در نامه بهمن فرمانآرا برای عباس کیارستمی آمد⇐احمد و بهمن یکی در خارج و دیگری در داخل روی تو را سفید کردند/خوشحال باش که بهمن ازدواج کرد
سینماروزان: در آستانه نخستین سالگرد درگذشت عباس کیارستمی تنها فیلمساز ایرانی برنده نخل طلای کن بهمن فرمان آرا دلنوشته ای را در قالب یک نامه برای او نوشته و در کنار شرح دلتنگی خبری خوش هم به او داده درباره ازدواج فرزند کوچکترش بهمن.
متن این دلنوشته که در «شرق» منتشر شده را بخوانید:
عباسجان
هرچه به روز هجرتت نزدیکتر میشویم دلم ناآرامتر میشود و وسوسه میشوم که شماره منزلت را دوباره بگیرم به امید اینکه شاید تلفنات را جواب بدهی. راستی با شماره تلفن آنهايی که سفر کردهاند چه باید کرد؟ ٢٢٢٠٤٨٤٢ شماره منزلات را نمیتوانم دور بیندازم چراکه هنوز سفرت را علیرغم تمام شواهد نمیتوانم باور کنم و امید دارم که روزی به این شماره جواب بدهی و بتوانيم مثل روزگاران گذشته با هم گپی بزنیم و قراری بگذاریم. یک بار به من گفتی که شماره تلفن مرا هرگز فراموش نمیکنی چون سه شماره آخر آن ٤٢٠ است و تو را هم یاد فیلم راج کاپور آقای ٤٢٠ میاندازد. چقدر خاطرات مشترکی با هم داشتیم و چقدر راحت میتوانستیم با هم حرف بزنیم. عباسجان اخیرا کتاب گفتوگوی تو و آیدین آغداشلو به نام «خانهای با شیروانی قرمز» منتشر شده و چه کتاب مفرحی چون دو ستاره بزرگ هنر مملکت ما با هم مثل دو دوست قدیمی (که بودید) حرف میزنید.
آن شبی که برای اولینبار سر مزار دوست مشترکمان رفتیم و تو و آیدین بعد از آن به خانه من آمدید. گفتی که در دبیرستان روی نیمکتی مینشستی که آیدین روی نیمکت جلوتر مینشسته. گفتی او همیشه نقاشی میکرد و یک بار که متوجه شده بود تو برای دیدن نقاشیاش سرک میکشی دیگر نگذاشته بود که نقاشیاش را ببینی و من گفتم عباس میخواستی روی شانهاش بزنی و بگویی من عباس کیارستمی فیلمساز بزرگ خواهم شد.
فقط چند روزی از سفرت گذشته بود که یکباره تلفنام زنگ زد و شماره تو بود. قلبم برای یک لحظه ایستاد. بالاخره با ترس تلفن را جواب دادم و صدای احمد آمد که قبل از هر حرفی بابت استفاده از این شماره عذرخواهی کرد چون میدانست که دیدن این شماره چقدر دگرگونم خواهد کرد.
عباسجان این روزها در ایران و سراسر جهان متمدن حضورت آنقدر گسترده و باشکوه است که خیلی سخت است که باور کنم تو دیگر نیستی.
عباسجان بالاخره علت سفرت را گردن یکدیگر انداختند ولی بدان که احمد و بهمن، یکی در خارج و یکی در داخل روی تو را سفید کردهاند و هرجا که هستی اگر امکان بالیدن داری به این دو پسر ببال چون استحقاقش را دارند.
راستی عباسجان یک خبر خوش برایت دارم و آن این است که بهمن ازدواج کرد و این اتفاق باعث شده که در ویرانهای که بعد از رفتنت از بهمن بهجا مانده بود بار دیگر گلی زیبا رويیده است و میدانم که این بیشتر از هر بزرگداشتی روح تو را شاد میکند.
بدرود دوست عزیز.
یادت همیشه با من است.
تأکید آقای سخنگو بر حل مشکل این دو فیلم⇐نمایش نسخههای ممیزی شده فیلمهای میلانی و فرمانآرا در بازار جهانی فجر
سینماروزان/مهناز خدادوست: «ملی و راههای نرفته اش» تهمینه میلانی و «دلم میخواد» بهمن فرمان آرا از جمله آثاری هستند که نه برای بخشهای رقابتی که برای حضور در بخش «بازار» جشنواره جهانی فجر انتخاب شده اند.
به گزارش سینماروزان از آنجا که هر دوی این فیلمها پیشتر درگیریهایی را بابت ممیزی نسخه اصلی تجربه کرده بودند و حتی «ملی…» به دلیل مشکلات ممیزی نتوانسته بود به جشنواره فجر راه پیدا کند حالا این پرسش پیش روست که آیا نسخه اصلی این فیلمها در بازار بین الملل حضور دارد؟
علیرضا شجاع نوری، سخنگوي بین الملل فجر اما تأکید می کند که این دو فیلم با رعایت ممیزی های قانونی در این جشنواره به نمایش درخواهند آمد. شجاع نوری در این باره به «سینماروزان» توضیح داد: برای نمایش دو فیلم «ملی و راههای نرفتهاش» و «دلم میخواد» در جشنواره جهانی فیلم فجر هیچ مسئلهای وجود ندارد و این دو فیلم با در نظر گرفتن ممیزیهای قانونی در بازار جهانی این جشنواره اکران خواهند شد.
وی بیان کرد: در جشنواره جهانی فیلم فجر قصد فریبدادن قوانین را نداریم و تلاش کردهایم که حاشیهها بر روی انتخاب فیلمها تأثیر نگذارد. ما پس از دیدهشدن فیلمها از فیلمهای با کیفیت برای حضور در جشنواره دعوت کردهایم.
سخنگوي جشنواره جهانی فیلم فجر در مورد تفاوت انتخاب فیلمها در دو جشنواره ملی و جهانی افزود: دلیل اینکه برخی فیلمها در جشنواره ملی فیلم فجر حضور نداشتهاند اما در جشنواره جهانی فيلم فجر حضور دارند، فقط تفاوت میان نگاه دو جشنواره است. چون اگر این دو جشنواره شبیه به هم باشند دیگر دو جشنواره جدا از یکدیگر نخواهند بود.
مجلس شبیه در ذکر مصیبت کندن نهال گیلاس با «پیت حلبی» یا همه توهمات مردی که زیاد میدانست!!!
سینماروزان: بهمن فرمان آرا که یک فیلم آماده اکران به نام «دلم میخواد» دارد و به تازگی نیز فیلمی دیگر به نام «دل دیوانه» را تولید کرده است در یادداشتی برای «شرق» به گلایه از آنهایی پرداخته که نهال گیلاس کاشته شده بر مزار عباس کیارستمی را از جادرآورده اند.
به گزارش سینماروزان دو نکته جالب درباره یادداشت فرمان آرا وجود دارد؛ یکی اینکه ایشان بر تصویربرداری لابد مشکوک یک جوان از مراسم کاشت نهال و سپس تحویل نوار(!) آن به یک پژو آر.دی خبر داده! ماجرایی که بیش از آن که ظن را به سمت اتفاقی غریب ببرد توهمات ذهنی را برملا میکند که همچنان با حال و هوای سه دهه قبل زیست میکند و بناست یک تصویربرداری را هم لابد دارای اشارات سیاسی بداند.
فرمان آرا که در سالهای اخیر به یکی از پیشانیهای هنری جریان اصلاحات بدل شده باید بداند که در روزگار ما دیگر برای انتقال فایلهای تصویری از نوار استفاده نمیکنند آن هم اگر به ظن ایشان بنا باشد این تصویربرداری براساس اهدافی خاص(!) صورت گیرد.
دومین نکته یادداشت فرمان آرا آن است که بر از جادرآوردن این نهال به همراه «پیت حلبی»اش تأکید کرده است؛ «پیت حلبی» همان است که متصدی یک گروه ایزوله کاملا دولتی، یکی از چهرههای سیاسی را به خاطر کاشت درخت به خاطر آن تمسخر کرده بود!! متصدی گروه ایزوله یکی از همان کسانی است که در جریان تشییع کیارستمی سعی زیادی کرد که با تابوت وی عکس بگیرد و حالا احتمالا باید منتظر تکمله ایشان درباره چرایی کاشت نهال با پیت حلبی بر مزار کیارستمی باشیم.
از همه اینها گذشته فرمان آرا که سن و سالی ازش گذشته باید بداند کیارستمی به عنوان موجودی که انتهای زندگی را کاملا «زمینی» درک کرده بود بعید است برایش تفاوتی داشته باشد که بر سر مزارش نهال باشد یا نباشد؛ او نهالهای فراوانی را در سینما کاشت که تک تک آنها تا ابدیت بار خواهند داد.
متن یادداشت فرمان آرا را بخوانید:
حتى یک درخت گیلاس را به عباس روا نداشتند
پنجشنبه عصر به عادت هفت، هشت ماه گذشته به دیدن عباس رفتم. مطابق معمول شبهاى جمعه چهار پنج نفرى از شاگردان سابقش بر سر مزار بودند. ولى همیشه باید یک چیزى باشد که دل آدم را بشکند، پنجشنبه هم یکى از همان روزها بود.
سال گذشته شب عید به همت مینا اکبرى و گروه «شما تنها نیستید»، نهال درخت گیلاسى را کنار مزار عباس کاشتیم. خیلىها بودند. مسعود کیمیایى، جعفر پناهى، علیرضا داوودنژاد، مهوش شیخالاسلامى، محمدرضا اصلانى، همایون ارشادى و عده زیادى از دوستداران عباس در این مراسم حضور داشتند.
امروز که سر مزارش رفتم، دیدم شخص یا اشخاصى حتى نتوانستند درخت گیلاس را کنار مزار عباس تحمل کنند و آن را با پیت حلبىاش از جا در آورده بودند.
شکستن سنگ قبرها، سیمانریختن روى سنگ قبر و از ریشه درآوردن نهال درخت گیلاس از کنار مزار مردى که صدها افتخار براى سینما و مملکت ما به ارمغان آورد، آن هم وقتى که در هندوستان و جاهاى دیگر دنیا به نام او درخت گیلاس میکارند! چرا ما باید تا این حد بىحرمتى را تحمل کنیم؟
روز کاشتن نهال، روز خوبى بود و همه حضار شاد بودند از اینکه به این مرد بزرگ سینماى ایران اداى احترام مىکنند. فقط یک جوان که اتفاقا تىشرتی سفید با عکس عباس روى آن به تن داشت تصویربردارى میکرد و جلوى چشمان شاگردان عباس، نوارش را به یک پژوىآردى تحویل داد.
البته ما به این چیزها عادت کردیم و چون کارى جز احترامگذاشتن به فیلمساز بزرگ مملکتمان نمیکردیم، باکى نداشتیم؛ ولى همان طور که پرونده پزشکى عباس، کمکم از یاد رفته است، حتى یک درخت گیلاس هم به عباس روا نداشتند و طعم شیرین گیلاس در دهان ما تبدیل به زهرمار شد.
خدایا ما را از گزند تنگنظران محفوظ بدار.
آیا این تیتر «کیهان» فرمانآرا را خوشحال خواهد کرد؟⇐مدیر تولید اشرف پهلوی هم از جایزه «فروشنده» دفاع کرد!+دو مصداق از تناقضات رفتاری فرمانآرا
سینماروزان: یادداشتی که به تازگی بهمن فرمان آرا به بهانه اسکار اصغر فرهادی نوشت و در آن کوشید سوابق سینمایی خود و از جمله جایزه ای که برای «شازده احتجاب» گرفته را به ماجرای اسکار فرهادی ربط دهد(اینجا را بخوانید) با واکنش روزنامه اصولگرای «کیهان» مواجه شده است.
به گزارش سینماروزان «کیهان» در واکنشی به یادداشت فرمان آرا با تیتر «مدیر تولید اشرف پهلوی هم از جایزه «فروشنده» دفاع کرد!» به یادآوری بخشی از رزومه کاری این فیلمساز پرداخته است.
این رسانه اصولگرا با اشاره به حاشیه ساز بودن جوایزی که فرمان آرا برای «شازده احتجاب» گرفت بخش عمده این جوایز را حاصل نزدیکی این سینماگر با همسر اشرف پهلوی و صدور حکم ریاست بر «شرکت صنایع گسترش سینمای ایران» برای فرمان آرا میداند.
«کیهان» البته اینها را ننوشته که فرمان آرا در فیلمی مانند «یک بوس کوچولو» ضمن دست انداختن ابراهیم گلستان، عملا محمدرضا پهلوی را هم تمسخر میکند شاید برای نشان دادن حسن نیت خود به مدیران بعد از انقلاب. از طرف دیگر فرمان آرا فیلمی مانند «خاک آشنا» را هم ساخته که در آن از دوبی با صفت فضله مگسی بر روی یک نقشه یاد میشود ولی مدتی بعد سر از هیأت داوری جشنواره دوبی درمی آورد و به نوعی این امیرنشین حاشیه خلیج فارس را به رسمیت می شناسد!!!
متن گزارش «کیهان» را بخوانید:
بهمن فرمانآرا طی یادداشتی در یکی از نشریات زنجیرهای، سیل انتقاداتی که به جایزه اسکار فیلم «فروشنده» شده بود را «مزخرفات صد تا و یه غاز» خواند و ضمن حسود خواندن منتقدان، نقد آنها را به گزند و شرارت تعبیر کرد! فرمانآرا برای منطقی دانستن جایزه فیلم «فروشنده»، از فیلم «شازده احتجاب» خودش در سومین جشنواره شاهنشاهی فیلم تهران مثال آورده که گویا در آن زمان هم «منتقدان و حسودان»! جایزه وی را فرمایشی و سفارشی خوانده بودند!
این در حالی است که جشنواره فیلم تهران اساسا یک جشنواره فرمایشی بود که طی 6 دوره در سالهای 1351 تا 1356 از سوی دفتر مخصوص فرح پهلوی برگزار شد و اتفاقا دورهای که فیلم فرمانآرا یعنی «شازده احتجاب» جایزه بهترین فیلم را دریافت کرد یکی از پرحاشیهترین دورههای آن محسوب شد که اغلب نشریات داخلی و خارجی در آن زمان به سفارشی بودن جایزه اول جشنواره برای فرمانآرا اشاره کردند. در آن زمان فرمانآرا از کارگزاران درباری به شمار میرفت، چراکه پس از مدتی کار برای برادران اخوان (از وابستگان دربار) و یک دوره خوشخدمتی در تلویزیون شاهنشاهی و تهیه و اجرای برنامهای ظاهرا سینمایی (که در آن حتی به تجلیل از فیلم ضد اسلامی «محلل» نیز پرداخت) قرار بود برای مدیریت تولید موسسه فیلمسازی اشرف پهلوی و شوهر سومش مهدی بوشهریپور موسوم به «شرکت صنایع گسترش سینمای ایران» دعوت شود!
از همین روی وقتی فیلم ضعیف «شازده احتجاب» که نوشته یکی از خبرچینان ساواک به نام هوشنگ گلشیری بود، در حضور فیلمهای قویتری مانند «نگهبان شب» (لیلیانا کاوانی) و «جاگرنات» (ریچارد لستر) و … (که در همان جشنواره سوم فیلم تهران شرکت داشتند) جایزه بهترین فیلم را گرفت، اگرچه اغلب کارشناسان و منتقدان سینما در بهت و حیرت فرو رفتند! اما آنها که با ساز و کار و سازمان جشنواره مذکور آشنایی داشتند، چندان متعجب نشدند، چرا که مانند 2 سال قبل همچنان یکی از وابستگان دربار به نام عبدالمجید انصاری، وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه شاه (که هیچگونه سابقه سینمایی نداشت) در هیئت داوران جشنواره حضور داشت. وی تنها فردی بود که علیرغم هرگونه اطلاعات و صبغه سینمایی در هر 6 دوره جشنواره فیلم تهران عضو هیئت داوری آن قرار گرفت!
سفارشی بودن جایزه فیلم «شازده احتجاب» بیش از حد واضح و روشن بود از همین روی در دوره بعد جشنواره یاد شده، بسیاری از سینماگران برجسته، دیگر دعوت جشنواره را برای حضور در هیئت داوری نپذیرفته و اعتبار این هیئت نزول چشمگیری پیدا کرد اما همچنان وزیر شاه در آن حضور داشت!
حالا فرمانآرا به قول معروف «شاهد از غیب» آورده و برای اثبات حقانیت اسکار «فروشنده» از جایزه فرمایشی فیلم «شازده احتجاب» در زمان شاه مثال آورده و در واقع ناخواسته برای ادعای منتقدان مصداق آورده است!
اما در اینجا یک بار دیگر بداخلاقی متوجه نشریات زنجیرهای و افراد مورد وثوقشان است که برخلاف ادعاهای شداد و غلاظ خود معمولا هیچ نقد و انتقادی را برنتابیده و با سخیفترین کلمات و عبارات آنها را خطاب میکنند و این بار از زبان یک وابسته دربار شاه که آن هم به تبهکارترین جناح رژیم یاد شده یعنی اشرف پهلوی (سرکرده باندهای مخوف قاچاق مواد مخدر) سرسپرده بود، منتقدین جایزه یک فیلم را حسود و شرور میخوانند!
فرمانآرا به بهانه دفاع از فرهادی برای خودش نوشابه باز کرد!!!
