ملبورن” و “ورود آقایان ممنوع” سال گذشته فیلمی به نام “اژدها وارد میشود” را کارگردانی کرد؛ فیلمی که به احتمال زیاد در جشنواره فجر امسال رونمایی می‌شود.

به گزارش سینماژورنال این کارگردان امسال و ظرف هفته های اخیر هم یک کمدی ساخت به نام “50 کیلو آلبالو”.

این کمدی در ابتدا بنا بود توسط محمد شایسته تهیه کننده فیلم توقیفی “خانه دختر” تهیه شده و شهرام شاه حسینی کارگردان “خانه دختر” هم آن را بسازد اما مخالفت ارشاد با همکاری مجدد این دو نفر سبب ساز حضور مصطفی شایسته برادر محمد به عنوان تهیه کننده و مانی حقیقی به عنوان کارگردان شد.

البته که محمد شایسته به عنوان مجری طرح در “50 کیلو آلبالو” حضور داشت و سعی کرد امور تولید را با نظارت کامل خویش پیش ببرد.

کمدی “50 کیلو آلبالو” از جمله آثاری است که چه بازیگرانش و چه تیم تولیدش آن را در زمره آثار پرمخاطب جشنواره سی و چهارم فجر پیش بینی می‌کنند با این حال امروز روزنامه اصلاح طلب “اعتماد” با تیتری درشت که در صفحه هنری اش آمده این ادعا را طرح کرده که محمد شایسته این فیلم را به جشنواره نمی‌دهد!

در متن خبر مربوط به این تیتر، گفتگویی با محمد شایسته آمده که در آن درباره حضور “50 کیلو آلبالو” در جشنواره فجر گفته است:  نظري در اين باره ندارم. اما به دليل فضاي فيلم و ارتباطي كه مطمئنم مخاطب با اين اثر برقرار مي‌كند، ترجيح مي‌دهم زودتر «٥٠ كيلو آلبالو» را اكران كنم. 

شایسته فقط از ترجیحش برای اکران زودتر از جشنواره سخن گفته است اما روزنامه “اعتماد” نوشته است: به نظر مي‌رسد شايسته پس از تجربه تلخ «خانه دختر» تصميم دارد اين فيلم را به جشنواره فجر ارايه نكند.

ورود برای دستگیری داماد خلافکار…

کمدی “50 کیلو آلبالو” از عروسي مرجان آغاز مي‌شود. در ميانه‌هاي عروسي ماموران براي دستگيري داماد خلافكار وارد مي‌شوند و ميهمانان هم فرار مي‌كنند. در اين ميان ريختن آب آلبالو روي پيراهن داوود باعث آشنايي ناگهاني او و آيدا مي‌شود و اتفاقات ناخواسته‌اي براي آنها مي‌افتد.

در اين فيلم ساعد سهيلي، هستي مهدوي، فرهاد آييش، پژمان جمشيدي، سيامك انصاري، افسانه بايگان، آزاده صمدي، ويشكا آسايش، بهنوش بختياري، امير روحاني و ماني حقيقي بازي مي‌كنند.




مانی حقیقی: اینکه تهیه‌کننده‌ای حق دارد چند فیلم هم‌زمان تهیه کند یا نه، به دولت مربوط نیست/نامه کرم‌پور را ستایش می‌کنم اما نامه‌نگاری کاری عبث است

سینماژورنال: مصوبه‌ تازه‌ای در وزارت ارشاد حکایت از آن دارد که تهیه‌کنندگان سینما، نمی‌توانند بیش از دو فیلم را به‌صورت هم‌زمان تهیه و تولید کنند، همچنین تهیه‌کنندگان تازه‌کار برای تهیه دومین فیلمشان، به شرطی می‌توانند پروانه ساخت بگیرند که فیلم اولشان پروانه نمایش گرفته باشد و البته کارگردان‌هایی می‌توانند فیلم خودشان را تهیه کنند که پیش از آن سه فیلم دارای پروانه ساخت و نمایش در کارنامه کارگردانی‌شان داشته باشند.

به گزارش سینماژورنال و به نقل از عسل عباسیان در “شرق” از سوی دیگر طی روزهای گذشته، فیلم‌نامه‌ «پاییز» مهدی کرم‌پور، پروانه ساخت نگرفته که این اتفاق واکنش این فیلم‌ساز را در پی داشته؛ کرم‌پور طی نامه‌ای خطاب به رئیس سازمان سینمایی، به وضعیت سینما در دولت یازدهم انتقاد کرده است.(اینجا را بخوایند)

مانی حقیقی که این روزها مشغول کارگردانی ششمین فیلم داستانی خود، «پنجاه کیلو آلبالو» است، در‌باره این اتفاقات صحبت کرده است.

