1

فوت وزیر اعظمی که متأثر از بیضایی به سوئد مهاجرت کرد و هرچند برگشت ولی باز عزرائیل در سوئد به سراغش رفت!!!

سینماروزان: در آخرین ساعات سال 97 خورشیدی محمد مطیع بازیگر کاراکتر “وزیر اعظم” سریال “سلطان و شبان” در سوئد درگذشت.

محمد مطیع فارغ التحصیل تئاتر از دانشکده هنرهای دراماتیک بود و بازی در تئاتر را از اواخر دهه چهل و بازی در سینما را از ابتدای دهه پنجاه با «رضا هفت خط» شروع کرد.

با حذف یا مهاجرت بازیگران سرشناس سینمای قبل از انقلاب، مطیع این فرصت را یافت که به همراه برخی دیگر از فعالان تئاتر فعالیتی پررنگ در تلویزیون و سینمای ابتدای انقلاب داشته باشد.

با این حال متأثر از مهاجرت کوتاه مدت بیضایی به سوئد، محمد مطیع در کنار علیرضا مجلل، سوسن تسلیمی، نسرین پاکخو و میترا قمصری از جمله بازیگران تئاتری نزدیک به بهرام بیضایی بوند  که در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد ایران را ترک و به سوئد مهاجرت کردند.

محمد مطیع تنها بازیگر این حلقه بود که به ایران بازگشت و با برخی سریالهای تلویزیونی و ازجمله سریالهای تاریخی محمدرضا ورزی بازیگری را ادامه داد ولی باز در نهایت در سوئد با ملک الموت دیدار کرد!!!

سریالهای “هزاردستان”، “امیرکبیر”، “کوچک جنگلی”، “عمارت فرنگی”، “سالهای مشروطه” و “تبریز در مه” و فیلمهای”کلاغ”، “دایره مینا”، “گردباد”، “آوار” و “تردید” از جمله آثار کارنامه مطیع هستند.




با همراهی بازیگر «میرزا کوچک‌خان»، فرهنگ هلاکویی و همکار یک خواننده ارزشی⇐بازیگر جنجالی سریال «نرگس» بعد از یک دهه جلوی دوربین رفت+عکس و فیلم

سینماروزان: زهرا امیرابراهیمی بازیگر سریال «نرگس»سیروس مقدم که به هنگام پخش این سریال مواجه شد با انتشار فیلمی شخصی منتسب به وی و در نهایت مهاجرت به فرانسه اخیرا مجددا جلوی دوربین رفته است.

به گزارش سینماروزان این بازیگر جنجالی در یک دهه حضور در فرانسه به جز بازی در یک نمایش با عنوان «رویای طاهرگان خاموش» تجربه بازیگری دیگری نداشت اما اخیرا اعلان فیلمی با بازی او در فضای مجازی منتشر شده است.

این فیلم «مهریه دربرابر دموکراسی» نام دارد که با بودجه ای 50 هزار یورویی(حدود 200 میلیون تومان) توسط یک ایرانی مقیم سوئد به نام رضا رحیمی به تهیه کنندگی خودش با حضور تعدادی بازیگر ایرانی و از جمله علیرضا مجلل بازیگر نقش میرزا کوچک خان در سریال «کوچک جنگلی» ساخته شده است.

 اشکان قدس نقش مقابل امیرابراهیمی را در این فیلم بازی میکند و نسرین پاکخو که سالها پیش از این در نخستین فیلم سیف ا.. داد با نام «زیر باران» ایفای نقش کرده بود هم در این فیلم حضور دارد. سعید اویسی، شیرین گلچین و مینا آذریان که اغلب مقیم اروپا هستند دیگر بازیگران این فیلم هستند.

 فرهنگ هولاکویی روان‌درمانگری که سالهاست از طریق یکی از تلویزیونهای ماهواره‌ای به مشاوره دادن به مخاطبان می‌پردازد نیز در این فیلم در نقش واقعی خودش حضور دارد.

