1

نظر بهزاد فراهاني درباره احمدي‌نژاد، مشايي و دولت فعلي/از کمک هزینه میلیاردی تا قطع بيمه!

سینماژورنال: مجمع عمومی انجمن بازیگران خانه تئاتر اول اسفندماه در حالی در سالن اصلی خانه تئاتر برگزار شد که گلایه های برخی از اعضای این مجمع و انتقادهای صریح آنها به مدیریت هنری در کانون توجه قرار گرفت.

به گزارش سینماژورنال از جمله این اعضاء بهزاد فراهانی بود که به صراحت مشکلات صنفی بازیگران تئاتر ایرانی و از جمله مشکلات بیمه ای را گوشزد کرد.

تقصیر خودمان است که اتحاد نداریم

بنا به اطلاعات ارائه شده در “ایلنا” بهزاد فراهانی در مجمع عمومی سالانه انجمن بازیگران با گلایه از دولتمردان عنوان کرد: اگر مسئولان گفتند انتخاب مدیران را به ما واگذار می‌کنند و نکردند یا اگر قرارداد‌ها و بیمه را کنار گذاشتند تقصیر خودمان است که اتحاد نداریم.

رحیم مشایی برای ساخت خانه تئاتر 1 میلیارد و 450 میلیون داد اما دولت جدید بیمه ما را قطع کرد
او افزود: همان احمدی نژادی که همه به من فحش دادند وقتی اینجا از او صحبت کردم یا وقتی رحیم مشایی را به تئاترشهر آوردم برای ساخت خانه تئاتر ١ میلیارد و ۴۵۰ میلیون تومان به ما کمک کرد؛ اما تنها کار دولت جدید این بود که بیمه ما قطع شد.

مرا در بیمارستان فیروزگر در اتاق زایمان معاینه کردند
فراهانی گفت: من را در بیمارستان فیروزگر در اتاق زایمان معاینه کردند و این در شرایطی است که مسئولان خودشان را فرهنگی معرفی می‌کنند. بله، مدیرکل هنرهای نمایشی فرد بسیار خوبی است ولی کاری جز آنچه معاون امور هنری می‌خواهد نمی‌تواند انجام دهد. آقای مرادخانی هم همینطور باید تابع وزیر باشد.




اعتراف شقایق فراهانی⇐ باید یاد می‌گرفتم که برای پسرم، بیشتر مادری کنم

سینماژورنال/احمد محمداسماعیلی: شقایق فراهانی از یک خانواده کاملا هنری پای به عرصه بازیگری گذاشت و اولین بار مخاطبان با چهره معصوم و غم زده اش با چشمان درشت در فیلم ” لیلا”ی داریوش مهرجویی آشنا شدند که قرار بود همسر دوم مردی بشود که زن اولش عقیم و نازا است.

با حضور در این فیلم توجه کارگردانها به سمت این بازیگر مستعد و خوش چهره جلب شد و در سالهای بعد توانست با برخی از کارگردانان شناخته شده سینما از قبیل بهرام بیضایی، ایرج قادری ، مهدی فخیم زاده ، داریوش فرهنگ و احمد امینی همکاری کند.

فراهانی طی سالهای فعالیتش توانسته با تسلط کامل انواع و اقسام شخصیتهای زن سینمایی و تلویزیونی از قبیل زن معصوم ، روستایی ، شهری ، روشنفکر ، سنتی ، وکیل ، دکتر، مهندس و غیره را بازی کند.

فراهانی فارغ التحصیل نقاشی از دانشگاه آزاد اسلامی است و از دوران کودکی همراه پدر و مادرش بهزاد فراهانی و فهیمه رحیمی نیا به بازی در تئاتر پرداخته است.

 “کلاشینکف” ، “شبهای تهران”، “پروانه ای در باد” ، “عاشقانه های تجریش” ، “خانه پدری” ، “مهمان” و سریالهای “انقلاب زیبا” ، “کلاه پهلوی” و “فوق سری” از جمله کارهای شناخته شده کارنامه کاری فراهانی محسوب می شوند.

با شقایق فراهانی که این روزها مثل همیشه پر کار است درباره فعالیتهای مختلفش، زندگی خانوادگی و نقش هایی که ایفا کرده است گفتگو کرده ایم.

این گفتگو پیش از این در “دنیای زنان” منتشر شده است.

*بازیگر قابل احترامی هستید. ضمن اینکه حضورتان در کارهای خیریه و زیست محیطی به شما وجهه متفاوتی می دهد. چقدر این نوع فعالیت ها برایتان در حکم یک دغدغه محسوب می شود؟

از بیست سال پیش مشارکت و حضور در این نوع فعالیت های اجتماعی جزو دغدغه های مهم زندگیم بوده است و گرم شدن کره زمین و تبعات زیست محیطش که متاسفانه سال به سال بدتر هم می شود همیشه به عنوان یک معضل فراگیر جهانی برایم مطرح بوده و اینکه بتوانم به آدمها این آگاهی را بدهم که باید بیشتر از اینها به فکر نجات و حفظ کره زمین باشند و چه کارهایی باید برای حفظ کره زمین انجام بدهیم برایم اهمیت داشته است. در هر جایی که در این حوزه ها کوچکترین کاری از دستم برآمده حضور داشته ام. رعایت موارد زیست محیطی در تمام عرصه ها برای آدمها شرایط زندگی بهتر را فراهم می کند و تک تک ملزمیم به آگاهی بخشی در این زمینه.

