1

ادعای رهبر تازه ارکستر سمفونیک درباره فرار شهرداد روحانی از ایران به‌خاطر حمله آمریکا!!

سینماروزان: حواشی تازه‌ترین اجرای ارکستر سمفونیک تهران که با رهبری نیمه‌کاره منوچهر صهبایی انجام شده موجب گشته حتی آنها که یک بار هم به عمرشان نام ارکستر را نشنیده‌اند کنجکاو اتفاقات ارکستر شوند.

منوچهر صهبایی رهبر تازه ارکستر سمفونیک تهران که بعد از جدایی شهرداد روحانی جایش را در ارکستر سمفونیک گرفته هرچند بنا بود به‌جای وی ارکستر را رهبری کند ولی بعد از اظهاراتی تند علیه روحانی، اجرای تازه ارکستر را نیمه‌کاره گذاشت و از بیمارستان سربرآورد!

صهبایی در چرایی انتقاد از شهرداد روحانی به جام‌جم گفت: شهرداد روحانی از وقتی گمان کرد ممکن است آمریکا به ایران حمله کند در فکر فرار از کشور بود! من در اجرای اخیر ارکستر سمفونیک و روی سن هم گفتم ایشان فرار کرده!! من از این ناراحتم که چرا بنیاد رودکی درباره فرار روحانی دروغ گفته است؟؟

منوچهر صهبایی ادامه داد: شهرداد روحانی در آمریکا مطربی میکرد و یک‌دفعه به ایران آمد و رهبر ارکستر شد!!

صهبایی افزود: من هر وقت میخواهم موسیقی مطربی گوش کنم آثار انوشیروان روحانی را گوش می‌دهم که اتفاقا کارش را هم بلد است و شهرداد هم با استعدادی بسیار کمتر از او به موسیقی مطربی(تفریحی) تعلق دارد و نمی‌دانم چطوری رهبر ارکستر سمفونیک شد.




خاطره‌نگاری روحانیِ کوچک از ترانه تیتراژ فیلم فردین+عکس

سینماژورنال: شهرداد روحانی آهنگساز و رهبر ارکستر ایرانی از جمله چهره های موسیقی ایران است که در عرصه جهانی برای خود نامی به هم زده است.

به گزارش سینماژورنال شهرداد روحانی برادر کوچکتر انوشیروان روحانی است و در آکادمی موسیقی وین درس آهنگسازی و تنظیم آهنگ خوانده است.

این موزیسین ایرانی که متولد ششم خرداد ماه 1333 است با نگارش یادداشتی به توصیف زیباترین هدیه تولدی پرداخته که دریافت کرده است.

شهرداد روحانی که بخاطر رهبری ارکستر یانی آهنگساز یونانی در کنسرت لندن وی بشدت شهرت یافت در یادداشتی که به “شهروند” داده بهترین هدیه تولد زندگیش را اجرای مجدد یکی از قطعات قدیمی اش توسط یک جوان دانسته است. این قطعه مربوط میشود به فیلمی به نام “بر فراز آسمانها” به کارگردانی محمدعلی فردین که نقش اصلیش را هم خود فردین بازی می کرد.

جالب است که سناریست “بر فراز آسمانها” احمد بهبهانی بود که بعد از انقلاب اسلامی هم فعالیت داشت و از جمله در نگارش فیلمنامه نسخه سینمایی “شهر موشها” حضور داشت.

سینماژورنال متن کامل یادداشت روحانی در این باره را ارائه می کند:

هدیه ای که یادآوری‌اش مرا سر شوق می‌آورد

 شکی نیست که هدیه تولد، ماندگارترین هدیه در زندگی هر انسانی است. من هم در طول سال‌های زندگی‌ام بارها هدایایی گرفته‌ام که هرکدام اثر ویژه‌ای بر روح من گذاشته است؛ از خواندن آهنگ Happy birthday توسط نوازندگان و مردم حاضر در کنسرت‌های خارج از ایران گرفته تا آوردن کیک تولد روی صحنه و… اما یک‌ماه‌واندی پیش، زمانی که با اندکی یأس قرار بود ساعت چهار صبح ایران را به مقصد آمریکا ترک کنم و درحالی‌که تنها دو روز به تولدم مانده بود، نیمه‌شب هدیه‌ای از نوازندگان خوب و قدیمی ارکستر سمفونیک تهران گرفتم که تا همین امروز هم یادآوری‌اش مرا سر شوق می‌آورد.

