1

ادعاهای بهزاد فراهانی علیه شاگردی که زیرآب گلشیفته را زد!

سینماروزان: بیش از یک دهه از خروج گلشیفته فراهانی از ایران می‌گذرد و در این مدت او کم یا زیاد سعی کرده در آن سوی آبها به فعالیت هنری خود ادامه دهد ولی همچنان خاطره‌انگیزترین آثارش، همان‌ها هستند که در داخل ایفا کرد.

به‌گزارش سینماروزان بهزاد فراهانی پدر گلشیفته به تازگی در گفتگویی با روزنامه شرق، یکی از دلایل ایجاد مشکل و درنهایت خروج از کشور گلشیفته را یکی از شاگردان خود می‌داند!

بهزاد فراهانی درباره فرزندانش به روزنامه شرق گفت: هر سه فرزندانم به اندازه کافی خوب هستند. درباره آنچه سر گلشیفته آمده، من فکر می‌کنم داوری شخص من به درد نمی‌خورد. او اصلا دیگر فقط دختر من نیست و یک هنرمند خوب ایرانی در جهان است و داوری‌اش را باید برای مردم بگذاریم. چون هنرمندی است که متعلق به مردم است. او خوب از پس کارش برآمده است و تئاتری که از او در پاریس دیدم، باید ببالم که من را پدر گلشیفته معرفی می‌کنند؛ چون بازی‌ای که با لهجه غلیظ فرانسه بازی کرد، عجیب بود. وقتی هم سر فیلم دختران خورشید به گرجستان رفتیم، چیزهایی از او دیدم که در ایران دنبال آنها نمی‌گردد.

بهزاد فراهانی در پاسخ به اینکه بابت ماجرای گلشیفته از چه کسی گله دارید، اظهار داشت: هیچ‌کس؛ بزرگی خرج دارد و به‌هرحال ما در این میدان باید کار کنیم.

فراهانی ادامه داد: یک آدم نادرستی که دو سال هم شاگرد من بود و خیلی هم به او کمک کرده بودم، این بلا را سر گلشیفته آورد و زندگی‌اش را برهم زد و او را هرگز نمی‌بخشم ولی بالاخره یک روزی یک کشیده میهمانش می‌کنم. او مرد شریفی نیست. وقتی گلشیفته آن فیلم{پیکره دروغ‌ها/ریدلی اسکات} را در اواخر دهه ۸۰ بازی کرد، من به آقای خاتمی که البته دیگر رئیس‌جمهور نبود، زنگ زدم زیرا دوستی خوبی با او دارم. گفتم آقای خاتمی چه کار باید بکنیم؟ او گفت مشکلی نیست و نگران نباش. به من قولی داد که مشکل را حل کند ولی پای قولش نایستاد. یک تلفن هم به آقای میرحسین موسوی زدم که آن زمان رئیس فرهنگستان هنر بود.

بهزاد فراهانی ادامه داد: بیش از سه تا چهار ماه من و گلشیفته و همسرش بی‌دلیل و به علت عدم درک صحیح از مدیریت هنری به نوعی بازجویی می‌شدیم و رسما ‌ به گلشیفته گفته شد بهتر است شما از کشور بروید که گلشیفته رفت و خوشبختانه در راه خوبی هم رفت و خوب یاد گرفت.

بهزاد+فراهانی+گلشیفته+فراهانی
بهزاد+فراهانی+گلشیفته+فراهانی




نمایش موفق «بندر بند» در بارسلونا

سینماروزان/بابک جوادی: نمایش «بندر بند» در جشنواره بین المللی فیلم های زنان بارسلونا با استقبال مواجه شده است.

به گزارش سینماروزان فیلم «بندر بند» به کارگردانی منیژه حکمت، تهیه کنندگی منیژه حکمت و مهشید آهنگرانی فراهانی و پخش بین المللی شرکت ایریماژ در بیست و نهمین جشنواره بین المللی فیلم های زنان بارسلونا به نمایش در آمده است.

این رویداد سینمایی در بیست و نهمین دوره برگزاری در دو مرحله از 11 تا 25 خرداد 1400 به شکل حضوری و از 28 خرداد تا 6 تیر 1400 به شکل مجازی در حال برگزاری است.

پس از نمایش در جشنواره هایی معتبر چون تورنتو، زوریخ، میل ولی و … و دریافت جایزه بهترین فیلم از کلکته، «بندر بند» در روزهای اخیر در دو جشنواره بین المللی فیلم زنان در دورتموند و بارسلونا حضور داشته است.




انتشار فراخوان دومین جشنواره تئاتر کافه ای اتفاق

سینماروزان: دنا تارفی دبیر جشنواره تئاتر کافه ای اتفاق، با بیان اینکه دومین دوره جشنواره تئاتر کافه ای اتفاق نیمه دوم شهریور ماه ۱۴۰۰ برگزار خواهد شد، اظهار کرد: این جشنواره به صورت مستقل و با اهداف_ رونق و حمایت دوباره برای اجرای تئاتر و ساختن فضایی متناسب با شرایط حال جامعه-آشنایی و شناخت بیشتر با مقوله ی تئاتر محیطی-آشنایی و رونق بیشتر نمایش های سنتی ایرانی- حمایت از اشکال و گونه های نو در تئاتر معاصر و ایجاد فضایی مناسب برای به ثمر نشستن ایده های تازه ، با تکیه بر گسترش اجراهای تئاتری و ترویج فرهنگ نمایش های ایرانی، برگزار می‌شود.

وی با تأکید بر اینکه این جشنواره در سه بخش تئاتر محیطی کافه اتفاق، اتفاقِ امیر معبد و اتفاقِ داوودفتحعلی بیگی برگزار خواهد شد، خاطرنشان کرد: هر سه بخش جشنواره به صورت رقابتی برگزار میگردد و در نهایت دو اثر به عنوان ” اثر برتر و برگزیده ” توسط هیئت داوران انتخاب میشود و جوایزی به گروه ها اعم از نقدی و غیر نقدی تقدیم میشود. و اثر برتر بخش امیرمعبد، معرفی میشود به بخش کافه ای چهارمین جشنواره ملی تئاتر کوتاه کیش.

دبیر جشنواره تئاتر کافه ای اتفاق گفت: علاقه مندان میتوانند به وبسایت جشنواره به آدرس : etefagh-ctf.ir مراجعه کنند و ضمن مطالعه ی فراخوان، فرم ثبت نام را نیز دریافت کنند. از متقاضیان شرکت در این مسابقه تقاضا می‌شود که ابتدا فرم مربوطه را، تکمیل و سپس با پیوست کردن فیلم آثار خود به آدرس پست الکترونیکی جشنواره etefagh.ctf@gmail.com ، و یا بصورت پست به نشانی تهران خیابان انقلاب. خیابان فخررازی.کوچه انوری پلاک 29 / کدپستی 131485311، برای این جشنواره ارسال کنند. آثار متقاضیانی که فرم شرکت در مسابقه را پر نکرده باشند از فرآیند مسابقه کنار گذاشته می‌شوند.

مهلت ارسال آثار به جشنواره تاتر کافه ای اتفاق اول مرداد ماه 1400 است.




تازه‌ترین حرف‌های تند و سرراست مسعود جعفری جوزانی⇐شکاف اقتصادی، طبقاتی و اجتماعی موجود در جامعه ایران بعد از ۴۲ سال از انقلاب، شرم‌آور است!/در دولت تدبیر هر روز نومیدی بیشتری برای مردم تولید شد و مردم خسته‌تر شدند!/بنا بود به بیمارستان برویم و نه به قبرستان!/آدم‌های حراف شکست‌خورده در ایران زیاد هستند…/ارابه تاریخ به وسیله کسانی جلو می‌رود که درون‌شان، آتشی برپا است!/قهرمان من همانی است که مردم خوششان می‌آید!/ چرا فردین قهرمان می‌شد و تو دوستش داشتی؟ برای اینکه یقه آدم زورگو را می‌گرفت! /بعد از “در چشم باد” میخواستم “پوریای ولی” را بسازم ولی رییس، عوض شد و همه کارها را خواباندند!/می‌توانم به دادگاه بروم و علیه تلویزیون شکایت کنم ولی که چه شود؟/نگاه مرکزی فستیوالهای خارجی همان قدر سیاسی است که نگاه مدیران ما به سینما، سیاسی است!!/با نابودی مفاهیم اصیل به اینجا رسیده‌ایم که ننه‌مان را جلوی دوربین می‌رقصانیم بلکه در جشنواره‌های بی‌هویت خارجی به ما توجه کنند!!/متاسفانه امروزه فوکوس دوربین روی آدمهای حاشیه‌ای مانده و حتی نگاهشان عقب‌تر از نگاه فیلمسازان قبل از انقلاب است!/ در “کندو”ی فریدون گله در آن شرط‌بندی، شکاف طبقاتی را می‌بینید ولی حالا چه؟؟؟/این چه نگاهیست که ایرانی، معتاد و بدبخت است و خواهرش را به افغانی می‌فروشد؟؟/این، توهین به من است! سید فیلم گوزنها هم هم معتاد بود ولی او کجا و اینها کجا؟!

سینماروزان: مسعود جعفری جوزانی ازجمله کارگردانان رشدکرده در سینمای پس از انقلاب اسلامی است که هرچند کم گفتگو می‌کند ولی هرگاه حرف می‌زند، اغلب تند و سرراست سخن می‌راند.

به گزارش سینماروزان مسعود جعفری جوزانی  با انتقاد از عملکرد فرهنگی دولت اعتدال به مجله اندیشه پویا گفت: اگر به همین هفت سال گذشته و روی کار آمدن دولت تدبیر و امید نگاهی بیندازیم دیدیم که هر روز نومیدی بیشتری برای مردم تولید شد و مردم خسته‌تر شدند. این چنین زمان‌هایی خطرناکترین اوقات برای یک کشور و یک ملت است. وقتی افراد ناسالمی به حیطه‌های فرهنگی وارد می‌شوند و جلوی تولیدات فرهنگی موثر را می‌گیرند، به مرور تولیدات فرهنگی تبدیل به کالای سطحی می‌شود و اغتشاش فکری، نومیدی ایجاد می‌کند.

سازنده “در مسیر تندباد” بیان داشت: شکاف اقتصادی، طبقاتی و اجتماعی موجود در جامعه ایران بعد از ۴۲ سال از انقلاب، شرم‌آور است. قهرمان من همانی است که مردم خوششان می‌آید. فیلمفارسی‌هایی که ساخته می‌شد چیزهای خوبی هم داشت. چرا فردین قهرمان می‌شد و تو دوستش داشتی؟ برای اینکه از جنس خودت بود و زیر بلیت طبقه پولدار نمی‌رفت و یقه آدم زورگو را می‌گرفت! چنین نگاهی با دیدن آن فیلمها در بچگی در من شکل گرفت و به آن اضافه کنید آموزه‌های مذهبی را.

جوزانی افزود: در سینمای ما ژانر وسترن به شیوه‌های مختلفی پیاده شده. من “قیصر” را هم یک جور وسترن می‌دانم و شخصیت محوریش را خیلی دوست دارم به خاطر اینکه یک جا می‌فهمد خودش تنهاست و قانونی نیست و ناگزیر، خودش دست به کار می‌شود.

این کارگردان با اشاره به شیوع کرونا ادامه داد: بیماری فراگیری حادث شده و نظم و توازن جامعه جهانی را مختل کرده اما بناست به بیمارستان برویم و قرار نیست به قبرستان برویم. الان با سیاستهای‌شان ما را به قبرستان فرستاده‌اند. دولت و تلویزیون به مردم اعلام می‌کند که در خانه بمانید ولی نمی‌گویند در خانه چه کنید؟ باید راهی باز کرد. مگر مرده‌ایم که فقط در خانه بمانیم؟ راهی باز کنید که بتوانیم همچنان کار خود را حفظ کنیم.

سازنده “شیر سنگی” تاکید کرد: باید جنگید و حتی پایش بیفتد با کله در دهان هم بزنیم ولی باید ایستاد و درستش کرد. اگر از افراد مزور و فرصت‌طلب بترسیم و عقب بنشینیم آدمهای ضعیفی خواهیم بود که حق‌مان باختن است.

جعفری جوزانی ادامه داد: من آنهایی را دوست دارم که حرکت می‌کنند. بقیه سیاهی‌لشکرند! آدم کنشگر است که در این مملکت، تاریخ را ساخته و فرهنگ ما را حفظ کرده. بله، ما شکست‌های فجیع خورده‌ایم ولی هر کدام شکست‌های‌شان، پیروزی‌های متعددی به دنبال داشته است. چرا؟ برای اینکه در جایی می‌ایستند که مردم را به فکر می‌اندازند…آدم‌های حراف بی‌عرضه و شکست‌خورده در ایران زیاد هستند ولی اینها در تاریخ محو می‌شوند. ارابه تاریخ به وسیله کسانی جلو می‌رود که درون‌شان، آتشی است. چنین قهرمانانی هستند که به جهان و امروز من معنی می‌دهند؛ آنها پرومته و سیاوش هستند و خون سیاوش در وجود آنها می‌جوشد.

جوزانی درباره چرایی عدم تولید سریال‌های “پوریای ولی” و “کوروش” گفت: بعد از “در چشم باد” میخواستم “پوریای ولی” را بسازم که باز می‌شد یک اثر شاخص در تلویزیون که قراردادش هم بسته شد و کد تولید هم گرفتیم ولی ضرغامی رفت و سرفراز آمد و همه کارها را خواباند. در زمان علی‌عسکری هم چند بار گفتند می‌خواهند پی ساخت این سریال را بگیرند ولی جدی نشد. با این حال من کار خودم را می‌کنم و هم “کوروش” را نوشتم و هم “بهشت تبهکاران” را که مشکل بودجه و سرمایه‌گذار دارد‌.

