1

تهیه‌کننده پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران در انتقاد از رسوخ تبلیغات فله‌ای در رسانه ملی⇐ اینکه تیزر یک سری محصول مصرفی که هیچ معلوم نیست از کدام مواد اولیه و در کجا ساخته شده‌اند با ادبیاتی فریبنده مدام از رادیو و تلویزیون پخش میشود جای سوال دارد!؟

سینماروزان: افزایش حجم تبلیغات تلویزیونی برخی از برندهایی که اصالتشان مشخص نیست مانند یک سردوش خاص(!) یا یک لوسیون معجزه‌گر برای افزایش مو(!) نه فقط به شوخیهای مخاطبان در فضای مجازی منجر شده بلکه انتقادات کارشناسان مختلف از کارشناسان رسانه تا کارشناسان بهداشت را هم به دنبال داشته است.

به گزارش سینماروزان رضا رخشان که کار سینما را با تصویر و از عکاسی و فیلمبرداری آغاز کرد و با تهیه کنندگی «ضدگلوله» ادامه داد، سال قبل  کمدی «هزارپا» را روی پرده داشت که با فروشی نزدیک به 40میلیارد پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران شد.

رضا رخشان به تازگی با انتقاد از رسوخ تبلیغات بی هویت در رسانه ملی به «جام جم» گفت:  اغلب درباره کیفیت برنامه های سرگرم کننده چه سریالها و چه مسابقه ها حرف زده اند و برای همین من میخواهم درباره کیفیت آگهی ها و تیزرهای تبلیغاتی بگویم که میان برنامه ها پخش میشوند. اینکه شبکه های ماهواره ای برای یک ریال چرک کف دست همه گونه محصولی را تبلیغ میکنند عجیب نیست چون برای آنها پول اهمیت دارد و نه صداقت آگهی دهندگان ولی در رسانه ملی باید روال دیگری را شاهد باشیم. نباید این طور باشد که هر محصولی فارغ از کارکردش بتواند در باکس تبلیغی رسانه ملی قرار گیرد و از آن بدتر کیفیت تیزرهایش هم یادآور تیزرهای نازل ماهواره ای باشد.

این تهیه کننده ادامه داد: در رسانه ملی تبلیغات حرفه ای برخی برندهای قدیمی و امتحان پس داده را هم دیده ایم که حتی در انتخاب نریتور و واژگان تبلیغاتی خود نیز به شدت وسواس به خرج داده اند ولی تبلیغات متوسط و ضعیف هم می بینیم که باید چاره ای برای ارتقایشان اندیشیده شود. وقتی بالاترین مقام نظام پیرامون اهمیت زبان معیار میگوید این اهمیت فقط درباره محصولات سرگرم کننده نیست بلکه میتواند کیفیت تولید تیزرهای تبلیغاتی را نشانه رود.

تهیه کننده «ضدگلوله» افزود: اینکه تیزر یک سری محصول مصرفی از مواد خوراکی تا مواد آرایشی-بهداشتی که هیچ معلوم نیست از کدام مواد اولیه و در کجا ساخته شده اند با ادبیاتی فریبنده مدام از رادیو و تلویزیون پخش میشود جای سوال دارد. چرا مردم باید تشویق شوند به خریدن ابزاری که کارکردشان اثبات نشده؟؟ تکلیف مخاطب با ماهواره مشخص است و هیچ توقعی هم نمیرود ولی مخاطب از رسانه ملی توقع دارد محصولاتی را تبلیغ کند که برای مردم هزینه زا نباشند. صداقت زبانی باید رکن اصلی تبلیغات رسانه ملی باشد و رسانه ملی به آگهی دهندگان بفهماند این اصل را لحاظ کنند.

رضا رخشان خاطرنشان ساخت: درباره محصولات بهداشتی، رسانه ملی میتواند با وزارت بهداشت تعامل داشته باشد و استعلامهای لازم را از آنها بگیرد. وظیفه وزارت بهداشت است که پیگیر این موارد باشد و به رسانه ملی کمک کند که آگهی های جعلی را پیدا و حذف کند و جلوی سودجویانی که با تیزرهای مملو از ادبیات دروغین قصد کلاهبرداری دارند را بگیرد. آیا اکنون این استعلامها صورت میگیرد؟




بعد از گذشت ۵ سال⇐تهیه‌کننده “ضدگلوله”: هنوز جایزه نقدی جشنواره سی‌اُم فجر را نگرفته‌ام

سینماژورنال: “ضدگلوله” دومین فیلم بلند مصطفی کیایی کارگردانی که این روزها فیلم ده میلیاردی “بارکد” را روی پرده دارد در جشنواره سی ام فیلم فجر رونمایی شد و البته دیپلم افتخار بهترین فیلم را هم از آن خود کرد.

به گزارش سینماژورنال پنج سال بعد از آن رونمایی و ساخت سه فیلم دیگر توسط کیایی به تازگی رضا رخشان تهیه کننده “ضدگلوله” از این گفته که هنوز جایزه نقدی وعده داده شده به وی بابت دیپلم افتخار جشنواره سی ام را دریافت نکرده است.