نام نیما نورمحمدی از موزیسنهای وطنی موسیقی پاپ که سابقه تنظیم آهنگ برای حامد زمانی از خوانندگان ارزشی را داشته است نیز در میان گروه سازنده موسیقی متن این فیلم به چشم می‌خورد!!! «میشل پترسن» سوئدی هم مدیر فیلمبرداری کار بوده است.

داستان «مهریه در برابر دموکراسی» که ادعاشده برآمده از ماجرایی واقعیست به مانند اغلب ساخته های ایرانیان مقیم اروپا با تکیه بر کلیشه‌های گل‌درشت زن‌گرایانه تضاد میان باورهای ایرانی با سبک زندگی اروپایی را به نمایش می گذارد و در آن با تقابل زن و مردی به نامهای ویدا و امید روبرو هستیم که میان سنت و مدرنیته دست و پا می‌زنند.

برای دیدن تیزر فیلم اینجا را کلیک کنید.

مهریه در برابر دموکراسی
مهریه در برابر دموکراسی




درگیری بازیگر “میرزا کوچک خان” با خون‌آشامان در اسکاندیناوی+عکس

سینماژورنال/غفور پورغفور: علیرضا مجلل بازیگری که در میانه دهه 60 بعد از ایفای نقش “میرزا کوچک خان” در مجموعه “کوچک جنگلی” به دلیل برخی کدورتهایی که میان وی و مدیران آن زمان تلویزیون پیش آمده بود ایران را ترک کرده و مقیم سوئد شد اخیرا در یک اکشن-هارور سوئدی ایفای نقش کرده است.

به گزارش سینماژورنال این اکشن-هارور”منطقه 261″ نام دارد که کارگردانی آن را “فردریک هیلر” کارگردان و بازیگر جوان متولد استکهلم انجام داده است.

فردریک هیلر هرچند تجربه کارگردانی زیادی ندارد اما در همین معدود تجربیات هم بیش از هر چیز به ژانر هارور علاقه نشان داده است. او شش سال قبل هارور علمی-تخیلی “مناجات21″(2006) را ساخته بود که ماجراهای کشیشی را روایت می کرد که هرچند در ابتدا به جهنم اعتقاد ندارد اما دریافت اخباری درباره مرگ پدرش و درگیریهای ذهنی اش با گذشته باعث میشود به کشف و شهودی غریب دست زند و به تعریفی تازه از آخرت برسد.

هیلر علاوه بر ایفای نقش در آثار تلویزیونی متعدد سابقه بازیگری در “بیولف”(2007) رابرت زمه‌کیس را هم داشته است.

علیرضا مجلل
علیرضا مجلل در نمایی از “کوچک جنگلی”

داستان شیوع یک ویروس در شهری متشکل از بومیان و مهاجران

“منطقه 261” که فیلمنامه آن را هم خود هیلر نگاشته است داستان شهری در سوئد را روایت می کند که مرتب از درگیریهای میان بومیان و مهاجران رنج می برده است. با ورود یک ویروس ناشناخته به شهر و مبتلا شدن برخی از شهروندان به این ویروس، نیروهای پلیس افراد مبتلا را از شهر خارج می کنند و در کنار آن این شهر توسط نیروهای نظامی ایزوله می شود.

در این میان بومیان شهر و مهاجرانی که مدتها با هم درگیری داشته اند مجبور به اتحاد می شوند تا از خودشان در برابر بقایای مبتلایان به ویروس که ماهیت خون‌آشامی پیدا کرده اند، دفاع کنند و همین اتحاد است که سرنوشتی عجیب را برای تک تک آنها رقم می زند.

منطقه 261
نمایی از درگیریهای شهر مرکزی “منطقه261 “

با حضور علیرضا مجلل و شش بازیگر ایرانی دیگر

بازیگران اصلی کار چهره هایی چون “هافپور جولیوس جارنسون”، “جوناس مالمسجو”،”مالین آرویدسون” و “پیتر ایگرز” همگی از سینمای سوئد هستند.

به جز علیرضا مجلل که در این فیلم نقش “عباس” پدر یک خانواده مهاجر حاضر در شهر محوری داستان را ایفا کرده است بازیگران ایرانی دیگری هم در “منطقه261” حضور داشته اند.

