1

پرسش‌های یک سینماگر باسابقه در آستانه انتخاب رئیس جدید سینما⇐چرا تجربه مدیریتی سیف‌الله داد عقیم ماند؟/چرا تنها عده‌ای اندک با سیف‌الله داد هم‌داستان ماندند؟؟/چرا سیف‌الله داد تحمل نشد و یاران همراهی نداشت؟

سینماروزان: با تغییر دولت و سکان‌داری سیدابراهیم رییسی، به زودی رئیس جدید سینما معرفی خواهد شد؛ اهالی سینما انتظار دارند رئیس جدید از بدنه سینما باشد تا با شناخت کامل به دنبال حل مسائل سینما برود.

تجربه مدیریتی نیروهایی از بدنه سینما همچون سیف‌الله داد و جواد شمقدری نشان داده با تمام کاستی‌ها باز هم حضورشان بهتر از واگذاری سینما به مدیرانی بی‌ربط به سینما بوده است.

علیرضا رئیسیان کارگردان باسابقه در یادداشتی برای بانی‌فیلم به مرور برخی اتفاقات دوران مدیریتی سیف‌الله داد پرداخته بلکه درس عبرتی باشد برای دوران تازه مدیریت سینما.

متن یادداشت رئیسیان را بخوانید:

در مراسمی که به همت کانون کارگردانان و برای درگذشت سیف‌الله گرفتیم، در مجموع سخنانی که ایراد شد، یک دریغ بزرگ برای نبودن کارگردانی خودساخته، فهیم و مدیری دانا و تنها آشکار بود؛ لحن تند دوستان، شب آرام باغ فردوس را آشفته کرد!

دوران کوتاه مدیریت سیف‌الله در سینما، چنان نشانی از آزاداندیشی داشت که مخالفانش هنوز هم نتوانسته‌اند آن را محو و یا کامل کنند!

برای شناختن آنچه انجام داد باید به شخصیت محکم و منظم و مبرای از فساد و ناپاکی او نگریست.
بعضی او ‌را کم انعطاف و حتی خود‌رای می‌دانستند که رفاقت را پاس نداشت. مدیری که منافع فردی و جایگاه خویش را بر سرنوشت و آینده سینما ارجحیت نداد!‌برخی دیگر هم از نام و اعتبار وی برای به هراس انداختن و زمینه‌سازی برای حذف دیگران سود می‌بردند! متاسفانه هر دو گروه موفق شدند و کار نیمه را بهتر از پایان خوش‌ امور دانستند. تنها عده‌ای اندک با سیف‌الله همداستان ماندند تا بدرود آخر…

سینمای ما تصویری از کلیت نامهربانی و عدم درک صحیح متولیان و همکاران است؛ تجربه عقیم مانده دوران سیف‌الله داد نمونه‌ای از شعار دادن‌های بدون محتوا و اعتقاد سطحی مقامات دولتی نیز هست. مقاماتی که بنا به هر دلیلی نه خواستند و نه گذاشتند جامعه سینمایی از اندیشه‌های بارور و عملکرد دوران مدیریتی سیف‌الله، بهره‌ای افزون‌تر ببرد…

دریغ که تحمل نشد و یاران همراهی نداشت!
یاد سیف‌الله مانا و حاضر است… آنکه اندیشه می‌کرد و در عمل سختگیر بود و جدی.

علیرضا رئیسیان در تشییع سیف الله داد
علیرضا رئیسیان در تشییع سیف الله داد




پاره ای از پرسشها و ادعاهای یک نیروی نظارتی اسبق ارشاد⇐مگر آقازاده هاشمی(یاسر) شریک مستقیم برادران شایسته(هدایت فیلم) نبود؟/یاسر هاشمی در جشنواره چهاردهم فجر کنار هیأت انتخاب فیلم میدید!!!/ابوالقاسم طالبی در زمان بازبینی “ردپای گرگ” گفت که هدایت فیلم فقط برای مصطفی و مرتضی شایسته نیست، بلکه پسران آقای هاشمی هم در آن نقش مستقیمی دارند!!!/احمدرضا معتمدی، شوهرخواهر جعفری جلوه است!!/جیرانی میگفت ویژه نامه سینمای هند را درآوردم تا پشت جلد کلاسورهای دختران دبیرستانی خالی نماند!/من روز قیامت، یقه منوچهر محمدی را می‌گیرم و می‌گویم تو بنیاد فساد و بدحجابی را در سینما گذاشتی!!/بعد از لو رفتن فیلم پارتی مختلط هنرمندان، مرضیه برومند نزد سهیل جهان بیگلری آمد و شخصا گفت اشتباه کردم!!/شورای نظارت چه توجیهی برای صدور مجوز فیلم‌هایی مثل “مصادره”، “اکسیدان” و “هزارپا” دارد؟؟/فیلمهای «مصادره» و «پا تو کفش من نکن» با آن همه ابتذال چگونه مجوز نمایش گرفتند؟/”آدم برفی” را با افتخار ۴ بار در زمان ضرغامی رد کردیم ولی مهاجرانی به کاسه ساز نامه مکتوب زد که باید پروانه فیلم صادر شود!