سینماروزان: بهمن فرمان آرا کارگردان سینمای ایران که اخیرا کار ساخت فیلمی با عنوان «دل دیوانه» را به پایان رساند در یادداشتی برای «شرق» به بهانه دومین اسکار اصغر فرهادی کوشیده با یادآوری جوایزی که خودش برای فیلم «شازده احتجاب» از جشنواره تهران گرفته هم اهمیت خود را به عنوان فیلمسازی جایزهبگیر گوشزد کند و هم جوایزی که از جشنواره فیلم تهران گرفته را شبیه بداند با اسکار فرهادی!!!
متن یادداشت فرمان آرا را بخوانید:
سالها پیش وقتی در جشنواره کان، جایزه روسیلینی را به عباس کیارستمی اهدا کردند، در یک میهمانی یک کارگردان جوان که در آنجا حضور داشت به من گفت: «شنیدهام که دولت ایران به رئیس جشنواره پنجهزار دلار رشوه داده که این جایزه را به عباس کیارستمی بدهند». من هم پرسیدم: «آیا آمریکا نمیتوانست دههزار دلار بدهد یا خود مملکت فرانسه؟».»
این آلودهکردن هر موفقیت ایرانی با شایعهسازیهای مزخرف، باعث شد آن زمان یادداشتی برای مجله فیلم بنویسم با تیتر «خدایا بز همسایه بمیرد». اخیرا همه به جان اصغر فرهادی افتادهاند که چرا دومین اسکارش را برده و یک عده نظرتنگ میگویند که شیخ فلان جزیره، پارتیبازی کرده یا از لج دونالد ترامپ این جایزه را به فرهادی دادهاند. اینکه اصغر فرهادی کارگردان بسیار خوبی است و دست به قلمش هم حرف ندارد، باید برای همه ما کافی باشد و افتخار کنیم. چرا باید این موفقیت را با مزخرفات صدتا یک غاز آلوده کنیم برایم قابل درک نیست!
شبی که «شازده احتجاب» جایزه اول جشنواره بینالمللی فیلم تهران را برد، خانم منتقدی مرا در مراسم دید و گفت: «خب شما به قاجار فحش دادید، پهلوی هم به شما جایزه داد!» این بانو کار به این نداشت که ژوری بینالملل آن سال آلن روب گریه، جیلو پونتو کورو، نیکلاس پانچو، شادی عبدالسلام، روبین مامولیان و… را در میان خود داشت.
پس از کسب دومین اسکار سینمای ایران توسط اصغر فرهادی، برخی از رسانه های داخلی مدعی شدند که اعضای آکادمی اسکار به دلیل مواضع تند دونالد ترامپ علیه مهاجران که باعث تحریم مراسم اسکار توسط فرهادی هم شد، رای های خود را به فیلم «فروشنده» دادند. اما بهمن فرمان آرا در مورد سیاسی بودن مراسم اسکار امسال، نظر متفاوتی دارد: «این که اتفاقات سیاسی گاهی بر نظر رأیدهندگان آکادمی تأثیر میگذارد به جای خود، ولی فرهادی موقعی که فیلمش را میساخت هنوز هیچکس دونالد ترامپ را حتی جدی هم نمیگرفت. پس فرهادی در این فعل و انفعالات سیاسی آمریکا هیچ نقشی نداشت و نمیتوانست داشته باشد اگر حتی دلش چنین میخواست.
شما اگر نگاهی به سابقه کاری این فیلمساز مهم مملکت ما بیندازید، از اولین فیلمش «رقص در غبار» نشانههای بارز استعداد را خواهید دید، پس این اراجیف را ادامه ندهید. افتخار هر فیلمساز یا هنرمند ایرانی متعلق به همه ملت است. خدایا ما را از گزند حاسدان و ناقدان مصون بدار!
روایت علی نصیریان از همراهی با فرمانآرا در پلاژ لیدوی رامسر
سینماروزان: درياي خزر آرامتر از هر روز ديگري است. مرغان دريايي كه در ايام اخير كمتر لب ساحل آمدهاند، حالا نزديكتر از هميشهاند. در آسمان نيز، ابرها چنان پراكندهاند كه گويي زمستان در واپسين روزهاي دي، بهار را انتظار ميكشد. در روزي كه رامسر ميزبان يكي از بزرگان فرهنگ و هنر ايران- علي نصيريان- شده، همه چيز در سكون و آرامش و زيبايي است.
به گزارش سینماروزان و به نقل از «اعتماد» بيست و شش روز از فيلمبرداري «دل ديوانه» نهمين ساخته بهمن فرمانآرا در شمال ايران گذشته و در آغاز بيست و هفتمين جلسه فيلمبرداري، روز سهشنبه بيستو هشتم دي ماه، علي نصيريان ميهمان اين گروه است تا نقش كوتاه اما كليدي خود را ايفا كند. حالا نه خبري از نم و رطوبت است و نه باراني در راه؛ همه چيز در اعتدال كامل است و به سامان.
بناست يكي از سكانسهاي پراهميت فيلم تازه فرمانآرا با حضور علي نصيريان رقم بخورد. علي نصيريان روز قبل از فيلمبرداري به رامسر رسيده و با فرمانآرا كه حالا ديگر نه فقط كارگردان، كه بازيگر نقش مقابل او نيز هست، دورخواني كردهاند و پس از تبادل ايدهها و پيشنهادات، به نظرات مشترك رسيده و به تحليل نقش پرداختهاند. با اينكه حضور نصيريان در اين فيلم كوتاه است، اما نقشي كليدي دارد، او ايفاگر نقش «هوشنگ» است، صميميترين دوست طاهر.
ایفای نقش دوست یک نویسنده مشهور
وقتي از نصيريان ميخواهيم درباره اين نقش توضيحي بدهد، تنها به همين توصيف كوتاه بسنده ميكند: «من هرگز عادت ندارم درباره نقشهايم توضيحي دهم. فقط ميتوانم بگويم نقش يكي از دوستهاي صميمي طاهر كه نويسنده مشهوريست را بازي ميكنم.» اما اين هوشنگ كيست؟ او دوست طاهري است كه حالا ميان توهمات ذهنياش سرگردان شده. هوشنگ نيز نويسنده است؛ با خصوصياتي تقريبا مشابه طاهر پر از دلشدگي و شيدايي، پرشور و خستگيناپذير.
جملاتي كه در فيلم نيز از او ميشنويم حكايت از همين احوالات دارد: دو نويسنده كه بعد از سالها به هم برسند، از چه حرف خواهند زد؟ نميدانيم و بايد تا زمان اكران منتظر بمانيم اما حرفهاي دو نويسنده پس از ديدارِ ساليان، بايد شنيدني باشد. از همين روست كه حرفهايشان، ميشود يكي از نقاط عطف فيلم و ماجراساز.
فرهنگسازی فرمان آرا زبانزد است
ساعاتي فرمانآرا و نصيريان مقابل دوربين فرشاد محمدي قرار ميگيرند و ملاقات دو دوست در حوالي پلاژ ليدوي رامسر، جايي در ميان جنگلهاي خزانديده، در جوار ساحل نيلگون و آرام خزر رقم ميخورد. نصيريان از همين تجربه خيلي كوتاه هم بسيار راضي و مسرور است. وقتي بعد از اتمام كارش از او ميپرسيم تجربه همكاري با آقاي فرمانآرا در «دل ديوانه» چهطور بود؟ بيدرنگ ميگويد: «در «دل ديوانه» تجربهاي عالي، هرچند كوتاه داشتم. من پيشتر ارادت ويژهاي خدمت آقاي فرمانآرا داشتم و وقتي با ايشان در همين يكي دو روز كار در «دل ديوانه» بيشتر آشنا شدم، ارادتم نيز بيشتر شد و اين همكاري برايم خيلي مطلوب بود.»
اما عجيب نيست كه بازيگري نامدار همچون علي نصيريان، با كارگرداني درجه يك پيش از اين تجربه همكاري نداشتهاند و حالا بعد از اين همه سال به هم رسيدهاند؟ دليل اين تاخير در همكاري را كه ميپرسيم، نصيريان پاسخ ميگويد: «هرگز پيش نيامده بود. يعني دعوتي از سمت ايشان هرگز نداشتم وگرنه حتما بازي ميكردم.» فيلمسازي مثل بهمن فرمانآرا چه ويژگياي دارد كه حتي وقتي از بازيگري همچون نصيريان براي بخش كوتاهي از فيلمش دعوت به كار ميكند، او اين دعوت را ميپذيرد؟
نصيريان ميگويد: «هنرمندي مثل بهمن فرمانآرا، هنرمند فرهنگساز است. من به خاطر فرهنگ و منش اوست كه دعوتش را- هرچه كه باشد، حتي كوتاه- ميپذيرم. شخصيت، پرسوناليته و فرهنگي كه او دارد، كارهايي كه پيش از اين براي هنر و فرهنگ اين مملكت كرده است، همه و همه چنان احترامآميز هستند كه مرا وادار ميكند تا دعوتش را هرچه كه باشد بپذيرم. من براي منزلت و جايگاه او چنان احترام قائلم كه دعوت او را با كمال ميل ميپذيرم، حتي وقتي اين دعوت براي يك سكانس كوتاه است، من خودم را موظف ميدانم كه حتما تمكين كنم براي اينكه به قدري اين فرد براي من و نه فقط براي من، كه براي جامعه من ارزشمند است كه بيشك از او تمكين ميكنم. هميشه خودم را موظف به تمكين از بزرگان ميدانم. بهمن فرمانآرا مردي بافرهنگ، مطلع، روشنفكر و آگاه است. او به سينما نيز مسلط است و سينما را چنان ميشناسند كه هركسي كه ميل و اشتياقي به سينما دارد، از او و خواستهاش پيروي ميكند، من هم از اين قاعده مستثنا نيستم. نگاه و فرهنگ و طرز فكر او طوري است كه براي من احترام بسياري دارد. اين احترام موجب ميشود حتي اگر براي يك نقش كوتاهتر از اين هم از من دعوت به كار كنند، من با كمال ميل دعوتشان را بپذيرم.»
متاسفانه فرصت همكاري وسيعي با آقاي فرمانآرا برايم فراهم نشد
علي نصيريان در سينماي ايران نقشهاي ماندگار، كم ايفا نكرده است. او با اغلب كارگردانان بنام سينما و تئاتر سابقه همكاري دارد. ازاو ميپرسيم: «شما در سينماي ايران با همه كارگردانهاي شاخص كار كرديد، در زمره كارگرداناني كه تجربه همكاري با آنها را داشتيد مثل علي حاتمي، ناصر تقوايي و… بهمن فرمانآرا برايتان چه جايگاهي دارد؟ تمايز اين شخصيتها براي شما در چيست كه ميگوييد حتي براي بازي در يك سكانس كوتاه هم از ايشان تمكين ميكنيد؟»
و ميشنويم: «متاسفانه فرصت همكاري وسيعي با آقاي فرمانآرا برايم فراهم نشد كه به تمام جزييات و نكتهسنجيها و ظرافت كار ايشان واقف شوم، در حالي كه با كارگردانهايي مثل تقوايي و حاتمي و مهرجويي و حتي جوانترها و نسلهاي بعدي، همكاريهاي طولانيتري داشتم و امكان ارزيابي بيشتري برايم وجود داشت. الان نميتوانم از تمايز شخصيت آقاي فرمانآرا در مقام كارگردان، با ديگر كارگردانان حرف بزنم. اساسا مقايسه هم لزومي ندارد. هركسي در جايگاه خودش، براي من ارزش ويژه خودش را دارد و در اين بين، بهمن فرمانآرا نيز برايم جايگاه خيلي ويژه و به خصوصي دارد كه دلايلش را نيز عرض كردم.»
ا
برخی از اظهارات بهمن فرمانآرا همزمان با تولد 75سالگی⇐دقیقا 45سال است که قرص ضدافسردگی میخورم!/وسط تهیه یک فیلم در کانادا بودم که بهخاطر بیماری برادرم به ایران آمدم و این آمدن حالا بیستوچهار، پنج سال طول کشیده!/بازی در فیلم تازهام «دل دیوانه» عمل به وصیت دوستم عباس کیارستمی است/شهید مرتضی لبافینژاد برادر خانمم و دوست عزیزم بود!
سینماروزان: بهمن فرمانآرا کارگردان و تهیهکننده که از نامآوران سینمای ایران است و تجارب متعدد بینالمللی نیز دارد، امروز در حالی هفتادوپنجساله میشود که مشغول فیلمبرداری آخرین فیلمش «دل دیوانه» در رامسر است، اتفاقی که سبب خوشحالی او در روزهای سال تازه عمرش نیز هست.
به گزارش سینماروزان و به نقل از «شرق» فرمانآرا پس از تجربه چهلونه سال زندگی مشترک با همسرش فلور لبافینژاد، با داشتن سه فرزند و دو نوه، اذعان دارد که منتهای خوشبختی را تجربه کرده است.
او پس از کارگردانی فیلمهایی همچون «شازدهاحتجاب»، «بوی کافور، عطر یاس»، «خانهای روی آب»، «یک بوس کوچولو» و… و تهیهکنندگی بسیاری از فیلمها از جمله «گزارش» عباس کیارستمی، درحالیکه هنوز فیلم هشتمش «دلم میخواد» به نمایش درنیامده، این روزها «دل دیوانه» را میسازد..فیلمی که خودش نقش اصلی آن را بازی میکند.
هفتادوپنجسالگی برای بهمن فرمانآرا چه حالوهوایی دارد؟ چه فرقی با بقیه سالها دارد؟
فرقی با بقیه سالها ندارد. فقط خوشحالم که زندهام. سالها از پی هم میگذرند. خوشحالم که امسال نوه دومم آیریس به دنیا آمده و نهمین فیلمم را دارم میسازم. تفاوت سالها در سنین ما به همین شادمانیهاست. وگرنه کیفیت زندگی من از پارسال به امسال فرقی نکرده و فقط عدد سنم تغییر کرده.
اهل جشنتولدگرفتن هستید؟
هر پنج سال یکبار. البته این به دلیل تواضعم نیست! میخواهم توجه عزرائیل را جلب نکنم. (با خنده) مبنای گذر زمان برای من کارکردن است، نه اضافهشدن یک عدد به سالهای سنم! چند سال پیش با داریوش شایگان یک مصاحبهای کردیم و صحبت از مرگ و زندگی بود، همانطور که آنموقع هم گفتم باید اعتراف کنم هر زمان مرگ بیاید، حتی همین حالا، آمادهام!
چطور اینقدر آمادهاید و حتی آن را اعلام میکنید؟
صرفا بهخاطر اینکه آدم خوشبختی بودم. پدر و مادر واقعا خوبی داشتم. خوب زندگی کردم. در زندگیام کارهایی که دوست داشتم انجام دادم. هنوز از کارم لذت میبرم. مملکتم را خیلی دوست دارم. مرگ هم که بالاخره میرسد! هرموقع برسد، چون از زندگی راضیام، به مرگ هم راضیام.
یعنی در این هفتادوپنج سال هیچ حسرتی نداشتید؟ وقتی به گذشته نگاه میکنید اتفاقی نیست که بگویید اگر به عقب برمیگشتم این کار را میکردم، یا آن کار را نمیکردم؟
ابدا آرزوی بازگشت به جوانی و گذشته را ندارم. یکی از دلایل راضیبودنم از همهچیز، همین است که حسادت ندارم. حسرت ندارم، چون حسادت ندارم. از هر چیزی به وقت خودش لذت بردهام. هرگز به موفقیت و خوشحالی کسی حسادت نکردم، برای همین هم خوشبختم. اگر شرایط در یک زمانی برای کارکردن سخت بوده، این سختی مختص من نبوده، تقریبا شرایط برای همه سخت بوده. غیر از دهسالی که نگذاشتند کار کنم، در بقیه سالها مشکلاتی فراگیر و عمومی وجود داشت که مال همه بود. جایی برای حسرت نمیماند چون من با آثارم، گفتوگویی با مردم مملکتم دارم، برای همین هیچوقت به فکر جایزه و جاه و مقام نبودهام. اینکه فرصت پیدا کردم کاری که دوست دارم را انجام دهم، یعنی با مردم مملکتم بهواسطه سینما گفتوگو کنم و آنها هم از این استقبال کردند، این برایم کافی بوده و امروز با خودم فکر میکنم چی بهتر از این؟ لحظهای به این فکر نکردم که کاش فلان جایزه مال من بود، یا فلان جایزه حق من بود و حقکشی کردند! من حتی داوطلبانه سیمرغهایم را پس دادم. واقعیت این است که خوشحالم امکاناتی داشتم برای آنکه هفتادوپنج سال همانطور که میخواهم و دوست دارم زندگی و کار کنم، این شانس کمی نیست! نودوهفت درصد مردم جهان چنین
اقبالی ندارند.
این حس رضایت که یکجور شکرگزاری و اطمینان نیز در آن مستتر است، چطور شکل گرفته؟ حاصل سلوکی شخصی است یا تربیت خانوادگی؟
پدر من همیشه یک حرفی را برای ما تکرار میکردند. میگفتند اگر قرار بود خدا همه نعمتهایش را بین کل بندگانش به طور مساوی تقسیم کند به ما خیلی بیشتر از سهممان داده. بنابراین هم باید شاکر باشیم، هم سعی کنیم این خوششانسی را با دیگران تقسیم کنیم. بههمیندلیل هم کارخانه راه انداختند، چون میگفتند عدهای باید سر سفره ما نان بخورند. همیشه مخالف زمینخریدن و پساندازکردن بودند. من هم این منش را از پدرم آموختم و فهمیدم که دلیلی برای نارضایتی و بدرفتاری با کسی نیست. شکرگزارم که هیچوقت حسادت در درونم نبوده که حسرت بخورم چرا فلان اتفاق نیفتاد، یا چرا من مثل فلانی نشدم و… .