*در بخش حمایت از حیات وحش هم حضوری جدی دارید و در چند مستند در این باره حضور داشتید؟

حیات وحش هم جزئی از زندگی ومحیط زیست کره زمین است و باید دراین زمینه فرهنگ سازی هم انجام داد. چه خوب که تجربیات بازیگری من هم مجالی شود برای حمایت از این حیطه.

*با توجه به اینکه بازیگر محبوب و شناخته شده ای هستید آیا تا به حال تلاش کرده اید از محبوبیت خود در جهت آگاهی رسانی به مردمی که از این نوع فعالیتها اطلاعی ندارند استفاده کنید؟

به دفعات چنین کاری را انجام داده ام.

* بنابراین خیلی ها را از کارهای اشتباهشان در زمینه تخریب محیط زیست و کشتن حیوانات، آگاه کرده اید؟

من اسمش را اشتباه نمی دانم بلکه بیشتر عدم آگاهی است. الان سر صحنه هر فیلمی که بازی می کنم سعی می کنم با همکاری سایرین بعد از خوردن وعده های غذایی به تفکیک زباله ها بپردازیم و ظروف پلاستیکی جدا و شیشه ها نیز جدا در کیسه دیگری قرار گیرد و حتی المقدور کمتر از ظروف یکبار مصرف استفاده کنیم. همین ته سیگارهایی که عابران بی توجه کف خیابان می اندازند مدتها زمان صرف می شود که اثرش از بین ببرد و منشأ آلودگی است.

آذرخش فراهانی
شقایق فراهانی در کنار پدر و مادر و فرزندش

*در زندگی خانوادگی چطور آدمی هستید؟ بخصوص در رابطه با فرزندتان. به نظر می رسد به دلیل فاصله کم سنی میان شما و پسرتان رابطه تان متفاوت تر باشد.

اعتراف می کنم هرچقدر که سنم بالاتر می رود بیشتر از قبل به اشتباهاتم در رابطه با بزرگ کردن پسرم پی می برم. البته فکر میکنم همه پدر و مادرها در زندگی به چنین دیدگاهی می رسند. خدا را شکر در سال 94 رابطه بهتری با پسرم داشته ام و فکر می کنم بچه ها واقعا به وجود پدر و مادر نیازمند هستند و چون دوست در دور وبرشان زیاد دارند باید والدین وقت بیشتری را برای هدایت و حمایت آنها صرف کنند. اعتراف می کنم باید یاد می گرفتم که بیشتر برای پسرم مادری کنم.

*آیا دلیل این مسئله که کمتر برای پسرتان وقت گذاشته اید شرایط کاریتان بوده است؟

کار هم جزیی از این مسئله است اما به هر حال چنین اتفاقی افتاده است و مهم این است که از حالا به بعد از آن درس بگیرم و جور دیگری رفتار کنم.

*آیا تا به حال در رابطه با پسرتان دچار چالش جدی شده اید؟

کدام مادری است که با فرزندش درگیر این چالش های جدی نشده باشد. هر کسی بگوید که چنین اتفاقی برایش رخ نداده است واقعیت را کتمان کرده است. با گذر از این چالش ها است که مهر و عشق مادر-فرزندی محکم تر می شود.

*این شانس و موهبت را داشتید در خانواده ای رشد کنید که پدرتان بهزاد فراهانی نازنین و فرهیخته و مادرتان فهیمه رحیم نیا صبور و مهربان باشد. چقدر این خاستگاه خانوادگی به شما کمک کرد که انسان موفقی باشید؟

پدر و مادرم دو بال پرواز من در زندگیم هستند. در زندگی هر کسی پدر و مادر نقش مهم و کلیدی دارند و قطعا در زندگی من هم همین طور بوده است و طبیعی است که اگر در خانواده دیگری بودم سرنوشت دیگری پیدا می کردم.

*جزو معدود بازیگرانی هستید که این توانایی را دارید که هم در نقش زنان پایین شهری مثل کاراکترتان در سریال “فوق سری” و یا زنان پولدار و متشخص مانند کاراکترتان در “کلاه پهلوی” بازی کنید. چقدر این تنوع نقشی برایتان دارای اهمیت است؟

دوست دارم نقش های متفاوتی بازی کنم که بازیم برای مخاطب باورپذیر باشد و البته همواره سعی می کنم در نقش غرق شوم و دوری کنم از اینکه مخاطب دستم را بخواند. اگر مخاطب متوجه شود که من دارم نقش بازی می کنم این برایم شکست محسوب می شود.

*آیا به بازی رئالیستی اعتقاد دارید؟

زیاد به دنبال استفاده از این اصطلاحات نیستم!(باخنده). نقش باید باورپذیر بازی شود و به قول پدرم به شیوه استانیسلاوسکی(زندگی با نقش) علاقه بیشتری دارم.