تیتراژ پایانی “بر فراز آسمان‌ها”

وقتی ١٨سال داشتم، قبل از آنکه برای ادامه تحصیل به خارج از ایران مهاجرت کنم، قطعه‌ای ساختم که بعدها در تیتراژ پایانی فیلم «بر فراز آسمان‌ها» استفاده شد. خوب به ‌خاطر دارم که این قطعه را با نوازنده‌های طرازاول آن زمان ضبط کرده بودم و وقتی از ایران می‌رفتم، نمی‌دانستم که تکلیف این قطعه چه می‌شود. حتی فیلم را هم ندیده بودم چون در سال‌های نزدیک به انقلاب پخش شد و بالطبع زمان چندان مناسبی نبود که دیده شود. خوب یادم هست که چون مرحوم واروژان موسیقی متن این فیلم را ساخته بود، اغلب مردم تصور می‌کردند که موسیقی تیتراژ پایانی هم ساخته اوست.

رضا تاجبخش اجرای جدید قطعه را هدیه داد

درحالی‌که این قطعه‌ای بود که من در ١٨ سالگی ساخته بودم و اصلا نمی‌دانستم تکلیفش چه می‌شود. آن شب چندنفر از نوازندگان ارکستر با همین قطعه مرا غافلگیر کردند. وقتی به دیدنم آمدند گفتند آقای رضا تاجبخش با شنیدن نوار آن قطعه که چهل‌واندی‌سال پیش، اجرا و ضبط کرده بودیم تمام نت‌ها را نوشته و با تبحر زیاد همان تنظیم و ارکستراسیون را (که بسیار هم دشوار است) بازنویسی کرده است و حدود ٣٠ نفر از نوازندگان خوب کشورمان در استودیو – با هزینه شخصی و علاقه خود- آن را دوباره اجرا و ضبط کرده‌اند. اما ماجرای هدیه بی‌نظیر تولد من به همین‌جا ختم نشد.

بر فراز آسمانها
فردین با گریم یک خلبان در “بر فراز آسمانها”

بعد از بیش از ٤٠سال قطعه‌ای را که در نوجوانی ساخته بودم، در استودیویی می‌شنیدم که برای اولین‌بار آن را در آنجا ضبط کرده بودم

من این قطعه را برای اولین‌بار در استودیو «بل» که هنوز هم فعال است، با آقای ویگن داووی ضبط کرده بودم و نوازنده‌ها آن شب – که ساعت دیگر از نیمه هم گذشته بود- مرا به همان استودیو بردند و آن قطعه را برایم پخش کردند. بعد از بیش از ٤٠سال – یک ماه پیش- قطعه‌ای را که در نوجوانی ساخته بودم، در استودیویی می‌شنیدم که برای اولین‌بار آن را در آنجا ضبط کرده بودم. تمام آن خاطرات برایم زنده شد؛ راهروهای استودیو بل، شور و شوق جوانی برای ضبط قطعه‌ای تازه، نوازنده‌هایی که در همان راهرو‌ها راه می‌رفتند و موسیقی‌ای که در گوش‌جانم می‌پیچید.