این تهیه کننده با اشاره به بدشانسی‌هایی که به هنگام تولید «ضدگلوله» دامن وی را گرفت به “نسیم آنلاین” گفت: «ضدگلوله» هم در جشنواره و هم در اکران مورد توجه قرار گرفت اما متأسفانه در هر دو مورد با بی‌مهری روبرو شد. «ضدگلوله» دیپلم افتخار بهترین فیلم جشنواره سی ام فیلم فجر را گرفت و در آن زمان دبیر جشنواره وعده داد که 300 میلیون تومان به عنوان جایزه نقدی می دهیم اما بعد از گذشت 5 سال هنوز از دبیرخانه فجر طلب دارم؛ در صورتی که همین جایزه می توانست بخشی از بودجه تولید فیلم بعدی مان باشد.

وی افزود: از آن طرف در اکران هم فیلم ما در شرایطی که فروش خوبی داشت و از «کلاه قرمزی و بچه ننه» هم در برخی سینماها بالا زده بود اما به خاطر فشارهای برادران بانکی که یک فیلم تجاری به نام «تو و من» را داشتند فیلم ما پایین کشیده شد و در نتیجه سود چندانی عاید ما نشد.

کیایی می خواست تله‌فیلم بسازد

رخشان ادامه داد: مصطفی کیایی جوانی بود که توسط من به سینما آورده شد و هم در «بعدازظهر سگی سگی» و هم در «ضدگلوله» کنارش بودم و خوشبختانه مسیر خود را پیدا کرده و به یک فیلمساز تجاری بدل شد.

رخشان خاطرنشان ساخت: کیایی اولین بار کارگردانی را با من تجربه کرد. او فیلمنامه «بعدازظهر سگی سگی» را پیش من آورد و می‌خواست آن را به یک تله فیلم تبدیل کند اما من پیشنهاد دادم مجوز سینمایی بگیریم و این طور شد که فیلم اولش را ساخت. بعدش هم که «ضدگلوله» پیش آمد که سکوی پرتابش شد و تا اینجا که فعلا آثارش خوب می فروشد.

رضا رخشان
رضا رخشان



سعید آقاخانی: اتفاقات زندگی شخصی‌ باعث شده دل و دماغ شوخی کردن نداشته باشم

سینماژورنال: سعید آقاخانی بازیگری که سالها پیش از این و با ایفای نقش “سعید” در مجموعه “ساعت خوش” مورد توجه مخاطبان قرار گرفت این روزها درام “خداحافظی طولانی” را روی پرده دارد.

به گزارش سینماژورنال “خداحافظی طولانی” کمترین ربطی به فضای شوخ و شنگ “ساعت خوش” و دیگر کارهای آقاخانی ندارد و همین است که می تواند کمی برای مخاطب کنجکاوی برانگیز باشد.

دیگر روحیه “ساعت خوش” را ندارم

آقاخانی در تازه ترین گفتگوی خویش درباره بی علاقگیش به کمدی در ماههای اخیر سخن گفته است. آقاخانی در توصیف فضای حاکم بر “ساعت خوش” به “اعتماد می گوید: دلم براي آن فضا تنگ مي‌شود ولي راستش را بخواهيد الان احساس مي‌كنم كه ديگر روحيه‌اش را ندارم. الان هم دوست دارم كار كمدي انجام بدهم اما نه به آن سبك و سياق چون ديگر در حال و فضايش نيستم. انگار اتفاق‌هايي در وجودم افتاده كه اگر بخواهم برگردم آن كارها را انجام دهم يا حتي جلوتر از آن كارهاي شبيه به آن را انجام دهم، حس مي‌كنم نمي‌توانم.

زياد حوصله شوخي كردن ندارم

وی درباره دلیل این تغییر حال و هوا می گوید: فكر مي‌كنم برمي‌گردد به روحيه و حال دروني‌ام يعني حال دروني‌ام اجازه نمي‌دهد اين‌كار را بكنم و ربطي به حرفه‌ام ندارد. شخصيت بيرونم نسبت به گذشته خيلي آرام شده و زياد حوصله شوخي كردن ندارم.

خيلي دل و دماغ شوخي كردن را ندارم

آقاخانی خاطرنشان می سازد: چهار، پنج سال است كه حال و هواي من عوض شده. بالاخره يك‌سري اتفاقات شخصي در زندگي آدم مي‌افتد كه اين حال و هوا را به‌هم مي‌زند و مسير را عوض مي‌كند. آن باعث شده كه خيلي دل و دماغ شوخي كردن را ندارم. نمي‌توانم قصه‌اش را توضيح دهم فقط مي‌دانم يك چيز دروني در حال اتفاق افتادن است و به يك چيزهاي جديدي دارم علاقه پيدا مي‌كنم.




فرهاد اصلانی:تهيه‌كنندگي را به “حق‌العمل كاري” تبديل كرده‌اند!/مشكل اصلي “قصه‌ها” خودِ بني‌اعتماد بود

 سینماژورنال: فرهاد اصلاني دوره‌هاي مختلفي در بازيگري داشته است. كارهاي متنوعي كرده اما مي‌گويد سال‌هاست دغدغه‌اش اين است كه بداند فيلمي كه قرار است بازي كند رابطه‌اش با مردم چيست؟ و چقدر در اجتماع تاثيرگذار است؟

به گزارش سینماژورنال این چهره که در سالهای اخیر به شمایلی مهم از هنر بازیگری در سینمای ایران بدل شده این روزها “عصر یخبندان” را روی پرده دارد؛ فیلمی که در جشنواره سی و سوم فیلم فجر در زمره فیلمهای محبوب مخاطبان بود و این روزها هم علیرغم بی عدالتیها در توزیع سانس، فروش نسبتا خوبی دارد.