پسر بزرگ خانواده بودید؟
من پسر دوم خانواده بودم و از اول میدانستم که راهم را از بقیه جدا میکنم و شغلی غیر از شغل خانوادگیمان خواهم داشت. خوشبختانه پدرم نیز حامی من شد و اجازه داد سینما را دنبال کنم.
یعنی هیچ مخالفتی با ورودتان به سینما نشد؟
دیگران مخالفت میکردند اما پدرم حامی من بود و از اول تا آخر میگفت ولش کنید، بگذارید کارش را بکند، زندگی خودش به خودش مربوط است. فقط در یک مورد پدرم مخالفت کردند. در شانزدهسالگی که به انگلستان رفتم، هنوز مدرسه سینمایی راه نیفتاده بود، در نتیجه رفتم مدرسه هنرپیشگی. وقتی پدرم بعد از یک سال آمد به من گفت قرارمان کارگردانی بود، نه هنرپیشگی. و مرا ظرف ده روز فرستاد آمریکا. شانس من این بود که پسرخاله مادرم داشت در دانشگاه یواسسی دکترا میگرفت که یکی از بهترین دانشگاههای آمریکا در حوزه سینماست و من آنجا رفتم و نسلی با من همدوره بودند که همکلاسشدن با آنها هم خودش یک اتفاق بود. همکلاسیهای من امثال جورج لوکاس و جان میلیس بودند. از این نظر هم شانس آوردم؛ اما شانس بزرگترم همین بود که پدرم از من حمایت کرد. یک بار هم وقتی برادرم مریض شد، به من گفت برو ایران و کمک کن. وسط تهیه یک فیلم بودم در کانادا که ول کردم و به ایران آمدم، فکر میکردم یکی، دو سال طول میکشد؛ اما حالا بیستوچهار، پنج سال طول کشیده. در همان مدت مدیرعامل کارخانه نساجی هم شدم و این کار را هم یاد گرفتم. خوشبختانه مصادف شد با زمانی که موانعی برای کارکردنم به وجود آمده بود و سر من هم به نساجی و ادارهکردن کارخانه گرم شد.
شما سالها خارج از ایران زندگی کردید؛ اما دوباره به وطن بازگشتید. چه چیز شما را در ایران نگه میدارد و حتی بعد از دورهای مهاجرت شما را به وطن باز میگرداند؟
سال پنجاهونه که از ایران رفتم، درست زمانی بود که «سایههای بلند باد» که زمان پهلوی توقیف شده بود، بعد از انقلاب پروانه نمایش گرفت؛ اما در این دوره هم بعد از سه روز توقیف شد. بعد از این اتفاق، حس کردم اختلافنظری بین گروه تازه بر سر کار آمده وجود دارد که حلشدنش زمانبر است. ضمنا سه تا بچه داشتم که باید فکر آیندهشان بودم، لاریسا دخترم ١١ساله بود، نیما پسرم پنجساله و مانی پسر دیگرم چهارساله. حس کردم تا این اختلافات حل شود، بروم و شانسی به فرزندانم بدهم که اگر روزگاری خواستند جای دیگری هم زندگی کنند، امکانش را داشته باشند؛ اما موقعی که آنها به دانشگاه رفتند و دیگر به من نیازی نداشتند، سال ٦٩ برگشتم و کماکان هم ایران ماندهام. علت اینکه ایران ماندهام و با وجود اینکه امکاناتش را دارم؛ ولی فکر زندگی در جای دیگری را هم نمیکنم، همین است که اینجا مال ما هم هست. من ترجیح میدهم اگر قرار است تدریس کنم، برای فرزندان ایران تدریس کنم. اگر قرار است کاری کنم، در کشورم مؤثر باشم. وقتی به این فصل زندگی میرسی، حتی خیلیها زودتر از این سنین هم، پایشان را دراز میکنند رو به آفتاب و میخوابند. من به چنین چیزی اعتقاد ندارم. مرگ، حتمی است و حتما میآید، چه بهتر که حین کارکردن بیاید، آنهم وقتی که مشغول به کاری هستی که عاشقانه دوستش داری. امروزه وقتی بعضا دولتیها لقب میدهند و میگویند شما کارگردان بزرگی هستی، ابایی ندارم که بگویم این بزرگی را فقط مردم انتخاب میکنند.
شما همیشه هم در آثارتان و هم در رفتار اجتماعی و سیاسیتان بر سر مواضعتان پافشاری کردهاید. هرجا نقدی داشتید، با صدای بلند نقدتان را اعلام کردید. مثلا وقتی در دولت قبل به بستهشدن خانه سینما معترض بودید، جوایزتان را به سازمان سینمایی وقت پس دادید. پیرو این دست از کنشهای شما و بیتفاوتنبودنتان نسبت به اتفاقات روز، مایلم بدانم برای هنر و برای خودتان بهعنوان هنرمند رسالتی خاص قائلید؟
من نه از نظر فیزیکی و نه از نظر ذهنی، هرگز چریک نبودم؛ ولی معتقد بودم یک زندگی بیشتر ندارم و اگر به چیزی باور دارم که باید بر سر آن بایستم. یک عدهای هم ممکن است از تو خوششان نیاید! خب من هم از خیلیها خوشم نمیآید! فقط سعی کردم با مردمم صادق باشم. هرگز خودم را مبارز ندانستم؛ اما تلاشم این بود که نسبت به وضع مردمم بیتفاوت نباشم. همیشه هم استقلالم را حفظ کردم؛ چون هرگز نه در دوره قبل و نه بعد از انقلاب، دنبال هیچ پست و مقامی نبودم. برای هنرمند، حفظ استقلال واجب است. اگر منِ هنرمند، پستی را قبول کنم، حتما برایم عواقبی دارد. یادم هست قبل از انقلاب آقای قطبی که رئیس تلویزیون بودند، به من پیشنهاد ریاست تلویزیون شیراز را دادند؛ اما من نپذیرفتم.
در تمام این سالها، هیچوقت هنر دیگری شما را جلب نکرد که بخواهید آن را تجربه کنید؟
نه، من هنر دیگری ندارم که بخواهم تجربه کنم. فقط تئاتر را دوست داشتم که فرصتش دست داد و «مردی برای تمام فصول» را روی صحنه بردم. سینما را از این نظر دوستتر دارم که ماندنی است. با اینکه از تئاتر هم فیلم برمیدارند؛ اما بههرحال تئاتر هنری است که زندهبودنش معنا دارد. تئاتر و سینما هنرهای مورد علاقهام بودند که سینما سهم خیلی بیشتری هم داشت.
تئاتر را دوباره تجربه میکنید؟
اگر جوانتر بودم حتما دوباره تجربه میکردم. علت اینکه میگویم اگر جوانتر بودم به این خاطر است که تئاتر مدتی طولانی برای تمرین لازم دارد. چند ماه تمرین میکنید و یکی، دو ماه روی صحنه هستید. آن دوران تمرین حالا برایم دشوار است. این پروسه برای حوصله من در این سن، طولانی است؛ اما در کل مشتاقم «آمادئوس» را روی صحنه ببرم. تا چه پیش آید.
تولد هفتادوپنجسالگی شما مصادف شده با ساخت فیلم جدیدتان در رامسر با عنوان «دل دیوانه». فیلمی که بسیاری از بازیگران شاخص سینما مانند فاطمه معتمدآریا، علی نصیریان، لیلا حاتمی، علی مصفا و… در آن به ایفای نقش میپردازند. درباره این فیلم کمی توضیح میدهید؟
«دل دیوانه» روایت ناکامیهای نسل ماست. آرزوهایی داشتیم و کارهایی میخواستیم بکنیم که در بعضی ناکام بودیم. اوضاع و حوادث و اتفاقاتی که دارد میافتد گاهی باعث میشود آدمی به کنج تخیلات و توهماتش پناه ببرد. این فیلم هم راجع به آدمی است با همین موقعیت. نویسندهای که زوال یک نسل را مرور میکند و اتفاقاتی که برای نسلش افتاده باب میلش نیست.
شما شخصیتی بذلهگو و شاد دارید اما فیلمهایتان همیشه فضایی تلخ دارند. این تلخی از کجا میآید؟ شمایی که همیشه در زندگی شوخ و شنگید، این تلخی پس از کجا میآید؟
ما در فضایی زندگی میکنیم که اجازه نداریم ناراحتیها، عصبانیتها و غمها را در زندگی روزمره بروز دهیم. برای اینکه آدمهایی اطراف ما هستند که در برابرشان مسئولیم. من تلاش کردم به واسطه فیلمهایم احساسی که به فضای موجود دارم، از جمله نقدهایم به ملوکالطوایفی موجود در فضای فرهنگ (که برایم آزرنده است) و… را بروز دهم. یک دوره چهارساله در دولت قبل کار نکردم چون شرایط و مدیران را قبول نداشتم. توی خانه ماندم و در خانه کار کردم اما الان وقتی امکان ساخت یک فیلم هست، حتما فرصت را غنیمت میدانم.
من نویسنده نیستم. یک فکری توی ذهنم میآید و بهتدریج رشد میکند. بارها بازنویسی میشود و نهایتا فرصتی پیش میآید و فیلم میشود. بنابراین آنچه در فیلمهایم روایت میکنم، همان چیزی است که برای همه مردمم اتفاق افتاده. با فیلمهایم تجربه جمعی را به اشتراک میگذارم، چون نمیتوانم نسبت به اوضاع بیتفاوت باشم. من سیاستمدار نیستم و نمیخواهم هم کاری به سیاست داشته باشم اما نمیتوانم بیتفاوت از کنار خیلی چیزها بگذرم.
اصولا توی زندگی چهطور با رنجها و اضطرابهای شخصی کنار میآیید؟
حقیقتی هست که تابهحال راجع به آن حرف نزدم و اولینبار است از آن صحبت میکنم، من دقیقا چهل و پنج سال است که قرص ضدافسردگی میخورم. بعضی وقتها در چاه افسردگی میافتم که مثل چاه ویل میماند اما نهایتا خودم را از آن بیرون میکشم و کسی که خیلی در این مواقع کمکم میکند، همسرم فلور است که چهل و نه سال است که با هم زندگی میکنیم. فرزندانم که عاشقانه دوستشان دارم نیز کمکم میکنند تا از چاه تاریک افسردگی بیرون بیایم و درواقع مرا از آن بیرون میکشند. اما اینکه من در ظاهر شوخ و شنگم، یک مقداری هم به اصلیت اصفهانی من بر میگردد. در اصفهان به دنیا نیامدم اما پدر و مادرم اصفهانی بودند و من خودم را اصالتا اصفهانی میدانم. به طور کلی فکر میکنم لزومی ندارد ما رنجهایمان را بروز دهیم و آدم تلخی باشیم چون مردم به اندازه کافی گرفتاریهایی دارند و لازم نیست من بار خودم را روی شانه آنها بیندازم. بنابراین ظاهر من ظاهر بگوبخندی است اما درونم تفاوت دارد.
چه شد که تصمیم گرفتید در «دل دیوانه» خودتان جلوی دوربین بیایید و علاوه بر کارگردانی، بازیگری هم کنید؟ یکبار دیگر هم در «بوی کافور، عطر یاس» چنین تجربهای داشتید… .
یک دوست خیلی خیلی عزیزی داشتم که امسال از دستش دادم؛ عباس کیارستمی. بعد از «بوی کافور، عطر یاس» عباس تنها کسی بود که مدام به من میگفت دیالوگهایی که مینویسی را باید خودت بگویی و باید خودت در فیلمهایت بازی کنی منتها در این سالها به دلایل مختلف این کار را نکردم. آخرین بار که در منزلش، یک هفته قبل از سفرش به فرانسه، با او صحبت میکردم، بنا به عادت همیشگیمان که از کارهای هم میپرسیدیم، وقتی از من پرسید چه میکنی به او گفتم که دارم روی سناریویی کار میکنم و میخواهم این بار خودم توی فیلمم بازی کنم. به من گفت: «من که همیشه به تو گفته بودم خودت باید بازی کنی. خیلی خوشحالم کردی که میخواهی خودت توی فیلمت بازی کنی». بازی در «دل دیوانه» یک جورهایی عمل به وصیت دوستم عباس کیارستمی است.
با مرگ عزیزان و دوستانتان مثل آقای کیارستمی یا پدر و مادرتان چطور مواجه شدید و چطور از سوگ آنها بیرون آمدید؟
مرگ دوستان و عزیزان خیلی سخت است. فکرش را بکنید هوشنگ گلشیری هفده سال است که فوت کرده. برادرخانمم که دوست عزیزم بود –شهید لبافینژاد- بیش از چهل سال است که رفته… جای خالی این عزیزان همیشه هست
چون رفاقت عمیقی بین ما بوده. اما چطور با فقدان عزیزان کنار میآییم؟ فکر نمیکنم هیچ وقت کنار بیاییم. فقط سعی میکنیم کارهایی که برای آنها دلپذیر بوده را انجام دهیم. مثلا مرگ پدر و مادر ابدا اتفاقی فراموششدنی نیست. قبلا هم گفتم وقتی پدر میمیرد مثل این میماند که دندهای از پشتت برداشتهاند. جای خالیاش همیشه حس میشود. اما وقتی مادر فوت میکند مثل این است که قسمتی از روحت را با خودش میبرد. پدر و مادر من هم به فاصله چهار ماه از هم رفتند… یک اتفاقهایی در زندگی فراموششدنی نیستند اما ناچاریم به خاطر عزیزانی که زندهاند و به خاطر ادامه زندگی از سوگ بیرون بیاییم.
تصاویر بابک حمیدیان در سریالی شکستخورده و هدایت هاشمی در فیلمی اکران نشده بر روی پوستر فیلمی از بهمن فرمانآرا!+عکس
سینماروزان: هرچقدر هم که درباره لزوم احترام به مخاطب در شبکه نمایش خانگی بنویسیم باز هم برخی شرکتهای فعال در این حیطه رویه قبلی خود را در طراحی پوستر و جلد فیلم ادامه می دهند.
به گزارش سینماروزان و به نقل از «نمایش خانگی» چندی قبل از عرضه فیلمی با عنوان «داستان ما…» با تصاویر از فیلمهایی مانند «بدون تاریخ بدون امضاء» نوشتیم حالا پوستر فیلمی از بهمن فرمان آرا برای پخش در شبکه خانگی منتشر شده در حالی که تصاویری کاملا بی ربط به فیلم روی آن می بینیم!
«خاک آشنا» آخرین فیلم اکران شده فرمان آرا است که حدودا ۹ سال پیش از این ساخته و اکران شد و البته مدتی بعد از اکران نسخه ای قاچاق از آن هم به بازار زیرزمینی محصولات تصویری راه پیدا کرد و این نسخه خیلی زود هم به سایتهای غیرمجاز عرضه فیلم راه پیدا کرد.
با این حال مجوز عرضه نسخه خانگی فیلم آبان امسال صادر شد و البته به تازگی نیز پوسترهایی که نوید حضور این فیلم در شبکه خانگی را می دهند طراحی و منتشر شده اند.
مشکل اما اینجاست که این پوسترها نه تنها کمترین ربطی به فضای محتوایی فیلم ندارند بلکه بر روی آنها تصاویری بی ربط از بازیگران فیلم را می بینیم؛
مثلا تصویر بابک حمیدیان در سریال کم مخاطب و انتقادبرانگیز «بیمار استاندارد» روی پوستر آمده و همچنین تصویر هدایت هاشمی در فیلمی به نام «به دنیا آمدن» که علیرغم حضور در جشنواره سال قبل هنوز اکران هم نشده! تصاویری از رضا کیانیان و رویا نونهالی که روی جلد آمده هم هیچ ربطی به گریمهایشان در «خاک آشنا» ندارد!!!
این فیلم نیز به مانند «داستان ما…» از جمله محصولاتی است که بناست با پخش شرکت هنرنمای پارسیان به شبکه خانگی عرضه شود. هنرنمای پارسیان همان شرکتی است که چندی پیش در جشنواره ویدیویی یاس تندیس یاس زرین و جایزه نقدی بهترین کیفیت لوح فشرده را گرفت!
در مورد فیلم تلویزیونی کم نام و نشان «داستان ما…» دست اندرکاران هنرنمای پارسیان مشکل طراحی پوستر را به شرکت ویدیورسانه دارنده رایت یعنی ریزموج مربوط دانستند و بر این مبنا احتمالا گاف طراحی پوستر «خاک آشنا» را هم باید به پای موسسه رسانه های تصویری که مالک رایت ویدیویی «خاک آشنا» است نسبت داد.
فرمان آرا پروانه ساخت “دل دیوانه” را گرفت/اواخر آذرماه: آغاز فیلمبرداری
سینماروزان: جدیدترین فیلمنامه بهمن فرمانآرا، کارگردان مطرح سینمای ایران، در آخرین جلسه شورای پروانه ساخت اداره کل نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی موفق به دریافت مجوز ساخت شد.
