1

اعتراض نمادین کارگردان “قندون جهیزیه” اشک تهیه کننده “عصر یخبندان” را درآورد

سینماژورنال: اقدام اعتراضی علی ملاقلی پور کارگردان “قندون جهیزیه” در ورود به استادیوم بازی منتخب ستارگان جهان و هنرمندان ایران برای نشان دادن بی عدالتی صورت گرفته در جریان کاهش سانسهای فیلمش، با واکنشهای متفاوتی در میان اهالی رسانه و سینماگران مواجه شده است.

به گزارش سینماژورنال برخی این اقدام ملاقلی پور را اقدامی مثبت و در خدمت رساندن صدایش به گوش مدیران دانسته اند و برخی نیز آن را اقدامی منفی و دور از آداب برگزاری مسابقات ورزشی دانسته اند.

منصور لشکری قوچانی تهیه کننده “عصر یخبندان” از جمله تهیه کنندگانی است که زودتر از بقیه به حمایت از اعتراض ملاقلی پور پرداخته است.

لشکری قوچانی با قرار دادن تصویری از اعتراض این کارگردان جوان در جملاتی کوتاه و البته نمادین  نوشته است: اشک فرصتم نمیدهد؛ تهیه کننده فیلم را به امانت به سینما می دهد اما…




یک تناقض عجیب: سایت زیرمجموعه سازمان سینمایی، صحنه‌های سانسور شده توسط همین سازمان را به نمایش می‌گذارد!+عکس

سینماژورنال: هرچند هیچ عقل سلیمی موافق ممیزی های سلیقه ای یا اعمال فشار با ابزار ممیزی نیست اما اینکه اداره نظارت سازمان سینمایی بخشی از نماهای یک فیلم را حذف کند و نمایش آنها را در سینماهای کشور مجاز نداند یکی از حقوق قانونی این نهاد است.

به گزارش سینماژورنال اما حالا اینکه سایتی که تنها مرجع فروش اینترنتی بلیت سینماهاست و البته با حمایت مستقیم سینماشهر و تحت نظر سازمان سینمایی اداره می شود همان بخشهای حذف شده را عرضه کند چه حکمی دارد؟

در یک اقدام جالب توجه این اتفاق افتاده است و این سایت مرجع فروش اینترنتی، بخشهای سانسور شده یکی از فیلمهای روی پرده را برای تماشای مخاطبان عرضه کرده است.

سوال اینجاست که اگر این بخشها سانسور شده دیگر عرضه آنها آن هم از طریق سایتی کاملا رسمی چه معنایی دارد؟ شاید هم برای این عرضه مجوزی جداگانه صادر شده است که ما از آن بی خبریم.

البته ممکن است این بخشها به خاطر حفظ ریتم فیلم از آن حذف شده باشد که در این صورت هم ذکر عبارت قسمتهای سانسورشده برای عرضه آن بی معنا است.

عصر یخبندان
ارائه بخشهای سانسور شده “عصر یخبندان” از سایت مرجع فروش اینترنتی بلیت



سرقت خودروی بازیگر سینما در شب تولدش+عکس

سینماژورنال: تعلیق نه فقط عنصری است برای خلق هیجان در فیلمها بلکه گاهی تعلیقهایی که توسط اطرافیان مان شکل می گیرد باعث ایجاد هیجان در زندگی روزمره می شود.

به گزارش سینماژورنال از جمله این تعلیقها به تازگی برای محسن کیایی بازیگر سینما روی داده است.

تعلیقی با نام سرقت خودرو آن هم درست در شب تولد این بازیگر. تعلیقی که البته به سرعت ختم به خیر می شود.

کیایی چنان که خودش در صفحه اجتماعیش نوشته در شب تولدش و به هنگام پایان یکی از اجراهای تازه ترین تئاترش وقتی از سالن بیرون می آید ناگاه متوجه می شود خودرویش در جای خود نیست و به گمان سرقت به دنبال اطلاع دادن ماجرا به پلیس است که ناگاه دوستانش با خودروی مسروقه(!!!) از راه رسیده و تولدش را تبریک می گویند.

محسن کیایی در میان رفقا
محسن کیایی در میان رفقا



یاس: فیلمنامه “سنتوری۲” هیچ ربطی به رپ فارسی ندارد/خودم نپذیرفتم که با مهرجویی همکاری کنم

 سینماژورنال: حواشی مذاکره با یاس خواننده رپ برای حضور در “سنتوری2” همچنان ادامه دارد.
به گزارش سینماژورنال بعد از انتشار خبر رد شدن حضور یاس از سوی مهرجویی برای بازی در این فیلم در یک هفته نامه و انعکاس گفته های کوتاه داریوش مهرجویی به سینماژورنال که در آن تلویحا از مذاکره با این خواننده خبر داده بود(اینجا را بخوانید) حالا شخص یاس با انتشار متنی در صفحه اجتماعیش به این ماجرا واکنش نشان داده است.
سینماژورنال متن کامل یادداشت یاس رارا ارائه می دهد؛ یادداشتی که در آن گلایه از هفته نامه ای که خبر رد شدن او توسط مهرجویی را داد پررنگتر از هر چیز دیگر است.

خبر آن مجله نهایت بی انصافی بود
چند روز پیش یکی از دوستانم به نام محمد علیپور صفحه ای از یک مجله برای من ارسال کرد که در آن نوشته شده بود آقای مهرجویی بازی من را برای «سنتوری 2» تایید نکرده و مرا رد كرده.
نمی دانم این بی انصافی از سمت خبرنگاری که خبر را نوشته بوده یا آقای مهرجویی ولی این خبر از هر طریقی نقل شده، چیزی نیست جز نهایت بی انصافی و کم لطفی.

با بهرام رادان سراغ مهرجویی رفتم
قضیه از این قرار است که بهرام رادان با من تماس گرفت و گفت باید در مورد مساله ای باهم صحبت کنیم. در نهایت در یکی از روزهایی که بهرام مشغول بازی در فیلم “عصر یخبندان” بود، سر صحنه این فیلم سینمایی یکدیگر را ملاقات کردیم و بهرام مساله «سنتوری 2» را مطرح کرد و قرار شد یک روز به اتفاق هم آقای مهرجویی را ملاقات کنیم.

مضمون “سنتوری2” هیچ ارتباطی با رپ فارسی ندارد
این اتفاق افتاد و ما یکدیگر را دیدیم اما در آن دیدار نه تستی  دادم ، نه پذیرفتم در این پروژه حضور داشته باشم و نه حتی با فیلمنامه ایشان موافق بودم!
مضمون این فیلمنامه و همچنین نام شخصیت ها و ماجراهایی که در این فیلمنامه عنوان شده هیچ ارتباطی به رپ فارسی و فراز و نشیب هایی که در طول همه این سال ها من و ديگر رپخوان ها داشته ایم، ندارد.

با فیلمنامه “سنتوری2” ارتباط برقرار نکردم
من برای آقای مهرجویی به عنوان یک پیشکسوت احترام خاصی قائلم اما این احترام دلیل بر این نمی شود که ایشان به صورت یک طرفه شخصی را تایید یا تکذیب نماید.
نمی دانم روال کار اهالی سینما به چه صورتی است  اما فکر می کنم دراولین قدم باید بازیگر با فیلمنامه ارتباط برقرار کند که همانطور که گفتم من با فیلمنامه «سنتوری 2» ارتباط برقرار نکردم.

تابحال بیش از 10 فیلمنامه پیشنهاد شده اما ترجیح میدهم موسیقی را ادامه دهم
شاید این حرف من از سمت عده ای حمل بر خود ستایی تلقی شود اما تا امروز بیش از 10 فیلم سینمایی به من پیشنهاد شده ولی ترجیحم این است در حیطه ای فعالیت کنم که عاشقش هستم و آن هم چیزی نیست جز موسیقی!

آنها که مطلب را می نویسند به درجه ای از درک برسند که مطلبی را یکطرفه چاپ نکنند
به همین دلیل هم تا امروز حتی یک بار هم خودم را در زمینه بازیگری و سینما محک نزده ام که ببینم آیا در این زمینه استعداد دارم یا خیر.در آخر امیدوارم کسانی که مطلب می نویسند به درجه ای از درک برسند که مطلبی را یک طرفه چاپ نکنند.




“عصر یخبندان” به کانادا رسید+عکس

سینماژورنال: درام غیرخطی “عصر یخبندان” که علیرغم درونمایه صریح و غیرکمیک فروش  دو میلیارد را رد کرده است در کانادا به نمایش درخواهد آمد.

به گزارش سینماژورنال این فیلم از یازدهم سپتامبر (20 شهریور) در سینما یورک تورنتو روی پرده می رود.

این اکران تا یکم اکتبر(9مهر) ادامه خواهد داشت و طی آن هر روز 2 سانس و روزهای یکشنبه و دوشنبه آخر هفته 3 سانس به نمایش این فیلم اختصاص خواهد داشت.

“عصر یخبندان” با زیرنویس انگلیسی برای مخاطبان کانادایی به نمایش درخواهد آمد.

اکران در انگلیس و آمریکا نیز در ادامه اکران کانادای فیلم رقم خواهد خورد.




فضولی سحر دولتشاهی در کار فیلمبرداری کارکشته+عکس

سینماژورنال: سحر دولتشاهی بازیگر زن سینمای ایران که ابن روزها “عصر یخبندان” را روی پرده دارد تصویر اجتماعی جالبی را منتشر کرده است.

به گزارش سینماژورنال در این تصویر او در کنار بهرام بدخشانی فیلمبردار باسابقه سینمای ایران که مدیریت فیلمبرداری آثاری چون “تقاطع”، “هیوا”و “کافه ستاره” را دارد دیده می شود.

دولتشاهی در شرح این تصویر نوشته است: وقتی من فضولی میکنم و بهرام بدخشانی فیلمبردار مهربون و کاربلد سینما راهنماییم میکنن.

سحر دولتشاهی در کنار بهرام بدخشانی و دستیارش
سحر دولتشاهی در کنار بهرام بدخشانی و دستیارش



بهرام رادان: رفتم حمام؛ برگشتم و دیدم همه‌چیز عوض شده!/ ناغافل در تله بدي افتادم

سینماژورنال: بهرام رادان تعريف مي‌كند: « من يك پست ساده گذاشتم و رفتم حمام. برگشتم و ديدم همه‌چيز عوض شد. جهانم عوض شد اصلا و افتادم در توفان».

به گزارش سینماژورنال و به نقل از نازنین متین نیا در “اعتماد” سعي مي‌كند آرام باشد، اما بعد از گذشت يك ماه، آنقدر حاشيه‌هاي اتفاق مربوط به پست توييتري‌اش زياد بوده كه هنوز جايي براي آرامش نيست و همچنان همه‌چيز، حتي اين گفت‌وگو، تحت‌الشعاع آن قرار مي‌گيرد؛ گفت‌وگويي كه به بهانه اكران فيلم «عصر يخبندان» است و بهرام راداني كه نقش يك آقازاده عجيب و مرموز را در آن بازي مي‌كند.

حرف‌ها از جايي ديگر شروع مي‌شود و تغييرات زندگي اين ستاره كه اين روزها در آستانه ٣٦ سالگي است و برخلاف هميشه خودش سرحرف را باز مي‌كند تا گفت‌وگو شروع شود واز بازگشت دوباره‌اش به ايران بگويد. تغييراتي كه اين روزها در زندگي‌اش مي‌بيند، دوست و دشمن‌هاي زيادي كه در يك ماه گذشته خود را نشان داده‌اند و در‌نهايت بازيگر ٣٦ ساله‌اي كه ميان تمام اين اتفاق‌ها و وقايع دوست ندارد شانه خالي كند و مي‌خواهد همچنان ماجراجويي و هيجان، بخشي از زندگي‌اش باشد. اين گفت‌وگو را با همان روايت‌هاي اوليه رادان شروع مي‌كنيم كه كمي قبل از سوال اول، تعريف كرد.