تشکر از نیما مسیحا و رضا تاجبخش

حالا بعد از گذشت یک ماه مطلع شدم این تک‌آهنگ را که با صدای خواننده توانمند و خوش‌صدای کشورمان، نیما مسیحا، ضبط شده بود – برای دانلود- روی سایت موسیقی ما گذاشته‌اند. این بهانه‌ای شد تا از طریق این چند خط بار دیگر از نوازندگان عزیزی که چنین هدیه خاطره‌انگیزی را – به مناسبت روز تولدم- به من دادند، تشکر کنم؛ هدیه‌ای که در پاسخش تنها می‌توانم بگویم، همیشه در قلب من جای دارید…




تنها خواننده سنتی غیرمجاز: تابویی که من شکستم این بود که کپی شجریان نخواندم!/مردم از اشعار تکراری خوانندگان سنتی خسته شده‌اند

سینماژورنال: پرواز همای را شاید بتوان تنها خواننده موسیقی سنتی ایران دانست که علیرغم سالها فعالیت هنوز بلحاظ انتشار آلبوم در ایران مجاز شناخته نمیشود.

این خواننده اما بواسطه انتشار آثارش در فضای مجازی مخاطبان بسیاری در داخل و خارج از ایران دارد؛ مخاطبانی که او را بخاطر نوآوریهایی که در موسیقی سنتی داشته است می نشاسند.

پرواز همای که این روزها در ایتالیا به سر می برد و به تحصیل در رشته موسیقی می پردازد در گفتگویی با آرش نصیری در “شرق” از علاقه اش برای فعالیتهای قانونی در کشور سخن گفته است.

همای نکاتی را هم درباره مشکلات موسیقی سنتی ایران بیان کرده و از جمله واهمه خوانندگان این سبک از نوآوری در کارهایشان.

سینماژورنال متن کامل گفتگوی همای را ارائه می دهد:

چرا بسیاری از مردم گمان می‌برند که شما خارج از ایران زندگی می‌کنید و خواننده‌ای غیرمجاز هستید؟ در صورتی که همیشه در ایران بوده‌اید… .
من همیشه در ایران زندگی کرده‌ام و فقط برای اجرای کنسرت‌هایم به بیرون از ایران سفر کرده‌ام اما متأسفانه شایعات زیادی درباره من ساخته شد و خیلی‌ها فکر کردند که من در ایران زندگی نمی‌کنم اما من عاشق ایرانم و تا زنده‌ام در اینجا نفس می‌کشم.
  به نظر خودتان دلیل شکل‌گرفتن این شایعات و تصورات درباره شما چیست؟
وقتی برای اجرای کنسرت‌هایم به آمریکا، اروپا و کانادا سفر داشتم با بعضی از رسانه‌های آنجا درباره کنسرت‌هایم مصاحبه‌هایی انجام دادم که حضور من در آن رسانه‌ها اشتباه بزرگی بود چراکه آنها از ما به‌نفع پیش‌بردن اهداف سیاسی خودشان استفاده می‌کردند و با حضور ما در رسانه نظر مخاطبان‌شان را بیشتر جلب می‌کردند. حتی بسیاری از گفت‌وگوها را آن‌گونه که خودشان دوست داشتند تغییر می‌دادند و به چاپ می‌رساندند و خیلی از شعرها و آهنگ‌هایم را آنجور که دوست داشتند تفسیر و در رسانه‌هایشان پخش می‌کردند البته، هم بعضی از آهنگ‌های من استعداد بهره‌برداری سیاسی داشت و هم بستر جامعه فراهم بود و اگر تجربه و شناخت امروز را داشتم، از خواندن بعضی شعرها و آهنگ‌ها پرهیز می‌کردم اما گذشته‌ها گذشته و من فرصت بسیاری برای جبران اشتباه دارم و به لطف مسئولان دوباره با دیدگاهی باز و آگاهانه کارم را در ایران ادامه خواهم داد.
  چرا در بعضی از کارهایتان آنقدر بی‌پرده سخن گفته‌اید که بعضی از شعرهایتان نوعی اباحه‌گری به نظر می‌رسد؟
من هرگز اباحه‌گر نبوده و نیستم و اپرای «موسی و شبان» یا آلبوم «خدا در روستای ماست» یا آهنگ «کودکی بودم و دنبال خدا» و بسیاری از آهنگ‌های دیگرم گواه من بر این حقیقت هستند. من یک مسلمانم و این وصله‌ها به من نمی‌چسبد.
من بی‌پرده سخن گفته‌ام اما برای مخالفت با ریاکاری که این مخالفت با ریاکاری از اعتقاد و باورهای دینی‌ام سرچشمه می‌گیرد اما چون زبان من در شعرهایم زبان تازه و بی‌پرده‌ای بود، هرکسی یک جور تفسیر کرد و آن‌قدر شایعات درست کردند که حساسیت‌ها درباره من بالا رفت و کار به اینجا کشید.
  خاستگاه هنری شما کجاست، شعر یا موسیقی؟
به نظر من برترین، اثرگذارترین و زیباترین هنر، ادبیات است و در ادبیات هم، شعر اثرگذارتر از دیگر شاخه‌های ادبی است. من از کودکی با شعر و نقاشی و موسیقی انس داشتم اما اولویت نخست من شعر است. برای من سرودن یا انتخاب شعری که بامفهوم و مناسب زمانه باشد و پیام اخلاقی و انسانی داشته باشد و انسان را به راه درستی هدایت کند همیشه در اولویت بوده است. من یک خواننده شاعر هستم و انتخاب شعرهایم با حساسیت خاصی انجام می‌شود و نقطه مشترک شعر و موسیقی را خوب می‌شناسم.
  وقتی یک موسیقی می‌نویسید که با شعر همراه است، آیا بیشتر به شعر بها می‌دهید یا به موسیقی؟
به هردو… (شعر و موسیقی باید یکدیگر را در آغوش بگیرند) و این حقیقت در کارهای من جاریست. یک شاعر وقتی شعر می‌گوید، ملودی‌اش را در ذهنش زمزمه می‌کند. هر شاعری وزنی برای شعرش انتخاب می‌کند و وزن یا همان ریتم، نقطه مشترک موسیقی و شعر است. اگر موزیسینی آگاه به شعر باشد می‌تواند ملودی پنهان درون شعر را درک کند و پله‌به‌پله این‌دو را در هم بیامیزد.
