1

حمید نعمت‌الله که بیشترین سابقه همکاریش با تهیه‌کنندگان مطبوع سیستم بوده بیان داشت⇐در سینمای ایران تهیه‌کنندگانی حضور دارند که جایشان در ساختمان‌سازی و بیزنس‌های دیگر است!/مسئولان سینمایی ما آدمهای عوامی هستند؛ یک دوره مدیر خط تولید سایپا هستند و یک دوره هم به سینما می‌آیند!/یک کشور چگونه و تا کی باید معطل سوءاستفاده دوقطبی اصلاح‌طلب-اصولگرا از واقعیت باشد؟

سینماروزان: حمید نعمت الله کارگردانی که سال قبل عاشقانه «رگ خواب» را روی پرده داشت و امسال هم فیلمی به نام «شعله ور» را در مسیر اکران دارد کمتر پیش آمده که به انتقاد از مشکلات موجود در سینمای ایران بپردازد با این حال این کارگردان که بیشترین سابقه همکاریش با تهیه کنندگانی مطبوع سیستم بوده در گفتگو با «نقد سینما» هم از حضور تهیه کنندگان بی ربط به سینما گلایه کرده و هم از مدیرانی که شرایط حضور چنین تهیه کنندگانی را در سینما فراهم میکنند.

نعمت الله که بیش از همه با محمدرضا شفیعی تهیه کننده مطبوع مدیران تلویزیون و سعید سعدی تهیه کننده مطبوع ارگانها و نهادهای مختلف از فارابی تا انجمن سینمای دفاع مقدس همکاری داشته درباره آفت حضور تهیه کنندگان بی ربط در سینمای ایران گفت: در سینمای ایران آدمهایی دارند کار میکنند که جایشان اینجا نیست؛ به ویژه در مورد تهیه‌کنندگان. اینها سرمایه‌گزارانی برای عرصه های مطمئن تر مثل ساختمان سازی، خرید و فروش دلار و انواع بیزنس های دیگر هستند که درصد اطمینان در آن خیلی بالاست و معمولا در آنها نیاز به ریسکهای پرخطر هست.

این کارگردان با اشاره به عیار کیفی پایین مدیران سینمایی گفت: مسئولان سینمایی ما متأسفانه آدمهای عوامی هستند. بندگان خدا یک دوره مدیر خط تولید سایپا و مدیرعامل ذوب آهن هستند و یک دوره هم منتقل میشوند به مدیریتهای فرهنگی و سینمایی. طبیعیست که متفکر نیستند و انتظاری هم از آنها نمیرود.

حمید نعمت الله با اشاره به رسوخ سیاسی بازی به سینمای ایران اظهار داشت: در سینما چیزهایی می بینیم که حقیقت ندارد. انگار همه داریم از واقعیت سوءاستفاده جناحی و حزبی می کنیم و هرچه به نفع ماست وجود دارد و هرچه به ضررمان است نمی‌بینیم. این اصرار به شدت عجیبی که در ایران روی دوقطبی اصلاح طلب-اصولگرا میشود به همه چیز کار دارد. سوال اینجاست که پس مردم ایران این وسط چه میشوند؟ و یک ملت و کشور با این جمعیت چگونه و تا کی باید معطل سوءاستفاده‌های این جریانها از واقعیت باشد؟




حمله تمام‌عيار یک رسانه اصولگرا به «خرگيوش»⇐از ۱۸پاراگراف محتواي اين رسانه فقط ۲ پاراگراف درباره خود «خرگيوش» است!!!

سينماروزان: «خرگيوش» تنها کمدي اکران نوروز است که مايه‌هاي فانتزي آن شرايطي را فراهم کرده که در کنار مخاطبان عام آن دسته از مخاطبان جدي تر که به دنبال تنوع در ساختارهاي کمدي سازي وطني هستند هم حس مثبتي نسبت به فيلم پيدا کنند.

به گزارش سينماروزان فانتزي سازي «خرگيوش» موجب شده در زيرلايه طعنه هاي تند و تيزي هم روانه سياست‌بازان و شعارهاي بي کاربرد آنها شود و در بي‌عملي گريبانگير سينما اين هم ميتواند کنشي باشد حتي اگر در عالم خيال پردازي و هپروت کاراکترها رخ دهد.

با اين حال «خرگيوش» که محصول کامل بخش خصوصي است با اقبال رسانه اصولگراي «مشرق» مواجه نشده و اين رسانه با تیتری کاملا انتقادي به «خرگيوش» تاخته! جالب و در عين حال عجيب آنجاست که از محتواي 18 پاراگرافي اين رسانه که در تيترش حمله اي جانانه به «خرگيوش» شده فقط 2 پاراگراف در انتهاي مطلب است که مستقيما درباره «خرگيوش» حرف زده و مابقي تلاش براي ربط دادن «خرگيوش» با فيلمهايي است که نگارنده از آنها خوشش نيامده!!!