به گزارش سینماروزان بهمن فرمانآرا با اعلام این خبر درباره جزئیات بیشتر فیلم به “شرق” گفت: عنوان فیلم جدیدم «دل دیوانه» است و موضوع آن درباره فاصلهافتادن میان آدمهاست. اینکه وقتی آدمها مدتی از هم فاصله میگیرند و بعد دوباره بههممیرسند، طبعا روی نوع رابطهشان تأثیر میگذارد.
با واردشدن این فیلمنامه به مرحله فیلمبرداری، فرمانآرا، نهمین فیلم سینمایی خود را خواهد ساخت. گفته میشود پیش از این، فیلمنامه این هنرمند، «صحبتی با جنون» نام داشت که در ادامه آثار قبلی او یک فیلمنامه اجتماعی است.
فرمانآرا در ادامه عنوان کرد: تقریبا عوامل فیلم مشخص شدهاند و قرار است اواخر آذرماه امسال فیلمبرداری فیلم آغاز شود، اما چون هنوز قراردادها نهایی نشده، از آوردن اسامی پرهیز میکنم.
این فیلمنامه تیرماه برای دریافت پروانه ساخت به سازمان سینمایی ارائه شده بود.
تازهترین اظهارات واروژ کریممسیحی⇐قصد ساخت فيلمي راجع به دوره “ميرزا كوچكخان” داشتم كه جلوي آن را گرفتند/همواره گمان ميكنند ما در حال انجام كارهايي هستيم كه كسي نميفهمد!!!/يكي از بازيگران “ترديد” تنها دو روز از قراردادش گذشت و بعد حاضر به ادامه همكاري نبود!
سینماروزان: واروژ کریم مسیحی فقط دو فیلم “پرده آخر” و “تردید” را کارگردانی کرده است اما عقبه او به عنوان یک تدوینگر ماهر و همکاری با چهره هایی نظیر بهرام بیضایی و بهمن فرمان آرا سبب ساز آن شده که جزو چهره های کمنظیر سینمای ایران باشد.
به گزارش سینماروزان واروژ کریم مسیحی به تازگی در جلسه نمایش فیلم “پرده آخر” در خانه هنرمندان برخی از تازهترین نقطه نظرات و درددلهای سینمایی خود را بازگو کرد.
می خواستم از مهدی فتحی استفاده کنم اما…
کریم مسیحی با اشاره به همکاری با جمشید هاشم پور در “پرده آخر” گفت: زماني كه از او دعوت كرديم، گمان نميكردم حاضر شود در ژانري متفاوت ايفاي نقش كند و حتي نظرات متفاوتي نسبت به هم داشتيم. اما همان لحظه اول كه لباس كارآگاه را به تن كرد، او را براي چنين نقشي پسنديدم و از اين انتخاب هم پشيمان نشدم. پيش از اين تصميم داشتيم از مرحوم فتحي در اين نقش استفاده كنيم اما در نهايت هاشم پور را بهكار گرفتيم.
از مکتبی می آیم که سینما برایش جدی است
كريم مسيحي که بیش ار هر شخص دیگر از بیضایی تأثیر گرفته در این باره بیان داشت: زماني كه با كسي مانند بيضايي همكاري ميكنيد، ناچاريد راجع به اسطوره و تاريخ هم فكر و مطالعه كنيد. توضيحاتي كه بيضايي سر صحنه ميدهد، از فرهنگي برخوردار است كه بايد زبان آن را بلد باشيد و اين امر نيز نيازمند يادگيري مستمر است. من از مكتبي ميآيم كه سينما برايش جدي است، يكي از دلايل كم كاريام در سينما همين مساله است.
يكي از بازيگران «ترديد» تنها دو روز از قراردادش گذشت و بعد حاضر به ادامه همكاري نبود
کریم مسیحی دومین فیلمش “تردید” را با فاصله 17 ساله از فیلم اولش ساخت و البته چندان رضایتی از ساخت این فیلم نداشت. وی درباره این فیلم اظهار داشت: يكي از بازيگران «ترديد» تنها دو روز از قراردادش گذشت و بعد حاضر به ادامه همكاري نبود. من از كار كردن با چنين افرادي ترس دارم.
این کارگردان افزود: از فضاي فعلي سينماي ايران دور هستم و اين فضا و آدمهايش را نميشناسم. آن روزها كه «پرده آخر» را ميساختم همه عوامل فيلم همين گونه درگير آن بودند و انرژي ميگذاشتند، اما امروز اين كارهاي جمعي و حسننيتها ديده نميشود. الان محتاط شدهام و قصد ندارم كيلويي فيلم بسازم؛ اگر شرايط ساخت فيلم مهيا باشد و معيارهاي مدنظرم را برآورده كند، تمام تلاشم را صرف ساخت فيلم ميكنم.
قصد ساخت فيلمي راجع به دوره ميرزا كوچكخان داشتم كه جلوي آن را گرفتند
در سالهای اخیر كريم مسيحي، شش، هفت طرح هم داشته كه تا پاي توليد و ساخت رفتهاند اما در نهايت به نتيجه نرسيدهاند. وی در این باره اظهار داشت: شرايط خاصي را پيش روي ما ميگذارند كه حاضر به تن دادن به آنها و زير پا گذاشتن اصول و استانداردهايم نيستم. براي نمونه قصد ساخت فيلمي راجع به دوره ميرزا كوچكخان داشتم كه جلوي آن را گرفتند.
وی ادامه داد: همواره گمان ميكنند ما در حال انجام كارهايي هستيم كه كسي نميفهمد، در صورتي كه اين گونه نيست و «پرده آخر» هم اين قضيه را ثابت كرد. اهل همين سرزمين هستيم و ميخواهيم براي مردم فيلم بسازيم.
فیلمیران “دلم میخواد” فرمانآرا را بعد از جشنواره اکران خواهد کرد
سینماژورنال: در روزهای گذشته بهمن فرمان آرا در گفتگویی تفصیلی از اکران “دلم میخواد” بعد از جشنواره خبر داده بود(اینجا را بخواند) و حالا علی تقی پور تهیه کننده این فیلم که در ماههای اخیر دچار برخی درگیریها با فرمان آرا شده بود نیز ضمن تأیید زمان اکران فیلم از این گفته که پخش آن را فیلمیران برعهده خواهد داشت.
علی تقی پور تهیهکننده فیلم سینمایی «دلم می خواد» به کارگردانی بهمن فرمان آرا به “مهر” گفت: «دلم می خواد» به کارگردانی بهمن فرمان آرا بعد از گذشت بیش از ۲ سال از تولید، بعد از پایان سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر در سینماهای کشور نمایش داده می شود.
وی ادامه داد: با توجه به شروع ماه های محرم و صفر و بعد از آن شروع سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر، تصمیم گرفته شد این اثر سینمایی بعد از پایان جشنواره و اواخر سال جاری نمایش داده شود.
تقی پور گفت: پخش این اثر سینمایی توسط شرکت فیلمیران انجام خواهد شد.
فیلم سینمایی «دلم می خواد» به کارگردانی بهمن فرمان آرا در سال ۱۳۹۲ ساخته شده است. در خلاصه داستان این اثر سینمایی به نویسندگی امید سهرابی آمده است: بهرام فرزانه مردی است که در شهری زندگی می کند که اغلب مردمش افسرده و ناراحت هستند. او بر اثر اتفاقی دچار مشکلی میشود. مشکل این گونه است که گاهی موسیقی خاصی به ذهنش متبادر می شود و او را مجبور به حرکات موزون می کند و این اتفاق ناخودآگاه، مشکلات خاصی برایش به وجود می آورد.
رضا کیانیان، مهناز افشار، محمدرضا گلزار، آرمینه زیتون چی، رضا بهبودی، ندا مقصودی، پیام دهکردی، صابر ابر، رویا نونهالی، علی سرابی، بهناز جعفری، فرزین صابونی، سحر دولشاهی، احمد ساعتچیان و مریم بوبانی از جمله بازیگران این اثر سینمایی هستند.
در تازهترین گفتگوی بهمن فرمانآرا بیان شد⇐ از علاقه به “لانتوری” تا ساخت سریال اقتباسی برای شبکه خانگی، تغییر نام فیلم جدیدش به “زندان ما”، ذکر تفاوتهای میان دلواپسان و اصلاحطلبان و…
سینماژورنال: بهمن فرمان آرا کارگردان 75 ساله سینمای ایران همچنان با ذوق و شوق فعالیت خود به عنوان کارگردان را ادامه می دهد.
به گزارش سینماژورنال به غیر از یک فیلم آماده اکران به نام “دلم میخواد برقصم” یا “دلم میخواد” فرمان آرا در تازه ترین گفتگویش که با “اعتماد” انجام شده از برنامه های دیگرش برای کار هم گفته است؛ از فیلم تازه اش “زندان ما” و از علاقه اش به ساخت سریالی برای شبکه خانگی با اقتباس از رمان “داستان جاوید” اسماعیل فصیح.
فرمان آرا در این گفتگو از علاقه خود به پیگیری فعالیتهای فیلمسازان جوان سخن گفته است و همچنین لذتی که از تماشای “لانتوری” و “ابد…” برده است. او البته کوشیده شائبه هایی که درباره حمایت وزارت فرهنگ پهلوی از او وجود داشته را هم رد کرده و از این بگوید که در آن دوران هم محبوب سیستم حکومتی نبوده است!
متن کامل گفتگوی فرمان آرا را بخوانید:
با فيلمنامه تازهتان شروع كنيم، «هم صحبتي با جنون» كه براي پروانه ساخت ارايه كرديد.
البته اسمش عوض شده و الان نامش «زندان ما» شده است، فيلمنامه را براي دريافت مجوز ساخت به وزارت ارشاد ارايه كردهايم و منتظريم بعد از دريافت پروانه ساخت مراحل ديگر را آغاز كنيم.تصميم اوليه براين است كه فيلم را از نيمهآبان ماه در شمال كليد بزنيم.
از وضعيت اصلاحيهاي احتمالياش خبر داريد؟
اصلاحيهاي ندارد.
آيا اين فيلم، اثر ديگري از سهگانه زندگي است؟
اصلا اينگونه فكر نميكنم. اين دستهبنديها ساخته و پرداخته روزنامهنگاران و منتقدان است. در وهله اول هر موضوعي كه برايش وقت ميگذارم و آن را كار ميكنم، بايد برايم جالب باشد و توجهم را جلب كند. اين فيلم شايد به فيلمهاي قبل از «دلم ميخواد» شباهت داشته باشد و بيشتر در روال آنهاست.
يعني يك كار اجتماعي و…
بله. هر چه را درباره مشكلات و گرفتاريهاي اجتماع مطرح ميكنيم، حتي خوشيها، مسائلي اجتماعي است و فقط ديدگاهها با هم فرق ميكند. من نه به قصد جايزه فيلم ميسازم، نه به قصد اينكه پوز كسي را بزنم. اصلا در سن و سال من تنها انگيزهام براي زندگي، كار كردن است و به همين دليل سرسختانه به دنبال اين هستم كه كار كنم.
وضعيت فيلم قبليتان «دلم ميخواد» چگونه است؟ مشكل اكرانش حل شد؟
پروانه نمايش گرفته است و احتمالا بعد از جشنواره فجر نمايش داده ميشود چون فعلا ماه محرم و صفر را در پيش داريم ولي در حال حاضر برنامه بر اين است كه فيلم بعد از جشنواره فجر اكران شود.
ظاهرا سرمايهگذار فيلم عوض شد و…
انتخاب كسي كه اسمش به نام تهيهكننده مطرح شده بود، از اشتباهات بزرگ زندگي من بود چون برحسب پيشنهاد دوستان كه او را فرد خوبي معرفي كرده بودند، با وي همكاري كردم ولي نميخواهم وارد جزييات بشوم صرفا به اين دليل كه دو سالي كه اكران فيلم به تعويق افتاد، فكر ميكنم آدمهاي ديگري پشت اين ماجرا بودند و براي اكران فيلم مشكل درست كردند ولي اينها برايم مطرح نيست چون نميخواهم با كسي مسابقه محبوبيت بگذارم.
در روند كاريتان به ويژه در خارج از كشور، به عنوان تهيهكننده و سرمايهگذار فعاليت زيادي داشتهايد و در ساخت فيلمهاي مهمي در تاريخ سينما مشاركت داشتهايد اما چرا در داخل كشور، كمتر فيلمهاي خودتان را تهيه كردهايد؟
فيلمهايم را تهيه ميكنم اما سرمايهگذارش شخص ديگري است چون اگر شما موضوعي يا يك خط داستاني را نتوانيد به دو نفر بفروشيد، به ديگران هم نميتوانيد بفروشيد! من تهيهكننده كارهايم هستم صرفا به اين دليل كه كنترل هنري كار دستم باشد ولي اينگونه نيست كسي بخواهد كارم را تهيه كند و بعد در انتخاب هنرپيشه و ديگر عوامل اعمال نظر كند. هرگز چنين نبوده و نخواهد بود. بنابراين سرمايهگذار حضور دارد و هميشه هم كساني هستند كه به سرمايهگذاري علاقهمند باشند و به اين شيوه كار ميكنيم.
يعني هميشه اين آزادي عمل را داريد كه آنطور كه دوست داريد، كار كنيد؟
اصلا به غير از اين نميشود كار كرد. ساخت فيلم قبلي همزمان با اوج مريضيام بود. بيماري ورم رگهاي مغز كه دو سال درگيرش بودم و به پيشنهاد يكي، دو تا از دوستان اين آقا را، با اينكه هيچ شناختي از او نداشتم، به عنوان تهيهكننده قبول كردم. سرمايهگذار را خودم معرفي كرده بودم. همزمان با آن نمايش «مردي براي تمام فصول» را اجرا كردم و شب آخر اجرا فكر ميكردم استراحتي يك هفتهاي خواهم داشت و بعد از آن قصد سفر داشتم اما از صبح روز بعدش، ديگر نميتوانستم راه بروم و ويلچر به ويلچر به تورنتو رسيدم. ديدم فقط به انگيزه كار، ميتوانم ادامه حيات دهم. گرفتاري مالي ندارم، زندگيام خوب است اما اگر كار نكنم، هيچ انگيزهاي ندارم كه صبح از خواب بيدار شوم. گاهي دوستان ميگويند ٧٥ سالت است كمي استراحت كن و از اين گونه حرفها اما از سر يكي، دو كاري كه در اوج مريضيام بود، به من ثابت شد واقعا بايد كار كنم تا دليلي داشته باشم كه صبح از خواب بيدار شوم. اين مساله من است. كمتر جايي ميروم. در كمتر برنامهاي شركت ميكنم ولي پيگير كار فيلمسازان جوان هستم. كارهايشان را ميبينم. در مورد كارهاي خودم چون تمام اعضاي گروهم حرفهاي هستند، نسبت به پرداخت دستمزدشان حساسيت دارم ولي تهيهكنندگان معمول، در بسياري اوقات به موقع دستمزد گروه را نميدهند درحالي كه من علاقهمندم اين روال وجود داشته باشد و به همين دليل كنترل كارها را در دست ميگيرم. مثلا در فيلم قبليام، چندين نفر از جمله خود من دستمزدشان پرداخت نشد با اينكه از اول طي كردم كه بايد دستمزد همه پرداخت شود. ممكن است من براي زندگي روزمرهام اين پول را لازم نداشته باشم ولي خيلي از اعضاي گروهي كه با هم كار ميكنيم، بايد براي گذران زندگي دستمزدشان را بگيرند. اصلا چه دليلي دارد كه افراد كار كنند و پول نگيرند؟! اگر گذشته كاري مرا هم ببينيد، حتي يك نفر را پيدا نميكنيد كه بگويد با من كار كرده و دستمزد نگرفته است. يعني اين انضباط كاري وجود دارد. به مقام و منزلت حرفهاي اعضاي گروهم كه همگي حرفهاي هستند، كاري ندارم ولي به هر حال به دستمزدشان نياز دارند به همين جهت در فيلم بعدي هم، خودم تهيهكننده اجرايي هستم و سرمايهگذار شخص ديگري است.