رفته بودم كه بمانم؛ شايد براي ١٠ سال. اگر تركيب مسوولان فرهنگي كشور تغيير نمي‌كرد، ممكن بود به اين زودي‌ها هم برنگردم. اما با تغيير برگشتم. قبلا عادت يا وابستگي به جا و مكان خاصي نداشتم. اما تازگي‌ها و در يك‌سال گذشته، كمي تغيير در خودم حس مي‌كنم؛ مثلا حين رانندگي به خيابان يا كوچه‌اي مي‌رسم و ناگهان خاطراتي از گذشته در ذهنم تداعي مي‌شود. ذهنم اين‌روزها بيشتر فلاش‌بك مي‌زند.

بيشتر «نخستين‌بار»ها يادش مي‌آيد، نوستالژي‌ها. هميشه به‌شدت سعي مي‌كنم سمت ذهنيت نوستالژيك نروم و رو به جلو نگاه كنم. اما حالا احساس مي‌كنم، رها كردن برايم سخت‌تر شده. قدم زدن در كوچه پس كوچه‌هاي آشنا و يادآوري خاطرات، حس بهتري پيدا كرده. انگار تازه معناي غربت را مي‌فهمم و مي‌فهمم وقتي افراد درباره دلتنگي و نوستالژي‌هاي‌شان حرف مي‌زنند، چه مي‌گويند. هرچند هنوز هم سفر كردن به ناشناخته‌ها و ماجراجويي‌هاي ذاتي، بخش مهمي از زندگي روزمره‌ام را تشكيل مي‌دهد، اما بوي خانه و گرمي خاك وطن، تجربه جديدي است كه مي‌توانم نام آن را كشف بنامم؛ كشفي در ٣٦ سالگي.

چه اتفاقي افتاده كه اين‌همه تغيير كردي؟

به هرحال ديگر جوان دوره ٣٠ شده‌ام. در دهه ٢٠زندگي‌ام كمتر نوستالژي داشتم و به يك عنوان در آن دهه داشتم نوستالژي‌هاي امروز را مي‌ساختم. اما حالا ديگر چشم بستن روي گذشته، كمي سخت شده و فكر مي‌كنم اين مهم در دهه ٤٠ بيشتر هم مي‌شود. البته هنوز هم اكثر ساعاتم با فكر و ايده براي آينده سپري مي‌شود ولي فرقش نسبت يادآوردن گذشته، با ميزان آن در ١٠ سال پيش است.

حالا واقعا براي سن است يا موقعيت؟

نه ربطي به موقعيت ندارد. به اين مربوط است كه انگار تازه دارم چيزهايي را مي‌بينم كه قبلا نمي‌ديدم، يا قبلا مي‌ديدم ولي به اندازه امروز به آنها دقت نمي‌كردم، مثل همان در و ديوار كوچه‌ها و خيابان‌ها.

فقط در‌وديوار است يا مردم را هم مي‌بيني؟

نگاه به مردم و مردم‌شناسي لازمه شغلم است. گاهي خيره مي‌شوم به برخي حركات‌شان، راه رفتن‌شان، حرف‌زدن‌شان. معمولا در ترافيك فرصت خوبي براي اين‌كار است، به يك راننده تاكسي و مسافران خسته‌اش، به خانواده‌اي كه با هم در ماشين هستند و مي خندند. به كسي كه با كيسه‌هاي خريد عرض خيابان را طي مي‌كند و… وقتي بازيگر هستي، بايد مدام آدم‌هاي مختلف را اسكن كني تا بتواني روزي در ايفاي نقش‌هايت از آنها بهره بگيري. براي يك اجراي موفق، اين بايگاني ذهن به كمك بازيگر مي‌آيد تا شكل‌دهنده شخصيت مورد نظر شود. يعني اصل مهم در تخصص يك بازيگر و به‌طور كل يك هنرمند، خوب ديدن محيط اطراف است.

فقط براي اجراي نقش‌هايت، آنقدر دقيق نگاه مي‌كني؟

نه، اين خوب ديدن دو بخش برايم دارد. يكي همان پيدا كردن نقش‌هاست و ديگري هم پيدا كردن مناسبات اجتماعي مردم. يعني رسيدن به يك نگاه اجتماعي. از طرف ديگر، دستيابي به عمق چهره‌ها نيز كنكاش جديدم است، بايد پشت‌پرده هر چهره دنبال زندگي‌ گشت. ميميك و صورت ظاهر است و عمق نگاه خبر از دروني مي‌دهد كه گويي هزاران جلد رمان در آن نهفته است و هنر يك هنرمند تفكيك اين دو و هنرمندانه‌تر از آن دستيابي به عمق چهره است.

آقازاده فيلم «عصر يخبندان» هم جزو اين آدم‌هايي بود كه ديده‌اي؟

بله، البته من شبيه اين شخصيت را در محيط اطرافم زياد ديده‌ام. حداقل چهار پنج مثال واقعي در ذهنم داشتم.

از اين مثال‌هاي واقعي كه در خبرها هستند؟

اسم نمي‌توانم بياورم، به هر حال شبيه هستند.

به اين آشناها كه نگاه مي‌كردي، چه چيزي در زندگي‌شان برايت مهم بود؟

تناقض عجيب زندگي‌شان. شخصيت و رفتار روزها و شب‌هاي آنها پارادوكس غريبي دارد. از لباس‌ پوشيدن‌شان تا برخورد اجتماعي‌شان، همه و همه در موقعيت‌هاي مختلف به‌طرز فاحشي متفاوت است. من هم سعي كردم همين تناقض را نشان دهم. در جايي خواندم كه استعمال‌كنندگان ماده مخدر شيشه، در اثر مصرف، هورموني در مغزشان ترشح مي‌شود كه دليل اصلي لذت اعتياد آنها به آن ماده مخدر است و از اين هورمون قوي‌تر، هوروموني است كه توسط «شهوت قدرت» در مغز ترشح مي‌شود. قدرت انسان را معتاد مي‌كند. شخصيت‌هاي شبيه فريد هم همين‌گونه هستند، در سن پايين قدرت زياد به دست آورده‌اند و چون تجربه‌شان كم است و اين قدرت و پول را در مدت زمان كوتاه و نه بر‌پايه كوشش و تخصص، بلكه با استفاده از جايگاه بعضا زودگذر خانوادگي و مناسبات غلط اقتصادي به دست آورده‌اند، ظرفيت نگهداري‌اش را ندارند و براي همين منتهاي سعي‌شان را مي‌كنند تا حداكثر بهره را در اين زمان كم از اين لذت زودگذر ببرند و در همه ابعاد زندگي‌شان، اين قدرت و فرزند «كسي» بودن تاثير مي‌گذارد؛ در راه رفتن‌شان، حرف‌زدن‌شان، نگاه‌ كردن‌شان و. . . به‌صورتي كه انگار همه‌چيز تحت‌كنترل و در يد قدرت آنهاست. يك نوع اعتماد‌به‌نفس ترسناك.

و تو سعي كردي همين قدرت را نشان دهي؟

بله. فريد «عصريخبندان» تنها دو جا اين قدرت از دستش خارج مي‌شود و تماشاگر متوجه اين استيصال در نگهداري از اين قدرت مي‌شود؛ يكي در صحنه مواجه شدن با جنازه اميرحسين و دوم در صحنه فريب و آرامش دادن به ليدا (منير) كه هر دو اين سكانس‌ها هم در اتاق خوابش اتفاق مي افتد، يعني مكاني كه به‌نوعي پاشنه آشيل اين نوع شخصيت‌هاست. هر‌چند سعي مي‌كند اوضاع را جمع و جور كند و انگار هيچ چيز برايش مهم نيست، اما لرزش صدا و پرخاش بي‌مورد و حرف‌هاي ضد و نقيضش به‌خوبي گواه اين است كه كنترلش را از دست داده است. از طرفي آرامشش هم ترسناك است. دفعه اولي كه فيلم را در جشنواره ديدم، به‌خصوص در آن سكانسي كه در ماشين و در راه فرودگاه است، خودم هم از فريد ترسيدم. شايد براي همين است كه وقتي فريد كشته مي‌شود، تماشاگر احساس خلاصي مي‌كند و حتي دست مي‌زند.

و احتمالا براي اجراي آن اعتماد‌به‌نفس چندان سختي نكشيدي؟!

نه، نقش واقعا جذابي بود. چون خيلي خوب مي‌شناختمش و مي‌دانستم چه كسي است. ١٠دقيقه با مصطفي كيايي (كارگردان) حرف زديم، دو، سه عكس ديديم و به نتيجه رسيديم و وارد مرحله دورخواني شديم.

عكس چه كساني را ديدي؟

صفحاتي آن‌ روزها در شبكه‌هاي اجتماعي معروف شده بود و مثال‌هاي خوبي از اين افراد در آنها وجود داشت. در آن صفحه‌ها توانستيم ميهماني‌هاي‌شان، طرز لباس‌ پوشيدن‌شان، مدل روابط‌ و رفتارهاي اجتماعي‌شان را با دقت تحت‌نظر بگيريم. مثلا علاقه بيشترشان اين است كه شب‌ها لباس مشكي بپوشند و از خودشان چيزهايي براق مثل ساعت و زنجير و قلاب كمربند آويزان كنند. برقي كه وسط آن سياهي محض، بدرخشد. اين‌ تركيب در شخصيت‌شان هم هست و خودش را نشان مي‌دهد؛ انگار مي‌خواهند هم پنهان باشند و هم به‌طريقي و از باريكه‌اي قدرت و ثروت‌شان را به رخ بكشند.

با اين برق‌زدن‌ها اصلا چرا همچين نقشي را قبول كردي؟

جذاب بود و خيلي خوب مي‌شناختمش، نقش خوبي در فيلمنامه بود و خاص‌تر اينكه نقش منفي بود و در كنار گروه پشت و جلوي دوربين كاملا حرفه‌اي و درجه يك كار كردم كه سينرژي فوق‌العاده اي براي ثبت يك كار ماندگار در ميان‌شان بود.

خيلي هم نقش اذيت‌كننده‌اي نبود، چون تا دقيقه‌هاي آخر هم اصلا معلوم نيست كه فريد، آقازاده است؟

خيلي‌ها را اذيت كرد و اين نكته مثبت اجراي يك نقش منفي است. از طرفي،از طرز لباس پوشيدن و رفتار فريد و ديالوگ عسل (سحر دولتشاهي) به ليدا (مهتاب كرامتي) قبل از پايان فيلم متوجه اين موضوع مي‌شويم. اساسا به بازيگران رئال در سينما دو نوع كاراكتر پيشنهاد مي‌شود؛ يكي نقش‌هايي كه از ميان شخصيت‌هاي متداول در اجتماع نيستند و به لحاظ زمان غيرمعاصر وقوع داستان يا خاص بودن نوع شخصيت يا يك فكت تاريخي، اجراي آنها مستلزم مطالعه و تحقيقاتي خاص است. ديگري نقش‌هايي كه اجراي آنها مستلزم نگاه به اطراف و استفاده از آن بايگاني ذهن است كه قبلا خدمت‌تان عرض كردم. خيلي‌ها اين ‌را گفتند كه وقتي فريد كشته شد، نفس راحتي كشيديم، همين براي من جذاب بود. البته در اين ميان نوع سومي هم در ميان نقش‌ها وجود دارد كه تاثير چنداني بر قدرت و مهارت بازيگري ندارد و صرفا به‌منظور عدم قطع ارتباط هنرمند با مخاطب پذيرفته مي‌شود و به نظرم جذابيتش به‌مراتب از دو نوع قبل كمتر است.