شقایق فراهانی
شقایق فراهانی

*آیا دوست دارید در نقش هایی کم دیالوگ که این روزها بیشتر متداول شده بازی کنید؟ منظورم نقشهایی است که ایفای آنها را متکی بر بازی استیلیزه و حسی می دانند.

بله ، دوست دارم همه جور نقشی را بازی کنم و از جمله نقشهای متکی به حرکت و نه دیالوگ.

* برای نقش های مشابه در آثار مختلف مثل نقش هایتان در “کلاشینکف” و “فوق سری” چه تفکیکهای قائل می شوید که نقشتان رنگ آمیزی بشود؟

این تفاوتها برمی گرد به تحلیلها و تحقیقاتی که من درباره خود شناسی گذرانده ام و هنوز هم پیگیریش می کنم و هر چقدر می آموزم متوجه می شوم که چقدر کم می دانم. روند خودشناسی با جامعه شناسی و شناخت فرهنگها و خانواده ها کامل می شود. موقعی که درگیر شناخت از کاراکتری که قرار است بازی اش کنم می شوم، متوجه می شوم این امر می تواند باعث ارائه بازی بهتری بشود. نوع راه رفتن، آناتومی بدن، نوع حرف زدن، خندیدن و نظایر آن اله مانهایی هستند که یک شخصیت را کامل می کنند.

*آیا در آثاری که نیاز دارند به استفاده از لهجه سعی می کنید مشابه سازی لهجه را با معادلهای بیرونی انجام دهید یا سعی می کند مطابق فیلمنامه خودتان لهجه خلق کنید.

بستگی به کار دارد. مثلا در “فوق سری” بیشتر تغییر لحن حرف زدن بود تا لهجه و من صداسازی انجام دادم. البته دوست داشتم از لهجه برای این شخصیت استفاده کنم که به خاطر حساسیت های موجود از آن گذشتیم. در این سریال مهدی فخیم زاده با کم کردن زوائد و حواشی بازیم به من کمک زیادی کرد تا نقشم را شایسته تر بازی می کنم؛ نقش زنی ساده دل و مهربان که به کارهایش باور داشت و عاشق خانواده اش بود.

*برخی از کارگردانها مثل مهدی فخیم زاده در حین کار خیلی جدی و تا حدی عصبانی هم می شوند. شما با رفتارهای مختلف کارگردانها چگونه کنار می آئید؟

مهدی فخیم زاده استاد است و از ایشان آموختم. در مورد سایر کارگردانان هم سعی می کنم همه چیز را با احترام متقابل و دوسویه پیش ببرم.

*به عنوان آخرین پرسش می خواهم بدانم اوقات فراغت را چگونه سپری می کنید؟

بیشتر مواقع سرگرم بازی در فیلم ها و سریال ها هستم و اوقات فراغت کمی دارم و ترجيح مي‌دهم دراوقات فراغتم در درجه اول وقتی برای پسرم بگذارم و در درجه دوم با دوستانم معاشرت كنم چون واقعا دلم برای همه آنها تنگ می شود.




“داش آکل” با چشمان کاملا بسته یا “خوزه ساراماگو” چه ربطی دارد به صادق هدایت؟!

سینماژورنال/علی کیانی‌موحد: همسر دکتر:«چرا ما کور شدیم؟ نمی دانم! شاید روزی بفهمیم. می خواهی عقیده ی مرا بدانی؟ بله، بگو. فکر نمی کنم که ما کور شدیم، فکر می کنم ما کور هستیم، کور اما بینا. کورهایی که می توانند ببینند اما نمی بینند.»

پایان رمان «کوری» با جملاتی بود که مطالعه کردید. چند باری که این رمان را خواندم، هیچگاه معنایش را نفهمیدم تا به تماشای نمایش «گل و قداره» به کارگردانی بهزاد فراهانی نشستم. نه اینکه این نمایش بخواهد ذهن من را عوض کند بلکه اتفاقاتی در اجرای آن افتاد که متوجه شدم چقدر نابینا هستم!

«گل و قداره» همان «داش آکل» صادق هدایت است. داستانی مربوط به زمانی که قداره و قداره کشی در ایران مرسوم بوده و لوطی ها برای خود بروبیایی داشتند. کاک رستمی که عاشق بلقیس شده اما پدر بازاری بلقیس مخالف ازدواجشان است. «داش آکل» که یک شب از روی مستی به خواستگاری بلقیس رفت و از پدر جواب نه شنید و قداره اش را به امانت در خانه بلقیس گذاشت. بلقیس که دل در گروی داش آکل دارد و دختر بلقیس که داش آکل با دیدنش عاشق وی شد اما به خاطر مردانگی اش هیچگاه این موضوع را با فردی در میان نگذاشت.

نویسندگان داخلی خوبی که بهشان توجه نمی‌کنیم

اجرای این نمایش اثبات کرد هنوز هم در ادبیاتمان داستنهایی پر از حرف برای اجرا وجود دارد و می توان با استناد به آنها مخاطبانی که دل در گروی تکنولوژی و سینمای هالیوودی دارند را دو ساعت در جای خود نشاند و حتی به فکر وادار کرد.

