1

بازتولیدِ بیک ایمان‌وردی؛ راه نجات سینما!؟/اصغر نعیمی کارگردان مطرح کرد

سینماروزان/اصغر نعیمی(منتقد و کارگردان سینما): امروز در حالی وارد سالمرگ رضا بیک ایمانوردی شدیم که سینمای گرفتار در انواع و اقسام بحران‌ها، راه نجات خود را در بازتولید مایه‌هایِ همان سینمایی دیده که بیک ایمانوردی از واضح‌ترین نمادهای آن است و سال‌ها پیش قدغن شده بود.

او نقش مهمی در ساز و کار سینمای عامه پسند ایران داشت و با تیپ منحصر به فردی که _با همکاری منوچهر اسماعیلی به عنوان دوبلور_ ساخت فراتر از یک بازیگر صرف، شکل دهنده لحن فیلم، و با کارنامه‌ای پر تعداد بیش از یک دهه هنرپیشه‌ای تاثیرگذار در موفقیت فیلم‌ها بود؛ چیزی که امروز سینمای ایران از آن بی بهره است. سوای این، بیک ایمانوردی، جدا از شمایل همیشگی‌اش در فیلم‌های مفرح، در نقش‌های جدی نیز حضوری موفقیت آمیزی داشت که اوج آن را می‌توان در بازی غافلگیرکننده‌اش در درام تاثیر گذار “روسپی” به کارگردانی عباس شباویز دید. توانایی و انعطاف او در اجرای نقش‌های متفاوت و تیپ‌های متنوع در حدی بود که به حق او را “مرد هزار چهره” سینمای ایران لقب داده بودند.

رضا بیک ایمان وردی+داریوش اسدزاده
رضا بیک ایمان وردی+داریوش اسدزاده

دریغا که این هنرپیشه قدر نادیده در دیاری غریب سرنوشتی تراژیک یافت و سرانجام نیز در فقر و انزوا درگذشت. همیشه به این فکر می‌کنم که در آن سوی دنیا اگر مثلا بازیگری در تراز #ژان_پل_بلموندو دارند تا پایان عمر از او مثل گنجی گرانبها حراست می‌کنند و در سوگ درگذشتش برای وداع با او نیز مراسمی درخور و باشکوه تدارک می‌بینند اما اینجا هنرمندان تاثیرگذار را به حاشیه رانده، خانه نشین یا آواره غربت کرده و به جای‌شان نمونه‌های جعلی و غیر اصیل از آنان و آثارشان تولید و نمایش داده می‌شود!




ماجرای ابراز ارادت کیارستمی به بیک‌ایمان‌وردی

سینماژورنال: در روزهای بعد از درگذشت عباس کیارستمی همه جور خاطره نگاری و شرح کارنامه هنری درباره او شنیده بودیم الا تعریف وی از رضا بیک ایمان وردی یکی از چهره های سینمای پیش از انقلاب اسلامی.

به گزارش سینماژورنال هوشنگ گلمکانی اما در یادداشتی در “فیلم” که به ذکر خاطره های پراکنده از کیارستمی اختصاص دارد روایتی ارائه داده از علاقه کارگردان “طعم گیلاس” به بیک ایمان وردی.

کیارستمی شروع کرد به تعریف از بیک…
گلمکانی که پس از سالها کار مطبوعاتی توانست در دولت یازدهم به سیاستگذاری گروه دولتی هنروتجربه برسد نوشته است: سال 82 به مناسبت مرگ بیک ایمان وردی مطلبی نوشتم با عنوان “سرطان تنهایی”. چند روز بعد کیارستمی تماس گرفت و شروع کرد به تعریف از آن مطلب و از بیک ایمان وردی.

وی ادامه داده است: اگر قرار بود لیستی طولانی از کسانی تهیه کنم که چنین نظری دارند قطعا کیارستمی در آن نمی بود اما حرفهایی که او گفت نشانگر دید وسیع کسی است که میانه ای با کلیشه ها و دیدگاههای قالبی ندارد.