سینماروزان: نیروهای نظارتی ارشاد تا وقتی در صحنه اند و همکار ارشاد تا میتوانند کم حرف میزنند و از بیان ساده ترین واقعیات درباره آنچه بر سر فیلمها آمده پرهیز میکنند ولی چند سالی که از سینما دور میشوند به ناگاه ادعاها و پرسشهایی را طرح میکنند به شدت مناقشه برانگیز.

حجت الاسلام مجید پورطباطبایی از جمله نیروهای نظارتی ارشاد در ابتدای دهه هفتاد است که در همان دوران در هیأت انتخاب جشنواره های فجر هم حضور داشته است.

دو دهه بعد از جدایی از سینما پورطباطبایی در گفتگویی با “تسنیم” ادعاهایی خاص درباره سینمای ایران طرح کرده است.

حجت الاسلام پورطباطبایی با اشاره به ارتباطات فامیلی در سینما گفت: احمدرضا معتمدی{برادر یکی از شهدای هفتم تیر}، شوهرخواهر محمدرضا جعفری جلوه از مدیران سالیان سینما و تلویزیون است ولی من سینمایش را قبول ندارم!!!

پورطباطبایی درباره فعالیت روزنامه نگاری فریدون جیرانی گفت: مجله سینما یک هفته‌نامه بود. سال ۷۲ همان سالی که آقای لاریجانی به ارشاد رفت مصادف با ماه رمضان، در راه پله سینما قدس دیدم یکی به فریدون جیرانی گفت: “پرونده سینما هند این شماره مجله خوب بود”. آقای جیرانی گفت: “ما دیدیم پشت جلد کلاسورهای دختران دبیرستانی خالی است، گفتیم باید یک فکری برایشان بکنیم، به همین خاطر این پرونده سینما هند را راه انداختیم”.

پورطباطبایی درباره منوچهر محمدی بیان داشت: زمانی که مهاجرانی وزیر شد، مرحوم سیف‌الله داد را معاون سینمایی کرد. سیف‌الله داد مسئول تبلیغات خاتمی بود، یعنی این پست در واقع هدیه خاتمی به مرحوم داد بود. سیف‌الله داد هم منوچهر محمدی را مدیرکل نظارت و ارزشیابی معاونت سینمایی کرد و این را صریح می‌گویم، خیانتی که وی به سینمای ایران کرد، هیچکس دیگری نکرد، یعنی او آمد بحث تست گریم را از شورای پروانه ساخت برداشت. قبل از آمدن سیف‌الله داد و منوچهر محمدی، در دوره سرپرستی محمد رجبی، شورای فیلمنامه را هم حذف کرده بودند. تا قبل از انحلال آن، فیلمنامه باید می‌آمد در شورای فیلم‌نامه مصوبه می‌گرفت.

این نیروی اسبق نظارتی درباره منوچهر محمدی افزود:
او طلبه آبادان بود، همان قبل از انقلاب به تهران آمد. عبدالله اسفندیاری، مهدی ارگانی، منوچهر محمدی و سیف‌الله داد که در معاونت سینمایی بودند، همه دانشجویان رشته علوم اجتماعی بودند… به هر حال محمدی تست گریم را حذف کرد و بدحجابی در سینما از آن‌جا شروع شد. فیلم‌های قبل از شهریور ۷۶ را با فیلم‌هایی که در دوران این‌ها بود، مقایسه کنید. بدحجابی در سینما از آن‌جا شروع شد. فیلم‌های قبل از شهریور ۷۶ را با فیلم‌هایی که در دوران این‌ها بود، مقایسه کنید.

حجت الاسلام پورطباطبایی ادامه داد: من روز قیامت در محضر حضرت حق (جلّ و علا)، یقه منوچهر محمدی را می‌گیرم و می‌گویم “تو بنیاد فساد و بدحجابی را در سینما گذاشتی، بدحجابی‌ای که منجر به شل‌حجابی و پایین افتادن روسری می‌شد”. به‌خاطر این‌که شورای پروانه ساخت قبل از انحلال، یکی از وظایفش این بود که بعد از تصویب یک فیلم‌نامه، به کارگردان و تهیه‌کننده می‌گفتند “از هنرپیشه‌های نقش اول و دومت، تست گریم بگیر و بیاور”. خدا حفظ کند دکتر فهیمی‌فر که الآن در دانشکده صدا و سیما حضور دارد، یکی از اعضای شورای پروانه ساخت بود که هنوز به لندن نرفته بود. فهیمی‌فر از شاگردان درجه اول مرتضی ممیز (گرافیست معروف) بود و کارشناسی ارشد گرافیک داشت و ممیز واقعاً فهیمی‌فر را دوست داشت، ولی فهیمی‌فر را به‌خاطر عقاید مذهبی او قبولش نداشت. فهیمی‌فر یک دوره‌ای در شورای پروانه ساخت بود، بعد هم مدیر کل سیمافیلم شد، بعد رها کرد و رفت به لندن دکترای فلسفه هنر گرفت، بعد از برگشت، آمد معاون آموزشی دانشکده صدا و سیما شد و حالا هم عضو هیئت علمی دانشگاه صدا و سیماست. فهیمی‌فر نقش دیگری که داشت این بود که تک تک پوسترهایی که می‌خواست چاپ شود، باید به اداره کل نظارت ارزشیابی می‌آمد، خصوصاً تخصص فهیمی‌فر این بود که اتود پوسترها را برای تأیید بررسی می‌کرد. اگر او تأیید و امضا می‌کرد، پوستر می‌رفت برای چاپ. خب، حالا منوچهر محمدی به‌عنوان اولین ژست روشنفکری خودش، وقتی به ریاست اداره کل نظارت و ارزشیابی رسید، تست گریم را حذف کرد که آغازگر بسیاری از مسایل در سینما بود.

