1

مرگ دیلاقی که به همسر بیضایی سیلی زد!+عکس

سینماژورنال: عرش پورزارعی بازیگر نقشهای مکمل سینمای ایران که سابقه ساخت فیلمهای کوتاه هم داشت دیروز درگذشت.

به گزارش سینماژورنال البته که نام پورزارعی نه برای مخاطبان عام سینماها و نه برای منتقدان چندان آشنا نیست اما کمی دقت در سوابق او مشخص می سازد که وی بازیگر نقشی کوتاه در یکی از زیباترین نوآرهای تاریخ سینمای ایران یعنی “سگ کشی” است.

عرش در “سگ کشی” ساخته بهرام بیضایی در قالب کاراکتر “دیلاق” ظاهر شده بود؛ به گزارش سینماژورنال “دیلاق” مردی غول پیکر و اجیرشده بود که برای یک تازه به دوران رسیده به نام “افرندی”(کاظم افرندنیا) کار می کرد و وظیفه اش تهدید “گلرخ کمالی” بود تا درباره اینکه چرا دیرتر از بقیه طلبکاران سراغ او رفته توضیح دهد.

در این نقش عرش سیلی جانانه ای را هم به صورت مژده شمسایی همسر بیضایی که ایفاگر کاراکتر گلرخ کمالی بود نواخت.

جالب اینجاست که همین نقش کوتاه در “سگ کشی” آخرین تجربه بازیگری عرش پورزارعی شد و وی که از اواسط دهه 50 کار بازیگری را آغاز کرده بود بعد از این فیلم دیگر در هیچ اثری ایفای نقش نکرد.

عرش پورزارعی نشسته روی صندلی در پشت صحنه "سگ کشی"
عرش پورزارعی نشسته روی صندلی در پشت صحنه “سگ کشی”

كريم پورزارعي که با نام هنری عرش فعالیت می کرد متولد تبریز بود و نگارش سناریوی “مأموریت آقای شادی” ساخته محمدرضا زهتابی که علیرضا خمسه نقش اصلی اش را بازی میکرد نیز در کارنامه اش به چشم می خورد.

 مراسم تشییع عرش پورزارعی پنج‌شنبه اول مرداد ماه از مقابل منزل این هنرمند از خیابان دربند، میدان باغ شاطر، خیابان میری، کوچه دوستان پلاک 6 انجام می‌شود.




چه شد که حسین پناهی جای خسرو شکیبایی را در “روز واقعه” گرفت؟+عکس

سینماژورنال: 28 تیرماه سالگرد درگذشت خسرو شکیبایی است. بازیگری که طی سالهای فعالیتش در سینما و تلویزیون آثار ماندگار بسیاری برجای گذاشت.

به گزارش سینماژورنال عبدا.. اسکندی گریمور برجسته وطنی به بهانه سالمرگ شکیبایی، تصویر اجتماعی گریمی عجیب و غریب از این بازیگر را منتشر کرده است؛ تصویری که برای اغلب مخاطبان این پرسش را به وجود آورده که مربوط به کدام کاراکتر شکیبایی است.

تحقیقات سینماژورنال حکایت از آن دارد که این تصویر مربوط است به گریم خسرو شکیبایی برای بازی در درام ماندگار “روز واقعه”؛ “روز واقعه” یک بار در دهه 60 وارد پیش تولید شد و البته حدودا 10 دقیقه ای از کار هم فیلمبرداری شد اما کار به ناگاه و به دلیل پاره ای مخالفتها تعطیل شد.

در آن هنگام بنا بود ایرج نوذری فرزند منوچهر نقش اصلی فیلم یعنی نقش “شبلی” یا همان “عبدا..” جوان نصرانی را ایفا کند و البته تست گریم خوبی هم روی چهره وی زده شد.

خسرو شکیبایی با گریم روز واقعه
خسرو شکیبایی با گریم نگهبان بتها در “روز واقعه”

یکی دیگر از بازیگرانی که در تیم اولیه بازیگران حضور داشت خسرو شکیبایی بود که بنا بود ایفای نقش نگهبان معبد بتها را برعهده داشته باشد.

گریمی که عبدا.. اسکندری بر چهره شکیبایی زده بود به شدت مورد توجه کارگردان شهرام اسدی قرار گرفته بود با این حال در نهایت کار به سرانجام نرسید تا چند سال بعد که “روز واقعه” با گروهی دیگر وارد پیش تولید شد.

در تیم جدید بازیگران این حسین پناهی بود که جای شکیبایی را در “روز واقعه” گرفت و نگهبان معبد بتها شد و البته یکی از زیباترین دیالوگهای این فیلم که توسط بهرام بیضایی نگاشته شده بود از زبان وی بیان شد آنجا که می گوید: چرا به بتهای مرده سنگ بزنم، وقتی بت های زنده فراوانند…




انتقادات عجیب و غریب بازیگر زن “رسوایی” از همه چیز و همه کس؛ از ده‌نمکی گرفته تا فرهادی و فرحبخش و برنامه “هفت”/این بازیگر اکنون در فرانسه اقامت دارد

سینماژورنال: محبوبه بیات بازیگری را از دهه 50 با بازی در “گوزنها”ی مسعود کیمیایی آغاز کرد و در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز تجربه همکاری با کارگردانانی نظیر بهرام بیضایی، علی حاتمی، تهمینه میلانی، محمدعلی سجادی، مهدی صباع زاده و بسیاری دیگر را پشت سر گذاشت.

به گزارش سینماژورنال بیات از دهه 80 به بعد در سینمای ایران کم کارتر شد تا آن که در آخرین حضورهای سینمایی اش نقشهایی کوتاه در “رسوایی” و “هیس! دخترها فریاد نمی زنند” را ایفا کرد.

این بازیگر 66 ساله چند ماهی است که از ایران کوچ کرده و در فرانسه روزگار می گذراند و البته به مانند اغلب بازیگرانی که از ایران مهاجرت می کنند در گفتگوهایش بیشتر نیمه خالی لیوان سینمای ایران را دیده.

وی در تازه ترین گفتگویی که با یکی از رسانه های آن ور آبی انجام شده است نیز خستگی خود از اینکه تلاشهایش در بازیگری به ثمر نرسیده را دلیل اصلی مهاجرتش دانسته و در کنار آن انتقادات عجیب و غریبی را از سینمای ایران، بازیگرانش و کارگردانان مختلف آن مطرح کرده است.

جالب است که بیات در کنار انتقادات فراوان از سینمای ایران از این می گوید که چون سینمای دهه شصت سینمای خوبی بوده او نیز نقش اول فیلمها را بازی می کرده است!!!