متن محتواي اين رسانه را بخوانيد:

فيلم بمان (مارک فورستر)، فيلم «برزيل»، فيلم «ترس و نفرت در لاس وگاس» (تري گيليام)، «جاده مالهالند» (ديويد لينچ) نوع خاصي از روايت‌هاي سينمايي هستند که تشخيص وهم و واقعيت در آن دشوار است. در چنين آثاري با چنين محتوايي معمولا قصه اصالت ندارد و معمولا ساختار فيلمنامه فاقد قصه و حتي ضد قصه است.

به تاسي از چنين جرياني در سينماي ايران معادل‌هايي همچون شبانه‌ (کيوان علي محمدي، اميد بنکدار)، اعترافات ذهن خطرناک من (هومن سيدي)، احضارشدگان (آرش معيريان) مادر قلب اتمي(علي احمدزاده) ساخته شده است. چنين آثاري عموما مقيد به يک خط داستاني معين و مشخص نيستند، عمدتا پراکنده‌گو هستند و قيودي براي ارائه قصه‌ايي مدون و مشخص ندارند. نمونه متاخري که مي‌توان به عنوان مثال مطرح کرد فيلم «ترانه به ترانه» ترنس ماليک است و بسياري از آثار «نيکولاس ويندينگ رفن» دانمارکي و لارنس فون تريه عموما ضد پيرنگ و ضد قصه هستند.

مخوف‌ترين، ضدسينماترين و ضدقصه‌ترين فيلم تاريخ سينماي ايران فيلم «مادر قلب اتمي» است که در سينماي ايران پس از فيلم «شيرين» (عباس کيارستمي فقيد) منفورترين فيلمي است که تاکنون در سينماي ايران اکران شده است. حين اکران «شيرين» کيارستمي، مخاطبان در اعتراض به اين فيلم، شيشه‌هاي سينماي آزادي را شکستند و اين واکنش صريح‌ترين واکنش مخاطبان به فيلمي بود که هيچ قصه‌اي براي عرضه نداشت.

نمونه متاخر سينماي ضد قصه، ضد پيرنگ که قواعد فيلمنامه و ساختارش بشدت به مادر قلب‌اتمي شباهت دارد، فيلم «ترانه به ترانه» ترنس ماليک است. سينماي ضدقصه نمونه‌هاي شاخص قديمي‌تري مثل «برزيل» دارد اما در سينماي ايران تا پايان سال گذشته، مادر قلب اتمي ضد قصه‌ترين فيلمي است که در حد فاصل وهم و واقعيت ساخته شد.

به صورت طبيعي مخاطب سينماي ايران از چنين آثاري استقبال نمي‌کنند، شايد اگر نمونه چنين اثري در يکي از کشورهاي اروپايي ساخته مي‌شد و يا در آمريکا امکان توليد پيدا مي‌کرد در اين کشورها با استقبال منتقدان و تماشاگران آنهم به صورت نسبي مواجه مي‌شد اما ذائقه تماشاگر ايراني با قصه‌گويي عجين است و با چنين فيلم‌هايي ارتباط بر قرار نخواهد کرد. در حواشي تحليل چنين آثاري  بايد به اين مهم اشاره کنيم که  ذائقه خاص تماشاگران خاورميانه‌اي هم با سينماي ضدقصه متعارض است.

در آسيا از شرق دور تا شمال آفريقا، تمايل شديدي براي شنيدن قصص متنوع جديد وجود دارد. حتي کتب الهي اديان ابراهيمي که در منطقه خاورميانه به پيامبرانش نازل شده مبتني بر قصص است. قصه‌جويي و روايت طلب کردن از مديوم‌هاي نمايشي ريشه در  DNA  مردمان منطقه خاورميانه دارد. مردم اين منطقه چون هيچ رنسانس فرماليستي را تجربه نکرده‌اند، در برخورد با پديده سينما، محتوا نسبت به فرم برايشان اصالت بيشتري دارد. به همين دليل صنعت سريال‌سازي ترکيه رشد مي‌کند و مي‌تواند بازگشت مالي يک ميليارد دلاري برايشان به ارمغان بياورد. چون در پيکره صنعتي سريال سازي، اصالت را به قصه‌گويي مي‌دهند هر چند با ساختار وفرمي ضعيف

تاريخ  نشان مي‌دهد، منظومه‌هاي بزرگي در خاورميانه خلق شده‌اند. مخاطبان اين منطقه، در دوران کودکي «روايت‌هاي هزارويک شب»، «شب‌هاي عربي» و «قصه‌هاي شهرزاد» را دست کم شنيده‌اند و عاشق مديوم‌هاي قصه‌گو هستند. به صورت طبيعي در مقابل هر اثر نمايشي مبتني بر قالب‌هاي جديد روايي که ضد قصه باشد موضع خواهند گرفت. تاريخ سينما نشان مي‌دهند مردم ايران بشدت به ضد قصه بودن حساسيت دارند.

