1

ادعای رسانه دانشگاه آزاد: داستان سریال «پدر» برآمده از زندگی واقعی نویسنده سریال است!⇔نکته: نویسنده-تهیه‌کننده سریال، مشاور امور هنری دانشگاه آزاد بوده ⇔پرسش اول: آیا ماجراهای «تنهایی لیلا» و سوزاندن دست برای پرهیز از گرفتاری در دام شهوانیات هم برآمده از زندگی واقعی این مشاور بوده؟؟/پرسش دوم: چرا انبوه گرفتاریهای اقتصادی جوانان کف جامعه نمود محسوسی در نوشته‌های این مشاور ندارد؟ به‌دلیل پرکاری مفرط و عدم درک مستقیم فقر و نداری؟/پرسش سوم: چرا این مشاور درباره دام موسسات مالی-اعتباری متخلف چیزی نمی‌نویسند؟ به‌دلیل شراکت با احسان علیخانی در تولید یک فیلم سینمایی؟

سینماروزان: آنچه جامعه ما را رنج می‌دهد بیکاری و فقدان امنیت شغلی جوانان و پناه بردن به رانندگی برای تاکسیهای اینترنتی و دستفروشی و از آن طرف سوءاستفاده‌های کلان اقتصادی نظیر آنچه در برخی موسسات مالی-اعتباری رخ داده، است و یکی از تازه‌ترین محصولات رسانه ملی با نام «پدر» که اتفاقا در کانون فشارهای اقتصادی حاکم بر جامعه تولید شده محوریت خود را بر فرار پسر جوان از دام شهوانی(!) دختران همکلاسی قرار داده است!!!

همین فاصله بعید میان واقعیت جامعه و موجودیت سریال گواه کیفیت آن است و منجر به آن که فقط پخش قسمتهای ابتدایی سریال که به جای درام به کمدی ناخواسته بدل شده‌اند موجی از شوخی و خنده و تمسخر را در فضای مجازی به دنبال داشته است! فقط درنظر بگیرید که در قسمت اول سریال، پسر جوانی را می بینید که برای رهایی از تله شهوانی دختران همکلاسی از پنجره کلاس فرار می‌کند!!!

در کنار اظهارنظرات مختلفی که درباره این سریال شکل گرفته خبرگزاری «آنا» وابسته به دانشگاه آزاد مدعی شده که آنچه در این سریال دیده می‌شود برگرفته از زندگی واقعی حامد عنقا نویسنده-تهیه‌کننده آن است! حامد عنقا کیست؟ مشاور امور هنری رئیس هیأت موسس و هیأت امنای دانشگاه آزاد.

این رسانه در متنی که بیش از هر چیز به رپورتاژ شبیه است با ادبیاتی که مشخص نیست از آنِ خود عنقاست یا نه(؟!) نوشته است: ریشه روایت و اضافه شدن این قصه در داستان، برگرفته از تجربه‌ای خاص و شخصی است، تجربه‌ای که می‌توان گفت، خود نویسنده آن را داشته است و تلاش کرده با نمایش آن پاره قصه‌ها، تلنگری بر وجدان‌های خاموش برخی از مردم بزند و یا حتی بخشی از وضعیت دانشگاهی جامعه امروزی کشور را نمایش دهد. قصه “حامد” در سریال «پدر»، داستان “حامد” عنقا در دوران دانشجویی خود نویسنده است؛ دانشجوی رشته حقوق، از خانواده‌ای مذهبی و دینی، حزب‌الهی و اهل نماز و روزه که مورد کینه بسیاری از دانشجویان دختر دانشکده حقوق قرار می‌گیرد و برای بدنام کردنش اقدام به برنامه‌ریزی‌های غیراخلاقی می‌کنند که در نهایت با واکنش‌های غیرقابل پیش‌بینی‌ای از حامد عنقا مواجه می‌شوند و حالا تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل… .افرادی که دانسته و نادانسته و از روی بی‌اطلاعی دست به مطرح کردن برخی اظهارنظرهای مبتدیانه و غرض‌ورزانه می‌زنند، بدانند که داستان “حامد” و فرار از گناه و پرت شدن از طبقه اول کلاس دانشگاه، داستانی واقعی بوده که با اضافه شدن دگرگونی‌های لیلا و تحکیم ایمان در آن،‌ به جذابیت قصه کمک شده است.

حامد عنقا پیشتر در سریال «تنهایی لیلا» هم به خیال خود به دنبال معاصر کردن داستان میرداماد رفته بود و ماجرای معممی را به تصویر میکشید که برای پرهیز از گرفتاری در دام نفسانیات دستش را میسوزاند و حالا هم در «پدر» لابد به دنبال معاصر کردن داستان «یوسف پیامبر» بوده که یک پسر جوان را در گریز از دام شهوانی دختران به نمایش گذاشته است.

ورای طرح این پرسش که آیا داستان «تنهایی لیلا» هم برگرفته از زندگی شخصی حامد عنقا بوده یا نه و او براساس تجربه شخصی سوزاندن دست برای رهایی از شهوت، آن سریال را نگاشته یا فقط براساس زندگی میرداماد، این پرسش هم قابل طرح است که چرا انبوه گرفتاریهای اقتصادی جوانان کف جامعه در نوشته این نویسنده سابق و نویسنده-تهیه کننده فعلی نمود محسوسی ندارد؟

چرا ایشان درباره سیطره آقازادگان و ژن خوب بر جامعه و از دست رفتن موقعیت رشد برای بخش عمده‌ای از جوانان مستعد به واسطه همین سیطره چیزی نمی‌نویسد؟

چرا ایشان درباره دامی که یک سری موسسه مالی-اعتباری متخلف بر سر راه برخی هموطنان پهن کردند چیزی نمی‌نویسد؟ دامی که اخیرا ردّپای برخی مجریان هم در آن دیده شد؟ 

یک پاسخ می‌تواند این باشد که ایشان هیچ تجربه‌ای از بیکاری و گرفتاری اقتصادی ندارد و در نتیجه نمی‌تواند سریالی با این خط بنگارد! به هر حال حامد عنقا فارغ از کیفیت، همواره سفارش کار دارد و از نویسندگی تلویزیون تا تهیه‌کنندگی تلویزیون و حتی تولید و اجرای برنامه سینمایی برای تلویزیون و مشاوره دانشگاه آزاد پشت سر هم بهش محول می‌شود.

کسی هم که از شدت پرکاری وقت سر خاراندن ندارد چه می‌داند بیکاری چیست و در کف جامعه چه می‌گذرد و درددل جوان بخت برگشته‌ای که صبح تا شب باید بنر «اسنپ»به دست به دنبال شکار راننده برای تأمین حقوقی بخورونمیر باشد، چیست!

آیا اینکه چرا ایشان درباره موسسات متخلف مالی-اعتباری چیزی نمی‌نویسد هم میتواند به شراکت با احسان علیخانی در تولید فیلمی به نام «بدون تاریخ بدون امضاء» ربط داشته باشد؟؟؟

به هر حال این، فیلمی بود که به هنگام صدور پروانه ساخت، نام علی جلیلوند به عنوان تهیه کننده آن به چشم خورد اما به هنگام رونمایی در جشنواره ورای نام احسان علیخانی، نام حامد عنقا هم به عنوان سرمایه گزار آن درج شد و هنوز مشخص نشده بودجه تولید فیلم چگونه تأمین شده؟؟!

حامد عنقا(اول از راست) در کنار وحید جلیلیوند(کارگردان) و علی جلیلوند تهیه کننده «بدون تاریخ بدون امضاء»
حامد عنقا(اول از راست) در کنار وحید جلیلوند کارگردان «بدون تاریخ بدون امضاء»/ علی جلیلوند تهیه کننده «بدون تاریخ بدون امضاء» هم نفر اول از چپ است



گلایه محمدحسین لطیفی از طرح پرسش در چرایی طولانی شدن بیش از حد تولید سریالی روتین محصول سازمان ارزشی اوج: با فشار نمی‌توان گفت «می شود»!⇔سینماروزان: قابل توجه جناب لطیفی، مدت زمان فیلمبرداری هر یک از فصول هفت‌گانه سریال حماسی«بازیهای تاج و تخت» بین ۴ تا ۶ ماه بوده!

سینماروزان: تازه ترین سریال محمدحسین لطیفی با نام «سرّ دلبران» اوایل امسال با بودجه سازمان هنری-رسانه ای اوج در یزد کلید خورد و بنا بود برنامه تولید طوری پیش برود که سریال ماه رمضان امسال روی آنتن برود.

به گزارش سینماروزان با این حال سریال نه تنها به ماه رمضان نرسید بلکه با گذشت بیشتر از دو ماه از پایان ماه مبارک رمضان و صرف زمانی حدودا شش ماهه هنوز تولید «سرّ دلبران» به پایان نرسیده است.

محمدحسین لطیفی که در هفته های اخیر مدام با طرح پرسش پیرامون چرایی طولانی شدن بیش از حد یک سریال روتین مواجه بوده در گفتگویی با «مهر» به گلایه از این پرسشها پرداخته و زمان طولانی تولید را به کیفیت کار نسبت داده است.

لطیفی بیان داشت: ما اکنون در تولید «سر دلبران» با استاندارد تلویزیون کار می کنیم تا کار باکیفیتی تحویل دهیم اما عده ای دایم می پرسند چرا این سریال اینقدر طول کشید. در کشورهای دارای صنعت سریال سازی پیش تولید یک سریال زمان زیادی می‌برد و شاید در اجرا به ما نزدیک می‌شوند، مدیران باید این را بدانند که با فشار نمی توان گفت «می شود» و انتظار داشته باشند که بشود. اگر ما قبلا با مدت زمان بیشتر سریالی را می ساختیم و اکنون در بازه زمانی کمتری اثر ساخته می شود از کیفیت کاسته می شود و چون کیفیت پایین می آید مردم سریال را نمی‌بینند. 

به گزارش سینماروزان اگر زمان طولانی که محمدحسین لطیفی صرف تولید سریال «سرّ دلبران» کرده باعث افزایش کیفیت سریال شود خیلی هم خوب است اما وقتی سیاهه سریالهایی که در این سالها برای تلویزیون ساخته اند از «پادری» تا «تنهایی لیلا» را پیش رو می‌گذاریم و می‌بینیم هیچ کدام نتوانسته‌اند به پای یکی از ساخته های موفق خودشان یعنی «صاحبدلان»برسد، ادعاهای لطیفی درباره بالا رفتن کیفیت سریال جدیدش به واسطه امتداد چندماهه فیلمبرداری زیر سوال میرود.

بماند که با مقایسه زمان صرف شده برای فیلمبرداری «سر دلبران» با زمان فیلمبرداری سریالهای مطرح جهان نیز باز به آنها که درباره چرایی طولانی شدن سریال طرح پرسش کرده‌اند، حق می‌دهیم ؛ کافیست بدانیم حداکثر زمانی که برای فیلمبرداری هر یک از فصول هفت گانه سریال پرمخاطب «بازیهای تاج و تخت» صرف شده بین 4 تا 6 ماه است! آن هم فصولی پر اوج و فرود و پر از موقعیتهای پیش بینی نشده و پر از جلوه های ویژه تصویری.




چرا خالق “…تا عشق‌آباد” از محمدحسین لطیفی و نویسنده “تنهایی لیلا” شکایت نکرد؟+عکس

سینماژورنال: منصور انوری نویسنده رمان دو جلدی تاریخی-مذهبی «از عشقاباد تا عشق‌آباد» با اشاره به اینکه فیلمنامه ای از اثر آماده کرده و آن را در اختیار محمدحسین لطیفی قرار داده بود به گلایه از این پرداخته که چرا لطیفی بدون هماهنگی با وی حامد عنقا که آخرین همکاری وی با لطیفی “تنهایی لیلا” بود را مسئول نوشتن فیلمنامه کرده است.

به گزارش سینماژورنال منصور انوری در این باره به روابط عمومی حوزه هنری بیان داشت: در ابتدا فیلم‌نامه این اثر را من نوشتم. اما پس از مدتی متوجه شدم که آقای لطیفی نگارش این اثر را به حامد عنقا سپرده است. این در حالی بود که طرح و ایده اثر در اختیار من بود و پیشنهاد ساخت آن را در گفت‌وگویی که با لطیفی داشتم به ایشان دادم.

وی ادامه داد: به هر حال و از آنجایی که آقای لطیفی و آقای عنقا هر دو سید هستند و هدف من هم تنها تبلیغ دین و بارگاه امام رضا (ع) بوده است، در این زمینه شکایتی نکردم.

رمانی برآمده از مستندات دهه 40

انوری درباره فضای رمان گفت: اثر به موضوعاتی چون زیارت، شفا، مسائل سیاسی و حضور متفقین در ایران می‌پردازد. همچنین در پیرنگ این داستان به وقایع بعد از ۱۵ خرداد، ساواک و مبارزان انقلاب اسلامی اشاره شده است. در واقع کتاب در مقاطع زمانی متفاوت سپری می‌شود.