اصلانی در تازه ترین گفتگوی خود که با “اعتماد” انجام شده کوشیده درباره وجوه مختلف زندگی هنری خود صحبت کند و در این صحبتها نکات جالبی را درباره اوضاع سینمای ایران بیان کرده است.

سینماژورنال متن کامل گفتگوی فرهاد اصلانی را ارائه می دهد:

اين رابطه اجتماعي داشتن هنرمند با مردم را چگونه تعريف مي‌كنيد؟ مي‌خواهم فاكتورهاي ذهني فرهاد اصلاني را براي انتخاب يك فيلم بدانم.

بي‌تعارف مي‌گويم تعداد زيادي فيلم ساخته مي‌شودكه سفارشي و تبليغي است كه در واقع خيلي تاثيرگذار هم نيست. پول هنگفتي هم براي ساخت اين فيلم‌ها در نظر گرفته مي‌شود و نهايتا به سرعت فراموش مي‌شود و تاثير مهمي در سينماي ايران ندارد. سينما بايد در خدمت مردم باشد و مشكلات و معضلات و حرف مردم را بزند. اين‌گونه فيلم‌ها اصلا مطلوب من نيست و با توجه به اينكه ممكن است خيلي نور چشمي بشوي و خيلي ديده شوي و مطبوعات و جشنواره‌ها به كارت بپردازند اما من خيلي وقت است كه تمايلي به اين جور كارها ندارم و پيش از اين
هم نداشتم.

در هر صورت همين كه عرض كردم بايد آن رضايت قلبي در من به وجود بيايد و از اجراي كارم در يك فيلم احساس خوبي داشته باشم، يعني اينكه متناسب با شرايطي كه لازمه جامعه است خود را مي‌بينيم، حالا من با ابزاري كه به آن وارد هستم بايد ببينم چقدر توانسته‌ام حرف مردم را بزنم. ما الان در جامعه بي‌شمار مشكل داريم، مشكل اقتصاد و بيكاري، فساد و بداخلاقي، رانت‌خواري و… كه مي‌شود به تك‌تك آنها پرداخت و نمي‌توان نسبت به آن بي‌اعتنا بود. معتقدم كه هنرمند بايد فاصله‌اش را با سياست حفظ و خودش را جدا كند و در آن جايگاهي باشد كه بين مردم و قدرت باشد و حرف مردم را بزند.

در كارنامه كاري شما فيلم‌هاي زيادي هست كه توقيف شده يا به هر دليلي امكان نمايش پيدا نكرده است.

بله، در هر صورت خود وزارت ارشاد در تمام ادوار مختلف كه من به خاطر دارم از دوره آقاي رفسنجاني تا الان محل مناقشه و دعوا بوده، يعني در اين دعواهاي سياسي و جناحي فرهنگ نخستين چيزي است كه قرباني شده چون تكليف مشخصي ندارند و روشن نيست كه سينما را مي‌خواهند، موسيقي را مي‌خواهند يا نمي‌خواهند رويكردشان به تئاتر چيست و خلاصه هميشه محل دعوا بوده است. ما ديگر به آن عادت كرده‌ايم ولي من هم جور ديگري نمي‌توانم كار كنم چون وقتي سناريو را مي‌خواني مي‌فهمي كه چه خبر است و چه سرنوشتي ممكن است داشته باشي اما تمام توانت را صرف اجراي آن مي‌كني.

يعني از پيش اين امكان را مي‌دهيد؟

تا حدودي، براي اينكه تكليف ما حتي در سانسور نيز مشخص نيست كه چه چيزي بايد حذف شود. تصميمات شخصي گرفته مي‌شود و به‌طور طبيعي اين نگراني با ما از پيش توليد تا اكران فيلم هست.

شما فيلم‌هاي اكران نشده كم نداريد، حق و حقوق بازيگر از فيلمي كه به اكران در نمي‌آيد چيست؟

هيچ، چون بازيگر فقط عضوي از گروه است مثل فيلمبردار و طراح صحنه و… هيچ حق و حقوقي ندارند. بعضي از مواقع مشكلات فيلم به دليل وجود شخص خاص در آن فيلم است يعني با شخصي دچار مشكل مي‌شوند يا روي يك آدم خاصي حساسيت نشان مي‌دهند. حال ممكن است آن آدم در مناسباتش كمي هم سوءتفاهم ايجاد كرده باشد با اين حال كل فيلم قرباني مي‌شود و حقوقي كه ما داريم اصلا ديده نمي‌شود. بايد پرسيد آيا ارزش كار در يك نفر خلاصه مي‌شود؟ شك نكنيد كه همه كارهاي سينما توام با ريسك است. حتي در شرايط كاملا نرمال هم ريسك است چون نمي‌داني كه كاملا درست از آب درمي‌آيد يا نه. حالا مشكلات ديگر را اضافه كن به اين موارد. در بسياري از مواقع ما قرباني يك توافق مي‌شويم. مثلا با كساني توافق كرد‌ه‌اند اما حقوق بقيه چه مي‌شود؟

مساله همين است.

