1

پرسش یک رسانه اصولگرا از مصطفی کیایی⇐چرا در “مطرب” حتی از خالتورهای تولیدی پویافیلم هم عقب‌تری؟؟

سینماروزان: مصطفی کیایی که تجربه تولید آثاری قابل اعتنا همچون “خط ویژه”، “ضدگلوله” و “چهارراه استانبول” را در کارنامه دارد در تازه‌ترین فیلمش “مطرب” به دام نوعی تجاری‌سازی سطحی افتاده که انتقاد بسیاری از دوستداران آثارش را موجب شده.

مساله بر سر روی آوردن کیایی به سینمای گیشه نیست بلکه مساله بر سر عدم رعایت چارچوب‌های اولیه تولید در چنین نوع سینمایی است.

روزنامه اصولگرای “جوان” در تحلیلی بر سینمای تجاری این سالها به بررسی چرایی افتادن کیایی در دام سطحی‌سازی پرداخته است.

متن تحلیل “جوان” را بخوانید:

جریان فیلمسازی تجاری در سالهای اخیر به ورطه تولید کمدی-موزیکال‌هایی افتاده که بیش از آن که وامدار کمدی‌های کلاسیک یا موزیکال‌های کالت باشند به واریته‌هایی بدل شده‌اند مشتمل بر مقادیری بشکن و بالابنداز و شوخی‌های اروتیک کلامی.

اگر تا یک دهه قبل فقط دو تا سه دفتر تولید حوالی چهارراه استانبول بودند که مبادرت به تولید چنین آثار خالتوری می‌کردند در پنج سال اخیر حتی برخی از فیلمسازانی که مدعی اندیشه‌ورزی بوده و تا شورای مرکزی صنف کارگردانان هم راه یافته‌اند هم به سراغ این سبک فیلمسازی رفته‌اند.

توجیه این جماعت، شکست تجاری آثار اندیشمندانه‌شان است بی آن که حواسشان باشد اگر با هر شکستی، کارگردان بخواهد وادهد و مسیری را برود که مورد انتقاد قبلتر خودش بوده، طبیعی است که هیچ پیشرفتی در کارنامه‌شان رخ نخواهد داد.

منوچهر هادی از جمله سینماگرانی است که بعد از شکست فیلمهایی خوش ساخت نظیر “زندگی جای دیگریست” و “کارگر ساده نیازمندیم”، به دام خالتورسازی افتاد و به “سالوادور…” و “رحمان۱۴۰۰” رسید.

مصطفی کیایی دیگر سینماگری است که با وجود داشتن تجربه‌هایی قابل اعتنا مثل “خط ویژه”، “ضدگلوله” و “چهارراه استانبول” مسیر خالتورسازی را پیش گرفته و “مطرب” را ساخته که بلحاظ کیفی حتی از خالتورهای تولیدی پویافیلم هم عقب‌تر است. چرا؟

هم منوچهر هادی و هم مصطفی کیایی تلاش برای بازگشت مالی و ماندن در کورس کارگردانی را عامل این تغییر مسیر دانسته‌اند ولی سوال آنجاست که چرا حتی برای تغییر مسیر به سینمای تجاری، فیلمهایی آبرومندتر تولید نکرده‌اند؟

سینمای ایران تجربیات امثال داریوش مهرجویی و بهرام بیضایی را پیش‌رو دارد که حتی وقتی به سمت سینمای تجاری آمدند فیلمهایی مانند “اجاره نشینها” یا “سگ کشی” را ساختند که نه فقط در زمان خود که در دهه‌های بعد همچنان مخاطب‌پسند و سرپا باقی ماندند.

در گونه استراتژیک هم قله‌ای به نام ابراهیم حاتمی‌کیا را داریم که حتی سیاسی‌ترین موضوعات را هم به‌گونه‌ای مخاطب‌پسند دراماتیزه می‌کند تا بتواند هم استانداردهای سینمایی را ارتقا دهد و هم مخاطب را به سینماها بکشاند.

چرا کارگردانان جوان مدعی اندیشه‌ورزی، چنین الگوهایی را برای سودآوری در گیشه‌ها لحاظ نمی‌کنند و به‌جای کار بر روی کمدی‌-موقعیت‌های استاندارد و جذاب به سمت ساده‌ترین کار که خالتورسازی است می‌روند؟؟

اساسا اگر بنا باشد هر شکست تجاری مقدمه‌ای باشد برای خالتورسازی چرا این همه نهاد و ارگان دولتی و شبه‌دولتی به نام حمایت از سینماگران مشغول دریافت بودجه‌های میلیاردی هستند؟؟ آیا بهتر نیست برای امتداد حرکت امثال کیایی و هادی در مسیری پالوده هم که شده، به هنگام شکست تجاری، همین ارگانها باشند که به یاری‌شان بشتابند تا به دام “مطرب” و “رحمان…” نیفتند؟؟