1

آقای محسن چاووشی! از صندوق ذخیره فرهنگیان هم بخوان! 

سینماروزان/حامد مظفری: آقای محسن چاووشی! چه خوب که توانستی با تهدید به مهاجرت و در کوتاهترین زمان ممکن مجوز آلبوم «ابراهیم» را بگیری.

آقای چاووشی! دمت گرم که با قطعه «ای ماه مهر» ادای دین کردی به کودکان فقیر سرزمینت!

بازدمت گرمتر که در ترانه «در آستانه پیری» از «دوندگی» بی حاصل «جماعت» مینالی!

دست مریزاد که در قطعه «همراه خاک اره»، «سربار بودن» در عسلی به نام «نفت» را جار میزنی!

بارک الله که ملت را دعوت میکنی به آن که «جهان فاسد مردم را» دور ریخته و به «عطر نافه خود» خو کنند!

اما میدانی جای چه چیز در ترانه هایت خالیست؟

جای فریادهای مالباختگان موسسات مالی-اعتباری!

جای مردمی که کرور کرور پولشان در ارگانهایی تلف میشود که روسایشان، دفاع مقدس را مجالی کرده‌اند برای کاسبی خودیها!

جای هزاران فرهنگی که چشم امیدشان به صندوق دخیره ای بود که هیچ کس نفهمید چگونه وامهای کلان را در اختیار چشم‌چرانانی قرار دارد که نه اسمشان فرهنگی بود و نه رسمشان!

آقای محسن چاووشی که از آقازاده سیاستمدار اصلاح‌طلب تا برادرزاده سیاستمدار اصولگرا و از تهیه‌کننده درگیر در پرونده صندوق تا سازمان ارزشی حمایتت کرده‌اند تا بدون برگزاری حتی یک اجرای زنده، مدام آلبوم بدهی، بد نیست زکات مالت را قطعه‌ای کنی درباره یکی از انبوه مسأله مبتلابه پیرامونی بلکه ژست مردمخواهی‌ات باورپذیرتر شود!!

شاید هم همکاری پیشین با امثال تهیه کننده درگیر در ماجرای صندوق در سریالی خانگی، جسارت انتقاد از اینان را ازتان گرفته که در آن صورت خواندن از لگد به شیر صبور(!) نیز دردی از ملت زمینگیر از صبر(!) دوا نخواهد کرد و فقط به حدیث نفسی دردناک خواهد ماند از حنجره ای متصل!!




در حالی که خلأ ۱۲۰ ساله سینمای ایران، نداشتن بازار خارجی برای اکران است⇐راه‌اندازی سایت و خبرگزاری و vod در رئوس فعالیتهای «شورای عالی بین‌الملل» قرار گرفت!!!

سینماروزان/حامد مظفری: محمدمهدی حیدریان از همان آغاز حضورش در سازمان سینمایی علاقه زیادی به راه اندازی شورا در سازمان داشت؛ شوراهایی که از مقاومت تا معناگرا و سینمای اجتماعی را دربرمیگرفت و هرچند مشخص نشد خروجیشان چیست اما امتداد آن به راه اندازی شورایعالی بین الملل سینمای ایران رسید.

شورای تازه تأسیس بین‌الملل که رائد فریدزاده-برادرزاده مهدی فریدزاده و خواهرزاده حسن خجسته- دبیرش شده لابد برای آن که دوام خویش را تضمین کند(؟!) فهرستی 22بندی از فعالیتهای پیش‌رویش را منتشر کرده؛ فعالیتهایی که بنا به نام شورا هم که شده باید مرتبط با حوزه بین الملل و البته سینما باشد.

اما عجیب است که در میان رئوس فعالیتها، با راه اندازی یا حمایت از راه اندازی پایگاههای خبری، خبرگزاری سینمایی و سامانه‌های آپلود فیلم که میشود همان vod ها، برخورد میکنیم!!

آخر با کدام منطق راه‌اندازی رسانه سینمایی هم باید توسط شوراهای دولتی صورت گیرد؟ اعضای حاضر در شورای بین‌الملل کافی بود به سرنوشت قدیمی‌ترین رسانه‌های دولتی از روزنامه گرفته تا خبرگزاری نگاهی بیندازند و ورشکستگی مطلق آنها را در عین تزریق مدام بودجه های میلیاردی می دیدند تا هیچ گاه به ذهنشان هم خطور نمی‌کرد که به سراغ راه انداختن خبرگزاری و پایگاه خبری بروند.

از آن سو راه‌اندازی سامانه آپلود فیلم چرا باید در دستور کار شورایی کاملا دولتی قرار گیرد؟ وقتی ده ها سامانه vod و iptv فعال در کشور داریم که بسیاری از آنها هم از فقر محتوا رنج می برند چه مرضی است که دوباره سامانه ای تازه برای آپلود فیلم راه اندازی شود؟؟

برادران حاضر در شورایعالی بین الملل! پول و آن هم بیت المال، علف خرس نیست که بنا شود با موازی کاریهای این چنینی به باد رود.

فقط قدری تأمل کنید بر سرنوشت تراژیک و انتقادبرانگیز محافل دولتی تأسیس شده در همین سالهای اخیر-از آن گروه سینمایی کاملا ایزوله تا جشنواره‌ای موسوم به جهانی-تا دریابید قدم اول مفیدفایده شدن در روزگار ما، پرهیز از کمّیت‌گرایی، تمرکز بر تخصص‌گرایی و رفع کمبودهای مبتلابه است و نه فهرست کردن سیاهه‌ای از دستورکارهایی که هیچ ربطی به هدف گذاری اصلی شورایعالی بین الملل ندارد.

هم آن گروه ایزوله و هم آن جشنواره موسوم به جهانی تا توانستند خرج کردند بر تعریف دستورالعملهای بی‌ربط و راه اندازی زیرمجموعه های حقوق‌بگیر و تا توانستند سایت و کتابچه و بولتن درآوردند و تا توانستند هزینه کردند برای کارمندی اهالی رسانه اما خروجیشان چه شد جز انبوه انتقادات صنفی!؟؟

مهمترین کمبود سینمای ایران در حیطه بین الملل نداشتن بازار برای عرضه محصولات است و شورایعالی بین‌الملل فقط اگر بتواند زمینه ساز اکران محصولات استاندارد سینمای ایران نه در جهان بلکه در همین کشورهای همسایه باشد چنان تأثیری به جا خواهد گذاشت که ده ها سایت و رسانه و خبرگزاری بدون مزدوری از فواید آن خواهند گفت!

پس آقایان حاضر در شورایعالی بین‌الملل! اگر واقعا هدفتان خدمت به سینمای ایران است؛ بیخیال راه اندازی سایت و خبرگزاری و سامانه آپلود فیلم باشید و کمبودی را برطرف کنید که 120 سال است سینمای ایران از آن رنج می برد.

شورایعالی بین الملل سینمای ایران
شورایعالی بین الملل سینمای ایران



دو پرسش منتج از ارائه نظام‌نامه تازه اکران⇐اول: چگونه از فعالیت دفاتر پخش اقماری یا شعبه‌های فرعی مافیا جلوگیری خواهد شد؟/دوم: اعضای کمیته انضباطی چگونه انتخاب خواهند شد؟

سینماروزان/حامد مظفری: ابلاغ نظام نامه جدید اکران 97-98 که بعد از مدتها اعتراض به تراکم اکران در نیمه دوم 96 صورت گرفت در عین حال که بارقه‌هایی از امید را پیش روی سینماگران مستقل قرار داده پرسش برانگیز هم شده است.

به گزارش سینماروزان پرسشهای اصلی منتج از این نظام نامه به این شرح هستند:

اول. در نظام‌نامه تازه بر محدودیت کمّی اکران توسط دفاتر پخش تأکید شده و هر دفتر پخش در هر دوره اکران نخواهد توانست بیش از دو فیلم اکران کند. محدودیتی که چندین سال است در حوزه اکران وجود دارد اما منجر به شکل گیری آفتی شده به نام استفاده از دفاتر پخش فرعی برای پخش فیلم.

به بیان بهتر برخی شرکتهای عمده که درست یا غلط با نام «مافیا» یاد میشوند با استفاده از دفاتر پخش خُرد آنها را به محملی برای اکران آثار فرعی خود بدل کرده‌اند. یعنی دفتر پخش اصلی دو فیلم اکران می‌کند و دفاتر فرعی نیز هر کدام دو فیلم و به این ترتیب ناگاه می‌بینیم در یک دوره اکران، شش فیلم متعلق به یک دفتر از طریق 3 دفتر روی پرده رفته است! او که نظام‌نامه اکران را نوشته چگونه از فعالیت دفاتر پخش اقماری جلوگیری خواهد کرد؟؟

دوم. در نظام‌نامه تازه اکران بر راه اندازی کمیته انضباطی اکران برای پیگیری تخلفات تأکید شده اما مشخص نشده اعضای این کمیته انضباطی چگونه انتخاب خواهند شد؟

آیا اعضای کمیته انضباطی را شورای صنفی نمایش انتخاب خواهد کرد یا اعضای کمیته انضباطی از صنف سینما معرفی شده و توسط شورای صنفی نمایش تأیید خواهند شد؟ هر یک از این دو فرض که صحیح باشد باز هم مشکلی حل نخواهد شد.

سازوکار پرشبهه اکران در سینمای ایران به گونه ای از کمیته انضباطی نیاز دارد که کمترین ربط مستقیم یا غیرمستقیم را با شورای اکران یا حلقه‌های بالادستی صنف داشته باشد تا بتواند در مواقع ضروری براساس مصالح سینماگران و نه مصالح شورا یا حلقه‌های خاص، تصمیم گیری کند.

او که نظام نامه اکران را نوشته باید پاسخ دهد چگونه به انتخاب اعضای کمیته انضباطی خواهد پرداخت؟

حامد مظفری
حامد مظفری



پژمان جان! نامزدی شما خنده نداشت! اما کاندیداتوری پنج‌گانه یک کپی درجه دوم ارگانی، اشک‌آور است!