 این کاری است که عارف قزوینی هم خیلی به آن اعتقاد داشت… .
بله، عارف قزوینی و شیدا و امیر جاهد نمونه بارز این سبک بودند.
  چرا امروزه موسیقی اصیل ایرانی توسط طیف وسیعی از مردم زمزمه نمی‌شود؟ در حالی که موزیسین‌ها و خوانندگان ما قبلا شعرهای ساده و همه‌فهمی را روی آهنگ‌های خود می‌گذاشتند: به‌عنوان نمونه «مرغ سحر»، «تو‌ ای پری کجایی»، «غوغای ستارگان»، «الهه ناز» و آهنگ‌های دیگری از این دست که توسط بزرگ‌ترین خوانندگان ما خوانده شده‌اند… .
گرایش خوانندگان و آهنگ‌سازان گذشته ما به انتخاب اشعار، ساده‌تر از شعرای معاصر بود و حتی اگر می‌خواستند شعر قدما را انتخاب کنند، سعدی را ترجیح می‌دادند یا حتی عراقی را، چون گویش و فهم آنها راحت‌تر است. شما شعر حافظ را از رو هم که می‌خواهید بخوانید، یک‌نفر باید برایتان تفسیر کند و حتی آهنگ خوب هم روی آن بگذارید، درک آن برای مردم امروز ساده و آسان نیست. از نگاهی دیگر در سال‌های گذشته مردم آن‌قدر آهنگ با شعر‌های تکراری شنیده‌اند که خسته شده‌اند مثلا هرکدام از شعر‌های «با من صنما دل یک دله کن»، «مستان سلامت می‌کنند»، «تا کی به تمنای وصال تو یگانه»، «ای عاشقان پیمانه‌ها پر خون کنید» و… را دست‌کم در ١٠ورژن شنیده‌اند و به‌همین‌دلیل به نسبت ٧٥ میلیون‌ نفر جمعیت، درصد خیلی پایینی از مردم هستند که با موسیقی سنتی ما ارتباط برقرار می‌کنند و بیشتر به موسیقی‌های دیگر پناه می‌برند.
 آیا شعر شاعران یک قرن گذشته، از بهار و شهریار و سایه تا منزوی و بهمنی و… زبان سنگینی دارند؟
اتفاقا زبان این شاعران امروزی‌تر و مناسب‌تر برای موسیقی ایرانی نسل امروز است اما کافی نیست. ما بسیار شعر و شاعر خوب امروزی داریم که می‌شود از شعرهایشان استفاده کرد اما موسیقی‌دان آگاه به شعر و شاعر آگاه به موسیقی بسیار کم داریم. هر شعری را نمی‌توان با موسیقی آمیخت، گاهی اثر‌گذاری یک شعر به تنهایی بیشتر است و موسیقی از اثر‌گذاری آن شعر می‌کاهد.
 آیا با نگاه محوریت‌داشتن شعر در موسیقی از بار موسیقایی اثر کم نمی‌شود؟ به‌هرحال خیلی‌ها می‌خواهند موسیقی تولید کنند و در کنار آن می‌خواهند که کلام هم داشته باشد. یعنی موسیقی باید طوری باشد که شکل بدون کلام آن هم شنیدنی باشد… .
به نظر من کسانی که شعر را فدای موسیقی می‌کنند نه موسیقی‌شان به اوج می‌رسد و نه شعرشان، اما آنهایی که موسیقی پنهان درون شعر را کشف می‌کنند، حتی اگر موسیقی‌شان یک ملودی ساده داشته باشد، کشش کارشان چندبرابر است. نکته دیگر اینکه تکنیک آن نیست که آدم هارمونی وحشتناک بنویسد و موسیقی پر از تکنیک و حرکت ارائه دهد. هنر این است که غذای روح مردم را بسازی و به آنها ارائه بدهی. موسیقی‌های امروز اکثرا خشونت دارند، چون در موسیقی آن‌قدر تکنیک به کار می‌برند که به‌جای لطافت به آن خشونت اضافه می‌کند. ما خوشبختانه موزیسین خوب زیاد داریم ولی موسیقی‌ای که باب دل مردم باشد هنوز خیلی کم است.
 