این نویسنده افزود: این رمان را بر اساس مستنداتی از یک اتفاق که در سال ۱۳۴۲ رخ داده، نوشته‌ام. در آن دوران فرزند کوچک دبیر اول حزب کمونیست ترکمنستان فعلی دچار سرطان خون می‌شود و پدربزرگ این کودک که در دوران جنگ جهانی دوم به همراه ارتش سرخ در مشهد حضور داشته و شاهد شفای بیماری در حرم امام رضا (ع) بوده است، تصمیم می‌گیرد او را برای شفا به بارگاه امام رضا(ع) بیاورد. البته پدر کودک به دلیل اعتقادات کمونیستی با این اقدام مخالفت می‌کند اما پدربزرگ به همراه یکی از دوستانش کودک را به طور مخفیانه وارد ایران می‌کنند. در مسیر حرکت آن ها به سوی مشهد، این کودک و پدربزرگ شناسایی و مجبور به ترک ایران می شوند.

انوری با اشاره به واقعی بودن اصل داستان بیان داشت: استواری که در اوایل دهه ۴۰ شمسی رئیس پاسگاه مرزی باجگیران بود، این داستان را برای یکی از دوستانم تعریف کرده بود و من هم بر اساس شنیده هایم از این واقعه و با اضافه کردن حواشی دیگر به این رویداد، اثری داستانی و مستند را خلق کردم.

منصور انوری
منصور انوری



سناریست “قلب یخی”؛ پشت پرده راه‌اندازی سامانه کنسرت آنلاین+عکس

سینماژورنال: در حالی که راه اندازی اولین سامانه کنسرت آنلاین ایران مجالی تلقی شده برای واکنش به لغو کنسرتهای چند هفته اخیر اما شاید خیلیها ندانند این حامد عنقا است که به عنوان مدیر پروژه برگزاری این کنسرتها نقش اصلی را بازی کرده است.

به گزارش سینماژورنال حامد عنقا که سابقه فیلمنامه نویسی در تلویزیون و شبکه خانگی را برعهده دارد بیش از هر چیز به خاطر نگارش سناریوی سریال نیمه تمام “قلب یخی” شهرت دارد.

او که در ابتدای راه‌اندازی روزنامه “صبا” سردبیری این روزنامه را برعهده داشت و نسبت به ادوار بعدی این روزنامه، عملکرد مفیدتری هم داشت،  نگارش فیلمنامه آثاری نظیر “انقلاب زیبا”، “نردبام آسمان” و “تنهایی لیلا” را برعهده داشته است.

عنقا حالا در تازه ترین تجربه هنری خود مدیریت پروژه سامانه کنسرت آنلاین را عهده دار شده است؛ سامانه‌ای که دوازدهم خردادماه با اجرای علیرضا قربانی در حوزه هنری افتتاح شد.

حامد عنقا
حامد عنقا

اجرای کنسرت برای همه اقشار جامعه

حامد عنقا در افتتاحیه کنسرت آنلاین گفت: با توجه به هزینه بالای بلیت کنسرت بسیاری از افراد در شهرهای مختلف توان استفاده از این کالای فرهنگی را ندارند و با استفاده از سامانه‌ آنلاین امکان استفاده از کنسرت‌ها با پرداخت هزینه‌ای اندک برای همه اقشار کشور و حتی ایرانیان مقیم خارج فراهم می شود که به شنیدن موسیقی ایرانی علاقه‌مند هستند.

وی ادامه داد: این رویای ما بود که بتوانیم چنین شرایطی را برای مردم شریف ایران فراهم کنیم و امروز بسیار خوشحالیم که توانسته‌ایم تاحدی به این رویا دست یابیم. حالا نزدیک به ده هزار کاربر امکان استفاده از کنسرت امشب را دارند.

عنقا خاطرنشان کرد: قرار است بسیاری از هنرمندان در پروژه‌ کنسرت آنلاین حضور یابند. کنسرت‌های موسیقی با وجود قیمت‌های بالای بلیت و سالن‌های اجرای اندک، اقتصاد خود را دارند، اما این کنسرت‌ها می‌توانند از طریق ارائه در فضاهای جدید مانند فروش آلبوم به صورت آنلاین بازاری برای خود داشته باشند. جامعه موسیقی کشور بسیار پویا و فعال است و می‌تواند با این فضای جدید بازار جدیدی داشته باشد.

از این طریق موسیقی را به خانه های مردم می بریم

در افتتاحیه سامانه کنسرت آنلاین علیرضا قربانی به همراه گروه خود روی سن آمد و پیش از اجرای کنسرت گفت: زمانی که این برنامه در کنسرت آنلاین مطرح شد، برایم جالب بود و احساس کردم اجرا در یک کنسرت آنلاین تجربه خوبی است. ما باید از تکنولوژی برای پویایی هرچه بیشتر موسیقی بهره ببریم.

وی افزود: در جهان می توان بسیاری از نمایشگاه‌ها، گالری‌ها و حتی مسابقات فوتبال‌ها را به صورت آنلاین تماشا کرد و افراد با پرداخت وجه کمی موفق به تماشای آن می شوند. در بسیاری از مواقع ظرفیت سالن‌ها محدود است و تنها جمع اندکی می‌توانند با خرید بلیت به تماشای کنسرت بنشینند.

او ادامه داد: من علی‌رغم این که هفته آینده کنسرت‌های «دخت پری‌وار» را دارم، ولی دوست داشتم در این پروژه حضور داشته باشم تا از این طریق موسیقی را به خانه‌های مردم ببریم. راه یافتن موسیقی به خانه‌های مردم از طریق کنسرت آنلاین به جریان پویای موسیقی کمک خواهد کرد.

علیرضا قربانی در کنسرت آنلاین در حوزه هنری
علیرضا قربانی در افتتاحیه کنسرت آنلاین در حوزه هنری



محمدحسين لطيفي كه در ٦ سال ٤ سريال ساخته⇐اين خيلي بد است كه به خاطر مشكلات جناحي تلويزيون را دچار مشكلات اقتصادي كنند

سینماژورنال: محمدحسین لطیفی که در سالهای اخیر سریالهای مختلفی را برای تلویزیون تولید کرده است این روزها هم مشغول ساخت فصل دوم “دودکش” برای نوروز تلویزیون است.

به گزارش سینماژورنال “نردبام آسمان”، “تنهایی لیلا”، “دودکش1” و “زمانی برای عاشقی” از جمله سریالهایی هستند که لطیفی در این سالها برای تلویزیون ساخته و به واسطه همکاری نزدیک با این رسانه هم که شده باید در حال و هوای تولیدات رسانه ملی باشد.

با این حال این کارگردان در گفتگویی با “ایسنا” به صراحت از این گفته که محصولات تلویزیون را زیاد پیگیری نمی کند!

لطیفی در پاسخ به این پرسش که عملکرد کدام شبکه تلویزیون را موفقتر می داند گفته است: من راستش خیلی تلویزیون را پیگیری نمی‌کنم و نمی‌توانم دقیق در این زمینه نظر بدهم.

مهمترین اتفاق سال؟ پرداخت معوقات مالی

افت کیفیت محصولات تولیدی تلویزیون در سال اخیر باعث از دست دادن بخشی از مخاطبان و باختن رقابت به شبکه های ماهواره ای شد اما  لطیفی بی اشاره به این افت کیفی، مهمترین اتفاق سال را پرداخت معوقات مالی می داند.

وی بیان داشته است: اتفاق ویژه‌ای که امسال در رسانه ملی افتاد از نظر من این بود که بعد از مدت‌ها بخشی از بدهی‌ها از سوی سازمان صداوسیما پرداخت شد و برخی همکاران بعد از مدت‌ها توانستند مطالباتشان را از تلویزیون بگیرند. به نظرم این اتفاق حرکت خوبی بود.

مشکل اساسی؟ فقط کمبود بودجه است و لاغیر

البته که متعاقب این ماجرا اصلی ترین مشکل این کارگردان هم کمبود بودجه سالانه ایست که به صداوسیما تعلق می گیرد! این کارگردان اظهار داشته است: مشکل اساسی من به عنوان یک کارگردان، یک شهروند و کسی که برای سازمان صداوسیما کار می‌کند، این است که به شکل کاملا قانونی و در مجلس شورای اسلامی در لایحه بودجه صداوسیما تغییرات اساسی ایجاد شود؛ چراکه این واقعا آزاردهنده و خیلی بد است که به خاطر مشکلات شخصی و جناحی، مجموعه‌ صداوسیما هر بار دچار مشکلات و فشارهای اقتصادی شود. امیدوارم سال آینده این اتفاق در مجلس شورای اسلامی بیفتد و این مساله حل شود.

دیالوگهای فیملنامه مهم نیست/مهم این است که هر روز صبح سرکار حاضر می شویم

محمدحسین لطیفی که امسال یک فیلم سینمایی به نام “اسب سفید پادشاه” را هم روی پرده داشت که فروش آن تا پایان اکران به 200 میلیون هم نرسید در توصیف چگونگی تولید سریال “دودکش2” هم اظهارات جالبی را طرح کرده است.

وی درباره کامل‌ بودن فیلمنامه سریال‌ها پیش از کلید خوردن، در پاسخ به اینکه چقدر به عنوان کارگردان بر فیلمنامه کامل تأکید دارد؟ گفت: فیلمنامه اگر کامل باشد شاهکار است. از همه بهتر برای منِ کارگردان خوب است اما واقعیت این است که بازیگرانی که با من کار کردند همه می‌دانند که من به آن‌ها فرصت می‌دهم و آن‌ها را تحت فشار قرار نمی‌دهم و همیشه از انرژی خودشان استفاده می‌کنم، در نهایت هم اتفاق بدی نمی‌افتد. مهم این است که ما هر روز صبح سرکار حاضر می‌شویم و می‌دانیم که می‌خواهیم چکار بکنیم، دیالوگ زیاد مهم نیست.




سرمایه‌گزار فیلم تازه تهیه‌کننده “کیمیا” هم مشخص شد

سینماژورنال: محمدرضا شفیعی تهیه‌کننده پرکار سالهای اخیر تلویزیون که امسال دو سریال “تنهایی لیلا” و اخیرا هم “کیمیا” را روی آنتن داشت و البته یک فیلم به نام “ماهی سیاه کوچولو” را روی پرده داشت که در گیشه شکستی فاجعه‌بار را تجربه کرد، این روزها درگیر تولید تازه‌ترین محصول سینمایی خود است.

به گزارش سینماژورنال این محصول سینمایی که ساختاری اپیزودیک دارد “رند”/هیهات” نام دارد که چهار کارگردان جوان سینمای ایران یعنی دانش اقباشاوی، محمدهادی نائیجی، روح ا.. حجازی و هادی مقدم دوست اپیزودهای مختلف آن را می سازند.

اپیزودیک و عاشورایی با حضور یک هنرپیشه زن عراقی

هرچند خلاصه داستان واضحی برای “رند” که به تازگی نام آن به “هیهات” تغییر یافته ارائه نشده است اما آن طور که مشخص است چهار اپیزود مختلف این فیلم با مضمون عاشورا ساخته خواهند شد.

حامد بهداد، حمید فرخ‌نژاد، بابک حمیدیان، مینا ساداتی و آلا نجم(هنرپیشه عراقی) بازیگرانی هستند که در اپیزودهای مختلف “رند” ایفای نقش کرده اند.

حمایت مجری بیلبوردهای صداقت آمریکایی از پروژه

نکته جالب درباره “رند” سرمایه گذار آن است که هرچند به طور رسمی اعلام نشده اما شنیده‌های سینماژورنال حکایت از آن دارند که سازمان هنری-رسانه‌ای اوج یعنی مجری بیلبوردهای معروف “صداقت آمریکایی” حمایت از این پروژه را متقبل شده است.

پیش از این احسان محمدحسنی مدیر این سازمان هم از حضور اوج با چهار فیلم در جشنواره سخن گفته بود؛ سه فیلم دیگر “بادیگارد” ابراهیم حاتمی‌کیا، “ایستاده در غبار” محمدحسین مهدویان و انیمیشن “بازگشت” ساخته محمد همدانی(اینجا را بخوانید) بوده‌اند و آن طور که شنیده شده “هیهات” هم فیلم چهارم است.

اینکه شفیعی که در هفته‌های اخیر به‌خاطر تقدیم رسانه متبوعش به نویسنده “گاو” با انتقاد رسانه‌های ارزشی مواجه شده بود(اینجا را بخوانید) و سالهای گذشته نیز آثاری سینمایی مانند “سربه مهر” و “زندگی خصوصی آقا و خانم میم” را تولید کرده بود که به لحاظ بازخورد مخاطب سودآور نبوده‌اند باز هم می‌تواند حمایت ارگانهای متنفذ ارزشی را پشت خود داشته باشد به نوبه خود هم جالب است و هم عجیب.

“هیهات” یک رقیب عاشورایی دیگر هم دارد

 به جز “رند/هیهات” امسال یک انیمیشن با نام “ناسور” هم به دفتر جشنواره ارائه شده که گفته شده مضمون آن هم درباره عاشوراست. سازندگان این انیمیشن برادران دالوند هستد که در زمینه تهیه کنندگی محمدحسین قاسمی هم به آنها کمک می‌کند با این حال سرمایه گذار تولید این انیمیشن هنوز مشخص نشده است.




آشنایی با همسر فوتبالیست بازیگر زن سینما +عکس

سینماژورنال: نسرین مقانلو بازیگر زن سینما و تلویزیون در یکی از تصاویری که در صفحه اجتماعی خود قرار داده است به معرفی همسرش پرداخته است.