سینماروزان/حامد مظفری: حواشی خندیدن به کاندیداتوری پژمان جمشیدی در نشست خبری اعلام کاندیداها همچنان ادامه دارد و در این چندروز از کاریکاتور تا نقد و تحلیل درباره آن خنده ها صادر شده است.
نکته مغفول ماجرا اما نه کاندیداتوری پژمان که از برخی کاندیداهای دیگر محق تر بوده بلکه کاندیداتوری برای فیلمی به نام «سوءتفاهم» است.
فیلمی ارگانی که ورای تلاش برای منگنه شدن به بودریار و هایپر ریلتی به شدت یادآور «پرده آخر« بود؛ یکی از دو فیلم بلند واروژ کریم‌مسیحی که علیرغم شایستگیهایش نزدیک به یک دهه است نتوانسته فیلمی بسازد و حتی دیگر قید تدوین را هم زده است.
پژمان جان! کاندیداتوری شما خنده دار نبود اما کاندیداتوری 5گانه فیلمی که خواسته یا ناخواسته «پرده آخر» را به ذهن میآورد و کاراکتر شما هم در فیلم یادآور داریوش ارجمند همان فیلم بود، اشک آور است!
بله، اشک آور است در سازمان متمولی که بودجه تولید فیلم را داده حتی یک مشاور نبوده که بعد از خواندن فیلمنامه متوجه شباهت گل درشت با «پرده آخر» بشود؛ بماند که خود واروژ هم فیلمش را از «شیطان صفتان» «ژرژ کلوزو» برداشته بود و این یعنی کپی اندر کپی!
باید اشک ریخت به حال ارگانهایی که منابع عمومی را به اسم تولید فرهنگی استراتژیک صرف کپی کاری میکنند و زار زد برای روسای دولتی سینما که بوسه های داغ میفرستند برای چنین ارگانهایی!

حامد مظفری
حامد مظفری



برادر حاتمی‌کیا! «رشیدپور»، مسیر انحرافیست! پاسخ همکارانت را بده!

سینماروزان/حامد مظفری: در حالی که انتقاد از بریز و بپاش بیت المال برای تولید محصولاتی به ظاهر استراتژیک که نه فقط در منطقه که حتی در داخل مورد توجه عامه قرار نمی گیرند اسباب اعتراض بدنه صنف سینما و منتج از آن مخاطبان سینما را موجب شده ابراهیم حاتمی کیا در اختتامیه فجر به گلایه از ارگانی خوانده شدن پرداخت و به تعریض رضا رشیدپور را عامل این ماجرا قلمداد کرد!

این اتفاق در شرایطی رخ داده که رشیدپور تنها از جشنواره به این سو و با اجرای «هفت» ارتباط مستقیم با سینما را تجربه می‌کرد و حین اجرای «هفت» هم کاملا محافظه کارانه و با پرهیز از نقد مستقیم با آثار ارگانی برخورد میکرد.

نشان به آن نشان که رشیدپور در توصیف فیلم حاتمی کیا نیز زبان به مدح آن گشود و تا توانست از زیباییهای آن گفت!

اینکه حاتمی کیا به جای پاسخ گویی به بسیاری از همکاران مستعد و کم کار خود در چرایی عدم توزیع عادلانه امکانات ارگانی، به رشیدپور تاخته دلیل دیگری میتواند داشته باشد جز سفت کردن جای پای خویش برای جلب حمایت جهت تولید فیلم بعدی ؟!

به خصوص در روزهایی که رقبایی بی عقبه سینمای استراتژیک و حتی دوپاسپورته(!) از راه رسیده اند و سفارشهای میلیاردی را روی هوا میزنند و سیمرغ باران هم میشوند!

برادر حاتمی کیا! هر که را نشناسید رسول ملاقلی‌پور را که می شناسید. علی ملاقلی‌پور فرزند خلف رسول سه سال بعد از ساخت فیلم اولش که نتیجه سالها دستیاری در سینما بود هنوز نتوانسته پروژه تازه ای را روی غلتک بیندازد! چرا؟ چون مجیزگو نیست و با «آقاجون آقاجون»گفتن بازار مدیران کوتوله بی ربط به سینما را گرم نمی‌کند.

مانند علی ملاقلی‌پور کم نداریم؛ از جوان و پیر که هم سینما را بلدند و هم رزومه قابل قبولی دارند اما سهمی ندارند از امکاناتی که حق همه کاربلدان است.

برادر حاتمی‌کیا! به جای تاختن به رشیدپور پاسخی دهید به انبوهی از نیروهای مستعد و بیکار که به بهانه غیرخودی بودن، سهمی از امکانات عمومی مملکت ندارند. عملیاتی ترین پاسخ میتواند راه اندازی تشکلی با سرمایه شخصی برای زیر پر و بال گرفتن این نیروهای مستعد باشد؛ بالاخره زکات هزینه ای که نظام کرده تا به اینجا برسید را باید جوری پرداخت.

ابراهیم-حاتمی-کیا-اختتامیه-فجر
ابراهیم حاتمی‌کیا در اختتامیه فجر



«سوء تفاهم»⇐تشبث به بودریار برای فراموشی کپی‌کاری از «پرده آخر»؟؟!/یعنی در سازمان ارزشی سرمایه‌گزار، حتی یک مشاور کاردرست نبوده که این کپی‌کاری را دریابد؟؟

سینماروزان/حامد مظفری:

منفی: بی سر و ته! مغشوش! ادابازی!

منفی: قاطی شدن توهم با واقعیت؟؟ بودریار؟؟ ابرواقعیت؟؟ پست مدرن؟؟

منفی: شوخیت گرفته برادر معتمدی؟! این یک کپی تمام عیار از «پرده آخر»واروژ کریم‌مسیحی است⇐سیر اتفافات که همان است و فقط بازیگران‌اند که عوض و بدل شده‌اند؛ مریلا زارعی به جای نیکو خردمند آمده! پژمان جمشیدی به‌جای داریوش ارجمند! هانیه توسلی همان فریماه فرجامی است و مهدی فخیم‌زاده به جای جمشید هاشم‌پور !

منفی: معتمدی «سوءتفاهم» را از «پرده آخر» برداشته و نمی‌دانسته خود واروژ هم فیلمش را با نگاه به «شیطان‌صفتان» «جورج کلوزو» ساخته بود! نتیجه هم شده یک کپی درجه چندم که از دقیقه سی مخاطبان را از سالن فراری می‌دهد.

منفی: صحبت از «ژان بودریار» و تئوری «هایپر ریلتی» یا ابرواقعیت و آغشتگی واقعیت و بازنمایی آن هم بی‌ربط‌ترین تئوریست که معتمدی با چسباندن آن به ابتدای تیتراژ خواسته دوز انتلکت را بالا ببرد غافل از آن که بهترین تمثیل سیاسی از هایپر ریلتی و طعنه به هیأت حاکمه آمریکا سالها قبل در «سگ را بجنبان» «بری لوینسون» نمود داشت! و لازم نیست در روزگار غرق شدن در مظاهر زندگی غربی-که یکی‌اش بریز و بپاش برای کپی‌کاری است- برای زدن استکبار، این کپی درجه چندم را با پول ملت به خورد ملت داد! آن هم در دوران ریاضت اقتصادی بدنه جامعه که ناآرامی‌های منتج از آن همچنان بیخ گوشمان است.

منفی: فیلمی که از «هایپر ریلیتی» می‌گوید باید معماری منطبق بر این تئوری پست مدرن را داشته باشد که «سوءتفاهم» آن را هم ندارد.

منفی: یعنی در سازمان ارزشی اوج سرمایه‌گزار فیلم، حتی دو مشاور کاردرست نیستند که این حجم از کپی‌کاری را تشخیص دهند! دوستان! پول ملت به امانت دست شماست تا الگوی فرهنگی بسازید نه آن که کپی درجه چندم را با اهن و تلپ رونمایی کنید.

منفی: فیلمی که سازمان ارزشی را دارد چه نیازی دارد به خدمت گرفتن از لوگوی «سامسونگ»؟؟

کاراکتر:

–استوار فخیم‌زاده با بازی مهدی فخیم‌زاده که نمکیست بر زخم عمیق کپی‌کاری معتمدی.

دیالوگ(شعاری و نشاط آور):

–این سناریو اگه چفت و بست داشت یکی سم نمیخورد اون یکی دیگه بمیره؟؟(وصف حال خود فیلم از زبان استوار فخیم‌زاده)

–اول سناریو را نفهمیدم! آخرشو هم نفهمیدم!(وصف حالی دیگر از فیلم از زبان کاراکتری دیگر)

–یه بار دیگه فرصت بده خودم تمومش کنم
تو تموم نمیکنی حروم میکنی

–اگه از سر راه برش نداری از سر راه برت میدارن

–گفتم هیچکی از جاش تکون نخوره
ما سیاهی‌لشکریم! هیچ کس نیستیم!

–اشکال شما درسخونا اینه که فکر می‌کنید که فکر می‌کنید!

پیام اخلاقی:
در روزگار پست مدرن و در شرایطی که بودجه سازمانهای ارزشی میان امثال معتمدی و حاتمی کیا تقس میشود برای تولید فیلم باید بروید مخ دختران مایه دار را بزنید!

حامد مظفری
حامد مظفری



منصور لشکری قوچانی در «میزانسن» بیان کرد⇐پخش تیزر در صداوسیما به هدف تحریک مخاطب برای فیلم دیدن نیست/از خلأ تبلیغات سینمایی در صداوسیما، شبکه هایی که با نظام مشکل دارند استفاده کردند/GEM خودش را با سینمای جمهوری اسلامی بالا کشید اما صداوسیما از این کار پرهیز دارد/«بی بی سی» و «من و تو» عقبه فکری دارند اما GEM وابسته به شخص است/حرفهای ده‌نمکی درباره مشکوک بودن عقبه جم هم می‌تواند توهم توطئه باشد و هم ناشی از ضربات نفوذیها!/نفوذ تا شورایعالی امنیت ملی هم پیش رفته بود/۵۰ سال باید بگذرد تا یکی مثل بهشتی، یکی مثل مطهری و یکی مثل هاشمی‌نژاد ظهور کند!!/چرا هزینه اجاره بیلبورد از هزینه پخش تیزر در GEM بالاتر است؟؟/برای آن که بیلبوردها را متری ۵ میلیون اجاره دهند جلوی بنرهای رونده را گرفتند/بعد از لاریجانی در صداوسیما کیفیت فدای کمیت شد!/کردان به هنگام حضور در صداوسیما دغدغه این را داشت که آگهی‌دهندگان حتما به درآمدزایی برسند/صداوسیما واگذاری شبکه‌ها را با واگذاری شبکه‌های استانی آغاز کند/سرافراز چابک‌سازی را با سرعت شدید پیش برد و همین برایش دردسرساز شد/به‌جای کمک به تبلیغات سینما، بودجه جشنواره را ۴ برابر می‌کنند و به هیچ کجا هم پاسخگو نیستند/سامانه ۳۰۷۰ را در خانه سینما راه انداختند اما به جایی نرسید/اگر به اندازه استقلال و پرسپولیس به سینما بها دهند قطعا پایه‌های نظام محکمتر خواهد شد/طرف چهار فیلم ساخته و هیچ کدام به سود نمیرسد و بعد بهش سریال صدقسمتی میدهند!!!/چرا داریوش که ترانه انقلابی می‌خواند را جذب نکردیم؟/چرا نتوانستیم حبیب را حتی بعد از بازگشت به ایران مدیریت کنیم؟/اگر «۵۰ کیلو آلبالو» در آشفتگی اکران پاییز۹۶ روی پرده می‌رفت محال بود ۵ میلیارد هم بفروشد/چه آنها که از داخل سفارش می‌گیرند و چه آنها که از خارج سفارش می‌گیرند هدفشان نابودی بخش خصوصی است

سینماروزان: منصور لشکری قوچانی از جمله تهیه کنندگان سینماست که تقریبا تمامی فیلمهایش از «خط ویژه» و «عصر یخبندان» گرفته تا «کوچه بی نام» و «هفت ماهگی» توانسته اند فروشی قابل قبول داشته باشند. آخرین فیلم تولید لشکری قوچانی «قاتل اهلی» بود که به دلیل اختلافات دامنه دار با کارگردانش مسعود کیمیایی بسیاری تصور فروش یک میلیاردی هم برای آن نداشتند اما این فیلم فروش خود را از 2.5 میلیارد عبور داد.