آن‌وقت اين نقش‌هاي نوع سومي چه تاثيري دارند؟

اين نقش‌ها براي فراموش نشدن و زنده ماندن در محيط كار نياز است. برخي بازيگران سراغ مديوم‌هاي ديگر مثل تلويزيون و تئاتر مي‌روند و بعضي در همان مديوم مختص مهارت‌شان، چند طبقه بالا و پايين مي‌روند و هيچ‌كدام منكر ديگري نيست، فقط مهم دلبخواه هنرمند و بازار هدف اوست. در سينماي ما و با توجه به حجم كم توليدات (در مقايسه با كشورهاي پيشرو) بازيگر هميشه نمي‌تواند منتظر نقش‌هايي باشد كه هم جذابيت عموم دارد و هم مورد تاييد اهل فن است. پس بعضي فيلم‌ها تنها به دليل حضور فيزيكي در حرفه و ميان همقطاران پذيرفته مي‌شود. از طرفي مردم وقتي بازيگر را در نقش‌هاي متفاوت مي‌بينند، راحت‌تر با او ارتباط برقرار مي‌كنند.

يعني بايد در ديد مردم باشي؟

بله، اما نه مداوم. چون زياده‌روي باعث مي‌شود كه تماشاگر عادت كند و مهم، سنجيده رعايت كردن اين مرز باريك است.

حالا كدام يك از اينها برايت مهم‌تر است؛ خود نقش، ديده شدن يا نشدن واكنش مردم؟

همه به‌جاي خود. اما هميشه واكنش خوب مردم پس از تماشاي يك فيلم و ارتباط مخاطب با هنرمند مثل خستگي درشدن است؛ يا مثل رهاشدن يك انرژي است. مي‌توانم بگويم در‌نهايت بهانه همه اينها هم همان مقبوليت نزد مردم است. چون اصل شغل ما همين است. تفاوت شغل ما با شغل مثلا يك پزشك در اين است كه حتي اگر پزشكي ماهر، اخلاق خوبي نداشته باشد، باز هم مردم به سراغش مي‌روند چون كارش خوب است و در تخصص‌اش ماهر دارد. يك پزشك مقبوليتش را از مهر تاييد مردم نمي‌گيرد، اما يك بازيگر اگر بهترين بازيگر دنيا هم باشد، اما مردم دوستش نداشته باشند بعد از مدتي فراموش مي‌شود. بازيگرهايي هم داريم كه چندان حرفه‌اي نيستند و تخصص كافي از نگاه اهل فن ندارند اما چون مردم دوست‌شان دارند هميشه هستند؛ ما تاييد را از مردم مي‌گيريم، از تماشاگر. بنابراين هرچقدر خودم يك نقش را دوست داشته باشم، اما مردم دوستش نداشته باشند، اهميت آن نقش براي من كمتر مي‌شود و برعكس.

فكر مي‌كني الان و در اين روزها مردم ايران نسبت به بهرام رادان چه احساسي دارند؟

اگر بخواهيم نظرات را يك مجموعه در‌نظر‌بگيريم، برداشت‌هاي متفاوتي وجود دارد و بنا‌بر آن احساس‌هايي متفاوت. مخصوصا بعد از اتفاقات اخير. فاصله نظرات سفيد و سياه زياد شده و تعداد نظرات خاكستري‌ كم. مقداري نسبت به گذشته تغيير كرده و كماكان در حال تغيير است و اين سير تغييرات در آينده نيز بيشتر نمايان مي‌شود.

يعني به تغيير نگاه‌ها اميدواري؟!

مساله اميدواري نيست، مساله سير زندگي هنري است. خاصيت زندگي يك هنرمند كه جوهره شهرت در آن وجود دارد، همين است؛ انتخاب اين نوع زندگي اجبار مي‌كند تا درگير اتفاقات غريبي شوي و گاهي كمي خطرناك است ولي ماجراجويي ‌است و بي‌خطر لطفش را از دست مي‌دهد. مثل يك فيلم پر‌هيجان، مي‌گويند يك فيلم وقتي موفق است كه تماشاگر بعد از ديدنش درباره‌اش حرف بزند، نظر بدهد و درگيرش شود، مثبت يا منفي فرقي ندارد، چون در اين شرايط سرسفره مردم آمده و آنها همه‌جا درباره‌اش حرف مي‌زنند. كاراكتر عمومي يك بازيگر هم همين است؛ همين كه درباره‌اش حرف بزنند، چه تعريف كنند و چه او را بكوبند و به او انتقاد كنند، يعني اتفاقات پيرامونش و حضور اجتماعي‌اش مهم است و اين مهم بودن خوب است.

اما اين انتقادها گاهي خيلي منفي است و گذشتن از آنها سخت؟

به هرحال مي‌گذرد، چه بخواهيم و چه نخواهيم. ضمن اينكه نبايد فراموش كنيم هر نظري موافق و مخالف خودش را دارد و حالا گاهي نظرات مخالف بيشتر است و گاهي هم نه. در ضمن زمان بيان يك واژه با درصد موافقان و مخالفان آن ارتباط مستقيم دارد. در مجموع كاراكتري كه در آينده به آن خواهم رسيد، تكامل‌يافته و پخته‌شده امروزي است.

و در اين گذر زمانه، مهم همان ديده‌شدن است؟!

نه اسمش ديده شدن نيست، اسمش «بودن» است. در مسير جريان بودن. وقتي صاحب يك تفكر باشي، ارتباط و اتصال مخاطب هم به تو قوي‌تر است. چون مي‌داند كه پشت رفتارهايت انديشه‌اي داري. مثلا مي‌توان فقط در حوزه فعاليت حرفه‌اي، انجام وظيفه كرد و كاري به محيط اطراف نداشت. اين نوع زندگي كم‌دردسرتر و در عين حال كم‌اثرتر است و در هنگام فترت حضور، ديگر كسي آنها و جريان‌شان را به‌ياد نمي‌آورد. اما هيچ‌گاه انديشه و تاثير اجتماعي «بودن» از بين نمي‌رود.

فكر مي‌كني مخاطب تمام اين تفكر و منطق را مي‌بيند و درك مي‌كند؟

بله، همين كه درباره «چرايي» اتفاق يا ماجراها مي‌پرسند يعني به تفكر و منطق پشت آن توجه مي‌كنند. همين‌كه درباره‌اش حرف مي‌زنند و بحث مي‌كنند، فكر مي‌كنم كه مخاطبم درك مي‌كند. من دارم تلاش مي‌كنم كه كارهايم همه با دليل و منطقي باشد كه حداقل خودم قبولش دارم، گرچه اين دليل و منطق با توجه به زمان و مكان و دانش در حال تكامل است، در عين حال فكر مي‌كنم مخاطبم هم اين را درك مي‌كند و مي‌بيند و همين راه درست است.

اين جريانات خسته و آزرده‌ات نكرده؟

گاهگداري خسته مي شوم، اما عشق مردم مثل نيروي عظيمي است كه قدرت تحليل رفته‌ام را دوباره احيا مي‌كند. البته اهل مبارزه هستم و هميشه از درگيري و سروكله زدن با مشكلات پيش‌رويم استقبال مي‌كنم. چون فكر مي‌كنم در نهايت تجربياتي به دست مي‌آورم و همين تجربيات مي‌توانند منشا اتفاقات خوب باشند.

اين پوست‌كلفتي كه درباره‌اش حرف مي‌زني، باعث شده حالا آنقدر با آرامش درباره اتفاق‌هاي اخير حرف بزني؟

زندگي همان‌طور كه ضربه مي‌زند، كمك هم مي‌كند. مثلا گاهي از برخوردها، بازتاب‌هاي غلط و عكس‌العمل‌هاي بي‌منطق محيط اطرافم ناراحت مي‌شوم. اما درست همان موقع، حرف‌هايي مي‌شنوم يا حمايت‌هايي مي‌بينم كه آرامم مي‌كند و دلگرم مي‌شوم. انگار توازن و تعادل ماجرا هم دست مردم است و خودشان به آن گذشتن مسير كمك مي‌كنند.

تصميم نداري، مدتي دور شوي تا اوضاع آرام شود؟

به هيچ وجه، شانه خالي كردن از زير بار مشكلات و مسووليت‌هاي زندگي در مرامم نيست، من شبيه راننده ماشيني پر از مسافر هستم كه در جاده پرپيچ‌‌و خم پيش رو، احساس مسووليت به تك‌تك مسافرهايم اين اجازه را سلب مي‌كند كه در يك موقعيت سخت و خطرناك رهاي‌شان و فرار كنم. هيچ راهي بدون خطر و دست‌انداز نيست و ماجراجويي ذاتي من باعث مي‌شود تا سخت‌ترين آن را انتخاب كنم و مسافرانم اين را مي‌دانند و مطمئن هستند كه من حداكثر تلاشم را مي‌كنم تا مرد روزهاي سخت باشم.

سعي مي‌كني يا هستي؟

هيچ‌وقت از خودم صددرصد راضي نيستم اما در مواجهه با هر اتفاق ناخوشايندي حداكثر سعي و تلاشم را مي‌كنم تا از آن به بهترين شكل گذر كنم و بعد به هيولاي مشكلات مي‌گويم: «همين بود زورت؟!» اين درگيري و كشمكش به من كمك مي‌كند زنده باشم، از طرفي ديگر بعضي سختي‌هاي ديگران را كه در جامعه و اطرافم مي‌بينم، ديگر مسائل زندگي خودم به نظرم نمي‌آيد و اميدوارتر مي‌شوم. از طرف ديگر كلا اين مشكلات را از قهر زندگي نمي‌بينم، از حكمتش مي‌بينم.

نشانه‌‌شناسي هم مي‌كني؟!

به نشانه‌ها خيلي اعتقاد دارم. مثلا اينكه وقتي در خانه را مي‌بندي و صداي تلفن را مي‌شنوي، اينكه در را باز كني و تلفن را جواب دهي با اينكه بروي و به زنگ تلفن بي‌تفاوت باشي، دو انتخاب متفاوت است كه شايد مسير زندگي‌ات را عوض كند. مثلا دختردايي‌ام براي من تعريف مي‌كرد كه روز ١١ سپتامبر، دير از خواب بيدار شده و عصبي از به موقع نرسيدن در مترو هم گير افتاده. تازه وقتي از پله‌هاي مترو بالا مي‌آيد مي‌بيند كه دود شهر را گرفته و ساختمان محل كارش (برج‌هاي تجارت جهاني) منفجر شده. مي‌خواهم بگويم بعضي از نشانه‌ها، حتي نشانه‌هاي آزاردهنده و ناراحت‌كننده، حكمتي در سرنوشت ما دارند. به نظرم كل كائنات يك انرژي عظيم است كه بايد همراه آن شد، نبايد مقابلش ايستاد يا مقاومت كرد. زندگي هميشه براي تو غافلگيري دارد. وقتي جريان پرخروش يك رودخانه وحشي تو را همراه خود مي‌برد، تو براي نجات خود دستت را به هر دستاويزي مي‌گيري، خواه آن دستاويز، تنه يك درخت باشد و خواه دم يك كروكوديل.