به گزارش سینماژورنال مقانلو با قراد دادن تصویری قدیمی از همسرش با پوشش ورزشی نوشته است: این مرد مهربان همسر من کمال خلیلیان است. مهاجم تیم ملی فوتبال ،قهرمان جوانان آسیا،و عضو باشگاههای گمرک اهواز،پاس و تاج کسی که همیشه مدیون گذشت و مهربانییش هستم و خواهم بود.

وی ادامه داده است: وی اولین کسی بود که به عراق، سنگاپور و … گل زد . تنت سلامت مهربانم و سایه ات برقرار بر سر من و فرزندانمان.

کمال خلیلیان همسر نسرین مقانلو
کمال خلیلیان همسر نسرین مقانلو



بالاخره بهروز شعیبی گریمش را عوض کرد!+عکس

سینماژورنال: بهروز شعیبی بازیگر-کارگردانی که اخیرا درگیر ساخت دومین فیلم بلندش “سیانور” شده است(اینجا را بخوانید) دو ماه قبل سریال “تنهایی لیلا” را روی آنتن داشت.

به گزارش سینماژورنال شمایل ظاهری-رفتاری شعیبی در این سریال که شباهت فراوان به کاراکترش در فیلمهای “طلا و مس” و “میهمان داریم” داشت، سبب ساز انتقادات فراوانی به این سینماگر جوان شد.

این انتقادات موجب آن گردید که شعیبی در صفحه اجتماعیش با انتشار تصاویری از گریمهای متفاوتی که در آثاری چون “مهرآباد” داشته است از بی‌ربط بودن انتقادات بگوید.

رفرمی همه جانبه در ظاهر

اما حتی انتشار این تصاویر هم از گلایه های رسانه ها به افتادن شعیبی‌بازیگر در دایره تکرار کم نکرد و همین امر موجب آن شد که شعیبی در رفرمی همه جانبه به یک باره گریم ظاهری خود را عوض کند!

شعیبی به تازگی در گفتگویی با داوود میرباقری به عنوان پرسش کننده ظاهر شده است و در تصاویر مربوط به این گفتگو که در یکی از رسانه های متنوع حوزه هنری منتشر شده است شعیبی را در کنار میرباقری، با گریم تازه اش می بینیم.

در این گریم تازه شعیبی ریشهایش را کاملا تراشیده و با سبیل دیده می شود؛ البته که وی فریم عینکی آوانگارد را جایگزین فریم سنت‌گرایانه خود کرده است؛ با این حال فرم پریشان و شانه‌نخورده موها همچنان عنصر ثابت چهره شعیبی است!!!

بهروز شعیبی
بهروز شعیبی با گریم تازه در حال گفتگو با داوود میرباقری



بهروز شعیبی: عشق‌هاي صادقانه بعد از ازدواج همیشه جواب می‌دهد/ بايد يك ذره اداي كارگردان‌ها را دربياورم

سینماژورنال: بهروز شعیبی بازیگر و کارگردان محجوب و بااخلاق سینما و تلویزیون اخیرا سریال “تنهایی لیلا” را روی آنتن داشت.

به گزارش سینماژورنال شعیبی در این سریال که داستان آن گرته برداریهایی از ماجرای میرداماد معروف داشت کاراکتری مشابه آنچه در “طلا و مس” و “مهمان داریم” ایفا کرده بود را ارائه داده و همین عاملی شد برا انبوه نقدها به وی.

شعیبی حالا در یک گفتگوی تفصیلی با رضا صدیق در “اعتماد” کوشیده هم درباره این نقدها صحبت کند و هم این که باز هم دفاع کند از سریال اخیرش.

بهروز شعیبی یک نکته را هم درباره نقد خویش بر کارگردانی بیان کرده و آن هم اینکه هنوز نمی تواند ادای کارگردانها را درآورده و شوآف کند!

سینماژورنال متن کامل گفتگوی شعیببی را ارائه می دهد:

بهروز شعيبي كارگردان، بهروز شعيبي نويسنده، بهروز شعيبي بازيگر و حالا هم شعيبي‌اي كه يكي از نقش‌هاي عامه پسند تلويزيون شده است. خودت را با كدام تعريف مي‌كني؟

من از همه اينها خيلي جدا هستم. يعني هرچه فكر مي‌كنم اين حرف يك ذره ادا گويش دارد، اين يعني ورژن كارگردان با بازيگر فرق دارد، اما وقتي فكر مي‌كنم مي‌بينم بسته به كاري است كه قرار است در آن بروم و مجموعه‌اي كه قرار است واردش بشوم. خيلي تصميم نمي‌گيرم كه حالا در اين مجموعه خوب است كه من به عنوان كارگردانم پس نروم بازي كنم يا بازيگر هستم نروم كارگرداني كنم. وقتي در يك مجموعه خوب قرار مي‌گيرم به همان چيزي كه به من سپرده شده است همان‌طور كه هست نگاه مي‌كنم. يعني خيلي نقش‌ها را ممكن است بازي‌كنم اما خودم به عنوان كارگردان آن را نمي‌سازم يا مثلا برعكس آن كارگرداني مي‌كنم اما اگر در آن كار نقشي به من بگويند بازي نخواهم كرد.

تو اول با بازيگري شروع كردي.

بله.

اما هميشه يك نگاهي هم به كارگرداني داشته‌اي.

درست است، خيلي زود اين اتفاق افتاد و اين گونه اتفاق افتاد كه در يك ‌سال دو فيلم بازي كردم، كار سوم سريال بود. كار سعيد ابراهيمي‌فر كه قرار بود در آن كار بازي كنم و همان‌جا آقاي ابراهيمي‌فر پرسيد تو مي‌خواهي توي گروه كارگرداني بيايي؟ من هم از خدا خواسته گفتم بله و بعد از آن به جاي بازي به طور جدي فقط دستياري كردم و با فاصله گهگداري بازي مي‌كردم. تا طلا و مس كه دوباره بازيگري جدي‌تر شد، ولي دستياري و كارگرداني در اين سال‌ها كار اصلي من بوده است، كاري كه در آن مداومت داشتم.

ليلا، نخستين كار تلويزيوني‌ات بود كه به عنوان يك نقش مردم‌پسند خودت را درون آن نشان دادي. در صورتي كه قبل از آن در نقش‌هايت مثل طلا و مس با نقش يك روحاني و به هرحال مثبت تعريف مي‌شدي مثل طلا و مس. اما بعد يك‌دفعه آمدي در يك سريال تلويزيوني با يك نقش مردم‌پسند و باز هم مثبت و مذهبي. براي خودت تفاوتي ندارد نقش‌هايي كه قبول مي‌كني؟

اتفاقا چند روز پيش صحبت بود و مي‌گفتند اين نقش شما شبيه و نزديك به طلا و مس است، من به هر قيمتي نمي‌خواهم متفاوت باشم. شايد آن كارها چون ديده نشده الان همه فكر مي‌كنند شبيه آن كار مي‌كنم. مثلا من دوبار صادق هدايت بازي كردم يكي براي حسن هدايت و يكي براي آقاي سينايي، يا در سريال مهرآباد كه دو يا سه سال پيش بازي كردم كه آن هم متفاوت بود اما اگر بدون تعارف و واقعيتش را بخواهم بگويم من تا مهمان‌داريم با بازيگري يك رودربايستي داشتم. يعني خودم به عنوان بازيگر براي خودم تثبيت نشده بودم و فكر مي‌كردم هيچ‌وقت بازيگري نكنم يا اينكه خودم را به عنوان بازيگر حرفه‌اي در مجموعه بازيگرهاي حرفه‌اي خيلي تثبيت شده نمي‌دانستم.

نقش متفاوتي كه در «مهمان داريم»، داشتي باعث تغيير ذهنيت‌ات شد.

بله، واقعيتش اين است كه مهمان‌داريم تقريبا تثبيت بود براي خودم به عنوان بازيگر. در مهمان‌داريم انرژي‌اي كه براي اين نقش گذاشته‌ام و اتفاقي كه براي پرسوناژ داشت مي‌افتاد تقريبا پله‌اي بود كه من را وارد بازيگري جدي كرد يعني به عنوان يك بازيگر و آدمي كه بازيگري مي‌تواند كار حرفه‌اي و اصلي‌اش باشد. تا قبل از آن اين طور نبود كه به هر قيمت بگويم مي‌خواهم متفاوت باشم يا مي‌خواهم در نقش‌هاي متفاوتي بازي كنم. مثلا باز هم نقش يك روحاني بعد از طلا و مس پيشنهاد شد اما بازي نكردم. البته نقش‌هاي متفاوتي كه به من پيشنهاد شد يا از لحاظ زمانبندي به من نمي‌خورد يا قصه كلي را دوست نداشتم اما به طور كلي نمي‌رفتم، كار نمي‌كردم و ترجيح مي‌دادم كاري اصلي خودم يعني كارگرداني را انجام بدهم. بنابراين نكته‌اي كه شما مي‌گوييد كاملا درست است براي اينكه انتخاب «تنهايي ليلا» كاملا برايم با محاسبه بود. قصه خوبي داشت و پرسوناژ خوبي بود و من مي‌دانستم كه اين عشق جواب مي‌دهد و يك تجربه‌ اينچنيني قبلا داشتم از جمله «طلا و مس». عشق‌هاي صادقانه بعد از ازدواج يا عشق‌هاي ايراني از جنس سنت ايراني هميشه جواب مي‌دهد. هنوز هم كه هنوز است جواب مي‌دهد يعني هر چقدر هم كه ما به لحاظ فرهنگي متفاوت شده باشيم، دچار دوگانگي بشويم يا نشويم، پايبند باشيم يا نباشيم باز آن شكل روابط سنتي كه مربوط به مشرق است همچنان براي ما جذاب است. «تنهايي ليلا» هم فكر كردم كه همين گونه است و مي‌تواند كاري باشد كه بين مردم ديده شود، مردم دوستش داشته باشند و با آن ارتباط برقرار كنند.

همان طور كه خودتان مي‌گوييد كارتان در «مهمان داريم» خيلي سخت بود، ولي چرا ديده نشد؟

من نمي‌خواهم بگويم آن فيلم، فيلم خيلي كاملي است يا اينكه فيلم خيلي متفاوتي است اما واقعيتش فكر مي‌كنم راجع به آن فيلم به طور كلي خيلي كم‌لطفي شد، مثلا طراح صحنه درجه يك دارد، كيوان مقدم. حتي به نظر من جزو فيلم‌هاي خوب آقاي عسگرپور است. در واقع از لحاظ ساخت يا بازي، بازي‌ها، بازي‌هاي خوبي است چون تعداد كمي بازيگر در آن فيلم وجود دارد و اين تعداد تقريبا يكدست هستند. يك تجربه‌اي بين من بود و آقاي پرستويي كه ايشان اين فضا را ايجاد كرده بودند. هر دو ما سن بالاتر از خودمان را بازي مي‌كرديم و اصولا رابطه‌اي كه بين ما شكل گرفته بود رابطه واقعي پدر و پسر بود. پدر و پسري كه ممكن است تو روي هم بايستند و باهم دعوا كنند اما باز عاشقانه همديگر را دوست دارند اما من نمي‌دانم چه شد؟ فيلم «مهمان‌داريم» انگار قرار بود در واقع ديده نشود اين اتفاق در جشن خانه سينما هم افتاد.

مثل رابطه‌تان در «آژانس شيشه‌اي» با آقاي پرستويي؟ «مهمان داريم» دومين همكاري‌تان با پرويز پرستويي است؟

بله! دقيقا ١٥ سال بعد از آژانس شيشه‌اي كه آنجا هم پدر و پسري بوديم كه با هم اختلاف داشتيم. به هرحال اما كار كردن با پرويز پرستويي را دوست دارم.

و نخستين بازي‌تان بود آژانس! چطور شد كه براي آژانس شيشه‌اي انتخاب شديد؟

آقاي آتيلا پسياني باعث شد. دليلش آن بود كه من قبل از آن داشتم سريالي بازي مي‌كردم به‌ نام «بازگشت پرستوها» براي آقاي ابوالقاسم طالبي. سنم كم بود اما با سن كم ريش گذاشته بودم. آقاي پسياني را مي‌شناختم. آقاي پسياني من را ديده بودند. در واقع آقاي پسياني انتخاب‌كننده بازيگران فيلم آژانس شيشه‌اي بود. يادم است همان موقع براي نقش سلمان من با يك جوان ديگر كانديدا بوديم. در واقع يك تا دو جلسه تست با خود آقاي پسياني و آقاي كيانيان داشتيم و بعد انتخاب شدم.

به مسير حرفه‌اي‌تان برگرديم. يك نكته در مورد بهروز شعيبي وجود دارد و آن هم اين است كه شعيبي نقش بچه مسلمان‌ها را بازي مي‌كند. نقش كسي را بازي مي‌كند كه نوعي بار مثبت دارد حالا ممكن است در طلا و مس ضد قهرمان و قهرمان خاكستري باشيد اما انگار «آژانس شيشه‌اي» نقطه‌اي بود براي شما در بازيگري كه در همان حركت مي‌كنيد. نه اينكه تكراري است نه منظورم اين نيست، مقصود اين است كه انگار سلمان آژانس شيشه‌اي است كه حالا بزرگ شده و وارد سينما شده است و دارد بازي مي‌كند.