«سال گذشته در مارين باد» از نخستين‌ تاليفات سينمايي ضد قصه، در سينماهاي ايران در دهه چهل اکران شد و مخاطبان سينما شيشه‌هاي سينماها را شکستند و به نمايش چنين فيلمي در سينماها اعتراض کردند. ?? سال بعد هم مشابه همين اتفاق تکرار شد و مخاطبان سينما به خاطر اکران فيلم «شيرين» مرحوم کيارستمي شيشه‌هاي سينما آزادي را شکستند. اين اتفاق در مورد فيلم «مادر قلب اتمي» تکرار نشد اما مخاطباني که گول حضور چهره‌هايي نظير ترانه عليدوستي، پگاه آهنگراني و محمدرضا گلزار در فيلم  خورده بودند، در اغلب اکران‌ها نيم ساعت از فيلم که مي‌گذشت سالن‌هاي سينما را ترک مي‌کردند.

سينماي ضد قصه در نيمه دهه هشتاد مي‌رفت که در سينماي ايران مد رسمي شود. در دهه هشتاد هر فيلمسازي که فيلمي مي‌ساخت و مردم و منتقدان قصه يک خطي آنرا درک نمي‌کردند، نقدهاي ستايش آميزي فراواني درباره‌اش مي‌نوشتند. به تدريج اهالي مطبوعات هم فهميدند آثاري نظير «اعترافات ذهن خطرناک» هومن سيدي، «شبانه» کيوان محمدي و بنکدار و «مادر قلب اتمي» فيلم نيستند تا ستايش شوند. چنين آثاري که نمونه بلوغ يافته آن «مادر قلب اتمي» است، از کمي لغزو لنتراني گويي اجتماعي، ديالوگ‌هاي بي ربط و متلک سياسي روز پسا نشئگي تشکيل شده است. اما در شرايط کنوني اصحاب رسانه‌ها، علي الخصوص مخاطبان سينما، فهميده‌اند در سينماي ايران، سازندگان چنين آثاري،   براي پر کردن خلاء سوادي و ژست زياد فهميدن چنين آثاري را ساخته‌اند.

«ماني باغباني» با عنوان اصلي «محمد باغباني» از منتقدان دو اسمه‌اي است که علي‌رغم محمد بودن، دست به انکار آن مي‌زند و تمايل شديدي به ماني بودن دارد. همين انتخاب اسم نشان مي‌دهد که خالق اثر در جستجوي هويت جديدي براي خويش است. در جرايد درج شده که باغباني منتقد سينما بوده و چندين باري هم با همين عنوان به برنامه هفت فريدون جيراني آمد. اما در عرصه نقد، نويسنده اصلا مطرحي نبود، نوشته‌هايش بيشتر از آنکه نقد باشند، مجيزه بودند.

نقدهايش مثل فيلم‌نوشت‌هايش مبتني بودند بر عبارات خاص متفرعانه و غير عمومي. اغلب نوشته‌ها در ستايش مهرجويي، کاهاني، بهرام توکلي و جريان روشنفکري در سينما بود. حتي از بدترين آثار مهرجويي حمايت مي‌کرد. هيچ اثر مکتوبي جدي از دوران منتقد بودنش چاپ نشد. با خواندن نوشته‌هاي باغباني درخواهيم يافت فرد با اتکا به اندک داشته‌هاي شنيداري‌اش، نه مطالعه شده، دست به خلق مي‌زند. از همان ابتدا مشخص بود که باغباني براي ورود به عرصه سينما نقد مي‌نوشت و نتيجه نقدنويسي در مسير سينماگري منجر شد به چند نقش کوتاه در آثار جيراني و کاهاني و کرم‌پور.

پس از آن هم فيلمنامه نهنگ عنبر از او توسط سامان مقدم تبديل به فيلم شد. بر اساس شنيده‌ها فيلمنامه اوليه فاجعه بود که با بازنويسي دوباره سر و شکلي پيدا کرد اما در همان فيلمنامه نهنگ عنبر مي‌توان کمي با فضاي ذهني ماني باغباني آشنا شد. او هر فيلمنامه‌اي که مي‌نويسند يک عرض ارادت به مايکل جکسون حتما در محتواي آن وجود دارد. اين عرض ارادت در اغلب فيلم‌نوشته‌هايش وجود دارد. نهنگ عنبر، مادر قلب اتمي و فيلم خرگيوش که توسط خود او کارگرداني شده، يک عرض ارادت کوچک نسبت به اين آوازه‌خوان وجود دارد. اما اشاره به اين موتيف به عنوان يک سند استفاده مي‌شود تا ثابت کنيم، فيلمنامه مادر قلب اتمي تاليف اوست و هيچ ربطي به علي احمدزاده دارد. احمدزاده در مادر قلب اتمي صرفا نقش کارگردان را بر عهده دارد.

فيلمنامه مادر قلب اتمي توسط باغباني نوشته شده است و آوردن نام علي احمدزاده در حوزه نگارش فيلمنامه يک تعارف تيتراژي است. وقتي «خرگيوش» آخرين ساخته ماني باغباني،   را تماشا مي‌کنيد، مي‌توانيد به سادگي روي اين ادعاي نگارنده صحه بگذاريد. البته باغباني با اضافه کردن يک سکانس با لب زدن ترانه مايکل جکسون و لايونل ريچي در مادر قلب اتمي، مهمترين تمايلش را در نگارش فيلمنامه و ساخت اثر سينمايي به مخاطبان ثابت مي‌کند، تنها رويکرد جاه‌طلبانه‌اش در فيلمسازي لب زدن بازيگران سرشناس  با ترانه‌هاي مايکل جکسون است.

