1

حمیدرضا آذرنگ همزمان با سالروز آزادی خرمشهر اظهار داشت⇐در شعار، ويرانگر هستيم ولي در عمل به شأن خرمشهر و تاريخ احترام نمي‌گذاريم!!/خرمشهر و آبادان شهرهايي هستند كه همواره دغدغه‌هاي مالي دولت‌ها را برطرف كرده‌اند ولی در تمام دولت‌ها با بي‌توجهي مواجه شده‌اند!/خجالت دارد که در سالروز آزادسازي خرمشهر، اخبار انواع اختلاس و فساد از محل درآمدهاي همان افرادي كه آن ۸ سال جان و مالشان را دادند،  كشور را قبضه كرده است!!/هيچ كس منتي بر سر خرمشهر و آبادان ندارد و هر نهاد دولتي، خصوصي و حتي نظامي بايد افتخار كند كه زير بال و پر آبادان و خرمشهر را بگيرد!

سینماروزان: حمیدرضا آذرنگ بازیگر پرکار سالهای اخیر سینما و تلویزیون متولد تهران ولی بزرگ شده اندیمشک است و برای همین درکی کامل از جنگ هشت ساله دارد.

آذرنگ که برآمده از تئاتر است و امسال دبیری جشنواره تئاتر فتح خرمشهر را برعهده گرفته همزمان با سالروز آزادی خرمشهر به “اعتماد” گفت: آزادسازي خرمشهر براي من يك مناسبت باشكوه است. ما خيلي جاها شعار مي‌دهيم. به قول سعدي بزرگ كه چو عضوي به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار استفاده مي‌كنيم ولي در خيلي موارد به اين گفته مومن نيستيم.

آذرنگ ادامه داد: من به‌خصوص در جنوب كه زادگاهم نبوده بلكه زيستگاهم بوده، شكل گرفته‌ام. تمام ايامي را كه يك آدم مي‌تواند به تكامل شخصيتي برسد را آنجا زير سايه نكبت بمب و خمپاره پشت‌سر گذاشته‌ام.

این بازیگر که ایفای نقشی مهیج در درام جنگی “ملکه” را در کارنامه دارد افزود: در شعار از دوستي و مهر و محبت مي‌گوييم ولي وقتي از كنار يكديگر عبور مي‌كنيم مانند بشكه‌هاي ديناميتي هستيم كه مي‌خواهيم روي هم منفجر شويم. اصلا فراموش كرده‌ايم چه انسان‌هاي نازنيني جان خود را براي آزادسازي خرمشهر فدا كردند و در سالروز آزادسازي خرمشهر، خجالت مي‌كشم اخبار انواع اختلاس و فساد از محل درآمدهاي همان افرادي كه آن 8 سال زحمت كشيده‌اند و جان و مالشان را دادند كشور را قبضه كرده است.

حمیدرضا آذرنگ خاطرنشان ساخت: خجالت مي‌كشم از اينكه افرادي دسترنج مردم مملكت را با خود به كشورهاي ديگر برده‌اند و پز روشنفكري و انسانيت و دموكراسي هم مي‌دهند. نمي‌دانم چرا به اين سمت رفتيم ولي بابت خيلي مسائل رگ گردنم بيرون مي‌زند. چطور مي‌شود وقتی به آزادي خاكي كه دشمن زماني مال خود كرده بود مي‌رسيم كم‌توجهي كنيم؟ البته در حد شعار ويرانگر عمل هستيم ولي در عمل به شأن آن شهر و تاريخ احترام نمي‌گذاريم!!

حمیدرضا آذرنگ تأکید کرد: هيچ كس منتي بر سر خرمشهر و آبادان ندارد و هر نهاد دولتي، خصوصي حتي نظامي بايد افتخار كند كه زير بال و پر آبادان و خرمشهر را بگيرد و ارتفاع پروازش را بلندتر كند. خرمشهر و آبادان شهرهايي هستند كه همواره دغدغه‌هاي مالي دولت‌ها را برطرف كرده‌اند و معمولا در تمام دولت‌ها با بي‌توجهي مواجه شده‌اند.




برنامه بهروز بقایی برای ساخت یک فیلم سینمایی⇐فیلمی درباره اولین روز جنگ در آبادان

سینماروزان: بهروز بقايي، هنرمندي كه بارها در تئاتر، تلويزيون و سينما خوش درخشيده است، امسال اگر به گفته خودش خدا بخواهد و از هفت‌خان رستم بگذرد و پرونده كارگرداني‌اش را بگيرد، نخستين فيلمش را به نام «داستان افسانه» خواهد ساخت.