نه! هم در مهرآباد و هم يك فيلمي ديگر به ‌نام قصه‌هاي يك زندگي، كار آقاي حسن هدايت كه در آن نقش صادق هدايت را داشتم…

صادق هدايت، بله اما بازي در آن فيلم به دليل شباهت چهره شما با هدايت بوده.

نه اين تصور شما به خاطر مجموعه فيلم‌هايي بوده است كه ديده نشده و اين‌طور برداشت شده است كه شما مي‌گوييد. نكته بعدي واقعيتش اين است كه در فيلم‌هاي بعدي كه من بازي كردم و شبيه هم هستند، شما اگر مرور كنيد مي‌بينيد من هيچ گاه وارد يك مجموعه مردد يا متوسطي نشده‌ام و حق اين را داشته‌ام كه انتخاب نكنم.

من نمي‌گويم بازي‌هاي شما شبيه هم هستند.

مي‌دانم. مقصود شما پرسوناژها و تم شخصيت‌هاست.

بله و البته اجراهاي شما متفاوت بوده، بازي شما در «طلا و مس» و «تنهايي ليلا» خيلي متفاوت است، يعني جنس اجراي نقش بسيار متفاوت است.

اميدوارم، يعني من خودم تلاشم اين بوده است كه اينها هيچ‌وقت شبيه هم نباشند اما هركدام از اين فيلم‌ها را بگوييد يا كارگردانش، كارگردان خوبي است يا تهيه‌كننده‌اش، تهيه‌كننده خوبي است يا فيلمنامه خوبش است در نتيجه من بعد از اين مرحله خيلي به اين فكر نكردم كه حالا من دارم تكرار مي‌شوم يا نمي‌شوم به اين فكر كردم كه فرصت كار كردن با يك مجموعه خوب را از دست ندهم. من مطمئن بودم «تنهايي ليلا» به لطف خداوند ديده مي‌شود. كاري به كيفيت و نقد ندارم اما به عنوان يك كار تلويزيوني مطمئن بودم اين طور مي‌شود.

يعني انتخاب شما از جايي تاكيد بر تيم سازنده اثر بوده است.

بله، تنهايي ليلا كه پشت آن اين گروه خوب آمده‌اند، حسين لطيفي يا آقاي شفيعي آمده‌اند اينها كارشان قطعا كاري خواهد بود كه ديده مي‌شود. پرسوناژ آن پرسوناژ جذابي بود. حتي در مرحله اول آقاي عنقا به من گفته بود كه نهايت هفت قسمت بازي دارم، من قبول كردم كه در اين‌كار قرار است هفت قسمت بازي كنم، وقتي رفتم ١٥ قسمت شد. اما خب اتفاق خوبي براي من بود و من فكر مي‌كنم هنوز هم آن رابطه محمد و ليلا در تنهايي ليلا جا داشت كه پرداخته شود.

به نظرم اگر عشقي كه پيرنگ داستان بود، يعني همان تم عشق شرقي اگر روي آن تاكيد و همين فضا بيشتر دراماتيزه مي‌شد، جذابيت خيلي بيشتري پيدا مي‌كرد.

من كاملا با شما هم‌نظر هستم اما خب نوع نگاهي بوده است كه صاحبان اثر روي آن داشتند، اما من مطمئن بودم مردم اين عشق را فارغ از بازي من دوست خواهند داشت.

از بازيگري گذر كنيم، بازيگري براي شما شبيه يك تفريح است ولي كارگرداني دغدغه‌تان است، در بازيگري با گروه‌هاي متفاوتي كار و در كارگرداني ذهنيت خود را خلق مي‌كنيد. بازيگري نقش است و كارگرداني نقش‌آفريني.

بازيگر كسي است كه پشت بازي‌هايش قايم مي‌شود، ديده نمي‌شود اما كارگردان نمي‌تواند خودش را پنهان كند. يعني خودش هركاري كند از فيلمش بيرون مي‌زند. يعني به هر حال آن تفكر اصلي كه دارد، اعتقاداتي كه دارد آن فكر اصلي كه دارد عيان مي‌شود. يك بخشي تكنيكي است و يك بخشي محتوايي، اما مرتب نقد مي‌كنند كه مثلا چرا اين را در فيلمت قرار دادي؟ متاسفانه اين مساله در ماجراي نقد ما بسيار زياد شده است.

مقصودتان نقد محتوايي به اثر است كه جاي نقد تكنيكي را گرفته؟

بله، نقد تكنيكي دارد حذف مي‌شود و فيلم فقط محتوايي بررسي مي‌شود. داستان فيلم يك بخش است ولي به صحبت اول‌تان بازگردم كه واقعيتش اين است هيچ‌وقت مساله سينما براي من تفريح نبوده است. يعني حتي به عنوان بازيگر سر يك فيلمي نرفتم كه مثلا حالا از فضايش لذت ببرم و يك آرامشي داشته باشم. چون نمي‌توانم. به هر حال بازيگري كارش كمتر است به نسبت كارگرداني. در كارگرداني قبل و بعد از همه با گروه درگير هستي و تا زمان نمايش فيلم به لحاظ ذهني هم درگير هستي. به‌خاطر همين بازيگري هم هيچ‌وقت تفريح برايم نشده است.

پس نقطه تمايزش براي‌تان كجاست؟

اتفاقي كه برايم مي‌افتد اين است كه چون خودم بارها پشت دوربين قرار گرفته‌ام بعضي وقت‌ها كه مي‌روم براي بازيگري، حضور در مجموعه براي من سخت‌تر مي‌شود، نه به لحاظ اينكه مجبورم از كارگردان‌ حرف‌شنوي داشته باشم اتفاقا براي من شايد لذت‌بخش باشد. بالاخره كار كردن با كارگردان‌هاي مختلف براي من تجربه است. شايد لطف خدا بوده كه من بازيگري را ادامه مي‌دهم و مي‌خواهم اين فرصت را از خودم نگيرم. ارتباط و وسعت كاري‌ام شايد به عنوان كارگردان مجموعه در واقع خيلي به‌ندرت وسيع مي‌شود اما به عنوان بازيگر خيلي سرعت پيدا مي‌كند. وارد يك مجموعه‌اي مي‌شوم كه همه آدم‌هاي آن جديدند كه هيچ‌وقت به عنوان كارگردان شايد نتوانم با آنها همكاري داشته باشم.

پس چه چيز انتخاب در بازيگري را براي‌تان سخت مي‌كند؟

مجموعه كار قبل از اينكه بخواهم وارد بشوم خيلي برايم مهم است. بارها بوده كه پرسوناژهاي خوبي بوده ولي يا مجموعه، مجموعه خوبي نبود و وقتي كه من وارد مي‌شوم مي‌دانم كه ممكن است خروجي خوبي نداشته باشم يا روابط داخلي آن روابطي باشد كه اذيتم كند. چيزي كه من را بدعادت كرد كار در «طلا و مس» و «مهمان‌ داريم» بود. وجود تهيه‌كننده‌هاي خوبي مثل منوچهر محمدي يا رضوي كه من با آنها كار كردم، اينها خيلي كمك مي‌كنند چون تو مطمئني يك مجموعه يك‌سري محدوده براي حفظ شخصيت آدم‌ها و ارتباطات‌شان و همه اين‌ موارد دارد. مثلا براي دو تا كارگردان مثل آقايان اسعديان و عسگرپور بازي كردم. خيلي برايم لذت‌بخش بوده است و حاضرم نقش‌هاي شبيه‌ به آن را هم با آنها تجربه كنم چون وقتي مي‌دانم وارد پروژه‌اي مي‌شوم كه هم به لحاظ كاري، روحي و ذهني داراي امنيت هستم و هيچ حاشيه‌اي وجود ندارد راحت‌تر هستم.

يعني فضاي صحنه و مناسبات كار براي‌تان مهم است؟

بله، مجموعه اين مسائل باعث مي‌شود كه من در بازيگري به طرف هر پيشنهادي نتوانم بروم. اما در كارگرداني، من خودم از ريشه كسي هستم كه در جمع‌آوري گروه و چيدمان گروه نقش دارم. براي همين در كارگرداني هم به محض اينكه فكر كنم كه قرار است وارد مجموعه‌اي شوم كه امنيت روحي و كاري بچه‌ها در آن مجموعه برقرار نشود از زير آن در مي‌روم.

اگر بخواهيم نسل كارگردان‌هاي پس از انقلاب را دسته‌بندي كنيم، شما نسل سوم محسوب مي‌شويد. نسل سوم علاقه به فرم دارد، فيلمسازان جديد نسل سوم را كه نگاه ‌كنيد بسيار فرم‌گرا و تكنيك‌گرا هستند از دل تكنيك و فرم است كه مضمون براي‌شان اتفاق مي‌افتد. شما چگونه‌اي؟ علاقه‌مند قصه و داستان يا فرم و ساختارگرايي؟

من دوره علاقه به فرم محض را تقريبا گذرانده‌ام. خوشبختانه براي من يك اتفاقي افتاده و من هشت تا ٩ عدد تله‌فيلم ساختم كه هفت تا هشت تاي آن قبل از فيلم بلند «دهليز» بوده است. در نتيجه در آنها طرف فرم‌هاي مختلف رفته‌ام ولي خيلي به يك شروع به عنوان فرمي كه قبل از قصه مشخص باشد قايل نيستم. براي همين هميشه مي‌گويم نمي‌توانم هيچ قاعده‌اي را براي دكوپاژ در نظر بگيرم ولي به هر حال ما دنبال سكانس‌هايي مشابه هستيم؛ سكانس اكشن و اينكه اندازه نماها چطور مي‌شود ولي حتي به نظر من هم سكانس اكشن در فيلم‌ها و نوع روايت مختلف مي‌تواند متفاوت باشد. براي همين كاملا به قصه قانع هستم، با قصه همدردي مي‌كنم و كلنجار مي‌روم.

و از دل قصه، فرم را مي‌سازيد.

فرم به وجود مي‌آيد. مثلا من در پرده‌نشين مجبور بودم جايي كه قصه شكل گرفت و تيم نويسنده مشغول به نوشتن بودند متن را بخوانم و فيلم ببينيم بنابراين فرمش درآمد.

از كدام نوع از سينماگران ايران تاثيرپذيرفته‌اي؟

نمي‌توانم بگويم كدام، از همه مي‌تواند باشد. اگر بخواهم صادقانه بگويم، در سينماي ايران يك كارگردان است كه طولاني‌مدت يا متفاوت كار كرده‌ و در فرم‌هاي متفاوت از يك كيفيت نسبي هميشه برخوردار بوده و آن شخص به نظر من آقاي مهرجويي است. مهرجويي نمونه خوبي براي كارگرداني است. آقاي مهرجويي فيلم «پري» را يكجور مي‌سازد. درست در همان نزديكي «سارا» را طور ديگري مي‌سازد و اين دوتا دو حرف متفاوت را مي‌زنند با «بانو» هم همين‌طور. «اجاره‌نشين‌ها» را هم با يك فاصله كه كمدي‌ است كاملا با ساختار فيلم كمدي ساخته شده. يك كارگردان‌هايي هستند كه اول فرم را انتخاب كرده‌اند چون هر قصه‌اي داخل آن فرم ريخته مي‌شود و خروجي آن از فرم ديده مي‌شود كه نمونه معروف آن فونتريه است در اروپا. حتي مدل يك مقدار كلاسيك‌ترش به نظر من تارانتينو يا حتي پولانسكي. اينها فرم‌هاي‌شان متفاوت است. فونتريه يا تارانتينو تقريبا در يك محدوده است كه فونتريته پافشاري خيلي شديدي در فرم دارد، تارانتينو در قصه اين پافشاري را دارد.

مي‌خواهم در سوال يك قدم پيش‌تر بيايم. بپرسم كه شما به عنوان كارگرداني كه بچه مسلمان هستيد و دغدغه‌اش را داريد، چطور فضاي روايي فيلم‌هاي مذهبي را ارزيابي مي‌كنيد يا بگذاريد اين گونه بپرسم كه به نظرتان چگونه مي‌شود به سراغ روايت الهياتي رفت و دچار كليشه و شعارزدگي- كه شكل كلي و امروزي اين دست فيلم‌هاي سينماي ايران است، نشد؟

اشكالي كه وجود دارد اين است، كساني كه دارند وارد سينما يا حوزه هنر مي‌شوند فكر مي‌كنند كه ابزار كه هيچ، پس ما برويم حرف‌مان را بزنيم. اين غلط‌ترين است، يعني اين تعريف درستي از ابزار سينما نيست. مثل اين است كه شما وارد كارخانه ماشين‌سازي شويد ماشين را كه معلوم است چگونه ساخته مي‌شود رها كنيد و بگوييد جلوي آن را به اين شكل بسازيد. براي اينكه موتورش يا كاپوتش تغيير كند شما بايد هزاران شاخصه را فكر كنيد، بايد از جلو داشبورد فكر بكنيد تا اندازه موتور، سيلندر و… در سينما هم به نظر من همين است، قبل از آنكه بخواهيم حرفي بزنيم بايد كاربرد ابزاري را كه در دست‌مان قرار دارد ياد بگيريم. متاسفانه مشكل چند سال اخير سينما اين است كساني هستند كه حرف‌هايي مي‌خواهند بزنند و ديگر به ابزار سينما فكر نمي‌كنند. فكر مي‌كنند ابزار بايد در اختيارشان قرار بگيرد تا اينها حرف‌شان را بزنند و بقيه حرف نزنند كه اينها مي‌خواهند حرف بزنند. من فكر مي‌كنم كه اگر بخواهيم يك حرف جهانشمول‌تر، بزرگ‌تر و ايدئولوژيك‌تر بزنيم مهم‌ترين مساله اين است كه اول سينما را بشناسيم و بعد از اينكه سينما و زباني را كه ارتباط برقرار مي‌كند شناختيم، حالا مي‌توانيم حرف‌مان را به راحتي بزنيم. اين اتفاقي است كه شما هيچ‌وقت از بابت كارگردان بزرگ نگرانش نيستيد، شما الان به اين فكر نمي‌كنيد اگر آقاي اصغر فرهادي بخواهد حرفي بزند حالا اين چگونه خواهد بود چون ابزار سينما را تقريبا براي ارتباط با پيرامونش در دستش دارد. مي‌تواند براي هر فيلمي تلاش كند تا حرفش را به بهترين شكل بزند تا به طور كلي ارتباط خوبي با آن برقرار شود.