این فیلمساز ادامه داد: البته فیلمنامه “یعقوب لیث” را هم برای فیلم سینمایی و هم برای سریال نوشتم ولی دیگر با تلویزیون کاری ندارم. برای چه وقتم را تلف کنم وقتی کاری را در قالب الف ویژه تصویب می‌کنند ولی زیرش می‌زنند دیگر چه حرفی می‌ماند؟ می‌توانم به دادگاه بروم و علیه تلویزیون شکایت کنم ولی که چه شود؟

مسعود+جعفری+جوزانی
مسعود+جعفری+جوزانی

جعفری جوزانی درباره وجوه سینمای ملی گفت: وقتی به شاهکار علی حاتمی فیلم “سوته دلان” نگاه می‌کنم می‌بینم چه عاشقانه غریبی است ولی هیچ توجهی در بیرون از کشور به این فیلم‌ نشد. دلیلش آن است که نگاه آنها معطوف جو سیاست‌زده ایران و سینمای آن است. نگاه مرکزی فستیوالهای خارجی همان قدر سیاسی است که نگاه مدیران ما به سینما، سیاسی است. “قیصر”،‌”گوزنها”، “مادر”، “سوته دلان” و… همه جزو سینمای ملی است چراکه مساله شان ملی است. ولی امروز چه؟

جوزانی ادامه داد: متاسفانه امروزه فوکوس دوربین روی آدمهای حاشیه‌ای مانده و حتی نگاهش عقبتر از نگاه فیلمسازان قبل از انقلاب است. در “کندو”ی فریدون گله در آن شرط‌بندی، شکاف طبقاتی را می‌بینید و سپس طغیان تا سرحد مرگ‌ را ولی حالا چه؟؟؟

جعفری جوزانی بدون نام بردن از “ابد…” گفت: اینکه در فیلمی، طرف خواهرش را به یک افغانی واگذار می‌کند تا زندگیش سروسامان یابد، حال آدم را بد می‌کند. این چه نگاهیست که ایرانی، معتاد و بدبخت است و خواهرش را به افغانی می‌فروشد. این، توهین به من است. سید فیلم گوزنها هم هم معتاد بود ولی او کجا و اینها کجا؟

کارگردان “ایران برگر” با انتقاد از فیلمسازان موسوم به جشنواره‌ای گفت: با نابودی مفاهیم اصیل به اینجا رسیده‌ایم که ننه‌مان را جلوی دوربین می‌رقصانیم بلکه در جشنواره‌های بی‌هویت خارجی به ما توجه کنند. افرادی هستند که حاضرند برای ده دقیقه کف زدن تماشاگران در یک جشنواره خارجی به هر کاری دست زنند و به تو به عنوان یک ایرانی غیرتمند برمی‌خورد که چرا؟ آخر این وطن مادر من و مادر توست. داریم چه می‌کنیم؟

 

 




منتهی‌الیه حرفه‌ای‌گری در رسانه ملی⇐نویسنده پرکار تلویزیون: به‌خاطر دخالتهای مدیر فیلم و سریال، زدم به چاک!/مدیر فیلم و سریال: ‌به‌خاطر مشکلات جدی دکوپاژی، استعفا داده!

سینماروزان: اینکه مدیران رسانه ملی، کارگردانی را برای ساخت سریالی انتخاب می‌کنند و کار کلید هم می‌خورد ولی به ناگاه کار، معلق می‌شود چندان حرفه‌ای نیست؛ در روال حرفه‌ای‌، قبل از انعقاد قرارداد تولید، افراد را محک می‌زنند تا در میانه، کار نخوابد‌.

به گزارش سینماروزان سعید نعمت‌الله برادر کوچکتر حمید نعمت‌الله که در سالهای اخیر فعالیتهای متعددی به‌عنوان نویسنده در تلویزیون داشته و اخیرا کارگردان هم شده به تازگی با انتشار ویدیویی از حذف خود از سریالی با عنوان “حکم رشد” محصول شبکه سوم سیما گلایه کرد.

سعید نعمت‌الله گفت: فیلمنامه سریالی به نام “حکم رشد” را نوشتم و هفده هجده روز بعد از کلید خوردن، به خاطر دخالتهای مدیر گروه فیلم و سریال شبکه سوم-مهدی آذرپندار-عطای کار را به لقایش بخشیدم و زدم به چاک!

نعمت‌الله بی‌اشاره به دلیل سالها همکاری با تلویزیون و با متلکی به همکاران تلویزیونی گفت: هستند همکارانی که بیایند و برای پول و موقعیت، با چاکرم و مخلصم گفتن، سریال را اشغال کنند و حتی جلوی آقایان، چای هم بگذارند!

سعید نعمت‌الله احتمالا برای آن که همچنان کار با تلویزیون را ادامه دهد، در انتهای حرفهایش گفت: همچنان بهترین بخش تلویزیون برای خانواده‌ها، بخش نمایش است!

در پی نام بردن نعمت‌الله از مهدی آذرپندار به عنوان کسی که دخالت‌های بیجا در کار تولید سریال انجام می‌داد، خبرگزاری مهر در گفت و گویی با این مدیر شبکه ۳، ابعاد دیگری از پشت پرده کنار کشیدن کارگردان «حکم رشد» را روشن کرد و مدعی استعفای وی شد.

آذرپندار که از نیروهای نزدیک‌ به علی فروغی مدیر شبکه سوم است به خبرگزاری مهر گفت: طبق قول و قرار اولیه، پس از حدود ۱۷، ۱۸ روز از شروع کار، من همراه تهیه‌کننده به باکس مونتاژ رفتم و بعد از دیدن راش‌ها، متوجه شدم کار مشکلات جدی دکوپاژی دارد. از جمله اینکه قاب‌ها بسیار بسته، فضا بیش از حد همیشگی غلوشده و دکوپاژها عمدتاً نادرست بود. آقای فرجی هم در مقام تهیه‌کننده همین نگرانی‌ها را داشت، بنابراین طی صحبت با تهیه‌کننده، بنا شد همان شب، نکات به سعید نعمت‌الله منتقل شود. اما نعمت‌الله هم این اشکالات را قبول نداشت و معتقد بود کار از کیفیت بالایی برخوردار است و اشکال از سلیقه ماست، در نتیجه استعفای خود را تقدیم تهیه‌کننده کرد.

مدیر فیلم و سریال شبکه ۳، پیرامون حرفهای نعمت‌الله نیز توضیح داد: برخلاف فضایی که سعی شده در حرفهای سعید نعمت‌الله منتقل شود که انگار ماجرا به یک اختلاف محتوایی یا اعمال خرده فرمایشات سازمانی برمی‌گردد، باید بگویم ما اتفاقاً در مورد این سریال و هم در مورد «زمین گرم» و «برادر جان» با آقای نعمت‌الله هیچ گاه به اختلاف جدی برنخوردیم و ایشان برخلاف تصویر بیرونی‌شان، همیشه با حرفه‌ای‌گری مثال‌زدنی، اصلاحات احتمالی گروه و سازمان را پذیرفته و اعمال کرده است و به همین جهت، معمولاً سریال‌هایش از جمله همین دو سریال مذکور، هیچ ممیزی‌ای ندارد، اما ماجرای کیفیت کارگردانی مسئله‌ای مجزاست و مستقیماً به مسئولیت ما در برابر بیت‌المال و هزینه‌ای که برای سریال شده برمی‌گردد.

مهدی+آذرپندار+سعید+نعمت‌الله
مهدی+آذرپندار+سعید+نعمت‌الله




حرف‌های مدیری -که محسن نامجو را مجاز کرد- در چرایی بن‌بست موسیقی پاپ⇐خواستند ادای لس‌آنجلسی‌ها را دربیاورند!/با “ساعت خوش” تصویر، تئاتر، سریال، طنز و موسیقی با هم ادغام شد !/نعل‌به‌نعل صدای خوانندگانی همچون داریوش، ابی، ستار، گلپا، معین و غیره تقلید شد ولی این پروژه، خیلی زود خوابید!/موسیقی پاپ وطنی که مشابه‌سازی شده بود دنباله‌رو نداشت چون خودش تقلیدی بود!/کسی تقلید صدای محمد اصفهانی و خشایار اعتمادی را تقلید نکرد، چون به‌نوعی صدای اینها تقلیدی بود!/مردم دوست دارند اصل جنس را بشنوند و نه کپی‌کاری!/اینکه یک شب یا یک هفته برج میلاد را پر کنیم اتفاق منحصربه‌فردی نیست!/اگر کنسرتی برگزار کردید که از این‌ور دنیا به آن سوی دنیا رفتید و صدهزار بیننده داشتید، این اتفاق است!/شادمهر یک استثناست وگرنه افراد دیگری که با لس‌آنجلس کار کردند، خروجی مشهودی نداشته‌اند!/در شعرهای قبل از انقلاب اخلاقیات بود و خیانت در آن نبود، ولی حالا چه؟/همین شبه‌مافیایی که الان هست، اول انقلاب هم بود!/چرا افرادی به مدیریت موسیقی می‌رسند که با التماس از گروهها می‌خواهند آنها را به سفر خارج ببرند؟/چرا نوازنده نخ‌نمای خارجی را آوردند و جیبش را پر کردند؟

سینماروزان/مهدی موسوی‌تبار: اگر دهه60 را دهه توقیف موسیقی پاپ و فعالیت موسیقی دستگاهی بدانیم، دهه70 به موسیقی پاپ تعلق دارد و فروش میلیونی کاست‌های برخی از خوانندگان در آن زمان، موید همین نکته است.
به گزارش سینماروزان و به نقل از روزنامه فرهیختگان، بسیاری از خوانندگان شاخص آن زمان همچنان فعالیت می‌کنند و برخی دیگر نیز یا به خارج از ایران رفته‌اند و یا اساسا فراموش شده‌اند و به کار دیگری مشغول هستند.
رضا مهدوی، پژوهشگر و کارشناس موسیقی که زمانی بعنوان مدیر موسیقی حوزه هنری، اسباب مجاز شدن محسن نامجو و انتشار “ترنج” را فراهم کرد، در گفتگو با فرهیختگان با انتقاد از کپی‌کاری غلط از دست لس‌آنجلسی‌ها در دهه هفتاد درباره وضعیت موسیقی پاپ امروز سخن گفته است.

 

*موسیقی پاپ ما در دهه 60 هیچ فعالیتی نداشت و موسیقی بیشتر روی سرودها و قطعاتی که متاثر از فضای جنگ و دفاع مقدس بود، متمرکز بود. در دهه 70 تغییراتی در این موسیقی ایجاد شد که بخش بزرگ آن به مشابه‌سازی خوانندگان برمی‌گردد؛ یعنی گفته شد خواننده‌هایی شبیه به خواننده‌های آن‌ور آبی در کشور بسازیم که مشکل نداشته باشند و مخاطبان هم سراغ نمونه‌های اصلی نروند. صداها شبیه ولی شعرها متفاوت بود. در دهه 60 نمونه‌هایی از موسیقی پاپ داریم یا چیزی به اسم موسیقی پاپ در آن دهه وجود داشت و در آن دهه چه گذشت که در دهه70 شاهد آن تغییرات و ورود موسیقی پاپ بودیم؟

**در دهه 60 موسیقی دستگاهی قابل‌قبول داشتیم که امروزه به‌دنبال آن می‌گردیم. در آن زمان بزرگان موسیقی همچون پرویز مشکاتیان، حسین علیزاده، محمدرضا لطفی، جلال ذوالفنون، محمدجواد عندلیبی و… را در کنار خوانندگانی همچون شجریان، ناظری، جلال محمدیان و… همراه با آثار درخشانی داشتیم. متاسفانه در دهه 70 به‌دلیل شتابزدگی در شبه‌نگاهی که به دوره سازندگی شده بود و اینکه بعد از جنگ می‌خواستند فضای مادی و معنوی مردم را تغییر دهند، نگاه به موسیقی تغییر کرد. نگاه قشنگی بود، ولی چون درازمدت نبود و دورنمای درستی برایش متصور نشده بودند هم در عرصه سازندگی مادی ضعف‌های زیادی بود و هم در عرصه میراث معنوی و فرهنگی شنیداری موسیقی. یکباره یک ذوق‌زدگی در آنها ایجاد شد و باتوجه به اینکه بهترین آهنگسازها و خوانندگان ما در دهه 60 از ایران رفتند، خواستند ادای لس‌آنجلسی‌ها را دربیاورند. باوجود محدودیت‌هایی که وجود داشت، ولی مردم آن آهنگ‌ها را می‌شنیدند. کارهایی که از هرجهت نگاه می‌شد، قابل‌دفاع بود. شاید برخی از اشعار و مضامین به مذاق برخی مسئولان خوش نمی‌آمد، ولی مردم استقبال می‌کردند. این شد که با نگاه به اینکه اشعار را عوض کنیم و موسیقی‌ها و ضرباهنگ‌ها را حفظ کنیم، خوانندگانی را آوردند که قبلا سرود انقلابی می‌خواندند و برای مردم چنین جایگاهی داشتند. با برنامه تلویزیونی ساعت خوش این موضوع کلید خورد و به‌نوعی تصویر، تئاتر، نمایش، سریال و طنز و موسیقی و غیره با هم ادغام شد و مشخص نشد کدام‌یک باید شاخصه خود را نشان دهد. چون متولیان امر هم با این نیت جلو آمدند که هیچ‌یک پررنگ نشود که به‌تدریج تک‌تک اینها پررنگ شد و در جامعه جای خود را باز کرد، تا جایی‌که بعد از سال 77 شاهد این شدیم که الگوسازی‌های ناقصی شد و از خوانندگانی دعوت شد و درخواست کردند، مشابه‌سازی عین صدای آن‌ور آبی‌ها کردند و نعل‌به‌نعل صدای خوانندگی همچون داریوش، ابی، ستار، گلپا، معین و غیره تقلید شد. این کار را کردند و البته این پروژه زود خوابید و نتوانست علم شود، چون این طرح خام بود. طبیعتا مردم دوست دارند اصل جنس را بشنوند و بعد از انقلاب هم خیلی از جوانان از آقای شجریان تقلید کردند که ضعف بزرگ موسیقی شد و صدای شاخصی نداشتیم. در موسیقی پاپ هم تصمیم گرفتند مشابه‌سازی کنند. افراد را به اشعار ناب و فاخر متوجه کردند، ولی متوجه نبودند این اشعار جایگاه قوی در این‌گونه موسیقی ندارد. این نوع موسیقی ترانه‌های ویژه‌ای می‌خواهد که تخصص شعرای ما در آن زمان بود. آقای علی معلم دامغانی فکر می‌کرد می‌تواند با اشعار خود جایگاهی باز کند که توفیقی به‌دست نیاورد و در خاطره شنیداری مردم نماند. آن موسیقی‌ای موفق است که درکنار موارد و المان‌های علمی بتواند صاحب طرح باشد، تم داشته باشد، ساده باشد، موزیکال باشد تا به گوش و ذهن مردم بنشیند و مردم آن را زمزمه کنند و با سوت زدن، آن ملودی را به یاد بیاورند. این اتفاق درباره هیچ‌یک از ملودی‌هایی که ازطریق صداوسیما ترویج شد و دوره مدیریت پنج‌ساله آقای معلم و آقای شهبازیان که معاون ایشان بود، اتفاق نیفتاد. این دو با هم اختلاف پیدا کردند. بعدا آقای شهبازیان اظهار ندامت و پشیمانی کردند که ای‌کاش من به‌جای اینکه به موسیقی پاپ بپردازم، به دیگر موسیقی‌ها می‌پرداختم. ایشان انزجار پیدا کرد و دید این مسیر درست نبود.