سارا زمردی، بهار پارس، زینت پیرزاده، زردشت راد، کاوه فولادی و سیمون امیری از جمله این بازیگران ایرانی هستند که نقش مهاجران حاضر در شهر محل شیوع ویروس را بازی کرده اند.

جالب است که زبان فیلم هم ترکیبی است از دو زبان سوئدی و فارسی یعنی کاراکترهای مهاجر که اغلب ایرانی هستند در دیالوگهای بین خود به زبان فارسی حرف می زنند!

منطقه 261
پوستر “منطقه261”

تولید با بودجه 4 میلیون دلاری

به گزارش سینماژورنال “منطقه 261” که در برنامه اکران سال آینده سینماهای سوئد و اروپا قرار دارد با بودجه 31 میلیون کرونی معادل تقریبی 4 میلیون دلاری ساخته شده است.

شعار تبلیغاتی فیلم “همه مبتلا هستند” می باشد و علاوه بر کارگردان برخی از رسانه های سوئدی نیز آن را اولین فیلم هیولایی سوئد نام نهاده اند.

تصویرسازی هیولاهای فیلم با سی.جی.آی و استفاده از اشعار سعدی و حافظ در تیتراژ

یکی از نکات جالب مربوط به “منطقه 261” آن است که به خاطر صرفه جویی در هزینه ها، برای خلق کاراکترهای مبتلا به ویروس ناشناخته یا همان خونش آشامان که می‌باید ظاهری مهیب می‌داشتند از تصویرسازی یارانه ای به جای فیلمبرداری زنده استفاده شده است.

گفته شده است که در تیتراژ ابتدایی و انتهایی فیلم ابیاتی از حافظ و سعدی گنجانده شده است.

منطقه 261
تصویری از یکی از خون‌آشامانی که در “منطقه 261” دیده می شود



انتقاد احمد طالبی‌نژاد از کارگردانی که خود را همتراز بیضایی قلمداد کرده؛ ما خرفتيم و قادر به درك عمق استعداد و نبوغ شما نيستيم/از ایران برويد بلكه جهانيان شما را درك كنند

سینماژورنال: احمد طالبی نژاد منتقد پیشکسوت سینمای ایران در سالهای اخیر کمتر نوشته اما هرگاه که نوشته سعی کرده برخلاف برخی همدوره ای هایش، صریح بنویسد.

به گزارش سینماژورنال طالبی نژاد در تازه ترین یادداشت خود نیز صراحت را چاشنی کار خویش کرده تا به انتقاد از رفتار نادرست یکی از کارگردانان تئاتر بپردازد.

طالبی نژاد که در شبی از شبهای اجرای نمایش “فهرست” رضا ثروتی مهمان این نمایش بوده و در انتهای نمایش با سخنان عجیب و غریب این کارگردان که از مهاجرت و دلایلش برای مهاجرت، روبرو شده، با نگارش یادداشتی برای “اعتماد” به انتقاد از این کارگردان پرداخته است.

سینماژورنال متن کامل یادداشت طالبی نژاد را ارائه می دهد:

گاهی سکوت نشانه بلاهت است

گاهي سكوت سرشار از ناگفته‌ها نيست وكار به جايي مي‌رسد كه سكوت نشانه بلاهت است. گاهي جواب‌هاي فقط هوي است. چند سالي است كه دارم تمرين مي‌كنم صبور باشم و از تندي و تلخي زبان و قلمم بكاهم بلكه در اين تتمه عمر كسي را نرنجانم. اما گاهي نمي‌شود. آنچه شنبه‌شب ششم تير ماه در تالار نمايش حافظ تهران اتفاق افتاد، از جمله اتفاق‌هايي است كه نمي‌شود درباره‌اش سكوت كرد. خيلي با خودم كلنجار رفتم تا متقاعد شوم كه اين بار هم در قبال توهين و تحقيري كه آن شب نثار بنده و ساير تماشاگران شد، ساكت بمانم اما نشد.