کاری که بهزاد فراهانی این روزها با اجرای این نمایش در حال اثبات آن است و چند روز پیش نیز عارف لرستانی با کارگردانی تئاتر «شام آخر» که نویسنده اش فرهاد آئیش است، نشان داد حتی در عصر معاصرمان نیز نویسندگان بسیار خوبی وجود دارند که نوشته هایشان پرمحتواست و می توان از آن استفاده کرد.

اتفاقی که متاسفانه چند سالی است در تئاتر کشورمان نمی افتد و اکثر کارگردانها دل به گرو متنهای خارجی و نویسندگان بیگانه رفته اند که حتی برخی مواقع متن مورد نظرشان هیچ ربطی به جامعه ما نداشته و به اصطلاح «ایرانیزه» نشده است.

از خوزه تا صادق

اینکه «کوری» خوزه ساراماگو چه ارتباطی به «داش آکل» صادق هدایت دارد، هنوز در ذهن شما خوانندگان گرامی وجود دارد و می خواهم آن را برای شما شفاف سازی کنم.

چندی قبل به توصیه دکتر حسین خطیبی، قرار شد که انجمن نابینایان ایران تعداد 150 نفر از اعضای خود را به تماشای این تئاتر دعوت کند. اتفاقی که شنبه هفته قبل افتاد و سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر برای اولین بار شاهد جمع شدن عزیزان روشن دل در خود بود. صندلی ها به تدریج پر شدند و تمام ظرفیت سالن تکمیل شد. پیش از آغاز نمایش دکتر خطیبی کمی با تماشاچیان صحبت کرد و گفت قرار است چشم بندی به همه حضار داده شود تا آنها که از این نعمت الهی بهره می برند، چند دقیقه ای با نابینایان عزیز هم دل شوند. چشم بندها پخش شد و بسیاری از تماشاچیان از آن استفاده کردند.

من نیز از این قضیه استقبال کرده و پیش از آنکه گروه برای اجرا بر روی صحنه بیاید، چشم بند را به چشم زدم تا بدون هیچ قضاوت و پیش داوری بتوانم تئاتر را با دل مشاهده کنم. نمایش آغاز شد و نزدیک به صد و بیست دقیقه اجرای آن به طول انجامید. اجرای پر از موسیقی و حرکات که هیچکدام را مشاهده نکردم. به عنوان روزنامه نگار خیلی دوست داشتم که تئاتر را ببینم و چند باری حتی حس کنجکاوی ام به شدت تحریک شد و می خواستم چشم بند را بردارم اما به شدت با این حس جنگیدم و تا آخر اجرا دوام آوردم. از میانه داستان بود که یاد رمان «کوری» و جملات آخر داستان افتادم.

کورهایی که می توانند ببینند

این جمله به من اثبات شد که ما کورهایی هستیم بینا! زمانی که چشمان بسته بود، متوجه شدم که چقدر حس تصویرسازی در درون من مرده است! برای خودم هم جای تعجب داشت که حتی چهره بهزاد فراهانی را هم نمی توانستم تصور کنم! هیچ کدام از چهره های بازیگران را در ذهن خود نتوانستم مجسم کنم و حتی میزانسن صحنه را هم که هنگام ورود دیده بودم، از یاد بردم. این تئاتر به من اثبات کرد که چقدر نمی‌بینم! تا چه میزان به اطراف خود بی توجه هستم و حتی تفاوت رنگها را هم نمی توانم تشخیص دهم! تجربه دو ساعته تماشای تئاتر با چشمان بسته نقطه عطفی برای حس بینایی من بود.

گل و قداره
گل و قداره/عکسها: محبوبه خلجی

از سوی دیگر آن شب متوجه شدم که وقتی گفته می شود افراد نابینا، حسهای دیگرشان قوی تر است، یعنی چه؟! آن شب متوجه شدم که حتی چقدر نمی شنوم! در برخی صحنه ها، نمی توانستم تشخیص دهم که کدام شخصیت در حال دیالوگ گفتن است. تا آن شب صدا و تصویر برای من همیشه «سینک» بود و به راحتی می توانستم شخصیت های مختلف را تشخیص دهم اما شناسایی تنها از روی صدا؟! بسیار سخت است.

شاید به خودتان بگویید که رادیو گوش دادن هم چنین حسی دارد و شما چیزی را نمی بینید اما تفاوت عمده ای در این باره وجود دارد! شما رادیو را گوش نمی دهید بلکه می شنوید. تفاوت عمده ای است بین گوش دادن و شنیدن. هنگام پخش رادیو چشمانتان باز است و اکثرا مشغول انجام دادن کاری هستید. از شستن ظرف تا رانندگی و به همین دلیل می بینید. همین دیدن باعث می شود که ذهن شما مشغول آنالیز تصاویر دور و اطراف شده و کمتر بتوانید به چیزی که می شنوید، دقت کنید. اما تجربه تئاتر با چشمان کاملا بسته، بسیار متفاوت بود. تجربه ای که کمی هولناک بود. چند دقیقه ای ذهن من فقط درگیر این بود که اگر چشم بند را بردارم و واقعا نابینا بشوم، چه اتفاقی می افتد؟!

