1

بازیگر “ایران برگر” در کنار نتیجه امام خمینی(ره)+عکس

سینماژورنال: همین چند روز قبل بود که انتشار تصویری از سیداحمد خمینی نتیجه امام خمینی(ره) با لباس روحانیت در رسانه های مختلف بشدت مورد توجه قرار گرفت.

به گزارش سینماژورنال سیداحمد فرزند سیدحسن خمینی، نوه سیداحمد خمینی و نتیجه امام خمینی(ره)، به تحصیلات حوزوی مشغول است و چندی قبل برای تبلیغ به یکی از مناطق شمالی کشور رفته بود و انتشار تصویر وی در حال تبلیغ بود که مورد توجه قرار گرفت.

مادر سیداحمد خمینی بانوفاطمه بجنوردی فرزند مرحوم آیت ا.. سیدمحمد موسوی بجنوردی است.

حمید گودرزی بازیگر سینما و تلویزیون ایران که نوزو امسال کمدی-سیاسی پرفروش “ایران برگر” را روی پرده داشت به تازگی تصویری اجتماعی از خود منتشر کرده است.

در این تصویر حمید گودرزی در کنار سیداحمد خمینی دیده می شود. گودرزی در شرح این تصویر فقط  نوشته است: با احمد خمینی عزیز که از دیدگاههای متفاوت و امروزیش خیلی خوشم آمد.

حمید گودرزی
حمید گودرزی در کنار سیداحمد خمینی نوه امام خمینی(ره)




آقای مرجع فروش اینترنتی بلیت! لطفا نظرات مخاطبان را هوشمندانه‌تر سانسور کن!

سینماژورنال/ورتا چمانی: این روزها اغلب رسانه های مجازی در کنار ایجاد امکان برای مخاطبان جهت امتیازدهی به مطالب، شرایطی را برای انعکاس نظرات مخاطبان نسبت به مطالب هم فراهم کرده اند.

به گزارش سینماژورنال اساس کار هم بر این منوال است که در این بخش تمامی نظراتی که فاقد توهینهای اخلاقی و اعتقادی باشد بی سانسور منعکس شود تا نگارنده هر مطلب از کیفیت نوشته خویش آگاهی یابد.

در سایتهای مربوط به فروش اینترنتی بلیتهای سینما، تئاتر یا کنسرتهای موسیقی نیز عموما این امکان ایجاد میشود که مخاطبان بتوانند نظرات خود درباره فیلم یا نمایش یا کنسرتی که به تماشا نشسته اند را به صراحت بیان کنند.

این انعکاس بی سانسور نظرات مخاطبان نسبت به یک اثر هنری هم دیدی نسبی از کیفیت اثر را پیش روی صاحب محصول قرار می دهد و هم سبب ساز آن می گردد که مخاطبانی که هنوز آن محصول را به تماشا ننشسته اند با آگاهی کاملتری، محصول مطلوب خویش را انتخاب کنند.

اما کافیست نظرات مخاطبان به نفع یک فیلم یا به ضرر فیلمی دیگر در این رسانه ها سانسور شود تا آن گاه ماهیت باکس اظهارنظرات از بین برود.

سانسور نظرات مخاطبان در یک سایت مرجع

متاسفیم که بگوییم تحقیقات سینماژورنال حکایت از آن دارد که این سانسور نظرات مخاطبان در یکی از سایتهای مرجع فروش اینترنتی بلیت سینماها در حال رخ دادن است.

در چند ماهی که از ابتدای سال گذشته است این سایت اینترنتی سعی زیادی داشته که نظرات منفی مخاطبان نسبت به برخی فیلمهای خاص را سانسور کرده ولی درباره برخی فیلمهای دیگر تندترین نقدها را نیز منعکس کند.

از هفته دوم نوروز سینماژورنال مرتب مواجه شد با مخاطبانی که در تماس با این رسانه از سانسور نظراتشان در این سایت گلایه کرده و خواستار اطلاع رسانی درباره آن شدند.

در آن زمان چندین مخاطب از این گلایه داشتند که چرا نظرات منفی کاملا مودبانه ای که درباره “رخ دیوانه”  داده اند از باکس نظرات این سایت حذف شده در حالی که تندترین نقطه نظرات درباره فیلم “ایران برگر” در این سایت بی سانسور منتشر می شود.

سانسور نظرات منفی “گینس”

در روزهای اخیر هم تحریریه سینماژورنال بار دیگر با گلایه های مخاطبانی مواجه شده که به تماشای “گینس” رفته اند و خواسته اند نقطه نظر صریح خود درباره این فیلم را از طریق این سایت به گوش عوامل آن برسانند.

این مخاطبان اغلب کوشیده اند با ادبیاتی محترمانه و بدون استفاده از هر نوع کلمه دور از اخلاقی درباره این فیلم در این سایت نظر دهند اما نظراتشان بعد از تایید اولیه در کسری از ساعت از باکس نظرات این سایت حذف شده است.

حتی در یک مورد استثنایی وقتی یکی از خبرنگاران سینماژورنال اخیرا نقدی درباره مناسب نبودن تماشای دو فیلم از آثار روی پرده برای کودکان و نوجوانان و نیاز به درجه بندی این فیلمها، را در بخش نظرات این فیلم قرار داد هرچند هر دو نظر حدودا یک ساعتی بر روی خروجی قرار داشت اما به یک باره یکی از نظرات که درباره “گینس” بوده از روی خروجی حذف شد ولی نظری مشابه که درباره فیلمی دیگر بود هنوز هم روی خروجی سایت قرار دارد!

با زیرنظر گرفتن باکس نظرات “گینس” در چند روز گذشته هم مشاهده شده ساعت به ساعت نظرات مخاطبانی که نسبت به محتوای این فیلم و الفاظ به کار رفته در آن گلایه داشته اند ممیزی می شود و کلیت نظرات به سمتی رفته که این تصور ایجاد شود رویکرد کلی مخاطبان نسبت به فیلم مثبت است.

با این حال این ممیزی سختگیرانه در دیگر فیلمهایی که همزمان با این فیلم روی پرده رفته اند و مثلا “پاداش” یا “عصر یخبندان” اصلا وجود ندارد و اگر درباره این فیلمها نقد تندی هم نوشته شود به راحتی منتشر می شود.

نزدیکی گردانندگان سایت به مدیران شهری؟

اینکه هدف این سایت مرجع از این سانسور نادرست و نامنصفانه چه بوده مهم نیست و اینکه شایعات درباره نزدیکی گردانندگان این سایت به یکی از مدیران شهری چقدر در روی خوش نشان دادن به برخی فیلمها نقش داشته است را که کنار بگذاریم به این واقعیت می رسیم که این سانسورها در نهایت به ضرر این سایت منجر خواهد شد.

مخاطب دهه نودی را نمی شود فریب داد؛ اینکه مخاطب یکی دو بار نظری محترمانه ولی انتقادی به یک محصول عرضه دارد و نظرش سانسور شود فقط و فقط به بی اعتمادی مخاطب نسبت به رسانه منجر شده است.

درست است که در ظرف زمانی فعلی انحصار فروش بلیت اینترنتی در اختیار شماست ولی اگر دری به تخته خورد و خویشاوندی شما با آن مدیر، در سایه یک خویشاوندی قویتر قرار گیرد و فقط یک سایت همپای این سایت راه اندازی شود که به دور از سانسور به انعکاس نظرات مخاطبان بپردازد آنجاست که زودتر از حد تصور، مخاطب، سایت اولی را کنار زده و سراغ سایت آلترناتیو می رود.

قدری هوشمندانه تر سانسور کنید

پس دوستانی که سایت مذکور را اداره می کنند برای کمک به اعتبار خودشان هم که شده قدری هوشمندانه تر به سانسور نظرات فیلمهای متبوع خویش بپردازند.




شهرام ناظری: در کشور ما هر تشکل هنری‌ای بالاخره از مافیابازی سردرآورده!/بنا بود با میرکریمی همکاری داشته باشم که نشد

سینماژورنال: شهرام ناظری یکی از قطبهای موسیقی سنتی ایران است. خواننده ای که امسال با خواندن ترانه تیتراژ “ایران برگر” در کانون توجه مخاطبان قرار گرفت.

به گزارش سینماژورنال ناظری البته که توانست تندیس حافظ بهترین ترانه تیتراژ سینما و تلویزیون را نیز برای “ایران برگر” به دست آورد.

این خواننده در گفتگویی که به بهانه دریافت این تندیس با “شرق” انجام داده نکاتی را درباره فعالیتهای سینمایی اش بیان کرده و در این بین گریزی هم زده است به این موضوع که اغلب تشکلهای هنری ایران بعد از مدتی گرفتار گروه بازی و مافیابازی شده اند.

سینماژورنال متن کامل گفتگوی ناظری را ارائه می کند:

 گویا این اولین‌باری است که در ایران مسابقه‌ای به این صورت در ارتباط با موسیقی و سینما برگزار می‌شود. درست است؟
فکر می‌کنم همین‌طور باشد. تا آنجا که من یادم هست، بله اولین‌بار است.
  چطور شد در «ایران‌برگر» روی شعر سیاوش کسرایی کار کردید؟
بنده از دوران نوجوانی افتخار آشنایی با این عزیز نازنین را داشته‌ام. جلسات ماهانه‌ای در منزل «ه.الف. سایه» تشکیل می‌شد که من هم در آن جلسات بودم و آنجا با بسیاری از بزرگان ادب کشورم از جمله سیاوش کسرایی آشنا شدم و این دیدارها در حقیقت یکی از رهنمودهای بزرگ زندگی هنری‌ام شد. آهنگ‌ساز این ترانه ارشک رفیعی است که مستقیما زیرنظر و با مشورت خود من ساخته و پرداخته شده. در شعر «دانه‌های باران به شیشه‌ها، ترانه دارد»، زنده‌یاد سیاوش کسرایی زیباترین احساسات عاشقانه را در قالبی اجتماعی به نظم کشیده است. یادش گرامی.
 به‌نظر شما این‌گونه برنامه‌ها می‌تواند تأثیر مثبتی بر سینما و موسیقی و به‌طورکلی هنر کشور داشته باشد؟
مسلما می‌تواند بسیار تأثیرگذار باشد. منتها به شرطی که اولا ما هنرمندان بتوانیم به یک درک جمعی اعتقاد پیدا کنیم و از تک‌گرایی، منم‌های خودخواهانه و استادسالارانه دست‌ برداریم و با افکار مردم بازی نکنیم. مثل هنرمندان کشورهای پیشرفته سطح بینش هنری‌مان را بالاتر ببریم و انتقادپذیر شویم. دوم آنکه برگزار‌کنندگان این گونه برنامه‌های هنری از ورود به دسته‌بندی و مافیابازی اجتناب کنند. متأسفانه در کشور ما هر تشکل هنری‌ای که به وجود آمده، بالاخره سر از مافیابازی و گروه‌بندی درآورده و همین عملکردها بزرگ‌ترین آسیب و لطمه را به هنر مملکت ما وارد کرده است.
 عملکرد پانزدهمین جشن حافظ را چطور دیدید؟
آنچه مشاهده کردم، در جشن دنیای تصویر، به نظرم مثبت آمد. امیدوارم به همین منوال و با انسجام و نظم بیشتر این راه را ادامه دهند و هرگز سر از مافیابازی درنیاورند و همچنان انصاف و عدالت، تخصص و شورا را سرلوحه کار خود قرار دهند.
 تا آنجا که می‌دانیم، این اولین همکاری شما با یک فیلم‌ساز در خواندن تیتراژ نیست؛ گویا قرار بود با علی حاتمی هم در «دلشدگان» همکاری کنید. چرا آن همکاری شکل نگرفت؟
زنده‌یاد علی حاتمی از طریق جمشید مشایخی به همکاری با من ابراز علاقه کرده بود. حاتمی به مشایخی می‌گوید چون با ناظری دوست هستی، در منزلت جلسه‌ای بگذار که آشنا شویم. جمشید مشایخی به من زنگ زد و قرار گذاشتیم و علی حاتمی آمد و برای من هم هدیه‌ای آورد. بعد برنامه‌ریزی کار انجام شد و چند جلسه با استاد حسین دهلوی گذاشتیم.
حتی خبر آن در مجله فیلم هم منتشر شد. اما چون کنسرتی در آمریکا داشتم، مجبور شدم بروم. بعد از ١,٥ ماه که برگشتم، دیدم انجام آن کار قسمت من نبوده. این بود که در این سال‌ها برای انجام کار با سینما رغبتی نداشتم.
سال‌ها گذشت و به‌خصوص با اجرای «دانه‌های باران به شیشه‌ها ترانه دارد» سیاوش کسرایی و پیشنهاد آقای جعفری‌جوزانی، کارگردان، به این نتیجه رسیدم که چون صدای من می‌تواند از نظر تصویری تأثیری داشته باشد، این راه را باز کنم و دریچه‌ای علاوه بر موسیقی، در سینما و تئاتر بگشایم. من همیشه به سینما و تئاتر بسیار علاقه‌مند بودم و همیشه به تئاترهای استاد سمندریان عشق می‌ورزیدم و علاقه داشتم.
با بهرام بیضایی رفت‌وآمد داشتم و از اندوخته‌ها و دانش این استاد بزرگ همیشه استفاده کردم. طبیعتا با اکثر کارگردان‌ها از نزدیک محشور بودم ولی این چندسال برای کارکردن راغب نبودم، اما از این به‌ بعد این حضور ادامه خواهد داشت.
 پس آوازخواندن شما برای سایر فیلم‌ها ادامه خواهد داشت؟
بله، حتما ادامه خواهد داشت.
 در این زمینه پیشنهاد دیگری نداشته‌اید؟
چرا دعوتی دیگر هم از طرف آقای میرکریمی شده بود. در جلساتی که ما مشغول کار «ایران‌برگر» بودیم، آقای میرکریمی هم آمدند و جلساتی برای فیلم ایشان داشتیم، ولی چون خیلی وقت کم بود، دیدم بهتر است انجام ندهیم و قرار شد همکاری‌مان برای فیلمی دیگر باشد.
 با این تقدیری که از شما صورت گرفت و همین‌طور ماجرای همکاری با آقای حاتمی و بعد همکاری با آقای جعفری‌جوزانی، به‌نوعی شما هم عضوی از خانواده سینما محسوب می‌شوید. این‌روزها بحثی می‌شود راجع به قهر مخاطب و تماشاگر از سینما. فکر می‌کنید آیا مخاطب با سینما قهر کرده است؟
وقتی خط‌مشی منسجمی در مدیریت یک کشور اتخاذ نمی‌شود، طبیعتا با این افت‌وخیزها روبه‌رو می‌شویم که مردم با یک هنر قهر کنند ولی دوباره مخاطب بازمی‌گردد. این اتفاقات مقطعی است و واکنش مردم در مقابل یک عملکرد است. چون مردم ایران هرگز نمی‌توانند خودشان را از هنر، از یک فیلم خوب، از یک تئاتر خوب، محروم کنند. مردمی هستند که به‌خاطر سابقه هنری ایران و بزرگانی که مثل خورشید در آسمان هنر درخشیده‌اند، علاقه به هنر را در ژن خود دارند.




“ایران برگر” برنده اصلی و “رخ دیوانه” شکست خورده اصلی تنها جشن سینمایی بخش خصوصی ایران!

سینماژورنال: پانزدهمین جشن سینما و تلویزیون حافظ با یک ساعت تاخیر و از ساعت 8:30 سه شنبه شب 26 خردادماه آغاز شد و تقریبا تا حوالی 1 بامداد روز چهارشنبه  27 خرداد ادامه داشت.

به گزارش سینماژورنال استقبال از جشن نسبتا خوب بود و البته همین استقبال بود که استرس فراوانی را به هنرمندانی وارد کرد که به دعوت علی معلم بنیانگذار جشن روی سن می رفتند.

این استرس بخصوص در مورد بانوان هنرمند بیشتر به چشم می آمد و اغلب آنها در برابر جمعیت حضار منکوب شده و یا دستشان میلرزید و یا صدایشان.

پانزدهمین جشن حافظ متعلق به آخرین ساخته مسعود جعفری جوزانی بود. فیلمی که علاوه بر معرفی بعنوان بهترین فیلم، برنده تندیسهای بهترین دستاورد فنی و بهترین موسیقی تیتراژ شد.

بهروز افخمی کارگردانی که در روزهای اخیر بخاطر درگیری نوشتاری یا امیر قادری روزنامه نگار خوش ذوق وطنی در کانون توجه قرار گرفته دیگر فیلمساز خوشحال جشن حافظ بود چون از یک طرف تندیس بهترین فیلمنامه را بخاطر “آذر شهدخت…” گرفت و از طرف دیگر بازیگر فیلمش گوهر خیراندیش برنده تندیس بهترین بازیگری شد.

حمید نعمت ا.. نیز در رده بعدی موفقیت قرار داشت که تندیس بهترین کارگردانی را برای “آرایش غلیظ” از آن خود کرد و البته فیلمش تندیس بهترین موسیقی تیتراژ را هم گرفت.

اگر بخواهیم به شکست خورده اصلی مراسم اشاره کنیم هم باید از “رخ دیوانه” بگوییم که علیرغم کاندیداتوری در چند رشته اما حتی یک تندیس هم دریافت نکرد. این اتفاق در کنتراست با موفقیت تمام و کمال این اثر در جشنواره فجر که قرار میگیرد پر از ناگفته هاست.