به گزارش سینماروزان بخش عمده موفقیت محصولات لشکری قوچانی در گیشه را مرهون تجربیات فراوان او در کار تبلیغات دانسته‌اند؛ ارتباط بی واسطه با مخاطب در موضوع تبلیغات باعث شده لشکری قوچانی هم بر مضامینی کار کند که قابلیت کار تبلیغاتی را داشته باشند و هم حین اکران با طراحی و اجرای اله‌مانهای متفاوت تبلیغاتی شرایط دیده شدن بیشتر محصولاتش را فراهم کند.

منصور لشکری قوچانی در گفتگویی با ژورنال تصویری «میزانسن» درباره کمبودهای تبلیغاتی برای سینمای ایران گفت: صداوسیما خودش را باور ندارد وگرنه بیش از اینها مثمرثمر بود. مثلا صدها و هزاران بار آگهی فیلمهای ارگانی و سفارشی را پخش میکند اما این فیلمها اغلب به نتیجه ای نمی رسند چون برنامه ریزی مناسب ندارند؛ مثلا قبل خبر21 تیزر پخش کردن فایده ندارد و  زمان خوبی مثل میانه فوتبال هم به علت گرانی به سینما نمیرسد.

برای تماشای فیلم گفتگوی لشکری قوچانی با «میزانسن» اینجا را ببینید.

این تهیه کننده ادامه داد: پخش تیزر در صداوسیما به هدف تحریک مخاطب برای فیلم دیدن نیست و باید این دغدغه به وجود بیاید که صداوسیما کاری کند تا فروش فیلمها افزایش یابد. از خلأ تبلیغات سینمایی در صداوسیما، شبکه هایی که با نظام مشکل دارند استفاده کردند و با پخش آگهی های سینمایی خودشان را برند کردند و به این ترتیب به گونه غیرمستقیم سطح سلیقه مردم را شبکه های ماهواره ای تعیین می‌کنند. محصولات فرهنگی باعث افزایش مخاطب شبکه میشوند و محصولات تجاری باعث ریزش مخاطب. عکس العمل منفی مقامات به پخش آگهی‌های سینمایی در جم ناشی از همین است. جم خودش را با سینمای جمهوری اسلامی بالا کشید اما صداوسیما از این کار پرهیز دارد. چرا؟ چون با هنر زاویه دارد؟ فقط در دوران حضور علی کردان در معاونت صداوسیما بود که دغدغه درآمدزایی صاحبان آگهی‌ها در تلویزیون وجود داشت ولی بعد، نه.

لشکری قوچانی با اشاره به تغییر و تحولات مدیریتی در صداوسیما بیان داشت: بعد از لاریجانی در صداوسیما کیفیت فدای کمیت شد! و همین عاملی شد بر رخوت کنونی حاکم بر رسانه ملی. مسئولان رسانه ملی فراموش کرده اند عامه مخاطب به محصول کار دارند و نه شبکه. مثلا «خندوانه» و «نود» پرمخاطب میشوند به خاطر ویژگیهای خودیشان اما صداوسیما، نه. تازه این برنامه ها هم الف نیستند و از منظر ارزش‌گذاری جیم محسوب میشوند.

این تهیه کننده درباره پیشنهاد خودش برای بهبود اوضاع رسانه ملی به «میزانسن» گفت: سازمان در جهت چابک سازی شبکه‌ها را را واگذار کند البته واگذاری محتوایی، نه واگذاری مدیریتی. بلکه براساس سیاستگزاریها تولید محتوا را واگذار کنند؛ این کار را از شبکه های استانی آغاز کنند. البته محمد سرافراز چابک سازی را راه انداخت ولی آن را با سرعت شدید پیش برد و همین برایش دردسرساز شد. قدم اول ارتقای کیفیت است؛  ابتدا باید یک شبکه را الگو و نمونه کرد و بعد رفت به سمت تعدیل شبکه ها.

منصور لشکری قوچانی با تأکید بر خلأ تبلیغات در معرفی محصولات سینمایی بیان داشته: شخصا به حجت ایوبی رییس معزول سینما پیشنهاد راه اندازی بازرگانی سینما را دادم در جهت پرزنت و حتی درآمدزایی اما استقبال نشد چون دغدغه شان این نبود و همین که چهار فیلم کمدی بفروشد برایشان کافیست. بازرگانی سینما را باید با مشارکت مستقیم بخش خصوصی عملیاتی کرد وگرنه جواب نمیدهد. مثلا سامانه 3070 را در خانه سینما راه انداختند ولی به جایی نرسید چون هدفشان ارتقای اوضاع سینما نبود.

وی ادامه داد: راه اندازی بازرگانی سینما و صرف هزینه جهت کمک به تبلیغات سینما، برای مدیران دردسرزاست چون باید بابت ریال به ریالش جوابگو باشند؛ به جایش ترجیح میدهند بودجه جشنواره چند برابر شود و هیچکس هم جزییات بودجه را نگوید.

لشکری قوچانی با گلایه از اینکه سینما هیچ گاه دغدغه جدی سیاستگزاران بالادستی نبوده خاطرنشان ساخت: اگر مدیران به اندازه استقلال و پرسپولیس به سینما بها دهند قطعا پایه های نظام محکمتر خواهد شد و اگر احیانا سینما به نظام ضربه زده به خاطر جدی نگرفتن آن است. البته مشکل مدیران سینما نیستند؛ مشکل سیاستگزاران اند! عین این وضعیت درباره فضای مجازی وجود دارد یعنی به جای ساماندهی به فکر قلع و قمعند.

آفت سودآوری در تولید از دیگر مباحثی است که لشکری قوچانی در «میزانسن» درباره آن گفت: سینمای سفارشی چه که از داخل سفارش می گیرد و چه نوعی که از خارج سفارش میگیرد بخش خصوصی را نابود کرده اند. یک سری تهیه کننده هم در تولید به سود میرسند و خلاص؛ یعنی اصلا برایشان مهم نیست که فیلم بفروشد. طرف چهار فیلم ساخته و هیچ کدام به سود نمیرسد و بعد بهش سریال صدقسمتی میدهند!!! یک سری هم از آن طرف آبها مایه بهشان میرسد برای ساخت فیلمهای جشنواره ای.

برای تماشای فیلم گفتگوی لشکری قوچانی با «میزانسن» اینجا را ببینید.

منصور لشکری قوچانی با اشاره به خود و غیرخودی راه انداختن که از ابتدای انقلاب جامعه هنری را تحت تأثیر قرار داده به «میزانسن» بیان داشت: ابتدای انقلاب خیلی از بازیگران و خوانندگان در صف انقلاب بودند. بعد از انقلاب به جای جذب هنرمندان دفعشان کردیم.خواننده داشتیم ترانه انقلابی میخواند و جوانان انقلابی داشتیم که متاثر از این ترانه ها همراه شدند با انقلاب! اما این هنرمندان را بایکوت کردند. چرا فردین بایکوت شد؟ چرا نتوانستیم داریوش را که ترانه انقلابی خوانده بود جذب کنیم و به جایش شرایطی پیش آوردیم که او تبدیل شد به ضدانقلاب. مگر قرار نبود اکثریت را جذب کنیم؟ یا بر سر حبیب چه آمد؟ حتی بعد از بازگشت هم مدیریت نتوانست از او استفاده کنیم و حتی در قطعه هنرمندان بهش مزار ندادند! اینها همه ناشی از نبود تخصص است. متخصصان را خانه نشین کردند. یک سری نفوذی از تعهد سوءاستفاده کردند و متخصصین را خانه نشین کردند!!

این تهیه کننده درباره شبکه های ماهواره ای بیان داشت: شبکه های آن طرفی دو دسته اند؛ یک سری عقبه فکری دارند و یک سری وابسته به شخص اند. «بی بی سی» و «من و تو» عقبه فکری دارند اما جم وابسته به شخص است و برای همین است که بعد از ماجرای ترور مدیرش با افت مواجه شد. در صداوسیما هم عقبه فکری داریم اما در اتاقهای فکر سازمان چنان که باید از متخصصین استفاده نمیکنند و همین است که دردسرساز است.

لشکری قوچانی درباره ادعای مسعود ده نمکی درباره پشت پرده مشکوک جم گفت: حرفهای ده‌نمکی درباره مشکوک بودن عقبه جم شاید ناشی از توهم توطئه و همان ماجرای وابستگی سیستمهای موفق به جاهای عجیب و غریب باشد. مثل فوتبال که خودمان نمی توانیم گل بزنیم و گل خوردن حریف را تحلیل می کنیم!! توهم توطئه همیشه هم درست نیست. البته منافقان نفوذی باعث ایجاد بدبینی در من و ده‌نمکی شده اند و شکی در این نیست که همچنان با نفوذ روبروییم. شاید برای همین است که در کنار پولشویی، نفوذ هم از موضوعات موردعلاقه ام در تولید بوده است. بهشتی مغز متفکر نظام بود و شهیدش کردند! نفوذ تا شورایعالی امنیت ملی پیش رفته بود و دوست دارم نفوذ کلان در سیستم را سینمایی کنم. چند بهشتی داریم؟ چند هاشمی نژاد داریم؟ چند مطهری داریم؟ پنجاه سال می گذرد تا دوباره یکی مثل آنها پیدا شود.