سینماژورنال بخشهایی از گفته های محبوبه بیات را در ادامه ارائه می کند:

بازیگران امروزی مردم را کفش خودشان هم حساب نمی کنند

فیلم‌های قبل از انقلاب از یک جاذبه‌هایی برخوردار بودند که فیلم‌های بعد از انقلاب همان جاذبه‌ها را هم ندارند و آن هم “بازیگران خوب” بود. بازیگرانی که سینما را می‌شناختند؛ محبوب بودند و مردم برای‌شان احترام قائل بودند. اما بازیگران امروزی، مردم را کفش خودشان هم حساب نمی‌کنند.

فرحبخش تمام فیلمهای قبل از انقلاب را آداپته می کند

الان هم به هر حال، چهار تا فیلم خوب در سال ساخته می‌شود و بقیه آثار کاملا “تجاری” برای قشر جوان هستند. اما مساله این است که الان مثلا آقای فرح‌بخش تمام قصه‌های فیلم‌های قبل از انقلاب را آداپته و به‌ روز می‌کند و دوباره می‌سازد؛ از فیلم “عروس فرنگی” [به کارگردانی نصرت‌الله وحدت، محصول سال ۱۳۴۳] با بازی خانم پوری بنایی بگیرید تا خیلی موارد دیگر. فیلم‍‌‌های امروزی، در حقیقت همان فیلم‌ها هستند که فقط آداپته شده‌اند؛ خانم‌ها روسری گذشته‌اند و فیلم را دوباره ساخته‌اند. به جای رقص و کافه هم جنگ و جبهه را می‌گذارند

ایشان خودشان فیلم نمی سازد

به نظر من اصلا ایشان{مسعود ده نمکی} خودش فیلم نمی‌سازد بلکه یک فرد دیگری این کار را برایش انجام می‌دهد. به خاطر این‌که وقتی من از آقای ده‌نمکی خواستم که درباره سناریو و نقش با هم صحبت کنیم، ایشان اصلا حرفی برای گفتن نداشت و اصلا نیامد. من حدسم این است که اگر کسی چیزی را نوشته باشد، باید بتواند از آن دفاع کند. مثلا به او گفتم هر فرد لال، حرکات و بازی مخصوص به خودش را دارد؛ چون یک نفر سکته کرده، دیگری لال مادرزاد است و یک نفر دیگر هم شوکه شده؛ وقتی از آقای ده‌نمکی توضیح خواستم، ایشان اصلا جوابی نداشت. در موقع کار هم، چون ایشان اصلا به من توضیحی درباره نقشم نداده بود، به مشکل خوردیم. به من می‌گفت «بازی شما غلط است» و بسیار بد … رفتار می‌کرد. در حالی که تمام وقتش را برای خانم‌های جوان بازیگر می‌گذاشت و نگران بود آنها لنز داشته باشند یا خیر و لنزشان چه رنگی باشد؛ چطور خوشگل‌تر باشند و لباس‌شان چه باشد به خاطر این‌که آن‌ها را برای جلب تماشاگر لازم داشت. آقای ده‌نمکی اصلا سینمایی و هنری فکر نمی‌کند…

در دهه شصت شاهد آثار خوبی بودیم که من هم نقش اول آنها بودم!

در دهه شصت که به نوعی دهه اول انقلاب بود و برخی افراد هنوز روی‌شان باز نشده بود… شاهد تولید آثار خوبی بودیم که من هم نقش اول این فیلم ها بودم. فضای دهه شصت، فضای سینمایی بود اما الان دوباره همان شوها و جلب توجه تماشاگر برای پول درآوردن مطرح است.

اگر کسی از هفت خوان رستم رد نشده باشد نمیتواند در “هفت” حضور پیدا کند

درباره برنامه‌های زنده‌ای که شما در تلویزیون می‌بینید، مثل برنامه “هفت” اگر کسی از هفت‌خان رستم رد نشده باشد، امکان ندارد که بتواند در آن‌ها حضور داشته باشد. مسئولان این برنامه از کسانی دعوت می‌کنند که به قولی “خودی” هستند و اجازه اعتراض دارند؛ امثال من به این برنامه‌ها راه پیدا نمی‌کنند. من در ایران اصلا به برنامه زنده دعوت نمی‌شدم؛ فقط یک بار هم که از دست‌شان در رفته بود و ماه رمضان به یک برنامه زنده رفته بودم، به مجری برنامه گفته بودند این قدر حرف بزند که من اصلا دهنم باز نشد! {می‌خندد} کسانی به برنامه‌های زنده دعوت می‌شوند که از قبل به آنها دیکته شده باشد که باید چه چیزهایی بگویند و چه چیزهایی نگویند.

فرهادی قرار بود بیاید تا گفتگو کنیم اما نمی دانم چه شد که هرگز ایشان را ندیدم

من یادم است اصغر فرهادی هنوز “اصغر فرهادی” نشده بود که یک بار به من زنگ زد و درباره یک متنی با هم صحبت کردیم. من به او گفتم «آقای فرهادی بیا بنشینیم از دید زنانه هم به این قصه نگاه کنیم چون من یک زن و زن آزاده‌ای هستم که ذهنم گسترده‌تر از زنان عادی است». قرار هم شد که بیایند و گفتگو کنیم اما نمی‌دانم چه شد که دیگر هرگز ایشان را ندیدم. بعدها که موفق شدند از موفقیت ایشان خیلی خوشحال شدم چون بسیار آدم باشعور و بافهمی است.




بهاره رهنما در تست گریم اثر جاودانه بهرام بیضایی+عکس

سینماژورنال: بهاره رهنما هرچند از اوایل دهه 70 و با بازی در یک اثر اکشن به نام “افعی” وارد سینما شد اما تقریبا یک دهه ای طول کشید تا با “نان عشق و موتور 1000” به مخاطبان شناخته شود.

به گزارش سینماژورنال رهنما در  این یک دهه در فیلمهای مختلفی بازی کرد و در تست گریم برخی از پروژه های شاخص سینمای ایران هم ظاهر شد.

از جمله پروژه هایی که بهاره رهنما در آن دوران برای بازی در آن تست داد “روز واقعه” بود؛ فیلمی با فیلمنامه درخشان بهرام بیضایی که همچنان عاشورایی ترین اثر تاریخ سینمای ایران به شمار می رود.

رهنما به تازگی با قرار دادن تصویر تست گریمش در این پروژه  در صفحه اجتماعیش به واقعه نگاری حضورش برای این تست پرداخته است.

دقیقه به دفیقه آن روز یادم است

بهاره رهنما در این واقعه نگاری آورده است: هنوز شوق 22 سال پیش وقتی استاد گریم ایران عبدا.. اسکندری در آینه به صورتم نگاه میکرد و با زمزمه ترانه ای فکر می کرد و بعد رو به مجریش میگفت که چه کند یادم هست! برای نقش “راحله” تست می شدم دقیقه به دفیقه آن روز یادم است.