پس شما به نوعي بزرگ‌ترين مشكل سينماي ايران را در پرداخت مسائل محتوايي عدم شناخت اين صنعت مي‌دانيد.

من فكر مي‌كنم مهم‌ترين مشكل ما براي حرف‌هاي محتوايي‌مان نشناختن ابزار است. اگر ابزارمان را با تمام ابعاد و مختصاتش بشناسيم ديگر مي‌دانيم حرف‌مان را در فيلمنامه بايد چگونه تغيير دهيم، با چه جنسي و با چه ريتمي اجرا شود، آن اجرا با چه بازيگراني و در چه نوع ساختاري در چگونه سينمايي بايد باشد و… گاهي اوقات شما براي زدن يك حرف بزرگ مجبور هستيد زبان طنز را به خدمت بگيريد كاري كه به نظر من بيلي وايدر انجام ‌داده. يعني بيلي وايدر حرف‌هايش در آخر يك نقطه اخلاقي دارد و نكات مختلف در كارش وجود دارد و شما در آخر فكر مي‌كنيد كه حرفش را چقدر جذاب زده است و چقدر هم دوست داشتيد. هيچ كس هم در دنيا وجود ندارد كه بگويد بيلي وايدر حرف‌هايش خارج از محتواست، او قاعدتا حرف دارد.

و در كنار شناخت ابزار، به نظر من يادگيري اينكه اصلا يك داستان در قالب فيلمنامه چگونه بايد قرار بگيرد، هم مساله است. فيلمنامه، يكي از بزرگ‌ترين مشكلات سينماي ايران است در كنار نبود شناخت از صنعت سينما. نظر شما چيست؟

صنعت سينما به سرعت در ايران پيشرفت مي‌كند. يعني ما در سال تعداد زيادي فيلم اولي داريم كه مي‌دانيم ميان همه اينها حداقل چهار تا پنج فيلمساز خوب در سينما به وجود مي‌آيد. يا ابزاري كه ما به لحاظ تكنيكي در كشورمان داريم و وارد مي‌شود به روز است و از دنيا خيلي عقب نيستيم. به نظرم بخشي كه هنوز جا دارد پيشرفت كند، بخش فيلمنامه است خيلي هم بايد پيشرفت كند. نمي‌گويم فيلمنامه‌نويس خوب نداريم يا فيلمنامه‌نويس‌ها خوب كار نمي‌كنند، مي‌گويم سرعت‌شان كم است، دليلش هم اين است كه در همه جاي دنيا به غير از يك تعدادي نويسنده و كارگردان‌هايي كه مستقل و تكي كار مي‌كنند، ديگر كار فيلمنامه به صورت فردي منسوخ شده است. مگر اينكه شما بر اساس يك كتابي شروع به فيلمنامه‌نويسي كنيد كه هيچ‌وقت به آن كار يك‌نفره نمي‌گويم، مي‌گوييم آن اقتباس كار دو تا سه نفر است. يعني يك‌نفر كتاب را نوشته است و تحويل شما داده است حالا فيلمنامه‌نويس مي‌آيد و آن را تغيير مي‌دهد. حتي اگر در سينماي خودمان هم ببينيد اقتباس‌هايي كه يك نويسنده از يك كتاب ديگر انجام داده، كار بسيار موفقي بوده است، مثلا در تلويزيون كار قصه‌هاي مجيد كار ماندگاري است؛ براي اينكه يك كتاب جذاب است و يك نويسنده متعهد و متبحر مانند آقاي كيومرث پوراحمد براي سينما تبليغ مي‌كند همين‌طور مهماني مامان… .

يا حتي دايي جان ناپلئون.

بله، بله، شما دايي جان ناپلئون را هم در تلويزيون داريد، يك رمان بود كه مشخص است يك نويسنده مدت‌ها وقت خودش را گذاشته است تا اين قصه به وجود آمده است و از مشاوران ديگر كمك گرفته و حالا خروجي‌اش را به نويسنده داده است كه اين نويسنده براي تبديل آن به سينما تلاش مي‌كند. پس آن فيلمنامه همان خروجي كار دو تا سه نفر است، كار يك نفر نيست. غير از آن به نظر من معني ندارد كه فيلمنامه‌نويس يك‌نفر باشد، براي اينكه فضا و گستره سينما خيلي گسترش پيدا كرده است. آثار سينمايي يا تصويري نمايشي كه در دست عموم است، فرق كرده، مردم قبلا براي ديدن يك فيلم بايد به سينما مي‌رفتند. الان كافي است يك خيابان يا پياده‌رو را طي كنند. يعني هر فيلمي را بخواهند بالاخره در آن خيابان گير مي‌آورند و بعد هم اينترنت و شبكه‌هاست. در نتيجه شما نمي‌تواني قصه‌ات را به شكل آزمون و خطا و تجربه بنويسي و بعد همان را نمايش بدهي و بعد همه از شما تقدير و تشكر كنند. من فكر مي‌كنم در فيلمنامه‌نويسي از تكي‌نويسي بايد پرهيز شود و فيلمنامه‌نويسان ما كارهاي جمعي ياد بگيرند. فكر مي‌كنم اين‌گونه فيلمنامه‌هاي ما پيشرفت خواهد كرد.

شما در عالم كارگرداني دوست داريد چه اقتباسي انجام بدهيد، دوست داريد چه داستاني را تعريف كنيد، اين گونه بپرسم كه دوست داري چه فيلمي را بسازي؟ دورنمايي كه براي خودت تعريف مي‌كني و آن چيزي كه در مسيرت دوست داري طي كني چه چيزي است؟

واقعيتش اين است زماني كه مي‌خواستم تله فيلم بسازم يا حتي دهليز را بسازم، همزمان سه تا چهار تا فيلمنامه داشتم كه مي‌گفتم چه خوب اگر من اين را بسازم. بعد از آنكه دهليز را ساختم همه آن قصه‌ها را كنار گذاشتم، نه به لحاظ اينكه بگويم آن قصه‌ها را دوست ندارم به لحاظ اينكه فهميدم كه سالي يك قصه‌اي را مي‌تواني بسازي چه به لحاظ خودت، چه به لحاظ پيرامونت، چه به لحاظ سن و سالت و چه به لحاظ اتفاقي كه دارد براي كليت سينما مي‌افتد. اين‌گونه من بايد بتوانم به روز و با زمان كار كنم. خيلي دوست ندارم كه بگويم فقط به يك‌سري چيزهاي از پيش تعيين شده فكر مي‌كنم. دوم هم اينكه اميدوارم اين اتفاق بيفتد كه در كارها بتوانم حرف‌هاي همه‌گيرتر را كه هركسي به زعم خود بتواند ارتباط برقرار كند، بسازم و تاريخ مصرف كوتاه‌مدت نداشته باشد و حتي اگر تصويرش كهنه شد به لحاظ مضمون هنوز جذاب باشد. كمااينكه ما هنوز خيلي از فيلم‌هاي سياه و سفيد را تماشا مي‌كنيم به‌خاطر مضمون و نوع ساختار سينمايي‌اش.

فكر مي‌كنيد اين مضمون ماندگار، از دل چه بستري رخ مي‌دهد كه علاقه به ساختش داري؟

آنقدر ما با كلمات بازي كرديم و تكراري شده است كه شايد نتوان راحت گفت. يعني ممكن است اين جواب خيلي تازه‌اي نباشد اما واقعا مضمون هميشگي من روابط انساني است. به نظرم روابط انساني است كه ما مي‌توانيم با نمايش آن باعث همذات‌پنداري شويم. وقتي من يك درام عاشقانه كار مي‌كنم، كساني كه تجربه عشقي داشته‌اند يا مي‌خواهند داشته باشند با آن مي‌توانند ارتباط برقرار كنند. وقتي سختي يك آدم را، كه در معضلي قرار گرفته است، نشان مي‌دهم، كساني كه سختي و فشار را تحمل كرده‌اند خودشان را جاي پرسوناژ مي‌گذارند. به نظرم روابط انساني مهم‌ترين چيز است و فكر مي‌كنم در هر ژانري هم بخواهم كار كنم باز اولويت همين روابط بين آدم‌هاست.

آيا روبه‌روي نقدي كه به كارهايت مي‌شود موضع مي‌گيري؟ يا بهتر است بپرسم نخستين منتقدت كيست؟

نه، موضع نمي‌گيرم. اتفاقا دو، سه تا دوست خوب دارم از جمله همسرم كه اينها منتقدان تند و تيزي هستند. يعني حرف‌هايي مي‌زنند كه من گاهي اوقات ناراحت مي‌شوم ولي بعد از آن خوشحال مي‌شوم كه اينها را به من مي‌گويند و تذكر مي‌دهند. خيلي ايستادگي روبه‌روي نقد ندارم. به نقد فكر مي‌كنم مگر اينكه نقد نباشد، غرض‌ورزي باشد يا منطقي پشت آن نباشد ولي مقابل نقد ايستادگي ندارم. من طي روز راجع به هرچيزي كه فكر مي‌كنم با آدم‌هايي كه به آنها اعتماد دارم مدام گپ مي‌زنم و نظرشان را مي‌گيرم.

اگر بخواهي يك نقد از بازي بهروز شعيبي داشته باشي، چه نقدي است؟

به عنوان بازيگر كه به نظر من مهم‌ترين نقد من به خودم در عدم پيوستگي دركار است. هميشه مي‌گويم بازيگري يك تمرين دارد و آن خود بازيگري است يعني به عنوان بازيگر هرچه شما بيشتر كار مي‌كنيد پخته‌تر مي‌شويد من به دليل عدم تمركزم روي بازيگري انرژي‌‌ام را بين بازيگري و كارگرداني تقسيم كرده‌ام اما قاعدتا سرعتم و نوع تجربه‌هايي كه مي‌كنم خيلي كند است و در بازيگري خيلي مداومت ندارم. اين به نظر من مهم‌ترين نقد است كه خوشبختانه اين اتفاق دارد مي‌افتد كه من در واقع مداوم چندتا كار دارم. به عنوان بازيگر دارم پشت سرهم كار مي‌كنم تا بروم سر كاري كه مي‌خواهم بسازم.

و نقدت به شعيبي كارگردان؟

به عنوان كارگردان نمي‌دانم چه بگويم، چون تجربه آخرين بازيگري‌ام بيشتر نزديك بوده و بيشتر در ذهنم است تا كارگرداني.

يعني نكته‌اي در ذهنت، نسبت به كارت نيست كه به خود بگويي اين نكته را رعايت مي‌كنم؟

(مكث مي‌كند) به عنوان كارگردان نقدم به خودم اين است كه… .؛ يعني نه به عنوان كارگردان بلكه به عنوان فضاي كارگرداني نقدم به خودم اين است كه مثل خيلي از دوستان خوب ديگرم شوق نمايش اين جايگاه را ندارم. يعني اداي پوزيشن و جايگاه كارگرداني را خيلي خوب درنمي‌آورم، شايد نقدم به خودم اين باشد.

يعني به خودت اين نقد را داري كه چرا اداي كارگردان‌ها را مثل اكثر نسل سومي‌ها در نمي‌آوري؟

با فضاي حاكم مخصوصا ماجراي نقدنويسي و مطبوعات بله، اين طور فكر مي‌كنم. يعني فكر مي‌كنم شايد من هم بايد يك ذره اداي كارگردان‌ها را دربياورم. البته مي‌دانم كه در اخلاقم نيست و نمي‌توانم.

 




چه کسانی قبر ساختگی “محمد” سریال “تنهایی لیلا” را زیارتگاه کردند؟/چه کسی این قبر را برای جلوگیری از خرافات تخریب کرد؟

سینماژورنال: امامزده‌ای که در سریال «تنهایی لیلا» به آن پرداخته شد، امامزاده محمد بن موسی الکاظم(ع) در روستای بوجان لواسان است که متولی این آستان ناگفته‌های زیبایی از این امامزاده دارد مانند به تبرک بردن خاک محمد!

به گزارش سینماژورنال و به نقل از “شفاف” امامزاده محمد بن موسی‌الکاظم(ع) است که در سریال «تنهایی لیلا» با آن آشنا شدیم، امامزاده‌ای در یکی از روستاهای لواسان کوچک است.