تأثیر مثبت پخش آگهی در جم با افزایش فروش سینماها موضوع بعدی مطروحه در «میزانسن» بود. لشکری قوچانی در این باره گفت: اول باید به ترفند مدیران جم اشاره کنم؛ پخش آگهی از جم در ابتدا هزینه نداشت چون دنبال جلب مخاطب بودند اما به تدریج هزینه گرفتند اما با این حال هزینه های اجاره بیلبورد و تبلیغات محیطی از هزینه تیزر جم بیشتر است! نباید فراموش کرد که بازخورد مثبت گرفتن از پخش آگهی در جم هم کاملا وابسته است به پخش سریالهای پرمخاطب. فروش بالای سال گذشته سینماها در کنار تبلیغات جم به رونق کمدی سازی در سینما و افت شدید تلویزیون مربوط بود؛ بماند که همان «50 کیلو آلبالو» و «سالوادور…» هم محال است در زمان فعلی بتوانند پروانه ساخت بگیرند و اکران شوند. همین الان اگر در تراکم اکران نیمه دوم سال «…آلبالو» اکران شود و بهش ده سالن بیشتر ندهند 5 میلیارد هم میفروشد؟؟ پس فروش بالای نوروز95 فقط به جم مربوط نبود.

لشکری با اشاره به زمینه های تبلیغاتی مغفول در عرصه شهری بیان داشت: اتوبوس میتواند جایگزین جم شود! مترو میتواند جای جم را بگیرد. سردر کیوسکها میتواند جای جم را بگیرد. این همه فضای تبلیغی در شهر است و اگر در اختیار سینما قرار بگیرد میتواند موثر باشد ولی گاهی می بینیم به جای حمایت با ایده های تازه تبلیغی برخورد حذفی میکنند. زمانی ما در «هفت ماهگی» بنر رونده راه انداختیم برای معرفی فیلم اما برنتافتند و جلوی کار را گرفتند. بیلبورد را متری 5میلیون میفروشند و برای همین تا دیدند بنر رونده با ارزانترین قیمت میتواند جای بیلبورد را بگیرد تعطیلش کردند! یعنی ارگانها به جای همراهی جلوی خلاقیتها را می گیرد. اخیرا لایت باکسها را در پردیس آزادی راه انداختیم که به جای تشویق مخالفت کردند! در حالی که هزینه استفاده از لایت باکس به مراتب کمتر از استفاده از بنر است.

وی ادامه داد: شهرداری نه تنها کمک نمیکند که 5درصد پول بلیت را برمیدارد و باید به طور جدی برای حذف این مسأله چاره ای اندیشید. شهرداری و صداوسیما به شدت میتوانند به تبلیغات محصولات سینمایی کمک کنند اما نمی کنند چون دغدعه آنها سینما نیست و فقط به فکر کرسی هستند. مدیران «نه» می گویند و راحت می خوابند.

منصور لشکری قوچانی درباره شایعات مبتنی بر وابستگیش اظهار داشت: نه آقازاده ام و نه به جایی وصلم! به جایی وصل نیستم ولی بارها در مزایده ها دیدم برندگان با رانت انتخاب شده اند. اما من چه؟ به «قاتل اهلی» چه رانتی دادند؟ اکران خوب ندادند و حتی در ماجرای اختلاف با کارگردان و تغییر فیلمنامه، حمایتی ندیدم.

«میزانسن» به تهیه کنندگی غفور پورغفور و کارگردانی حامد مظفری ژورنالی تصویری است که از سامانه «نماشا» عرضه میگردد. تصویر و تدوین این ژورنال برعهده مهرداد مهری و مسئولیت تحریریه آن را مهدی فلاح‌صابر برعهده دارد. مدیریت تولید ژورنال مسعود احمدی است.

برای تماشای فیلم گفتگوی لشکری قوچانی با «میزانسن» اینجا را ببینید.




«هایلایت»⇐جسارت انعکاس سمپاتیک ذهنیت زن خائن!!

سینماروزان/حامد مظفری:

مثبت: انعکاس درددل زن خائن ! نه زن مشکوک به خیانت! نگاه جسورانه ایست اگر …

منفی: خط کلی درام قرار میگرفت و نه در پس زمینه!

منفی: بخش عمده زمان فیلم به سوژه نه چندان به روز سوءظن به آدمیان به کما رفته می پردازد و نگاه جسورانه شنیدن حرفهای زن خائن فقط یک سوم انتهایی را تشکیل میدهد! چرا؟ به دلیل ممیزی؟ بلایی که بر سر «سایه های موازی» اصغر نعیمی هم آمد و مایه های سیاسی تا حد ممکن تعدیل شد اینجا اساس نگاه را تعدیل کرده؟!

مثبت: تیتراژ متفاوت با زاویه نگاهی از درون به بیرون معدن

مثبت: شکل گیری آرام عاشقانه در دل شک و تردید به خیانت پارتنرهای سابق

کاراکتر:

— مربی تیراندازی با بازی آزاده زارعی ؛ زارعی با رفتارهایی واقع گرانه وضعیت پادرهوای زنی که تازه بعد از به کما رفتن متوجه خیانت میشود را درآورده!

پلان:

–ماندن سیگار مشتعل در زیرسیگاری و دود شدن و ترکیب با هوای آلوده پیرامونی

–سرازیری اشک از چشم زن مشکوک به خیانت در کما بلافاصله بعد از پرسش نامزدش در چرایی خیانت

–قایم کردن دختر در حمام به خاطر ورود پدر نامزد به خانه(lol)

دیالوگ:

–وقتی سعید اومد، فکر کردم تنهایی تموم میشه اما نشد!(زن خائن در توجیه خیانت)

–من وسیله انتقام تو نیستم! ما نباید مثل اونا باشیم(زنی که بهش خیانت شده خطاب به مردی که بهش خیانت شده)

–کوروش وکیل طلاقم بود!!

–دلم میخواد یه کاری کنم اما نمیدونم چه کاری؟؟

–ممنونم برای همه چی
اون مرد!

گاف:

–بعد از یک هفته کما، میک آپ «نسرین» کامل باقی مانده

حامد مظفری
حامد مظفری




«تنگه ابوقریب»⇐تولید محصول ضدجنگ در یک سازمان ارزشی/شکستی دیگر برای کارگردان آثار شکست‌خورده/«روایت فتح»نمایی بدون علقه⇔پرسش: آیا در روزهای انتهایی جنگ، دست هر سربازی یک خمپاره‌انداز بود؟؟؟

سینماروزان/حامد مظفری:

منفی: «روایت فتح»نمایی بدون علقه، بدون روایت اصیل، بدون روح! عجیب هم نیست؛ وقتی سفارش فیلم جنگی را میدهند به کارگردان محصولات شکست خورده از سینمایی «مارادونا…» تا سریال «بیمار استاندارد» جز این هم رخ نمیدهد.

منفی: چشممان روشن شد به تولید فیلم ضدجنگ در ساختار سازمان ارزشی اوج! هواداران ارزشیها که مدام گلایه میکنند از نبود قهرمان در سینمای جنگ حالا توجیهی ارائه دهند درباره ساخت #تنگه_ابوقریب ی که نه قهرمان دارد و نه ضدقهرمان و کوشیده با مستندنمایی کشت و کشتار در جنگ، یک محصول ضدجنگ خلق کند که صدالبته فقدان روح در این مسیر هم آنها را ناکام کرده!

منفی: سینمای جنگ، نقاشی ساختمان نیست که پیمانکار پیدا کنی و انتظاراتت را ردیف کنی تا رنگ را بپاشد و فرچه مالی کند! سینمای جنگ رزومه جنگ میخواهد؛ حتی اگر رزومه نداشته باشی باید روح جنگ را درک کرده باشی تا لااقل بتوانی شخصیت سمپاتیک خلق کنی اما سازمان ارزشی می آید بودجه میدهد به افرادی که نه رزومه دارند و نه علقه، خروجی هم میشود کلی تیپ تکراری که فقط میزنند و میروند.

منفی: «تنگه ابوقریب» فیلم پرخرجی است و تا دلتان بخواهد هنرور و توپ و تانک ردیف کرده اند برای دلبری از مخاطب؛ حمید خضوعی‌ابیانه هم دوربین را گذاشته روی دوشش و تا توانسته لرزانده(!) تا حس تولید «روایت فتح»ی دیگر نمودار شود اما زهی خیال باطل! «روایت فتح» برآمده از روح ایثارگری جنگ بود و مرتضی آوینی ورای همه شعارها، روح آن زمانه را درک و به مجموعه وارد کرده بود اما «تنگه ابوقریب» پیکره ایست بی روان!

منفی: مایه افسوس است که دست فیلمساز بازِ باز بوده و حسابی برای پروژه خرج کرده اند اما یک ساعت از فیلم می گذرد و دریغ از یک سکانس مهیج جنگی! ! این نتیجه فیلمسازی جنگ با همان نگاه کند «بیگانه» و «آسمان زرد کم‌عمق» است.

تیپ:

—تیپ پادرهوای یک فرمانده با بازی کلیشه گرای مهدی پاکدل

— تیپ یک جوان لات مسلک به نام حسن با بازی امیر جدیدی با پوشش «رمبو»!!! ⇐تیپی همپای مجید سوزوکی که برخلاف مجید که لااقل مرگش دل انگیز است اینجا حتی موج گرفتگی «حسن» هم سمپاتی ایجاد نمیکند چون اصلا شخصیتی شکل نمی‌گیرد که مرگ و زندگیش فرقی به حال درام کند.

پلان:

—فرار نیروهای خودی از جنگ؟

—شیمیایی شدن مردم بی دفاع از کودک تا بزرگ!

—حمله هوایی و فرار نیروهای خودی!

دیالوگ:

—کسی که میخواد کسیو نجات بده باید اول خودشو بتونه درببره!

— اونا شیمیایی زدن! برای چی ما نمی زنیم؟
چون حرومه

—اینا اومدن جلو بجنگن! برا چی دارن درمیرن؟

—تو جنگ فقط اونایی برنده ان که اسلحه میفروشن!

—هر چی میکشیم از دکتر ننه صدامه! که صدامو سقط نکرد!

—تهران بودی عاشق شهادت بودی حالا اینجا اومدی شدی عاشق زیارت امام رضا؟

—اینجا هر کی بترسه زودتر میمیره!

گاف:
—در تصویرسازی نماهای جنگ با نیروهایی روبروییم که نیم‌روز هم نجنگیده‌اند اما مدام از تشنگی میگویند و طلب آب می کنند. بی آبی مربوط به کربلای 5 بود در سال 65 و نه سال67 و پنج روز قبل از قبول قطعنامه!

—تعداد بالای خمپاره‌انداز آن هم در روزهای انتهایی جنگ! در دست هر سربازی یک خمپاره‌انداز بود؛ فت و فراوان!!؟

حامد مظفری
حامد مظفری



«عرق سرد»⇐مورد تفقد ویژه «خاله جان» حاضر در هیأت داوری؟؟!/یک لشکر اسپانسر سوار بر موج «نیلوفر»!/صعود امیر جدیدی و نزول باران کوثری/کدگذاریهای سرراست برای رهنمون ساختن مخاطب به یک ارتباط غیرمتعارف!؟؟

سینماروزان/حامد مظفری:

مثبت: التهاب ماجرای ممنوع الخروجی نیلوفر اردلان توسط شوهر مجریش آن قدر بوده که انتخاب همین سوژه خشک و خالی یک برگ برنده برای هر محصولی است آن هم محصولی که یک لشکر اسپانسر دارد از «آپ» و «کاله» تا «مارشال» اما…

منفی: اجرای ضعیف و سردستی سهیل بیرقی در روایت و بازی نچسب باران کوثری که تفاوت یک فوتسالیست با فعال اجتماعی را درک نکرده و همان طوری که پست میگذارد، بازی کرده(!) باعث شده «عرق سرد» را محصولی بنامیم که سوار بر موج نیلوفر اردلان به فکر جلب مخاطب است!