کار امثال بیک ایمان وردی خیلی اهمیت دارد
به گزارش سینماژورنال اما حرفهایی که کیارستمی درباره بیک ایمان وردی گفته چنین است: کار این دسته از نمایشگران و بازیگرانی مانند بیک ایمان وردی به دلیل نفوذ و تاثیرگذاری مردمی شان به نظرم خیلی اهمیت دارد. راستش یکی از دلایلی که خودم در جوانی به سینمای ایتالیا علاقمند شدم دیدن فیلمهای توتو و سوفیا لورن بود.

کیارستمی ادامه داده است: موقع تدارک فیلم “ده” وقتی امین را دیدم و برای بازی در این فیلم پسندیدم مادرش او را آورد و مرا با مقداری لقب و تعارف به پسر معرفی کرد و پسر بی اعتنا اظهار ناآشنایی کرد و گفت تابحال اسمم را نشنیده و از من پرسید تو حمید لولایی را میشناسی؟ گفتم نه و او گفت در فیلم کسی که حمید لولایی را نمی شناسد بازی نمی کنم.

حمید لولایی از تو مهمتر است

این کارگردان افزوده است: از امین پرسیدم چرا. گفت او آدم خیلی مهمتری است؛ تو میتوانی در یک لحظه پنج میلیون نفر را بخندانی؟ دیدم عجب استدلال محکمی است. واقعا هم کسانی که می توانند میلیونها نفر را بخندانند یا به هیجان بیاورند در جایگاه خودشان آدمهای مهمی هستند و بیک ایمان وردی یکی از آنها بود.




بعد از نگارش سناریوی اثری محصول افغانستان⇐امیر آقایی نقش یک افغانی را بازی می‌کند+عکس⇒در سریالی که نامش یادآور فیلمی با بازی فردین-بیک‌ایمان‌وری است

سینماژورنال: امیر آقایی که اخیرا نگارش سناریوی فیلمی با عنوان “اتوپیا” محصول افغانستان ساخته “حسن ناظر” را تجربه کرد و در این فیلم از مصائب زنی افغان به نام “جانان” گفت که برای لقاح مصنوعی به بریتانیا می رود، در تازه ترین تجربه بازیگری خود در نقش یک مرد افغان ظاهر شده است.

به گزارش سینماژورنال امیر آقایی در سریال “چرخ فلک” که نام آن برگرفته از یکی از آثار پرفروش صابر رهبر با بازی محمدعلی فردین و رضا بیک‌ایمان‌وردی است(!!) در نقش مردی افغان ظاهر شده است.

در نقش مردی افغان که به دنبال برادرش است

آقایی که اخیرا ملودرام پرفروش “کوچه بی نام” را روی پرده داشت در اپیزودی به نام “خالد” از “چرخ فلک” بازی کرده است؛ آقایی در این اپیزود در نفش مردی افغان به نام “ظهیر” ظاهر” شده است که برای یافتن برادر کارگرش به ایران می آید.

برادر ظهیر که “خالد” نام دارد علاوه بر کارگری ساختمان در حال تحصیل در رشته پزشکی است(!) و همین مسأله است که ادامه ماجراها را شکل می دهد.

حسین سلیمانی که تجربه فراوانی در ایفای نقش کاراکترهایی از طبقه پایین اجتماع داشته در نقش برادر امیر آقایی ظاهر شده است.

جالب است که در این فیلم هم آقایی به مانند آثار اخیرش از “کوچه بی نام” تا “شیفت شب” و “بادیگارد” همچنان با  انبوهی ریش ایفای نقش کرده است!!!

به اشتراک کارگردان “اشک سرما” و دستیار کارگردان “از کرخه تا راین”

به گزارش سینماژورنال “چرخ فلک” با همکاری مشترک عزیزا.. حمیدنژاد کارگردان سرشناس سینما و صاحب آثاری چون “هور در آتش” و “اشک سرما” و همچنین بهرام عظیم پور دستیار کارگردان آثاری چون “از کرخه تا راین”، “موج مرده” و “در کوچه های عشق” تولید می شود.