مثلا در فيلم «قصه‌ها» مشكل اصلي خود خانم بني‌اعتماد بود يعني اين فيلم عوامل زيادي داشت و مي‌دانستند گروه فعال و آبرومندي اين كار را انجام داده‌اند اما اين فيلم سه سال تمام توقيف بود. به چه دليل؟ چه كسي الان پاسخگوست كه چرا سه سال مانع از اكران اين فيلم شده‌اند؟

چطور مي‌شود منطقي براي موضوع يافت؟

فكر مي‌كنم اغتشاشي وجود دارد كه كسي هم نمي‌تواند منكر آن شود و ما در اغتشاش به دنبال منطق مي‌‌گرديم. مثلا بايد دعا كنيم تا فيلم به ثمر بنشيند وگرنه فيلم در پروسه‌اي كه ساخته مي‌شود هزار تا عامل در اكران يا عدم اكران آن دخيل است. مسائلي كه حتي فكر كردن به آنها ديوانه‌كننده است. يك‌سري از مشكلات فني است و يك فيلم گاهي قرباني مونتاژ، اكران بي‌موقع، نبود تبليغات و… مي‌شود. همين طور اين مسير پيش مي‌رود. تازه پس از اينها سانسور و مصايب بعدش شروع مي‌شود. به اعتقاد من كمي شانس نقش دارد و همين امر باعث مي‌شود كه شما دچار استهلاك و بي‌انگيزگي شويد و بسيار سخت است كه بخواهي دوباره به كاري ديگر فكر و از نو شروع كني.

فكر مي‌كنم اما عصر يخبندان از آن كارهايي بود كه شما را سرحال آورد.

دقيقا. دوست دارم كمي بيشتر درباره اين قضيه توضيح دهم، من نخستين كاري كه از مصطفي كيايي خواندم همان «بعد ازظهر سگي»اش بود. فكر كنم سر كار ديگري بودم كه سناريو را براي من فرستادند. من خيلي از قصه خوشم آمد و دوست داشتم كسي كه اين متن را نوشته ببينيم و تحسين كنم و بگويم كه خيلي خوب نوشتي ولي متاسفانه سركار بودم و نمي‌توانستم در اين فيلم بازي كنم. بعد مصطفي دو تا فيلم ديگر ساخت كه يكي از آنها خط ويژه و ديگري ضد گلوله بود، ضد گلوله در شرايطي ساخته مي‌شد كه حال همه بد بود و من كه رمق كار نداشتم اما براي فيلم ديگرش خود من پيشقدم شدم و اعلام آمادگي كردم و گفتم كه دوست دارم با تو كار كنم.

و همكاري‌تان كه اين همه مدت عقب افتاد بود شروع شد.

بله، واقعا وقتي رفتم خيلي حال خوبي داشتم. مصطفي كيايي واقعا خيلي آدم باهوشي است و در كارش خيلي متمركز است. پيش‌توليد كار به اندازه كافي روال منطقي داشت و خود فيلم همچون روايت غيرخطي دارد تمركز بالايي مي‌خواست و ما مهياي آن بوديم. ما بازيگران مانند دونده‌هاي امدادي به يكديگر كمك مي‌كرديم و كسي نمي‌توانست كم بگذارد و انصافا هم همه بازيگران با تمام وجود بازي كردند.

به نظرم همه در نقش خودشان خوب قرار گرفته بودند، براي مثال مهتاب كرامتي متفاوت‌ترين بازي خودش را داشت با وجود روند بازيگري‌اش.

درست است، ايشان زحمت فراواني كشيد. حتي ممكن بود كار به دلايلي به برداشت‌هاي طولاني برسد كه خانم كرامتي به نفع كيفيت كار به اين برداشت‎ها تن مي‌داد. بازيگر با نشاط و همراهي بود و هر آنچه لازم بود را براي بهبود فيلم انجام مي‌داد. خوشبختانه تهيه‌كننده هم همراه گروه بود و بيشتر نيتش به ثمر رسيدن فيلم بود و فيلم در جشنواره هم توجه مخاطب را جلب كرد. در نهايت هم مصطفي كيايي كه واقعا عالي بود. البته فيلم براي اكران عمومي كمي كوتاه
شده است.

چه بخش‌هايي از آن كوتاه شده؟

آن موقع بحث سر پايان فيلم بود كه زودتر از پاياني كه براي فيلم طراحي شده است تمام مي‌شود يعني يكي، دو تا پايان دارد بعد از دفعات زيادي كه خود كيايي همراه با مخاطب فيلم را تماشا كرد سرانجام تصميم گرفت آن را اصلاح كند.

اين پايان‌بندي‌ها به فيلم صدمه نزده است؟

خير به هيچ‌وجه، فيلم درباره يكي از معضلات وحشتناك اين جامعه حرف مي‌زند؛ موضوع اعتياد كه واقعا در جامعه مساله است. آن هم اعتياد زنان و شما فكر كنيد طبق آمارهايي كه مي‌دهند سن اعتياد به ١٢، ١٣ سالگي رسيده. الان شما در شهر كه چرخ بزنيد، شاهد خيلي از اين صحنه‌ها هستيد. موادمخدر و روانگردان‌هايي كه واقعا به جامعه آسيب زدند و اين قتل و جنايات كه آثار استفاده از اين مواد است در جامعه اتفاق مي‌افتد. اين فيلم خيلي خوب اين چرخه را توضيح و نشان داده است.