این نیروی نظارتی اسبق با اشاره به لو رفتن فیلم پارتی مختلط هنرمندان در دهه هفتاد گفت: یک اتفاقی که در آن دوره افتاد، این بود که یک مهمانی برگزار کردند و برخی از چهره های زن و مرد معروف در آن‌جا هم جمع شده بودند و اینها در جلسه دست می زدند و می خواندند. ویدئو این جلسه که بیرون آمد، اتفاقی که افتاد خانم بازیگر و آن سه هنرپیشه مرد یکی دو سال به طور کل از جریان سینما حذف شدند. من شاهد بودم که خانم برومند آمد در شبکه دو با سهیل جهان‌بیگلری که مدیر فیلم و سریال شبکه دو بود، دیدار کرد و حضوراً گفت من اشتباه کردم. وقتی گفت من اشتباه کردم و عذرخواهی‌اش را مطرح کرد آقای جان‌بیگلری کمکش کرد که سریالی در شبکه دو بسازد.

وی با مرور ماجرای توقیف “آدم برفی” اظهار داشت: در بحث فیلم‌ها و در شورای بازبینی هم باز همین بحث وجود دارد. برای نمونه، فیلم «آدم برفی» داوود میرباقری را شورای بازبینی زمان ما با افتخار ۴ بار رد کرد و بار پنجم قرار شد که بنده خدایی تنها ببیند و اشکالاتش را بگوید. ۱۸ مورد برای اصلاحیه به فیلم ایراد گرفته بود. وقتی ضرغامی رفت و دولت عوض شد، آقای مهاجرانی که آمد همان روز اولی به مرحوم کاسه ساز نامه زد و مجوز فیلم آدم برفی را صادر کرد. کاسه ساز هم جواب داده بود: آقای وزیر! چون این فیلم در شورای بازبینی رد شده، اگر شما می خواهید مجوز بدهید، کتباً دستور بدهید. آقای مهاجرانی کتباً دستور داده بود و کاسه ساز زیرش نوشت با توجه به دستور کتبی مستقیم وزیر، مجوز این فیلم صادر می شود. و جالب اینکه دو سه ماه بعد هفته نامه «مهر» که متعلق به حوزه هنری تحت مدیریت آقای زم بود، ۱۸ دلیلی را که عضو شورای بازبینی گفته بود باید اصلاح شود، با تمسخر مطرح کرد. اینها این جوری بودند. مثلاً با ارتباطی که داشتند، آن به اصطلاح کاربرگی را که باید در شورای بازبینی پر می شد، گرفته بودند و ۱۸ مورد را با تمسخر آورده بودند.

پورطباطبایی با انتقاد از عملکرد معاونت نظارت در سالهای اخیر اظهار داشت: خیلی دوست دارم اعضای محترم شورای بازبینی فیلم را ببینم، دوستانی که الان عضو هستند و با آن‌ها آشنا هستم. من دو احتمال می‌دهم: یک، نقش اساسی شورای بازبینی از بین رفته است و شورای بازبینی اگر اظهارنظری می‌کند و تصمیمی می گیرد، سازمان سینمایی از نظر شورای بازبینی فقط به عنوان نظر مشورتی استفاده می‌کند. وگرنه من بعید می‌دانم این اعضای شورای بازبینی که به تدین بعضی از آن‌ها، ایمان دارم، این کارهایی که بیرون می آید را دیده باشند و موضعی نداشته باشند. اگر غیر از این فرضی باشد که گفتم، باید حداقل من را به عنوان یک بیننده، به عنوان یک مخاطب، توجیه کنند که چه توجیهی برای پخش فیلم‌هایی مثل “مصادره”، “اکسیدان” و “هزارپا” دارند. یعنی واقعاً من بعید می‌دانم که این آدم‌های متدین، شب اول قبرشان را فراموش کرده باشند و گرنه هیچ توجیهی برای این قضایا نیست که فیلم «مصادره» با این همه ابتذال، یا فیلم «پا تو کفش من نکن» مجوز نمایش بگیرند. واقعاً این را درک نمی‌کنم.