*خب چرا چنین تصمیمی گرفته شد و این اتفاق افتاد؟

**آنچه اشتباه شد، این بود که بالادستی‌های موسیقی گول مشاورانی را خوردند که سطح دانش آنها متوسط بود. می‌خواستند برای خود جایگاهی پیدا کنند. اینچنین نبود که امروز مثل بعد از انقلاب که برخی موسیقیدان‌ها بیکار شدند و موسیقی متن فیلم نوشتند و یکی از این موسیقی‌ها را هم در ذهن نداریم یا به‌ندرت در ذهن داریم. موسیقیدان‌ها بیکار شدند و معلمی کردند، تخصص معلمی نداشتند. با بچه‌های مردم تجربه کردند. متاسفانه بعد از انقلاب هیچ‌یک از آهنگسازان پاپ ما نتوانستند پا جای پای اینها بگذارند که عموما تا نیمه دوم دهه 60 منتظر بودند تا بتوانند کار کنند، اما همین دوستان موزیسین جوانی که در رادیو و تلویزیون مسئولیت گرفتند، مانع ادامه کار این افراد شدند. از مرحوم آقای راغب شنیدم که برخی از اینها مشکلی نداشتند و می‌توانستند کار کنند. همین شبه‌مافیایی که الان از آن یاد می‌کنیم اوایل انقلاب هم بود، اما بی‌سروصدا بود و الان به‌دلیل تعدد رسانه‌ها فاش پخش می‌شود. در هر صورت همچنان موسیقی پاپ وطنی به آن معنا نداریم، بلکه شبه‌پاپی داریم که تلوتلو بین موسیقی کلاسیک و سنتی و عربی و ترکی و هندی و فارسی می‌خورد و تا به هویت خود برسد فکر می‌کنم حالاحالاها و باتوجه به ضعف مدیریت فرهنگی که داریم و سیاستی که نداریم، راه به جایی نمی‌بریم و همچنان گوش مردم متوجه آن‌ور آب‌ها است.

*در دهه 70 و اواسط این دهه مشابه‌سازی‌ها شکل گرفت. بخشی مربوط به دوره سازندگی است و بخشی مربوط به دوره اصلاحات می‌شود، اما سوال اساسی‌تر این است که مخاطب این مشابه‌سازی‌ها چه کسی بود؟ طبقه حزب‌اللهی بود یا آنهایی که موسیقی لس‌آنجلسی گوش ‌می‌دادند قرار بود جذب این سیاست شوند یا اصلی‌ها به حاشیه بروند؟ مخاطب این تصمیم‌گیری‌ها چه کسانی بودند که این سیاست بعد از مدتی جواب نداد؟

**متاسفانه هیچ‌گاه نشانه‌گیری‌ها درست نبود. من در خیلی از شوراها بودم و هستم و چه در رسانه و چه در جاهای دیگر می‌بینم که استاد با اینکه سن و سالی دارد، اما اشاره‌ای ندارد که جامعه هدف آنها چه کسانی هستند و نگاه اصلا اینچنین نیست. شاید شعارهایی داده شود، ولی فقط یک بحث کلی به‌وجود می‌آید که این موسیقی متفاوت و متنوع است و شاید سدشکنی به‌لحاظ ریتم و ساختار و ملودی و صدا کند و تلاش اندکی می‌شود، ولی چون بن‌مایه ندارد و سیاستگذاری ازسوی بالادستی‌ها اعمال نمی‌شود، رها شده است. گاهی اتفاق می‌افتاد. لاله‌زاری‌ها که عموما آن دوره مرکز توسعه و نشر موسیقی لاله‌زار بودند و نه مدیریت و نه دانشی داشتند، اما می‌دانستند رگ خواب مردم چیست و با چه چیزی می‌توان پول درآورد سفارش می‌دادند و پول می‌دادند و موفق هم بودند. می‌گفتند این ترانه را اینچنین کنید، ریتم را اینچنین کنید و غیره. همین موضوع در دهه‌های 70 و 80 دوره سازندگی با اصلاحات گره خورد و ملغمه‌ای به‌وجود آمد که ما نفهمیدیم سر و ته قضیه کجاست و منجر به شکست شد و آن گروه‌های سیاسی در دوره دیگر با هم اختلاف پیدا کردند و پراکنده شدند، آن سیاست هم نخ‌نما شد و کنار رفت و چه بزرگانی پشت آن بودند و چه نسل نویی که پشت آن بودند، در این مشابه‌سازی‌ها متوجه شدند راه خطایی رفته‌اند و اینجا بود که دنبال راهکار جدیدی گشتند و سفارش دادند که سرودهای خوب بسازید. بارها توصیه به مدیران شد که سرود بسازید. چرا بعد از انقلاب نمی‌توانند چنین سرودهایی بسازند، درحالی‌که هم دانش و هم درک آنها بالاتر است؟ موضوع این است که باید در وجود آدم‌ها چیزی موج بزند و غلیان کند و این‌طور نیست که چیزی را سفارش دهیم و بگوییم الان بسازید. موزیسین‌های ما رنجیده شدند و مشاوره‌های غلط به شوراها دادند و به‌نوعی مدیران را گول زدند و در دهه 70 و اوایل دهه 80 گفتند که اجازه دهید این فعالیت‌ها را داشته باشیم و فضای شنیداری جامعه را عوض کنیم و طبقه جوان اینها را می‌شنود؛ دیدیم که طبقه جوان مایکل جکسون را بیشتر می‌شنود و موسیقی‌هایی را می‌شنود که اینها فکر آن را نمی‌کردند. امروز هم جوانان این‌گونه هستند. سراغ موسیقی راک رفتند و الان محسن چاووشی تداعی راک می‌خواهد کند یا رضا یزدانی می‌خواهد تداعی راک کند؟ همه می‌خواهند به‌نوعی خود را با راک نشان دهند. موسیقی پاپ وطنی که مشابه‌سازی شده بود دنباله‌رو نداشت و کسی تقلید صدای محمد اصفهانی را نکرد، کسی تقلید صدای خشایار اعتمادی را نکرد، چون به‌نوعی صدای اینها تقلیدی بود.

الان وضعیت موسیقی به‌نوعی است که می‌گوییم اوایل دهه 80 و اواخر دهه 70 بهتر بود. اگر آن زمان اصفهانی، عصار، حسین زمان، شادمهر عقیلی بودند الان میدان کامل خالی است، یعنی بازار و مافیا و شبه‌مافیا دست مردم را خالی گذاشته و آنقدر قدرت دارد که ذائقه مخاطب را تغییر داده است. این را قبول دارید؟

**نیمه‌دوم 70 کاشتیم و مشابه‌سازی کردیم و آثار ضعیف‌تری ساختیم و امروز طبیعی است دست خالی هستیم. وقتی کار را رها می‌کنیم مدیر براساس ذوق و سلیقه خود مدیریت می‌کند. براساس ذوق و سلیقه خود ملودی‌سازی می‌کنم و به خورد جامعه می‌دهم و رسانه هم موظف است پخش کند که می‌تواند رسانه ملی یا رسانه‌های مجازی باشد. دستاوردی نداشتیم که بتوانیم آنچنان آمایش کنیم و پرورش و حراست و نگهداری کنیم که باغ پرگلی شود ولی متاسفانه نیمچه‌باغی که در دهه 60 جلو می‌رفت از بین رفت. در آن زمان موسیقی دستگاهی خوب جلو می‌رفت و خیلی از موسیقیدان‌ها معتقد بودند جایگاه آن از قبل انقلاب نیز برجسته‌تر شد اما یک‌باره رها کردند و باعث سرخوردگی بزرگان موسیقی و اعتراض زیادی شد و بدون هیچ استراتژی و پشتوانه فکری موسیقی قبل از انقلاب را با تغییر شعر آن استفاده کردند. هرکسی را با سروظاهری مردم می‌پسندند. این سروظاهر وقتی تغییر کند مردم پس می‌زنند. اصطلاحی وجود دارد که یک بازیگر باید نقش خود را قشنگ بازی کند و بتواند در نقش فرو برود. یک مجری وقتی ادا درمی‌آورد بیننده ناآگاه هم سریع متوجه می‌شود؛ چراکه احساس می‌کند این خودش نیست. موسیقی پاپ ما آدم‌ها خود نبودند، ادا درآوردند. هم مدیران و هم دست‌اندرکاران آن از نوازنده، آهنگساز، خواننده، استودیو و ترانه‌سرا به‌گونه‌ای عمل کردند که امروزه به اندازه‌ای رها شده که می‌گوییم آن دوران چه‌بسا بهتر بود. اتفاقا آن دوران بهتر نبود بلکه آن زمان، زمین آنقدر ناهموار شد که امروزه با هیچ کلنگ و سیستمی نمی‌توان آن را هموار کرد.

*اینکه عده‌ای اعتقاد دارند یک‌سری چهره‌ها در موسیقی در بین دهه‌های 90-70 ظهور کردند که توانستند موسیقی‌های آن‌ور آبی را نجات دهند یعنی ترانه‌سراهایی که خواننده‌های قدیمی را احیا کردند. آهنگسازهایی همچون شادمهر، علیرضا افکاری، روزبه بمانی و… که با خواننده‌های قدیمی‌تر کار کردند و آنها را یک‌بار دیگر زنده کردند. چنین فرضیه‌ای را قبول دارید؟

**شادمهر یک استثناست، او را قاتی این ماجراها نکنید. افراد دیگر هم فعالیت خاصی نداشتند. اینچنین نبود که تاثیر روی موسیقی آن‌ور داشته باشند. این را هرکسی بخواهد بیان کند درست نیست. باید موسیقیدان‌های آنجا و اینجا را در نشستی جمع و بررسی کنیم. اینکه روی ذوق بیان کنیم ما صادر کردیم درست نیست. آثار بعضی از این عزیزان که من هم با آنها کار کردم و سال‌هایی که ممنوع بودند دنبال رفع‌ممنوعیت آنها بودم و کار آنها را در مجاری رسمی منتشر کردم هم تقلیدی بودند. وزارت ارشاد آن زمان موافق نبود و الان اوضاع قدری تغییر کرده است. اینکه یک شب یا یک هفته برج میلاد را پر کنیم اتفاق منحصربه‌فردی نیست. اگر کنسرتی برگزار کردید که از این‌ور دنیا به آن سوی دنیا رفتید و 100هزار بیننده داشتید این اتفاق است. تازه هنرمند در کنسرت‌ها کارهای تکراری را می‌خواند و جدید نیست.

*یعنی مقاصد مالی در نظر بوده یا اهداف سیاسی داشتند؟

**مدیران فرهنگی ما بینش سیاسی ندارند و فقط مسائل مالی مدنظرشان است. مدیرانی که در شرکت‌های خصوصی دست به دست می‌شوند، پشت‌پرده‌هایی ایجاد می‌کنند و رانت‌هایی به‌هم می‌دهند. مدیری بود که دوره کوتاهی مدیر موسیقی بوده که به گروهی می‌گوید من را با خود به فلان کشور ببرید. چون نمی‌توانسته از ماموریت دولتی استفاده کند آن گروه او را می‌برند و وقتی برمی‌گردد و علت را می‌پرسند می‌گوید من میهمان آنها بودم. این عطش داشته که مسافرت خارجی برود و عکس و مصاحبه داشته باشد. یک نوازنده خارجی نخ‌نما که سال‌ها در دنیا شهرت داشته و الان پیرمرد شده را در فرودگاه استقبال کنند و با او عکس بگیرند. مثل فدراسیون فوتبال که یک خارجی را می‌آورند و میلیاردی جیب آن را پر می‌کنند، این هم به همان صورت است. در موسیقی هم همین‌طور است. کنسرت کیتارو را کنسل کردند ولی هزینه‌هایش را پرداخت کردند. اینها اتفاقاتی است که افتاده.

*موسیقی پاپ ایرانی چه تعریف و ویژگی‌هایی دارد؟ برخی اعتقاد دارند موسیقی پاپ نمی‌تواند ایرانی باشد. این تناقض است؟

**هر موسیقی در هرجای دنیا می‌تواند پاپ هم داشته باشد. وقتی تحریر را از یک آهنگ و تصنیف حذف کنیم پاپ می‌شود. یعنی ترانه‌خوانی کنیم پاپ است و همه مردم می‌فهمند ولی موسیقی که سخت می‌شود و مردم به راحتی آن را متوجه نمی‌شوند، موسیقی دستگاهی، کلاسیک، مدرن و… می‌شود. می‌توان موسیقی پاپ نظامی داشت، می‌توان موسیقی پاپ محلی داشت و می‌توان موسیقی پاپ کلاسیک داشت. برخی کارهای «یانی» خیلی متبحرانه و عالمانه همه گوش‌های دنیا را متوجه پاپ می‌کند. این موسیقی پاپ است. موسیقی سمفونیک اصطلاحا کلاسیک به آن معنای علمی نیست. پس هر موسیقی می‌تواند پاپ داشته باشد.

*الان مصادیق را بیان کردید ولی مفهوم موسیقی پاپ ایرانی چه ویژگی‌هایی دارد؟

**موسیقی که ایرانی باشد مفهومش هم ایرانی است. سازها هم ایرانی است و می‌تواند ترکیب با ساز دیگری هم داشته باشد.

*کلام نباید متفاوت باشد؟

**الان بحث درباره کلام است. الان مشکل موسیقی پاپ امروز ما کلام است شعرهایی می‌آید که زیبنده فرهنگ ایرانی نیست. موسیقی خوب است، ولی شعر بد است اما گوش مردم به شعرهای بد عادت کرده است. سروته شعرها را بچسبانند و چیزهایی بگویند که قبلا نبوده است. موسیقی کوچه و بازار و موسیقی لاتی ما این میزان هم فجیع نبوده است. مفاهیم عمیقی داشت. در شعرهای قبل از انقلاب اخلاقیات بود و خیانت در آن نبود، واژه‌ها را کنارهم به درستی می‌چیدند. اینها متاسفانه از بین رفت. اینها فرهنگ مردم و خانواده ایرانی بود. شوفرها با اینها زندگی می‌کردند و در جاده با این آهنگ‌ها بودند. بعد از انقلاب همه اینها را جمع کردیم و به نام سرود کردیم. درست است که هشت سال جنگ بود و مردم درگیر جنگ بودند ولی در دهه 70 باید گونه‌های موسیقی را گسترش می‌دادیم، نه اینکه همه‌چیز را به‌عنوان پاپ در نظر بگیریم و به سمتی برویم که صرفا نگاه درآمدزایی داشته باشد و حتی لازم بود خواننده پول بدهد و وارد این گردونه شود و اتفاقاتی افتاد که آن سیستم به‌هم خورد و باعث مسائلی شد که امروز جای گفتن آن نیست. من فکر می‌کنم یک روز باید علی معلم و فریدون شهبازیان جلوی دوربین بیایند و به مردم توضیح دهند چه اتفاقی افتاد و چرا ادامه پیدا نکرد. با اینکه قدرت بسیار داشتند.