اين براي تو هيجان‌انگيز است؟

خيلي زياد.

خودت هم احساس مي‌كني عوض شدي يا فقط منم حالا چنين احساسي دارم و فكر مي‌كنم حرف‌هايت و نگاهت به زندگي در چند سال گذشته تغيير كرده؟

نمي‌خواهم بگويم تغيير ١٨٠‌درجه‌اي داشتم، اما تغيير كردم. قبل‌تر نگاهم خيلي مادي‌گرا بود، اما حالا ديگر آن نگاه كلي مادي‌گرا را به زندگي ندارم.

و حالا چه اتفاقي افتاده؟

مهم‌ترينش اين است كه تاريخ مي‌خوانم. از بچگي عاشق تاريخ بودم، اما الان بيشتر علاقه‌مند شدم و حتي مي‌خواهم به‌صورت آكادميك سوادم را در اين زمينه اضافه كنم. تاريخ ذهن آدم را تغيير مي‌دهد. باعث مي‌شود كليد‌واژه‌هايت عوض شود و وقتي مي‌خواني، مي‌بيني كه يك‌سري اتفاق‌ها ممكن است با ظاهري متفاوت رخ دهند، اما جنس‌شان همان است. به نظرم سياستمداري، ماهر است كه تاريخ را خوب بلد باشد و بشناسد. با تاريخ، دنيا از زاويه نگاه ديگري ديده مي‌شود و روزمره، اهميتش را از دست مي‌دهد و نقطه نظرت نسبت به يك حادثه عوض مي‌شود، به نظرم هر آدمي كه در دنياي شهرت زندگي مي‌كند با خواندن تاريخ، يك‌سري از مسائل شكل و شمايلش عوض مي‌شود. ديگر روزمره مهم نيست و از زاويه ديگر به جريان‌ها و آينده نگاه مي‌كني. همين باعث شده نگاه من به زندگي عوض شود، آن نگاه مادي‌گرايم كمي تعديل شده، اما واقعا نمي‌دانم در ادامه چه اتفاقي مي‌افتد.

همين است كه كارهايت غيرقابل پيش‌بيني شده، يك‌روز نقش يك فيلمي مثل «يكي از ما دو نفر» را بازي مي‌كني، روز ديگر آن پسرك دزد «تراژدي» مي‌شوي و حالا نقشي مثل همين آقازاده فيلم «عصريخبندان». اينها عمدي بوده يا از سر اتفاق؟

تصميم‌ دقيق گرفتن درباره اين‌همه تفاوت سخت است چون اگر زندگي را شبيه شطرنج فرض كنيم، تو از الان قادر نيستي مثلا ١٦ حركت بعدي خودت را حدس بزني. داري شطرنج بازي مي‌كني، يك مهره را حركت مي‌دهي و اجازه مي‌دهي كه زندگي هم مهر‌ه‌اش را حركت بدهد و بعد تصميم مي‌گيري كه چه كني و چه مهره‌اي را حركت دهي. نمي‌توانم بگويم همه اينها از پيش فكر شده و تعيين شده بوده. فقط مي‌توانم بگويم كه بازي را ادامه مي‌دهم، با زندگي و با آن شطرنج. حتي گاهي اوقات حركت بعضي از مهره‌ها در همان لحظه ارزش خاصي ندارد، فقط مهره را تكان مي‌دهي تا پيش زمينه حركت‌هاي بعدي‌ات باشد. در مجموع و طي اين مسير و در انتخاب حركت‌ها، برخورد و عكس‌العمل مخاطب تعيين‌كننده است.

از اينها چه نتيجه‌اي مي‌گيري؟ اينكه مثلا ديگر نقش متفاوت بازي نكني و در همان قالب بماني كه مردم دوست دارند؟!

نه، براي من هر دو مهم هستند اما بايد توازن ميان اينها را برقرار كنم. شبيه يك اتومبيل كه چرخ‌هايش متناسب با جاده‌اي كه از آن گذر مي‌كند، تنظيم مي‌شود. البته تصوير و تعبير مردم مهم است، من براساس آن پيش مي‌روم و ترميم مي‌كنم.

بازه زماني اين ماجرا چقدر است؟

من براي يك دهه آينده‌ام نمي‌توانم تصميم بگيرم، اما مي‌توانم براي شش ماه آينده‌ برنامه‌ريزي كنم. اگر من در ١٠ سال گذشته فقط يك نوع نقش را در فيلم‌ها كار مي‌كردم، الان ديگر جدا شدن از آن تيپ و تجربه متفاوت برايم خيلي سخت است. اما همين تفاوت باعث مي‌شود من دامنه گسترده‌تري براي انتخاب داشته باشم، يعني مخاطب راحت‌تر اين تفاوت را مي‌پذيرد.

اما تو بازيگر پركاري هم نيستي و در سينما هم آنقدر نقش متفاوت وجودندارد كه هميشه در دسترست باشد.

سالي دو يا سه فيلم كافي است. به نظرم نبايد هم خيلي پركار بود. پركاري خيلي هم هميشه خوب نيست. الان من يك فيلم اكران دارم و احتمالا تا آخر سال هم دو فيلم ديگر براي اكران دارم. همين كافي است و البته يك حضور معقول در جشنواره. ضمن اينكه حالا با وجود شبكه‌هاي اجتماعي ديگر اوضاع مثل قبل نيست كه حتما براي ديده شدن بايد روي پرده بود. از طرفي قبلا افراد براي در جريان بودن و ارتباط با مخاطب نياز به رسانه‌ها داشتند، اما حالا بخش مهمي از رسانه دست خودمان است.

مطمئني رسانه دست خودت است؟!

كامل نه، اما بخش زيادي از آن در دست ما است. تيراژ پرتيراژترين روزنامه كشور از تعداد فالوئرهاي يك صفحه معمولي در اينستاگرام كمتر است. نخستين چيزي كه صبح نگاه مي‌كني و آخرين چيزي كه شب نگاه مي‌كني، صفحه موبايل و صفحات اجتماعي‌ است. مردم در جريان بودن را دوست دارند و از همين صفحات است كه احساس مي‌كنند به دنيا وصل شده‌اند. اين عطش روزبه روز هم بيشتر مي‌شود. در اين شرايط ارتباط من با مخاطبم بدون واسطه شده و خوبي‌اش هم اين است كه صداي آنها را هم بدون واسطه مي‌شنوم. نظرات را مي‌خوانم و ميزان علاقه مخاطب را در مواجهه با رويدادهاي مختلف مي‌سنجم و همين باعث مي‌شود جمع بندي بهتري نسبت به جامعه مخاطبانم داشته باشم.

به مخاطبت جواب هم مي‌دهي؟

شدني نيست. وقت‌هايي مي‌شود كه دوست دارم جواب سوال يك نفر را بدهم اما نبايد بين مخاطب فرق گذاشت. من با شيوه خودم با آنها حرف مي‌زنم و آنها هم با شيوه خودشان با من.

و وقتي توييتر برايت دردسرساز شد چطور؟!

آن داستان خيلي غافلگير‌كننده بود. تحليل خودم اين است كه ناغافل در تله بدي افتادم. البته درصدي از اين جريانات دست من است و بقيه‌اش را ديگران تعيين مي‌كنند؛ ديگراني كه خيلي‌هاي‌شان موافق حضور و وجود و ترقي امثال من نيستند و با تمام قواي‌شان و به‌قصد ريشه كن كردنت حمله مي كنند. بايد كاري مي‌كردم كه حداقل هزينه را مخاطبم بدهد. لاجرم سختي‌اش را خودم پذيرفتم تا اجازه ندهم كسي ديگر ضربه بخورد.

مگر به جز خودت قرار بود به چه كسي ضربه بخورد؟

مخاطبي كه دوستم دارد و به جرم علاقه‌اش تحت فشار مخالفان قرار گرفته، يا آناني كه ممكن است از آن مطلب ناراحت شده باشند. چون آن مطلب بد فهميده شده و شايد اشتباه در انتخاب كلمات مناسب مشكل‌ساز اصلي بود. يك‌هفته توضيح دادم كه منظورم چه بوده، اما گوش نمي‌دادند، در اين ميان به‌نظرم براي برخي، ادامه دادن بازي، هيجان‌انگيزتر از خاتمه دادنش به آن بود.

و آنهايي كه سوءاستفاده مي‌كنند چه؟

ببين ناگهان وسط يك هياهو در ميان جرياناتي گير مي‌افتي كه خودت و آن حرفي كه بد برداشت شده، چماقي مي‌شود از طرف يك جريان براي ضربه به جريان ديگر. تو مهره نيستي بلكه بهانه‌اي. نهايت كاري كه مي‌تواني انجام دهي اين است كه اول خودت را از اين چاله نجات دهي و بعد براي حذف سوءتفاهم‌ها و برداشت‌هاي نادرست، راه‌حل مناسب پيدا كني.

اگر اين اتفاق براي تو نيفتاده بود و براي يك چهره ديگر بود، چه نظري مي‌دادي؟

بستگي به آن چهره و اتفاق داشت. هرچند افراد عادي هم مستثني نيستند، قبل‌تر درباره فحاشي و توهين به دختر و پسري كه نيمه شب در تصادف خيابان شريعتي درگذشته بودند و آن پيامدها را در دنياي مجازي به‌همراه داشت، پستي نوشتم چون حس مي‌كردم كه اين آسياب به نوبت است و بالاخره يك‌روز هم نوبت من مي‌رسد. اين طبيعت ماجراست. البته هرچه پيش برويم، جامعه هم بيشتر ياد مي‌گيرد از ابزار هوشمند، استفاده هوشمندانه‌ كند.

به آموختن آداب دنياي مجازي اميدواري؟

بدون شك. مردم بالاخره به اين نتيجه مي‌رسند كه سواد مختص خواندن و نوشتن نيست و ندانستن آداب و فرهنگ همزيستي در هر جامعه‌اي، حتي مجازي، عين
عقب‌ماندگي و بي‌سوادي‌است. ياد مي‌گيريم كه هركسي مي‌تواند نظر خودش را داشته باشد و بدون تحميل، به نظر يكديگر احترام خواهيم گذاشت، حتي اگر برخلاف ميل ما باشد.

رسانه‌ات را رها كه نمي‌كني؟!

به هيچ عنوان. مشكل را حل مي‌كنم، عادت ندارم صورت مساله را پاك كنم. صبرم زياد است. به‌نظرم بايد كاري را كه دوست داري و فكر مي‌كني كه صحيح است انجام دهي و اين شجاعت را در خود حس كني كه بازخوردها و اتفاقات منفي در مسير زندگي‌‌ات تاثيري نگذارد و خسته و نااميدت نكند. من از شكستن قالب‌ها، انجام كارهاي مختلف و متفاوت و تجربه‌هاي تازه نمي‌ترسم. مي‌دانم كه حلقه اول مخاطبم هم همين را دوست دارد؛ همين ديوانگي در تجربه كردن تجربه‌هاي متفاوت، حتي اگر ماجراجويي‌ها هزينه‌ داشته باشد.

نه، اين سختي‌ها خوب است. اينكه زندگي غافلگيرت كند، نشانه نشاط زندگي‌است، سختي و غافلگيري، خود زندگي است.

الان راضي هستي؟ كافي است؟

كافي نيست، اما راضي هستم، هرچند مثل هر انسان ديگري اگر برگردم به ٢٠ سال، ١٠ سال، يك سال، يك ماه يا حتي دو هفته پيش، يك‌سري از كارها را انجام نمي‌دهم، اما چندان پشيمان هم نيستم چون همان‌ اتفاقات، برايم تجربه‌هاي متفاوت و خوبي ساخته و گاه هوشيارم كرده. فكر مي‌كنم اين سير تا آخر عمرم هم ادامه خواهد داشت.