 قاسم زارع، خسرو احمدی، محمودرضا رحیمی، توفان مهردادیان، داوود ذاکری، بهمن ملکی، ستاره حسینی، مهسا هاشمی و مریم امینیان دیگر بازیگران “چرخ فلک” هستند که به احتمال زیاد رمضان 95 روی آنتن می رود.

تهیه کنندگی این مجموعه را مجید مولایی برعهده دارد؛ تهیه کننده تنها تجربه کارگردانی حمید فرخ نژاد با نام “سفر سرخ” که 16 سال بعد از تولید همچنان توقیف است.

چرخ فلک

امیر آقایی در “چرخ فلک”

چرخ فلک
امیر آقایی و حسین سلیمانی در نمایی از “چرخ فلک”



اسدا.. یکتا: فردین پیغام داد که بیا کمکت کنم اما پیغام دادم از شما به ما رسیده/ارشاد گفت سیگارفروشی نکنم و به‌جایش ماهی ۱۲۰هزارتومان به حسابم می‌ریزد؛ نمی‌دانم با این همه پول چه کنم؟!!

سینماژورنال/علی کیانی‌موحد: کوچه پس کوچه های محله کارخانه قند ورامین را که قدم بزنید و از مردم درباره اش بپرسید، همه خانه اش را می شناسند. مردم با عزت و احترام فراوان از وی یاد می کنند و چنان با افتخار از همسایگی با وی صحبت می کنند که گویی یکی از سران کشور است!

دوست داشتنی بودن شخصیتش باعث شده که تا این حد بین مردم محبوب باشد و همه از وی به نیکی یاد کنند.

از اسدالله یکتا صحبت می کنم. هنرپیشه دوست داشتنی که در بسیاری از فیلمهای کمدی پیش و پس از انقلاب حضور داشته اما این روزها از وی خبری نیست. عکسی تکان دهنده از وی در حال فروختن سیگار چندسال پیش منتشر شد و بسیاری از مردم با دیدن آن متاثر شدند اما این تاثر هیچ سودی برای وی نداشت. وی مدتهاست که در سینما و تلویزیون حضور ندارد و به خاطر مشکلات جسمی حتی دیگر سیگار هم نمی تواند بفروشد…

این گفتگو همزمان در “اطلاعات هفتگی” منتشر شده است.

*چند وقت است که کار سینمایی یا تلویزیونی نداشتید؟

کار هست اما چه فایده؟! سه ماه پیش در یک فیلم سینمایی بازی کردم اما هنوز حقوق من را نداده اند. ده شب از ورامین به فشم رفتم اما آخرش هیچ! کاری هم که پول بدهند، خیلی زیاد نیست. مبلغ اندکی در ابتدای کار می دهند و باید دنبال طلبمان بدویم.

*چند سال پیش عکسهایی از شما منتشر شد که در تهران مشغول سیگار فروشی هستید. جریان آن عکسها چه بود؟

اتفاقا خیلی ها از من این سوال را می پرسیدند. مگر امورات زندگی من نباید بگذرد؟ مدتی این کار را انجام دادم اما از لحاظ عصبی تحت فشار قرار گرفتم و سیگار فروشی را هم جمع کردم. همان زمان سکته کردم و مدتها در بیمارستان بستری شدم. هیچ حرکتی نمی توانستم انجام دهم. هیچ فردی هم سراغ من نیامد. سراغ خانه هنرمندان رفتم، گفتند چشم، به فکر شما هستیم. اما هیچ خبری هم از آنها نشد. هرجایی مراجعه می کنم می گویند از دست ما کاری برنمی آید. زمانی مانند فردین و بیک اسم من در سینمای ایران مطرح بود و برای بودن من در کارهایشان سرودست می شکستند اما امروز وضعیت زندگی من اینگونه است.