همای
همای

گفتید که بخشی از موفقیت‌تان به‌دلیل هم‌آغوشی کلام و موسیقی بود و بخشی دیگر از آن به‌دلیل نوع سوژه‌هایی که انتخاب می‌کنید. چه بخشی از این موردتوجه‌قرارگرفتن سوژه‌ها به‌دلیل تابوشکنی‌هایی بود که انجام دادید؟
متأسفانه بعضی فکر می‌کنند من به‌دلیل این سوژه‌ها مورد توجه مردم قرار گرفتم، در حالی که در کارنامه من موسیقی محلی عارفانه، اجتماعی و عاشقانه مانند آهنگ‌های «مه‌پاره»، «ای صنم» و… بسیار دیده می‌شود که مردم زمزمه می‌کنند یا آهنگ‌هایی مثل «من از جهانی دگرم»، «این چه جهانی ست» و «ملاقات با دوزخیان» سوژه‌هایی کاملا عارفانه دارند که مورد توجه مردم قرار گرفت اما نمی‌دانم چرا خیلی‌ها دوست دارند همه‌چیز را سیاسی بشنوند… . اپرای «موسی و شبان» یک اثر کاملا متفاوت است. تابوشکنی‌های من در انتخاب سوژه‌ها نبود بلکه در نوع بیان این سوژه‌ها و نوع اجرای آن بود. تابویی که من شکستم این بود که کپی استاد شجریان نخوانده‌ام مثل خیلی از خواننده‌ها که کپی ایشان می‌خوانند. این تابوشکنی است. من سبک خودم را آوردم ولو اینکه تکامل پیدا نکرده باشد. روزی که من سر زبان‌ها افتادم، شاید تازه‌کار بودم و پراشتباه اما به‌این دلیل مورد لطف مردم قرار گرفتم که همای بودم نه کسی دیگر.  ما خوانندگان خوبی داریم که خیلی خوب می‌خوانند اما نمی‌توانند پایشان را از سنت‌ها فراتر بگذارند. آنها می‌خواهند با عوض‌کردن شعر یا تکنیک نوآوری کنند. فکر می‌کنند، اگر شعری از سهراب یا ابتهاج یا شفیعی‌کدکنی یا… انتخاب و روی آن آهنگ‌سازی کنند، این یعنی نوآوری… .
 از نظر شما نوآوری چیست؟
نوآوری فرمول و تکنیکی نیست که آدم به کار ببرد. نوآوری در زمان و مکان خاص و شرایط اجتماعی آن زمان در یک هنرمند به وجود می‌آید. ذات درون هنرمند، بینش‌هایش، موقعیت اجتماعی، زمانی و دانشش با هم ترکیب می‌شود و اثری را ارائه می‌دهد که این اثر تازه است.
 من به‌عنوان یک شنونده، همیشه جنبه‌های اجتماعی را در شعر و آهنگ‌های شما بیشتر از همه‌چیز دیده‌ام…
برای اینکه شما از نگاه ادبی به آثارم نگاه می‌کنید، چون خودتان دست‌به‌قلم و شاعر هستید، زاویه‌دید شما با زاویه دید آدم‌ها متفاوت است
 می‌خواهم در مورد «فاش‌گویی» حرف بزنم. حافظ می‌گوید: «فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم». برخی از سروده‌های شما فاش‌گویی دارد و این می‌تواند به خاطر روان‌بودن و همه‌فهم‌بودن انتخاب شده باشد، اما می‌تواند باعث برداشت‌های دیگر هم شود. آیا شما این روش را به‌عنوان یک استراتژی در نظر دارید؟
نه. من هرچه به ذهنم آمد، نوشتم و البته هرچیزی را نباید گفت. هر رازی را نباید فاش کرد. تجربه خیلی چیز خوبی ست. نمی‌خواهم بگویم از کرده خود دلشادم یا پشیمانم، اما همای امروز آگاهانه‌تر به سوژه‌ها نگاه می‌کند.
 فکر می‌کنید همای محافظه‌کار و محتاط هم به اندازه همای رها، جذاب است؟
من هرچیزی که بخواهم بگویم را همای‌گونه می‌گویم، شک نکنید. من هرچیزی را طوری می‌گویم که مردم لذت ببرند. من بی‌پروایی داشتم اما رمز موفقیت من این نبود، رمز موفقیت من-اگر موفقیتی داشتم- خلوص و سادگی من بود. معمولا هنرمندان می‌گویند همای به گونه‌ای سرود که موردتوجه مردم قرار گیرد، نه، مردم فقط به شعر و موسیقی تو توجه نمی‌کنند مردم چشمت را می‌بینند و رامت می‌شوند. مردم تحت تاثیر «آن» یک هنرمند قرار می‌گیرند. این بهانه منفی‌نگرهای هنری است که می‌گویند همای از سوژه‌هایی استفاده کرد که سیاسی بود و این باعث محبوبیت او شده است در حالی که اصلا این‌گونه نیست. اول خدا برای من خواست و بعد از آن هنرم و سبکم موردتوجه قرار گرفت چون سختی کشیدم، روح، روان، چشم و درونم را در شعرهایم دمیدم و اینها ناخودآگاه در قلب مردم نشست