بدترين ندارد، ضربه‌اي كه فكر كني خب ديگر تمام شد؟

نه، اين ضربه‌ها كوچك‌تر از آنند كه تمام‌كننده باشند.




این همه دوقلو در سینما استقلال چه می کنند؟+عکس

سینماژورنال: آنها که حوالی ساعت 8 شب جمعه مسیرشان سمت میدان ولیعصر بود با تعداد زیادی دوقلو که وارد سینما استقلال می شدند روبرو گشتند.

به گزارش سینماژورنال این دوقلوها با هماهنگی انجمن دوقلوهای ایران و برای تماشای “عصر یخبندان” به این سینما آمده بودند.

فارغ از تنوع جنسیتی دوقلوها که هم مردان و هم زنان را شامل می شد بلحاظ سنی نیز هم جوانان در میان آنها بودند و هم میانسالان و هم نوجوانان.

اغلب دوقلوها از تماشای یک درام غیرخطی که داستان آدمهای مختلف اجتماع را به تصویر می کشید لذت برده بودند و البته چند نفری نیز نقدهای خود درباره فیلم را در اختیار تهیه کننده اثر منصور لشکری قوچانی قرار دادند.

دوقلوها در سینما استقلال به تماشای "عصر یخبندان" نشستند
دوقلوها در سینما استقلال به تماشای “عصر یخبندان” نشستند




انتقاد تند و طعنه‌آلود تهیه‌کننده “عصر یخبندان” از شورای صنفی نمایش؟+عکس

سینماژورنال: منصور لشکری قوچانی تهیه کننده “عصر یخبندان” که فیلمش از ماه رمضان به این سو روی پرده است و با توجه به درونمایه کاملا صریحش فروش معقولی هم داشته است یک بار دیگر به انتقاد از وضعیت اکران در سینماها پرداخت.

به گزارش سینماژورنال لشکری قوچانی پیشتر با انتشار متنی اجتماعی طعنه تندی زده بود به رانتخواران سینما(اینجا را بخوانید) و حالا بار دیگر و با یک متن اجتماعی دیگر با عباراتی دوپهلو از شورا-شورای صنفی نمایش؟- گلایه کرده است.

شاید یک دلیل این گلایه ها فضایی است که از ابتدای رمضان در برخی پردیسها برای کمک به فروش یکی از کمدیهایی فراهم شده که بلحاظ کیفیت محتوایی اثریست به شدت نازل.

این قصه اکران امروز سینماهاست…

لشکری قوچانی در این باره نوشته است: سلطان، رئیس، شورا…سلطان محمود خر کیه؟ این قصه اکران امروز سینماهاست.

این تهیه کننده همچنین در ذیل این متن و با اشاره به شوخیهای مبتذل یکی از کمدیهای روی پرده آورده است: اکران فیلم و فروش آن وابسته به میزان مراجعه فیلم به زیرشکم(!) شده و نمیدانم از کی گله کنم ولی میدانم کاری خوبه که خدا درست کنه.

از آن طرف یکی از مخاطبان، چنین روندی را نتیجه شیوع سریالهای ماهواره ای در کشور دانسته اند و لشکری پاسخی جالب به این مخاطب داده و نوشته است: خودمان را گول نزنیم؛ اگر بدنی آمادگی ورود ویروس را نداشته باشد ویروس نمیتونه نفوذ کنه! امروز رانت و ضوابط بی بند و باری سرمایه داری جامعه را فاسد کرده و نه دشمن!

منصور لشکری قوچانی
مطلب اجتماعی منصور لشکری قوچانی
منصور لشکری قوچانی
مطلب اجتماعی منصور لشکری قوچانی



دیدار دوقلوها با مهتاب کرامتی+عکس

سینماژورنال: در ادامه برنامه نمایشهای مردمی روز جمعه “عصر یخبندان” طی یک ابتکار جالب این هفته گروهی از دوقلوهای کشور به تماشای این فیلم می نشینند.

به گزارش سینماژورنال گروهی از دوقلوهای بالای 18 سال کشور با هماهنگی میان منصور لشکری قوچانی تهیه کننده فیلم و انجمن دوقلوهای ایران به تماشای این درام اجتماعی خواهند نشست.

جالب است که برخی از این دوقلوها با لباس متحدالشکل در سالن حضور خواهند یافت و در کنار تعدادی از عوامل فیلم و از جمله بازیگرانی چون مهتاب کرامتی، محسن کیایی و سحر دولتشاهی به تماشای “عصر یخبندان” می نشینند.

نمایش “عصر یخبندان” با حضور اعضای انجمن دوقلوهای ایران جمعه 16 مردادماه راس ساعت 20 عصر در سینما استقلال برگزار خواهد شد.

تعدادی از اعضای انجمن دوقلویان
تعدادی از اعضای انجمن دوقلویان

 




ازدحام جمعیت در سینما استقلال+عکس

سینماژورنال: طرح ویژه اکران مردمی “عصر یخبندان” با حضور عوامل فیلم در عصر جمعه، سبب ساز ازدحام فراوان جمعیت در سینما استقلال شد.

به گزارش سینماژورنال حضور بازیگرانی چون مهتاب کرامتی و بهرام رارادان و البته دست اندرکاران فیلم موجب شد رکورد بالاترین فروش جمعه شب در این سینما جابجا شود.

“عصر یخبندان” فقط در یک شب در سینما استقلال بیشتر از 4 میلیون تومان فروش داشت و البته که ازدحام جمعیت در برابر درب این سینما سبب ساز آن گشت که بسیاری از مخاطبان گذری کنجکاو تماشای فیلم شده و برای روزهای بعد، بلیت رزرو کنند.

اقبال مخاطبان به “عصر یخبندان” چنان بود که نه فقط تمامی صندلیهای سالن اصلی سینما استقلال در سانسهای انتهایی روز فروش رفته بود که بالکن سینما نیز کاملا پر شده بود.

این اقبال در شرایطی رخ داده است که در سینما آزادی نیز “عصر یخبندان” یکی از پرفروشترین های دو روز انتهایی هفته بود.

ازدحام در سینما استقلال
ازدحام در سینما استقلال



ماجرای دستبند سبزی که کار دست فرهاد اصلانی داد

سینماژورنال: فرهاد اصلانی این روزها به شمایل درجه یک بازیگری در سینمای ایران بدل شده است.

به گزارش سینماژورنال اصلانی در اکران رمضان “عصر یخبندان” را روی پرده داشت و این روزها هم با “دوران عاشقی” به سینماها آمده است.

این بازیگر متولد بیجار کردستان در یکی از تازه ترین گفتگوهایش به هنگام صحبت درباره فیلمی به نام “شاخ به شاخ” که به تازگی به شبکه خانگی عرضه شده(اینجا را بخوانید) درباره ماجرای تغییر پایان بندی این فیلم به دلیل استفاده از یک دستبند سبز توضیح داده است.

فرهاد اصلانی در این گفتگو با اشاره به اینکه در ابتدا اصرار داشته اند فضای این فیلم شیرین شود به “فیلم” می گوید: مدیران وقت سیما اصرار داشتند آن فیلم چون در نیمه شعبان به نمایش درخواهد آمد شیرین شود؛ میخواستند بازیگران ضعیف برخی طنزهای نود شبی را وارد کنند که تن ندادیم.

تغییر سکانس پایانی

وی ادامه می دهد: ضبط شروع شد و رسیدیم به سکانس پایانی که در آن من پس از 24 ساعت خماری موادی بدست آورده بودم و میخواستم بروم پشت بام مصرف کنم. پیشنهاد کردم برادرم بیاید و بگوید رفته جمکران برایم دعا کرده و به دستم مچ بند سبزی که از جمکران آورده ببندد و من هم پیرو آن اتفاق و پس از پی بردن به پاکی 24 ساعته، مواد را از پشت بام با همان دستی که مچ بند به آن بسته شده بود پرتاب کنم.

فرهاد اصلانی می افزاید: با این پایان بندی کار مناسب پخش در نیمه شعبان هم می شد اما زد و این وسط وقایع سال 88 رخ داد و آن سکانس را درآوردند و هنوز هم بدون آن پخشش می کنند.




بهرام رادان، آنا نعمتی و مهتاب کرامتی؛ جمعه همین هفته در سینما استقلال

سینماژورنال: تهیه کننده درام متقاطع “عصر یخبندان” بعد از اجرای طرح اهدای هدیه به مخاطبان در سینما استقلال، شرایطی را فراهم کرده است تا از این هفته، جمعه ها عوامل فیلم به همراه مخاطبان به تماشای اثر بنشینند.

به گزارش سینماژورنال بر این اساس از جمعه همین هفته 9 مردادماه تا پایان اکران فیلم هر هفته جمعه ها بازیگران سرشناس فیلم در سانسهای 19 و 21 در کنار مخاطبان به تماشای فیلم خواهند نشست.

جمعه این هفته بهرام رادان‌، مهتاب کرامتي‌، آنا نعمتي‌ و محسن کيايي‌، بازيگران فيلم در کنار مصطفي کيايي نويسنده و کارگردان آن و منصور لشکري قوچاني تهيه کننده فيلم با حضور در سينما استقلال با مخاطبان دیدار خواهند داشت.

در این دیدار مخاطبان می توانند به طور صریح و شفاف نظر خود درباره فیلم را با کارگردان و عوامل کار در میان گذاشته و اگر هم انتقادی دارند بی واسطه با بازیگران در میان بگذارند.

“عصر یخبندان” از جمله فیلمهای اکران رمضانی بود که علیرغم تبعیض در تخصیص سانس بخصوص در پردیسهای سینمایی، فروش خوبی داشته و تاکنون رقم فروش یک میلیارد و نیم را رد کرده است.




تماشای فیلم با تخفیف ۵۰درصدی برای دارندگان کارت پستال رادان!+عکس

سینماژورنال: تازه ترین فیلمی که از بهرام رادان اکران شده است درامی است به نام “عصر یخبندان”؛ فیلمی به کارگردانی مصطفی کیایی و تهیه کنندگی منصور لشکری قوچانی.

به گزارش سینماژورنال طی ابتکاری که تهیه کننده این فیلم و مدیریت سینما استقلال انجام داده اند از چهارشنبه هفته جاری تمامی مخاطبانی که برای تماشای “عصر یخبندان” این سینما را انتخاب می کنند یک کارت پستال هدیه می گیرند.

کارت پستالی که یک طرف آن تصویری تمام قد از بهرام رادان به چشم می خورد و در طرف دیگر آن تصاویری از بازیگران “عصر یخبندان”.

دارندگان این کارت پستال با هدیه دادن آن به دوستان خویش این شانس را برای آنها فراهم می کنند که بتوانند در کنار یک نفر همراه خود به صورت نیم بها به تماشای “عصر یخبندان” بپردازند.

یعنی با یک کارت پستال دو نفر با قیمت یک بلیت فیلم را تماشا خواهند کرد.

کارت هدیه "عصر یخبندان"
کارت هدیه “عصر یخبندان”
کارت هدیه "عصر یخبندان"
کارت هدیه “عصر یخبندان”



مهتاب کرامتی: کارگردانهای ما در پایان باز غرق شده‌اند!/از نیمه‌های “عصر یخبندان” حس کردم حالم بد است

سینماژورنال: مهتاب كرامتي در فيلم “عصر يخبندان” يكي از نقش‌هاي سخت خود را ايفا كرده است.

