1

آهنگساز قیصر، گوزنها و بهاران خجسته‌باد اظهار داشت: شاهرخ شبیه گوزن بود!!!

سینماروزان/حامد مظفری: اسفندیار منفردزاده آهنگساز فیلمهای قیصر و گوزنها و… که سال‌هاست در سوئد اقامت دارد و در سالهای هجرت جز چند کار با ابراهیم حامدی و داریوش اقبالی، کار دیگری نکرده در گفتگویی پیرامون مرگ شاهرخ شاهید او را به گوزن تشبیه کرد!

اسفندیار منفردزاده به تلویزیون پارس گفته که شاهرخ در کنار روحیات شش و هشت و تسلط بر موسیقی بزمی، توانایی بالایی در آوازخوانی سنتی هم داشت چون شاگرد اسماعیل مهرتاش بود.

منفردزاده با اشاره مشی انتقادی شاهرخ شاهید از این گفته که ترانه های انتقادی شاهرخ و روحیات مخالف‌خوانش با جریانات متداول موسیقی پاپ به او شمایل گوزنی را داده که هرچند شامه قوی دارد و به خاطر شاخ‌هایش نوعی زیبایی دارد اما در عین حال این شاخ‌‌ها گاهی دست و پاگیر هستند و باعث افتادن او در تله میشوند!

به نظر میرسد اسفندیار منفردزاده که- در ابتدای انقلاب هم سرود #بهاران_خجسته‌_باد را ساخت ولی مدتی بعد روانه سوئد شد- تلویحا به مخالفت مشی شاهرخ با مشی موزیسین‌های موسوم به اعتراضی همچون خودش تعریض زده که در کمدی #فسیل هم نیشگونی از آنها گرفته شده بود. هنرمندانی که قبل و بعد از انقلاب فقط #اعتراض میکردند و هیچ گاه هم معلوم نشد مدینه فاضله آنها کجاست.

اسفندیار منفردزاده: شاهرخ شبیه گوزن بود!
اسفندیار منفردزاده: شاهرخ شبیه گوزن بود!

شاهرخ شاهید چه قبل و چه بعد از انقلاب و مهاجرت به لس‌آنجلس بیشتر طرفدار ترانه های انتقادی-اجتماعی بود و بیشتر با مسعود امینی کار میکرد که ترانه‌های انتقادی‌اش رگه های طنز داست؛ او مخالف ژست های امثال داریوش اقبالی بود که براساس ترانه‌های ایرج جنتی عطایی و شهیار قنبری ابتدا جنگل، بن‌بست، خونه و بوی گندم می‌خواندند و بعد از یک تشر به سراغ طلایه‌دار و رستاخیز می‌رفتند. آنچه منفردزاده به طعنه روانه شاهرخ کرده شاید به دلیل همین تفاوت روحیات باشد…




پاسخ‌های بهزاد فراهانی به پرسش‌هایی پیرامون هنر سیاسی⇐قبل از انقلاب اصلا هنر غیرماركسیستی وجود داشت؟؟/زندان به‌معنای مرسوم، سهم من نشد!/محمود دولت‌آبادی را هنرمند سیاسی می‌دانم!/قبل از انقلاب دلبسته جنبش چریكی بودم!/”گوزنها” متاثر از جنبش چریکی ایران است!!!/گلسرخی می‌گفت اگر مطالعه کنی، بازیگر بزرگی می‌شوی!/به گلسرخی گفتم حركت سیاسی‌ بدون جنبش توده‌ای فایده ندارد‌!/همین حالا هم عطر اسفندیار منفردزاده را بو می‌كنم!!!

سینماروزان/امیرحسین جعفری: بهزاد فراهانی بازبگر سرشناس با بیان اینکه هنر سیاسی از هنر عام جدا نیست، از علایق پیشین خود به جنبش چریکی گفت.

بهزاد فراهانی درباره تاثیرپذیری جریان هنری ایران از حزب توده به روزنامه شرق گفت: بحث بر سر این است كه قبل از انقلاب اصلا هنر غیرماركسیستی وجود داشت یا خیر؟ این خودش یك سؤال اصلی است. بعد از انقلاب با محدودشدن احزاب و كانون‌ها وضعیت فرق كرد و شما در جامعه سیاسی هنرمندان بزرگ را از دست می‌دهید و طبیعتا اینها متأثر از اندیشه مسلط آن زمان است كه درون جامعه ادبی و هنری نقش اصلی را پیدا كرده بود؛ اینكه این تأثیرات به‌طور مستقیم از حزب توده و سازمان‌های سیاسی است را باید یك‌جور دیگر نگاه كرد. آن زمان تمامی هنرمندان و نویسندگان به‌خاطر مطالعات و خواسته‌های آرمانی‌شان به چپ گرایش داشتند، زیرا چپ را تنها راه رهایی می‌شناختند.