همکاری لادن مستوفی منتهی شد به وصلتش با کارگردان

وی ادامه داده است: اما به هر حال قسمت نبود و دوست و همکار خوبم خانم لادن مستوفی این نقش را بازی کردند و این همکاری منتهی شد به وصلتشان با کارگردان آن کار شهرام اسدی و البته بازی بسیار خوب ایشان…
بهاره رهنما
بهاره رهنما با تست گریم “روز واقعه”



انتقاد احمد طالبی‌نژاد از کارگردانی که خود را همتراز بیضایی قلمداد کرده؛ ما خرفتيم و قادر به درك عمق استعداد و نبوغ شما نيستيم/از ایران برويد بلكه جهانيان شما را درك كنند

سینماژورنال: احمد طالبی نژاد منتقد پیشکسوت سینمای ایران در سالهای اخیر کمتر نوشته اما هرگاه که نوشته سعی کرده برخلاف برخی همدوره ای هایش، صریح بنویسد.

به گزارش سینماژورنال طالبی نژاد در تازه ترین یادداشت خود نیز صراحت را چاشنی کار خویش کرده تا به انتقاد از رفتار نادرست یکی از کارگردانان تئاتر بپردازد.

طالبی نژاد که در شبی از شبهای اجرای نمایش “فهرست” رضا ثروتی مهمان این نمایش بوده و در انتهای نمایش با سخنان عجیب و غریب این کارگردان که از مهاجرت و دلایلش برای مهاجرت، روبرو شده، با نگارش یادداشتی برای “اعتماد” به انتقاد از این کارگردان پرداخته است.

سینماژورنال متن کامل یادداشت طالبی نژاد را ارائه می دهد:

گاهی سکوت نشانه بلاهت است

گاهي سكوت سرشار از ناگفته‌ها نيست وكار به جايي مي‌رسد كه سكوت نشانه بلاهت است. گاهي جواب‌هاي فقط هوي است. چند سالي است كه دارم تمرين مي‌كنم صبور باشم و از تندي و تلخي زبان و قلمم بكاهم بلكه در اين تتمه عمر كسي را نرنجانم. اما گاهي نمي‌شود. آنچه شنبه‌شب ششم تير ماه در تالار نمايش حافظ تهران اتفاق افتاد، از جمله اتفاق‌هايي است كه نمي‌شود درباره‌اش سكوت كرد. خيلي با خودم كلنجار رفتم تا متقاعد شوم كه اين بار هم در قبال توهين و تحقيري كه آن شب نثار بنده و ساير تماشاگران شد، ساكت بمانم اما نشد.

متن 45 دقیقه ای با انواع شعبده های تکنیکی به متنی 3 ساعته بدل شد

دعوت شده بوديم به تماشاي نمايش “فهرست” به كارگرداني رضا ثروتي. يك سال و اندي پيش نمايش “ويستك” او را در همين تالار ديده بودم و به گمانم كار ارزشمندي هم بود و در همان زمان جايي هم مطلبي درباره‌اش نوشتم. شنبه‌شب اما سالن مملو بود از برخي بزرگان و نام‌آوران عرصه‌هاي مختلف فرهنگ و هنر از محمود دولت‌آبادي و جواد مجابي گرفته تا ديگر نويسندگان، شاعران، نقاشان، سينماگران و البته برخي چهره‌هاي تئاتري. خود را آماده كرده بودم براي ديدن اثري متفاوت كه البته بود اما نه آن‌گونه كه فكرش را مي‌كرديم. يك متن ٤٠، ٤٥ دقيقه‌اي كه اشاراتي دارد بر تاثير جنگ و فاشيسم بر روح و روان مردم، به‌ويژه هنرمندان، به اجرايي سه‌ساعته تبديل شده بود با انواع شعبده‌هاي تكنيكي و فني.

دولت آبادی آن قدر جابجا شد که دلم به حالش سوخت

در طول اجرا گاهي زيرچشمي به مجابي و دولت‌آبادي كه لطف كرده و براي‌شان مبل‌هاي فكسني گذاشته بودند، نگاه مي‌كردم. آدم پرتحملي مثل دولت‌آبادي، از نيمه‌راه، آنقدر جابه‌جا شد و اين پا را روي آن پا انداخت كه دلم برايش سوخت. با اين وجود سه ساعت شكنجه روحي و جسمي را تحمل كرديم تا بالاخره به پايان رسيد. طبق معمول ابتدا بازيگران به ترتيب نقش‌هاي‌شان روي صحنه آمدند و مورد تشويق هم قرار گرفتند كه حق‌شان هم بود. گمان نمي‌كنم هيچ گروه بازيگري، تابه‌حال اين‌همه روي صحنه جان‌فشاني كرده باشد. بعد نوبت رسيد به پسرك خردسالي كه نقش كودكي‌هاي شخصيت اصلي نمايش را بازي مي‌كند و نشان مي‌دهد بچه بااستعدادي هم هست. او تنها روي صحنه آمد و مورد تشويق فراوان هم قرار گرفت. سپس به سوي دروازه آهنين انتهاي صحنه برگشت و با كرنش از آقاي كارگردان خواست روي صحنه بيايد كه آمد و پسرك را در آغوش گرفت و پس از فروكش كردن تشويق‌ها، نمايش را به يكي دو نفر تقديم كرد.

من قصد مهاجرت دارم و مقصر شمایید

در حالي كه آماده مي‌شديم براي ترك سالن – ساعت از يازده و نيم شب گذشته بود- ايشان با گفتن اين كلمه كه «بنشينيد» و نه خواهش كه مثلا «لطفا چند لحظه بنشينيد» ما را كه ايستاده يا نيم‌خيز بوديم، سر جاي‌مان نشاند و خطابه‌اش را آغاز كرد. با اين مقدمه كه «من قصد مهاجرت دارم و مقصرش هم شماييد. شمايي كه باعث شديد بهرام بيضايي، امير نادري، سهراب شهيد ثالث، ابراهيم گلستان و… از اين مملكت بروند» (نقل به مضمون).

