1

#علی_نصیریان بازیگر پیشکسوت اظهار داشت⇐برای #لامینور با سر دویدم!/رد پیشنهاد بازی در #اجاره_نشینها باعث دوری چهل ساله از مهرجویی شد!/بدون خواندن فیلمنامه لامینور با مهرجویی قرارداد بستم!/دیگر توان کار تئاتر ندارم!/مدیران به جای برگزاری جشن به فکر ارتقای معیشت اهالی هنر باشند

سینماروزان: سینما را با مهرجویی شروع کردم و برای فیلم #گاو او حتی برایمان جلسه تمرین بازی جلوی دوربین گذاشت. بعدتر بنا بود در فیلم اجاره نشینها هم بازی کنم ولی مهرجویی نقشی را پیشنهاد داد که نپذیرفتم و همین هم باعث ناراحتی ایشان و دوری چهل ساله شد.

علی نصیریان بازیگر مطرح با بیان مطلب فوق به نرگس عاشوری در روزنامه ایران گفت: بعد از چهل سال وقتی رضا درمیشیان تهیه کننده لامینور تماس گرفت و دعوت به همکاری کرد با سر دویدم و بدون اینکه سناریو را بخوانم گفتم برای مهرجویی با سر قرارداد می بندم. 

نصیریان ادامه داد: من همواره در حال آموختن هستم و از مهرجویی همچنان می آموزم. او اسطوره است و هم تکنیک را بلد است و هم بینش سینما دارد.

 

این بازیگر درباره دوری از تئاتر گفت: کار تئاتر پیشنهاد شده ولی دیگر توانش را ندارم و نمیتوانم با این سن و سال و در این ترافیک و دود به مرکز شهر بروم و برگردم.

علی نصیریان گفت: از مدیران صنفی می خواهم به جای برگزاری جشن و بریز و بپاش به دنبال ارتقای معیشت اهالی هنر باشند و از مخاطبان میخواهم کتاب بخواهند و ازجمله دو کتاب #زبان_زنده نوشته منوچهر انور و #ترجمه_های_صادق_هدایت از داستانهای چخوف و استون شرو و آلفونسو دو مارتین و… را بخوانند و یادمان نرود هدایت نویسنده ای بود که اولین ترجمه های مدرن را ارائه داد.

علی نصیریان: بدون خواندن فیلمنامه لامینور با مهرجویی قرارداد بستم!
علی نصیریان: بدون خواندن فیلمنامه لامینور با مهرجویی قرارداد بستم!




خاطره‌ ایرج راد از بیهوشی سرصحنه “اجاره نشینها”!+عکس

 

سینماروزان: بیش از سی سال پس از ساخت کمدی “اجاره نشینها”ی داریوش مهرجویی، همچنان این فیلم جزو محبوب‌ترین فیلمهای میان مخاطبان است و هرچند رسانه ملی این فیلم را روی آنتن نمی‌فرستد ولی “اجاره‌نشینها” جزو آثاری از سینمای پس از انقلاب است که مدام از شبکه‌های ماهواره‌ای پخش می‌شود.

به گزارش سینماروزان ایرج راد که در “اجاره نشینها” با ایفای نقش یک استاد دانشگاه مبادی آداب، به‌نوعی نمایندگی جامعه فرهیختگان را در این فیلم برعهده داشت، به تازگی از فقدان جلوه‌های ویژه تصویری در تولید این فیلم حرف زده است.

ایرج راد با اشاره به دردسرهای عدم استفاده از جلوه‌های ویژه برای “اجاره نشینها” به همشهری گفت: هیچ‌گونه اسپشیال‌افکتی برای گرفتن سکانس‌های پرمخاطره فیلم وجود نداشت تا مسائل و مشکلاتی که کاراکترهای اجاره‌نشین‌ها با آن درگیر بودند، شکل واقعی داشته باشد.

راد ادامه داد: به‌عنوان مثال در سکانسی که قرار بود کتابخانه روی سر من خراب شود، این اتفاق به‌طور واقعی و با کتابخانه‌ای از جنس نئوپان سنگین رخ داد!! به‌طوری که در نخستین برداشت خراب شدن کتابخانه روی سر من، یک چوب سنگین روی سرم افتاد و من برای چند دقیقه سر صحنه فیلمبرداری بیهوش بودم و بعد از بهوش آمدن، عوامل فیلم برای گرفتن این سکانس، مجبور شدند تا چوب‌ها را نگه‌دارند تا دیگر صدمه‌ای به من وارد نشود.

ایرج راد درباره فینال فیلم افزود: سکانس دیگری که بدون استفاده از بدلکار، بازیگران در آن حضور داشتند، جاری شدن آب در راه پله‌های ساختمان بود. برای گرفتن این سکانس منبع آب بزرگی درنظر گرفته شده بود و ما جلوی مسیر جریان آب قرار می‌گرفتیم و در منبع آب را باز می‌کردند و آب با فشار بالا ما را با خود می‌برد. هرچند این فیلم سینمایی پر از حادثه بود اما بسیار لذت‌بخش بود.

اکبر عبدی+ایرج راد+حسین سرشار در اجاره نشینها
اکبر عبدی+ایرج راد+حسین سرشار در اجاره نشینها

 




خاطره‌نگاری تهیه‌کننده “هامون” از اجرای آیین شب یلدا در زندان قصر!

سینماروزان: آخرین روز پاییز منتهی می‌شود به شب یلدایی که بلندترین شب سال است و گرامیداشت این شب از دیرباز در میان ایرانیان، آیینی ویژه و سبک و سلوکی داشته که حتی زندانیان هم پای‌بند اجرای آن بوده‌اند.

هارون(پرویز) یشایایی تهیه‌کننده فیلمهایی نظیر “هامون” و “ناخدا خورشید” در یادداشتی برای “اعتماد” از اجرای آیین شب یلدا در روزگاری گفته که در زندان قصر دوران محکومیتش را می‌گذرانده.

متن یادداشت هارون یشایایی را بخوانید:

بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 مامورين انتظامي ما چند نفر را دستگير و در بند 4 زندان قصر زنداني كردند. دانستيم به شب يلدا نزديك شده‌ايم، با دوستان قرار گذاشتيم شب يلداي سال 1333 را برگزار كنيم. هر هفته يك بار زندانيان با خانواده‌هاي خود ملاقات داشتند، هر كسي به خانواده خود يادآور شده بود در ملاقات بعدي به فراخور، سور و سات شب يلدا را براي‌مان بياورد. هر كدام به سليقه خود چيزي براي شب يلدا آوردند؛ شيريني، آجيل، هندوانه‌، انار دانه كرده و ديگر نيازهاي شب يلدا فراهم شد. قرار شد نيازهاي شب يلدا را در اتاق يكي از دوستان بگذاريم تا به موقع آنها را بياورند. اتاق‌هاي سلول‌هاي زندان يك‌نفره بود ولي به دليل افزايش تعداد زندانيان هر اتاق محل سكونت دو نفر و درهاي اتاق‌ها هميشه باز بود. شب يلدا فرا رسيد. ما با خواهش و التماس از مدير بند چهار اجازه گرفتيم چند ساعت شب يلدا دور هم باشيم. شب يلدا شد و همه در يكي از اتاق‌هاي بند چهار جمع شديم، سفره پهن كرديم، خوراك‌ها را يكي يكي آوردند‌ و هر چه داشتيم به سفره آمد ولي از كاسه انار دانه شده خبري نشد. همه دوستان رو به يكي از دو نفر اتاق كردند كه پس كاسه انار كجاست؟ كسي جواب نداد؛ دوستان از يكي از دو نفر اتاق پرسيدند چرا كاسه انار را نمي‌آوري؟ دوست‌مان سوگند خورد كه من نمي‌دانم. حاضرين ناچار از نفر ديگر همين سوال را پرسيدند. دوست‌مان با سرافكندگي صدايش را پايين آورد و گفت: دوستان ببخشيد كاسه انار را من خوردم. جمع برآشفته به طرف او نيم‌خيز شدند. گفتند: يعني چه؟ چرا اين كار را كردي؟ اين حق همه بود. تو همه را به تنهايي خوردي…؟ خورنده انارها خود را جمع و جور كرد و با عذرخواهي گفت: اشتباه كردم‌، ببخشيد، انتقاد شما را قبول دارم. نبايد اين كار را مي‌كردم، تكرار نخواهد شد …! مي‌رفت كه جمع به هم بريزد كه بزرگ جلسه پادرمياني كرد و گفت: حالا خورده است…! شب يلدا را به هم نزنيد، بدون انار هم مي‌شود. براي ختم ماجرا كتاب حافظ را آورد و فال گرفتيم. آن شب به خوبي و خوشي گذشت. زنداني‌ها روزي يك ساعت وقت هواخوري در حياط زندان داشتند. بعد از شب يلدا بچه‌ها طبق معمول در حياط زندان مشغول هواخوري بودند كه صداي فرياد و داد و بيداد از داخل بند شنيده شد. نگران شديم و سراسيمه داخل بند رفتيم. معلوم شد سروصدا از اتاقي كه نيازهاي شب يلدا در آن نگهداري شده بود، مي‌آمد. به طرف اتاق مذكور رفتيم، معلوم شد نفر ديگر ساكن در آن اتاق كه در خوردن كاسه انار نقشي نداشت براي جبران آبروي خود، نفر انارخور را زير مشت و لگد گرفته و بي‌رحمانه مي‌زند. دوستان يك صدا اعتراض كردند كه درست نيست براي كمي انار زنداني ديگري را كتك بزني…! نفر كتك زننده وقتي كارش تمام شد رو به دوستان معترض خود گفت: دوستان حق با شماست، من نبايد اين كار را مي‌كردم‌، تكرار نخواهد شد، انتقاد شما را قبول دارم و با اين گفته سلول زندان را ترك كرد و در حياط به هواخوري رفت!




کیانوش عیاری در نخستین گفتگوی تفصیلی پس از توقیف مجدد “خانه پدری” اظهار داشت⇐در ممیزی نسخه اکران “خانه پدری”، كاملا مطابق با خواسته وزارت ارشاد عمل كردم!!/ پروانه نمايش “خانه پدری” روز اول آبان سال ۹۸ ساعت ۱۱ صبح صادر شد و فیلم همان روز روی پرده رفت!!/سرتیپی معتقد بود “خانه پدری” باید در چند روز ابتدایی، اكران محدودي داشته باشد تا ايام تعطيل و سوگواري را پشت سر بگذاريم!/تازه مي‌خواستيم بيلبورد هم در سطح شهر نصب كنيم كه متاسفانه فيلم توقيف شد!/در زمان اکران “اجاره‌نشینها” هم می‌گفتند نادره نماد ایران است و مابقی شخصیت‌ها نیز مرتبط به گوشه و کنار ایرانند!!/می‌خواستند از من تائیدیه بگیرند که “اجاره نشینها” را بايد به ايران تعميم داد اما من گفتم امكان ندارد مهرجويي وارد اين جزييات جفنگ شود!!/می‌توانستم سکانس‌های پایانی “خانه پدری” را به دهه هفتاد ربط دهم تا یادآور دوم خرداد شود ولی این کار را نکردم چون می‌دانستم عامل تحقير و خفت فيلم است و روان فيلم را آلوده می‌کند!!/اگر به‌نظر شمقدری، “خانه پدری” جنایت فرهنگی است پس چرا در زمان ریاست خودش به آن پروانه ساخت داد؟؟؟/هیچ تعقیب قضایی در کار نبوده چون ما برای اکران “خانه پدری” مجوز قانونی داشتیم!!/اصلا از تلویزیون انتظار حمایت نداشتم؛ اتفاقا بخش خبری “۲۰.۳۰” را هم دیدم و زیاد گزیده نشدم!!/امیدوارم به رفع توقیف سه باره “خانه پدری”!

سینماروزان: “خانه پدری” از اول آبان و با فقط ۱۵ سالن سینما روی پرده رفت و بعد از پنج روز اکران و در حالی که حدودا نیم میلیاردی هم فروش کرده بود با دستور دادسرای رسانه از پرده پایین کشیده شد و همچنان مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار آن است.

کیانوش عیاری کارگردان “خانه پدری” در نخستین گفتگوی تفصیلی پس از توقیف فیلم که با تینا جلالی در “اعتماد” انجام شده هم واقعه‌نگاری خودش را از توقیف دوباره فیلم ارائه کرده و هم به ذکر خاطراتی از دهه شصت و ماجرای “اجاره نشینها” پرداخته.

متن گفتگوی عیاری را بخوانید:

با توجه به اجرايي شدن دستورالعمل رده‌بندي سني فيلم‌ها امسال اكران فيلم «خانه پدري» محتمل به نظر مي‌رسيد. نمايش اين فيلم چه مسيري را طي كرد؟

از مدت‌ها پيش در ارتباط با اكران اين فيلم فكرهايي مي‌كرديم و البته صحبت‌هاي آقاي داروغه‌زاده(در اين مورد كه فيلم خانه پدري مجوز نمايش در گروه هنر و تجربه را دارد) انگيزه مهمي براي ما در اكران اين فيلم بود. اينكه فيلم پروانه نمايش ولو براي گروه هنر و تجربه را دارد و ما شايد طي گفت‌‌وگوها و تفاهم بتوانيم، فيلم را در گروه‌هاي وسيع سينمايي و به صورت گسترده‌تر اكران كنيم. من فكر نمي‌كنم اين عقلايي به نظر برسد كه نمايش فيلم در گروه هنر و تجربه با سينماي محدود براي من سينماگر قانع‌كننده باشد. هميشه هم نظر من اين بود كه چطور فيلم «خانه پدري» مي‌تواند براي گروه نخبه و برگزيده هنر و تجربه نمايش داده شود اما براي قشر عادي مردم كه فيلم‌هاي جريان روز سينما را پيگيري مي‌كنند، اكران نمي‌شود؟ آيا اين بي‌احترامي به تماشاگر عام نيست؟ زماني ابتداي انقلاب به سياه‌پوستان گفته مي‌شد، رنگين‌پوست من تعجب مي‌كردم كه آيا كلمه رنگين‌پوست به سياه‌پوستان توهين نيست؟ كه خوشبختانه اين كلمه برچيده شد و دوباره گفته مي‌شود، سياه‌پوستان. درباره اكران فيلم خانه پدري هم چنين نظري را دارم كه چطور فيلم امكان نمايش براي افراد فرهيخته را دارد اما مردم عادي صلاحيت و لياقت ندارند اين فيلم را ببينند؟ به همين جهت از چند ماه پيش ما صحبت‌هايي براي اكران اين فيلم داشتيم و مي‌دانستيم كه امكان پخش فيلم براي‌مان به وجود مي‌آيد.

با حسين انتظامي ديدار داشتيد؟ درباره چگونگي اكران اين فيلم نظرش را جويا شديد؟

با بعضي از مديران وزارت فرهنگ و ارشاد جلسه داشتم واز جانب آنها پالس‌هاي مثبت عايد ما مي‌شد. اما با انتظامي خير. گرچه نظر ايشان درباره اين وقايع تلخ، اميدواركننده بود.