اشاره كرديد بيشترين انگيزه زندگيتان كار كردن است. جزو هنرمنداني بوديد كه با وجود حضور كمرنگتان در مجامع دولتي، در ديدار آقاي رييسجمهوري با هنرمندان كه سال ٩٢ در تالار وحدت برگزار شد، حضور يافتيد. ظاهرا آن زمان همه هنرمندان اميدوار شده بودند شرايط كار هنري در دولت تدبير و اميد تغيير ميكند. با توجه به اينكه در اين دوره يك فيلم ساختيد، وضعيت فيلمسازي را در دولت آقاي روحاني چگونه ارزيابي ميكنيد؟
فيلمسازي اصولا كار مشكلي است چون پول زيادي ميخواهد و خيلي المانهاي مختلف بايد فراهم شود تا اثري شكل بگيرد. اينكه در اين دوره آيا از رفتار يا حمايتي كه نسبت به فيلمسازان شده، راضي هستيم يا نه، بايد بگويم شخصا اهل شكايت نيستم چون كاري كه ما انجام ميدهيم، به عوامل بسياري وابسته است درحالي كه نويسنده يا نقاش خودشان هستند و كاغذشان، مجسمهساز، موزيسين، خودشان هستند و يك ابزار كار اما وقتي به سينما و تئاتر ميرسيم، بايد گروهي را جمع كنيد تا با حضور آنان، تجسم فكرتان را در آن اثر هنري ببينيد. برخلاف اينكه مردم ميپندارند ساخت فيلم، ساده است- كار ما اين است كه اين كار ساده به نظر بيايد- ولي بينهايت كار مشكلي است. البته اجراي تئاتر از بسياري جهات آسانتر است صرفا چون اول، وسط و آخر كار به ترتيب انجام ميشود اما در سينما اين روال وجود ندارد. به طور مثال در فيلم «يه بوس كوچولو» مرگ آقاي مشايخي را روز اول گرفتيم و بعد از شمال به كردستان رفتيم و مرگ آقاي كيانيان را گرفتيم. يعني دو صحنه نهايي را در ٥ روز اول گرفتيم. بعد به اصفهان و آرامگاه كوروش رفتيم. در آخرين مرحله به آپارتمان آمديم درحالي كه آغاز فيلم در آپارتمان است. اين تكه تكه كار كردن، نيازمند نوعي سازماندهي است كه اگر درست انجام نشود، ساخت فيلم ممكن نيست. ضمن اينكه گاه ميبينيم كسانيكه وظايفي بر آنان محول شده است، در آخرين لحظه ميگويند فلان وسيله پيدا نشده است! مثلا سر فيلم «دلم ميخواد» از اول گفتم استريت جاكت ميخواهم كه در ديوانه خانهها ديوانهها را با آن ميبندند. زمان فيلمبرداري سكانس مربوط به اين بخش، آتش نشاني و پليس و… آمده بودند سر فيلمبرداري و صحنه شلوغ بود اما زمان كار گفتند در ايران استريت جاكت پيدا نميشود! آن روز تنها روزي بود كه كار را تعطيل كردم و عجيب بود كه ٢ ساعت بعد گفتند پيدا شده! در حالي كه از سه ماه قبل گفته بودم چنين وسيلهاي نياز داريم. اين فقط به ضرر كار شد چون باعث شد با وجود حضور همه اعضاي گروه، ناچار شويم كار را تعطيل كنيم. بنابراين سازماندهي در سينما كار سختي است. قصد دفاع از مسوولان اين دوره از وزير تا مقامات بعدي را ندارم اما فرق اصلاحطلبان با دلواپسان اين است كه آنها هر كاري دلشان ميخواست، ميكردند. اينها هر كاري كه دلشان ميخواهد بكنند، از ترس دلواپسان بيشتر از بقيه ملاحظه ميكنند. من اين را درك ميكنم كه ما از نظر فرهنگي هنوز ملوكالطوايفي داريم. شخصي در مشهد ميتواند جلوي يكسري از فعاليتها را بگيرد يا در اروميه ممكن است شلاق بخوريد براي فيلمي كه در تهران جايزه گرفته! همه اينها باعث ميشود كار مشكلتر شود. به همين جهت سازماندهي و كنترل اجرايش مهم است تا وقتي وارد كار ميشويد، طبق برنامهريزيتان پيش برويد. هرگز فيلمي نساختهام و تهيه نكردهام كه طبق برنامهريزي انجام شده، فيلمبردارياش بيش از ٣٥ جلسه طول بكشد چه در همكاري با عباس كيارستمي يا محمدرضا اصلاني و… چون اگر اين كار سازماندهي نداشته باشد، كار، انجامشدني نيست حتي اگر سرمايه بانك ملي را در آن بريزيد! بماند كه در خيلي از پروژهها تا ساعت ٣ صبح برنامهريزي ميكنند كه فردا چه كنند! اما در كل، اين حرفه، اين گونه كار كردن را برنميتابد. در حال حاضر جوانان مستعدي هستند و كار ميكنند.
يعني از شرايط فعلي راضي هستيد؟
گيرم كه بگويم از اين وضعيت راضي نيستم ولي اين آدمها خيلي افراد بهتري هستند براي اينكه با آنها گفتوگو كنيم. هرچند همان اشكالات اصلاحطلبان را دارند كه دايم به پشتسرشان نگاه ميكنند. در دوره قبل زماني كه «قلادههاي طلا» را ساختند، از چه كسي پرسيدند چقدر پول و چگونه خرج كنيم؟ ساختند و اكران هم كردند و پايش هم ايستادند و هيچ اتفاقي هم نيفتاد چون مردم فقط ناراحتيشان را با نديدن آن فيلم نشان دادند. قرار نيست براي اكران يك فيلم تظاهرات شود كه چرا فيلم فلاني نمايش داده شده يا نشده. اما الان نگاه كنيد چند فيلم هست كه اكران شده و بعد از سه روز از روي پرده برداشته شده است؟! همين فيلم من، خيلي راحت ميتوانست مشكلش حل شود ولي دو سال طول كشيد و من تقريبا درباره اين اشكالات هيچ صحبتي نكردم درحالي كه ميتوانستم بگويم چرا ميخواهيد از فيلمي كه كل زمانش ٩٣ دقيقه است، ١٠ دقيقه را هم كم كنيد؟! بهانه اكران نشدن فيلم، همين ١٠ دقيقه بود! اما دست آخر هم همان فيلمي كه من ساختهام با يكسري اصلاحات جزيي، پروانه نمايش گرفت. من تا جايي كه ماهيت فيلم عوض نشود، با اصلاحيهها كنار ميآيم ولي هيچ دليلي نميبينم كه مثلا «لانتوري» چند وقت منتظر بماند كه براي اكرانش تصميمگيري شود چون فيلم خوب و درجه يكي است كه موضوع مهمي را هم مطرح ميكند ولي اين ملوكالطوايفي فرهنگي، باعث شده اين گرفتاريها پيش بيايد و تصميمگيريها در يكجا نباشد. در اين وضعيت هر كس ساز خود را ميزند. من قبل از انقلاب هرگز محبوب سيستم حكومتي نبودهام و بعد از انقلاب هم ماجرا به همين شكل است چون فيلمسازي براي من يك كار دلي است. اگر «شازده احتجاب» را كه فيلمي درباره سلطنت است، در اوج قدرت سلطنت ساختم، به اين دليل است كه كاري را كه دلم ميخواهد، انجام ميدهم و خيلي برايم مهم نيست جايي دعوت شوم يا نه. ميدانم بسازبفروشي آسانتر است و با آن بيشتر هم پول در ميآوري ولي كار فيلمسازي را دوست دارم و ميدانم سختياش هم جزو كار است. به جوانان هم ميگويم اگر پوستتان كلفت نيست هرچقدر هم كه استعداد داشته باشيد، به درد اين كار نميخوريد چون در مسير شما، بستري از رز نيست شايد فقط خار گل رز باشد و از آغاز بايد بدانيد هيچ كس شما را كمك يا تشويق نميكند. بينهايت استعداد جوان داريم. بعد از ديدن فيلم «ابدويكروز» خودم با سعيد روستايي تماس گرفتم و با او صحبت كردم. ما اين آدمهاي بااستعداد را داريم البته وظيفه دستگاه اين نيست كه خرج ما را بدهد بلكه همين قدر كه سنگ در راه توليد نيندازد، كافي است. هركسي هم كه موفق ميشود، مورد حملههاي بسيار زيادي قرار ميگيرد. چگونه است كه اگر كسي پل ناامن و غيراستانداردي بسازد كه روي سر مردم خراب شود، در جرايد و مطبوعات به اختصار نامش را منتشر ميكنند همچنانكه در مورد هرچه به سياست مربوط شود، هم اجازه حرف زدن نداريد اما درباره اهالي سينما و ورزش به جرايد اجازه ميدهند هرچه دوست دارند، بگويند. در دوره قبل اين گونه بود و در اين دوره نيز چنين است كه اين دو گروه مصون نيستند.
به هر حال هميشه كساني كه كار فرهنگي و هنري ميكنند، گويي بيپشت و پناه هستند…
اصولا همينطور است. اگر نويسنده ميشويد، بايد بدانيد هميشه زندگيتان سخت است چون در كشوري زندگي ميكنيم كه در گذشته جمعيتش ٣٠ ميليون بود اما تيراژ كتاب ٢ هزار تا بود. فقط «دايي جان ناپلئون» و «سووشون» دو كتابي بودند كه تيراژشان بيشتر بود. الان هم كه بيشتر از هفتاد ميليون نفر هستيم، تيراژ كتاب هزار تا شده! پس نويسنده قرار است چگونه زندگي كند؟! بنابراين ميبينيد هركه به دنبال كار فرهنگي ميرود، قبول كرده بابك زنجاني نباشد! چون اگر آن امكانات را ميگيري، در مقابلش بايد تاواني بدهي يا نمادي ميشوي براي بقيه. بنابراين اگر كار فرهنگي را دوست داري، بايد پوستت كلفت باشد.
اگر فيلمسازي شغل و منبع درآمدتان بود، فكر ميكنيد همچنان ميتوانست برايتان كاري دلي باشد؟
هميشه دلي بوده. مثلا در «شازده احتجاب» هم دستمزدي كه گرفتم ٢٠ هزار تومان بود. آن زمان كارمند تلويزيون بودم و ماهي ٤ هزار تومان حقوقم بود و با همسر و ٣ تا بچه زندگي ميكرديم. اگر وضع ماليام خوب است، به خاطر پدر خدابيامرزم است وگرنه بارها گفتهام اگر دستمزدهايي را كه در سينما گرفتم، جمع كنم، روي هم رفته، مخارج يك قبر در بهشت زهرا ميشد! ولي خدا را شكر كه هنوز آدمهايي هستند كه براي ساخت فيلم سرمايهگذاري ميكنند و باز هم خدا را شكر كه ما هنوز جان كار كردن داريم و كار ميكنيم درحالي كه ميشود روي سرسره پيشكسوتي نشست و همه جا هم بود و بيخودي هم به آدم بگويند استاد!استاد! بعضيها با همين وضعيت زندگي ميكنند اما من در اين شيوه، هيچ معنياي نميبينم. من در كار كردن، معني ميبينم.
گفته بوديد دوست داريد فيلمي بسازيد درباره اينكه خودتان كانديداي رياستجمهوري شويد…
(ميخندد) هرگز! در هيچ زماني جاهطلبي سياسي نداشتم. آن صحبت هم به عنوان يك جوك بود چون همه كانديدا شده بودند، من هم به شوخي گفتم ما هم براي تفريح كانديدا شويم! به جز زماني كه به عنوان كارگردان استخدام تلويزيون شده بودم، شغل دولتي نداشتهام. در هيچ منصبي نميتوانم خوشحال باشم چون هر منصبي، به يكسري مسائل وصل است مثل اينكه بايد با افراد خاصي كار كنيد. پيش از انقلاب به من پيشنهاد كردند رييس تلويزيون شيراز شوم كه قبول نكردم چون دوست داشتم فيلمساز باشم. از عهده آن كار بر ميآمدم و ميتوانستم رييس تلويزيون شيراز باشم چون ١٤ سال مديرعامل شركت نساجي بودهام ولي اگر شما رييس تلويزيون شيراز شويد، حتما بايد با رييس ساواك آنجا هم گفتوگو كنيد و حتما به شما مسائلي را گوشزد ميكنند و من اصلا اين كارهاي كثيف را دوست ندارم و در كتم نميرود. يك بار ميخواهيم زندگي كنيم پس چرا بايد خود را به مديريتها آلوده كنيم؟! به همين جهت در هيچ زماني در عمرم چنين آرزوهايي نداشتهام. اگر جاهطلبي هم داشتهام، فقط در مورد سينما بوده وگرنه اينكه شغلي داشته باشم يا مسوول جايي باشم و…، اينها در كتم نميرود چون دستوربگير خوبي نيستم و هرگز هم نبودهام ولي اگر منصبي را قبول كنيد، حتما ناچاريد دستوراتي را كه از بالا ميآيد، بپذيريد اما من در كلاس ٥٤ نفري دبيرستان «هدف» اگر قرار بود دعوا شود از ٥٣ نفر ديگر كتك ميخوردم چون ريقونه بودم اما مبصر كلاس بودم! غير از پدرم كه هميشه احترامش را داشتهام آن هم نه به اين معني كه درباره مسائل با او بحث نكنم اما هميشه حرمتش را نگه داشتهام.
اين شوقي كه براي كار كردن داريد، شامل تئاتر هم ميشود يا به همان اجراي نمايش «مردي براي تمام فصول» اكتفا ميكنيد؟
بستگي به نمايشنامه دارد. ١٠ سال براي اجراي «مردي براي تمام فصول» دويدم تا اجازه كار دادند كه خدا را شكر موفق بود و هر شب با استقبال تماشاگران روبهرو شد و در گيشه فروش خوبي داشت. آنچه در تئاتر برايم مساله است، اين است كه مدت زماني درگير تمرين هستيد و بعد نمايش روي صحنه ميرود اما بعد از هر تعداد اجرا، تمام ميشود و چيزي از آن باقي نميماند. الان هم نمايشنامهاي هست كه بخواهم آن را كار كنم اما چون دوست ندارم هيچ كاري را ناتمام بگذارم، بايد ببينم اين انرژي را كه براي كار دارم، چگونه مصرف كنم. ميتوانم با همين انرژي سالي دو فيلم بسازم ولي يك تئاتر اجرا كنم. به جز اينها يك سريال هم هست براي شبكه نمايش خانگي. به هر حال بايد به وقت و انرژيام نگاه كنم چون ديگر ٢٠ سالمان كه نيست!
ولي اصلا به شما نميآيد سريال بسازيد، هرچند براي نمايش خانگي است…
حقوق يكي از كتابهاي اسماعيل فصيح را خريدهام «داستان جاويد» كه ٢٤ اپيزود ميشود و براي نمايش خانگي است. اگر شرايط فراهم شود، آن را ميسازم. زماني ميخواستم با اقتباس از آن، يك فيلم سينمايي بسازم ولي حجم داستان براي يك فيلم سينمايي زياد است. ديگر نه سينماها طرفدار فيلمهاي سه چهار ساعته هستند و نه تماشاگران. فقط هم اينها نيست. ميخواهم مستند هم بسازم. فقط ميخواهم كار كنم. برنامه استراحت ندارم.
فيلم مستند؟
بله، ولي الان نميخواهم درباره موضوعاتش بگويم. در آن چهار سالي كه كار نكردم، مستند «كنسرتي كه اجرا نشد» را درباره پرويز ياحقي ساختم و «ننه دلاور ما» را درباره سيمين بهبهاني كه تمام شده است. نمايشنامه نوشتم و يك كتاب هم ترجمه كردم درباره كارگرداني نوشته سيدني لومت كه چاپ شد. مدلم طوري نيست كه بيكار بمانم و روز را به شب برسانم ولي بايد ديد چقدر انرژي دارم!
اقتباس ادبي در سينماي ما كمتر رخ ميدهد. البته شما جزو فيلمسازاني هستيد كه به اين مقوله توجه داشتهايد و«شازده احتجاب» و «سايههاي بلند باد» را بر اساس آثار هوشنگ گلشيري ساختهايد اما چرا در سينماي ما داستانهاي خوب در اقتباسهاي سينمايي، كمتر مورد استفاده قرار ميگيرند؟
تهيهكننده! چون او ميگويد سر و ته داستان را عوض كن! چرا به نويسنده داستان پول بدهيم؟! بارها و بارها اين جمله را شنيدهام. چرا ميخواهي داستان گلي ترقي را بسازي و به او پول بدهي؟! بعد ميبينيم كساني كه نميتوانند انشاي معمولي «علم بهتر است يا ثروت؟» را بنويسند، فيلمنامه مينويسند و عجب است كه همانها فيلم هم ميشود! بارها گفتهام داستانهاي بسيار خوبي هست كه خود من به هنگام خواندنشان، ذهنم با آنها ميرود و علاقهمند به ساخت آنها ميشوم ولي هيچ كس سراغي نميگيرد. هيچكس به اندازه كافي نميخواند. ما متعلق به نسلي هستيم كه تلويزيون نبود و راديو سه ساعت در شبانهروز برنامه داشت. دريچه ما به دنيا از طريق خواندن بود. تا ١٦ سالگي همينگوي، فاكنر و… را خوانده بوديم چون تفريحمان همين بود اما الان از هر صد تا آدم در هر حرفهاي، درصد بيشتري تفريحشان كندي كراش است نه شعر يا رمان. گويي هيچكس از خواندن يك شعر ناب يا رمان تازه، به شوق نميآيد ولي خود من اوج كيفم، خواندن شعر يا رماني جديد است.
واکنش تهیهکننده “دلم میخواد” به فرمانآرا⇐سازمان سینمایی به لواسانات منتقل گردیده؟
سینماژورنال: چند روز پیش خبری منتشر شد پیرامون فیلم جدید بهمن فرمان آرا که در خلال آن خبر، درباره سرنوشت آخرین فیلم ساخته شده توسط بهمن فرمان آرا به نام «دلم میخواد» از تغییر تهیه کننده آن و حضور بانک آینده به عنوان سرمایه گزار صحبت شده بود.(اینجا را بخوانید)
به گزارش سینماژورنال آن خبر موجب شده علی تقیپور، تهیه کننده فیلم «دلم می خواد»، متنی را که البته لحنی طنازانه دارد منتشر کند و تلویحا عزل خود از تهیه کنندگی “دلم میخواد” را زیر سوال ببرد.
سینماژورنال متن نوشته علی تقی پور را ارائه می دهد:
خبر فوری(هنر ناگهانی)
به صورت ناگهانى سازمان سينمايى از بهارستان به شهرستان لواسانات منتقل گرديد و با همين انتقال مكان به صورت ناگهانى، رييس سازمان سينمايى نيز تغيير كرد.