پورطباطبایی با تأکید بر اینکه سینمای ایران مدتهاست ورود افراد غیرهنری و بخصوص منتسبان به جریانات سیاسی را به خود دیده خاطرنشان ساخت: مگر پسر مرحوم هاشمی شریک مستقیم برادران شایسته(هدایت فیلم) نبود؟ من خودم شاهد بودم در شورای انتخاب جشنواره فیلم فجر سال ۷۴ که ما داشتیم در سینما فرهنگ فیلم می‌دیدیم؛ یک مرتبه دیدم کنار ۵- ۶ نفر هیات انتخاب، آقایی هم نشسته بود. از یکی از اعضا پرسیدم که آن آقا کیست؟ گفت: یاسر هاشمی است. گفتم: او این‌جا چه کار می‌کند؟ ایشان که عضو شورای انتخاب نیست.

پورطباطبایی ادامه داد: خب من هم آدمی نیستم که خیلی راحت با قضایا کنار بیایم. گفتم: اگر قرار است ما فیلم را ببینیم، ممکن است به عنوان اعضای هیات انتخاب با یکدیگر بحثی کنیم. آدمی که مسئولیت ندارد اینجا چه کار می‌کند؟ زنگ زدم به خاکبازان و اعتراض کردم. خاکبازان که مدیرکل نظارت و ارزشیابی بود، به خاطر اینکه مساله ای پیش نیاید، شورای انتخاب را از سینما فرهنگ به خود ارشاد آورد. این یک مورد بود. قبلش هم ماجرایی سر فیلم «ردپای گرگ» بود. من از ۷۱ تا ۷۳ در شورای بازبینی نبودم و از ۷۴ به شورای بازبینی رفتم. شورای بازبینی به “ردپای گرگ” اصلاحیه داده بود. قرار شد که آقای ابوالقاسم طالبی به عنوان نماینده شورای بازبینی با آقای کیمیایی، کارگردان فیلم، صحبت کند. این را هم بگویم که وقتی آقای لاریجانی، وزیر ارشاد شد، بنده را به شورای فیلم نامه اضافه کرد. سه نفر دیگر را هم همزمان اضافه کرد. علاوه بر ما ۴ نفر در شورای بازبینی، مجتبی اقدامی و مهدی ارگانی هم بودند و آقای حیدریان به عنوان مدیر کل نظارت ارزشیابی هم حضور داشت که ایشان حق رای نداشت. بعد از اینکه انوار از معاونت سینمایی رفت و حیدریان هم از نظارت و ارزشیابی رفت، آقای فریدزاده به نظارت و ارزشیابی آمد و بعدش حمید خاکبازان مسوول نظارت و ارزشیابی شد. آقای خاکبازان، مجتبی اقدامی را از شورای بازبینی حذف کرد ولی مهدی ارگانی بود. به هر حال، بعد از آنکه طالبی با کیمیایی بر سر اصلاحیه «ردپای گرگ» که تهیه‌کننده آن هدایت‌فیلم بود، آقای طالبی گفت که هدایت فیلم فقط برای مصطفی و مرتضی شایسته نیست، بلکه پسران آقای هاشمی هم در آن نقش مستقیمی دارند و اگر مدیر دفتر آن مسوول ارشد بعداً وارد جریان سینما شد، خب این مساله سابقه داشت، همان طور که قبلش در هدایت‌فیلم این مساله بود. و اتفاقاً من در دهه ۸۰ و ۹۰ حضور این طیفی را که نام بردید، در سینما زیاد دیدم. تهیه‌کننده برخی فیلم‌ها کسانی هستند- که حالا نمی خواهیم نام ببریم-که واقعاً آدم به تعجب می افتد که این آدم ها، با سابقه ای که دارند، چه طور سینه می زنند پای این فیلم ها و دفاع می کنند. اصلاً چه طور این فیلم‌ها را می سازند؟ و یک بار گفتم سر فیلم «مصادره» در سینما آیه قم، من با یک کسی که اسمش به عنوان مشاور آمده بود، شدیداً دعوا کردم و گفتم برای چی اسمت را به عنوان مشاور اینجا زدی؟ گفتم برای چی شما اسمت اینجا باید باشد؟ چه افتخاری برای تو به عنوان یک روحانی است که اسمت در تیتراژ چنین فیلمی آمده است؟ حداقل بگو اسمت را حذف کنند. خلاصه یک دعوای مفصلی با این دوستمان داشتیم.




اختلاس بزرگ همسر دکتری که مسئول نظارت و ارزشیابی ارشاد بود!!+عکس

سینماروزان: سینماگران فعال در دهه‌های اخیر، حتما یادشان است که در اوایل دهه هشتاد فردی به نام مجید باقرنژاد به عنوان مدیرکل نظارت و ارزشیابی سینما منصوب شد؛ برخی مدعی بودند ایشان پزشک است و برخی نیز او را سرباز امریه‌دار در ارشاد میدانستند!!