به گزارش سینماروزان و به نقل از «شرق» درضمن بهروز بقايي در اين سال‌ها بسيار شاعر شده است و شاعرانگي‌اش همراه با اميد و زندگي و شور و نشاط در برخوردهايش موج مي‌زند. مدام از زندگي مي‌گويد و شيرين و بذله‌گوست. او فيلم‌نامه‌اش را به علي خودسياني، از فيلم‌نامه‌نويسان بنام تلويزيون، سپرده كه بازنويسي‌اش كند و موضوع آن مربوط به روز اول جنگ در آبادان (٣١ شهريور ١٣٥٩) است.

بهروز بقايي سال گذشته در خندوانه با رامبد جوان در مقام يك گزارشگر تلويزيوني همكاري كرده و گزارش‌هايي را از استان‌هاي ايران تهيه كرده است. همچنين تله‌فیلم «آذر، پایان پائیز» كار سعيد ابراهيمي‌فر، آخرين بازي‌اش مقابل دوربين است.

او سال‌نويش را هنوز با تئاتر شروع نكرده، اما اميدوار است هرچه‌زودتر به تماشاي تئاتر درخورتأملي بنشيند، اما در سال گذشته نيز تئاتر شاخص نديده و دراين‌باره مي‌گويد: شايد كم‌كاري از خودم باشد كه كمتر به ديدن تئاتر رفته‌ام، اما تئاترهايي از دانشجويان و هنرجويان ديده‌ام كه آنها هم چندان قابل ذكر نيستند، چون آن‌قدر شاخص نبوده‌اند كه در خاطرم مانده باشند.

از بقايي مي‌پرسم آيا تمايلي به كارگرداني در تئاتر هم دارد كه پاسخ مي‌دهد: با كمال ميل! دلم مي‌خواهد يك نمايش‌نامه اورجينال و ايراني باشد و در آن مفاهيمي باشد كه مرتبط با مسائل روزمان باشد و همچنين كاركردنش هم به عقل و شعورم برسد.

او مي‌افزايد: دوست دارم كه «نادرشاه» جهانگير جهانزاده را كار كنم يا نمايش‌نامه‌اي كه به قصه‌هاي شاهنامه بپردازد كه هنوز دراين‌باره متني به دستم نرسيده است.

بنابراين بهروز بقايي بيشتر وقتش را با كتاب‌خواني پر مي‌كند و آن را وظيفه خودش مي‌داند و در اين رابطه به قصه‌هاي شاهنامه و برخي از قصه‌هاي ادبيات داستاني معاصر علاقه‌مندي نشان مي‌دهد و البته شعر هم دغدغه اصلي‌اش شده است.

او دوست دارد كه مجموعه شعرهايش را چاپ كند و حتي دوتا پيشنهاد هم داشته كه هنوز دارد به آنها فكر مي‌كند و به شوخي مي‌گويد تا من فكر كنم و اين كتاب‌ها چاپ شود، سال‌ها طول خواهد كشيد، اما دوست دارد و ترجيح مي‌دهد كه كتابش صوتي باشد و آهنگ‌سازي‌اش را بهرنگ بقايي، پسرش، انجام دهد؛ پسري كه علاوه بر آهنگ‌سازي در شركتي تبليغاتي ايده‌پردازي مي‌كند.

بهروز بقايي احوال‌پرسي‌اش را با تقديم شعري به خوانندگان به پايان مي‌رساند:
بايد چه كرد؟/ بايد از اين خاك گريخت؟/ بايد درخت و سبزه را در آسمان ديد و چريد؟/ بايد كه من، تمام شد؟/ بايد كه هيچِ تام شد؟/… باشد، هرآنچه، مي‌شوم/ انگشت كوچكي، مدام روي تپانچه مي‌شوم/ خميازه‌ي برف مي‌شوم/ سرباز صفر ساده‌اي/ درون يك صف مي‌شوم/ از صفر پايين‌تر چه هست؟/ هر آنچه هست، مي‌شوم/… اما نمي‌خواهم كه نيست/ اما نمي‌خواهم كه رفت/ اما نمي‌خواهم كه بود/ اما نمي‌خواهم كه دود،/ با سرنوشت مردمم نماز مي‌برم،/ محو سجود مي‌شوم/ هرچه نبود مي‌شوم/ و چون نسيم بر لب رود/ از تشنگي خواهم سرود!