و به صورت ناگهانى نيز جناب آقاى استاد بهمن فرمان آرا با حفظ سمت به رياست اين سازمان جهت تصميم گيريهاى قانونى در منزل خود، توسط خود، به صورت ناگهان منصوب شد.
قبل از اين نيز در سالهاى گذشته هواداران ايشان، مشاوران تبليغاتى ايشان و يا خود ايشان، ايشان را توسط خودشان حتى به تهيه كنندگى اجرايى فيلم «آخرين وسوسه مسيح» ساخته مارتين اسكورسيزى (به استناد ويكى پديا)، نيز منصوب كرده بودند. (پيشنهاد سرمايه گذارى از سوى استيون اسپيلبرگ، خريد خانه چارلى چاپلين و… نيز از اين دست است)
بعد از انتصاب ايشان توسط خودشان به سمت رياست سازمان سينمايى به صورت ناگهانى، اولين اقدامى كه جهت اعتلاى سينماى حرفه اى انجام دادند تا مِتُدى نوين، بديع و پيشرو جهت الگوپذيرى سينماى جهان نيز باشد عزل تهيه كننده آخرين فيلمشان بعد از گذشت سه سال از توليد، و همزمان با زمزمه هاى اكران عمومى فيلم به صورت كاملاً قاطع در منزل شخصى خود، و انتصاب يك بانك به عنوان تهيه كننده جديد به صورت ناگهانى بوده است.
اميد آن است كه ايشان با درايت، شناخت و التزامى كه نسبت به قانون، فرهنگ و هنر سينما در دهه هشتم زندگى با بركت خود دارند، و با عنايت به مسئوليت جديدى كه براى خود به صورت ناگهانى ايجاد كرده اند، و با تكيه بر دانش علمى، فرهنگى و هنرى كه در ايشان متبلور است بتوانند با عزل و انتصابات بعدى راه گشاى هنر-صنعت سينما باشند.
و من ا…التوفيق
رونوشت: جرايد و خبرگزارى هاى پابرجا
پى نوشت: تهيه كننده ى معزول !!!
فرمانآرا از یک طرف به سراغ تهیهکننده “شهرزاد” رفت و از طرف دیگر سراغ بانک آینده!
سینماژورنال: بهمن فرمانآرا که آخرین ساخته سینمایی اش “دلم میخواد” هنوز پروانه نمایش نگرفته است تازه ترین فیلمنامه خود با عنوان “صحبتی با جنون” را برای دریافت پروانه ساخت به اداره نظارت ارائه کرد.
به گزارش سینماژورنال آن طور که “ایسنا” این فیلمنامه هم در ادامه آثار قبلی فرمانآرا یک فیلمنامه اجتماعی است و در حال حاضر حضور محمود کلاری به عنوان مدیر فیلمبرداری، عباس گنجوی به عنوان تدوینگر، کیوان مقدم به عنوان طراح صحنه و ماهان حیدری به عنوان مجری طرح در این پروژه قطعی شده است.
تهیه کنندگی این فیلم را محمد امامی برعهده خواهد داشت یعنی تهیه کننده سریال “شهرزاد”.
فرمان آرا در کنار تهیه کننده “شهرازد”
امامی در ماههای اخیر فعالیتهایش را گسترده تر کرده است و اخیرا برای تولید “کنتس سلما” به کارگردانی حسن فتحی و با شراکت علی معلم پیشقدم شده بود.(اینجا را بخوانید)
جالب است بهمن فرمان آرا که سالها به فیلمسازی با سرمایه گذاری شخصی مینازید هم به سراغ تهیه کنندهای رفته است که به همراه شریکش محمدهادی رضوی(داماد معاون اجرایی رییس جمهور) بریز و بپاش خوبی را برای “شهرزاد” کرده بود.(اینجا را بخوانید)
بانک آینده در کنار فرمان آرا
از طرف دیگر فرمان آرا برای حل مشکل فیلم “دلم میخواد” علاوه بر اصلاحات فیلم، تهیه کننده فیلم را تغییر داده؛ پیشتر علی تقی پور تهیه کننده فیلم بود که گویا به تازگی بانک آینده جای آن تهیه کننده را گرفته است.
با تغییر تهیه کننده فرمان آرا با انجام اصلاحاتی فیلم را به شورای پروانه نمایش ارائه کرده و منتظر پاسخ این شورا است.
طعنههای تند منتقد محبوب کیمیایی به یک فیلمساز قدیمی و یک مجری سابق
سینماژورنال: جواد طوسی منتقد پیشکسوت ایرانی که جزو معدود منتقدانی است که در همه این سالها در شمار یاران غار مسعود کیمیایی قرار داشته و تقریبا هر چه او ساخته را تحسین کرده است در تازه ترین یادداشت خود در “اعتماد” طعنه های غیرمستقیمی زده است به یک مجری تلویزیون و یک فیلمساز مشهور ایرانی.
به گزارش سینماژورنال طوسی نوشته است: دلت ميگيرد وقتي ميبيني يك آدم قديمي اهل فرهنگ و رسانه و مدرس سينما و لابراتوار كه زماني مجري يك برنامه خوب سينمايي در تلويزيون بود به دعوت يك فيلمساز كهنهكار كه ميخواهد در مراسم اختتاميه جشن فيلم كوتاه كارگاه آزادش از اين انسان فرهيخته تجليل و قدرداني كند، به بهانه رفتن به سفر خارج پاسخ منفي ميدهد و بعد او را همين دو سه روز قبل در مراسم بزرگداشت محمود كلاري در جشن «تصوير سال» در خانه هنرمندان جزو سخنرانان ميبيني!
وی ادامه داده است: يا دلت به درد ميآيد وقتي از كارگردان صاحبنام و عاشق گلشيري و بازي با مرگ براي ميزگردي در يك مجله سر و شكلدار و آبرومند سينمايي و ادبي دعوت ميكني و درگيري و سفر خارج را مطرح ميكند و بعدا همين عزيز را در گوشه و كنار شهر و همان مراسم بزرگداشت محمود كلاري ميبيني. آيا با صراحت لهجه نه گفتن و به بهانه و دروغ و خارج رفتن متوسل نشدن براي اين بزرگواران خيلي سخت است؟
چرا اکبر عالمی قید برگزاری بزرگداشتش را زده؟
به گزارش سینماژورنال تنها مجری سابق تلویزیون که در بزرگداشت کلاری در “تصویر سال” سخن گفته کسی نبود جز اکبر عالمی و اینکه چرا اکبر عالمی مطابق آنچه طوسی گفته قید برگزاری بزرگداشتش توسط کارگاه آزاد فیلم را زده مشخص نیست.
چرا فرمان آرا پیشنهاد حضور در یک میزگرد مطبوعاتی را رد کرده ؟
از آن سو فیلمساز عاشق گلشیری و بازی با مرگ که در مراسم بزرگداشت کلاری حاضر بوده هم احتمالا بهمن فرمان آرا است که به جز ساخت سه گانه ای درباره مرگ، سابقه اقتباس یکی از آثار هوشنگ گلشیری یعنی “شازده احتجاب” را دارد.
اینکه فرمان آرا پیشنهاد طوسی برای شرکت در یک میزگرد مطبوعاتی را رد کرده هم با توجه به بي حاصلي اين ميزگردها در همه این سالها و حضور متداول و عام منتقد مدعو در محافل و مجالس رسمي و غير رسمي دور از انتظار نبوده است.
بهمن فرمانآرا به جای جشنواره به مجلس فکر میکند
سینماژورنال: «انتخابات مجلس» مهمترين دغدغه اين روزهاي بهمن فرمانآرا است؛ کارگردانی که آخرین ساخته اش “دلم میخواد” همچنان توقیف است.
به گزارش سینماژورنال و به نقل از “اعتماد” از سينما ميپرسم و جشنواره فجر و توجهها به اخبار و احوالات سينمايي. اما جوابي كه كارگردان قديمي و كهنهكار سينما ميدهد، بسيار دور از فضاي كارياش است.
بهمن فرمانآرا، اين روزها به انتخابات مجلس فكر ميكند و رايي كه ميخواهد بدهد. معتقد است كه سينما هميشه هست و بالا و پايينهايش همانقدر هميشگي، اما انتخابات مجلس هرچهارسال يكبار اتفاق ميافتد و همين يكي از فرصتها براي راي دادن است و راه دموكراسي. ميگويد: « دغدغه من انتخابات است.
من هميشه راي دادهام
من هميشه راي دادهام و هميشه اين راي را به عنوان مهمترين سهمم براي رسيدن به دموكراسي دانستهام. دلم ميخواهد با علاقه و انگيزه راي بدهم و بدانم كه فرصت انتخاب دارم، اما حالا براي اينكه با علاقه و اميد راي بدهم، سوالهايي در ذهن دارم. بايد اعتماد كنم و نميدانم چطور جناحي با زيادخواهي ميخواهد همه سهم را از انتخابات داشته باشد و بقيه را حذف كند.
نميگويم كه راي من و آدمي كه به او راي ميدهم، حتما بايد وارد مجلس شود. اما دوست دارم آدمهايي كه قبلا در فهرستم بودند، آدمهايي كه چهاردوره نماينده بودند، هم در فهرست باشند و من بتوانم از ميان آنها انتخاب كنم. حالا اينكه آنها انتخاب شوند يا نه، ديگر به انتخابات و راي همه برميگردد.»
انتخابات براي فرمانآرا مهم است
انتخابات براي فرمانآرا مهم است؛ هميشه مهم بوده، از اين اهميت ميپرسم و جواب ميگيرم: «ما يك حق انتخاب داريم و همين مهم است. من مخالف قهر كردن هستم، مخالف ناديده گرفتن اين حق و راي ندادن.» كارگردان قديمي، معتقد است كه «قهركردن و از ماجراها خود را بيرون كشيدن، راهحل يك جامعه سالم و دموكراسيخواه نيست.»
آدمهايي پدر و پدربزرگ خود را آورده بودند تا به كانديداهاي مورد نظر آنها راي دهند
معتقد است كه بايد راي داد و بايد شنيده شد: «سالها پيش، وقتي به انتخابات شوراهاي شهر مردم بياعتنا شدند، در همان مراكز رايگيري، ديدم كه آدمهايي پدر و پدربزرگ خود را آورده بودند تا به كانديداهاي مورد نظر آنها راي دهند. وقتي عدهاي از انتخابات كنار بكشند، نخواهند راي بدهند يا اصلا به لزوم راي دادن خود فكر نكنند، اين را درنظر نميگيرند كه عدهاي ديگر، هميشه راي ميدهند و از اين نبودن به نفع خود استفاده ميكنند.ما يك حق راي داريم و بايد از اين حق استفاده كنيم.»
مهم استفاده از «راي» است
برنده و بازنده انتخابات، براي بهمن فرمانآرا در راي دادن و دغدغهاي به نام «انتخابات» چندان مهم نيست. مهم استفاده از «راي» است و اينكه از فرصت قانوني و حق شهروندي خود استفاده كند، همين است كه جملات آخر درباره اين دغدغه مهم را با اين تاكيد، تمام ميكند: «برنده شدن يا نشدن مهم نيست، اما اينكه من از قبل بدانم كه كانديداي مورد نظرم حذف نشده و ميتوانم به او راي بدهم، مهم است. من راي ميدهم و نتيجه به راي همگاني بستگي دارد.»
ماجرای دعوتنامه سناریست فیلم توقیفی فرمانآرا برای 130 بازیگر تئاتر
سینماژورنال: امید سهرابی سناریست “دلم میخواد” آخرین ساخته سینمایی بهمن فرمان آرا که همچنان بی پروانه نمایش مانده قصد اجرای یک نمایش متفاوت را دارد.
به گزارش سینماژورنال وی نمایشی سهگانه نوشته که در آن جمعی از بازیگران مطرح تئاتر ایران هر نقشی را که دوست داشتند ایفا خواهند کرد!!!
سهرابی که نگارش آثاری مختلف در سینما و تلویزیون از “شمس العماره” تا “آخرين گناه” و “خنده در باران” را برعهده داشته است چندی قبل دعوت نامه ای را برای 130 بازیگر تئاتر ارسال کرده و از آنها برای حضور در این نمایش دعوت کرده است.
برای 130 بازیگر دعوتنامه ارسال کردم
سهرابی در این باره به “مهر” گفت: در حال حاضر سه نمایشنامه دارم که یکی از آنها شرایط ویژه تری دارد؛ چندی پیش به ۱۳۰ بازیگر تئاتر که طی این سال ها خودشان را روی صحنه اثبات کرده اند دعوت نامه ای ارسال کردم و از آنها خواستم هر نقشی را که از متون نمایشی دوست داشتند بازی کنند اما تاکنون فرصتش فراهم نبوده به من بگویند تا فرصت ایفای آن را برایشان فراهم کنم.
وی افزود: همیشه ما نمایشنامه را می نوشتیم و نقش را به بازیگر پیشنهاد می دادیم اما این بار می خواهم بازیگران پیشنهاد دهند که تمایل به حضور در چه نقشی دارند. بعد از بررسی پیشنهادهایی که به دست ما می رسد تعدادی از آنها را انتخاب کرده و در نمایشی سه گانه که اجرای اول آن «جشن» نام دارد روی صحنه خواهیم برد.
حضور بازیگران مختلف در یک مهمانی
سهرابی گفت: در این نمایش بازیگرانی که تعیین کننده نقش ها هستند در یک مهمانی حضور پیدا می کنند و شرایط به گونه ای طراحی می شود که بتوانند آنچه را مدنظرشان است روی صحنه ایفا کنند. بخش دوم این سه گانه «شبی با چخوف» نام دارد اما هنوز اسمی برای قسمت سوم اجرا در نظر نگرفتم.
وی تاکید کرد: همیشه دلم می خواست این ایده را به اجرا برسانم و امیدوارم بتوانم با همکاری دوستان تحقق آن را جلو اندازم.
اصغر فرهادی با داریوش مهرجویی همبازی شد!!!
سینماژورنال: داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی و اصغر فرهادی از جمله سینماگران شناخته شده ایرانی هستند که اغلب کوشیده اند بی توجه به جریانات موسوم به سینمای تجاری به تولید محصول سینمایی بپردازند.
به گزارش سینماژورنال سالهاست که چنین چهره هایی را بیشتر به عنوان نویسنده و کارگردان می شناسیم اما حالا در اتفاقی جالب و در مستندی به نام “موج نو” این چهره ها در برابر دوربین قرار گرفته و پاسخگوی پرسشهای احمد طالبی نژاد منتقد سینمای ایران خواهند بود.
بنا به اطلاعات ارائه شده در “شرق” احمد طالبینژاد، نویسنده و منتقد سینمای ایران، این روزها در حال کارگردانی فیلم مستند بلندی است به نام «موج نو» که موضوع سیر تحولات جریان سینمای غیرتجاری ایران از آغاز تا امروز را دستمایه قرار داده است.
دیدار آغازگران موج نو با ادامه دهندگان آن
در این فیلم که ساختار تازهای دارد، در هر بخش یکی از ادامهدهندگان این جریان در سینمای پس از انقلاب، به دیدار یکی از آغازگران میرود و طی این دیدار، زمینههای پیدایش و تداوم سینمای متعالی ایران به شکل بدیعی بررسی میشود.
تاکنون نیمی از این فیلم تصویربرداری شده و داریوش مهرجویی همراه با اصغر فرهادی و بهمن فرمانآرا همراه با پرویز شهبازی، مقابل دوربین طالبینژاد ظاهر شدهاند. در ادامه قرار است چند نفر دیگر از بزرگان سینمای ایران که تأثیرگذار بودهاند نیز، به همین ترتیب در این فیلم با هم دیدار کنند.
طالبینژاد که از همراهی این سینماگران فرهیخته راضی به نظر میرسد امیدوار است این فیلم را برای شرکت در جشنواره فیلم فجر امسال آماده کند. مدیریت تصویربرداری «موج نو» را نیز فرهاد طالبینژاد بر عهده دارد.
مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی، کیانوش عیاری و رخشان بنیاعتماد دیگر سینماگران حاضر در این مستند
طالبینژاد درباره ادامه این فیلم نیز میگوید: «قرار است در ادامه راه همه کسانی که در جریان موج نوی مؤثر بودند حضور داشته باشند منتها بعضی از بزرگان در سفر هستند یا بعضی بیمار بودهاند. به مرور سعی میکنم بدون این که این کارگردانها معذب شوند، کارگردانهای دیگری هم در این فیلم حضور پیدا کنند. چهرههایی که تمایل دارم تا در این فیلم حضور داشته باشند؛ سینماگرانی همچون مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی، کیانوش عیاری و رخشان بنیاعتماد هستند».
طالبینژاد همچنین میگوید: «فرم دیدارها در این فیلم دوستانه است و مضمون اصلی فیلم را چگونگی شکلگیری جریان موج نوی سینمای ایران، چگونگی پیدایش و زمینههای شکلگیری موضوع مورد بحث ماست و بررسی این که چگونه این جریان تا امروز ادامه پیدا کرده و ژانر فیلم مستند داستانی است».