اینکه چطور شد باقرنژاد سر از معاون نظارت درآورد به وقوع دوم خرداد و حضور سران موسسه سینافیلم در حلقه بالادستی معاون سینما بازمیگشت؛ عطاءالله مهاجرانی وزیر شد، سیف الله داد معاون سینمایی شد و منوچهر محمدی هم مدیر نظارت!!! این مترادف تملک کل سینما توسط سینافیلم بود. البته از میان سینافیلمی‌ها فقط منوچهر عسکری نسب بود که همچنان در سینافیلم ماند.

عسکری نسب در سینافیلم باقی ماند و مابقی سینافیلمیها آمدند در سینما و طرحهای ذهنیشان را تا حد توان اجرا کردند ولی حضور در حلقه مدیریتی هنری آن قدرها هم برایشان جذاب نبود چون سودی که در تولید برای سینماگران متنفذ وجود دارد هیچ جای دیگر نیست حتی در رأس هرم سینمایی!! شما درنظر بگیرید زمانی سینافیلمیها آثاری همچون «بازمانده» و «از کرخه تا راین» را با بودجه های هنگفت تولید میکردند و حالا در معاونت سینمایی جز حقوق دولتی چیزی نصیبشان نمیشد.

این شد که به بهانه های مختلف و از جمله فشارهای مخالفان و گرفتاریهای جسمی هم سیف‌الله داد و هم منوچهر محمدی قید حضور در حلقه مدیریتی سینما را زدند و به ناگاه یکی به نام مجید باقرنژاد سروکله اش پیدا شد و مدیریت اداره نظارت را برعهده گرفت؛ البته که در آن روزگار هم رسانه‌های مستقل قدرتمندی وجود نداشتند که این حضورهای بی‌پیشینه را کالبدشکافی کنند.

مرجان شیخ الاسلامی آل‌آقا که اخیرا نامش به عنوان اخلالگر اقتصادی در پرونده رسیدگی به اتهامات مدیر عامل سابق شرکت بازرگانی پتروشیمی مطرح شده، همسر همان باقرنژاد بود!!

شیخ الاسلامی به واسطه باقرنژاد و فقط بعد از چند سال خبرنگاری(!!) ابتدا به مدیرعاملی خبرگزاری میراث فرهنگی منصوب شد و سپس به مدیرعاملی صوری شرکتی در حیطه پتروشیمی رسید! و در حین دور زدن تحریم ها، به واسطه مدیر عاملی همین شرکت، همسر خویش را هم دور زد و با انتقال پولهای عایدی به خارج از کشور، خود هم به آن سو گریخت و همسر مهدی خلجی شد.

تا همین روزهای اخیر که به ناگاه نام شیخ‌الاسلامی به عنوان یکی از متهمان دادگاه شرکت بازرگانی پتروشیمی مطرح شد کمتر کسی تصور میکرد همسر اول مدیرکل نظارت ارشاد-که لابد باید مراقب عدم آغشتگی ناسره با سره شود- خود گرفتار در سلسله‌ای از افعال ناسره شده!!!

شیخ الاسلامی که ماههاست به کانادا رفته،  متهم به مشارکت در اخلال در نظام اقتصادی کشور و تحصیل مال نامشروع به مبلغ ۷ میلیون و ۶۵ هزار و ۵۲۹ یورو و ۸ میلیون و ۷۱۰ هزار و ۳۸۴ دلار است؛ این موضوعیست که قاضی مسعودی به تازگی در شعبه سوم دادگاه ویژه رسیدگی به جرائم اخلالگران و مفسدان اقتصادی به صراحت آن را بیان کرد!!

مرجان شیخ الاسلامی آل آقا




مجید قاری‌زاده در گفتگویی تلویزیونی بیان داشت⇐برای سینماگران مستقل امکان رقابت با معدود تهیه‌‌کنندگانی که هم دفتر پخش دارند و هم به غیر از پردیس‌داری در کلی سالن شریک هستند، وجود ندارد/رییس سینمایی که تجربه سینمایی نداشته باشد بعید است بتواند سینما را در مسیر درست قرار دهد/سرپرست تازه سینما گوشش به چند مشاور تکراری نباشد و درها را باز کند به روی بدنه استخوان خرد کرده سینما

سینماروزان: حضور حسین انتظامی به عنوان سرپرست سازمان سینمایی مدتها بعد از جدی شدن بازنشستگی محمدمهدی حیدریان فضایی را فراهم کرده که به مانند همه تغییر و تحولات، سینماگران، آرای خود برای بهبود اوضاع سینما را در اختیار وی قرار دهند.

به گزارش سینماروزان مجید قاری زاده کارگردان قدیمی سینمای ایران که به بهانه نمایش فیلم «جوانی» در شبکه «آیفیلم» حضور یافته بودد با اشاره به اوضاع سینما گفت: رییس سینمایی که تجربه سینمایی نداشته باشد بعید است بتواند سینما را به مسیر درست قرار دهد. زمانی در این سینما امثال یدالله صمدی و ابراهیم وحیدزاده کمدی می‌ساختند اما این روزها کمدی تبدیل شده به ابتذال.