رضا ثروتی
رضا ثروتی

خبر دارید که علیرضا مجلل برای گذران زندگی چه می کند؟

نمي‌دانم مردم ايران چه بلايي سر ابراهيم گلستان آورده‌اند كه ايشان از نزديك به ٤٠ سال پيش ناچار به مهاجرت شده و دور از هياهو در كاخ بزرگش در حاشيه لندن مثل يك سلطان زندگي مي‌كند. در مورد كساني همچون بهرام بيضايي، بله با ايشان همنوا هستم. هرچند بيضايي هيچگاه نگفته كه از دست مردم ايران فرار كرده است. اما پرسش اين است كه برخي از اين رفتگان، در آنجا كه لابد مردمانش بافرهنگ‌تر از ما هستند و قدر هنر و هنرمند را مي‌دانند، چه گلي به سر سينما و تئاتر ما زده‌اند؟ آقاي ثروتي، شما عليرضا مجلل را لابد مي‌شناسيد. يكي از بهترين بازيگران سينما، تلويزيون و تئاتر كه در اوج شهرت راهي سوئد شد. خبر داريد كه براي گذران زندگي، چه مي‌كند؟ از منيژه محامدي و همسرش محمد اسكندري بپرسيد كه در غربت چه به سرشان آمد. حال شما ما را از مهاجرت خود مي‌ترسانيد. كي مانع شده كه تشريف ببريد؟

برويد بلكه جهانيان شما را درك كنند

اتفاقا بنده پيشنهاد مي‌كنم برويد بلكه جهانيان شما را درك كنند و به نبوغ‌تان پي برند. ماها خرفتيم و قادر به درك عمق استعداد و نبوغ شما نيستيم. فقط يادتان باشد اين دو نفر بزرگي كه روبروي‌تان نشسته بودند- دولت‌آبادي و مجابي- بسيار گردن‌كلفت‌تر از شمايند و زمينه مهاجرت‌شان هم بارها فراهم شده. اما همين‌جا مانده‌اند و با اين همه اثر سترگ كه از خود باقي گذاشته‌اند – از جمله كليدر بر وزن پريويش و نه چنان كه شما فرموديد كليدر بر وزن كل حيدر- هنوز ادب و نزاكت خود را حفظ كرده و در مقابل مردم‌شان كرنش مي‌كنند، نه اينكه بفرمايند «بشينيد» انگار اعلي‌حضرت دارند خطاب به رعايا سخن مي‌گويند.

برادر عزيز! زيادي خودتان را بزرگ مي‌پنداريد

نه برادر عزيز شما زيادي خودتان را بزرگ مي‌پنداريد. اينكه مي‌خواهيد متفاوت باشد، خوب است اگر همچون ويستك در ميزانسن و اجرا حواس‌تان به انسجام و پيوستگي لحظه‌ها باشد نه اينكه مثل همين نمايش، هرچه در تمرين‌ها اتود زده‌ايد را سر هم كنيد و بي‌خيال انسجام و موضوع و مضمون. انصافا خودتان به عنوان يك تماشاگر مي‌توانيد سر دربياوريد اين نمايش درباره چيست؟ شما به صغير و كبير رحم نكرده‌ايد. آن استاد ادبيات دانشگاه را سكه يك پول كرده‌ايد. آيا از جايي دستور داشته‌ايد كه او را در هيبت يك سگ تصوير كنيد؟ آن‌وقت در متن نمايش از خون‌دل خوردن يك ساله خود براي روي صحنه آوردن اين نمايش توهين‌آميز تقدير و تشكر كنيد؟ واي كه در چه روزگار غريبي به سر مي‌بريم.

به‌صورت ناشناس در بين تماشاگران روي نيمكت‌هاي آزاردهنده بنشينيد و به كارناوالي كه راه انداخته‌ايد، نگاه كنيد

باور كنيد اگر به حرمت بزرگاني كه در مجلس حضور داشتند نبود، همانجا جواب‌تان را مي‌دادم. به هر حال شما مختاريد بمانيد يا برويد. چرخ تئاتر اين مملكت هم با نبودن شما لنگ نمي‌زند. لنگي از همان جايي ناشي مي‌شود كه شما در سخنان‌تان سعي كرديد، تطهيرش كنيد و گناه همه‌چيز را به گردن مردم بيندازيد ولي لطف كنيد يكي، دو شب به‌صورت ناشناس در بين تماشاگران روي نيمكت‌هاي آزاردهنده بنشينيد و به كارناوالي كه راه انداخته‌ايد، نگاه كنيد و بعد خود را همتراز بيضايي و ديگران قلمداد كنيد.




بر و بچه های “ساعت خوش” در کنار خالق “سگ کشی”+عکس

سینماژورنال: اینکه با گرفتن ردپای تعدادی از چهره های طنز سالهای اخیر سینما و تلویزیون ایران به نزدیک به دو دهه قبل رفته و زمانی را ببینیم که اینها دانشجوی یکی از جدی ترین کارگردانان تاریخ سینمای ایران بوده اند هم عجیب است و هم جذاب.

به گزارش سینماژورنال با این حال درباره چهره درجه یکی چون پیمان قاسم خانی که در سالهای اخیر از گرانترین فیلمنامه نویسان ایرانی است و اغلب کارهایش هم در گونه کمدی است این مساله صدق میکند.

قاسم خانی سالها پیش از این و در کلاسهای فیلمنامه نویسی باغ فردوس شاگرد بهرام بیضایی بوده است و جالب اینکه همواره نیز شاگردی بیضایی را در رشد هنری خود بسیار اثرگذار دانسته است.

در کنار قاسم خانی تعدادی دیگر از چهره های طنز سالهای اخیر و از جمله نادر سلیمانی، نصرا.. رادش، فاطمه هاشمی هم سالها پیش و در اواخر دهه 60 به هنگام تحصیل در دانشگاه تهران مدتی دانشجوی بهرام بیضایی بوده اند.

جالب است که هیچ کدام از این چهره ها نتوانستند در سالهای بعد همکاری با بیضایی را تجربه کنند شاید به همان دلیل ابتدایی که این شاگردان سابق در کارهای طنز غوطه خوردند و فضای جدی و اغلب خشن آثاری از بیضایی که تولید آنها محقق شد با تصویر تیپیکال آنها جور در نمی آمد.

البته گروه بچه هاي “ساعت خوش” بخصوص رضا شفيعي جم كه با بازي در نقش “درك پلنگ” معروف شده بود قرار بود در یک فيلم طنز پليسي به اسم “چه كسي رييس را كشت” از نوشته های بیضایی بازي كنند ، بعد هم در يك فيلم به اسم “فيلم در فيلم” باز هم اثر بیضایی قرار بود همه آنها حضور داشته باشند كه هر دو فيلم در آستانه فيلمبرداري بخاطر اختلافات تهيه كننده و كارگردان متوقف شدند.

نادر سلیمانی به تازگی با قرار دادن تصویری در صفحه اجتماعی خود ضمن ادای احترام به بیضایی مخاطبان را به سال 1368 و دوران شاگردی خالق “سگ کشی”، “رگبار” و “وقتی همه خوابیم” برده است.

بهرام بیضایی
بهرام بیضایی در مرکز تصویر و “نادر سلیمانی” در سمت چپ وی ایستاده است. پشت سلیمانی، “نصرا.. رادش” است. در سمت راست بیضایی نیز دومین نفر “فرهاد اصلانی” است. اولین بانوی نشسته از راست هم “فاطمه هاشمی” است!



آهنگساز آخرین فیلم بیضایی: سریالهای ترک بلای جان مردم ایران شده است/پست‌ترین و مبتذل‌ترین سریال‌ها پخش می‌شود و مردم هم نشسته‌اند اینها را تماشا می‌کنند

سینماژورنال: محمدرضا درویشی پژوهشگر و آهنگساز از جمله چهره های موسیقی است که علیرغم صاحب نظر بودن، کمتر تن به مصاحبه می دهد.