منفی: اگر می بینیم فیلمیران به عنوان شریک تولید وارد کار شده و یک شرکت واسطه کشف پخش کننده خارجی برای فیلمها به نام نوری پیکچرز در تولید شراکت کرده فقط به خاطر همان موج است! موج ممنوع الخروجی یک فوتسالیست زن هم پتانسیل اولیه برای جذب مخاطب داخلی را دارد و هم مناسب رونمایی در جشنواره هایی است که عاشق نمایش ممنوعیات ایران هستند. بماند که اشاره به ارتباط غیرمتعارف دو کاراکتر زن، دلبری دیگری است برای آن وریها!

منفی: هرچقدر بازی باران کوثری در قالب «افروز اردستانی» اگزجره بوده اما…

مثبت: بازیهای امیر جدیدی و سحر دولتشاهی در قالب نیروهایی دورو و مطلوب سیستمهای مدیریتی دولتی عالی از کار درآمده!

منفی: «عرق سرد» میخواهد حس سمپاتیک نسبت به «افروز» ایجاد کند؟ نه تنها این حس ایجاد نمیشود بلکه سیر علت-معلولی فیلم طوری پیش میرود که به جای «افروز» این همسرش «یاسر» است که سمپاتیک باشد.

مثبت: «عرق سرد» درگیریهای احساسی زنان را خوب درآورده! حتی اگر بدانیم کدگذاریهای کاملا سرراستی شکل گرفته برای رهنمون ساختن مخاطب به ارتباط غیرمتعارف «افروز» و هم تیمی اش.

کاراکتر:

— «یاسر شاه حسینی» مجری تلویزیون با بازی امیر جدیدی؛ یک مجری متظاهر دوروری ریاکار که الی ماشاءالله مابه‌ازا دارد!

— «مهرانه نوری» سرپرست تیم فوتسال با بازی سحر دولتشاهی⇐یک مدیر ظاهرالصلاح سیاس که موقعیت خودش را با هیچ چیز تاخت نمیزند؛ حتی موفقیت تیم ملی!

پلان:

— از همه جماعتی که به افروز گفتند با توییم فقط یکی ماند کنار افروز!!!(کنایه به یک ویژگی شایع در ایرانیان)

–مسواک زدن افروز بعد از گذراندن یک شب با همسری که دیگر علاقه ای بهش ندارد!!

دیالوگ:

–ما قائم به فرد نیستیم؛ ایشالا تیم بهترین بازی رو میکنه!(سرپرست تیم در واکنش به ممنوع الخروجی افروز)

–عباس فکرت اسپانیاس!(افروز خطاب به هم تیمی اش)

–برو دوش بگیر! لباساتو میزارم رو تخت(هم تیمی افروز خطاب به افروز)

–خودم گنده ت نکردم؟
کی بودی تو؟ یه علاقمند!! (همسر افروز خطاب به افروز)

–نمود زندگی ما رو این فوتبال!(همسر افروز خطاب به افروز)

–هی به بهانه اینکه شوهر داری آف میگیری نمیای تمرین! اونم می پیچونه باهات میاد!(سرپرست تیم خطاب به افروز و هم تیمی اش)

–رفاقت کدوم زن با کدوم زن مونده که شما دومیش باشی؟(سرپرست تیم خطاب به هم تیمی افروز)

پرسش بعد از نیمه شب:
مدیریت «نوری پیکچرز» از شرکای تولید فیلم، برعهده کتایون شهابی است.
شهابی خواهرزاده فرشته طائرپور است؛ همسر مدیرعامل 12شغله خانه سینما و از اعضای هیات داوران جشنواره سی و ششم⇐آیا خاله‌جان عاملی میشود برای تفقد ویژه به «عرق سرد»؟؟

حامد مظفری
حامد مظفری



«مغزهای کوچک زنگ‌زده»⇐سورپرایزی یک سر و گردن بالاتر از جشنواره!/غوطه‌وری پیشروانه در دل بیغوله‌ها/آنها که به دنبال کشف ریشه ناآرامیهای اخیر هستند حتما این فیلم را ببینند/کنترات‌کنندگانی ارگانی، حرکت در بطن جامعه را از هومن سیدی بیاموزند

سینماروزان/حامد مظفری:

مثبت: بعد از ناآرامیهای اخیر که بسیاری ریشه های آن را اقتصادی دانستند اینکه فیلمی در جشنواره رونمایی شود که به عریان ترین شکل ممکن گرفتاریهای کف جامعه را نشان دهد یک سورپرایز تمام عیار است! «مغزها…» سورپرایزی است یک سر و گردن بالاتر از تمام فیلمهای جشنواره که خواسته یا ناخواسته به روز درآمده! هومن سیدی قبل از ناآرامیهای اخیر فیلم را ساخت اما به یک دلیل مهم و آن هم غوطه وری در دل اجتماع فیلم پیشروانه از کار درآمده.

مثبت: «مغزها…» وقت مخاطب را تلف نمیکند؛ گره اندازی به موقع هم در مورد ماجرای فیلم موبایلی خواهر شخصیت اصلی، هم درگیری گنگ ها با نیروهای امنیتی و هم افشای بی پدر و مادر بودن کاراکتر اصلی باعث میشود حین 105 دقیقه تماشای فیلم حتی یک لحظه هم خستگی بر مخاطب مستولی نشود.

مثبت: تصویربرداری پیمان شادمانفر تحت کارگردانی سیدی و تلاش برای میزانسن سازی در خدمت متن و استفاده درست از رنگ حتی در چرک ترین بیغوله ها ستودنی است. «مغزها…» قاب اضافی ندارد و موسیقی متاثر از رگه های جاماییکایی که به درستی عجین شده با سبک زندگی زاغه نشینان، یک کمپلکس تر و تمیز آفریده برای حظ بصری مخاطب.

مثبت: تفاوت نگاه سیدی با دیگران و بخصوص کنترات کنندگان ارگانی زاویه نگاه است! ارگانیهای میلیاردی از بالا به ملت می‌نگرند و هومن سیدی از پایین! کارگردان «مغزها…» انگار خود حاشیه نشینی است که به روایت به شدت ملموس حاشیه در حال گسترش میپردازد اما کنترات کنندگان ارگانی فقط به ارضای نیازهای سفارش کنندگان میپردازند!!

کاراکتر:

— «شاهین» با بازی نوید محمدزاده⇐نوید اینجا قدم در مسیری تازه گذاشته و معتادی خلق کرده که به شدت قابلیت کالت شدن دارد! معتاد به چسب که حتی پلک زدنش هم حساب شده است. این تجلی سینمایی معتاد است و نه تیپ پادرهوای امین_حیایی در «شعله ور»!

— «شکور» با بازی فرهاد اصلانی در شمایل پدرخوانده دوپهلوی تبهکاران⇐ «شکور» در برخی سکانسها به شدت یادآور «لچرو» ی «فرار از زندان» است؛ شاید به خاطر اضافه وزن فرهاد اصلانی که شباهت فیزیکیش با «لچرو» را بیشتر کرده!

–نابازیگری که نقش مادر تبهکاران محوری را بازی میکند؛ سیدی این نابازیگر را از گرمخانه بیرون کشیده و ازش خواسته خودش را چنان در «مغزها…» بازی کند که اوج فروپاشی مادر بیغوله ها رخ نماید.

پلان:
–سر بریدن مرغ وسط حیاط که انگار آیین به مسلخ بردن طبقه گرفتار جامعه است!
–تلاش یک نوجوان برای خفه کردن خواهری مشکوک به بدنامی!
–بهت شاهین به اتفاقات رخ داده در خانواده و کات به سرخ کردن مغز سر گوسفند برای تناول!

دیالوگ:

–گوسفند بدون چوپون، زنده نیس!هر کی مغز نداره به چوپون احتیاج داره!

–سر کار نرم پول ندارم. پول نداشته باشم باید طلبامو جمع کنم!

–رفیق پای بسات، دهنش لقه!

–یا خبر مرگشو میاری یا خبر مرگتو خودم تو محل پخش میکنم!

–مساله ای که نمیشه حلش کرد باید پاکش کرد!

–چرا به همه میگی دایی؟؟
تا کسی فحش مادر بهم نده!

–شکور کجاس؟
زندان !
گرفتنش؟
نه رفته درس بده!

–کدام مشنگی هشت صبح میره سلمونی؟
زنا!

حامد مظفری
حامد مظفری



«مصادره»⇐سوزن به خودی محمد امامی؟؟/کیفر «خاوری» ممکن نیست مگر با کمک تبهکار رذل آمریکایی!!!

سینماروزان/حامد مظفری:

مثبت: سروشکل آبرومند و ساختار استاندارد که بیش از همه نمایانگر تجربیات فراوان مهران احمدی در دستیاری و بازیگری است؛ احمدی سالها همکار کاهانی بود اما کمدیش بیش از آن که یادآور فضای جفنگ آثار کاهانی باشد یادآور کمدیهایی مانند «سن پطرزبورگ»(دقت کنید بر نریشن گویی ناصر طهماسب) و «خوب بد جلف» با متنهای پیمان قاسم‌خانی است که میخواهند مابین کمدی کلاسیک و کمدی موقعیت در حرکت باشند. کارگردانی مهران احمدی از مشاورش نرگس آبیار خیلی جلوتر و شسته‌رفته‌تر است!!

منفی: محتوای متشتت و یکی به نعل زدن و یکی به میخ زدن پاشنه آشیل «مصادره» است.

نعلها کدامند؟!⇐قهرمان فیلم یک ساوکی است و از این طریق تا حد ممکن، ساواک تطهیر میشود! آدم بد فیلم «خاوندی» است؛ یک مدیر متنفذ دولتی که یقه آخوندی میپوشد و نماز سروقتش فراموش نمیشود اما اختلاسگر از کار درمیآید؛ اختلاسگری که دستگاه اطلاعاتی ایران نمیتواند به ایران برش گرداند مگر با کمک یک تبهکار رذل آمریکایی!
میخ کدام است؟⇐ «مصادره» تا توانسته اپوزیسیون آن طرف را آش و لاش نشان داده و به جای به روز بودن و زدن به دل پشت پرده امثال جم به سراغ نمونه های تاریخ مصرف گذشته ای همچون هخا و شهرام همایون و فرود فولادوند رفته؛ از این حیث هم فضا یادآور آیتمهای شوخی با ماهواره است که یک دهه قبل مهران مدیری آنها را ساخت.