متن 45 دقیقه ای با انواع شعبده های تکنیکی به متنی 3 ساعته بدل شد

دعوت شده بوديم به تماشاي نمايش “فهرست” به كارگرداني رضا ثروتي. يك سال و اندي پيش نمايش “ويستك” او را در همين تالار ديده بودم و به گمانم كار ارزشمندي هم بود و در همان زمان جايي هم مطلبي درباره‌اش نوشتم. شنبه‌شب اما سالن مملو بود از برخي بزرگان و نام‌آوران عرصه‌هاي مختلف فرهنگ و هنر از محمود دولت‌آبادي و جواد مجابي گرفته تا ديگر نويسندگان، شاعران، نقاشان، سينماگران و البته برخي چهره‌هاي تئاتري. خود را آماده كرده بودم براي ديدن اثري متفاوت كه البته بود اما نه آن‌گونه كه فكرش را مي‌كرديم. يك متن ٤٠، ٤٥ دقيقه‌اي كه اشاراتي دارد بر تاثير جنگ و فاشيسم بر روح و روان مردم، به‌ويژه هنرمندان، به اجرايي سه‌ساعته تبديل شده بود با انواع شعبده‌هاي تكنيكي و فني.

دولت آبادی آن قدر جابجا شد که دلم به حالش سوخت

در طول اجرا گاهي زيرچشمي به مجابي و دولت‌آبادي كه لطف كرده و براي‌شان مبل‌هاي فكسني گذاشته بودند، نگاه مي‌كردم. آدم پرتحملي مثل دولت‌آبادي، از نيمه‌راه، آنقدر جابه‌جا شد و اين پا را روي آن پا انداخت كه دلم برايش سوخت. با اين وجود سه ساعت شكنجه روحي و جسمي را تحمل كرديم تا بالاخره به پايان رسيد. طبق معمول ابتدا بازيگران به ترتيب نقش‌هاي‌شان روي صحنه آمدند و مورد تشويق هم قرار گرفتند كه حق‌شان هم بود. گمان نمي‌كنم هيچ گروه بازيگري، تابه‌حال اين‌همه روي صحنه جان‌فشاني كرده باشد. بعد نوبت رسيد به پسرك خردسالي كه نقش كودكي‌هاي شخصيت اصلي نمايش را بازي مي‌كند و نشان مي‌دهد بچه بااستعدادي هم هست. او تنها روي صحنه آمد و مورد تشويق فراوان هم قرار گرفت. سپس به سوي دروازه آهنين انتهاي صحنه برگشت و با كرنش از آقاي كارگردان خواست روي صحنه بيايد كه آمد و پسرك را در آغوش گرفت و پس از فروكش كردن تشويق‌ها، نمايش را به يكي دو نفر تقديم كرد.

من قصد مهاجرت دارم و مقصر شمایید

در حالي كه آماده مي‌شديم براي ترك سالن – ساعت از يازده و نيم شب گذشته بود- ايشان با گفتن اين كلمه كه «بنشينيد» و نه خواهش كه مثلا «لطفا چند لحظه بنشينيد» ما را كه ايستاده يا نيم‌خيز بوديم، سر جاي‌مان نشاند و خطابه‌اش را آغاز كرد. با اين مقدمه كه «من قصد مهاجرت دارم و مقصرش هم شماييد. شمايي كه باعث شديد بهرام بيضايي، امير نادري، سهراب شهيد ثالث، ابراهيم گلستان و… از اين مملكت بروند» (نقل به مضمون).