به گزارش سینماژورنال این کمتر مصاحبه کردن اما نشانه کم دانشی نیست که اتفاقا او به شدت هم بر حوزه های مختلف موسیقی اشراف دارد شاید برای همین باشد که وقتی در زمینه ای مانند تاثیر آلودگیهای صوتی بر موسیقی مورد علاقه آدمیان، طرف پرسش “شرق” قرار می گیرد هم با دقت و جزییات به کالبدشکافی موضوع می پردازد.

اگر امروز موسیقی ما فاقد هویت شده به‌دلیل این است که جامعه ما فاقد هویت است

درویشی در این گفتگوی کاملا تخصصی گریزی هم می زند به اوضاع و احوال موسیقی روزگار ما و بخصوص موسیقی موسوم به تلفیقی. درویشی این نوع موسیقی می گوید: موسیقی تلفیقی که امروز شاهدش هستیم به خاطر جامعه تلفیقی است. اگر امروز موسیقی ما فاقد هویت شده به‌دلیل این است که جامعه ما فاقد هویت است. جامعه ما به‌لحاظ فرهنگی هیچ زبان معینی ندارد. یک جامعه فاقد مضمون و فاقد مسیر فرهنگی.

سازنده موسیقی متن “بمانی” مهرجویی ادامه می دهد: نگاه به تعداد قلیلی روشنفکر نکنید که ایده و طرح فرهنگی دارند. به ٧٠ میلیون مردم توجه کنید، به روستا‌ها و خانواده‌های شهری که فاقد مسیر فرهنگی و فکری هستند و نمی‌دانند چه موسیقی‌ای گوش دهند. ببینید مردم در تاکسی‌ها چه موزیکی گوش می‌دهند. ببینید چه کانال تلویزیونی نگاه می‌کنند.

سریالهای ترک بلای جان مردم ایران شده است

این آهنگساز با اشاره به شبکه های فارسی زبان می افزاید: این شبکه‌های{سریالهای} ترکی بلای جان مردم ایران شده است. ‌ای‌کاش مردم کانال‌های ایرانی می‌دیدند. پست‌ترین و مبتذل‌ترین سریال‌ها پخش می‌شود و مردم هم نشسته‌اند اینها را تماشا می‌کنند. مردم ما مسیر فرهنگی خود را گم کرده‌اند، پا در هوا هستند.

در جامعه تلفیقی است که موسیقی تلفیقی عرصه پیدا می کند

درویشی که همکاری با بهرام بیضایی را در آخرین ساخته این کارگردان “وقتی همه خوابیم” تجربه کرده خاطرنشان می سازد: در جامعه تلفیقی است که موسیقی تلفیقی عرصه پیدا می‌کند. البته موسیقی تلفیقی ذاتا اشکالی ندارد. تلفیق یک طیف است و از جدی‌ترین موسیقی تا مبتذل‌ترین شکل آن را در بر می‌گیرد. شاید اساسا درست نباشد بگوییم تلفیق خوب است یا بد. شاید بهتر باشد مشخص کنیم درباره کدام نوع از تلفیق صحبت می‌کنیم.

قبلا دو خواننده پاپ داشتیم و من هم آثارشان را گوش می دادم اما موسیقی پاپ این روزها وحشتناک و آزاردهنده است

محمدرضا درویشی درباره اوضاع و احوال موسیقی پاپ ایرانی نیز چنین نظری دارد: قبلا ما دو خواننده پاپ داشتیم؛ و من هم که کار جدی می‌کنم اگر بخواهم تفننی داشته باشم و یک مقدار با خودم شوخی کنم، اگر این موسیقی به دستم برسد، گوش می‌دهم و دستگاه را خاموش نمی‌کنم و لذت می‌برم، اما موسیقی پاپ این روز‌ها وحشتناک و آزار‌دهنده است؛ ذهن مرا آزار می‌دهد و در دل من وحشت ایجاد می‌کند. مخصوصا نمونه‌های خارجی مثل رپ و… نمونه‌های ایرانی‌اش هم کم نیست.




حامد بهداد بجای “آشوب” در فیلم تازه دستیار بیضایی ایفای نقش می‌کند

سینماژورنال: حامد بهداد بازیگر سینمای ایران که این روزها مشغول بازی در مینی سریال “دندون طلا”ی داوود میرباقری است از همکاری با “آشوب” سرباز زد.

به گزارش سینماژورنال بهداد بنا بود در “آشوب” نقش یک خواننده لاله زار را در دهه سی خورشیدی بازی کند؛خواننده ای به نام “آشوب” که فارغ التحصیل دانشگاه تهران است

با این حال وی قید همکاری با کاظم راست گفتار کارگردان این پروژه را زده و بجایش قصد دارد در تازه ترین فیلم تینا پاکروان ایفای نقش کند.

آغاز فیلمبرداری بعد از پایان کار بهداد در “دندون طلا”

پاکروان که بعد از سالها دستیاری در سینمای ایران دو سال قبل درامی اپیزودیک به نام “خانم” را ساخته بود قصد دارد به زودی پیش تولید دومین فیلمش را آغاز کند.

تینا پاکروان که در آثاری چون “سگ کشی” و “وقتی همه خوابیم” به عنوان دستیار کارگردان و برنامه ریز با بهرام بیضایی همکاری داشت دو ماه پیش از این مذاکرات خود را برای جلب نظر حامد بهداد جهت حضور در فیلم تازه اش انجام داده بود و بعد از مدتها رایزنی بالاخره نظر مثبت این بازیگر را جلب کرد.

در یک توافق نانوشته بنا شده بهداد بلافاصله بعد از فراغت از “دندون طلا” به گروه بازیگران فیلم پاکروان پیوسته و کار کلید بخورد.




تصویرسازی مهناز افشار با الهام از همسر بهرام بیضایی+عکس

سینماژورنال: مهناز افشار که کل کارنامه بازیگریش در سالهای اخیر متاثر شده است از ازدواجش با فرزند یکی از مشاوران احمدی نژاد هرازگاه تصاویر جالبی را در صفحه اجتماعیش منتشر می کند.

به گزارش سینماژورنال در تازه ترین تصویر افشار با شالی دیده می شود که طراحی منحصربفردی دارد.

تصاویر طراحی شده بر روی این شال از روزنامه های سالهای ابتدایی انقلاب الهام گرفته شده اند به گونه ای که در نگاه اول تصور می شود این بازیگر زن سینما چند روزنامه را بر سر خود قرار داده است.

تصویرسازی مشابه تصویرسازی بیضایی برای همسرش

این تصویرسازی شاید به شدت شبیه باشد به تصویرسازی یکی از نماهای آخرین فیلم بهرام بیضایی یعنی درام حاشیه برانگیز “وقتی همه خوابیم”؛ در آن نما کاراکتر اصلی فیلم با بازی مژده شمسایی برای رهایی از بارانی که یکریز بر سرش می بارید پرتیراژترین روزنامه ورزشی صبح(!) را باز کرده و روی سرش گذاشته بود.