‌فراهانی در پاسخ به اینکه آیا تا‌به‌حال به خاطر فعالیت‌هایش به زندان افتاده‌ یا با گروه خاصی همكاری داشته‌، بیان داشت: منظور شما از همكاری با گروه‌ها را متوجه نمی‌شوم اما تمامی دوستان و استادان، چپ بودند. زندگی ما همواره در كنار سیاسیون صاحب‌نظر گذشته است؛ شخصیت‌هایی مثل امیرپرویز پویان یاری‌گر اندیشه‌های ما در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی بوده‌اند و این یك واقعیت است و نمی‌شود آن را نفی كرد. زندان هم به‌معنای مرسوم، خیر، سهم‌ من نشد!

نمونه آثار و مصادیق هنرمندان سیاسی ازجمله مباحث مناقشه‌ساز بوده. به گزارش سینماروزان بهزاد فراهانی درباره نمونه‌های هنر و هنرمند سیاسی اظهار داشت: وقتی هنر ایران در‌حال اجتماعی‌شدن بود و این هنر سیاسی تحلیل می‌شود، در‌واقع این هنر شجاعت انسانی را نشان می‌دهد كه نمی‌تواند وضعیت زندگی خودش را كه خیلی تلخ و ناهنجار است، تحمل كند. شما “گوزن‌ها” را كه می‌بینید، متأثر از جنبش چریكی ایران است. محمود دولت‌آبادی را هنرمند سیاسی می‌دانم، برای اینكه مفاهیم اجتماعی، دموكراتیك و عدالتخواهانه در آثارشان موج می‌زند به این دلیل ما به آنها هنرمند سیاسی می‌گوییم.

بهزاد فراهانی اظهار داشت: من تا قبل از انقلاب دلبسته جنبش چریكی بودم، بعد از انقلاب به‌خاطر همدلی با فرزانگانی مانند احسان طبری، به‌آذین، كسرایی و دیگران نگاهم تغییر كرد اما علاقه‌ام به بچه‌های چریك همه بوده و هنوز نیز ادامه دارد. خسرو گلسرخی آن زمان كه در روزنامه كیهان كار می‌كرد، با من رفاقتی داشت، آن زمان من‌ منزلی داشتم و تنها زندگی می‌كردم، گاهی گلسرخی به من سر می‌زد و شب‌ها را صبح می‌كردیم؛ بنابراین طبیعی بود كه اعدام این مرد بزرگ برای من قابل‌تحمل نبود. حمید اشرف را از نزدیك نمی‌شناختم، بهروز دهقانی و صمد بهرنگی را در انجمن تئاتر ایران دیده بودم؛ بنابراین از مرگ حمید اشرف زیاد اذیت نشدم، هرچند ناراحت و نگران بودم كه در كمیته مركزی فداییان خلق ایران اتفاقات ناگواری در‌حال وقوع است. من دوستان خوب چریكم را مانند حسین اقدامی، صفاری‌آشتیانی كه از بزرگان جنبش چریكی بودند، از دست دادم و همیشه در اندوه این قضیه هستم. روی‌هم‌رفته باید بگویم شهادت رفقایم در دهه 50 برایم سنگین بوده تا حالا و جز به سوگ نشستن و غم در دل نهادن راهی وجود ندارد. آنها راهی را انتخاب كردند و با شجاعت به آن مسیر رفتند. مرگ امیرپرویز پویان برای من یكی از سنگین‌ترین مرگ‌های بعد از سعید سلطانپور بود. به‌هر‌حال این عمر 75ساله چندان هم به خوشی نگذشته است. جنبش چریكی در تهران را كه گلسرخی و دیگران در آن بودند، با اشتباهات تاكتیكی روبه‌رو بود؛ واقعیت این است كه در آن زمان نمی‌شد شخصیت سیاسی معروفی را گروگان گرفت و آزادی رفقا را طلب كرد. كار گلسرخی احساسی به نظر می‌آمد.