مثبت: «مصادره» فیلم رضا عطاران است؛ عطاران است و میخوارگی در کاباره و ژامبون و چیپس! عطاران است و آوای ابی و گوگوش و ستار و معین و فرهاد! عطاران است و نردعشق با کلمنته! عطاران است و تقلید صدای اسب در شبکه تلویزیونی معاند! عطاران است و بامزه بازیهایی که «مصادره» را قائم به خود کرده!

منفی: فرار از تصویرسازی بیرونی چه در بخشهای پیش از انقلاب و چه در بخشهای ایالات متحده برخورنده است برای فیلمی که کلی هزینه کرده برای فیلمبرداری با بانوان سرباز در ارمنستان !! لوکیشنهای بیرونی حداقلی هستند و به جایش به دل بیابان زدن و هندونه خوردن با الاغها و رویاپردازی با کابویها را شاهدیم!!!

کاراکتر:

— «سخاپور» با بازی میرطاهر مظلومی با شمایل دگرباشانه یادآور «ایران برگر» است⇔سخاپور مثلا «هخا» است؟!

— «خاوندی» با بازی بابک حمیدیان هم لابد خاوری است!؟

پلان:
ختنه کردن زکریا توسط یک یهودی و انداختن زوائد ختنه جلوی گربه امریکایی!

دیالوگ:

–اینجا امریکاس؛ همه چی تو آینده س!

–با این امریکایی گاوچرون نگرد. اینا اول پیرهنتو درمیارن و بعد خشتکتو!!

–کلمنته از «ال پاسو گایز» بیرون آمد اما «ال پاسو گایز» از کلمنته بیرون نمیومد!

–از آنجا که شیشه نوشابه را با غذا میدادن…مجبور شدم سی پرس چلوکباب بزنم! (از زبان عطاران در قامت ساواکی محبوب «مصادره»)

–اینا خونواده هاشون گروگانن پیش آخوندا…اگه گل نزنن همه سینه دیوارن! (ساواکی درباره تیم فوتبال ایران)

–سخاپور مامور آخونداس…مادرت هم مامور آخونداس…خودت هم مامور آخوندایی(ساواکی خطاب به فرزند)

–سخاپور و پدر شما تکلیفشون مشخصه اما خاوندی نه(از زبان مأمور امنیتی)

–ما برای لاتین احترام زیادی قایلیم. اونجا امریکای واقعیه

پارادوکس:
سرمایه تولید «مصادره» را محمد امامی داده که خود به خاطر درگیری در سوءاستفاده از صندوق ذخیره فرهنگیان مدتی بازداشت بود! از این حیث طعنه های فیلم به «خاوری» پارادوکس است یا سوزن به خودی سرمایه گزار؟!

پیام اخلاقی:
به کیفر رساندن اختلاسگران فراری و از جمله «خاوری» ممکن نیست مگر با کمک تبهکاران رذل آمریکایی!

حامد مظفری
حامد مظفری



«لاتاری»⇐دوست‌پسر موقارچی از پدر دختران این مملکت باغیرت‌تر است!!!/دیلماج بگذارید برای توجیه عشق موسی به پسرک مورنگ‌کرده!!/از فرزان دلجو تا سیروس الوند و حاتمی‌کیا؛ همه در یک کشکول!!

سینماروزان/حامد مظفری:

منفی: فاقد اصالت؛ «لاتاری» نه اصالت محتوایی دارد و نه اصالت در فرم. ماجراهای دوربین لرزان هادی بهروز که از «ایستاده در غبار» آغاز شده و به «ماجرای نیمروز» رسیده بود حالا به «لاتاری» هم سرایت کرده؛ اگر در دو فیلم قبلی لرزاندن برای مستندنمایی و کاور گافهای طراحی صحنه بود در «لاتاری» چه توجیهی دارد؟ جز اینکه ترک عادت موجب مرض است؟؟

منفی: محتوا اصالت ندارد چون افعال آدمهای داستان و نتیجه حاصل از آن اتفاقات با هیچ منطقی سازگار نیست؛ از روابط علت و معلولی و دال و مدلولی که بگذریم، اصلا فیلم ماقبل این حرفهاست؛ از ساده لوحی بیش از حد دختری که دوزبانه(!) معرفی میشود تا عشق بی حد و حصر پسرک داستان به دختری که قالش گذاشته تا انتقام مضحک پسرک و مربیش از اغفال کنندگان دختر-کدام اغفال؟؟-همه چیز با حداقل چفت و بست  منطقی پیش رفته.

منفی: «لاتاری» در جهان تهی از اصالت خود به همه چیز تُک زده؛ از پخش آواز روی موتور بسان آثار فرزان دلجو تا تصویرسازی رفاقتهای جنایی بسان بسیاری از آثار متقدم فیلمفارسی و گاه آثار متاخر فیلمسازان پیش از انقلاب فی المثل سیروس الوند تا  قرار دادن دیالکتیک میان آدمهایی حاضر در بطن جنگ بسان آثار حاتمی‌کیا اما این تک زدن بدون اصالت چه دستاوردی داشته جز تبدیل فیلم به یک کمدی ناخواسته؟؟ به گونه ای که در پایان بندی به جای همذات پنداری با انتقامجو این قهقهه بخاطر افعال چیچو-فرانکو یی انتقامجویان است که از مخاطب سرمیزند؛ همین خودش استهزای ماجرای قاچاق دختران نیست؟؟

منفی: اینکه فقدان اصالت «لاتاری» به «قیصر» و «حاج کاظم» تشبیه شده عذر بدتر از گناه است؛ «قیصر» انتقام خواهرش را میگرفت و «حاج کاظم» به فکر نجات همرزمش بود. «موسی» چرا به فکر انتقام است؟؟ به خاطر جی.اف جوانکی مورنگ کرده؟؟ جنس «موسی» که تأکید موکد میشود بر تعلق خاطرش به  متشرعین سفت و سخت با اساس روابط خارج از ازدواج هم مشکل دارد چه برسد به انتقام گیری بخاطر جی.اف یکی دیگر! مگر آن که سازنده تعریفی دیگر از رابطه موسی و پسرک مورنگ کرده داشته که آن هم درنیامده!

منفی: تبلیغ گل درشت مترو و سامسونگ؟؟! لابد فی سبیل الله و به خاطر ادای دین!

 دیالوگ (با لبخند واردشوید)
—این روزا همه نزول میکنن؛ بانکا هم نزول میکنن
—درخت کرم افتاده را باید از ریشه زد؟؟
—دمت گرم که دنبال نامزدت اومدی! ناموس تو ناموس ماست!(lol)
—عوض کن اینو! بزن شبکه دو 20.30 ببینیم
—این گفت کجا بزرگ شده؟ خلیج؟ اشتباه گفت؛ خلیج فارس

کاراکتر:
راننده عرب با بازی نادر سلیمانی

خطر هلال‌زدگی:
هادی حجازی‌فر در فیلم قبلی مهدویان به سراغ موسی خیابانی رفت و در پروژه ای 3ارگانی او را به قتل رساند! حالا موسی‌کُش خودش با نام «موسی» وارد «لاتاری» شده تا «بن هلال» را بکشد! امیدواریم در فیلم لرزان بعدی پسوند و پیشوند هلال کنار پرسوناژ حجازی فر قرار نگیرد.

پیام اخلاقی:
دوست‌پسر مورنگ کرده از پدر دختران این مملکت باغیرت‌تر است!؟
راستی مدلینگ برای دخترها بد است اما پسرک مورد علاقه موسی که بخاطر جی‌اف ناکام او دست به ماجراجویی می‌زند می‌تواند موهایش را قارچی بزند و رنگ کند و گی‌استایل لباس بپوشد؟؟ یعنی مدلینگ برای پسر حلال است و شاید مستحب !!

پرسش بعد از نیمه شب:
دختری با 150 سانت قد و فیزیکی نامتناسب با مدلینگ، چگونه میشود مدل درجه یک در جایی که بهترین های روس و اکراینی‌اش، ارزانتر از ارزان در خدمتند؟؟

حامد مظفری
حامد مظفری



چهارراه استانبول⇐انحلال ضرباهنگ سریع در بازیهای بد، دنیای بی‌منطق و سوءاستفاده آشکار از فاجعه پلاسکو!

سینماروزان/حامد مظفری:

منفی: دنیای بی منطق برادران کیایی به اوج خود رسیده و این بار با منگنه شدن به ماجرای پلاسکو!

مثبت: ضرباهنگ پویای فیلم کمک میکند که زودتر از حد تصور با فیلم همراه شوید اما…

منفی: جفنگ بازی داستان، حفره های فراوان در روایت و بازیهای بد اغلب بازیگران از بهرام رادان تا ماهور الوند و حتی بدمنهای فیلم، مدام وقفه می اندازد در پیگیری!

منفی: کمبود نمای بیرونی از آتش سوزی پلاسکو و محصور کردن حادثه های پلاسکو در نماهای داخلی بدجوری به فیلم ضربه زده! آیا این یک سوءاستفاده از پلاسکو نیست؟؟ وقتی بناست فیلمت را ربط دهی به یک فاجعه تاریخی باید حق مطلب را ادا کنی وگرنه عبور از کنار حادثه جز سوءاستفاده تبلیغاتی معنایی ندارد.

منفی: فقدان منطق در داستان پردازی؛ از بازگشت بی‌منطق کاراکترهای اصلی به قمارخانه تا چگونگی رهایی شخصیتهای اصلی از زیرزمین پلاسکو تا خروج از کشور با تانکر شیر و بلاهت کارگری که نمی‌داند موتورخانه خطرناک‌ترین منطقه هنگام آتش سوزی است!

منفی: بازی اگزجره مهدی پاکدل و «خدا خدا»کردن‌هایش در لحظات بحرانی بدجوری توی ذوق می‌زند!

منفی: شعار گل‌درشت و احمقانه؛ پلاسکو وقتی ریخت که جنس چینی آوردن(!) بدون توجه به اینکه به واسطه واردات جنس چینی کلی از بوتیک داران پلاسکو بار خود را بستند

 دیالوگ:
–این، چوبیه؟ گوشتیه؟ چیه که همش تصادف میکنه؟
–همین که داری زندگیتو میزاری وسط، راضیم ازت!
–میخوای بزنم دهنتو سرویس کنم؟ دیه شو هم میدم! به این میگن کار در منزل!
–ما مدیریت بحران مون صفره، صفره!
–مدیریت بحران و کسی مختل کرده که خودش مدیریت بحران و برعهده گرفته(کنایه به قالیباف؟)
–اون ساختمون ریخته و فقط همه پشیمونن؛ از شهردار و وزیر و وکیل تا مالک و مستاجر!