*سراغ وزیر ارشاد و وزراتخانه رفتید؟

بله، سراغ هرکسی که فکر کنید رفتم. همان زمان که سیگار می فروختم از وزارت ارشاد با من تماس گرفتند که شما شأن خود را حفظ کنید و به عنوان یک بازیگر باسابقه نباید در کنار خیابان سیگار بفروشید. اگر امکان دارد این کار را دیگر انجام ندهید. من هم گفتم از خدا می خواهم که دستفروشی نکنم اما چگونه زندگی ام را بگذرانم؟ خرج زن و بچه هایم را از کجا بیاورم؟! آنها هم گفتند یک کاری می کنیم. الان چهار سال است که قرار شده یک کاری بکنند. سیگار فروشی حداقل این حسن را داشت که آب باریکه ای در زندگی ام بود که به خاطر شرایط جسمی آن کار را دیگر نمی توانم انجام دهم. البته ارشاد ماهی 120 هزار تومان به حساب من پول می ریزد! (باخنده)مانده ام با این همه پول چه کنم؟!

*یارانه هم که می گیرید…

آنهم که دلشوره داریم می دهند یا نمی دهند؟! شنیده ام آن هم قرار است دیگر پرداخت نشود.

*بیمارستان که بستری بودید، کسی سراغ شما آمد؟

هیچ فردی. از مسوولان که دیگر قطع امید کرده ام و می دانم که به طور کل من را فراموش کرده اند.

*سراغ سالهای دور برویم. چه شد که اسدالله یکتا بازیگر شد؟

من در یک مغازه زرگری، شاگردی می کردم. عمویم فوت شده بود و از صاحب مغازه خواستم اجازه دهد در مراسمش شرکت کنم. وی مخالفت کرد چراکه خیال می کرد بهانه الکی آورده ام تا از زیر کار در بروم. به بهانه چای آوردن از مغازه خارج شدم و رفتم! دیر به مراسم رسیدم و عمویم را خاک کرده بودند. به خانه رفتم و حالم اصلا خوب نبود. برای آنکه حالم بهتر شود، به تئاتر پارس رفتم. وضع مالی ام خوب نبود و یواشکی وارد تئاتر شدم. مدیر تئاتر متوجه شد و پس از آنکه برنامه تمام شد، مچم را گرفت. گفت کجا می ری؟! گفتم خانه! گفت دوست داری وارد تئاتر شوی؟! گفتم بدم نمی آد اما هیچ چیزی بلد نیستم. وی گفت به همراه گروه تمرین کنم. از من خواست یک بزرگترم را همراه خودم ببرم تا رضایتنامه امضا کند. می دانستم که خانواده ام مخالفت می کنند، پس به آنها حرفی نزدم و خودم سراغ مدیر تئاتر رفتم. گفتم خودم بزرگتر خودم هستم! شما با من کار دارید، با خانواده چه حرفی می خواهید بزنید؟ وی هم حرف من را قبول کرد و مرا به یک گروه تئاتر معرفی کرد و کار من شروع شد. حضور من در آن گروه باعث شد چندتا تماشاگر به کار اضافه شود و از بودن من راضی بودند. یک شب پس از پایان نمایش فردی سراغ من آمد و گفت می خوای کار کنی؟! گفتم من که دارم کار می کنم. گفت نه، یه کاری هست توی سینما. مثل همین تئاتر اما راحت تره! خرابکاری هم بکنی، راه برگشت داره! مردد بودم اما قبول کردم. اسم پروژه “مراد و لاله” بود.