قاری زاده با تأکید بر یکی از معضلات مبتلابه سینمای ایران ادامه داد: نبود مدیریت قوی موجب شده سینما بدجوری دست سالن داران بیفتد و همین است که جز عده ای معدود مابقی تهیه کنندگان پیشکسوت بیکارند.

کارگردان «پدربزرگ» افزود: سالن داری که هم پخش دارد و هم تهیه کننده است جای رقابت را برای کسی باقی نگذاشته! قبل از انقلاب پخشهایی بودند که سینمادار بودند اما کمتر تهیه کننده ای بود که هم پخش داشت و هم سینمادار. سینماگر مستقل چطور میتواند با تهیه‌کننده‌ای رقابت کند که به غیر از پردیس‌داری در کلی سالن شریک است و دفتر پخش هم دارد؟؟ من هرچقدر هم که محصول باکیفیت تولید کنم، چطور میتوانم با چنین تهیه کنندگانی رقابت کنم؟ 

مجید قاری زاده با اشاره به دوران مدیریت داد بیان داشت: سیف الله داد در مدتی که معاون سینمایی داشت چون سینماگران و زیر و بمهای سینما را میشناخت سعی کرد هم گرفت و گیر ممیزی را کم کند و هم جلوی انحصارگرایی را بگیرد. امیدوارم سرپرست تازه سینمایی گوشش به چند مشاور ثابت و تکراری نباشد بلکه درها را باز کند به روی بدنه استخوان خردکرده سینما و به سراغ همه اهالی سینما بیاید تا بفهمد در سینما چه میگذرد.




عباس رافعی در گفتگویی انتقادی بیان داشت⇐نه حیدریان و نه اسلافش نتوانستند یک سینمای ملی به وجود بیاورند/هر مدیر سینمایی که آمده یک عده فامیل، رفیق و نورچشمی را بر صدر نشاند/عده‌ای هم هستند که در تمامی ادوار-از زمان اصلاح‌طلبان تا دوران اصولگرایان-نورچشمی بوده‌اند!/فقط در دوران مدیریت سیف‌الله داد و جواد شمقدری بود که اتفاقات مثبتی در سینما رخ داد/سینمای امروز عقب‌تر از سینمای فیلمفارسی است/آیا انقلاب کردیم که سینمایمان پر باشد از شوخیهای جنسی یا نمایش دگرباشی؟/صد رحمت به فیلمفارسیها که مدعای ترویج جوانمردی بودند

سینماروزان: با شنیده شدن زمزمه های تغییر رییس سازمان سینمایی به تدریج حجم سینماگرانی که اظهارنظراتشان را درباره اوضاع فعلی سینما مطرح میکنند بیشتر و بیشتر میشود و در این بین مجالی هم پیش می آید که کارنامه مدیریتی ادوار مختلف سینمای ایران مرور شود.

عباس رافعی از جمله کارگردانان پرکار سینمای ایران که بیش از دو دهه از شروع فعالیت‌های حرفه‌ای‌اش در کسوت کارگردانی و فیلمنامه نویسی می‌گذرد با اشاره به رخوت حاکم بر سینما به «جوان» می‌گوید: اگر بخواهیم یک ارزیابی از گذشته داشته باشیم که ببینیم آیا این گذشته می‌تواند چراغ راه آینده باشد یا نه. باید بگویم که نه تنها فقط آقای حیدریان بلکه اسلاف ایشان هم نتوانستند یک سینمای ملی به وجود بیاورند، نتوانستند یک چشم انداز دقیقی از سینمای انقلاب اسلامی را طراحی و اجرا کنند، به همین دلیل وقتی امروز سینما و تولیداتش را رصد می‌کنیم، فیلمی که در شأن جمهوری اسلامی باشد را نمی‌بینیم. در طول این چندین سال وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم شاهد شکل‌گیری اتفاقاتی مثل جریان انقلاب فرهنگی هستیم، اما در گستره سینما یا همان هنر هفتم که یکی از بخش‌ها و شاخه‌های همین فرهنگ است خواهیم دید که هیچ گلی به سر فرهنگ انقلاب نزده‌ایم. مدیران سینمایی ما نتوانستند یک مسیر و بستری را به وجود بیاورند که امروز شاهد تولید چنین فیلم‌های نازلی نباشیم. آیا ما انقلاب کردیم که تولیدات سینمایی‌مان در فیلم‌های جنسی و شوخی‌های مبتذل یا نمایش (اگر نخواهیم ترجمه بدی بگوییم) جنسیت پنهان [یا دگرباشی جنسی]خلاصه گردد؟! آیا ما واقعاً دنبال این بودیم که چنین چیز‌هایی را نمایش بدهیم؟ اگر چنین باشد باید بگوییم صد رحمت به فیلم‌های قبل از انقلاب که مدعای ترویج جوانمردی و قهرمان‌سازی برای جامعه (البته به شکلی که نقد و بحث خودش را می‌طلبد) را داشتند! اما الان وقتی با یک نگاه ارزیابی‌کننده و عیارسنج به سینما نگاه می‌کنیم، متأسفانه می‌بینیم سینمای امروز در برخی مولفه‌ها عقب‌تر از سینمای فیلمفارسی است. 