 بخشی از این «چشم» و «روح» که می‌گویید، استفاده‌کردن از موسیقی، فرهنگ و کاراکتر ساده روستایی ست. خیلی از خوانندگان ما، حتی وقتی روستایی هستند، خودشان را در قالب موسیقی دستگاهی شهری ایران محدود می‌کنند در حالی که شما کاراکتر روستایی و رهایی را از دست ندادید و هم در شعر و هم در موسیقی و نوع اجرایتان، از آنها استفاده کردید… .
دقیقا. من آدمی ساده، سختی‌کشیده و پر از رنج و تلاش هستم و اگر عصیان و اعتراضی در شعرم بود، یک احساس قلبی بود، نه یک جریان سیاسی. من اینها را صادقانه و از روی خلوص گفتم، اما هرکسی از شعر من یک چیزی برداشت کرده، این دیگر مشکل خودش است نه مشکل من. خیلی‌ها بعضی از شعرهای من را در یک جریان سیاسی قرار دادند، اما شعر‌های من عاشقانه، عارفانه، اجتماعی و گاهی همراه با انتقاد‌هایی بود که در دل همه آدم‌ها هست، منتها ملاحظاتی دارند که بیان نمی‌کنند اما من به خاطر سادگی‌ام بیان کردم و آنقدر در موسیقی خوب نشست و صادقانه بود که مردم آن را پسندیدند و با من ارتباط برقرار کردند.  چون من با چشمانم می‌خوانم نه با زبانم.
 البته بعضی وقت‌ها هم چشمان‌تان را می‌بندید… .
این بستن چشم‌ها به روی خیلی چیزهاست… من وقتی چشمانم را می‌بندم، تسلیم این دنیا می‌شوم و مردم شیدایی‌ام را دوست دارند.
  آیا بیشترین اثرگذاری در اشعار شما، تفکر «شادزی» و خیام‌گونه زندگی‌کردن نیست؟
فقط سوژه‌ها دلیل جلب توجه مردم نیست، خیلی‌ها اشعاری در این حال‌وهوا خوانده‌اند، چگونه بیان‌کردن این نگاه مهم است. مردم اول با خود هنرمند ارتباط برقرار می‌کنند؛ با چشم، با روح و با شخصیتش. هر خواننده باید چیزهایی را بخواند که از او می‌پذیرند و این یک اصل علمی مهم است. آهنگ‌هایی را برای خودم ساختم که تکنیکش برای جای صدای خودم بود. بسیاری هستند که صدایشان باس است می‌خواهند تنور بخوانند و یکی صدایش حماسی است، اما می‌خواهد عاشقانه بخواند. یک نفر می‌خواهد همه کاری انجام دهد، اما علم خوانندگی در دنیا می‌گوید وقتی صدایتان حماسی است، اصلا اجازه ندارید که عاشقانه بخوانید. استاد شهرام ناظری صدایش حماسی است و‌ هیچ‌وقت عاشقانه نمی‌خواند و این دلیل اصلی موفقیت ایشان است. شما از آقای افتخاری هم آهنگ حماسی نمی‌پذیرید، برای اینکه صدای ایشان عاشقانه‌ست.
 الان که دارید در ایتالیا به موسیقی و خوانندگی اپرا ادامه می‌دهید، نمی‌ترسید این سادگی‌های روستایی از بین برود؟
هرگز. این سادگی جزو ذات من است و هرچه بیشتر دانش موسیقی را یاد می‌گیرم، بر توانایی‌هایم اضافه می‌شود. من نرفتم ایتالیا که ذاتم را عوض کنم، به آنجا رفته‌ام که علم موسیقی‌ام و تکنیک خوانندگی‌ام را بالا ببرم. تازه من در آنجا دارم سختی بیشتری می‌کشم. شب‌وروز دارم تلاش می‌کنم. هرماه می‌روم ایتالیا و برمی‌گردم و بینشم دارد بزرگ‌تر می‌شود، اما قلب همای همان قلب همای روستایی‌ست.
 چه زمانی تصمیم گرفتید به خارج از کشور بروید و درس موسیقی را در آنجا ادامه دهید؟