صدور پروانه کمدی آنتالیایی علی انصاریان+صدور پروانه یک‌ فیلم شبه‌سیاسی‌!

سینماروزان/نسترن حسینی: شورای پروانه نمایش فیلمهای سینمایی با صدور پروانه نمایش دو فیلم موافقت کرد.

به گزارش سینماروزان ازجمله فیلمهای پروانه گرفته، فیلمی است با عنوان “جگر زلیخا/هولیا” که یک کمدی است حاصل همکاری ایرج تقی‌پور تهیه‌کننده “رقص در غبار” و “شهر زیبا” با مرتضی آتش زمزم کارگردانی فعال در تلویزیون.
“جگر زلیخا” یک‌ کمدی روتین است که بخشی از فیلمبرداری آن در آنتالیا و استانبول انجام شده است.
پوریا پورسرخ، محمدرضا هدایتی، علی انصاریان، مریم امیر جلالی، بهراد خرازی، محمد فیلی، افشین سنگ چاپ، مجید شهریاری، شیوا خسرو مهر، شیوا طاهری، مهدی امینی و شراره رخام ازجمله بازیگران فیلم هستند و کنارشان، بازیگرانی ترک هم در فیلم حضور داشته‌اند‌.

“یقه سفیدها” با درونمایه‌ای شبه‌سیاسی از دیگر فیلمهای پروانه گرفته است.

فهرست پروانه‌های صادره به شرح زیر است:

–«جگر زلیخا» به تهیه کنندگی مشترک ایرج تقی پورو مرتضی آتش زمزم وکارگردانی مرتضی آتش زمزم

–«یقه سفیدها» به تهيه كنندگي و كارگرداني شهرام مسلخی




مرگ بازیگر “مادر”+عکس

سینماروزان/حسام ناظری: میرصلاح حسینی بازیگر سینما و تلویزیون به علت ابتلا به سرطان درگذشت.

میرصلاح حسینی زاده ۱۳۲۷ در تهران در آثار ماندگاری ایفای نقش کرده بود.

سریالهای “مختارنامه” و “هزاردستان” و فیلمهای “مادر”، “سایه خیال”، “شیر سنگی”، “یک مرد یک خرس”، “مرسدس” و “بوی کافر عطر یاس” ازجمله تجربیات بازیگری حسینی بود.

میرصلاح حسینی در فیلم جاودانه “مادر”علی حاتمی نقش قصاب را بازی کرده بود و در سریال “مختارنامه” ایفاگر کاراکتر عمرو بن حجاج زبیدی بود. میرصلاح حسینی در “هزاردستان” هم ایفاگر یکی از همکاران شعبون استخونی در سکانس‌های تهران جدید بود.

میرصلاح حسینی+عاطفه رضوی+یک مرد+یک خرس
میرصلاح حسینی+عاطفه رضوی+یک مرد+یک خرس




اظهارات وحید جلیلی که ازجمله گزینه‌های مدیریت فرهنگی در دولت سیزدهم است⇐آن‌قدر که روشنفکران از ارگان‌های جمهوری اسلامی‌ ایران رانت گرفتند و فیلم ساختند بچه‌حزب‌اللهی‌ها نگرفتند!/تعداد فیلم‌های مسئله‌داری که توسط ارگان‌های جمهوری اسلامی‌، ساخته شده است بسیار زیاد است!/مدیران اصلی وزارت ارشاد و صداوسیما حداکثر یک جماعت ۲۰ تا ۳۰ نفره هستند که ۳۰ سال است مدیریت فرهنگی کشور را در انحصار خود گرفته‌اند!!/وقتی دغدغه یک مدیر سیما، سرقت زنجیر طلای فوتبالیست معروف است، انتظار دارید شکست نخورد؟/چپ و راست در عرصه فرهنگی کشور، دستشان در یک کاسه است!

سینماروزان: وحید جلیلی ازجمله نیروهای فرهنگی جریان راست است- که با توجه به انصراف برادرش سعید جلیلی به نفع سیدابراهیم رییسی در انتخابات ۱۴۰۰- شایعات مختلفی درباره مدیریتش در ساختار فرهنگی دولت سیزدهم مطرح شده است.

به‌گزارش سینماروزان وحید جلیلی که ازجمله گردانندگان جشنواره عمار بوده در گفتگویی تفصیلی با خبرگزاری تسنیم ریشه مشکلات فرهنگی کشور را حلقه بسته مدیریت فرهنگی دانسته است.

وحید جلیلی درباره علل حمایت ارگانهای حاکمیتی از فیلمسازان موسوم به روشنفکر به خبرگزاری تسنیم بیان داشت: مشکل در اقتدار امنیتی دستگاه‌های مدیریتی ما نیست. اتفاقاً خیلی هم مقتدرند و در موقعیت‌هایی که بخواهند اجازه ورود به برخی را ندهند، نمی‌دهند. آقای ضرغامی‌ برای انتخابات شعار خودش را نان، مسکن و آزادی انتخاب کرده بود اما به‌نظرم آزادی در نظر ایشان مورد نقد است.

جلیلی ادامه داد: حرفم این است که اگر شما می‌بینید که از یک عنصر ضدانقلاب یا ضددین در صداوسیما، وزارت ارشاد یا جاهای دیگر حمایت می‌شود، محصول این نیست که دوستان ما از دستشان در رفته است و یا اقتدار امنیتی ندارند بلکه اتفاقاً دروازه‌ها روی آنان باز است و نمونه‌های آن هم “لاتُعدّ و لاتُحصی” است، در واقع تعداد فیلم‌های مسئله‌داری که توسط ارگان‌های جمهوری اسلامی‌ ایران مانند حوزه هنری، بنیاد سینمایی فارابی و صداوسیما ساخته شده است بسیار زیاد است، حتی برخی از ارگان‌ها مسئله‌دارترین فیلم‌ها را حمایت کرده است، فیلمی مانند “خانه پدری” را یکی از نهادها حمایت کردند که ساخته شود. آن‌قدر که روشنفکران از ارگان‌های جمهوری اسلامی‌ ایران پول و رانت گرفتند و فیلم ساختند بچه‌حزب‌اللهی‌ها نگرفتند

جلیلی افزود: مشکل، نقصان در حراست و امنیت وزارت فرهنگ و نهادهای ما نیست بلکه باید عمیق‌تر نگاه کرد. نه، این محصول برنامه‌ریزی مدیریت فرهنگی ماست یعنی نرم‌افزار مدیریت فرهنگی آقایان خراب است چون مدیرانی سیاست‌زده هستند. مدیران سیاست‌زده نمی‌توانند در عرصه فرهنگ و هنر تصویر جامعی از فرهنگ و هنر و سینما داشته باشند و خیلی راحت فریب می‌خورند.

وحید جلیلی با انتقاد از حلقه بسته‌ مدیریت فرهنگی کشور گفت: مدیران اصلی وزارت ارشاد و صداوسیما حداکثر یک جماعت ۲۰ تا ۳۰ نفره هستند که ۳۰ سال است مدیریت فرهنگی کشور را در انحصار خود گرفته‌اند و به هیچ کس هم پاسخگو نیستند. الآن وقت این است که از ایشان بپرسیم که “آقا، شما رفتید که سلیقه مخالف انقلاب و نظام را جذب کنید؛ آیا جذب شدند؟ جذب هم نه به این معنا که انقلابی و حزب‌اللهی شوند فقط به این معنا که خیلی ضدانقلاب نباشند. واقعاً به این نتیجه رسیدید؟ “، کارنامه‌شان را روی میز بگذارند و بگویند که “در این ۳۰ سال هزاران میلیارد تومان امکانات کشور در اختیار ما بود و برای این رویکرد از آن استفاده کردیم که جذب کنیم”. آیا جذبی رخ داد؟ به‌نظر من تشت رسوایی نظریه جذب افتاده است.

جلیلی گفت: اما حالا که این‌همه سال از مدیریت آقایان و بعد از آن هم حضور دیگر مدیران فرهنگی حزب‌اللهی در ارکان مدیریت فرهنگی مانند ارشاد و… گذشته است، زمان پاسخگویی آنها رسیده است. امکاناتی هم که آقایان در اختیار داشتند که کم نبوده است؛ تنها سازمان صداوسیمای ما ۳۲ شبکه استانی دارد. در تمام این استان‌ها چقدر مضامین و موضوعات جالب و جذاب دراماتیک هست که می‌تواند برای بازنمایی هویت و فرهنگی ملی و تاریخی و ایرانی ما به‌کار آید اما، خروجی آن چه شده است؟ مسئول استان‌های سازمان صداوسیما کیست؟ یکی از اعضای آن باندی است که ۳۰ سال است حاکم است. کافی است که یادداشت ایشان را درباره زنجیر طلای یک فوتبالیست بخوانید تا بدانید چه فاجعه‌ای در مدیریت فرهنگی کشور ما حاکم است. این گونه متوجه می‌شویم که سطح دغدغه این آدم چیست که اگر در سال ۵ تا یادداشت بنویسد یکی از سرقت زنجیر طلای فوتبالیست است، آن هم با چه سوز و گدازی. خب، وقتی چنین فردی ژنرال جنگ نرم شماست، انتظار دارید شکست نخورید؟ بهشان هم هیچ انتقادی نمی‌شود کرد، می‌گویند “خفه شو، تو ضدنظام و انقلاب هستی. ”

جلیلی در ادامه بیان داشت: حرف ما مگر چیست؟ ما می‌گوییم که نمی‌شود که دشمنان ما با تمام اتاق‌های فکر و استراتژی‌هایشان وارد جنگ نرم با جمهوری اسلامی ایران شدند، و بعد در اوج همین جنگ نرم می‌بینید که مدیریت جنگ نرم دست چه عناصری و با چه سطح نازلی از دغدغه افتاده است. سریال “عروس تاریکی” ساخته می‌شود که در صفحه سریال چند هزار نفر به آن فحش می‌دهند که چقدر این سریال دارای سیاه‌نمایی و فضاحت در محتوا است. خب، وقتی صداوسیمای ما این باشد چه انتظاری از مدیران ارشاد دولت تدبیر و امید است!؟ به‌عقیده من آنها می‌گویند که “مدیران حزب‌اللهی که باید الگوی ما باشند و ما از آنان باید یاد بگیریم، نتیجه کارشان این شده است که خود شما منتقد آن هستید دیگر چه انتظاری از ما دارید؟ ” این وضعیت موجود ماست که به‌دلیل غلبه باندهای قدرت در عرصه فرهنگی کشور رخ داده است. من همه مشکلات را در این باندی بودن مدیریت فرهنگی جمهوری اسلامی‌ایران می‌دانم، باید فکری برای مدیریت باندی حاکم بر فرهنگ و رسانه جمهوری اسلامی‌ایران بشود. مگر مدیران ارشاد دولت فعلی که رو به اتمام هست چه‌کسانی هستند؟ یکی از آنان فردی است که یکی از افراطی‌ترین افراد جناح راست در دهه ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ و… بود که بسیاری از حملات تبلیغاتی که علیه آقای خاتمی‌ می‌شد طراحی ایشان بود، پس ایشان را هم نمی‌شود متهم کرد که اصلاح‌طلب است بلکه یک جناح راستی جدی است که امروز هم مدیر سازمان سینمایی کشور است، بنابراین او هم از دل همین باندها بیرون آمده است. پس باید دقت کرد که مدیریت فرهنگی کشور را سیاسی نقد نکرد چراکه چپ و راست در عرصه فرهنگی کشور، دستشان در یک کاسه است، اصول‌گرا و اصلاح‌طلب در حد زیادی با هم اشتراک نظر دارند و مانند هم عمل می‌کنند!




مرگ کارگردان ایرانی “موميائي”+عکس

سینماروزان/حسام ناظری: حمید مجتهدی بیدآبادی کارگردان، مستندساز و فیلمبردار سینمای ایران و از فرزندان جمال مجتهدی بیدآبادی بر اثر عوارض سرطان کبد درگذشت.

به گزارش سینماروزان جمال مجتهدی بیدآبادی پدر حمید مجتهدی ابتدا روحانی بود و سپس محضردار شد و درنهایت از تهیه‌کنندگان و سینماداران قبل از انقلاب اسلامی شد.

جمال مجتهدی (پدر حمید) پسرعموی شهید مهدی شاه‌آبادی از روحانیون مبارز علیه حکومت پهلوی بود.

حمید مجتهدی متولد سال ۱۳۲۰ در تهران و فارغ‌التحصيل رشته نورپردازي و فيلمبرداري سينما از مدرسه سينمایي لندن بود.

وی فعاليت در سينما را از سال ۱۳۴۵ با فيلمی در ژانر وحشت با نام «موميائي» به عنوان نويسنده، كارگردان، فيلمبردار و تدوينگر آغاز كرد.

حمید مجتهدی در سال ۱۳۴۸ مؤسسه سينمائي چهلستون را تأسيس كرد و تا قبل از مهاجرت به کانادا در سال ۱۳۵۹ ، فیلمهایی نظیر “هفت شهر عشق”، “دروازه تقدیر”، “قصه دلها” و “آسمون بی ستاره” را ساخت و به عنوان مدیر فیلمبرداری و فیلمبرداری در ده‌ها فیلم حضور داشت.

حمید مجتهدی همسر سابق ثريا حكمت (بازيگر قديمي سينما) بود.

مجتهدی در حوزه مستند هم فعالیت داشت و  مستند «ایران» از جمله آثار این فیلمبردار و کارگردان آثار مستند بود که در چند فصل از تلویزیون روی آنتن رفت.

حمید+مجتهدی+کارگردان
حمید+مجتهدی+کارگردان




رفع توقیف “کاناپه” و “رستاخیز” !؟

سینماروزان: فقط چند روز بعد از انتخاب آیت‌الله ابراهیم رییسی به‌عنوان رییس دولت سیزدهم، روزنامه اصلاح‌طلب اعتماد خبری داده درباره احتمال رفع توقیف “کاناپه” و “رستاخیز” در دولت جدید.