بله چند مورد را توضيح مي‌دهد: يكي اعتياد است، يكي روابط تعريف نشده و بي‌بنيان است و چند موضوع تنيده در هم دارد كه خيلي خوب به آنها پرداخته شده است.

بله، به نظر من فيلم يك هشدار ديگر هم مي‌دهد و آن هم اين است كه طبقه متوسط ما فوق‌العاده آسيب‌پذير شده‌اند. واقعا بيراه نمي‌گويند كه در چند سال گذشته اين طبقه آرمان‌گراي سرسلامت و ريشه‌دار در حال حذف شدن است. در هر صورت به نظر من اين فيلم متعلق به زمان خودش است و فيلم هولناكي از قصه‌هاي اجتماع است و بسيار صادقانه طرح موضوع مي‌كند.

فكر مي‌كنيد با در نظر گرفتن آن چيزي كه از خودتان سراغ داريد عصر يخبندان چقدر خواسته‌هاي‌تان را برآورده كرده است؟

اگر از ميزان رضايتمندي مي‌گوييد من خيلي اين فيلم را قابل قبول مي‌دانم و براي اجرا در اين فيلم زحمت كشيدم و كار برايم خيلي لذت بخش بود. از قصه نوشته شده و از تيمي كه با آن كار مي‌كردم و سرانجام خروجي كار هم خيلي به دل من چسبيد.

آقاي اصلاني زيبايي بازي شما را هم مخاطب عام سينما مي‌فهمد و هم منتقد سينما. در مواجهه با نقش‌هاي جدي و گاه منفي ما به هيچ عنوان به ياد نقش‌هاي كمدي شما نمي‌افتيم يا بالعكس. اين اتفاقي است كه طي اين سال‌ها در سينماي ما كمرنگ شده و بازيگران ما يا دارند خيلي تيپيكال بازي مي‌كنند يا كار به لوده‌بازي كشيده شده است يا اينكه در يك مسير ثابت باقي مانده‌اند.

حقيقتش من خيلي علاقه‌مند به آناليز كردن كارم نيستم، شايد كمي از زندگي خودم بتوانم بگويم كه شما پي به پاسخ سوال خودتان ببريد.

يعني از زندگي به بازيگري…

بله، اينكه اول ما دهه ٤٠ هستيم و بسياري از اتفاقات اين مملكت را از انقلاب گرفته تا جنگ و اتفاقات بعدي را با پوست خودمان لمس كرديم و در بطن جامعه بوديم، من هيچ‌وقت رابطه‌ام را با مردم قطع نكردم و نخواستم در يك طبقه اجتماعي خاص تعريف شوم. من هميشه با مردم زندگي مي‌كنم و از اين بابت واقعا خوشحالم هر چيزي كه به آن مي‌رسم از بين همين مردم پيدا مي‌كنم.

مورد بعدي هم اين است كه من واقعا كارم را صادقانه انجام مي‌دهم و در آن غرق مي‌شوم و هيچ‌وقت نشده به‌ندرت، شايد يكي، دو مورد كه آن هم يك اضطراب و اجباري درونش بوده كه بتوانم همزمان دو تا كار
را انجام بدهم.

من هر كاري را كه پذيرفتم به اندازه كافي پيش از آن فكر كرده‌ام. به تمام بخش‌هاي كارم فكر ‌كرده‌ام و خيلي صادقانه كارم را انجام داده‌ام و در آن موقع كه به كار فكر مي‌كنم به مخاطب فكر نمي‌كنم و به آن آدمي كه دارم بازي مي‌كنم فكر مي‌كنم حالا شايد آن وقت اين به دل مردم بنشيند. البته در طول اين سال‌ها منتقدان لطف داشتند، احيانا اگر بازي خوبي از من ديدند حتما به آن توجه كردند يا اگر ضعفي بوده در گوشي به من گفته‌اند (مي‌خندد) مردم هم كه لطف دارند و به هر صورت مشوق ما در گفت‌وگوهاي روزمره هستند. در همين گپ و گفت‌هايي كه در كوچه و خيابان داريم، احساس دروني‌شان را گفته‌اند.

آقاي اصلاني هيچ‌وقت شده مردم كوچه و خيابان چيزي از بازيگري به شما گفته باشند كه شما را به جلو سوق دهد و در بازيگري شما تاثير بگذارد؟

شك نكنيد كه همين‌طوري است مردم وقتي نظري مي‌دهند و از همان كلمات روزانه‌ استفاده مي‌كنند بايد به آن فكر كرد كه منظورشان چيست. يعني مي‌دانيد مردم خيلي فني حرف نمي‌زنند در مورد كاري كه انجام مي‌دهي، از واژه‌هاي محدودي استفاده مي‌كنند و احساس‌شان را مي‌گويند؛ اتفاقا من ديروز جايي خريد مي‌كردم دوستاني كه آنجا بودند در مورد همه‌چيز در سينما حرف مي‌زدند و من دقيق به اينها گوش مي‌دادم كه كلماتي كه استفاده مي‌كردند خيلي بامزه بود و بعد من در راه كه پياده مي‌رفتم به حرف‌هاي اينها فكر مي‌كردم كه چقدر درست مي‌گويند يعني حس خود‌شان را نسبت به بازيگري كه مي‌گويند مثلا اين بازيگر اين‌طوري بازي مي‌كند. خيلي خوب مي‌گيرند و شك نكنيد كه من هميشه فكر مي‌كنم مردم جلوتر هستند حالا ممكن است به نظر بياد كه ما حقي براي آنها قائل نيستيم، همه مناسبت‌هاي تشكيلاتي كه در سينما تعريف شده دنبال حقوق اهالي اين حرفه بوده و هيچ‌وقت دنبال حقوق مخاطب
نبوده است.