همين اتفاق در «خرگيوش» تکرار مي‌شود. در واقع اشاره به اين موتيف لب زدن جکسون، مقدمه‌اي براي تطبيق مادر قلب اتمي و خرگيوش است. سازندگان مادر قلب اتمي در تيتراژ آورده‌اند که علي احمدزاده و ماني باغباني فيلمنامه را نوشته‌اند اما اگر فرمول شخصيت پردازي و ساختار ضد قصه اثر را که بررسي کنيم، درخواهيم يافت احمدزاده نقشي در نگارش فيلمنامه نداشته و تراژدي مادر قلب اتمي در حوزه نگارش را مي‌توانيم به نام باغباني ثبت کنيم.

در واقع خرگيوش نسخه ارتجاعي ديگري از مادر قلب اتمي است. فرمول خلق فيلمنامه نيز خيلي روشن است، خلقي که در محدوده ذهني علي احمدزاده نيست و بيشتر منتسب به باغباني است. در مادر قلب اتمي سه شخصيت اصلي مست از يک مهماني شبانه بازگشته‌اند و سوار خودروي آرينه (ترانه عليدوستي) شده‌اند و با يکديگر درباره موضوعات بي‌ربط صحبت مي‌کنند. بخش مهمي از فيلم  را پراکنده‌گويي‌هاي پس از «چِت کردن» در برمي‌گيرد. مخاطب چِت کردن پسامستي سه شخصيت اصلي را در مادر قلب اتمي تجربه مي‌کند.

همين فرمول در فيلم خرگيوش تکرار شده است و بابک، آرش و بهبود سه شخصيت اصلي، قرص مخدر مصرف کرده‌اند و بخش مهمي از فيلم به گفتگوي اين سه نفر اختصاص داده شده است. در واقع تماشاگر در مادر قلب اتمي، محاوره‌هاي پس از «چِت کردن» الکي و در خرگيوش گفتگوهاي پسا مصرف مخدري سه شخصيت را تجربه مي‌کند. ديالوگ‌هاي پراکنده، بحث درباره خنديدن، نحوه خنديدن، مريض بودن آرش، حسن روحاني، سياهچاله‌ها، فردوسي پور، فريال برنده مسابقه استيج من و تو، تنفس دهان به دهان، نفس به نفس، بحث درباره کمدي و … در فيلم از زبان بازيگران مي‌شنويم.

البتهه بهبود، آرش و بابک درباره کمدي بحث مي‌کنند اما اين بخش در فيلم نيست و ما متوجه نمي‌شويم نظر کارگردان پرمدعاي درباره کمدي و فيلمنامه چيست. فيلم از دو بازيگر سينماي کمدي، جواد عزتي و سيامک انصاري سوء استفاده کرده تا با حضور آنان قصه ارتجاعي‌اش را ارائه دهد و مخاطب براي ديدن اين فيلم فريب حضور انصاري و عزتي را مي‌خورد، همانطور که مخاطبان سينما را با حضور محمدرضا گلزار در مادر قلب اتمي فريب دادند. فيلم «خرگيوش» نه کمدي است نه تراژدي. اصلا فيلم نيست. سه نفر به صورت مستمر حرف‌هاي خاله زنکي مي‌زنند تا مغز تماشاگر را نابود مي‌کند.

مهمترين توصيه درباره اين فيلم اين است که مخاطبان و علاقه‌مندان سينما فريب حضور سه بازيگر سرشناس ودو بازيگر توانمند کمدي در اين فيلم را نخورند. فيلم هيچ قصه‌اي ندارد و شنيدن حرف‌هاي پسامنقلي سه چت مغز به هيچ عنوان شبيه هيچ فيلمي در جهان نيست الا شبيه همه فيلم‌هايي بي سر و تهي که بدترين فيلمسازان تاريخ سينما از  «اد وود» تا «تامي ويزو» ساخته‌اند.




تحليل واپسگرايانه و البته گاف‌آلود رسانه اصلاح‌طلب⇐کمتر از ۵ درصد مخاطبان «جدايي» به تماشاي «اخراجيها» رفتند!!!

سينماروزان: در دوراني که عليرغم همه تبعيضها در تخصيص سالن و ارائه تبليغات، آثار مستقل سينماي ايران هم توانسته‌اند در کنار محصولات تجاري مخاطب جلب کنند و مخاطبان هم فارغ از دسته‌بندي‌هاي محفلي مي‌کوشند همه جور فيلمي را در سبد نمايش خود قرار دهند اينکه باز رسانه‌اي پيدا شود و تزهاي دو دهه قبل را درباره تقسيم بندي مخاطبان طرح کند جاي سوال دارد.