فيلم پروانه نمايش براي سينماهاي تهران و ايران را داشت؟

پروانه نمايش فعلي اين فيلم روز اول آبان سال 98 ساعت 11 صبح صادر شد و ما توانستيم فيلم را اكران كنيم.

چرا مراحل اوليه اكران فيلم را چراغ خاموش پيش برديد؟

در بحث پخش با آقاي سرتيپي به اين نتيجه رسيديم كه براي پرهيز از هر گونه جنجال احتمالي در مراحل پيش از اكران سكوت كنيم. به هر حال طبيعي بود كه نگران يك عده دلواپس هم باشيم. نتيجه‌گيري جلسات ما با آقاي سرتيپي به اين منجر شد كه براي فيلم در مرحله ابتدايي هيچ تبليغي نكنيم. البته آنونس و ديگر اقلام تبليغي كاملا آماده شده بود فقط نگراني كه داشتيم اين بود مبادا قضيه اكران اين فيلم لو برود و كسي مطلع شود. تا اينكه يك هفته مانده به اكران انگار بعضي دوستان به ماجراي نمايش فيلم پي بردند. به هر جهت وقتي هم كه قضيه اكران براي همه مشخص شد ما هم مته به خشخاش نگذاشتيم و بر سر خودمان نزديم. بالاخره فيلم اكران بايد مي‌شد و اكران هم شد. بعد از اين مرحله ما تبليغ فيلم را شروع كرديم اما باز تبليغات‌مان كامل نبود. آقاي سرتيپي معتقد بود در چند روز ابتدايي به صورت ضمني كار معرفي فيلم انجام شود و فيلم اكران محدودي داشته باشد تا ايام تعطيل و سوگواري را كه سه روز و نيم بود، پشت سر بگذاريم. در مرحله بعد تعداد سالن‌ها افزايش پيدا كند و نمايش فيلم از محدوديت خارج شود و… همچنين بنا داشتيم تبليغات فيلم را گسترده‌تر و متنوع‌تر كنيم. تازه مي‌خواستيم بيلبورد هم در سطح شهر نصب كنيم و نمايش فيلم جدي‌تر دنبال شود كه متاسفانه فيلم توقيف شد.

در طول مدت كوتاهي كه فيلم نمايش داشت ما شاهد جوسازي عده‌اي عليه فيلم بوديم. درباره اين نظرات كه به اعتقاد بسياري از منتقدان بي‌اساس بود، چه صحبتي داريد؟

10 سال است كه عليه اين فيلم جوسازي مي‌شود. حالا اين جوسازي‌ها بسته به شرايط خاص متفاوت بوده است. چه در زماني كه فيلم براي دو روز در گروه هنر و تجربه اكران شد و 10 سانس نمايش داشت و چه زماني كه فيلم در سال‌هاي 89 و 92 قرار بود در جشنواره فيلم فجر شركت كند يا زماني كه فيلم در جشنواره ونيز شركت كرد. اين دلواپسان به هر بهانه‌اي به فيلم تاختند و پا پس نكشيدند و نظراتشان را بيان مي‌كردند. خب حالا وقتي بحث درباره نمايش عمومي مطرح شود، طبيعي بود كه هجمه‌ها نسبت به اين فيلم افزايش پيدا كند و فشارها شديدتر شود اما سوال من از اين دوستان اين است كه مگر فيلم چه حرفي مي‌زند كه شما برآشفته و نگران و دلواپس شديد؟ گمان مي‌كنم بيش از آنكه اين نگراني‌ها اصيل و منطقي باشند بر اساس يك‌سري شايعات و ذهنيات شكل مي‌گيرند كه به صورت ناعادلانه فيلم را مورد قضاوت قرار مي‌دهند. اينجا به مسائل فرامتني كاري ندارم. درباره خود فيلم حرف مي‌زنم. قتلي كه در فيلم اتفاق مي‌افتد، سرانجام با تلطيف به چند سال اخير مرتبط مي‌شود و به پايان مي‌رسد. چرا به اين شكل فيلم ديده نشد و دوستان اين بخش‌ها را نمي‌بينند؟ آنها سعي مي‌كنند با ميكروسكوپ قسمت‌ها و لايه‌هاي كپك ‌زده و آلوده فيلم را برجسته كنند و حاضر هم نمي‌شوند كوتاه بيايند و به جنبه‌هاي ديگر فيلم اشاره‌اي داشته باشند. روند 80 ساله فيلم نشانگر چيست؟

بعضي هم معتقد بودند فيلم سنت ايرانيان را زير سوال مي‌برد. نظر شما چيست؟

اين تحليل كاملا از نظر من دور است. بگذاريد اينجا پرسشي مطرح كنم كه چرا بايد سينما را بستر افكاري كنم كه اساسا ربطي به فيلم ندارد. به عنوان كارگردان فيلمي مي‌سازم در چارچوب خودش و به جاي ديگري هم حواله نمي‌دهم. از چارچوب خارج فيلم كمك نمي‌گيرم كه باعث غناي فيلم شود. اين به نظرم بيچارگي يك فيلمساز است كه بخواهد به اين مسائل متوسل شود. مثالي براي شما بزنم. زماني كه آقاي مهرجويي فيلم «اجاره‌نشين‌ها» را اكران كرد يك‌سري نظرات در فضاي سينما پراكنده شده بود مبني بر اينكه آيا فضايي كه در فيلم نشان داده مي‌شود، نمادين است؟ نادره خيرآبادي را كه خدا رحمتش كند به عنوان مادر نماد ايران گرفته بودند و باقي شخصيت‌هاي فيلم را به گوشه و كنار ايران مربوط مي‌دانستند. انگار هر كسي عاشق برداشت‌هاي عجيب و غريبي بود كه شخصيت‌هاي مختلف داستان را به گوشه و كنار ايران مربوط بداند و همان زمان بود كه مقامات مسوول وقت از من هم پرسيدند و خواستند از من تاييد بگيرند كه اين فيلم را بايد به ايران تعميم داد يا نه؟ آنها مي‌گفتند، كارگردان با اين روش خواسته به فيلم خود غنا ببخشد اما من گفتم امكان ندارد مهرجويي وارد اين جزييات جفنگ شود. داستان يك فيلم ممكن است با موارد بسيار زيادي قابل تعميم باشد و استنباط‌هاي مختلفي هم از فيلم‌ها شود مثل فيلم «خانه پدري» يا نمونه‌هاي بسياري از فيلم‌هاي ديگر كه ساختار و قصه فكر شده‌اي دارند و بر اساس قواعد درست فيلمسازي ساخته مي‌شوند و اساسا ربطي به فيلم‌هاي مبتذل ندارند. منظور من در حال حاضر متوجه فيلم‌هاي درست و حسابي مي‌شود و راجع به اين فيلم‌ها حرف مي‌زنم. من به آنها گفتم كه امكان ندارد مهرجويي چنين ذهنيتي داشته باشد و اين نكته را با تاييد گفتم نه براي تبرئه كردن مهرجويي. چون شأن مهرجويي را بيشتر از اين مي‌دانم كه بخواهد سينما را كه هستي او در آن خلاصه مي‌شود، زير پا بگذارد و از ترفندهايي خارج از چارچوب كمك بگيرد. مهرجويي نياز به چنين چيزهايي ندارد. به گمانم همه آنهايي كه اطلاعات فيلم‌شان خارج از محدوده فيلم است، اعتماد به نفس‌شان راجع به ساختار فيلمشان ضعيف است. از مثالي استفاده مي‌كنم. هر چقدر كه موسيقي فيلمي بيشتر باشد، من اين را ضعف و ناتواني كارگرداني در انتقال حس و حال فيلم مي‌دانم كه لزوما ممكن است در مورد هر كسي اتفاق بيفتد يا نيفتد. اينكه كارگردان نتوانسته حس و حال فيلمش را به مخاطب برساند و به لحاظ عاطفي فيلم حرفي براي گفتن ندارد طبيعتا به موسيقي متوسل مي‌شود و اين بخش را در فيلم پررنگ مي‌كند كه اين ضعف اساسي است.

البته كه موسيقي در بعضي فيلم‌ها ركن اساسي هم به حساب مي‌آيد.

قطعا همين طور است. من اصلا نمي‌توانم تصويري از فيلم «پدرخوانده» بدون موسيقي جاودانه فيلمش داشته باشم. رعايت اندازه موسيقي قطعا ركن و پايه فيلم به شمار مي‌رود اما اينكه با هر قدمي از موسيقي در فيلم استفاده شود اين آيا ضعف نيست؟

صددرصد و فراوانند موسيقي‌هاي آزاردهنده متن فيلم‌ها…

به نظر من هر چقدر يك سازنده به معنايي در خارج از فيلم آويزان شود، طبيعي است كه اين نكات براي پوشاندن ضعف خودش است كه به عنوان فيلمساز قادر نيست مفاهيم مدنظر و آنچه در ذهن دارد را به تماشاگر انتقال دهد.

شما از چه عوامل بازدارنده‌اي سعي كرديد در فيلم بهره نبريد؟

همانطور كه مي‌دانيد، فيلم در 5 دوران روايت مي‌شود و 5 تاريخ بر شخصيت‌ها مي‌گذرد. در وهله اول من ابتداي هر دوران، تاريخ و سالي را كه شخصيت‌ها در آن قرار مي‌گرفتند، ذكر مي‌كردم اما بعد تصميم گرفتم اين تاريخ‌ها را حذف كنم تا به واسطه اين تاريخ‌ها بر ذهن تماشاگر تاثير نگذارم. تا به اين طريق او در سالي كه بعضي اتفاقات در آن مي‌افتد، مكث كرده و از آن تعبيرتراشي كند و به دنبال تعميم بيفتد كه مثلا در سال 42 چه اتفاقاتي افتاده است و حوادث را استخراج كند و فيلم را از اين حيث به آن جزييات مربوط بداند. براي من قطعي بود كه بايد اعداد سالگرد از روي فيلم برداشته شود. البته مي‌دانستم با حذف سال‌ها، ارتباط فيلم با تماشاگر كمي كند مي‌شود اما ترجيح دادم اين كندي به وجود بيايد تا معناتراشي‌هاي بيهوده از فيلمم نشود و از اين بابت خوشحال هم بودم. مثلا در روايت فيلم وقتي مي‌رسيديم به سال‌هاي دهه 70 ممكن بود مخاطب اين فصل از فيلم را به وقايع فرامتني دوم خرداد تعميم دهد و تحول شخصيت‌هاي فيلمم را به آن مقطع تاريخي نسبت بدهد و در ذهنيت تماشاگر چنين نكاتي را متبادر سازد در حالي كه غرور من به من اجازه اين كار را نمي‌داد كه اين گونه به بعضي معاني متوسل شوم و وقايع فيلم خودم را به دوم خرداد وصل كنم تا معناي بيشتري به ذهن مخاطب برسد. حس مي‌كردم خب تماشاگر با تماشاي اين صحنه‌ها، لبخندي ناشي از رضايت مي‌زند كه من مفهوم عياري را گرفتم و متوجه شدم او چه مي‌خواسته در اين صحنه به ما بگويد. اين به نظر من تحقير و خفت فيلم است و روان فيلم را آلوده مي‌كند.

بعضي هم خشونت مندرج در فيلم را مهم‌ترين دليل بر توقف اكران مي‌دانستند. آيا شما براي تعديل صحنه‌هاي خشونت اقدام نكرديد؟

من كاملا مطابق با خواسته وزارت ارشاد عمل كردم. آنها از من نكاتي را خواستند كه خودم هم راغب بودم بخش‌هايي از فيلم بايد حذف شود. به نظرم درخواست وزارت ارشاد كاملا منطقي بود و من هم پذيرفتم.

نكات ديگري مبني بر حذف صحنه‌هاي خشونت‌آميز نبود؟

خير. من به قانون تمكين مي‌كنم. از جانب وزارت ارشاد همين نكات ذكر شد. با دستور وزارت ارشاد من به اين حذف‌ها مبادرت ورزيدم. اين نكته را بگويم وقايعي كه در كشورمان رخ مي‌دهد به جاي آنكه مبتني بر قانون باشد، مطابق با عرف است و عرف توانمند‌تر از قوانين عمل مي‌كند.

نكته مهمي كه اينجا بايد به آن ورود كرد، نگاه خصمانه‌اي بود كه صدا و سيما به فيلم شما داشت. شما يكي از مهم‌ترين سريال‌ها (روزگار قريب ) را براي تلويزيون ساختيد كه درحال حاضر آبروي اين تلويزيون شده به طوري كه شاهد پخش چندباره آن بوديم و سريال ديگر شما هم از مجموعه‌هاي تحسين‌برانگيز صداوسيماست. الان هم در حال ساخت مجموعه ديگري براي اين سازمان هستيد. اين درحالي است كه فيلم شما از طرف سازمان مورد تهاجم قرار گرفت كه ظاهرا جزو دلايل مهم توقف اكران فيلم‌تان بود.

خالصانه بگويم، ويژگي من به گونه‌اي نيست كه چنين دشمني‌هايي را تشخيص دهم. باور كنيد، سرم مشغول كار خودم است و ذهنم درگير سريالي است كه مي‌سازم. ساده بگويم كه درك درستي از اين شرايطي كه تلويزيون پيش آورده ندارم و اصلا متوجه هم نشده بودم. وقتي از جانب برنامه20:30 و برنامه هفت سروصدا به پا شد، اين صحبت‌هاي ديگران بود كه من را متوجه منفي بودن رفتار آنها و اتفاق‌هاي پيرامونم كرد. من اتفاقا بخش خبري 20:30 را ديدم، زياد گزيده نشدم. شايد به اين خاطر باشد كه كمي كندذهن باشم. (مي‌خندد) اما وقتي بعدش واكنش‌ها را ديدم، متوجه شدم محتواي برنامه ناجور بوده است. حقيقتش اين است كه اصلا از تلويزيون انتظار ندارم. براي آنها سريال مي‌سازم و دو سريال موفق هم براي‌شان ساخته بودم كه مورد توجه آنها قرار گرفته است. به نظر من نبايد چنين رفتارهايي را انجام دهند. جالب است كه ديگران مرا متوجه چنين برخوردهايي مي‌كنند. من هم مثل شخصيت درسو در فيلم دروسواوزالا به كارگرداني آكيراكوروساوا هستم كه به كاپيتان مي‌گويد:«چرا پول‌هاي من زير درخت نيستند. من فكر مي‌كنم كه شكارچيان پول‌هاي مرا برداشته باشند. عجب ديوانه‌هايي هستند.» در واقع درسواوزالا نمي‌فهمد كه آنها دزد و طمعكار هستند و مي‌پرسد آنها چرا پول‌هاي مرا برداشته‌اند.