اسدا.. یکتا
اسدا.. یکتا/عکس: علی کیانی موحد

*کار در سینما چطور بود؟

آن زمان ولنجک بیابان بود و برای فیلمبرداری به آنجا رفتیم. قرار بود از یک تیر چراغ برق پایین بپرم و یک دیالوگ بگویم. از تیر که پایین پریدم، خوردم زمین و سرم شکست. تمام صورتم خونین شد. کارگردان می گفت چرا رویت را به سمت دوربین نمی کنی؟! کات داد و وقتی من را دید تعجب کرد. مرا به بیمارستان رساندن و گفتند هروقت حالت خوب شد، دوباره بیا. فردایش سر لوکیشن رفتم. کارگردان متعجب شد و گفت تو دیگه چه اعحوبه ای هستی؟! مگه حالت خوب شده؟ گفتم که صحیح و سالم هستم. گفت معلومه به این کار علاقه داری، خودم هواتو دارم. در آن کار قرار بود یک سکانس داشته باشم اما کارگردان از من خوشش آمد و نقش من پررنگ شد. پس از اکران فیلم مشهور شدم. چند سالی با شاه فالوده نمی خوردم! وضع مالی ام هم خوب شد.

*پول خوبی می گرفتید؟

بله! برای اولین کارم 1500 تومان دستمزد گرفتم. پس از گرفتن دستمزد خیلی خوشحال شدم. چند دست لباس برای مادر و پدر خریدم و به خانه رفتم. پدر با تعجب گفت اینا رو از کجا آوردی؟! گفتم کار کردم. گفت کار خلاف نکنی! گفتم خیالت راحت، کار خلاف نیست. فیلم بازی می کنم! گفت فیلم؟ چی هست؟! فیلم بازی کردن چیه؟! آن زمان تلویزیون هم نداشتیم. به سختی به وی فهماندم که داستان چیست.

*جزو بازیگران ثابت اکثر فیلمهای سینمایی کمدی آن زمان بودید…

بله، خیلی از کارگردانها دنبال من بودند. با تمام هنرمندان بزرگ همبازی بودم. اسم من در تیتراژها همیشه جز بازیگران اول بود. جذب سینما شده بودم و تئاتر را هم کنار گذاشتم. برای خودم چهره شده بودم و مردم در خیابان من را می شناختند.

*از چه زمانی اسدالله یکتا کمتر دیده شد؟!

وقوع انقلاب اسلامی باعث شد مدتی همه خانه نشین شوند. برخی از هنرپیشه ها را دادگاه انقلاب احضار کرد که البته من جزو آنها نبودم. پیش از انقلاب کار خاصی نداشتم که بخواهند من را احضار کنند، البته استرس هم داشتم. چندصباحی پس از انقلاب بیکار بودم. آن زمان چاپخانه ای داشتم و زندگی ام از آن راه می گذشت. البته یک بوتیک هم چندصباحی پیش از انقلاب تاسیس کرده بودم که در ایام حکومت نظامی تمام اجناس آن غارت شد و هیچ چیزی برایم نماند. برای کسب درآمد مجبور شدم خانه ام را به قیمت 570 هزارتومان بفروشم تا کار دیگری راه بیندازم که آنهم نگرفت.

*و کی دوباره به تلویزیون راه یافتید؟

تا سال 63 یا 64 بود که پیشنهاد بازی با “چاق و لاغر” به من رسید. پیش از آن خیلی ذهنم درگیر بود. فکر به اینکه قرار نیست دیگر بازی کنم واقعا اذیتم می کرد. پس از “چاق و لاغر” به تدریج در کارها حضور داشتم. به تدریج کار کمتر و کمتر شد. البته به این هم فکر می کردم که فردین با آن عظمت بیکار بود. همین فکر کمی به من آرامش داد.به هرحال سالی یا دوسالی یک نقش به من پیشنهاد می شود و در کارهای سینمایی و تلویزیونی حضور داشتم. خودم هم پیگر این قضیه نبودم که چرا کمتر به من کار می دهند.

*گفتید چاپخانه داشتید، چرا آنرا جمع کردید؟

چهار شریک بودیم که یکی از آنها کلاه بردار از آب درآمد و تمام اموال من و دیگر شرکا را بالا کشید. خودش هم بعد مدتی معتاد شد و از شدت اعتیاد فوت کرد. به تدریج اوضاع مالی هم بدتر می شد.