به گزارش سینماژورنال او در نقش زن معتاد به شيشه، كانون خانواده خود را دستخوش فروپاشيدگي مي‌كند و تبعات اين معضل اجتماعي را به تصوير مي‌كشد. فرازوفرودهاي حسي‌اش در رفتار و چهره، تماشاگر را با خود همراه مي‌كند.

فرانک آرتا در “شرق” با او به‌خاطر ايفاي نقش “منيره” در “عصر یخبندان” به گفت‌وگو نشسته است.

مهتاب کرامتی در ابتدای گفتگو به انتقاد از برخی فیلمسازان ایرانی پرداخته است که در پایان باز غرق شده اند و سنت داستان گویی برای مخاطبان را فراموش کرده اند.

کرامتی که در “عصر یخبندان” در نقش یک زن معتاد ایفای نقش کرده در جایی از گفتگو هم به این مساله اشاره کرده که درگیری در نقش باعث شده بود بلحاظ جسمی از میانه های فیلم به بعد وضعیت نامناسبی را تجربه کند.

سینماژورنال متن کامل گفتگوی کرامتی را ارائه می دهد:

  دلیلتان برای بازی و حضور در فیلم عصر یخبندان چه بود؟
شما با دغدغه‌های من در انتخاب نقش، فیلم و فیلم‌نامه آشنا هستید. حتما می‌دانید سلیقه و گرایش من به فیلم‌های خاص و هنری‌تر است. یعنی فیلمی که حرفی برای گفتن داشته باشد که حتی ممکن است مخاطبان کمتری را دربر بگیرد. ولی برای ماندگاری در سینما، یک بازیگر باید تماشاگر، اقتصاد سینما و خیلی چیزها را در نظر بگیرد. ضمن اینکه در این سال‌ها فیلم‌نامه‌ها و کارگردان‌های ما در یک‌سری فیلم‌ها غرق شده‌اند که اگر بخواهیم به‌طورمثال داستان آن را در یک خط تعریف کنیم شاید نتوانیم؛ داستان‌هایی با پایان‌های باز که در نهایت مخاطب را سرگشته می‌کند. و وقتی مخاطب از شما می‌پرسد که سرانجام و پایان این فیلم چه شد؟ پاسخ درخوری نخواهیم داشت. البته مطلق به این قضیه نگاه نمی‌کنم. تا جایی ممکن است این سبک و شکل کار جذابیت هم داشته باشد. اما گاهی می‌بینیم خود کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس هم نمی‌دانند که چگونه پایان فیلم را به اتمام برسانند! شاید یکی از دلایلش به‌خاطر برخی مسائل ممیزی باشد و… ولی اینها می‌تواند فیلمی را به تصویر بکشد که درنهایت تماشاگر را خسته کند. بنابراین فکر می‌کنم سینمای ما به مرحله‌ای رسیده است که نیاز به داستان دارد. مخاطب ما می‌خواهد داستان بشنود. می‌خواهد با فیلمی روبه‌رو شود که ابتدا و انتهاي قصه، جذابیت داشته باشد و وقتی از سینما بیرون می‌آید احساس نکند که دچار پوچی شده، فریب خورده یا وقتش تلف شده است. با این نگاه من به فیلم عصر یخبندان نگاه کردم. فکر می‌کنم مصطفی کیایی بلد است داستان بگوید و دغدغه‌های اجتماعی را در درون فیلم خود مطرح کند و هم‌زمان به مخاطب هم فکر می‌کند. این به نظر من هنر می‌خواهد. خوشبختانه مصطفی کیایی رگ خواب سینمای ایران و مخاطبان را یاد گرفته است. الان نام او برندی است که تماشاگران دوست دارند فیلم‌های او را ببینند. هرچند تا امروز فیلم‌های زیادی نساخته، اما همین تعداد فیلم، داستان دارند و تماشاگر می‌داند با چه فیلمی طرف است. به نظر من همین داستان‌گویی امتیاز ویژه‌ای است که فیلم‌های ایشان دارند.
  از همان ابتدا نقش منیره را به شما پیشنهاد دادند؟
پیش از آن من فقط آقای کیایی را یک‌بار در تئاتر دیده بودم ولی از قبل فیلم‌هایشان را دیده بودم و با کارهایشان آشنایی داشتم. وقتی فیلم‌نامه به من پیشنهاد شد دلم می‌خواست نقشی که به من پیشنهاد می‌شود مورد قبول من باشد. اما در ابتدا ایشان درباره نقش چیزی به من نگفتند. گفتند شما فقط فیلم‌نامه را بخوانید و بعد با هم صحبت می‌کنیم. من عادت دارم زمانی که فیلم‌نامه را می‌خوانم، یک‌بار به‌طور کامل فقط روی داستان و تمام شخصیت‌ها متمرکز می‌شوم. چون خیلی از مواقع وقتی فیلم‌نامه را می‌فرستند، می‌گویند به فلان نقش خاص توجه ویژه داشته باشید. ولی در مورد این فیلم‌نامه این‌طور نشد.
  پیچیدگی روابط داستان و شخصیت‌ها شما را سرگردان نکرد؟
ابدا. بعد از مدت‌ها فیلم‌نامه‌ای می‌خواندم که احساس خوبی نسبت به آن داشتم. ضمن اینکه برایم مهم بود در فیلمی پربازیگر ببینم برای من چه نقشی در نظر گرفته شده است و سایر همکاران و بازیگران چه کسانی هستند. روز اولی که به دفتر تولید رفتم، تخته‌ سفیدی روی دیوار نصب بود و اسم تمامی شخصیت‌ها را روی آن نوشته بودند و تقریبا جلو تمام کاراکترها خالی بود و با خودم گفتم که چقدر بازیگر در این فیلم وجود دارد و چقدر سخت است انتخاب تک‌تک آنها.
  انتخاب بازیگران کار سختی بود؟
بله. سخت است که شما بخواهید برای تمام این شخصیت‌ها، افراد متخصص، حرفه‌ای و درست انتخاب کنید و از ایده‌آل‌های خودتان هم عدول نکنید. تا اینکه به من گفتند که برای نقش منیره به شما فکر کردیم که برای من خیلی جذاب بود. در همان موقع من برای بازی در دو فیلم دیگر قول همکاری داده بودم. هرچند نقشم کوتاه بود. اما متوجه شدم که نقش منیره شوخی‌بردار نیست و باید روی این کار متمرکز شوم.
  این نوع اعتیاد و گریم شما را اذیت نمی‌کرد؟ چون تصویر شما روی بیلبوردهای تبلیغاتی ثبت می‌شود. با این موضوع چگونه کنار آمدید؟
من با این موضوع از خیلی وقت پیش کنار آمده بودم. تجربه و پرونده کاری‌ام به‌راحتی این موضوع را نشان می‌دهد. اگر بخواهیم به تلویزیون برگردیم، سریال «خاک سرخ» که آن زمان از سن من بسیار بیشتر و شخصیت زن عرب بود و کاملا یک چهره دیگری بود و روزهای آخر هم به شوخی می‌گفتیم که سطل گل هم بعد از گریم، روی ما می‌ریزند و می‌گویند جلو دوربین بروید! برای همین هم من از این موضوع به هیچ عنوان نمی‌ترسم. برای اینکه به نظر من یک گریم درست، اتفاقا به بازیگر کمک می‌کند. فکر می‌کنم که این دغدغه هر بازیگری است که نقش متفاوتی را ایفا کند. البته باید بگویم اکثر فیلم‌هایی که پیشنهاد می‌دهند، بیشتر به خود من نزدیک است، ولی منیره از من خیلی دور بود. من تجربه نقش معتاد را در فیلم کاهانی داشتم. پس آن ریسک را کرده بودم. اما در این فیلم من فرصت بیشتری برای ارائه نقش داشتم. من احساس کردم که اگر ما این داستان را درست تعریف کنیم، کار ویژه‌ای برای اجتماع و آگاه‌سازی افکار عمومی کرده‌ایم که این جزئی از دغدغه‌های من است و من هم که برای این‌گونه مسائل سرم درد می‌کند. چون باید دل‌نگران باشیم از اینکه الان اعتیاد دیگر به یک قشر خاص محدود نمی‌شود و تمامی طبقات اجتماعی را دربر گرفته است. پس باید کاری انجام دهیم. قرار هم نیست که راه‌حل بدهیم. فقط باید مطرح کنیم که برای دورشدن از این معضل باید محیط پیرامونمان امن باشد. همه‌چیز به امنیت زندگی شما برمی‌گردد که همان محیط خانواده است که باید آن را حفظ کنیم. زمانی که این باور به‌وجود بیاید، قطعا شما از خیلی از این آسیب‌های اجتماعی مصون می‌مانید. فیلم این مسائل را مطرح می‌کند و دیگر اینکه بخشش را یاد بگیریم. بخشیدن خیلی به آرامش و امنیت در زندگی کمک می‌کند.
  نقشی که بازی کردید معتاد به هروئین و… نیست، معتاد شیشه‌ای است. چگونه به ایفای درست این نقش رسیدید. حالت‌ها، عرق‌کردن‌ها و عصبیت‌های شما براساس چه الگو و معیاری بود؟
آقای کیایی زمان نوشتن فیلم‌نامه تحقیقات کامل را انجام داده بودند. من هم مطمئن بودم همه آن چیزی را که نوشته‌اند سندیت دارد. اما حالا من بایستی خودم را به آن شخصیت نزدیک می‌کردم. به همین دلیل سراغ این قشر از خانم‌ها رفتیم و چنین آدم‌هایی را به عینه دیدیم.
  یعنی خودتان هم تحقیقات میدانی کردید؟
بله. افرادی که قبلا دچار اعتیاد و حالا پاک شده بودند خیلی به من کمک کردند. برایم جالب بود که تجربیات همه آنها به یک گونه است.
  از چه نظر؟
مثلا سؤال می‌کردیم زمانی که شما مواد می‌کشیديد، اولین حسی که به شما دست می‌داد چه بود؟ همه آنها به حالات و تجربیات واحدی اشاره می‌کردند. یا اینکه می‌پرسیدیم چگونه به مواد دسترسی پیدا می‌کرديد؟ می‌گفتند ما وقتی به خیابان می‌رفتيم تعداد زیادی آدم از کنار ما رد می‌شدند و متوجه می‌شدیم که چه کسانی معتاد یا موادفروش هستند! یعنی آنها خیلی راحت همدیگر را پیدا می‌کردند.
  بر اساس چه معیاری همدیگر را پیدا می‌کنند؟
من نمی‌دانم به چه شکل است. ولی همدیگر را پیدا می‌کنند. برای من هم  خیلی عجیب بود و نمی‌دانم چطور همدیگر را راحت می‌شناسند. البته وقتی شما، زمان بیشتری اعتیاد دارید و مواد مختلف را هم امتحان می‌کنید یعنی هر چه که به دست شما بیاید استفاده می‌کنید، با چم‌و‌خم کار هم بیشتر آشنا می‌شوید. بعضی مواقع فروپاشی، زمانی اتفاق می‌افتد که شما همه چیز را مصرف می‌کنید. اما ما بالاخص در مورد مصرف شیشه تحقیق می‌کردیم. مثلا زمانی که مواد به آنها نمی‌رسید، در آنها حس پرخاشگری تشدید می‌شد. در آن موقع شما نمی‌توانید با معتاد شوخی کنید. اگر احتیاج به مواد داشته و پول نداشته باشد، به‌راحتی هرکاری می‌کند مثل کیف‌قاپی و… یا زمانی که مواد استفاده می‌کنند دائما عرق می‌کنند. انگار تمام مدت آب بدن آنها در حال اتمام است. این مواد، به خاطر تعریق زیاد آب بدن، آنها را می‌کشد و دائما عطش دارند. اکثرا تن آنها بو می‌دهد. و از بوی بدن آنها کاملا متوجه اعتیادشان می‌شوید.
  در تاریخ سینما فیلمی هست به نام «می‌خواهم زنده بمانم» که سوزان هیوارد در آن بازی کرد. می‌گفتند که آنقدر در نقش فرو رفته بود که حتی حالت جنون به او دست داده بود. یا کسی مثل ویوین لی در فیلم «اتوبوسی بنام هوس» که آن‌قدر در نقش فرو رفت که تأثیرات انکار‌ناپذیری بر روح و روانش گذاشت. این شخصیت به چه میزان تأثیر بر روح و روان شما گذاشت؟
این نقش به‌شدت روی من تأثیر گذاشت. اصولا من بازیگر حسی هستم. یادم می‌آید با فرهاد اصلانی صحبت می‌کردیم و قرار بود فیلم جدیدی را با هم بازی کنیم. گفتم آقای اصلانی من هنوز از فیلم عصر یخبندان خسته هستم. چند ماه گذشته اما هنوز درگیر آن هستم. او هم گفت که دقیقا همین اتفاق برایش افتاده. یعنی تأثیر آن، این‌قدر عمیق بوده است. آن اضطراب و هیجانی که من برای ایفای این نقش داشتم روی من اثر گذاشته است. مثلا  وقتی این افراد مواد می‌زنند، خیلی با وسواس آرایش می‌کنند. یک‌ساعت آن را طول می‌دهند که دقیق و مرتب باشند. ولی زمانی‌که حالشان بد است چیز دیگری می‌شوند. تمام این بالاوپایین‌های حسی روی من تأثیر گذاشت. مثالی می‌زنم؛ من اصولا آدمی هستم که فشار خون پایینی دارم. پزشکان هم می‌گویند عادی است. از نیمه کار احساس کردم که حال من بد است. البته این حال بد به من کمک کرد. ولی در نیمه‌های کار، قبل از اینکه سر صحنه بروم، گفتم قبل از آن به اورژانس بروم و بررسی کنم که این بدی حال من از چیست و ببینم پزشک به من چه می‌گوید. آنجا فشار خونم را گرفتند. فشارم که در حالت عادی ٩ بود، ١٥ شده بود! یعنی من اصلا تابه‌حال چنین چیزی را تجربه نکرده بودم و این تا پایان فیلم با من بود. می‌رفتم چک‌آپ می‌کردم، آرام‌بخش می‌خوردم تا بتوانم کار کنم. البته بعد از اینکه صحنه‌ها را می‌گرفتیم و برمی‌گشتیم. این قضیه بیشتر تشدید می‌شد. برای اینکه تعداد پلان‌هایی که این بالاو پایین‌های حسی و عصبیت‌ها را داشت در فیلم بسیارزیاد بود. ما بازیگران زمانی‌که فیلم‌نامه را می‌خوانیم و سکانس‌ها را بررسی می‌کنیم، مثلا می‌گوییم فلان سکانس سخت است و فلان سکانس راحت، تقسیم‌بندی‌هایی با خودمان داریم که همگی آنها باارزش‌اند. ولی در این فیلم سکانس‌های سخت من تمام نمی‌شد. البته خوشبختانه مصطفی کیایی کنار من بود. پابه‌پای من اشک می‌ریخت و استرس داشت، پابه‌پای من برافروخته و عصبانی می‌شد، درواقع این نقش را با همدیگر بازی کردیم.
 