شقایق فراهانی: فکر می کردم که نمی توانم تمام نمایش را دوام بیارم

شقایق فراهانی یکی از مهمانهای ویژه نمایش پدر بود. وی سالها قبل خودش در این نمایش بازی کرده اما معتقد بود که این بار اتفاق جدیدی برایش افتاده است: البته تجربه بسیار حیرت انگیزی بود. برای اولین بار همیشه من روی صحنه بودم و کارها را به عنوان یک بیننده یا بازیگر تجربه کرده ام اما امشب تجربه خیلی خاصی بود! فکر می کردم که نمی توانم تمام نمایش را دوام بیارم یا ممکن است این نمایش برایم خسته کننده شود اما الان جنس دیگری از تئاتر را تجربه کردم که برایم بسیار جذاب بود. اینکه بخواهم با تصویرسازی، تئاتری را ببینم.

مردم چه می گویند؟!

خانم 29 ساله هم عنوان کرد: سعی می کردم به حس ها و صداهای اطراف خودم توجه بیشتری کرده و از شنوایی ام بیشتر کمک بگیرم اما پس از مدتی چهره بازیگران، مدل لباس، دکور و صحنه باعث شد تا چشم بند را بردارم و تئاتر را تماشا کنم. آن زمان متوجه شدم که نابینایان واقعا صبور هستند.

گل و قداره
گل و قداره

بهزاد فراهانی: امشب متوجه شدم تخیل یک نابینا در وصل کردن لحظه چگونه است

بهزاد فراهانی از اینکه کارش توسط دوستان روشندل دیده شده، بسیار هیجان داشت: امشب متوجه شدم تخیل یک نابینا در وصل کردن لحظه چگونه است! فکر می کنم چیزی که در ذهن تماشاگر نابینای امشب گذر می کرد با نمایش من متفاوت بود، نه به این معنا که کم بود. نه، خیلی هم بیشتر بود چرا که تخیل آنها میزانسن دیگر،آدم های متفاوت، رنگ و سخن متفاوتی داشت. من در کودکی کارگری می کردم. کار من پر کردن کامیون های سیمان بود. من و سه نفر دیگر با بیل باید سیمان ها را درون کامیون می ریختیم. روزی 25 کامیون باید پر می کردیم. یک روز هوا بارانی بود و کارم طول کشید. خیلی دیر به کلاس رسیدم. استاد خضرایی که استاد ادبیات من بود، نابینا بود. به این تصور که متوجه ورود من به کلاس نمی شود، در کلاس را باز کرده و آرام خواستم وارد شوم که استاد با صدای بلند گفت فراهانی چرا دیر آمدی؟ گفتم که من کارگری می کنم و امروز کارم طول کشید. گفت بیا جلو! دستانم را لمس کرد و متوجه شد دروغ نمی گویم. دفتردار را صدا کرد گفت تا زمانی که من اینجا درس می دهم فراهانی نباید پولی پرداخت کند و همیشه مدیون استاد هستم.

خیلی بهتر از مردم می توانیم تصویرسازی نسبت به محیط پیرامون خود داشته باشیم

جمالی به عنوان رییس انجمن نابینان نیز نظر جالبی درباره این تجربه داشت: این حسی که دوستان بینا بدست آوردند کمی نزدیک به حس نابینایان بود. اینگونه نیست که ما همه چیز را سیاه ببینیم و یا تصویری از جهان پیرامون خود نداشته باشیم. اتفاقا با آموزشهایی که از ابتدای نابینایی به ما داده می شود، خیلی بهتر از مردم می توانم تصویرسازی نسبت به محیط پیرامون خود داشته باشیم.




روایت عجیب بهزاد فراهانی از دیدار با صادق هدایت و پولی که از او گرفت…

سینماژورنال: بهزاد فراهانی بازیگر، نویسنده و کارگردان ایرانی اخیرا نمایشی با عنوان “گل و قداره” را روی صحنه برده است.

به گزارش سینماژورنال این نمایش با گرته برداری از داستان معروف “داش آکل” صادق هدایت نوشته شده است.

فراهانی  پیش از این و حدودا شانزده سال قبل هم این نمایش را روی صحنه برده بود و حالا چنان که خودش بیان کرده اجرای تازه اش از ادا و اطوارهاي اين روزهاي تئاتر مبراست.

فراهانی در گفتگویی به بهانه اجرای این نمایش که با “اعتماد” انجام شده با اشاره به گرته برداری از داستان صادق هدایت، ماجرای جالب آشنایی خود با صادق هدایت و دیدار روبرو با وی را بیان کرده است.