*گفتید به تدریج کم کار شدید. در این ایام کم کاری پیشنهاد می شد یا در کل پیشنهادی نداشتید؟

پیشنهادها که بود اما خیلی از آنها به نتیجه نمی رسید. مثلا قرار بود “چاق و لاغر 2 ” ساخته شود که سرنوشتش مشخص نشد. یا برای سریال “مختارنامه” از من تست گریم هم گرفته شد. سر لوکیشن هم حاضر شدم اما بعد از مدتی دیگر خبری از آنها نشد. این مدل کار به من پیشنهاد می شد اما خودم هنوز نمی دانم چرا دیگر صدایم نمی کردند.

*شنیده ام فردین به شما کمک می کرد…

نه، چنین چیزی نبوده. یکبار فردین به من پیغام داد که سراغش بروم. می دانستم که وی دست به خیر دارد و بچه های قدیمی سینما را دور خود جمع کرده و ماهیانه به آنها کمک می کند. حتی برخی نمی دانستند که این کمک از جانب فردین است و پس از فوتش متوجه این قضیه شدند. من هم می دانستم که می خواهد به من کمک مالی کند. آن زمان وضع مالی ام آنچنان بد نبود که احتیاج به کمک داشته باشم. پیغام دادم که از شما به ما رسیده، هنوز دستم به دهنم می رسد!

*فردین وضع مالی خوبی داشت؟

بله، فردین وضع مالی خیلی خوب داشت. اگر اشتباه نکنم فردین از راه قنادی که داشت، درآمد خوبی کسب می کرد و به همین دلیل می توانست به بقیه کمک کند. خدا فردین را بیامرزد، مرامی که داشت فقط در فیلم نبود بلکه در زندگی واقعی نیز همانند فیلمهایش مرد بود،یک مرد واقعی.

*باهمدوره ای های پیش از انقلاب در ارتباط نیستید؟

اکثر آنها که مرحوم شده اند، آنهایی هم که هستند آنقدر درگیر زندگی شخصی شان هستند که من توقعی ندارم تا حالی از من بپرسند. برخی دورادور حال من را می پرسند. فقط تماس می گیرند و می گویند چه کار می کنی؟ من هم می گویم خانه نشسته ام! در همین حد ارتباط با دیگران وجود دارد. برخی هم می آیند فقط حرف می زنند و می روند. یک سری پیشنهاد می دهند اما هیچکدام را عملی نمی کنند.

*چه زمانی ازدواج کردید؟

سال 57. آن زمان چهره بودم. آقایی به نام عباس عباسی من را به خانواده همسرم معرفی کرد. به وی گفتم اول با خانواده همسرم صحبت کن و بگو که قدم کوتاه هست و هنرپیشه هستم و ممکن است مردم در خیابان من را بیش از حد تحویل بگیرند. وی هم با خانواده همسرم صحبت کرد و آنها هم گفتند که مشکلی ندارند. ازدواج ما هم جالب بود. تمام مراسم ما در یک روز بود. صبح خواستگاری کردیم و شب عروسی گرفتیم! حاصل ازدواج ما هم شش بچه هست، دو دختر و چهار پسر. پسر کوچک من علاقه زیادی به بازیگری دارد. هرچه هم به وی می گویم از سرنوشت من عبرت بگیر، حرف گوش نمی دهد!