مهناز افشار
مهناز افشار با شال روزنامه ای

طراحی شال توسط فرزند همکار بی.بی.سی

البته که طراحی شال مهناز افشار را نیما بهنود فرزند مسعود روزنامه نگار ایرانی ساکن لندن و همکار بی.بی.سی.فارسی انجام داده است و احتمالا اگر هم گرته برداری خاصی از اثر بیضایی صورت گرفته باشد ایرادش متوجه نیما بهنود است با این حال افشار نیز با تبلیغ این گرته برداری به اندازه خود در تایید آن نقش داشته است.




بهرام بیضایی در رسانه ملی!!!

سینماژورنال: شاید حتی اگر بهرام بیضایی در ایران بود هم با سیاستهای حاکم بر رسانه ملی کسی از او دعوت نمی کرد که در یک برنامه زنده تلویزیونی به گفتگو بنشنید.

به گزارش سینماژورنال با این حال بیضایی فرسنگها دورتر از ایران در دانشگاه استنفورد به تدریس مشغول است و یکی از رفقای نزدیکش در برنامه “هفت” نام او را به کرات بر زبان می آورد.

مجید مظفری دیشب میهمان ویژه، برنامه «هفت» بود و حین برنامه تا توانست یاد بیضایی را زنده کرد.

وی چند بار حین صحبتهای خود با انتقاد از جداافتادگی چهره هایی چون بهرام بیضایی از سینما، رجعت این بزرگان را خواستار شد.

جای باتجربه ها خالیست

مجید مظفری دلیل کار نکردن فیلمسازانی چون بهرام بیضایی و کم کاری دیگر فیلمسازان را نبود سینمای حرفه‌ای دانست و گفت: در سینمای ایران جای افراد با تجربه و میانسال خالی است. در بازیگری هم افرادی مانند من باید در سینما باشند و نقش آفرینی کنند.

چرا بیضایی بعد از “سگ کشی” سالها بیکار ماند؟

مجید مظفری با اشاره به یکی از بهترین آثارش «سگ کشی» به کارگردانی بیضایی گفت: این فیلم در اوج ظهور فیلمهای بازاری اکران شد و بیش از همه فروش کرد با این حال بیضایی بعد از آن فیلم سالها کار نکرد و کسی پاسخگوی این بیکاری نبود.

شاید بیضایی بازگردد و از من تقاضای کار کند

مظفری که بعد از ایفای نقش در “مسافران” به یکی از دوستان صمیمی بیضایی بدل شد ادامه داد: خودم را همواره از لحاظ فیزیکی و فکری در شرایط مطلوب نگه می دارم تا شاید کارگردانی مانند آقای بیضایی بیاید و از من تقاضای کار کند، چون هنرپیشه ای هستم که به اندازه اندیشه کارگردان کار می‌کنم، بنابراین باید اندیشه و فکرم را رشد دهم.




نخستین فیلم بلند دستیار بیضایی و واروژ در ارمنستان کلید خورد/تولید فیلم را تهیه‌کننده “رستاخیز” برعهده دارد/تمامی بازیگران ارمنی هستند

سینماژورنال: آناهید آباد دستیار کارگردان و برنامه ریز قدیمی سینمای ایران سالها مترصد این بود که اولین فیلم خود در مقام کارگردان را بسازد و این امر میسر نمی شد.

به گزارش سینماژورنال وی دو سال قبل یک پروانه ساخت برای پروژه ای با عنوان “کارواجار” گرفت و میخواست تابستان پارسال آن را کلید بزند اما مشکلات مالی باعث آن گردید که تولید فیلم چند ماهی به عقب بیفتد.

تمامی بازیگران ارمنی هستند

آناهید آباد این بار دیگر عزم خود را جزم کرده که این فیلم را کارگردانی کند. آباد که این روزها و برای انجام فیلمبرداری “کارواجار” به ارمنستان رفته درباره این پروژه به سینماژورنال گفت: تمامی بازیگران کار ارمنی هستند و بخش عمده فیلمبرداری را نیز در ارمنستان انجام خواهیم داد و بخش اندکی را در تهران.

آباد ادامه داد: فضای فیلمنامه جهانشمول است اما آشنایی خودم با فرهنگ ارمنستان ایجاب کرد که در ارمنستان کار تصویربرداری انجام شود.

وی افزود: فیلمنامه این کار از خودم است و مدتها بود که دوست داشتم آن را بسازم اما هر بار به دلیلی به تاخیر می افتاد تا این بار که دیگر همه چیز نهایی شد.

دوست داشتم بعد از پایان تحصیلات کارگردان شوم اما نشد

آباد که سابقه سالها دستیاری چهره هایی چون بهرام بیضایی، واروژ کریم مسیحی، علیرضا داوودنژاد و احمدرضا درویش را دارد درباره اینکه چرا بعد از دو دهه دستیاری به سراغ کارگردانی آمده به سینماژورنال گفت: من علاوه بر تحصیل زبان ارمنی در رشته کارگردانی هم تحصیل کرده ام و البته دوست داشتم بعد از اتمام تحصیلاتم اولین فیلم خود را بسازم اما به هر حال مشکلات مختلف که اصلی ترین اش نبود سرمایه بود باعث شد این اتفاق دیرتر بیفتد.

بیضایی+واروژ+فرهادی

وی ادامه داد: البته دستیاری هم این دید را به من داد که بدانم حالا که بناست فیلم بسازم از چه زاویه ای به سوژه بپردازم بهتر است یعنی در این دو دهه دستیاری وقتم تلف نشده است و با دست پر فیلم ام را میسازم.

آناهید آباد در پاسخ به این سوال که برای ساخت “کارواجار” از سبک کدام کارگردانی که دستیاری اش را کرده تاثیر می پذیرد به سینماژورنال بیان داشت: علاوه بر بهرام بیضایی و واروژ کریم مسیحی که واقعا سبک کاری شان را دوست دارم و خود را مدیون آنها میدانم در سالهای اخیر به سبک سینمایی فرهادی هم علاقه پیدا کرده ام و می توانم فیلم جدیدم را در ساختار ترکیبی از آثار این سه کارگردان بدانم.

سینمایی که سینماست را دوست دارم

دستیار کارگردان “سگ کشی” افزود: سینمایی که سینماست را دوست دارم و نه سینمایی که آلوده شعارهای سیاسی باشد. نگاه آدمهایی مثل بیضایی یا واروژ یک نگاه کاملا فرهنگی است که سیاسی بازی در آن جایی ندارد. سعی خواهم کرد در فیلمسازی ام پیرو همین نگاه باشم.