امامزاده‌ای که در سریال “تنهایی لیلا” نقش اول قصه بود. نقش اولی که باعث شد تا محمد بینام، متولی امامزاده، میردامادگونه از گناه فرار کند و دختری که بویی از خدا و پیغمبر نبرده بود ولی فطرت پاکی داشت مجذوب این رفتار او شود و سرانجام به ازدواجش با محمد ختم شود و ادامه ماجرا…

همین سریال بهانه‌ای شد تا برای تهیه گزارش به زیارت امامزاده محمد بن موسی الکاظم(ع) برویم. امامزاده‌ای که از مرکز تهران تا مقبره مطهرش بیش از نیم ساعت راه نیست.

پس از زیارت امامزاده، گشتی در محوطه حرم می‌زنیم. حرم مطهر امامزاده بنای بسیار کوچک و قدیمی‌ با گنبد سبز رنگ مخروطی دارد.

وقتی از 6 پله امامزاده که پایین می‌روی تا به بقعه برسی اثری از ضریح‌های زیبا و آنچنانی نمی‌بینی بلکه یک ضریح ساده و قدیمی که پارچه‌های سبز تبرکی در اطراف آن آویزان هستند نظرت را جلب می‌کند.

قبل از ورودی بقعه یک فضای 6 متری وجود دارد که محل استراحت محمد قصه بود.

بالای ضریح تصویر زیبای یک خورشید کشیده شده که از وسط آن لوستر قدیمی امامزاده آویزان شده است.

در آستانه ورودی امامزاده نرده‌های چوبی البته بدون گلدان‌های داخل فیلم! و حوض آبی در وسط محوطه خودنمایی می‌کند.

به گفته خادم امامزاده این نرده‌ها و حوض وسط را گروه فیلمبرداری ساختند که البته پس از پایان فیلمبرداری همان گلدان‌ها را هم بردند!

حیاط امامزاده قبرستان محلی مردمان روستای بوجان بود. امامزاده دو در ورودی داشت. یکی دری که مخصوص زوار غریبه بود دیگری دری که به داخل روستا و بافت مسکونی می‌رفت.

در کنار دری که به روستا باز می‌شد، خانه محمد و لیلا مشخص بود که البته کارگران در آن مشغول کار بودند و ظاهرا لوله کشی‌های خانه را عوض می‌کردند.

نمای بیرونی امامزاده
نمای بیرونی امامزاده

از راه روستا که به اندازه 50 قدم رفتیم به بنگاه معاملات املاک بوجان رسیدیم که در سریال صاحب آن حسن پورشیرازی بود. رو به روی این بنگاه مسجد بوجان قرار داشت که ظاهرا خیلی غیرفعال است.

پایین‌تر از مسجد بوجان، روبروی در پایین امامزاده همان مصالح‌فروشی معروف سریال تنهایی لیلا قرار گرفته بود. ظاهرا فیلمبرداری سریال تنهایی لیلا در فضایی حدود 1000 متر مربع از این روستا انجام شده بود.

تا ساعت 15 منتظر خادم و متولی آستان امامزاده محمد بن موسی الکاظم(ع) ماندیم.

جوانی بسیار ساده و پاک که در برخورد اولیه و روبوسی بوی عطر خوشش شامه ما را نوازش کرد. از او خواستم تا با حضور در آستان مقدس امامزاده گفت‌وگو را شروع کنیم.

نوکری آستان امامزاده افتخار من و خاندان من است

محسن عابدینی، متولد سال 1365، اصالتا بوجانی است و در حال حاضر کارمند شهرداری لواسان؛ صبح‌ها پس از بازکردن در آستان امامزاده به محل کار خود می‌رود و بعد از ظهرها امور آستان را رفق و فتق می‌کند.

می‌گوید به صورت افتخاری کار می‌کند و از سال 91 تاکنون امور مربوط به آستان امامزاده را انجام می‌دهد.

قبل از او پدرش حاج رضا عابدینی و قبل از پدرش خاندان شیخ عبدالله بوجانی(اولین متولی آستان امامزاده محمدبن موسی) خادمی امامزاده را به عهده داشتند.

او خیلی از گذشتگان یاد می‌کند و دائم از کارهای خوبی که رفتگان برای این آستان کرده‌اند سخن می‌گوید.

جوانی بسیار مودب و مخلص که تمام زندگی خود را مدیون الطاف این امامزاده می‌داند. محسن عابدینی امامزاده را با لفظ آقاسید خطاب می‌کند و می‌گوید: « این آقا سید خیلی کارها برای من کرده است و من هم خیلی دوستش دارم.»

خادم امامزاده(راست)
خادم امامزاده(راست)

شفای پیرمردی که استخوان پایش خرد شده بود

از او درباره کرامات امامزاده می‌پرسم. می‌گوید: «در زمان گذشته که ایزوگام و قیرگونی به این شکل وجود نداشت مردم برای استحکام سقف خانه‌هایشان خاک و شن و ماسه را با دستگاهی به نام غلطان روی پشت‌بام صاف می‌کردند.

یک روز پدربزرگم در حین غلطان‌کاری از پشت بام افتاد و غلطان هم افتاد روی پاهایش. همین حادثه سبب شد تا استخوان پای پدربزرگم خرد شود.

در آن زمان هم امامزاده مانند الان چراغ نداشت. همان شب در حالیکه پدربزرگم بسیار درد می‌کشید به فرزندانش گفت من را ببرید امامزاده. پس از اینکه او را به امامزاده آوردند و فرزندانش به خانه برگشتند، دیدند که نیمه‌های شب پدربزرگم با پای خودش به خانه برگشته است.

او آن شب امامزاده را دیده بود و آقاسید او را شفا داده بود.»

مشابه داستان محمد برای خادمین امامزاده پیش آمده بود

بنا به گفته محسن عابدینی داستانی مشابه داستان محمد قصه تنهایی لیلا برای دو تن از خادمین قبلی امامزاده پیش آمده بود. یکی از خادمین وقتی که در شرایطی قرار می‌گیرد که می‌تواند گناه کند فضولات دستشویی را به خود می‌مالد تا از گناه فرار کند و به همین سبب آن زن متقاضی گناه از او بیزار می‌شود.

محسن تمام این مسائل را لطف امامزاده محمد(ع) می‌داند و معتقد است او در همه احوال خادم و زائر خود را رها نمی‌کند.

این خادم باصفای آستان امامزاده از کمبود امکانات در این آستان گلایه می‌کند و از کم‌لطفی اوقاف سخن می‌گوید. او معتقد است اوقاف به زیبایی آستان امامزاده نمی‌رسد و به تهیه تهویه، تجهیز سرویس بهداشتی و حتی تهیه یک عدد جاروبرقی برای نظافت امامزاده توجه نمی‌کند.

گروه فیلمبرداری از اهدای چند گلدان به آستان امامزاده دریغ کردند

او با بیان اینکه بنای اصلی امامزاده برای دوران شاه عباس صفوی است، می‌گوید: از زمانیکه سریال تنهایی لیلا پخش شد اقبال مردم به این امامزاده بیشتر شد و الحمدلله ما شاهد زائران بیشتری هستیم.

خادم آستان مقدس امامزاده محمد(ع) از کم‌لطفی گروه فیلم‌سازی سریال تنهایی لیلا هم گلایه می‌کند و می‌گوید: این گروه تنها کاری که برای آستان امامزاده انجام داد نصب نرده‌های چوبی، ساخت حوض وسط حیاط و رنگ دیوارها بود. هنوز نیمی از پول اجاره آستان امامزاده را نداده‌اند حتی گلدان‌هایی که جلوه خوبی به فضای امامزاده داده بود را هم بردند و از همان چند گلدان هم دریغ کردند.

معتقد است هرکمکی که گروه فیلم‌سازی می‌کردند کمک به آستان امامزاده بود و به جز اجر اخروی آن هیچ سود فردی به اهالی نمی‌رسید.

محسن عابدینی همچنین دغدغه درخت چنار 800 ساله موجود در حیاط امامزاده را هم دارد و می‌گوید: این درخت هم اکنون پوک شده و با یک باد شدید از بین می‌رود.

بنا به گفته او سازمان میراث فرهنگی با شهرداری همکاری نمی‌کند و همین عدم همکاری باعث از بین رفتن این درخت 800 ساله می‌شود.

امامزاده
امامزاده

بعد از پخش سریال «تنهایی لیلا» مردم به من می‌گویند «محمد»

محسن عابدینی از اتفاقات جالب بعد از پخش سریال تنهایی لیلا می‌گوید.

او می‌گوید: «بعد از پخش این سریال بسیاری از اهالی یا زواری که برای زیارت می‌آیند من را «محمد» صدا می‌کنند. حتی برخی از مردم به من می‌گویند «زرین». به هرحال از اینکه امامزاده و روستای ما شناخته شد خوشحالم.

یک روز بعد از پایان فیلمبرداری متوجه شدم که سیم برقی که گروه فیلمبرداری کشیده بودند به در ورودی آستان اتصالی کرده و مردم را برق می‌گیرد ولی اتفاقی برایشان نمی‌افتد.

حتی یکی از زوار هم به من گفت که این در برق دارد. اینکه اتفاقی برای زوار آقا نیفتاد لطف خود آقاسید بود.»

تبرک بردن خاک «محمد»

اتفاق جالب دیگری که بعد از پایان فیلمبرداری افتاد مربوط به قبر محمد می‌شود.

محسن عابدینی دراین باره می‌گوید: « پس از اینکه فیلمبرداری تمام شد بعضی از مردم سراغ قبر محمد را از من می‌گرفتند. وقتی قبر را پیدا می‌کردند از خاک محمد به عنوان تبرک بر می‌داشتند. حتی برخی روی قبر او پول می‌انداختند. قبری که هیچ مرده‌ای در آن نبود. من هم قبر را با خاک زمین یکسان کردم.»

پس از شنیدن این ماجرا یاد این ضرب المثل افتادم: «قبری که برایش گریه می‌کنی مرده‌ای در آن نیست.»

روستایی با جمعیت حدود هزار نفر بدون روحانی و فعالیت‌های فرهنگی

روستای بوجان حدود هزار نفر جمعیت دارد. پیر و جوان و زن و مرد ولی به گفته خادم آستان امامزاده محمد(ع) حتی یک روحانی در این روستا وجود ندارد و با وجود دو مکان فرهنگی (امامزاده و مسجد) آرزوی یک نماز جماعت بر دل اهالی روستا مانده است.

این روستا با داشتن ظرفیت بسیار زیاد فرهنگی و معنوی ولی از عدم فعالیت‌های فرهنگی رنج می‌برد. بنابراین ضرورت توجه مسئولین به این امور در چنین روستاهایی بیش از پیش مشخص می‌شود.

محسن عابدینی می‌گوید: در سه ماه رمضان، محرم و صفر مسجد فعال است و در شب عاشورا اهالی 4 روستا در امامزاده جمع می‌شوند و سینه‌زنی خوبی انجام می‌دهند.

شاید عدم شناخت ما امامزاده‌های شهر و استان خودمان و به زیارت آنها نرفتن به نوعی جفا به خودمان باشد و بعد ادا نکردن حق آنها.

آیت‌الله شیخ عباس قوچانی که بر اثر مکاشفه توانسته بود برزخ خود را ببیند و مکاشفات خود را به رشته تحریر در کتابی با عنوان «سیاحت غرب» درآورده بود، نوشته است: تمام امامان و امامزادگانی که در طول حیات دنیا یکبار به زیارت آنها رفته بودم در شب اول قبرم به دیدنم آمدند و همین آمدن آنها موجب کمک بسیاری به من شد.

اگر می‌خواهید به زیارت امامزاده محمد بن موسی الکاظم(ع) در روستای بوجان بروید، باید این مسیر را طی کنید:

لواسان کوچک- میدان گلمدوئک- جاده بوجان- روستای بوجان.




مشابه‌سازی خبرگزاری اصولگرا میان “تنهایی لیلا”ی محمدحسین لطیفی و “پرسپولیس” مرجان ساتراپی!

سینماژورنال: سریال “تنهایی لیلا” تازه ترین محصول تلویزیونی محمدحسین لطیفی چنان که باید نتوانسته مورد توجه مخاطبان قرار گیرد.

به گزارش سینماژورنال تقریبا هفته ای نیست که نقدی در رسانه ها علیه سریال منتشر نشود و در تازه ترین مورد خبرگزاری اصولگرای “تسنیم” در یادداشتی به نقد این سریال پرداخته است.

نکته جالب این یادداشت مقایسه “تنهایی لیلا” با “پرسپولیس” اثر بحث برانگیز مرجان ساتراپی است؛ همان انیمیشنی که هشت سال قبل براساس رمانی تصویری از ساتراپی و با همکاری وی و “وینسنت پارانود” فرانسوی تبار ساخته شد و برنده جایره هیأت داوران جشنواره کن شد.

فیلم ساتراپی همچنین نامزد دریافت اسکار بهترین انیمیشن سال هم شد که البته این نامزدی را به “راتاتویل/موش سرآشپز” باخت.