به گزارش سينماروزان رسانه اصلاح طلب «اعتماد» به تازگي با ارائه يادداشتي درباره لزوم تنوع در اکران نوروزي مدعي شده فقط کمتر از 5 درصد مخاطبان «جدايي» حاضر بوده‌اند به تماشاي «اخراجيها» بروند!! ادعايي که نه سندي درباره‌اش وجود دارد و نه ريشه استدلالي قوي دارد و شايد همه تصور نگارنده از طرح چنين ادعايي و تلاش براي تعميمش به روزگار معاصر دسته بندي‌هاي سياسي چپ و راست سنتي باشد که هر کدام فيلمي را مطبوع خود معرفي مي‌کنند.

مدعيان چنين تحليلي اگر فقط ساعتي را در دل مردم و مخاطبان سينمايي در نقاط مختلف ايران و نه فقط منطقه‌اي خاص از پايتخت بگذارنند قطعا خواهند دريافت که براي مخاطب، اول و آخر کيفيت محصول است که تعيين‌کننده اقبال است و نه توصيه‌هاي سران چپ و راست سنتي يا حتي محافلي که با ژست انتلکت، بودجه کار فرهنگي و راه‌اندازي گروه سينمايي خالي از مخاطب مي‌گيرند.

اين محافل و گعده‌ها مدتهاست حنايشان براي کف جامعه، رنگي ندارد و اگر بناست تحليلي درباره خواسته‌هاي مخاطب ارائه دهيم بهتر آن است که با حداقل آلودگي محفلي باشد. بماند که تحليلگر اين رسانه اصلاح‌طلب گافی هم داده درباره سقف پخش فقط یک فیلم از هر دفتر پخش و گويا خبر ندارد مدتهاست سقف پخش هر دفتر پخش در هر دوره اکران 2 فیلم است؛ روندی که در نظام نامه اکران97-98 هم بر آن تأکید شده!

متن تحليل «اعتماد» را بخوانيد:

پيش‌تر  به غلط‌ترين تصور جاري درباره پديده «پسند مخاطب» در سينماي خودمان پرداخته بوديم. چكيده‌اش اين بود كه تهيه‌كننده و پخش‌كننده نمونه‌اي سينماي ايران همچنان و مانند سال‌هاي دهه سي، «مردم» و سليقه آنها را از يك جنس و يكدست مي‌پندارد. در حالي كه در اين سال‌ها و دهه‌ها، طيف‌ها متنوعند و مثلا شايد در مجموع كمتر از پنج درصد از بيننده‌هاي فيلم «جدايي نادر از سيمين» در نوروز سال 90 حاضر باشند پا به سالن سينماي نمايش‌دهنده هر يك از سه قسمت «اخراجي‌ها» بگذارند.

حالا و در آستانه نوروز 97، اشاره به اين تبارهاي متفاوت سليقه نزد مخاطب، باز هم ضروري به چشم مي‌آيد. ضوابط مطرح شده براي انتخاب فيلم‌ها توسط شوراهاي مرتبط تنها دو دامنه را در بر مي‌گيرد: تلاش براي اكران فيلم «مناسب» براي اكران نوروزي و رعايت عدالت در اكران فقط يك فيلم{؟؟؟} از هر دفتر توزيع. اينها قبول و خيلي هم درست. اما بر سر آن تعبير «مناسب» جاي مكث و بحث وجود دارد.

در اين زمينه، تناسب، ويژگي مشخص يك فيلم نيست؛ بلكه تناسب را بايد در تركيب فيلم‌ها و گستردگي طيف و قشر و طبقه‌اي كه هر كدام به عنوان «مخاطب هدف» خود برگزيده‌اند، در نظر گرفت. وقتي فيلمي به قصد جذب مخاطب جوان طبقات عام ساخته شده باشد و فيلمي ديگر، بداند كه مي‌خواهد با روايت و دنيا و حتي تبليغاتش افرادي از طبقه اهل فرهنگ را درگير خود كند، ما به تدريج مي‌توانيم با كنار هم چيدن اين دو و انواع فيلم‌هاي ديگر با مخاطباني ديگر، به تركيب متناسب برسيم. بابت اينكه سينماي ايران عملا تفكيك ژانري مشخص ندارد، ناگزيريم با همين تفكيك طبقات و سليقه‌هاي مخاطب به چيدن سبد متنوع و به درد بخوري از محصولات سينمايي براي تعطيلات عيد برسيم؛ نه با «تقسيم غنائم» به شيوه تلاش براي راضي نگه داشتن همگان.




وقتی وعده‌های رنگارنگ صوتی-تصویری توخالی از آب درآمد یا چطور شد رسانه‌های حامی رییس دفتر رییس معزول، به یک باره شمشیر را از رو بستند؟

سینماروزان/حامد مظفری: از همان زمان صدور حکم صادق موسوی برای مدیریت انجمن سینمای جوان در دوران رییس معزول سینما، در سینماروزان درباره فقدان نگاه کارشناسانه بر صدور چنین احکامی نوشتیم و بعدتر که رییس معزول برای همراهی با این رییس دفتر و علیرغم عدم علاقه دبیر جشنواره، فراخوان جشنواره سی و پنجم فجر را تغییر داد و بخش کوتاه را وارد جشنواره کرد بر اشتباه بودن این روند تأکید ورزیدیم.