وقتی هدایت را دیدم نمی دانستم کیست

وی درباره نخستین بازی که هدایت را دیده بود می گوید: بچه كه بودم دستفروشي مي‌كردم. تصنيف مي‌فروختم. مي‌خواندم و آن را دوزار مي‌فروختم. يك‌بار با كلك وارد كافه نادري شدم. وقتي {صادق هدایت} را ديدمش، من كه نمي‌دانستم كيست، نشسته بود و كلاهش را روي ميز گذاشته بود. صدايم كرد و رفتم جلو. مسوول كافه آمد مرا بيرون كند. گفت بگذار بماند و من جلو رفتم. گفت بنشين و نشستم.

هدایت بهم شیرکاکائو داد

فراهانی ادامه می دهد: خلاصه هدایت بهم شيركاكائو داد و بعد همه تصنيف‌هايم را خريد و پنج تومان بهم پول داد. مي‌داني پنج تومان چقدر بود؟ پنج تومان خيلي پول بود. بعد هم وقتي خواستم تصنيف‌ها را بهش بدهم گفت نه يكيش براي من كافي است.

شروع عاشقی ام از همان اسکناس پنج تومانی بود

این نویسنده و کارگردان خاطرنشان می سازد: بعدها عكسش را در كتاب‌هاي دايي‌ام ديدم. روي جلد ديدم. من عاشق هدايت هستم. شروع عاشقي‌ام از همان پنج تومان بود چون باعث شد فيلم‌هاي خوب ببينم. نون خامه‌اي بخورم. ساندويچ خوردم. ليموناد خوردم و كلي كيف كردم. به همين دليل دوست داشتم كاري كنم.

بهزاد فراهانی در پاسخ به این سوال که آیا “گل و قداره” به نوعي اداي ديني به همان پنج‌توماني است كه از هدايت گرفته تأکید می کند: بله. چرا نه. خب خيلي خوب بود!

پی نوشت سینماژورنال:

وجه اعجاب برانگیز روایت بهزاد فراهانی از دیدار با هدایت، اختلاف سنی این دو نفر و بازه زمانی حیات این دو است.

صادق هدایت در انتهای سال 1329 از ایران رفته و در فروردین 30 هم در پاریس خودکشی کرد.

از آن سو بهزاد فراهانی متولد بهمن 1323 بوده و در بهترین حالت احتمالا باید 6 سالی می داشته که بتواند به دستفروشی در لاله زار بپردازد.

طبیعی است که در این حالت فراهانی درست در آخرین روزهای حضور هدایت در ایران با او دیدار کرده است و آن هم در شرایطی که هدایت در اوج بحران روحی خویش قرار داشته است.

اینها را بگذارید کنار اینکه فراهانی متولد روستای درمنک از توابع فراهان در استان مرکزی است و تا مدتها در زادگاهش زندگی می‌کرده است و نه در تهران!

 




برادر گلشیفته از همکاری با آزاده نامداری می‌گوید+عکس

سینماژورنال: آذرخش فراهانی پسر بهزاد فراهانی که در زمینه نقاشی تحصیل کرده است بعد از پدر و مادر و خواهرانش به عرصه بازیگری وارد شد.

به گزارش سینماژورنال او که با تازه ترین فیلم پرویز شهبازی “نسیم” وارد عرصه بازیگری شده و در این فیلم با آزادی نامداری مجری پرحاشیه تلویزیون همبازی است درباره این تجربه به “باشگاه خبرنگاران جوان” می گوید: حضورم در کنار گروه حرفه‌ای و ارزشمند «نسیم» سعادتی بود که نصیبم شد و از این بابت بسیار خوشحالم. همبازی شدن با آزاده نامداری، ساغر قناعت و ساعد سهیلی عالی بود.

شهبازی به طور تصادفی مرا انتخاب کرد

وی می افزاید: حضورم در فیلم سینمایی «نسیم» تنها برای کسب تجربه بود، پرویز شهبازی به طور تصادفی مرا دید و برای بازی در «نسیم» انتخاب کرد.

فراهانی در خصوص فعالیت در سینما گفت: در مورد ادامه فعالیتم در عرصه سینما به عنوان یک بازیگر،‌ پس از اکران فیلم سینمایی «نسیم» تصمیم می‌گیرم اما هر چه که باشد حتی اگر در این عرصه هم فعالیت کنم به آن به چشم یک شغل نگاه نخواهم کرد.

پدرم مرا راهنمایی کرد

پسر بهزاد فراهانی افزود: پدرم در مورد فیلم و صحنه بسیار مرا راهنمایی کرد.

گفتنی است آذرخش فراهانی فرزند بهزاد فراهانی (بازیگر پیشکسوت تئاتر، تلویزیون و سینما) متولد 1360 دارای لیسانس نقاشی در خانواده‌ای هنرمند تربیت شده که سابقه سال‌ها فعالیت موسیقیایی و بازی‌های جزئی در تئاتر‌های مختلف را داشته است و برای اولین بار در فیلم سینمایی «نسیم» به سینما آمده است.

نسیم
آذرخش فراهانی و آزاده نامداری در “نسیم”



اندیشه فولادوند و لعیا زنگنه در “پشت بام تهران”+عکس

سینماژورنال: اندیشه فولادوند بازیگر و ترانه سرا و لعیا زنگنه بازیگر بناست در یک کار مشترک با هم همکاری کنند.