به گزارش سینماروزان فیلم “کاناپه”کیانوش عیاری به‌خاطر استفاده از کلاه‌گیس برای زنان در نماهای داخلی گرفتار توقیف شده و “رستاخیز”احمدرضا درویش هم به‌دلایل مختلف و ازجمله نمایش تصویر حضرت ابوالفضل(ع) گرفتار توقیف شده است.

روزنامه اعتماد نوشت: كاملا پذيرفتني است كه قوانين در كشورها قراردادهايي اجتماعي هستند كه براساس هنجارها و قواعد اجتماعي تنظيم شده‌اند و مي‌توانند به مرور زمان دستخوش تغيير و به روز شوند اما خب چرا در كشور ما به روز شدن معنا و مفهومي متناقض دارد؟ آيا نبايد اين به روز شدن همزمان در نگاه مديران هم انعكاس پيدا كند و شاهد رفع توقيف بعضي فيلم‌ها نظير «قاتل و وحشي» و «صدسال به اين سال‌ها» باشيم؟

روزنامه اعتماد ادامه داد: به نظر مي‌رسد حالا با تغيير دولت و روي كار آمدن دولت سيزدهم با رياست ابراهيم رييسي شاید شاهد اكران بعضي فيلم‌هاي توقيفي نظير “رستاخيز” يا “كاناپه” هم باشيم. فراموش نكرديم كه گرفتاري لاينحل فيلم “خانه پدري” در بحث اكران در نهايت با دستور مستقيم ابراهيم رييسي (رييس وقت قوه قضاييه) جهت رسيدگي براي رفع توقيف آن حل‌وفصل شد؛ همان‌طوركه داروغه‌زاده هفته گذشته گفته بود. «كاناپه» شايد جزو فيلم‌هايي بود كه اگر در دوران آقاي شمقدري با مشكل اكران روبه‌رو مي‌شد، به اكران مي‌رسيد اما وقتي دولت اصلاح‌طلبي سر كار مي‌آيد، شرايط بي‌اعتمادي براي برخي نهادهاي حاكميتي ايجاد مي‌شود.




درخواست یک بازیگر از سیدابراهیم رییسی⇐ برای انتخاب وزیر ارشاد حتما با اهالی هنر مشورت کنید!/این نشود که ما به یک‌دفعه فردی که هیچ آشنایی با فرهنگ و هنر ندارد را به ‌عنوان وزیر ارشاد ببینیم!/از افرادی استفاده کنید که دغدغه مردم و انقلاب و انگیزه مبارزه با فساد و خرابی‌ها را دارند

سینماروزان/آرش فهیم: هوشنگ توکلی بازیگر باسابقه سینما از رییس دولت سیزدهم خواست برای انتخاب وزیر ارشاد حتما با اهالی هنر مشورت کند.

به گزارش سینماروزان هوشنگ توکلی بازیگر به روزنامه کیهان گفت: انتظار ما از رئیس‌جمهور منتخب این است که حداقل، کسانی که دغدغه مردم و انقلاب و انگیزه مبارزه با فساد و خرابی‌ها را دارند روی کار آورده شوند، اینها کسانی هستند که می‌دانند باید موضوع فرهنگ و هنر را جدی گرفت و اگر اصلاحی قرار است در کشور انجام شود مجری آن فرهنگی است.

کارگردان سریال «شهید مدرس» پیشنهاد داد: با حضور نخبگانی که دغدغه‌مند هستند، یک تشکل با عنوان «شورای عالی فرهنگ و هنر» به‌وجود بیاید تا توسط این شورا علاوه بر نقدهایی سالم و سازنده به وضعیت هنر در کشور، راهکارهایی هم برای مدیریت فرهنگ و هنر تعیین کنند.

توکلی تصریح می‌کند: خواسته اصلی هنرمندان از آقای رئیسی این است که در انتخاب وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دقت لازم را داشته باشد و برای تعیین مسئول این وزارتخانه با اهالی هنر مشورت کنند. یعنی این نشود که ما به یک دفعه وزیری که هیچ آشنایی با فرهنگ و هنر ندارد را به ‌عنوان وزیر ارشاد در کابینه ببینیم و برای انتصاب وزیر ارشاد حتما با نخبگانی که در عرصه فرهنگ و هنر فعالیت دارند مشورت شود.




شرح حال سینمای این سالها از زبان احمد نجفی⇐ده نفر هستند که همه پول‌ها و امکانات سینما را تصاحب کرده‌اند و مابقی، ول‌معطلند!!/ سه شرکت وی‌او‌دی وجود دارند که همه امکانات و تسهیلات به سمت آنها سرازیر می‌شود و بقیه، سرکارند!/حمایت‌های اندک دولت فعلی از هنرمندان، خجالت‌آور است!/طی هشت سال اخیر، وضعیت معیشتی هنرمندان به بغرنج‌ترین حد ممکن رسید!!/هزاران نفر از اهالی سینما در حال تحمل بی‌کاری، گرسنگی، بی‌خانمانی‌ و عدم تأمین اجتماعی‌اند!/باعث تاسف است که بسیاری از بچه‌های سینما، معاش خود را با مسافرکشی تأمین می‌کنند!/کرونا، بهانه است! عدم مدیریت صحیح، کار سینما را به اینجا کشاند!/ضروری است که سیدابراهیم رییسی افراد باتجربه، فهیم و کارآزموده را جایگزین مدیران فعلی سینما کند/رییس جمهور جدید رانت‌‌خواری مضحکی که اکنون با قدرت و شدت هرچه تمام‌تر در سینمای ما جریان دارد را متوقف کنند!

سینماروزان: احمد نجفی بازیگر باسابقه در شرح حالی از وضعیت سینمای این سالها، از آیت‌الله ابراهیم رییسی خواست در اولین گام مدیرانی آشنا به سینما را جایگزین مدیران فعلی کند.

به گزارش سینماروزان احمد نجفی ضمن اشاره به مطالبات هنرمندان از دولت آینده به خبرگزاری تسنیم گفت: مطالبه سینماگران از دولت بعدی باید شامل تحول کامل در سینمای شکست‌خورده، بدون برنامه و فارغ از هر نوع تفکر و تجربه‌ای باشد که طی سال‌های اخیر با آن مواجه بوده‌ایم. وقتی معاون مطبوعاتی کشور در حالی که فاقد تخصص و تجربه مدیریتی لازم در حوزه سینما است، به‌عنوان معاون سینمایی ارشاد منصوب شود، مشخص است که چه وضعیتی در انتظار سینما خواهد بود.

وی افزود: باید در سینما تحولی عمومی و همه‌جانبه به معنای تام و تمام کلمه رقم بخورد. باید شورایی ذیل عنوان شورای عالی هنر زیر نظر رئیس‌جمهور تشکیل شود. اینکه تشکیلاتی مانند صنف بخواهد تصمیم‌گیری کند، راه به جایی نمی‌برد. وضعیت بچه‌های سینما بد است. هزاران نفر از اهالی سینما در حال تحمل بی‌کاری، گرسنگی، بی‌خانمانی‌ و عدم تأمین اجتماعی‌اند. اگر قرار است دولت آقای رییسی کاری برای سینما انجام دهد، باید تحولی خاص را رقم بزند. ضروری است که افراد باتجربه، فهیم و کارآزموده به جای مدیران فعلی سینما روی کار بیایند. وضعیت تئاتر هم به همین صورت و اکنون تئاتر ما نیز به ذلت افتاده است.

نجفی ادامه داد: حمایت‌های اندکی که به صورت ماهانه توسط دولت فعلی از هنرمندان پیشکسوت انجام می‌شود، خجالت‌آور است و تنها کفاف یک فنجان قهوه آنها را می‌دهد. این نوع حمایت، توهین به چهل، پنجاه یا شصت سال سابقه کار هنری ارزنده هنرمندان پیشکسوت است. سینمای ما نیازمند تحول است نه مُسکن؛ مُسکن دردی را از سینمای ما دوا نمی‌کند. این تحول باید زیرنظر شورای عالی هنر که پیش‌تر به لزوم تشکیل آن اشاره کردم صورت پذیرد.

این هنرمند سینما و تلویزیون کشور تأکید کرد: باید گروه دیگری بر حُسن انجام امور در سینما نظارت کنند و جایگزین افرادی شوند که تنها و تنها خواسته‌های خود را مصوب و بر حُسن انجامشان نظارت می‌کنند. درغیراین‌صورت وضعیت سینما در همین روال معیوب فعلی باقی خواهد ماند و در کماکان روی همین پاشنه خواهد چرخید.

بازیگر “گروهبان” و “دندان مار” تصریح کرد: اکنون سینما و تئاتر ما در معرض فروپاشی است و این شرایط لزوما به دلیل فراگیری ویروس کرونا رقم نخورده است؛ چهار سال پیش هم شرایط به همین صورت بود. اینک باعث تاسف است که بسیاری از بچه‌های سینما و تئاتر، هزینه‌های معاش خود را از طریق کار کردن در آژانس و مسافرکشی تأمین می‌کنند. طی هشت سال اخیر، وضعیت هنرمندان به بغرنج‌ترین حد ممکن رسیده است. اینکه برخی شرایط کنونی را لزوما به کرونا نسبت می‌دهند، فرافکنی است؛ کرونا بهانه است؛ عدم مدیریت صحیح در وزارت ارشاد و معاونت‌های مربوطه، کار سینما و تئاتر را به اینجا کشانده است.

احمد نجفی ضمن انتقاد از مناسبات حاکم بر سینمای کشور گفت: اکنون هر اتفاق سوئی که تصور آن را داشته باشیم در سینما رخ می‌دهد؛ از پولشویی و انحصار گرفته تا خودکامگی و تک‌صدایی و زد و بند. برای رفع معضلات کنونی در سینما و تئاتر، اقدام تحولی سریع و عاجل لازم است. دولت آینده به‌محض استقرار باید زمینه و بسترهای لازم را برای تحقق چنین تحولی رقم بزند. لازم است گروهی متخصص، دلسوز و عدالت‌خواه در مسند کار قرار گیرند؛ نه کسانی که با تمامیت‌خواهی، سالن‌های سینما و چرخه اکران را قبضه کرده‌اند. باور کنید طی سال‌های اخیر، از بس فریاد تظلم‌طلبی و داد عدالت‌خواهی سر داده‌ام، خسته شده‌ام.

وی بیان کرد: اکنون دیگر راننده تاکسی‌ها هم فهمیده‌اند که شرایط در سینما چقدر بد و بغرنج است. بسیاری از اوقات که در تاکسی می‌نشینم و با راننده تاکسی همکلام می‌شوم، می‌بینم که حتی او هم از وضعیت حاد سینما باخبر است. دلیل وجود شرایط فعلی این است که در وزارت ارشاد با ضعف جدی مدیریت و برنامه‌ریزی مواجهیم.

نجفی یادآور شد: سال‌هاست عده‌ای که نسبت به شرایط کنونی سینما انتقاداتی دارند و با گروه فعلی هم‌نظر نیستند، پشت درهای بسته اتاق‌های مدیران نشسته‌اند و کسی آنها را به داخل اتاق دعوت نمی‌کند. این طیف منتقد مدت‌هاست که در صف اکران منتظر اکران آثارشان‌اند؛ نه توان اکران فیلم‌هایشان را دارند و نه یارای رقابت با فیلم‌های میانمایه امروزی که من آنها را عروسک‌بازی می‌دانم.

بازیگر “توفان شن” تصریح کرد: شما به خوبی می‌دانید که من درِ خانه این سینما را گِل گرفتم؛ چندبار دیگر باید این کار را انجام دهم تا باور کنید که در سینمای ما این‌قدر نابسامانی و نقصان وجود دارد؟ باید از سینماگران حمایت شود و این حمایت صرفاً شامل پول نیست. چرا باید منِ نوعی باید برای اکران فیلمم چندین و چندسال پشت اکران منتظر بمانم و در مقابل، عده‌ محدودی همراه با رفقایشان از همه امکانات موجود برخوردار شوند؟ عده‌ای که هم صاحب سینما هستند، هم صاحب پخش‌اند، هم صاحب شورا هستند، هم صاحب خانه سینما و هم… جالب است که بسیاری از اهالی سینما این‌ها را می‌دانند اما خودشان را به آن راه می‌زنند.

این بازیگر عنوان کرد: وضعیت فعلی سینما و تئاتر ما مثل بازار شام است و مدیرانمان توان اداره سینما را ندارند. درد من این است که چرا باید همه امکانات به سمت گروهی خاص سرازیر شود؟ چرا نباید بودجه در سینما به درستی و عادلانه تقسیم شود؟ تا کی باید شاهد چنین شرایط تبعیض‌آمیز و ناعادلانه‌ای باشیم؟ تا کی باید فریاد بزنیم اما کسی صدایمان را نشنود؟

احمد نجفی مطرح کرد: امروز در سینما ده نفر هستند که همه پول‌ها و امکانات را تصاحب کرده‌اند و مابقی، ول‌معطلند. سه شرکت وی‌او‌دی وجود دارند که همه امکانات و تسهیلات به سمت آنها سرازیر می‌شود و بقیه، سرکارند. با این شرایط رقابت شکل می‌گیرد؟ متأسفانه مدیران ما برای شکست این انحصار و بی‌عدالتی هیچ اقدامی نمی‌کنند؛ انگار اصلا در باغ نیستند! وقتی تصمیم می‌گیری با آنها دیدار کنی و در جریان حقایق قرارشان دهی، باید دست‌کم دو سال دوندگی کنی و در صف انتظار باشی؛ بعد از دو سال که فرصت دیدار با مدیر را پیدا می‌کنی، وعده‌هایی از او می‌شنوی و پس از مدتی که برای پیگیری وعده‌ها و مطالباتت به دفتر وی می‌روی، منشی می‌گوید که ایشان نیست یا در جلسه است و… از این حرف‌ها و بهانه‌های واهی همیشگی! دیگر نمی‌دانیم در این شرایط چه باید بکنیم. اگر قرار باشد این وضعیت ادامه پیدا کند، مجبور می‌شویم سینما را رها کنیم و برویم خیار و گوجه بفروشیم!

بازیگر “کمکم کن” اضافه کرد: اکنون بسیاری از هنرمندان ما در شرایط معیشتی سختی به سر می‌برند اما از آنجا که نجابت و شأن دارند، این شأن و نجابت به آنها اجازه نمی‌دهد که برای رهایی از شرایط بغرنج و پیگیری مطالباتشان به وزارت ارشاد بروند. اینکه این گروه از هنرمندان اهل قیل و قال نیستند و مقابل ارشاد تجمع نمی‌کنند، بدین معنا نیست که در رفاه و آسایش کامل به سر می‌برند؛ به معنای این است که نجابت و خویشتن‌داری می‌کنند. مدیران ما باید ارزش این نجابت و خویشتن‌داری را درک کنند.