به گزارش سینماروزان در آن دوران برخی از رسانه هایی که حالا و بعد از برگزاری جشنواره کوتاه به دبیری صادق موسوی به انتقادات تند و تیز وی پرداخته اند نه تنها کلمه ای درباره چگونگی واسپاری مسئولیت یک ارگان سینمایی مهم به یک رییس دفتر حرفی نزدند که از تغییر فراخوان جشنواره به خاطر این رییس دفتر هم حمایت کردند!!

چرا؟

به خاطر وعده های رنگارنگ این رییس دفتر به آنها؟؟

ماهها بعد از آن ماجراها و بعد از آن که وعده های رنگارنگ(؟!) این رییس دفتر محقق نشد، تازه در زمان برگزاری جشنواره کوتاه بود که صدای انتقادات همان رسانه‌های سابقا حامی که با جان و دل از تغییر فراخوان فجر به خاطر رییس دفتر حمایت کردند، بلند شد.

نقد کیفیت برگزاری جشنواره کوتاه توسط این رسانه ها در تمام روزهای برگزاری جشنواره ادامه داشت و وقتی حسین فریدون برادر رییس جمهور که اخیرا درگیر یک پرونده اقتصادی هم شده در اختتامیه جشنواره-آن هم با توجیه علاقه به سینما- حاضر شد، فریاد وااسفای این رسانه ها با فرکانس بالاتری شنیده شد.

در اینکه کیفیت برگزاری جشنواره کوتاه آن قدر ضعیف بوده که نیاز به نقد و آسیب شناسی دارد شکی نیست و اینکه گافهایی نظیر دعوت از مهمانان اشتباهی در جشنواره، عملکرد رییس دفتر رییس معزول را بیشتر زیر سوال می برد اظهر من الشمس است اما باید به منتقدان امروز رییس دفتر گفت این همان طعامی است که با حمایت شما پخته شد و حالا که وقت سرو طعام است هر که باید از این وضعیت ناراضی باشید شما نباید ژست مخالف خوانی بگیرید.

یک بار با خودتان روراست باشید؛ دست از مخالف‌خوانی بردارید و بروید ببینید آن زمان که نامبرده با حداقل رزومه موثر در مدیریت سینمایی آن هم در نهادهای راهبردی و به صرف رییس دفتر بودن از انجمن سینمای جوان سربرآورد چرا کمترین پرسشی درباره این انتخاب شبهه برانگیز طرح نکردید؟

آیا درست است که به خاطر وعده های رنگارنگ حالا نقش برآب در آن زمان حرفی نزدید؟ و اگر وعده های رنگارنگ رییس دفتر محقق می شد باز هم این روند انتقادی که از روز ابتدای جشنواره آغاز شد را شاهد بودیم یا آن گاه مدام درباره کیفیت اعلای برگزاری و ویژگیهای مدیریتی رییس دفتر رییس معزول می شنیدیم؟

صادق موسوی
صادق موسوی



بازیگر فیلم ۳ارگانی قتل موسی خیابانی بیان کرد⇐ تا توانستم برای روحاني رأي جمع كردم/ از تندروهاي اصلاحات همانقدر دلگيرم كه از تندروهاي اصولگرا/در وقايع سال ٨٨ تصاويري از هر دو طيف ديدم كه واقعا جاي تعجب داشت!!/در جنگ آسيب ديده‌ام اما نمي‌توانم منتقد هم نباشم

سینماروزان: هادی حجازی فر که بعد از سالها فعالیت در تئاتر با ایفای نقش احمد متوسلیان در درام مستندنمای «ایستاده در غبار» به مخاطبان معرفی شد، در فیلم 3ارگانی «ماجرای نیمروز» که واقعه نگاری قتل موسی خیابانی بود در قالب کاراکتری عملگرا ظاهر شد که به دنبال رفتن،ریختن و زدن بود!!!

به گزارش سینماروزان حجازی فر که اخیرا هم درگیر همکاری با ابراهیم حاتمی کیا در «پرواز به وقت شام» بود در گفتگو با «اعتماد» پیرامون اینکه آیا واهمه این را ندارد که با حضور در چنین آثاری چهره ای تیپیکال از او برای مخاطب به جای بماند بیان داشت: من شأن هنر را آنقدر بالا مي‌دانم كه برايم مهم نيست عامه مردم چه مي‌گويند. در حال حاضر هم مغضوب دو گروه سياسي هستم. سر وقايع سال ٨٨ تصاويري از هر دو طيف ديدم كه واقعا جاي تعجب داشت. حالا مي‌گوييم سرباز ضد شورش را اگر رها كنيد، نابود مي‌كند و اصلا كارش همين است اما خشونتي كه يك آدم معمولي نسبت به جوان ١٨ ساله هموطنش از هر دو طرف اعمال مي‌كند، چه توجيهي دارد؟ بسيجي با غير بسيجي. به خدا اينها ترسناك است!