به گزارش سینماژورنال این کار سریالی است با نام “پشت بام تهران” که تصویربرداری آن این هفته در تهران آغاز می‌شود.

 مجموعه تلویزیونی «پشت بام تهران» به کارگردانی بهرنگ توفیقی، تهیه کنندگی زینب تقوایی و با فیلمنامه ای از سعید نعمت ا… این هفته کلید می خورد.

کامبیز دیرباز، آزاده صمدی، ثریا قاسمی، لیندا کیانی، بهزاد فراهانی، کریم اکبری مبارکه، خسرو شهراز، علیرضا آرا، نوید خداشناس، علی صالحی و مجید واشقانی و (با حضور) اندیشه فولادوند و لعیا زنگنه گروه بازیگران سریال را تشکیل می‌دهند.

قرار است چهار بازیگر شناخته شده دیگر نیز به پروژه اضافه شوند. در خلاصه داستان سریال آمده است: آدمهایی از همین سرزمین در شرایط و روابط دشوار، در سر راه هم قرار گرفته‌اند و این قرار گرفتن زندگی آنان را دستخوش تغییراتی می‌کند.

سایر عوامل این ملودرام اجتماعی که در گروه فیلم و سریال شبکه اول سیما تولید می‌شود، عبارتند از:

مدیر تولید: مهدی بدرلو، مدیر تصویربرداری: خسرو دادگر مرام، طراح گریم: مهری شیرازی، صدابردار: هادی افشار، صداگذار: مهرداد جلوخانی، جانشین تولید: فواد بوربور، طراح صحنه: امیرحسین حداد، طراح لباس: محمد صادقی، منشی صحنه: بیتا ارسطویی، برنامه ریز: فرزاد رحمانی، گروه کارگردانی: حسین دیردار، امیر کهکشان، نوید کریم زاده، مدیر تدارکات: حامد پرهیز، دستیار تهیه: محمد نبی تقوایی ،عکاس: بهرنگ دزفولی زاده و مشاور رسانه ای:هادی داداشی.

پشت بام تهران
تست گریم اندیشه فولادوند در “پشت بام تهران”
پشت بام تهران
تست گریم لعیا زنگنه در “پشت بام تهران”




نوه بهزاد فراهانی هم بازیگر شد!+عکس

سینماژورنال: خانواده فراهانی ها همچنان در حال تربیت بازیگر و ارائه به سینما هستند.

به گزارش سینماژورنال بعد از بهزاد فراهانی و همسرش فهیمه رحیمی نیا که هر دو سوابق بازیگری دارند، این دخترانش شقایق و گلشیفته بودند که بازیگر شدند.

اخیرا آذرخش فراهانی فرزند پسر بهزاد هم با بازی در “نسیم” پرویر شهبازی بازبگری را تجربه می کند.

در تازه ترین مورد سام حسامی نوه بهزاد فراهانی و پسر شقایق نیز کاندیدای بازی در فیلمی به نام “ناسازگار” شده است.

این فیلم به تهیه کنندگی امیر پورکیان که اخیرا تولید درام نه چندان جذاب “دریا و ماهی پرنده” را برعهده داشت تولید میشود.

“ناسازگار” یک درام خانوادگی و ارتباط یک مادر و فرزند با بازی شقایق فراهانی و فرزندش را روایت می کند.

فیلمنامه کار را علی اصغری نگاشته و امیر جدیدی بازیگر “رخ دیوانه” هم در فیلم حضور خواهد داشت.

کارگردانی “ناسازگار” را شبنم عرفی نژاد برعهده خواهد داشت که پیش از این یک فیلم سینمایی با نام “پشت در خبری نیست” را ساخته بود.

شقایق فراهانی در کنار فرزندش امید حسامی
شقایق فراهانی در کنار فرزندش امید حسامی




بهزاد فراهانی: در بورکینافاسو هم نامه را پاسخ می‌دهند اما در اینجا…

سینماژورنال: در این‌روزها که از آغاز ماه رمضان سپری شده و سریال‌ها و برنامه‌های مناسبتی دوباره روی آنتن تلویزیون رفته‌اند، انتقاد به محتوای برنامه‌ها، بیش‌ازپیش بوده.

به گزارش سینماژورنال در بین برنامه‌های مختلف، تاکنون «ماه‌عسل» و «پایتخت٤» زیر تیغ نقد بوده‌اند، از همین‌رو عسل عباسیان در “شرق” در گفت‌وگویی با بهزاد فراهانی، هنرمندی که سال‌ها در تلویزیون حضور مستمر داشته و هم‌اکنون نامش در تیتراژها به چشم نمی‌خورد، دلیل افت کیفی برنامه‌های سیما را جویا شده‌است.

فراهانی نیز به مانند همیشه با صراحت به انتقاد از مدیرانی پرداخته است که جواب امثال او را نمی دهند.