فراهانی ادامه داد: نقدهایی كه گلسرخی می‌نوشت، با اسم دامون منتشر می‌شد. من یك نقد از ایشان دارم كه در آن مدعی است اگر فراهانی مطالعه كند، یكی از بازیگران پرقدرت و بزرگی ایران‌زمین خواهد شد. توجه من به این نقد آقای گلسرخی بیشتر از خاطراتم با اوست، نه به خاطر اینكه آینده من را پیش‌بینی كرده؛ به‌خاطر اینكه نگاه نقد ایشان را دیگران نداشتند. آقای گلسرخی را تا زمانی كه به زندان نیفتاد، مردم و جامعه روشنفكری نمی‌شناخت، چون شخصیت تودار و آرامی بود و بعد از زندان بود كه به یك حماسه و اسطوره تبدیل شد. دانشیان هم همین‌طور بود، ما در جریان فیلمی كه در شمال به كارگردانی آقای علامه‌زاده می‌ساختیم كه بعدا هم توقیف شد، این دوستان را ملاقات كردیم و زمانی بود كه در‌حال طراحی عملیات چریكی بودند. آن‌موقع من جمله كوچكی به گلسرخی گفتم كه خسرو حركت سیاسی‌ بدون جنبش توده‌ای فایده ندارد‌ كه زیاد خوشش نیامد. پیشنهاد كاری را كه می‌خواستند انجام دهند، نمی‌دانم چه كسی مطرح كرده بود؛ اما این كار از نظر تاكتیك اشكال داشت و تحت تأثیر آمریكای جنوبی بود.

فراهانی افزود: فكر نمی‌كنم اثری نوشته باشم كه جای پا و نگاه و عطر خوش این جماعت در آن نباشد. واقعیت این است كه آنها همیشه با من هستند. من حالا كه اینجا نشسته‌ام هم عطر اسفندیار منفردزاده را بو می‌كنم. هنرمندان برای من همه با‌ارزش هستند!




بهداد گفت: کیمیایی نمی‌تواند دیگران را دوست داشته باشد+فیلم⇔ این ویژگی از کجا آمده؟ از «کیمیایی بودن»؟! یا به تعبیر کنایه‌آلود آن فیلمساز غربت‌نشین از «فیلمساز موفق بودن»؟!

سینماروزان/حامد مظفری: هفتم مردادماه تولد 76 سالگی مسعود کیمیایی بود و به مانند همه تولدهای دیگرش مواجه شد با پیامهای تبریکی که این و آن برایش فرستادند اما گفتگوی حامد بهداد یک روز پیش از تولد کیمیایی بیشتر از همه این پیامهای تبریک بازخورد داشت.

بهداد در گفتگویی زنده روی آنتن رسانه ملی به صراحت به گلایه از کیمیایی پرداخت و از بی رغبتی به سیمرغی گفت که بخاطر «جرم» گرفته بود! بهداد یک عبارت کلیدی هم طرح کرد و آن هم اینکه «کیمیایی نمیتواند دیگران را دوست داشته باشد.»
اگر این عبارت بهداد را مجالی کنیم برای بررسی کیفیت رابطه همکاران سالهای دور و نزدیک با کیمیایی بیش از پیش به صدق گفته های بهداد میرسیم.

تقریبا در همه این سالها آدمهای مختلف به کیمیایی نزدیک شده و در ابتدا هم همه قابها، خوش و خرم و با فیگورهای خواستنی بوده ولی در گذر زمان گلایه ها پررنگ شده و حتی گاه به تقابل رسیده.
از بهروز وثوقی بگیرید که کیمیایی بعد از اختلاف با وی «غزل» را با فردین کار کرد که البته فیلم موفقی نشد تا فرامرز قریبیان و سعید راد و اسفندیار منفردزاده که بعد از همکاریهای ابتدایی میان آنها با کیمیایی فاصله افتاد و حتی احمد نجفی که رابطه اش با کیمیایی در این سالها کاملا کمرنگ شده.

اصلا چرا راه دور برویم؛ سال قبل همین موقع پرویز پرستویی و امیر جدیدی بازیگران و منصور لشکری قوچانی تهیه کننده «قاتل اهلی» جشن تولد او را برگزار کردند و تا توانستند از لذت همکاری با وی گفتند اما امسال اینها کجایند و فاصله آنها با کیمیایی چقدر است؟؟

چرا چنین است؟ مشکل چیست؟ یا کیست؟ کیمیایی یا همکاران؟
شاید «کیمیایی بودن» است که مشکل ساز شده تا جایی که باعث میشود آن کارگردان رفیق سالهای دور وقتی می‌خواهد از ینگه دنیا درباره یکی از فیلمنامه هایش و چرایی عدم تولید آن بنویسد کیمیایی را به طعنه با لفظ «فیلمساز موفق»ی خطاب میکند که در فیلمنامه بی‌سرانجام وی به دنبال نام خودش بوده! نامی که یافت نمیشود، اما نام فیلمنامه می‌پرد و در روزگار پس از دوم خرداد سردر سینماها را با امضای فیلمساز موفق(!) روشن می کند!
بله، کیمیایی بودن و به تعبیر آن غربت‌نشین «فیلمساز موفق بودن»(!!!) حقیقتا امر دشواریست.