پلان:
قاپ زدن کیف پر پول و فرار از قمارخانه

کاراکتر:
زن باردار با بازی سحر دولتشاهی که در میان حجمی انبوه از بازیهای بد، کاراکتری قابل تحمل خلق کرده

پیام اخلاقی:
اگر شاگرد ناتو داشته باشی هم خودرویت سالم می ماند و هم اسناد و مدارکت دست نخورده از پلاسکوی سوخته خارج می‌شود!

حامد مظفری
حامد مظفری




«بمب»⇐مطلوب مدیران اعتدال!!!/آرزوی معادی رسیدن به «زیرزمین»کوستاریتسا بوده اما حاصل چیزی است در مایه‌های «وضعیت سفید»نعمت‌الله!

سینماروزان/حامد مظفری:

منفی: ظاهر برابر باطن است؛ یک فیلم حاکمیتی با ریتمی کشدار منطبق با آغاز و پایانی مطلوب مدیران اعتدال که در حرف از امید میگویند؛ درست شبیه به «جاده قدیم» ؛ آنجا اسپانسرهای قد و  نیم‌قد بودند که بودجه را فراهم کردند و اینجا پول تولید را یک آقازاده اقتصادی داده!

منفی: اگر بگوییم کپی‌برداری، دوست فرنگ‌رفته ناراحت میشود «بمب» شباهتهای انکارناپذیری با «وضعیت سفید» حمید نعمت‌الله دارد؛ البته کارگردان آرزو داشته چیزی بسازد در مایه های «زیرزمین» امیرکوستاریتسا ولی در نهایت با محصولی روبروییم در مایه‌های خلاصه قسمتهای «وضعیت سفید»!! خرده مصائب زناشویی منتج از فرهادی بازی هم که تا دلتان بخواهد در فیلم هست! البته میدانیم این شباهتها کاملا اتفاقی است و دوست فرنگ رفته مولف زاده شده؛ نشان به آن نشان که نامش پای «کما» و «شام عروسی» آمده.

منفی: نام محمود کلاری به عنوان فیلمبردار آمده اما استایل کار نه سینما که کاملا تلویزیونی است؛ هفتاد درصد قابها بسته و مابقی هم اغلب مدیوم! چرا؟ وقتی ترس لانگ شات را دارید چه کاریست داستان دهه شصتی روایت کنید؟ احتمالا چون اگر داستان به دوران معاصر میآمد فرهادی بازی بیش از پیش توی ذوق میزد؟

منفی: در بیش از نیمی از «بمب» دیالوگ است که بناست درام بسازد و جاهایی هم که نیست موتور گازی معادی(!) و استندآپ سیامک انصاری به همراه مقادیر معتنابهی مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروری است که زمان فیلم را پر میکند.

منفی: نورپردازی فاقد منطق در پناهگاه؛ با دو عدد گردسوز به اندازه چند پرورکتور نور تولید شده!

 دیالوگ:
–خوشحال بودن بلدی میخواد که لابد شما بلد نیستید

–تو «ملموس» ترین چیزی هستی که منو یاد برادرت میندازه!
–به حرفات خیلی فکر کردم! عمل هم چشم! میکنم!
— … اضافی رو وقتی خوردی که از جبهه فرار کردی!

–من جنگو دوس دارم! آژیر قرمزو دوس دارم! موشک بارانو دوس دارم!

پلان:
فروریختن ساختمان بعد از حمله هوایی!

کاراکتر:
محمود کلاری که با کلاه گیس نقش پدر نگران را بازی کرده!کلاری با بازیگری مایه انبساط خاطر میشود بخصوص که بدانیم در کار اصلیش که خلق تصاویر واقع گرایانه از دهه 60 بوده تجدید شده!

گاف:
-نیروهای شهربانی با شمایل کمیته(!!) دنبال ماجرای سرقت هستند!
–تلویزیون و ضبط آیوای دهه هفتادی در داستانی دهه شصتی!
–پرچم مخمل درجه یک در اتاق مدیر مدرسه ای در دهه شصت!
— دختربچه ماتیک زده و ابرو تمیز کرده تا رنگ و لعاب فیلم جلبمان کند؟!
–کیسه های شن تا بالای مغازه ها آمده تا گافهای طراحی صحنه مشخص نشود و سربازان در شهر پراکنده اند درست مثل زمان جنگ دوم جهانی!
–در دهه شصت 110 هم وجود داشت؟!

حامد مظفری
حامد مظفری



«سرو زیر آب»⇐رقیب اصلی حاتمی‌کیا همین محمدعلی آهنگر است که هنوز با علقه به جنگ فیلم ضدجنگ می‌سازد!/فرخ نعمتی ستاره فیلم است/با یک فیلم ۳ارگانی شریف روبروییم اما آیا این فیلم بیش از یک میلیارد خرج داشته که از حوزه تا شهرداری و فارابی بودجه گذاشته‌اند؟؟/مدیران این ۳ارگان چه توجیهی دارند برای دفن یک شهید مسلمان با آداب زرتشتی؟

سینماروزان/حامد مظفری:

مثبت: رقیب اصلی حاتمی‌کیا و «به وقت شام» همین محمدعلی آهنگر است که هنوز با حس و علقه به جنگ فیلم ضدجنگ میسازد! و در دوران داغ شدن ماجرای سپنتا نیکنام برخلاف امثال حاتمی کیا، خالی از شعار و با شعور از نقش اقلیتهایی همچون زرتشتی در دفاع می گوید.

منفی: برادر آهنگر! وقتی چهار سال به این در و آن در میزنی برای جور کردن بودجه و وقتی با رزومه «ملکه» از سه ارگان مختلف حمایت میگیری برای تولید، هیچ که نمی کردی باید دو سکانس رئالیستی از دل جنگ را که اتفاقا نیاز درام هم هست در فیلمت می دیدیم همان طور که در «ملکه» کردی و نشان دادی این کاره ای!

آنچه ساخته ای با همه احترام به حس و حالش بیش از یک میلیارد خرج روی دستت گذاشته؟؟ این سه ارگان جمع شدند که همین یک میلیارد را بدهند؟؟ بماند که نقش علیرضا زرین‌دست در تصویرسازی «سرو زیر آب» به شدت کلیدی است و اگر نبود شاید با «بیداری رویاها»یی دیگر مواجه بودیم.

دیالوگ: (با احتساب گذشت یک سال از درگذشت هاشمی؟!)
اول- کاش اصلا نمیرفتیم تو خاکشون!
دوم- دیگه شهید نمیخوایم!

پلان:
چلاندن پرچم کنار آتش…

کاراکتر:
–موبدی زرتشتی با بازی فرخ نعمتی که دقت بر اکسان گذاری هایش برای نزدیک شدن به گویش زرتشتیان، یک کارگاه آموزشی فن بیان است برای نورسیدگان.

–نام ابوالقاسم حسینی را پیشتر به عنوان تهیه کننده «ملکه» دیده بودیم و حالا شده است پاسداری کاریزماتیک با بازی هومن برق‌نورد! آقازاده شان حامد حسینی هم بدون رزومه مشهود شده تهیه کننده این فیلم 3ارگانی!

گاف:
چگونه امکان دارد شهید مسلمان را با آداب زرتشتی دفن کنند؟ سه ارگان مختلفی که بودجه تولید فیلم را جور کردند از حوزه هنری تا شهرداری و فارابی چطور متوجه این گاف نشدند؟

حامد مظفری
حامد مظفری



ارسال دعوتنامه حضور در نشست شهردار برای حلقه‌ای خاص از صنف سینما+عکس⇐آیا شغل دوازدهم مدیرعامل در شهرداری خواهد بود؟

سینماروزان/حامد مظفری: از ساعات پایانی دوشنبه 29 آبان ماه دعوتنامه حضور در نشستی که بنا بوده محمدعلی نجفی شهردار تهران سه‌شنبه عصر با اصحاب فرهنگ و رسانه داشته باشد برای برخی افراد خاص از صنف سینما ارسال شده است.

به گزارش سینماروزان از آنجا که در دعوتنامه عبارت کلی «نشست شهردای با اصحاب فرهنگ و رسانه» آمده است و نه نشست با طبقه‌ای خاص(!) از صنف، این پرسش در میان سینماگران شکل گرفته که چرا دعوتنامه برای همگان ارسال نشده است؟

برخی نزدیکان به حلقه بالادستی خانه سینما دلیل این امر را اختلال در سیستم پیامکی خانه سینما دانسته‌اند بی آن که بگویند این چه جور اختلالی است که فقط در موعد دیدارهای ویژه ایجاد می‌شود و مثلا در ارسال انبوه پیامک‌های ترحیم برای بدنه صنف کمترین اثری از آن به چشم نمی‌خورد؟

برخی نیز وجود منادای «فرهیخته ارجمند» در ابتدای این دعوتنامه را نشانگر برگزاری نشست صرفا برای فرهیختگان صنف سینما دانسته‌اند و نه بدنه سینما! اگر این فرض درست باشد این پرسش شکل می‌گیرد که آیا در خانه سینما و حتی برای حضور در نشستی سراسری با شهردار هم طبقه بندی وجود دارد و صرفا خودیها می‌توانند در این نشست شرکت کنند؟

و آیا بناست در جریان شکل گیری آرام و بی دردسر این نشست که صرفا خودیها-ببخشید فرهیختگان- در آن حضور دارند شوافی صورت گیرد برای حضور مدیرعامل خانه سینما در مدیریتهای فرهنگی-هنری شهرداری و به تبع آن 12شغلگی ایشان رقم بخورد؟

بدیهی است که حضور سینماگرانی از طیفهای مختلف نزد شهردار باعث خواهد شد برخی از مشکلات مبتلابه صنف آشکار شود و در این شرایط اینکه حلقه بالادستی خانه سینما بتوانند به پروپاگاندای خویش و چندشغلگان بپردازند وجود نداشته باشد!

آیا اینکه در ارسال دعوتنامه نشستی سراسری با شهردار فقط برخی لایق دریافت دعوتنامه تشخیص داده شده‌اند ناشی از همین امر است؟

امیدواریم هیأت مدیره خانه سینما از همایون اسعدیان رییس آن گرفته تا بازیگری همچون فاطمه معتمدآریا که اعتبارش را صرف عضویت در هیأت مدیره کرده و البته علی قائم‌مقامی سخنگوی آن، پاسخی روشن برای این پرسشها داشته باشند.

دعوتنامه حضور در نشست شهردار که صرفا برای «فرهیختگان» صنف سینما ارسال شده!!
دعوتنامه حضور در نشست شهردار که صرفا برای «فرهیختگان»(!) صنف سینما ارسال شده!!