مثلا شما ببينيد در هر حرفه‌اي كه مي‌رويد مثلا صنف بستني‌فروشي‌ها دنبال حقوق مشتري هستند كه مغازه‌ چطور باشد، نظافت آن چگونه باشد ولي در سينما قانوني وجود ندارد كه اگر فيلم بدي ساخته شد با آن آدم برخورد بشود يا نه؟ اين حقوق مخاطب به نظر من سال‌هاست كه ناديده گرفته شده و اينكه جاي مخاطب تصميم بگيريم و… و همه اينها سال‌هاست كه بوده اما مردم هم هميشه لطف داشتند و به ضعيف‌ترين كارهاي ما توجه مي‌كنند ولي شك نكنيد كه در خلوت خيلي صريح حرف‌شان را مي‌گويند.

رابطه آنها را در عمل‌شان مي‌بينيد شما الان نگاه كنيد واقعا تلويزيون وقتي آنقدر خود خواهانه مردم را دارد فراموش مي‌كند و يك نگاه كاملا محافظه‌كارانه و به اعتقاد من براي طيف محدودي برنامه‌سازي مي‌كند به نظر من مردم تنها كاري كه مي‌كنند اين است كه ديگر تلويزيون نمي‌بينند. هر سال تعداد زيادي دانش‌آموز از مدارس و دبيرستان‌ها بيرون مي‌آيند، ما چه خوراك فرهنگي به آنها داده‌ايم؟ براي همين است كه وقتي آنها وارد دانشگاه مي‌شوند و از ساده‌ترين مسائل باز مي‌مانند، براي اين است كه در موردش به اندازه كافي حرف زده نمي‌شود.

و خب طبيعتا وقتي مخاطب را نشناسيم و او را در فرآيند ساخت دخيل نكنيم نمي‌توانيم براي آينده يك فيلم در مرحله اكران و فروش هم ديدگاه قابل اعتمادي داشته باشيم.

بله، اين بحث‌هاي اجتماعي و فرهنگي ما محل دعواست يعني هيچ ثباتي وجود ندارد، چندسال پيش چگونه بوده و الان چگونه است. من با پوزش از تهيه‌كنندگان و اينكه احترام زيادي براي خيلي از آنها قايل هستم ولي بايد عرض كنم كه الان تهيه‌كنندگي را به حق‌العمل كاري تبديل كرده‌اند، يعني اينكه يك سرمايه‌گذار كه معلوم نيست چه قرابتي با سينما دارد و پولش از كجا آمده مي‌خواهد سرمايه فيلم را تهيه كند و تهيه‌كننده هم فقط سوري است و برايش مهم نيست و با كمال بي‌انگيزگي فيلم را به سرانجام مي‌رساند. اما اين فيلم خواه ناخواه مراحل بعدي دارد مثل كار فني و مميزي و… كه اصلا از آن فيلم هيچ دفاعي نمي‌شود و امكان دارد هر جايي متوقف شود يعني اينكه ساختار واقعي سينما نابود شده. در همه جاي دنيا اين تهيه‌كننده است كه حرف اول را مي‌زند ولي در سينماي ما تهيه‌كننده‌ها بسيار ضعيف و بي‌انگيزه شده‌اند.

دست روي چه نكته مهمي گذاشتيد!

بله نكته مهمي است. بعد هم يك اختلاف عجيب و غريب ديگري به وجود آمده كه من مي‌خواهم به آن هم اشاره كنم؛ استفاده بي‌رويه و مصادره كردن آدم‌هاي فرهنگي به نفع سياست. ببينيد چه آسيب وحشتناكي زده است. اين چنددستگي كه ما شاهد آن هستيم نتيجه همين اتفاق است.

يعني اين رفتار را در جهت تفكر دسته خاصي مي‌دانيد كه به هنر صدمه مي‌زند.

بله كاملا مشخص است، من معتقدم هنر فقط ابزار نيست كه در خدمت جرياني باشد بلكه قائم به ذات خودش است ولي متاسفانه ما فضاي هنري را به‌شدت بيمار كرده‌ايم، حال مي‌گوييم چرا فضا اين شكلي است؟ چرا مردم ما سينما را دوست ندارند؟ چرا تئاتر را دوست ندارند. چرا بايد نگاه كاسبكارانه به آن باشد… چرا حوزه موسيقي اين‌گونه است. اين چيزي است كه ما در آن بايد احساس مسووليت كنيم و همه ما در آن سهيم هستيم.

يعني با كسي كار مي‌كني، كسان ديگري ناراحت مي‌شوند، يعني اينكه اتفاقي كه به نظر من واقعا نتيجه يك بي‌فكري است براي راي گرفتن اتفاق افتاده! مثلا براي جلو رفتن در عرصه سياست از اهالي فرهنگ مايه مي‌گذارند و ما آدم‌هاي مهمي را در اين عرصه از دست داده‌ايم.