برای دیدن فیلم گفته های بهداد درباره کیمیایی اینجا را ببینید.

حامد بهداد-مسعود کیمیایی
حامد بهداد-مسعود کیمیایی



خالق «گنجشکک اشی‌مشی» هم به خواننده اش پیوست!+عکس

سینماروزان: حسن حاتمی شاعر قطعه مشهور «گنجشکک اشی مشی» که با صدای فرهاد مهراد و موسیقی اسفندیار منفردزاده ماندگار شد 19 اردیبهشت درگذشت.

حسن حاتمی مدتی به علت بیماری در بیمارستانی در شهرستانِ کازرون استان فارس بستری بود.

قطعه «گنجشکک اشی‌مشی» را فرهاد برای فیلم “گوزن‌ها”ی مسعود کیمیایی اجرا کرده بود اما عدم موافقت ممیزان وقت با صدای وی باعث شد در نسخه اکران شده این پری زنگنه باشد که این قطعه را اجرا کند.

حسن حاتمی شاعر و قصه‌نویس کودکان اهل کازرون در سال ۱۳۴۰ به تهران آمد و این قطعه را برای چاپ به احمد شاملو سپرده بود که با گویش تهرانی منتشر شد.

حسن حاتمی
حسن حاتمی



دفاع یک مداح از بهروز وثوقی، فریدون فروغی، حبیب و شجریان

سینماروزان: غلام کویتی پور حماسی خوانی که مخاطبان با صدای وی خاطره ها دارند در دهه اول محرم مهمان فریدون جیرانی در برنامه اینترنتی “35” بود.

به گزارش سینماروزان کویتی پور در این برنامه درباره مسائل مختلفی صحبت کرد و ضمن ابراز همدردی با هنرمندانی نظیر حبیب و بهروز وثوقی از سیاستهای هنری کشور انتقاد کرد.

بخشهای خواندنی گفته های کویتی پور را بخوانید:

چرا قدر فرهاد و فریدون فروغی را ندانستند؟
چرا قدر فرهاد و فریدون فروغی را ندانستند؟ سکوت های پینک فلوید و فضاسازی موسیقی های اسفندیار منفردزاده را همیشه به آهنگسازان و گروهم گفته ام استفاده کنید.

چرا بهروز وثوقی برای دیدار با پدرش باید بیاید مرز ترکیه؟
بعد از 37 سال باید فضا برای هنرمندان باز شود. چرا تا جوانی شهرت به هم می‌زند و در عرصه کاری خودش نامبروان می شود جلویش را می گیرند؟ در این 37 سال دافعه مان بیشتر از جاذبه بوده. بهروز وثوقی چه گناهی به هنر ما کرده که باید بیاید پشت مرز ترکیه بایستد تا پدر مریضش را ملاقات کند؟ کجای فرهنگ و معرفت ایرانی  – اسلامی ما چنین اجازه ای را به ما می دهد؟ نکنید این ظلم ها را.

ما با شاه مشکل داشتیم نه با مردم
این خیلی بد است که به یک ریش سفید هنری می گویند با شما مشکل داریم. ما با شاه مشکل داشتیم با مردم که مشکل نباید داشته باشیم. حق الناس این هنرمند کجا می رود؟ یا به حق الناس اعتقاد داریم یا همه اش شعاره!

کسی که تو جبهه پشت من می ایستاد شده مسئول جشنواره موسیقی دفاع مقدس
در کشور ما جشنواره موسیقی در زمینه دفاع مقدس برگزار می شود 6 سال بعد می فهمم چنین جشنواره ای وجود داشته! کسی که تو جبهه ده قدم پشت من دست به سینه می ایستاد شده مسئول این جشنواره. وقتی من را می بینند می گویند سلام . شما هم کاری اوردین ؟ شما خیلی برای جنگ زحمت کشیدید!