متن کامل گفتگوی فراهانی را در ادامه می خوانید:

 سریال‌ها و برنامه‌های ماه رمضان را چطور ارزیابی می‌کنید؟
مدت‌هاست تلویزیون تماشا نمی‌کنم. با تلویزیون قهرم. فقط یک عده آدم را دورهم جمع کرده اعم از دوست و رفیق، که بی‌فکر و برنامه‌ریزی، دورهم جمع می‌شوند و برنامه می‌سازند و دستمزدها را بین خودشان تقسیم می‌کنند. متأسفانه شرایط کنونی تولید در تلویزیون، شرایط خوبی نیست ، ازهمین‌رو مدت‌هاست تلویزیون نمی‌بینم.
  این شرایطی که به آن اشاره کردید، چطور به وجود آمده؟
شرایط با سوءمدیریت مسموم شده است. سنت جاافتاده‌ای که از دوره آقای ضرغامی باقی مانده است. اساس این شیوه، چنین است که کار را بین خودمان و رفقایمان تقسیم کنیم.
  چرا شما هنرمندان برای بهبود وضعیت آستین بالا نمی‌زنید؟
واقعیت این است که ما تلاش کردیم و جواب نگرفتیم. از طرف خانه تئاتر به نمایندگی از دوهزارو٥٠٠ هنرمند در نخستین روزهای انتصاب آقای سرافراز نامه نوشتیم و درخواست ملاقات کردیم تا نظراتمان را مطرح کنیم، اما ایشان ما را نپذیرفتند.
  پاسخشان به نامه شما چه بود؟
موضوع این است که اصلا به نامه ما پاسخی ندادند چون ظاهرا ایشان مقامشان بالاتر از آن است که به عده‌ای هنرمند پاسخ دهند! وقتی این اتفاق افتاد و چنین برخوردی رخ داد، ما فهمیدیم دیگر تلویزیون مال ما نیست. منِ کارمندِ تلویزیون، آن زمان نامه را شخصا بردم دفترشان و با دو دستم تقدیم کردم به مدیر دفترشان. خواهش کردم لطف کنند ما را بپذیرند تا لااقل حضوری به ایشان تبریک بگوییم، اما ایشان ما را نپذیرفتند. فکر می‌کنم حتی در کشور بورکینافاسو هم نامه را پاسخ می‌دهند، چه برسد به اینکه عده‌ای هنرمند که سال‌ها برای این رسانه تلاش کرده‌اند، به مدیر آن نامه بنویسند و درخواست ملاقات کنند و دریغ از یک پاسخ!
  نویسندگان این نامه چه کسانی بودند؟
شورای‌عالی خانه تئاتر و رؤسای ١٤ انجمن زیرمجموعه خانه تئاتر.
  مضمون نامه چه بود؟
به ایشان خوشامد گفته بودیم و برایشان نوشته بودیم دلمان می‌خواهد از نزدیک ایشان را ببینیم و مبادلات فکری داشته باشیم. نوشتیم قصد داریم برای تلویزیون تئاترهایی تولید کنیم که علاوه بر بالابردن سطح کیفی برنامه‌های تلویزیون، ارزان هم تمام می‌شود، تولیدات را بالا می‌برد و مخاطبی که طی این سال‌ها از تلویزیون بریده و به سمت ماهواره گرایش داشته را باز به سمت تماشای تلویزیون می‌کشاند.
  دلیل قهر مخاطب تلویزیون و گرایشش به ماهواره را چه می‌دانید؟
انحصاری‌بودن تلویزیون. امروزه برنامه‌سازی و تولید محتوا در این رسانه، انحصاری یک عده افراد خاص است. که اغلب رفیق‌اند و سلایق شبیه به هم دارند و سلیقه‌ای که شبیه خودشان نباشد را نمی‌پذیرند. امروزه اگر به ‌کارهای دهه٧٠ که من و دوستانم در این حرفه در آنها حضور داریم، رجوع کنید و مقایسه کنید با برنامه‌های کنونی، متوجه این تفاوت چشمگیر می‌شوید. آن زمان ژانرهای گوناگون، افراد متفاوت و سلیقه‌های مختلف در برنامه‌سازی وجود داشت، اما امروز تولید محتوا هم، مثل مدیریت اختصاصی است، یعنی فقط به عده‌ای خاص اختصاص دارد.
  چطور می‌توان این انحصار را از بین برد؟
ازبین‌بردنش که دست مدیران است. آنها باید تصمیم بگیرند. اگر می‌گویند این رسانه، رسانه ملی است، بی‌شک هنرمندان ملی همه باید در آن سهیم باشند. چنانچه تلویزیون تولیدکنندگانی از نحله‌های مختلف فکری و اندیشه را نداشته باشد، مخاطبش – مثل همین حالا- می‌رود پشتِ «حریم سلطان» در ترکیه.
 اما چه‌چیزی باعث شده مخاطب، سریال‌های پرزرق‌وبرق ماهواره‌ای را به برنامه‌های تلویزیون ترجیح دهد؟
وقتی ما در تلویزیونمان، کار خوب و سالم و بدون ایراد تحویل ندهیم، به این وضع دچار می‌شویم. مقصر خود ماییم که اثر وزین تولید نمی‌کنیم و مخاطب بنا به نیازش می‌رود سمت همان برنامه‌های پرزرق‌وبرق تلویزیون‌های بیگانه.