چاره‌اش را درچه مي‌بينيد؟

من معتقد هستم كه سياست و دولت بايد پاي خود را از حوره فرهنگ بيرون بكشند. در يك تعاملي ممكن است با هم باشند ولي دولت به هيچ‌وجه نمي‌تواند متصدي خوبي باشد. براي اينكه يك افرادي مي‌آيند و در كوتاه‌مدت يك مديريتي مي‌كنند و بعد مي‌روند. اين اهالي فرهنگ هستند كه ماندگار‌ند و اينها هستند كه هميشه مورد بحث و انتقاد قرار مي‌گيرند. اما كساني مي‌آيند و براي اينها در كوتاه‌مدت نسخه‌اي مي‌پيچند و بعد هم هيچ مسووليتي را قبول نمي‌كنند.

حرف شما درست است ولي با توجه به شرايطي كه در سينما و فرهنگ ما وجود دارد، اين اتفاق ساز و كار ساخت فيلم را با بحران روبه‌رو مي‌كند.

به اعتقاد من سينماي ما بيمار شده و ممكن است ما يك دوره بدي را داشته باشيم ولي از آن عبور خواهيم كرد. يعني وقتي پاي تهيه‌كننده خصوصي وسط باشد يك رقابت صحيح به وجود مي‌آيد و همه‌چيز سرجاي خودش قرار مي‌گيرد. رقابت صحيح به وجود مي‌آيد ديگر كسي علي‌السويه كار نمي‌كند، مثلا آن بازيگري كه به شكل قابل قبولي جايزه گرفته جايگاهش يك چيز ديگر مي‌شود. مي‌خواهم بگويم وقتي كه دولتي باشد يك وابستگي به پول دولت به وجود مي‌آيد و ديگر هيچ انگيزه‌اي نمي‌ماند و كارگرداني كه فيلم را مي‌سازد وقتي وابسته دولت است برايش فرقي نمي‌كند كه فيلم به فروش برود يا نه. سرانجام حرف من اين است كه سينما بايد به سمت خصوصي‌سازي برود.

با اين تفاسير بد نيست از سينما به تئاتر برويم. آقاي اصلاني، خيلي از تئاتر فاصله گرفته‌ايد.

من از تئاتر سينما آمده‌ام. در دوره اصلاحات فضاي تئاتر خوب بود. خودم كاري را نوشتم و كارگرداني كردم. بيشتر كارهاي عليرضا نادري را كار كردم و بيشتر كارهاي ايشان را با هم بوديم، آخرين كار من در اصل همان «سمفوني درد» كار آقاي پاكدل بود كه در اواخر دوره اصلاحات بود. بعد اما راستش در من رغبتي به كار به وجود نيامد.

اين تاكيد شما بر خوب بودن، به دليل فضاي سياسي اجتماعي آن ايام بود؟

صد‌در‌صد، آن نسلي كه ما با هم كار كرديم خيلي از آنها ديگر كار نكردند. در آن زمان يا همان موقع‌ها ما يك احوالات خاصي داشتيم كه در هر صورت در دوره بعدي حال خوبي نداشتيم از اينكه كار تئاتر بكنم هم فاصله گرفتم.

دليلش چه بوده خب؟

تئاتر مميزي سنگين‌تري پيدا كرده و هم كارها كميتي شده و كيفيت ندارد. فضا بسته‌تر شده و ما هم ناخواسته فاصله گرفتيم.

دوست داريد باز هم كار تئاتر انجام دهيد؟

راستش را بخواهيد يك كمي ترسناك است.

ترس از چه چيزي؟

ترديد بيش از حد براي كار كردن. وقتي وارد زندگي تئاتري مي‌شوي و اگر به شما عادت كنند ديگر نمي‌پذيرند كه ترك‌شان بكني به هر صورت براي من يك ذره سخت است اما در برنامه‌هاي آينده‌ام قصد دارم كارگرداني تئاتر كنم. باورتان نمي‌شود ما بازيگران و كارگردان‌هاي فوق‌العاده‌اي داريم اما نويسنده زياد نداريم، نويسنده خوب نداريم و اينكه متن‌هاي خوبي اگر نداريم علتش هم مشخص است.

آقاي اصلاني، گستره نقش‌هايي كه بازي كرديد نشان از ذهن خلاقي است كه مي‌تواند خودش را در لحظات مختلفي بگذارد و غالبا اين‌طوري است. كساني كه اين توانايي را دارند دانش هنري‌شان هم بيشتر از هنرمندان ديگر است، يعني از حوزه‌هاي ديگر هم كمك مي‌گيرند روزگارشان را با حوزه‌هاي ديگر مثل ادبيات، موسيقي و هنرهاي ديگر پر مي‌كنند شما هم در زندگي‌تان ادبيات مهم است، مخاطب ادبيات هستيد يا موسيقي و…

بله، بي‌شك همين‌طوري است. من در حوزه سياست هميشه مطالعه دارم، پيگير مطبوعات هستم، البته به نظر من وضع ادبيات ما به واسطه اينكه تحت فشار بود در حوزه داستاني خيلي مصيبت‌زده است يعني اينكه خيلي از نويسنده‌ها كاري هم كه از آنها چاپ مي‌شد خودشان هم راضي نبودند. شايد به پيشنهادهاي دوستان كتابي را خوانده باشم، ولي در هر صورت شك نكنيد كه من مدام پيگير همه‌چيز هستم. اين يك بخش از زندگي است چون كار ديگري هم نمي‌توان كرد. در حوزه‌هاي مختلف مطالعه دارم مثل جامعه‌شناسي، تاريخ، روانشناسي و. . .