*فکر می کنید دلیل این کمرنگ شدن شما چیست؟

در بین مردم کمرنگ نیستم. آنها هنوز من را دوست دارند و سراغم را می گیرند اما همکاران بی معرفت شده اند. فکر می کنم به دلیل اینکه پس از انقلاب کم کار شده ام، بسیاری از دوستان هم دیگر سراغم را نمی گیرند. برخی فکر می کردند که شاید من عضو لیست سیاه ارشاد باشم! من عضو خانه سینما هستم، اگر مشکلی بود که آنجا مرا عضو نمی کردند. یک روز از آنجا تماس گرفتند که به ما سر بزن، گفتم چرا؟ گفتند اگر سر نزنی همین حقوق اندکت را هم قطع می کنیم. به سختی آنجا رفتم و گفتم نمی شود با تماس تلفنی حالی بپرسید و مطمئن شوید که هستم؟ گفتند نه، شما باید سالی دو سه بار در اینجا حاضر شوید. گفتم تا اینجا آمده ام، حداقل به من وام بدهید. خندیدند و گفتند بهت خبر می دهیم! قرار است خبر بدهند!

*این روزها اسدالله یکتا چه توقی از دیگران دارد؟

من از هیچ فردی توقعی ندارم. توقع این را ندارم که فردی بیاید به من کمک مالی کند چراکه خود را فقیر نمی دانم! من یک بازیگر هستم و تنها توقع من این است که پیشنهاد کار به من شود و به تخصصم برسم. من بازیگر هستم و سالی در دو فیلم یا سریال بازی کنم، برای من کافی است. من به دنبال کار هستم نه کمک مالی از فردی.




تمجید کیانوش عیاری از بیک‌ایمان‌وردی!

سینماژورنال: در روزگاری که حتی بازیگرانی که حیات هنری خویش را مرهون فیلمفارسیها هستند زبان جز به انتقاد از آن سینما و ستارگانش باز نمی کنند اینکه کارگردانی که شکوفایی هنری اش در دوران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی رقم خورده از برخی بازیگران آن روزگار تقدیر می کند، جالب است.

به گزارش سینماژورنال کیانوش عیاری کارگردان سینمای ایران در جایی از تازه ترین گفتگوی خود به تمجید از توانایی هندی برخی از چهره های سرشناس سینمای قبل از انقلاب پرداخته است.

به گزارش سینماژورنال عیاری که با “شرق” سخن می گفته به صراحت از این گفته که اگر امثال بیک ایمان وردی با کارگردانان خوبی کار می کردند قطعا اتفاقات بهتری برای آنها می افتاد.

سینماژورنال این بخش از گفتگوی عیاری را ارائه می دهد:

در روابطی که با هم داشته‌ایم ازجمله چندین سفر به اقصی نقاط کشور، چند بار از تو شنیده‌ام بهترین بازیگران سینمای ایران، رضا فاضلی، بیک‌ایمانوردی، حسن رضایی و مهران رجبی هستند. به نظرم این یک شوخی است… .
اصلا. فکر می‌کنم اینها بهترین بازیگران سینمای ایرانند. بیک‌ایمانوردی همه فیلم‌هایی که بازی کرده، مبتذل بودند. ولی من چون شاخک‌های حساسی دارم، می‌توانستم ببینم زیر این بازی کلیشه‌ای و این داستان‌های سطحی، چه گوهری نهان است. به شکلی که اگر با یک کارگردان خوب مثل داریوش مهرجویی کار می‌کرد، ثابت می‌شد درست می‌گویم.

 بر چه اساسی؟ بازی‌اش که فیگوراتیو و اغراق‌شده بود، شکل و شمایل خوبی هم که نداشت. از او بدتر، رضا فاضلی است که در فیلم «سفر سنگ» کیمیایی هم بازی کرد ولی همانی بود که در فیلم‌های سطحی از او دیده‌ایم. همین مهران رجبی هم که چند فیلم با او کار کرده‌ای، همان شیوه بازیگری اغراق‌شده در فیلمفارسی‌ها را دنبال می‌کند… .
در همه فیلم‌هایی که با او ساخته‌ام، اثری از هنر بازیگری در او ندیده‌ام. این هنر آن‌قدر محو و گم است که به یک ارزش تبدیل می‌شود؛ همان چیزی که در کار مارلون براندو و رابرت دنیرو می‌بینیم.