فهرست کامل برندگان جشن پانزدهم حافظ را در ادامه می خوانید:

 

برندگان بخش سینما

1- تندیس حافظ بهترین فیلم: ایران برگر (فتح‌الله جعفری جوزانی)

2- تندیس حافظ بهترین کارگردان: حمید نعمت‌الله (آرایش غلیظ)

3- تندیس حافظ بهترین فیلمنامه:  آذر، شهدخت، پرویز و دیگران (بهروز افخمی براساس داستانی از مرجان شیرمحمدی)

4- تندیس حافظ بهترین فیلمبرداری: مرتضی غفوری (چند مترمکعب عشق)

5- تندیس حافظ بهترین موسیقی متن: بهزاد عبدی (متروپل)

6- تندیس حافظ بهترین دستاورد فنی-هنری (در زمینه‌های تدوین، صدا، طراحی صحنه و لباس و چهره‌پردازی):  صدابرداری ایران برگر (حسن زاهدی)

7و8- تندیس حافظ بهترین بازیگران مرد (2 جایزه): امین حیایی (خانوم) و مجید صالحی (استراحت مطلق)

9و10- تندیس حافظ بهترین بازیگران زن (2 جایزه): گوهر خیراندیش (آذر، شهدخت، پرویز و دیگران) و آنا نعمتی (انارهای نارس)

11- تندیس حافظ بهترین ترانه‌ی فیلم و سریال: همایون شجریان (آرایش غلیظ) و شهرام ناظری (ایران برگر)

 

برندگان بخش تلویزیون

12- تندیس حافظ بهترین مجموعه‌ی تلویزیونی: کلاه قرمزی93 (حمید مدرسی)

13- تندیس حافظ بهترین کارگردانی مجموعه‌ی تلویزیونی: بهروز شعیبی (پرده‌نشین)

14- تندیس حافظ بهترین فیلمنامه‌ی مجموعه‌ی تلویزیونی: پایتخت3 (سرپرست نویسندگان: محسن تنابنده)

15- تندیس حافظ بهترین بازیگر مرد درام تلویزیونی: داریوش ارجمند (ستایش 2)

16- تندیس حافظ بهترین بازیگر مرد کمدی تلویزیونی: مهران رجبی (معراجی‌ها و دردسرهای عظیم)

17- تندیس حافظ بهترین بازیگر زن درام تلویزیونی: شبنم مقدمی (مدینه)

18- تندیس حافظ بهترین بازیگر زن کمدی تلویزیونی: ریما رامین‌فر (پایتخت 3)

19- تندیس حافظ بهترین چهره‌ی تلویزیونی: رامبد جوان (خندوانه) و عادل فردوسی‌پور (نود)

20- تندیس حافظ بهترین مستند: جایی برای زندگی (محسن استادعلی)

21- تندیس حافظ جایزه‌ی ویژه‌ی هیئت داوران: رضا عطاران (رد کارپت)

22- تندیس حافظ یک عمر فعالیت هنری: مرضیه برومند

23- تندیس حافظ فعالیت پربار در حوزه‌ی ادبیات سینمایی: امیر پوریا

 




ماجرای انیمیشنی که کارگردان “ایران برگر” با کمک همسر آمریکایی‌اش درباره ضحاک ساخت+ چرایی انتقادش از مفهومی به نام “دموکراسی” که زمانی عاشقش بود!

سینماژورنال: دکتر محمدهادی کریمی فیلمنامه نویس، کارگردان و روزنامه نگار سابق، در اکران نوروزی کمدی-سیاسی “ایران برگر” را به عنوان سناریست،  روی پرده داشت.

به گزارش سینماژورنال این فیلم به لطف داستان همذات پندارانه ای که درباره خلق و خوی سیاسی مردمان ایران زمین روایت می کند با اقبال مخاطبان روبرو شد و توانست در کمتر از دو ماه رقم فروش سراسری 5 میلیارد را رد کرده و یکه تاز گیشه نوروزی سینماها قلمداد شود.

محمدهادی کریمی در تمام طول اکران این فیلم به حداقل گفتگو درباره آن بسنده کرد اما حالا و بعد از گذشت دو ماه از اکران این کمدی ، یک واقعه نگاری جذاب و خواندنی درباره “ایران برگر” نگاشته است.

کریمی سعی کرده در این واقعه نگاری به تمامی پرسشهایی که درباره روند نگارش فیلمنامه این کار و اشارات بیرونی آن وجود دارد پاسخ گوید.

در این واقعه نگاری که در “بانی فیلم” منتشر شده کریمی نکته جالبی را هم درباره آشنایی اش با دنیای تصویری مسعود جعفری جوزانی بیان کرده است؛ دنیایی که در ابتدای پیروزی انقلاب و با نمایش تلویزیونی انیمیشنی از این کارگردان شکل گرفته و در سالهای بعد به همکاری میان آن انیمیشن ساز و این نویسنده منجر شد.

گویا جعفری جوزانی سالها پیش و زمانی که در ایالات متحده تحصیل می کرد با همکاری همسر فرنگی اش یک انیمیشن عروسکی را تولید کرده بود؛ انیمیشنی که در ابتدای انقلاب در سبد پخش از رسانه ملی قرار می گیرد و برای بسیاری از کودکان آن دوران خاطره می شود.

کریمی که یکی از مخاطبان کودک آن انیمیشن بوده است حالا با زیبایی هر چه تمامتر به واقعه نگاری درباره آن ماجرا و بسیاری اتفاقات دیگر که در جریان همکاری میان وی و جوزانی رخ داده پرداخته است.

سینماژورنال متن کامل یادداشت محمدهادی کریمی را ارائه می کند:

افسانه ای را دیدم که افسانه نبود

1- در نخستین سال بعد از پیروزی انقلاب، یک فیلم عروسکی که با موم ساخته شده بود برای مخاطبین کودک و نوجوان آن سالها پخش شد. داستان ضحاک مار به دوش، اما من که کودک چندان شجاعی نبودم، از مارهای روی دوش ضحاک که قرار بود مغز جوانهای ایران زمین را ببلعد وحشت کردم و ادامه‎اش را ندیدم، پیش‎تر از آن مادرم از روی کتاب خلاصه داستان‎های شاهنامه، برایم همین داستان را خوانده بود.

کلی هم کتاب کودکانه داشتم که می‎خواندم و اکثراً هم داستان‎های ترسناک برای آن دوره سنی، کتاب‎هایی که آن زمان رایج بود از داستان «هانسل وگرتل» تا مجموعه داستان‎هايي که برادران گریم نوشته و مصور کرده بودند و پر بود از فانتزی‎های دیو و پری و کوتوله‎های عجیب و غریب ،اما آن روز بر روی صفحه تلویزیون افسانه‎ای را می‎دیدم که برایم افسانه نبود، نمی‎توانستم به خودِ کودکم بقبولانم که نترس این قصه است. ضحاکی نیست،  ماری نیست.

فیلمی که در خانه شخصی جوزانی و با کمک همسرش ساخته شد

2- خاطره‎ی این فیلم با من ماند تا ده‎ها سال بعد كه فهمیدم نام آن فیلم «آغاز» است، ساخته‎ی مسعود جعفری جوزانی در آمریکا و باز ده‎ها سال بعد دانستم که آن فیلم را در خانه‎ی شخصی خود و به کمک همسرش«لایرين» با کمترین امکانات ساخته و فیکس فریم فیلمبرداری کرده و گروه هدف مخاطبش بیشتر دانشجوها بوده است و توده‎های مردم، اما در اول انقلاب که آرشیو سازمان تهی از برنامه‎ی مناسب برای کودکان و نوجوانان با هنجارهای آن سال‎ها بوده، «آغاز» را برای کودکان و نوجوانان بخاطر عروسکی بودن مناسب پخش دانسته‎ اند.

 ده‎ها سال بعد «آغاز» را دیدم، همان داستان تسلط ضحاک پسر مرداس بر خاک ایران زمین، تسلط یک تازی، یک بیگانه که نماینده‎ی اهریمن است، تا اینجای داستان همان قصه‎ی آشنای شاهنامه است، اما فیلمساز برخلاف داستان شاهنامه، راه حل را نه براساس الگوی پیشنهادی این کتاب، یعنی کمک و یاری رساندن و بر تخت نشاندن فرد برگزیده‎ای که از پیش بخاطر فرهّ ایزدی انتخاب شده، که به نوعي  با رأی مردم، مي خواهد جایگزین ضحاک را پس از سرنگون شدن،انتخاب كند،كه  براي اين مقصود، فیلمساز از منطق‎الطیر کمک گرفته بود. جوان‎ها همچون مرغان منطق‎الطیر در پی چاره‎جویی به سمت قاف حرکت می‎کنند تا بدانند چگونه بر ضحاک چیره می‎شوند و در نهایت سیمرغ از سی مرغ متولد می‎شود، فرزانگان قوم، خویش را در ديوار و سقف آبگون  غارمی‎بینند و درمی‎یابند منجی‎شان کسی یا جایی دور از جمع‎شان نیست و جمع آنهاست كه جايگزين يك فرد خواهد شد.

دلسپرده و سرسپرده دموکراسی

3-  نكته اينجاست گرچه فردوسی علت فرهّ ایزدی داشتن فریدون را داد و دهش و نیکویی می‎داند و نه نژاد و خون و تخمه‎ی برتر، اما فیلمساز انقلابی که نقش مهمی در تظاهرات معروف دانشجویان علیه شاه در جلوی کاخ سفید، دارد، نمی‎تواند علیرغم توضیح یا احتمالاً با ادبیات آن روز انقلابی‎ها، توجیه فردوسی را بپذیرد. جانشین ضحاک همان سی مرغ سیمرغ شده است و لاغیر و به همین خاطر نیمه‎ی دوم داستان را وفق علائق و آرمان‎های خودش می‎نویسد و مي سازد و وفاداری به اصل افسانه را به کنار می‎گذارد، او دلسپرده و سرسپرده ي دموكراسي است.

طفلکها نمیدانستند مساوات بخواهند بهتر از عدالت است

4- ده‎ها سال بعد همان فیلمساز در حال ساخت مجموعه‎ای است از ایستادگی ملت ایران در چشم طوفان حوادث تلخی که استعمار و استبداد در سده‎ی اخیر رقم زده است. روی میز کارش پر است از روزنامه‎های سیاسی از صدر مشروطه و زمان ملی شدن نفت تا روزنامه‎های همان روز(1380). هجویه‎های سیاسی نسیم شمال و میرزاده‎ی عشقی تفاوتی با ستون طنز روزنامه‎ی سیاسی همان روز ندارد و وکلای ملت در قامت دفاع از حقوق مردم در مجلس، همان واژه‎هایی را برای آراستن نطق‎هایپیش از دستور خود انتخاب می‎کنند که کماکان تکراری است، يعني   همان قصه كه مردم   دموكراسي يا به زعم خود مشروطه می‎خواستند  که پارلمان داشته باشند و به پارلمان عدالتخانه می‎گفتند تا عدالت برقرار شده و رعيت  با حفظ همان مقام رعيتي و شهروند درجه دوم بودن آسايش داشته باشد ، طفلک‎ها نمی‎دانستند مساوات بخواهند بهتر از عدالت است، چرا که عدالت در معنا، به مفهوم  مساوات نیست و از بار معنایی واژگان زعمای قوم دچار اشتباه در برداشت خواهند شد و مساوات برقرار نخواهد شد كما اينكه رعيت هم از معني لغوي واقعي اش تهي شده و راعي   نيازي به رعايت حقوق رعيت كه هيچ ، رعايت شان راعي بودن خود، نمي بيند و علم  نوين سياست يا پليتيك كه وارد  جامعه شده  در گويش جديد”پُلو” تيك و “پولِ “تيك خوانده مي شود كه ديگهاي پلو و پولهاي كثيف علمي و  لاجرم قانوني و مشروع شناخته شود.

این سوی میز، با فاصله من مشغول تقطیع متن “در چشم باد” به قسمت‎های مختلف هستم و اول و انجام هر یک را درست می‎کنم و چیزی در همان راستا اگر به ذهنم می‎رسد در گوشه‎ی کاغذ همان صفحه برای اضافه شدن در متن توسط نویسنده، در صورت صلاحدید پیوست می‎کنم. اما حرف نمی‎گذارد هیچ کدام به کارمان برسیم. مدام از این دور و تسلسل باطلی که صندوق رأی را به عنوان بهترین و کم‎هزینه‎ترین راه مفاهمه، قدرت حاكم  و مردم با یکدیگر و مردم از یک سو با هم انتخاب می‎کنند اما بعد با چوب و چماق پای صندوق‎ها می‎آیند و آنچه از دل صندوق‎ها بیرون می‎آید علی‎رغم شیرینی اولیه زود دل شان را می‎زند، می‎گوییم.

انتقاد از مفهومی که زمانی در ستایش آن فیلم ساخته بود

5- آقای جوزانی طرح و ایده‎ی “ایران برگر” را با من برای نوشتن در میان می‎گذارد، خودش درگیر “در چشم باد” است. از من می‎خواهد متن اولیه را بنویسم، به فکر می‎روم، آيا این همان فیلمسازی است که در ستایش دموکراسی، فیلم نمادین “آغاز” را ساخته، حالا می‎خواهد یک کمدی درباره‎ی چیزی بسازد که زمانی در تقدیس آن حتی از وفاداری به شاهنامه هم عدول می‎کرد؟ یک کمدی انتقادی درباره‎ی دموکراسی در سرزمین ایران، به نام ” ایران برگر”، اما خیلی زود در می‎یابم این نگاه طنز انتقادی جدای از آن شور و هیجان و دلبستگی به مفهوم دموکراسی در فیلم” آغاز” نیست، به عبارت بهتر  از آن «آغاز» تا این انجام که “ایران برگر” نام گرفته،  فيلمساز می‎خواهد یک مفهوم را بسط دهد، برای قرار گرفتن در مسیر دموکراسی رأی دهنده و رأی گیرنده و انتخاب شونده و انتخاب کننده باید به یک دگردیسی و صیرورتی برسند که بالاخره آش همان آش و کاسه همان کاسه، براي یک بار هم که شده نشود .

همانجا درمي يابم از نقد تا نفي دموكراسي  فاصله اي بس كوتاه  به باريكي يك تار مو است ، و  آنچه اين كار را سخت مي كند همين است ،  بايد جوري نقد كنيم كه به نفي نرسيم  چرا كه هنوز با وجود دشواري هاي بسيار در اين راه و نقد هاي بيشماري كه بر چگونگي اجراي دموكراسي  وارد است  هنوز دموكراسي تنها راه كم هزينه و پر سلامت براي چرخش قدرت و جلوگيري از هر استبدادي است . پس نقد اين مفهوم به  مانند آن  است كه مثلاً از طلاق  سخن بگويي ولي ازدواج را كه متقدم بر هر طلاقي است نه تنها زير سوال نبري بلكه با نشان دادن زشتي طلاق در تحكيم بنيان ازدواج هم بكوشي،  انواع بداخلاقي هاي انتخابات را نشان دهي و بعد علت موجده اش را زير سوال نبري.

از ديگر سو ،دموکراسی و آریستوکراسی  در فيلم “آغاز” به شیوه‎ای نمادین درهم ادغام شده بود گويي راه حل ميانه اي كه سقراط و شوراي داوري آتن هم بدان نرسيدند در آنجا تحقق يافته بود که به مخاطب برساند چرخش قدرت باید در میان فرزانگان باشد که دچار استبداد فرزانگان نشویم، اما غیر فرزانگان هیچگاه سهمی در این قدرت نباید داشته باشند و سیمرغ شده‎ها می‎توانند یکی از سی مرغ باشند، این کانسپت در فیلمی چون “آغاز” که با افسانه‎ها شروع می‎شود و ادامه می‎یابد، به راحتی قابل بازگو شدن است اما در یک کمدی موقعیت کار سختی است كه به ظاهر  آسان  مي نمايد.

محمدهادی کریمی
محمدهادی کریمی

محتوا نباید بر ظرف غالب شود

6- براي تحقق اين كار به ظاهر سهل اما ممتنع بر اين باوريم که محتوا باهمه ي استعدادي كه براي جلب مخاطب دارد نبايد بر ظرف‎مان غالب شود، از اينرو،داستان رومئو و ژولیت برای رکاب یا اسکلت اولیه‎ی ساختمان فیلم انتخاب می‎شود. یک عاشقانه‎ی معروف از دو دستگی‎ها. مونتگیوها و کاپولت‎ها، اینجا امراللهی‎ها و فتح‎اللهی‎ها. اما همان ابتدا ترس این هست که شبیه داستان‎ها و فیلم‎هایی شود که پیش از این راجع به جنگ حیدری‎ها و نعمتی‎ها گفته شده است، اما  به نظرم در نهایت چنین نمی‎شود.

تفاوت با “پرونده قدیمی پیرآباد”، “اتوبوس” و دیگران

7- “ایران برگر” داستان جنگ میان دو طائفه نیست، برخلاف آنچه در نگاه اول دیده می‎شود، جنگ حیدری و نعمتی نیست.  بلكه داستان سازش حیدری‎ها و نعمتی‎ها در بزنگاه‎های حساس علیه نیروی سومی است که اینجا آقا مدیر آن را نمایندگی می‎کند. از “پرونده‎ی قدیمی پیرآباد” تا “حزب عدالت و کرامت” تا “اتوبوس” و “فصل پنجم”، جنگ حیدری و نعمتی بی‎اساسی را مشاهده می‎کنید که هر کدام  از طرفين حقی از ماجرا دارند و می‎توان نصف نصف به سود هر یک رأی داد. اما در “ایران برگر” به سود دو سوی ماجرا، از امراللهی‎ها و فتح‎اللهی‎ها رأی نمی‎دهید، حق با هیچکدام نیست، پس در پایان آشتی آنها پایان ماجرا نیست بلکه تفوق و برتری نیروی سوم، ماجرا را خاتمه می‎دهد. در واقع “ایران برگر” می‎خواهد بگوید، حیدری‎ها و نعمتی‎های در پیش گفته شده که در سینما یا داستان‎های معاصر سراغ داریم، دو اسم متفاوت برای یك رسم  واحد وصفت و مرام مشترک است، حیدری‎ها به مرور شبیه نعمتی‎ها شده‎اند و بالعکس و دارو و دسته‎ی فتح‎الله و امرالله هیچ تفاوتی با هم ندارند، چرا که انسان به مروز زمان اگر مراقبت نکند شبیه دشمن‎اش خواهد بود

مدام نپرسید امرا.. کیست و فتح ا.. کیست؟

8- در “ایران برگر” مفاهیم به نمایش درآمده‎اند، نه مصادیق، تماشاگران هر عصر و زمانی می‎توانند مصادیق خاص زمان خود را در قالب شخصیت‎های مختلف ببینند. امیدوارم روزی تماشاگران از قید و بند مصداق یابی هنگام تماشای فیلم  ها،رها شوند تا با لذت فیلم را ببینند و مدام در ذهن خود نپرسند، امرالله کیست و فتح الله کیست، بی‎گمان براي  فردی غیر ایرانی که “ایران برگر” را می‎بیند و  بخش عاشقانه و گرته برداري شده از  رومئو و ژولیت فیلم را پر رنگ‎تر از رویه‎ی آن می‎بیند، آقا نورالله همان لارنس راهب است روحانی وارسته‎ای که عشاق را علی‎رغم سختی‎ها و ناملایمات به وصال یکدیگر می‎رساند و امری نشدنی و محال را ممکن می‎کند.

سالها بعد و همزمان با شروع انتخاباتی دیگر

9- “ایران برگر” در سال 1380 نوشته شد و قرار بود در سال 1381 ساخته شود و در 1382 همزمان با آغاز خیزش مردم در انقلاب مشروطه به نمایش در آید، اما تقدیر چنین رقم خورد، سالها بعد این اتفاق و همزمان با شروع انتخاباتی دیگر به روی پرده برود.