وی ادامه داد: جواني كه با هر تفكري مادري دارد و انتظارش را مي‌كشد. او هم هموطن من است، همان كه الان گوشه‌اي گيرش آورده‌ايم و كتكش مي‌زنيم. نه سرباز ضد شورش. من دارم كتكش مي‌زنم. من مي‌ترسم از اين دور شدن‌ها. از اين عصبانيت‌هاي دو طرفه. از اختلافي كه به نفرت تبديل شود. مي‌دانيد زيباترين تصويري كه در انتخابات اين دوره رياست‌جمهوري ديدم، چيست؟ تصويري بود كه دو نفر دست در گردن هم انداخته‌اند و يكي عكس رييسي را در دست داشت و ديگري عكس روحاني را. با وجود اينكه تا توانستم به نفع آقاي روحاني راي جمع كردم، اما از ديدن اين تصوير كيف كردم. اينكه آدم‌ها با وجود اختلاف كنار هم بمانند. متاسفانه وقتي اصول تيز مي‌شود، آدم‌ها زخم مي‌خورند و با هم درگير مي‌شوند. وقتي پاي نسبت خوني و رفاقت وسط مي‌آيد، بايد سياست كمرنگ شود. به همين خاطر من عاشق اتفاقات ملي‌ام.

این بازیگر افزود: يك بار هم مطلبي نوشتم كه ما در عزاهاي ملي، متفرق‌تريم اما در شادي ملي خيلي متحد مي‌شويم. من چهره‌هاي معتدل را از هر دو طرف دوست دارم. با اينكه به وضوح طرفدار اصلاحاتم اما از تندروهاي جبهه اصلاحات همانقدر دلگيرم كه از تندروهاي اصولگرا.

هادی حجازی فر با اشاره به افراط و تفریطهای سیاسی بیان داشت: ‌اي كاش روزي برسد كه بتوانيم همه‌چيز را درست تشخيص دهيم. لازمه اين تشخيص درست هم داشتن معيار است، تا معيار درستي از هر دو طرف نداشته باشي، نمي‌تواني به تشخيص برسي. يادمان نرود قبل از هر چيزي يك كشور و نظام مستقر وجود دارد كه حاصل خون هزاران شهيد است. هيچ‌ كس نمي‌تواند منكر اين مساله شود. من از سوءاستفاده كردن از خون‌هاي ريخته شده ناراحتم اما نمي‌توانيم و هرگز نبايد آنها را منكر شويم. فيلم سياسي ساختن و بازي كردن بالاخره عواقبي هم دارد و طبيعي است كه از هر دو طرف مورد فشار قرار بگيري. آرزو مي‌كنم روزي برسد كه تنها حركت سياسي ما راي دادن باشد. همچنان معتقدم هنر و ادبيات مي‌تواند دنيا را نجات دهد و دغدغه‌ام هم همين است. مي‌گويم كاش سياسي نباشيم اما نصف حرف‌هايم سياسي شد. خودم مثال نقض حرف‌هايم شدم. خب من عاشق اين كشورم. در تمام انتخابات‌ها شركت كرده‌ام. در جنگ آسيب ديده‌ام اما نمي‌توانم منتقد هم نباشم. انتقاد بيمه حوادث اين كشور و حكومت است.

این بازیگر با میانه رو خطاب کردن خود تأکید کرد: تا زماني كه چيزي را باور نداشته باشم انجامش نمي‌دهم. من در زندگي‌ام مجموعه عجيبي از اصلاح‌طلبي و اصولگرايي‌ام. سعي مي‌كنم وسط بايستم، نه به اين خاطر كه همه را داشته باشم، نه! در انتخابات رياست‌جمهوري هم علني موضع‌گيري كردم و خيلي از طرفدارانم ناراحت شدند اما چيزي كه از نظرم حق است، مي‌گويم. من به همه فيلم‌هايي كه در آنها بازي كردم اعتقاد دارم. حتي فيلمي كه درباره سوريه ساخته مي‌شود و از اين فيلم هم دفاع مي‌كنم. واقعيت اين است كه امريكا ما را دوست ندارد، نه تنها ما، بلكه همه كشورهايي كه در جهان سوم جاي مي‌گيرند را دوست ندارد. شايد بخشي از اين نگاه از تفكرات چپي‌ام ناشي شود كه انگار وارد ژن همه ما شده است. ليبرال‌ترين آدم‌ها هم وقتي از كاخ سفيد صداهاي نامربوط مي‌شنوند رگ گردن‌شان بيرون مي‌زند. باور كنيد پرسشنامه دست‌شان بدهي و اسم نخواهي اسم چگوارا و كاسترو و سيمون بوليوار و… هنوز تيك خواهد خورد در محبوبيت.




ادعای مدیرعامل انجمن سینمای دفاع مقدس: تفکر چپ، کلاه گشادی بر سر سینما و جشنواره امسال گذاشت⇔محصول متبوع این مدیرعامل «ماه گرفتگی» نیز از آثار حاضر در جشنواره امسال بود!

سینماروزان: در کوران نقدهایی که به جشنواره سی و پنجم فیلم فجر حتی از بازیگران و کارگردانانی که آثارشان به کمدی ناخواسته بدل شده بود و اسباب خنده مخاطبان را موجب شد، وارد می شود حالا محمدحسین نیرومند مدیرعامل انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس نیز در یادداشتی با عنوان «کلاه گشاد بر سر متولیان سینمای ایران» که در «کیهان» منتشر شده به انتقاد از آثار حاضر در جشنواره پرداخته است.