در امتداد یک کتاب…
طالبینژاد که پیش از این چند فیلم مستند، داستانی کوتاه و یک فیلم بلند داستانی ساخته، درباره ایده شکلگیری فیلم «موج نو» همچنین توضیح میدهد:«سال ٧٠ کتابی منتشر کردم به نام “یک اتفاق ساده؛ بررسی جریان موج نو در سینمای ایران” که به بررسی زمینههای سیاسی، اجتماعی و… شکلگیری این جریان سینمایی پرداخته بود. درواقع همیشه این ماجرا دغدغهام بوده و با این پرسش درگیر بودهام که چه میشود که یک باره سینمای ایران از فیلمفارسی عبور میکند و وارد مرحلهای تازه میشود. بعد هم فکر کردم خیلی از جوانان امروز، در جریان نیستند پشت سرشان در این سینما چه گذشته و شاید حتی نشنیده باشند که اتفاقی تاریخی در سینمای ایران داریم به اسم جریان «موج نو». به همین سبب تصمیم گرفتم برای معرفی این جریان، فیلمی بسازم با حضور پیشروان و پیروان این جریان سینمایی».
«موج نو» به کارگردانی احمد طالبینژاد، در آبان ٩٤ کلید خورده است.
رضا کیانیان: شش ماه پیش از منشی ایوبی وقت ملاقات خواستم؛ هنوز این وقت را به من ندادهاند!/آقای ایوبی هر وقت سخنرانی میکنند شعر از مولانا میخوانند! شعرخواندن از مولانا چه فایدهای برای سینمای ایران دارد؟
سینماژورنال: یکی از بازیگران متبحر ایرانی که مدیومهای مختلف از سینما تا تلویزیون و تئاتر را در حد کمال تجربه کرده است رضا کیانیان است.
به گزارش سینماژورنال کیانیان در سالهای اخیر در آثاری چون “هیچ کجا هیچ کس”، “پنج تا پنج”، “دلم می خواد” و “خبر خاصی نیست” ایفای نقش کرده است که در این بین وضعیت اکران “دلم می خواد” که کارگردانش بهمن فرمان آرا است مشخص نمی باشد.
کیانیان در تازه ترین گفتگوی تفصیلی خود که با “شرق” انجام شده است در کنار گلایه از عدم مشخص شدن وضعیت اکران “دلم می خواد” نقبی هم زده است به اوضاع و احوال مدیریت سینما در دولت جدید و البته سیاستگذاریهای شخص حجت ا.. ایوبی.
این بازیگر با اشاره به مشکلات سینمای ایران تنها ویژگی مثبت مدیریت جدید سینمایی را راه اندازی گروه “هنروتجربه” دانسته است و از مدیران سینمایی دولت یازدهم پرسیده است که چرا سازمان سینمایی که توسط مدیران قبلی تأسیس شده بود را همچنان نگه داشته اند!
کیانیان گلایه هایی هم کرده از اینکه برای دیدار با مدیران سینمایی و از جمله رییس سازمان سینمایی همچنان مشکل وجود دارد.
سینماژورنال متن کامل گفتگوی کیانیان را ارائه می کند:
شما دو فیلم مهم در کارنامه خود دارید که سالها اکران نشدهاند… .
بله آنها هر دو پروانه نمایش دارند و به دلایلی که من نمیدانم حق اکران ندارند! به این فیلمها، فیلم سومی هم به تازگی اضافه شده؛ فیلم «دلم میخواد» ساخته آقای فرمانآرا، که بهدلیل اختلافی که میان آقای کارگردان فیلم و تهیهکننده فیلم وجود دارد از اکران محروم است!… در هیات انتخاب جشنواره فیلم فجر همه این فیلم را دیدهاند و متفقالقول معتقدند که فیلم خوبی است و فیلم بدون مشکلی است، حالا این سؤال مطرح است که این اختلاف را چه کسی باید حل کند؟ آیا قرار است این مشکل حلنشده باقی بماند و تبدیل به یک زخم کهنه شود و هیچوقت دوا نشود؟ یا اینکه قرار است مسئولان سینمایی کشور بهخاطر مسئولیتی که دارند باید برای حفظ سینمای ایران و سرمایههای سینمای ایران تلاش کنند؟ و با پادرمیانی این مشکل را حل کنند؟… من با آقای ایوبی صحبت کردم و نظراتم را به ایشان گفتم و راهحلهایم را با او در میان گذاشتم. با آقای شاهآبادی و آقای تابش، مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی هم صحبت کردهام؛ نظراتم و راهحلهایم را هم به این دوستان گفتهام. اما متأسفانه هیچ… و هیچ… .
وقتی با آقای ایوبی صحبت میکردید چه واکنشی داشتند؟
من حدود شش ماه پیش، به دفتر آقای ایوبی رفتم و از منشی ایشان یک وقت ملاقات خواستم. هنوز این وقت را به من ندادهاند. اگر به من رضا کیانیان وقت ندهند پس به چه کسی میخواهند وقت بدهند؟ آقای ایوبی از سوی دیگر شماره تلفنش را به من داده و گفته هر وقت کاری داری به من زنگ بزن. من زنگ زدم و به ایشان گفتم من به دفتر شما رفتم و وقت ملاقات خواستم ولی هنوز خبری نشده! آقای ایوبی به من گفت: اصلا یک قرار ناهار میگذاریم و صحبت میکنیم. ولی این قرار ناهار هنوز گذاشته نشده است. من چند ماه باید پشت در اتاق ایشان صبر کنم تا این قرار گذاشته شود؟ آیا من باید بروم پشت آن در بست بنشینم؟ و مثل بچه یتیمها وقت ملاقات بخواهم؟ من که با حکم و بخشنامه بازیگر نشدهام. ولی آقای ایوبی مثل هر مدیر دیگری با بخشنامه و حکم، مدیر شدهاند و با یک حکم و بخشنامه هم میتوانند از این شغل کنار بروند. ایشان باید یادشان باشد اگر سینماگران نباشند معاونت سینمایی به دردی نمیخورد این همه معاونت که در وزارت ارشاد است اعم از معاونت مطبوعاتی، معاونت سینمایی و معاونت هنری و… به خاطر این است که کار هنرمندان را راه بیندازند. نه اینکه در کار ما مشکل ایجاد کنند، نه اینکه من پشت در اتاق آقای ایوبی ماهها صبر کنم. آقای جعفری جلوه (معاونت اسبق) هم با من همین رفتار را کردند! من و بهمن فرمانآرا رفتیم از مدیر دفتر آقای جعفریجلوه یک وقت ملاقات خواستیم. آقای جعفریجلوه تا پایان دوران ریاستش این وقت ملاقات را به ما نداد.
اما ما همچنان سینماگریم و ایشان تا به حال چندبار به شغلهای دیگر فرستاده شدند!
مشکلی که برای فیلم «دلم میخواد»، به وجود آمده، مشکلی است بین تهیهکننده و کارگردان. این مشکل در تاریخ سینمای جهان بارها و بارها بین کارگردانها و تهیهکنندهها پیش آمده است. اما بالاخره حلش کردهاند، چون آن فیلم مهم است. چون تهیهکننده و کارگردان و بازیگران و سایر عوامل مهم هستند. آقای ایوبی، شما باید قدم پیش بگذارید و این مشکل را حل کنید! آقای ایوبی، شما قول اکران نوروز این فیلم را داده بودید. شما قول اکران عید فطر این فیلم را داده بودید! شما قول اکران دوم عید فطر را داده بودید… این قولها چی شد و کو؟
مثل اینکه از اوضاع خیلی شاکی هستید… .
من میخواهم بگویم اوضاع از این ماجرا که تعریف کردم وخیمتر است. من تا زمانی که توافق هستهای نشده بود از این حرفها نمیزدم… الان خوشبختانه توافق به سلامتی و دل خوش انجام شده است… حالا مسائل پس از توافق وجود دارد هم در ایران و هم در جهان… اما باید وضع ما هم روشن شود. من سینماگرم، باید مشخص شود که این سینماگر از نظر مدیران چهکاره است؟ میخواهم خطاب به آقای روحانی بگویم آقای روحانی عزیز، در سینمای ایران به جز چند کار خوب! دیگر نه از تدبیر خبری هست و نه از امید.
آقایان جنتی و ایوبی هر دو انسانهای خوبی هستند ولی خوببودن برای وزارت و معاونت فقط شرط لازم است. آقای روحانی شما قول دادید خانه سینما را باز میکنید و باز کردید. این اتفاق بسیار خوب و درجه یک و خوشحالکنندهای بود. ما بعد از بازگشایی خانه سینما، جلسهای با مسئولان وزارت ارشاد داشتیم و من سؤالاتی را مطرح کردم. از جمله از آقای ایوبی پرسیدم شما وقتی به معاونت سینمایی وزارت ارشاد منصوب شدید چرا همچنان سازمان سینمایی را حفظ میکنید، سازمان سینمایی میراث کسانی بود که با سینما دشمن بودند. سازمان سینمایی میراث کسانی است که خانه سینما را بستند. سازمان سینمایی میراث کسانی بود که کوپن بین هنرمندان پخش میکردند و گداپروری میکردند و کیسه برنج و روغن میدادند! آقای ایوبی سازمان سینمایی میراث آن نوع مدیریت است شما چرا ادامهاش دادی و حفظش کردهای؟ سازمان سینمایی میراث دولتی است که سازمان برنامه و بودجه را منحل کرد! من همان روز اینها را از آقای ایوبی پرسیدم و هنوز که هنوز است کسی جواب این سؤال را به من نداده است. یک نفر بیاید به من بگوید سازمان سینمایی چه نفعی برای سینمای ایران دارد؟ … سازمان سینمایی به ضرر سینمای ایران و به ضررسیاستهای کلان نظام جمهوری اسلامی است.
زمانی که سازمان سینمایی را در دولت گذشته ایجاد کردند اصلا اهدافشان از ایجاد این سازمان چه بود؟
اصولا سازمان سینمایی با هدف دولتیکردن کامل سینما ایجاد شد. سازمان سینمایی تشکیل شد برای اینکه سینما را بهطور کامل زیر چتر دولت ببرد. درحالیکه ما باید به سمت خصوصیسازی حرکت کنیم. هنر باید خصوصی شود. وقتی سازمان سینمایی تشکیل شد آقای احمد نجفی آمد برنامه هفت و از تشکیل سازمان سینمایی دفاع کرد. هم آقای نجفی و هم آقای شمقدری در آن زمان میگفتند که ما سازمان سینمایی را تشکیل دادیم برای اینکه بتوانیم بودجه بیشتری را برای سینما بگیریم تا سینمای ایران رونق بگیرد. به نظرم کسی نباید برای سینمای ایران بودجه بگیرد برای اینکه سینمای ایران خودش بلد است برای خودش بودجه بگیرد. فقط باید ممیزیها را از سر راه سینمای ایران بردارند. وقتی دولتی میخواهد برای سینمای ایران بودجه تعیین کند منظورش این است که من به شما پول میدهم تا آنچه را من میخواهم بسازید. پس اصل ٤٤ ما چه میشود؟ من این سؤال را از آقای روحانی دارم. آقای روحانی! چرا در وزارت ارشاد شما همچنان سازمان سینمایی را حفظ کردند؟ سینمای ایران مگر چیست که به یک سازمان احتیاج داشته باشد؟ یک معاونت هم برایش زیاد است. سینمای ایران دچار بیشترین نظارت و ممیزی در مقایسه با همه عرصههای دیگر است. ما الان یک شورای تصویب فیلمنامه داریم بعد یک شورای پروانه ساخت داریم بعد یک شورای پروانه نمایش. پس سه بار ممیزی میشویم. بعد از اینکه به ما پروانه نمایش دادند چند شورای پنهان وجود دارد. یک جایی هم مثل حوزه هنری است که میگوید من این فیلم را اکران نمیکنم. یک جایی مثل شهرداری وجود دارد که میگوید من این فیلم را اکران نمیکنم. با اینکه از سه مرحله ممیزی گذشته است ولی ارگانهای دیگر و کسان دیگری هم هستند که برای اکران یک فیلم باید و نباید وضع میکنند!
مثل ماجرای فیلم رستاخیز… .
ما خیلی فیلم داریم که با چنین مشکلاتی مواجه شدند. این موضوع فقط مربوط به سالهای اخیر نیست! ما فیلمهایی داریم که هیچوقت اکران نشدهاند و وزارت ارشاد هیچوقت هیچ مشکلی با آنها نداشته است. مثل فیلم «صد سال به این سالها»… وزارت ارشاد هیچوقت مشکلی برای اکران این فیلم نداشته است. مثل «خانهای روی آب» که وزارت ارشاد هیچ مشکلی با آن نداشت ولی مشکلات زیادی برای اکران داشت و البته بالاخره اکران شد؛ مثل «گزارش یک جشن». همان کسانی که سازمان سینمایی را درست کردند که سینما را دولتی کنند، گزارش یک جشن را از کارگردان و تهیهکنندهاش خریداری کردند! یعنی آنچه مورد تأیید ما نیست پولش را میدهیم و میاندازیم گوشه انبار!!! از این به بعد هم آن چیزی را میسازید که مورد نظر ماست. این یعنی کاملا سینمای دولتی. تا قبل از هشت سال دوران آقای احمدینژاد و سیاست دولتیکردن سینما، سینمای ایران در جشنوارههای جهانی میدرخشید. اینکه سینمای ایران در جشنوارهها میدرخشید باعث شد یکسری از آدمها که ناراحتهای همیشگیاند…
منظورتان دلواپسان هست دیگر…
دلواپسند، ناراحتند، دلخورند، اعتراض دارند. هستند که ایراد بگیرند. از همهچیز دلخورند و با همه چیز هم مخالفند و حتی با خودشان هم مخالفند. اصلا شغلشان این است. اینان وقتی فیلمی از سینمای ایران در جشنوارههای جهانی میدرخشید میگفتند بهخاطر سیاهنمایی است. من میگویم بهخاطر سیاهنمایی نیست بهخاطر نوعی از سینماست که قبل از انقلاب متولد شد و در نظام جمهوری اسلامی رشد کرد. این سینما در برابر سینمای آمریکا ایستاده بود و هنوز هم ایستاده است. سالها پیش، هر کشوری از اروپا برای خودش سینمای مستقل خودش را داشت؛ ایتالیا سینمای مستقل خودش را داشت؛ فرانسه سینمای مستقل خودش را داشت؛ آلمان، سوئد، انگلیس… و در آسیا هم ژاپن سینمای مستقل خودش را داشت. اما سینمای آمریکا آمد و همه این سینماها را نابود کرد. با وجود آنکه سینمای آمریکا توانست همه سینماهای مستقل کشورها را نابود کند نتوانست سینمای یک کشور را نابود کند و آن سینمای ایران بود که فرمول مخصوص خودش را داشت. این سینما یعنی سینمای ایران را اروپاییها خیلی دوست داشتند و دارند! چون نوستالژی سینمایی را که آمریکا نابودش کرده بود در سینمای ایران میدیدند. چون در گذشته در مقابل سینمای آمریکا حرفی برای گفتن داشتند ولی سینمای آمریکا سینمای آنها را نابود کرد. بههمیندلیل در جشنوارههای اروپایی مرتب به سینمای ایران جایزه میدادند؛ برای اینکه سینمای ایران یک هویت مستقل داشت.
وضعیت سینمای ایران در سالهای اخیر در آن سوی مرزها چگونه است؟
در هشت سال گذشته خواستند این هویت مستقل از بین برود و تقریبا هم به خواسته خود رسیدند. برای اینکه در جشنوارههای مختلف مرتب جای سینمای ایران خالی و خالیتر شد. بدنه سینمای ایران هم تضعیف شد. در مقابل این تضعیف سینمای بدنه، چه کار کردند؟ شرایطی ایجاد کردند که سینمای ایران وارد بازی سینمای آمریکا و هالیوود شود؛ یعنی کاری که آمریکا با سینمای اروپا کرد. مسئولان سینمایی در رؤیاهاشان میگفتند ما میتوانیم فیلم بزرگ هالیوودی بسازیم!! طوری که روی هالیوود را کم کند. این در حالی بود که ما با فیلمهایی که ساخته بودیم سالها بود روی هالیوود را کم کرده بودیم. آقای دکتر صالحی یکبار که درباره سینمای ایران حرف میزدیم، تعریف کردند در نشریهای خارجی مطلبی خواندهاند که فیلمهای سینمای ایران با هزینهای به اندازه خرج قهوه بین پلانهای فیلمهای آمریکایی ساخته میشود و همین فیلمهای ایرانی که با چنین بودجههای کمی ساخته میشوند در برابر سینمای آمریکا ایستادهاند و حرف برای گفتن دارند!
آمدند سینمایی به اسم سینمای فاخر درست کردند. سینمای فاخر، یعنی یک بودجهای در حد فیلمهای هالیوودی به شما میدهیم تا بروید فیلم هالیوودی بسازید!!! حتی یکی از این فیلمهای فاخر نهفقط شبیه فیلمهای هالیوودی نشد، بلکه از آنچه خودمان داشتیم هم عقب ماند! و هیچ هم نفروخت. ما چرا با دست خودمان سینمای مستقلمان را خراب میکنیم و خودمان را میاندازیم در بازی سینمای آمریکا که قرار است در آن شکست بخوریم. ما با فیلمهای سینمای ایران برنده بودیم، حتی اسکار هم مجبور شد به سینمای ایران جایزه بدهد. جشنوارههای جهانی مجبور شدند به سینمای ایران جایزه بدهند؛ اما به سینمای فاخر ما نه جایزهای دادند و نه تحویلش گرفتند. چون از این نوع فیلمها، خیلی بهترش را در انبارهایشان به تعداد زیادی دارند.