تا “ایران برگر” ساخته نمی شد شور و هیجان قومگرایانه انتخابات درک نمی شد

١٠- با شناختي كه از مسعود جعفري جوزاني در اين مدت   داشته ام ،  او عاشق انسان هااست و آنها را فارغ از نژاد و زبانشان دوست دارد ، يك انترناسيوناليست يا جهان وطن  است گرچه از ايران زياد مي گويد اما يك قومگرا نيست ، اتفاقاً مي خواهد زندگي كوروش  را هم بسازد اما شووينيست هم  نيست ، به خاطر همين زندگي “باسكرويل “برايش در نهضت مشروطه مهم مي شود نه  سرداران ترك ياعلي الخصوص لري كه  هم قومي هاي او هستند ومشروطه خواهي و پيروزي مشروطه و  بعد ها فتح تهران و برچيده شدن بساط استبداد صغير مديون و مرهون آنهاست ، از اينرو در مقطعي زندگينامه ي باسكرويل را مي نويسد و مي خواهد بسازد، اما شوربختانه  همين هنرمند جهان وطن  را  در چنان فشاري  قرار مي دهيم كه  به مولد و شهر زادگاه وگويش زبانشان افتخار كند (!)كاري كه هنوز در فرهنگ قوم گرايانه ي ما متاسفانه امري پسنديده است و گويي اگر هنرمندي همه ي انسان ها را دوست داشته باشد نافي دوست داشتن مردم همزبان يا همخون خويش است ، اينجا هنوز اگر مي خواهي همه را دوست داشته باشي  اشكالي ندارد به شرط اينكه بعضي ها را بيشتر دوست داشته باشي  ، به گمانم تا اين فيلم ساخته نمي شد و حواشي اكرانش درست نمي شد سازنده اش در نمي يافت اين همه شور و هيجان قومگرايانه در جريان انتخابات از چه رو و براي چه مقصودي است.




محمدهادی کریمی: جنگ واقعی علیه نیروی سوم است!/امیدوارم تاریخ “ایران برگر” منقضی شود

سینماژورنال: فیلم سینمایی “ایران برگر” در اکرانی ویژه به مناسبت روز معلم و با حضور تعدادی از دانش‌آموزان نخبه دبیرستانی، معلمان و اولیای آنان در پردیس سینمایی کوروش تهران روی پرده رفت.

به گزارش سینماژورنال نکته جالب این اکران نشست پس از آن و البته سخنان نویسنده فیلمنامه اثر بود.

محمدهادی کریمی که خود سابقه سالها کارگردانی دارد و در “ایران برگر” نیز به عنوان سناریست کار توانایی بالای خود در خلق کمدی-سیاسی را نشان داده سخنانی را درباره این فیلم بیان کرد که در نوع خود جذاب به نظر می رسید.

باید سالها طول بکشد تا مردم با دیدن “ایران برگر” یاد این و آن نیفتند

کریمی با اشاره به سابقه نگارش اثر گفت: فیلمنامه این فیلم 13 سال پیش نوشته شده است؛ با این‌که «ایران برگر» از مفاهیم می‌گوید و نه مصادیق، اما متأسفانه رفتارهای پرسوناژهای فیلم برای تماشاگر آشناست. شاید این آشنایی‌زدایی سال‌ها طول بکشد تا مردم با دیدن این فیلم، یاد این و آنی که هر کسی به گونه‌ای در ذهنشان است؛ نیفتند.

امیدوارم تاریخ “ایران برگر” به زودی زود منقضی شود

وی ادامه داد: اگرچه هیچ کسی چنین آرزویی برای فیلمی که در آن به نوعی سهیم بوده نمی‌کند اما من امیدوارم تاریخ «ایران برگر» به زودی زود منقضی شود و نسل‌های بعدی با دیدن فیلم، گمان کنند که داستان، کاملاً تخیلی و براساس فانتزی عجیب و غریب ذهن سازنده‌اش بوده، آن روز، روز رستگاری فرزندان ایران زمین است.

جنگ “ایران برگر” جنگ حیدری-نعمتی نیست

کریمی در بخش دیگری از صحبتهایش افزود: «ایران برگر» ماجرای گفته شده جنگ امراللهی و فتح‌اللهی یا حیدری نعمتی یا به قولی جمالوندی کمالوندی نیست که داستان این جنگ‌های بی اساس قبلاً گفته شده است؛ «ایران برگر» داستان جنگ زرگری امراللهی و فتح‌اللهی است که دو اسم مختلف برای یک صفت و رسم و مرام مشترک‌اند.

جنگ واقعی علیه نیروی سوم است

کریمی خاطرنشان ساخت: جنگ واقعی این دو دسته که در نهان با هم ائتلاف دارند علیه نیروی سومی است که در فیلم، آن را آقا مدیر رهبری می‌کند. «ایران برگر» نشان می‌دهد که امراللهی همان فتح‌اللهی است بی کم و کاست، چرا که اگر انسان مراقبت نکند به مرور کاملاً شبیه دشمن‌اش می‌شود.




مسعود جعفری جوزانی: آنها که با چلوکباب رأی جمع می‌کنند نمی‌گذاشتند تیزر “ایران برگر” پخش شود/ تبلیغات شهرداری به نزدیکان مسئولان تعلق می‌گیرد

سینماژورنال: “ایران برگر” تازه ترین محصول سینمایی مسعود جعفری جوزانی پیشتاز فروش سینماهاست با این حال این فیلم بلحاظ تبلیغات میدانی به شدت مهجور است.

به گزارش سینماژورنال کمترین بیلبورد خیابانی برای معرفی فیلم تدارک دیده نشده و در سراسر شهر حتی یک بنر تبلیغاتی هم برای فیلم درنظر گرفته نشده است.

البته که “ایران برگر” روزهای ابتدایی اکرانش را با ممنوعیت پخش تیزر تلویزیون هم روبرو بود.

تبلیغات شهرداری به نزدیکان مسئولان تعلق می گیرد

جعفری جوزانی درباره کمبود تبلیغات میدانی برای فیلمش به “تماشاگران امروز” می گوید: تبلیغات از سوی شهرداری خیلی گزینشی به عده خاصی که از همفکران و نزدیکان مسئولان هستند تعلق می گیرد. یک بخش از آن هم به افرادی که ظاهرا از بخش خصوصی هستند سپرده شده که به دلخواه راه خود را می روند.

کمترین مبلغ برای سه بیلبورد شهری 200 میلیون است

این کارگردان ادامه می دهد: کمترین مبلغی که برای سه عدد بیلبورد شهری آن هم به مدت یک ماه از ما درخواست شده 200 میلیون تومان بود. مگر یک فیلم چقدر فروش میکند که بتواند این ارقام را بپردازد. دقت کنید که فقط یک سوم فروش فیلمها به تهیه کننده می رسد یعنی برای پرداخت 200 میلیون باید 600 میلیون از فروش را پرداخت کنید.

آنها که با زور چلوکباب و قیمه رأی جمع می کنند مخالف پخش تیزرها بودند

به گزارش سینماژورنال مسعود جعفری جوزانی که سابقه سالها فعالیت در تلویزیون و ساخت سریالی خاطره انگیر چون “در چشم باد” را در کارنامه دارد درباره توقیف تیزرهای تلویزیونی “ایران برگر” در روزهای ابتدایی اکران اظهار می دارد: توقیف تیزرها بخاطر اطلاعات نادرستی بود که به صداوسیما ارسال شده بود. احتمالا فشار ارباب جمعی کسانی که با ضرب و زور چلوکباب و قیمه از مردم رأی جمع می کنند باعث ارسال این نامه های تهدیدآمیز باشد.

طبیعی بود که نگران باشند

وی می افزاید: البته طبیعی و قابل درک است که نگران شده باشند. آنها بودند که می خواستند جلوی دیده شدن فیلم را بگیرند اما تلویزیون وقتی متوجه واقعیت شد تبلیغات را آزاد کرد.




رایت ویدیویی “خانه دختر” ۷۰۰ میلیون/”ایران برگر” ۵۵۰ میلیون

سینماژورنال: بسیاری از شرکتهای پخش شبکه خانگی همزمان با برگزاری جشنواره سی و سوم فیلم فجر و براساس واکنشهایی که از مخاطبان جشنواره نسبت به فیملها گرفته بودند اقدام به رایزنی و انعقاد قراردادهای اولیه برای خرید رایت ویدیویی فیلها کردند.

به گزارش سینماژورنال البته که همواره نیز آگاهی از قیمت رایت ویدیویی فیلمها برای مخاطبان جذابیت داشته است.

شهاب کاظمی مدیر تامین و طرح محتوای موسسه گلرنگ اخیرا در گفتگویی ارقام تقریبی رایت برخی آثار جشنواره سی و سوم را بیان کرده است.

رایت فیلمهای سینمایی 200 میلیون به بالاست

این چهره فعال شبکه خانگی که با “هفت صبح” گفتگو میکرده با اشاره به رقم کلی رایت فیلمهای سینمایی می گوید: الان حق رایت فیلمهای سینمایی 200 میلیون تومان به بالاست.

“ایران برگر” 550 میلیون فروخته شد/”خانه دختر” 700 میلیون

وی می افزاید: رایت فیلم “ایران برگر” موقع تدوین 550 میلیون تومان فروخته شد. قیمت رایت “خانه دختر” و “رخ دیوانه” نیز 700 میلیون تومان برآورد می شود.

شهاب کاظمی ادامه می دهد: قیمت رایت ویدیویی “استراحت مطلق” هم حدود 500 میلیون است.

به گزارش سینماژورنال البته که ارقامی که مدیر تامین محتوای گلرنگ درباره فیلمهای “خانه دحتر” و “رخ دیوانه” بیان کرده صرفا برآورد است و نه رقم واقعی فروش رایت.

آیا حق رایت فیلم دوم از فیلم اول بیشتر است؟

البته که رقم رایت 700 میلیونی “خانه دختر” به واسطه حاشیه هایی که برایش ایجاد شده بود آن قدرها غیرمتعارف نیست اما اینکه قیمت رایت “رخ دیوانه” که در جدول فروش اکران نوروزی جایگاه دوم را به خود اختصاص داده بالاتر از صدرنشین اکران نوروزی یعنی “ایران برگر” باشد کمی عجیب است.




علی مطهری: نشانه‌هایی از آنچه به عنوان تخلف انتخاباتی در “ایران برگر” می‌بینیم در جامعه وجود دارد اما عمومیت ندارد/نگاه آسیب شناسانه سینما می‌تواند در رفتار آینده کاندیداها موثر باشد

سینماژورنال: “ایران برگر” از جمله آثار سیاسی سینمای ایران ایران است که سعی دارد بخشی از بی اخلاقیهایی که در جریان یک انتخابات در شهری دورافتاده رخ می دهد را رونمایی کند.

به گزارش سینماژورنال البته که این بی اخلاقیها چون کاملا بر محور کمدی و با زبان طنز بیان می شوند این قابلیت را پیدا می کنند که طیفهای مختلف مخاطبان بتوانند راحت و بی وسواس با آن ارتباط برقرار کنند.

اخیرا یکی از مقامات دولتی هم درباره این تخلفات سخنانی را بیان کرد و همین مساله باعث تمرکز بیشتر برخی منتقدان بر طنازیهایی شد که “ایران برگر” در رقابت میان “فتح ا..” و “امرا..” دو کاندیدای انتخاباتی یک روستا بر آن دست گذاشته است.

طبیعی است که یک سوی این نقد طنازانه نمایندگان مجلس باشند و دانستن واکنش نمایندگان مجلس نسبت به این تصویرسازی از تخلفات انتخاباتی جذابیت داشته باشد بخصوص اگر به سراغ علی مطهری عضو صریح االلهجه کمیسیون فرهنگی برویم این جذابیت دوچندان می شود.

زبان “ایران برگر” طنز است و کارش پررنگتر کردن واقعیات کوچک

یکی از نکاتی که به زبان طنز در “ایران برگر” بیان می شود تطمیع مردمان یک روستا توسط دو کاندیدای اصلی شهر برای رأی دادن به نفع آنهاست؛ مساله ای که مطمئنا در عالم واقع چون نوعی خرید و فروش رأی قلمداد می شود تخلف انتخاباتی محسوب می شود.

وقتی از علی مطهری می پرسیم که نمایش طنزآلود یک تخلف انتخاباتی در “ایران برگر” چقدر منطبق است با آنچه در عالم واقع رخ می دهد وی به سینماژورنال می گوید: “ایران برگر” از جمله آثاری بود که در جشنواره فجر سال قبل آن را دیدم و طبیعی است که فیلم چون طنز است کارش پررنگتر کردن واقعیات کوچک است و برای همین نمی توانیم به طور قطعی بگوییم آنچه در فیلم می گذرد در جامعه رواج دارد.

نشانه هایی از آنچه در “ایران برگر” می بینیم در جامعه وجود دارد

وی ادامه می دهد: من اطلاعاتم درباره تخلفات انتخاباتی کامل نیست و بخصوص که درباره شهرستانها هم اطلاع کافی در این باره ندارم اما این را میتوانم بگویم نشانه هایی از آنچه به عنوان تخلف انتخاباتی در “ایران برگر” می بینیم در جامعه وجود دارد اما عمومیت ندارد.

ایران برگر
ایران برگر

تماشای فیلم برایم ناراحتی نداشت

این عضو کمیسیون فرهنگی مجلس که نماینده مردم تهران است پیرامون اینکه آیا به عنوان یک نماینده به هنگام تماشای “ایران برگر” برایش ناراحتی پیش نیامده به سینماژورنال می گوید: نه، اصلا حس بدی نداشتم چون اولا زبان فیلم طنز است و ثانیا در تهران تخلف انتخاباتی واقعا به آن شکلی که در فیلم می بینیم وجود ندارد. در شهرستانها هم شاید برخی مواقع باشد اما پررنگ نیست.

باید کمک کرد به برطرف کردن تخلفات

وی می افزاید: شاید تا حدودی تخلفات انتخاباتی داشته باشیم اما به هر حال موافق این تخلفات نیستیم و باید کمک کنیم به برطرف کردن آنها.

نگاه آسیب شناسانه “ایران برگر” می تواند در رفتار آینده کاندیداها موثر باشد

علی مطهری در انتهای گفتگوی خود با سینماژورنال با اشاره به ظرفیتهای سینما به عنوان هنری که می تواند کمک کند به حل معضلات بیان می دارد: یقینا ساخت فیلمهایی که منصفانه برخی رفتارها را نقد کنند از منظر آگاهی بخشی هم که شده موثر است و نگاه آسیب شناسانه سینما و فیلمهایی مانند “ایران برگر” در نمایش یک تخلف انتخاباتی می تواند در رفتار آینده کاندیداها اثرگذار باشد.

وی تاکید کرد: البته که این تصویرسازی هم باید منصفانه و بی حب و بغضهای شخصی صورت گیرد.




توزیع یک نماد سیاسی-اجتماعی توسط عوامل “ایران برگر” میان دانشجویان!

سینماژورنال: عوامل “ایران برگر” تازه ترین ساخته سینمایی مسعود جعفری جوزانی برخلاف رویه معمول و البته کلیشه شده نمایش فیلم در فرهنگسراها و برگزاری نشست نقدوبررسی، روشی تازه را برای معرفی محصول خود درنظر گرفته اند.

به گزارش سینماژورنال این روش عبارتست از نمایش فیلم برای دانشجویان علاقمند به سینما و سپس نشست گپ و گفت صمیمانه و گاه کاملا انتقادی با دانشجویان؛ نشستهایی که بواسطه درونمایه های سیاسی-اجتماعی “ایران برگر” با اقبال دانشجویان هم مواجه شده است.

در یکی از تازه ترین نشستهای دانشجویی “ایران برگر” که در دانشکده مدیریت دانشگاه تهران برگزار شد در کنار گپ و گفت دانشجویان با عوامل فیلم، یک هدیه ویژه هم به مخاطبان اهدا شد!

یک شاخه گندم؛ هدیه به مخاطبان

این هدیه ویژه چیزی نبود جز یک شاخه گندم که نه فقط به تک تک حاضران در سالن اهدا شد که تهیه کننده، کارگردان و نویسنده “ایران برگر” نیز هر کدام با در دست داشتن یک شاخه از این گیاه مرتبط با حلقه حیات بشری روی سن رفتند.

انتخاب چنین هدیه ای برای مخاطبان البته که ذهن را به سمت وجه نمادین گندم هم می برد؛ همان وجهی که سالها پیش از این در ترانه ای از یکی از ترانه سرایان سفرکرده و با آهنگسازی واروژان مجالی را فراهم کرد برای کمک به حرکتهای ضدرژیم شاهنشاهی.

آینده، آینده گندمه

به گزارش سینماژورنال با این حال دست اندرکاران “ایران برگر” هدف خود از اهدای شاخه گندم را توجه به بخشی از دیالوگهای کاراکتر “معلم” فیلم که محمدرضا هدایتی نقش اش را بازی میکنند دانستند.

دیالوگی با این مضمون که “آینده، آینده گندمه، جوون کار میخواد و …” و البته هدف از بیان آن این بود که درگیریهای منفعت طلبانه را باید کنار گذاشت و کمک کرد به ارتقای رونق اقتصادی جامعه!




به فروش اکران نوروزی اعتماد کنیم یا آرای مردمی(!) خانه سینما؟

سینماژورنال/اشرف‌السادات موسوی: اتفاقی که یکی دو سال است در شمارش آرای مردمی جشنواره فجر رخ می دهد اختلافی است که میان این آمار با آمار استقبال از آثار وجود دارد.

به گزارش سینماژورنال در جشنواره سی و دوم یکی از پرمخاطب ترین فیلمهای جشنواره یعنی “عصبانی نیستم” به دلایل آنچه دوری از حواشی قلمداد شد در فهرست آرای مردمی لحاظ نشد و در جشنواره سی و سوم نیز این اتفاق به گونه ای دیگر افتاد.

در این جشنواره یکی دو فیلم مانند “ایران برگر” و “خانه دختر” که اتفاقا دست اندرکاران جشنواره مرتب درباره سانسهای فوق العاده آنها خبررسانی میکردند جایی در میان سه فیلم برتر آرای مردمی منتج از خانه سینما نداشتند و همین پاره ای شک و شبهه ها را ایجاد کرد.

بخصوص که در این جشنواره دو فیلم از سه فیلم برگزیده آرای مردمی متعلق به یک تهیه کننده خاص بود!

“رخ دیوانه” صدرنشین بود و “ایران برگر” اصلا در فهرست نبود

به گزارش سینماژورنال در جشنواره سی و سوم این “رخ دیوانه” بود که عنوان فیلم مردمی جشنواره را از آن خود کرد و به دنبال آن نیز “عصر یخبندان” و “کوچه بی نام” قرار گرفتند با این حال هیچ نامی از “ایران برگر” در این فهرست نبود.

حالا اگر آمار فروش نوروزی و اختلاف نیم میلیاردی که میان رقم فروش “ایران برگر” و “رخ دیوانه” وجود دارد را ملاحظه کنیم شک و شبهه هایمان درباره آرای مردمی خانه سینما بیشتر می شود.

اختلاف فروش نیم میلیاردی با وجود مشکلات ابتدایی در پخش تیزر

“ایران برگر” تا اینجای کار رقم فروش 2 میلیارد تومان را رد کرده است و در همین بازه زمانی “رخ دیوانه” فروشی یک میلیارد و نیمی داشته است.

اختلاف فروش 500 میلیونی این دو فیلم در شرایطی رخ داده که “رخ دیوانه” تقریبا از همان ابتدای اکران تیزرهای تلویزیونی فراوانی داشته است اما “ایران برگر” تمام یک هفته اول نوروز را بدون تیزر روی پرده بود.