با یک «نهنگ…»سیری‌ناپذیر، اکران نیمه اول سال را سوزاندند تا⇐برای نیمه دوم، وضعیت قرمز اعلام کنند؟

سینماروزان: اینکه یکی از پخش‌کنندگان فعال این سالهای سینمای ایران که در این سالها در هر فیلمی که شراکت داشته آن فیلم به لطف حجم بالایی از سالن و سانس که بهش تخصیص یافته تبدیل به رکوردشکن اکران سینماها شده است به ناگاه در آستانه آغاز اکران نیمه دوم سال از پتانسیل پایین فیلمهای باقیمانده برای جلب مخاطب بگوید عجیب می‌نماید.

به گزارش سینماروزان اینکه این پخش کننده تا جایی پیش می‌رود که برای نیمه دوم سال به دلیل عدم وجود آثار کمدی بفروش یا محصولات مملو از حرکات موزون، وضعیت قرمز اعلام می کند غریب به نظر می‌رسد.

کافیست به فیلمهایی که در ماههای ابتدایی سال96 روی پرده رفته‌اند نگاهی بیندازیم تا دریابیم بخش عمده فیلمهایی که در همین جشنواره پرحاشیه اخیر متفاوت جلوه کردند از «فراری» گرفته تا «سد معبر»، «بدون تاریخ بدون امضاء»، «ایتالیا ایتالیا»، «نگار»، «اسرافیل»، «خفگی» و «کمدی انسانی» هنوز به اکران نرسیده‌اند تا عدم فروششان عامل غصه داری این پخش کننده شود.

اما چرا آثار قابل تامل جشنواره نتوانستند در 5 ماه ابتدایی سال روی پرده بروند؟

یک دلیل این امر «نهنگ…»گرسنه ای بود(!) که به ناگاه از اواسط بهار روی پرده رفت و تاب تحمل دیدن هیچ رقیب ششدانگی را کنار خودش نداشت تا جایی که در مدت سه ماهی که این نهنگ مشغول بلعیدن سانسها و سالنها بوده، به جز چند فیلم خوش ساخت، سبد اکران با کلی فیلم ضعیف و متوسط و حتی یک سری آثار که با پروانه ویدیویی تولید شده بودند(!!!) چیده شد تا مبادا حتی بخشی از سالنهای این «نهنگ…» خوش اشتها حذف شود.

نتیجه هم که پیش روست. همانها که با وارد کردن این نهنگ مانع اکران بسیاری از درامهای غیرکمدی خوش ساختی که می‌توانستند مانند «رگ خواب» یا حتی «برادرم خسرو» بفروشند، شدند حالا غمگسار اکران نیمه دوم شده اند که چه نشسته‌اید که فیلمهایی مانند «سلام بمبئی» برای اکران دوم نمانده!!!

واقعیت چیست؟

واقعیت همان است که درباره اکران نمونه هایی مانند «رگ خواب» و پیشتر «تیک آف» دیده ایم؛ کافیست کمی شرایط عادلانه در تخصیص سانس و سالن در اکران برقرار باشد تا درامهای جدی خوش ساخت که اتفاقا تعدادشان کم هم نیست بفروشد.

پس پیش از آن که فرار رو به جلو کنید و زنگ خطر را به صدا درآورید ابتدا فقط نیمی از سانسهایی را که به «نهنگ»گرسنه تان می‌دهید در اختیار یکی از ده ها آثار جدی خوش ساخت پشت خط اکران قرار دهید و آن گاه اگر این آثار نفروختند کاسه چه کنم چه کنم دست بگیرید…




مدیری در راه مجیدی؟! یا همه چیز در خدمت مدیری، همراه اول و شرکا؟!

سینماروزان/حامد مظفری: فارغ از حجم قابل توجهی سالن سینما که برای اکران در اختیار “ساعت 5عصر”مهران مدیری قرار گرفته این فیلم قبل و حین اکران هم از بیلبوردهای محیطی مکفی بهره برده و هم از تیزرهای تلویزیونی انبوه و هم از سینماگردی بامدادی-شامگاهی سازنده.

در کنار همه اینها گویا برخی سینماداران هم به دلایل کاملا فرهنگی و غیراقتصادی(!؟) در کنار تخصیص سانسهای انبوه به جای یک سردر، چند سردر خود را به فیلم مدیری اختصاص داده اند؛ نمونه اش هم سینما جوان یا همان بولینگ عبده! در این مجموعه سینمایی سهم همه فیلمها فقط نصف سردر است اما فیلم مدیری 3 برابر بقیه سردر در اختیار دارد!!!

از آن سو یک سامانه رسمی بلیت فروشی که معرفی فیلمها را براساس تاریخ اکران مرتب میکند علیرغم اکران برخی آثار بعد از فیلم مدیری، همچنان نام این فیلم را در میان دو فیلم اول معرفی شده به مخاطبان قرار داده!
آیا این حال اساسی که به فیلم مدیری داده شده اتفاقی بوده یا به حامی فیلم “اول مارکت” وابسته به اپراتور همراه اول مخابرات مرتبط است؟

دلیل هر چه باشد فارغ از آن که دم خروسی میسازد بر ادعاهای پوپولیستی و ژستهای حامی مستضعفین که در “دورهمی” از مدیری دیده بودیم در درازمدت نتیجه مثبتی را برای مدیری برجای نمی گذارد.
اینجا دیگر بحث درگیری سیاسی یک روزنامه دولتی با جریان مقابل و تسویه حساب سیاسی بخاطر ژستهای مدیری نیست؛ چه این جماعت همانها هستند که چند سال پیش حضور وزیر خارجه-سابقا خندان بخاطر برجام و اخیرا عبوث بخاطر سرانجام برجام- بر سر سریال مدیری را با تحسین مدیری، حسابی پروپاگاندا کرده بودند و انبوه برگشتیهای آن روزنامه حکایت از آن دارد که مخاطبان سالهاست حرفهایشان را جدی نمی گیرند.

اما همان مخاطب که سیاسی بازی رسانه های کاسبکار را پس میزند، وقتی روند اکران فیلم مدیری را پی می گیرد قبل از همه سخنان خود وی در نقد بی عدالتیهای موجود در جامعه را زیر سوال میبرد؛ نمونه هایش هم همان سردر و سامانه فروش بلیت و انبوه سانس و…

یادمان نمیرود دو سال قبل فیلم پرهزینه مجیدی هم از حمایتی گسترده در اکران برخوردار شد؛ از در اختیار داشتن دو سرگروه سینمایی تا انبوه تیزر و تبلیغات محیطی و….

این وضعیت چه سودی به حال فیلم مجیدی داشت؟ فقط یک رکورد موسمی که چندی بعد توسط یک کمدی عطارانی به نام “سالوادور…” شکسته شد اما ضررش برای فیلم چه بود؟ حسی منفی در ذهن مخاطبان و صاحبان آثاری که همزمان با فیلم مجیدی با حداقل سانس و تبلیغات روی پرده رفتند؛ حسی ناشی از تبعیض که باید سالها بگذرد تا تعدیل شود. آیا مدیری حواسش به این هست که تبعیض پیش آمده در اکران فیلمش چنین حسی را در همکاران و مخاطبان ایجاد خواهد کرد؟

سردر سینما جوان
سردر سینما جوان با حضور پررنگ “ساعت 5عصر”



بهداد گفت: کیمیایی نمی‌تواند دیگران را دوست داشته باشد+فیلم⇔ این ویژگی از کجا آمده؟ از «کیمیایی بودن»؟! یا به تعبیر کنایه‌آلود آن فیلمساز غربت‌نشین از «فیلمساز موفق بودن»؟!

سینماروزان/حامد مظفری: هفتم مردادماه تولد 76 سالگی مسعود کیمیایی بود و به مانند همه تولدهای دیگرش مواجه شد با پیامهای تبریکی که این و آن برایش فرستادند اما گفتگوی حامد بهداد یک روز پیش از تولد کیمیایی بیشتر از همه این پیامهای تبریک بازخورد داشت.

بهداد در گفتگویی زنده روی آنتن رسانه ملی به صراحت به گلایه از کیمیایی پرداخت و از بی رغبتی به سیمرغی گفت که بخاطر «جرم» گرفته بود! بهداد یک عبارت کلیدی هم طرح کرد و آن هم اینکه «کیمیایی نمیتواند دیگران را دوست داشته باشد.»
اگر این عبارت بهداد را مجالی کنیم برای بررسی کیفیت رابطه همکاران سالهای دور و نزدیک با کیمیایی بیش از پیش به صدق گفته های بهداد میرسیم.

تقریبا در همه این سالها آدمهای مختلف به کیمیایی نزدیک شده و در ابتدا هم همه قابها، خوش و خرم و با فیگورهای خواستنی بوده ولی در گذر زمان گلایه ها پررنگ شده و حتی گاه به تقابل رسیده.
از بهروز وثوقی بگیرید که کیمیایی بعد از اختلاف با وی «غزل» را با فردین کار کرد که البته فیلم موفقی نشد تا فرامرز قریبیان و سعید راد و اسفندیار منفردزاده که بعد از همکاریهای ابتدایی میان آنها با کیمیایی فاصله افتاد و حتی احمد نجفی که رابطه اش با کیمیایی در این سالها کاملا کمرنگ شده.

اصلا چرا راه دور برویم؛ سال قبل همین موقع پرویز پرستویی و امیر جدیدی بازیگران و منصور لشکری قوچانی تهیه کننده «قاتل اهلی» جشن تولد او را برگزار کردند و تا توانستند از لذت همکاری با وی گفتند اما امسال اینها کجایند و فاصله آنها با کیمیایی چقدر است؟؟

چرا چنین است؟ مشکل چیست؟ یا کیست؟ کیمیایی یا همکاران؟
شاید «کیمیایی بودن» است که مشکل ساز شده تا جایی که باعث میشود آن کارگردان رفیق سالهای دور وقتی می‌خواهد از ینگه دنیا درباره یکی از فیلمنامه هایش و چرایی عدم تولید آن بنویسد کیمیایی را به طعنه با لفظ «فیلمساز موفق»ی خطاب میکند که در فیلمنامه بی‌سرانجام وی به دنبال نام خودش بوده! نامی که یافت نمیشود، اما نام فیلمنامه می‌پرد و در روزگار پس از دوم خرداد سردر سینماها را با امضای فیلمساز موفق(!) روشن می کند!
بله، کیمیایی بودن و به تعبیر آن غربت‌نشین «فیلمساز موفق بودن»(!!!) حقیقتا امر دشواریست.

برای دیدن فیلم گفته های بهداد درباره کیمیایی اینجا را ببینید.

حامد بهداد-مسعود کیمیایی
حامد بهداد-مسعود کیمیایی