نظرات منفي و مثبت را در فضاي مجازي مي‌خوانيد؟

خوشبختانه پرسشي كه اغلب در فضاي مجازي منتشر مي‌شد اين بود كه آيا درست است فيلمي كه توسط وزارت ارشاد مجوز قانوني دريافت كرده و روي پرده سينما رفته توسط نهادي ديگر بدون كسب اجازه از وزارت ارشاد از پرده پايين كشيده شود؟ صحبت من اين است همانطور كه ما اهالي سينما به قوه قضاييه احترام مي‌گذاريم و «خانه پدري» را بلافاصله از پرده پايين كشيديم، انتظار داريم به تصميمات وزارت ارشادي كه براي فيلم «خانه پدري» پروانه نمايش صادر كرده، احترام گذاشته شود. اگر هم تخلفي صورت گرفته بايد طي گفت وگو قوه قضاييه با وزارت ارشاد اين موضوع حل شود و خودشان به اين نتيجه برسند كه فيلم را از پرده كنار بگذارند يا نه. اينكه برخورد شلاقي كنند كه در نهايت به فضاي تشنج و تنش بينجامد، جالب نيست.

حتي گفته مي‌شد، دست‌‍‌اندركاران اين ماجرا تحت تعقيب قرار دارند؟

خير اين گونه نبوده است. حداقل تا اين لحظه اتفاقي نيفتاده است براي اينكه ما مجوز قانوني براي نمايش و اكران فيلم داشتيم و به قانون تمكين كرديم.

خيلي‌ها معتقد بودند كه توقيف فيلم شما بيشتر متاثر از فضاي دوقطبي است حتي بعضي معتقد بودند، فيلم جنبه‌هاي سياسي هم پيدا كرده است.

من هيچ گونه قضاوتي در اين باره نمي‌كنم. براي اينكه مشكلات فيلمم سابقه 10 ساله دارد. مساله امروز و ديروز و يك هفته پيش نيست. هر گونه قضاوت در اين شرايط براي من دشوار است.

جواد شمقدري در مصاحبه‌اي گفته، فيلم «خانه پدري» جنايت فرهنگي است. نظرتان درباره اين صحبت چيست؟

فيلم در دوران رياست جواد شمقدري پروانه ساخت دريافت كرده است و من كاملا مطابق با فيلمنامه فيلم را ساختم. اسناد كاملا موجود و محفوظ دال بر اين است كه فيلمنامه «خانه پدري» مصوب وزارت ارشاد در دوران رياست شمقدري، معاونت امور سينمايي وزارت فرهنگ و ارشاد است. آن وقت من چه چيزي به فيلمنامه اضافه كردم كه به جنايت فرهنگي تبديل شده است؟ اگر فيلم خانه پدري جنايت فرهنگي است حتما طرحش هم جنايت فرهنگي تلقي مي‌شده پس چرا در دوران رياست خودشان به فيلمنامه مجوز ساخت داده شده است؟

آيا قرار بود فيلم «خانه پدري» در محافل خاص نمايش داده شود؟ شما در جريان چنين تصميمي از جانب شوراي صنفي نمايش قرار داشتيد؟ بحثي بود كه عماد افروغ به آن اشاره داشت.

اين صحبت آقاي افروغ براي من تازگي دارد.

عماد افروغ به نارضايتي شما از اكران در گروه هنر و تجربه اشاره مي‌كند همچنين عدم حذف صحنه‌هاي خشونت‌آميز فيلم را دليل بر نمايش فيلم در محافل خاص عنوان كرد.

اگر قرار بود فيلم در محافل خاص نمايش داده شود چرا چيزي به من گفته نشد؟ آيا من به عنوان كارگردان نبايد در جريان قرار مي‌گرفتم؟ در انزواي مطلق كه نبودم. در اين مدت هم با اداره نظارت و ارزشيابي و هم با مسوولان گروه هنر و تجربه در ارتباط بودم. فيلم «خانه پدري» در گروه هنر و تجربه اكران شد و از 4 سالن تنها يك سالن را (پرديس كوروش) به اين فيلم اختصاص دادند. خب طبيعي بود من راضي نباشم با يك سالن فيلم اكران شود ضمن اينكه در اين مدت آقاي داروغه‌زاده درباره امكان مجدد نمايش اين فيلم در گروه هنر و تجربه صحبت كرده بودند.

با تمام اين حرف‌ها به اكران مجدد فيلم و رفع توقيف سه ‌باره آن اميد داشته باشيم؟

اميدوارم.




اولین حرفهای علیرضا خمسه بعد از غائله کانادا و حذف از “پایتخت۶″⇐فکر نمیکردم بیضایی آدم بزرگی باشد و علاقه ای نداشتم در “مرگ یزدگرد” بازی کنم!!/مهرجویی پیشنهاد بازی در “اجاره نشینها” را داد ولی فخرالدین انوار مخالفت کرد!!/بیش از سی سال است که منتظرم انوار بهم زنگ بزند و دلیل ممنوع الفعالیت شدنم را بگوید!!!/کیانوش عیاری شخصا اجازه بازی من در “روز باشکوه” را از انوار گرفت/بخاطر بازی بد بازیگر مقابل، بیضایی پلانهای مرا از “شاید وقتی دیگر” حذف کرد!/ “معجزه خنده” را خودم نوشتم ولی یدالله صمدی علاقه داشت آن را بسازد!/میرباقری براساس “معجزه خنده” نمایش “عشق آباد” را روی صحنه برد

سینماروزان: مدتی کوتاه بعد از غائله استندآپی که علیرضا خمسه در کانادا اجرا کرد و به دنبالش حذف قطعی از سریال “پایتخت6” خمسه در گفتگویی تفصیلی شرکت کرده و درباره همه چیز حرف زده بجز غائله استندآپ و حذف از “پایتخت6”.

علیرضا خمسه با اشاره به همکاریش با بهرام بیضایی در “مرگ یزدگرد” به “ایسنا” گفت: یک سال و نیمی که در فرانسه بودم بیش از همه چیز دسوابق تئاتری‌ام به من کمک کرد زیرا در آن‌جا همزمان با آدم‌های بزرگی آشنا شدم و با آن‌ها همکاری کردم. وقتی به ایران بازگشتم مهدی هاشمی مرا به بهرام بیضایی معرفی کرد و من فکر می‌کردم او در مقایسه با ایده‌آل‌های من آدم بزرگی نیست، به همین علت به مهدی هاشمی می‌گفتم دوست ندارم با یک آدم معمولی کارم را شروع کنم و او در جواب به من گفت حالا با یک آدم معمولی شروع کن، بعد از آن با آدم‌های بزرگتر هم کار خواهی کرد (می‌خندد). فکر می‌کردم حالا که از فرانسه آمده‌ام باید با آدم‌های درجه یک جهانی کار کنم.

خمسه ادامه داد:
من فکر می‌کردم «مرگ یزدگرد» ضعیف‌ترین کار رزومه من خواهد بود اما الان بعد از ۴۰ سال کار وقتی می‌گویند اگر بخواهی یک کار انتخاب کنی، من می‌گویم «مرگ یزدگرد»، یعنی همچنان درخشان‌ترین کار من است. جالب این است که آن را با اکراه قبول کرده بودم و اگر اصرار مهدی هاشمی نبود احتمالاً در آن بازی نمی‌کردم!!

خمسه افزود: بهرام بیضایی دو سال بعد وقتی می‌خواست فیلم «شاید وقتی دیگر را بسازد» دنبال هنرپیشه‌ای می‌گشت که پانتومیم بلد باشد و این‌گونه بود که یکی از قهرمان‌ها در استودیو تلویزیونی کار می‌کند و در بک‌گراندش یک بازیگر پانتومیم اجرا  می‌کند. پلان‌های زیادی گرفته بودند اما بهرام بیضایی بازی بازیگر مقابل را نپسندیده بود و در نهایت پلان‌های من هم حذف شد. این را دستیار کارگردان بیضایی بعدها به من گفت. در نهایت دو سال پیش که به آمریکا رفته بودم بهرام بیضایی یک کار نمایشی روی صحنه داشت و توفیق تماشای آن تئاتر و ایشان را بعد از ۴۰ سال پیدا کردم.

علیرضا خمسه خاطرنشان کرد: فیلم “مرگ یزدگرد” به دلیل بی‌حجابی بازیگران زنش نمایش پیدا نکرد و زمانی از سینما دنبال من آمدند که از من تئاتر تلویزیونی‌ای پخش شد که در آن محمدعلی کشاورز هم بازی می‌کرد و من در آن درخشیده بودم و بعد از آن آقای مهرجویی دنبال من آمد تا برای فیلم «اجاره‌نشین‌ها» بازی کنم. من بعد از «هوشیار و بیدار» بیشتر شناخته شدم و سیل پیشنهادات سینمایی بود که به من می‌شد.

خمسه با اشاره به مخالفت فخرالدین انوار با بازیش در “اجاره نشینها” بیان داشت: آن زمان آقای فخرالدین انوار معاون سینمایی بود و اجازه نمی‌داد چهره‌های تلویزیونی وارد سینما شوند، به همین دلیل ما به سینما ممنوع‌الورود بودیم. این موضوع را به هیچ‌کس اعلام نمی‌کردند اما اگر کسی می‌رفت و می‌گفت می‌خواهم از این بازیگر استفاده کنم اجازه نمی‌دادند. من این را نمی‌دانستم تا روزی که عبدالله اسکندری (گریمور) به من گفت به دفتر آقای انوار برو و بپرس چرا ممنوع‌الکار هستی؟ من وقتی رفتم با او صحبت کنم منشی به من گفت شماره‌ات را به من بده تا با شما تماس بگیریم. الان بیش از ۳۰ سال است که منتظرم زنگ بزنند.

علیرضا خمسه با اشاره به صدور مجوز بازی برای “روز باشکوه” گفت:  طلسم ممنوع الکاریم زمانی شکسته شد که آقای کیانوش عیاری برای فیلم «روز باشکوه» پیش آقای انوار می‌روند و می‌گویند من از خمسه یک چهره جدید سینمایی می‌سازم و آقای انوار هم در جواب می‌گوید اگر قول می‌دهی این اتفاق بیفتد و نقشی ماندگار باشد من این اجازه را می‌دهم. بنابراین اولین کسی که این اجازه را گرفت آقای کیانوش عیاری بود و به نظرم هم آن فیلم موفق بود.

علیرضا خمسه با اشاره به اینکه دوست داشته خودش کمدی “معجزه خنده” را بسازد بیان داشت: «معجزه خنده» طرح من و بر اساس داستان یکی از دوستان روان‌شناسم بود که سال‌ها در انگلیس تحصیل کرده بود و بعد در امین‌آباد کار می‌کرد. من هم آن‌جا با بیماران، تئاتردرمانی کار می‌کردم. حاصل آن تئاتردرمانی و بودن با دکتر نیک‌رو سبب شد در حوزه هنری فیلمنامه‌ای بنویسیم به نام «معجزه خنده» که آن را بسازیم، اما یدالله صمدی که روحش شاد دوست داشت آن را بسازد و گفتیم او آن را بسازد. او نیز فیلمنامه را به آقای داوود میرباقری داد تا دیالوگ‌نویسی آن را انجام دهد و از دل آن نمایشنامه «عشق‌آباد» هم نوشته شد که من هر دو را هم دوست داشتم.




روایت تهیه‌کننده «اجاره نشینها» از الفاظ رکیکی که بعد از بازی پرسپولیس-السد شنید!!

سینماروزان: تساوی پرسپولیس با السد در تهران و راهیابی این تیم ایرانی به فینال آسیا در کنار شادی ایرانیان واکنشهای تلخی هم به دنبال داشته است. هارون یشایایی تهیه کننده ای که آثاری همچون «اجاره نشینها»، «هامون» و «ناخدا خورشید» را در کارنامه داشته است از جمله تماشاگران این بازی در استادیوم آزادی بوده است.

یشایایی در یادداشتی با روایت حضورش در استادیوم به انتقاد از الفاظ رکیکی پرداخته که بعد از بازی شنیده است؛ الفاظی که به زعم ایشان گنده لاتهای تهران هم جرأت بیانش را ندارند.

متن یادداشت یشایایی را بخوانید:

شكرشكن شوند همه طوطيان هند

زين قند پارسي كه به بنگاله مي‌رود

نتيجه مسابقه فوتبال روز سه‌شنبه در استاديوم آزادي و موفقيت و فداكاري بازيكنان ميدان با حمايت پرشور تماشاچيان حاضر در ورزشگاه و سرپرستي مردي مدبر و آگاه و در مجموع تيم فوتبال پرسپوليس موجب شادماني مردم ايران در نقاط مختلف ميهن‌مان شد.

حضور بيش از يكصد هزار نفر تماشاچي روي سكوهاي ورزشگاه عموما جوان فضايي هيجان‌انگيز و گاه توام با اشتياق و سروصداي بسيار به وجود آورده بود.

تا آنجا كه بازيكنان ما در ميدان با تمام وجود سعي در پيروزي داشتند، مورد حمايت تماشاچيان قرار مي‌گرفتند و در نهايت بعد از پايان بازي و پيروزي تيم ايراني به نظر مي‌رسيد كه تماشاچيان همه راضي و خوشحال از راه سختي كه آمده بودند با متانت به خانه‌هاي خود برمي‌گردند.

اما بعد از پايان بازي و ترك صندلي‌هاي ورزشگاه، نمي‌دانم چرا…؟ براي عده‌اي قليل تماشاچي محوطه خروجي ورزشگاه به ميدان بدگويي و جنگ بين خود و ساير تيم‌هاي ايراني و بازيكنان محبوب آنها بدل شده بود، باوركردني نبود گروهي افراد بدون در نظر گرفتن انبوه جمعيت بي‌دليل ركيك‌ترين كلمات را با يكديگر رد و بدل مي‌كردند…!

نويسنده در محله‌اي از تهران متولد شده و بسامان رسيده‌ام كه زبان مردم آن خوب يا بد گاهي همراه با بدگويي و نثار دشنام بود. ولي بي‌ترديد گواهي مي‌دهم آنچه روز سه‌شنبه از زبان بعضي تماشاچيان شنيدم در تمام عمر نسبتا طولاني خود از زبان هيچ يك از «گنده‌لات»هاي جنوب و شمال شهر تهران نشنيده بودم و تعجب كرده بودم كه اين جوان‌ها اين الفاظ ركيك و بي‌ربط را از كجا ياد گرفته‌اند…!

همراه با نوه جوانم كه مرا با هزار خواهش و التماس به ورزشگاه كشانده بود با عجله خود را از اين ماجرا كنار كشيديم تا زودتر به خانه برسيم.

با وجود آنكه يك ساعتي بيشتر از مسابقه نگذشته بود، به منزل كه رسيديم اهالي خانه با تعجب از حرف‌هايي كه در دنياي مجازي درباره فوتبال و بازيكنان تيم‌هاي مختلف و خصوصيات زندگي آنها راست يا دروغ سرهم‌بندي شده بود، فراوان گفتند و بنده را كه شوربختانه با دنياي مجازي در ارتباط نيستم دچار يأس و تعجب كردند.