تولید کار توسط تهیه کننده “رستاخیز”

به گزارش سینماژورنال “کارواجار” یک درام زنانه است که کامیاب امین عشایری به عنوان طراح صحنه و لباس، بهمن اردلان به عنوان صدابردار، مهرداد میرکیانی به عنوان طراح گریم و حسن کریمی به عنوان مدیر فیلمبرداری آن فعالیت می کنند.

تهیه کنندگی فیلم را تقی علیقلی زاده برعهده دارد. علیقلی زاده به عنوان تهیه کننده آثاری چون “شب یلدا”، “برخورد” و “دوئل” را در کارنامه دارد. تهیه آخرین فیلم احمدرضا درویش یعنی “رستاخیز” هم برعهده وی بوده است.




بهرام بیضایی: در ایران ظاهرا در مرکز سینما بودم و در واقع بیرون از آن!/در ایران از “مجوز” حرف می‌زنند و اینجا از ملزومات اجرا!

سینماژورنال: بهرام بیضایی شهریور 89 ایران را به مقصد استنفورد کالیفرنیا ایالتی در غرب آمریکا ترک کرد.

او به دعوت دانشگاه استنفورد و برای تدریس در مرکز ایران شناسی این دانشگاه بار سفر بست.

 به گزارش سینماژورنال در ماههای ابتدایی بعد از رجعتش بسیاری شرایط فرهنگی دولت دهم را دلیل مهاجرت دانستند اما قریب دو سال بعد از روی کار آمدن دولت یازدهم بیضایی نه تنها به ایران بازنگشته که همچنان تنها سهمش از اداره نظارت یک موافقت اصولی-با جرح و تعدیل فراوان-برای تولید “مقصد” است!!!

با این حال بیضایی در ینگه دنیا، علاوه بر تدریس نمایشهایی چون “آرش” و “شب هزارویکم” را برخوانی کرده و نمایشهای “جانا و بلادور” و “اردویراف نامه” را نیز روی صحنه برده است.

 بیضایی در تازه ترین گفتگویش که با علیرضا اکبری در “اندیشه پویا” انجام شده نکاتی دردناک را در توجه به هنرمندان ایرانی از سوی غربیون و بی توجهی به همین هنرمندان در داخل بیان کرده است.

پرسش از داشتن مجوز درست مثل پتک بود!

به گزارش سینماژورنال بهرام بیضایی با اشاره به نمایش “جانا و بلادور” از رفتارهای مدیریتی در ایران این طور گلایه میکند: {در ایران} در یکی دو تماس تعارفی جشواره نمایشهای سنتی گفتم که متنی برای کار تجربی بر محوریت سایه بازی دارم. نه از خوشحالی جیغ کشیدند و نه به من یا خودشان تبریک گفتند و نه وانمود کردند که اشکالی در خط تلفن است…فقط پرسیدند تصویب شده {یعنی مجوز دارد؟} درست مثل پتک!

 پرسش از ملزومات اجرا که جهان را در چشمم عوض کرد

بیضایی در ادامه به مقایسه این رفتار با رفتاری میپردازد که آن طرفیها در برابر وی از خود نشان می دهند. وی بیان میدارد: دو سال پیش اینجا روزی از آرزوی اجرای “جانا و بلادور” حرف میزدم که دیگر از سرم بیرون شده بود. پرسیدند اجرای آن چه میخواهد؟ و یک باره جهان در چشمم عوض شد. به گزارش سینماژورنال بیضایی می افزاید: جای تصویب که در کشور ما نخستین گام مانع سازی در راه بعضیهاست از “شدن”{ملزومات اجرا} شنیدم و شد.

 حرف امروز جامعه ایرانی چیست؟ فحش مادر و شعار “مرگ بر”؟

نویسنده نمایشنامه “آرش” درباره اینکه این نمایش بعد از گذشت نیم قرن چقدر میتواند حرف امروز جامعه ایران باشد به صراحت می گوید: چرا هر کس هر چه و هر وقت نوشته باید حرف روز جامعه باشد؟ و حرف امروز جامعه ایرانی چیست؟ فحش مادر و شعار مرگ بر فلان و بهمان؟ یا آنچه از ذهن رسانه های رسمی برمی آید؟ حرف آنهایی که می گویند و نمی شنوند یا آنهایی که حرف نزده روی هوا را مسخ و آن را هو می کنند؟ و راستی کدام بخش از جامعه ایرانی؟

آرش
آرش

بیضایی ادامه می دهد: آرزو می کردم جامعه ایرانی از روزی که “آرش” نوشته شد قرنها پیشتر رفته باشد و حرف “آرش” را پشت سر گذاشته باشد… شاید “آرش” حرف مردمی است که شنیده نمی شوند.

در ایران ظاهرا در مرکز و محیط سینما و تئاتر بودم و در واقع، بیرون از آن

بیضایی که آخرین اجراهای نمایشی اش در ایران “مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش رخشید فرزین” و “افرا یا روز می گذرد” بوده است درباره تفاوتهای اجرا در ایران و آمریکا اظهار می کند: در ایران ظاهرا در مرکز و محیط سینما و تئاتر بودم و در واقع، بیرون از آن…اما اینجا دور از سینما و تئاتر در دانشگاهم که کارش آموزش است و نه برنامه سازی با این همه شوق ایرانیان اینجا، انگیزه و سرآغاز تجربه های اجرایی ما شد. به گزارش سینماژورنال بیضایی ادامه می دهد: شوق آن همه کسانی که از راههای بعضی به راستی دور برای زیستن در فضای فرهنگی بی اگر و مگر می آیند. حتما کسانی هم هستند که مشکلاتشان را هم با خودشان از ایران آورده اند ولی هستند بسیاری که بجای عادت به گسترش مشکل، پی ریشه‌یابی و حل مشکل اند.

دلم میخواست معناشناسی شخصی ام از اساطیر ایرانی را منتشر می کردم

بهرام بیضایی درباره تازه ترین کارهای پژوهشی اش چنین می گوید: قرار بود یکی دو صفحه ای درباره خیمه شب بازی بنویسم که به پژوهشی از نو به ویژه درباره سایه بازی رسید. دلم میخواست می رسیدم سامان بندی و معناشناسی شخصی ام از اساطیر ایرانی را سر فرصت می نوشتم و منتشر می کردم. پژوهشهای درسی ام هم باقی مانده…

آرزوی همیشگی‌ام بازنویسی نمایش در ایران بود و هست

بیضایی ادامه می دهد: البته آرزوی همیشگی ام بازنویسی نمایش در ایران بود و هست و افزودن نگفته و نویافته ها که اگر آن همه پشت دربهای بسته ارباب بی مروت دنیا، زندگی تلف نمی کردم الان در دستهای شما بود.