وی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به اهمیت کار هنرمند، اظهار کرد: ماهیت کار هنرمند، اثربخش و ارزشمند است. ما تفکر می‌فروشیم، رویا می‌فروشیم، برای اینکه مردم امیدوار شوند و امیدوار باقی بمانند. نمی‌دانم دیگر باید درِ کجا را گل بگیرم که آقایان بفهمند شرایط هنر و هنرمندان ما وخیم است و کارد به استخوانشان رسیده است؟! هنرمندان ما مدیرانی را می‌خواهند که پای حرف‌ها و درددل‌هایشان بنشیند، در مواقع سخت و تنگنا، دستشان را بگیرد و به آنها دلداری دهد.

نجفی اضافه کرد: متأسفانه امروز کسانی که فیلم‌های سخیف و  مثلاً کمدی می‌سازند، شأن بالاتری دارند و بیشتر مورد حمایت آقایان قرار می‌گیرند اما ما که تلاش می‌کنیم در فیلم‌‌های شریف و سالم حضور داشته باشیم، در چتر حمایتی آقایان هیچ جایگاهی نداریم.

بازیگر “هتل کارتن” ضمن انتقاد از عملکرد بنیاد سینمایی فارابی گفت: پرسش اساسی من این است که بنیاد فارابی چه خاصیتی برای سینمای ما دارد؟ این بنیاد، زمانی نگاتیو در اختیار سینماگران قرار می‌داد اما در شرایط کنونی سودی برای سینما و سینماگران ندارد؛ فارابی اکنون به بنیادی هزینه‌زا و رخوت‌انگیز تبدیل شده که بود و نبودش فرقی به حال سینمای ایران ندارد و چه‌بسا بهتر است که منحل شود.

وی در بخش پایانی سخنان خود خاطرنشان کرد: از رئیس جمهور جدید، وزیر ارشاد و مدیران آینده سینما می‌خواهم رانت‌خواری مضحکی که اکنون با قدرت و شدت هرچه تمام‌تر در سینمای ما جریان دارد را متوقف کنند.




ربط مدیران ادوار دو بانک و یک هولدینگ معدن با صندوق هنر چیست!!؟؟

سینماروزان: حجم بالای مشکلات معیشتی هنرمندان در دوران کرونا و عدم تسهیلات کافی به آنها در یک سال گذشته، بارها و بارها انتقاداتی را متوجه صندوق هنر کرده؛ سیبل انتقادات غالبا مدیرعامل این صندوق بوده و کمتر کسی درباره چینش هیات مدیره و هیات امنای این صندوق آگاهی داشته.

به گزارش سینماروزان، به تازگی علیرضا سعیدی در خبرگزاری مهر ذیل ارائه گزارشی درباره صندوق هنر به معرفی هسته مرکزی این صندوق پرداخته است و عجبا که نام مدیران ادوار دو بانک و مدیر یک هولدینگ معدن در میان اعضای هیات امنای این صندوق به چشم می‌خورد!

جلال رسول‌اف مدیرعامل سابق بانک آینده که خویشاوندانش هم در سالهای اخیر، فعالیت‌های مختلفی در عرصه تولید هنری داشته‌اند ازجمله اعضای هیات امنای صندوق است. احسان رسول‌اف آقازاده جلال در تولید آثاری همچون “دوئت”، “بمب”، “ناپدید”، “زیر نور کم” و “آخرین داستان” نقش داشته و حامد رسول‌اف نیز در تولید آثاری همچون “لابی” حضور داشته است. محمد رسول‌اف برادر جلال هم ازجمله فیلمسازان جشنواره‌ای سینمای ایران است.

نام مجید قاسمی مدیرعامل بانک پاسارگاد هم در فهرست اعضای هیات امنای صندوق آمده؛ بانک پاسارگاد به غیر از برگزاری جشنواره‌ای برای فیلمهای کوتاه، به خاطر حمایت از تولیداتی سینمایی همچون “من دیه‌گو مارادونا هستم”، “مرگ ماهی” و “بهمن” نیز مورد نقد و نظر قرار گرفته.

به جز این نام مدیرعامل سابق موسسه ایمیدرو(سازمان توسعه و نوسازی معادن و صنایع معدنی ایران) که ازجمله هولدینگ‌های دولتی بخش معدن است به‌عنوان یکی از اعضای هیات امنای صندوق هنر آمده است. این هولدینگ ازجمله هولدینگ‌های بزرگ حیطه معدن است که شرکت‌هایی مختلف ازجمله شرکت آلومینیوم ایران، شرکت ملی فولاد ایران، شرکت فولاد مبارکه اصفهان، شرکت ملی صنایع مس ایران، شرکت ملی سرب و روی ایران و… را زیرمجموعه خود دارد.

اینکه حضور چنین افراد متنفذی در هیات امنای صندوق چه آورده‌ای برای اهالی هنر داشته نیاز به شفاف‌سازی این صندوق دارد!؟؟ ای کاش حضور چنین افرادی حداقل منجر می‌شد به راه‌اندازی یک بیمه بیکاری برای هنرمندان؟ ای کاش چنین حضوری اسباب راه‌اندازی یک بیمارستان جامع برای هنرمندان را فراهم می‌آورد؟؟؟ ای کاش‌‌‌...

علیرضا سعیدی در خبرگزاری مهر آورد: «صندوق» موسسه‌ای غیردولتی و غیرانتفاعی دارای شخصیت مستقل است که زیر نظر هیات امناء اداره شده و در حال حاضر سید عباس صالحی (وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی)، محسن جوادی معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، حسین انتظامی معاون وزیر و رییس سازمان سینمایی کشور، محمد خدادی معاون مطبوعاتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، سید مجتبی حسینی معاون امور هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، مرتضی کاظمی مشاور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در امور اقتصاد فرهنگ، جلال رسول‌اف مدیرعامل سابق بانک آینده، مجید قاسمی مدیرعامل بانک پاسارگاد و مهدی کرباسیان مدیرعامل سابق موسسه ایمیدرو اعضای هیات امنا را تشکیل می‌دهند.

خبرگزاری مهر ادامه داد: این در حالی است که سید حسین سیدزاده مدیرعامل، وحید باقری حیدرآبادی نایب رییس هیات مدیره، منوچهر شاهسواری مدیرعامل خانه سینما، شهرام گیل آبادی مدیرعامل خانه تئاتر، حمیدرضا نوربخش مدیر عامل خانه موسیقی نیز اعضای هیات مدیره را تشکیل می‌دهند.




چرا آرای همتی پایین‌تر از آرای باطله شد؟⇒یک‌ سکانس سینمایی

سینماروزان/عظیم محمودآبادی: پرسش اصلي متن پيش‌رو اين است كه آيا اساسا امكان رييس‌جمهور شدن عبدالناصر همتي وجود نداشت؟

به گزارش سینماروزان و به نقل از روزنامه اعتماد، به بيان دقيق‌تر اين يادداشت مي‌خواهد به بررسي علل ناكامي همتي در انتخابات رياست‌جمهوري بپردازد.  به گمان راقم اين سطور رييس‌جمهور شدن عبدالناصر همتي نه تنها محال نبود بلكه از قضا بسيار هم محتمل بود؛ چراكه انتخابات اين دوره رياست‌جمهوري يك تفاوت اصلي با تمام ادوار قبلي داشت و آن اينكه مساله اقتصاد كشور و معيشت جامعه در هيچ دوره‌اي به اين اندازه تبديل به نقطه اصلي و مركز ثقل انتخابات نشده بود و اين همان چيزي بود كه مي‌توانست برگ برنده همتي باشد.

به بيان ديگر نامساعدي شرايط اقتصادي مي‌توانست فضاي انتخابات را براي همتي به شكل كاملا غيرمنتظره‌اي مساعد كند چراكه در اين انتخابات، اقتصاد اصلي‌ترين دغدغه جامعه- دست‌كم براي آن بخشي كه اراده شركت در انتخابات را داشت- بود و در ميان 7 كانديداي احراز صلاحيت شده، چه كسي را مي‌توانست ياراي هماوردي با رييس‌كل بانك مركزي باشد؟ رييسي كه تا چند روز پس از اعلام احراز صلاحيتش نيز همچنان در آن سمت باقي بود.  همتي علي‌القاعده از هر 6 كانديداي ديگر در بيان مسائل اقتصادي و ارايه راهكارهاي عيني و عملي شايسته‌تر بود اما به دلايلي كه نمي‌دانم، نتوانست از اين ويژگي منحصر به فرد و برگ برنده خود بهره مناسب- يا حتي كمترين بهره‌اي- ببرد.

او در مناظرات انتخاباتي نه تنها نشان داد كه چيز چنداني در چنته ندارد بلكه در بهترين حالت تنها توانست خود را به نسخه‌اي جعلي از روحاني سال‌هاي 92 و 96 تبديل كند. البته نسخه‌اي به مراتب ضعيف‌تر كه بي‌توفيقي‌اش در نتايج اعلام شده كاملا مشهود و معلوم است.  همتي مي‌توانست رييس‌جمهور شود اگر از زير سوالات اقتصادي در نمي‌رفت و به صحراي كربلا نمي‌زد و بحث گشت ارشاد و پيامك براي دختران تحصيلكرده و… را تكرار نمي‌كرد.  او بايد جاي و جايگاه خودش را مي‌شناخت و مي‌دانست اگر بختي در اين انتخابات داشته باشد از خورجين اقتصاد خواهد بود و لاغير!
اگر اتخاذ مواضعي از اين دست توانست بخت حسن روحاني را در دو دوره گذشته باز كند تا حدود زيادي به جايگاه او بازمي‌گشت. چنانكه مي‌دانيم اولا روحاني از ابتداي انقلاب در سطوح عالي كشور داراي مسووليت‌هاي مهمي بوده و از سوي ديگر در شمار روحانيون قرار دارد. اين دو ويژگي باعث مي‌شد، اتخاذ مواضع مذكور براي بخش‌هايي از جامعه جذابيت داشته باشد. اما از آقاي همتي كه نه حلقه‌اي از سلسله روحانيت بود و نه نسبتي با جريان روشنفكري داشت، انتظار مي‌رفت در كسوت تكنوكراتي موقر ظاهر شود و دقيقا روي همان نقطه‌اي بايستد كه دغدغه عموم جامعه بود و آن نقطه جايي نبود جز اقتصاد و راه‌حل برون‌رفت جامعه از بحران معيشت. چيزي كه همتي علي‌القاعده در ارايه طريق يا دست‌كم ايضاح مساله شايسته‌ترين فرد مي‌توانست باشد. اما انگار رغبت چنداني نداشت كه در اين ميدان خودش را نشان دهد بلكه به عكس او بيشتر تمايل داشت، دغدغه‌هاي فرهنگي و اجتماعي‌اي را بيان كند كه نه تازگي داشت و نه كسي حل و فصل آن را در قدّ و قواره و قدرت و اختيار او مي‌ديد. گاهي هم كه مي‌خواست بالاخره سخني از اقتصاد بگويد چيزي جز ضرورت رفع تحريم‌ها و تصويب «اف‌اي‌تي‌اف» و برقراري ارتباط با كشورهاي عرب همسايه و… نداشت! يعني سخناني از جنس همان‌هايي كه رييس سابقش در دو دوره انتخاباتي گفته و البته نتيجه‌اش را هم گرفته بود. غافل از اينكه شرايط كشور و حتي جهان به ‌طور كلي متفاوت از سال 92 و حتي 96 است. ما اكنون در ايران پسابرجام و جهان پساترامپ زندگي مي‌كنيم. اما سخنان همتي از جنس حرف‌هايي بود كه بيشتر ناظر به دوران اوباما و به محك تجربه درنيامدن توافق «برنامه جامع اقدام مشترك» بود.  خب اگر قرار بود با اين سخنان بار كشور بار شود، در دولت فعلي صدها بار امكان وقوع آن بالاتر بود. انتظار از فردي كه سال‌ها در سيستم اقتصادي كشور تجربه مديريتي داشته است اين بود كه امكانات كشور و اختيارات خود و اقتضائات جهاني را بشناسد و سخني بگويد كه اولا شدني باشد ثانيا در زمره اختيارات او به عنوان رييس‌جمهوري احتمالي كشور قرار داشته باشد.

اگر به هر دليل آن بندهاي كذايي اف‌اي‌‌تي‌اف تاكنون به تصويب مراجع ذي‌ربط نرسيده است پس احتمالا پس از اين هم نخواهد رسيد. چراكه نه ساختار نظام تغييري كرده و نه تركيب مجلس شوراي اسلامي، مجمع تشخيص مصلحت نظام و شوراي نگهبان عوض شده است كه ايشان بهبود شرايط اقتصادي را منوط به تصويب فلان معاهده بين‌المللي يا ايجاد رابطه با فلان دولت ارتجاعي منطقه كند.
اين همان چيزي بود كه اگرچه ظاهرا آقاي همتي التفاتي به آن نداشت اما براي مخاطبان‌شان از روز روشن‌تر بود كه ايشان در حال احاله مسائل به محال است و وعده سر خرمن مي‌دهد! خب مواردي از قبيل اف‌اي‌تي‌اف و برجام، روح برجام، مذاكره و معامله، سرمايه‌گذاري خارجي و… را كه رييس‌جمهور فعلي بسيار جدي‌تر و بجاتر و با زبان رساتر و بيان گوياتر و حتي فني‌تر و كارشناسي‌تر در طول همه 8 سال گذشته گفته بود. اين سخنان چه گره‌اي توانست از كار فروبسته اقتصاد ايران بگشايد كه آقاي همتي به تكرار همان سخنان البته با لحني به مراتب كسل‌كننده‌تر و حتي غيرفني‌تر پرداختند؟ در حالي كه كاملا شدني بود كه آقاي همتي در مصاحبه‌ها و مناظره‌هاي خودشان ابتدا تصويري از اقتصاد ايران و ابعاد مختلف آن ارايه بدهد، مشكلات اصلي را صورت‌بندي و اولويت‌ها را بر اساس برنامه خود تعيين كند و به تناسب امكانات كشور و اختيارات رييس‌جمهور به ارايه راه‌حل خود بپردازند و براي وضعيت‌هاي متفاوت، سناريوهاي مختلفي را پيش‌بيني كنند كه مثلا اگر فلان معاهده تصويب شد چنين مي‌كنيم و اگر نشد چنان. اگر مذاكرات وين به بن‌بست رسيد اين مدل را اجرايي مي‌كنيم و اگر نرسيد مدلي ديگر.