مي‌دانم كه در بيشتر ميدان‌هاي بازي فوتبال در جهان، بين طرفداران تيم‌هاي مختلف جر و بحث‌ فراوان و گاهي برخورد فيزيكي هم اتفاق مي افتد، ولي يقين دارم كه در هيچ جاي دنياي فوتبال اين الفاظ ركيك و بي‌در و پيكر و بي‌مناسبت از زبان تماشاچيان به گوش نمي‌رسد.

با آنچه بعد از مسابقه شنيدم با تاسف مي‌گويم بهتر است ديگران با اين ادبيات لجام‌گسيخته آشنا نشوند و ما نيز در وطن‌مان دلخوش باشيم كه «قند پارسي» از اين بحران‌ها گذر خواهد كرد و به زندگي پربار و طولاني خود در خدمت به فرهنگ و ادبيات جهان ادامه خواهد داد.




اظهارات بدمن تنها فیلم ایرانی که آمران اسیدپاشی را نشان داد⇐جشنواره ها برای مدیران جنبه تزیینی دارند/پولشویی به طور عملیاتی وارد هنر شده!/برخی آقایان با دزدیهایشان به سینما و تئاتر گند زده اند!/پولشویان بازیگران مستعد را به کالا بدل کرده اند!/علاوه بر رنج نان باید درد هنر را هم داشته باشیم/مسئولان هرچه سریعتر بساط مفسدان را جمع کنند

سینماروزان: در سالهای اخیر فیلمهایی مختلف درباره اسیدپاشی به زنان و دختران ساخته شده. فیلمهایی نظیر “مستانه”،”لانتوری” و “این زن حقش را میخواهد” از این جمله اند اما همچنان تنها اثر سینمای ایران که آمران اسیدپاشی را نشان میدهد “رستگاری در هشت و بیست دقیقه” است که بیش از یک دهه قبل تولید شد.

در آن فیلم این سیاوش طهمورث بود که یکی از بدمنهای فیلم را ایفا میکرد! طهمورث که در سالهای اخیر در سینمای ایران کم کار شده با انتقاد از برگزاری جشنواره های متعدد در ایران به “جوان آنلاین” گفت: جشنواره‌ها برای خیلی از هنرمندان و حتی مدیران جنبه تزیینی دارند. چون ما فقط یاد گرفته‌ایم که در شب زندگی کنیم و خودمان را از نعمت روز محروم کنیم. مگر طلوع آفتاب نداریم؟ پس چرا فقط به فکر غروب هستیم؟ این جشنواره ها، جشنواره‌های بسیار خوبی هستند، جشنواره‌هایی ارزشمند، اما به شرطی که بتوانیم آن‌ها را درست اجرا کنیم.

طهمورث با اشاره به ردوبدل شدن دستمزدهای نجومی در برخی پروژه ها ادامه داد: امروزه بیش از نیمی از بازیگران ما تبدیل به کالا شده‌اند. این در حالی است که پولشویی در هنر و از سینما تا تلویزیون هم پیاده شده است!

بازیگر “اجاره نشینها” و “تشکیلات” ادامه داد: برخی آقایان با دزدی هایشان به عرصه هنر نیز گند زده‌اند و همین امر باعث شده تا بازیگرانی که استعداد دارند، متاسفانه تبدیل به کالا شوند! برای همین این بازیگران نگاهشان مادی شده است و دیگر سمت کار‌های که قرار است ارزشی باشد کمتر می‌آیند.

این بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون تاکید کرد: من معتقدم هنر امروز کشور دستمایه یک عده کاسب، بیسواد و بی هنر شده و این‌ها معتقدند هنر کیلویی چند؟! چون در عرصه فرهنگ و هنر برای خود تجارت خانه باز کرده‌اند و مشغول تجارت و باندبازی و به اضمحلال کشاندن هنر هستند. طوری که ما باید علاوه بر رنج بردن از داشتن درد نان و آب، باید درد هنر، تفکر، فرهنگ و اندیشه نیز داشته باشیم و این‌ها از این کار لذت می‌برند.

طهمورث افزود: من فکر می‌کنم سوداگران از راه‌های دیگر هم می‌توانند کسب منفعت کنند و پول دربیاورند و بهتر است مسئولین هر چه سریع‌تر بساط این مفسدان فرهنگی را برچینند. چرا که با این روش و این منوال سینما و تلویزیون و تئاتر و جشنواره و… ما به هیچ جایی نمی‌رسد و این ره به ترکستان خواهد بود.




سیاوش طهمورث با گلایه از اوضاع کساد سینما و تلویزیون بیان داشت⇐چرا باید بازنشسته شوم وقتی هنوز بهترین نقش عمرم را بازی نکرده‌ام؟!/بیکاری یعنی بی‌پولی و در شرایط فعلی، بیکاری اصلا خوب نیست/بیکاری هم از نظر روحی آسیب می‌زند و هم از نظر مالی!

سینماروزان: سیاوش طهمورث از جمله بازیگران قابل اعتنای نقشهای مکمل سینما و تلویزیون است که آخرین بار با فیلمی نه چندان قابل تأمل به نام «افسونگر» در سینماها حضور داشت ضمن اینکه فیلمی با نام «نیمکت» را هم آماده اکران دارد.

به گزارش سینماروزان سیاوش طهمورث که نام اصلیش حسن است با اشاره به نام سینماییش به «جام جم» گفت: خودم اسم سیاوش را انتخاب کردم، درکنار فامیلیام که طهمورث است، خوشخوان است و غرور خوبی به آدم می‌‌دهد؛ دو تا از شخصیتهای اسطورهای و محبوب ایرانی.

این بازیگر با تأکید بر جاه طلبی نام سیاوش ادامه داد:  هدفهای خیلی بزرگی در سر داشتم دوست داشتم بهترین نقشهای تئاتر، سینما و تلویزیون را بازی کنم. شانس این را داشتم که برخی از این نقش‌‌ها به من رسید اما هنوز نقشهای زیادی مانده که باید بازی کنم. در چند سال اخیر که معادلات انتخاب بازیگر در سینما و تلویزیون بهم ریخته و دیگر کارگردانان و تهیهکنندهها به توانایی وسابقه بازیگر توجه نمیکنند و فقط یک نفر را میآورند مقابل دوربین که نقشی را بازی کند و برود، خیلی از نقشها را میبینم و افسوس میخورم؛ اگر این نقش را من بازی میکردم چقدر عالی میشد! چرا این نقش به این خوبی را اینقدر بد بازی میکنند؟ اما چارهای نیست، من نمیتوانم به زور خودم را به کار یا اثری تحمیل کنم؟ فقط امیدوارم این دوره زودتر تمام شود و کارها به سامان برسد» .

سیاوش طهمورث 72 ساله هنوز منتظر است که روزهای اوجش از راه برسد، هنوز منتظر است، اسطوره درونش، بازتاب بیرونی پیدا کند، او احساس پیری یا ناتوانی نمیکند، جریان زندگی رو به جلوست و او باید بهترین باشد؛ میگوید: بازیگری که پایان ندارد؛ هنوز هم میتوانند نقشی برایم بنویسند که آن را عالی اجرا کنم. هنوز منتظرم بهترین نقش زندگیام را بازی کنم، چرا باید عقبنشینی کرده یا اعلام بازنشستگی کنم؟ میدانم هنوز بهترین نقشم را بازی نکردهام. چقدر نقشها در ذهنم است، چقدر آرزوهای بزرگی در دل دارم که میدانم روزی به آنها خواهم رسید.

طهمورث نقشهای منفی را دوست دارد چون دستش را باز میگذارد که بهترین اجرای خود را به نمایش بگذارد. او درباره اجرای نقش‌‌های منفی میگوید:به نظرم نقش مثبت و منفی به معنای تام کلمه وجود ندارد. هر آدمی در ذات خود هم خوبی دارد هم بدی ! مگر میشود یک آدم خوب یا بد محض باشد؟ در مقایسه و نسبت با دیگران یا پیرامون است که فرد بد یا خوب میشود.برخی از آدمهای خوبنما هستند که درون پرتلاطم و سیاهی دارند، آنها در ظاهر همیشه خوب هستند اما در موقعیت‌‌هایی گیر میافتند و نمیتوانند ذات تباه و سیاه خود را مخفی کنند برای همین است که یک آدم خوب غیر اصیل به یکباره تبدیل به آدم بدی میشود که از هر جنایتکاری، جانیتر است. بازیگر باید درون یک نقش را بشناسد تا بتواند آن را به درستی اجرا کند.اگر تحلیل شخصیت داشته باشد آنوقت است که نقش منفی را آنقدر خوب بازی میکند که به دل همه مینشیند و ماندگار میشود.

طهمورث امسال هنوز در اثری بازی نکرده و این موضوع کمی تا قسمتی عصبانیاش کرده است. خودش میگوید: چرخ زندگی باید بچرخد، من بجز بازیگری کار دیگری بلد نیستم که وقتی بیکارم آن را انجام دهم و درآمد داشته باشم. بیکاری یعنی بیپولی و در این شرایط فعلی اصلا بیکاری خوب نیست. از طرفی من بازیگرم؛ حیاتم به نقش‌‌هایی که بازی میکنم وصل است. اگر بازی نکنم یعنی حیات ندارم، یعنی بیهوده زندگی می‌‌کنم. یک نقش خوب میتواند ماهها حالم را خوب کند. بیکاری هم از نظر روحی آسیب میزند هم مالی ! یک زمانی در حوزه تئاتر کارهای خوبی روی صحنه میرفت اما الان نمایشها خیلی ضعیف شدهاند. جوان‌‌هایی آمدهاند و در حال تجربهاندوزی هستند و برای نوآوری کارهایی روی صحنه میبرند که من آنها را دوست ندارم و فکر هم نمیکنم بتوانند جریانسازی کنند یا به اثری ماندگار تبدیل شوند.




واکنش به افشای ۱۱شغلگی منوچهر شاهسواری؟⇐ریاست جشن خانه سینما به تهیه‌کننده «ناخدا خورشید» رسید+یک فرضیه تازه درباره تعامل خانه سینما برای دراختیارگیری دبیرخانه فجر

سینماروزان: دو هفته قبل که با مرور مسئولیتهای مختلفی که منوچهر شاهسواری مدیرعامل خانه سینما دارد از تعدد این مسئولیتها که به عدد «11» می رسید گفتیم(اینجا را بخوانید) شنیده هایی وجود داشت مبنی بر آن که شاهسواری بناست ریاست جشن خانه سینما را هم برعهده گیرد.

به گزارش سینماروزان با این حال امروز با اعلام خبر حضور هارون یشایایی تهیه کننده آثاری همچون «ناخدا خورشید» و «هامون» به عنوان رییس جشن خانه سینما مشخص شد که شاهسواری خواسته یا ناخواسته و تحت تأثیر مشاوره اطرافیان تصمیم گرفته بیش از این در کانون توجه قرار نگیرد.

در امتداد این روند پرسشهایی هم شکل میگیرد درباره شایعات حضور شاهسواری به عنوان دبیر جشنواره سی و ششم فجر.

آیا شاهسواری در صورت پیشنهاد رییس سازمان سینمایی قید دبیری فجر را هم خواهد زد(اینجا را بخوانید) و به همین 11 مسئولیت فعلی بسنده می‌کند یا جایگاه جشنواره فجر در مناسبات سینمای ایران آن قدر هست که او را وسوسه کند علیرغم همه حرف و حدیثها دبیری را بپذیرد؟

شاید هم روشی سوم که شبیه آن در جشن خانه سینما رخ داده در پیش گرفته شود.

آیا درست به مانند حضور هارون یشایایی که علیرغم کارنامه ای موجه در حیطه تهیه کنندگی در ده سال اخیر فعالیتی جدی در حیطه سینمای بلند نداشته بر ریاست جشن خانه سینما، دبیری فجر هم به یک سینماگر بازنشسته خواهد رسید اما حلقه بالادستی خانه سینما برای پیشبرد منویات خویش تیم اجرایی جشنواره را با نفرات خود می‌چینند؟؟؟




رضا رویگری بعد از سه سال همچنان درگیر عوارض سکته مغزی⇐توانایی بازی کردن ندارم

سینماروزان: حدودا سه سال قبل بود که رضا رویگری بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون دچار سکته مغزی شد و همین سکته مغزی بود که باعث شده که در ماههای بعد از سکته نتواند چنان که باید کار بازیگری را ادامه دهد.

به گزارش سینماروزان رویگری که در جشنواره فجر سال گذشته فیلم «خوب بد جلف» را داشت که در نوروز روی پرده رفت و خیلی زود هم در شمار آثار میلیاردی سینمای ایران جای گرفت، برای حضور در کاخ جشنواره هم چون به درستی نمی توانست راه برود از همراهی یکی از دوستان خود استفاده کرد.

رویگری این روزها هم حال چندان مساعدی ندارد. این بازیگر با اشاره به اینکه هنوز با عوارض آن سکته مغزی مواجه است به «باشگاه خبرنگاران» گفت: هنوز به طور کامل سلامتی‌ام را به دست نیاورده‌ام و مدام دکتر بالای سرم می‌آید. با این حال نسبت به سلامتی خود بی‌تفاوت نیستم و روند درمانی خود را پیگیری می‌کنم.

رضا رویگری که یک کمدی با رگه های سیاسی با نام «فیلسوفهای احمق» را آماده اکران دارد درباره فعالیتهای بازیگری خودش گفت: با این وضعیتی که این روزها دارم، بعید می‌دانم که بتوانم در فیلمی حضور پیدا کنم؛ چون نه فیلم خوبی به من پیشنهاد می‌شود و نه من توانایی بازی کردن دارم.




سیمای تازه بازیگر زرتشتی سینما و تلویزیون+عکس

سینماروزان: فردوس کاویانی بازیگری که از کمدی «اجاره نشینها»ی داریوش مهرجویی تا مجموعه «همسران»بیژن بیرنگ-مسعود رسام خاطراتی ماندنی برای مخاطبان خلق کرده بود این روزها حال جسمی خوبی ندارد.

کاویانی که ذاتا انسانی است به شدت مأخوذ به حیا و گریزان از جار و جنجال به تازگی و بعد از مدتها در مراسمی با حضور مخاطبان ظاهر شد؛ مراسم جشن بازیگر تئاتر امسال تقدیر از این بازیگر زرتشتی سینما و تلویزیون ایران را در دستور کار قرار داده بود و همین تقدیر سبب ساز آن شد که کاویانی برای ساعاتی هم که شده در کانون توجه رسانه ها قرار گیرد.

تصاویری که از کاویانی در مراسم تقدیرش منتشر شد نشان از کاهش وزن شدید وی داشت که ناشی از بیماری جسمی است که در ماههای اخیر با آن دست و پنجه نرم کرده است.

کاویانی که آخرین بار 5 سال قبل با سریال «هفت سین»یدالله صمدی در تلویزیون حضور داشت یک فیلم اکران نشده با نام «ساکن خانه چوبی» را هم در کارنامه دارد. آخرین باری که این بازیگر را در سینما دیدیم هم در «نارنجی پوش» داریوش مهرجویی بود.