این تناقض را توجیه کنید

حالا این اختلاف فروش را بگذارید کنار آرای مردمی(!) خانه سینما در جشنواره سی و سوم که در آن “رخ دیوانه” فیلم اول است و نام “ایران برگر” حتی در میان پنج فیلم اول هم دیده نمیشود.

این تناقض چطور می تواند توجیه شود جز آن که در انتخاب فیلم مردمی جشنواره پارامترهایی جز استقبال مخاطبان هم لحاظ می‌شود؟!




حمید گودرزی: نقش تجاوزگر فیلم{“هیس”؟!} را بازی نکردم چون مادرم گفت عاقت می‌کنم/ بروم سینما که خیانت را به زن و بچه‌ام یاد بدهند؟

سینماژورنال: حمید گودرزی در اواخر دهه هفتاد و تا میانه های دهه هشتاد یکی از پرکارترین بازیگران سینمای ایران بود. البته که سهمی از پرکاری هم آثار تجاری سینمای بدنه بودند.

به گزارش سینماژورنال با این حال از میانه های دهه هشتاد این بازیگر دیگر کم کار شد به طوری که از سال 89 که “دزدان خیابان جردن” را بازی کرد تا سال قبل در هیچ فیلم دیگری ایفای نقش نکرد.

حمید گودرزی که این روزها دو فیلم “ایران برگر” و “روباه” را روی پرده دارد در گفتگویی مفصل با علیرضا پورصباغ در “وطن امروز” درباره این کم کاری در سینما سخن گفته است.

البته که گودرزی پاره ای از دیدگاههایش نسبت به سینمای امروز ایران و البته کیفیت آثار جشنواره را مرور کرده است و به صراحت از اهمیت اخلاق در قبول نقشهایش حرف زده است.

یکی از جالب ترین نکات گفتگوی گودرزی جایی است که با اشاره کردن به پیشنهاد بازی در نقش یک تجاوزگر در فیلمی به کارگردانی یک زن از این گفته که مادرش او را تهدید کرده که اگر در فیلمهای غیراخلاقی بازی کنی عاقت می کنم و وی  نیز به همین خاطر این پیشنهاد را قبول نکرده.

این اشاره بی بروبرگرد ذهن را به سمت فیلم “هیس دخترها فریاد نمی زنند” پوران درخشنده می برد.

سینماژورنال متن کامل گفتگوی گودرزی را ارائه می دهد:

شاید پاسخ سخت باشد اما اولین سوالم این است که مدتی سینما را ترک کرده بودی؟ آدمی با این همه طرفدار و علاقه‌مند چرا نیست؟!
راستش با این وضعیت، علاقه‌ای هم ندارم که الزاما در سینما باشم، این دو فیلم (ایران‌برگر و روباه) را هم که می‌بینید بازی کردم دلیلش این بود که یکی سازنده‌اش مسعود جعفری‌جوزانی است و آن دیگری بهروز افخمی. بیایید روراست باشیم. فارغ از انگاره‌های نامطلوب مرسوم در سینمای فارسی، سینمای فردین شرف داشت به وضعیت کنونی سینما.سینمای فردین لوطی‌گری یاد می‌داد، پای رفیق ایستادن یاد می‌داد، پای ناموس در محل ایستادن را یاد می‌داد. الان در فیلم‌ها می‌روند روی بالکن، کباب باد می‌زنند، خیانت می‌کنند و دنبال ناموس دیگری هستند! ببخشید! این بود سینمای ارزشی؟ فردین که قشنگ‌تر و بهتر بود! مشتی‌تر بود! اصلا یک مثال دیگر می‌زنم. ریک (همفری بوگارت) آخر کازابلانکا با السا (اینگرید برگمن) نرفت. مایکل کورتیس (کارگردان) و جک ال وانر (تهیه‌کننده) هر کاری کردند نتوانستند بوگارت را راضی کنند در انتهای فیلم با السا برود. بوگارت به وارنر گفت من بازیگرم و سمبل اخلاق برای مردم. نمی‌خواهم متدی را به مردم یاد بدهم که بعدا منجر به نابودی اخلاق شود! خیانت را به مردم آموزش نخواهم داد.
  نکته خیلی جالبی که بهروز (افخمی) عزیز بر آن تاکید داشت و اتفاقا ویژگی شاخص شماست این است که خاطره‌ای از فیلم قبلی با خودتان به اثر دیگری که بازی می‌کنید نمی‌برید. در هر فیلمی یک استایل و اکت جدید دارید و ما شما را در نقش‌های تازه‌تر باور می‌کنیم و خاطره فیلم‌های قبلی را فراموش می‌کنیم. من هر دو فیلم ایران‌برگر و روباه را با فاصله بسیار کمی دیدم اما شبیه هیچ کدام نبودی؟!
به نظر من آقای افخمی بسیار آدم خوب و فیلمساز بسیار متفاوتی است. نه اینکه چون در فیلم او بازی کردم از او تعریف می‌کنم. من در فیلم «قرنطینه» منوچهر هادی بازی کردم که آقای افخمی تدوینگرش بود. حین تدوین از کار من خوشش آمده بود و در این فیلم هم به من لطف کرده بود و زنگ زد. بنده هم رفتم با ایشان همکاری کردم. از همان شروع کار تا الان هم خیلی خوب پای من ایستاده است. بابت این مساله از ایشان ممنونم ولی دوست داشتن بهروز عزیز به این خاطر نیست که پای من ایستاده است، بابت این است که آدم کاربلدی است؛ در وضعیت فعلی سینما طرف کاربلد نیست بیخودی هم ادای اورسن ولز را درمی‌آورد!
الی ماشاءالله کارگردان‌های این مدلی داریم. هیچکاک را قبول ندارد ولی وقتی می‌رود پشت دوربین هنوز نمی‌داند چه لنزی بگذارد! هنوز نمی‌داند فاصله یعنی چه؟! عمق میدان یعنی چه؟! به فیلمبردار می‌گوید من یک نمای بسته می‌خواهم.
  بسته یعنی چه؟
بسته یعنی چه! تند تند نمای بسته که نشد سینما، می‌شود تله‌فیلم. بهروز با ظرافت لنز 35 انتخاب می‌کند، فاصله و اندازه حرکت بازیگر و نسبت آن را با دوربین تعیین می‌کند و برای لحظه لحظه اثر، برنامه خاصی دارد و کارش را با خونسردی خاصی انجام می‌دهد! خونسرد و آرام کارش را انجام می‌دهد! از این رفتار حرفه‌ای بهروز خوشم می‌آید، فیلمساز محترمی است، مادام‌المطالعه. هر صبح همه روزنامه‌ها را می‌خرد، می‌خواند و ادعایی هم ندارد، فیلم جاسوسی می‌سازد، ملودرامی‌هایی مثل «شوکران»، «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» و فیلم‌های بیوگرافیکی مثل «جهان پهلوان تختی» را در کارنامه خود دارد. افخمی نشان هم داده که «کاربلد» است. متاسفانه یک مشت افرادی هستند که غوره نشده، مویز می‌شوند! کارکردن با این افراد واقعا برای بازیگری مثل من زور دارد. سینمایی که ستاره‌هایش را بیخودی خاموش می‌کند و می‌خشکاند. الان آقای امین حیایی کجاست؟ کلی فیلم بازی کرده، محمدرضا فروتن، غیر از یک فیلم، در اثر دیگری حضور یافت؟ من 3-2 سال بود که اصلا بازی نمی‌کردم.
  دلیل این دوری چه بود؟
دلیلش این بود که پیشنهاد خوب نمی‌شد.
  چرا پیشنهاد خوب نمی‌شد؟
من نمی‌دانم باید از دوستان بپرسید، از من نپرسید. از آنها که پیشنهاد نکرده‌اند بپرسید چرا؟ راستش من به جای منم، جنم دارم. کارنامه‌ام فراز و فرودهایی هم دارد، فیلم غیرقابل دفاع هم دارم، فیلم‌هایی را رفتم برای غم نان بازی کردم! یعنی بازی کردم که زندگی‌مان بچرخد اما…
  مجموع کارنامه شما را که بررسی می‌کنیم اصلا غم نان در آن به چشم نمی‌آید، فارغ از ارزشگذاری‌های مندرس معمول رسانه‌ای، احساس کردم می‌خواهی فیلم‌هایی بازی کنی که ارتباطت با مخاطب همیشه حفظ شود. پس ملاک عملکرد ضعیف نیست.
تا به حال تله‌فیلم بازی نکرده‌ام، چطور خیلی از این دوستان که مرتب آنها را روی جلد بسیاری از آثار سوپرمارکتی می‌بینیم، الان فیلم‌های فراوانی برای اکران در سینماها دارند (اگر عملکرد ضعیف ملاک است)، پس عملکرد ضعیف ملاک نیست، شایسته‌سالاری هم ملاک نیست، من درس خوانده‌ام و برای بازیگر شدن مشقات بسیاری را متحمل شده‌ام اما متاسفانه عده‌ای از دوستان از پیاده‌روها هنرپیشه شدند. تا قبل از اینکه بازیگر شوند از کنار سالن سینما رد نشده‌اند، طرف را آورده‌اند هنرپیشه‌اش کرده‌اند! حمایتش کرده‌اند حالا حداقل سالی
6 تا 8 فیلم بازی می‌کنند. ما که دانشگاه رفته‌ایم، درس خوانده‌ایم، تئاتر خوانده‌ایم، تئاتر بازی کرده‌ایم، چنین معیارهایی را برای همکاری با من نوعی حداقل در نظر نگرفته‌اند. اصلا موضوع من این است که ملاک ارزشگذاری برای خوب یا بد بودن در سینما آنچنان که باید مشخص نیست. در دوره‌ای که من وارد سینما شدم، سینما به سوپراستار نیاز داشت، طبیعتا فیلم‌ها تجاری بدنه بیشتر ساخته می‌شد، فیلم‌های دختر و پسری ساخته می‌شد، خب من هم بازی می‌کردم! اینطوری نبود که برای جبران نقصان‌های هنری خودمان و داشتن ژست هنری کچل کنیم و قیافه معترض شبه‌هنری به خودمان بگیریم و با همان قیافه کلی فیلم بازی کنیم. عدم حضور من در سینما چند تا دلیل روشن و مشخص دارد؛ اولا 3-2 سال بازی نکردن در سینما به این دلیل بود که پیشنهاد‌ها خوب و درخور نبود. ببینید! تا پیشنهاد خوب و درخور ارائه شد، بازی کردم، نمونه‌اش حضور در فیلم‌های افخمی و جوزانی که مصداق همان پیشنهاد خوب و منطقی و مردمی است اما از الان به بعد هم روال سابق را در پیش خواهم گرفت، بازی نمی‌کنم تا اینکه فیلمی به من پیشنهاد شود که آن را بپسندم.کما اینکه همین الان هم چندین سناریو در خانه دارم، بازی نمی‌کنم! شهوتش را هم ندارم که فیلم بازی کنم، تهش چیزی برای من ندارد. بالا و پایین سینما را هم دیده‌ام. بنابراین این حرف‌هایی که می‌زنم بابت این نیست که چرا من فیلم بازی نکرده‌ام، باور کنید حوصله ندارم تا تهران بیایم، چه برسد که 6 صبح بیدار شوم بروم لوکیشن! من آردهایم را الک کرده‌ام، فیلم‌هایم را بازی کرده‌ام، الان انگیزه‌هایی دیگر برای فعالیت در سینما دارم، انگیزه‌ام مردم هستند. اگر کاری را احساس کنم مخاطب دارد و با مردم ارتباط برقرار می‌کند حتما با عشق به همین مردم که خیلی دوستشان دارم می‌روم بازی می‌کنم.

حمید گودرزی
حمید گودرزی

  یعنی سینمای غیر مردمی برایت جذابیت ندارد؟
سینمای کنونی بدون هیچ رودربایستی هیچ جذابیتی برایم ندارد. هر چه در سینما داریم را در جشنواره رو کردیم. جشنواره امسال را هم دیدیم. به ما می‌گفتند آقا به‌به! چه‌چه! برو فلان فیلم را ببین. جشنواره را ترکاند! گفتم عجب! دست همسرم را گرفتم رفتیم که فیلمی را که این همه از آن تعریف کردند ببینیم. رفتم فیلم «به‌به‌کنندگان» را دیدم. گفتم ‌ای بابا! این بود نگاه برتر مخاطبان؟ این بود انتخاب مردم؟ عجب! عجب! بعد می‌آیند صندوق رأی ایران‌برگر و روباه را برمی‌دارند و اصلا از سینما می‌برند بیرون. شما باشی از این رفتارها، از این برندسازی پنهان تعجب نمی‌کنی؟!
  گویی همان جریان یادشده سینمایی تعمدا دوست نداشتند «روباه» و «ایران‌برگر» دیده شود.
موضوعات و مسائل پشت‌پرده خیلی روشن است، اصلا پشت پرده‌ای نیست، با اندکی دقت می‌توانید بفهمید که بنده خدا گودرزی چندان هم بی‌ربط نمی‌گوید! صندوق رأی فیلم ما را برمی‌دارند، همین افرادی که ادعای دموکراسی دارند!
  قرار بود دموکراسی را در سینما جاری کنند.
کسانی که این‌کار‌ها را کردند از صدتا دیکتاتور بدترند! فقط ادا و پز شبه‌روشنفکری!
  البته سینمای روشنفکری خوب است، اما اغلب آثار ساخته شده، شبه‌روشنفکری است. تحلیل خودت از سینمای شبه روشنفکری موجود چیست؟
اصلا نمی‌روم سینما که این جریان اصلی موجود را دنبال کنم. چه فیلمی را بروم ببینم؟ بروم سینما که خیانت را به زن و بچه‌ام یاد بدهند؟ مسلما نمی‌روم. فارغ از هر پارامتری برای قضاوت، من فیلمی مثل «بی‌وفا» را بازی کرده‌ام، قصه دختر فقیر، پسر پولدار، یک داستان عاشقانه، به هم می‌رسند یا نمی‌رسند مساله است، پای هم ایستادن موضوع قصه است. به هرحال اغلب قصه‌های ساده رمانتیکی که در جریان اصلی سینمای دنیا ساخته می‌شود به همین سیاق ساخته شده که به نظرم خیلی سلامت‌تر هستند. تلخی، سیاهنمایی، یکی به آن دیگری رکب می‌زند، آموزش خیانت در روابط زناشویی که با فرهنگ عامه ما سنخیتی ندارد و…؛ قشنگ و خیلی تمیز دارند به مردم بی‌اخلاقی را با سینما آموزش می‌دهند. خیلی خوب، مرتب و مکانیزه شده در حال آموزش دادن بی‌اخلاقی به مردم هستند. از سوی دیگر آقایان نگران خالی شدن صندلی‌های سینما هستند. با همین مشی ضداخلاقی و ضدسینمایی که در پیش گرفته‌اند، سینماها خلوت شده‌اند! برنامه هفت درست کن، هشت درست کن، نه درست کن! مردم نمی‌آیند! آنقدر که ماشاءالله از 8 صبح تا ساعت خواندن مرغ سحر، چندین فیلم سینمایی و 20 تا سریال از شبکه‌های ماهواره‌ای پخش می‌شود. مردم در این شرایط چرا باید سینما بروند؟ اصلا جای پارکی برای اخلاق در سینما باقی نمانده! طرف نشسته چای و قهوه‌اش را می‌خورد، سریالش را هم می‌بیند. خیانت در این سریال‌های ترکیه‌ای خیلی دراماتیزه و مفصل وجود دارد، دیگر لازم نیست برود در سینما فیلمی با تم و موضوع خیانت ببیند! خیانت را تفصیلی، مفصل، بدون حجاب و بدون هیچ ممیزی به‌طوری که در شبکه‌های ماهواره‌ای می‌بینند، دیگر نیازی به سینما نیست!
  حال سینما خیلی وخیم‌تر از آن چیزی است که در برنامه “هفت” درباره‌اش صحبت می‌کند؟
سینمایی که در آن عروسک می‌فروشند، باید به حالش گریه کنی! یعنی در این سینما عروسک بیشتر از آدمیزاد زنده می‌فروشد!پس باید برنامه‌ای سینمایی درست کنند و با عروسک‌ها گفت‌وگو کنند و درباره مبانی نمایش عروسکی صحبت کنند، نه سینما. دروغ می‌گویم بگو داری دروغ می‌گویی!
  آقای گودرزی! شما از سال 76 وارد این عرصه شدید. شرایط مثل قبل نیست با احترام تماس بگیرند سناریو بفرستند، بحث کنند، چانه‌زنی کنند، الان بازیگر باید هفته‌ای 3 بار به دفتر کارگردانی که کاری نمی‌کند سر بزند بلکه نقشی گیرش بیاد! ضمن اینکه باید عضو یکی از باندهای سینمایی هم باشی.اصلا شما عضو کدام گروه هستی؟
من اهل رابطه و باندبازی نیستم، یک گوشه دنیا نشسته‌ایم و داریم زندگی‌مان را می‌کنیم. زنگ بزنند، سلام‌علیکم. آقا کارگردان کیست؟ آقای جوزانی (مثلا) ما هم می‌گوییم در خدمتیم. گعده، باند بازی و رابطه را بلد نیستم. از ابتدا هم دنبال این کارها نبوده‌ام. از همان ابتدای ورودم اگر به من زنگ می‌زدند، می‌رفتم. شرایط فعلی در سینما بر همه واضح و مبرهن است. یک روزی اصلا اسمش را نمی‌آوردند، آقا باند؟! نه! معاذالله! باند در سینما؟! اما امروز قشنگ باندبازی می‌کنند و هرکسی تیم خودش را دارد و گعده‌هایشان نیز مشخص است. نمی‌خواهم اسم ببرم، اصلا علاقه‌ای هم ندارم، دوستان بتازانند، عیبی هم ندارد، نوش‌جانشان! کافیست نگاه کنی، من الان می‌گویم باند! بلافاصله بینی و بین‌الله تو که خودت وسط معرکه‌ای، 4 تا اسم به ذهنت می‌آید یا نه؟ داداش! سینما در ایران چیز پیچیده‌ای نیست، چیز دندان‌گیری هم ندارد. کلا 31 میلیارد چرخ فروش این سینماست. مسخره است! یک ساختمان بسازی، 5-4 میلیارد هزینه‌اش می‌شود. آن‌وقت چرخه مالی سینمای ایران به اندازه قیمت 6 ساختمان است! مشتی (که اسم نمی‌برم) اقلیت، اکثریت سینما جلوه می‌کنند.
  مردم سینمای گعده‌ای این باند‌ها را نپذیرفته‌اند اما آنان با زد و بند در پی حذف فیلمسازان مردمی در سینما هستند.شما این موضوع را تا چه میزان قبول دارید؟مثلا اگر بهروز افخمی یک کارگردان فیلم اولی یا دومی بود با او چکار می‌کردند؟
یعنی اگر کارگردان «روباه» اسمش بهروز افخمی نبود، در همان مصاحبه مطبوعاتی، بنزین می‌ریختند آتشش می‌زدند! منتها دیدند اسم کت و کلفتی دارد و خیلی نمی‌توانند کاری کنند. آن هم آدمی است که کارش در سینما جواب می‌دهد و داد، دیدید دیگر!
  آنطور که بهروز در مصاحبه‌اش گفت، از زمانی که فهمیدند حمید گودرزی در این فیلم بازی می‌کند، نصیحت‌ها و پیامک‌ها و تلفن‌ها شروع شد(ما اسمش را می‌گذاریم نصیحت اما می‌توان تهدید هم برشمرد). آنها که نصیحت (تهدید) می‌کردند مگر کارنامه شما را ندیده بودند؟ مگر عدم فعالیت شما را در این 3 سال ندیده بودند؟ مثل اینکه شما هم خیلی آنها را جدی نگرفتی!
اصلا جدی نگرفتم. در این 3 سال که من کار نکردم این نصیحت‌گران محترم کجا بودند؟ اصلا آمدند بپرسند حمید حالت چطور است، چرا بازی نمی‌کنی؟! اصلا خوبی؟ نکند روده‌ات را عمل کرده‌ای که بازی نمی‌کنی؟ چرا نیستی؟ تا بهروز افخمی پیشنهاد داد، نصیحت‌گران با پیامک و تلفن آمدند! خب! معلوم است که من برایشان پشیزی ارزش قائل نیستم. تصمیم گرفتم بروم و با بهروز افخمی کار کنم، والسلام! اینکه حالا فیلم، مساله دارد یا ندارد، اصلا به من مربوط نیست. من یک بازیگر هستم که دوست داشتم اسم این کارگردان در کارنامه‌ام باشد. رفتم در این فیلم بازی کردم و الان هم خیلی راضی هستم. دلم می‌خواست مسعود جعفری‌جوزانی در کارنامه‌ام باشد، رفتم ایران‌برگر را بازی کردم.