‌مصوبه تازه سازمان سینمایی برای صدور پروانه ساخت، واکنش‌های متفاوتی را در پی داشته. موضع شما در برابر این اتفاق چیست؟
اساسا دخالت دولت در فرایند ساخت فیلم‌ها به‌طورکلی اشتباه است. فرقی هم نمی‌کند که قوانین تصویب‌شده، قوانینی آزاد باشند یا قوانینی محدودکننده. به‌طورکلی اینکه من به‌عنوان کارگردان می‌توانم فیلم خودم را تهیه کنم یا نه، یا اینکه تهیه‌کننده‌ای حق دارد چند فیلم هم‌زمان تهیه کند یا نه، به دولت مربوط نیست و تدوین مصوبه‌ای در این‌باره، دخالتی بیجاست. حرفی که می‌زنم، ربطی به این ندارد که مصوبات تازه، محدودکننده هستند، چون اگر مصوبه‌ای برعکس این هم تصویب می‌شد، باز من همچنان نظرم همین بود که تصمیم‌گیری این موارد نباید با دولت باشد.
‌بخشی از این مصوبه تأکید خاصی بر صدور پروانه نمایش فیلم‌های قبلی تهیه‌کننده، برای صدور پروانه ساخت فیلم جدیدش دارد. چنین تأکیدی به این معنا نیست که از این پس صدور پروانه نمایش سخت‌تر خواهد بود؟
حتما هست. چون پروانه نمایش را هم همان کسانی صادر می‌کنند، که پروانه ساخت را صادر کرده‌اند. به نظر می‌رسد این حربه‌ای است برای اینکه فرایند تولید فیلم بیش از پیش تحت‌نظر دولت باشد و من درک نمی‌کنم که ساخته‌شدن یک فیلم جدید چه ربطی به سرنوشت فیلم قبلی تهیه‌کننده آن دارد. صدور پروانه نمایش در همه دولت‌ها با بی‌برنامگی عجیبی مواجه بوده و حالا با این مصوبات تازه، پیچیدگی قضیه، بیش‌ازپیش می‌شود.
‌اخیرا فیلم‌نامه‌هایی رد شده‌اند و پروانه ساخت نگرفته‌اند و پروسه صدور این پروانه، طولانی‌تر از همیشه بوده و اعتراض برخی سینماگران را به دلیل بلاتکلیفی‌شان در پی داشته. از طرفی ایل‌بیگی، معاون نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی، درباره روشن‌بودن وضعیت فیلم‌نامه‌ها اظهارنظر کرده و منکر این بلاتکلیفی شده. این اتفاق را چطور تحلیل می‌کنید؟
این فصل، فصلی است که فیلم‌سازانی که هدفشان جشنواره فجر است شروع به کار می‌کنند و این موجب ایجاد ترافیکی در پروسه صدور پروانه ساخت می‌شود. این یک نکته آماری است. طبیعی است که در این دوران ترافیک درخواست‌ها برای صدور پروانه ساخت بیشتر می‌شود ولی مسئولان مثل همه ما از این نکته آگاهند و اینکه آماده حل این مسئله نیستند، حاکی از بی‌توجهی آنهاست، نه چیزی دیگر.
‌بخشی از این مصوبه که تهیه‌کنندگان را محدود به تولید دو فیلم هم‌زمان می‌کند، موافقان و مخالفانی داشته. موافقان معتقدند که مصوبات پیشین، احتیاج به به‌روزرسانی و تغییر دارند و مخالفان هم می‌گویند این مصوبه باید با توجه به کارنامه تهیه‌کننده، استثنائاتی قائل شود. شما چه فکر می‌کنید؟
اصلا نمی‌فهمم چرا باید برای یک تهیه‌کننده خط‌ونشان کشید که نمی‌تواند هم‌زمان بیش از دو فیلم تولید کند؟ این موضوع کاملا به سازوکار و کیفیت کار آن تهیه‌کننده مرتبط است. تهیه‌کننده‌هایی هستند که سیستم گسترده و کارآمدی دارند و می‌توانند در آنِ واحد چهار فیلم با کیفیت خوب بسازند. چرا باید به این تهیه‌کننده گفته شود اجازه چنین کاری ندارد؟ درعین‌حال تهیه‌کننده‌هایی هم هستند که حتی از به‌سرانجام‌رساندن یک فیلم در سال عاجزند. دلیلی ندارد بگوییم یک تهیه‌کننده نمی‌تواند هم‌زمان بیش از دو فیلم تهیه کند. شاید تصویب این قانون بنا بر این بوده که بعضی تهیه‌کننده‌ها درخواست‌های زیادی برای صدور پروانه ساخت داده‌اند و همه آنها را نساخته‌اند. اما چنین چیزی می‌تواند جریمه دیگری داشته باشد، که مختص همان افراد باشد، نه‌اینکه شامل حال تمامی تهیه‌کنندگان شود!
 ‌بااین‌حال، که چنین مصوباتی مسیر ساخت فیلم را دشوارتر از قبل می‌کند، همچنان سالن‌های سینما خالی‌اند و با بحران تماشاگر مواجهیم. تاجایی‌که حتی به نظر می‌رسد فیلم‌سازی در چنین شرایطی ریسک است. راه جلب مخاطب در شرایط کنونی چیست؟
راه جلب مخاطب همیشه، آزادی است. وقتی فیلم‌ساز آزادی بیان ندارد و نمی‌تواند آنچه می‌خواهد را با مخاطبش در میان بگذارد و دولت لابیرنت پیچیده‌ای را بین او و مخاطب می‌گذارد، نتیجه همین خالی‌بودن سالن‌هاست. اگر من بتوانم با شفافیت با مخاطبم ارتباط برقرار کنم، آن‌وقت می‌توانم بگویم وظیفه تمام‌وکمال جلب مخاطب برعهده من است و منِ کارگردان مسئول صددرصد خالی‌بودن سالن‌های سینما هستم. اما وقتی دولت قوانین محدودکننده‌ای وضع می‌کند، چنین وضعیتی هیچ عجیب نیست.
 ‌نامه کرم‌پور به حجت‌الله ایوبی را چطور ارزیابی می‌کنید؟
نامه کرم‌پور معقول بود ولی به من ثابت شده که این حرف‌ها بی‌فایده است و از مسئولان هیچ دولتی نمی‌توانم انتظار همکاری داشته باشم. وظیفه من این است که خودم را از این وضعیت نجات دهم. بنابراین هرگز فکر نکرده‌ام که با نامه‌نگاری یا دیالوگ بشود کاری کرد. حرف‌های مهدی کرم‌پور را می‌پذیرم و او را بابت نوشتن این نامه ستایش می‌کنم ولی در نهایت گمان می‌کنم کار عبثی است.