تقدیر از فردوس کاویانی در مراسم جشن بازیگر
تقدیر از فردوس کاویانی در مراسم جشن بازیگر
تقدیر از فردوس کاویانی در مراسم جشن بازیگر
تقدیر از فردوس کاویانی در مراسم جشن بازیگر



اکبر عبدی درباره همه چیز سخن گفت⇐از کارگری ارشاد تا ازدواج دخترش/از عاشق شدن تا طلب ۵۰ میلیونی از یک خانم

سینماروزان: اکبر عبدی هرگاه که مقابل دوربین قرار می گیرد قریحه طنازانه ذاتی که دارد موجب می شود لحظاتی مفرح را برای مخاطبان خلق کند.

به گزارش سینماروزان حضور اکبر عبدی در برنامه «دورهمی» مهران مدیری هم به نوبه خود موجب آن شد که این بازیگر با سخن گفتن از همه چیز و همه جا لحظاتی مفرح را برای مخاطبان بسازد.

عبدی در خصوص شایعات گاه و بیگاه مرگش با بیان خاطره‌ای از روزهای بستری بودن خود در بیمارستان بیان کرد: من را هر یک سال دوبار و بیشتر در زمانی که کار نمی‌کنم، می‌کشند و این در حالی است که دو سال به دلیل بیماری هایم و پیوند کلیه بیکار هستم. دست آخر هم متوجه نشدم این کشتن من از روی دوست داشتن مردم است یا نه. یک روز در شرایط نامناسب بیمارستان، ملاقاتی‌های اتاق کناری متوجه حضور من در بیمارستان شدند و به سراغ من آمدند و با هر سختی بود احوالپرسی کردند و با من عکس سلفی انداختند.
این بازیگر توانا ادامه داد: من جنبه شوخی دارم اما اگر به حق باشد، وقتی به برنامه شما دعوت شدم، به من گفتند که به کسی حرف نزن و با محمد رضا شریفی‌نیا شوخی نکن، من و شریفی نیا دوست و یار همدیگر هستیم.
عبدی به همکاری خود با کارگردان‌های بزرگ سینمای ایران اشاره کرد و گفت: از هرکدام از کارگردان‌ها درسی را آموختم.  فهم، درک و گویش یک بازیگر را از استاد تقوایی یادگرفتم و یکی از افتخاراتم همکاری با مهرجویی و میرباقری است، همچنین مدت زیادی در کنار همکاری، همسایه و همخانه مرحوم علی حاتمی بودم.
بازیگر آثاری نظیر «اجاره نشینها» و «ای ایران» ادامه داد: من همه کارهایم را حتی مباحث شخصی و خصوصی زندگی خود را مدیون اسکندری بزرگ هستم. من به پیشنهاد این مرد به مدت یک سال در کانادا و اروپا زندگی کردم و تئاتر اجرا می‌کردم و پس از بازگشت به ایران یک سال بیکار بودم و دوباره از صحنه نمایش، کارم را در ایران شروع کردم.
عبدی تاکید کرد: من به نوعی کارگر ارشاد هستم! و خطاب به مهران مدیری ادامه داد: شما به عنوان کارگردان، کارگر ارشد ارشاد هستید. ولی در این دو سال که من بیمار و بیکار هستم از ارشاد به من تلفنی زده نشده است که بدانند زنده‌ام یا مرده.
وی با اشاره به علاقه اش برای تولید فیلم گفت: الان دو تا سوژه یکی برگرفته از یک فیلم هندی و دیگری پرداخت ذهن خودم دارم که علاقه‌مند هستم تا پیش از 60 سالگی در آن‌ها بازی و یا آن‌ها را تهیه کنم. اگر به 60 سالگی رسیدم و توانستم بسازم که هیچ؛ اما اگر کسی به عنوان کارگردان بخواهد آن را بسازد، من در درخدمت هستم.
بازیگر «آدم برفی» از عاشق شدن و قرار ازدواج خود با دخترعموی همسرش گفت و از ازدواج دخترش المیرا در هفته‌های آتی خبر داد.
عبدی در پایان با اشاره به اینکه بارها از نگرفتن دستمزدهایم گلایه کرده‌ام، اظهار داشت: بارها اسم بردم و الان نامی نمی‌برم اما بعد از سال‌ها و فروش یک فیلم سینمایی، من هنوز 90 درصد از دستمزدم را نگرفته‌ام و اگر از برنامه شما متوجه می‌شود (خطاب به دوربین) بیا پول من را بده.
وی ادامه داد: من از یک خانم هم 50 میلیون طلبکارم اما در کنار همه این طلب‌ها 200 میلیون هم مالیات برایم بسته‌اند!



انتقاد رضا رویگری از جولان مگس‌های سفید در پایتخت⇐چرا ارگانهای مسئول برای کنترل این حشرات هیچ کاری نمی‌کنند؟

سینماژورنال۰: چند سالی است در فصل گرم سال خیابانهای تهران پر می شود از حشراتی موسوم به مگس سفید که آن قدر تعدادشان زیاد است که درمی‌مانی مراحل رشد و نمو این حشرات کجا انجام شده است.

به گزارش سینماژورنال از یک طرف جامعه پزشکی درباره شیوع بیماری های برآمده از حضور این حشرات سخن می گویند و از آن طرف تقریبا به انتهای تابستان رسیدیم و هیچ اقدام جدی برای کنترل حشرات از سوی ارگانهای مسئول درباره حفظ محیط زیست ندیدیم.

رضا رویگری بازیگر سرشناس سینما و تلویزیون از جمله چهره های هنری است که شیوع این حشرات در پیاده روها در کنار آلودگی هوا باعث شده زیاد در اجتماعات بیرونی حاضر نشود مبادا دچار مشکل گردد.

این بازیگر با اشاره به اینکه در محیط آلوده هیچ انسانی نمی تواند کار و زندگی کند به سینماژورنال گفت: چند سال است این حشرات در تهران جولان می دهند و هیچ کاری برای مبارزه با آنها انجام نمی شود. اینکه چند سال دیگر باید بگذرد و پشه ها وارد ریه هایمان بشوند و کلی از ما به امراض مختلف دچار شویم تا ارگانهای متولی کاری برای کنترل آنها انجام دهند مشخص نیست.

بازیگر “اجاره نشینها” و “شب بیست و نهم” ادامه داد: بسیاری از این امراض جسمی از آلودگی محیط زیست و محیط زندگی ما ناشی می شود. ما در جامعه ای به هم پیوسته زندگی و کار می کنیم و قطعا با انتشار آلودگی در یک نقطه شهر زودتر از حد تصور کل جامعه آلوده می شود. پس باید برای مقابله این همه آلودگی موجود در محیط زیست کاری کرد.

آلودگی هوا بر عملکرد هنرمندان تأثیر مستقیم می‌گذارد

رویگری که سابقه خوانندگی هم دارد خاطرنشان ساخت: آلودگی هوا نه فقط به لحاظ جسمانی همه آدمیان را دچار بیماری می کنند بلکه بر عملکرد هنرمندان هم تأثیر می گذارد. دقت کنید خواننده ای که آلودگی به حنجره اش راه پیدا می کند نمی‌تواند اجرای درستی داشته باشد و مثلا بازیگری که در معرض این هوای آلوده و حشراتی است که در خیابانها جولان می‌دهند نخواهد توانست قدرت بیان و حتی اکت خوبی در برابر دوربین داشته باشد.

این بازیگر خاطرنشان ساخت: البته این اوضاع خراب محیط زیست محدود به تهران نیست و ریزگردهای جنوب و خشکسالی دریاچه ارومیه و زاینده رود همه و همه نشان از آن دارد که حال محیط زندگی ما زیاد خوب نیست و طبیعت زنگ خطر خود را زده و این هشدار را به ما و مسئولین می دهد که هر چه سریعتر به دادش برسیم.

آسیب اجتماعی فقط اعتیاد نیست

رویگری با اشاره به کم کاریهای سینما و تلویزیون درباره آگاه سازی از وضعیت محیط زیست بیان داشت: باید به صریح ترین زبان ممکن در سینما و تلویزیون درباره آسیبهای آتی این آلودگیها هشدار داده شود. آسیب اجتماعی که فقط اعتیاد و معضل دختران فراری نیست. چرا کسی پیدا نمی شود و درباره اوضاع زیست محیطی مردمان جنوب به علت شیوع ریزگردها فیلمی بسازد؟ یا چرا فیلمسازی نیست که درباره بیماریهایی که به سبب شیوع مگس سفید در تهران ایجاد شده محصولی خلق نمی کند؟

 این بازیگر 70 ساله تأکید کرد: تا چه زمانی می خواهیم بنشینیم و ورود این حشرات به بینی و دهانمان را نظاره کنیم؟ مسئولان حواس شان نیست. کارگردانان و تهیه کنندگان که حواسشان هست؛ آنها چرا در این حوزه ورود نمی کنند و با فیلمسازی و سریال سازی درباره اثرات مخرب این حشرات به اطلاع رسانی نمی پردازند.

وی ادامه داد: بسیار امیدوارم فیلمسازی با مضمون محیط زیست بیش از اینها جدی گرفته شود تا آینه ای باشد پیش روی مسئولان بلکه بیش از قبل به فکر ترمیم وضعیت محیط زیست باشند و از آن طرف سلامتی شهروندان هم بیشتر شود.




تکذیب شایعه ابتلای بازیگر “اجاره‌نشینها” به آلزایمر

سینماژورنال: در ساعات گذشته شایعه‌ای در برخی شبکه های اجتماعی منتشر شد که حکایت از آلزایمر فردوس کاویانی داشت؛ بازیگر پیشکسوت ایرانی که تجربه ایفای نقش در آثاری پرمخاطب همچون “اجاره نشینها” و سریال “همسران” را دارد.

به گزارش سینماژورنال با این حال همسر فردوس کاویانی در گفتگو با “باشگاه خبرنگاران” ابتلای این بازیگر به آلزایمر را تکذیب کرد و گفت: همسرم چند وقتی است که جلوی دوربین نرفته است.

فردوس کاویانی از جمله بازیگران ایرانی است که کارش را از تئاتر شروع کرده است. این بازیگر که حزو اقلیتهای مذهبی بوده و زرتشتی است سابقه ایفای نقش در برخی از آثار مطرح سینمای ایران و از جمله “سگ کشی”، “بانو”، “میکس”، “هامون” و “در مسیر تندباد” را دارد.

آخرین کار اکران شده کاویانی در سینما “نارنجی پوش” داریوش مهرجویی است. ضمن اینکه آخرین کار تلویزیونی وی نیز سریال “هفت سین” یدا.. صمدی است.




چرا تلفن‌همراه اکبر عبدی خاموش است؟ آیا برای وی اتفاقی افتاده؟/یکی از نزدیکان عبدی پاسخ داد

سینماژورنال: شایعه سازی درباره مرگ هنرمندان مدتهاست که فضای مجازی را به خود مشغول کرده و هرازگاه بیمارانی در گونه روانی یافت می‌شوند که به شایعه سازی درباره مرگ هنرمندان می‌پردازند.

به گزارش سینماژورنال تازه ترین شایعه ای که درباره مرگ هنرمندان منتشر شده از مرگ اکبر عبدی کمدین توانای ایرانی سخن می گوید.

این شایعه از صبح 5 فروردین ماه در فضای مجازی منتشر شد و از آنجا که تلفن همراه عبدی هم خاموش بود بسیاری از دوستان وی گمان کردند که احتمالا اتفاقی برای این بازیگر رخ داده است.

سینماژورنال اما بعد از تماس با یکی از نزدیکان اکبر عبدی دریافت که این هنرمند سالم و سرحال در حال گذراندن تعطیلات نوروزی است. این آشنای عبدی در پاسخ به اینکه چرا تلفن همراه وی خاموش است گفت: این بازیگر برای تعطیلات نوروز به ترکیه رفته و برای همین است که تلفن همراهش خاموش است.

در انتظار “رسوایی2”

آخرین فیلم اکران شده اکبر عبدی کمدی-فانتزی “آدم باش” به کارگردانی مجید جوانمرد بود؛ فیلمی که علیرغم انتظارات گیشه خوبی نداشت.

این بازیگر قسمت دوم “رسوایی” به کارگردانی مسعود ده نمکی را آماده اکران دارد؛ فیلمی که تصویرسازی واقع گرایانه ای از زلزله احتمالی تهران ارائه داده است و عبدی در آن نقش روحانی عارف مسلکی را ایفا می کند که پیش بینی وقوع این زلزله را می کند…




توضیحات تازه اکبر عبدی درباره خاطره جنجالی‌اش از سفر حج

سینماژورنال: در شب عید غدیر اکبر عبدی مهمان یک برنامه زنده تلویزیونی بود.

به گزارش سینماژورنال در این برنامه وی به ذکر خاطره ای از سفر حج پرداخت.

خاطره ای از خواستگاری یک عرب از دخترش حین سفر حج و پاسخ تند عبدی به این عرب.

این خاطره گویی جنجالهای فراوانی را در شبکه های اجتماعی رقم زد تا جایی که عبدی مجبور شد از طریق صفحه اجتماعیش توضیحاتی را در این باره ارائه کند.

توضیحات عبدی چنین است: با سلام و درود به تمامی هموطنان عزیز و پاک سرشتم من از همین جا دست تمامی خواهران و برادران عرب زبان ایرانی خودم رو میبوسم و این مطلب رو فقط برای رفع سوء تفاهم عزیزان هموطن عرب زبانم مینویسم که روی صحبت من در دفاع از ناموس و ایرانی بودنم با وهابیون سعودی بود. دوستتون دارم. حق نگه دار همه شما خوبان.




اظهارنظر سیاسی عزت ا.. انتظامی در روزنامه رسمی دولت

سینماژورنال: عزت ا.. انتظامی بازیگری است که بخش عمده ای از موفقیت هنری خود را در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تجربه کرده است.
به گزارش سینماژورنال همین موفقیت بوده که باعث شده ایشان هرازگاه موضع گیریهای سیاسی خاص خود را هم داشته باشد.
انتظامی به تازگی با نگارش یادداشتی با تیتر “همه از توافق هسته ای حمایت کنیم” برای روزنامه دولتی “ایران” به تقدیر از فعالیتهای وزارت امور خارجه دولت یازدهم پرداخته است.
انتظامی البته که در خلال یادداشت خود به قدر کفایت به انتقاد از سیاستهای دولت قبل هم پرداخته است یعنی همان دولتی که جناب انتظامی به همراه رئیس آن و در حمایت کاندیداتوری یارغار رئیس دولت به ستاد انتخابات کشور رفته بود!
سینماژورنال متن کامل یادداشت انتظامی را ارائه می دهد.