حمید گودرزی
حمید گودرزی

  در فیلم جوزانی، طعنه‌های سیاسی هم وجود دارد که باز عده‌ای آن را در جشنواره دیدند و برنتافتند. حالا به هر شکل از روز اول با اکران نوروزی «ایران‌برگر» مخالف بودند و اصلا نمی‌خواستند اکران شود. الان به فیلم تبلیغات شهری نمی‌دهند و به هر نحو ممکن دارند جوزانی را اذیت می‌کنند. حول فیلم «ایران‌برگر» هم این مسائل وجود داشت؟ اصلا از اینکه جوزانی به سینما بازگشته، عده‌ای ناراحتند.
حتما همینطور است اما به نظر من مردم فیلمی که خوششان بیاید می‌روند و می‌بینند. این یک واقعیت است. می‌روند و می‌بینند، اصلا توصیه و سفارش هم برنمی‌تابند مگر یک مشت افرادی که از روی قصد بخواهند سمپاشی کنند. مثلا درباره آقای ده‌نمکی، پرفروش‌ترین فیلم‌ها را ده‌نمکی ساخته است.
  مخالفانش می‌گویند اصلا سینما بلد نیست. خودش می‌گوید فیلم‌های من تا به حال 35 میلیارد در این سینما فروخته است. احساس می‌کنم عده‌ای از روی حسادت این حرف را می‌زنند.
بله! خب همین عده که دارند ادای اسپیلبرگ را درمی‌آورند چرا خودشان نساختند؟
  فیلم «روباه» به نوعی قهرمان‌محور است ولی این قهرمان، به نوعی متفاوت است یعنی از توده مردم می‌آید و در وسط داستان با عده‌ای از نیروهای اطلاعاتی و امنیتی مرتبط می‌شود. مردم در سال‌های اخیر زیاد با این نوع آثار متفاوت مواجهه‌ای نداشته‌اند و این نقش در سینمای ما خیلی تازه است؟
حتما درست است اما من فکر می‌کنم موضوع خیلی ساده است، یک پیک موتوری که از کف جامعه است، گرفتار یک قضیه جاسوسی می‌شود. قصه همین است! پیک موتوری که (در فیلم هم) می‌گوید: می‌خواهم زندگی ام را بهتر کنم. به همسرش می‌گوید و زندگی مردم را بهتر می‌کند و اعمال قهرمانانه‌ای از او سر می‌زند و کم‌کم می‌بینیم که از این موتوری خوشم می‌آید. اتفاقا نقش خیلی خوبی بود، یعنی غیر از اینکه دوست داشتم اسم افخمی در کارنامه کاری من باشد، دیدم واقعا نقش هم، نقش قشنگی است.
  شما فرمودید هنر- صنعت سینما باید دریچه‌ای باشد برای گسترش اخلاق، با این وجود جا برای مشی قهرمانی از جنس مردم در وضعیت کنونی سینما تنگ‌تر می‌شود.
ناراحت نیستم، خدا شاهد است چون من خودم را می‌شناسم، از اول همینطور بودم که حالا هستم. همه مدل فیلم هم بازی کرده‌ام.
  به هر حال برای مردم سوال است دیگر، تو هواداران خاصی داری، مثل سریال «زمانه» که واقعا پربیننده بود و مردم در بازپخش، باز هم آن را می‌بینند. یک اشتیاقی از جانب مردم به بازیگرانی نظیر شما وجود دارد. متاسفانه در سینمای ایران دوران زوال قهرمان اخلاق‌گراست. چه کار می‌شود کرد؟آیا راه را اشتباهی رفته‌ایم که مردم را از سینما دور کرده‌ایم؟ خودت اشاره کردی که چرا عروسک‌ها می‌فروشند، چرا ستاره نمی‌فروشد؟ به نظر تو در این شرایط کاری می‌شود کرد؟
والله باید مسؤولان کاری انجام دهند، ما که کاری از دستمان بر نمی‌آید.
  خب! مسؤولان که معتقدند سینما با همین روال خیلی هم خوب است!
نه! کجا خوب است؟ شما شاید درست می‌گویید یعنی شاید در نهایت می‌خواهند سینما خنثی باشد، یعنی اصلا قهرمان نمی‌خواهند اما بی‌قهرمانی سینما یعنی تهی از آرمان شدن. سینمایی که آرمانی ندارد، رویایی خلق نمی‌کند. در نتیجه مخاطبی نخواهد داشت. من خودم شخصا دوست دارم وقتی فیلمی می‌بینم، قهرمان ببینم. نه آدم منفعل، نه آدم از هم گسیخته. حداقل وقتی 6 هزار تومان پول می‌دهم می‌روم سینما، نمی‌خواهم باز هم آدم از هم گسیخته ببینم. دوست دارم فیلم ببینم. فیلم قصه‌گو و قشنگ. در انتها آدم با یک حال خوبی از سینما بیرون بیاید. الان اغلب مخاطبان سینما همه با حال بد بیرون می‌آیند.
  اعتراض مردم به شرایط فعلی سینما را به گوش شما رسانده‌اند. تا به حال برایت پیش آمده که مردم نسبت به این وضعیت بی‌مخاطب سینما اعتراض کنند؟
بله! بارها گفته‌اند که مثلا آقا این چه فیلمی بود اینها ساخته‌اند؟ برخی رفقا می‌خواهد خوششان بیاید یا نیاید اما من سینما را با بوگارت، کری گرانت، هیچکاک، جان فورد، استالونه، کریستوفر نولان و…و با مجموعه فیلم‌های قهرمانی شناختم. آقایان! من از این فیلم‌های تلخ و سیاه خوشم نمی‌آید. برای اینکه بنده را جذب سینمای نفروش و خنثای خودشان کنند، خیلی‌ها گفتند آقا بیا یک وجهه دیگر از خودت نشان بده، گفتم نمی‌خواهم یک وجهه دیگر نشان بدهم، من دوست ندارم از خودم یک وجهه دیگر نشان بدهم، همین وجهه مثبت اخلاقی را دوست دارم در سینما نشان بدهم. می‌خواهم مردم که مرا در خیابان می‌بینند بیایند با من روبوسی کنند یا بگویند آقا دمت گرم! نه اینکه بیایند و فحشم بدهند. یا مثلا بگویند آقا این چه نقشی بود بازی کردی؟ مثلا پیش آمده در فیلمی، گاو صندوق پدرم را باز می‌کنم. مردم در خیابان به من می‌گویند آقا حمید به شما نمی‌خورد که گاو صندوق پدرت را باز کنی! به من گفتند از این فیلم‌ها بازی نکن! مردم می‌گویند آقای گودرزی به شما نمی‌آید! خیلی‌ها می‌گویند تو که نباید برای مردم بازی کنی، تو بازیگری و باید همه نقشی بازی کنی اما نگاه من اینطور نیست. من می‌گویم دوست دارم محبوب مردم باشم.این محبوبیت را به هیچ قیمتی از دست نمی‌دهم. یک عده از دوستان هم دوست دارند متنوع باشند و هر نقشی بازی کنند، البته خرده‌ای نمی‌گیرم اما من نه، من دوست دارم قهرمان باشم، مثبت باشم، مال مردم باشم. من وارد سینما شدم تا پرسوناژ خوبی که مبادی اخلاق و آداب اجتماعی است ارائه کنم. به‌هر حال هر شخصی می‌تواند برای خود، خط مشی‌ای داشته باشد. من بدمن دوست ندارم، هرچقدر هم خوب بازی کنم، اصلا 2 تا سیمرغ بلورین بدهند، دوست ندارم.
  اصلا سودای گرفتن سیمرغ داری؟
بله اما هدف وسیله را توجیه نمی‌کند، اگر تازه پیش بیاید.
  پس برای حال خودت وارد سینما شدی.
ببین! برای خوب بودن حال خودم وارد سینما نشدم. اشتباه نکن، سینما از بازیگر تا مخاطب یک فرآیند جمعی است. من ترجیح می‌دهم در فیلمی بازی کنم که حال جمعی سینما خوب باشد. مشکل اینجاست لذت جمعی و حال مخاطب مساله سینمای امروز نیست البته ناگفته نماند از اینکه سیمرغ بگیرم بدم نمی‌آید! اما اگر نگرفتم هم نگرفتم.
دو شب پیش رفتیم سینما و یک فیلمی دیدیم، کارگردان آمد گفت ما این فیلم را برای مردم تهیه نکرده‌ایم، می‌خواهیم مخاطب خاص خودمان را داشته باشیم یعنی یک افه جدیدی آمده به اسم «مخاطب خاص»، من این موضوع را اصلا نمی‌فهمم.
شاید زمان اکرانش، مثلا چندتا اتوبوس مخاطب از مریخ سوار می‌کنند، می‌آورند برای تماشا و بعد برشان می‌گردانند. مخاطب خاص! مخاطب خاص باید برود تئاتر، اپرا. سینما یعنی مخاطب عام. اصلا در تاریخ سینما (آرتورنایت) نوشته‌اند: سینما تماشاخانه فقراست. مثلا بلیت اپرا بوده 50 دلار، بلیت سینما 5 سنت بوده. با زرق و برق مخملی بلیت اپرا 50 دلار بوده و سینما 5 سنت. تازه سیگار هم در آن می‌کشیدند! دود می‌کردند و برای خودشان حال می‌کردند که ‌ایول قیصر آمد! سینما با مخاطب خاص در سالن‌های محدود (سینما تک) معنی پیدا می‌کند، نه کل سالن‌های سینما را در اختیار فیلم‌های به ظاهر مخاطب خاص قرار بدهند، سینما ساخته شده برای توده‌های عزیز مردم. تازه تئاتر هم یعنی متنی در اندازه متون شکسپیر، برشت، چخوف؛ تماشاگر می‌رود و 25 هزار تومان هم می‌دهد چون دوست دارد نمایشنامه‌ای از شکسپیر ببیند.
   سینمای ما شبیه تئاتر شده است؟
نه والله. عزیزم تئاتر نمایشنامه دارد، نمایشنامه خارجی را شکسپیر و فارسی آن را اکبر رادی‌ها می‌نویسند. شرایط سینمای ما بدتر از این حرف‌هاست. برای ساخت فیلم، مثلا ایکس به ایگرگ می‌گوید طرح خوب داری؟ می‌گوید بله دارم. می‌پرسد: می‌توانی تا هفته بعد فیلمنامه‌اش را برسانی؟ می‌گوید بله. می‌دهم! این چه فیلمنامه‌ای است که هفته بعد حاضر می‌شود؟!
  این جشنواره بازی و فرستادن فیلم به جشنواره‌های خارجی که مثلا 12-10 نفر در یک سالن سینما در فرانسه ببینند، فکر نمی‌کنی مد شده و قبل از هر چیز به مردم آسیب می‌زند؟ (قبل از اینکه به خود سینما لطمه بزند.)
چرا ! همانطور که گفتی این قبیل فیلم‌ها را در نهایت 100 نفر در یک سالن کوچک نگاه می‌کنند، باز هم قصه‌ها و آثار سینمایی متعلق به توده مردم نیست، فیلم‌هایی برای جشنواره‌ها می‌سازنند در نهایت 120 نفر در آن جشنواره آن را می‌بینند؛ سینمای قصه‌گوی شخصیت‌ساز که در هند می‌بینیم، در آمریکا می‌بینیم، در دهه 70 و 80 در ایران ساخته می‌شد در شرایط کنونی دیگر نیست.
  در فیلم «ایران‌برگر» گویش لری داری. الان خودت مثال‌هایی از سینمای قبل و بعد آوردی، همین آقای جوزانی، همه فیلم‌هایش در لوکیشن‌های باز کار شده.مثل فیلم «شیر سنگی» که فیلمی لانگ‌شات با قهرمانی از اقوام بختیاری و لر است. سینمای ما نسبت به اقوام هم به‌نظرم رویکرد درستی ندارد، همه چیز شده تهران، همه چیز شده این آپارتمان. برخی سینماگران مدعی‌اند اقتصاد سینما اجازه نمی‌دهد که فیلم‌هایی با گویش مختلف ایرانی تهیه شود.
به دلیل اینکه در گویش و در اقوام مختلف ما چون زندگی سالم‌تر است، مردم به هم خیانت نمی‌کنند، خب اگر فیلمی با محتوای اقوام مختلف ایرانی بسازند به نظرشان نمی‌فروشد! (خنده) در تهران است که جای کار برای نمایش زندگی سیاه خیانت‌پیشه وجود دارد. اگر درباره اقوام بخواهی فیلم بسازی، قصه خیانت بسازی، هیچکس آن را باور نمی‌کند. چون اقوام ما یک غیرتی دارند که دولول را برمی‌دارند و می‌زنند مخ خائن را پیاده می‌کنند! اصلا اجازه نمی‌دهند چنین فیلم‌هایی در میان اقوام عزیز ایرانی ساخته شود! پس پتانسیل ساخت فیلم سیاه خیانت‌پیشه در میان اقوام وجود ندارد چون مثلا اگر بخواهی فیلم لری بسازی، قصه باید سوار موج مردانگی شود نه نامردی. پتانسیلی روایی که الان برخی سینماگران روی آن سوار شده‌اند صرفا برای این است که خودشان پول دربیاورند. این دوستان علاقه‌مند هستند در سینمای تهران ظاهرا مدرن شده و نمایش شهرنشینی راه بیندازند که در آن هزار و یک شارلاتان پیدا می‌شود. سوژه‌ای می‌سازند که جعلی است و واقعی نیست و نهایتا می‌شود فیلم‌هایی که ساخته شده است.
بهانه‌های سینماگران، اقتصادی و متکی بر تولید مقرون به صرفه است. شاید هم بخشی به این دلیل باشد که کارگردان‌ها بلد نیستند فیلم‌های دیگری بسازند.
تا به حال از میدان آزادی آنطرف‌تر نرفته‌اند. ببخشید، کسی که هری پاتر می‌نویسد، فیلسوف است، دانشمند است، دنیا را دیده است، اسمش هری پاتر و مثلا رمانی نوجوانانه است اما عقبه قوی علمی و جغرافیایی دارد.  با تمام احترام به همه نویسندگان خوب کشورمان ولی دستمزدشان کفاف این را نمی‌دهد که بخواهند بروند چهارگوشه دنیا را ببینند، فرهنگ‌ها را بشناسند، زیست شهروندان سایر کشورهای دنیا را ببینند. برخی سینماگران نگاه می‌کنند که اصغر چه نوشته؟ جواب داده؟ اکبر پس از روی همان بنویس، من هم چنین مدلی می‌خواهم! طرحی مثل فیلم اکبر داری؟ آقا پس بردار بیار! خلاقیت وجود ندارد.
  خود شما چه جور فیلمی دوست داری با این شرایط سینمای ایران ساخته شود؟
باید در فیلم، عشق باشد، تصادف باشد، اکشن باشد، حتی اگر خیانت هم باشد ولی در نهایت قهرمان باید بتواند از تمام این فراز و فرودها سالم بیرون بیاید و آنجاست که تماشاگر دچار همزادپنداری می‌شود و ارتباط برقرار می‌کند. کدام‌یک از فیلم‌ها امروزه این ویژگی‌ها را دارند؟ نمای باز، رودخانه، عشق، تصادف و… دارند؟ کدام یک دارد؟ من فیلمی دیدم به نام «نفس عمیق» لازم است بگویم، خوشم آمده. چقدر فیلم خوبی است!
  در ضمن امروزی و روشنفکری هم بود.
استامینوفن کدئین نبود که خوابت ببرد. چرا دیگر «اجاره‌نشین‌ها» نداریم؟ مگر فیلم بدی است؟ مگر «مهمان مامان» فیلم بدی است؟ «ناخدا خورشید» مگر فیلم بدی است؟ کجاست این فیلم‌ها؟ «پرده آخر» مگر فیلم بدی است؟ واروژ کریم مسیحی کجاست؟ یا فیلم «نرگس» خانم بنی‌اعتماد مگر فیلم بدی است؟ کجاست این فیلم‌ها؟
  همین نسلی که می‌گویید، بزرگ‌ترهای ما و پیشکسوت‌های ما، خودشان هم رسیده‌اند به فیلم‌های آپارتمانی.
البته برای این بزرگان مثل گذشته بودجه کافی فراهم نیست. یک بخشی به دلیل مسائل اقتصادی است که اشاره کردی، یک بخشی هم لابد به این دلیل است که می‌بینند جواب می‌دهد. نمی‌دانم. از آنها لااقل انتظار نمی‌رود. اشخاصی که چنین عقبه درخشان و زیبایی دارند و آدم از فیلم‌هایشان لذت می‌برد نباید چنین مشی سینمایی پیشه کنند. شما به کارنامه جوزانی نگاه کن از دیدن چندباره «شیرسنگی» و «در مسیر تندباد» قطعا لذت می‌برید اما چرا از آقای تقوایی خبری نیست؟ چرا آقای بیضایی نیست؟
  خود تقوایی هم با «کاغذ بی‌خط» به همان مسیر فیلم‌های آپارتمانی نزدیک شد.
این نان را در دامن تقوایی می‌گذارند. تقوایی کارگردان لانگ‌شات است. فضا به او بدهند قطعا شاهکار می‌کند. وقتی 10 نفر دوره‌ات کنند، تو هم بعد از این همه سال، دلت می‌خواهی صرفا فیلم بسازی، ناچارا می‌بینی باید در همین مختصات آپارتمانی فیلم بسازی. خدا کند حداقل تقوایی و بیضایی این اشتباه را نکنند و در لانگ‌شات فیلم بسازند و نه در آپارتمان.
  وقتی آقای جوزانی گفت می‌خواهم فیلم بسازم، واکنش شما چه بود؟
خیلی خوشحال شدم. علاقه شدیدی به او دارم. چون «در چشم باد» را خیلی دوست داشتم. «در مسیر تندباد» را خیلی دوست دارم، اصولا جوزانی را دوست دارم.
  در سریال «در چشم باد» حضور نداشتید.
نه در آن زمان به من پیشنهادی نشده بود. اصلا با هم ارتباطی نداشتیم. تا اینکه در یک جلسه‌ای، یک روز، عموجان را دیدم و از آن روز با ما ارتباط خوبی برقرار کرد و زنگ زد برای «ایران‌برگر». حتی با اینکه نقش من، نقش اول هم نیست اما گفتم بگذار بروم. من می‌خواهم باشم. جوزانی همیشه عموجان سینماست!
  به فیلمنامه ایران‌برگر ایمان داشتی؟
بله! من خیلی خوشم آمد. موقعی که فیلمنامه را گرفتم و خواندم، فیلمنامه خوب ورق می‌خورد. تجربه نشان می‌دهد فیلمنامه‌ای را که ورق می‌زنی و دوست داری ببینی صفحه بعد چه می‌شود، فیلم خوبی خواهد بود.
  از ویژگی‌های خاص ایران‌برگر برای حضور در فیلم عموجان جوزانی بگویید.
یک شبه‌رومئو و ژولیت ظریف و زیبایی در بک‌گراند روایت اصلی دارد، انتخابات هم با سیاق ظریفی با لحنی کمدی به چالش کشیده می‌شود، ضمن اینکه پشت صحنه گرم و خوبی هم داشت. خود آقای جوزانی بی‌نظیراست، آقای تورج منصوری هم. آدم لذت می‌برد با آنها کار کند. در مقابل یکسری فیلم‌هایی را که می‌خرم و در منزل تماشا می‌کنم، پیش خودم می‌گویم وای این فیلم اکران شد؟! چون همسرم عادت دارد همیشه فیلم‌ها را می‌خرد، به او می‌گویم عزیزم! این فیلم‌ها را نخر و نبین!