اما اينكه همه آنچه امروز هست را يكسره ببنديم به ناف امريكا، تحريم، اف‌اي‌تي‌اف، كشورهاي همسايه و… يعني دست‌كم 4 سال ديگر كشور بايد معطل آن باشد كه معجزه‌اي رخ دهد؛ معجزه‌اي كه يا دل بايدن را به رحم آورد و تحريم‌هاي ترامپ و اوباما را يكجا ملغي كند يا در داخل كشور معجزه‌اي شود و رييس‌جمهور همه كاره همه جا شود و بدون نياز به مجلس، مجمع و شوراي نگهبان اجازه پيدا كند بنا به صلاحديد خود هر امتيازي كه لازم است را به طرف مقابل بدهد و پاي هر قراردادي كه خواست را امضا كند كه در آن صورت تازه بايد ببينيم بعدش چه خواهد شد.

طبيعي است مخاطباني كه معيشت‌شان، جان‌شان را به لب آورده، نمي‌توانند به اين نگاه تكراري و بي‌توفيق راي بدهند چراكه آزمودن آزموده را خطا مي‌دانند و در طول 8 سال گذشته به اندازه كافي به اين استراتژي فرصت داده بودند و دستاوردي نصيب‌شان نشد جز همان چيزي كه سلف انشاءالله صالح ايشان در بانك مركزي بدون لكنت بر زبان آورد:«تقريبا هيچ»! نكته ديگري كه در رفتارهاي انتخاباتي آقاي همتي قابل توجه و نقد است، تضاد شديد بين شعار و رفتارش بود. هر چند شعار انتخاباتي مناسبي برگزيده بود و دولتش را «دولت تعامل از خانه تا جهان» ناميد اما در همان اوان امر از كوره در رفت و در خانه با رقبا و همكاران سابق و آينده خويش درگير شد. از همان ابتدا به 4 رقيب خود، نسبت «پوششي» بودن را داد و از مناظره و مباحثه طفره رفت و حتي آداب بحث را متاسفانه رعايت نكرد. اين مساله حتما به نفع رقباي ايشان تمام و در نهايت هم كه به بطلان ادعاي‌‌شان منجر شد. چراكه از آن 4 كانديدايي كه او بر «پوششي» بودن‌شان تاكيد داشت تنها دو نفرشان كنار رفتند و دو نفر ديگر در كنار فردي كه او «كانديداي اصلي»اش مي‌خواند به رقابت‌شان ادامه دادند. اين در حالي است كه آقاي مهرعليزاده نيز به نفع ايشان كناره‌گيري كرد و بنا بر ادبيات آقاي همتي نشان داد كه از آغاز به عنوان كانديداي پوششي عمل كرده است.

اين رفتار تهاجمي هيچ نسبتي با شعار آقاي همتي مبني بر «دولت تعامل» نداشت و بيشتر به دولت «تعارض» مي‌ماند تا تعامل. عجيب‌تر اينكه هر چقدر به روز انتخابات نزديك‌تر مي‌شديم، شعار انتخاباتي او در رفتارش رنگ‌ و رو رفته‌تر مي‌شد و در روزهاي آخر هم كه رسما از «زير ميز زدن» گفت.  بله همه ما از نوع عملكرد شوراي نگهبان ناراحت و ناراضي بوده و هستيم. اگر تا به حال تنها اصلاح‌طلبان منتقد رفتار شوراي نگهبان بودند اين‌ بار انواع طيف‌هاي اصولگرا نيز به انتقاد از اين شورا پرداختند و حتي رهبري نيز براي نخستين ‌بار از عملكرد اين شورا انتقاد كردند. اما آقاي همتي قرار بود رييس‌جمهوري همين نظام باشد و در همين ساختار با همه معايب و محاسنش مسووليت قوه اجرايي كشور را بر عهده بگيرد. مسووليتي كه او تاكيد كرده بود بر مبناي «تعامل» اجرايي خواهد كرد.

اما از همان اوايل كار گويي نه براي تعامل كه براي دعوا و تعارض آمده بود و هر چه پيش مي‌رفت نيز دوز تعارض خود را بالا و بالاتر مي‌برد. براي مردمي كه اين تعارض‌هاي سياسي را به زيان سفره و معيشت خود ديده بودند، طبيعي است كه راي خود را از ايشان دريغ كنند.  هر چند جمعيت قابل توجهي از كشور احتمالا با اين نوع سخنان آقاي همتي همدل بود اما به هيچ‌وجه اين سخنان اولويت اول و حتي چندمش نبود و نيست و اگر هم بود و باشد، مي‌داند كه شخصيت‌هاي برجسته‌تر، قدرتمندتر از ايشان در اين سمت بوده‌اند و نتوانسته‌اند كاري از پيش ببرند. البته راقم اين سطور ناآشنا با تبليغات سياسي و ترفندهاي انتخاباتي نيست و مي‌داند اين استراتژي انتخاباتي به هوس گرفتن راي مشخصي از اقشار معيني از جامعه- و احتمالا بنا به توصيه‌هاي ناصواب مشاوران نه چندان مجرب‌شان- اتخاذ شده است. اما آنچه مورد غفلت ايشان واقع شد اين است كه جايگاه خودش را نشناخت و پا در كفشي كرد كه از اول براي او دوخته نشده بود. آري! آقاي همتي از زي خودش خارج و همين به پاشنه آشيلش تبديل شد. او مي‌خواست نقش مرحوم هاشمي‌رفسنجاني، سيدمحمد خاتمي و حسن روحاني را يكجا در خود به ظهور و بروز برساند. اين هوس خام باعث شد آنچه مي‌توانست باشد هم نباشد. او ندانست كه با طرح برخي مسائل تكراري نخواهد توانست آراي كساني كه به «دختران خيابان انقلاب» موسوم هستند را بگيرد. او ندانست كه حرف‌هايش حتي به گوش خرده هواداران «چهارشنبه‌هاي سفيد» هم نخواهد رسيد.

براي همين بود كه انرژي و توان خود را مصروف طرح اين مباحث كرد.  او ندانست كه اگر روحاني سال 92 يا خاتمي سال 76 شعارها و سخناني از اين جنس گفتند، در مقام اپوزيسيون دولت وقت بودند اما همتي خود جزئي از مديريت ارشد اين دولت بود.
بي‌پرده بگويم همتي، مخاطبش را خيلي دست‌كم گرفت و رقيبش را خيلي دست بالا. از رقيبش براي خود هيولا ساخت و دچار توهمي شد كه تا روز انتخابات از آن خلاصي نيافت. مخاطب خود را اما از آنجايي دست‌كم گرفت كه تصور كرد با تكرار حرف‌هاي روحاني در دو دور انتخابات گذشته مي‌تواند برنده انتخابات حاضر شود. او به هوس گرفتن راي «دختران خيابان انقلاب» و بازيگران «چهارشنبه‌هاي سفيد» آراي طبيعي و منطقي خود را هم از دست داد. او با اينكه رقبايش را دست‌ بالا گرفته بود اما كمترين آمادگي‌اي براي مواجهه با كوچك‌ترين چالشي از سوي آنها نداشت. چنانكه در برابر نامه‌اي كه زاكاني در مورد نامه همتي در مورد بنزين 5 هزار توماني از او رو كرد هيچ حرفي براي گفتن نداشت جز همان فرافكني‌هايي كه در كشور ما باب است و بس نخ‌نما.

اين در حالي است كه در ميان اقتصاددانان هستند كساني كه همين حالا هم از افزايش قيمت حامل‌هاي انرژي دفاع مي‌كنند و آن را مهم‌ترين گام براي اصلاح اقتصاد كشور مي‌دانند و براي آن دلايل متعددي دارند اما همتي يكي از آن دلايل را هم نتوانست بگويد چراكه آمادگي‌اش را نداشت. او اساسا براي اينكه در اين موقعيت قرار بگيرد خودش را حاضر نكرده بود. رقيبش هم به همراه همان كانديداهايي كه او «پوششي» مي‌خواندشان از همين جا وارد شدند و ضربه‌شان را زدند؛ طوري كه همتي نه‌ تنها برنده انتخابات نشد بلكه رتبه او پايين‌تر از آراي باطله و محسن رضايي قرار گرفت. 

اما در پايان اشاره به اين مساله ضروري است كه اصلاح‌طلبان هم بايد براي خود فكري كنند. شعارهاي‌شان ديگر تناسب چنداني با وضعيت موجود ندارد. اصلاحات هنوز دارد نان بيست‌وچند سال پيش خود را مي‌خورد. ناني كه ديگر تنوري برايش داغ نيست. سخن از جرح و تعديل تاكتيك‌ها و استراتژي نيست بلكه اصلاحات امروز نيازمند تحول گفتماني است. گفتماني كه عدالت از مهم‌ترين شاخصه‌هايش بايد باشد. شاخصه‌اي كه البته ضروري است با سبك زندگي چهره‌هاي منسوب به آن نسبتي روشن داشته باشد.

 

 




بازیگر “مختارنامه”: حالم به‌شدت بد است!!!

سینماروزان: محمد فیلی بازیگر نقش “شمر” در سریال “مختارنامه” از حال بد خود به خاطر مشکلات اقتصادی و نداشتن مسکن گفت و اینکه چرا بسیاری از شهروندان، نمی‌توانند صاحب یک آلونک کوچک شوند.

محمد فیلی به خبرگزاری ایلنا گفت: وضعیت به گونه‌ای است که امکان خانه‌دار شدن برای جوانان ما تبدیل به یک رویا شده است. نمی‌دانم چرا این اتفاق افتاد، اما نکته مهمی که وجود دارد این است که دغدغه مسکن خواسته همه مردم است و برای این موضوع افراد باید پاسخگو باشند. در گذشته جوان‌ها می‌توانستند یک سر پناهی برای خودشان تهیه کنند و یک زندگی مشترک تشکیل دهند، اما مسائل اقتصادی، سبب شده تا آمار ازدواج کاهش پیدا کند، جوان‌ها سر و سامان نگیرند، آرامش روانی نداشته باشند و مسائل مالی و قیمت‌ها به بزرگ‌ترین ترس و دغدغه آن‌ها تبدیل شود.

محمد فیلی با انتقاد از مدیرانی که فقط وعده حل مشکل را می‌دهند بیان داشت: بابت حل مشکل مسکن به من وعده‌هایی داده شده، اما مشکل ما دقیقا همین است که فقط وعده می‌دهند و عمل نکردن به آن‌ها به مرور زمان حال آدم را بد می‌کند، من حالم به شدت بد است و این وضعیت از کرونا هم ناراحت کننده‌تر و بدتر است، چون کرونا درمان دارد، اما حال بد، هیچ درمانی ندارد. با حلوا حلوا کردن، دهان شیرین نمی‌شود کاش هیچ صحبتی نکنند. من هنوز هم نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که قیمت‌ها اینگونه نجومی شد.

فیلی ادامه داد: اکثر هنرمندانی که واقعا هنرمند هستند و سرشان در کار خودشان است، بیشتر به اعتلای فرهنگ توجه کردند و به جای اینکه برای انجام کار فرهنگی دغدغه مالی داشته باشند، هنر را مهم‌تر و باارزش‌تر از مسائل مالی دانستند، حالا در سنین بالا نه مسکن دارند، نه درآمد ثابت و نه شغل و با وضعیت ناراحت‌کننده‌ای در خانه نشسته‌اند.

بازیگر “روزی روزگاری” تاکید کرد: مشکلات اقتصادی آن قدر مانده و بزرگ شده که فکر می‌کنم به مسائل لاینحل تبدیل شده و هر مسئولی هم که روی کار بیاید، نتواند مشکلی از ما حل کند و اگر هم کسی بخواهد کاری انجام دهد مجبور باشد از هفت خان رستم عبور کند. نه تنها برای هنرمندان، بلکه کمترین خواسته هر انسانی، داشتن مسکن و یک سرپناه است که بتوانند در آن آرامش داشته باشند و به جای اینکه این نیاز تامین شود، روز به روز قیمت مسکن افزایش پیدا می‌کند. وضعیت اقتصادی جامعه به گونه‌ای شده است که سرمایه داران، روز به روز سرمایه‌شان افزایش پیدا می‌کند و آن‌هایی که یک سرمایه معمولی داشتند، روز به روز وضع مالی‌شان ضعیف می‌شود.

این بازیگر گفت: زمانی که رفاه و امنیت اقتصادی وجود داشته باشد، دزدی، کلاهبرداری، خفت‌گیری و انواع مشکلات اخلاقی در جامعه کاهش پیدا می‌کند و همین موضوع جامعه را به یک سلامت روانی می‌رساند اما وقتی حداقل‌ها تامین نشود، جامعه مریض می‌شود.

 




فانتزی صیغه‌بازی در “روسری قرمز”!!؟

سینماروزان: فیلمنامه “روسری قرمز” با مضمونی درباره صیغه برای دریافت پروانه ساخت به اداره نظارت ارائه شد.

به گزارش سینماروزان، فیلمنامه “روسری قرمز” را داوود توحیدپرست با همراهی یاسمن کفایتی نگاشته و توحیدپرست خودش قصد کارگردانی و تهیه‌کنندگی آن را دارد.

توحیدپرست در “روسری قرمز” به سراغ مساله صیغه رفته است. داستان “روسری قرمز” درباره جوانیست که برای پرهیز از گناه به‌دنبال صیغه است و چون ساده‌لوح است خام ادعای یکی از رفقایش درباره مدل خاص روسری بستن زنان صیغه‌ای می‌شود.

“روسری قرمز” که به‌صورت پلان-سکانس نگاشته شده از دریچه همراهی یک جوان و زنی با روسری قرمز، مروری دارد بر اتفاقاتی که در تهران ۱۴۰۰ می‌گذرد.

توحیدپرست پیشتر فیلمهای “معصوم”، “نامزد آمریکایی من” و “شیرین، قناری بود” را ساخته است.

این کارگردان سال قبل فیلم “شیرین قناری بود” با محوریت زندگی دختران عشق فوتبال را بعد از مدتها توقیف در شبکه خانگی عرضه کرد که گره خوردن عرضه آن با غائله دختر آبی،  حاشیه‌ساز شد.