چرا کسی مثل حبیب را بی ارزش کردند؟
دست بردارید از این کارها. اگر حبیب را نمی خواستید چرا پیغام دادید بیا؟ چرا فاجعه ای مثل رفتاری که با حبیب شد باید رخ بدهد؟  مادر من با ترانه «مادر» ایشان اشک می ریخت. چرا اثر حبیب هنوز تاثیر دارد. شما کسی را بی ارزش کردید که سمبل ادب بود. از مردم کوچه و خیابان درباره شخصیت حبیب سوال کنید. رفتار این مرد سمبل ادب و ارزش انسانی بود. فرهنگ ایرانی ما دارد کجا می رود؟

خرمشهر چهارمین گمرک جهان بود گمرکش کو

خرمشهر همچنان شهر مظلومه. بازسازی این شهر نه در شأن مردم خرمشهره نه در شأن ایران. من خرمشهر دوران جنگ که خرابه بود را بیشتر از این خرمشهر دوست داشتم. خرمشهر چهارمین گمرک جهان بود گمرکش کو؟ ضعف مدیریت غوغا می کند و نمی می خواهد هم حل بشود.

تا شبی دو فیلم هالیوودی نبینم نمی خوابم

من تا شبی دو فیلم هالیوودی نبینم نمی خوابم. چیزی است که از بچگی عادت دارم و همواره فیلم می بینم.

چرا موسیقی صدا و سیما نباید بودجه داشته باشد؟
چرا موسیقی صدا و سیما نباید بودجه داشته باشد؟ مگر در آفریقا زندگی می کنیم؟ این همه جوان عاشقانه از دامن مادرهایشان رفتند جنگ و جان دادند که بودجه نداشته باشیم برای هنر این مملکت؟

درباره موسیقی شش و هشت جواب می دهم

مصاحبه با من شده گفتم در مورد دفاع مقدس  و محرم جواب نمی دهم. من در مورد موسیقی شش و هشت از نوع عروسیش جواب می دهم.

37 سال هست که حقوقم را نداده اند
37 سال هست که حقوقم را نداده اند. رفتیم سنوات بگیریم که رعایت قانون بشه پرونده هایمان گم و گور شده است. از سپاه طلبکار هستم. “غریبانه 2 ” را دادند بیرون که فقط دو تا از قطعاتش مال من بود و بقیه اش تقلید صداست.

ربنای شجریان با پوست و گوشت و استخوان مردم عجین شده
از من پرسیدند در مورد ربنای استاد شجریان بگویم؛ گفتم ملودی که با پوست و گوشت و استخوان مردم عجین شده است چه از تلویزیون پخش بشود یا نشود در یادها می ماند.

وارد هیچ جناح سیاسی نشدم
37 سال هست که از صدایم پول در نیاورده ام. افتخارم این است که پس انداز ندارم، جناح سیاسی هم ندارم. وقتی انقلاب شد آن پیر نکته ای گفت به این مضمون که تا وقتی پاسدار هستید وارد هیچ دسته و گروهی نشوید. خیلی تلاش کردند من را جذب کنند به جناحهای سیاسی ولی من نپذیرفتم. جناح ما مردم است. مگر مردم باید دسته بندی بشوند؟




نظر دلسپرده معروف کیمیایی درباره کنسرت موسیقی فیلمهای این کارگردان: شتابزده، فاقد تنوع و دور از آن نقطه مطلوب موردنظر/یک فرصت خوب و تاریخی از دست رفت

سینماژورنال: شب کنسرت فیلمهای مسعود کیمیایی مدتی قبل از اجرا و به دلیل مخالفت اسفندیار منفردزاده آهنگساز قدیمی این فیلمساز با اجرای قطعاتش در این برنامه با حاشیه مواجه شد.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماژورنال به هنگام اجرای کنسرت و بعد از آن نیز گروهی از منتقدان و از جمله حمیدرضا صدر گلایه هایی را مطرح کردند درباره بروز برخی ناهماهنگیها در اجرای این برنامه.(اینجا را بخوانید)

به تازگی جواد طوسی منتقد قدیمی سینما و رفیق قدیمی مسعود کیمیایی که در همه این سالها رفاقت را در حق این کارگردان حفظ کرده است با نگارش یادداشتی برای “شرق” به گلایه از شتابزدگی و فاقد تنوع بودن برنامه پرداخته است.

طوسی البته که بخش عمده یادداشت خود را به انتقاد از آن آهنگساز قدیمی که اجازه اجرای قطعات خود را به کیمیایی نداده پرداخته است ولی  نهایتا یادداشت خود را با گلایه از مشکلات اجرایی این کنسرت به پایان برده است.

سینماژورنال متن کامل یادداشت طوسی را ارائه می دهد:

ساز مخالف دوست قدیمی

گاهی اوقات باید در کوران عملی یک کار قرار بگیری تا متوجه شوی اوضاع از چه قرار است. فکر  اجرای قطعاتی از موسیقی متن  فیلم‌های قبل و بعد از انقلاب مسعود کیمیایی اولین‌بار از سوی بهزاد عبدی پیشنهاد شد و کیمیایی به‌شدت از آن استقبال کرد.