 




درگیری پژمان جمشیدی با مانی حقیقی در نسخه سینمایی “پژمان”

سینماژورنال: پژمان جمشیدی که دو سال قبل و با سریال “پژمان” ساخته سروش صحت وارد حرفه بازیگری شده بود حالا قصد دارد در نسخه سینمایی این سریال نقش اصلی را بازی کند.

به گزارش سینماژورنال پیمان قاسم خانی که به تازگی مجوز کارگردانی خود را دریافت کرده نسخه سینمایی “پژمان” را خواهد ساخت.

پیش از این از حضور حمید فرخ نژاد، سام درخشانی و ویشکا آسایش در این فیلم خبر داده شده بود و حالا “سینما” خبر داده که ژاله صامتی بازیگر گزیده کار و مانی حقیقی کارگردان ایرانی نیز در این فیلم ایفای نقش می کنند.

مانی حقیقی که این روزها در حال تولید “50 کیلو آلبالو” است در “پژمان” در نقش خودش ظاهر خواهد شد.

او در این فیلم نقش کارگردانی به نام مانی حقیقی را بازی می کند که دچار درگیریهایی با پژمان جمشیدی بازیگر میشود!!!

مانی حقیقی پیش از این در “ورود آقایان ممنوع” که سناریستش پیمان قاسم خانی بود ایفای نقش مردی دون ژوآن مسلک را برعهده داشت.

نسخه سینمایی “پژمان” که به زودی نامش تغییر میکند داستانش را حول پژمان جمشیدی بازیگر روایت می کند؛ پژمان که بعد از بازی در سریال “پژمان” معروف شده حالا دچار دردسرهای تازه ای می شود.




ایفای نفش پژمان جمشیدی در برابر ویشکا آسایش

سینماژورنال: پژمان جمشیدی برای بازی در یکی از نقش های اصلی “پنجاه کیلو آلبالو”  با سازندگان این فیلم به توافق رسید.

به گزارش سینماژورنال و به نقل از “سینما” پیش ازاین ساعد ســهیلی و آزاده صمدی هم برای بــازی در نقشهای اصلی فیلم تــازه مانی حقیقی انتخاب شــده بودند و پس از انتخاب پژمان جمشــیدی قرار است یک بازیگر زن هم بــه جمع چهار بازیگر اصلــی فيلم اضافه شود

ویشکا آسایش، امید روحانی، افسانه بایگان، علی صادقی، فرهاد آییش، بهنوش بختیاری، سیامک انصاری و سروش صحت دیگر بازیگران این فیلم هستند.

پژمان جمشیدی درباره بازی در “پنجاه کیلو آلبالو” گفت: اين فيلم فیلمنامه جذابی دارد که چند ســال قبل توسط آقای حقیقی و توحیدی نوشته شــده و به خوبی به روز شــده است. همچنین خیلی دوست داشــتم با مانی حقیقی کار کنم.

وی ادامه داد: من سالهاست حتی قبل از اینکه در ســریال “پژمان” بازی کنــم، آقای محمد شایســته را میشــناختم و حتی کلیپی که با مهرداد میناوند و نیما نکیسا درباره جام جهانی منتشر کردیم در دفتر آقای شایسته ضبط شده بود.

جمشیدی افزود: چندی قبل محمد شایسته برای حضور در “شام ایرانی” از من دعوت کردند که من قبول نکردم و فکر کردم که از من دلگیرند؛ اما برای بازی در “پنجاه کیلو آلبالو” با من تماس گرفتند و خوشحالم در این پروژه حضور دارم. “پنجاه کیلو آلبالو” یک کمدی جذاب اســت که نگاه دقیقی به مسائل اجتماعی دارد و فکر میکنم از کارهای موفق سال آینده باشد.