وقتی پایم به اروپا و آمریکا باز شد، تازه فهمیدم دنیای موسیقی به طرز وحشتناکی بزرگ و پهناور است. من این بحث را در ١٠سال آینده که دانشم به حد کافی رسید باز می‌کنم.
من در ایران ١٥ سال موسیقی آموختم، پنج استاد آواز داشتم و در همه کلاس‌ها هم بهترین شاگرد بودم. دست‌کم ٤٠٠کنسرت در بهترین جاهای دنیا داشتم و بیشترین استقبال‌ها از من شد و با غرور می‌گویم خیلی در خارج موفق هستم، اما با این‌همه تجربه فهمیدم راه را برعکس می‌رفتم. اینجا به ما خوانندگی یاد نمی‌دهند، ردیف موسیقی یاد می‌دهند
در ایتالیا اول باید علم و تکنیک خوانندگی را یاد بگیرید. خوانندگی از علم جراحی مغز هم پیچیده‌تر است. تئوری، فرمول و علم دارد، حتی باید ساختار داخلی بدن را مانند یک پزشک بشناسید و دانش موسیقی را هم جدا یاد بگیرید. دانش جامعه‌شناسی، ادبیات و روان‌شناسی را هم باید جدا یاد بگیرید، اما اینجا بسیاری از معلم‌ها فقط گوشه‌فروشند و هرکس که از راه برسد، ثبت‌نام می‌کنند و فقط به او گوشه می‌فروشند و هیچ‌چیز از علم خواندن بلد نیستند و یاد نمی‌دهند
 شما به خارج از کشور رفتید، کنسرت‌های مختلف در نقاط مختلف دنیا داشتید و حتی اپرا کار کردید و به نظر نمی‌رسد نیازی داشته باشید که به ایران برگردید و کارتان را در اینجا ادامه دهید. چرا برگشتید؟ 
این نکته خیلی مهمی است. اتفاقا من به اینجا نیاز دارم. من باید اینجا زندگی کنم، چون عاشق ایرانم. همای موقعی عوض می‌شود که این نگاهش عوض شود. من مال همین روستایی هستم که شما اشاره کردید و نمی‌توانم در جای دیگری غیراز آنجا که به آن تعلق دارم، زندگی کنم. می‌توانم بروم کنسرت بدهم و علم‌شان را یاد بگیرم، اما پایم را اولین‌بار در این خاک زمین گذاشتم و همین جا هم می‌میرم. من به این خاک مدیونم. من به این مملکت وابستگی دارم؛ به همه باورهای ملی، دینی و اجتماعی‌اش باور دارم و همین‌جا می‌مانم. اگر من در اینجا نمانم و نقشم را ایفا نکنم، چه کسی باید این کار را بکند؟ این وظیفه و رسالت من است. ما فقط اجرا‌کننده نیستیم. تک‌تک ما محافظان این فرهنگ و هنر و ادبیات هستیم، پس می‌مانم تا برای مردم سرزمینم بخوانم.
 برنامه آینده‌تان چیست؟ 
اگر خدا بخواهد و مشکلی نباشد، از اردیبهشت‌ماه سال ۹۴ برنامه‌هایمان را در ایران شروع می‌کنیم. در کنسرت‌های آینده، من را با شیوه‌های گوناگون خواهید دید؛ هم با شیوه ارکستر ایرانی، ارکستر سمفونیک و هم ارکسترهای محلی و… .
 آیا دوباره اپرای موسی و شبان را اجرا می‌کنید؟ 
حتما.
  موسی به آن عظمت و مثل آقای سلیمان واثقی را کجا می‌توانید پیدا کنید؟ 
دوستان ایرانی زیادی دارم که در ایتالیا آواز می‌خوانند و می‌توانند نقش موسی را بخوانند.
 رهبر اپرای موسی و شبان که خارج از ایران اجرا کردید، شهرداد روحانی بود. اینجا چه کسی رهبر ارکستر شماست؟ 
اگر امکانش باشد، یک رهبر ارکستر خارجی می‌آورم یا از رهبر ارکسترهای جوانی که در ایران هستند، استفاده می‌کنم.
  آلبوم‌های قبلی‌تان را که در ایران منتشر نشد، نمی‌خواهید در اینجا منتشر کنید؟ 
باید ببینیم نیاز امروز مردم چیست. کاری که الان منتشر می‌کنم، موسیقی و نیاز اجتماعی امروز است. کارهایی را اجرا می‌کنم که وقتی روی صحنه حاضر می‌شوم، مردم سورپرایز شوند. موسیقی و شعرهایی را اجرا می‌کنم که مردم هیچ‌وقت از هیچ‌کس نشنیده‌اند و همه‌اش تازگی دارد.