سینماژورنال متن کامل نقد این خبرگزاری را ارائه می دهد:

بخشی از دیدگاه مخاطبان

«اسم فیلم “تنهایی لیلا” رو باید می‌ذاشتن بدبخت‌تر از ستایش…»

این جمله محاوره‌ای بخشی از نقد یک منتقد نیست. این جمله نگاه یک فرد سرشناس درباره سریال جناب لطیفی نیست. این یک لطیفه است که در فضای مجازی منتشر شده است و دست به دست مخاطبان این سریال، می‌رود تا تبدیل به یک موج شود. اما این موج بخشی از دیدگاه مخاطبان این سریال است و نه منتقدانی که برنامه‌های تلویزیونی محلی است برای قلمفرسایی‌شان. حال این سؤال پیش می‌آید چرا مخاطب چنین نگاه تمسخرآمیزی نسبت به سریالی دارد که بهترین زمان آنتن تلویزیون در اختیار دارد و داعیه‌دار حرکت خاصی است؟ چه شده است سریال در چشم مخاطبش افول می‌کند؛ ولو این لطیفه را یک جریان مخرب علیه آن بدانیم؟

لازم است درباره خطری که سریالی همچون «تنهایی لیلا» و البته دوگانه «ستایش» برای جامعه خلق می‌کند به حافظه تاریخی سازندگان این سریال‌ها رجوع شود تا با واقعیت نهفته در ساخت این گونه آثار شبه‌فرهنگی بیشتر آشنا شویم. برای همین منظور در چند بخش به این مسئله پرداخته خواهد شد.

1- Perspolis

پرسپولیس محصول سال 2007 کشور فرانسه، به کارگردانی مرجان ساتراپی و ونسان پارونو است که در زمان اکرانش با واکنش‌های تند مقامات کشوری مواجه شد. فیلم تصویر سیاهی از انقلاب اسلامی ارائه می‌داد و انقلاب را جریانی همسو با سرکوب زنان معرفی کرد. در یکی از صحنه‌های فیلم، شخصیت اصلی پس از طلاق متوجه می‌شود که تمام مردان محله به وی توجه می‌کنند، او را محترم می‌شمارند و در مجالس مهمانی محبوب مردان است. شخصیت اصلی این وضعیت را با زمان تأهلش مقایسه می‌کند که در آن زمان مردان چندان توجهی به وی نمی‌کردند. گویی طلاق و بی‌شوهری انگیزه‌ای برای مردان اطراف اوست تا او را به چنگ آورند. نگاه مردان در این فیلم، نگاهی کاملاً جنسی است.

2- ستایش

ستایش قهرمان منفعل سریالی بود که همواره از جانب پدر همسرش در خطر بود. او با دو فرزند کوچکش سفری در سال‌های زمان جنگ آغاز می‌کند تا در جایی به آسایش برسد. این قهرمان زن منفعل همواره برای بودنش نیازمند یک مرد است، حال این مرد پدرش باشد یا کارفرمایش. او به تنهایی از پس مشکلاتش برنمی‌آید و همواره در تیررس نگاه هرزه مردان اطرافش است. مردان ضعیف‌النفس از همه نظر ضعیف هستند و تنها راه برای انتقام از این زن معصوم را توطئه می‌دانند. ستایش همواره هدف توطئه مردان است؛ چون نمی‌خواهد به آنان باج دهد و برای این باج ندادن نیازمند مردی است تا او را در برابر مردان بد داستان حمایت کند.

در مقابل حشمت فردوس، آنتاگونیست ثروتمند و قوی داستان فعال است و برای رسیدن به اهدافش از هر حربه‌ای استفاده می‌کند. اگر قدرت‌های ماورا الطبیعی نبود، چه بسا به اهدافش هم دست می‌یافت. در این کارزار ستایش زنی است رنجور و زخم خورده که با گذر زمان گرد پیری بر چهره‌اش می‌نشیند و چون کاری جز مقاومت از خود نشان نداده است، در نهایت قهرمان باقی می‌ماند و دشمنان مردش به سزای اعمالشان می‌رسند؛ بدون آنکه ستایش کاری کرده باشد.

3- تنهایی لیلا

با اشاره به یک فیلم و یک سریال حال نگاهی به «تنهایی لیلا» می‌اندازیم. در اوایل پخش سریال نگارنده آنچه از شخصیت لیلا به نمایش درآمده بود را کاریکاتوری می‌دانست؛ چرا که واقعیت شخصیتی همانند لیلا در فیلم یا فضای زندگی شخصیت‌ها با آنچه مخاطب در جهان واقعی می‌بیند در تضاد بود. این نکته بر گردن قوانین حاکم بر رسانه ملی انداخته می‌شود؛ کما اینکه همه چیز به قوانین ختم نمی‌شود. برای مثال در یک روند کلیشه‌ای خانواده سنتی در مکانی زندگی می‌کند که حیاطی دارد و آن وسط حوض آبی رنگی خودنمایی می‌کند. خانه این افراد در محله‌هایی است که اصولاً جوی آبی از میان کوچه‌هایشان روان است و مردمش هنوز خودروهای مدل 46 سوار می‌شوند. بهتر است این محله‌ها چند پله در میانه کوچه داشته باشد تا پیرمرد و پیرزن مهربان هر از گاهی روی آن بنشینند.

این در حالی است که در تهران – به عنوان لوکیشن عمده سریال‌های تلویزیون – خانواده‌های سنتی و مذهبی همانند دیگر مردم در سازه‌ای به اسم آپارتمان زندگی می‌کنند. محله‌های مذهبی شاخص تهران این روزها ارتفاع گرفته‌اند. مردم سنتی و مذهبی صرفاً از طبقه بازاری نیستند. معلوم نیست در آستانه قرن جدید شمسی، کارگردانان و نویسندگان ایرانی چه لذتی در به تصویر کشیدن ایران دهه چهل و پنجاه  دارند!!؟

لیلا در وضعیتی مشابه شخصیت اصلی “پرسپولیس”

اما داستان تنها به اینجا ختم نمی‌شود. لیلای قصه لطیفی در موقعیتی مشابه با شخصیت اصلی فیلم «پرسپولیس» قرار دارد. لیلا شوهرش را از دست داده است و در این بین چشم طماع مردی در محله او را دنبال می‌کند. جایی لیلا مقاومت می‌کند و جایی دیگر کوتاه می‌آید. برخلاف ستایش که نه از مال و منال آنچنانی بهره‌مند بود و نه از مهارت‌هایی برای درآمدزایی،‌ لیلا دختری است ثروتمند و دارای تحصیلات که می‌تواند به واسطه آن کسب روزی کند. او در یک حرکت توفانی طلاهایش را می‌فروشد؛ نه اینکه به دنبال کاری باشد. او حتی برای فروش طلاهایش محتاج یک مرد است و آن دختری که در ابتدای سریال در قامت لیلای توبه نکرده نمایش داده می‌شود، حال از یک کار ساده هم عاجز است. چه شده است؟

این ساختار تکراری که در «تنهایی لیلا» و «ستایش» و سریال‌های مشابه دیده می‌شود از کجا آمده است؟ جواب بسیار ساده است. جواب را می‌توان در همان لطیفه‌های فضای مجازی یافت که به دلایل مشخص از ذکر آن معذورم و آن چیزی نیست جز سریال‌های ترکی.

سریال‌هایی که از یک کلیشه بهره می‌برند. دختری باردار است،‌ پدر کودکش یا مرده یا ناشناس است و حال او به واسطه زیباییش – نه چیز دیگری – مورد طمع مردان اطرافش است. همه این مردها ثروتمندند – دقت شود به مردانی که ستایش و لیلا را پسند می‌کنند – که به هر ترتیب و توطئه‌ای قصد تصاحب دختر را دارند. ادعایشان آن است که می‌خواهند برای کودک پدری کنند. همه اینها را با این نکته تصور کنید که زن همواره در موضع انفعال است و این رفتار و رقابت مردهاست که او را به این سو و آن سو می‌کشد.

خطر همه جا در کمین است

گویا در سریال‌های ایرانی، زن موجودی است بی‌دست و پا که از پس ساده‌ترین امور خود برنمی‌آید. این لیلا همانند لیلای مهرجویی چون سایه مردی را بالای سر خود حس می‌کند که دنیا بیرون از خانه برایش کابوسی زنده است. خطر همه جا به کمینش نشسته است.همه چیز به این سمت سوق پیدا می‌کند که سنت و در سطح بالاترش دین، زن را در رحم اولیه‌ای اسیر می‌کند.

 ادعای اتفاقی بودن نیز فرافکنی است؛‌ چرا که این رویه در حال تکرار شدن است و استقبال عمومی مانع از دیدن واقعیت شده است.

من و دیگر مخاطبان این سریال‌ها در زندگیمان با زنانی روبرو شده‌ایم که در نبود شوهرشان موفق به ادامه زندگی آبرومندانه بوده‌اند و توانسته‌اند در کوران مشکلات از پس همه آسیب‌ها برآیند. نمونه بارز این مسئله همسران شهدای گرانقدری‌اند که موفقیت در زندگی را بدون نگاه هرزه مردان اطرافشان کسب کردند.

رویه رسانه ملی در خلق چنین سریال‌هایی گویا مبارزه با محصولات کشور همسایه است؛ غافل از اینکه به جای مبارزه در مسیر تبلیغ این غاز خوش رنگ و لعاب همسایه است.




ادعاهای سناریست سریال “تنهایی لیلا”: تنها کسی هستم که در هر ژانری به شکل غیرخطی به روایت پرداخته‌ام/سال قبل به طور مستقیم “من و تو” را زدم و حالا دردشان گرفته!/مینا ساداتی خیلی دیر متوجه شد که دارد سریال پرمخاطبی را بازی می‌کند

سینماژورنال: یکی از سریالهایی که این شبها روی آنتن است “تنهایی لیلا” است. سریال که محمدحسین لطیفی کارگردانی آن را برعهده داشته و محمدرضا شفیعی هم تهیه کننده آن بوده است.

به گزارش سینماژورنال حامد عنقا نویسنده این سریال به تازگی در گفتگو با مرتضی اسماعیل دوست در “وطن امروز” نکات خاص و ادعاهایی را درباره این سریال مطرح کرده است.

سال قبل “من و تو” را زدم و حالا دردشان گرفته

عنقا با طرح این ادعا که سریالی که نوشته پرمخاطب است بیان داشته: مردم در فضای مجازی، واکنش‌های متعددی نسبت به سریال «تنهایی لیلا» نشان می‌دهند، متوجه می‌شوم این کار توانسته موفق باشد. من که برای چند نفر محدود در کافه‌های شبانه نمی‌نویسم، من برای همین مردم کوچه و خیابان کار می‌کنم، برای آن شاگرد نانوایی کار می‌کنم که در برازجان بعد از خستگی کار می‌خواهد شب در کنار خانواده‌اش سریال ببیند.

خوشحالم که “من و تو” علیه سریال برنامه می گذارد

وی درباره واکنش شبکه های ماهواره ای درباره سریالش می گوید: اتفاقا من خوشحال می‌شوم شبکه‌هایی مانند «من و تو» حدود 10 دقیقه علیه سریال «تنهایی لیلا» و نوع روابط ارائه‌شده در آن برنامه می‌گذارند! من سال پیش هم به طور مستقیم در سریال «انقلاب زیبا» داشتم آنها را می‌زدم و حالا دردشان گرفته و شکلی از زندگی را هدف گرفته‌اند که من در این سریال نشان می‌دهم.

تنها کسی هستم که در هر ژانری به شکل غیرخطی به روایت پرداخته ام

حامد عنقا در جایی دیگر از گفتگویش با اشاره به توانایی اش در نویسندگی ادعایی را هم درباره این بیان می کند که نخستین کسی است که در سریال سرا روایت غیرخطی رفته است. وی می گوید: من و امثال من به دلیل ضعف در روایت‌پردازی و نداشتن تکنیک نویسندگی، تماشاگر را در سطح پایینی فرض می‌کنیم. امروز مخاطبان ما متفاوت از گذشته هستند و به انواع فیلم‌ها با فرمی متفاوت دسترسی دارند. من باید بتوانم برای این سلیقه جدید قصه‌ای متفاوت بگویم.

وی ادامه می دهد: شاید اگر 20 سال پیش می‌خواستم «تنهایی لیلا» را روایت کنم به شکلی کلاسیک این کار را انجام می‌دادم. ما فیلم‌های غیرخطی در ایران داریم اما در زمینه سریال من تنها کسی هستم که در هر ژانری به شکل غیرخطی به روایت پرداخته ام و واکنش تماشاگر نشان داده این نوع روایت را دوست دارد.

با مینا ساداتی برای گفتن یک دیالوگ کلنجار می‌رفتیم!

این نویسنده جوان نکته ای را هم درباره بازی مینا ساداتی بازیگر زن کار بیان می کند. وی می گوید: خانم ساداتی خیلی دیر متوجه شد که دارد سریال پُرمخاطبی را بازی می‌کند. امروز خودش نسبت به سکانس‌هایی نقد دارد ولی فراموش نکنید که خودش یکی از دلایل این اتفاقات بوده است.

عنقا می افزاید: ما با خانم ساداتی در ماه‌های اول برای گفتن یک دیالوگ کلنجار می‌رفتیم! و اتفاقا امروز آن دیالوگ همان چیزی است که مردم دوست دارند. ما در این کار بخشی از انرژی‌مان صرف این مسائل شد.




انگشت‌سوزان “میرداماد” در شبکه سوم نتیجه عکس داد یـــا آقای جوان! برای آن که به گناه نیفتی انگشتانت را بسوزان!

سینماژورنال/مارتا ثناوش: تازه ترین محصول تلویزیونی محمدحسین لطیفی سریالی است با عنوان “تنهایی لیلا”؛ ملودرامی که داستان جوانی معتقد با بازی بهروز شعیبی را روایت می کند.