موسيقي را چطور؟

در موسيقي شنونده خوبي هستم.

چه نوعي؟

در هر صورت ما با كارهاي آقاي شجريان بزرگ شده‌ايم و كم‌كم كارهاي كلاسيك را متوجه شدم و گوش دادم، اما باز هم آن سبك موسيقي را دوست دارم. به‌طور مشخص مثلا در موسيقي آن طرف هم موسيقي كانتري را دوست دارم، چقدر عاشقش هستم و هميشه هم آرزوي ياد گرفتن‌سازي را داشتم اما نشد.

پس در واقع اين ماجرا براي شما هم كار مي‌كند اينكه يك پويايي ذهني را نمي‌توان در يك حوزه نگاه داشت و واقعا بايد از حوزه‌هاي ديگر هم باشد مثلا خواندن يك رمان خوب يا شنيدن يك موسيقي خوب به انسان اين توان را مي‌دهد كه در جاي كس ديگري قرار بگيرد و دنيا را جور ديگري ببيند و از زواياي ديگر جدا از آن رشدي كه براي ذهن و تخيل هر هنرمندي به آن نياز دارد؟

صد در صد، من تجربه زندگي خودم را مي‌گويم: پيش از اينكه آدم عادي بودي و در همه جا مي‌توانستي ورود كني و در يك قهوه‌خانه بروي و با مردم حرف بزني، در بازار قدم بزني، در شهر راه بروي و در همه جا سفر كني. اما متاسفانه يك اتفاقي كه براي ما بازيگران مي‌افتد بعد از آن شهرتي كه به دست مي‌آيد تو را كمي منزوي مي‌كند و براي اينكه عقب نماني بايد از حوزه‌هاي ديگر هم استفاده كني و با مطالعه آن را به دست بياوري. حتي با ديدن عكس و گوش دادن به موسيقي، به نظر من موسيقي يكي از اركان بازيگري است. اصلا بازيگري يك ساز است كه در گستره فيلم بايد هميشه كوك باشد.

ولي خب ساز شما هم كوك است! كمي از تاثير تجربه زيسته خودتان در هنر بازيگري بگوييد. اينكه چطور فراز و فرودهاي زندگي به هنر بازيگري شما كمك كرده. اگر اين‌طور بوده البته.

شك نكنيد كه همين‌طوري است. من فكر مي‌كنم در واقع كمي ناصداقتي و ناتواني است كه پناه مي‌آوريم به شلوغ كردن در يك نقش، خود فيلمنامه به ما مي‌گويد كه چقدر بايد ديده شوي. بايد در خدمت فيلمنامه باشي. بيشتر از حد هم اگر ديده شوي غلط است، بعد بايد به هارموني توجه داشته باشي. در هر كار تعدادي بازيگر مي‌آيند و كنار هم كار مي‌كنند و شك نكنيد ما بايد كار همديگر را رصد كنيم. محض كنجكاوي شده يا هر چيز ديگر كار هم را مي‌بينيم. يكي از وظايف بازيگر از نظر من اين است كه كار بقيه را ببيند و به كوك بقيه آشنايي داشته باشد. وقتي در كنار اينها قرار مي‌گيرد بداند كه چگونه بازي كند. ما گاهي با بازيگري سر كار هستيم كه اصلا همديگر را نمي‌بينيم، يعني آن بازيگر در بخش ديگري از فيلم‌ بازي مي‌كند و من در بخش ديگر فيلم، ولي شك نكنيد من بايد حواسم باشد كه او چطوري بازي مي‌كند. وقتي تشخيص مي‌دهم كه براي اجراي نقشش چگونه دورخيز مي‌كند، من هم بايد گوشه چشمي به اجراي نقش آن داشته باشم. به خصوص كه الان بيشتر بازيگرها ديدشان نگاه مستندگونه و واقع‌گرايانه است و مي‌خواهند زندگي كنند كه البته اين همه جا جواب نمي‌دهد.

آقاي اصلاني براي اينكه سازتان كوك‌تر بماند چه مي‌كنيد؟

شك نكنيد كه بازيگري مراقبه مي‌خواهد يعني يك مراقبه تمام وقت مي‌خواهد چه موقعي كه در خدمت كاري هستيد و چه در خانه نشسته باشي خارج از فضاي كاري هميشه يادت باشد كه بازيگري و به مدل يك بازيگر زندگي كني حتي مطلبي كه مي‌خواني، غذايي كه مي‌خوري، موسيقي‌اي كه مي‌شنوي بايد بازيگري باشد. من حتي يك واقعه ختم هم كه بود از ديد او نگاه مي‌كردم. مدام اين نوع تجربه كردن، نوع زندگي حتي نوع غذا خوردن و آداب و معاشرت و هميشه اين مراقبه را بايد حفظ و مراقبت كني.