روسری قرمز+فانتزی صیغه بازی
روسری قرمز+فانتزی صیغه بازی




چند پرسش‌ از روسای سینما⇐اگر دستور پخش مسابقه فوتبال در سینما‌ها بدون اخذ مجوز انجام شده بود، پس چرا اجازه بلیت‌فروشی صادر شد؟/بهتر نبود قبل از باز شدن درگاه فروش اینترنتی بلیت، مجوزهای لازم اخذ می‌شد تا مخاطب «سر کار» نرود؟/چرا به صراحت نمی‌گویند کدام نهاد یا ارگان جلوی پخش فوتبال در سینماها را گرفته؟

سینماروزان/محمدصادق عابدینی: مسابقه فوتبال ایران و عراق از سری مسابقات مرحله مقدماتی جام جهانی قطر، قرار بود در سینما نیز پخش شود؛ ایده‌ای که به نظر صاحبان سینما می‌توانست با بلیت‌فروشی، کمکی به وضعیت ناگوار سالن‌های سینما بکند؛ اتفاقی که چند ساعت پیش از وقوع بدون هیچ دلیلی لغو شد.

به گزارش سینماروزان و به نقل از روزنامه جوان، اینکه بعد از دو روز از این ماجرا هنوز مشخص نیست چه نهادی و به چه دلیلی دستور لغو پخش مسابقه فوتبال را داده است، آیینه‌ای از وضعیت مدیریت در بخش سینمای کشور است. تقریباً هیچ کس به درستی نمی‌داند که چرا آن تصمیم ناگهانی گرفته شد.

سینمادار‌ها می‌گویند سازمان سینمایی باید پاسخ دهد و سازمان سینمایی هم ترجیح داده که پاسخ ندهد! تنها اطلاعیه منتشر شده همان چند خط توضیح سایت فروش آنلاین بلیت است که تأکید کرده پخش بازی لغو شده است و پول خریدار‌ها به حساب کاربری‌شان در آن سایت بازگردانده می‌شود! نکته جالب آن اطلاعیه، خبر تلاش برای گرفتن حق پخش مسابقات از فدراسیون فوتبال است! مسئله این است که تصاویری که سینما‌ها قرار بود پخش کنند، تصاویر شبکه ۳ سیما بوده و عملاً متولی و مسئول پخش آن مسابقه صداوسیماست نه فدراسیون فوتبال!

ابهام در مسئله حق پخش و اینکه چقدر در ایران و به خصوص در پخش مسابقات ورزشی حق پخش تلویزیونی مورد احترام قرار می‌گیرد یک مسئله قدیمی است. داستان درگیری حقوقی با شرکت قطری که پخش انحصاری مسابقات جام جهانی و المپیک را در منطقه خاورمیانه در اختیار دارد، به قصه‌ای ادامه‌دار تبدیل شده بود و اینکه آیا دولت باید حق پخش را بخرد یا تلویزیون به واسطه درآمد خوبی که از بابت پخش آگهی‌های تلویزیون در قبل، حین و بعد از مسابقات به دست می‌آورد، باید دست به جیب شود و حق پخش را خریداری کند، به درگیری لفظی در داخل منجر شد؛ اتفاقی که ربط مستقیمی به سینما پیدا نمی‌کند.

سینما می‌تواند ادعا کند به خاطر اختصاص فضای سالن به پخش فوتبال می‌تواند بلیت‌فروشی کند. اکنون روی سخن با آن سازمان، نهاد یا ارگانی است که در دقیقه ۹۰ دستور لغو پخش مسابقه فوتبال را صادر کرده است! اگر دستور پخش مسابقه فوتبال در سینما‌ها بدون اخذ مجوز یا رضایت نهاد‌های ذی‌ربط انجام شده بود، پس چرا اجازه بلیت‌فروشی صادر شد؟ و کسی جلوی بلیت‌فروشی را نگرفت؟

اینکه یک سایت با مجوز سازمان سینمایی در حال بلیت‌فروشی برای پخش مسابقه فوتبال است، از پیش اعلام شده بود، آیا بهتر نبود قبل از باز شدن درگاه فروش اینترنتی بلیت، این اقدام لغو می‌شد تا کسی هم در این بین هزینه نکند و مخاطب به قول معروف «سرکار» نرود؟!

با فرض اینکه همه مجوز‌ها و تأیید‌ها برای پخش مسابقه در سالن سینما گرفته شده بوده، کدام بخش از نهاد‌های تصمیم‌گیرنده به ناگهان نظرش را تغییر داده و جلوی پخش را گرفته؟! چرا به صراحت نمی‌گویند کدام نهاد یا ارگان جلوی پخش فوتبال در سینماها را گرفته؟

نمی‌توان گفت که لغو پخش مسابقه فوتبال در سینما می‌تواند موجی از نارضایتی مدنی ایجاد کند، ولی شواهد نشان می‌دهد همین خبر به ظاهر بی‌اهمیت چه بازتاب‌های زیادی در رسانه‌های اپوزیسیون داشت! موضوعی که گویا لغوکنندگان پخش فوتبال در سالن‌های سینما به آن توجه نکردند! در وضعیت فعلی که مردم از سینما‌ها دور شده‌اند، هر اقدامی در نزدیک شدن مجدد آن‌ها به سینما‌ها باید تقویت شود و این جای ناامیدی دارد که حتی اقدامات مقطعی، چون پخش مسابقات ورزشی بر پرده سینما‌ها با مخالفت‌های اینچنینی مواجه می‌شود.




دستمال‌به‌دستان اعتدال به‌دنبال ورود به ساختار رییسی!؟

سینماروزان/حامد مظفری: نه عجیب است و نه غریب ولی شرم‌آور هست؛ بدجوری هم شرم‌آور است.

اینکه گروهی که با مجیزگویی روسای اعتدال نزدیک به هشت سال در محافل سینمایی بودجه‌خوار مختلف ولو بودند حالا دست و پا می‌زنند برای ورود به ساختار سیدابراهیم رییسی، نه عجیب است و نه غریب ولی شرم‌آور، چرا!

بدجوری خجالت‌آور است رفتار جماعتی که نه فقط در هشت سال اعتدال بلکه در هشت سال مهرورزی در هر سوراخ بودجه‌خوار سینمای دولتی نفوذ کرده و سبیل‌های نداشته را چرب می‌کردند هنوز سیر نشده‌اند.

سعدی نزدیک به هفتصد سال قبل در مذمت طمع‌ یک بازرگان حریص سروده بود: آن شنیدستی که در اقصای غور/بارسالاری بیفتاد از ستور/گفت چشم تنگ دنیادوست را/ یا قناعت، پر کند یا خاک گور!

شاید اگر سعدی در زمانه ما می‌زیست آن گاه بیخیال بازرگانی آشفته‌حال می‌شد که فلان انبارش به ترکستان بود و فلان بضاعت به هندوستان و به‌جای ایشان در مذمت این جماعت ملون نه یک حکایت و یک بیت که یک دیوان می‌سرود.

در توجیه رفتار این جماعت که هر روز به رنگی می‌شوند چه باید کرد؟ تشبیه آنها به آفتاب پرست؟ بعید است حتی موجودی به نام آفتاب پرست نیز جز در حد رفع حاجات حیات، رنگ عوض کند پس چه بهتر که به آفتاب پرستان توهین نکنیم.

این جماعت را می‌توان بیمار روانی تلقی کرد؟ نمی‌توان با قطعیت نظر داد ولی می‌توان آنها را دچار اختلال شخصیتی یا دچار نوعی اختلال وسواس اجباری دانست.
اینکه اینها به قدر کفایت و خیلی بیشتر از استعدادهایشان، تمکن مالی دارند ولی باز حرص می‌زنند برای نزدیکی به مدار ارگان‌های و نهادهای بودجه‌خوار تا مبادا گرسنه بمانند، قطعا نوعی اختلال است که هم می‌تواند ژنتیک باشد و هم اکتسابی.

در برخورد با این جماعت چه باید کرد؟ نمی‌شود که تا ابد به نظاره نشست و افرادی را دید که هم با سرمایه‌داران دربند، می‌بندند و هم در نهادهای بودجه‌خوار شهری می‌لولند و هم لاس‌زنان در محافل پربریز و بپاش سینمای دولتی، منصب می‌گیرند.

یک بار برای همیشه باید جلوی این جماعت را سد کرد و سر جایشان نشاند. سیدابراهیم رییسی و نزدیکانش که در آغاز قرن جدید خورشیدی ریاست جمهوری را در دست گرفته‌اند اگر همین یک کار را کنند و در هر حیطه‌ای جلوی چنین جماعتی را سد کنند، کمکی کرده‌اند به رفع فساد از ساختار چاق و بدقواره دولت.

دستمال به دستان اعتدال+در+کمین
دستمال به دستان اعتدال+در+کمین




…و بالاخره ظهور “سینما” در انتخابات ۱۴۰۰!+عکس

سینماروزان: در سکوت سینمایی قاطبه کاندیداهای انتخابات ۱۴۰۰ بالاخره نام یک سینماگر به‌عنوان یکی از کاندیداهای انتخابات ۱۴۰۰ اعلام شد.

به گزارش سینماروزان این کاندیدا محمد خزاعی نام دارد که البته ربطی به همنام سیاستمدار خود ندارد و برای ورود به شورای شهر پایتخت کاندیدا شده است.

محمد خزاعی فدافن که اصالتی خراسانی دارد از منظر سیاسی به اردوگاه راست تعلق دارد ولی ازمنظر مشی رفتاری سعی کرده میانه‌روی پیشه کند.

اگر رزومه سینمایی خزاعی را از منظر تولید مرور کنیم از تهیه‌کنندگی فیلمهای ارگانی از “جعبه موسیقی” گرفته تا “قلاده‌های طلا” و “به وقت شام” را در کارنامه‌اش می‌بینیم. او تهیه‌کننده یک درام دلهره‌آور با عنوان “احضارشدگان” هم بوده که در گونه خود اثری استاندارد و جزو معدود محصولات قابل تحمل سینمای ایران در ژانر هارور است.

خزاعی سابقه دبیری جشنواره‌های مختلف و از جشنواره کیش گرفته تا جشنواره مقاومت و جشنواره فجر را برعهده داشته ضمن اینکه در معاونت هنری ارشاد، تصویر شهر شهرداری، شورای عالی انقلاب فرهنگی، نهاد کتابخانه‌های کشور و… نیز مناصب مختلف داشته است.

خزاعی مدتی کوتاه اجرای برنامه سینمایی شبکه دو با عنوان “سینمادو” را هم برعهده داشت و آخرین تجربه تولیدش هم سریال “دادستان” بود.

در سالهای گذشته داشته‌ایم برخی از اهالی سینما را که برای حضور در شورای شهر کاندیدا شدند ولی در جلب آرای شهروندان،  شکستی مطلق را تجربه کردند ولی آنچه خزاعی را از سایر نمونه‌ها مجزا می‌کند سابقه همزمان مدیریتی-تولید و درعین حال میانه‌روی است.

میانه‌روی محمد خزاعی باعث شد در زمانی که در کوران خط‌کشی‌های سیاسی در دولت دوم احمدی‌نژاد، دبیر جشنواره فجر شد شرایطی را فراهم آورد که حتی آثاری با رگه‌های تند سیاسی-اجتماعی همچون “خرس”، “زندگی خصوصی”، “تلفن همراه رییس جمهور” و “بیخود و بی‌جهت” و… در جشنواره اکران شوند.
فقط درنظر بگیرید که فیلمی مثل “خرس” در تمام سالهای بعد نتوانست پروانه نمایش بگیرد و درنهایت نیز قاچاق شد و فیلمی مثل “زندگی خصوصی” هم فقط بعد از چند روز اکران از پرده پایین کشیده شد تا اهمیت میانه‌روی دبیر فجر۳۰ درک شود.

خزاعی به‌هنگام دبیری فجر، فیلمی که خود تولید کرده بود یعنی “قلاده‌های طلا” را وارد بخش مسابقه جشنواره نکرد تا راه بر هر سوءظنی ببندد. این رفتار را بگذارید کنار رفتار جشنواره‌های فجر یا جشن‌های مثلا صنفی خانه سینما در سالهای اخیر که بارها از آنهایی تقدیر کرده‌اند که خود یا نزدیکان‌شان در رئوس برگزاری بودند تا اهمیت حذف “قلاده‌ها…” از بخش مسابقه فجر۳۰،  مشخص گردد.

محمد خزاعی

محمد خزاعی مانند هر انسان دیگری بی‌ایراد نیست و اتفاقا یکی از ایراداتش این بود که به ناگاه سر از اجرای برنامه سینمایی شبکه دو درآورد ولی همان میانه‌روی سبب شد که بعد از ارائه نقدهای مختلف به این حضور- که یکی از اساسی‌ترین نقدها در همین سینماروزان منتشر شد- خیلی راحت عطای اجرا را به لقایش بخشد.

باز می‌شود این رفتار را با رفتار مجری فصل دوم “هفت” مقایسه کرد که هیچ بویی از اجرا نبرده بود ولی بی‌توجه به نقدها آن قدر اصرار بر اجرا کرد که درنهایت همان‌ها که لابی کردند برای حضورش، کنارش گذاشتند ولی این بنده خدا باز ول‌کن ماجرا نبود ولو به قیمت اجرای برنامه‌های بی‌خاصیت در شبکه‌های استانی…

خزاعی یکی از نزدیک‌ترین سینماگران به اردوگاه انتخاباتی ابراهیم رییسی و به روایتی بانی دیدار سینماگران با رییس دستگاه قضا بود ولی میانه‌روی ذاتی باعث شد در تمام طول تبلیغات انتخاباتی، منصبی رسمی را در ستاد این کاندیدا نپذیرد تا کار به جایی برسد که یک هنرور سابق، ادعای ریاست بر ستاد هنرمندان این کاندیدا کند؛ ادعایی که البته تکذیب شد.

در آوردگاه شورای شهر اینکه انتظار داشته باشیم گردانندگان صنوف آلوده به سیاست سینما از خزاعی حمایت کنند، انتظاری معقول نیست. این جماعت غالبا علاقه دارند به‌جای قمار بر سر همکار به کول‌بری برای سیاستمدارانی مشغول شوند که حکم اربابی آنها را دارند!

با این حال میانه‌روی خزاعی در دوران مختلف کاریش شاید باعث گردد بدنه خاموش سینما که این سالها به شدت از سیاسی‌بازی رئوس سینما دلزده‌اند به سمت خزاعی آمده و اسباب افزایش آرای این سینماگر را موجب شوند.

اینکه خزاعی درنهایت به شورا برود یا نه مهم نیست آنچه اهمیت دارد این است که مدیریت مملکتی نه فقط در سینما که در کلیت امور به نوعی از میانه‌روی واقعی نیاز دارد و نه اعتدال‌نمایی جعلی این سالها! اگر این میانه‌روی در سالهای آینده در بدنه مدیریت نضج یافت که می‌توانیم امیدوار باشیم به یافتن مرهمی بر زخمها وگرنه…