جوانی که شبی از شبها بانویی از فرنگ برگشته به حجره او پناه آورده و جوان قصه لطیفی از ترس اینکه به گناه آلوده نشود به کوچه و خیابان می زند و در نهایت چون جایی را برای اسکان نمی یابد به حجره خویش بازگشته و در آستانه تحریک است که می کوشد با سوزاندن انگشتان خود هوس را از وجود خویش بیرون کند…

فارغ از تیپ تکراری بهروز شعیبی بازیگر اصلی سریال که پیش از این عینا در آثاری چون “طلا و مس”، “گزارش یک جشن” و “مهمان داریم” تکرار شده بود شباهت داستانی سریال با اتفاقی منسوب به یکی از فیلسوفان دوران صفوی است که بدجوری جلب توجه می کند.

میرداماد آنها و میرداماد ما…

در زمان حکومت صفویه فیلسوفی ملقب به میرداماد زندگی می کرد. فیلسوفی با نام کامل “میر برهان‌الدین محمدباقر استرآبادی” که اصالتا به گرگان کنونی تعلق داشت و از سادات حسینی این شهر بود.

میرداماد در کودکی به توس هجرت کرد و علوم دینی را نزد سیدعلی فرزند ابی‌الحسن موسوی عاملی و دیگر اساتید آن دیار آموخت. در کنار علوم دینی، علوم فلسفه و ریاضیات را نیز در دوران حضورش در توس آموخت. میرداماد سپس راه قزوین پیش گرفت و بعد از مدتی زندگی در آنجا به خراسان بازگشت و پس از آن مدتی هم در کاشان زندگی کرد.

درباره صفتی به نام “میرداماد” که بر روی این فیلسوف ایرانی گذاشته شده است در میان عوام ماجرای جالبی رواج یافته است؛ ماجرایی به این شرح که شبی از شبهای سرد و برفی زمستان که میرداماد در حجره خود مشغول درس خواندن بوده است دختر یکی از چهره های متنفذ شهر-برخی گفته اند دختر شاه عباس صفوی- که راه بازگشت به خانه را گم کرده برای اینکه از گزند راهزنان در امان باشد به حجره میرداماد پناه می آورد.

میرداماد چاره ای نمی بیند جز پناه دادن به این دخترک جوان و اما از آنجا که می ترسیده به گناه افتد به هنگام حضور دختر در حجره اش، انگشتانش را می سوزاند مبادا نفسانیات بر او غلبه کند. بعدتر وقتی پدر دختر-شاه عباس- ماجرا را می فهمد شرایط ازدواج دخترش با وی را فراهم کرده و به او لقب “میرداماد” می دهد!

ماجرایی مربوط به ظرف زمانی 5 قرن پیش را رها کرده اند در روزگار معاصر

فارغ از اینکه چقدر صحت و سقم این اتفاق می توانسته درست باشد داستان پرداز این روایت آن را برای ظرف زمانی حداقل پنج قرن پیش روایت کرده و طبیعی است که در آن شرایط زمانی و با توجه به محدودیتی که در روابط میان زنان و مردان وجود داشته این داستان می توانسته بار دراماتیک و اخلاقی داشته باشد.

اما در روزگار ما که دختران و پسران نه فقط در محیطهای دانشگاهی با هم معاشرت می کنند بلکه در سطح شهر نیز در کنار یکدیگر دیده می شوند این روایت کاربرد لازم را ندارد.

در تهران بلواری هم به نام میرداماد نامگذاری شده است؛ بلواری نسبتا عریض که در محله داوودیه واقع شده است.

نویسنده “تنهایی لیلا” و کارگردان آن اگر گذارشان به این بلوار و خیابانهای منتهی به آن افتاده باشد قطعا با کافی شاپها و رستورانهایی روبرو شده اند که در آنها زن و مرد و جوان و میانسال در کنار هم یا به تنهایی مشغول صرف غذا یا نوشیدنی هستند.

طبیعی است که این وضعیت در بسیاری از نقاط دیگر شهر و کشور دیده می شود و هیچ کس هم نیست از ترس گناه آلوده شدن به کوچه و خیابان نیاید یا اگر می آید با شمعی در دست بیاید که مبادا به گناه بیفتد.

تنهایی لیلا
بهروز شعیبی در “تنهایی لیلا”

به جای انگشت‌سوزی می‌شد در پارک قدم بزنید یا چند ساعتی در یک اتوبوس بین شهری استراحت کنید

از آن گذشته جوانی که محور “تنهایی لیلا” شده می توانسته به جای ماندن در حجره و سوزاندن انگشت، از حجره بیرون زده و در این همه پارک و فضای سبزی که در شهر وجود دارد قدم زده و پیاده روی کند تا انرژی برآمده از نفسانیات را از بدن خارج کند.

تازه حتی اگر آب و هوا هم مساعد نبود و نمی توانست در فضای سرباز قدم زند به یکی از پایانه های مسافربری رفته و سوار اتوبوسی می شد به مقصدی نزدیک؛ هم راحت تا صبح می خوابید و هم نیازی نبود که انگشتانش را بسوزاند.

آقای جوان! برای آن که به گناه نیفتی انگشتانت را بسوزان

این گرفت و گیرهای دراماتیک که ناشی از نشناختن روزگار معاصر و نشستن در اتاقهای دربسته و نگارش سناریو است را که کنار بگذاریم این سوال هم پیش روی ماست که آیا تصویری که از جوان اول سریال ارائه می شود بناست الگویی باشد برای جوانان روزگار ما که به سادگی به گناه نیفتد؟

اگر این طور است آیا عوامل سریال از تهیه کننده گرفته تا کارگردان و نویسنده آن قصد داشته اند این بسته پیشنهادی را پیش روی جوانان قرار دهند که هر وقت در آستانه گناه قرار داشتند با سوزاندن انگشتان خود، هوس را از درون خود بیرون کنند؟

حالا اگر این اتفاق برای عوامل سریال بیفتد و آنها هم در آستانه گناه قرار گیرند به انگشت سوزی می پردازند؟

طبیعی است که حتی تصور چنین فرضیاتی در روزگار ما کاربرد ندارد چه برسد به اینکه بخواهیم به آنها بار عملی داده و در درامی که در روزگار معاصر می گذرد آنها را به تصویر بکشیم.

تعلق خاطرتان به‌جای خود اما تصویری که از میرداماد خلق کرده اید به کاریکاتور شباهت دارد

 تعلق خاطر حامد عنقا نویسنده این سریال به داستان میرداماد، تعلق خاطر محترمی است اما آیا نمی شد اصل داستان را با درنظر گرفتن اقتضائات زمانی آن به تصویر درآورد؟

طبیعی است که در آن حالت هزینه تولید به مراتب بیشتر می شد اما این حسن را داشت که حداقل نام میرداماد را که فیلسوفی بزرگ برای خود بوده با چهره رنگ باخته کاراکتری که انگار از چهارصد سال و اندی قبل به دل روزگار مدرن آمده گره نخورد.

از آن بدتر تصویری است که از جوانان متشرع و دیندار روزگار ما در کار تصویر شده است. همین الان بسیاری از جوانان مذهبی ما که اتفاقا سفت و سخت پای بند اصول دینی هستند در انظار ظاهر شده و با رعایت حدود به گفت و شنود با همتایان خود می پردازند. طبیعی است تصویری که سریال “تنهایی لیلا” از یک جوان معتقد ارائه می دهد با این جوانان ملموس و باورپذیر پیرامونی کمترین نسبتی ندارد.

شما که معتمد رسانه ملی هستید آدمهای دوروبرتان را بیشتر بشناسید

فرصت تولید “تنهایی لیلا” که از دست رفت؛ امید که دست اندرکاران تولید این فیلم از تهیه کننده گرفته تا نویسنده و کارگردان که اتفاقا جزو چهره های مورد اعتماد مسئولان رسانه ملی در تمامی ادوار هستند(!) در کارهای آینده فقط اندکی واقع گرایانه تر آدمهای آثارشان را به نظاره بنشینند.

برای ایجاد این نگاه واقع گرایانه لازم نیست کارشناسان متخصص علوم اجتماعی و شوراهای ارزیابی فیلمنامه را به یاری طلبید. گاهی کافیست فقط یک شبانه روز به دل شهر زد و در مراکزی مانند پارکها، تاکسیها، مترو و اتوبوسهای درون شهری به گپ و گفت با آدمها پرداخت.این گپ و گفتهاست که واقعیت خلق می کند.




حمایت دلواپس معروف از “تنهایی لیلا”!

سینماژورنال: “دلواپس” در ادبیات سیاسی حامیان دولت یازدهم به آنهایی که اطلاق می شود که اغلب به نقد فعالیتها و عملکردهای دولت می‌پردازند.

به گزارش سینماژورنال از جمله چهره های نزدیک به محمود احمدی نژاد که در سالهای اخیر  از طریق رسانه اش “وطن امروز” بیشتر باب انتقاد از عملکرد دولت اعتدال و تدبیر را گشوده مهرداد بذرپاش است.

بذرپاش که در زمان احمدی نژاد تا مدیرعاملی سایپا هم پیش رفته بود کمتر پیش آمده که درباره موضوعات هنری اظهارنظر کند اما ایشان در یک بدعت درباره سریال تازه محمدحسین لطیفی با عنوان “تنهایی لیلا” یک متن اجتماعی را منتشر نموده است.

روایت کسانی که خدا را فراموش کرده اند

وی با انتشار تصویری در صفحه اجتماعی اینستاگرامش نوشت: “تنهایی لیلا” روایت تنهایی کسانی است که گرچه گاهی خدارا فراموش کرده اند اما همواره او را احساس کرده اند.

وی ادامه داد: تم سریال با لحنی دلنشین به ذهن مخاطب می نشیند و همراه فطرت حق طلب او با شخصیت ها همذات پنداری یا مقابله می کند. اما در این میان گاهی جزئیات کلیشه وار آزار دهنده است. اگر برخى از دیالوگها از قالب کلیشه اى خارج و قالب واقعى تری مى گرفت،ب طور قطع اثر را دیدنی تر مى کرد.

بذرپاش در نهایت بیان داشت: درنهایت اثر خوب و قابل تحسینی است و از همه عوامل فیلم صمیمانه تشکر و قدردانى میکنم.




بازیگر ابوالفضل(ع) در کسوت روحانیت+عکس

سینماژورنال: هرچند اکران “رستاخیز” تا اطلاع ثانوی معلق اعلام شده اما حرف و حدیثها پیرامون این فیلم همچنان ادامه دارد.
به گزارش سینماژورنال از جمله حرف و حدیثها درباره نمایش چهره حضرت ابوالفضل(ع) در فیلم است که برخی با آن مخالفند.
در همین اوضاع از دوشنبه شب سریالی روی آنتن میرود که بهادر زمانی بازیگر نقش “ابوالفضل(ع)” در آن در نقش یک روحانی ظاهر شده است.
این سریال “تنهایی لیلا” نام دارد که توسط محمدحسین لطیفی کارگردانی شده است.
تهیه کننده این سریال محمدرضا شفیعی است که نخستین تصویر بهادر زمانی در نقش روحانی را در روزنامه متبوع خویش “صبا” منتشر نموده است.

بهادر زمانی در نقش روحانی
بهادر زمانی(سمت راست در نقش حضرت ابوالفضل و سمت چپ در نقش روحانی)




داور زن مسابقه تلویزیونی در کنار فرزند+عکس

سینماژورنال: نسرین مقانلو بازیگر زن سینما و تلویزیون این روزها خوشحالتر از همیشه است.

به گزارش سینماژورنال دلیل خوشحالی مقانلو بازگشت فرزند پسرش از خارج از کشور و حضور در کنار مادز است.

مقانلو که در هفته های اخیر بعنوان داور در مسابقه “ستاره بیست” حضور داشته در سریال “تنهایی لیلا” تازه ترین کار محمدحسین لطیفی هم ایفای نقش کرده است.

در تازه ترین تصویر اجتماعی این بازیگر او را با فیگوری مشابه در کنار فرزند می بینیم.

مقانلو درباره این تصویر نوشته است: هیچ آغوشی به پاکی آغوش فرزندت نیست؛ دنیایی پر از آرامش.

نسربن مقانلو در کنار فرزند
نسربن مقانلو در کنار فرزند



بازیگر زن “مختارنامه” با فرزند پسری که از فرنگ برگشته+عکس

سینماژورنال: نسرین مقانلو بازیگر زن سینما و تلویزیون در هفته های اخیر با مجموعه “ستاره بیست” در رسانه ملی حضور داشته است.

به گزارش سینماژورنال مقانلو که مشغول بازی در سریال “تنهایی لیلا”ی محمدحسین لطیفی است از جمله هنرمندان فعال شبکه های اجتماعی است.

این بازیگر به تازگی با قرار دادن تصویری از خودش و پسرش در صفحه اجتماعیش از شادی خویش بواسطه بازگشت فرزند به ایران پرده برداشته است.

بازیگر سریالهایی چون “مختارنامه” و “ساعت شنی” به ضمیمه این تصویر نوشته است: یک شب زیبا در رستوران با پسرم. دیشب با اومدنش به ایران، دلمو پر از شادی کرد.

نسرین مقانلو و فرزندش
نسرین مقانلو و فرزندش