عصر یخبندان
عصر یخبندان

حضور فرهاد اصلانی چگونه بود؟
بی‌نظیر بودند. در این فیلم من اولین‌بار بود که با ایشان کار می‌کردم، ایشان بازیگر بسیارخوب، باتجربه و همراهی هستند. من کارهای ایشان را بسیار دوست دارم. از همان ابتدا دوست داشتم بتوانیم با یکدیگر هماهنگ شویم. البته من آدم آرامی هستم ولی ممکن است در یک فیلم دو بازیگر نتوانند در کنار یکدیگر به هماهنگی برسند. خوشبختانه این اتفاق خیلی راحت افتاد و دیدم که فرهاد اصلانی از من خیلی جلوتر است. ایشان فقط سر پلان‌های خودش نمی‌آمد، بلکه تمام مواقع در صحنه حضور داشت. خیلی از مواقع دوستان به‌شوخی به آقای کیایی می‌گفتند بازیگر محبوب شما، فرهاد اصلانی است. او هم می‌گفت برای اینکه فرهاد اصلانی زمانی که پلانی هم برای بازی ندارد، اینجا پیش من نشسته و به‌عنوان یک ناظر و همراه به من کمک می‌کند.
  الان از آن حالت‌ها منفک شدید؟
خیلی بهتر هستم. فیلم را چند بار دیده‌ام. ولی هنوز هم زمانی‌که فیلم را می‌بینم و از سالن بیرون می‌آیم، احساس می‌کنم تحت‌تأثیر نقشم هستم. هنوز هم زمانی‌که فیلم را می‌بینم با آدم‌های آن گریه می‌کنم. هنوز هم فکر من را مشغول می‌کند که این پلان‌ها چه چیزهایی را پشت خود داشت و ما چه میزان تلاش کردیم. البته برخی از صحنه‌ها کوتاه شدند که این اتفاق در همه فیلم‌ها می‌افتد و می‌بینید که در تدوین به نفع فیلم حذف شده است. شاید احساس می‌کنید که بچه شما را از شما گرفته‌اند. ولی بابت همان صحنه‌ای که من در ماشین با آهنگ محسن یگانه می‌خوانم، شب تا صبح برای فیلم‌برداری وقت گذاشتیم. باور می‌کنید اصلا به خاطر ندارم که آن صحنه را چگونه رانندگی کردم. نمی‌دانم که چگونه به من اطمینان کردند و در ماشین کنار من نشستند. برای اینکه من هیچ چیزی را نمی‌دیدم از بس که در حس نقش فرو رفته بودم.
  به شما خیلی فشار آمد؟
بله. ولی الان که نتیجه کار را می‌بینم بسیار راضی هستم. برای اینکه شما احساس می‌کنید دارید خلق می‌کنید و مسیری را که طی می‌کنید درست است. من هنوز نتوانسته‌ام از عصر یخبندان جدا شوم و ایفای چنین نقش سختی، مخصوصا با توجه به این که از نتیجه کار راضی هستم، مرا مقداری مشکل‌پسندتر کرده است.
  توقعتان از خودتان بالا رفته است؟
بله. خیلی زیاد.
  یکی از سکانس‌های جالب فیلم، دعوایی بود که بین شما و بابک (فرهاد اصلانی) در پارک اتفاق افتاد. این سکانس چگونه شکل گرفت؟
جای شلوغی بود. ابتدا من و فرزندم وارد آنجا می‌شدیم. سکانس‌های طولانی داشتیم. گشت‌وگذار و پیداکردن همدیگر و تمام این تنش‌ها و نقطه اوج آن زمانی بود که هر دو ما با هم رودررو می‌شویم. فرهاد اصلانی با همراهی درخشانش در من حسی را به‌وجود آورده بود که خیلی از لحظات همان موقع خلق شد و آن صحنه کاملا باورپذیر و تأثیرگذار شد.
دست و پاچلفتی بودنش هم جالب بود.
بابک دست‌وپا چلفتی نیست. در این نقش، انسانیتی در درون او وجود دارد. با آمدن و ورودش در صحنه، نیکی وارد قصه می‌شود که ستودنی است. به خاطر خوب‌بودن او هست که این اتفاق برای او می‌افتد. او تنها کسی است که تلاش مطلق می‌کند که زندگی خود را در این فیلم نگه دارد. به نظرم در این فیلم، بابک، نماینده عنصر نیکی و بخشش و به نظر من از همه زیباتر است و تماشاچی بیشتر احساس می‌کند که این مرد به فراموشی دچار نشده، بلکه خودش را به فراموشی زده است که زندگی خود را نجات بدهد. اینجاست که می‌گویم فیلم ما، اگر شعاری دارد، شعارش این است که اشتباهات یکدیگر را ببخشیم. چون درکنارهم‌بودن امن‌تر است و حال آدم را بهتر می‌کند.
 امکان هم داشت اکت‌های نقش شما در جاهایی گل‌درشت به نظر برسد؟
این چیزی بود که نگران آن بودم و همیشه با کارگردان صحبت می‌کردیم. اینکه نقش من منزجرکننده نشود؛ یعنی به قول شما گل‌درشت بازی نشود.
سخت‌ترین سکانسی که بازی کردید چه بود؟
همه آنها. حتی سکانس‌هایی که من احساس می‌کردم سخت نیستند! البته زمانی‌که فیلم‌نامه را خواندم احساس کردم که فیلم، فیلم خوبی می‌شود، ولی زمانی‌که فیلم را دیدم، به نظرم حتی از فیلم‌نامه جلوتر هم بود.
  بازخوردهای مردم نسبت به بازی شما چگونه بود؟
شاید درست نباشد که من این را بگویم، ولی خوشبختانه بازتاب‌‌ها صددرصد و به‌شدت مثبت بوده است.
  یعنی نتیجه‌ای را که می‌خواستید، گرفتید؟
خدارو شکر بله. به نظر من فیلم عصر یخبندان، تازه در ابتدای راه است. مسیر طولانی را در پیش دارد که درست دیده شود. امیدوارم مردم فیلم را ببینند. چون حمایت مردم می‌تواند به دیده‌شدن فیلم کمک کند. اما به نظر من این فیلم عمری طولانی و مسیر طولانی‌تری خواهد داشت. ولی این را هم بگویم که تمامی گروه و عوامل در موفقیت فیلم مؤثر بودند و گروه بازیگران همگی خوب بازی کردند. البته با یادآوری اینکه اگر عوامل پشت صحنه به این خوبی نداشتیم بازی بازیگران دیده نمی‌شد.




طعنه تهیه‌کننده “عصر یخبندان” به فانتزی رکوردشکنی در گروه سینمایی تازه تأسیس: بچه راه نرفته را در مسابقات دوی صد متر اول اعلام می‌کنند!

سینماژورنال: ماجرای انتشار رپورتاژ رکوردشکنی یک گروه سینمایی تازه تأسیس در برخی نشریات و قلب واقعیتی که در آن صورت گرفته چند روز قبل به  تفصیل در سینماژورنال بررسی شد.

اینجا را بخوانید.

به گزارش سینماژورنال حالا در یک اتفاق تازه منصور لشکری قوچانی تهیه کننده فیلمهایی چون “خط ویژه” و “عصر یخبندان” با کنایه ای مستقیم به این مساله اشاره کرده است.

این تهیه کننده زیر مطلبی که در صفحه اجتماعیش برای تشویق مخاطبان به تماشای “عصر یخبندان” نوشته است، در یکی از کامنتها با تشبیه این گروه سینمایی تازه تاسیس به تمرین راه رفتن کودکان نوشته است: هنروتحربه مثل تمرین راه رفتن بچه است که خیلی خوبه…تعجب اینجاست که بچه راه نرفته را در مسابقات دوی صد متر اول اعلام می کنند؟!؟!؟ رانت نیست پس چیست؟

مطلب لشکری پور
مطلب لشکری قوچانی درباره گروه تازه تأسیس با باکس قرمزرنگ مشخص شده



مهتاب کرامتی و ژاله صامتی فردا شب در پردیس شکوفه

سینماژورنال: سومین آیین دیدار مردمی هنرمندان و عوامل “عصریخبندان “به کارگردانی مصطفی کیایی در پردیس سینمایی شکوفه شامگاه چهارشنبه 24 تیرماه برگزار می شود.