بهرام بیضایی: خشمگینم بر آنها که خط می زنند

سینماروزان/سهیلا قربانی: گفتگو با بهرام بیضایی می بایست درباره هجرتش از ایران و روزهایی که در آن سوی آب می گذراند صورت می گرفت، درباره رنج عدم توانایی ساختن فیلم و کارگردانی نمایش در کشوری که حداقل نیمی از سینمای مدرنش را مدیون آدمی چون وی است اما بیضایی به دلایل مختلف که یکی از آنها نبودن گوشی شنوا برای این حرفها است نخواست در این باره صحبت کند و این چنین بود که تنها راه سخن گفتن را گفتگو درباره تازه ترین اثر نوشتاری اش «تاراج نامه» قلمداد کرد. برای ما همین هم غنیمتی بود که به بهانه زبان نوشتاری «تاراج نامه» با استاد فرزانه هنر ایران زمین گپی کوتاه بزنیم. گپی که البته در پایان به گلایه هایی بدل شد از آنها که ممیزی را با خط زدن بیخود و بی جهت اشتباه گرفته و بی دلیل بر این اشتباه اصرار می ورزند.

*استاد بیضایی! بکارگیری زبان آرکائیک در بخشی از آخرین نمایشنامه منتشر شده از شما؛ یعنی «تاراج نامه» این سوال را مطرح می کند که اساسا شما زبان آرکائیک را در آثارتان به چه منظوری به کار می گیرید؟

«تاراج نامه» همه اش کُهن وار است نه بخشی از آن؛ اما به عمد بخشِ برخوردِ غالب و مغلوب در آن دشوارفهم است و بخشی از واقعیت اش در همین است؛ واقعیتی که از تناوب زبانِ غالب و مغلوب می آید. زبان که مایه ارتباط است تبدیل شده به مانع، و هردوطرف در تلاش برای پریدن از این مانع و فهماندنِ خُودَند. این بی تفاهمی و مانعِ زبانی، چون واقعیتی، ویژه زبانِ کُهن وار نیست، و در داستانهای معاصر هم هست. در فیلمِ «باشو غریبه کوچک» زبانِ پناه آمده با زبانِ پناه دهنده نمی خوانَد. زبانِ دیگری باید، که هردو می یابند، و آن زبانِ عاطفه است. به جا و دُرُست است که ما هم گاهی چه در سینما و چه بر صحنه نمایش، دشواریِ تفاهمی را که اثر می کوشد میانِ شخصیت هایش نشان بدهد، در جایگاهِ تماشاگر تجربه کنیم! همین تجربه در فیلمنامه «ایستگاهِ سلجوق» هم هست که در آن مَردمِ گوناگون- برخی محلّی و برخی گذرنده- زبانِ یکدیگر را دشوار می فهمند؛ یا حتی به یک زبان همدیگر را دشوار و دیر می فهمند! و «باشو غریبه کوچک» و «ایستگاه سلجوق» هیچ کدام کُهن وار که نیستند هیچ که هردو مطلقا معاصرند.

تاراج نامه بهرام بیضایی
تاراج نامه بهرام بیضایی

 

*آیا هدف تان اثرگذاری بیشترِ داستان است یا بازآفرینیِ دقیق ترِ فضاهای کهن؟

هیچ کِششی به نوشتنِ زبانِ کُهن وار ندارم، اما دنیا با تولدِ ما آغاز نشده، و ما حداکثر فقط چند دَهه آخرِ یک تاریخِ بیش از پنج هزارساله ایم. بدبختانه مَردمِ گذشته تاریخیِ ما همه مثلِ فیلمفارسی ها و پِی دارهای تلویزیونی ما حرف نمی زده اند، و همین الان هم نمی زنند؛ و من گاهی مجبور می شوم به پیروی از ضرورتِ داستان، حدودا چنان بنویسم که خیال می کنم نزدیک است به آنچه آنها حرف می زده اند.

*به نظر شما زبانِ آرکائیک مشخصا چه تاثیری بر گفتار روزمره و زبان رسمی گذاشته است؟

هرجا و هر دوره  گذشته و حال، نه تنها تصویر که صدایی دارد. من می کوشم تصویر و صدای دُوره را پیدا کنم تا بشود شخصیت های اثر را در موقعیتِ تقریبی و با شرایطِ حدودیِ خودشان دید. بدون تصویر روشن داشتن از زمان و مکان اثر و ساختمانِ زبانی و فکری دُوره، شخصیت ها گنگ می مانند؛ مگر اصلا فضای خیالِ خود را خلق کنیم! در نمایش و فیلم ناچاریم از چکیده نویسی؛ و فرقِ بزرگِ کُهن وارنویسیِ صحنه با زبانِ واقعیتِ واقع این است که عمقی است نه عرضی. یعنی در فشردن دوره ای در تنها دو ساعتِ مدتِ نمایش، ناچار است پُرگویی ها و زمان کُشی ها و تعارف ها و اظهارفضل ها و شلختگی های زبان را که بخشی از واقعیتِ آن است از آن حذف کند. و به سودِ چابکی و چالاکیِ حرکتِ نمایش به گوهر و موسیقی و منطق آن نزدیک شود؛ و با این آهنگ و شتابِ معاصر شده، ماده اولیه، یعنی زبانِ دوره، زبانِ صحنه بسازد.

*به یاد دارم در جایی عنوان کرده بودید که دیگر با «سهراب‌کُشی» ارتباط برقرار نمی‌کنید و از آن گذر کرده اید. آیا این گفته را می شود به دیگر کارها‌یتان مثل «جنگ نامه غلامان» یا «اتفاق خودش نمی افتد»-به رغم  فضاهای زمانی و زبانی متفاوت‌شان ـ بسط داد؟

من نسخه ای از «سهراب کُشی» دارم که برای اجرا، بیش از سه چهارمِ آن را خطّ زده اند! طبیعی است که خشمگین باشم؛ نه بر خطّ خُورده، بر آنها که خطّ می زنند! به دنبالِ آن، عمیقا رنجیدم از این که بنابَر مصالحِ خودشان یکهو اجرای «سهراب کُشی» را بی هیچ توافقی از دو طرف اعلام کردند که می دانستند نمی خواهند اجرا شود. شگردِ متاسفانه معمول و بسیار زشتی که تکذیبش از خودَش بدتر است و بارها سرم آمده؛ در خبر سفرهایی که قرار نبوده بروم، فیلمهایی که قرار نبوده بسازم، آموزشگاههایی که قرار نبوده درس بدهم و غیره؛ و متقابلا سکوت برآنچه واقعا رخ داده! یادآوری رفتاری که با «سهراب کُشی» شد حالِ مَرا بد می کند. اگر بیزاری ام از چنان برخوردی بدین معنی که شما می گویید گرفته شده، از تَهِ دل از «سهراب کُشی» پوزش می طلبم که اجرای آن یکی از آرزوهای من است!

بهرام بیضایی-عکس از مسعود پاکدل
بهرام بیضایی-عکس از مسعود پاکدل