حمید گودرزی
حمید گودرزی در کنار همسرش

  خانواده از گزینش‌های سینمایی و کم‌کاری شما نگران نیستند؟
همسرم گاهی از نحوه فعالیت سینمایی من دلخور می‌شود. دوست دارد میزان فعالیت من بیشتر از قبل باشد. به من می‌گوید برخی دوستانت سالی 6تا فیلم دارند. جواب می‌دهم موقعی که من چند فیلم پشت سر هم بازی می‌کردم برخی از این دوستان مدرسه می‌رفتند؛ بدون رودربایستی! زمانی که من در سریال «مسافری از هند» بازی می‌کردم برخی از همین دوستان می‌آمدند پشت صحنه می‌نشستند و بازی من را تماشا می‌کردند که شاید آقای جعفری یک نقشی هم به آنها بدهد! اصلا قاسم جعفری کجاست؟! کجاست!؟ مگر خط قرمز، مسافری از هند و کمکم کن آثار کمی بودند. اعتدال در سینما چیز خوبی است. من اعتقاد دارم فیلم هنری و روشنفکری ساخته شود اما فیلم‌های تجاری‌ بدنه، جریان اقتصادی سینما را تقویت کند. منتها عدم حفظ این تلورانس سبب شد از یک تاریخی به بعد فیلم‌های تجاری مردم را خسته کردند؛ شخصیت‌های تکراری، قصه‌های تکراری. در گذشته در جریان اصلی فیلم‌های تجاری با یک قصه عاشقانه لطیف و حضور یک زن و مرد
– بازیگر- جوان فیلم‌ها می‌فروختند اما الان 20 تا هنرپیشه را می‌گذارند کنار هم، باز هم فیلم‌ها به زور و زحمت می‌فروشند، با سلام و صلوات. منتها در پوست‌اندازی سینمای تجاری دهه 80 زمانی که سینماگران می‌دیدند فلان فیلم فروخته، می‌گفتند عجب پس همان هنرپیشه مرد را با همان بازیگر زن جوان کنار هم بگذاریم و یک قصه‌ای شبیه همان فیلم درست کنیم! اینجاست که دلم می‌سوزد. چون مردم و مخاطبان باهوش سینمای ایران را که من عاشقشان هستم دست‌کم می‌گیرند. مردم می‌فهمند که سینما به تکرار افتاده است!
  در همین دوران بسیاری از سینماگران فتوای سینمایی صادر کردند که‌ ای بابا سوپراستار هم جواب نمی‌دهد و داشتند به نوعی تقصیر خودشان را گردن شما می‌انداختند!
برادران محترم سینماگر! در چند سال اخیر خودتان راه را اشتباه رفته‌اید اگرنه سوپراستار جواب می‌دهد. سوپراستار در یک مقطعی آنقدر کار می‌کرد که عاملی شد شما عزیزان فیلمساز کار نکنید یا سر دستی کار کنید. اگر همه چیز سر جایش باشد سوپراستار همچنان کار می‌کند. دارید می‌بینید، فروش‌ها را هم نگاه کنید. اگر از فیلم اکبرآقا و اصغرآقا دائما کپی نکنیم و انتظار هم داشته باشیم که به اندازه فیلم اکبرآقا و اصغرآقا بفروشیم، قطعا سوپراستار کار می‌کند. مگر لئوناردو دی‌کاپریو دو سال پشت سر هم کار می‌کند، دیگر فیلم‌هایش فروش نمی‌کند؟ چگونه است؟ ما یک فیلم می‌سازیم و همین که قسمت دومش را می‌سازیم با شکست تجاری مواجه می‌شود. پس چرا آنها راکی 1، راکی 2، راکی 3، راکی 4 می‌سازند؟ سیلوستر استالونه پیرمرد شده ولی باز فیلمش می‌فروشد، آخر چطور ممکن است؟! چطور ما نمی‌توانیم از یک فیلم دو شماره بسازیم؟ اما آنها می‌توانند و جواب می‌دهد؟ چرا آرنولد پیرمردش هم در سینمای آمریکا جواب می‌دهد؟ این حرف‌ها چیست که ستاره کار نمی‌کند! خلاقیت آن کسی کار نمی‌کند که هنوز نمی‌تواند ضعف فیلمنامه را برطرف کند. چرا گردن سوپراستار و بازیگر می‌اندازند؟ دوستانی که چنین فتوایی صادر می‌کنند عمدتا فیلم باسمه‌ای با فیلمنامه آبدوغ‌خیاری ساخته‌اند. چرا ستاره بدبخت را مقصر می‌کنید؟ «نه! این پسره هم دیگر نمی‌فروشد! نه! این هم دیگر فیلم‌هایش کار نمی‌کند.» پس چرا سینمای هالیوود همچنان متمرکز بر سیستم ستاره‌محوری است؟ چرا در هندوستان فیلم‌های شاهرخ‌خان و سلمان‌خان هنوز فروش می‌کند؟ جنازه آمیتا باچان چرا در فیلم کار می‌کند؟ پس ایراد از ستاره نیست، ما بلد نیستیم چطور از ستاره استفاده کنیم و او را سر جای مناسبش قرار دهیم.
  یا احترامش را نگه‌داریم.
برخی سینماگران هنوز بلاتکلیف هستند که اصلا ستاره می‌خواهند یا نمی‌خواهند. به‌راحتی بازیگر را می‌سوزانند، با تکرار و تکرار و تکرار. می‌خواهم بگویم فیلمنامه‌نویس هم مقصر نیست. همه‌اش او را مقصر ندانیم. مگر او چقدر دستمزد می‌گیرد؟ در آمریکا فیلمنامه‌نویس گاهی بیش از یک ستاره سینما دستمزد می‌گیرد. در ایران وقتی دارد فیلمنامه می‌نویسد به فکر اجاره‌خانه‌اش است. در طول یکسال چند فیلمنامه باید بنویسد تا زندگی‌اش بگذرد. خب! برخی به دلیل امرار معاش (که بسیار مهم است) به خزعبل‌نویسی می‌افتند! به جای کارکردن روی یک فیلمنامه‌ای که دو سال زمان می‌برد، دو ماه و نیمه تمامش می‌کنند می‌روند برای فیلمبرداری. الان که دیگر سرصحنه می‌نویسند. صفحه 17 را بده، روی دیالوگ‌ها را خط می‌کشند: «اینها را نگو، دوباره بنویس. آقا اصلا امروز تعطیل است، شما بروید ما این فیلمنامه را درست کنیم و بعد بیایید».
  چنین چیزی هم دیده‌اید؟
معلوم است که دیده‌ام. از سال 76 دارم در این سینما کار می‌کنم. انصاف است که گردن ستاره بیندازیم؟ چرا؟ چون فوروارد تیم است؟ سیبل است؟ بزنیم و بگوییم حمید گودرزی و فلانی و فلانی نفروخت! بد بازی کرد! من که از این آدم‌ها با این طرز تفکرشان نمی‌گذرم. من شخصا از سر تقصیر این آدم‌ها نمی‌گذرم. سوپراستار جواب نمی‌دهد! چرا جواب نمی‌دهد؟! چه کسی گفته جواب نمی‌دهد؟ کسی این حرف را می‌زند که مدرک تحصیلی دیپلم هم ندارد. کسی که این حرف را می‌زند می‌توان اصلا به‌عنوان یک کارشناس قبول کرد؟ اگر به او بگویی برتولت برشت یا ارنست همینگوی را می‌شناسی، می‌گوید چی هست؟ پیتزا پپرونی؟ بعد به‌راحتی دهانش را باز می‌کند و هر یاوه‌ای را به‌عنوان راهکار و تئوری ارائه می‌کند و با همین زیاده‌گویی و شبه‌روشنفکربازی‌ها موجب مرگ سینما می‌شود. بنده‌های خدا ستارگان هم چون گیر مالی دارند، حرف نمی‌زنند، چون دیگر به آنها زنگ نمی‌زنند. من الحمدلله نیازی به سینما ندارم، حرفم را هم می‌زنم. خیلی‌ها به این موضوع حسادت کردند به اینکه نیاز مالی به آنها ندارم. الحمدلله که ندارم، خدای بالای سر بی‌نیازم کرده از مرد و نامرد. مجبور نیستم یکسری محدودیت‌ها را تحمل کنم که نکند زنگ به من نزنند. نزنند، صدسال دیگر هم نزنند. آن بالایی تا امروز روزی مرا داده، از این به بعد هم می‌رساند. فیلم بازی نمی‌کنم اما همچنان محبوب مردم هستم. خودتان به چشم این مساله را بارها دیده‌اید. آقا گودرزی! آقا گودرزی چرا فیلم بازی نمی‌کنی؟ آقا گودرزی دلمان برایت تنگ شده است! همین برای من کافی است! عوض این نبودن‌ها می‌روم در فیلم دو تا جوانمرد مشتی مثل افخمی و جوزانی بازی می‌کنم، با کله هم می‌روم.
   از عموجان شنیدم هر وقت هم که می‌آمدی سر صحنه با انرژی کامل می‌آمدی. ماشاءالله انگار انرژی‌ات تمام‌شدنی نیست. نقش یک پسر 20 ساله و عاشق‌پیشه را بازی می‌کنی! من باورم نمی‌شد. وقتی لباس سربازی را تن شما دیدم، متوجه شدم چقدر به شما می‌آید. واقعا هنوز می‌توانی نقش پسرهای 20 ساله را بازی کنی؟
خب! وقتی می‌بینم مثلا آقای جوزانی با 60 سال سن دارد آن همه تلاش می‌کند و انرژی می‌گذارد، من هم خجالت می‌کشم و می‌گویم باید انرژی بگذارم.
شاید هم این خصیصه خوب برای شما باشد که بازی در فیلم‌های ضداخلاق، ضدمردم یا ضدتوده را نمی‌پذیرید، در فیلم‌های ضدتماشاگر و ضدمخاطب بازی نمی‌کنید.
این مجموعه فیلم‌ها نیز تا دوره‌ای کار می‌کنند. بعد از یک دوره‌ای اشباع می‌شوند و ته می‌کشند. بله! این هم تا یک دوره‌ای است. مگر فیلم‌های ما نبود؟ مگر قبل از ما همینطور نبود؟ مگر قبل از انقلاب همینطور نبود؟ سینمای آپارتمانی هم یک روزی به پایان می‌رسد. آن اندک مخاطبی را که هم دارد اشباع می‌کند! همان 7 درصدی که به سینما می‌روند.
  چون در زمان شما یعنی اوایل دهه 80 تا سال 87، توده سینمارو‌ها 20 درصدی بود اما الان رسیده به مرز 7 درصد. باز هم آنچه مردم را مشتاق می‌کرد همین ستاره‌بازی و علاقه‌مندی به ستاره‌ها بود که بار سینما را به دوش می‌کشید.
مثلا «دایره زنگی» مگر فیلم بدی بود؟ تجاری و خوب. «توفیق اجباری» مگر مردم نرفتند و لذت بردند. الان فیلم‌ها را کسانی می‌سازند که اتود را درست تلفظ نمی‌کنند! تصور می‌کند اتود نوعی مداد است! همین آقا که فرق اتود زدن و مداد اتود را نمی‌دانست می‌گفت «برایان دی پالمو (غلط املایی تعمدی) که اصلا کارگردان نیست!» بعد ساخته مضحکشان را که نگاه می‌کنی یک پایان باز جفنگ دارد و طبق معمول فینالش هم که دیگر برعهده تماشاچی است! دیگر چیزی به نام سکانس فینال نداریم. به مخاطب حقنه می‌کنند مخاطب تا شب که خواست بخوابد باید آنقدر با خودش کلنجار برود تا پایان فیلم را کشف کند. انگار مردم بیکارند که بخواهند تکلیف پایان قصه را مشخص کنند. این پایان‌های باز فراوان دلیل عمده‌اش در نحوه قصه‌گویی و تسلط در پرداخت چیدمان روایت است. این 6 هزار تومان‌ها به خدا حلال نیست که از دست مردم می‌گیرند، خدا شاهد است حلال نیست. مردم از سالن سینما بیرون می‌آیند، به هم چپ چپ نگاه می‌کنند! می‌آیند بیرون، به همسرشان مشکوک می‌شوند دیگر! (خنده) وقتی مخاطب می‌بیند همه دارند در آثار نمایشی سینما خیانت می‌کنند خلاصه او هم با خودش می‌گوید مثلا نکند آن روز که ما توی بالکن کباب می‌پختیم همسر من نیز به من خیانت کرد! آن وقت می‌گوییم فردین بد بود؟! (صرف نظر از برخی انگاره‌های نامطلوب نمایشی از جمله کاباره در فیلمفارسی و…).
همه این انگاره‌های بد را که از فیلمفارسی بگیریم، ترویج غیرت و مردانگی چیز بدی نیست.
همینطوری سینماها شلوغ می‌شد، مردم می‌آمدند که قیصر را ببینند که آمده انتقام «فاطی» را بگیرد. وقتی از سالن سینما می‌آمد بیرون، موها را قیصری می‌زد، پاشنه را می‌خواباند، مگر کسی جرأت دارد که به دختر نگاه کند؟ آموزش خیانت را می‌گذارند به حساب زرنگ بودن! خدا را شکر. قیافه ما به آن فیلم‌های مروج خیانت نمی‌خورد که دعوت نمی‌شویم! من همیشه عاشق پیشه‌ام و تا دم مرگ پای عشق می‌مانم و تا تهش می‌روم. ببین! خدای ناکرده از این موضع ضد خیانت من نمی‌خواهم کسی برداشت سیاسی یا ایدئولوژیک کند. من با سینما و ادبیات بزرگ شده‌ام یعنی اگر قصه‌ای درباره خیانت خوانده‌ام و دوستش داشتم حتما آنا کارنینای تولستوی بوده که فرهنگ خیانت را تکفیر می‌کند. یا اگر قصه خیانت را در سینما دیده‌ام با ربکا (آلفرد هیچکاک) و فیلم پستچی دو بار در نمی‌زند (دیوید سلزنیک) بوده است. با همین نگرش و تربیت سینمایی و ادبیات از مشی مادام بوآری و نگاه کلود شابرولی سینمای ایران نسبت به مقوله خیانت متنفرم. لطفا برداشت غلط نکنید و بنده را مصادره سیاسی و ایدئولوژیک هم نکنید.
  کارگردانی می‌گفت ما برای دل خودمان فیلم ساخته‌ایم!
مگر سینما دلی است؟ سینما یک صنعت است. برای دل خودت بنشین و خاطراتت را بنویس.
  از 76 تا الان خودش یک سن است در این سینما.
18 سالم بوده که فیلم بازی کرده‌ام؛ فیلم «سهراب» از سعید سهیلی. به‌هر حال بازی کرده و تجربیاتی دارم.
  جالب است که تجربه فیلم خاص هم داری، مثلا «گناه من»؟
من با 3 فیلمساز فیلم اولی کارکردم؛ مسعود آب‌پرور با اولین فیلمش «قتل آنلاین»، منوچهر هادی با اولین فیلمش «قرنطینه» و مهرشاد کارخانه با اولین فیلمش «گناه من». قدرت ریسک فوق‌العاده‌ای در انتخاب فیلم اولی‌ها دارم. راستی اخیرا یکی از من پرسید جشنواره چطور بود؟ گفتم: والله من جشنواره ندیدم، یک موکت قرمزی انداختند، ما رد شدیم و رفتیم. چیزی به اسم جشنواره ندیدم. آنقدر فیلم مصیبت دیدم که بیشتر سوگواره بود! خدا وکیلی، دروغ نگویم اما فیلم‌ها خوب نیستند، فیلمنامه‌ها را می‌خوانم اما ورق نمی‌خورد. من هر نقشی را دوست ندارم. مثبت دوست دارم. بگذار بگویند بازیگر نیست، بلد نیست! آقا دوست ندارم بروم در نقش بدمن فیلم باشم، رک، حال نمی‌کنم.
  اگر نقشی به تو پیشنهاد کنند که خیلی کاراکتر خوبی باشد اما در آن قرار باشد به یک زن شوهردار نظر داشته باشی قبول می‌کنی؟
اتفاقا به من چنین چیزی پیشنهاد شد (اسم نمی‌برم)، به خود کارگردان گفتم که مادرم گفته اگر از این نقش‌ها بازی کنی عاقت می‌کنم! کارگردان هم یک خانمی بود، کارگردان معروفی هم بود. نقش تجاوزگر هم بود! گفتم: به من می‌خورد که تجاوزگر باشم؟! به دختر 13ساله در فیلم تجاوز کنم؟! من بازی نمی‌کنم. پلیس فیلمت را اگر بخواهی بازی می‌کنم چون نقش پلیس به‌هر حال آدم اخلاقی است. به‌هر حال مجبور به اخلاقی بودنم چون گفتم سینما را با همان اخلاقی که به من آموخته می‌شناسم. دوستی که این نقش را بازی کرده است، خب لابد دیده که برایش جای بازی دارد، خیلی با هم دوستیم، پسر آقایی هم است اما من علاقه ندارم. لابد مردم به برخی چیزی نمی‌گویند اما مردم به من می‌گویند: آقا گودرزی از شما بعید بود! از این حرف مردم ترسیدم.
  در یک دوره‌ای خیلی پر کار بودی، سینما نفع مادی و پولی آنچنانی برایت داشت؟
والله خبری نیست! آن زمانی که دائما روی سر در سینماها بودم، بیلبورد فیلم‌هایم همه جا نصب بود، نمی‌توانستم یک خانه بخرم. به نظرم در سینما خیلی مهم نیست که خوب بازی کنی، در زندگی واقعی خوب بازی کن که محتاج کسی نشوی، محتاج مرد و نامرد نشوی چون در سینما یکدفعه بازیگر را به دلایل شخصی و واهی می‌کوبند. به این مساله از همان ابتدا آگاه بودم، پیش خودم گفتم حمید بجنب! در زندگی‌ات خوب بازی کن. الحمدلله آن بالاسری هم دستش را گذاشت روی شانه ما، آدم بدی هم نیستم، خدایی! نمی‌خواهم بگویم پسر پیغمبرم ولی پسر بدی نیستم. تا به حال نه به کسی بدی کرده‌ام، نه به ناموس کسی نگاه کرده‌ام، نه از دیوار کسی بالا رفته‌ام، سرم را انداختم پایین و زندگی‌ام را کردم و سر موقع زن گرفتم، یک مدل سنتی بالاخره داریم. خانواده‌ام هم همینطور بوده است. الان هم الحمدلله راضی هستم، هیچ ناراحت نیستم. یک نفر با من مصاحبه می‌کرد، گفت: آقای گودرزی! افسرده نشده‌ای؟ گفتم: داداش خدا نکند! دشمنت افسرده باشد! گفت خب! فیلمی سر در سینما نداری، گفتم: من سر در و این حرف‌ها قبلا داشتم، چیزی در آن نبود داداش! من دنبال سردر سینما بودن نیستم. می‌گویم من زمانی سردر سینما بودم که در اصفهان شیشه سینما را برای دیدن من که بازیگر فیلم «بازنده» بودم شکستند. صاحب سینما را هنوز زنده است اگر حرف من را باور نمی‌کنید از او بپرسید. شیشه سینمای اصفهان شکسته شد تا مردم حمید گودرزی را ببینند. پلیس آمد، لباس من را درآوردند و لباس دیگری بر تنم کردند. من را خواباندند کف بنز پلیس و از یک در دیگر سینما بردند بیرون. (سینما ساحل اصفهان بود). من چنین سینمایی را دوست دارم، شوق مردم را به ستاره و بازیگر دوست دارم.
  در “انعکاس” هم همین موضوع خیانت که روی آن دست گذاشتی و چند جا اشاره کردی بود ولی سرنوشت خائن در آن فیلم خیلی خوب نبود.
در نهایت نشان داد که فیلم، سالم است و قهرمان از گناه مبرا شد. امروز که پایان را باز می‌گذاری، مردم هم هزار تا فکر می‌کنند! در نتیجه نمی‌توانی بفهمی که فیلم سالم است یا نه! ولی باید دو دوتا چهارتا بکنی. آقا وجدانا غیر از این است؟ تا اینجا کلمه‌ای دروغ گفته‌ام؟!
  از خدا می‌ترسی که از این قبیل فیلم‌ها دوری می‌کنی؟
از خدا می‌ترسم، از خیانت بدم می‌آید، از بچگی اینطور یادمان داده‌اند. ما رفیقمان اگر دل در گرو دختری داشت، به آن دختر نگاه هم نمی‌کردیم. نه زنش بود و نه حتی نامزدش ولی می‌گفتیم بچه‌ها، فلانی دلش گرو این دختر است، بیخیال! برو دنبال یکی دیگر. ما اینجوری تربیت شدیم.
برخی بازیگران در پاسخ به حضور در این فیلم‌هایی که مطلوب برای توده مردم نیست پاسخ می‌دهند من بازیگرم و هر نقشی بازی می‌کنم.
این هم یک نوع نگاه است، به آنها خرده نمی‌گیرم. اما من این کار را نمی‌کنم. من دوست ندارم در فیلم، نقش بدی را بازی کنم. بدمن دوست ندارم. من قهرمان دوست دارم.