این فیلمنامه‌نویس در ادامه اظهار می‌دارد: به گمان من در دو دوره مدیریتی می‌توانیم بگوییم یک اتفاقات خوبی افتاد که متأسفانه آن‌ها هم باعث به وجود آمدن تک‌ستاره‌هایی در آسمان سینما شد؛ یکی در دوره مسئولیت مرحوم سیف‌الله داد و دیگری در زمان آقای شمقدری. هر چند خود من منتقد بعضی از سیاست‌های ایشان بودم ولی می‌توانم بگویم که این مدیران، مسئولان دغدغه‌مندی بودند. نمی‌دانم زمانی که قرار بود دوباره آقای حیدریان را برای ریاست سازمان سینمایی در نظر بگیرند، قبل از چنین تصمیمی آیا کارنامه کاری و مدیریت گذشته وی را که قبلاً به عنوان معاونت سینمایی در وزارت ارشاد بوده مورد مطالعه و ارزیابی بررسی قرار دادند؟! آیا فکر کردند که چه معایب و محاسنی در سابقه مدیریتی آقای حیدریان وجود دارد؟!

رافعی با تأکید بر اینکه اتفاقات چند سال گذشته از یک سو جز پراکندن بذر یأس و سرخوردگی در بین سینماگران ارزشی، انقلابی، مستقل، مؤمن و معتقد و از سوی دیگر زمینه ساز تشویق فیلمسازان به سمت ابتذال‌گرایی بود، خاطر نشان می‌کند: من نمی‌خواهم برای رئیس جدید سازمان سینمایی آرزو یا دغدغه‌ای به وجود بیاورم تا برای بهتر شدن اوضاع سینما کمکی انجام بدهد، اما می‌خواهم به او بگویم که اگر کمک نکند بهتر است! در واقع ما را به خیر تو امیدی نیست شر مرسان! یا اینکه ما از طلا شدن پشیمان گشته‌ایم مرحمت فرموده ما را مس کنید! هر مدیر سینمایی که آمده یک عده فامیل، رفیق و نورچشمی پیرامون او هستند که جز برای همان فامیل‌ها و نورچشمی‌های خودش برای هیچ کسی کاری نکرده است، البته یک عده‌ای هم هستند که در تمامی این دوره‌ها به شکل عجیبی نورچشمی همه دولت‌ها بوده‌اند؛ چه چپ، چه راست، چه اصلاح‌طلب و چه اصولگرا! این‌ها در حقیقت مردانی هستند برای تمام فصول! که در حال لذت بردن هستند. این‌ها برای سینما خطرناکند. به قولی می‌توان گفت که مدیران سازمان سینمایی به نوعی جاده صاف کن این نورچشمی‌ها بوده‌اند و فیلمسازان دغدغه‌مند چه در حوزه اجتماعی، دفاع مقدس، کودک و نوجوان یا آثار ملی و دینی به زحمت می‌توانستند خودشان را نشان بدهند یا وارد این عرصه بشوند.

کارگردان و تهیه کننده «کیمیا و خاک» می‌گوید: از آقای حیدریان سؤال کردند که برای سینما چه کاری انجام داده‌اید؟ ایشان هم در پاسخ گفتند، ما کاری کردیم تا تعداد تماشاچی‌ها بیشتر بشود! فیلم‌ها بیشتر فروش کردند! بله، شما ممکن است اگر یک فیلم اروتیک اکران کنید تعداد تماشاچی‌ها و درآمدش بیشتر از آثار دیگر باشد، اما سؤالی که پیش می‌آید این است که آیا آمال و آرزوی شما این است؟! فیلمی که سعی در پرده‌دری دارد یا بنیان خانواده را هدف قرار داده؛ فیلمی که دیالوگ‌هایش ملغمه‌ای از جوک‌های تلگرامی و فضای مجازی است، اکرانش افتخار دارد؟! این روز‌ها اگر  فیلمی که قصد دارد در مقابل جامعه آینه قرار بدهد ساخته هم بشود، به دلیل فضای تنگ به وجود آمده دیده نخواهد شد چراکه شهر در دست مبتذل‌سازان است. سینما‌ها در قُرُق آنهاست.

وی در پایان می‌افزاید: مولوی در جایی می‌گوید، روزی یک شخصی که کارش با فاضلاب و تخلیه فضولات ارتباط داشت، گذرش به بازار عطرفروشان افتاد. به محض ورود آن فرد به بازار و استشمام بوی عطر در فضای آنجا، حالش بد می‌شود و غش می‌کند! مردم جمع می‌شوند و می‌گویند باید چه کار بکنیم؟ یکی در میان جمعیت می‌گوید من این مرد را می‌شناسم. بروید و مقداری پِهِن و فضولات بیاورید و زیر دماغش بگیرید تا به هوش بیاید! الان وضعیت سینمای ما به چنین روزی افتاده است، اگر فیلمی با قاعده سینمایی و درام و نیز ناظر بر ارزش‌های انقلاب بسازیم دیده نمی‌شود چراکه ذائقه مردم خراب شده و نسبت به چنین اثری اقبال ندارد و مقصر تمام این اتفاقات سازمان سینمایی وزارت ارشاد اسلامی است نه کس دیگری.