منتها گردش‌کار بعدی آن و ساز مخالفی که از سوی دوست قدیمی کیمیایی و آهنگ‌ساز همه فیلم‌های قبل از انقلابش (به‌جز “اسب” و “سفر سنگ”) نواخته شد، قضیه را به یک میتینگ سیاسی از ناحیه او تبدیل کرد. یک‌باره دیدیم که رفاقت و سلام‌وعلیک و همه آن خاطرات ریشه‌دار گذشته کنار رفت و حرف از «همسونبودن» از جانب رفیق معترضی که به تبعیدی خودخواسته تن داده و افول غم‌انگیزش را طی این سال‌ها شاهد بوده، به میان آمد.

اصول حرفه ای می گوید عوامل یک فیلم نمی توانند برای خود حق انحصاری قائل شوند

در این‌گونه مواقع، اصول و قواعد حرفه‌ای و عرفی می‌‌گوید که عوامل یک فیلم اعم از بازیگر، آهنگ‌ساز، فیلم‌بردار و… دیگر نمی‌توانند برای حضور و همکاری خود حق انحصاری قائل شوند. در زمان حیات «مرتضی حنانه» و بعد از مرگ او به‌دفعات قطعه معروفی از موسیقی متن فیلم «فرار از تله» در برنامه‌های مختلف ارکستر سمفونیک اجرا شد و هیچ اعتراضی از سوی خالق اثر و وراثش را به‌دنبال نداشت.

در بعضی از برنامه‌های ارکسترهای بزرگ جهانی نیز شاهد بوده‌ایم که قطعاتی از موسیقی‌های متن معروف فیلم‌ها مانند «پدرخوانده»، «آوای موسیقی»، «خوب، بد، زشت»، «ویلن زن روی بام»،«پاپیون» و… اجرا شده، بی‌آنکه اجازه آهنگ‌ساز و بازماندگانش گرفته شده باشد.

فرصت مغتنم را با سیاسی بازی از دست داد

یک اثر هنری وقتی خلق و عرضه شد، دیگر متعلق به خیل گسترده‌ای از عاشقانش است و نباید برای آن بی‌جهت محدودیت و حدومرز قائل شویم. اتفاقا اجرای قطعاتی از موسیقی متن فیلم‌های قبل از انقلاب مسعود کیمیایی می‌توانست برای آهنگ‌سازش در این دوران فترت اعتبار دوباره‌ای ایجاد کند و او را به نسل‌های جدید بشناساند، ولی متأسفانه خودش این فرصت مغتنم را با سیاسی‌بازی از دست داد.

ظاهرا این واکنش سیاسی و غیرهنری  اسفندیار منفردزاده، برنامه‌ریزی در مورد آهنگ‌سازان دیگری چون مجید انتظامی، فریبرز لاچینی، کارن همایونفر و فرزین قره‌گزلو را نیز مختل می‌کند.


اگر واقعا بهزاد عبدی از این همکاران محترم خود کسب اجازه کرده و آنها نیز مخالفتشان را با اجرای آثارشان اعلام کرده‌اند، باید دریابیم که در چه دوران جدافتاده و آمیخته با گسست فرهنگی به‌سر می‌بریم. یعنی به جایی رسیده‌ایم که هرگونه رابطه تفاهم‌آمیز دوستانه را به یک برخورد سلبی بی‌رحمانه تبدیل کرده‌ایم.

حتی انگیزه انتشار یک بروشور را نداشتند!

نتیجه این فاصله‌گرفتن‌ها و فضای پرسوءتفاهم، برنامه‌ای می‌شود شتابزده و فاقد تنوع و دور از آن نقطه مطلوب موردنظر که جدا از تأخیر طولانی و عدم معرفی منظم و به‌موقع قطعات اجرا شده، حتی رهبر ارکستر و دیگر برنامه‌ریزانش انگیزه چاپ یک بروشور را نداشته‌اند.

زیرا احتمالا تا دقیقه ٩٠ مردد بوده‌اند چه قطعاتی را اجرا کنند یا نکنند! این تجربه تلخ و ناخوشایند باعث شد یک فرصت خوب تاریخی را در جهت بسترسازی برای این‌گونه کارها و اجراهای سینمایی و موسیقایی از دست بدهیم و در همان برهوت به‌سر ببریم.




روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب مطرح کرد: نقش مریدان سوسه‎بیا در دعوای کیمیایی و منفردزاده

سینماژورنال: یک هفته بعد از نامه ای که اسفندیار منفردزاده خطاب به مسعود کیمیایی در مخالفت با اجرای قطعاتش در کنسرتی موسوم به “شب موسیقی کیمیایی” منتشر کرد و البته چند روز بعد از جواب محترمانه ای که کیمیایی به منفردزاده داد حالا سیدعلی میرفتاح با نگارش یادداشتی از نقش مریدانی گفته که قصد دارند با سوسه آمدن میانه این دو رفیق قدیمی را به هم بزنند.

به گزارش سینماژورنال میرفتاح در یادداشتی که در “اعتماد” نوشته با اشاره به اینکه در دعوای دو بزرگ بهتر آن است که برای صلح وارد شد و نه افزودن بر دامنه تعارضات بخشی از دلخوریهای منفردزاده را در دوریش از وطن و عدم توانایی فعالیت مفید موسیقایی در آن سوی آبها دانسته است.

سینماژورنال متن کامل یادداشت میرفتاح را ارائه می دهد:

برادران جنگ کنند ابلهان باور

در دعواي بزرگ‌ترها نبايد وارد شد. برادران جنگ كنند، ابلهان باور. يك طرف كيميايي باشد و يك طرف منفردزاده، جاي من و امثال من نيست كه طرفي را بگيرند. البته هستند روزنامه‌نگاراني كه از دعواي بزرگان استقبال كنند و براي داغ‌شدنش ناخن به هم بسايند، اما – شما كه مي‌دانيد- ما جزو طايفه‌اي هستيم كه صلح را به جنگ و داوري ترجيح مي‌دهيم و جهان را در «آشتي» آرزو مي‌كنيم.

هيچ نزاعي نيست كه به صلح نينجامد

به‌خصوص از وقتي توافق هسته‌اي امضا شده، اين اميد پيش آمده كه هيچ نزاعي نيست كه به صلح نينجامد. بيتي، شيخ ما سعدي شيرازي دارد كه بي‌ارتباط به دعواي بزرگان نيست. فرمود «صلح است ميان كفر و اسلام/ با ما تو هنوز در نبردي». ملت با غير همزبان و غيرهمدين مصالحه مي‌كنند، آن وقت اسفنديار منفردزاده، طرح دعواي جديد مي‌كند و بعد از سي و چند سال رفيقش را مي‌نوازد. جواب مسعود كيميايي البته- الحق والانصاف- معقول و آشتي‌جويانه و كريمانه است.

روش و منش كيميايي قابل تقدير و تحسين است

در اين سال‌ها به‌‌ندرت پيش آمده كه چنين جواب‌هايي ديده باشيم. معمولا آدم‌ها انبار باروتند و منتظر جرقه‌اي هستند كه منفجر شوند و كينه‌هاي سي‌ساله را بروز دهند. معمولا آدم‌ها دل پري از هم دارند و عين انبوه عزاداران لحظه باريدن را گويي منتظرند. اما اين روش و منش كيميايي قابل تقدير و تحسين است كه علي‌رغم ميل مريدان و رفيقانش دل به دعوا نمي‌دهد و بزرگوارانه از آن مي‌گريزد. نقش مريدان و رفيقان را دست‌كم نگيريد.

نصف بيشتر فتنه‌ها از گور همين مريدان بلند مي‌شود

نصف بيشتر فتنه‌ها از گور همين مريدان بلند مي‌شود. مي‌نشينند زير گوش آدم چيزهايي زمزمه مي‌كنند كه آدم را به مرز انفجار مي‌رساند. خيلي كم پيدا مي‌شود كه رفيقان مشترك اصلاح ذات‌البين كنند و روي عصبانيت‌ها و دلگيري‌ها آب سرد بريزند. نديد مي‌دانم كه خيلي از كساني كه هم كيميايي را مي‌شناسند و هم منفردزاده را اين وسط سوسه آمده‌اند و كار را بر هر دو بزرگوار سخت كرده‌اند. از اين حيث دمِ كيميايي گرم كه مقاومت كرده و حرمت رفيق قديمي‌اش را نشكسته…

بين آنها كه مانده‌اند با آنها كه رفته‌اند فاصله‌اي است كه اگر با مهر و دوستي پر نشود حتما با كينه و نقار پر نمي‌شود