  در پوستر “روباه” شما با آن موتور خیلی جالب و دوست‌داشتنی بودید. یاد چه فیلم‌های خاطره انگیزی با این پوستر می‌افتی؟
بله! خودم هم خوشم آمد، احساس کردم از همان فیلم‌های ابوالفضل پورعرب مثل «دوروی سکه» و آواز تهران است. تصور نکنید من امروز با سینما مواجهه دارم، خیر، این تصور غلط است اما رویای سینمایی خود را در فیلم‌هایی که نام بردم جست‌وجو می‌کنم. «آپارتمان شماره 13» مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی که ایشان نقش سبزی‌فروش را بازی می‌کرد چقدر خوب بود.
  این کاراکترها و پرسوناژهای سینمایی آپارتمانی که امروز در سینما می‌بینیم آیا خود مردم هستند؟
نه، شاید اگر هم هستند یک درصد خیلی کمی باشند. مردم ایران به‌هر حال مردم مأخوذ به حیایی هستند. من نمی‌دانم کدام طبقه از مردم را
نمایش می‌دهند؟!
  می‌گویند نمایش زندگی طبقه متوسط!
نه! طبقه متوسط که من و شماییم. شما کجا می‌روی و خیانت می‌کنی. شما کی می‌روی و به زن شوهردار نگاه می‌کنی داداش؟ بیا برویم جنوب تهران، آدم‌های محجوب را می‌بینی و کیف می‌کنی. دعوتت می‌کنند شام، ناهار، آقای گودرزی! توقع نداری از این آدم‌ها که تو را دعوت کنند. حتی شمال تهران. اصلا اگر تهران دارد می‌گردد واقعا روی شاخ چهارتا آدم خوب دارد می‌چرخد. آدم‌های مشتی و مذهبی و همین آدم‌ها اصلا دوست ندارند این فیلم‌ها را نگاه کنند. مثلا طرف بازاری است و مشتی، خیلی از بازاری‌ها هم خوب هستند، به من می‌گویند آقای گودرزی! اصلا دوست ندارم این فیلم‌ها را ببینم. به دخترم می‌گویم نرو سینما. اخیرا هم من در یکی از روزنامه‌ها می‌خواندم که پول ساخت این فیلم‌ها از کجا می‌آید! اسم‌ها درآمد! از خودم نمی‌گویم.
  از سفارت‌های ایتالیا و فرانسه و آلمان.این مساله برای سینمای ما خیلی زشت و بد است.
البته که برای سینمای ما خیلی بد است. معنی ندارد!
  برای ساختن فیلمی مثل «ایران‌برگر» پول نمی‌دهند!
مگر ما به آنها پول می‌دهیم که آنجا فیلم بسازند؟ کدام کارگردان آلمانی باشرفی قبول می‌کند؟ اصلا تمام سینمای آمریکا، قهرمان است! از بتمن و اسپایدرمن گرفته تا قهرمان عادی که در خیابان است. قهرمان می‌فروشد. این فرمول هیچوقت عوض نمی‌شود. ابدی است. قهرمان! از حالتی به حالت دیگر تبدیل نمی‌شود. مخاطب علاقه دارد با قهرمان همذات‌پنداری کند، به این می‌گویند کاتارسیس. در دانشگاه در همان جلسه اول به علاقه‌مند سینما و تئاتر این موضوع را یاد می‌دهند. مخاطب با بدمن همذات‌پنداری نمی‌کند. مگر اینکه بیمار روانی باشد، با مرد خوش‌تیپ و خوش‌هیکل که ضمنا پای همه چیز می‌ایستد و ضمنا از فراز و فرودها سالم بیرون می‌آید، همه دست می‌زنند. همفری بوگارت! کری گرانت! یک مقداری آل‌پاچینو! کمی رابرت دنیرو! سلمان‌خان! شاهرخ‌خان! قهرمانانشان گاهی فردی هستند و گاهی ارتش آمریکا. گاهی پلیس و گاهی یک شخصیت کارتونی. اخیرا تعطیلات عید خارج از کشور بودم و چندباری سینما رفتم. سیندرلا محصول 2015 را دیدم که لبریز از کنش قهرمانی بود. استریکس جدید را دیدم، باز هم قهرمان داشت.
RUN ALL NIGHT قهرمان داشت. پارسال فیلم روشنفکری هتل‌گراند بوداپست را با اسلوب قهرمانی ساخته بودند، همین فیلم محبوب منتقدان، یعنی پسربچگی را با فرمول قهرمانی ساخته بودند. پس قهرمانان سینمای ایران کجا هستند؟! اف‌بی‌آی، سیا. قهرمان! دیدی در فیلم کاترین بیگلو، نشان دادند بن‌لادن و اطرافیانش را چطور قلع و قمع کردند؟ پیروزی را نمایش می‌دهند نه شکست را. خوش‌تیپ، هیکل‌های روی فرم می‌روند بدمن‌ها را نابود می‌کنند، واقعا حال می‌کنی! پلیس قهرمان فیلم است. اصلا هالیوود که ید طولایی در ساخت قهرمان دارد. چرا جکی چان را دوست داری؟ روبه‌رویی که دارد او را می‌زند هم ریز چشم است! او هم کونگ‌فو بلد است، پس چرا از او خوشمان نمی‌آید؟ چون قهرمان باید جکی چان باشد، تصمیم گرفته شده است! قهرمان جکی چان است. دختره را جکی چان نجات می‌دهد. اگرنه طرف مقابل هم چشم ریز است، او هم همان کارها را می‌کند. این هم شده وضعیت اغلب فیلم‌ها (به همه فیلم‌ها جسارت نمی‌کنم). یک نفر هم که می‌خواهد فیلم درستی بسازد، می‌گویند برره‌ای بود!
  شاید به قول شما آن گویش لری را برنمی‌تابند که در آن اخلاق هم هست.
یک هویتی با خودش می‌آورد. خرم‌آباد را دیدی که چه استقبالی کردند؟ استاندار گفت من پشت فیلم هستم. اتفاقا عموجان هم رفت، صحبت کرد و گفت افتخار می‌کنم که لر هستم. اگر به «ایران‌برگر» هم انگ سیاسی بزنند که دیگر خیلی فاجعه است! این معلوم است که جریان‌سازی شده است، معلوم است که قصد و غرضی در کار است. حالا می‌گویند: «روباه فیلم سیاسی است و فلان.» آقا مثل اینکه شما خوشتان می‌آید دانشمندان هسته‌ای‌تان را بکشند! خانواده شهید علیمحمدی در مراسم تجلیل فیلم آمده بودند، اولین نفر هم من بودم که بلند شدم و دست زدم. به‌هر حال من برای آنها احترام قائلم. اگر این دانشمندان آمریکایی بودند، تا حالا صد تا فیلم درباره آنها ساخته بودند. دانشمندان ما همین الان هم قهرمان هستند! کلا ما ایرانی‌ها با هر نگره سیاسی برای شهدا احترام قائل هستیم، فارغ از دسته‌بندی‌های سیاسی، موضوع شهدا امری ملی است و جناحی نیست.
  نمی‌ترسی بگویند حمید دارد ادا درمی‌آورد؟
چه ادایی؟ اگر شهدا نبودند که همین دوستان نمی‌توانستند «سیاه فیلم»  اینجا بسازند! این مسائل را هم نادیده بگیریم؟ من اینطوری نیستم. ضعف‌هایی وجود دارد اما این ضعف‌ها را تعمیم ندهیم به همه مردم ایران. خانواده‌های ایرانی سالم فراوان داریم، هنوز دخترانی داریم آفتاب و مهتاب ندیده‌اند، پشت در منزلشان هم 20 تا خواستگار صف کشیده‌اند، دکترا هم می‌خوانند، اتفاقا سینما هم نمی‌روند. نجابت در گوشت و پوست ایرانی‌جماعت است. اصلا بحث تعصب نیست، واقعیت را دارم می‌گویم آقا. واقعیت! بگذار چهارتا جوان بخوانند و بفهمند که این حرف‌ها را گودرزی زده است؟ گودرزی از یک چیزهایی حرف زد که می‌گوید هنوز هست، لوطی‌گری‌هایی هنوز وجود دارد.
  آن جامعه بی‌اصولی که سینمای ایران دارد نشان می‌دهد واقعا وحشتناک است یعنی یک لحظه چشمانت را ببند و فکر کن در دنیای یکی از این فیلم‌هایی که نشان داده می‌شود داری زندگی می‌کنی!
به‌خدا خودکشی می‌کنم. به من می‌گویند دو دقیقه همسرشان دیر می‌آید زنگ می‌زنند ببینند چه شده. چه اتفاقی افتاده، بعد می‌گویند به خدا تاثیر همین فیلم‌هاست! ببین چه شده سریال‌های ماهواره‌ای شده‌اند منبع تغذیه سینما! بسیاری از این دوستان ماهواره‌باز، سینما را به سمت جاده خاکی برده‌اند. شب زنگ می‌زند: «آقا کدام سریال خوب گرفته؟ تم آن چیست؟ یاعلی داداش، طرح را بزن! من بازیگران را هم انتخاب کرده‌ام!» خدا لعنت کند سریال‌های بدآموز ماهواره را! چرا سریال‌های خوب آمریکایی را پخش نمی‌کند؟! برو سریال‌های آمریکایی را ببین، کدامش مروج خیانت است؟ اگر هم باشد، در انتها جمع می‌شود، به نفع مخاطب، به نفع اخلاق یعنی مخاطب عزیز این کار را نکن. فیلم و سریال ساخته می‌شود به نفع مخاطب و به نفع اخلاق در جامعه. چرا سینمای ما باید مروج ناهنجاری باشد؟ خب! برخی معضلات هست، یعنی یک بخشی هست اما آیا قرار است همیشه آن را نمایش بدهیم؟ همه جوامع هم خیانت دارند ولی آیا باید 99/99 درصد از موضوعات قصه‌هایمان را از روی آن برداریم؟ دوره‌ای که ناخدا خورشید ساخته شد، خیانت و نامردی نبود؟ چرا! اما معنی آن این می‌شود که ناخدا خورشید نسازیم و همواره درباره خیانت فیلم بسازیم؟ می‌خواهند از این محمل پول دربیاورند. فردا اگر فیلم ساختن درباره لبو، پرفروش بشود، فیلم‌ها درباره لبو می‌شود. 90 درصد از فیلم‌ها می‌شود درباره مزایا و مضرات لبو. «آقا یک فیلمی ساخته‌اند درباره چغندر بوده که 3-2 میلیارد تومن فروخته است»، «عجب! درباره چغندر طرح داری؟ بنویس سریع چغندر را برداریم ببریم». می‌خواهم بگویم که لزوما خودشان هم به آنچه می‌سازند اعتقادی ندارند. فقط می‌بینند که موج چیست، سوار آن موج بشوند. الان چه چیزی بورس است؟ این نان به نرخ روز خوردن است! خلاف جریان آب سخت است شنا کردن.




استقبال فوق‌العاده مردمان لُر از فیلمی که می‌گفتند توهین به لُرهاست!+عکس

سینماژورنال: در حالی که در روزهای ابتدایی نوروز و در توجیه روی آنتن نفرستادن تیزرهای کمدی-سیاسی “ایران برگر” این شبهه مطرح شده بود که فیلم به لهجه لری توهین کرده است اما حالا در آمار فروش شهرستانها، این مناطق لرنشین هستند که پیشتازند.

به گزارش سینماژورنال از جمله شهرستانهای لرنشینی که مردمانش اقبالی مثبت به “ایران برگر” داشته اند ملایر در استان همدان بوده است.

جدیدترین اثر مسعود جعفری جوزانی که هم اکنون در طرح اکران نوروزی در سینما بهمن ملایر روی پرده است شب گذشته، یک شب به یادماندنی و بی‌نظیر را پشت سرگذاشت به‌طوری که تمام صندلی‌های این سینما مملو از جمعیت بود و تعدای از تماشاگران نیز روی پله‌های راهرو و برروی زمین نشسته بودند.

رکوردشکنی در ملایر

حضور این تعداد از تماشاگران در این سینما بی‌سابقه بوده و با این استقبال و دیدن فیلمی که با گویش آنها ساخته شده است، رکورد تعداد حضور تماشاگر از یک فیلم در شهرستان ملایر شکسته شد.

در غروب دیروز (سه‌شنبه) تماشاگران زیادی برای دیدن فیلم «ایران برگر» به سینما بهمن ملایر مراجعه کردند که تعدادی از آنها موفق به تهیه بلیط شدند و به تماشای فیلم نشستند و تعدادی دیگری نیز که در جلو گیشه تا پاسی از شب در انتظار بلیط بودند، موفق به تهیه بلیط نشدند و بلیط روزهای آینده را پیش خرید کردند.

ایران برگر

اکران “ایران برگر” در ملایر/برای وضوح، کلیک چپ کنید

آشتی مردم ملایر با سینما

محمود عبدلی باسابقه‌ترین کارمند در سینما بهمن ملایر، در مورد استقبال مخاطبان سینما از فیلم «ایران برگر» گفت: هرگز در طول این سال‌ها که در این سینما کار می‌کنم؛ با چنین استقبال و هیجانی از سوی تماشاگران برای دیدن یک فیلم مواجه نشده‌ام و خداوند را شاکرم که چند روز قبل از بازنشستگی‌ام توانستم چنین استقبالی را با چشمان خود از یک فیلم ببینم. خوشحالم که مردم با فیلم «ایران برگر» با سینما آشتی کردند و در زمانی که سینمای ایران وضعیت چندان مساعدی ندارد؛ با چنین آثاری شور و سرزندگی دوباره‌ای یافته است.

تجلیل مردمان ملایر از جوزانی

به گزارش سینماژورنال فردا پنجشنبه نیز طی مراسمی از مسعود جعفری جوزانی و عوامل “ایران برگر” در سینما بهمن ملایر تجلیل به عمل خواهد آمد. در این مراسم تعدادی از مخاطبان لر فیلم “ایران برگر” نیز حضور خواهند داشت.




این بازیگر با دیدن کدام فیلم یاد مادر همسرش افتاد؟!