رضا ثروتی
رضا ثروتی

خبر دارید که علیرضا مجلل برای گذران زندگی چه می کند؟

نمي‌دانم مردم ايران چه بلايي سر ابراهيم گلستان آورده‌اند كه ايشان از نزديك به ٤٠ سال پيش ناچار به مهاجرت شده و دور از هياهو در كاخ بزرگش در حاشيه لندن مثل يك سلطان زندگي مي‌كند. در مورد كساني همچون بهرام بيضايي، بله با ايشان همنوا هستم. هرچند بيضايي هيچگاه نگفته كه از دست مردم ايران فرار كرده است. اما پرسش اين است كه برخي از اين رفتگان، در آنجا كه لابد مردمانش بافرهنگ‌تر از ما هستند و قدر هنر و هنرمند را مي‌دانند، چه گلي به سر سينما و تئاتر ما زده‌اند؟ آقاي ثروتي، شما عليرضا مجلل را لابد مي‌شناسيد. يكي از بهترين بازيگران سينما، تلويزيون و تئاتر كه در اوج شهرت راهي سوئد شد. خبر داريد كه براي گذران زندگي، چه مي‌كند؟ از منيژه محامدي و همسرش محمد اسكندري بپرسيد كه در غربت چه به سرشان آمد. حال شما ما را از مهاجرت خود مي‌ترسانيد. كي مانع شده كه تشريف ببريد؟

برويد بلكه جهانيان شما را درك كنند

اتفاقا بنده پيشنهاد مي‌كنم برويد بلكه جهانيان شما را درك كنند و به نبوغ‌تان پي برند. ماها خرفتيم و قادر به درك عمق استعداد و نبوغ شما نيستيم. فقط يادتان باشد اين دو نفر بزرگي كه روبروي‌تان نشسته بودند- دولت‌آبادي و مجابي- بسيار گردن‌كلفت‌تر از شمايند و زمينه مهاجرت‌شان هم بارها فراهم شده. اما همين‌جا مانده‌اند و با اين همه اثر سترگ كه از خود باقي گذاشته‌اند – از جمله كليدر بر وزن پريويش و نه چنان كه شما فرموديد كليدر بر وزن كل حيدر- هنوز ادب و نزاكت خود را حفظ كرده و در مقابل مردم‌شان كرنش مي‌كنند، نه اينكه بفرمايند «بشينيد» انگار اعلي‌حضرت دارند خطاب به رعايا سخن مي‌گويند.

برادر عزيز! زيادي خودتان را بزرگ مي‌پنداريد

نه برادر عزيز شما زيادي خودتان را بزرگ مي‌پنداريد. اينكه مي‌خواهيد متفاوت باشد، خوب است اگر همچون ويستك در ميزانسن و اجرا حواس‌تان به انسجام و پيوستگي لحظه‌ها باشد نه اينكه مثل همين نمايش، هرچه در تمرين‌ها اتود زده‌ايد را سر هم كنيد و بي‌خيال انسجام و موضوع و مضمون. انصافا خودتان به عنوان يك تماشاگر مي‌توانيد سر دربياوريد اين نمايش درباره چيست؟ شما به صغير و كبير رحم نكرده‌ايد. آن استاد ادبيات دانشگاه را سكه يك پول كرده‌ايد. آيا از جايي دستور داشته‌ايد كه او را در هيبت يك سگ تصوير كنيد؟ آن‌وقت در متن نمايش از خون‌دل خوردن يك ساله خود براي روي صحنه آوردن اين نمايش توهين‌آميز تقدير و تشكر كنيد؟ واي كه در چه روزگار غريبي به سر مي‌بريم.

به‌صورت ناشناس در بين تماشاگران روي نيمكت‌هاي آزاردهنده بنشينيد و به كارناوالي كه راه انداخته‌ايد، نگاه كنيد

باور كنيد اگر به حرمت بزرگاني كه در مجلس حضور داشتند نبود، همانجا جواب‌تان را مي‌دادم. به هر حال شما مختاريد بمانيد يا برويد. چرخ تئاتر اين مملكت هم با نبودن شما لنگ نمي‌زند. لنگي از همان جايي ناشي مي‌شود كه شما در سخنان‌تان سعي كرديد، تطهيرش كنيد و گناه همه‌چيز را به گردن مردم بيندازيد ولي لطف كنيد يكي، دو شب به‌صورت ناشناس در بين تماشاگران روي نيمكت‌هاي آزاردهنده بنشينيد و به كارناوالي كه راه انداخته‌ايد، نگاه كنيد و بعد خود را همتراز بيضايي و ديگران قلمداد كنيد.