به لطف شما “آقای بازیگر” هستم
عزت‌الله انتظامی هستم. به لطف شما معروف به «آقای بازیگر.» همواره به صلح طلبی شهره بوده‌ام. کسی که هیچ گونه درگیری و کشمکشی را نمی‌پسندد. از منازعات سیاسی بیزار است و همیشه خواهان حل مسالمت‌آمیز اختلاف‌ها است و امروز که کشورمان ایران نیز یکی از دشوارترین چالش‌هایش را پس از سال‌ها فراز و نشیب با سربلندی پشت سر گذاشته و توانسته است پس از دو سال گفت‌وگوی نفسگیر با قدرت‌های بزرگ جهان به توافق برسد و اینچنین سایه شوم جنگ را از سر بردارد و به آرامش برسد، من نیز به سهم خود به عنوان یک ایرانی متعصب از این دستاورد بزرگ ملی حمایت می‌کنم و از همه اهل نظر هم می‌خواهم که از آن حمایت کنند.

سالهایی پراضطراب
لازم به یادآوری نیست که سال‌های پر اضطرابی را پشت سر گذاشته‌ایم. سال‌هایی کابوس‌وار که مدام تهدید می‌شده‌ایم و از هر نظر هم در محاصره تحریم‌ها بوده‌ایم. تحریم اقتصادی خطرناک‌ترین تحریم‌هاست. با این تحریم کشور ما دچار وضعیتی بسیار بحرانی شد. وضعیتی که در آن پول ملی به نازل‌ترین حد ممکن سقوط کرد. کشور تا آستانه ورشکستگی رفت و ملتی 80 میلیونی را در رنج و عذاب فرو برد.

اگر توافق سر نمی گرفت…
اگر این توافق سر نمی‌گرفت، معلوم نبود سرنوشت این ملت به کجا می‌انجامید. ما ملت رنج کشیده ایران نباید این سال‌های دشوار را فراموش کنیم. سال‌هایی که مدام علیه ما در شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه صادر می‌شد و گروهی در داخل آن را به سخره می‌گرفتند و همان سخره گرفتن‌ها بود که کشور را تا آستانه جنگ پیش برد.

آنچه کشور را نجات داد
آنچه کشور را از آن تنگنا نجات داد، آرای عمومی در انتخابات سال 92 بود که به رئیس جمهوری منتخب این مأموریت را می‌داد تا کشور را از آن بحران برهاند. وزیر خارجه رئیس جمهوری متکی بر آن آرا بود که توانست با قدرت چانه‌زنی بالا به مذاکرات وارد شود و سربلند از آن بیرون آید.

ملت ایران خواهان صلح اند

این مذاکرات به همه جهان ثابت کرد که ملت ایران خواهان صلح‌اند، نه جنگ. ملتی که می‌خواهد از این پس در اتاق‌های مذاکره برای صلح حضور داشته باشد نه در میدان‌های جنگ. ملتی که می‌خواهد امنیت داشته باشد و از هرگونه تنش دوری کند و این چهره واقعی ایران است. چهره‌ای که در آن عقلانیت بیش از خشم به چشم می‌آید. مردم ایران خواهان آرامش‌اند. آرامشی که با آن بتوانند به فردای بهتر کشورشان بیندیشند. فردایی آباد برای همه نسل‌ها.

به ایران فردا می اندیشم
من نیز همچون هر ایرانی به ایران فردا می‌اندیشم. ایرانی برای همه ایرانیان چه آنان که هستند و چه آنان که در آینده خواهند آمد. ایرانی که در آن بتوانیم بر همه مشکلات فایق آییم و بی هیچ دغدغه‌ای به استقرار کامل مردمسالاری بیندیشیم. با تعظیم به مردم ایران.




رضا رویگری: با شبکه خبر مفصل درباره شایعه مرگم حرف زدم اما نمی‌دانم چرا پخش نشد/ قبل از جدایی رسمی از همسر اولم، دو سال تمام، تنها زندگی می‌کردم/همسر سابقم تمام وقتش را صرف کارش کرده بود/به همسر دوم‌ام گفتم من آینده تو نیستم و باید به زندگیت برسی/ به من می گویند معتاد هستم اما من حتی سیگار هم نمی‌کشم!/پسرم “کیارش” در اروپا یک دی.جی مطرح است/رئیس اسبق تئاترشهر گفته بود صدای رویگری تحریک‌کننده(!) است/در دهه ۶۰ در لس‌آنجلس کنسرت گذاشتم/لطف یکی از دوستان{آقای سین.} باعت شد ممنوع‌الفعالیت شوم

سینماژورنال/علی کیانی موحد: «از کودکی اطلاعات هفتگی در خانه ما بود، همیشه شنبه ها دم کیوسک منتظر بودم تا مجله بیاد و با ولع مطالبش را بخوانم. سالهای دور، یادش به خیر. این روزها دیگر وقت مطالعه ندارم.»

حرفهای رضا رویگری با ما از این دیالوگ آغاز شد. هرچند که از سال 90 تا به امروز چندین و چندبار با وی تماس گرفتیم و هربار به نوعی گفتگوی ما به تاخیر می افتاد. سرانجام به لطف ثنا حاجی‌زاده که از دوستان خوب و بازیگران جوان سینمای ایران می باشد، توانستیم برنامه گفتگو را با رضا رویگری هماهنگ کرده و یک روز گرم مردادماه در خانه اش، مصاحبه ای مفصل با وی انجام دهیم.

گفتگویی که پر از حاشیه بود و رضا رویگری بدون طفره رفتن به تمام شایعات این چندسال گذشته پاسخ داد، تا دیگر پشت سر وی حرفی زده نشود!

این گفتگو همزمان با سینماژورنال در “اطلاعات هفتگی” هم منتشر شده است.

*چرا اینقدر شایعه درباره فوت شما زیاد شده است؟!

مگه زیاد شایعه شده؟!

*پس از گفتگوی شما و همسر دومتان با یک نشریه که حدود یک ماه پیش بود و بازنشر آن در سینماژورنال، این شایعات سرزبانها افتاد. نظرات فراوانی هم درباره شما در دنیای مجازی منتشر شد.

از آنجا که خودم از دنیای مجازی و شبکه های اجتماعی دور هستم، دوست دارم این نظرات را از زبان شما بشنوم…

*مثلا اینکه چرا همسرتان را رها کردید و یک زن جوان گرفتید؟! یا از این دستها حرفهای خاله زنکی…

(باخنده) فکر کنم حسودی می کنند!

*بین این شایعات مرگ و ازدواجتان، ارتباطی می بینید؟!

نه، فکر نکنم اینگونه باشد. این دو قضیه ارتباطی به هم ندارند. شاید عده ای مرا خیلی دوست دارند و با این کار می خواهند اسم من در خبرگزاری ها باشد! پس از این شایعات تماسهای فراوانی از داخل و خارج ایران داشتم که خیلی از دوستان من نگران شدند. ده نمکی تماس گرفته بود و می گفت با خودت حرف می زنم یا روحت؟! اینکه پخش شایعه مرگ چه نفعی برای برخی دارد را متوجه نمی شوم! چند روز پیش شبکه خبر برای تهیه گزارشی به خانه آمد و درباره این موضوع مفصل صحبت کردیم اما نمی دانم چرا پخش نمی کنند؟! جدیدا حرفهای من را از تلویزیون پخش نمی کنند!

*حرف خاصی زدید که حساسیت زا باشد؟!

اصولا من حرف زیاد می زنم!(می خندد) مثلا محرم از تلویزیون با من تماس گرفتند که چرا نهضت امام حسین(ع) هنوز بعد از هزاروچهارصدسال زنده است؟! گفتم به دلیل اینکه دنبال پورش و برج و مازراتی نبود. حرف بدی زدم؟! واقعیت را گفتم اما این حرف من را هم پخش نکردند!

*چند سال تنها زندگی کردید؟!

به سال نرسید. چندماه بین ازدواج اول و دوم من فاصله بود. این شایعه بود که من بلافاصله از همسر قبلی ام جدا شده و با تارا ازدواج کردم. به اینگونه نبود. من از دو سال قبل از جدایی رسمی، به نوعی تنها زندگی می کردم و می خواستیم که جدا شویم. یک سال و هشت ماه بعد از جدایی هم که با تارا ازدواج کردم.

*خیلی از مردم می پرسند چرا از همسر قبلی خود جدا شدید؟!

من حس می کنم مردم کمی بیکار هستند و دنبال حواشی مختلف می گردند. این مسائل هم جز مسائل شخصی و خصوصی زندگی هست اما مردم به شدت درباره مسائل شخصی کنجکاو هستند. همسر قبلی من عاشق کارش بود و از صبح تا شب سرکار بود و خیلی به فکر زندگی نبود. وی دفتر روانشناسی داشت و همه وقت و زندگی اش کارش بود.

تارا(همسر رویگری): البته خیلی خانم خوب و دوست داشتنی بودند.

*این روزها کم کار هستید یا پیشنهادهای خوبی به شما می شود؟!

بیشتر نقشهای الکی پیشنهاد می شود و به اجبار قبول می کنم. ماهی سه میلیون تومان اجاره خانه ام هست و خرج زندگی را باید از راه بازیگری دربیاورم. مجبورم خیلی از پیشنهادها را قبول کنم. یک اتفاق جالب چند روز پیش برایم افتاد.برای بستن قرارداد به یک دفتر سینمایی رفتم. به من گفتند یک سکانس بازی کن تا ببینم. کارگردان جوانی بود که می گفت باید اول تست دهی تا بعد قرارداد ببندیم! تارا هم گفت شما اول یک دکوپاژ بچین تا بفهمیم که کارگردانی، بعد از بازیگران تست بگیر!

*چه شد که با تارا ازدواج کردید؟

چندسال پیش برای برنامه ای به شیراز رفته بودم. تارا یک دوست به نام ستاره داشت که دوست مشترکمان محسوب می شد. ستاره به تارا گفت که یک دوست هنرپیشه ام برای چند روز به شیراز می آید و اسم من را برد، تارا هم گفت که تا به حال اسمش را نشنیده و نمی شناسمش! به هرحال ستاره و تارا برای استقبال من به فرودگاه آمدند و همانجا برای اولین بار همدیگر را دیدیم. تا من را دید، گفت آقای رویگری چقدر شما خوش تیپ هستید! همانجا بود که عشق شوری در میان ما نهاد! معمولا هم همه عاشق من می شوند. من در اوایل آشنایی مان گفتم تارا من آینده تو نیستم و باید به زندگی ات برسی اما واقعا بدون تارا هم نمی توانستم زندگی کنم. (باخنده) حرفی زدم که جذب من شود!

*همسر دومتان از این هم گفته که نمی دانسته شما بازیگرید. مگر می شود رضارویگری را فردی نشناسد؟!

حتما نمی شناخته! اهل دروغ گفتن نیست!

تارا: خیلی وقتها پیش می آید که شما بازیگری را تنها به چهره می شناسید و حتی اسمش به ذهن شما نمی آید. این اتفاق برای خیلی از مردم افتاده. از سوی دیگر من شانزده سالگی برای ادامه تحصیل به مالزی رفتم و از دنیای فیلم و تلویزیون ایران دور بودم. به همین دلیل اصلا شناختی از رضا نداشتم. تنها هدیه تهرانی و امین حیایی و گلزار را می شناختم.

*یا مثلا می گفتند که خانواده اش به شدت مخالف ازدواج با شما هستند.

اینگونه نیست! پدر و مادرش به شدت من را قبول دارند و دوستم دارند. شاید شیطنت برخی از همکاران شما باعث شده تا حرفهای ما به نحو مناسبی انعکاس پیدا نکند.

تارا: پدر من همیشه با من راحت بود و خیلی صمیمی بودیم.پس از آشنایی با رضا، عده ای پشت سرش حرف زده بودند و گفته بودند که شخصیت خوبی ندارد. یک روز پدرم از من خواست که درباره رابطه ام با رضا توضیح دهم. می خواست مطمئن شود رضا دنبال سوءاستفاده از من نیست. گفتم که رضا هیچ قولی برای بازیگری و این مسائل نداده و حرفش فقط ازدواج است. بالاخره پدر هست و روی دخترش حساس! یک روز رضا به منزل آمد و با پدرومادر ملاقات داشت و تمام شائبه ها از بین رفت. به هرحال این اختلاف سنی چهل و چهار ساله، کمی ذهنشان را درگیر کرده بود. یکی از شرایط آنها این بود که رضا اجازه بدهد درسم را تمام کنم.

*تمام شد درستان؟

تارا:مشغول تحصیل بودم که رضا سکته کرد و به خاطر مراقبت از وی درس را رها کردم.

*داستان سکته شما چه بود؟!

یک زمانی شایعات فراوانی برای من به وجود آمد و فشارهای پشت سرهم باعث شد که سکته کنم.

تارا: رضا قبلا هم سابقه بیماری داشت و چون ورزش می کردیم، فکر می کرد همین ورزش برای سلامتی کافی است و قرصهایش را مصرف نمی کرد. زمانی که سکته کرد، فشارش بیست و چهار بود.

*شایعه کرده بودند که آقای رویگری به خاطر خوردن مشروب فراوان سکته کرده.

(می خندد) به من می گویند معتاد هستم اما من حتی سیگار هم نمی کشم. از این حرفها زیاد شنیده ام.

تارا: اوایل آشناییم با رضا، دوستانم خیلی پشت سر رضا حرف می زدند. همین مشروب، اعتیاد و … یک روز به رضا گفتم واقعا معتاد هستی؟! رضا به من گفت که چند ماه هست من را می شناسی، اگر قرار بود معتاد باشم که می فهمیدی! برخی از مردم تنها با حرف زدن پشت سر دیگران، زنده هستند!

*پسر شما هم مثل خودتان زود ازدواج کرد.

خدارحمت کند پدرم را، در سن پانزده سالگی می خواست من ازدواج کنم. و البته روحانی شوم. شاید باور نکنید اما من جامع المقدمات را هم خواندم اما بعد مسیر زندگی ام عوض شد و سمت هنرپیشگی رفتم. پسر من متولد 53 هست و زود ازدواج کرد.

*شما نوه هم دارید؟

یک دختر هشت ساله به اسم آوا. یک فیلم هم به اسم دهه شصتیها با خودم بازی کرده است.

*رابطه شما به پسرتان چطور است؟!

خدا را شکر!

*خدا را شکر خوب است یا خدا را شکر، بد؟!

(می خندد) رابطه بدی با کیارش ندارم. وی به عنوان یک دی جی حرفه ای مشغول به فعالیت هست. نه دی جی عروسی! دی جی های مطرح که در اروپا و آمریکا مشغول به فعالیت است.

*چرا رابطه شما با پسرتان شکرآب است؟!

این شایعاتی است که می سازند. پسرم در سن جوانی برای فراگیری موسیقی به هند رفت و همانجا با همسرش که ایرانی هست، آشنا شد و نوه من هم هند به دنیا آمد. خیلی ارتباط نزدیکی با هم نداشتیم. مدتی است به ایران بازگشت و دورادور در ارتباطیم. اینکه شکرآب باشد و این حرفها نیست!

رضا رویگری
رضا رویگری/عکس: شهرزاد جودی

*اما رابطه تان خیلی هم خوب نیست. از ازدواج و طلاقتان دلخور نیست که در ارتباط نیستید؟!