به گزارش سینماروزان جالب اینجاست که نیرومند بخش عمده آثار امسال جشنواره را حاصل غلبه تفکر چپ بر سینما دانسته و این را هم گفته که این تفکر کلاه گشادی بر سر سینمای ایران گذاشته است.

این اظهارنظر در حالی بیان شده که فیلم ضدفتنه «ماه گرفتگی» که بودجه تولیدش توسط انجمن متبوع نیرومند تأمین شده بود نیز از آثار حاضر در جشنواره بوده ولی نیرومند ابدا درباره کیفیت این فیلم و چرایی بی توجهی مخاطبان به آن سخن نگفته است.

متن کامل یادداشت محمدحسین نیرومند را یا این توضیح بخوانید که برخلاف تصور ایشان ژانری به نام اجتماعی در هیچ فرهنگ سینمایی معتبری وجود ندارد؛ ما می توانیم از وسترن، اکشن، جنایی، نوآر، ماجرایی، ترسناک، رمانس و ملودرام به عنوان ژانر یاد کنیم و استفاده از واژه ژانر اجتماعی یک غلط کامل است:

کلاه گشاد بر سر متولیان سینمایی کشور!

از 44 فیلم به نمایش درآمده در جشنواره سی و پنجم فیلم فجر، حدود 26 فیلم در ژانر یا گونه ملودرام اجتماعی قرار دارد. بنابر این می‌توان درام اجتماعی را ژانر رسمی سینمای ایران تلقی کرد، اما ویژگی‌های این ژانر چیست که این گونه سینماگران کشور ما به آن اقبال نشان می‌دهند؟ مهم‌ترین ویژگی‌های سینمای اجتماعی عبارتند از:
– ژانر محبوب منتقدان، جشنواره‌های خارجی و داوران.
– تصویرگر زندگی طبقه فرودست یا متوسط
– بازتاب تاثیر رخدادهای عمده سیاسی یا اجتماعی بر زندگی و روابط انسان‌ها
– نوعی بیان غیرنمایشی بر جنبه‌های واقع‌گرایانه
– مکان‌های واقعی برای فیلمبرداری با نابازیگران
– تاکید بر واقعیت «رئالیسم» یا واقع نمایی
– احتراز از خلق قهرمان
– اجرای دوربین روی دست
– رفتن به مکان‌های فیلمبرداری واقعی عمدتا نقاط فقیرنشین شهرهای بزرگ
– فشرده‌سازی روایت به مدت زمانی محدود
– نقد اجتماعی به واسطه نفوذ تفکر چپ در جامعه هنری که هنر را وسیله‌ای برای بیان معضلات اجتماعی می‌پندارند
– و ژانری که قابلیت اعتراضی دارد.
با نگاهی به فیلم‌های جشنواره سی وپنجم به نظر می‌رسد ژانر اجتماعی یا بهتر است بگوییم ژانر رسمی سینمای ایران را باید این گونه توصیف کرد:
سینمای شبه‌اجتماعی، واقع‌گرایی و رئالیسم افراطی، بازنمایی تغلیظ شده، نگاه ژورنالیستی به مناسبات اجتماعی، مضامین تلخ و نا امیدکننده، نقد سیاسی اجتماعی کم‌مایه، بیان هنجارهایی که به واقعیت جامعه ایرانی مربوط نیست. بیان دغدغه‌های شخصی با ارزش‌ها و ضد ارزش‌هایی که دغدغه جامعه نبوده یا در گروه‌های حداقلی مطرح می‌باشد و سر انجام کپی‌های خام دستانه از سینمای اصغر فرهادی!
نگاه هیئت انتخاب جشنواره سی و پنجم با گزینش 26 فیلم در این ژانر و نیز توجه داوران جشنواره امسال با انتخاب فیلم «بدون تاریخ، بدون امضاء»  و حتی سال گذشته با انتخاب فیلم «ابد و یک روز» از یک سو و سهم بالای این گونه آثار در سبد سینمایی کشور که وظیفه نظارت بر آن در شورای پروانه ساخت وزارت ارشاد است از سوی دیگر نشان می‌دهد که اولویت و هدف‌گذاری سینمای کشور بر تولید هرچه بیشتر این ژانر متمرکز شده است. در این صورت و براساس واقعیت‌های پیش گفته می‌توان نتیجه گرفت که:
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خواسته یا ناخواسته با دامن زدن به تولیدات شبه‌اجتماعی، مشوق فیلم‌هایی می‌شود که باورهای فرهنگی و دینی جامعه را مورد هجوم قرار می‌دهند، فضای تلخ و یأس‌آلود این‌گونه آثار، تصویری ناامید‌کننده از آینده کشور ارائه می‌دهند، سبد سینمای کشور را از سایر ژانرهای سینمایی و مردم‌پسند محروم می‌کنند و سرانجام اقتصاد سینمای ایران را ورشکسته می‌کنند که این همان کلاه گشادی است که تفکر چپ بر سر متولیان سینمایی کشور گذاشته است!