اما يك چيزي هم اين وسط بگذاريد نه به نفع كيميايي كه به نفع همه آنها كه مانده‌اند بگويم و نه خطاب به منفردزاده كه خطاب به همه هنرمنداني كه مهاجرت كرده‌اند. عرض كنم كه بين آنها كه مانده‌اند با آنها كه رفته‌اند فاصله‌اي است كه اگر با مهر و دوستي پر نشود حتما با كينه و نقار پر نمي‌شود. حيف است كه رفقاي سابق به دشمنان لاحق بدل شوند، اما حقيقت اين است كه «غربت» سخت است و بر «غريب» حرجي نيست اگر تندخو بشود، توطئه توهم كند و رفيقانش را دشمن بپندارد. سخت است كه آدم نتواند «كار» كند و چنان‌كه دلش مي‌خواهد كارش و حرفش دربگيرد و مورد توجه قرار بگيرد. هنرمند با پول احيا نمي‌شود و با گرين‌كارت هويت نمي‌يابد. هنرمند نياز دارد كه كار كند و ديده شود و مورد‌نقد قرار بگيرد و تاثير بگذارد.

منفردزاده چهل سال پيش كجا؟ منفردزاده الان كجا، طفلكي؟

منفردزاده چهل سال پيش كجا؟ منفردزاده الان كجا، طفلكي؟ دل آدم هم مي‌سوزد. خيلي از اينها كه رفتند كه كاش نمي‌رفتند يلي بودند روزگاري اما در پيچ و خم غربت گرفتار چيزهايي شدند كه از شدت تلخي از گفتن‌شان پرهيز مي‌كنم. حكايت شب هجران فروگذاشته به. بيخود نيست كه من با مهاجرت – به خصوص مهاجرت نويسنده و هنرمند – مخالفم و آن را خطاي محض مي‌دانم. يك دليلش اين است كه اينها با مهندس و دكتر و وكيل و وكيل مهاجرت فرق دارند و اين طور نيست كه همان‌طوري كه در وطن كار مي‌كردند بتوانند در كانادا و اسپانيا و بلژيك و امريكا كار كنند. نمي‌شود. بله؛ مسائل سياسي را بي‌خبر نيستم.

فقط توي ايران است كه آدم مي‌تواند كيارستمي و فرهادي و كيميايي و احمدرضا احمدي و مرادي‌كرماني و… شود

هلن‌كلر هم كه باشي مي‌فهمي سياست چه گرفت و گيرهايي دارد و چه لطماتي به اهل هنر مي‌زند. اما با اين همه درد غربت،‌به اپوزيسيون بازي و فعاليت‌هاي مبتذل رسانه‌اي نمي‌ارزد. هرجوري حساب كني فقط توي ايران است كه آدم مي‌تواند كيارستمي و فرهادي و كيميايي و احمدرضا احمدي و مرادي‌كرماني و… شود وگرنه توي غربت، رسانه‌هاي مبتذل عين فيتوپلانگتون مي‌چسبند به آدم تا از هيچ دعوا دربياورند و آدم‌ها را خرج دعواهاي بي‌حاصل خود كنند. حيف. حيف اسفنديار منفردزاده كه به جاي كار كردن بيانيه‌هاي بد و نااميدكننده صادر كند. حيف.




تیزر بازگشت “داش فرمون” به سینمای ایران+ویدیو

سینماژورنال: نخستین تیزر فیلم سینمایی “نقش نگار” ساخته علی عطشانی رونمایی شد.

به گزارش سینماژورنال این تیزر با پرسشی شروع میشود با این مضمون که آیا به نظر شما حضور بازیگران قدیمی در فیلمهای جدید به نفع سینمای ایران است؟

در ادامه تیزر نیز از مخاطبان خواسته میشود برای پاسخ به این سوال به بهترین سینماهای کشور مراجعه کنند!

تصویری شماتیک از داش فرمون

در بک گراند تیزر هم تصویری شماتیک از کاراکتر “فرمان” که توسط ناصر ملک مطیعی در “قیصر” ایفا شده بود به نمایش درمی آید.

ضمن اینکه موسیقی تیزر هم شباهت فراوانی دارد به موسیقی متن “قیصر” ساخته اسفندیار منفردزاده.

برای تماشای این تیزر اینجا را کلیک کنید.

سه دهه بعد با ناصر

“نقش نگار” اولین حضور سینمایی ملک مطیعی بعد از بیشتر از سه دهه ای است که او در سینمای ایران حضور نداشت.

این فیلم که از حضور بازیگرانی چون بهرام رادان، آتیلا پسیانی، گوهر خیراندیش، سعید چنگیزیان، الهه حصاری و شیوا خسرومهر سود می برد داستانی اثرگذار درباره یک دختر پرورشگاهی را روایت می کند.