به گزارش سینماژورنال مهتاب کرامتی، محسن کیایی، ژاله صامتی ، مصطفی کیایی نویسنده و کارگردان فیلم سینمایی ” عصریخبندان ” و… چهارشنبه شب در پردیس سینمایی شکوفه ساعت 22 گرد هم می آیند تا مردم دیدار داشته باشند.

مهتاب کرامتی کاندیدای دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن ، محسن کیایی کاندید دریافت سیمرغ بلورین نقش مکمل مرد، مصطفی کیایی نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی در سی و سومین جشنواره فیلم فجر بودند. همچنین “عصر یخبندان” دومین فیلم منتخب آرای مردمی در جشنواره فجر سال گذشته شد.

“عصر یخبندان” در کل در سی وسومین جشنواره فیلم فجر ، کاندیدای دریافت هفت سیمرغ شد.

بهرام رادان، فرهاد اصلانی، سحر دولتشاهی، آنا نعمتی، مینا ساداتی و بابک بهشاد دیگر بازیگران حاضر در این فیلم هستند.

” عصریخبندان ” به تهیه کنندگی منصور لشکری قوچانی است.

در خلاصه داستان این فیلم آمده است : خارپشت ها تصمیم گرفتند رنج خارهای یکدیگر را تحمل کنند اما کنار هم باشند و به هم گرما بدهند ، خارپشت ها تنها جاندارانی بودند که در عصر یخبندان زنده ماندند.




طعنه تند تهیه‌کننده “عصر یخبندان” به رانتخواران سینما+عکس

سینماژورنال: “عصر یخبندان” از جمله فیلمهای اکران رمضانی بوده که هرچند در مجموع حدودا 29 سالنی کمتر از “گینس” دارد اما در همین دو هفته ای که از اکرانش می گذرد رقم فروش کل نیم میلیارد را رد کرده است.

به گزارش سینماژورنال منصور لشکری قوچانی تهیه کننده “عصر یخبندان” در روزهای اخیر سعی زیادی کرده که بتواند با مذاکره با صاحبان پردیسهای سینمایی شرایطی را فراهم آورد که فیلمش به اندازه “گینس” سانس داشته باشد ولی هنوز این اتفاق رخ نداده است.

شاید همین بی عدالتی در توزیع سانسها باشد که باعث شده او در دلنوشته ای که در صفحه اجتماعیش گذاشته طعنه تلخی بزند به این روند.

قوچانی نوشته است: هیچ قدرت و رانتخواری ما را نمیخواهد چون سود مالی برایشان نداریم اما مردم و عده ای محدود دنبال عدالت و آزادی هستند و امید ما آنهایند!

تشویق اقوام و آشنایان برای “عصر یخبندان” را جدی بگیرید.

عصر یخبندان
دلنوشته تهیه کننده “عصر یخبندان”



آقای مرجع فروش اینترنتی بلیت! لطفا نظرات مخاطبان را هوشمندانه‌تر سانسور کن!

سینماژورنال/ورتا چمانی: این روزها اغلب رسانه های مجازی در کنار ایجاد امکان برای مخاطبان جهت امتیازدهی به مطالب، شرایطی را برای انعکاس نظرات مخاطبان نسبت به مطالب هم فراهم کرده اند.

به گزارش سینماژورنال اساس کار هم بر این منوال است که در این بخش تمامی نظراتی که فاقد توهینهای اخلاقی و اعتقادی باشد بی سانسور منعکس شود تا نگارنده هر مطلب از کیفیت نوشته خویش آگاهی یابد.

در سایتهای مربوط به فروش اینترنتی بلیتهای سینما، تئاتر یا کنسرتهای موسیقی نیز عموما این امکان ایجاد میشود که مخاطبان بتوانند نظرات خود درباره فیلم یا نمایش یا کنسرتی که به تماشا نشسته اند را به صراحت بیان کنند.

این انعکاس بی سانسور نظرات مخاطبان نسبت به یک اثر هنری هم دیدی نسبی از کیفیت اثر را پیش روی صاحب محصول قرار می دهد و هم سبب ساز آن می گردد که مخاطبانی که هنوز آن محصول را به تماشا ننشسته اند با آگاهی کاملتری، محصول مطلوب خویش را انتخاب کنند.

اما کافیست نظرات مخاطبان به نفع یک فیلم یا به ضرر فیلمی دیگر در این رسانه ها سانسور شود تا آن گاه ماهیت باکس اظهارنظرات از بین برود.

سانسور نظرات مخاطبان در یک سایت مرجع

متاسفیم که بگوییم تحقیقات سینماژورنال حکایت از آن دارد که این سانسور نظرات مخاطبان در یکی از سایتهای مرجع فروش اینترنتی بلیت سینماها در حال رخ دادن است.

در چند ماهی که از ابتدای سال گذشته است این سایت اینترنتی سعی زیادی داشته که نظرات منفی مخاطبان نسبت به برخی فیلمهای خاص را سانسور کرده ولی درباره برخی فیلمهای دیگر تندترین نقدها را نیز منعکس کند.

از هفته دوم نوروز سینماژورنال مرتب مواجه شد با مخاطبانی که در تماس با این رسانه از سانسور نظراتشان در این سایت گلایه کرده و خواستار اطلاع رسانی درباره آن شدند.

در آن زمان چندین مخاطب از این گلایه داشتند که چرا نظرات منفی کاملا مودبانه ای که درباره “رخ دیوانه”  داده اند از باکس نظرات این سایت حذف شده در حالی که تندترین نقطه نظرات درباره فیلم “ایران برگر” در این سایت بی سانسور منتشر می شود.

سانسور نظرات منفی “گینس”

در روزهای اخیر هم تحریریه سینماژورنال بار دیگر با گلایه های مخاطبانی مواجه شده که به تماشای “گینس” رفته اند و خواسته اند نقطه نظر صریح خود درباره این فیلم را از طریق این سایت به گوش عوامل آن برسانند.

این مخاطبان اغلب کوشیده اند با ادبیاتی محترمانه و بدون استفاده از هر نوع کلمه دور از اخلاقی درباره این فیلم در این سایت نظر دهند اما نظراتشان بعد از تایید اولیه در کسری از ساعت از باکس نظرات این سایت حذف شده است.

حتی در یک مورد استثنایی وقتی یکی از خبرنگاران سینماژورنال اخیرا نقدی درباره مناسب نبودن تماشای دو فیلم از آثار روی پرده برای کودکان و نوجوانان و نیاز به درجه بندی این فیلمها، را در بخش نظرات این فیلم قرار داد هرچند هر دو نظر حدودا یک ساعتی بر روی خروجی قرار داشت اما به یک باره یکی از نظرات که درباره “گینس” بوده از روی خروجی حذف شد ولی نظری مشابه که درباره فیلمی دیگر بود هنوز هم روی خروجی سایت قرار دارد!

با زیرنظر گرفتن باکس نظرات “گینس” در چند روز گذشته هم مشاهده شده ساعت به ساعت نظرات مخاطبانی که نسبت به محتوای این فیلم و الفاظ به کار رفته در آن گلایه داشته اند ممیزی می شود و کلیت نظرات به سمتی رفته که این تصور ایجاد شود رویکرد کلی مخاطبان نسبت به فیلم مثبت است.

با این حال این ممیزی سختگیرانه در دیگر فیلمهایی که همزمان با این فیلم روی پرده رفته اند و مثلا “پاداش” یا “عصر یخبندان” اصلا وجود ندارد و اگر درباره این فیلمها نقد تندی هم نوشته شود به راحتی منتشر می شود.

نزدیکی گردانندگان سایت به مدیران شهری؟

اینکه هدف این سایت مرجع از این سانسور نادرست و نامنصفانه چه بوده مهم نیست و اینکه شایعات درباره نزدیکی گردانندگان این سایت به یکی از مدیران شهری چقدر در روی خوش نشان دادن به برخی فیلمها نقش داشته است را که کنار بگذاریم به این واقعیت می رسیم که این سانسورها در نهایت به ضرر این سایت منجر خواهد شد.

مخاطب دهه نودی را نمی شود فریب داد؛ اینکه مخاطب یکی دو بار نظری محترمانه ولی انتقادی به یک محصول عرضه دارد و نظرش سانسور شود فقط و فقط به بی اعتمادی مخاطب نسبت به رسانه منجر شده است.

درست است که در ظرف زمانی فعلی انحصار فروش بلیت اینترنتی در اختیار شماست ولی اگر دری به تخته خورد و خویشاوندی شما با آن مدیر، در سایه یک خویشاوندی قویتر قرار گیرد و فقط یک سایت همپای این سایت راه اندازی شود که به دور از سانسور به انعکاس نظرات مخاطبان بپردازد آنجاست که زودتر از حد تصور، مخاطب، سایت اولی را کنار زده و سراغ سایت آلترناتیو می رود.

قدری هوشمندانه تر سانسور کنید

پس دوستانی که سایت مذکور را اداره می کنند برای کمک به اعتبار خودشان هم که شده قدری هوشمندانه تر به سانسور نظرات فیلمهای متبوع خویش بپردازند.




فیگور دیدنی سحر دولتشاهی در میان مخاطبان+عکس

سینماژورنال: دومین آیین دیدار مردمی “عصریخبندان” شامگاه جمعه در سینما استقلال برگزار شد.

به گزارش سینماژورنال دومین آیین دیدار مردمی هنرمندان “عصر یخبندان” شامگاه جمعه 12 تیرماه در سینما استقلال ساعت 21:30 برگزار شد.

این مراسم با توجه به همزمانی پخش مسابقه والیبال، با استقبال بی نظیری از سوی مخاطبین روبه روشد.

سحردولتشاهی ( برنده سیمرغ بلورین نقش مکمل زن از جشنواره سی وسوم فجر) ، محسن کیایی ( کاندیدای دریافت سیمرغ بلورین نقش مکمل مرد از جشنواره سی و سوم فجر )، مصطفی کیایی (کاندید بهترین کارگردانی از جشنواره سی و سوم فجر)، پوریا رحیمی سام و منصور لشگری قوچانی (کاندید بهترین فیلم مردمی از جشنواره سی و سوم فجر) از جمله هنرمندان حاضر در این مراسم بودند.

فروش فیلم سینمایی « عصریخبندان » با تبلیغات چهره به چهره روبه افزایش است و با توجه به انتخاب دومین فیلم برگزیده مردمی در سی و سومین جشنواره فجر قابل پیش بینی بوده است.

سحر دولتشاهی در اکران "عصر یخبندان"
سحر دولتشاهی با فیگوری خاص در اکران “عصر یخبندان”

مهتاب کرامتی، بهرام رادان، فرهاد اصلانی، آنا نعمتی، مینا ساداتی و بابک بهشاد از دیگر بازیگران ” عصریخبندان ” هستند.

این فیلم  از 3 تیرماه اکرانش را در گروه سینمایی استقلال آغاز کرده است.

در خلاصه داستان این فیلم آمده است: خارپشت ها تصمیم گرفتند رنج خارهای یکدیگر را تحمل کنند اما کنار هم باشند و به هم گرما بدهند ، خارپشت ها تنها جاندارانی بودند که در عصریخبندان زنده ماندند.