سینمای فاخر یعنی: آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد!
آیا سریالهای تاریخی مثل مختارنامه، فاخر محسوب میشوند؟
ببینید آقای میرباقری که تاریخی میسازد، مثل مختارنامه، مثل امام علی(ع)، هرگز شکست نخورده است! برای اینکه ثابت کرده این کار را بلد است و دیگر اینکه، آن یک سریال است! و ما در ساخت سریال تاریخی تجربه و پیشینه داریم! اما فیلم مسافر ری ایشان هرگز به پای سریالهایشان نرسید!
درباره فیلمهایی مثل رستاخیز و محمدرسولالله(ص) هم چنین تحلیلی دارید؟
من فیلمهای محمدرسولالله(ص) و رستاخیز را هنوز ندیدهام؛ ولی برای هر دو کارگردان آنها احترام قائلم!
به نظر میرسد انتقادات فراوانی از مدیران فعلی دارید…
کار مثبتی که آقای ایوبی انجام داده است، تشکیل گروه هنر و تجربه است. خوب و قابل دفاع است! اصلا کار دولت همین است که در کار سینما دخالت نکند و فقط حمایت کند. این سینمای هنر و تجربه حمایت از سینمایی است که قرار است تجربههای جدید در آن انجام شود و وجوه هنریاش قویتر از وجوه بازاریاش است؛ بنابراین دولت از آن حمایت میکند و یکسری سالن هم میدهد برای اینکه حمایت شود. من مصاحبه مفصلی در زمینه سینمای هنر و تجربه کردهام و خیلی هم آنجا تشکر کردهام؛ اما از کارهای نکرده ایشان گله دارم!
محسن امیریوسفی هم همین را میگفت… . او نیز معتقد است تنها کار مثبتی که سازمان سینمایی انجام داده، تشکیل گروه هنر و تجربه است…
همه سینماییهای دلسوز همین را میگویند…، اما من این سؤال را میپرسم که سازمان سینمایی به چه دردی میخورد؟ آقای ایوبی باید توضیح دهد چرا این سازمان را نگه داشته است… از سویی دیگر، الان تهیهکنندگانی هستند که از بعد از انقلاب فعالیت خود را شروع کردهاند و در این سیوچندسال برادری خود را ثابت کردهاند و نشان دادهاند تهیهکنندگان خوبی هستند. یکسری تهیهکنندگان هم از قبل از انقلاب فعالیت داشتهاند. آنها هم تهیهکنندگان خوبی بودهاند و تا حالا کارشان را بسیار خوب انجام دادهاند. آیا شأن این تهیهکنندگان با تهیهکنندگانی که یکی، دوسال است تهیهکننده شدهاند یکی است؟ باید خطاب به رئیسجمهور بگویم آقای رئیسجمهور در وزارت ارشاد شما از تهیهکنندگان قدیمی گرفته تا تهیهکنندگان جدید، همه با یک چوب رانده میشوند. درصورتیکه آقای ایوبی و جنتی فقط دو سال است که به سینما آمدهاند؛ اما همه این تهیهکنندگان قدیمی در طول عمر نظام جمهوری اسلامی با سینما در ارتباط بودهاند. آیا این تهیهکنندگان قدیمی همانقدر باید نظارت شوند که یک تهیه کنندهای که تازه وارد این کار شده است! آن هم بعضا با رابطه! پس سرمایه تجربه کجا میرود؟ آیا سرمایه مادی و معنوی را باید ارج بگذارند یا نه؟ الان تهیهکنندهای که سالها فعالیت کرده با تهیهکنندهای که فقط یک سال است وارد این عرصه شده است، هیچ فرقی ندارد. چرا؟ هر دو باید همان مراحل ممیزی را بگذرانند! این ندیدن شأن آدمها در سینما و احترامنگذاشتن به سالها تجربه و کار آدمها، از کجا آب میخورد؟
آقای ایوبی هر وقت سخنرانی میکنند شعر از مولانا میخوانند. خب شعرخواندن از مولانا چه فایدهای برای سینمای ایران دارد؟ اگر مولاناست پس باید درجه شناخت او از آدمی و خدا در سینمای ما پرتو بیفکند! من از ایشان میپرسم! پرتو مولانا در سینمای ما کجاست! به شکل عینی نشان دهید!
وقتی سینمای ایران در جشنوارهای خارجی حضور پیدا میکند، چند هزار کلمه مثبت راجع به سینمای ایران نوشته میشود؟ چند هزار کلمه مثبت در برابر سینمای آمریکا به نفع سینمای ایران نوشته میشود؟ به نظرم این همان جلوه شعور عرفانی است که خیلی مهم است. چرا این چیزها را کسی نمیبیند. آقای کیارستمی با موفقیتهایش در جشنوارههای بینالمللی جزء پرچمداران مقاومت در برابر سینمای آمریکاست و جزء خط مقدم جبهه است. آقایان ایوبی و جنتی هم آمدند گفتند ما هم فیلم فاخر خواهیم ساخت. برای چه میخواهید فیلم فاخر بسازید؟ فیلم فاخر سینمای ایران را نابود میکند. دو چیز به سینمای ایران به شدت ضربه میزند؛ یکی تلهفیلمها و فیلمهای تلویزیونی و یکی هم فیلمهای فاخر که هر دو با سرمایه دولتی حمایت میشوند! ز یک طرف فیلمهای ارزانقیمت و تلهفیلم درست میکنند برای اینکه سینمای خصوصی از فرط ارزانی نتواند با آن برابری کند. از یک طرف فیلم فاخر میسازند که سرمایه خصوصی از فرط گرانی نتواند با آنها برابری کند و در ضمن به سرمایه بخش خصوصی اجازه فعالیت نمیدهند. در ظاهر از بخش خصوصی استقبال میکنند! اما با ممیزیهای گوناگون او را پس میزنند! آقایان! سینمای دولتی در همه کشورهای جهان بارها شکست خورده است. همسایه شمالی ما بزرگترین و پرقدرتترین سینمای دولتی را داشت، ولی بالاخره شکست خورد؛ حالا ما میخواهیم جا پای آنها بگذاریم.؟
بالاخره نظرتان را درباره وضعیت اکران فیلم «صد سال به این سالها» نگفتید… .
همین فیلم «صدسال به این سالها» که حدود هفت سال از ساخت آن گذشته است، اگر اکران شود قطعا مردم از آن استقبال بسیار خوبی خواهند کرد. فیلم پروانه نمایش هم دارد، ولی اکران نمیشود. چرا نمیشود؟ کسی نمیداند.
درباره فیلم «گزارش یک جشن» هم چنین نظری دارید؟
آن را هم که خریدند و انداختند در انبار… .
… موضوع مهم دیگری که حتما باید به آن اشاره کنم موضوع ایجاد مدرسه ملی سینماست. آقای ایوبی میخواهد مدرسه ملی سینما ایجاد کند. آقای تاجیک شما میدانید مدرسه ملی سینما چیست؟ مگر ما در ایران مدرسه سینمایی کم داریم که قرار است یکی دیگر اضافه شود؟ ما چند تا مدرسه سینمایی در ایران داریم؟
شاید فکر کردهاند این مراکز تأثیرهای لازم را ندارند… .
خوب کمک کنند تا تأثیرهای لازم را داشته باشند. آیا پژوهش و آسیبشناسی کردهاند که ضعف آنها چیست؟ و چرا نتوانستهاند خوب آموزش بدهند؟ بدون اینکه درباره سطح آموزشی مدرسههای ملی و دولتی سینما پژوهشی کرده باشند! فقط میخواهند یک مدرسه جدید ایجاد کنند. به چه حقی میخواهند از بودجه بیتالمال مدر سه ملی سینما را ایجاد کنند؟ که چه بشود؟ من که بازیگرم هدف این مدرسه ملی سینما را نمیدانم شما که روزنامهنگارید نمیدانید، پس چه کسی میداند؟ میدانم آقای ایوبی با افرادی از داخل سینمای ایران مشورت کرده و تعدادی از آنها به او گفتهاند این کار را نکنید. چون فایدهای ندارد، ولی آقای ایوبی همچنان دارد ادامه میدهد! درست مثل ماجرای سازمان سینمایی. آقای ایوبی باید بیاید دقیقا توضیح دهد که مدرسه ملی سینما برای چه ایجاد شده است؟ از من دعوت کردند که بروم آنجا و نظرهای کمکی بدهم، من اصلا با جبههگیری نرفتم. من اصلا نسبت به هیچ موضوعی جبههگیری ندارم، مگر اینکه خلافش ثابت شود. آنها گفتند ما در وهله اول میخواهیم وُرکشاپهایی برای صنوف مختلف سینما بگذاریم که سطح دانش آنها بالا برود و از استادهایی استفاده کنیم که خارج از کشور هستند و در سطح جهانی کار میکنند که بیایند به صنوف آموزش بدهند تا سینمای ما با سینمای جهان وارد تعامل شود. حرف بسیار خوبی است؛ اما فقط در ظاهر. من گفتم این کار که وظیفه خانه سینماست و وظیفه مدرسه عالی سینما نیست، چه لزومی دارد مدرسه عالی سینما به وجود بیاید، که چنین کاری را انجام دهد؟ خانه سینما هست. به آنجا کمک کنید و این ورکشاپها را راه بیندازید! چرا باید یک تشکیلات موازی ایجاد کنیم؟ تشکیلاتی که کارش خوردن وقت و هزینهکردن بودجه کشور است. بهتر است اول پژوهش شود!
ممکن است برای تأسیس مدرسه ملی سینما با افراد زیادی مشورت کرده باشند… .
مشورت بله ولی مشورت با پژوهش فرق دارد… پژوهش یک علم است؛ یعنی سیر تا پیاز مدارس سینمایی را میریزند روی میز و متخصصان این حوزه را دعوت میکنند. چارتهای آموزشی را مشاهده میکنند، تحقیقات میدانی و اسنادی میکنند. اینکه فقط با برخی افراد مشورت کردهاند که اسمش پژوهش نیست. الان این سؤال مطرح است که پژوهشکده سینمای ایران کجاست؟ آیا سینمای ایران به پژوهش احتیاج دارد یا نه؟ نمیتوانیم بگوییم احتیاج ندارد. امروز در جهان همهچیز براساس پژوهش پیش میرود! عجیب است که ما پژوهشکده نداریم! پژوهشکده موسیقی و تئاتر ایران کجاست؟ من به دوستان گفتم به جای مدرسه ملی سینما، پژوهشکده سینمای ایران را تأسیس کنید که جزء وظایف ملی شما هم است. سالیان سال است میگویند ضعف سینمای ایران در فیلمنامه است. برخلاف آنکه گفته میشود ما در زمینه فیلمنامه مشکل داریم، به نظرم ما بهترین فیلمنامهنویسان را داریم؛ ولی فیلمنامههای آنان در شوراهای مختلف نابود میشود…؛ اما کسی حق ندارد درباره این شوراها حرف بزند. در این شوراها چه کسانی هستند؟ پژوهشکده سینمای ایران باید به این مسائل بپردازد. سینمای ایران بعضی مواقع فروش میکند، بعضی مواقع فروش نمیکند، چرا اینگونه است؟ پژوهشکده سینمای ایران باید به این موضوعات بپردازد. چرا یک کارگردان سینمای ایران در یک سال فیلم درجه یک میسازد و بعد دیگر نمیتواند فیلم خوب بسازد؟ در مدرسه ملی سینما و سازمان سینمایی به این سؤالات جواب داده نمیشود. درباره مدرسه عالی سینما، از میان افرادی که به آقای ایوبی مشاوره دادهاند، چه کسانی گفتهاند مدرسه ملی سینما خوب است و چه کسانی گفتهاند مدرسه ملی بد است! چرا این بحثها علنی نمیشوند؟ من از مدتها قبل میخواستم انتقاداتم را مطرح کنم، ولی میترسیدم کسانی سوءاستفاده کنند و انتقاداتم را گذاشتم برای بعد از توافق هستهای. الان هم که توافق انجام شده است. کارنامه دولت در زمینه وعدههایی که آقای روحانی داده، کارنامه خوبی است. تورم پایین آمده است و دارد مهار میشود. تعامل با کشورهای جهان در حال افزایش است. صلحطلبی جایگزین افراطیگری و جنگطلبی شده است. الان با سیاستهای دولت، حتی افراطیگری در دنیا منزوی شده و در گوشه دیوار قرار گرفته و تضعیف شده است. اینها را باید دید و تشکر هم باید کرد و حتی باید گفت دمش گرم! ولی آقای روحانی پس وضعیت فرهنگ و هنر چه میشود؟ آقای روحانی شما به فرهنگ و هنر توجه ندارید. هنر ذاتش اعتدال است. هنر یعنی اعتدال. هنر قلوب را تسخیر میکند. هنر میتواند جهان را معتدل کند. پس چرا دولت اعتدال به هنر توجهی نمیکند؟
فارغ از اینکه انتقاداتی به مدیران سینمایی وارد است، بهنظر میرسد کلا سینما و هنر ایران زیر ضربه است… و دلواپسان مرتب فشار میآورند… مثلا از یک طرف کنسرتهای زیادی لغو میشود و از طرف دیگر، به شبکه مستند برای پخش مستند چنارستان خیلی فشار میآید یا حتی وضعیت برنامه هفت خیلی مشخص نیست… .
خیلی خوب است اینهایی که شما میگویید، حمله میکنند. برای اینکه در مسئلهای نظراتشان را میگویند ولی این دوستان یعنی مدیران سینمایی مگر قدرت دولتی ندارند؟ بایستند و استدلال کنند. چرا عقب مینشینند؟ باید شرایطی باشد که همه نظراتشان را بگویند و دولت هم باید بتواند از خودش دفاع کند. وقتی دولت میگوید باید کنسرت باشد باید کنسرت برگزار و بعد سمیناری برگزار شود و مخالفان نظراتشان را بگویند.
مثلا در قضیه پخش مستند چنارستان از شبکه مستند، دلواپسان بسیار به نمایش این فیلم اعتراض کردند ولی مدیر شبکه مستند به این اعتراضها توجهی نکرد و حتی این مستند دوبار پخش شد، بعد هم دیگر دلواپسان اعتراضی نکردند… .
بله، اعتراضها خوابید و معلوم هم نشد اعتراضها سر چهچیزی هست؟ البته معلوم بود ولی از یکسوی دیگر اصلا معلوم نشد! مسئولان باید با دلایل روشنی درباره اقدامات خود سخن بگویند، مثلا برنامه هفت را تعطیل میکنند بدون اینکه دلیلی برای تعطیلی آن بیاورند. بعد هم شایعه میشود چون برنامه هفت با خانم بنیاعتماد صحبت کرده، تعطیل شده است. اگر دلیلش این است، خب بگویند… برنامهای که به سینمای ایران میپرداخته، به همین سادگی تعطیل میکنید؟ برای چه این کار را میکنید؟ به چه حقی؟ مگر تلویزیون شبکه خصوصی شماست؟ باید با حسابوکتاب و با دلیل بیایند علت تعطیلی برنامه هفت را بگویند. مثلا آقای ایوبی بهگونهای رفتار میکند که خیلی سروصدا نشود و همهچیز آرام باشد. سروصدا نشود! آقای ایوبی میتواند این پست را قبول نکند. وقتی قبول میکنید باید کار انجام دهید.
شاید ترجیح میدهند چهار تا فیلم اکران نشود ولی آرامش در سینما برقرار باشد… .
خب، این آرامش به چه دردی میخورد؟
شما در اکران خصوصی فیلم «پاداش» کمال تبریزی حضور داشتید… آیا نسخه اصلی این فیلم را قبلا دیده بودید؟
من اصل فیلم پاداش را دیدهام. با تماشای این فیلم آدم از خنده رودهبر میشود. ولی سروته این فیلم را کلی زده و کلی سانسور کردهاند. من نمیدانم مسئولان چرا چنین نسخه بیسروتهی را اکران کردهاند بعد هم احتمالا افتخار میکنند این فیلم را نشان دادهاند! با چه وضعیتی نشان دادهاند؟ با وضعیت بدی نشان دادهاند و خودشان هم میدانند! من همان اوایل که آقای تبریزی فیلم را ساختند و مونتاژ شد فیلم را دیدم. من هنوز هم آن نسخه اصلی فیلم را دوست دارم. کدام یک از موضوعاتی که در «پاداش» به آن پرداخته میشد، وجود ندارد؟ ما راجعبه ریا و دروغگویی حق نداریم حرف بزنیم؟ من وقتی نسخه سانسورشده و بیسروته فیلم پاداش را دیدم، دلم خیلی سوخت.
دلتان برای که سوخت؟
دلم برای فیلم، برای کمال تبریزی، برای بازیگران و سایر عواملش سوخت! یک چیز دستوپاشکستهای نشان دادند، اینکه آن فیلم نیست. حال آدم بد میشود. حالا افتخارشان این است که این فیلم را نشان دادهاند. آیا این نوع نشاندادن، افتخارکردن دارد؟
همین نسخه فعلی را هم آقای تبریزی مصاحبه کردهاند که وزارت ارشادیها نگران بودند سر نمایشش اتفاقی بیفتد… .
خب بشود! چطور فقط عدهای حق دارند سروصدا درست کنند و بقیه حق ندارند.