سینماژورنال: میرطاهر مظلومی بازیگر سینما و تلویزیون که به اندازه ایفای نقشهای کمدی در نقشهای جدی هم تبحر دارد یکی از مهمانان ویژه برنامه نوروزی “مهربانو” بود.

 به گزارش سینماژورنال مظلومی که در این برنامه به همراه همسرش شرکت کرده بود در بخشهایی از برنامه درباره این گفت که همسرش جزو خانواده شهداست و برادر همسرش تا سالها مفقودالاثر بوده است.

 مادرم ثانیه ها را می شمرد

همسر مظلومی نیز درباره روزهایی که مادرش در انتظار بازگشت فرزند بود روایتی دردناک ارائه داده و گفت: مادرم تقریبا ثانیه ها را می شمرد تا خبری از برادرم برسد و البته که این انتظار خیلی هم برایش سخت بود.

 وی ادامه داد: در نهایت وقتی خبر شهادت برادر رسید تازه آن موقع بود که مادرم نفسی عمیق کشید و انتظارش پایان یافت.

 با دیدن “شیار143” یاد مادر همسرم افتادم

 به گزارش سینماژورنال میرطاهر مظلومی که این روزها “ایران برگر” را هم به عنوان بازیگر روی پرده دارد با اشاره به تشابه وضعیت زندگی مادر همسرش با کاراکتر اصلی درام تحسین شده “شیار143” بیان کرد: با دیدن “شیار143” و روایت زیبا و جانداری که کارگردان فیلم از زندگی مادر یک مفقودالاثر ارائه کرده ناخودآگاه یاد مادر همسرم افتادم.

 مظلومی افزود: مادر همسرم برای من هم به مانند مادر بود و لحظه به لحظه “شیار143” لحظاتی را دیدم که او در انتظار فرزند رزمنده اش سپری کرد.




“ایران برگر” چه ربطی دارد به نیروگاه آب سنگین اراک؟

سینماژورنال: بسیاری از مخاطبانی که در تعطیلات نوروزی به تماشای “ایران برگر” نشسته اند این پرسش برایشان مطرح شده که محل وقوع اتفاقات فیلم کجاست؟

به گزارش سینماژورنال این مخاطبان دوست دارند بدانند که آیا روستایی به نام “شید” که مرکز اصلی ماجراهای فیلم بوده وجود خارجی دارد یا صرفا منطقه ای است ناشی از تخیل نویسنده و کارگردان.

در سینما و تلویزیون از آثاری کاملا جدی مانند “کلاه پهلوی” گرفته تا آثاری با رگه های طنز مانند “خیابانهای آرام” متداول بوده که برای طرح انتقادات کلان سیاسی، مرکز وقوع اتفاقات دنیایی خیالی باشد و همین است که باعث می شود مخاطبی که “ایران برگر” را دیده هم احتمالا این گمان را داشته باشد که روستای “شید” هم ناشی از فانتزی سازیهای مولفین اثر است.

“شید”ی که معادل بیرونی دارد

ولی واقعیت چیز دیگری است. در ایران چندین روستا به نام “شید” وجود دارد؛ یکی در استان اصفهان، یکی در استان مازندران و سومی در استان همدان.

“شید”ی که جعفری جوزانی به سراغش رفته روستایی است که در استان همدان قرار دارد آن هم حد فاصل ملایر و اراک.

این روستا طبیعت بکری هم داشته است و کشاورزی و دامپروری کسب و کار اصلی مردمان روستا بوده است. از دیرباز هم “شید” بواسطه تاکستانهای انگورش شناخته می شده است.

تغییر لوکیشن از “شید” به “کیگا”

به گزارش سینماژورنال جعفری جوزانی در ابتدا بنا داشت “ایران برگر” را در لوکیشنهای واقعی در روستای “شید” بسازد اما وقتی برای بازبینی لوکیشن به “شید” رفت متوجه شد که بافت قدیمی روستا به دلایل مختلف و از جمله نزدیکی آن با نیروگاه آب سنگین اراک و استفاده از بخشهایی از روستا به عنوان مناطق حفاظتی از نیروگاه تغییر پیدا کرده است.

مردمان روستا هم در سالهای اخیر بیشتر به شهرستانهای اطراف مهاجرت کرده اند و روستا دیگر طراوت گذشته اش را ندارد.

بازسازی “شید” مورد توجه مخاطبان همجوار قرار گرفت

این شد که جوزانی کوشید طبیعت مشابه “شید” را در نقطه ای به نام “کیگا” حوالی امامزاده داوود(ع) در شمال غرب تهران و در منطقه موسوم به کن پیدا کرده و بخش عمده فیلمبرداری “ایران برگر” را در این نقطه انجام دهد.

با این حال بلحاظ گویش جوزانی کوشید همان گویش لری که مردمان “شید” با آن سخن می گویند را دقیقا در “ایران برگر” به کار گیرد.

البته که این نوع تصویرسازی هم به شدت با توجه مخاطبانی روبرو شده است که خود در “شید” زیسته اند یا به واسطه همجواری با این روستا، سری به آن زده اند.

شاید این تصویرسازی به بهبود “شید” کمک کند

این تصویرسازی از “شید” شاید باعث شود کنجکاوی درباره این روستا بیشتر شده و شرایطی فراهم گردد برای بهبود اوضاع این روستا در جهت جلوگیری از مهاجرت بی رویه مردمان این روستا به شهرهای اطراف.




رفع ممنوعیت پخش تیزرهای تلویزیونی پرفروشترین فیلم اکران نوروزی

سینماژورنال: بالاخره و بعد از گذشت دو هفته از آغاز اکران “ایران برگر” و قرارگیری این فیلم در صدر جدول فروش ممنوعیت پخش تیزرهای فیلم از سوی رسانه ملی حل شد.

 به گزارش سینماژورنال “ایران برگر” از جمله فیملهای اکران نوروزی بود که علیرغم اقبال مخاطبان نسبت به آن در تهران و البته شهرستانهای مختلف، تا امروز با مشکل ممنوعیت تیزر مواجه بود.

 با این حال بعد از حدود دو هفته که از زمان اکران می گذشت و با رایزنیهای فراوان دست اندرکاران فیلم و البته انتقادات اهالی رسانه بخصوص در شبکه های اجتماعی، مسئولان بازرگانی سیما با پخش تیزرهای این فیلم موافقت کردند.

 اثبات نادرستی توجیه مدیران

توجیه مدیران بازرگانی برای ممنوعیت تیزرهای “ایران برگر” حرف زدن کاراکترها به گویش لری بود اما خوشبختانه نادرستی این توجیه با فروش بالای این فیلم در مناطق لرنشین و به ویژه شهرستان ملایر اثبات شد و تیزرهای فیلم بالاخره روی انتن رفت.

 “ایران برگر” که فقط در تهران فروش نیم میلیاردی را رد کرده است بخش عمده ای از فروش شهرستانهای خود را در مناطق لرنشین داشته است و فروش آن در شهرستان ملایر و سانسهای فوق العاده برای این فیلم در این شهرستان موید این مطلب است.

 سینماژورنال به نوبه خود امیدوار است مشکل دیگر فیلم اکران نوروزی “استراحت مطلق” که مشکل ممنوعیت تیزر دارد هم حل شود تا شرایط برای رقابت در اکران نوروزی کاملا عادلانه شود.




علاقه وافر “کلاه قرمزی” به “ماهی و گربه”!

سینماژورنال: در شرایطی که پرفروشترین فیلم اکران نوروزی یعنی “ایران برگر” همچنان با ممنوعیت پخش تیزرهایش از رسانه ملی روبروست و البته این مشکل برای “استراحت مطلق” دیگر فیلم اکران نوروزی هم وجود دارد اما سیما برای یکی دو فیلم گروه سینمایی “هنروتجربه” سنگ تمام می گذارد.

به گزارش سینماژورنال این شبها مهمترین باکسهای تبلیغاتی سیما که مربوط به قبل و میان مجموعه های “کلاه قرمزی” و در “در حاشیه” میشود در اختیار تیزر دو فیلم از آثار “هنروتجربه” قرار گرفته است.

“کلاه قرمزی” علاقه وافری به “ماهی و گربه” دارد(!!!) و در این شبها تیزر این فیلم را به طور مرتب در میان پخش اش روی آنتن می بیند بدون اینکه کسی بداند ربط این فیلم آوانگارد که نمی تواند در سبد علایق مخاطب عام قرار گیرد با یک مجموعه عروسکی که همه چیزش براساس طنازی پیش می رود چیست.

علاقه مهران مدیری به “انارهای نارس”

از آن طرف تیزرهای “انارهای نارس” دیگر فیلم “هنروتجربه” نیز تقریبا هر شب، قبل یا در میان پخش “در حاشیه” روی آنتن می روند. فضای محتوایی “انارهای نارس” هم ربط چندانی به یک مجموعه کمدی ندارد.

به گزارش سینماژورنال طبیعی است که استفاده از سبد تبلیغی رسانه ملی برای معرفی یک محصول فرهنگی کمترین ایرادی ندارد اما به هر حال در این معرفی هم نباید بی عدالتی صورت گیرد ولی در این مورد دو بی عدالتی صورت گرفته است.

دو بی عدالتی بزرگ

اول آن که در اکران نوروزی گروه هنروتجربه بیشتر از 10 فیلم روی پرده اند اما سهم عمده تیزرهای تبلیغاتی فقط به دو فیلم “ماهی و گربه” و “انارهای نارس” رسیده است.

و دوم و البته مهمتر آن که برای آثاری که بیشتر مروج نگاه جشنواره های فرنگی هستند فضای تبلیغی فراهم شده است اما همین فرصت از فیلمهایی مانند “ایران برگر” که با تکیه بر ویژگیهای بومی جامعه ساخته شده اند دریغ شده است.

امیدواریم مدیران جدید سیما هرچه زودتر و قبل از آن که فرصت بهینه معرفی محصولات اکران نوروزی از بین برود برای اصلاح این رویه اقدام کنند.




شکست سنگین فیلمهای سفارشی در اکران نوروز؛ درس عبرتی برای آنها که عاشق فیلمسازی با سرمایه‌های دولتی هستند

سینماژورنال: تازه ترین آمار فروش نوروزی سینماها حکایت از یک حقیقت تلخ برای آنهایی دارد که علاقه زیادی دارند با پول ارگانها و نهادهای دولتی و شبه دولتی فیلم بسازند.

به گزارش سینماژورنال نگاهی به جدول فروش اکران نوروزی و مشاهده دو فیلم “روباه” و “طعم شیرین خیال” در انتهای جدول بیش از پیش این فرضیه را به اثبات می رساند که وقتی عوامل اصلی کار در سود و زیان نهایی شریک نباشند کیفیت قابل ملاحظه ای هم برای محصول خلق نخواهد شد.

“روباه” که با بودجه بنیاد سینمایی فارابی ساخته شده تا اینجای کار فقط کمی بیشتر از 14 میلیون تومان فروش داشته است و “طعم شیرین خیال” که شنیده هایی مبنی بر سرمایه گذاری یکی از بانکها در تولید آن به گوش می رسد نیز عایدی اش 86 میلیون ونیم بوده است!

اگر بخواهیم با رقم متوسط قیمت بلیت سینماها در سال جدید یعنی 5 هزار تومان به محاسبه تعداد مخاطبان این دو فیلم بپردازیم می فهمیم که “روباه” در دو هفته اکرانش فقط 3 هزار نفر مخاطب داشته است و “طعم شیرین خیال” نیز در همین دو هفته 17 هزار مخاطب داشته است.

ممنوعیت پخش تیزر؛ بلای جان صدرنشین

به گزارش سینماژورنال اما در بالای جدول فروش نام “ایران برگر” به چشم می خورد؛ “ایران برگر” تا اینجا حدود 370 میلیون تومان عایدی داشته است و پس از آن “رخ دیوانه” با 350 میلیون تومان و “استراحت مطلق” با 280 میلیون تومان حضور دارند یعنی به ترتیب هر کدام از این سه فیلم 80 هزار، 70 هزار و 56 هزار نفر مخاطب داشته اند.

جدول فروش
جدول فروش اکران نوروزی در دو هفته(هفته آخر اسفند+هفته اول فروردین)

جالب است دو فیلم از سه فیلم پرفروش اکران نوروزی یعنی “ایران برگر” و “استراحت مطلق” با ممنوعیت پخش تیزر هم مواجه بوده اند و همین باعث شده بسیاری از مخاطبان از اکران این دو فیلم آگاهی نداشته باشند.

درس عبرتی برای آنها که به دنبال لابی در ارگانهای دولتی هستند

از آن طرف فیلمهای کم فروش “روباه” و “طعم شیرین خیال” نه تنها بلحاظ پخش تیزر کم ندارند که اتفاقا تیزرهای فراوانی هم برای آنها روی آنتن می رود اما از آنجایی که مخاطب روزگار جدید را نمی توان فریب داد مخاطبان حتی در این رقابت نابرابر نیز به سراغ آثاری می روند که سازندگان آنها حین تولید بر روی تک تک بلیتهایی که خریده می شود نیز حساب باز کرده اند.

به گزارش سینماژورنال این می تواند سرمشقی باشد برای آن دسته از سینماگرانی که از حالا منتظر اتمام دو هفته تعطیلات نوروز هستند تا پاشنه هایشان را ور کشیده و به دنبال پیدا کردن لابی جهت در ارگانهای مختلف دولتی باشند تا با پول ملت فیلمهایی بسازند که حتی در اکران نوروزی هم مخاطب ندارند!




اینجا رسانه ملی است و در آن؛ استفاده از لهجه لُری ممنوع است و شوخی با لهجه مازنی، آزاد؟!

سینماژورنال/اشرف‌السادات موسوی: کمدی-سیاسی “ایران برگر” پیشتاز فروش اکران نوروزی است و نه فقط در تهران که در شهرستانها هم اقبال مخاطبان نسبت به آن قابل توجه بوده است.

به گزارش سینماژورنال با این حال در مدتی که فیلم روی پرده است حتی یک تیزر آن هم از تلویزیون پخش نشده است و بسیاری از مخاطبان نه از طریق رسانه ملی که از طریق نشریات و رسانه های مجازی بوده که از اکران فیلم باخبر شده اند.

در یک توجیه نادرست استفاده از لهجه لری، دلیل ممنوعیت پخش تیزرهای “ایران برگر” عنوان شده است در حالی که نه فقط به هنگام نمایش فیلم در ده روز جشنواره که در مدت دو هفته ای که از اکران نوروزی می گذرد حتی یک مخاطب نبوده که نسبت به استفاده نادرست از لهجه در این فیلم گلایه کند.

اکران پرفروش در مناطق لُرنشین

در “ایران برگر” لهجه یا به قول دست اندرکاران امور فرهنگی “گویش” لری نه تنها ابزاری برای تحقیر قومیت خاصی نیست که اتفاقا ادای درست کلمات و استفاده از اصطلاحات این گویش باعث شده گویش صرفا جزیی باشد از کلیت مفهومی که فیلم بناست از آن سخن گوید.

بنابراین تمرکز بر این نکته که “ایران برگر” با گویشی خاص شوخی کرده و برای همین باید جلوی پخش تیزرهایش را گرفت کاملا غیرمنطقی است. اگر این طور بود اکران فیلم در مناطق لرنشین و بخصوص ملایر جزو پرفروشهای اکران شهرستان نبود.

تازه به جز این مگر شبكه بين المللي افلاك كه شبكه استاني لرستان است آيتم طنز پخش نمي كند؟ اتفاقا تمام طنزهای این شبکه هم با لهجه لری است و مخاطبان لر هم خیلی از این آیتمها استقبال می کنند.

اگر استفاده از لهجه ممنوع است چرا “پایتخت” از لهجه مازنی استفاده می کند؟

جالب اینجاست که مدیران رسانه ملی در اقدامی که درست هم هست به دست اندرکاران سریالی چون “پایتخت” اجازه می دهند کاملا و بی هر گونه محافظه کاری از لهجه مازندرانی برای خلق موقعیت کمیک استفاده کنند و البته که بخش عمده ای از بار طنز این سریال سه فصلی را نیز از همین گویش می گیرند اما از این سو در اقدامی کاملا نادرست برای پخش تیزرهای فیلمی سینمایی فقط به دلیل لری حرف زدن کاراکترهایش ممنوعیت ایجاد می کنند.

در “پایتخت” نه کارگردان و نه تهیه کننده و نه حتی بازیگران اصلی، اصالت مازندرانی ندارند و به راحتی از تکیه کلامهای قوم مازنی برای طنازانه کردن فضا استفاده کرده و خواهند کرد اما در “ایران برگر” کارگردان و تهیه کننده کار به واسطه خاستگاه خود به قوم لر تعلق دارند اما به واسطه استفاده از گویش مادری خویش با ممنوعیت روبرو می شوند!

کارگردان و دخترش الگوی جامعه هستند اما فیلمش ممنوعیت تیزر دارد

به گزارش سینماژورنال این تناقض را بگذارید در کنار تناقضی بزرگتر و آن هم دعوت از مسعود جعفری جوزانی و دخترش سحر به برنامه ویژه سال تحویل شبکه دوم سیما به عنوان الگویی از یک خانواده موفق و از آن طرف ممنوع کردن تازه ترین محصول دست همین کارگردان که اتفاقا دخترش هم یکی از نقشهای اصلی آن را بازی می کند.

آقایان سرافراز و پورمحمدی! این تناقضات را رفع کنید

امیدمان این بود که با حضور محمد سرافراز در مدیریت رسانه ملی و البته بازگشت علی اصغر پورمحمدی به سیما کمتر شاهد چنین تناقضاتی باشیم اما گویا برخی از این گونه پارادوکسها در سازوکار حاکم بر رسانه ملی ریشه دوانده اند و برای رهایی از آنها باید باز هم صبر کرد.




“ایران برگر” را با صدای شهرام ناظری صرف کنید+دانلود

 سینماژورنال: همزمان با فروش خوبی که کمدی-سیاسی “ایران برگر” در اکران نوروزی داشته است شهرام ناظری خواننده تیتراژ این فیلم، قطعه اش برای این فیلم را به مخاطبان عیدی داد.

به گزارش سینماژورنال ارشک رفیعی آهنگساز قطعه ایست که شهرام ناظری برای “ایران برگر” خوانده است؛ کلام این قطعه “بهانه” نام دارد و از سیاوش کسرایی شاعر نامدار معاصر است.

 برای شنیدن این قطعه که سایت “موسیقی ایرانیان” برای اولین بار آن را منتشر کرده یا اینجا را کلیک کنید و یا  اینجا را.

دانه های باران به شیشه ها…

در مطلع قطعه “بهانه” می خوانیم: دانه های باران به شیشه‌ها /ترانه دارد/در اجاق من آتشی /به چشمان من/زبانه دارد

 “ایران برگر” تازه ترین فیلم مسعود جعفری جوزانی با فیلمنامه ای از محمدهادی کریمی از جمله آثار پرمخاطب جشنواره سی و سوم فیلم فجر بود و این روزها هم با فروش روزانه 20 میلیون تومان صدرنشین اکران نوروزی است.