نه، اصلا این حرفها نیست. کیارش حرف من را گوش نمی کرد و ناراحت شدم. وی گریمور خوبی بود و گفتم کار را ول نکن اما حرفم را گوش نداد و الان هم پشیمان است. در سریال “ولایت عشق” جز گروه گریم آقای معیریان بود و سمت بازیگری هم رفت. هرچه گفتم حرفم را گوش نداد و شاید به خاطر همین کمی بین مان دلخوری باشد.

*پدر به شدت مخالف کار شما بود؟!

خیلی مذهبی بود و می گفت نباید مطرب شوی! بعد از آنکه “ایران ایران” را خواندم، رابطه اش با من خوب شد و به من افتخار می کرد.

*چه شد که شما “ایران ایران” را خواندید؟!

دو سه نفر خواننده مطرح از ترس قبول نکردند که این ترانه را اجرا کنند. آهنگساز صدای من را در جایی شنیده بود و از من خواست این کار را اجرا کنم. ما هم شبانه به استودیو رفتیم و آن کار ماندگار را ضبط کردیم.

*چرا همان زمان خوانندگی را ادامه ندادید؟!

شرایط موسیقی در دهه شصت خوب نبود و محیط موسیقی پاپ بسته بود. دهه هفتاد دوباره سراغ خوانندگی رفتم و چند تیتراژ خوانده و سپس آلبوم جمع کردم. تا امروز هم سه آلبوم من روانه بازار شده است.

*شنیده ام دهه شصت به کل فعالیت هنری خود را تعطیل کرده بودید…

درست است. سه سال با یکی از دوستان ترشی درست می کردم و می فروختم. یک تئاتر درباره زندگی حلاج کار کرده بودیم و رییس تئاتر شهر جلوی کار ما را گرفت. دلیلش هم این بود که صدای رویگری تحریک کننده است! من هم خودم را ممنوع الکار کرده و به ساخت و فروش ترشی روی آوردم.

*چه شد به دنیای هنر بازگشتید؟

مرحوم رضا ژیان یک روز سراغم آمد و گفت رضا بسه دیگه، این چه کاریه داری می کنی؟! خسته نشدی؟! گفتم چطور مگه؟! گفت یه کار تلویزیونی گرفتم، بیا یه نقش داره مخصوص خودت. نقش شیر محله بهداشت. با آن نقش به شهرت رسیدم و دوباره به دنیای هنر بازگشتم. بعد “محله بهداشت”، “کانی مانگا” و “اجاره نشینها” و… (باخنده) دنیای ترشی را فراموش کردم.

*چه شد به آمریکا رفتید؟

تئاتر “معرکه در معرکه” که نوشته آقای میرباقری بود را برای اجرا به آمریکا بردیم. یک سالی در آمریکا سکونت داشتم. آنجا نمایشگاه نقاشی برگزار کرده و تابلوهایم را فروختم. کنسرت هم در لس آنجلس برگزار کردم که آلبوم اول از همان کنسرت بیرون آمد.

*پس باید شما را هم خواننده لس آنجلسی بنامیم. چرا در آنجا نماندید و به ایران برگشتید؟

آنجا از بیرون نمای خوبی دارد و بهشت است وگرنه جهنمی بیش نیست. از یک سو دلتنگی بسیار برای خانواده و وطن و از سوی دیگر اینکه یک دلار باید از زیرپای فیل دربیاوری! آنجا به سختی می توانید پول دربیاورد. البته وضع من بد نبود. مثلا دکترهای ایرانی مقیم آمریکا مسجدی در جنوب لس آنجلس ساخته بودند و برای مراسم افتتاحش از من دعوت کردند. من هم رفتم و چند کار زنده خواندم و سه هزار دلار گرفتم یا برای مراسم شب احیا مرا دعوت کردند تا برایشان مداحی کنم. اینگونه درآمدزایی داشتم. در کل زندگی در آنجا بسیار سخت بود.

*پس از بازگشت هم ممنوع الکار شدید. درست است؟!

بله، یکی از دوستان{آقای سین.} لطف کرده و پشت سرم خیلی حرف زده بود. اینکه در آمریکا پناهنده شدم، یا کوکائین مصرف می کنم و زن اسرائیلی گرفته ام! تصمیم داشت از ریشه من را بزند. دوست قدیمی من هم بود. به هرحال به لطف آن دوست قدیمی، چند سالی را در دهه هفتاد ممنوع الفعالیت بودم. البته هیچ وقت دلیل ممنوع الکاری ام را نگفتند و رسما هم اعلام نکردند که ممنوع الفعالیت هستم.

*پس چگونه به این نتیجه رسیدید؟!

به یک باره پیشنهادهایی که به من می شد کاهش پیدا کرد و آنهایی هم که پیشنهاد کار می دادند، پشیمان می شدند. بعدتر یکی از دوستان گفت که وقتی اسم شما را به ارشاد اعلام می کنیم، آنها می گویند بهتر است از رضا رویگری استفاده نکنید. این بهتر است یعنی اگر استفاده کنید، فیلم توقیف می شود!

تارا: دهه هفتاد رضا ممنوع الکار بوده، پس حق داشتم که وی را نشناسم!

*توجیه نکنید که رضا رویگری را نمی شناسید! مگر می شود فردی در ایران وی را نشناسد؟!

الان هیچ فردی مثل تارا من را نمی شناسد!

تارا: برای من اصلا اهمیتی ندارد که حرفم را باور می کنید یا خیر اما واقعا حقیقت را گفتم.

*چه شد از ممنوع الکاری خارج شدید؟!

خودم هم نمی دانم! خودشان ممنوع الکار می کنند و بعدتر خودشان اجازه فعالیت می دهند.

*در دوران ممنوع الکاری چه کار می کردید؟ ترشی نساختید؟!

نه، دیگر سراغ ترشی نرفتم. قبلا هم این حرف را زده ام، اگر در سینما نگذارند کار کنم، سراغ تلویزیون می روم. تلویزیون نشد، نقاشی. نقاشی را از من بگیرند، خوانندگی و آهنگسازی. به هرحال آنقدر هنر دارم که بتوانم گلیم خود را از آب دربیاورم. در دوران ممنوع الکاری، نقاشی هایم را می فروختم. مثلا یک کلکسیونر از من درخواست می کرد نقاشی با امضای من داشته باشد و من هم پول زیادی می گرفتم و برایش نقاشی می کردم. آموزشگاهی هم داشتم و نقاشی تدریس می کردم.

رضا رویگری
رضا رویگری و همسرش تارا کریمی/عکس: شهرزاد جودی

*بعد از “مختارنامه” هم مدتی نبودید. دلیل آن چه بود؟!

آن زمان هم نمی دانم به چه دلیل من را ممنوع الکار کرده بودند! دلیلش را هم هیچوقت متوجه نشدم. به ویژه آنکه در مختار نقش بسیار کلیدی و مهمی داشتم. من تا به حال در ایران یک ده آفرین هم به خاطر فعالیتهای هنری ام نگرفته ام اما در عراق برای ایفای نقش کیان ایرانی، به من جایزه دادند. چهارسال زندگی من را به هم ریختند و در تلویزیون اجازه فعالیت نداشتم.

*”مختار” تلفات جانی زیاد داشت یا شایعه است؟!

نه، اینگونه نبوده. شاید منظورشان مار و مارمولک بوده(می خندد). مصدومیت زیاد بود که اکثرش هم سراغ من می آمد. در صحنه ای که کیان به شهادت می رسد، امین صلاحلو تبر را محکم زد و سرش کنده شد و زیر چشم من زخم شد. در شاهرود شمشیر به پایم رفت و از آن ور خارج شد. رفتم دکتر و گفت آقای رویگری چه شده؟! گفتم شمشیر خوردم. فردایش که تبر به چشمم خورد، دوباره پیش همان دکتر رفتم و گفت چه شده؟ گفتم تبر به چشمم خورده!نگاهی با تعجب کرد و گفت آقای رویگری، شما مطمئن هستید که در قرن بیستم زندگی می کنید؟!

*با اکثر بازیگران که صحبت می کنم، همه از طلبهایشان می گویند. شما هم جز طلبکاران هستید؟!

زیاد. نزدیک به ده پروژه هست که حضور داشتم اما پولی نداده اند. از گرفتن آن پولها هم ناامید شده ام. شکایت هم کرده ام اما فیلمها پخش شده و اصلا نتوانسته ام کاری انجام دهم. برای اولین بار از طریق شما می خواهم اسامی چند نفر از این بدهکاران را اعلام کنم، شاید خجالت کشیده و طلب من را بدهند. یکی آقای بیژن شین. هست که چند ده میلیون از وی طلب دارم. دیگری آقایی به نام فارسیجانی بود که او هم چند میلیون تومان من را بلوکه کرده است. هرکاری هم انجام می دهم، نمی توانم پولم را از آنها بگیرم. امروز کمی پیش قسط می دهند. مثلا قرارداد شما بیست میلیون تومان است، یک میلیون را می دهند و باید برای باقی پول به دنبالشان بدوی!

*برای آخرین آلبوم هم خودتان از جیبتان هزینه کردید؟!

بله، صد و ده میلیون تومان هزینه تهیه آلبوم شد که از جیب دادم و تنها بیست میلیون تومانش برگشت. قرار بود اسپانسر به ما پول بدهد که نداد! موسیقی هم برای ما درآمدزایی نداشت. دلم می خواهد صدایم که آماده تر شد یک کنسرت بزرگ در تهران برگزار کنم که امیدوارم روزی این اتفاق بیفتد!




همسر ۲۶ ساله رضا رویگری ۶۹ ساله: قبل از ازدواج نمیدانستم شوهرم بازیگر است/رضا موقع ازدواج حتی خانه‌ هم نداشت/پدرم مخالف ازدواجمان بود+عکس

سینماژورنال: رضا رویگری بازیگر سرشناس سینما و تلویزیون حدودا دو سالی میشود که به علت عوارض ناشی از سکته قلبی تقریبا از سینما و تلویزیون دور است.
به گزارش سینماژورنال در این مدت این همسرش تارا کریمی است که تمام وقت کنار او حضور دارد و از وی پرستاری میکند.
کریمی که 26 ساله است و 43 سال از رویگری کوچکتر است در گفتگویی درباره ماجرای آشنایی خود و این هنرپیشه خوش مشرب سخن گفته است.

وقتی برای استقبال رفتم با رضا آشنا شدم
تارا کریمی که در شیراز با رویگری آشنا شده با اشاره به اینکه قبل از آشنایی نمیدانسته وی بازیگر است به “زندگی ایده آل” می گوید: من اصلا ایشان را به عنوان بازیگر نمی شناختم و هیچ کاری از ایشان ندیده بودم. راستش در افتتاحیه برنامه ای در شیراز رضا رویگری به عنوان مهمان دعوت شده بود و دوست من هم وظیفه میزبانی ایشان را برعهده داشت. وقتی برای استقبال از ایشان به فرودگاه رفتیم اولین بار ایشان را دیدم و طی چند روزی که آنجا بودند با هم آشنا شدیم.

وقتی “بوتیک” را دیدم از رضا ترسیدم
وی ادامه می دهد: واقعا تا آن موقع نمی دانستم ایشان بازیگر است و او به من پیشنهاد تماشای فیلم “بوتیک” را داد و زمانی که این فیلم را دیدم یک جورهایی واقعا ترسیدم و فکر کردم نکند شخصیتش مانند شخصیت داخل فیلم باشد و برای همین تا یک مدت به تلفنهایش جواب نمیدادم تا اینکه خودش پیامک داد و من هم پرسیدم شخصیت شما همین طوریست؟ و ایشان هم پاسخ داد آن فقط یک نقش است و سپس پیشنهاد داد “اجاره نشینها” و بعد “مختارنامه” را ببینم.

پدرم مخالف ازدواجمان بود
به گزارش سینماژورنال تارا کریمی که موقع ازدواج با رویگری فقط 23 سال داشت درباره مخالفتهای والدین اش با این ازدواج بیان می دارد: پدرم مخالف بود و حتی خواهر بزرگم مدام به من میگفت چه اتفاقی افتاده، تو که برنامه دیگری برای زندگیت داشتی و نمیخواستی ازدواج کنی. اما به هر حال این اتفاق افتاد. خیلیها می گفتند رضا جای پدرت است و از این ازدواج برحذر کن ولی حرف مردم برایم مهم نبود.

رضا یک خانه داشت که آن را هم برای اینکه پسرش به زندان نیفتد فروخت
این زن جوان درباره وضعیت اقتصادی رویگری بهنگام ازدواج با وی بیان می دارد: زمانی که من با رضا ازدواج کردم تنها با یک حلقه ازدواج کردیم. رضا یک خانه داشت که آن را هم بابت اینکه پسرش بخاطر عدم پرداخت مهریه به زندان نیفتد فروخت. حتی خانه ای که در آن ساکن هستیم اجاره ای است.

رضا رویگری
رضا رویگری و همسرش تارا کریمی



داریوش مهرجویی: وزیر فرهنگ پهلوی فکر می‌کرد “گاو” فیلم مستند است!/دعوای وزارت فرهنگ با تلویزیون باعث اکران “گاو” شد

سینماژورنال: اینکه گروه سینمایی تازه تاسیس “هنروتجربه” کمک می کند به بازسازی نسخه های قدیمی آثار کلاسیک سینمای ایران و تبدیل آنها به نسخه دیجیتال، نمی‌تواند تصمیم بدی باشد اما اینکه زمان مفیدی که می تواند به اکران فیلمهای پشت خط اکران مانده تعلق گیرد در اختیار اکران چنین آثاری که بارها و بارها دیده شده اند قرار می گیرد جای بحث دارد.

در تازه ترین تصمیم مدیر این گروه بنا شده نسخه دیجیتال شده فیلم “گاو” مهرجویی نیز در سینماها اکران شود.

به گزارش سینماژورنال به همین بهانه سجاد فیروزی متن کامل گفتگوی اخیر داریوش مهرجویی با “ژان میشل فرودون” سردبیر اسبق “کایه دو سینما” را که در آن به تفصیل درباره “گاو” صحبت شده ترجمه کرده و به “شرق” ارائه داده است.

در این گفتگو در کنار نکات جالب و کمتر شنیده شده ای که درباره دور زدن وزارت فرهنگ قبل از انقلاب برای ساخت “گاو” توسط مهرجویی بیان شده گلایه هایی کم و بیش غیرواقعی را هم از مهرجویی می شنویم.

گلایه هایی با این مضمون که در سالهای اخیر آنها که امکانات را در اختیار داشته اند سینماهای خوب را در اختیار گرفته اند و او را به حاشیه رانده اند. این گلایه ها در شرایطی رخ می دهد که فیلمهای آخر مهرجویی یعنی “اشباح” و “چه خوبه برگشتی” اتفاقا بلحاظ اکران گسترده و در بهترین سینماهای کشور وضعیتی مطلوب را تجربه کردند اما کیفیت پایین آثار بود که باعث شد مخاطبان چنان که باید از آثار استقبال نکنند.

سینماژورنال متن کامل گفتگوی مهرجویی با ژان میشل فرودون را ارائه کرده است.