حقایقی ناگفته درباره محمدعلی فردین⇐از مرگ به دلیل قصور پزشکی تا چرایی عدم بازگشت به سینما با «ترن»، «جهان پهلوان تختی» و «باد و شقایق»

سینماروزان: همزمان با هفدهمین سالگرد درگذشت محمدعلی فردین بد ندیدیم که درباره چند حقیقت مربوط به این بازیگر سرشناس حرف بزنیم؛ حقایقی که از مرگ به دلیل قصور پزشکی گرفته تا عدم بازگشت به سینما با آثاری همچون «ترن»، «جهان پهلوان تختی» و «باد و شقایق» را دربرمی گیرد.

مرگ بر اثر قصور پزشکی

 در ماههای اخیر درباره مرگ کیارستمی بر اثر قصور پزشکی فراوان گفته شده اما شاید کمتر کسی بداند محمدعلی فردین هم به خاطر نوعی قصور پزشکی فوت شده است. فردین به دلیل نارسایی در بخش تحتانی قلبش فوت شد و این مسأله‌ای نبود که پزشک اورژانس آن را تشخیص دهد.

 وقتی بخش تحتانی قلب دچار مشکل میشود علائم قلبی به صورت گوارشی نشان داده می‌شود یعنی به صورت درد معده، استفراغ و تهوع و همین میشود که تماس تلفنی با اورژانس منجر به ایجاد شبهه مشکل گوارشی می‌گردد و فردین هم توصیه های گوارشی را انجام می‌دهد اما در نهایت به دلیل نارسایی قلبی که تشخیص داده نشده بود، فوت می‌کند!

تلاشهای ناکام برای بازگشت

بعد از آن که «برزخیها» به واسطه شانتاژهای مخملباف در یکی از نماز جمعه های آن زمان پایین کشیده شد و بازیگران مختلف فیلم و از جمله فردین ممنوع الفعالیت شدند، در برهه های زمانی مختلف مدام درباره بازگشت فردین به سینما شنیده شد.

یک بار در اواسط دهه 60 و با فیلمی به نام «ترن» امیر قویدل که مضمونی علیه فعالیتهای رژیم سابق داشت فردین بنا بود با ایفای نقش راننده قطاری که در برابر سرکردگان رژیم سابق طغیان می‌کند به سینما بازگردد اما جلوی این بازگشت گرفته شد و در نهایت این نقش نصیب فرامرز قریبیان شد.

بار دوم اواسط دهه 70 و با فیلم «جهان پهلوان تختی» بهروز افخمی بود که زمزمه‌های بازگشت فردین به سینما شنیده شد؛ تختی دوست مشترک حاتمی و شریک حاتمی در سینما جمهوری بود. ضمن اینکه هم‌تیمی‌ تختی هم بود و در المپیک توکیو همراه تختی بود.

بنا بود در فیلم افخمی فردین نقش یک کارگردان را بازی کند که خودش قبلا کشتی گیر و هم اتاقی تختی بوده است و به عنوان محمدعلی فردین وارد داستان شود و نه به مانند آنچه بعدتر عرب نیا ایفا کرد که در جایگاه افخمیِ کارگردان وارد داستان شد! درباره حضور فردین در «جهان پهلوان…» خبررسانی هم شد و بسیاری امیدوار بودند به وقوع این اتفاق که می‌توانست یک یادگاری ارزشمند برای سینمای ایران باشد ولی به دلایل مختلف که یکی از آنها حضور سیمافیلم به عنوان سرمایه‌گذار بود این حضور هم محقق نشد.

بار سوم باز هم اواسط دهه 70 بود و مربوط به فیلمی به نام «باد و شقایق» به کارگردانی سیدضیاءالدین درّی؛ «باد و شقایق» فیلمی خانوادگی با درونمایه زندگی یک کارگردان مبتلا به اعتیاد بود که در نهایت به دلیل ابتلا به ایدز می‌میرد. درّی تمایل داشت که پایان بندی فیلم خود را با حضور فردین در سکانسی ماندگار بچیند.

فردین چون آشنایی قبلی با درّی داشت علیرغم کوتاه بودن نقش پیشنهادی قبول کرد که در فیلم حاضر شود. در پایان «باد و شقایق» شخصیت اصلی داستان که یک کارگردان بود بر اثر ابتلا به ایدز می‌میرد و حین تشییع این شخصیت به ناگاه فردین در میان جمعیت دیده می‌شود؛ شناخته شدن فردین در میان جمعیت است که باعث می‌شود مردم او را روی دست بلند کنند و به وی ادای دین کنند. مقدمات حضور فردین در این فیلم انجام شده بود با این حال حسد یک همکار تازه به دوران رسیده مانع حضور فردین در این فیلم شد.