شما در دهه ٦٠ میلادی در کالیفرنیا درس خواندید؟
من مدرک فلسفه را در «یو‌سی‌ال‌‌ای» گرفتم ولی همان‌موقع هم عشق من سینما بود. انگلیسی یادگرفتم تا بتوانم تاریخ سینما بخوانم. دقیقا این دلیلی بود که باعث شد به آمریکا بروم. آنجا البته آغازی برای تضاد فرهنگی بود؛ موسیقی، فیلم‌های آن زمان و موج نو… در مجتمع دانشگاهی ما گدار، برگمان، آنتونیونی و… دیده می‌شدند… آنها می‌آمدند. بونوئل هم همین‌طور. وقتی به ایران برگشتم، می‌خواستم فیلمی با همان حال و هوا بسازم؛ فیلمی که واقعیت روزمره کشور را به تصویر بکشد ولی می‌خواستم فیلمم فرم نوینی داشته باشد.
با این حال وقتی سال ١٩٦٦به ایران برگشتید فیلمی متفاوت با آنچه می‌گویید به نام «الماس٣٣» ساختید.
ایده‌ام این بود که با آن فیلم تجاری آهسته‌آهسته جایگاه محکمی در سینما پیدا کنم. آن فیلم تقلید کمیکی از «جیمز باند» بود و سعی کردم از آن کاریکاتوری آبزورد بسازم. از این گذشته آن فیلم به من کمک می‌کرد تمرین کنم، چون قبل از آن مطلقا فیلمی نساخته بودم. حتی یک فیلم کوتاه هم نساخته بودم. برای آن فیلم عوامل عریض و طویلی با یک هنرپیشه زن آمریکایی و البته صدها نفر سیاهی لشکر داشتم. به هر حال از برخی جهات آن فیلم سوء‌برداشت بود. هرچند جنبه‌های سرگرم‌کننده هم داشت. آن فیلم، سینمایی نبود که من می‌خواستم.
پس «گاو» اولین فیلم واقعی شماست؟ ‌
دقیقا.
عادت کرده‌ایم فیلم‌های «موج نو» یا «موج‌های نو» را که یکباره در سراسر دنیا ساخته شدند با هم مقایسه کنیم. با این حال «گاو» به اندازه کافی متفاوت بود. فکر می‌کنم به این دلیل لوکیشن اغلب فیلم‌های موج نو در شهر‌ها واقع شده و درباره دنیای مدرن صحبت می‌شود.
من به مناطق مختلفی در ایران سفر کرده و دیده‌ام که روستایی‌ها چطور زندگی می‌کنند. روستایی‌ها جمعیت زیادی هستند که هرگز در سینما، رسانه‌ها و البته سخنرانی‌های سیاسی جایی ندارند. رویای من این بود به آنها تصویری بدهم. پیش‌تر غلامحسین ساعدی‌ نویسنده را می‌شناختم که مجموعه داستانی- که اتفاقاتش در روستای کوچک دورافتاده‌ای می‌افتد- منتشر کرده بود. در میان این داستان‌ها، ‌«گاو» هم قرار داشت که ما را به این فکر انداخت تا از روی آن فیلمی بسازیم. فیلمنامه فیلم را دونفری با هم نوشتیم، مثل کاری که غالبا قبل از تبعید او به پاریس انجام می‌دادیم. البته در فیلم از پرسوناژها و شرایط کلی آن مجموعه داستان استفاده کردیم و این‌طور نبود که فقط داستان «گاو» را مدنظر قرار بدهیم. ما شب‌ها مدت سه‌هفته در دفتر او کار می‌کردیم. آقای ساعدی روانپزشک بودند؛ او روزها کار می‌کرد و شب‌ها هم از کلینیک او استفاده می‌کردیم.
فیلم چطور به مرحله تولید رسید؟
توسط وزیر فرهنگ و هنر. در آن زمان آنها نمی‌دانستند که ما قرار است چه کاری انجام دهیم و فکر می‌کردند که کارمان مستند است. به همین دلیل به من ابزار لازم برای این فیلم دادند و از لحاظ مالی آن را تامین کردند. وقتی فیلم به پایان رسید آنها عصبانی شدند و جلوی پخش آن را گرفتند. در آن زمان تبلیغات شاه تاکید زیادی بر «مدرنیزاسیون» روستاها داشت و طبیعتا این موضوع با چیزهایی که در فیلم وجود داشت، همخوانی نداشت. ما بعد از بررسی تقریبی چندین مکان، «گاو» را در قزوین فیلمبرداری کردیم. چون معماری آن روستا و محیط اطرافش به نظرم مناسب آمد، ‌ولی داستان این فیلم می‌توانست هرجای کشور رقم بخورد.
هنرپیشه‌ها چه کسانی بودند؟
هنرپیشه‌های اصلی هم وابسته به وزارت فرهنگ و هنر بودند. بازیگران تئاتر بودند. من هنرپیشه‌های اصلی را با بازیگران غیرحرفه‌ای که اهالی همان روستا بودند و کم و بیش در نقش خودشان ظاهر شدند، ادغام کردم. صحبت‌های زیادی با آنها کردم تا بتوانم بازی متفاوتی از روستایی‌ها بگیرم. همه هنرپیشه‌ها در سینمای ایران به چهره‌های سرشناسی تبدیل شدند که اولین آنها عزت‌الله انتظامی، بازیگر صاحب گاو بود که بیش از صدنمایشنامه بازی کرده بود، ولی فیلم «گاو» اولین نقش سینمایی‌اش بود. او بعد از آن به ستاره‌ای بزرگ تبدیل شد و ما در هفت‌فیلم دیگر با هم همکاری کردیم.

گاو
گاو

غالبا این فیلم را میراثی از نئورئالیسم ایتالیایی می‌دانند، ولی سبک بسیار اصیلی دارد که به نظر می‌رسد به خوبی از اکسپرسیونیسم آلمان و سینمای بزرگ و صامت آن زمان شوروی برگرفته شده.
من از قبل تعریف مشخصی برایش نداشتم. فکر می‌کنم این فیلم را تحت تاثیر ترکیبی از آثار کارگردانان بزرگ اروپایی ساختم که در آمریکا با آنها آشنا شدم. «مهر هفتم» تاثیر زیادی روی من گذاشت، همان قدر فیلم‌های دسیکا و آیزنشتاین تاثیرگذار بودند. من البته تلاش زیادی هم کردم و به فیلمبردارم که مستندهای زیادی در شرایط سخت گرفته بود، اعتماد کردم. هرچند آن فیلم اولین فیلم داستانی بود که داشت فیلمبرداری می‌کرد. ما فیلمبرداری صحنه‌هایی در سیاهی مطلق را تجربه کردیم و در کنارش با استفاده از صفحات بزرگ، ‌استفاده غیرمعمول از نور را هم تجربه کردیم. با این حال، در کل همه چیز در لحظه اتفاق می‌افتاد، بدون اینکه از قبل درباره‌اش تصمیمی گرفته باشیم.
داستان مردی که گاوش ناپدید می‌شود و خودش را به جای گاو می‌پندارد، از نظر شما داستان کمیکی است؟
کمیک نه. یک وجه سورئالیست در این قصه وجود دارد، ولی منابع و مباحث بسیار عمیق‌تری در آن نهفته است.
ابن‌عربی، فیلسوف بزرگ می‌گوید یکی از مراحل مسیر عشق عرفانی رسیدن به لحظه‌ای است که بین عاشق و چیزی که به آن عشق می‌ورزد، ادغام به وجود بیاید. این اتفاقی است که برای روستایی فیلم که دیوانه‌وار گاوش را دوست دارد، می‌افتد. می‌توان این مورد را کمیک یافت ولی در کل هرگز حالتی خنده‌دار و مسخره‌کننده ندارد. اگر بعدی کمیک داشته باشد به این خاطر است که او بقیه روستایی‌ها را متهم به این می‌کند که گاوش را دزدیده‌اند. در حالی که روستایی‌ها در درد او شریک می‌شوند تا کمکش کرده و از او مراقبت کنند. با این حال این مورد فقط یکی از ابعاد این داستان است.
پخش فیلم ابتدا ممنوع شد و سرانجام با برچسبی مبنی بر اینکه اتفاقات این فیلم مربوط به ده‌ها سال قبل است، اجازه اکران یافت…  .
فیلم سه سال توقیف بود و بعد جشن هنر شیراز تصمیم گرفت آن را اکران کند. فیلم از دعوای بین وزارت فرهنگ و هنر و تلویزیون ملی که توسط فردی روشنفکر و مترقی، رضا قطبی، اداره می‌شد، بهره برد. به لطف آن اکران فیلم خیلی سریع با موفقیت روبه‌رو شد و واکنش‌ها و نقدهایی که درباره آن شد خصومت دربار را نرم‌تر کرد. در آن زمان، یک دوست فرانسوی، کارگردانی به نام رنو والتر، کپی آن را به صورت پنهانی از ایران خارج کرد و به جشنواره فیلم ونیز در سال١٩٧١ رساند. آنجا بود که از فیلم استقبال گسترده‌ای شد. البته فیلم زیرنویس نداشت و من به‌طورزنده در حین اکران فیلم، آن را ترجمه می‌کردم. بعد از آن «گاو» به ده‌ها جشنواره دیگر هم دعوت شد. وزیر فرهنگ و هنر گفت که این فیلم مایه افتخار ایران است و اجازه پخشش را با همان برچسبی که به آن اشاره کردید، داد؛ برچسبی که البته کسی را گول نزد.
آیا «گاو» در ایران فیلم مهمی ماند؟
بله. «گاو» اولین فیلمی است که که در ایران بازسازی دیجیتال شده است و دوباره در سینماهای ایران اکران می‌شود.
زمانی که «گاو» توقیف بود، شما به فیلمسازی‌تان ادامه می‌دادید؟
من ابتدا فیلمی کمدی به اسم «آقای هالو» ساختم و بعد هم «پستچی» را کارگردانی کردم که از «ویتسک» گرفته شد. در انتها هم نوبت به «دایره مینا» رسید که در ایران ممنوع شد. ولی در جشنواره‌های بین‌المللی موفقیت زیادی به دست آورد.
فیلمسازی‌تان تا بعداز انقلاب ایران هم ادامه پیدا کرد. شما فیلم «مدرسه‌ای که می‌رفتیم » را ساختید… فیلمی که در ایران اجازه اکران پیدا نکرد.
شرایط کاملا آبزورد بود. به خواست دولتی که نتیجه انقلاب بود، ‌من فیلمی ساختم که داستانش در یک مدرسه رخ می‌داد و در حمایت از انقلاب بود. مدیر آن مدرسه شخصیت دیکتاتوری بود اما اکران فیلم را ممنوع کردند و فیلم به مدت ٩سال دیده نشد. آن فیلم به فرانسه دعوت شد و در جمع کارگردانان به نمایش درآمد ولی اجازه ندادند که پخش شود.
در همان زمان بود که به طور غیرمنتظره‌ای فیلم «گاو» توسط امام خمینی به‌عنوان فیلمی نمونه معرفی شد.
«گاو» در دو نوبت نقش مهمی در سینمای ایران بازی کرد. اولین بار به مثابه نشانه‌ای بود که پرداختن و گذر به سینمایی دیگر را ممکن می‌کرد. ما به همراه کارگردانان دیگر راه را باز کردیم. سپس بعد از انقلاب در سال ١٩٨١سینما در شرایط بسیارحساسی قرار گرفته بود؛ سالن‌ها را آتش می‌زدند و سینما به عنوان محلی از فساد تلقی می‌شد، ولی خوشبختانه یک شب «گاو» از تلویزیون پخش شد و فردای آن روز آیت‌الله خمینی اعلام کرد که باید فیلمی مثل این ساخته شود. او گفت: «ما در کل مخالف سینما نیستیم. ما مخالف فحشا هستیم.» این جمله تیتر درشت همه روزنامه‌ها شد. هرچند نتوانست به شرایط شخصی من سروسامان بدهد. همان زمان بود که باید تبعید می‌شدم. من با ویزای «کن» به فرانسه رفتم؛ جایی که فیلم «مدرسه‌ای که می‌رفتیم» نمی‌توانست برود… .
شما در فرانسه طولانی‌مدت نماندید…  .
من به درخواست INA فیلمی ساختم و به همراه ساعدی که قبل از من کشور را ترک کرده بود فیلمنامه‌های زیادی نوشتیم، ولی سرانجام هیچ‌کدام‌شان به نتیجه نرسید و من برگشتم. در آن‌زمان جنگ ایران و عراق بود و همه‌چیز تاریک بود. ناگهان فیلم کمدی ساختم که در واقع فیلم سیاهی بود ولی آدم را به خنده می‌انداخت: «اجاره‌نشین‌ها» و بعد هم «هامون» را ساختم که ماجرای افسردگی یک روشنفکر بود. بعد هم «بانو» را ساختم که دوباره اکرانش ممنوع شد. چون فقر را نشان داده بودم. این بار هم ٩ سال ممنوعیت پخش داشت. بعد هم نوبت به «سارا» رسید که برگرفته از «خانه عروسک» ایبسن بود… آن فیلم اقتباسی نبود، ترجیح می‌دهم از کلمه اقتباس آزاد برای آن فیلم استفاده کنم. فیلم بعدی‌ام «پری» برگرفته از اثری از «سالینجر» بود… هر بار برای فیلم‌هایم داستانی درست می‌کردند تا مفهومی در زمان حال داشته باشد و با بافت خاصی در ایران آن را تشبیه کنند.
ولی با وجود همه این مشکلاتی که می‌گویید به فیلمسازی‌تان ادامه دادید.
بله. سال٢٠٠٢ «بمانی» را ساختم که درباره زن‌هایی بود که در جوامع قدیمی و بدوی زندگی می‌کردند. جایی که آنها را به سمتی می‌برد که با آتش خودشان را بسوزانند. دردناک و ناراحت‌کننده است. به من گفتند این فیلم به انجام این کارها کمک می‌کند. این‌طور نیست که من مشکلی با سانسور نداشته باشم، «سنتوری» که به یک آهنگساز اختصاص داشت هم دوباره ممنوع شد، ولی به محض اینکه پروژه‌ای رد می‌شد فیلمنامه دیگری می‌نوشتم. من هرگز متوقف نمی‌شوم. بعد «نارنجی‌پوش» را ساختم که فیلمی زیست‌محیطی بود. رفتاری که بسیاری از تهرانی‌ها دارند و مکان عمومی را مثل سطل زباله می‌بینند و هرچیزی در آن پرت می‌کنند. فیلم تازه‌تری هم به نام «اشباح» ساختم. با این حال آنهایی که امکانات را در دست دارند بقیه را به حاشیه می‌رانند؛ آنها چیزهای خوب را به خود اختصاص می‌دهند، فیلم‌هایشان در بهترین سینماها اکران و بعد هم در جشنواره‌های ایرانی برگزیده می‌شوند و جایزه می‌گیرند. فیلم‌های رسمی تقریبا همه‌جا را تسخیر کرده‌اند.